_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

موضع ضد تحریم ما و ملاهای اپوزیسیون در کانادا

 

 

سعید سلطانپور، کانون بیان، کانادا، بیست و چهارم اکتبر 2012
http://kanoun-e-bayan.blogspot.ca/2012/10/blog-post_23.html

 

 

1-نمی شود از ضدیت با تحریم ها صحبت کرد ولی ازچه موضعی مخالفت کردن را ندید . مواضع - ما از موضع پست جمهوری اسلامی صحبت می کنیم .
ولایت مطلقه فقیه یک دیکتاتوری خشن و مخوف هست که هر روز بدلیل ماهیت انحصار طلبانه اش و سرکوب مطالبات حداقل مردم مانند مشارکت سیاسی و اقتصادی به سرنوشت محتوم دیکتاتورها خواهد رفت .

بنابراین ان جریاناتی که می خواهند در قرن 21 و اینترنت دفاع از مردم ایران که از تحریم ها اسیب می بینند را حمایت از جمهوری اسلامی تلقی کنند ، راه به جایی نخواهند برد زیرا سابقه و شناسنامه افراد و جریاناتی که از تحریم ها حمایت نمی کنند با این اتهامات که خدمت بزرگی به استبداد در ایران هست ، خدشه دار نمی شود .

موضوع زهراکاظمی که الان در کانادا جا افتاده است و همه در نام بردن از وی سبقت می گیرند در سال 2003 کار تیم ما در کانون اندیشه ،گفتگو وحقوق بشر در ایران بود که من و جمشید باقرزاده و خسرو شمیرانی ( مدیرفعلی مجله هفته مونترال ) –و حسن گلسفیدی و محمد رضا حدادی و نیاز سلیمی – اسد محمدی و مرتضی عبدالعلیان به همراه حسین ماهوتیها ( حقوق بشر مونترال ) همان روز شهادتش مراسم گرفتیم . فقط 70 تا مصاحبه حسین در مونترا ل با رسانه ها داشت .

دولت کانادا نمی خواست دنبال انرا بگیرد این ما بودیم که به بیل گراهام ( وزیر خارجه وقت کانادا) فشار می اوردیم –هر دفعه از نمایندگان می خواستیم .
حالا مانند مزرعه حیوانات مدعیان که نبودند حالا وارث خون شده اند و یواش یواش می گویند که اصلا زهرا کاظمی را اینها کشتند .
وب لاگ من هم از 2005 در ان نوشته ام . بیش از

http://kanoun-e-bayan.blogspot.ca /

200 برنامه تلویزیونی هم داشته و صد ها مقاله و ترجمه هم در رسانه ها منتشر کرده ام .


2- ما به ازادی بیان عمیقا باور داریم بنابراین اگر کسی ما را نقد کند نارحت نمی شویم . اگر هم هجویات بگویند بقول سلمان رشدی معتقدم که برای چرندیات هم باید ازادی بیان وجود داشته باشد . هر چند برخی از مطالب قابل تعقیب قضایی در دکانادا هست ولی 3 دهه است که درسیاست ایران هستیم و متاسفانه در سیاست ایران ، تهمت وفحش خوردن جزء بد ان ه است .

در زمان دیکتاتوری شاه ، هیچ نیروی انقلابی و مخالفی از اشتباهات درونی و یا دیگر گروه ها سخن نگفت . روشنفکران ما از اقای نادرنادرپور تا رضا براهنی و اسماعیل نوری علا از خمینی حمایت کردند . واین بلا سر ما و خودشان امد . ولی اگر انقلابیون و روشنفکران ما بهتر عمل کرده بودند سرنوشت ما جور بهتری بود . البته ان دوران تجربه نبود .

با گذشته ها مان زندگی نمی کنیم گذشته را تکیه گاه می دانیم برای رفتن به جلو .
هم این جریانات فشار که اقای باقرزاده بدرستی انها را اوباشی گری با نقاب روشنفکری نامید خودشان که می دانند نه باور به ازادی بیان و گفتگو دارند و نه یایگاهی در میان مردم
چون اگر پایگاه داشتند که باید سالها قبل چنین جلساتی ( گفت وگوی ازاد ) را برای اشنایی و نزدیک کردن مواضع فعالین اجتماعی و سیاسی بطور دائمی بر گزار می کردند .

گروه های فشار در تورنتو- عاملین تفرقه

خوب می بینیم گروه ها ی فشار شامل چند تا شعبان بی مخ سلطنت طلب
– چند تا متعصب بی سواد از گروه رجوی
و یک جریان از حزب اتحاد کمونیست کارگری – باند محمود احمدی و هما ارجمند
که همگرا باخط جناح جنگ طلب اسرائیل عمل می کنند .
این گروه های فشار عملا اب به اسیاب جمهوری اسلامی و خامنه ای ریخته اند .

جریانی هم هست که خود را کمونیست قلمداد می کند نشر یه و تلویزیون هم دارد. نشریه ه ای هم هست که خود را روشنگری می داند ولی مانند روضه خوانهای وطنی بدون سند و مدرک حدیث روشنفکری جعل می کند و ملا سیامک ستوده بر اساس آن داستا ن های قلابی ، به عنوان فاکت داستانسرایی می کند ، قاضی و دادستان هم می شوند .

البته .مطالبشان هم انقدر بدون پایه هست که کمتر کسی در فروشگاه های ایرانی که نشریات مجانی و کیلیویی است انرا بر میدارد .

البته هم این بار و هم دفعه قبل ایشان و دوستانشان را برای این جلسا ت گفت و گوی ازاد دعوت شده بودند.

یکی ا زخوش خدمتی های این جناح که من به انها اخوندهای کمونیست می گویم این است .
مطلبی از ملا سیامک ستوده که تحت عنوان " یک گام پیروزی دربرابر سیاستهای انحصار طلبانه سبزها و شرکا در تورنتو شماره 28 اگوست 2009 – سیامک ستوده
"گزارش خود سبزها 5 هزار نفر در کویینزپارک بود . تظاهرات بعدی تا 2 تا 3 هزار نفر بودکه بیشتر انان هم از مخالفان بودند .

براثر افشاگری ما و دیگران در مورد سیاست انحصار طلبانه سبزها و شرکا ، ماهیت ارتجاعی انها وسر خوردگی مرد م از درگیری های ناشی از این سیاست در تظاهرات قبلی بود "

اولا انها که باعث درگیری ها شدند بغیر از رفقای شما و متحدانشان چه کسانی بودند ؟
انجا به خانمی که روسری داشت با بلندگو دم گوشش مرگ بر جمهوری اسلامی در حالیکه ان خانم مسلمانی بود که مخالف جمهوری اسلامی بود و به همین دلیل مهاجرت کرده بود ولی الان رفیق فالانژ شما به قول کانادایی ها بولینگ " زورگویی " می کند .
رفتار شما عین رفتار چماقداران حزب جمهوری اسلامی دراوایل انقلاب علیه ستادهای نیروهای مجاهدین و مبارزین که همه زنان را فاحشه و همه جوانان را قرتی وسوسول و دختر باز می خواندند . مردم نا اگاه را در نمازهای جمعه برای درگیری تحریک می کردند .

سلطنت طلبان که جمعیت اقلیت بودند با پرچم های بزرگشان در برابر رسانه ها بدروغ می خواستند بگویند همه سلطنت طلب هستند. زنده یاد جک لیتون به جمشید باقرزاده می گفت اینها همه طرفدار سلطنت هستند ؟ جمشید گفت نه ؟
. موقع سخنرانی های هم با شعارهایشان سخنرانان را قطع می کردند . حتی در موقع یک دقیقه اعلام سکوت برای شهدای مردمی تظاهرات جنبش سبز این گروه های فشار ساکت نبودند . نماینده مجلس جیم کرجیانیس گفت اینجا کاناداست باید حرفم را بزنم شما گوش کنید تا نوبت شما برسد .

خوب اقا شما افشاگر ی کردید ما و دیگران اگاه شدند دست شما درد نکند . ایا شما و دوستانتان توانستید حتی یک نفر از این 3 هزار نفری را که به قول خودتان در تظاهرات نیامدند را جذب کنید . ؟ خوب نکردید /. مشکل بزرگ ما این است که شما به خودی ها گل می زنید .

ایا این افشاگری شما ایا به نفع خامنه ای نشد که مخالفانش را به خانه فرستادید و خانه نشین کردید الان سال 2012 شده خامنه ای سرکوب ها را بیشتر کرده ؟ ا شما که با این کارتان به خامنه ای خدمت کرده اید
3 سال از ان دوران گذشته است یک بار نگفتید تحلیل تان اشتباه بوده است؟
با تحلیل های بی پایه تان اب به اسیاب جمهوری اسلامی می ریزید سیاست ای دزد ای دزد پیشه گرفته اید ، دیگران را متهم می کنید .
اقا ضرفا با ادعای کمونیست بودن و کچل هم بود ن که ادم لنین نمی شود .

نمی شود فعال سیاسی و اجتماعی بود ولی مانند ملانصرالدین گفت حرف مرد یکی است و ان حرف خودمان هست که از 58 هی تکرار بکنیم .

یک فعال سیاسی ویک جریان سیاسی باید قبل از هرچیز اطلاعات درست داشته باشد که تحلیل درست داشته باشد یعنی توانایی های خودش – دشمنش و ترفندهایش را بدرستی بشناسد .
می خواهم یک مطلبی را که تاکنون نگفته ام بگویم که منظور من بهتر مشخص شود .

بیماری خمینی و تحلیل رجوی

در سال 68 خمینی مریض بود . سازمان ( مجاهدین ) هی از رادیو مجاهد – هسته های مقاومت پیام می داد که به ترکیه بروم . بالاخره توانستم برای یک هفته از پادگان مرخصی بگیرم و به ترکیه بروم . در انجا بعد از تماس مسولم امد و مرا به خانه امن ( پایگاه بخش اطلاعات سازمان ) دریک محله خوب استانبول داشت. سازمان یک سرپل هم درمحله اکسارای استابنول داشت که رژیم هم انرا زیر نظر داشت . من محل درمانگاه زیر زمینی را که خمینی در ان جا بستری بود و مخفی نگه داشته شده بود و نیز وخامت اوضاع حال وی را گزارش نویسی کردم که با پیک روزانه سازمان همان روز به عراق فرستاده شد .
ما ان شب را بیداربودیم .با تلفن ها ی که در ان پایگاه بود من با تهران تماسهایی را می گرفتم . مجاهدین اولین گروهی بود که خبر مرگ خمینی را بطور موتق منتشر کرد . رژیم اعلام اماده باش کرده بود و همه مرخصی ها رالغو کرده بود و الان من در ترکیه در پایگاه سازمان بودم. حس بخصوصی داشتم .

ابوالحسن مجتهد زاده از مسولین روابط عمومی سازمان مجاهدین در ترکیه بود . بچه خوبی بود . شرکت بازرگانی داشت وبجه خوب و فعالی بود من وی از سال 65 می شناختم . ابوالحسن در ابان 67 توسط وزارت اطلاعات در ترکیه ربوده شد ه بود که خوشبختانه نزدیک مرز توانسته بود در پمپ بنزینی با زدن لگد به صندوق عقب خود توسط مردم ازاد شود .

حسن گفت زد روی میز. من واون بودیم گفت حیف شد خمینی مرد. با تعحب پرسیدم چرا ؟
کفت باید به دست ارتش ازادی بخش زنده دستگیر و محاکمه می شد . حسن سالها بود که ایران نبود. مانند بسیاری دیگر از مسولین و رهبری مجاهدین . به حسن گفتم بلند شو دورکعت نماز شکر بخوان که با مرگ خمینی راه باز شد با وجود خمینی رفتن به ایران ممکن نبود . خودم دورکعت نماز شکر را خواندم .

مرگ خمینی و فرمان رجوی برای حمله نهایی

بر اساس تحلیل های رجوی که تقریبا همه ما به ان باور کرده بودیم این بود که رژیم بدون جنگ و بدون خمینی نمی تواند یک روز ادامه پیدا کند . البته تحلیل بدون جنگش در جریان شکست نظامی فروغ جاودان در 67 باطل شده بود . مانده بود این یکی که فضا را برای حمله نهایی باز می کرد .

فردایش حسن گفت سعید برادر ( مسعودرجوی را در سازمان این گونه صدا می کردند ) فرمان داده که همه به عراق بیایند برای حمله نهایی.
به وی گفتم حسن من باید برگردم پادگان . خانواده ام هم خبر ندارند همه چیز می سوزد . تمامی ارتباطاتم می سوزد .
گفت کار رژیم تما م است .
بحث تا صبح ادامه داشت . من اصرار که بابا حمله کنیم همگی قتل عا م می شویم اینجوری نیست که سوار ماشین شویم تا تهران بکوبیم . باضافه اینکه می دانستم بسیاری از نیروهای کیفی سازمان در جریان فروغ شهید شده بودند . تعدادی هم جداشده بودند منجمله سیامک حداد که از بچه های نظامی و عمیلیات شهری بود بعد از 8 سال امده بودبیرون .

اینکه خلق قهرمان ایران منتظر ورود ما مجاهدین خلق و ارتش ازادی بخش هستند بعد از جنگ 8 ساله نیست . همه از اخوندها بدشان می اید ولی این یک ور قضیه هست . اخر سر وصیت نامه ام را نوشتم که من به دلیل باورم به خلق قهرمان ایران و مسعود رجوی علیرغم اینکه می دانم این عملیات شکست خواهد خورد به عراق می ایم و در این عملیات شرکت می کنم تا دینم را به مردم ایران و شهدای سازمان ادا کرده باشم .

فردا رفتم با مسولم عکس پاسپورتی انداختم و دوروز بعدش با یک پاسپورت ایرانی یکی از بچه ها ی سازمان ، با کیف سامسونیت در هیت دیپلمات به فرودگاه برده شدم و مسولم و یک ترک ( لباس شخصی – پلیس امنیتی ) برای من با با پاس قلابی که ویزای عراق هم در صفحه ای در داخلش بود مهر خروج ترکیه را در گیشه پلیس زد .من هم رفتم و بردینگ گرفت . سوار هواپیما به مقصد بغداد شدم . این بار برعکس دفعات قبل مستقیم به بغداد رفتم و دیگر سازمان مسائل امنیتی را برای من که دوباره به ایران برمی گشتم نکرد .

فرودگاه صدام – بغداد خرداد 68
در فرودگاه صدام بغداد یک مامور سازمان امنیت عراق امد کیف مرا گرفت .با پاسپورتم که خوب می دانست جعلی است . مامور گمرگ فرودگاه فقط کیف سامسونیت مرا باز کرد و بست باز کرد و گفت مرحبا بکم . حس خوبی به من دست نداد . نگاهش مهربانانه نبود . این نگاه هنوز مرا دنبال می کند که طرف مارا به چشم می دیده است یک مبارز انقلابی و یا .......

با مسول سازمان ماچ و بوسه و بغل کردیم و چند تا شوخی هم کردم . گفتم دیدی این بار هم من امدم تو نیامدی تهران . حمید گفت این بار با هم می ریم .
پرسید دنیا دست کیه ؟ طبق معمول گفتم دست امریکاییا . حمید گفت نه دست مجاهدین خلق . فکر کردم شوخی میکنه .
هوا بیرون اتیش بود . پرده های عقب تویوتا کروز کشیدند و به سمت خانه امن سازمان در بغداد راه افتادیم .
حمید مسول بخش نظامی سازمان به دیدن من امد . ویدیوی سخنرانی نشست مسعوددر تحلیل بعداز فروغ را نگاه می کردم . .ویدئیوی قبل از عملیات فروغ را خواستم گفتند دم دست نیست . این ویدئو را دیگر هیچگاه کامل نشان ندادند .

با کتاب و روزنامه مجاهد و ویدیو ها و قران سرخودم را در این خانه که بغیر از من کسی ساکن نداشت فقط ظهر و شب غذای خوبی می اوردند ، سر می کردم . بعد از 3 روز حمید امد گفت سعید باید به قرارگاه اشرف برویم . هوا که تاریک شد با یک لندکروز و راننده و حمید و یک نفر دیگر که ندیده بودمش از بغداد به سمت اشرف رفتیم . اشرف برای من خیلی رویایی بود از نزدیک ندیده بودمش انچه که درسیمای ازادی ( تلویزیون مجاهدین ) درمورد اشرف می دیدم – دوستانی که انجا بودند و یا شهید شده بودند از یک سو از سوی دیگر فکر عملیات که بنظر من یک خودکشی بود در راه به ان فکر می کردم که چراغهای اشرف از راه دور در وسط بیابان پیدا شد . دم در نفر بغلی من پیاده شد و بعد از چند دقیقه مستقیم به سمت ساختمانی یک طبقه رفتیم . بعد ها فهمیدم بخش اطلاعات ارتش ازادی بخش مجاهدین بود . فاطمه رمضانی مسول بخش اطلاعات بود البته وی را بعد ها نا م اصلی اش را فهمیدم . با اسم مستعارش معرفی شد
ازکارهای من تشکر کرد و گفت عملیات تاخیر افتاده است باید به ایران برگردم ودر این مدتی که ارتش ازادی بخش به تهران برسد من با کمک سمپاتها و هواداران عملیاتهایی را درپادگان انجام بدهم تا برسم . در اخرین لحظات که می خواست برود گفت اگر تا دو ماه نیامدیم تو دوباره بیا .
این پا و ان پا کردم و گفتم خواهر من تا بحال همه سفرهایم را خودم پول سفر را داده ام ندارم .
گفت از کسی بگیر . گفتم خواهرسازمان که امکانات زیاد داره رفت و با 200 دلار امریکایی برگشت . به بغداد برگشتم . 15 خرداد سال 68 با هوایپمای ایران ایر به تهران برگشتم .
در هواپیما مهماندار کیهان هوایی را به دست من داد عکس تشیع جنازه خمینی بود با خودم گفتم دوباره بزرگ نمایی های رژیم . این بار هنگام تحویل پاسم در گیشه فرودگاه مهر اباد خیلی قرص بودم . مرگ خمینی و تغییر شرایط رژیم و تحلیل مسعود رجوی قوت قلب و اعتماد زیادی به من داده بود رفتم خانه و سریع رفتم پادگان .
الان سال 92 هست -2012 – 24 سال ازان زمان گذشته است مجاهدین در عراق مشغول اسباب کشی از اشرف به لیبرتی هستند و ما در کانادا بعد از 20 سال زندگی .
براستی اگر این مسائل را بازگو کنیم که نسل جوان ما که الان ما را سرزنش می کنند بدانند که با تمامی اختناق و شکنجه ای که در انتظار مخالفان خمینی و ولایت فقیه بود بسیاری از انسانها که اتفاقا جان هم برایشان عزیز بود مبارزه کردند و لی شکست خوردیم . اینکه چرایی ان. ماها باید بگوییم که دیگران بررسی علمی بکنند که در اینده تکرارنشود. دیگران بدانند که ما به عنوان سرباز پیاده جانمان را حاضر بودیم بدهیم اگر رهبران ما اشتباه تحلیل کردند انوقت ما ضد انقلاب هستیم و انها عین انقلاب . اگر با گفتن این مسایل رژیم سو استفاده کند انوقت ما متهم به عامل رژیم بشویم ولی مسعود رجوی که بزرگترین خدمت را در وحدت رژیم برای سرکوب ما و مردم داشته است دشمن رژیم . ؟

با توجه به وقت اضافه من و بحث تحریم ها من اشاره ای به مواردی از تحریم ها بکنم
این ها فقط روایت است وباید توسط کارشناسان تحلیل اطلاعاتی شود .

مصاحبه اقا ی دکتر ملکی 1میلیون تومان حقوق می گیرم 500 هزار تومن پول دوا و درمون می دهم حال ببینید وضع یک کارگر چیست ؟
هفته برای پیدا کردن یک داروی لازم برای من تهران را گشته ایم پیدا نشده است

احسان می گوید یک دانشجو مجبو رشده است دانشگاه را ول کند
خانم ف می گوید تعدادی از خانم ها که پولشان از ایران می امده است به وی برای یافتن شغل در لابلاس تقاضا کرده اند

خانم دیگری می گوید در نشر کتاب های دانشگاهی هستند گرانی انقدر هست که دانشجویان نمی توانند از عهده پرداخت این کتابها بربیایند
# یک رستوران ایرانی به من گفت فروش در چلوکبابی های وی در دو منطقه بدلیل مشکل ارزی کاهش جدی یافته است

# یک نشریه دار گفت اگهی ها ی روزنامه کاهش یافته است

# بدلیل ارزبالا تعدادی از ایرانیها که اپارتمان پیش خرید کرده بودند مجبور شده اند انها را پس بدهند . مشاور املاکی که ده ها هزار دلار کمیسیون داشته است حالا از طرف صاحبان کاندو برای پس دادن کمیسون زیر فشار قرار گرفته است

ایرانیها صاحب چندین پروژه ساختمانی بزرگ در جی تی ای هستند که پولهای افراد را گرفته اند و در ازای ان سود می دهند . بالطبع می تواند اثرات داشته باشد .
# صاحب یک خانه 3 میلیون تومان اجاره
از 3 هزار دلار در چند ماه قبل به زیر 1000 دلار

#اقایی که 10 میلیون تومان کارخانه خودر ا اجاره داده بود سال گذشته 10 هزار دلار می گرفته است . امسال 5 هزار دلار و حالاشده زیر 3 هزار دلار . قسط خانه اش 3هزار دلار – دو فرزند دانشجو . خودش هم در اینجا کار نمی کند

# تمامی این موارد باعث کاهش بنیه اقتصادی کامیونیتی ایرانی در کانادا می شود که اینجا را برای زندگی انتخاب کرده است .
فشارهای روانی بر خانواد ه ها که اثا ر سویی بر خانواده مانند طلاق – افسردگی و بزهکاری اثرات سویی بر کامیونیتی می تواند داشته باشد . با درنظر گرفتن این مسله که کامیونیتی ما نهادهای منسجم برای پاسخگویی به این مشکلات در شرایط خوبما ن نداشته است چه برسد به الان
اخرین حرف من هم در مورد سیاسی بودن تحریم ها این است که اقای محمود خاوری از لیست تحریم اتحادیه اروپا خارج شد . درست است که ایشان دیگر ریس بانک ملی نیست ولی پیام ان این است اقا از اموال ملت ایران بدزدید وقتی سرکار هستید بعد بیایید در اروپا و کانادا سرمایه گذاری کنید امنیت تان را نیز تامین می کنیم . این یک دهن کجی به عدالت و صداقت است ..

سعید سلطانپور
21 اکتبر 2012 تورنتو

آین گفت و گو در سومین جلسه از گفت و گوی ازاد بنیاد فرهنگی فروردین تحت عنوان | تحریم ها و اثرات سیاسی اجتماعی و اقتصادی بر جامعه ایرانی در کانادا |در 5100 یانگ در روز یکشنبه 21 اکتبر برگزار شده بود . .ورود برای همه ازاد وهمه مساوی حق بیان نظراتشان را داشتند

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ضعف اخلاق در سیاست ایرانیان

به بهانه زلزله آذربایجان شرقی

 

 

سعید سلطانپور، کانون بیان، بیست و یکم اوت 2012
http://kanoun-e-bayan.blogspot.ca/2012/08/blog-post_20.html

 

روز 5 شنبه 17 اوت ، در یک مهمانی جمع اوری کمک مالی در ریجموند هیل انتاریو که به همت تعدادی از ایرانیان اذری ترتیب داده شده بود شرکت کردیم . نماینده ایرانی تبار ان شهر در مجلس انتاریو در سخنانش
د رمورد زلزله گفت رقم 306 نفر کشته درست نیست و 5 هزار نفر امار اصلی تلفات انسانی است .

بنظر می اید این تجربه تلخ سیاسی در ایران از زمان شاه و نسبت دادن مرگ صمد بهرنگی به ساواک ، سینما رکس ابادان - شهدای 17 تیر 1357 میدان شده از همان هفته های اول پیروزی انقلاب 57 ژاله تهران همچنان در فضای فعالین سیاسی و سایبری ایران موجود است . به نمونه هایی برای تجدید خاطره خوانندگان اشاره می کنم.

مجاهدین خلق و تحریف واقعت خبر ها در دوران جنگ

یادم می اید در ان سالهای 68 مدیرعامل اتوموبیل سازی سا یپا –رنو ا( مهندس تورج منصور ) به علت اختلاف با معاون اجرانی رفسنجانی- حمید میرزاده ومسول کیش پیش امده بود . این اختلاف بر سر ندادن چند رنو ی مدل جدید که سهیمه مقامات دولتی بود. زیرا تفاوت زیادی بین سهیمه دولتی وبازار ازاد دران دوران جنگ و پیش امده بود. مدیر عامل سایپا به اتهام اختلاس و جاسوسی دستگیر و 3 سالی هم زندانی شد ولی بعدها از وی برائت شد . در گزارشاتی که برای مجاهدین از داخل ایران می فرستادم . با کما ل تعجب می دیدم که رادیو مجاهد انرا تفسیر کاملا متفاوتی می خواند . بعد ها در سفر ی که به بغداد داشتم این موضوع را با مسولین اطلاعات سازمان در میان گذاشتم و انتقاد کردم . حمید مسول اطلاعات بخش ارتش سعی می کرد بگوید که این برای جنبش بهتر است زیرا رژیم فاسد است .

روحانیون حاکم ،حزب جمهوری اسلامی و تحریف سیستماتیک واقعیت

این سنت در سیستم حاکمیت که از همان ابتدای انقلاب شروع و سازماندهی شده بود . مانند دروغ های تحریک امیز در مورد پیدا کردن قرص های ضد حاملگی در ستادهای گروهای سیاسی مانند مجاهدین و فدائیان و پیکار در حملات سازماندهی شده حزب اللهی های چماقدار که در ان دوران فالانژ ها نامیده می شدند ، که نمونه های فراوان ان وجود دارد .
این حملات از همان هفته های اول پیروزی انقلاب 57 به تحریک حزب جمهوری اسلامی به رهبری رفسنجانی و بهشتی از طریق امامان جمعه و تحریک نمازگزاران صورت می گرفت.

اعدام صادق قطب زاده ( سال 61) باتهام دست داشتن درکودتا یی که وجود خارجی نشد و نیز اعدام مهدی هاشمی ( از منسوبان منتظری ) که توسط لاجوردی دادستان بی رحم و کینه جو نمونه های دیگری زا این بی اخلاقی هستند
ری شهری به صادق قطب زاده می گوید که تو در مصاحبه تلویزیونی بگو که می خواستی با شریعتمداری ( مرجع تقلید )کودتا کنی ، ما این را به امام نشان بدهیم قلبشان ضعیف است تا خوشحال شود و بعد تو را ازاد می کنیم . قطب زاده هم باور کرد . بعد هم ناجوانمردانه مانند هزاران ایرانی دیگر به جوخه اعدام سپرده شد .
هر چند به روایت مقامات ، کسی در دادستانی اوین حاضر نبود به قطب زاده شلیک کند تااینکه یک نفر از بازجویان شعبه مجاهدین که بسیار خشن بود این کار را کرد . خوداین بازجو ( اسمش را الان بیاد نمی اورم ) هم چند هفته بعد در جبهه جنگ کشته شد .
ری شهری در مورد مهدی هاشمی هم همین شیوه را بکار برد و بعد از اعتراف هاشمی که به خمینی باور داشت ، لاجوردی وی را اعدام کرد. هاشمی افشا کننده سفر مک فارلین به تهران بود. افشایی که خشم خمینی را بدنبال داشت و باعث مرگ وی شد . افشاگری مهدی هاشمی اولین افشاگری مهمی بود که ارتباط پنهانی بین روحانیون حاکم برایران ودولتمردان حزب جمهوری خواه امریکا رادراوج جنگ و شعار علیه ریگان و خمینی بحساب می اید .
فعالین سایبری و تحریف خبر ( هم اگاهانه و هم به قصد خیرخواهی )

در جریان حادثه زلزله استان اذربایجان شرقی ( اهر –هرسین و رزقان ) برخی با مشارکت کردن عکسهایی از اهدای جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی به مردم محاصره شده غزه ، ا از محل کمک های مردمی به زلزله زدگان اخیر به سوریه ، منسوب می کنند.

جنگ روانی بخشی از جنگ قدرت است . مردم ازادی خواه و حق طلب برای رسیدن به خواستهای قانونی و انسانی خود نیاز به استفاده ابزاری از دروغ ندارند. از زلزله بویین زهرا تا طبس درزمان شاه تا زلزله بم و زلزله اهر ، اکثریت مردم ایران اعتمادی به ارگانهای دولتی بدلیل فساد مالی نداشته و ندارند . به همین دلیل مردم به تختی و علی کریمی و حمید سوریان و شجریان و هنرمندان مردمی سینما بیشتر اعتماد دارند .

حاکمیت روحانیون ایران و بی اخلاقی و سورزدن به ماکیاول در تحقق اهداف خود که سو استفاده از باورهای مذهبی دین داران ایرانی ، انقد ر زیاداست که بعید می دانم کمتر ایرانی خودش شخصا در حوزه زندگی وکار در ایران با آن روبرو نشده باشد . بنابراین اطلاعات غلط دادن و تحریک احساسات به اگاهی مردم یک کشور کمک نمیکند . کسی که باد می کارد توفان درو می کند .

باید کمک کرد شیوه تعقل و تفکر واخلاق بر جریانات اپوزیسیون داخل و خارج از کشور نهادینه شود. ما اگر حاکمیت را بدرستی بی اخلاقی و فساد مالی و دروغ گویی انتقاد می کنیم خودمان نباید به این شیوه ها توسل کنیم .

سرنوشت عبرت انگیز سازمان مجاهدین خلق ایران از یک صدای دمکراتیک والترناتیو روحانیون حاکم بر ایران متشکل از 100 هزار نیروی جوان و تحصیلکرده در دهه 60 و تبدیل این جریان به یک صدای غیر دموکراتیک و یکی از موانع جنبش دمکراسی مردم ایران در پروسه وابستگی مجاهدین خلق به صدام حسین و الت دست دولتهای استعمار گر و حکومتهای ارتجاعی خلیج فارس پس از سقوط صدام نمونه واضح تاریخ معاصر ایران است .

بی اعتباری عمومی روحانیت ( چه در حاکمیت و چه در بیرون حاکمیت ) در بین اکثریت مردم ایران بدلیل عدم رعایت اخلاق در سیاست نمونه اشکار از نرسیدن بارکج به مقصد هست .
دولت هایی که از حمایت مردم برخوردارنیستند نمی توانند حقایق را بویژه در دوران اینترنت بپوشانند. البته سانسور در رسانه های جمعی یکی از ریشه های اصلی ترویج شایعه و تحریف است رسالتی که رسانه ها در دنیای دمکرات وازاد به عهده دارند و به همین دلیل شایعه تنها در نشریات مربوط به ستارگان هست و بس.

مبارزه برای ازادی و عدالت اجتماعی بر اساس دروغ و تحریف هرگز پا نخواهد گرفت . درستی و راستگویی که یکی از توصیه های ایرانیان باستان تا کنون است ، بنظر می رسد این روزها کمتر در جامعه ایرانیان در داخل و خارج هوادار دارد.

-

منابع :

مقدمه هاشمی بر کتاب شهید آیت/ مشورت محمدی ری‌شهری با هاشمی درباره قطب زاده

در خانه‌ ماندم‌ و با تلفن‌ درباره‌ همراهان‌ سفر هند و کارهای‌ دیگر اقدام‌ کردم‌. آقای‌ [محمدمحمدی‌]ری‌شهری‌ درباره‌ شروع‌ محاکمه‌ آقای‌ [صادق‌]قطب‌زاده‌ مشورت‌ کرد. امام‌ گفته‌اند که‌زودتر تعیین‌ تکلیف‌ شود. شخصی‌ اطلاع‌ داد، شبکه‌ای‌ را که‌ می‌خواهد برای‌ آزادی‌ قطب‌زاده‌ پول ‌خرج‌ کند کشف‌ کرده‌، او را به‌ آقای‌ ری‌شهری‌ معرفی‌ کردم‌ که‌ رسیدگی‌ نماید.
سایت رفسنجانی
آقای‌ محسن‌ رفیق‌ دوست‌ آمد و نگران‌ برکناری‌ آقای‌ [اسدالله‌]لاجوردی بود. گفتم‌ آقای‌لاجوردی‌ باید برای‌ رفع‌ اشکالات‌ اقدام‌ کند. امام‌ سه‌ نفر را تعیین‌ کرده‌اند که‌ وضع‌ زندان‌ها رامشاهده‌ و گزارش‌ نمایند. رئیس‌ جمهور هم‌ اصرار دارند
سایت رفسنجانی

*خبر انلاین

http://www.khabaronline.ir/detail/205550 /
در این رابطه آیا قرار بود اسلحه‌ای هم از خارج آورده بشود؟
- نخیر، در این رابطه ابداً به این صورت نبود، به دلیل این که بین طرح این مسأله و اجرایش بیشتر از حداکثر دو هفته نبود؛ بنابراین امکان این‌که اسلحه از جایی بخواهد وارد بشود، بر این منظور نبود.

پس در رابطه با چه بود؟
- این‌ها مدتی قبل گفته بودند به من، اولاً اسلحه و مهمات، همه نوع چیز دارند خودشان و احتیاجی ندارند، ولی مدتی قبل، در حدود مثلاً یک ماه و خورده‌ای قبل، سؤال کردند از من که، یعنی یک لیست کوچکی را به من دادند. تعداد اسلحه محدودی، که ما این‌ها ار می‌خواهیم. من هم گفتم سعی می‌کنم آن‌ها را تهیه بکنم و این‌ها را فرستادم برای خارج از کشور، ولی عملاً امکان تهیه‌اش به علت نبودن پول نبود.

آیا شما طرح براندازی نظام جمهوری اسلامی را با نیروها و شخصیت‌های مذهبی یا مراجع در میان گذارده بودید؟
- نیروهایی که وجود نداشتند، در بین مراجع فقط با واسطه با شخص آیت الله شریعتمداری، مسأله در میان گذاشته شده بود،

مهدی هاشمی – اعترافات
سایت رجا نیوز

شکست معجزه آسای بن بست بازجویی

با گذشت یک ماه از دستگیری مهدی هاشمی ، او با اتکا به حمایت های منتظری همچنان از پاسخگویی به پرسشهای بازجو طفره می رفت و حاضر به روشن کردن نقاط مبهم نبود. خاموشی اسرارآمیز وی بازجو و بازجویان را به تدریج به بن بست کشیده بود.

آقای ری شهری بعد از مدتی به این نتیجه می رسد که به جای بازجویان ، خود با مهدی هاشمی صحبت کند و اتفاقا این کار او بی نتیجه باقی نمی ماند.

وی در این باره می گوید : " ...مهدی هاشمی را نصیحت کردم و او را از رسوایی و کیفر آخرت و زندگی پس از مرگ بیم دادم و یادآوری کردم که « رسوایی و کیفر دنیا، اگرچه سخت و طاقت فرساست ، آسان تر از عقوبت عقبی است » و بدین سان ، وی را به صداقت و پاک شدن در این دنیا دعوت کردم تا دروازه های نجات ، در چشم انداز او قرار گیرد.

به او گفتم : تصور کن بازجوی تو خداست و اسلام از تو بازجویی می کند. تو هنوز حقایقی که در بازجویی های ساواک اعتراف کرده ای را برای ما نگفته ای، در صورتیکه در نظام اسلامی ، صادقانه تر باید برخورد کنی...

در واقع بعد از این گفتگو بود که بازجویی جدی از مهدی اهاشمی آغاز شد. همکاری وی با بازجویان قابل توجه بود. برخی از قتل های قبل از پیروزی انقلاب را پذیرفت و بدین ترتیب ، امید به روشن شدن تدریجی اتهامات وی افزایش یافت."
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=41398

دیدار وزیر اطلاعات با مهدی هاشمی

مهدی هاشمی از بازجوی خود تقاضا می کند تا با وزیر اطلاعات دیداری داشته باشد. هدف او از این دیدار این بود که وی را قانع کند که همه گفتنی ها را گفته و دیگر سخنی برای گفتن ندارد. وی در این دیدار به وزیر اطلاعات می گوید: "شما در ملاقات قبلی، به من وعده داده بودید که اگر مسائلی را که دارم بگویم، به من کمک می کنید تا از این وضع نجات پیدا کنم. ولی خبری نشده است. تا کی این وضع باید ادامه پیدا کند؟"

آقای ری شهری در پاسخ می گوید: "وعده من مشروط به بیان همه نادرستی ها بود، ولی تو هنوز در مورد چند موضوع، مانند قتل، آدم ربایی، ارتباط با بیگانگان و... سکوت کرده ای! ما مدارکی در اختیار داریم که دست کم، آگاهی تو از ماجرای ناپدید شدن حشمت و فرزندانش را اثبات می کند. تو باید آنچه را می دانی، بگویی... و در ادامه به نکته ای اشاره کردم که ناخودآگاه ضمیر خود را آشکار کرد. گفتم: وقتی حضرت امام، نوار مصاحبه شما و گریه و ندبه انتهای آن را ملاحظه کردند، فرمودند: «فریب نخورید. او دروغ می گوید».

به اینجا که رسیدم، چهره اش به شدت دگرگون شد و با اضطراب پرسید: «امام فرموده: دروغ می گه؟».

گفتم: «بله».

اینجا بود که رازهای درونی او ناخودآگاه در چهره اش اشکار شد و من احساس کردم که مطالبی در دل دارد که نمی خواهد بیان کند... لذا کمی او را نصیحت کردم."

بعد از این دیدار مهدی هاشمی در حالی که آمادگی پیدا می کند تا بخشی از حقایق را بگوید ولی باز هم

مقاومت می کند و چیزی نمی گوید.

سایت رجا – قسمت دیگر درمورد منتظری
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=41015

فراست امام خمینی(ره)

شنیدم امام دو یا سه بار، نوار یاد شده را ملاحظه کرده بود. نکته مهم و جالب توجه اظهارنظر ایشان درباره قسمت پایانی مصاحبه مهدی هاشمی است. گفتنی است که وی در پایان مصاحبه، اظهار ندامت و پشیمانی کرده و با گریه، درخواست عفو و بخشش کرده بود؛ ولی امام پس از ملاحظه این قسمت، فرموده بود: "فریب نخورید. او دروغ می گوید. حرکات او واقعیت ندارد."

هیچ یک از کسانی که سخنان مهدی هاشمی را از نوار شنیده بود، چنین برداشتی نداشتند؛ ولی امام، با فراست دریافت که وی دروغ می گوید و مسائل دیگری دارد که بدین وسیله می خواهد تیم بازجویی و مسئولان را فریب دهد تا بازجویی وی را پایان یافته تلقی کنند.

مصاحبه سعید منتظری
http://www.rahesabz.net/story/47785 /
در همان زمان اين خبر از بيت امام رسيد كه آقاى لاجوردى ادعا مى‏ كند كه مى‏ خواهد همه كارهايش شرعى و زير نظر امام باشد و حتى اندازه كلفت و نازك بودن قطر شلاق‏ها را هم از امام سؤال مى‏ كند! وقتى من اين خبر را شنيدم با تعجب و تأسف به بعضى از دلسوزان امام مى‏ گفتم: اين گروه خشن و تندرو كه در اوين حاكمند امام را هزينه همه كارهايشان‏ مى‏ كنند، حتى قطر شلاق‏ هاى اوين.

-

لینک وب لاگ ها

ارشیو برنامه های تلویزیونی سعید سلطانپور
Saeed Soltanpour
Iranian Canadian Free Lance Journalist

راه حل
www.youtube.com/glassceilingtv

کانون بیان
www.kanoun-e-bayan.blogspot.com

من وکانادا
www.politicofcanada.blogspot.com

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

راه حل مسالمت آمیز بحران اشرف در گروی تغییر خط رجوی

مبنی بر ماندن در عراق است و الا او مسئول هر حادثۀ خشونت بار دیگر خواهد بود

 

 

ق. حسین نژاد (غلام)، وبلاگ در بند رجوی، بغداد، سیزدهم اوت 2012
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Rahe%20Hal%20Ashraf.Taghir%20Khat%20Rajavi.HTM

 

به عنوان فرد مطلعی که به تازگی از اشرف و لیبرتی و بعد از 30 سال از سازمان مجاهدین بیرون آمده ام و در تمام نشستهای داخلی رهبری و مسئولان سازمان در اشرف و لیبرتی بودم به طور کاملا مستقل و بدون اینکه کسی به من دیکته بکند به همۀ ایرانیان خارج می گویم که تنها راه حل بحران اشرف به طور مسالمت آمیز، تغییر خط و سیاست واقعی رهبری سازمان از ماندن در عراق به انتقال به خارج می باشد، چرا که رهبران سازمان به شدت در درون سازمان در اشرف و لیبرتی چنانکه من خودم شاهد بودم با هر گونه فکر کردن به کشور ثالث مبارزه می کنند و افراد را مجبور می کنند روزانه اگر در ذهنشان آرزوی رفتن به کشور ثالث داشته باشند آنرا نوشته و جلوی دیگران بخوانند تا مورد توهین و تحقیر و ناسزا با این اتهام که راحت طلب و خواستار زندگی عادی و طرفدار بورژوازی هستند قرار بگیرند. مریم رجوی در آخرین پیام خود به ما در فروردین ماه گذشته قبل از حرکتمان به لیبرتی گفت شما باید لیبرتی را زیباترین شهر جهان و اشرف ثانی بکنید و عباس داوری هم در نشستی که برای ما در کلیسای آمریکایی ها در لیبرتی برگزار کرد گفت بگذارید بگویند کمپ ترانزیت اصلا این دنیا خودش یک کمپ ترانزیت است و من 70 سال است که در ترانزیت هستم و این یعنی شما تا مرگتان اینجا خواهید ماند و معصومه ملک محمدی نیز در نشست دیگری به ما گفت که اینجا نه کمپ موقت بلکه برای ما اشرف ثانی است. مسعود رجوی هم در نشستی که برای گروه ما (گروه چهارم انتقالی به لیبرتی) در اشرف چند روز قبل از حرکت ما در فروردین ماه گذشته برگزار کرد گفت ما می خواهیم دو اشرف داشته باشیم خواهید دید که رژیم توی سر مالکی خواهد زد و گوشش را خواهد گرفت که پدر سوخته ما خواستیم اینها را بریزی بیرون و دستگیر کنی بدهی به ما و اشرف را ببندی بفرما حالا به جای یک اشرف دو اشرف دارند!! (کف و سوت زدنهای افراد). به همۀ ما هم قبل از رفتن برای مصاحبه خط داده و توجیه می کردند که در مصاحبه با کمیساریا بگوییم که خواستۀ شخصی و فردی من این است که در عراق بمانم و به مبارزه ام علیه رژیم ادامه دهم در حالیکه مسئولان سازمان در مذاکراتشان با کوبلر و نمایندگان یونامی و کمیساریا چیز دیگری می گویند و تأکید می کنند که ما خواستار پیشرفت مصاحبه ها و کار پناهندگی و اسکان در کشورهای ثالث هستیم ولی اگر به تبلیغات رهبران سازمان در کشورهای اروپایی و آمریکا و فعالیتها و سخنرانیهای لابیهای آنان نگاه کنید می بینید که تماما در جهت تأمین نیازهای مادی ساکنان اشرف و لیبرتی با هدف باقی ماندن در عراق می باشد و هیچگونه فعالیت و تبلیغ جدی و فشار بر کشورها و دولتهای اروپا و آمریکا برای انتقال ساکنان دو کمپ به این کشورها وجود ندارد. کوبلر به درستی از این لابیها و حامیان سازمان در خارج خواست که در جهت وادار کردن رهبران سازمان به همکاری با سازمان ملل برای انتقال به لیبرتی و از آنجا به کشورهای ثالث تلاش کنند.

این خط و سیاست اصلی و درونی بر خلاف خط و سیاست بیرونی و اعلام شدۀ سازمان می باشد که طرحهای مختلفی برای انتقال به کشورهای ثالث پیشنهاد می دهد و برای آن اعلام آمادگی می کند هر چند حتی همین طرحها نیز غیر واقعی است و طوری ریخته شده اند که کسی نتواند آنها را اجرا کند و خودش نیز می داند که در شرایط امروز جهانی و بین المللی اجرا نشدنی است مانند انتقال یک جا و همگی با هم به یک کشور مخصوصا به آمریکا و توسط آمریکا و یا انتقال به صحرایی در اردن باز هم همگی با هم وو... چرا؟ برای اینکه سازمان به افراد خود مطلقا بی اعتماد شده بویژه به افراد قدیمی که سیاستمدار هستند و تحلیل می کنند و می دانند علت این ضربات و شکستهای استراتژیک خطوط سازمان برای سرنگونی رژیم چیست و چه کسی است و به همین دلیل هم سازمان انتقال به هتل را که پیشنهاد دولت عراق و کوبلر می باشد و همۀ شروط سازمان را که تماما صنفی هستند برآورده می کند رد می کند و می گوید این توطئه برای فروپاشی و انهدام سازمان است خوب عراق و سازمان ملل هم می گوید تو اگر به ایمان و وفاداری افراد خودت اعتماد داری چرا از انتقال به هتل می ترسی؟ دلیل عدم تبلیغ و فعالیت جدی سازمان برای انتقال به خارج نیز همین است زیرا از فروپاشی می ترسد و به ایمان و وفاداری افراد بویژه قدیمی ها اعتماد ندارد و می داند که بسیاری در این شرایط به دنبال زندگی خواهند رفت و اگر شما در همین دقت کنید وضعیت داخل سازمان و افراد در اشرف و لیبرتی را می توانید حدس بزنید.

تا حالا که کسی را به عنوان مجاهد و تشکیلاتی جز چند نفر سی تی زن انگشت شمار که توسط سفارت کشورهای خودشان برده شدند به خارج منتقل نکرده اند چنانکه در گزارش اخیر دبیر کل فقط آمارهای مصاحبه شونده ها بود و هیچ اشاره ای به منتقل شدن یک نفرهم نشد که اگر بود حتما در گزارشش به عنوان موفقیت سازمان ملل می آورد. مطمئن باشید که حتی یک نفر به عنوان مجاهد و تشکیلاتی مستقیما از لیبرتی به خارج اعزام نخواهد شد زیرا رژیم با همۀ کشورها صحبت کرده و هر گونه جا دادن بدون اطلاع و موافقت رژیم یعنی به عنوان مجاهدین و تشکیلات را اعلام جنگ علیه ایران دانسته است لذا کشورها طبیعی است که منافع خودشان را به پناه دادن به چند نفر ترجیح می دهند و به آنها ربطی ندارد که چه نوعی رژیمی در ایران حاکم است آنها رابطه شان را با حاکم کوک می کنند و از این جهت خواسته و خط و سیاست رژیم و رهبری سازمان یکی شده است ولی هر کدام از موضع منافع خودشان یعنی هم رژیم و هم رهبری سازمان در عمل خواستار انتقال به خارج نیستند با این فرق که رژیم خواستار بیرون رفتن از عراق فقط به عنوان افراد و نه تشکیلات است زیرا از یک سو می خواهد رهبران را که در عراق نیز پروندۀ قضائی دارند دستگیر کند و از سوی دیگر موجب فروپاشی سازمان و جلوگیری از فعالیت مجدد آن در خارجه بیشتر از سابق علیه رژیم بشود در صورتیکه سازمان خواستار بیرون رفتن از عراق فقط به عنوان تشکیلات می باشد و همین منجر شده که موضوع لا ینحل بماند و عملا نتیجۀ خواستۀ هر دو طرف باقی ماندن در عراق باشد البته رهبری مجاهدین خوب می داند که امکان انتقال تشکیلاتی به خارج در این شرایط جهانی و بین المللی وجود ندارد، پس چرا تلاش می کند که در عراق آنهم در کمپ و نه هتل بماند؟ به سه علت مشخص و روشن زیر:

 

1- انتقال به صورت فردی و افراد پراکنده و با تقسیم بین کشورها و یا انتقال به هتل در عراق موجب فروپاشی سازمان خواهد شد چرا که رهبری سازمان به افراد خود بویژه به قدیمترها به دنبال ضربات استراتژیکی که خورده است دیگر اعتماد ندارد و به قول مسعود رجوی که مرتب به ما تأکید می کرد «این ضربات موجب رشد اپورتونیسم در صفوف سازمان ما شده است» (عین جملۀ مسعود رجوی که موجب آغاز موجی از فشار و بسیج فاکت و پروژه نویسی برای مبارزه با عارضه و آفت «اپورتونیسم ناشی از ضربه در داخل سازمان» گردید).

2-سازمان در این صورت دیوار گوشتی حفاظتی بر دور رهبران و فرماندهانی را که عراق و رژیم برای دستگیری آنان دندان تیز کرده اند از دست خواهد داد و چون کشتن و هر گونه رفتار خشونت آمیز بهای گرانی برای دولت عراق دارد این کار برایش بسیار مشکل است. علت این ترس رهبری سازمان هم از دستگیری این است که دولت عراق حق قانونی و بین المللی دارد که بداند چه افرادی داخل کشور خود شده و از آن خارج می شوند و مسلما همۀ افراد را که خارج بشوند تشخیص هویت خواهد داد.

3- رهبری سازمان مثل سی سال گذشته سیاست تجربه شده و شکست خوردۀ از این ستون به آن ستون فرج است را در پیش گرفته و چشم امید به تحولات آینده با تحلیلهای غلط همانند تحلیلهای سی سال گذشتۀ خود دوخته است. یکی روی سقوط مالکی و روی کار آمدن العراقیه و دومی روی سقوط بشار اسد و سومی روی تحولات داخل ایران و چهارمی روی خروج از لیست حساب باز کرده است که هر چهار آن موهوم و کاملا غیر واقعی است و هیچ ربطی با سرنگونی رژیم حد اقل در کوتاه مدتی که صبر دولت عراق به تأکید سازمان ملل به سر آمده است ندارد چرا که تنها دولت عراق واقعا خواستار خروج سازمان از خاک خود در اسرع وقت (چه به صورت افراد و چه به صورت تشکیلاتی) است و این فقط هم خواست دولت مالکی نیست بلکه خواست همۀ گروهها و جریانات اصلی سیاسی عراق حتی العراقیه هم می باشد که فقط بر مسالمت آمیز و انسانی بودن رفتار تأکید می کند.

 

تمام کسانی که از اشرف و لیبرتی بیرون آمده و اعلام جدایی از سازمان کرده اند تا کنون هر جا خواسته اند رفته اند چون رژیم اعلام کرده همه شان عفو شده اند به جز صد و چند نفر مشخص و رژیم با سکونت این افراد در کشورها مخالفت نمی کند لذا کشورها که دنبال منافع و رابطه با رژیم هستند به آنها پناهندگی می دهند. این الآن واقعیت قضیه است و حتی یک نفر هم به عنوان فرد مجاهد و تشکیلاتی به خارج منتقل نخواهد شد حتی آمریکا هم نمی پذیرد چون مچاهدین در لیست تروریستی آن هستند و می گوید اگر از مجاهدین بیرون بیایند و ثابت شود که در تشکیلات نیستند به عنوان افراد مستقل به آنها پناهندگی می دهد. من وقتی تا همین سه ماه پیش داخل سازمان در اشرف و لیبرتی بودم با افراد مخالف رهبری فرقۀ رجوی که خود مسعود و مریم رجوی را فحش می دادند ولی متأسفانه هنوز هم آنجا هستند و جرأت بیرون آمدن ندارند و ریسک نمی کنند مخفیانه صحبت می کردم چون به همدیگر اعتماد کرده بودیم فضا الآن در اشرف و لیبرتی اینگونه است و علت آن ضربه ای است که استراتژی سازمان (جنگ آزادیبخش و ارتش آزادیبخش) با گره زدن سرنوشت سازمان به وضعیت عراق خورده است و این را افراد بویژه قدیمیها حس می کنند ولی جرأت بیان ندارند چون جو به شدت خفقان و حصارها و فشارها و کنترلهای شدید فکری و ذهنی و روحی و ممنوعیت صحبتها و تماسها با همدیگر و با بیرون و کنترل هر گونه اقدام برای فرار و رفتن بسیار زیاد شده است و کمتر کسی جرأت و ریسک بیرون آمدن و فرار را به خود می دهد، هیچکسی جز رهبری سازمان اشرف و لیبرتی را به زندان مبدل نکرده است و اینکه دیگران را به این کار متهم می کند جز فرار به جلو و رو دست زدن نیست.

بنابراین وظیفۀ تمام ایرانیان در خارج و داخل بویژه خانواده های ساکنان اشرف و لیبرتی مخصوصا خانواده هایی که در خارج کشور هستند در درجۀ اول فشار آوردن به هر وسیله ای بر رهبری سازمان و مشخصا مریم رجوی در پاریس برای تغییر خط و سیاست واقعی سازمان مبنی بر ماندن در عراق و تغییر سمت و سوی تبلیغ و فعالیت سازمان از جمله توسط لابی گسترده ای که به وجود آورده از خواسته های صنفی و تأمین امکانات زندگی و ماندن در عراق به سوی فشار بر دولتها و کشورها برای قبول کردن افراد سازمان حتی با حفظ موضع خودشان و تسلیم نشدن به فشارهای رژیم ایران می باشد و در درجۀ دوم فشار بر سازمانهای بین المللی و آمریکا و عراق برای تحت فشار قرار دادن رهبران سازمان تا دست از اصرار بر ماندن در عراق و بهانه تراشی های صنفی با هدف واقعی حفظ تشکیلات و حفظ رهبران بر دارد و همۀ فشارها و حصارهای تشکیلاتی و شکنجۀ روحی و تفتیش عقاید و افکار سیاسی و جنسی و کنترل اطلاعاتی و فیزیکی تحرکات وارتباطات افراد را لغو کند و به ترویج ماندن در عراق و نفی عواطف خانوادگی و مبارزه با آن در داخل سازمان پایان دهد و بگذارد افراد با بیرون خود بویژه با خانواده هایشان ارتباط و تماس و ملاقات داشته باشند و از اخبار و رویدادها با استفاده از وسایل ارتباط جمعی امروز مانند تلفن و انترنت و رادیو و کانالهای مختلف ماهواره ای که آنان از تمام آنها محروم هستند مطلع شوند و مشخصا خانواده ها باید برای رفتن به عراق و ملاقات با فرزندانشان در اشرف و لیبرتی و ترتیب دادن چنین امکانی توسط سازمان ملل و دولت عراق تحت نظر یونامی بویژه در لیبرتی که کوچک است و خانواده ها به راحتی می توانند صدایشان را به گوش فرزندانشان برسانند و آنها را به بیرون آمدن برای ملاقات با خانواده هایشان و رفتن به خارجه فرا بخوانند تلاش کنند و در این راستا از تلاشهای یونامی و در رأس آن آقای کوبلر برای خاتمه دادن مسالمت آمیز به این بحران و نیز از اطلاعیۀ گروه کاری سازمان ملل علیه بازداشتهای خود سرانه که دقیقا زندان سازی اشرف و لیبرتی توسط رهبری سازمان را مورد حمله قرار داده است حمایت کنند و حملات مزورانۀ و توهینها و تهمتهای رهبری سازمان به همۀ طرفهایی که به واقع خواستار حل مسالمت آمیز این بحران هستند (دولت عراق، دولت آمریکا و سازمان ملل) بویژه توهینها و تهمتهای ناجوانمردانۀ رایجش علیه شخص آقای کوبلر را محکوم نمایند و از رهبری سازمان بخواهند که با یونامی در این رابطه همکاری کند و اعلام کنند که در غیر این صورت و در صورت اصرار رهبری سازمان و مشخصا مریم رجوی و دار و دسته اش در پاریس به خواسته ها و مواضع مبتنی بر باقی ماندن در عراق و حفظ اشرف با عناوین موهوم و غیر واقعی و ساختگی «کانون نبرد استراتژیک» و«چو اشرف نباشد تن من مباد» که بر درب اشرف نصب کرده اند و علنا جنگ طلبی و مرگ جویی رهبری سازمان را می رساند رهبری سازمان را مقصر و مسئول هر گونه آسیب رسیدن به بهترین فرزندان ایران زمین در اشرف و لیبرتی خواهند دانست. به جز این یعنی به جز مبارزه با جنگ افروزی و خشونت طلبی رهبری سازمان برای حفظ خودش و تشکیلات فرقه ای و قفل شدۀ خودش در عراق راهی برای نجات فرزندانشان نیست و الا ادامۀ این وضعیت در داخل سازمان و اصرار رهبری سازمان بر خط و سیاست کهنه شدۀ سالیان قبلش مبنی بر حفظ اشرف به هر قیمت در این شرایط جز به درگیری با نیروهای عراقی و راه افتادن حمام خونی دیگر نخواهد انجامید.

 

قربانعلی حسین نژاد (غلام)

13 اوت 2012

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چگونه فرقۀ رجوی (مجاهدین خلق) برای آمریکاییها «علیه نیروهای مقاومت عراق» جاسوسی می کردند؟

مترجم رجوی خوش خدمتی های سازمان به اصطلاح مجاهدین خلق به آمریکاییها را در عراق افشا می کند

 

 

ق. حسین نژاد (غلام)، وبلاگ در بند رجوی، بغداد، هشتم اوت 2012
http://bandrajavi.blogfa.com/post/123

 

همچنین در سایت فریاد آزادی
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/
KhoshKedmati%20Be%20Amrikaiiha.HTM

 

من یک عضو قدیمی بخش روابط خارجی فرقۀ رجوی (مترجم ارشد این بخش که جزء ارگانهای دفتر رجوی است) بودم که چند ماه پیش از این فرقه جدا شدم. روابط خارجی جزء شاخۀ سیاسی است و با آقایانی که در این عکس می بینید در یک مقر بودم. آنها به علت تخصصشان در زبان انگلیسی و تحصیل در آمریکا مسئولین بخش کاویان یعنی روابط با آمریکایی ها بودند و هنوز هم به روابط انترنتی با آمریکایی ها ادامه می دهند

سور چرانی و دم جنبانی و لاسهای سران فرقه با افسران و فرماندهان نیروهای آمریکایی در عراق و حتی تحویل همۀ سلاحها و مهماتشان به آمریکایی ها که در حقیقت سلاحها و مهمات عراق و ملت عراق یعنی طرف مورد ستم و اشغال بود و در واقع خلع سلاح عراقیان به نمایندگی از جانب آمریکاییان به شمار می رفت هیچ سودی نبخشید و همچون سورچرانی برای عراقیها در اشرف و بیانیه نویسی و امضاها با دروغهای میلیونی منجر به هیچ حمایتی از اشرفیان و دفاع عملی از آنها در برابر محاصره و قتل و کشتار جوانان مردم، به اعتراف خود فرقۀ رجوی نگردید بلکه هم آمریکایی ها و هم عراقیها به دنبال منافع و اهداف سیاسی خودشان بودند و پشیزی به این سورچرانیها و خوشرقصی ها قائل نشدند.

البته این سورها و رسیدگیها برای شیوخ عشایر و مردم عراق در طمع حمایت صورت می گرفت ولی در ملاقاتها با مسئولین دولتی عراق که تصمیم گیرندگان اصلی در مورد اشرف بودند اصلا اینگونه برخورد از موضع پایین با آمریکایی ها که در این عکس می بینید در کار نبود بلکه حسین مدنی که در این عکس در کنار فرمانده جیاتیف (پایگاه آمریکایی ها در اشرف – قسمت بازداشتگاه جدا شدگان از فرقۀ رجوی) دیده می شود و در زمان آمریکایی ها مسئول هیأتهای ملاقات با آمریکایی ها بود و بعد از تحویل حفاظت اشرف به آمریکایی ها به بخش ما یعنی روابط خارجی (روابط با عراق) منتقل شد برخورد تند و از موضع بالا و گاهی همراه با دشنام و تهمت مانند «مزدور رژیم ایران» با مسئولان عراقی طرف گفتگو داشت (مانند مسعود رجوی که همیشه عراقیها را وحوش می نامید ولی یک مورد هم به آمریکاییها که آنهمه از ساکنان اشرف و دیگر قرارگاههای فرقه در عراق با بمباران کشته و زخمی کرده بودند و حتی به آسایشگاه زنان حمله کرده بودند وحوش نگفت) و این برخوردها همچنان ادامه دارد بطوریکه نشستها و گفتگوها با مسئولان عراقی که بسیار با احترام با سران و فرماندهان اشرف برخورد داشته و دارند اغلب در نتیجۀ برخوردهای زشت و نامحترمانه و بی ادبانه و اهانت آور بهم می خورد و الآن هم بهم می خورد حتی در حضور کوبلر و مسئولان ملل متحد و آن زمان هم در حضور آمریکاییها توی سر عراقیها می زدند که عراقیها به شدت از این نوع برخوردها زده می شدند بویژه از توصیف مزدور رژیم ایران بودن بسیار بدشان می آمد چون مهمان نشسته در خاک آنها استقلال آنها را زیر سؤال می برد و همین برخوردها و دخالتهای آشکار و توهین آور در امورعراق و تشدید بحرانها و اختلافات بین احزاب و گروههای مختلف سیاسی و اجتماعی عراق موجب شد که دولت عراق هر چه بیشتر در رابطه با اشرف به مواضع دولت ایران نزدیکتر شود و عملا خواسته های دولت ایران خواسته های او هم شد و به همین علت حتی رسیدگیها به برخی دوستان عراقی شان (مانند سران العراقیه) هم سودی نبخشید و آنها را در رابطه با اشرف عملا به سوی فراکسیون اتحاد ملی (به رهبری نخست وزیر عراق) راند (علیرغم حمایتهای لفظی) در حالیکه با آمریکایی ها همیشه از موضع پایین و با احترام و بدهکارانه برخورد می کردند و حتی به آنها علیه نیروهای مقاومت عراق که به اشغالگران کشور خودشان حمله می کردند مانند صدریها و برای ضربه زدن به آنها اطلاعات می رساندند و حتی در موردی که ماشین آمریکایی ها را زده بودند افراد رجوی یک آمریکایی را که به کانال آب افتاده بود از مرگ نجات دادند که فرمانده آمریکاییها در آن موقع اخیرا در یک کنفرانس مریم رجوی در خارج از این کمک و مانند آن تشکر کرد و گویندۀ سیمای رجوی آن را با آب و تاب و افتخار ترجمه می کرد!!

عباس داوری و حسین مدنی گزارشهای جاسوسان و مزدوران عراقی سازمان در بغداد را در مورد زمان و مکان حملۀ احتمالی به آمریکاییها و محل و موقعیت و مشخصات افراد مقاومت عراق را به من می دادند و من آنها را به فارسی ترجمه می کردم که بعد فهمیدم آنها را می دادند به بخش کاویان (روابط با آمریکاییها) که آنها را به انگلیسی ترجمه می کردند و حسین مدنی آنها را می برد وبه آمریکاییها می داد تا آنها را از خطر مرگ برهانند و به نیروهای مقاومت هم ضربه بزنند!!.

اما کثیفترین پروژه در خوشخدمتی به آمریکاییها که من خودم شاهد آن بودم در تابستان سال 1385 بود که ماهها طول کشید و آن نوشتن قصه ها به عربی در سه گروه سنی کودکان و نوجوانان و جوانان عراقی مبنی بر تروریست نشان دادن حمله کنندگان به آمریکاییها و اینکه آنها مزدوران رژیم ایران هستند و تبلیغ اینکه اشغالگران آمریکایی نجات دهندگان آنها از رژیم ایران می باشند و باید در عراق باقی بمانند و مهربان و خادم نشان دادن آمریکاییها برای چاپ و توزیع این قصه ها توسط آمریکاییها در مدارس و دانشگاهها و ورزشگاهها و مراکز جوانان عراق بود.

این قصه ها با پولهای کلان طبق محورهایی که آمریکاییها تعیین کرده بودند توسط دو نویسندۀ عراقی نوشته می شد و متن عربی آنها را به من می دادند تا آنها را به فارسی ترجمه کنم (حتی در یک ماهی که در آنموقع در بیمارستان اشرف بستری بودم با آوردن کامپیوتر به بیمارستان که ممنوع بود مرا به کار ترجمه این قصه های عربی به فارسی و قصه هایی هم که در این راستا و برای این پروژه توسط آرمان نفیسی با نقاشی نوشته می شد از فارسی به عربی بدون اجازۀ پزشکان وادار می کردند حتی شب با بیدار ماندن تا صبح علیرغم اینکه قرصهایی که می خوردم خواب آور بود تا کار سریع و در مدتی که به آمریکاییها قول داده بودند تمام شود)، من مسأله دار شده بودم و غر می زدم که چه نیازی به ترجمۀ این قصه ها به فارسی هست، بعدا توسط بچه های بخش سیاسی (قسمت رابطه با آمریکایی ها) مطلع شدم که این ترجمه های من به آنها داده می شود و آنها این قصه ها را از فارسی به انگلیسی ترجمه می کنند و حسین مدنی که رابط سازمان با آمریکاییها بود آنها را برای چک و اوکی (تأیید) به آمریکاییها می دهد تا ضمنا از کیفیت کار سران فرقه در خدمت به آنها مطلع شوند! ولی سر انجام به علت مخالفت داخلی و کارشکنی مخفیانۀ من و چند نفر از بچه های ضد رجوی در داخل سازمان که هنوز هم آنجا هستند و خودداری نویسندگان عراقی از ادامۀ همکاری در نتیجۀ افشاگری مخفیانه که ما در نزد آنها کردیم و هدف و سیر این پروژه را به آنها گفتیم (علیرغم پولهای کلانی که سران فرقۀ رجوی به نویسندگان عراقی می دادند) و قطع همکاری ناشر عرب طرف قرارداد در خارج که با خواندن مضمون قصه ها به هدف آنها پی برده بود این پروژه شکست خورد و به انجام نرسید.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فروغ جاویدان یا دروغ شارلاتان!

(آخرین عملیات صدام و مجاهدین خلق، فرقه رجوی)

 

 

ق. حسين نژاد (غلام) عضو قدیمی جدا شدۀ اخیر از فرقۀ رجوی، وبلاگ افشای وطن فروشی فرقه رجوی، بیست و نهم ژوئیه 2012
http://bandrajavi.blogfa.com/post/114

 

در سالگرد عملیات جنایتکارانۀ موسوم به «فروغ جاویدان» همۀ جدا شدگان 67 به بعد از فرقۀ نابکار رجوی ادا و اطوارها و دروغهای شارلاتانی و دجالانۀ مسعود رجوی در هر دو نشست توجیهی و جمع بندی (قبل و بعد از این عملیات) را به یاد می آورند که چگونه وی به دنبال کشاندن هزاران جوان تحصیلکرده و یا دانشجو از کشورهای اروپا و آمریکا به عراق و به کشتن دادن بسیاری از آنها و نگهداشتن بسیاری دیگر در اسارت تا همین الان در اشرف و لیبرتی دجالانه و با شارلاتانی کوشید دروغ بزرگ فتح یک شبۀ تهران!! را همچون دروغهای سرنگونی همه سالۀ رژیم!! قابل هضم مغزها و اذهان و دلهای هزاران جوان بیگناه از بهترین وکارآترین نیروهای مردم و کشور ایران نماید و دروغ و فریبی بزرگ را در تاریخ نسل امروز ملت ایران «جاویدان» سازد! و بعد هم به توجیه آن شکست و رسوایی بزرگ و به کشتن دادن بیش از هزار جوان و نیروی بالندۀ ایران بنشیند و بعد از آنهمه ستایش از این عملیات قبل از انجام آن علت شکست را نه خودخواهی و «فردیت» محض خود و طر ح و برنامۀ غلط و من درآوردی نظامی و تحلیل و حساب پوچ سیاسی خودش بلکه «جنسیت» یا جیم (گرایش جنسی) و داشتن زن!! توسط افراد جا بزند.

هیچ مبارزه ای از خارج کشور به پیروزی نرسیده مبارزه باید دز داخل کشور صورت گیرد… مائو در داخل چین راهپیمایی کرد و جنگید و پیروز شد و موقع حملۀ ژاپن به چین نیز موقتا با رژیم چیانکایچک اعلام آتش بس کرد تا همکار و همدست ژاپن در میان مردم جلوه نکند اما رجوی در اوج جنگ ایران و عراق هر چند خمینی بود که ادامه می داد نه تنها جنگ داخلی را متوقف نکرد بلکه رفت جزء نیروی دشمن شد که من خودم چون در بخش روابط عراق در سازمان کار می کردم به خوبی می دانم که علیرغم تبلیغات بیرونی هر دو طرف، فرقۀ رجوی جزء اطلاعات و ارتش صدام بود و همین یکی از مهمترین عوامل از دست رفتن پایگاه سازمان در ایران شد بطوریکه امروز اصلاح طلبان داخل رژیم به اعتراف خود رجوی در نشست ما در اشرف رهبران مردم شده اند. پیغمبر اسلام هم از مکه به مدینه رفت از مکه به روم و ایران که نرفت تا از آنجا مکه را بگیرد پایگاهش در داخل کشور خودش بود ولی رجوی این هجرت پیغمبر را با آمدنش به عراق مقایسه می کند!!! مگر زمان شکست فروغ در لیست بودی؟ پس چرا نتوانستی رژیم را سرنگون کنی؟ خود شکن که آیینه شکستن خطاست!! ولی این یکی هم خودش شکسته و هم آیینه اش!!... رجوی در توصیف لیست تروریستی می گوید که «استراتژی سرنگونی پشت آن گیر کرده است»!! در حالیکه مدت حدود 20 سال در اوج عملیات و ارتش و دم و دستگاهش مجاهدین خلق هیچوقت در هیچ لیست تروریستی نبودند پس آن موقع و در عملیات فروغ استراتژی سرنگونی پشت چه چیزی گیر کرده بود؟ برای همین هم رجوی پاسخ دارد می گوید چون آن موقع شما زن داشتید سرنگونی پشت «جیم» (احساسات جنسی) شما گیر کرده بود!! عجب شارلاتانی؟!!...

رجوی با عملیات فروغ که آن را بعدا بیمه نامۀ پیروزی خواند امروز به روشنی می بیند که بعد از 24 سال از آن فاجعۀ خونین و دردناک تاریخ ایران سوگنامه و ختم نامۀ فرقۀ خودش را نوشته است چرا که اکنون با آویختن به دامن سیا و ارتش و دولتهای پیشین آمریکا از طریق شرکتهای لابی سازی و صرف آگهی های پرهزینه تبلیغاتی در مطبوعات آمریکا و اروپا و عراق و تلویزیونهای آمریکا و خرید هزاران وکیل و پارلمانتر اروپایی و آمریکایی و دهها مزدور عراقی برای نگهداشتن هرچه بیشتر اسرای فرقۀ خود در قید اسارت و جلوگیری از فروپاشی تشکیلات سرکوب و شکنجه و به کشتن دادن و تباه کردن هرچه بیشتر وقت و عمر بهترین جوانان و نیروهای کارآمد مردم ایران و التماس و گدایی از آمریکا برای خروج از لیست تروریستی آمریکا پایان و فرجام خود و فرقۀ خود ساخته اش را نظاره می کند.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دروغ و دغل و فریبکاری تحت عنوان «همیاری» تا کی؟دروغ و دغل و فریبکاری تحت عنوان «همیاری» تا کی؟

 

 

ق. حسین نژاد (مترجم ارشد جدا شده اخیر از فرقۀ رجوی)، وبلاگ دربند رجوی، بغداد، نوزدهم ژوئیه 2012
http://bandrajavi.blogfa.com/post/108

 

خجالت هم خوب چیزی است... واقعا که این سران فرقۀ رجوی از اینهمه دروغ و دغل و فریبکاری و دجالی و توهین به عقل و شعور دیگران شرم نمی کنند! از آنان باید پرسید سر کی می خواهید کلاه بگذارید؟ جز سر اندک افراد باقی مانده در اشرف و لیبرتی و اندک ایرانیان بی خبر از ماهیت و کارهای این فرقۀ نابکار؟... به سران فرقۀ رجوی در پاریس که شوی گدایی تحت عنوان «همیاری» را در سیمای مغازلت آمریکایی به راه انداخته اند باید گفت: حتی در صورت واقعی بودن این کمکها و پولها مگر شما چه کاری برای مردم ایران کرده اید و می کنید که حالا برای پیشبرد آن از مردم پول جمع می کنید؟ چه کاری جز بهترین خدمت به دشمنان داخلی و خارجی مردم ایران با تباه کردن و به هدر دادن وقت و توان و عمر بهترین نیروهای انقلاب و مبارزات این مردم کرده و می کنید؟ مورد و جای مصرف این پولها حتی اگر واقعی و از جیب ایرانیان باشد، کجاست؟ جز پر کردن جیب مقامات سابق سیا و ارتش جنایتکار آمریکا؟! و صاحبان سالنها و هتلهای آنچنانی در واشنگتن و نیویورک و اروپا؟! و لباسهای ملکه مریم؟! و مطبوعات و تلویزیونهای آمریکا و اروپا؟؟ و اگر واقعا این پولها برای ادامۀ کار سیما و تلویزیون شما جمع آوری می شود چطور شما میلیون میلیون برای تبلیغات ویلپنی! و خرید افراد خارجی برای پر کردن صندلیها! و اجارۀ سالنهای پنج ستاره و سخنرانان سیایی آمریکایی و اروپایی و ارکسترها و پوبلسیته ها در گرانبهاترین روزنامه ها و تلویزیونهای آمریکا و اروپا خرج می کنید و پول دارید ولی برای سیمایتان پول ندارید؟!... گویندۀ تلویزیون رجوی در توصیف برنامۀ همیاری می گوید: «برای تحقق آزادی مردم خودتان از ستم آخوندی به همیاری بپیوندید»، مردم ایران به او و سردمداران فرقۀ رجوی می گویند: شما آن موقع که تانک و توپ و همه گونه سلاح با همۀ پشتیبانی یک کشور و دولتی همچون رژیم صدام داشتید و با آن قیام مردمی که بهانۀ نبودن آن را می آوردید نتوانستید ما را از ستم آخوندی برهانید حالا با سیما و تلویزیون می خواهید ما را آزاد کنید، خوب، اگر با حرف و تبلیغ و راه سیاسی می شد ما را آزاد کنید پس چرا از اول این کار را نکردید و اینهمه به هدر و به کشتن دادن بهترین نیروها و نسل بالندۀ این ملت دیگر چه نیازی بود؟!

مسعود رجوی با توهین به مردم ایران در نشستی که چند ماه پیش با ما در اشرف داشت گفت: مردممان ویروس سبز گرفته اند و چون رهبری نشست کرد و نزول کرد مردم هم نشستند» (عین جمله اش که به ما در نشست چند ماه پیش در اشرف گفت) یعنی اعتراف می کند که مردم به او و فرقه اش پشت کرده و دنبال به قول خود او «موسوی نخست وزیر خمینی» راه افتاده اند!! ولی نگفت چرا؟... خودتان می دانید و آن آقای سنابرق هم که مدتها مسئول من در فرانسه و در بدیع (در عراق) بود و بیحال و وارفته به شوی «همیاری» آورده شده بود خوب می داند که منبع پول و درآمد سازمان کجاست؟ اگر نمی داند از فرزاد و شریف که نزد او در فرانسه هستند بپرسد که من و آنها وقتی در روابط سازمان بودیم با اسناد و نامه هایی که ترجمه می کردیم دیدیم که صدام در دیدار مسعود رجوی با او در شهریور سال 79 سهمیۀ سازمان از نفت عراق را به روزی صد هزار بشکه افزایش داد (3 میلیون بشکه در ماه) به علاوۀ میلیونها بشکه در مواقع اضافه تولید از محل یادداشت تفاهم بین المللی نفت در مقابل غذا که به صورت کوپن به خارج عراق منتقل و توسط تشکیلات سازمان در خارج به فروش می رفت. این همان منبع درآمد میلیاردی و تمام نشدنی رجوی با سرمایه گذاریهای کلان آن در خارجه بوسیلۀ افراد و شرکتهای پوششی است که امروز نیز توسط مریم رجوی علاوه بر خرج کاخ پاریسی و لباسهای صد مدلی و جراحی چهرۀ خود برای جوان نمایی و «تابان» شدنش میلیون میلیون صرف هزینۀ برگزاری کنفرانسها و مهمانیهای آنچنانی در اروپا و آمریکا با پرداختهای کلان به سخنرانان از مقامات جنایت پیشۀ سابق سیا و امنیت و ارتش و دولتهای پیشین آمریکا از طریق شرکتهای لابی سازی و صرف آگهی های پرهزینه تبلیغاتی در مطبوعات آمریکا و اروپا و عراق و تلویزیونهای آمریکا و خرید هزاران وکیل و پارلمانتر اروپایی و آمریکایی و دهها مزدور عراقی برای نگهداشتن هرچه بیشتر اسرای فرقۀ خود در قید اسارت و جلوگیری از فروپاشی تشکیلات سرکوب و شکنجه و به کشتن دادن و تباه کردن هرچه بیشتر وقت و عمر بهترین جوانان و نیروهای کارآمد مردم ایران و التماس و گدایی از آمریکا برای خروج از لیست تروریستی که «استراتژی سرنگونی پشت آن گیر کرده است»!! می گردد. بدینگونه می بینیم که تمامی ادعاهای رجویها و دستگاهشان مبنی بر کمک مالی مردم ایران و تمامی ترفندهایشان مبنی بر جمع آوری کمک مالی برای سیمای مغازلت آمریکایی و اروپایی و دروغ و فریبشان و دیگر برنامه هایشان برای سرکیسه کردن ایرانیان در این رابطه تا کجا پوشالی و برای لاپوشانی کلان غارت نفت عراق و توجیه و سفیدسازی هزینه های میلیونی شان برای کنفرانسهای مأموران سی آی ای و ارتشیان جنایتکار آمریکا می باشد.

ما اینجا در بغداد تعداد زیادی هستیم که در این چند ماه از اشرف و لیبرتی بیرون آمده ایم من خودم از لیبرتی به کمک سازمان ملل بیرون آمدم خانواده هایمان که از ایران برای دیدن ما می آیند می گویند که هیچکس در ایران جز خودمان (خانواده های مجاهدین) که برای خبر یافتن از وضعیت و اخبار فرزندانشان سیما را گاهی می گیرند سیما را نمی شناسند و اصلا یا مجاهدین را نمی شناسند و یا به شدت از این سازمان که به صورت فرقۀ رجوی در آمده است تنفر دارند. پدر یکی از بچه های جدا شده می گفت حتی یک نفر هم از فامیل و دوست و آشنا که می شنیدند فرزند ما از سازمان بیرون آمده نمی گفت چرا بیرون آمده و نباید بیرون می آمد بلکه همه بلا استثنا خوشحالند و تبریک می گویند.

همه مان می دانیم که این تماسها از ایران جعلی و از خود قسمت داخله در اشرف می باشد و الا هیچ ایرانی اصطلاح «شیر همیشه بیدار» و «تضادم حل شد» و«سیاج اشرف» (در حالیکه کلمۀ سیاج عربی است و فقط در عراق و اشرف گفته می شود و فارسی آن نرده می باشد) وو... را که فقط در اشرف و در سازمان مصطلح می باشد به کار نمی برد. پولها و زندگی اکثر هواداران در خارج را هم خود سازمان تأمین می کند ما خودمان در فرانسه بودیم و می دانیم و این پول دادنها هم هدفی جز تبلیغ و دود دم «حمایت مردمی» و«پایگاه مردمی» راه انداختن و لاپوشانی دولارهای نفتی صدام ندارد... دروغ و دغل و عوامفریبی و دجالی و نفهم شمردن دیگران را بس کنید!.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

به مناسبت فاجعۀ 7 تیر

فرقۀ رجوی: من نبودم دستم بود تقصیر آستینم بود!!

 

 

حسین نژاد، وبلاگ در بند رجوی، اول ژوئیه 2012
http://bandrajavi.blogfa.com/post/93

 

از سالهای 50 که ما در دانشگاه و بیشتر از آن در زندانهای شاه با سازمان مجاهدین آشنا شدیم معروف بود که اختلاف مشی و مبارزۀ مسلحانۀ این سازمان با مشی و مبارزۀ مسلحانۀ چریکهای فدائی در این است که سازمان مجاهدین غیر از موارد درگیری و دفاع تنها به عملیات مسلحانه علیه مستشارهای آمریکایی یا سران نظامی سرکوبگر درجه اول رژیم شاه معتقد است و ترور نیروی داخلی مانند ترور سرمایه داران را که چریکهای فدایی انجام می دادند قبول ندارد و حتی قتل یک پاسبان را هم مجاز نمی شمارد هر چند که در کتاب «دموکراسی خیانت شده» که توبه نامه و التماس نامۀ فرقۀ رجوی برای آمریکایی ها می باشد و در سالهای خارجه نشینی بعد از سال 60 توسط فرقۀ رجوی انتشار یافته است انجام هرگونه عملیات مسلحانه بوسیلۀ سازمان مجاهدین در زمان شاه به طور کامل و ذلیلانه ای انکار شده است. ولی رهبری رجوی که این سازمان را بعد از پیروزی انقلاب ایران تبدیل به یک فرقۀ نمود با 180 درجه چرخش در اصول و خط مشی سازمان بیشترین عملیات مسلحانه و ترورها را به قتل نیروی داخلی آنهم از میان غیرنظامی ترین افراد نظام که شامل طبقات پایین و کسبه و صاحبان مشاغلی ساده مانند خیاط و بقال و کفاش وو... هم می بود اختصاص داد در حالیکه اساسا و برخلاف ادعای دروغین این فرقه مبنی بر داشتن ایدئولوژی اسلامی و پیروی از مشی مبارزاتی امام حسین (ع) مطلقا خط مشی ترور و قتل غافلگیرانه در اسلام مجاز و به رسمیت شناخته نشده و چنین روشی در مبارزه علیه دشمن نه در سنت پیامبر (ص( و نه در سنت امام علی (ع) که تمام جنگهایشان علنی و در میدان نبرد رودررو صورت می گرفت وجود نداشته است و فقط خط مشی خوارج و فرقه های منفوری مانند حسن صباح بوده است.

فاجعۀ انفجار 7 تیر سرآغاز یک جنگ داخلی وحشتناک و خونین و ضد ملی و ضد اسلامی که در تاریخ کشورمان بی سابقه بود بشمار می رود که هیچ نامی به آن جز انتقامگیری و ترور کور وحشیانه نمی توان گذاشت به طوریکه بسیاری قربانیان آن هیچ سمتی در نظام نداشتند و در میان آنان پزشکان و صاحبان مشاغل عادی بسیاری به چشم می خورند. این جنایت وحشیانه به قدری پلید و محکوم بود که خود فرقۀ رجوی که بوضوح مرتکب و عامل مستقیم آن بود نتوانست انجام آن را رسما و علنا به عهده بگیرد ولی این که همۀ سازمانها و گروههای مخالف نظام جمهوری اسلامی حتی آنها که مسلحانه علیه این نظام می جنگیدند این جنایت را محکوم کرده و یا با آن مخالفت و از آن ابراز برائت کردند و تنها سازمانی که از همان اول و بعد هم همه ساله تا همین سالهای اخیر در رسانه های خود در سالگرد آن ابراز شادمانی می کرد فرقۀ رجوی بود به وضوح به عهده گرفتن این جنایت توسط این فرقه به شمار می رود. حتی در برخی موارد افراد و نیروهایی در داخل خود به اصطلاح «شورای ملی مقاومت» این فرقه چنانکه خود رجوی در یکی از نشستهای علنی اش در زمان صدام حسین در اشرف به ما گفت سرفصل را 7 تیر می دانستند نه 30 خرداد که مسعود رجوی با عصبانیت این نظریۀ آنها را رد کرد و گفت: «تازه بعضی از این آقایان می گویند شما با این کارتان بزرگترین خدمت را به رژیم جمهوری اسلامی کردید و این رژیم را تثبیت و آینده دار نمودید» !! بعد با طعنه و تمسخری آمیخته با سوزش از این آتش اختلاف و تضاد درونی شورای خود ساخته اش گفت: «بله؟ بله؟ حالا ما شدیم خدمتگزار رژیم؟»!! سپس با خشم و ناراحتی شدید افزود: «با این حرفشان می خواهند بگویند که ما مجاهدین مقصر و آغازگر بودیم»!!.

همه یادشان است که تیتر اول نشریۀ «مجاهد« ارگان فرقۀ رجوی همه ساله در سالگرد این جنایت «إن أوهن البیوت لبیت العنکبوت» و «رقم خوردن بی آیندگی رژیم با کشته شدن بهشتی» بود که با گذشت 31 سال از این جنایت و ثبات و استحکام بیش از پیش نظام جمهوری اسلامی و قرار گرفتن فرقۀ رجوی در آستانۀ فروپاشی کامل ثابت شد که کدامیک از طرفین بی آینده شدند؟!!

در حالیکه همه ساله در سالگرد این فاجعه تلویزیون فرقۀ رجوی سرود قسم را با صحنه هایی از انفجار 7 تیر پخش می کرد اکنون سالهاست که بعد از سقوط ارباب بزرگش صدام حسین که تأمین کنندۀ هزینه های این فرقه با ماهی 3 میلیون بشکه نفت بود و با خلع سلاح و پوچ از آب درآمدن شعر و شعارهایش و ثابت شدن بی پایگاهی مطلقش در داخل ایران بویژه بعد از حوادث انتخابات سال 88 و ثبوت بی آیندگیش حتی در اذهان افراد و نیروهای داخل خودش و قرار گرفتنش در آستانۀ فروپاشی و زوال کامل دیگر از آن کرکری خواندنها و شور و شادیها در سالگرد این فاجعه خبری نیست بلکه برای اولین بار بعد از 31 سال سخنگوی خارجی اش سید المحدثین در تریبونهای استعماری و امپریالیستی در پاسخ سؤال اربابان کنونی فرقه در مورد مسئولیت انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در روز 7 تیر سال 60 مسئولیت فرقۀ رجوی را به سادگی در عین تحسین و تمجید این عملیات جنایتکارانه منکر می شود!! که هر عاقلی جز ارباب سؤال کنندۀ سید المحدثین! می پرسد چرا در این 31 سال همیشه فقط شما شادمانی می کردید و هیچگاه هم مسئولیت خودتان در قبال آنرا انکار و رد نمی کردید و بلکه به آن افتخار هم می کردید؟! حالا چه شده و چه اتفاقی افتاده و ماشین جنایت کی به روغن سوزی افتاده که بعد از بیش از سه دهه منکر مسئولیت خودتان در قبال آن می شوید؟!

همچنین شنیده ام که اخیرا بنی صدر نیز گفته اصلا انفجار 7 تیر کار خود رژیم بوده تا بهانه و دستاویزی برای انتقام گیری از حریفش مجاهدین خلق به وجود بیاورد!! مگر این بنی صدر همان کسی نبود که چند روز بعد از وقوع این جنایت هولناک در پاسخ به سؤال یک خبرنگار خارجی در رابطه با مسئولیت آن گفت: «نتیجۀ جنایاتی است که این سران رژیم مرتکب شده اند»!!.

این در حالی است که خود مسعود رجوی بارها و بارها در نشستهای عمومی در اشرف چه در زمان ظهور! از مهدی ابریشمچی و چه در زمان غیبت کنونی اش! از عباس داوری می پرسید: «یادت هست من در شب بعد از 30 خرداد 60 در نشستی که با مرکزیت داشتیم پرسیدم آیا با یک عاشورا به قیمت از دست دادن همه موافقید؟ که همه به علامت موافقت دست بلند کردید؟». مسعود رجوی با این خطاب و سؤالش که اعترافی آشکار به قصدش برای منفجر کردن مقر حزب جمهوری اسلامی با استفاده از نفوذیهایش در حزب و اطلاع کاملش از عواقب آن و به راه افتادن یک انتقامکشی و جنگ داخلی خونین و وحشتناک به دنبال آن به علت عدم اختفای هواداران و رها شدن و آواره شدن آنان در کوچه ها و خیابانهای شهرها می باشد می خواست شرکای جرمی برای خود از میان چند نفر اعضای مرکزیت آن روز برای خود دست و پا کند در حالیکه چه کسی نمی داند وقتی چنین سؤالی از طرف شخص رجوی می شود احدی از حضار نشستش جرأت پایین نگه داشتن دستش را ندارد! بگذریم از اینکه هر گز این جنایت رجوی علیرغم تشبیه دجالگرانه اش هیچگونه تشابه و ربطی به عاشورا و نبرد رویارو و قهرمانانۀ کاملا دفاعی امام حسین (ع) ندارد.

در پایان باید بگویم که هر گز فرقۀ رجوی نمی تواند چنگال خونینش را با این ترفندها و تشبیه ها و بازیهای لفظی «من نبودم دستم بود تقصیر آستینم بود»!! از لوث ارتکاب این جنایت و جنایتهای بی شمار بعدیش چه در ایران و چه در عراق بشوید و تطهیر کند چنانکه هر گز نخواهد توانست خودش را از عواقب طبیعی و قانونی و تاریخی این جنایتهای ضد بشری برهاند و از مسئولیت آنها و مسئولیت نتایج و رویدادها و اعدامها و انتقامجویی های ناشی از آنها شانه خالی کند چرا که این حکم خدایی و قانون تاریخ و مجازات طبیعی (سنت الهی) است که اکنون با وضعیت فلاکت بار و ذلت باری که این فرقۀ جنایتکار دچار آن شده و در آستانۀ فروپاشی اش شعار «جنگ صد برابر»!! برای تأمین آب و غذای روزانه و تعمیر فاضلاب افرادش در کمپ سابق آمریکایی ها با آویختن روزانه اش به دامن رؤسای سابق سیا و ارتش آمریکا سر می دهد تحقق یافته و به ثبوت رسیده است و بقول قرآن: سنة الله التي قد خلت من قبل ولن تجد لسنة الله تبدیلا.
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رجوی و ترفند اخراج بیماران!

 

 

01.06.2012

علی حسین نژاد (غلام)، بنیاد خانواده سحر، بغداد
http://www.saharngo.com/fa/story/1723

نوشته علی حسین نژاد (غلام)
بغداد - 7 خرداد 91

به دنبال موج نارضایتی و مخالفت در درون فرقۀ تبهکار رجوی و فرار افراد آگاه و دارای اندیشۀ مستقل از این فرقۀ در حال اضمحلال و فروپاشی بویژه فرار چند نفر از اعضای رده بالا و قدیمی این فرقه و افشاگریهای آنها علیه رجوی و مزدوریها و جنایتها و دخالتهایش در عراق طی 26 سال اخیر، مسعود رجوی با اقدام فرار به جلو و تلاشی مذبوحانه برای دست پیش گرفتن برای پس نیافتادن از این موج خروج و فرار افراد و افشاگریهایشان علیه باند او، طی یک پیام داخلی عمومی از افراد خواسته که هر کس خواهان بیرون رفتن از سازمان می باشد بیاید بگوید تا ما خودمان او را با تأمین هزینه هایش تحویل نیروهای عراقی بدهیم.

این در حالیست که رجوی خوب می داند افراد قدیمی و در سطوح بالای سازمانش بویژه صدها!! زن عضو شورای رهبری!! که رجوی برای نگهداشتن آنها در صفوف فرقۀ خود چنین عنوان قلابی و پوشالی را به آنها اعطا می کند! جرأت این را که خودشان بگویند ما می خواهیم برویم ندارند زیرا طبق ضابطۀ اعلام شده به آنها در این صورت محکوم به اعدام با خوردن قرص سیانور هستند و بعد از سربه نیست کردنشان مانند آنچه بر سر مخالفانی مانند مهری موسوی از اعضای شورای رهبری و مهدی افتخاری و احمد رازانی از اعضا و مسئولین قدیمی سازمان آورده شد وانمود خواهند کرد که در نتیجۀ حوادث یا بر اثر بیماری در گذشته اند.

رجوی با این ترفند در حقیقت می خواهد با یک تیر دو نشان بزند یعنی از یک سو می خواهد به ارگانهای بین المللی که امروزه بر اثر افشاگریهای جدا شدگان از این فرقه نسبت به ترفندهای رهبری و به اصطلاح نمایندگان ساکنان اشرف و لیبرتی! هشیار شده اند بگوید که هیچگونه زور و اجباری در کار نیست و افراد داوطلبانه در داخل این فرقه مانده اند! و از سوی دیگر افراد رده پایین یا بالنسبه جدیدتر یعنی کسانی را که حد اکثر 10 تا 12 سال است به این فرقه پیوسته اند (غالبا کسانیکه در زمان صدام با این فرقه نبوده اند) و اطلاعات اندکی از مزدوریهای رجوی برای صدام و جنایاتش در عراق دارند و یا اطلاعی ندارند ولی بعد از پی بردن به ماهیت کثیف فرقه ای و ضد انسانی و شکست استراتژی آن بنای مخالفت با تشکیلات رجوی و لگاریتم ضوابط و قوانین سرکوبگرانۀ فکری و روانی آن گذاشته اند قبل از اینکه در نتیجۀ تحولات جدید و نقل و انتقال به محل ترانزیت بتوانند فرار کرده و دست به افشاگری حداقل در رابطه با مناسبات سکتاریستی و فرقه ای دستگاه رجوی بزنند تصفیه کند تا در صورت افشاگری این افراد علیه این فرقه با انواع تهمتهای کثیف نامردمانه از جمله تهمتهای اخلاقی بگوید که آنها را به این علت اخراج کرده ایم! و در عین حال به این وسیله از تأثیر فرار محتمل آنها روی دیگران و راه گشایی برای آنها جلوگیری کند.

این ترفند را رجوی در رابطه با افراد یاد شده با پیاده کردن آن روی افرادی که بیماریهای مختلف مزمنی دارند و دستگاه اطلاعات و امنیت رجوی روی آنها به علت نافرمانی ها و مخالفتهایشان حساس است به اجرا در می آورد، زیرا از یک سو آنها را برای معالجه به بیرون اشرف و لیبرتی نمی فرستد چرا که بیم فرار آنها را دارد و از سوی دیگر می خواهد از به اصطلاح شر آنها به علت تأثیری که نافرمانیها و مخالفتهای آنها روی دیگران دارند و به اصطلاح از تبعات تشکیلاتی وجود آنها در میان دیگر اعضاء خود خلاص شود بویژه که در صورت فرار آنها، دیگر افراد به اصطلاح مسأله دار و اهل محفل نیز به فکر فرار می افتند و فضا به اصطلاح آلوده می شود.

به علل یاد شده رهبری فرقۀ رجوی اخیرا از جمله اقدام به اخراج افراد زیر از اشرف و لیبرتی کرده است:

توفیق سلیمانی که از بیماری حاد کلیه رنج می برد و نیاز به عمل جراحی کلیه دارد.

جلال نیکزاد که هر دو چشمش دچار بیماری است و یک چشمش کاملا نابینا شده و چشم دیگر نیاز به عمل جراحی دارد.

محمد حمادی که از ناحیۀ راست بدنش بکلی فلج می باشد.

سیروس مرسل پور که از ناحیۀ شکم در درگیری 19 بهمن در اشرف تیر خورده و مجروح می باشد و نیاز به عمل جراحی دارد.

وظیفۀ سازمانهای بین المللی بویژه یونامی و کمیساریای عالی پناهندگان که پروندۀ کمپهای اشرف و لیبرتی را در دست دارند ایجاب می کند که با توجه به ترفند فرقۀ رجوی که شرح آن گذشت رسیدگی به وضعیت این افراد را در اولویت کارهای خود قرار بدهند و فعالان حقوق بشر ایرانی و خارجی و جدا شدگان و رها شدگان از این فرقه نیز باید در افشای هرچه بیشتر این ترفند رجوی بکوشند.

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد