_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

شورای ملی مقاومت ( قسمت هفتم )

"رفتن سر يعني سرنگوني" و اگر نشد؟ بازگشت به "تروريسم انقلابي!"

«اگر خميني برود، رژيمش اساسا" امکان دوام  ندارد.»

لینک به قسمتهای قبلی:

بخش اول: استقلال

بخش دوم: آزادی

بخش سوم: سرنگونی چگونه؟ با قیام و تظاهرات سی خرداد

بخش چهارم : سرنگونی از طریق زدن " سر " حکومت. تابستان 1360 ـ ( سرنگونی ظرف سه الی شش ماه )

بخش پنجم: سرنگونی از طریق " تظاهرات مسلحانه" ، پاییز 1360 " این ماه ، ماه خون است ـ خمینی سرنگون است "

بخش ششم: سرنگونی چگونه؟ همکاری با دشمن

 

29.03.2007

سایت دکتر مسعود بنی صدر

لینک به قسمت های قبلی مسئول شورا ميگويد: «اگر خود خميني بميرد يا از بين برود چه خواهد شد؟ در مورد اهميت اين سئوال توضيح ميدهم که نظرها و تحليلهائي هست که : " اگر خود خميني برود، مثلا" رژيمش پايدار خواهد بود، پاسدارها قدرتمندند، رژيمش تثبيت شده و الي آخر" اينگونه نظرها و تفسيرو تحليلها از اين ميجوشد که مفسر يا تحليل گر يا نويسنده، فکر ميکند که رژيم ، گويا  تثبيت شده! ... مجاهدين در اولين ضربه شان، جائي برای تثبيت رژيم نگذاشتند. و از قضا خيلي از شلوغ بازيها و شلوغ کاريهای رژيم برای اينستکه خلأ عدم تثبيت خودش را پر کند و خودش را تثبيت شده جلوه بدهد. در حاليکه تثبيت تمام شد. گذشت. و دوباره هم آنرا حاصل نخواهد کرد. خوب به اعتقاد ما از آنجائي که رژيم به شيوه ی ديکتاتوری مبتني بر شخص خميني اداره ميشود و باز تا آخرش هم همينطور خواهد بود، از آنجائيکه معني ولايت سفياني خميني يعني همين، - يعني خدائي خميني – و از آنجائي که نقش خميني در اين رژيم ارتجاعي اگر خيلي بيشتر از نقش شاه در رژيم سلطنتي نباشد از آن هم کمتر نيست، در نتيجه وقتي که خميني برود – به هر حال دير يا زود – رژيمش اساسا" امکان دوام ندارد.»[1] . مسئول شورا باز در جمعبندی سال 61 خود ميگويد: «ضمنا" در صورتي که چنين چيزی – مرگ خميني – اتفاق بيفتد، وظيفه ی بلادرنگ ما اين است که از هر جا شده از هر طرف که شده بتازيم، يعني تدارک قيام را ببينيم.»[2] 14 خرداد 1368 اين آرزوی مجاهدين و شورای ملي مقاومت هم محقق شد، آنها نيروهای خود را از اقصي نقاط جهان به عراق فراخواندند و بسياری از خوش خيالان و خوش باوران فکر کردند که مجاهدين ميتوانند، به خيال خود کار حکومت را تمام کنند! اما همچون  گذشته علي رغم وجود  تمام عوامل مثبت در سمت شورای ملي مقاومت، يعني انزوای  جهاني حکومت در صحنه بين المللي  بدليل فتوای خميني بر عليه سلمان رشدی ؛ ( جهت يادآوری، اين فتوا مسئول شورا را به ذوق آورده و آنرا«اوج فلاکت و استيصال رژيم و از اثرات خوردن زهر» توسط حکومت دانسته و مثل هميشه برای چندمين بار سرنگوني حکومت را پيش بيني نمود[3]. ) تصويب قطعنامه بر عليه ايران، توسط کميسيون حقوق  بشر و ساير سازمانهای بين المللي بدليل اعدامهای سال 67، حمايت اروپائيان و پارلمان اروپا[4] از شورای ملي مقاومت ، عدم وجود اسم آنها در ليست تروريستي غرب، برقراری آتش بس که آنرا طناب دار حکومت ميدانستند، مرگ خميني که آنرا پايان حکومت ميدانستند و وجود حکومت يار و ياور آنان در عراق و داشتن پايگاه و توپ و نفنگ کافي اهدائي از جانب صدام حسين، نه جنگي اتفاق افتاد ، نه مسئول شورا فرمان "آتش، آتش، آتش" داد و خلاصه هيچ اتفاقي نيافتد[5]. بر خلاف تحليل مسئول شورا که حکومت از انتخاب ولي فقيه جديد عاجز خواهد بود[6]، همان روز مجلس خبرگان با 60 رای از 74 رای، "ولي فقيه" جديد را انتخاب نمود و حکومت خود را آماده تشيع جنازه رهبر خود کرد[7]. اما  تحليل شورا از شرايط؟ «با مرگ خميني، رژيم ضد بشری او، روح تحرک بخش و عامل متعادل کننده خود را از دست داده است. آنچه، پس از مرگ خميني، از رژيم ساخته و پرداخته او به جا مانده، مجموعه لرزاني از منافع و خطوط سياسي متضاد است که در کليت خود يک "حاکميت" در دوران گذار را تداعي ميکند. »[8]

 

کشتن کردهای عراقي، برای "آزادی ايران" !!

بعد از حمله اول آمريکا و غرب بر عليه حکومت صدام حسين، مردم عراق، بجان آمده از حکومت ديکتاتوری، تصور کردند که غرب به راستي تشنه برقراری آزادی و دموکراسي در کشورشان است و گوئي اساسا" مسئله اصلي برای غرب نفت و حاکميت بدون چون و چرا بر آن در منطقه خاورميانه نيست. از اين رو چه در منطقه شيعه نشين و چه در کردستان عراق مردم بجان آمده، اقدام به يک قيام مردمي بر عليه حکومت صدام حسين کردند. از بخت بد مجاهدين و شورای ملي مقاومت، پايگاه اصلي آنها برای انجام مانورها و تمرينات نظاميشان، در منطقه کردستان عراق قرار داشت و در نتيجه بقول خودشان در دفاع از خويشتن و پايگاهشان، و بقول شورشيان کرد، در دفاع از صدام حسين و ديکتاتوری وی و بفرمان او، جنگ خود بر عليه مردم کرد را تحت عنوان "عمليات مرواريد" و در ظاهر بر عليه "تجاوز پاسداران حکومت ايران" آغاز کردند. اينکه در ميان مبارزين کرد و يا شيعه در جنوب ياري رساناني از ايران و بخصوص سپاه پاسداران بوده اند و يا خير، بنظر من احتمالا" چنين افرادی وجود داشته اند، کما اينکه بسياری از مبارزين کرد و شيعه درآنزمان بهر دليل در ايران آموزش نظامي ديده و احتمالا" همانگونه که ارتش "آزاديبخش" مجاهدين مربيان و آموزگاران عراقي داشته که همواره آنها را همراهي کرده و در تمرينات و عمليات، مجاهدين را راهنمائي و حتي هدايت ميکردند، بعيد نيست که پاسدارني از حکومت ايران هم چه داوطلبانه و چه رسما" در ميان شورشيان عراقي حاضر بوده اند. اما اينکه اين شورش اساسا" تجاوز ايران به خاک عراق برای نابودی مجاهدين بود، يکي ديگر از ساخته و پرداخته های مجاهدين و شورا است که آنرا بخورد اعضأ و هواداران خود داده و به اين ترتيب، سعي کردند بر جنايات خود در حق مردم مظلوم کرد، سايه ای از حقانيت بياندازند. مسعود رجوی در نشستي برای فرماندهان خود، بعد از اين حمله گفت: "البته سيد الرئيس (با اشاره به صدام حسين) از ما خواست که به کمک او به شتابيم و البته ما هم اين کار را کرديم. اين وظيفه دوست در قبال  دوست است." من خود در آنزمان بعنوان نماينده شورا در سازمانهای بين المللي ، در کنفرانس سالانه حقوق بشر ملل متحد در ژنو مشغول فعاليت بوده و در نتيجه از واقعيت امر مطلع نيستم، کما اينکه جمله فوق را هم خودم به گوش خود نشنيده ام، اما ميتوانم به کساني که آنرا نقل قول کرده اند اعتماد کرده و به راستگوئي آنها اعتماد داشته و بپذيرم که في الواقع مسئول شورا اين بحث را کرده، کما اينکه همان افراد بمن گفتند که شاهد کشتار کردهای شورشي و حتي زنان و بچه های کرد، توسط نيروهای مجاهدين در آن عمليات بوده اند. اما گذشته از ادعای اين دوستان و ادعای خود مردم کرد منجمله رئيس جمهور امروز عراق، جلال طالباني، در آنزمان من بعنوان نماينده شورا در سازمان ملل و پارلمان اروپا و حتي بعنوان نماينده آن شورا در کشور سوئيس، با مشگل بسيار زيادی روبرو  بودم که مخاطبين خود را قانع کنم که حمله ما بر عليه کردها و شيعيان نبوده، و بر عليه پاسداراني بوده است که به ما حمله کرده و قصد داشتند ما را از بين ببرند. ما مقداری سلاح ايراني و ويدئو مصاحبه با حدود 5- 6 ايراني دستگير شده را بعنوان صحت ادعای خود در اينجا و آنجا به  نمايش ميگذاشتيم. در يکي از اين ملاقاتها، در آن فضای دوران حمله غرب به عراق که همه بما بچشم اگر نه مزدورو جاسوس، حداقل متحد صدام حسين نگاه ميکردند، در ملاقات با يکي از سفرای کشورهای غربي که از قضا نسبت به ما سمپاتي هم داشت، وی دوستانه بمن گفت: "بهتر است که شما اين "شواهد" و "اسناد" را نشان ندهيد و تنها ادعای خود را بيان نمائيد، زيرا اين شواهد برای من و ما ديپلماتها هيچ معنائي ندارد جز خالي بودن دست شما ، چرا که شما هر يک از اسرای جنگي سابق را در ازأ اندک امتياری ميتوانيد خريده و از او مصاحبه بگيريد، سلاح ها را هم، از غنائمي که در گذشته خودتان يا عراقيها از ايران گرفته ايد، ميتوانيد از انبار خود بيرون آورده و به خبرنگاران نشان دهيد. اگر شما مي خواستيد ادعای خود را ثابت نمائيد، حداقل ميبايست يک فرمانده نسبتا" شناخته شده پاسداران را زنده و يا کشته شده نشان دهيد و نه چند جوان کم سن و سال و احتمالا" از سربازان نظام وظيفه، اگر نابودی شما برای پاسداران حکومت آنقدر مهم بوده که بخاطر آن تمام قوانين بين المللي را نقض کرده و وارد خاک عراق شده اند و خطر نقض آتش بس با عراق و حتي روياروئي با نيروهای آمريکائي و محکوميت بين المللي را به جان بخرند، آنها حداقل ميبايست ورزيده ترين نيروهای خود را که ديگر درگير جنگ با عراق هم نيستند، بهمراه پيشرفته ترين سلاحهای خويشتن را به استقبال شما بفرستند و نه چند جوان کم سن و سال .. از طرف ديگر در چنين فضای بين المللي، مطمعنا" چنين حمله وسيعی از جانب ايران نميتوانست از چشم خبرنگاران، و منابع خبری غرب پنهان مانده و با عکس العمل آنها روبرو نشود.  شما نه تنها شاهد مستقلي نداريد بلکه شهادت کردها و شيعيان عراق، و خبرنگاراني که شاهد قيام آنها بوده اند، کاملا" بر عليه شماست."  باری عمليات "مرواريد" مجاهدين در صحنه ديپلماتيک و در بين رزمندگان " ارتش" مجاهدين سئوالات بسيار زيادی ايجاد کرد. اين عمليات، گذشته ازاينکه ناقض تمامي ادعاهای حقوق بشری و انساني گذشته مجاهدين بود، در تناقض آشکار با سخنان خود مسئول شورا در نشست "صليب" وی نيز بود، در جائيکه وی وعده داده بود که در صورت آغاز جنگ غرب با عراق، ارتش مجاهدين فرصتي طلائي پيدا خواهد کرد که در آن فضای هرج و مرج سياسي، وارد خاک ايران شده و سرنگوني را محقق سازد. درحاليکه مجاهدين بجای رهسپار "خاک ميهن" شدن بسمت دهکده ها و شهرهای کرد نشين عراق حمله ور شده و بجای جنگ با پاسداران به مقابله با آزادی طلبان کرد پرداختند. در نتيجه اين عمليات، تعدادی از اعضآ مجاهدين، از صفوف ارتش آنها، که خود مستقيما" درگير اين عمليات شده و از نزديک شاهد کشتار کردهای عراقي توسط گلوله های ارتش مجاهدين بودند، بشدت مسئله دار شده و متعاقبا" خواهان ترک صفوف مجاهدين گشتند که اين خود داستاني است جداگانه. اما آنچه که به اين مقاله بر ميگردد، وجای سئوال  دارد، سکومت و پذيرش اعضأ مستقل آنروز شورا در قبال اين اتفاق است و اينکه آيا هيچگاه مجاهدين را به خاطر اين حرکت مورد سئوال قرار دادند و يا خير و اگر سئوال کردند ، چه پاسخي دريافت داشته و آيا قانع شدند و يا نه؟ بهر صورت عمليات " مرواريد" مجاهدين آخرين عمليات ارتش آنها بصفت "ارتش" بود و از آن پس مشخص بود که ديگر مانورهای مجاهدين تحت نام ارتش، سرگرمي ای بيش نيست و با تغيير شرايط بين المللي و روابط ايران و عراق، امکان بکار گيری مجدد آن ارتش بشکل سابق هيچگاه ميسرنخواهد شد. لذا مجاهدين و شورا با اين تاکتيک و يا "استراتژي" خود هم ميبايست خداحافظي کرده و راهي نو برای " سرنگوني" بيابند. اما چه راهي؟

 

بازگشت به عمليات تروريستي:

محمد محدثين مسئول کميسيون خارجي شورای ملي مقاومت و يا باصطلاح وزير خارجه شورا، در ضيافتي در کنگره آمريکا ضمن سخنراني خود پيرامون عمليات نظامي شورا و مجاهدين بر عليه حکومت ايران اعلام کرد که مبارزه مسلحانه آنها از شکل چريکي خارج شده و مدتهاست که بشکل منظم و کلاسيک ارتش آزاديبخش در آمده، وی در اين سخنراني بطور ضمني به مقامات آمريکائي پيام داد که اگر شما تا امروز ما را بخاطر عمليات "تروريستي- انقلابي" ما محکوم ميکرديد، ديگر از اين پس که ما آنگونه عمليات را بکنار گذاشته ايم بهتر است ما را از ليست گروههای تروريستي خارج کرده و با ما رابطه رسمي سياسي برقرار نمائيد[9].  در واقع از مدتها قبل مجاهدين و شورا با اين مشگل و يا تضاد روبرو شده بودند که حکومتهای غربي و بخصوص آمريکا نمي توانند از يک طرف گروههای مخالف خود در فلسطين و لبنان را متهم به تروريسم وابسته به ايران کرده و از طرف ديگر برروی اقدامات تروريستي مجاهدين بر عليه حکومت ايران چشم خود را بسته و ترورهای مجاهدين را که با عکس و تفصيل و جزئيات توسط مجاهدين وشورا اعلام و تبليغ ميشود، را محکوم ننمايند. گذشته از امريکا که از مدتها قبل اسم مجاهدين را در ليست تروريستي وزارت خارجه خود قرار داده بود و گاه آنرا خارج ميکرد و گاه دوباره آنرا به ليست ميافزود، سازمان ملل هم با گزارش گزارشگر کميسيون حقوق بشر در سال 1369 برای اولين بار با اين پديده برخورد نموده و برای اولين بار از مبارزه مسلحانه مجاهدين و شورا بر عليه حکومت ايران تحت عنوان تروريسم ياد کرد. درآنزمان من بعنوان نماينده شورا و مجاهدين در سازمانهای بين المللي، منجمله سازمان ملل و کميسيون حقوق بشر در جوابيه ای که برای گزارش گزارشگر حقوق بشر نوشتم، بعوض پرداختن به موارد بقول مجاهدين "ترورها و يا عمليات انقلابي" سازمان در سالهای 60 – 62، پايه استدلال خود درمردود دانستن اتهام تروريسم شورا را روی اين اصل گذاشته بودم که مبارزه مسلحانه مجاهدين و شورای ملي مقاومت بر عليه حکومت ايران بشکل ارتش آزاديبخش، ارتش کلاسيک، منظم، با داشتن آرم، يونيفرم و فرمانده مشخص خود است که مطابق شرايط کنوانسيون 12 اوت 1949 ژنو عمل ميکند و در نتيجه نميتوان به عمليات آنها مارک تروريسم زد[10].  در واقع بحث محمد محدثين در کنگره هم بر همين پايه بود که ديگر عمليات ما از شکل چريکي و کور خارج شده و بشکل ارتش منظم درآمده است و لذا اين مارک را از روی ما برداريد. چندی بعد من در نامه ای به هميلتون، مسئول کميسيون خارجي کنگره هم، از موضع نماينده شورا در آمريکا همين استدلال را کرده و خواهان برداشته شدن اسم مجاهدين از ليست تروريستي وزارت خارجه امريکا شدم. در همان زمان ژانت مولينز معاون حقوقي وزارت خارجه امريکا در پاسخ به لي هميلتون و نامه نماينده شورا در آمريکا، نسبت به مواضع گذشته آمريکا در قبال مجاهدين نسبتا" موضع ملايم تري گرفته و نوشت:«مخالفت ما با اين گروه به علت ايدئولوژی سياسي آنان نيست، بلکه به دليل استفاده از تروريسم و عمليات خشونت آميز برای سرنگوني حکومت فعلي ايران است.»[11] .

 اين شايد اولين جوابيه رسمي وزارت خارجه امريکا بطور غير مستقيم به پاسخگوئي های شورا به اتهامات آنها بود. در ضمن بنظر ميرسيد که موضع اخير آنها، ملايم تر و قابل دفاع تر از سابق است، چرا که بر خلاف گذشته، ديگر تروريسم خواندن مجاهدين بدليل عمليات تروريستي آنها در دوران شاه بر عليه آمريکائيان، و يا  اشغال کنسولگری امريکا در اصفهان[12]، در آغاز ماجرای  گروگانگيری کارمندان سفارت آمريکا، و يا بدليل ايدئولوژی مجاهدين و مواضع بشدت ضد امريکائي آنها بعد از انقلاب نبود. مورادی که پاسخ به هر يک ازآنها، از آنجا که مجاهدين و شورا را مستقيما" رو در رو با خود امريکا قرار داده و اسناد و مدارک بسياری در اثبات آنان، منجمله مندرجات خود نشريه مجاهد و سخنرانيهای شخص مسئول شورا دال بر اقرار و افتحار به آنها، وجود داشته و دارد، عملا" غير ممکن مينمود. درحاليکه عمليات تروريستي بر عليه حاکميت ايران که درکمپ مخالف آمريکا و غرب قرار داشته و خود سازمان CIA آمريکا هم سابقه طولاني در از بين بردن مخالفين خود از طريق ترور داشته و دارد، بسي قابل توجيه تر و ساده تر مينمود. بخصوص که در اين زمان شورا بنوعي از آن عمليات تبری جسته و خود را مقيد به حرکت در چارچوب کلاسيک ارتش آزاديبخش و قوانين بين المللي ميکرد.

 در مهرماه 1370 مجاهدين و شورا جهت بنمايش گذاشتن اينکه هنوز وجود دارند و درضمن تبديل به يک ارتش مکانيزه و کلاسيک مدرن شده اند، و بکل از شکل چريکي و عمليات "تروريستي" فاصله گرفته اند، رژه ای از ارتش را در مقابل خبرنگاران خارجي به نمايش گذاشتند که فيلمها و عکسهای رنگين آن برای مدتها و شايد تا به امروز، تزئين آلبومهای ملاقاتي نمايندگان سياسي شورا در کشورهای مختلف گرديد.

درآنزمان علت اهميت امريکا و حمايت و يا حداقل بيطرفي آن در جنگ بين شورا و حکومت، برای ما اينگونه از جانب مسئول شورا توضيح داده ميشد که بدليل وضعيت عراق، پرواز دائمي هواپيماهای تجسسي آمريکا و انگليس بر فراز آن، ما اجازه هيچگونه عمليات بر عليه حکومت نخواهيم داشت، مگر آنکه رضايت آمريکا را از قبل بدست آورده باشيم. دليل ديگر اين نياز، به حکومت صدام حسين باز ميگشت که ديگر مثل دوران جنگ ايران و عراق، طرف محبوب و حمايت شده غرب نبود، و هرگونه عبور نظامي قوای مجاهدين از مرز و موفقيت نسبي آن، بدون کمک مستقيم ارتش عراق غير ممکن، و هر نوع حرکت نظامي مشترک، بمثابه تجاوز مجدد عراق به خاک ايران بود و اين بخودی خود ميتوانست بهانه ای برای جامعه بين المللي برای سرنگوني نهائي حکومت عراق باشد. بطور خلاصه، وجود ارتش و امر سرنگوني مشروط به اجازه عمليات توسط عراق و ياری ارتش آن و آنهم مشروط به روابط رسمي شورا با مقامات آمريکائي شده بود، و در صورت عدم تحقق آن، ارتش مجاهدين تبديل به بازيچه ای و سرنگوني تبديل به آرزوئي دست نايافتني ميشد.

اما عليرغم تمام حرکات وکوششهای نمايندگان شورا در صحنه ديپلماتيک و سياسي ، باز اين نتيجه حاصل نميشد که دولتهای غربي و بخصوص امريکا، علنا" و صريحا" از شورا حمايت کرده و حرکت ارتش مجاهدين با کمک و آموزش و سلاحهای اهدائي عراق به خاک ايران را آمرزيده و قبول نمايند. اين عدم پذيرش مجاهدين و شورا توسط امريکا، در کنار تبليغاتي که در محافل غربي برای رفسنجاني در ايران ميشد و کم شدن اختيارات ولي فقيه در ايران[13] ، تضعيف و حذف جناح "خط اماميها" درحکومت[14]،  بهمراه حمله يک جنگنده ايران به مقر اصلي ارتش مجاهدين، مسئول شورا را به اين نتيجه رساند که باز توطئه ای در حال شکل گيری است و احتمالا" حکومت ايران در حال سازش با آمريکا بر سر مجاهدين ميباشد، آنها استدلال ميکردند که چگونه ممکن است با توجه به مراقبت هوائي عراق توسط هواپيما های امريکائي و انگليسي، يک جنگنده ايراني بتواند مرز را رد کرده و مقر مجاهدين را بمباران نمايد و با هيچگونه ممانعت و اخطاری از جانب امريکا و انگليس روبرو نگردد. اين تحليل، مجاهدين را به نقطه ای رساند که تصورنمايند به نقطه پايان حضور خود در خاک عراق و حتي غرب و عملا" پايان موجوديت خود رسيده و در نتيجه دوباره بقول مسئول شورا "بي کله گي" شان گل کرد و دوباره زدند به "سيم آخر". يادم است در همان زمان من در سازمان ملل در نيويورک مشغول ملاقات با نمايندگان کشورهای عضو شورای امنيت ملل متحد بودم تا سفرای کشورهای عضو را متقاعد سازم که قطعنامه ای بر عليه  تجاوز حکومت ايران به خاک عراق و بمباران پايگاه مجاهدين را به تصويب برسانند که خبر حمله اعضأ و هواداران مجاهدين به سفارتهای ايران در کشورهای مختلف غربي را دريافت داشتم. در اين نقطه ديگر عملا" حضور من در نيويورک بيفايده بود و لذا خود را به واشنگتن رساندم که ببينم قضيه چيست، بخصوص که نماينده شورا در کانادا هم که درآستانه بدست آوردن نوعي رسميت حضور به عنوان نماينده شورا در آن کشور بود، برآشفته و عصباني به من تلفن زده وبه عنوان رابط وی با دبيرخانه شورا و مجاهدين، از من راهنمائي و توضيح ميخواست و من چه جوابي داشتم جز سکوت و ابراز همدردی! در واشنگتن مسئول مجاهدين در آمريکا که تازه از دادن آخرين خطوط به تسخير کنندگان سفارت ايران در نيويورک فارغ شده بود به من گفت: "فکر ميکني که چه ميبايست بکنيم؟ رژيم ميخواهد با توافق و همدستي غرب سر ما را ببرد، بخود جرأت داده  و به مقر رهبری ما، به ناموس و همه چيز ما حمله کرده و انتظار دارند ما هم، همه قوانين را مراعات کرده و دست از پا خطا نکنيم، البته که هرکاری از دستمان بر بيآيد ميکنيم اگر لازم باشد،  خودمان را بهمراه همه نمايندگان رژيم و هرکس ديگری که اين وسط باشد را هم به آتش بکشيم، نميگذاريم شيريني اين توافق از گلوی غرب و رژيم پائين برود."[15] .

در همين زمان، مجاهدين در درون  خود نيز با مشگل جدی ای روبرو بودند:  رژه 1370 ارتش مجاهدين در مقابل مسئول شورا، که "شاه گونه" از آنها سان ديد، با تمام زرق و برقش و تانکهای تازه رنگ خورده شان، برنامه های جشن و پايکوبي و رقص انقلابي و نشستهای طولاني انقلاب ايدئولوژيک مراحل مختلف مجاهدين از الف تا ميم، همه رويهم رفته نمي توانستند مسئله اصلي مجاهدين را که اعضأ و هواداران خودش بود را حل کرده و بي عملي و بن بست نظامي آنها در عراق را توجيه و جبران نمايد. در نتيجه ديری نگذشت که دورجديدی از ترور بين حکومت و مجاهدين آغاز شد. رهبری مجاهدين عملا" به اين نتيحه رسيده بود که گرچه بايد بهر قيمت از زنگ زدن تانکهای ارتش و وارفتن "رزمندگان" آن، منجمله با برگزاری مانورهای سرگرم کننده و توخالي، اجتناب کرد. اما مسئله اصلي اينستکه بنظرميرسد با توافقهائي که در صحنه بين المللي در حال شکل گيری است، امکان حمله مجدد با ياری عراق به خاک ايران تحت چارچوب ارتش وجود ندارد و در نتيجه بايد تاکتيک جديدی برای  ادامه مبارزه و تقويت انگيزه اعضأ و هواداران اتحاذ گردد[16]. و جواب مسئول شورا چه بود؟ بازگشت صد و هشتاد درجه ای بدوران "عمليات چريکي" و "ترورهای انقلابي". اولين حرکت از اين نوع در دوره جديد، انفجار «سه بمب در قبر خميني و مجروح شدن دهها پاسدار و وارد آمدن خسارات سنگين بود» مسئول شورا که در يک نشست عمومي چندی قبل از آن چنين انفجاری را خواستار شده بود، بعد از اين "عمليات" ضمن تبريک به رزمندگان ارتش گفت: « مجاهدين به عهد خود پايبندند تا دوباره (کسي) ... خود را امام نخواند و برای خود جرات نکند حرم و قبه بسازد.»[17] ، اين دو حرکت مجاهدين (سفارت گيری و انفجار مقبره خميني) و بالطبع بدليل تائيد و عدم انتقاد به آنها از جانب ساير اعضأ شورا، بمثابه حرکتي از جانب شورای ملي مقاومت، موضع شورا را در صحنه ديپلماتيک بشدت تضعيف نمود. از نظر بسياری از رسانه ها و ديپلماتهای غربي همين دو عمل، فارغ از تمام حرکات  گذشته مجاهدين و شورا کافي بود که آنان را در ليست گروههای تروريستي قرار بدهد. چرا که  اينبار ديگر مجاهدين و شورا نميتوانستند بهيچ عنوان مدعي گردند که هدف عمليات آنان پاسداران و يا نيروهای سرکوبگر بوده و ميبايست ميپذيرفتند که در هر دو حرکت، (سفارت گيری و انفجار مقبره)، آنها جان افراد غير نظامي را بخطر انداخته و حتي عمدا" و عملا" نشانه گرفته اند. بخصوص که در بعضي از سفارتخانه ها منجمله استراليا و کشورهای اسکانديناوی کارمندان سفارت کتک خورده و حتي ساختمان يکي از کنسولگريهای ايران به آتش هم کشيده شد. از اين پس موضع رسمي وزارت خارجه آمريکا  در قبال مجاهدين به اين پارگراف مزين گرديد: «عمليات خشونت آميز اخير مجاهدين شامل، حمله همزمان به سيزده مقر ديپلماتيک ايران در کشورهای مختلف جهان درآوريل 1992 (فروردين 1371) ميشود، مجاهدين مدعي شدند که بمبي را در مقبره خميني  - که روزانه توسط صدها فرد معمولي مورد ديدار قرار ميگيرد - منفجر کرده اند. به تازگي مارچ 1994 مجاهدين همچنان مدعي مسئوليت گذاشتن و انفجار بمب در خيابانهای شهرهای ايران شده اند.»[18] .

به دنبال انفجار مقبره خميني، در 23 مهر 1371 مجاهدين خبر از انفجار بمب ديگری در مرکز ستاد مشترک سپاه در قصر فيروزه دادند[19].  بدنبال اين انفجارها دورجديدی از ترور و ترور متقابل از جانب حکومت و بدنبال آن ترور انتقامي از طرف مقابل و .. آغاز گرديد: تيتر مجاهد در اعلام بعضي از اين عمليات بقرار زيرند:

مجاهد 296 – 1372/2/6 : «150 پاسدار کشته و 7 پايگاه آنها منهدم گرديد.»

مجاهد 299 – 1372/2/27: «انفجار 8 لوله نفتي، از پای درآمدن 200 پاسدار و انهدام بيش از 50 خودرو»

مجاهد 300 – 1372/3/3: «انفجار يک انبار بزرگ مهمات در آبادان، کشتن 50 پاسدار، به آتش کشيدن يک لانه جاسوسي »

مجاهد 303 – 1372/3/24: «انفجار 11 لوله نفتي، زخمي و کشتن 130 مزدور، ضرر صد ميليون دلار، تهاجم به تاسيسات نفتي، و مقرهای فرماندهي پاسداران در آبادان و کشتن بيش از 200 مزدور و انهدام 30 خودروی نظامي»

......

مسئول شورا در پايان سال 1372، در پيام خود بمناسبت آغاز سال 1373 گفت: «سال 1372 در يک کلام سال افول رژيم خميني و سال طلوع، خورشيد آزادی مردم ايران، رئيس جمهور مريم رجوی، در آسمان مقاومت بود. طلوع فرخنده ای که ازآن خيرات و برکات بسياری برخواهد خواست. »[20] .

عليرغم ادعای مسئول شورا مبني بر"طلوع خورشيد" بر "آسمان مقاومت"، بايد گفت که فضای حرکت مجاهدين و شورا در سال  1372 تاريک تر از هر زماني بود بطوريکه بنظر نميرسيد يک چراغ زنبوری هم در راه آنان روشن باشد، چه برسد " طلوع خورشيد"، چرا که هيچگاه در تاريخ مجاهدين، عمليات نظامي آنان به اين ميزان کور، بي هدف و بي برنامه نبود. درواقع آنقدر اين عمليات بدون هدف و عکس العملي بودند که حتي برخلاف حرکات گذشته،  نه قبل و نه بعد از انجام آنها، کوششي از جانب مسئول شورا در توجيه سياسي آنان بعمل نيآمد. خلاصه  کلام معلوم نبود که با ترور و انفجار لوله های  نفتي و کشتن افراد عادی تحت عنوان "مزدور"[21]  ، بجز مشغول کردن اعضأ و هواداران خود و ادعای اينکه حرکت نظامي آنها زنده و پابرجا است،  شورا و مجاهدين، چه مسئله ای را ميخواستند حل کرده و چه تاکتيک و استراتژی نظامي و سياسي و اجتماعي ای را ميخواستند به پيش ببرند؟! و تازه ليست فوق شامل عملياتي بود که از نظر مجاهدين آبرومند و موفق و قابل انتشار در نشريات خودشان و موجب شيريني خوردن و تبريک فرستادن اعضأ شورا به يکديگر بود، وگرنه اگر ادعای حکومت را قبول داشته باشيم، در همين زمان بمبهای متعددی هم در شهرهای مختلف منفجر گرديد که موجب کشته شدن عابران پياده گشت که طبعا" مجاهدين سعي کردند از انجام آنها تبری جويند. باری اين عمليات اگر در ايران و در خارج، در ميان هموطنانمان جز ايجاد نفرت نتيجه ديگری نداشت، در صحنه سياسي و ديپلماتيک يک نتيجه جديد برای شورا و مجاهدين بهمراه آورد و آن گزارش 41 صفحه ای وزارت خارجه آمريکا بر عليه مجاهدين و شورا و تروريست خواندن آنها با سند و دليل بود[22].  بنظر ميرسيد، طلوع مهر تابان مجاهدين و رئيس جمهور شورا آنقدر در سال 1373 سوزان  بود، که نه تنها هر گونه عملُيات نظامي مجاهدين را برای هميشه سوزاند، بلکه فعاليتهای سياسي آنان در غرب را هم نيم سوز و نيم خاکستر کرد.  ام

 

ادامه دارد

 بخش هشتم:

سرنگوني با دخيل بستن به درگاه کاخ سفيد:

 –  از "مرگ بر امريکا" تا زنده باد آمريکا

 – امروز دادگاه - فردا تهران

–       از رزمندگي تا پناهندگي

 

بخش نهم:

سئوال از اعضأ مستقل گذشته و حال شورا: از آنان که معتقد به اصل فايده هستند ، و از آناني که اهل قاعده و قانون ميباشند.

 

بخش دهم:

سئوال از اعضأ مستقل گذشته و حال شورا: از مليون، و از معتقدين به اسلام

 

بخش يازدهم:

گفت و شنودی خصوصي با مسئول شورا و پاسخ به سه سئوال.

 


 


[1]  ( مسعود رجوی: گزارش داخلي مسئول اول و فرماندهي عالي سياسي – نظامي سازمان مجاهدين خلق ايران – جمعبندی يکساله مقاومت مسلحانه – جزوه منتشره انجمن دانشجويان مسلمان آلمان غربي صفحه 22 و يا نشريات اتحاديه انجمنهای دانشجويان مسلمان شماره های 49 تا 52 – 1361/5/22 تا 1361/6/12)

[2]  ( مسعود رجوی: گزارش داخلي مسئول اول و فرماندهي عالي سياسي – نظامي سازمان مجاهدين خلق ايران – جمعبندی يکساله مقاومت مسلحانه – جزوه منتشره انجمن دانشجويان مسلمان آلمان غربي صفحه 23 و يا نشريات اتحاديه انجمنهای دانشجويان مسلمان شماره های 49 تا 52 – 1361/5/22 تا 1361/6/12)

[3]  (اطلاعيه مسئول شورا - نشريه اتحاديه انجمنهای دانشجويان مسلمان شماره 164 – 1367/12/5 )

[4]  (شورای  ملي مقاومت، طرحها ، مصوبات و بيانيه ها صفحه 121 بيانيه شورای ملي مقاومت مرداد 1368)

[5]  (اين روزها مسئول شورا و تمامي اعضأ باقيمانده شورا بر اينند که تروريست خوانده شدن مجاهدين توسط اتحاديه اروپا، سرنگوني حکومت را به حالت تعليق درآورده و يا آنرا به عقب انداخته ، جا دارد که از آنان پرسيده شود که اگر اينطور است و تنها مانع بر سر سرنگوني، فضای سياسي خارج از کشور ميباشد، چرا سال 1368 که تمامي پارامترهای مثبت، به نفع شما عمل ميکرد و در نقطه مقابل امروز، در آنزمان پارلمان اروپا حتي شما را بعنوان يکتا آلترناتيو انتخاب نموده بود، نتوانستيد حکومت را سرنگون سازيد؟ و اگر آنزمان نتوانستيد، آيا وقت آن نشده بود که بکل استراتژی خود را تغيير داده و راه و هدف ديگری برای حرکت آينده خود انتخاب نمائيد؟)

[6] ( مسعود رجوی: گزارش داخلي مسئول اول و فرماندهي عالي سياسي – نظامي سازمان مجاهدين خلق ايران – جمعبندی يکساله مقاومت مسلحانه – جزوه منتشره انجمن دانشجويان مسلمان آلمان غربي صفحه 23 و يا نشريات اتحاديه انجمنهای دانشجويان مسلمان شماره های 49 تا 52 – 1361/5/22 تا 1361/6/12)

[7]  (نشريه شورا شماره 48 – خرداد و تير 1368)

[8]  (شورای  ملي مقاومت، طرحها ، مصوبات و بيانيه ها صفحه 115 بيانيه شورای ملي مقاومت مرداد 1368)

[9]  ( سخنراني محد محدثين در کنگره امريکا 24 ژوئن 1991 (سوم تير 1370)، بخشي از اين سخنراني در نشريه NLA آگوست 1991 صفحه 17 آمده.)

[10]  (کتاب خيانت بحقوق بشر از انتشارات کميسيون خارجي شورای ملي مقاومت، چاپ لاتين صفحه 167)

[11]  (رکورد کنگره  جلد 138 شماره 55 واشنگتن سه شنبه 28 آوريل 1992 - http://www.fas.org/irp/congress/1992_cr/h920428-terror-pmoi.htm )

[12]  در نشريه مجاهد شماره 11 – 1358/8/28 بطور مفصل، تسخير کنسولگری امريکا در اصفهان، توسط مجاهدين شرح داده شده  و در همانجا مجاهدين معترض بيرون رانده شدن اعضأيشان از کنسولگری توسط "عناصر راستگرا" و دستگيری دو تن از اعضايشان توسط پاسداران شده بودند.

[13]  (بولتن خبری مجاهدين شماره 196 – 1370/12/27 اين خبر را چنين نقل نمود: «سلب اختيارات اساسي از خامنه ای – لغو حق رهبر در برکنار کردن رئيس جمهور و انحلال مجلس- خامنه ای آلت دست رفسنجاني شد.»)

[14]  («حذف اجتناب ناپذير قشريون خط امامي توسط باند وابسته گرای رفسنجاني خامنه ای»( بولتن خبری مجاهدين شماره 204 – 1371/2/29 )

[15]  ( اين خبر در بولتن خبری قوق العاده مجاهدين بتاريخ 1371/1/18 چنين نقل گرديد: «تهاجم گسترده ايرانيان خشمگين به سفارتخانه ها و کنسولگریهای رژيم در 13 شهر مهم اروپا، امريکا و استراليا – بن، لندن، نيويورک، پاريس، مونيخ، هامبورگ، اتاوا، استکهلم، برن، اسلو، کانبرا، لاهه، کپنهاگ. يکشنبه 16 فروردين در کانبرا تروريستها (منظور کارمندان سفارت ايران) به شدت گوشمالي داده شدند، کليه وسائل رژيم درهم کوبيده شد و به آتش کشيده شد. »)

[16]  شايد در اين بين آنها بفکر "برادران" خود در درون حاکميت هم که در حال باختن و کنار گذاشته شدن بودند، هم بوده و لازم ميديدند بنوعي به ياری آنان شتافته و مانع حذف نهائي آنان از حاکميت گردند. در واقع اگر عمليات اين دوره مجاهدين و بي هدفي آن متن نظر قرار گيرد، شايد اين بهترين توضيح برای تصميم مسئول شورا جهت بازگشت به عمليات تروريستي باشد.

[17]  (18 مهر 1371 - بولتن خبری مجاهدين شماره 224 1371/7/24 )

[18]  ( وندی  شرمن، معاون حقوقي وزارت خارجه آمريکا، نامه به نمايندگان کنگره امريکا بتاريخ 11 نوامبر 1994)

[19]  (بولتن خبری شماره 224 – 1371/7/24)

[20]  (مجاهد شماره 337 – 1373/1/22 )

[21]  ( که ديگر بر هرکسي مشخص است که اين صفت ميتواند هر مخالف، منتقد، و خلاصه هر جنبنده ای که ثنا گوی رهبر بزرگ نباشد را شامل شود.)

[22]  (مجاهد شماره 365 – 1373/8/30 )

 

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد