_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

با آقای مجید محمدی در باب تغییر و آینده مجاهدین خلق (فرقه رجوی)

امثال آقای محمدی چه تضمینی می توانند برای سلامت رفتار و گفتمان بهداشتی آینده مجاهدین بدهند

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، هشتم نوامبر 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8764

 

تذکر: وقفه میان تاریخ نگارش مقاله و درج آن بدلیل مشکلات فنی سایت بوده است.

دلایل اصراری که این روزها برای القای تغییر در مجاهدین از سوی برخی جناح بازها و همچنین توجیهات وزارت امورخارجه آمریکا در این رابطه صورت می گیرد، به همان اندازه قابل فهم و درک است که تلاش برخی فعالان سیاسی منفرد و بظاهر واقع بین از طیف مجیدی محمدی در باوراندن و القای این معنی غیر قابل فهم و هضم. در این باره پیشتر تاکید کرده بودم آمریکا در شرایط حاضر بین دو اپوزیسیون یکی متشکل و متمرکز اما ضددمکراتیک (مجاهدین) و اپوزیسیون متکثر و پراکنده و غیر منسجم اما دمکراتیک ترجیحا اولی را انتخاب کرده است. و درباره دلایل آن نیز اشاره کردم.

آقای مجید محمدی نیز به نوعی در مقاله شان به این تغییر نگرش آمریکا از همان زاویه نگاه و نوشته اند:

“این احتمال که دولت آمریکا از جریان اصلاح‌طلب و جریان تقریبا میانه‌رو در داخل کشور قطع امید کرده باشد تا حدود زیادی وجود دارد. و همین هم طبعا دولت آمریکا یا دولت‌های غربی را به سمت گروه‌هایی مثل مجاهدین خلق رهنمون می‌شود. چون اینها نیاز دارند به طرفی برای مذاکره و همچنین اعمال فشار بر دولت ایران.” *

شاید اصرار آقای مجید محمدی بر وقوع تغییر مجاهدین در احساس ضرورت یکپارچه کردن اپوزیسیون و یک کاسه کردن تمام قابلیت ها و امکانات و فرصت ها برای مقابله با جمهوری اسلامی باشد. مضاف بر اینکه آقای محمدی به خصلت انطباق پذیری مجاهدین به مثابه نقطه قوت و عطفی در کسب موفقیت های مجاهدین و البته جلب توجه آمریکایی ها، به این مهم اشاره دارد که:

“سازمان نشان داد که ظرفیت بالایی در انطباق با شرایط تازه‌ دارد. (مثل تحویل سلاح‌ها و رد حرکت مسلحانه). همچنین سازمان در سه حیطه‌ فعالیت حقوقی، لابی و سرمایه گذاری برای سازمان‌ها و احزاب سیاسی در غرب که کاملا به هم پیوسته هستند موفقیت‌های زیادی داشته است.”

این گزاره فی النفسه بر لحاظ این قابلیت ها و استفاده نیروهای اپوزیسیون از این امکان تاکید دارد. این تلقی وقتی پررنگ تر می شود که می بینیم آقای محمدی به لطایف الحیل در پی تطهیر گذشته مجاهدین و به دنبال آن همسو سازی نیروهای اپوزیسیون با مجاهدین است. و در این راه از هیچ تلاشی برای توجیه و کم رنگ کردن گذشته سازمان فی المثل در همکاری با صدام و همچنین لزوم پاک شدن حافظه مردم و تغییر دیدگاه های آنها نسبت به عملکرد گذشته مجاهدین کم نمی گذارد. اشارات اینگونه آقای مجید محمدی:

“من معتقد هستم تمام نیروهای سیاسی در عین اینکه باید از سازمان بخواهند که شفاف‌تر عمل کند و وارد گفتگو شود … در عین حال باید این راه را باز کنند. اگر مجاهدین خلق در زمان جنگ در طرف مقابل قرار داشتند مخالفان دولت صدام هم در آن موقع در ایران بودند. دولت آقای مالکی امروز عمدتا گروه‌هایی هستند که در زمان جنگ ایران و عراق در ایران حضور داشتند. یعنی از این جهت تفاوت اخلاقی و تفاوت چندانی بین دولت آقای مالکی و مجاهدین خلق وجود ندارد.”

به این ترتیب آقای محمدی از گروه های اپوزیسیون مخالف و منتقد سازمان می خواهد به رفتار مجاهدین در زمان جنگ پیش از اینکه از منظر اخلاقی قضاوت کنند، از زاویه یک ضرورت و رفتار پراگماتیستی و در چارچوب آنچه ایشان به غلط منافع ملی تعبیر می کنند، ارزیابی شود. و با شبیه سازی موقعیت مجاهدین با مخالفان صدام در آن زمان دلالت های اخلاقی برای محکوم کردن مجاهدین را در نسبت و مقایسه با رفتار مشابهی که جمهوری اسلامی در قبال مخالفان تبعیدی صدام در ایران داشته ارزیابی می کنند. آقای محمدی همچنین تلاش دارد با صدور احکامی این چنین که:

“افکار عمومی نیز سیال است و با تغییر مواضع و تغییر چهره‌ها تغییر می یابد. همچنین در عالم سیاست نمی توان حکم قطعی داد که تاریخ مصرف یک فرد یا گروه پایان یافته چون آن فرد یا گروه می تواند تغییر کند و حق تشکیلات از افراد و گروه‌ها نازدودنی است. در عالم سیاست و جامعه حق و باطل مطلق نداریم. همچنین گرو‌ه‌ها و افراد می توانند بسیاری از خرت و پرت‌های کوله بار گذشته‌ی خود را با تصمیم گیری‌های به موقع تخلیه کنند.” قبح اخلاقی عملکرد مجاهدین در آن زمان را پاک نموده و آن را وجهی از قاعده تغییر و به زبان ساده تر شامل مرور زمان و در نتیجه از حافظه مردم پاک نمایند. به این ترتیب آقای محمدی می خواهند نتیجه گیری کنند در شرایط موجود صلاح مردم و اپوزیسیون در این است که هر دو نسبت به گذشته مجاهدین و به اقتضای وزن و اعتباری که فعلا در نزد آمریکایی ها به هم زده و ترجیح آمریکا به نزدیکی به مجاهدین، از چنین امکانی نهایت استفاده بشود. البته برداشت ایشان در تعارض محض با وزنی است که مجاهدین برای خود قائل هستند. برای اثبات این معنی کافی است به واکنش های هیستریک و کینه توزانه مجاهدین در قبال اعلام موجودیت شورای ملی و بخصوص اظهارات رضا پهلوی در امتناع از پذیرفتن مجاهدین در این شورا بسنده کرد؛ واکنشی که بیش از هر چیز بر نگرانی و دلواپسی مجاهدین از ترجیح این شورا در مقام آلترناتیو در مقایسه با مجاهدین تاکید دارد. هر چند به نظر می رسد اظهارات آقای محمدی در دادن چنین وزنی به مجاهدین عجیب به دل آنها نشسته باشد. همچنانکه محتوای و فحوای مقاله ایشان به دلیل اهمیت برخی نقطه نظرات کلان ناگفته پیدا است که قند توی دل مجاهدین آب کرده باشد. بخصوص وقتی ایشان مدعی می شوند:

“سازمان در ایالات متحده و اروپا نشان داده که از قدرت انطباق بالایی در سطح روابط قدرت برخوردار است. این سازمان از یک گروه ضد امپریالیست به جایی رسید که با سازمان‌های اطلاعاتی ایالات متحده و کشورهای اروپایی به تبادل اطلاعات می پردازد.”

با این اوصاف تاکید نگارنده بر غیر قابل فهم بودن اصرار امثال آقای محمدی بر تحمیل تغییر بر مجاهدین از این نظر غیر قابل فهم و هضم است که امثال ایشان در عین اینکه بر تغییرناپذیری مجاهدین اذعان دارند، اما همچنان بر این امر تاکید دارند که حذف آنها از دایره اپوزیسیون امکان ناپذیر است. به این جملات دقت کنید:

“من معتقد هستم که در چشم‌انداز یک ایران دمکراتیک نمی‌شود سازمان مجاهدین خلق، حزب توده، جمهوریخواهان و هیچ گروهی را حذف کرد.”

جالب این است که در توضیح این ادعا بدون اشاره به دیگر گروه های یاد شده، فقط متوجه و معطوف به مجاهدین می شود و می نویسد:

“… سیاست حداقلی که دولت آمریکا در پیش گرفته تغییر رفتار حکومت ایران است. بالاخص در موضوع هسته‌ای. در جریان این سیاست حداقلی به نظر من مجاهدین خلق می‌توانند نقش بازی کنند. یعنی حتما می‌توانند نقش بازی کنند. چون یک عامل فشار هستند برای اینکه حکومت ایران رفتارش را تغییر بدهد. اما اگر به چشم‌انداز درازمدت نگاه کنیم دولت آمریکا به دنبال این است که مجاهدین خلق از یک گروه یا فرقه بسته و با ساختار درونی غیردمکراتیک تحول پیدا کند به یک گروهی که بشود آن را در آینده دمکراتیک ایران تصور کرد.”

معلوم نیست این که آقای محمدی یکباره حزب توده و جمهوری خواهان را از دایره تحلیل اش حذف می کند، فراموشی است یا صرفا تعارف و تشریفات معمولی است. چون در ادامه به نقشی که این گروه ها می توانند در آینده فرضی بر اوضاع داشته باشند، نمی پردازد. حال می شود نتیجه گرفت که تغییر دیدگاه امثال محمدی نسبت به مجاهدین به معنای پذیرش تغییرات در مناسبات و خاستگاه های ایدئولوژیکی، سیاسی و استراتژیکی مجاهدین نیست. بلکه به این معنی است که امثال ایشان در راستای ضرورتی که آمریکا تشخیص داده، قرار است با مجاهدین همسو شوند. دلایل این رویکرد از سوی آقای مجید محمدی را می شود در نظرگاه ها و تحلیل های خاص ایشان از تعریف منافع ملی که مبتنی بر همان پراگماتیسم مورد تاکید ایشان است، ردیابی کرد. نقطه نظرات ایشان در شبکه پارس تی وی، در این خصوص حائز اهمیت و تامل است.

اما این ضرورت ولو به هر اقتضا و ضرورتی و به استناد نقطه نظرات مایوس کننده آقای محمدی در نهایت به نتایجی منجر خواهد شد که بخشی از اپوزیسیون واقع بین و دوراندیش پیشتر بر مخاطرات و هزینه های آن انگشت تاکید داشته اند. تبعاتی که محصول اجتناب ناپذیر فراموشی تجربه های تاریخی و نادیده گرفتن وحدت های صوری و مقطعی است. ناگفته پیدا است این تبعات در مقایسه با دستاوردهای فرضی به ضرس قاطع دستاورد دندان گیری نصیب اپوزیسیون نخواهد کرد. به این دلیل ساده که ذات و سرشت هر کنش سیاسی صرفنظر از ادعاها و پزهای وحدت طلبانه اما ماهیتی قدرت طلبانه و در خوش بینانه ترین فرض خود محق بینی برای کسب قدرت سیاسی است. این ادعا بخصوص در مورد گروه ها و جریانات سیاسی تمامیت خواه از جنس مجاهدین که به تاکید آقای محمدی کماکان تحت تاثیر آموزه های مارکسیستی هستند بیشتر صدق می کند. و بطور مشخص تر گروه ها و سازمان هایی که هنوز حتی حاضر نشده اند به گذشته خود نگاه واقع بینانه و انتقادی داشته باشند. این تلاش ها البته وقتی پرمخاطره تر و باعث نگرانی مضاعف می شود که بجای برانگیختن حس خود انتقادی و روشن کردن مرزهای لازم و ضروری، بر عکس اهتمام و اجماع نانوشته ای برای توجیه گذشته این جریانات در حال انجام باشد. در واقع آن نگاه پراگماتیسمی مورد اشاره پیش از هر نگاه انتقادی سازنده و تاثیرگذاری اصولی بر مجاهدین، ضرورت و وظیفه اساسی خود را در نادیده گرفتن رفتارهای غلط و توجیه و تفسیر انحرافات و پالایش اخلاقی آنها مصروف می دارد.

از سویی دیگر اصرار این افراد بر زدودن حافظه مردم از عملکرد این گروه ها و القای اینکه گذشت زمان می تواند بر ذهنیت منفی مردم نسبت به این گروه ها بطرز تغییر دهنده ای در مواضع شان نسبت به گذشته تاثیر داشته باشد، بخودی خود نشان از تمایلاتی می دهد که به طرز رندانه و زیرکانه ای رسیدن به هدف به هر طریق را القاء و تئوریزه می کند. این افراد آگاهانه تفاوت میل درونی به تغییر را با تحمیل بیرونی تغییر و از سرناگزیری معادل می گیرند. این در حالی است که صورت مسئله اصلی یعنی مجاهدین کماکان بر مدار و روش های گذشته اصرار و پافشاری دارد. برای درک اهمیت موضوع آقای محمدی را به آخرین پیام صوتی مسعود رجوی ارجاع می دهم.

لازمه تغییر اگر فی الواقع بر این باور باشیم که حصول آن در مورد مجاهدین شدنی است، مشروط به الزاماتی از جمله تغییر رفتار سیاسی، تغییر در مبانی و اصول و اندیشگونگی، تغییر در تنظیم رابطه، در گفتمان، در پراتیک و روش ها و … است، در این صورت و اگر نخواهیم خود را فریب بدهیم و اگر نخواهیم هزینه های مضاعفی تحمیل کنیم، در شکل حداقلی اش به رسمیت شناختن گروه ها و دیگر جریان های اپوزیسیون است. این در حالی است که حتی خود آقای محمدی بر چنین اتفاقی با دیده تردید نگریسته و بر این باورند که:

“اکنون باید دید که آیا سازمان و اعضای آن پس از تخلیه‌ی اشرف و خارج شدن از لیست تروریستی در ایالات متحده قدر فرصت تازه را خواهند دانست یا خیر؟ البته واکنش سازمان پس از خروج از فهرست تروریستی در اتحادیه‌ی اروپا در این جهت ناامید کننده بوده است.”

نکته ظریف در این میان نادیده انگاشتن تناقض انطباق پذیری سازمان با خاستگاه های آمریکا از یک سو و در نقطه مقابل عدم انعطاف و انطباق و به همان اندازه جزمیت سازمان در حفظ مناسبات گذشته با گروه های اپوزیسیون است. این که این تناقض به زعم آقای محمدی کی و چگونه و آیا اساسا حل شدنی خواهد بود یا نه؟ توضیحی نمی دهند. اما به هر حال این تناقض از نگاه آقای محمدی پنهان نمانده، جایی که علیرغم آن همه خوش بینی اما اذعان می دارد:

“بدون تغییرات عمده در سازمان هایی مثل مجاهدین خلق و حزب توده (و از جمله سازمان‌ها و گروه‌های تمامیت طلب داخلی) که حاملان فرهنگ سیاسی لنینی-استالینی بوده‌اند و مشارکت آنها در فضای سیاسی آینده تصور مداراپذیری و رقابت/همکاری سازمان‌ها و احزاب سیاسی در ایرانی آزاد و دمکرات دشوار است. “

آیا این دشواری به آن معنی نیست که مجاهدین ذاتا قادر به تغییر نیستند. و اگر چنانچه ادعا می شود تغییراتی را پذیرفته اند، نه به میل و خواست درونی که به همان اقتضای نگاه پراگماتیستی به مقوله قدرت سیاسی بوده است. در این صورت امثال آقای محمدی چه تضمینی می توانند برای سلامت رفتار و گفتمان بهداشتی آینده مجاهدین بدهند.

آقای محمدی بسیار خوش خیالانه بر این باورند که:

“مجاهدین در بازار اندیشه‌ها و آرا نمی توانند بر کینه و نفرت یا برچسب زنی و تخلیه‌ی روانی تکیه کنند و برای نمایش خود به عنوان رقیب حکومت باید راهبردها و سیاست های بدیلی در عرصه‌های فرهنگ و سیاست و جامعه و اقتصاد عرضه بدارند.”

نکته اینجا است که مجاهدین خود اذعان می دارند رمز و راز و سر ماندگاری شان در عرصه سیاسی و تشکیلاتی اصرار بر حفظ و بسط همین آموزه ها یعنی کینه و نفرت و برچسب زنی و تخلیه روانی خود بر سر نیروها و گروه های سیاسی بوده که منشا آنها نیز همان چسب ایدئولوژی است. من واقعا نمی دانم آقای محمدی تا چه اندازه بر مفهوم و ماهیت و کارکرد این چسب ایدئولوژی در درون و بیرون مجاهدین آگاهی و اشراف دارند، اما جنس حرف ها و خوش باوری ها و خوش بینی های ایشان نشان از این دارد که توجه عمده ایشان پیش از اینکه به آن چسب ایدئولوژیکی باشد، مقهور و شیفته آن ظاهر فریبنده سیاسی مجاهدین شده اند. در این رابطه باز با آقای محمدی سخن خواهیم گفت. و آماده شنیدن نقطه نظرات ایشان می مانم.

* کلیه نقل قول های آقای مجید محمدی از رادیو فردا و همچنین مقاله ایشان با عنوان مجاهدین با فرصت تازه چه خواهند کرد؟ در سایت چراغ آزادی اخذ شده است.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چرا شاهزاده ! آماج اصلی حملات مجاهدین خلق (فرقه رجوی) قرار گرفته است؟!!

این نگرانی وقتی عمیق تر می شود که شاهزاده برای ورود مجاهدین به عضویت شورای ملی و جبهه متحد تشکیل شده شروط تعیین می کند

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، ششم نوامبر 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8730

 

حجم توپ و تشرها و تهدیدها و فحش و فضیحت هایی که این روزها بابت اظهارات شاهزاده در برنامه افق صدای آمریکا از توپخانه های رسمی و غیر رسمی مجاهدین نثار او می شود، در مقایسه با سایر موضع گیری های مشابه که از سوی مجاهدین و علیه جریانات اپوزیسیون از چپ و راست و ملی و ملی – مذهبی و جداشدگان و سلطنت طلبان و مشروطه خواهان و جمهوری خواهان و بابت مخالفت شان در خارج کردن مجاهدین از لیست تروریستی آمریکا اتخاذ می شود، اصلا قابل مقایسه نیست. این تازه در شرایطی است که تمامی نویسندگان این مقالات یک ریز مدعی اند شاهزاده رضا عددی نیست که کسی بخواهد پاسخگوی اظهارات او باشد. اما عجیب اینجا است که طی دو هفته اخیر از حضور او در برنامه افق صدای آمریکا به شهادت آمار و ارقام بیش از سی فحش نامه علیه ایشان منتشر شده است.

به راستی وقتی مجاهدین بر بی وزنی و اعتبار شاهزاده تا این اندازه واقف هستند که می نویسند:

“مصاحبه تلویزیون صدای آمریکا با شاه بچه در مورد ایران، حداقل از نظر قد و اندازه و وزن و شعور سیاسی ابزارآلات سیاسی دست ساز درخارج از سیطره مرزی رژیم بسیار در خور تامل است و چه بسا که دستگاههای سیاسی، نظامی و امنیتی رژیم را هم از خنده روده بر کرده که چه عناصر پیگیر و مصمم و ژرف اندیشی برای تصاحب قدرت در انتطارند.”

یا وقتی عزیز پاک نژاد از تئوریسین های سازمان درباره شاهزاده جوان معتقد است:

“شخص اخیر (شاهزاده رضا) با اظهار نظرش در مورد خروج نام مجاهدین از لیست سیاه، در تلویزیون صدای آمریکا، خود را مضحکه خاص و عام کرد.”

جا دارد بپرسیم پس دلیل این سوزیدگی و عصبانیت مجاهدین چیست؟

این تناقض که چگونه می شود شاهزاده تا این مقدار از منظر مجاهدین بی وزن و اعتبار باشد و اما از سویی این همه مورد تنفر و کینه توزی و حرف های او انگیزاننده برای بیرون ریختن این همه بغض و عصبانیت، فی النفسه حائز اهمیت است و نباید از کنار آن بی تفاوت گذشت. و به حتم باید موضوع فراتر از آن مضحکه نمایی ادعایی مجاهدین، چیزهای جدی هم پشت موضوع باشد. به گمانم برای فهم این مهم باید سراغ نشانه ها و کدهای مورد اشاره اما گذرا در همین فحش نامه ها بگردیم.

راست اش مجاهدین آنقدر در این رابطه شتابزده و عجولانه موضع گیری کردند که یادشان رفته بود انگیزه این تنفر و دلیل آن را حداقل برای حفظ ظاهر امر هم شده مخفی و پنهان بدارند. در لابلای مقالات و اظهارات مختلفی که نویسندگان مجاهد در خصوص شاهزاده رضا کرده بودند، اما یکی دو جا هم از دست شان در رفته بود و دلیل اصلی نگرانی مجاهدین از این همه تنفر و بغض را مورد اشاره قرار داده بودند. به چند مورد از این نشانه ها که باعث نگرانی و عصبانیت مجاهدین شده، اشاره می کنم.

رحمان کریمی بدون مقدمه دلیل موضع گیری شاهزاده رضا از خروج مجاهدین از لیست تروریستی را اینگونه بر می شمارد که: “این حرف شاهزاده (اشاره به مخالفت شاهزاده به خارج کردن مجاهدین از لیست تروریستی) جز عوامفریبی چه می تواند باشد؟” و خطاب به او می نویسد: “می خواهی رد گم کنی که ما از موفقیت های مجاهدین داریم قالب تهی می کنیم ولی شیوه پیاده کردن آن را یادت نداده اند.”

در حالی که اگر قرار باشد کسی از الطاف آمریکا به شاهزاده قالب تهی کند، مجاهدین هستند و نه شاهزاده. چون بطور معمول و آنگونه که ادعا می شود این شاهزاده یک مرده تاریخی است که به زعم مجاهدین سی و اندی سال است حتی از حافظه تاریخی ملت ایران هم پاک شده است؛ و نه اپوزیسیونی که بتواند مورد توجه بخصوص آمریکا باشد. اما وقتی آقای کریمی می گوید شاهزاده از بیرون آمدن نام مجاهدین از لیست قالب تهی کرده، معنی اش این است آن کسی که از اظهارات شاهزاده قالب تهی کرده مجاهدین هستند.

یا وقتی یکی دیگر از مواجب بگیران رجوی می نویسد:

“پس از افشا و شکست جنبش ضدانقلابی راه سبز و کنفرانس های مربوطه در گوتنبرگ و واشنگتن و بلژیک، غرب با بلند کردن رضا پهلوی و تشکیل شورای ملی باز هم به نجات رژیم آمده،” چرایی نگرانی مجاهدین مادی تر و عینی می شود، چرا که نویسنده احساس نگرانی اش را از همان التفات فرضی آمریکا به شاهزاده نشان می دهد.

یا وقتی یکی دیگر از مجاهدین در همین رابطه می نویسد:

”وقتی مبارزه با تبدیل به لقلقه زبانی توأم با فرصت طلبی و موج سواری شود تمام ریزه خواران استعمار به ادعا برخواهند خواست و از تغییر تعادلی که به دست توانای مقاومت تاریخساز مردم ایران در کسوت مجاهدین و شورای ملی مقاومت و اشرفیان قهرمان در نمونه ای بی بدیل در سطح جهانی و منطقه ای به وقوع پیوسته، به جست و خیز خواهند پرداخت. “

خوب از فحوای این اظهارات بظاهر تمسخرآمیز چنین بر می آید که مجاهدین بر خلاف آن همه ادعا و مضحکه شاهزاده اما از جهاتی هم از بابت گوشه چشم داشتن احتمالی آمریکا به شاهزاده رضا سخت و عمیقا نگران هستند. در واقع حملات مجاهدین به شاهزاده از این جهت حائز اهمیت است که آنها دریافته اند وزن و اعتبار شاهزاده در میان طیف اپوزیسیون خارج کشور در مقایسه با مجاهدین که به زعم خودشان نیم قرن است با آن همه کبکبه و دبدبه خود را یگانه آلترناتیو معرفی می کنند، چندان هم که ادعا می کنند، از نگاه آمریکایی ها بی وزن و مقدار نیست.

این نگرانی وقتی عمیق تر و جدی تر می شود که شاهزاده برای ورود مجاهدین به عضویت شورای ملی و جبهه متحد تشکیل شده شرط و شروط تعیین می کند. این هم برای مجاهدین از آن جهت که به قول نیابتی آمریکایی ها سالها است با مجاهدین بر سر هژمونی طلبی آنها بر اپوزیسیون چانه می زنند، اما برادر مسعود تن به مسامحه نمی دهد حائز اهمیت است.

این کدها و نشانه ها را که کنار هم بگذاریم، معلوم می شود چرا توپ خانه مجاهدین علیه شاهزاده یک ریز و بی وقفه شلیک می کند. قضیه وقتی جالب تر می شود که این همه نگرانی و خصومت و کینه توزی ها تنها بر اساس توهماتی که گریبان مجاهدین را گرفته، بروز می کند. والا برای هیچکس تردیدی باقی نیست که آمریکایی ها هم بخوبی می دانند گزینه شاهزاده علیرغم داشتن اعتبار و منزلت بیشتری در مقایسه با مجاهدین اما با این حال برای چنان بازی بزرگی مناسبت و سنخیت چندانی ندارد.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نشانه های نزدیکی آمریکا به مجاهدین خلق (فرقه رجوی)

رجوی: ما به متن و ظاهر کلمات کاری نداریم هرکس می تواند برای حفظ ظاهر و برای تعادل و دفاع از مواضع خودش متن و کلماتی را که می خواهد ردیف کند

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، پنجم نوامبر 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8727

 

رجوی در طی سی و اندی استیلای بلامنازع اش بر تشکیلات مجاهدین هیچگاه حاضر نشد به وجود تناقضات و تعارضات ناشی از بن بست ها و شکست هایی که نتیجه خودسری ها و کینه توزی ها و تمامیت خواهی او بوده اعتراف کند. اما در پیام ۱۰ شهریور خود به ناگهان و بطور غیر منتظره ای به تناقضات درون تشکیلاتی افرادش در خصوص تخلیه اشرف و از دست دادن مهمترین ظرف استراتژیکی و تشکیلاتی اعتراف می کند. این اعتراف هم فقط به این دلیل صورت گرفت که رجوی واقعا نمی توانست پس از ده سال تاکید و اصرار بر اهمیت استراتژیکی قرارگاه اشرف و شعار مقاومت و ایستادگی که ترجیع بند همه پیام ها اش بود، یکباره و بکلی به فراموشی بسپارد و بدتر از آن و به اذعان خود بتواند تضادها و تناقض های حاصل از آن را که گریبان تک تک تشکیلات را گرفته بدون اعتنا بگذارد و رد بشود. برای همین با اشاره ای کوتاه و اما با تمام اهمیتی که از برای این عقب نشینی قائل بود، با این بیان که:

“جای گفتن ندارد که کندن از اشرف فوق العاده سخت است؛ چرا که اغلب نوشته و ترجیح می دادند که در اشرف شهید شوند. نیازی نیست که هزاران فاکت و گزارش و نوشته و لحظات مجاهدین را در این باره یادآوری کنیم؛ زیرا هر کدام از مجاهدین ناگفته در این تناقض و تعارض کماکان دست و پا می زنند.”

توامان هم به اصطلاح به بروز تضادهای ناشی از آن اشاره می کند و هم از آنجا که قرار نیست این تضادها یقه او را بگیرند، صحبت از مدار بالاتر مطرح نموده و بلافاصله تاکید می کند که:

“جنگ تمام نشده و بقیه آن در لیبرتی در مداری بالاتر ادامه می یابد.”

اما اینکه ادامه این جنگ چه مختصات و شباهت هایی با فاز پیشین دارد، اشاره ای نمی کند. رجوی بخوبی می داند که تخلیه اشرف صرفنظر از هر دستاورد فرضی که برای آن متصور باشد، فی النفسه همه محاسبات او را بر هم ریخته است. آن محاسباتی که به زعم او می توانست ارتش خلع سلاح شده او را در آینده به بازوی بالقوه نیروهای خارجی در منطقه تبدیل کند و یا حداقل اینکه با در نظر گرفتن تحولات غیر قابل پیش بینی و تغییر معادلات بتواند از قابلیت های سوق الجیشی قرارگاه اشرف و خاک عراق با تمامی ظرفیت های اش استفاده کند، با شرایط تازه همه این فرض ها بکل منتفی شده است. اما با این حال نباید از اشاره رجوی به مدار تازه ای که سازمان وارد آن شده بی تفاوت گذشت. در این فاز آنچه حائز اهمیت و مورد تاکید ناظران و تحلیلگران سیاسی است، مدیریت کردن مجاهدین توسط همان اهرم هایی است که رجوی از آنها تحت عنوان مدار بالاتر یاد می کند. در واقع کلیدی ترین بخش این عقب نشینی و نقطه امیدواری رجوی بعد از شکستن ظرف اشرف تکیه به فرصت ها و امکانات و شرایطی است که مستقیم و غیر مستقیم، بی واسطه و با واسطه مدارهای مورد اشاره که در یک کلام جز آمریکا به کس دیگری نمی توان تعبیر کرد، برای او فراهم خواهند کرد.

مجموعه شواهد و قرائن و افشاگری های ناظران داخلی آمریکا بر این امر تاکید و اذعان دارند که آمریکایی ها بر خلاف آنچه در ظاهر امر می گذرد، با مجاهدین وارد تعاملات پنهان شده اند. و دقیقا آنچه باعث شده رجوی با صراحت و تاکید مستقیم بر تناقضات درونی تشکیلات اش اعتراف کند، بخش دوم این اعتراف یعنی بشارت رجوی به اعضای خود برای ورود به فاز و مداری است که موجودیت مجاهدین را از این به بعد با خواستگاه های آمریکا و بعدتر جامعه جهانی بر سر حل بحران هسته ای ایران و استفاده از تمامی پتانسیل ها و اهرم های سیاسی و نظامی رقم خواهد زد. بدون تردید برای آمریکا مجاهدین در چنین آینده ای نقش فعال و مهمی برای آمریکا بازی خواهند کرد. در واقع اگر چه رجوی بر تناقضات درون تشکیلاتی اش اذعان و اعتراف می کند، اما همزمان به آنها متذکر می شود یکی از مختصات فاز تغییر دوران مورد تاکید او همین مدار بالایی است که با آمریکایی ها موضوعیت پیدا می کند. رجوی در بخشی از پیام ۱۰ شهریور خود در واکنش به ابهاماتی که آمریکایی ها در خصوص مواضع شان در بیانیه وزارت خارجه آمریکا یادآور شده اند، می گوید:

“ما به متن و ظاهر کلمات کاری نداریم هرکس می تواند برای حفظ ظاهر و برای تعادل و دفاع از مواضع خودش متن و کلماتی را که می خواهد ردیف کند.”

این بخش از حرف های رجوی بواقع می تواند به طرز رندانه ای بر وجود آن روابط و تعاملات پنهان آمریکایی ها با مجاهدین مهر تایید بزند. این حدس وقتی بیشتر رنگ واقعیت به خود می گیرد که ادله ای که آمریکا برای تصمیم خود ابراز می دارد، نه از حیث حقوقی و نه حتی سیاسی اقناع کننده نیست. با کنار هم گذاشتن این نشانه ها و اشارات و همچنین افشای برخی تعاملات پشت پرده مجاهدین با آمریکایی ها که بعد از اقدام آمریکا بیرونی و افشا شده حالا می توان با صراحت بیشتری نسبت به توافقات پشت پرده آمریکایی ها با مجاهدین اظهار نظر کرد.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آیا مجاهدین به اهرم فشار آمریکا علیه ایران تبدیل می شوند؟!

این تصور که آمریکا می تواند مجاهدین را از نو احیا کند و با مارک یک سازمان سیاسی هویت تازه ای بدهد، از بنیاد غلط است

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، شانزدهم اکتبر 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8712

 

نشانه های آشکاری بر این ادعا تاکید دارد که رویکرد آمریکا به مجاهدین علیرغم ادعاهای غیر رسمی آمریکا مبنی بر بی اعتمادی به مجاهدین، اما سمت و سوی آینده آمریکا به مجاهدین استفاده ابزاری در جهت فشار بر ایران از یک سو و تبدیل مجاهدین به یک تروریسم هدایت شونده در راستای منافع آمریکا در منطقه و ایران است. اینکه چنین ادعاهایی از سوی برخی ناظران و تحلیگران مستقل از سیاست بازی های رایج دو جناح آمریکا تا چه اندازه مستند می باشد، صرفنظر از این ادعاها آنچه این نظرگاه ها را به واقعیت امر نزدیک می کند، تناقضات برآمده از مواضع آمریکا در توجیه خارج کردن مجاهدین از لیست تروریستی است. این گمانه زنی ها وقتی قوت می گیرد که آمریکایی ها قادر به ارائه توضیحات قانع کننده و دلایل همسو و باورپذیر نیستند؛ از سویی دیگر دلایل و اسناد ارائه شده و تحلیل صاحب نظران آمریکایی و افشای برخی تعاملات میان جناح های آمریکایی و اجماع آنها بر سر استفاده از قابلیت های سازمان در راستای آنچه تامین منافع ملی آمریکا گفته می شود و همچنین تلاقی این اتفاقات با شدت تحریم های آمریکا بر علیه ایران و متعاقبا بحث بر سر تشدید این فشارها و از سوی دیگر تلاقی این اتفاقات با انتخابات آتی در آمریکا و نیاز اوباما به حل چالش اش با ایران تمامی در راستای چنین گمانه زنی هایی قابل تامل است.

این که بخواهیم مجاهدین را به واقع از معادلات آمریکا بر سر چالش اش با ایران نادیده بگیریم ساده انگارانه است؛ به این دلیل که اگر بپذیریم آمریکا حتی برای حل مسالمت آمیز چالش هسته ای اش با ایران نخواهد تن به گزینه نظامی بدهد، معنی اش این است که مجاهدین حداقل در کوتاه مدت می توانند به عنوان اهرمی سیاسی برای فشار به ایران بکار گرفته شوند. اینکه چنین محاسبه ای در عمل تا چه اندازه کارآمد و راهبردی خواهد بود، چندان مهم نیست؛ مهم این است که آمریکا تلاش می کند از تمام قابلیت ها و اهرم های سیاسی اش برای حل معضل هسته ای با ایران استفاده کند. هر چند در ماهیت امر خود به بیهودگی و ناکارآمدی چنین ابزاری باور داشته یا نداشته باشد. اما آنچه آمریکا در این معادلات نادیده می گیرد، عمیق تر کردن فاصله های موجود میان دولت ایالات متحده آمریکا با مردم ایران است. شاید به زعم آمریکا همینکه مردم ایران دچار بحران های اقتصادی و معیشتی زندگی شده، برای اعمال و جا انداختن برخی تغییرات و تعویض نگرش ها نسبت به مجاهدین در نزد مردم ایران کافی باشد. به این معنی که بتواند آن پایگاه نداشته مجاهدین در ایران را به نوعی بازسازی و به اعتماد و یا حداقل تن دادن به جایگزینی ناگریزانه به گزینه مجاهدین بدهد. اما مشکل این محاسبه این است که مردم ایران پیش تر از جمهوری اسلامی عبور کرده باشند، سالها پیشتر گزینه ای به نام مجاهدین را بکلی حذف کرده اند. این رویکرد به یک معنی فرجام و نتیجه ای جز یک کاسه کردن آمریکا و مجاهدین و همسو دیدن آنها از نگاه مردم در جنایاتی که علیه مردم و منافع ایران انجام شده، نتیجه ای نخواهد داشت.

این ارزیابی البته تنها در صورتی است که آمریکایی ها نخواهند از عنصر زور و فشار برای تحمیل احتمالی مجاهدین به مردم ایران استفاده کنند. در غیر این صورت، صورت مسئله از آنچه هست بدتر و پیچیده تر و به موازات آن چالش آمریکا با مردم ایران وارد فاز تازه ای خواهد شد؛ که به بی اعتمادی کامل و بازسازی روحیه آمریکاستیزی در مردم ایران منجر و تشدید خواهد شد. اگر به تصور آمریکا و آنگونه که برخی تحلیگران تاکید کرده اند؛ آنها در پی هویت دادن جدیدی به مجاهدین و از نوع ارتش آزاد به اصطلاح سوریه است، باید بداند بعد از اشتباه در خارج کردن نام مجاهدین از لیست، مهلک ترین اشتباهی که می تواند دچار بشود مسلح کردن دوباره مجاهدین و دادن امکان تحرکات نظامی به آنها است. گو اینکه آمریکا در این محاسبات نفعی حاصل نخواهد کرد که به نوعی پرنسیب های جهانی و موقعیت خود را در همین اندازه و وزن حداقلی اش در نزد برخی دولت ها و ملتها نیز از دست خواهد داد. این تصور که آمریکا می تواند مجاهدین را از نو احیا کند و با مارک یک سازمان سیاسی هویت تازه ای بدهد، از بنیاد غلط است. اثبات این ادعا که به نظر می رسید به گذشت زمان نیاز دارد، اما با نیم نگاهی گذرا به مقالات و مواضع سایت های سازمان درباره اتفاقات اخیر نشان می دهد، آنها از همین حالا در پی چه خواب و خیال هایی هستند. وقتی رهبری سازمان آشکارا بر بی حیثیت کردن حقوقی و سیاسی آمریکا در صحنه بین المللی و ناگزیری آن در تن دادن به خارج کردن مجاهدین از لیست تروریستی آمریکا اصرار دارد و آن را به منزله یک کارزار سیاسی و به دنبال آن حقانیت مواضع تاریخی – ایدئولوژیکی – سیاسی و تشکیلاتی مجاهدین به خورد اعضای خود می دهد، بدیهی است تصورات آمریکا با هر میزان رندی و هوشمندی در نهایت چیزی که عاید آنها خواهد کرد بن بست تازه ای خواهد بود که این بار برای خروج و حل آن حتی بازگرداندن دوباره مجاهدین به لیست تروریستی نیز افاقه نخواهد کرد. مگر اینکه بپذیریم آنچه مجاهدین در این روزها مطرح می کنند بر اساس توافقات نانوشته ای می باشد که بنا به مصلحت هایی که دو طرف تشخیص داده، باید وجه بیرونی آن روابط پشت پرده را استتار کند. این که این معادلات و گمانه زنی ها تا چه اندازه قابل اعتنا می باشند، قطعا به موازات داده های سیاسی به گذشت زمان و تحولات و اتفاقات آینده نیز گره خورده است.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

داستان مجاهدین خلق (فرقه رجوی) و آمریکا

به نظر می رسد آمریکایی ها هیچگاه با چنان دشمن ایدئولوژیکی خود تا این اندازه تحقیر آمیز برخورد نکرده باشند

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، چهاردهم اکتبر 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8706

 

داستان سازمان مجاهدین که حالا کم و بیش آخرین برگ های آن در حال ورق خوردن است، از جهت پدیدارشناسانه داستانی کم نظیر و از جهاتی هم منحصر و البته هم متاثر کننده است. این داستان مثل همه داستان های کلاسیک اول اش از تقابل قهرمان و ضدقهرمان شروع شد. در صورت ظاهر یک سوی این داستان آدم خوب ها یعنی همین مجاهدینی قرار داشتند که به تاسی از آموزه های ایدئولوژیکی و اعتقادی خود قرار بود آدم بدها را از سرراه جامعه بردارند تا آنها در سایه عدالت و آزادی به کمال برسند. موضوع اصلی و کشمکش دراماتیکی داستان را همین تقابل کلیشه ای نیکی و بدی و زشتی و زیبایی و … رقم می زد. سوی دیگر این داستان آمریکایی های ضدقهرمان بودند. اما انگار بر خلاف همیشه و معمول قرار نبود این ضدقهرمان ها، قهرمان های داستان را بطور فیزیکی نابود کنند. بر خلاف کشمکش های معمول در این گونه ها که ضدقهرمان ها تا آنجا که دست شان برسد بر سر قهرمان ها بمب و گلوله می ریزند، اما ظاهرا ضدقهرمان این داستان بر خلاف کلیشه های معمول قرارش بر این بود که بدتر از روش های معمول از قهرمان داستان انتقام بگیرد. بدترین انتقام این بود که این ضدقهرمان می خواست مجاهدین قسم خورده در کمین خود را به بدترین شکل ممکن مجازات کند. نیازی به بازخوانی این پروسه مجازات نمی بینم. فقط به همین اندازه اشاره کفایت می کنم که آن قهرمان های داستان ما اشاره امروز به کسانی تبدیل شده اند که به ستایش و مجیز ضدقهرمان داستان مشغول هستند.

این پروسه از آنجا که قهرمان داستان ما دایه یکه تازی و نادر بودن در تاریخ بشریت بود، و هیچ جریان و تفکری را نه در سطح خود که عمدتا به سخره و به دیده حقارت و عقب ماندگی نگاه می کرد، بسیار جالب می نماید. این طفل ظاهرا گریزپا و غیر قابل انعطاف و سخت سر و دژ تسخیر ناپذیری که مدعی بود به یمن کشفیات ایدئولوژیکی اش از همه جلوتر و متکامل تر و باهوش تر و … است، امروز کارش به جایی رسیده است و در واقع آمریکایی های جهانخوار کارشان را به آنجا کشانده اند که آنها را به توپ بازی خود تبدیل کرده اند. آنها را به ابزاری برای تحقیر و تفریح خود تبدیل کرده اند. به گمانم آمریکایی ها هیچگاه با چنان دشمن ایدئولوژیکی خود تا این اندازه تحقیر آمیز برخورد نکرده باشند. برای آمریکایی ها بر اساس آنچه تجربه های تاریخی به ما نشان می دهد همیشه و همواره از میان برداشتن گروه های ضدامپریالیست عمدتا با روش زور و فروپاشی توام بوده است. با نفوذ دادن به درون، یا اعمال شیوه های پلیسی و … اما اینکه تشکیلاتی آنچنانی را به گونه ای دچار مسخ شدگی کنند که همچون دست آموزان به هر ساز آنها برقصند از آن دست اتفاقاتی است که فقط در مورد مجاهدین ضدامپریالیست نادر این قرن اتفاق افتاد. این ضد امپریالیست های پیچیده ثابت کردند آنگونه که این سازمان مدعی بوده نه آنچنان پیچیدگی داشته و نه حتی آنچنان توان از جان گذاشتن صادقانه بر سر آرمان های بنیانگذاران را داشته است. آن بنیانگذاران سازمان که در ردیف جوخه های اعدام شاه با شعار مرگ بر آمریکا به مرگ خوش آمد گفتند، هیچگاه تصور نمی کردند که ادامه دهندگان راه آنها اگر چنین ادعایی درست باشد، روزی اینگونه زبونانه و حقیرانه در مقابل کنگره و محافل آمریکایی همان جوخه ها را اما نه به قصد هماوردی که برای پذیرش توبه و انابه ردیف خواهند کرد.

اگر بنیانگذاران روزی در مقابل بیدادگاه های شاه فریاد می زدند، اگر صدبار دیگر در موقعیت انتخاب قرار گیرند، باز همان راه و مسیر منتهی به امروز را انتخاب خواهند کرد، هیچگاه تصور نمی کردند، این مدعیان تا اندازه ای زبون و حقیر بشوند که حتی از تقویم آنها به انگیزه گوشه چشم ملاطفتی عبور کنند. داستان مجاهدین داستان عجیبی است. از این رو که تصور چنین فرجامی برای آنها غیر ممکن می نمود، از این رو که برای خیلی ها درک وضعیت امروز آنها همچون کابوسی است که قادر به باور آن نیستند. برای سازمانی که روزی تمام افتخارش ترور مستشاران آمریکایی بود، برای سازمانی که روزی همه هم و غم اش ویران کردن هر نماد و نشانی از آمریکا بود، برای سازمانی که همه رویای اش تبدیل ایران به ویئتنامی دیگر برای آمریکا بود، برای سازمانی که هیمنه آن ولو در کوتاه زمانی پشت آمریکایی ها را می لرزاند، برای سازمانی که فلسفه حیات و ممات خود را در نابود کردن امپریالیست تعریف می کرد، و … دانستن و خواندن این داستان و فهم این اندازه حقارت و زبونی حتما تا سالها بعد از فروپاشی و نابود شدن هم خواندنی خواهد بود.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تاملی بر ادعاهای مریم رجوی

توهمات یک تروریست

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، هشتم اکتبر 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8686

 

پیشتر طی یادداشتی “پیامدهای احتمالی خروج سازمان از لیست تروریستی وزارت امور خارجه” درباره پیامدهای خروج مجاهدین از لیست تروریستی تاکید شده بود که :

“این امکان وجود دارد که خروج سازمان از لیست تروریستی آنها را وارد فاز تحرکات داخلی و این بار با تاکید بر هویت سازمانی خود بکند. این اقدام به پشتوانه دو اتفاق قابل گمانه زنی است. اول خروج از لیست تروریستی و دوم ادعای پوششی کنار گذاشتن مشی مسلحانه و روی آوردن به مبارزه به اصطلاح مدنی.”

پس از طرح این ادعا از سوی برخی در سایت های سازمان حالا مریم رجوی با شفافیت و تاکید بیشتری روی این موضوع زوم نموده است. وی در این رابطه به خبرنگار آسوشیتدپرس می گوید:

“با توجه به داشتن تأییدیه سلامتی کامل در کشورهای غربی، رژیم ایران دیگر در آینده بهانه یی برای اقدام علیه سازمانی که توسط آمریکا تروریست محسوب می شد، ندارد.”

این گزاره بیش از هر چیز به آیتم های طنز شبیه است. این که مریم رجوی می گوید با توجه به داشتن تأییدیه سلامتی کامل، ناخواسته آدم را یاد کارت سلامت کودکان برای ثبت نام در مدارس و یا مراکز پیش دبستانی در ایران می اندازد. شاید هم در غایت امر منظور مریم رجوی تداعی همین معنی باشد. گرفتن کارت سلامت از آمریکا برای حضور سیاسی در ایران!! حالا اینکه آمریکا در چه مرتبه و جایگاهی است که برای امثال مجاهدین کارت سلامت صادر کند بماند؛ آن هم در حالی که به تاکید بیانیه وزارت خارجه آمریکایی ها خودشان نه هنوز کارت سلامت مجاهدین را بابت ترور مستشاران آمریکایی باور کرده و نه حتی حاضر است به مصلحت هم شده عجالتا به روی خود نیاورد.

در واقع این ادعای مریم رجوی مصداق همان ضرب المثل ایرانی ها است که می گویند فلانی از کیسه خلیفه می بخشد. اما سوای این جنبه های طنزگونه و مزاحی که ایشان فرموده اند باید یادآور شویم این ادعا از دو جهت حائز اهمیت است. اول اینکه آیا عدم حضور مجاهدین در تحرکات مدنی و سیاسی داخلی ایران به صرف حضور مجاهدین در لیست تروریستی بوده یا دلایل دیگری بر آن مترتب بوده است.؟ مریم رجوی مثل همیشه مشغول فرافکنی است. او بهتر از هرکس می داند که اعضای سازمان سالها است به فرموده رجوی برای فرار از عدالت و نفرت مردم از ایران گریخته اند.

اهمیت موضوع برای رجوی تا جایی بود که گفته بود هیچ مجاهد خلقی در ایران باقی نماند و اگر بماند مجاهد خلق نیست. به یک معنی در طی این سالها مجاهدین به جز مواقعی که برای انجام اقدامات تروریستی لازم بوده هیچگاه جرات رفتن به ایران و به عنوان یک شهروند را نداشته اند. حتی رجوی تا جایی پیش رفت که تردد به ایران را برای پناهندگان حتی غیر مجاهد مرز سرخ تعیین کرد. پس به یک معنی در تمام این سالها اساسا مجاهد خلقی در ایران نبوده که بخواهد اعلام موجودیت بکند. و این موضوع فارغ از محدودیت های قانونی اساسا به این باور از سوی مجاهدین و رهبران آنها بر می گردد که آنها محل اعرابی در داخل ایران ندارند که اگر ذره ای به داشتن پشتوانه مردمی باور داشتند، در انتظار حکم خانم کلینتون برای حضور در عرصه های داخلی نمی ماندند؛ و اگر ادعای مریم رجوی را باور کنیم، ناگزیر باید بپذیریم که مجاهدین مشروعیت فعالیت های خود را نه از مردم ایران که ادعا می کنند نماینده آنها هستند که از وزارت خارجه آمریکا می گیرند! و باید سوال کرد این چه مقاومتی است که پیش از اتکا به اراده مردم به اراده آمریکا بسته است. راست اش این شکل طرح صورت مسئله و نتیجه گیری از سوی مریم رجوی آدمی را ناخودآگاه به یاد مبارزات!! سازمان در زمان صدام و حضور در عراق می اندازد. مبارزه ای که از اساس نه قائم به مردم که متکی به عنصر خارجی یعنی صدام بود؛ متکی بود به سازوکارهای مالی و نظامی و اطلاعاتی و … چنانچه در همان زمان هم رجوی بارها اعلام کرده بود ما با صدام پیوندهای خونی، عقیدتی و استراتژیک داریم، و اینکه بود و نبود ما به همدیگر گره خورده است. حالا هم وضعیت مجاهدین و استدلال آنها کم و بیش به آن دوران شبیه است. با این تفاوت که این بار بر خلاف صدام آمریکایی ها بخوبی می دانند که مجاهدین در خصوص چنین حضور سیاسی در داخل ایران فقط لاف می آیند.

اگر یاد داشته باشیم مجاهدین با همین منطق در کنار صدام قرار گرفتند. با این تفاوت که در آن زمان به ضرورت وضعیت جنگی گفتمان غالب خشونت ورزی و تروریسم بود. و اما امروز با ملاحظاتی که گذشت زمان پیش روی سازمان گذاشته، این گفتمان علی الظاهر تغییر یافته اما ماهیت اش کماکان همانی است که بوده است.

به قولی وقتی مریم رجوی می گوید: “موازنه قدرت تغییر خواهد کرد، برای مثال اولین پیام آن برای مردم ایران آن خواهد بود که دیگر از افزایش فعالیت ها و افزایش تظاهرات ترسی نخواهند داشت!” به قولی این تصور که حمایت احتمالی وزارت خارجه آمریکا از مجاهدین موازنه قوا را به سود آنان عوض می کند به چه معنا است؟ آمریکا چگونه و با کدام مکانیسمی می تواند برای تغییر موازنه قوا در ایران به سود مجاهدین دخیل باشد؟

در این باره بیشتر سخن خواهیم گفت.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ببخشید، این ها کدام مجاهدین خلق هستند؟!!

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، سی ام سپتامبر 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8657

 

این روزها شاهد پیام های تبریک بی وقفه ای خطاب به مریم و مسعود رجوی هستیم. اما ورای این غوغاسالاری حقیقت امر چیست و این همه هیاهو برای چیست؟ مجاهدین می گویند برای این است که پس از پانزده سال کارزار اتکت تروریستی از روی آنها برداشته شده است. راه بندان برای مقاومت که همان نام مستعار رجوی است برداشته شده و مسیر تحقق دموکراسی و آزادی برای آنها هموار شده است. آیا همه حقیقت همین است که مجاهدین ادعا می کنند؟ برای رمز گشایی از این شور و فتور مثل همیشه چاره ای نیست مگر اینکه به عقب برگردیم. به حداقل سه دهه گذشته و از دهه شصت شروع کنیم. دهه ای که مجاهدین آکنده بودند از شور عملیات مسلحانه که از راس تا ذیل جامعه ایران را هدف قرار داده بود. از خط و نشان ها و شرط و شروط شداد و غلیظی که رجوی برای رقبای سیاسی خود ترسیم می کرد. مبنی بر اینکه هرکس به چیزی جز مبارزه قهرآمیز مسلحانه آن هم در چارچوب مصوبات شورای ملی مقاومت او و با تاکتیک مبارزه چریکی شهری و به رهبری او و هژمونی مجاهدین تن ندهد خائن است و در نهایت از قافله قدرت سیاسی عقب خواهد ماند و دست اش از تقسیم قدرت کوتاه خواهد ماند.

در آن سالها رجوی با هر عملیات مسلحانه انقلابی که حتی در سطح مردم عادی و کوچه و بازار انجام می داد، یک بیانیه مفصل منتشر می کرد و خبر از فتحی عظیم می داد. به صغیر و کبیر رحم نمی کرد و هر که را دست اش می رسید به صرف اینکه ته ریشی داشت می کشت و بعد توجیه و تئوری برای آن پیدا می کرد. در آن سالها هر که به رجوی می گفت زدن مردم عادی در هیچ فرهنگ مبارزاتی معنی مقاومت مسلحانه نمی دهد بلکه مصداق بارز تروریست و آدمکشی است، رجوی برای او از توبره مارگیری اش اتهام و سندی بیرون می آورد و طرف را ذوب می کرد؛ این رویه ادامه داشت تا اینکه رجوی خودش شیرفهم شد دستگاه اش نه تنها کم آورده که از اساس و پایه همه محاسبات اش غلط اندر غلط بوده است. اینجا بود که نبوغ اش گل کرد و گفت تا حالا ما نقش عنصر خارجی را در دستگاه مان لحاظ نکرده بودیم و از این به بعد باید آن را وارد محاسبات مان کنیم. نقش عنصر خارجی را در آن زمان صدامی بعهده داشت که چند سال پیشتر همین رجوی بدفعات خطاب به او در پاسخ به ادعای آزاد کردن مردم ایران گفته بود، کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی، اما به یکباره یادش آمده این صدام آنقدرها هم دیکتاتور نیست. حالا که دشمن دشمن من است چرا نتواند دوست من باشد. با این معادله کلیشه ای رفت به عراق و گفت از این به بعد هیچ مجاهد خلق مگر در عراق موضوعیت و موجودیت و مشروعیت نخواهد داشت. رفت تا آتش ها برفروزد. برافروخت آتش ها اما بر سر مردم آن هم با هواپیماهای عراقی و خمپاره زنی به مناطق مسکونی و موشک باران شهرهای مرزی و ….

دنیا تازه داشت می فهمید رجوی چه هیولایی است. برای مهارش چاره ای نداشت جز این که حداقل اذعان بدارد اینها تروریست هستند. آن هم پس از قربانی گرفتن دهها هزار نفر در ایران. صدام رفت و مجاهدین بدون کمترین انتفاعی از عنصر خارجی خلع سلاح شدند و دست شان برای ترور بسته شد. حالا رجوی مانده بود، بدون صدام و انزوای ناشی از حضور در لیست های تروریستی دنیا و بدون سلاح. باز شاخک های اش بکار افتاد و اینبار کشف کرد آن عنصر خارجی باید خودش پای اش به اندازه کافی روی زمین سفت بند باشد تا بتواند دست او را بگیرد. آن هم وقتی توسط همان عنصر خارجی هم خلع سلاح شده هم تروریست معرفی شده و هم اینکه مثل صدام دشمن دشمن او است. پس می تواند دوست او هم باشد. برای جلب اعتماد این دوست و عنصر خارجی تازه باید که اول ثابت می کرد تروریست نیست و اگر ترور هم کرده و آدم هم کشته برای تحقق دموکراسی مدل آمریکایی بوده است. برای همین رفت در فاز کارزار معروف اش برای بیرون آمدن از لیست های تروریستی، گفت تا حالا اشتباه می کردیم به صدام و شاه حسین و امثال اینها دخیل می بستیم، اینها خودشان سرشان به جای دیگر بسته است و بدون اراده آنها آب هم نمی خورند. و اگر هم بخورند به سرنوشت صدام دچار می شوند. برای همین رفت به فاز دخیل بستن به آمریکایی که پرونده مجاهدین از دهه ۷۰ میلادی زیر بغل اش بود و مترصد بود که انتقام مستشاران آمریکایی اش در چند دهه پیش از مجاهدین بگیرد.

حالا زمان، زمان التماس و دعای رجوی و ناز و کرشمه های آمریکا بود. زمان بالا آوردن رجوی و بی اعتنایی و زدن به کوچه علی چپ از سوی آمریکا که عجالتا شما را بجا نمی آورم. اینها در حالی اتفاق می افتاد که آمریکا رجوی را بی دست و پا کرده بود و در جایی به نام قرارگاه اشرف آچمز کرده بود. اما رجوی به گمان خودش تصور می کرد اینها بمب های ساعت شمار و ثانیه شماری هستند که آمریکایی ها از ترس آنها هم شده به ساز او خواهد رقصید و او را از لیست تروریست ها خارج خواهد کرد. رجوی حداقل ده سال گذشته را صرف این کارزار کرده تا از لیست تروریستی خارج شود. آن سازوکارها و کارزار افاقه نکرد تا اینکه آمریکا برای اش شرط گذاشت که اگر از اشرف بروی از لیست خارج می شوی. اشرف هم تخلیه شد و حالا شور و فتور رجوی از آن جهت است که به سه دهه پیش برگشته است. به نقطه صفر. به جایی که همه به او می گفتند صلاح ات در این است که سلاح ات را زمین بگذاری و بروی حزب سیاسی درست کنی و اگر هم نیمچه صداقتی برای ادامه مبارزه داری آن را در بسترهای سیاسی و مدنی صرف کنی. اما او سرکشانه و از روی غرور و خودبزرگ بینی و نخوت تفنگ اش را نشان می داد و هل من مبارز می طلبید.

امروز این همه شور و فتور برای این است که رجوی به نقطه سال ۶۰ برگشته است. و این برای رجوی که وعده سرنگونی سه یا چهار ماهه و بعد شش تا یکساله و بعد سه تا پنج ساله و بعد پنج ساله و بعد دوباره سال به سال می داده، تبدیل شده به یک پیروزی. و این پیروزی را آنقدر بزرگ می کند تا همه یادشان برود اصل صورت مسئله چه بوده و انگار که آقای رجوی از اول موضوع کارزارش خارج شدن از لیست تروریستی بوده است. با این اوصاف تصور می کنم باید کمی به حافظه مان فشار بیاوریم تا این مجاهدین را بشناسیم. برای درک این مهم بهتر است با طرح چند سوال مروری تیتروار به گذشته و حال و آینده سازمان بیندازیم.

آیا این مجاهدین همان مجاهدینی نیستند که قریب دو دهه بر سر رقبای سیاسی خود فریاد می کشیدند که تنها راه براندازی و سرنگونی فقط و فقط مبارزه قهرآمیز مسلحانه یعنی همان بزن دّروهای تروریستی است. آنگونه که حتی پیش از آن که آمریکایی ها و اتحادیه اروپا نام تروریست بر مجاهدین بگذارند، این رقبای چپ اندیش چریک های فدایی خلق بودند که مجاهدین را تروریست لقب دادند.

آیا آن مجاهدین مصر به قهر و ترور و خشونت، همین مجاهدینی نیستند که طی پانزده سال گذشته به آمریکا و اتحادیه اروپا و دول اروپایی عریضه نویسی و عرض حال و التماس و صدقه و فدیه و پیش کش و رشوه و ندامتنامه می دادند و می بردند که ما تروریست نیستیم و لطفا ما را از لیست های خود خارج کنید.

آیا این مجاهدینی که امروز برای به رسمیت شناخته شدن به عنوان یک اپوزیسیون سیاسی دست و پا می زنند، همانی نبودند که طی سی و اندی سال گذشته هرگونه راه حل سیاسی و اپوزیسیون سیاسی سازی را نکوهش و شماتت و تهدید و متهم به مزدوری و همدستی با جمهوری اسلامی می کردند و تا جایی پیش رفتند که حتی رفتن به ایران را به مرز سرخ با جمهوری اسلامی تبدیل کردند. آیا این مجاهدین همان کسانی نخواهند بود که برای به رسمیت شناخته شدن اپوزیسیون سیاسی دست کم ۱۵ سال آینده را باید پادویی و التماس کنند تا بتوانند جای خود در میان سایر اپوزیسیون خارج نشین باز کنند و از سوی آنها به رسمیت شناخته شوند.

آیا این مجاهدین همینی نخواهند بود که بعد از این ۱۵ سال هم دست از پا درازتر با عینک و عصا و سمعک و این بار بدون دفتر و دستک آفتاب نشین حاشیه پارک های تایمز و سن و … خواهند شد.

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد