_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

افسانه ی رقص رهایی و ذهن بیمار رهبرعقیدتی مجاهدین ـ بخش دوم

 

 

نیم نگاه، شانزدهم نوامبر 2012
http://www.nimnegah.org/farsi/?p=1561

 

 

بی شبهه ، مفهوم مطلق انگاری وکیش شخصیت زائیده تفکر و ذهن انسان متعلق به دوران قرون وسطی و عصربربریت است. اینکه فرد و شخص ـ که در دنیای واقعی همانند همه انسانهاست همچون یک اسطوره در دنیای ذهن قلمداد گردد و مبدل به سوژه یا یک قدیس ماورایی وآسمانی در ذهنیت برخی ازانسانها درمقاطع گوناگون تاریخی شود یک امرناراست و بی شک یک بیماری فراگیر و پالس روشنی از تلاشی فردیت و هویت و ذات مستقل آدمهاست.

انسان دردنیای معاصر با پایبندی به الزامات زیست جمعی و فردی از جمله دموکراسی، آزادی و برابری انسانها بسیاری از تابوها، افسانه ها واسطوره های ذهن تاریخی را به نقد و تحلیل منطقی کشیده است وسرانجام با حقیقت مفاهیم، رویدادها و واقعیت راستین خویش مواجه شده است.

ولی همچنان بازتولید ذهن توسعه نیافته دردنیای مدرن ادامه دارد و در این میان مناسبات ، ساختار و فضای فکری حاکم برفرقه مجاهدین یک نمونه عینی و مشخص است. اما چرا تابوها، ذهن بیمار، توسعه نیافته و متعلق به دوران بربریت ـ گاه خود را به شکلی آزاردهنده در دنیای مدرن، عصرتحولات دموکراتیک وعقلانیت انتقادی عیان و آشکار می کند؟ دکترعلی شریعتی اندیشمند و متفکر ایرانی معتقد است : عوامل انحطاط انسان سه چیز است : جهل ، نفع و ترس …

تیم مدیریت سایت نیم نگاه

افسانه ی رقص رهایی و ذهن بیمار رهبرعقیدتی مجاهدین ـ بخش دوم

خانم بتول سلطانی عضو سابق شورای رهبری مجاهدین و ارتش آزادیبخش

در این جلسات مریم رجوی دائما می گفت فکرمی کنید که بعد ازاین عقد چه چیزی برای شماست؟ یکی از خانمها گفت: این موضوع برایم واقعی نمیشود وبا همسرم مقایسه می کنم. بعد مریم گفت: که شما عاشق نیستید و قیمت عشق مسعود به شما یکجانبه است و من می فهمم وگرنه چرا شما تا حالا کاری نکردید وما نمیدانستیم که چکار باید بکنیم. ما که همه جور جسما و روحا دراختیار او هستیم دیگرچه کار باید کرد!!؟

تقریبا یک سال بعد دیدم که مریم در جلسه گفت: شما چگونه زنی هستید که مسعود را می بینید ولی خود را برایش هلاک نمی کنید که به اتاق خواب او بروید و با او یکی شوید!! من احساس کردم که آب شدم و پتکی توی سرم خورد. یعنی چه؟ امکان ندارد. برای کنجکاوی بیشتر خواستم خود را شیفته این موضوع بدانم. می خواستم بدانم که بالاخره آیا موضوع بیش ازاین هم جنسی میشود یا فقط ایدئولوژیک و آزمایش است تا این که اولین باربعد از برنامه رقص رهایی که تقریبا از ساعت ۱۰ شب تا یک صبح طول کشید و جلسه تمام شد به من گفتند که بعد از تمام شدن حوض به مقر نرفته بلکه خواهرمریم با من کار دارد و به دفتر مریم بروم.

بعد از مراجعه به دفترمریم او با گفتن این جمله :” امشب شب زفاف تو و شب معراج توست و قدرشناس قیمتی باش که مسعود برایت داده تا همانند من و در سطح من و بیش از من بعد از این معراج با مسعود یکی شوی و بار مسوولیت به دوش بکشی و خودت را عاشق ترین بدانی یا اگر خوب نفهمی و ناسپاسی کنی از دور خارج می شوی وهمچون جسدی میشوی در تشکیلات و روی میز ما خواهی ماند، بنابر این سعی کن قیمتی که برایت داده شده است را درک کنی و در کار و مسوولیت کوشا باشی “!!

بعد مرا با لبخندی به سمت مجموعه ای که اتاق خواب مسعود بود، راهنمایی کرد. من در حالی که شوکه شده بودم و سردرد عجیبی داشتم، باز فکرمیکردم که این آزمایش است اما آن شب تا صبح و شب های مشابه اورا یک مرد عادی و دیدار را یک ملاقات جنسی محض یافتم و از نظر من پلیدی ای بود که با این برنامه رنگ و لعاب ایدئولوژیک به آن زده می شد. من عمق یک فرقه واپسگرا را دیدم که اینگونه همه چیز افراد را درقید و بند خود نگاه میدارد. احساس می کنم همانجا هر چه که از سازمان و بنیانگذاران و مقاومت و راه سرخ حنیف ومبارزه بود در درونم تبدیل به مشتی خاکستر شد، اما سعی کردم خودم را نگهدارم و شاید تصمیم به فرار ازهمان جا در من قطعی شد.

با خود فکر میکردم این همه شبانه روزبه دستور تشکیلاتی و نشست های موسوم به سرویس تشکیلاتی، توی سربرادرهای تحت مسوولمان می زنیم و خون آنها را درشیشه میکنیم که چرا نگاه چپ به کسی کردی و طلاق و فشار و به قول مسعود که همیشه سفارش میکرد ودستور می داد که سلاحت را بایستی دائما این مردها بالای سر خود احساس کنند. تیغ انتقاد و کار کشیدن از جسم آنها، تبر و تپانچه و میگفت: دلسوزی برای برادرهای تحت مسوول یعنی همخوابگی با آنها ” و اینها عین جملات مسعود است که به ما درس شقاوت وسنگدلی میداد، اما درجلسات بعدی حوض شورای رهبری، به محض اینکه آن را اعلام میکردند با خود فکر و به دیگران نگاه می کردم، این بار نوبت کیست که توسط مریم به صورت خصوصی به اتاق خواب مسعود دعوت شود و دعا میکردم که من نباشم واین جلسات با شکل و صورت های متفاوت ولی یک محتوای جریان وار ادامه داشت و بعدها فهمیدم استثماری در شکلی بسا پیچیده تر و کامل تر از زن بود.

پس از آن، نشست های متوالی که با مریم داشتیم که باید لحظه به لحظه درباره واکنشهای درونیمان صحبت می کردیم و مینوشتیم و مریم عبورهرکس را از حوض شورای رهبری تایید میکرد و بعد ازآن حتما ارتقای درجه و مسوولیت داشت. همیشه قبل از این جلسات و هر بار توسط گیتی گیوه چی توضیحات امنیتی داده می شد که این موضوع باید کاملا محرمانه بماند و با هیچ کس صحبتی نشود. البته همه مراسم رقص رهایی کاملا سری بود و حتی ۲ عضو شورای رهبری همسطح هم حق نداشتند در این گونه موارد با هم صحبت کنند. تمامی حفاظت مسعود را هم از زنان شورای رهبری در همین سطح میگذاشتند. البته اساسا همه زن هایی که در حفاظت بودند، رده شورای رهبری داشتند ولی به هیچ عنوان حتی برای حفاظت ورودی مقر هم از برادران با بالاترین رده استفاده نمی شد.

من با ۳ نفر از اعضای شورای رهبری به نام های حول این جلسات « ب ر » و « ز ش » ،« ش ح » بخصوص بعد از سقوط صدام و مدتی که این جلسات تعطیل شده بود، حرف می زدیم و یکی ازاینها که سطح مسوولیت بالایی هم داشت، میگفت که خودش غیر ازموارد تکی، چند نفری با برخی نفرات هم ستاد ی اش همخوابگی با مسعود داشته ومیگفت که مریم رجوی به این نوع ملاقات با مسعود ” معراج جمعی میگفته است “!! من به او گفتم که چرا مرا درچنین ترکیبی صدا نکرده اند که او گفت : تو حتما کمتر با کسی اصطلاحا گیس و گیس کشی داشتید و وقتی این کینه ها وحسودی ها بین ۲ زن یا چند زن شورای رهبری بالا می گرفت، همگی آنها به اتاق خواب مسعود دعوت می شدند و او با همگی شان میخوابید، اما من به شخصه هیچ گاه شاهد چنین صحنه هایی نبودم. اودر ادامه میگفت : توجیه مریم سر این به اصطلاح معراج جمعی این بود که بین یک یا چند زن شورای رهبری که اصطلاحا گیس و گیس کشی به معنی دعوا و حسادت اوج می گرفت، انجام می شده و مریم میگفت: این ملاقات با این شکل و شیوه، مساله حل کن است !! رقص رهایی هر ماه انجام می شد و بعد ازهرکدام باید در حضور مریم همه لحظات و واکنشهای ذهنی و احساسی مطرح می شد و در کاغذ مینوشتیم وبه مریم می دادیم. بعد از هر ملاقات با مسعود باید ورودیه میدادیم و در یک برگ هرتناقض یا حرف نگفته ای داشتیم، می نوشتیم و می دادیم، اما بعضا بین چند تا حوض شورای رهبری یا چند رقص رهایی یک بار به اتاق خواب مسعود دعوت می شدم. توجیه مریم درتکرار این جلسات این بود، اینها نیاز است وبایستی تکرارشود.

حول فلسفه این حوض ها و ملاقات ها، ساعت ها کار توجیهی و نشست انجام می شد که بخشی از آن شامل حفاظت اطلاعات اینگونه جلسات بود و حتی یادم هست که در همین مجموعه نشست ها، رجوی میگفت : که نابودی ما فقط در صورت ضربه زدن ایدئولوژیک است و ضربه یعنی ربوده شدن شورای رهبری و فاش شدن اسرار سازمان، چرا که هیچ اندیشه عادی گرایانه ای نمی تواند ذوب ایدئولوژیک شما زنان را بفهمد!! و خلاصه ازاین بحث ها زیاد می کرد و یک بارهم می گفت: که اگر کسی از شورای رهبری ببرد و برود به دیگران بگوید، هیچ کس باورنخواهد کرد و به او می خندند و خود آن نفر مارک دروغگو خواهد خورد، اما اگر این تعداد از زنان درسطح شما یعنی حوض رفته شورای رهبری زیاد شود آن موقع زمان سقوط ایدئولوژی ما خواهد بود، چون کسی درک نخواهد کرد. هر چند من در دستگاه عادی، قیمت ازدواجم با مریم را هم که طلاق ایدئولوژیک از شریف گرفته بود، دادم اما اینبارفرق خواهد کرد و برای همین کنترل فوق العاده ای روی زنانی که این سطح را داشتند از نظر امنیت و حفاظت اعمال می شد. دفعات اول و بعد ها هم به صورت دیدن نواریا تکرار این سلسله نشستها و سخنان مریم تکرارمی شد. در بیشتر این نشست ها مریم رجوی به ما میگفت که به اندازه من به همه شما توسط رهبری پرداخته شده است و من باز هم با شما جنگ دارم و باز هم به جنگ من بیایید و بگویید مریم چرا؟ و خلاصه بحث در مجموع روی ۲ محور بود؛ یکی نوشتن و دادن ، بازهم درون خود و هرآنچه که دراحساس و روان و روح ما می گذشت و کار کشیدن ازجسم و به قول خود مریم، نبرد ایدئولوژیک در دفاع ازرهبری با خون و نفس و تبلورش در کارکشیدن خصمانه و بدون یک ذره دلسوزی برای افراد تحت مسوولیت و هر کس دیگر و به قول خودش بی شکاف برای رهبری بود. بعد هم بهینه کردن و به قول مریم آببندی این زنان در مقابله با مردها که میگفت : آب بندی باشید.من همیشه فکر میکردم که همه اینها فقط برای امتحان و تست است. تست قرار گرفتن در آرمانهای مسعود رجوی تا این که خودم با تمام وجود لمس کردم که نه، یک پارامتر مهم دیگر هم وجود دارد و آن درغلتیدن مسعود رجوی در روابط جنسی وارضای شهوانی، آن سوی سکه قدرت طلبی و کیش شخصیت اش است.

پایان

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

افسانه ی رقص رهایی و ذهن بیمار رهبرعقیدتی مجاهدین ـ بخش اول

 

 

نیم نگاه، چهاردهم نوامبر 2012
http://www.nimnegah.org/farsi/?p=1479

 

بی شبهه ، مفهوم مطلق انگاری و کیش شخصیت زائیده تفکر و ذهن انسان متعلق به دوران قرون وسطی و عصربربریت است. اینکه فرد و شخص ـ که در دنیای واقعی همانند همه انسانهاست همچون یک اسطوره در دنیای ذهن قلمداد گردد و مبدل به سوژه یا یک قدیس ماورایی و آسمانی در ذهنیت برخی از انسانها درمقاطع گوناگون تاریخی شود یک امر ناراست و بی شک یک بیماری فراگیر و پالس روشنی از تلاشی فردیت و هویت و ذات مستقل آدمهاست.

انسان در دنیای معاصر با پایبندی به الزامات زیست جمعی و فردی از جمله دموکراسی ، آزادی و برابری انسانها بسیاری از تابوها ، افسانه ها واسطوره های ذهن تاریخی را به نقد و تحلیل منطقی کشیده است و سرانجام با حقیقت مفاهیم ،رویدادها و واقعیت راستین خویش مواجه شده است.

ولی همچنان بازتولید ذهن توسعه نیافته دردنیای مدرن ادامه دارد و در این میان مناسبات ، ساختار و فضای فکری حاکم برفرقه مجاهدین یک نمونه عینی و مشخص است. اما چرا تابوها ، ذهن بیمار ، توسعه نیافته و متعلق به دوران بربریت ـ گاه خود را به شکلی آزاردهنده در دنیای مدرن، عصر تحولات دموکراتیک وعقلانیت انتقادی عیان و آشکار می کند؟ دکترعلی شریعتی اندیشمند و متفکر ایرانی معتقد است : عوامل انحطاط انسان سه چیز است : جهل ، نفع و ترس …

تیم مدیریت سایت نیم نگاه

خانم بتول سلطانی عضو سابق شورای رهبری مجاهدین و ارتش آزادیبخش

تا به حال نتوانسته اید بگویید و سختتان بوده است. همه مشغول نوشتن شدند، یادم هست که یک نفر گفت که صفر صفر است وهرچه داشته نوشته و گفته است. مسعود گفت : محال است. مریم رجوی هم گفت : شما الان زن مسعود هستید و به هرحال هر زنی بعد ازازدواج حتما حرف وناگفته هایی برای شوهرش دارد. مسعود رجوی، آن خانم و بعضی دیگراز خانمها که همین موضع را داشتند، صدا زده ودر گوشی با آنها از نزدیک حرف می زد. در این حال تعدادی از خانم ها وضعیت به هم ریخته ای پیدا کردند و با گریه عنوان می کردند که موضوع هایی بوده که سال ها دردلشان نگه داشته اند و اذیتشان می کرده و خلاصه همه شروع کردند به حرف زدن که یک تعداد هم صحبت کردند.

بعد چند نفراز نفرات دفتر که کارهای خدماتی و اداری مسعود و مریم رجوی را انجام میدهند، میز را برداشتند و شیرینی پخش شد و گفتند که وسط را خالی کنید. وقتی وسط خالی شد، با اشاره شهرزاد صدر یک آهنگ تند از بیژن مرتضوی که هنوز طنین آن در ذهنم است، پخش شد و در برابر چشمان حیرانم متوجه شدم که زنان ارشد شورای رهبری به وسط ملافه ها که خالی بودند، آمده و درحال درآوردن لباس هایشان هستند. مسعود گفت : بله لباس های شرک و جاهلیت را درآورید و این حوض شماست که بایستی درآن شیرجه بزنید و اینجا یگانه شوید تا دیگر در تمام صحنه های رزم و کار و مسوولیت مثل کوه استوار باشید!!؟ در این حین هرنفر که لباس هایش را در می آورد، کارکنانی از دفتر ، آنها را جمع می کردند و همه را در نایلونی قرار می دادند و در آن را بسته و روی آن با ماژیک نوشته و می بردند و یک نفر مشغول رقص می شد. همینطورنفرات رو به زیاد شدن بودند و مریم به همه می گفت : لباس شرک و ریا را بکنید و به مسعود نزدیک شوید و یگانه شوید!! و همینطور متوجه شدم که مریم و چند نفر دیگر ازجمله گیتی گیوه چی و فائزه محبت کار و دیگران به دقت بقیه را زیر نظر دارند وتعدادی از اعضای ارشد مشغول صحبت و متقاعد کردن نفراتی هستند که از درآوردن لباس ابا دارند و یکی دو نفر را هم از جلسه خارج کردند.

در این بین توقف کوتاهی به جلسه داده شد ومریم سخنرانی کوتاهی کرد وگفت : شما که هنر نکرده اید، شما امضای ایدئولوژیک و آرمانی داده بودید به مسعود و هرمقطع یا سرفصلی دوباره می دهید پس رقص رهایی برای شما چیست. این رقص، رهایی شماست. شما باور نداشتید که مسعود شوهرشماست، وگرنه یادتان هست و فیلمهایی حتما دیده اید. یک عقد کافی بود برای یک زن که تا ابد خودش را درحریم شوهرش ببیند. اگرسقف ایدئولوژیک امضا شده به رهبرعقیدتی سقف این سالن است، سقف ازدواج و زناشویی این میزاست، شما درک و فهم نادرستی دارید. برای این است که الان بعضی سختتان است لباستان را دربیاورید، وگرنه شیرجه میزدید دراین حوض!! مساله از خود شما حل میکند، وگرنه یک زن چشم ندارد زن دیگری را ببیند و با این مکانیزم شما حاضرید برای همدیگر جان بدهید و همدیگر را دوست دارید و حسادتهای زنانه و قالی از زیر پای همدیگر کشیدن جای خودش را به دوست داشتن یکدیگر می دهد وخیلی تشویق میکرد که ما صحنه های معاشقه مسعود با زن دیگری را نگاه کنیم. آخر جلسه همه یک بسته دیگر ازمسعود هدیه گرفته و جلسه تمام شد.

اولین جلسه که ۵ ساعت به طول انجامید، ساعت ۴ صبح تمام شد و ما همگی به مقرهایمان برگشتیم. پس ازآن سلسله نشستهایی با خود مسعود و همینطور با مریم رجوی آغاز شد.

………………………………

معرفی

خانم بتول سلطانی عضو شورای رهبری سازمان مجاهدین خلق ایران در سال ۱۹۸۶ به عضویت این سازمان درآمده و در سال ۲۰۰۶ با فرار از قرارگاه اشرف و تسلیم خود به کمپ نظامیان آمریکایی موسوم به تیف از این سازمان جدا شد .

خانم بتول سلطانی در سال ۱۹۶۵ در ایران متولد شد.وی در سال ۱۹۸۶ با حسین مرادی ازدواج کرده و به پاکستان سفر نمود. در آنجا به سازمان مجاهدین خلق جذب شده و یک سال بعد یعنی در سال ۱۹۸۷ به دستور سازمان به عراق رفت. درسال ۱۹۹۱ به دستورسازمان ازهمسرش جدا شده وفرزندان خود را نیز به دستورسازمان درهمان سال به اروپا فرستاد. در آن زمان فرزندان وی هاجر مرادی متولد ۱۹۸۷ در پاکستان ۵ ساله و میعاد مرادی متولد ۱۹۹۱ درعراق ۶ ماهه بودند.

بعدها دختر وی با نام مستعار ستاره خبازان در جنوب سوئد و نزد یک خانواده ایرانی اقامت گزید و اما پسرش توسط یک خانواده ازعراق به هلند برده شد که بعد از مدتی سازمان به دلیل اختلافی که با آن خانواده پیدا کرد او را پس گرفت و به خانواده دیگری سپرد ولی آنها نیز دچار مشکل شده و نهایتا وی به یتیم خانه منتقل گردید .

خانم بتول سلطانی در سال ۱۳۶۵ به عضویت سازمان مجاهدین درآمده و با خروج از ایران وارد مقر این سازمان در عراق شد . وی پس از طلاق سازمانی از همسر و جدایی از فرزندان در تمام نشست های ایدئولوژیک سازمان وفاداری خود به رهبران سازمان را اثبات کرده و حکم عضویت در شورای رهبری به عنوان بالاترین رده تشکیلاتی به وی ابلاغ شد . سلطانی سابقه حضور در مقرهای سازمان مجاهدین خلق در عراق ، فرانسه و انگلیس را دارد . با گذشت زمان دیدگاه وی نسبت به سازمان تغییر کرده و با مشاهده برخی دوگانگی ها تصمیم به جدایی از سازمان مجاهدین خلق ایران را گرفت.

خانم بتول سلطانی در سال های ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹ مصاحبه هایی با بنیاد خانواده سحر انجام داد که به سه بخش کلی تقسیم بندی میشوند .

۱٫ اولین سری مصاحبه ها که بطور کلی حاوی خاطرات خانم بتول سلطانی در طول حدود دو دهه عضویت در فرقه رجوی است.

۲٫ مصاحبه هائی که با موضوع پادگان های فرقه ای اشرف در عراق و مریم در فرانسه و تشابهات و کارکردهای آنان انجام شده است.

۳٫ مصاحبه هائی که با موضوع خودسوزی و عملیات انتحاری در فرقه رجوی به عنوان یک نمود فرقه ای و مغزشوئی صورت گرفته است.

این مصاحبه ها به زبان های عربی و انگلیسی نیز ترجمه شده است.

پس از جدایی خانم بتول سلطانی از سازمان مجاهدین خلق وی در مصاحبه ها و اعترافات خود به افشاگری درباره رهبران سازمان مجاهدین خلق دست زد . کارکرد خشونت و استفاده جنسی از زنان در سازمان محور صحبت های خانم سلطانی است . وی در گفته خود عنوان داشته است که مسعود رجوی رهبر سازمان مجاهدین خلق با زنان این سازمان ارتباط جنسی داشته است . نقض حقوق بشر و محرومیت از حقوق اولیه، درخواست های غیرانسانی از اعضای سازمان، حذف فیزیکی افراد ناراضی سازمان و استفاده ابزاری از اعضای سازمان جهت استفاده های تبلیغاتی از دیگر مواردی است که خانم سلطانی در صحبت های خود به آن اشاره کرده است . بتول سلطانی به خاطر این افشاگری ها از طرف مسعود رجوی رهبرعقیدتی مجاهدین تهدید شده است .

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

جدایی مهدی فخارزاده از فرقه تروریستی مجاهدین خلق (فرقه رجوی)

 

 

نیم نگاه، بغداد، بیست و نهم اکتبر 2012
http://www.nimnegah.org/farsi/?p=1142

 

مهدی فخارزاده از کادرهای تشکیلاتی با سابقه فرقه رجوی پس از بیست سال از این گروه تروریستی جدا شد

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی ندای حقیقت از بغداد، علی‌رغم تبلیغات منفی سازمان مجاهدین برای روحیه دادن به اعضای اسیر خود در کمپ ترانزیت ، موج فرار اعضای سازمان و جدائی نفرات از این فرقه تروریستی رو به افزایش است به گونه‌ای که چندی پیش، یکی دیگر از اعضای سازمان مجاهدین به نام مهدی فخارزاده خود را تسلیم نیروهای عراقی مستقر در کمپ ترانزیت نمود و با این اقدام عملاً از فرقه رجوی جدا شد.

مهدی فخارزاده که مدت بیست سال سابقه حضور در فرقه تروریستی رجوی را داشته است در مراجعه خود به یونامی اعلام کرد، قصد ندارد دیگر در سازمان مجاهدین باقی بماند.

بر این اساس وی پس از طی مراحل قانونی از سوی یونامی و کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل تحویل مقامات عراقی شده است.

این در حالی است که سران مجاهدین برای جلوگیری از فرار و جدائی اعضاء از فرقه رجوی و قبل از اعزام نفرات خود به کمیساریا (به منظور تکمیل فرم بازپناهندگی) برای آنان جلسات توجیهی سه تا چهار ساعته گذاشته و سپس آنان را راهی دفتر کمیساریا می‌کنند.

ظرف یک هفته اخیر مهدی فخارزاده دومین نفری است که کمپ ترانزیت سازمان تروریستی مجاهدین را ترک کرده است. هفته پیش هوشنگ میرزا قربانی با خروج از کمپ لیبرتی پس از ۲ دهه حضور در سازمان مجاهدین خود را از فرقه تروریستی رجوی آزاد کرد.

با ادامه یافتن جو یاس و نا امیدی ناشی ازعدم پذیرش مجاهدین از سوی کشورهای غربی، نارضایتی عمومی و موج جدایی اعضا از سازمان مجاهدین شدت یافته است.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نیم نگاه بر همکاری مجاهدین خلق (فرقه رجوی) با موساد و ترور دانشمندان ایرانی

 

 

آرش رضایی، نیم نگاه، بیست و سوم اکتبر 2012
http://www.nimnegah.org/farsi/?p=1016

 

همکاری فرقه ی مجاهدین با موساد و سرویس های جاسوسی دشمنان ملت ایران موضوعی مربوط به روزها و ماههای اخیر نیست که از چند روز بعد از انقلاب مردمی و ضد استبدادی ۲۲ بهمن ماه آغاز شد.واکاوی و بازنگری عملکرد فرقه ی مجاهدین در سه دهه اخیر نشانگر موضوع تکاندهنده ای ست،اینکه مجاهدین به اصول و مبانی اعتقادی و سیاسی خود نیز باور ندارند. آنان در جزوه ها و کتب ایدئولوژیکی خویش پراگماتیسم وعمل زدگی محض را ندیدن اصول و مبانی اعتقادی و سیاسی و اصالت دادن به شرایط و موقعیت ( کسب قدرت ) تعریف کردند ولی در حیطه ی پراتیک و عمل سیاسی اصول و مبانی ایدئولوژیکی و آرمان های سیاسی خویش را نادیده انگاشتند . دلیل این حکایت تلخ و درخور را میبایست در تحلیل ساخت روانی و ذهنی مسعود رجوی رهبر عقیدتی مجاهدین جستجو کرد کسی که بنا به شهادت عناصر و کادرهای جدا شده ی مجاهدین وی در واقع تصمیم گیرنده نهایی تمامی مواضع و استراتژی مجاهدین در مقاطع گوناگون تاریخی است . بی شبهه از منظر تحلیل روانی مسعود رجوی دچار خودشیفتگی ست .

همچنین با لحاظ پارامترهای متعددی چون عدم درک واقعیت حمایت توده ای ، توهم برخورداری از پایگاه و ملاء اجتماعی ، تحلیل کودکانه و چپ روانه از ماهیت نظام سیاسی حاکم در بعد از انقلاب ، اتخاذ مشی سکتاریستی ، تروریستی و مسلحانه ، ندیدن اصول مبارزه و بهاء ندادن به علم مبارزه که ناشی از فقدان و عجز در تحلیل جامعه شناختی سیاسی از اندامواره و ساختار اجتماعی بود باعث گردید تا رهبرعقیدتی مجاهدین علیرغم همه ژست های روشنفکرانه سیاسی و انقلابی متوجه این امر ساده ، بدیهی و مشهود نگردد که ” مبارزه برای آزادی یک امر فراگیر داوطلبانه ، اجتماعی و در میان مردم است و رابطه ای تنگاتنگ با مردم دارد مثل تنفس ماهی در دریاست “.

اما مبارزه ازسوی مجاهدین به خارج ازمرزها کشیده می شود چرا که از ملاء اجتماعی خودعاری و تهی ست در نتیجه وسوسه کسب قدرت به هر طریقی در ذهنیت جمعی سران مجاهدین شکل می گیرد و تاکتیک مقطعی” اتکاء به بیگانگان ” مبدل به یک استراتژی و خصلتی همیشگی می گردد که پیامد آنی و سریع چنین رابطه ای بی شک جاسوسی به نفع بیگانگان و بر علیه منافع ملی ست.

حال مجاهدین در شرایط و وضعیت بغرنجی بسر می برند . اعتراف مقامات امریکایی به دست داشتن مجاهدین در ترور دانشمندان ایرانی و همکاری تنگاتنگ با موساد و سرویس جاسوسی رژیم اشغالگر قدس ، پرسش های زیادی را برای افکار عمومی در ایران و منطقه خاورمیانه به خصوص فلسطینی ها مطرح می کند.

شعار حمایت از الفتح و سازمان آزادیبخش فلسطین از سوی فرقه مجاهدین در تضاد آشکار با جاسوسی و پادوئی برای موساد و سرویس جاسوسی صهیونیستها است.

بعد از خیزش ضد امپریالیستی و ضد استبدادی ملت ایران در ۲۲ بهمن ماه سال ۱۳۵۷ تاکنون تضاد اصلی و عمده نظام سیاسی برآمده از انقلاب مردمی ایران در منطقه خاورمیانه رژیم اشغالگر قدس و در اشل جهانی طیف های میلیتاریست و نئومحافظه کار امریکایی بوده و است.

اکنون فرقه ی مجاهدین در تحلیل شرایط و تحولات سیاسی منطقه در طی سی سال اخیر در کدام جبهه قرار دارد؟

خشونت و ترور افسار گسیخته ی مجاهدین در جامعه ایران در نهایت چه پیامدهایی برای مجاهدین و رهبر عقیدتی آن داشته است؟

آیا مجاهدین با اتخاذ استراتژی ترور و اقدام خشونت آمیز برای براندازی حاکمیت سیاسی ایران در بیش از سه دهه آب به آسیاب امپریالیسم جهانی و رژیم اشغالگر قدس نریخته است؟

نتایج و تاثیر عینی استراتژی جنگ مسلحانه و چپ روی کودکانه به کجا انجامیده است؟ جز راست روی و در دام سرویس های جاسوسی بیگانگان افتادن سودی برای مجاهدین داشته است؟ جز اینکه فرقه ی مجاهدین گام به گام در مسیر منافع امپریالیست ها ، صهیونیزم بین الملل و رژیم های مستبد و ضد مردمی چون صدام و پادشاه اردن ، برداشته اند؟

بدرستی لنین رهبر و نظریه پرداز انقلاب اکتبر شوروی به یک قاعده مشخص و اصل مبارزه علمی تاکید داشت که ” نهایت چپ روی ، راست روی است و سرانجام راست روی ، چپ روی”.

حال اگر مقامات امریکایی به هر دلیلی دست به اعتراف زده و تاکید دارند که موساد و طراحان امنیتی و استراتژیک رژیم اشغالگر قدس مجاهدین را برای ترور دانشمندان جوان ایرانی آموزش داده و روانه ایران کرده اند تا دست به اقدامات ضد میهنی و ضد ایرانی بزنند ، نبایستی کمترین ابهامی در باره این اطلاع رسانی داشت زیرا شواهد ، قرائن و مدارک مستدل عینی زیادی وجود دارد و می توان به گفته ها و سخنان عناصر و کادرهای تشکیلاتی جدا شده ی مجاهدین که در ایران و سایر نقاط جهان بسر می برند اشاره کرد که تاکید و تصریح دارند سران مجاهدین از بعد از استقرار در عراق در دهه هشتاد میلادی به طور مدام ، مستمر و برنامه ریزی شده برای کشورهای مختلف جاسوسی کرده و اطلاعات مورد نیاز سرویس های جاسوسی بیگانگان را درباره میهن عزیزمان ایران جمع آوری و تامین کردند. برخی از عناصر و کادرهای تشکیلاتی جدا شده که در بخش ها و ستادهای امنیتی و جاسوسی مجاهدین سالها فعالیت کرده اند خود شاهد عینی این ادعا هستند.

پرواضح است پس زمینه ی جاسوسی مجاهدین برای بیگانگان به روزهای بعد از انقلاب ضد استبدادی و ضد امپریالیستی ۲۲ بهمن ماه بر می گردد روزی که یکی از کادرهای مرکزیت مجاهدین به نام سعادتی در حال تحویل اطلاعات نظامی و امنیتی ایران به عوامل جاسوسی KGB (سرویس جاسوسی شوروری سابق ) دستگیر شد. بررسی عملکرد و نگاهی به سوابق فعالیت های تشکیلاتی مجاهدین در بعد از انقلاب ایران گویای این امر مشهود است که سران و رهبران مجاهدین در رسیدن به اهداف خود و در مسیر کسب قدرت اقدام به ارتباط پنهانی با دولت های خارجی کرده و به شکلی مستقیم و طبق رهنمود سرویس های اطلاعاتی و جاسوسی خارجی عمل می کردند.

ماجرای سعادتی فاکت مشخص و روشنی است . دستگیری سعادتی از اعضای مرکزیت مجاهدین با نام مستعار ( سیکو ) در اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۸ توسط دولت موقت مرحوم مهندس بازرگان در هنگام مبادله اسناد اطلاعاتی حساس با یک مامور KGB به نام فیسینکو که در پوشش دبیر اول سفارت شوروی در تهران فعالیت می کرد ماهیت مجاهدین ، شعارها و چهره ی واقعی رهبری آن را در افکار عمومی مورد تردید قرار داد.

در آن هنگام موضوع جاسوسی سعادتی برای رژیم شوروی سابق از سوی سران مجاهدین طبق ویژگی و خصوصیات رفتاری و شخصیتی آنان به شکلی پرخاشگرانه ، خودبزرگ بینانه و با استراتژی فرار به جلو و پروپاگاندا طرح گردید تا بدین شیوه و روش موضوع جاسوسی را کمرنگ و افکار عمومی را منحرف سازند.

اما رهبران فرقه ی مجاهدین به دلایل روانشناختی و نیز شیفتگی بیمارگونه برای کسب قدرت سیاسی آگاهانه ارتباط با سرویس های اطلاعاتی بیگانه را شروع کردند آنها به خوبی واقف بودند که از پایگاه اجتماعی و مردمی در جامعه برخوردار نیستند پس سعی داشتند برای کسب قدرت به هر طریقی بیاندیشند در نهایت براحتی در خدمت اهداف جاسوسی بیگانگان قرار گرفتند . از جاسوسی برای KGB تا مزدوری برای رژیم منفور و مستبد صدام و سپس خبرچینی برای سرویس جاسوسی امریکا ( CIA ) و هم اکنون دست داشتن در ترور دانشمندان ایرانی با هدایت و آموزش موساد واقعیتی ست مشهود و اما تکاندهنده ، تلخ و گزنده.

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد