_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

رجوی به مهره سوزی افتاده است و اینبار نوبت ایرج مصداقی است؟

 

 

وبلاگ " مجاهدین مانیتور" ــ سه شنبه 30 اکتبر 2012
http://mojahedinmonitor.blogspot.de/2012/10/blog-post_18.html


رجوی به مهره سوزی افتاده است و اینبار نوبت ایرج مصداقی است؟

رجوی ها همواره برای فرار از پاسخگویی در رسانه های فارسی زبان( صدای آمریکا، رادیو فردا و...) دست به دامان افرادی شده اند که از یکسو عضو رسمی این گروه قلمداد نشوند و از سوی دیگر حرفها و گفته های مطلوب این جماعت را بی مهابا عرضه نمایند. بدین ترتیب دست سازمان رجوی هم برای تکذیب و تکفیر باز می ماند.

در سالهای اخیر بیشترین نقش این سخن گویی در رسانه بیشتر بر عهده کریم قصیم بوده است. با توجه به پیشینه گروه مجاهد و نحوه تعامل این جماعت با وابستگان خود، می توان نتیجه گرفت اصلی ترین عامل تغییر سخنگو بصورت فصلی و فله ای ناشی از دوری و نزدیکی سخنگویان! به این گروه است. به عبارت دیگر اگر شخص کاندیدا در برهه زمانی خاص، فدایی و عنصر نزدیک به مجاهدین تلقی شود، او را به صحنه می اورند و در غیر این صورت هم اجبار به تغییر سخنگو دارند.


این سخن گویان فصلی وابستگی های متفاوتی به مجاهدین دارند که عمده آن را وابستگی مالی و تامین هزینه ها در بر می گیرد و بنظر می رسد همین مطلب ( یعنی مجادله بر سر تعیین نرخ حق سخنگو) یکی از عوامل اصلی این تغییرات نوبه ای باشد. کما این که می بینیم این روزها آقای کریم قصیم کله پا شده اند.



البته باید یادآور شد که گروه مجاهد پیش از این تجربیات تلخی در تعیین سخنگو از میان اعضای گروه خویش داشته است. نگاهی به سرنوشت تلخ دو تن از اعضای گروه که در مقاطع مختلف نقش سخنگوی این گروه را داشته اند بسیار عبرت انگیز است. نخست باید به آقای مسعود بنی صدر، عضو ارشد روابط بین الملل گروه رجوی ار بی (RB) اشاره کرد که در مقطعی ( اوائل دهه نود میلادی) برای بهبود چهره مجاهدین به تلوزیون های فارسی زبان در ایالات متحده ارسال شد که شرح مفصل آن در کتاب خاطرات آقای بنی صدر آمده است.سرانجام نحوه برخورد غیر انسانی شخص مسعود رجوی با آقای مسعود بنی صدر سبب شد که ایشان عطای ولایت فقیه رجوی را به لقای آن ببخشند و از این گروه کناره گیرند و زندگی آزادانه و بدون ولی و رهبر را انتخاب نمایند.


نمونه دیگر از این دست افراد، قضیه علیرضا جعفرزاده (ایضا عضو ارشد ار بی در ایالات متحده ) است. علیرضا جعفرزاده با استفاده از رانتهای گروه های جنگ طلب به سمت مضحک "مشاور شبکه فاکس نیوز" (کیهان آمریکا!) ارتقا یافته بود و یکشبه هم بصورت درون گروهی سرنگون شد. گزارشات متعددی وجود دارد که نشان می دهد امروزه علیرضا جعفر زاده تحت برخورد بوده و بصورت عنصر مسئله دار درآمده است.


در روزهای اخیر و متعاقب خروج نام گروه بدنام رجوی از لیست آمریکایی ها، مجاهدین سخنگوی جدیدی را به رسانه ها عرضه نمودند. منظور آقای ایرج مصداقی است. گروه رجوی تلاش زیادی کرده بود که برخی عناصر و اعضای اسبق خود را با فاصله از این گروه حفظ نماید تا بتوانند لابی گری به نفع رجوی را بدون سر و صدا و بدنامی ناشی از وابستگی علنی به گروه بدنام فوق به انجام رسانند.
بنظر می رسد که اکنون کفگیر رجوی ها به ته دیگ خورده و ناچار شده اند به خرج کردن مهره هایی روی بیاورند که نمی خواستند علنی کنند. ایرج مصداقی یکی از این آدم های رجوی است که بدرستی می توان آنها را مجاهد لباس شخصی نامید. آقای مجاهد لباس شخصی که اکنون وظیفه خطیر ماله کشی رجوی ها به وی واگذار شده، در واقع یک زندانی اسبق هوادار مجاهدین خلق بوده که به یمن ابراز ندامت، از قتل عام زندانیان در سال 68 جان به در برده و پس از آن به شیوه مشکوکی از خارج کشور سر درآورده است. موضوع فوق گرچه می تواند بعنوان یک راهکار حکومتی برای اپوزیسیون سازی و نفوذی تراشی مورد بررسی قرار گیرد، از حوصله این مطلب خارج است.
اگر آقای مصداقی مامور و معذور است که در پست وکیل مدافع رجوی ها ظاهر شود، چرا که با حکومت ایران بر سر جانش معامله کرده، پس بر وی حرجی نیست و او را قابل بحث نمی دانیم، اما اگر وکالت رجوی را به امید منقول و غیر منقول پذیرفته باید به او گفت جانا از سرنوشت اعضای مجاهدین که نامشان در همین مطلب برده شده عبرت بگیر. تازه این بدبخت ها عضو رسمی گروه بودند و حکایت شما و ایشان حکایت سرگروهبان و سرباز قوچعلی است. بماند که تبدیل شدن به عمله و دلقک مضحک یک ولایت فقیه مضحک تر در تبعید دیگر کسی را نمی خنداند.
 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آیا مجاهدین به اهرم فشار آمریکا علیه ایران تبدیل می شوند؟!

این تصور که آمریکا می تواند مجاهدین را از نو احیا کند و با مارک یک سازمان سیاسی هویت تازه ای بدهد، از بنیاد غلط است

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، شانزدهم اکتبر 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8712

 

نشانه های آشکاری بر این ادعا تاکید دارد که رویکرد آمریکا به مجاهدین علیرغم ادعاهای غیر رسمی آمریکا مبنی بر بی اعتمادی به مجاهدین، اما سمت و سوی آینده آمریکا به مجاهدین استفاده ابزاری در جهت فشار بر ایران از یک سو و تبدیل مجاهدین به یک تروریسم هدایت شونده در راستای منافع آمریکا در منطقه و ایران است. اینکه چنین ادعاهایی از سوی برخی ناظران و تحلیگران مستقل از سیاست بازی های رایج دو جناح آمریکا تا چه اندازه مستند می باشد، صرفنظر از این ادعاها آنچه این نظرگاه ها را به واقعیت امر نزدیک می کند، تناقضات برآمده از مواضع آمریکا در توجیه خارج کردن مجاهدین از لیست تروریستی است. این گمانه زنی ها وقتی قوت می گیرد که آمریکایی ها قادر به ارائه توضیحات قانع کننده و دلایل همسو و باورپذیر نیستند؛ از سویی دیگر دلایل و اسناد ارائه شده و تحلیل صاحب نظران آمریکایی و افشای برخی تعاملات میان جناح های آمریکایی و اجماع آنها بر سر استفاده از قابلیت های سازمان در راستای آنچه تامین منافع ملی آمریکا گفته می شود و همچنین تلاقی این اتفاقات با شدت تحریم های آمریکا بر علیه ایران و متعاقبا بحث بر سر تشدید این فشارها و از سوی دیگر تلاقی این اتفاقات با انتخابات آتی در آمریکا و نیاز اوباما به حل چالش اش با ایران تمامی در راستای چنین گمانه زنی هایی قابل تامل است.

این که بخواهیم مجاهدین را به واقع از معادلات آمریکا بر سر چالش اش با ایران نادیده بگیریم ساده انگارانه است؛ به این دلیل که اگر بپذیریم آمریکا حتی برای حل مسالمت آمیز چالش هسته ای اش با ایران نخواهد تن به گزینه نظامی بدهد، معنی اش این است که مجاهدین حداقل در کوتاه مدت می توانند به عنوان اهرمی سیاسی برای فشار به ایران بکار گرفته شوند. اینکه چنین محاسبه ای در عمل تا چه اندازه کارآمد و راهبردی خواهد بود، چندان مهم نیست؛ مهم این است که آمریکا تلاش می کند از تمام قابلیت ها و اهرم های سیاسی اش برای حل معضل هسته ای با ایران استفاده کند. هر چند در ماهیت امر خود به بیهودگی و ناکارآمدی چنین ابزاری باور داشته یا نداشته باشد. اما آنچه آمریکا در این معادلات نادیده می گیرد، عمیق تر کردن فاصله های موجود میان دولت ایالات متحده آمریکا با مردم ایران است. شاید به زعم آمریکا همینکه مردم ایران دچار بحران های اقتصادی و معیشتی زندگی شده، برای اعمال و جا انداختن برخی تغییرات و تعویض نگرش ها نسبت به مجاهدین در نزد مردم ایران کافی باشد. به این معنی که بتواند آن پایگاه نداشته مجاهدین در ایران را به نوعی بازسازی و به اعتماد و یا حداقل تن دادن به جایگزینی ناگریزانه به گزینه مجاهدین بدهد. اما مشکل این محاسبه این است که مردم ایران پیش تر از جمهوری اسلامی عبور کرده باشند، سالها پیشتر گزینه ای به نام مجاهدین را بکلی حذف کرده اند. این رویکرد به یک معنی فرجام و نتیجه ای جز یک کاسه کردن آمریکا و مجاهدین و همسو دیدن آنها از نگاه مردم در جنایاتی که علیه مردم و منافع ایران انجام شده، نتیجه ای نخواهد داشت.

این ارزیابی البته تنها در صورتی است که آمریکایی ها نخواهند از عنصر زور و فشار برای تحمیل احتمالی مجاهدین به مردم ایران استفاده کنند. در غیر این صورت، صورت مسئله از آنچه هست بدتر و پیچیده تر و به موازات آن چالش آمریکا با مردم ایران وارد فاز تازه ای خواهد شد؛ که به بی اعتمادی کامل و بازسازی روحیه آمریکاستیزی در مردم ایران منجر و تشدید خواهد شد. اگر به تصور آمریکا و آنگونه که برخی تحلیگران تاکید کرده اند؛ آنها در پی هویت دادن جدیدی به مجاهدین و از نوع ارتش آزاد به اصطلاح سوریه است، باید بداند بعد از اشتباه در خارج کردن نام مجاهدین از لیست، مهلک ترین اشتباهی که می تواند دچار بشود مسلح کردن دوباره مجاهدین و دادن امکان تحرکات نظامی به آنها است. گو اینکه آمریکا در این محاسبات نفعی حاصل نخواهد کرد که به نوعی پرنسیب های جهانی و موقعیت خود را در همین اندازه و وزن حداقلی اش در نزد برخی دولت ها و ملتها نیز از دست خواهد داد. این تصور که آمریکا می تواند مجاهدین را از نو احیا کند و با مارک یک سازمان سیاسی هویت تازه ای بدهد، از بنیاد غلط است. اثبات این ادعا که به نظر می رسید به گذشت زمان نیاز دارد، اما با نیم نگاهی گذرا به مقالات و مواضع سایت های سازمان درباره اتفاقات اخیر نشان می دهد، آنها از همین حالا در پی چه خواب و خیال هایی هستند. وقتی رهبری سازمان آشکارا بر بی حیثیت کردن حقوقی و سیاسی آمریکا در صحنه بین المللی و ناگزیری آن در تن دادن به خارج کردن مجاهدین از لیست تروریستی آمریکا اصرار دارد و آن را به منزله یک کارزار سیاسی و به دنبال آن حقانیت مواضع تاریخی – ایدئولوژیکی – سیاسی و تشکیلاتی مجاهدین به خورد اعضای خود می دهد، بدیهی است تصورات آمریکا با هر میزان رندی و هوشمندی در نهایت چیزی که عاید آنها خواهد کرد بن بست تازه ای خواهد بود که این بار برای خروج و حل آن حتی بازگرداندن دوباره مجاهدین به لیست تروریستی نیز افاقه نخواهد کرد. مگر اینکه بپذیریم آنچه مجاهدین در این روزها مطرح می کنند بر اساس توافقات نانوشته ای می باشد که بنا به مصلحت هایی که دو طرف تشخیص داده، باید وجه بیرونی آن روابط پشت پرده را استتار کند. این که این معادلات و گمانه زنی ها تا چه اندازه قابل اعتنا می باشند، قطعا به موازات داده های سیاسی به گذشت زمان و تحولات و اتفاقات آینده نیز گره خورده است.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

داستان مجاهدین خلق (فرقه رجوی) و آمریکا

به نظر می رسد آمریکایی ها هیچگاه با چنان دشمن ایدئولوژیکی خود تا این اندازه تحقیر آمیز برخورد نکرده باشند

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، چهاردهم اکتبر 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8706

 

داستان سازمان مجاهدین که حالا کم و بیش آخرین برگ های آن در حال ورق خوردن است، از جهت پدیدارشناسانه داستانی کم نظیر و از جهاتی هم منحصر و البته هم متاثر کننده است. این داستان مثل همه داستان های کلاسیک اول اش از تقابل قهرمان و ضدقهرمان شروع شد. در صورت ظاهر یک سوی این داستان آدم خوب ها یعنی همین مجاهدینی قرار داشتند که به تاسی از آموزه های ایدئولوژیکی و اعتقادی خود قرار بود آدم بدها را از سرراه جامعه بردارند تا آنها در سایه عدالت و آزادی به کمال برسند. موضوع اصلی و کشمکش دراماتیکی داستان را همین تقابل کلیشه ای نیکی و بدی و زشتی و زیبایی و … رقم می زد. سوی دیگر این داستان آمریکایی های ضدقهرمان بودند. اما انگار بر خلاف همیشه و معمول قرار نبود این ضدقهرمان ها، قهرمان های داستان را بطور فیزیکی نابود کنند. بر خلاف کشمکش های معمول در این گونه ها که ضدقهرمان ها تا آنجا که دست شان برسد بر سر قهرمان ها بمب و گلوله می ریزند، اما ظاهرا ضدقهرمان این داستان بر خلاف کلیشه های معمول قرارش بر این بود که بدتر از روش های معمول از قهرمان داستان انتقام بگیرد. بدترین انتقام این بود که این ضدقهرمان می خواست مجاهدین قسم خورده در کمین خود را به بدترین شکل ممکن مجازات کند. نیازی به بازخوانی این پروسه مجازات نمی بینم. فقط به همین اندازه اشاره کفایت می کنم که آن قهرمان های داستان ما اشاره امروز به کسانی تبدیل شده اند که به ستایش و مجیز ضدقهرمان داستان مشغول هستند.

این پروسه از آنجا که قهرمان داستان ما دایه یکه تازی و نادر بودن در تاریخ بشریت بود، و هیچ جریان و تفکری را نه در سطح خود که عمدتا به سخره و به دیده حقارت و عقب ماندگی نگاه می کرد، بسیار جالب می نماید. این طفل ظاهرا گریزپا و غیر قابل انعطاف و سخت سر و دژ تسخیر ناپذیری که مدعی بود به یمن کشفیات ایدئولوژیکی اش از همه جلوتر و متکامل تر و باهوش تر و … است، امروز کارش به جایی رسیده است و در واقع آمریکایی های جهانخوار کارشان را به آنجا کشانده اند که آنها را به توپ بازی خود تبدیل کرده اند. آنها را به ابزاری برای تحقیر و تفریح خود تبدیل کرده اند. به گمانم آمریکایی ها هیچگاه با چنان دشمن ایدئولوژیکی خود تا این اندازه تحقیر آمیز برخورد نکرده باشند. برای آمریکایی ها بر اساس آنچه تجربه های تاریخی به ما نشان می دهد همیشه و همواره از میان برداشتن گروه های ضدامپریالیست عمدتا با روش زور و فروپاشی توام بوده است. با نفوذ دادن به درون، یا اعمال شیوه های پلیسی و … اما اینکه تشکیلاتی آنچنانی را به گونه ای دچار مسخ شدگی کنند که همچون دست آموزان به هر ساز آنها برقصند از آن دست اتفاقاتی است که فقط در مورد مجاهدین ضدامپریالیست نادر این قرن اتفاق افتاد. این ضد امپریالیست های پیچیده ثابت کردند آنگونه که این سازمان مدعی بوده نه آنچنان پیچیدگی داشته و نه حتی آنچنان توان از جان گذاشتن صادقانه بر سر آرمان های بنیانگذاران را داشته است. آن بنیانگذاران سازمان که در ردیف جوخه های اعدام شاه با شعار مرگ بر آمریکا به مرگ خوش آمد گفتند، هیچگاه تصور نمی کردند که ادامه دهندگان راه آنها اگر چنین ادعایی درست باشد، روزی اینگونه زبونانه و حقیرانه در مقابل کنگره و محافل آمریکایی همان جوخه ها را اما نه به قصد هماوردی که برای پذیرش توبه و انابه ردیف خواهند کرد.

اگر بنیانگذاران روزی در مقابل بیدادگاه های شاه فریاد می زدند، اگر صدبار دیگر در موقعیت انتخاب قرار گیرند، باز همان راه و مسیر منتهی به امروز را انتخاب خواهند کرد، هیچگاه تصور نمی کردند، این مدعیان تا اندازه ای زبون و حقیر بشوند که حتی از تقویم آنها به انگیزه گوشه چشم ملاطفتی عبور کنند. داستان مجاهدین داستان عجیبی است. از این رو که تصور چنین فرجامی برای آنها غیر ممکن می نمود، از این رو که برای خیلی ها درک وضعیت امروز آنها همچون کابوسی است که قادر به باور آن نیستند. برای سازمانی که روزی تمام افتخارش ترور مستشاران آمریکایی بود، برای سازمانی که روزی همه هم و غم اش ویران کردن هر نماد و نشانی از آمریکا بود، برای سازمانی که همه رویای اش تبدیل ایران به ویئتنامی دیگر برای آمریکا بود، برای سازمانی که هیمنه آن ولو در کوتاه زمانی پشت آمریکایی ها را می لرزاند، برای سازمانی که فلسفه حیات و ممات خود را در نابود کردن امپریالیست تعریف می کرد، و … دانستن و خواندن این داستان و فهم این اندازه حقارت و زبونی حتما تا سالها بعد از فروپاشی و نابود شدن هم خواندنی خواهد بود.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تاملی بر ادعاهای مریم رجوی

توهمات یک تروریست

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، هشتم اکتبر 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8686

 

پیشتر طی یادداشتی “پیامدهای احتمالی خروج سازمان از لیست تروریستی وزارت امور خارجه” درباره پیامدهای خروج مجاهدین از لیست تروریستی تاکید شده بود که :

“این امکان وجود دارد که خروج سازمان از لیست تروریستی آنها را وارد فاز تحرکات داخلی و این بار با تاکید بر هویت سازمانی خود بکند. این اقدام به پشتوانه دو اتفاق قابل گمانه زنی است. اول خروج از لیست تروریستی و دوم ادعای پوششی کنار گذاشتن مشی مسلحانه و روی آوردن به مبارزه به اصطلاح مدنی.”

پس از طرح این ادعا از سوی برخی در سایت های سازمان حالا مریم رجوی با شفافیت و تاکید بیشتری روی این موضوع زوم نموده است. وی در این رابطه به خبرنگار آسوشیتدپرس می گوید:

“با توجه به داشتن تأییدیه سلامتی کامل در کشورهای غربی، رژیم ایران دیگر در آینده بهانه یی برای اقدام علیه سازمانی که توسط آمریکا تروریست محسوب می شد، ندارد.”

این گزاره بیش از هر چیز به آیتم های طنز شبیه است. این که مریم رجوی می گوید با توجه به داشتن تأییدیه سلامتی کامل، ناخواسته آدم را یاد کارت سلامت کودکان برای ثبت نام در مدارس و یا مراکز پیش دبستانی در ایران می اندازد. شاید هم در غایت امر منظور مریم رجوی تداعی همین معنی باشد. گرفتن کارت سلامت از آمریکا برای حضور سیاسی در ایران!! حالا اینکه آمریکا در چه مرتبه و جایگاهی است که برای امثال مجاهدین کارت سلامت صادر کند بماند؛ آن هم در حالی که به تاکید بیانیه وزارت خارجه آمریکایی ها خودشان نه هنوز کارت سلامت مجاهدین را بابت ترور مستشاران آمریکایی باور کرده و نه حتی حاضر است به مصلحت هم شده عجالتا به روی خود نیاورد.

در واقع این ادعای مریم رجوی مصداق همان ضرب المثل ایرانی ها است که می گویند فلانی از کیسه خلیفه می بخشد. اما سوای این جنبه های طنزگونه و مزاحی که ایشان فرموده اند باید یادآور شویم این ادعا از دو جهت حائز اهمیت است. اول اینکه آیا عدم حضور مجاهدین در تحرکات مدنی و سیاسی داخلی ایران به صرف حضور مجاهدین در لیست تروریستی بوده یا دلایل دیگری بر آن مترتب بوده است.؟ مریم رجوی مثل همیشه مشغول فرافکنی است. او بهتر از هرکس می داند که اعضای سازمان سالها است به فرموده رجوی برای فرار از عدالت و نفرت مردم از ایران گریخته اند.

اهمیت موضوع برای رجوی تا جایی بود که گفته بود هیچ مجاهد خلقی در ایران باقی نماند و اگر بماند مجاهد خلق نیست. به یک معنی در طی این سالها مجاهدین به جز مواقعی که برای انجام اقدامات تروریستی لازم بوده هیچگاه جرات رفتن به ایران و به عنوان یک شهروند را نداشته اند. حتی رجوی تا جایی پیش رفت که تردد به ایران را برای پناهندگان حتی غیر مجاهد مرز سرخ تعیین کرد. پس به یک معنی در تمام این سالها اساسا مجاهد خلقی در ایران نبوده که بخواهد اعلام موجودیت بکند. و این موضوع فارغ از محدودیت های قانونی اساسا به این باور از سوی مجاهدین و رهبران آنها بر می گردد که آنها محل اعرابی در داخل ایران ندارند که اگر ذره ای به داشتن پشتوانه مردمی باور داشتند، در انتظار حکم خانم کلینتون برای حضور در عرصه های داخلی نمی ماندند؛ و اگر ادعای مریم رجوی را باور کنیم، ناگزیر باید بپذیریم که مجاهدین مشروعیت فعالیت های خود را نه از مردم ایران که ادعا می کنند نماینده آنها هستند که از وزارت خارجه آمریکا می گیرند! و باید سوال کرد این چه مقاومتی است که پیش از اتکا به اراده مردم به اراده آمریکا بسته است. راست اش این شکل طرح صورت مسئله و نتیجه گیری از سوی مریم رجوی آدمی را ناخودآگاه به یاد مبارزات!! سازمان در زمان صدام و حضور در عراق می اندازد. مبارزه ای که از اساس نه قائم به مردم که متکی به عنصر خارجی یعنی صدام بود؛ متکی بود به سازوکارهای مالی و نظامی و اطلاعاتی و … چنانچه در همان زمان هم رجوی بارها اعلام کرده بود ما با صدام پیوندهای خونی، عقیدتی و استراتژیک داریم، و اینکه بود و نبود ما به همدیگر گره خورده است. حالا هم وضعیت مجاهدین و استدلال آنها کم و بیش به آن دوران شبیه است. با این تفاوت که این بار بر خلاف صدام آمریکایی ها بخوبی می دانند که مجاهدین در خصوص چنین حضور سیاسی در داخل ایران فقط لاف می آیند.

اگر یاد داشته باشیم مجاهدین با همین منطق در کنار صدام قرار گرفتند. با این تفاوت که در آن زمان به ضرورت وضعیت جنگی گفتمان غالب خشونت ورزی و تروریسم بود. و اما امروز با ملاحظاتی که گذشت زمان پیش روی سازمان گذاشته، این گفتمان علی الظاهر تغییر یافته اما ماهیت اش کماکان همانی است که بوده است.

به قولی وقتی مریم رجوی می گوید: “موازنه قدرت تغییر خواهد کرد، برای مثال اولین پیام آن برای مردم ایران آن خواهد بود که دیگر از افزایش فعالیت ها و افزایش تظاهرات ترسی نخواهند داشت!” به قولی این تصور که حمایت احتمالی وزارت خارجه آمریکا از مجاهدین موازنه قوا را به سود آنان عوض می کند به چه معنا است؟ آمریکا چگونه و با کدام مکانیسمی می تواند برای تغییر موازنه قوا در ایران به سود مجاهدین دخیل باشد؟

در این باره بیشتر سخن خواهیم گفت.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ببخشید، این ها کدام مجاهدین خلق هستند؟!!

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، سی ام سپتامبر 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8657

 

این روزها شاهد پیام های تبریک بی وقفه ای خطاب به مریم و مسعود رجوی هستیم. اما ورای این غوغاسالاری حقیقت امر چیست و این همه هیاهو برای چیست؟ مجاهدین می گویند برای این است که پس از پانزده سال کارزار اتکت تروریستی از روی آنها برداشته شده است. راه بندان برای مقاومت که همان نام مستعار رجوی است برداشته شده و مسیر تحقق دموکراسی و آزادی برای آنها هموار شده است. آیا همه حقیقت همین است که مجاهدین ادعا می کنند؟ برای رمز گشایی از این شور و فتور مثل همیشه چاره ای نیست مگر اینکه به عقب برگردیم. به حداقل سه دهه گذشته و از دهه شصت شروع کنیم. دهه ای که مجاهدین آکنده بودند از شور عملیات مسلحانه که از راس تا ذیل جامعه ایران را هدف قرار داده بود. از خط و نشان ها و شرط و شروط شداد و غلیظی که رجوی برای رقبای سیاسی خود ترسیم می کرد. مبنی بر اینکه هرکس به چیزی جز مبارزه قهرآمیز مسلحانه آن هم در چارچوب مصوبات شورای ملی مقاومت او و با تاکتیک مبارزه چریکی شهری و به رهبری او و هژمونی مجاهدین تن ندهد خائن است و در نهایت از قافله قدرت سیاسی عقب خواهد ماند و دست اش از تقسیم قدرت کوتاه خواهد ماند.

در آن سالها رجوی با هر عملیات مسلحانه انقلابی که حتی در سطح مردم عادی و کوچه و بازار انجام می داد، یک بیانیه مفصل منتشر می کرد و خبر از فتحی عظیم می داد. به صغیر و کبیر رحم نمی کرد و هر که را دست اش می رسید به صرف اینکه ته ریشی داشت می کشت و بعد توجیه و تئوری برای آن پیدا می کرد. در آن سالها هر که به رجوی می گفت زدن مردم عادی در هیچ فرهنگ مبارزاتی معنی مقاومت مسلحانه نمی دهد بلکه مصداق بارز تروریست و آدمکشی است، رجوی برای او از توبره مارگیری اش اتهام و سندی بیرون می آورد و طرف را ذوب می کرد؛ این رویه ادامه داشت تا اینکه رجوی خودش شیرفهم شد دستگاه اش نه تنها کم آورده که از اساس و پایه همه محاسبات اش غلط اندر غلط بوده است. اینجا بود که نبوغ اش گل کرد و گفت تا حالا ما نقش عنصر خارجی را در دستگاه مان لحاظ نکرده بودیم و از این به بعد باید آن را وارد محاسبات مان کنیم. نقش عنصر خارجی را در آن زمان صدامی بعهده داشت که چند سال پیشتر همین رجوی بدفعات خطاب به او در پاسخ به ادعای آزاد کردن مردم ایران گفته بود، کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی، اما به یکباره یادش آمده این صدام آنقدرها هم دیکتاتور نیست. حالا که دشمن دشمن من است چرا نتواند دوست من باشد. با این معادله کلیشه ای رفت به عراق و گفت از این به بعد هیچ مجاهد خلق مگر در عراق موضوعیت و موجودیت و مشروعیت نخواهد داشت. رفت تا آتش ها برفروزد. برافروخت آتش ها اما بر سر مردم آن هم با هواپیماهای عراقی و خمپاره زنی به مناطق مسکونی و موشک باران شهرهای مرزی و ….

دنیا تازه داشت می فهمید رجوی چه هیولایی است. برای مهارش چاره ای نداشت جز این که حداقل اذعان بدارد اینها تروریست هستند. آن هم پس از قربانی گرفتن دهها هزار نفر در ایران. صدام رفت و مجاهدین بدون کمترین انتفاعی از عنصر خارجی خلع سلاح شدند و دست شان برای ترور بسته شد. حالا رجوی مانده بود، بدون صدام و انزوای ناشی از حضور در لیست های تروریستی دنیا و بدون سلاح. باز شاخک های اش بکار افتاد و اینبار کشف کرد آن عنصر خارجی باید خودش پای اش به اندازه کافی روی زمین سفت بند باشد تا بتواند دست او را بگیرد. آن هم وقتی توسط همان عنصر خارجی هم خلع سلاح شده هم تروریست معرفی شده و هم اینکه مثل صدام دشمن دشمن او است. پس می تواند دوست او هم باشد. برای جلب اعتماد این دوست و عنصر خارجی تازه باید که اول ثابت می کرد تروریست نیست و اگر ترور هم کرده و آدم هم کشته برای تحقق دموکراسی مدل آمریکایی بوده است. برای همین رفت در فاز کارزار معروف اش برای بیرون آمدن از لیست های تروریستی، گفت تا حالا اشتباه می کردیم به صدام و شاه حسین و امثال اینها دخیل می بستیم، اینها خودشان سرشان به جای دیگر بسته است و بدون اراده آنها آب هم نمی خورند. و اگر هم بخورند به سرنوشت صدام دچار می شوند. برای همین رفت به فاز دخیل بستن به آمریکایی که پرونده مجاهدین از دهه ۷۰ میلادی زیر بغل اش بود و مترصد بود که انتقام مستشاران آمریکایی اش در چند دهه پیش از مجاهدین بگیرد.

حالا زمان، زمان التماس و دعای رجوی و ناز و کرشمه های آمریکا بود. زمان بالا آوردن رجوی و بی اعتنایی و زدن به کوچه علی چپ از سوی آمریکا که عجالتا شما را بجا نمی آورم. اینها در حالی اتفاق می افتاد که آمریکا رجوی را بی دست و پا کرده بود و در جایی به نام قرارگاه اشرف آچمز کرده بود. اما رجوی به گمان خودش تصور می کرد اینها بمب های ساعت شمار و ثانیه شماری هستند که آمریکایی ها از ترس آنها هم شده به ساز او خواهد رقصید و او را از لیست تروریست ها خارج خواهد کرد. رجوی حداقل ده سال گذشته را صرف این کارزار کرده تا از لیست تروریستی خارج شود. آن سازوکارها و کارزار افاقه نکرد تا اینکه آمریکا برای اش شرط گذاشت که اگر از اشرف بروی از لیست خارج می شوی. اشرف هم تخلیه شد و حالا شور و فتور رجوی از آن جهت است که به سه دهه پیش برگشته است. به نقطه صفر. به جایی که همه به او می گفتند صلاح ات در این است که سلاح ات را زمین بگذاری و بروی حزب سیاسی درست کنی و اگر هم نیمچه صداقتی برای ادامه مبارزه داری آن را در بسترهای سیاسی و مدنی صرف کنی. اما او سرکشانه و از روی غرور و خودبزرگ بینی و نخوت تفنگ اش را نشان می داد و هل من مبارز می طلبید.

امروز این همه شور و فتور برای این است که رجوی به نقطه سال ۶۰ برگشته است. و این برای رجوی که وعده سرنگونی سه یا چهار ماهه و بعد شش تا یکساله و بعد سه تا پنج ساله و بعد پنج ساله و بعد دوباره سال به سال می داده، تبدیل شده به یک پیروزی. و این پیروزی را آنقدر بزرگ می کند تا همه یادشان برود اصل صورت مسئله چه بوده و انگار که آقای رجوی از اول موضوع کارزارش خارج شدن از لیست تروریستی بوده است. با این اوصاف تصور می کنم باید کمی به حافظه مان فشار بیاوریم تا این مجاهدین را بشناسیم. برای درک این مهم بهتر است با طرح چند سوال مروری تیتروار به گذشته و حال و آینده سازمان بیندازیم.

آیا این مجاهدین همان مجاهدینی نیستند که قریب دو دهه بر سر رقبای سیاسی خود فریاد می کشیدند که تنها راه براندازی و سرنگونی فقط و فقط مبارزه قهرآمیز مسلحانه یعنی همان بزن دّروهای تروریستی است. آنگونه که حتی پیش از آن که آمریکایی ها و اتحادیه اروپا نام تروریست بر مجاهدین بگذارند، این رقبای چپ اندیش چریک های فدایی خلق بودند که مجاهدین را تروریست لقب دادند.

آیا آن مجاهدین مصر به قهر و ترور و خشونت، همین مجاهدینی نیستند که طی پانزده سال گذشته به آمریکا و اتحادیه اروپا و دول اروپایی عریضه نویسی و عرض حال و التماس و صدقه و فدیه و پیش کش و رشوه و ندامتنامه می دادند و می بردند که ما تروریست نیستیم و لطفا ما را از لیست های خود خارج کنید.

آیا این مجاهدینی که امروز برای به رسمیت شناخته شدن به عنوان یک اپوزیسیون سیاسی دست و پا می زنند، همانی نبودند که طی سی و اندی سال گذشته هرگونه راه حل سیاسی و اپوزیسیون سیاسی سازی را نکوهش و شماتت و تهدید و متهم به مزدوری و همدستی با جمهوری اسلامی می کردند و تا جایی پیش رفتند که حتی رفتن به ایران را به مرز سرخ با جمهوری اسلامی تبدیل کردند. آیا این مجاهدین همان کسانی نخواهند بود که برای به رسمیت شناخته شدن اپوزیسیون سیاسی دست کم ۱۵ سال آینده را باید پادویی و التماس کنند تا بتوانند جای خود در میان سایر اپوزیسیون خارج نشین باز کنند و از سوی آنها به رسمیت شناخته شوند.

آیا این مجاهدین همینی نخواهند بود که بعد از این ۱۵ سال هم دست از پا درازتر با عینک و عصا و سمعک و این بار بدون دفتر و دستک آفتاب نشین حاشیه پارک های تایمز و سن و … خواهند شد.

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد