_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________
" کانون ایران قلم"
iran-ghalam@hotmail.com
نگرشی در "هفت بند" از وصیتنامه ابراهیم آل اسحاق
رضا اسدی، دوازدهم نوامبر 2012 http://www.iran-interlink.org/fa/?mod=view&id=13788
آنچه که یک انسان به عنوان نمودار و شاخص آزادگی، شعور و معرفت برای رهایی از قید وبندهای اسارت بار ایدیولوژیک و فرد پرستی نیاز دارد، یکجا در پیام ابراهیم آل اسحق یافت می شوند. و به سزا است که این "هفت بند" و یا "هفت پند" فیلسوفانه را، برای عبرت بشریت و القاء شهامت و شجاعت، به صورت لوحی بر سر درب اقامت گاه های فرقه مجاهدین خلق به نام های کمپ اشرف، لیبرتی، اوورسوراواز و سایر اسارت گاهای عقیدتی و مظاهر فرقه گرایی در سراسر جهان آویزان نمود. سال هزار و سیصد و شصت و یک شمسی بود که در اطاقی در یکی از خانه های تیمی مجاهدین خلق در حومه پاریس، و در مقابل مهدی افتخاری و یا "فرمانده فتح الله" نشسته بودم. در آن زمان مهدی عضو مرکزیت سازمان مجاهدین و مسئول اداره نشر و انتشار "نشریه مجاهد" بود. در آن روز پس از گذراندن دورانی پر از حادثه و مخاطره خود را در آن جمع حدودا شصت نفره یافته بودم. مهدی افتخاری که دارای قامتی بلندبالا و خوش تیپ بود را میشد در دیگر جوامع به عنوان سمبلی از جوانان رشید ایرانی در نظر گرفت. او جوانی را فرا خواند و به من معرفی نمود که اگر یک سر و گردن از خودش بالاتر نبود پایین تر هم به نظر نمی رسید. آن جوان ابراهیم آل اسحاق بود و مسئولیت بخش تصحیح و توزیع نشریه و همچنین امورات صنفی آن جمع را به عهده داشت. بعداٌ شنیدم که او هم عضو مرکزیت آن سازمان بود. در آن زمان شناخت چندانی از مسعود رجوی و مجموعه ای به نام مجاهدین نداشتم و فقط شخصیت و مرام افرادی مثل مهدی افتخاری، مهدی کتیرایی، رضا راتبی برایم جاذبه پیدا نموده بودند. آنها را افرادی می دیدم که میتوانند در سرنوشت مردم ایران در حرکت به سوی ترقی و تکامل شریک باشند. با دیدن چهره ابراهیم آل اسحق و لبخند مهربانانه ای که بر لب داشت، او نیز در ذهنم به آنها اضافه شد. آن لبخند ها و انسانیتش همیشگی بود و با فوتش به فراموشی سپرده نخواهد شد. "چنانچه من به مجاهدین نپیوسته بودم شخصا میتوانستم رهبری یک حزب را به عهده بگیرم." این جمله را بعدها در یک مکالمه دو نفره از ابراهیم شنیدم و حمل بر خودپسندی او نمودم. بعد از مدتی که به شناخت بیشتری از او رسیدم متوجه شدم که الحق درست میگفت و لیاقت امثال ابراهیم بیش از آن بود که تحت رهبری افرادی مثل مسعود و مریم رجوی قرار بگیرند. و بودند و هستند آل اسحاق هایی در روابط بسته و دگم اندیش مجاهدین که در صورت رسیدن به آزادی و آزاد اندیشی سرمایه های مملکت ایران خواهند بود. روایت است که " انقلاب فرزندان خودش را می بلعد" آنطور که شاهد بوده و هستیم، بسیاری از مخالفین حکومت ها، در قالب فرقه های عقیدتی، و در قبل از وقوع هر انقلابی- در آرزوی رسیدن به قدرت- فرزندان خودشان را بلعیده اند که از آن جمله سازمان مجاهدین خلق است. یکی دو سالی هم در بغداد در یک ساختمان به نام سعادتی و سپس در قرارگاه اشرف- از دور و نزدیک- ابراهیم را میدیدم. دیگر آن بشاشیت و ذوق و شوق را نداشت. نمیدانستم چه مشکلی دارد، و هیچ عضوی از مجاهدین حق نداشت تا از مشکلات و درد و رنجش به دیگری بگوید و یا از دیگران بشنود. پس از جنگ اول خلیج، رهبری مجاهدین دستور جدایی همسران از یکدیگر را داد و افراد را سه طلاقه نمود و فرزندانشان را از والدین جدا و به خارج از عراق اعزام کرد. این کار باعث شد تا تعدادی از اعضاء اعلان جدایی کنند که همسر ابراهیم آل اسحق از آن جمله بود. برای من که متوجه عشق و علاقه ابراهیم به همسر و فرزندش شده بودم خیلی عجیب می آمد که او این ننگ را به تن بخرد و حاظر شود که همسر و فرزندش به تنهاهی به کشور دیگر بروند و پناهندگی درخواست کنند. لذا همیشه در تصوراتم او را در کنار خانواده اش میدیدم، تا اینکه خبر فوتش را در کشور هلند و در کنار خوانواده اش شنیدم.
امروز وصیت نامه اش را در سایت
ایران اینترلینک به آدرس:
- مدیریت کردن آگاهانه و آزادانه اراده و اختیار خویش، بزرگترین موهبت برای انسان است. - اگر فعالیت تشکیلاتی سنتی وبسته، فردیت و هویت شخصی انسان را نفی و تحقیر و قالبریزی کند، حرام است. - صداقت بدون خردورزی میتواند سر از ضلالت در بیاورد. - آزادگی در گرو یگانگی در درون و صراحت در بیرون است. - ایدئولولژی و هرچیز ایدئولوژیک میتواند به مثابه قفل و زنجیری طلایی، آزاد اندیشی انسان را محبوس کند. - آرمانخواهی ایده آلیستی میتواند یک مبارز را از وظیفه روز میهنی و انسانیش باز دارد. - برای استقرار آزادی و عدالت اجتماعی، تلاش صبورانه برای تغییرات تدریجی، شاقتر و مثمرثمرتر از مبارزه عجولانه "انقلابی" و رمانتیک پرهزینه و بی نتیجه است ؛ وهر حرکتی تحت عنوان رادیکالیسم انقلابی الزاما از مشروعیت وحقانیت ملی و مردمی برخوردار نیست، بخصوص جایی که جان هزاران انسان در میان باشد.
روحش شاد و یادش گرامی باد
----------- همچنین
وصیتنامه ابراهیم آل اسحاق
http://yadnamehomid.blogspot.co.uk/p/blog-page_22.html
توضیح فرح: ابراهیم این وصیتنامه را از ماهها پیش نوشته بود ولی روزهای آخر، و حتی روز آخر نیز آن را نگاه کرد و تصحیحاتی در آن انجام داد. من آن را کامل و با جزئیات برایتان می خوانم. یعنی حتی جاهائی که پرانتز باز کرده خواهم گفت که این جمله داخل پرانتز است.
وصیتنامه
به نام دوست که شعله ایمانش همواره در قلبم فروزان بود به زودی از این دنیا خواهم رفت ، این را شش های از کار افتاده ام می گویند و دستگاه 24 ساعته تنفس، شمارش معکوس را آغاز کرده است. ایمان دارم که دنیای تازه ای در انتظارم هست و از پرکشیدن به سمت آن خرسندم. اگر دریغی باشد، بیشتر مربوط است به تنها گذاشتن یکی از زیباترین و پرارج ترین مخلوقات آفرینش یعنی همسر عزیزم فرح (و البته دلبندانم مهشید و گلشید). بزرگترین برد زندگیم بودن در کنار او بود که به زندگی و خانواده کوچک ما در غربت، عشق و محبت و دانایی بخشید. بخصوص که در این چند ساله بیماری لاعلاجم همچون شمعی عاشق ذوب شد تا من چند صباحی بیشتر دوام بیاورم. امیدوارم که این تندیس مهر و وفا از آن چنان سلامتی برخوردار باشد که به هدف های والا و انسانی اش برای کمک های نوع دوستانه به بیماران لاعلاج و محتاج در ایران دست یابد. به دو دختر عزیز و مهربانم سفارش می کنم که در کنار زندگی خصوصی خود، او را نیز زیاد تنها نگذارند. سفارشم به برادران و خواهران گرامی و عزیزم که سی سال آرزوی دیدارشان را داشتم، این است که خوش خلقی ، مهرورزی ، نوعدوستی و صله رحم به ارث مانده از پدر و مادر خوش قلب ومهربانمان را در خود و فرزندانشان زنده نگاه دارند. برای اهدای اندامم به بیماران محتاج، فرم بر کرده ام ، البته اگر تا آن روز، "ای.ال.اس" چیز به درد بخوری باقی گذاشته باشد! (اگر دستانم را نگرفته بود، ترجیح می دادم وصیتنامه ام، به صورت دستنوشته باشد).
هر نوشته چاپ شده یا نشده ای که از من باقی مانده، اختیار تصمیم گیری درباره آنها تماما با همسرم فرح شریعت است . چه دیر به این تجربه رسیدم که: - مدیریت کردن آگاهانه و آزادانه اراده و اختیار خویش، بزرگترین موهبت برای انسان است؛ - اگر فعالیت تشکیلاتی سنتی وبسته، فردیت و هویت شخصی انسان را نفی و تحقیر و قالبریزی کند، حرام است؛ - صداقت بدون خردورزی میتواند سر از ضلالت دربیاورد؛ - آزادگی در گرو یگانگی در درون و صراحت در بیرون است؛ - ایدئولوژی و هر چیز ایدئولوژیک میتواند به مثابه قفل و زنجیری طلایی، آزاداندیشی انسان را محبوس کند؛ - آرمانخواهی ایده آلیستی میتواند یک مبارز را از وظیفه روز میهنی و انسانیش بازدارد؛ - برای استقرار آزادی و عدالت اجتماعی، تلاش صبورانه برای تغییرات تدریجی، شاقتر و مثمرثمرتر از مبارزه عجولانه "انقلابی" و رمانتیک پرهزینه و بی نتیجه است ؛ وهر حرکتی تحت عنوان رادیکالیسم انقلابی الزاما از مشروعیت وحقانیت ملی و مردمی برخوردار نیست، بخصوص جایی که جان هزاران انسان در میان باشد.
برای همه فامیل
عزیز و نیز دوستان نازنینم – که بویژه در این دوران بیماری، همراه
و همدرد ما بودند و تورج عزیز که در این مدت از هیچ مراقبتی از من
دریغ نورزید - آرزوی سلامتی ، بهروزی و شادکامی دارم. برای فرح
عزیزم جمله محبوب همیشگی ام را به یادگار می گذارم و می روم :
"دوستت دارم".
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اسماعیل وفا یغمایی، از مجاهدین تا خلق
رضا اسدی، اخبار روز، بیست و
نهم اکتبر 2012
مقدمه ای کوتاه: در طول این
هفته دو قصیده در بخش ادبیات و یک مقاله تحت عنوان " در درگذشت احمد
قابل" از اسماعیل وفا یغمایی در سایت اخبار روز خواندم. از ورود
اسماعیل به این سایت و خواندن نوشته هایش به وجد آمدم و انگیزه ای
برایم شد تا از مسئول محترم سایت اخبار روز درخواست نمایم تا مقاله ای
که در ماه آگوست سال ۲۰۰٨ میلادی" چهار سال پیش" در رابطه با اسماعیل
یغمایی و" در زمانی که در گیر جدایی کامل از مجاهدین بود" نوشته بودم
را در سایت درج نماید.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ غار افلاطون، از افسانه تا واقعیت
رضا اسدی، اخبار روز، یازدهم
اکتبر 2012
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ارتباطات نمادین و تنش زدایی
رضا اسدی، اخبار روز، شانزدهم
آوریل 2012
رشد هرفرد، گروه و جامعه در هنر ارتباطی آنها با دیگر جوامع نهفته است. و این هنر زمانی شکوفا میگردد که «میل»به ارتباط در زندگی فردی و اجتماعی نمادین گردد. تمایل و استفاده صحیح از زبان و فرهنگ ارتباطاتی به ترقی و تکامل سرعت میبخشد. بدین صورت هر فرد و گروه می آموزد که: «زمانی او برای دیگران ارزش و اهمیت خواهد داشت، که متقابلا برای هم نوعانش ارزش قایل شود». ژاک لکان فیلسوف قرن بیستم بر اجتماعی شدن «میل و آرزو» در پیشبرد امر ارتباطات تاکید میکند. از نظر او تمایل به برقراری ارتباطات، در جهت پیشرفت و تکامل زندگی جمعی تاثیر بسزایی دارد. سعی بر ارتباطات مثبت و نمادین، انسان را از«من» به «ما» تغیر میدهدد. برقراری ارتباط با دیگران بستگی به میزان شناخت، تجربه و آگاهی های هر فرد دارد. پس میتوان شایستگی های انسانی را برای رسیدن به اهداف نوین اجتماعی بکار گرفت. بالطبع رسیدن به اهداف متعالی نیاز به یکرنگی و یکدلی خواهد داشت. یک ارتباط سالم تنها ارسال یک پیام از طرف فرستنده به گیرنده نیست، بلکه تبادل نظر و اندیشه با دیگران نیز در آن نهفته است. وقتی که فرهنگ گفتگو برقرار شود، میتواند برای طرفین معنی پیدا کند و عقیده ای به مراتب بهتر و با ارزشتر از درونش صادر شود. بدون شک ارتباطات انسانی بر اساس و کارآیی «زبان» پایه گذاری شده اند. به این معنی که ما ابتدا باید هنر خودمان را در نحوه انتقال پیام نشان بدهیم تا بشود مفهومی سازنده و جلوبرنده از آن اخراج نمود. دعوا و درگیری زمانی پیش خواهد آمد که طرف مقابل، لغت و جمله را بفهمد ولی مفهوم و منظور از بیان آنها برایش قابل درک نباشد. به عنوان مثال بسیاری از اصطلاحات و ضرب المثل ها هستند که در زمان گفتگو مورد استفاده قرار میگیرند، در صورتی که فهمشان برای طرف مقابل مشکل و مسئله ساز است. برای نمونه میتوان از ضرب المثل«خَرِما از کره گی دم نداشت» را نام برد که میتواند برای شنونده سوء تفاهم ایجاد نماید، در صورتیکه منظور گوینده مثبت و درخواست او در پایان دادن به مجادله است. بدین ترتیب یک گفتگو میتواند تاثیرات واقع گرایانه ، مثبت و یا منفی داشته باشد. میشود گفت که ارتباطات همیشه در بین انسانها برقرار است. اما مثبت و مفید بودن آن بستگی به سه اصل: کارآیی در کلام، معنا شناسی و واقع بینی دارد. پس برقراری یک ارتباط مناسب، منحصر به نحوء بیان و چگونگی بکاربردن کلمات نیست، بلکه مستلزم کسب تجربیات و آگاهی های ارتباطاتی دیگری از جمله: احترام گذاشتن به دیگران، خوش برخورد بودن، تاثیرگذاری بر مقابل، مهربانی، کمک به هم نوع، معتقد به فرهنگ و گفتگو، و بکار گیری عکس العمل های منطقی و انسانی در مواجهه با هیجانات اجتماعی نیز هستند. متاسفانه در کشور ما اشخاصی لجام حاکمیت را در دست دارند که اعمالشان نشان از بی بهره بودن در امر ارتباطات و نداشتن تجربه و تخصص در برقراری فرهنگ و گفتگو است. و گروهی نیز به نام مجاهدین خلق، خودشان را تنها جایگزین این حکومت میدانند در صورتیکه اعمالشان نشان از آن دارد که هرگزچنین شایستگی و لیاقتی را در کارنامه مبارزاتی خودشان به ثبت نرسانده اند. سی و سه سال است که این حاکمیت با تنیدن تار عقیدتی بدور خود، یا ایرانیان را از سرزمینشان متواری نموده و یا مملکت را در انزوای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی قرار داده است. و چنین سرنوشتی را نمیشود متصور شد مگر اینکه مشکل را در بی استعدادی آنها درجهت پیشبرد ارتباطات و فرهنگ گفتگو پیدا نمود. وقتی هنر ارتباطاتی مفقود شود جایش را به تنش گرایی خواهد داد. تنش گرایی موردی است که با خون حاکمان ایران و رهبران مجاهدین خلق عجین گردیده است. یک نمونه بارز و روشن آن ستیزه جویی و به مبارزه طلبیدن جامعه جهانی در رابطه با استفاده از انرژی هسته ای است. غنی سازیی که بعد از سال ها درگیری به غیر از تباهی و گرانی مواد زندگی هیچ بهره ای برای مردم ایران به بار نیاورده است. و مجاهدین نیز سعی میکنند تا با جاسوسی و پخش اخبار کذب بر این تنش ها دامن بزنند. نمونه دیگرش هم جنگ طلبی و شاخ وشانه کشیدن برای قدرت های بزرگ جهانی بمانند آمریکا و متهدانش میباشد که میرود تا جنگی را به پا کند که در واقع خواست حاکمین و نه مردم ایران و آمریکا است. و ثمره این یک دندگی ها تحریم هایی است که کمر مردم ایران را زیر فشار فقر و فساد روز افزون خم نموده است. تمامی این مسایل را میشود با کمک از فرمول های ارتباطات نمادین و استفاده از فرهنگ و گفتگوی منطقی حل و فصل نمود. این حکومت میرود تا با تکیه به عقاید واپسگرایانه اش تمامی فرهنگ و سنت های نوین ما از قبیل نوروز و سیزده بدر و غیرو را به نابودی بکشد و غم و غصه را جانشین شادی ها نماید. به حدی در این رابطه پیشرفته است که خنده و شادی را برای کودکانمان در مهد کودک نیز ممنوع نموده و زنان را در ایزوله و انزوا قرار داده است. مگر ما چقدر عمر میکنیم که باید تاوان نا آگاهی و جاه طلبی چنین افرادی را پس بدهیم. سازمان مجاهدین میتوانست با اتکاء به روش های منطقی و ارتباطات جامع با هموطنانش و سایر منتقدین رژیم به همان جایگزینی تبدیل شود که مدعی آن است، ولی با اتخاذ سیاست های بغایت غلط، هژمونی طلبی و تبدیل شدن به یک فرقه عقیدتی به چنان سرنوشت اسف باری دچار شده است که اکنون از دست مار و موش های عراق به سازمان ملل شکایت میبرد. نتیجه سی سال گوشه گیری، منزوی نمودن اعضاء در یک قلعه، انزوای تشکیلاتی، مغز شویی و اتکاء به بیگانگان توانسته است این سازمان را به چنین سرنوشت نافرجامی گرفتار نماید. علیرغم میل رهبران این فرقه عقیدتی، بسیاری از افراد و سازمان های مدافع حقوق بشر تحت سرپرستی نماینده دبیر کل سازمان ملل در عراق تلاش میکنند تا مکانی جهت پناهندگی برای اعضای این سازمان بیابند. انجام این کار هم مستلزم جابجایی آنها از کمپ اشرف به مکانی دیگر بنام لیبرتی می باشد که قبلا نیروهای نظامی آمریکا در آن مستقر بودند. با تمامی کارشکنی هایی که رهبران مجاهدین انجام داده اند، سازمان ملل تا کنون موفق به جابجایی ۱۲۰۰ تن از آنها شده است. در آخرین خبر آمده است که نماینده سازمان ملل نگرانی خودش را در مورد این جماعت مجاهد اینطور توضیح داده است: «متاسفانه در نتیجه سی سال انزوا و زندگی دور از جامعه جهانی، توانسته اند از این انسان ها موجوداتی بسازند که به حق و حقوق انسانی خودشان اشراف ندارند و آشنا نمودشان نیز کار دشواری است. آنها نمیدانند که پناهندگی چیست و چه مفهومی دارد. قدرت انتخاب از آنها سلب گردیده و فقط آن چیزی را عمل میکنند که برایشان دیکته شود. اولین نیاز آنها تماس با جامعه جهانی و خانواده هایشان میباشد تا با انجام این نوع ارتباطات و گفتگوها، به حق و حقوق انسانی خودشان آشنا شوند». حاکمیت در ایران و مدعی جایگزینی آن«مجاهدین خلق»تنش گرا،واپسگرا، بیگانه با اخلاق ارتباطات نمادین و از ناقضین ابتدایی ترین حقوق انسانی میباشند. بدین ترتیب آیا ما ایرانیان نباید به خودمان حق بدهیم که نگران امنیت خویش و نسل های بعدی در وطنمان باشیم؟
سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد |