_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

به بهانه آغاز به فعالیت انجمن زنان

با تبریک و شادباش به مناسبت آغاز به کار انجمن زنان ایران
 

 

مهرداد ساغرچی - آلمان
22.11.2012

 

صورتهای سوخته و قلبهای منهدم شده
طبق معمول وقتی که انجمنی یا فعالیتی جدیدی پیش میآید همه خوشحال میشوند که صدای دیگری به صداهای سرکوب شده و انسانهای سرکوب شده اضافه میشود. درسالنی منتظر این معرفی بودم که ناگهان چهره جدیدی دیدم. قبلا در اشرف دیده بودمش وخانمی بود از میان صدها زنی که اسیر فرقه رجوی بودند و همیشه در برنامه های عمومی کوله باری از زحمت و سختی بر دوشش بود. بسیار سخت کوش و ساکت و بی مدعا زهرا میرباقری از معدود کسانی است که شهامت داشته است که خودش را به دنیای آزاد برساند.
این برای یک زن که در اسارتگاه ذهنی و جسمی در مکانهای تحت کنترل فرقه رجوی درهر جای از دنیا که باشند بسیار حرکت بزرگی است. شاید هم در اکثر موارد غیر ممکن... خیلی وقت بود که در اخبار خبر خروجش را شنیده بودم ولی باور نمیکردم که دست به افشاگری بزند. میدانید در فرهنگ ما ایرانی ها مسائل ناموسی و از این قبیل موضوعات بخصوص برای زنان بیانش تقریبا غیر ممکن است مگر اینکه کسی همه این موانع را برای مردم و نسل بعد خودش کنا ر بزند. حقیقتا این برای بسیاری قابل فهم است که وقتی انسان بخواهد درباره آنچه بر سرش آمده حرف بزند چقدر دشوار است.... وقتی خانمها بتول سلطانی و زهرا میرباقری و نسرین ابراهیمی و همینطور خانم ملکی داشتند در این باره صحبت میکردند واقعا سختی این لحظات را میشد در نگاهشان دید.
این جلسه باز هم برای من شنیدن و یادآوری سختی ها و خیانت هائیکه به اعتماد یک نسل شده برایم درد آور شده است. باز هم با تبریک به همه زنان که در این مسیر قدم گذاشتند. از طرف انجمن ایران فانوس و خودم برای شما آرزوی موفقیت میکنم و شما، ما را در همه موارد کنار خودتان بدانید.


مهرداد ساغرچی
 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فرقه رجوی فرصت طلب ترین گروه ایرانی (قسمت چهارم)

 

 

مهرداد ساغرچی - آلمان
22.11.2012

http://iran-fanous.de/middle/1529-Sagharchi-Forsat%20Talabi-12.11.2012.htm

 

فرقه رجوی هر روز که به حیاتش ادامه میدهد به جای همخوانی با دنیای جدید که دیگر پایان عصر دیکتاتوری ها و شخصیت پرستی است با کلان خرج های بی پایان به قلم به مزدانش برای بستن دست و دهان مخالفان یا منتقدان خودش به هردری میزند...که کلامی به آنچه واقعیت این گروه است  اشاره نشود...بگذریم که هر چه بیشتر از این کارها میکنند بیشتر دستشان رو میشود که واقعا چقدر به شعارها و حرفهائی که میزنند پایبند هستند.

وقتی که در روز روشن و علنا از زبان و قلم مزد بگیرانش میگوید هیچکس حق انتقاد به رجوی ها را ندارد و جایگاه خدائی به خودشان میدهند پس بخوانید اگر روزی به حاکمیت برسند به منتقدانشان چه میگویند حال که با این پرونده سیاه و پراز سوال و ابهام هستند اگر روزی به حاکمیت برسند خواهند گفت که ما دیگر فرستادگان از آسمان هستیم..و باید که همه به خدائی ما اقرار کنند ....

در ادامه بحث فرصت طلب ترین گروه ایرانی به مقطع سال 67 و عملیات فروغ مجاهدین رسیدیم...با پذیرش آتش بس توسط ایران عملا استراتژی مجاهدین و مشخصا رجوی  به گل و کاه نشست.که تا امروز آثارش نیز پیداست. این عمل باعث شد رجوی با التماس و زاری به خدمت صدام رسیده که بتواند  پاسخ را چند روزی به عقب بیندازد(به گفته خودش) و در عرض یک هفته همه نیروها را به قربانگاه بفرستد...این عمل اولا یک بازی کارت لاتاری برای رجوی محسوب میشد که از سوئی فکر میکرد با پشتیبانی هوائی عراق و شرایط بهم ریخته حاکمیت در ایران میتواند به هدف و سرنگون کردن رژیم و نهایتا آروزی چندین ساله یعنی رسیدن به قدرت ,برسد......دوم اینکه میخواست که در این مقطع آنچه که از نیروهای قدیمی و سابقه دار سازمان باقیمانده بود به قربانگاه بفرستد تا هم ازخون آنها نهایت استفاده را بکند و هم بتواند موانع بر سر ولایت مطلقه خودش برسازمان را بردارد.............

 

اما آنچه که پیش آمد شکست فضاحت بار نظامی با بالاترین خسارت وارده بر بدنه و راس سازمان و تشکیلات بود. تمامی پیش بینی ها غلط از آب درآمد و همه به گفته خود مریم رجوی طلبکار این تصمیم رجوی بودند. به قول خودش همه درهم شکسته و خرد شده بازگشتند. حال رجوی باید با یک حرکت میخ خودش را الی الابد میکوبید. انقلابی که خودش برای کادر مرکزی راه انداخته بود فراگیر کرد. به همه دستور داد آماده نبردی سنگین تر از فروغ شوند. با یک فرصت طلبی منحصربه فرد از خونهای ریخته شده دستمال خون آلود درست کرد و گفت باید که همه چیز را به جز رهبر عقیدتی طلاق دهید. به این صورت همه را یک بازی کشاند که فکرشان از شکست جنگی و ایدئولوژیک که خورده بودند فاصله بگیرد....اما مرگ خمینی آخرین ضربه را به استراتژی جنگ و خونریزی و ترور رجوی زد. حال همه سران سازمان میگویند باید عملیات انجام داد. رجوی به حالت آماده باش در میآید. اما صدام حسین حاضر نمیشود که امنیت کشورش را به خطر بیندازد. با حمله مخالف است. پس رجوی تسلیم صاحبخانه اش میشود. بعد نفر شماره دو سازمان مهدی افتخاری به خاطر مخالفت با رجوی تحریم و تبعید میشود.

بعد با یک حرکت تمامی مواضع مسئولیت در سازمان را تحت عنوان انقلاب مریم به زنان میدهد. چرا؟؟ این فرصت طلب ماهر میداند از باقیمانده پرنسیب مبارزین سابق باید استفاده کند و به آنها بگوید شما اثبات کنید برای جاه و مقام که به مبارزه قدم نگذاشتید و بعد هم بایک حرکت همه را به حاشیه کشاند.

در این ایام یعنی از سال 68 تا 70 بسیاری از سازمان خارج شدند و بسیاری هم به مرگهای مشکوک از بین رفتند که در خیلی از مقالات دوستان جداشده شرحی بر آنها رفته است اما سوال اینجاستکه  چگونه شد که بعد از آتش بس از بین نرفت.؟؟!

 

بله مائده ایکه برای رجوی رسید" جنگ کویت "بود. از خیلی وقت قبل دولت عراق تصمیم گرفته بود که از شر رجوی و گروهش خلاص شود. اما خوب خیلی مسائل بود که مانع میشد منجمله فکر میکرد با تسخیر کویت میتواند باج خوبی از رژیم ایران بگیرد. اما همه چیز آنطور که فکر میکرد پیش نرفت و بالاخره با شکست و تحریم دهه ساله روبرو شد.

اما رجوی با حفاظت از مرز شرقی عراق در منطقه کردی خودش را به صدام نشان داد که قبل از هر چیز دوست کسی است که برایش منفعت داشته باشد و در نتیجه با ایستادن در مقابل شورش و نفوذ کردها به منطقه عربی از پاشیدن عراق در آن روزها جلوگیری کرد و این خوش خدمتی هرگز از چشمان صدام حسین کنار نرفت. و آن شد که سهمیه کاملی از فروش نفت در حساب رجوی سرازیر شد.

با حمایت کامل از رجوی در عراق, سازمان هم ماکزمیم فشار را بر نیروها وارد کرد...

 

در موقع تحریم های اولیه عراق توانست از فرصت بدست آمده امکانات و تجهیزات زیادی را بدست بیاورد...بعد هم نیروها مجبور شدند یکی یکی بندهای اسارت بار"انقلابش" را بپذیرند....حال ببینید که در کدام مقطع این رهبری حتی یک مورد بجز به موقعیت شخص خودش به سایرین فکر میکند... به هر حال در این ایام باید رجوی فکری میکرد که یک تصفیه کامل تشکیلات را انجام میداد.

رجوی قصد داشت با از بین بردن دفتر مرکزی و یکدست کردن تمامیت تشکیلات تحت عنوان شورای رهبری و آوردن زنان در راس در بیرون ژست دموکرات بودن بگیرد و در درون هم همه سران قبلی یعنی مردها را به زیر بکشد و بعد یک ترکیب کاملا گوسفند وار که حتی اجازه سوال کردن به ذهن خودشان ندهند را به راس کشاند البته حتی در زنان هم کسانی که حتی یک بار سابقه سرکشی داشتند را اجازه ورود به شورای رهبری کذائی اش را نداد..بعد هم به فکر سرکوب واقعی افتاد . چه کار کرد؟

 با یک حرکت تحت عنوان" نفوذی" تمامی بچه های سابقا زندانی یا سابقه دار تشکیلاتی را به زندان و شکنجه کشاند و صد البته در الویت افراد به اصطلاح مساله دار مشکل دار با بازی انقلاب قرار داد.وبا اتهام اینکه نفرات زندانی  سابقه خیانت یا آدم فروشی یا همکاری با دشمن دارند ویا اتهامات دیگر خیلی را هم سربه نیست شدند...چه بسیار کسانی که امروز از سازمان خارج شدند از خاطرات آن روزها چیزی نمیگویند و بسیار دل چرکین و پر ازراز و درد هستند... به هر حال دوره تصفیه درونی سازمان در آن ایام با نشست هائی تحت عنوان "نشست های حوض" پایان یافت اما آثارش تا امروزبه عنوان یک جنایت رجوی علیه نیروهای خودش باقیست. البته که این اعمال مادر زاد فرقه هاست که در محتوای آن بوده و خواهد بود.

 

بعد از سال 73 یک سری تصفیه دیگر در سازمان انجام شد قبل از آن با یکدست کردن راس سازمان توانست چند قرارگاه در نوار مرزی برقرار کند که اجالتا برای مردهای بیکار شده به اسم افسر قرارگاه یا .....کار درست کند واز طرفی هم به مطامع خودش درباره زنان میرسید چون دیگر آن افراد که رجوی را از نزدیک کنترل میکردند را از خودش دور کرده بود ..به گفته خانم سلطانی چه بسا اگر یکی از کادرهای مرد قدیمی سازمان از کارهای رجوی خبر دار میشد و از رقص رهائی یا...سایر گند کاریها خبر دار میشد اجازه ادامه حیات به او نمیدادند....اما تاریخ قضاوت خواهد کرد...کسانی که با خون و جان و زندگی خود در مسیر ی قدم گذاشتند چگونه تحت نام های مقدس به بازیچه ای تبدیل شدند و روح و جمسشان تسخیر شد به خاطر رهبری یک کسی که بیش از هر چیزی خودش و خود ش مهم بود و فرصت طلبی های بی اندازه او..به تباهی و نیستی رفتند...

بی جهت نیست که امروز مزدورش را به میدان میفرستد که کسی حق ندارد به رجوی ها انتقاد کند...تصور کنید ما افراد جدا شده  که روزگاری همه عشق وعمرمان را دراین مسیر گذاشته ایم حال با چه انگیزه ای باید زندگی کنیم یا اینکه باید چه نگاهی به زندگی داشته باشیم... خانواده ایکه حتی به انسان بودن عزیزانشان شک دارند که مگر میشود کسی بیست سال با مادر تماس نگیرد یا یادی نکند یا نامه ای برای فرزند یا همسرش نفرستاده باشد....هنوز هم برای خانواده ما باور نکردنی است که احساس یا عاطفه ای برای ما باقی مانده باشد!! شاید زخمهای این زندگی هرگز خوب نشود...اما نگاشتن شاید اندکی مارا

آرام کند و شاید هم شنیدن اینکه یک نفر مجبور شد به این موضوع فقط فکر کند و راحت فریب نخورد به ما کمی آرامش دهد......آآ

 

بعد از فرار چند نفر در عملیاتهای مرزی سازمان رجوی دید همه آنچه که سرکوب و کوبیدن تحت عنوان انقلاب و رهایی و نفوذی و طلاق و "هفت بند ان قلاب" انجام داده است باز هم "شکافهایش " را نبسته است...بازهم دردهایش زیاد شد و صبر کرد و عملیاتهایش را قطع کرد....

سال 76 است با آمدن خاتمی و شعار اصلاحات و پیدا شدن زمزمه تغییر در درون رژیم این بار مجبور شد هم درون شورا هم درون سازمان تصفیه جدی بکند. بحث های خاتمی زده گی با نمایش بالاترین نفرات بخش سیاسی که همه را از خارجه فراخوان داده بود شد.این جریان با نمایش ابریشمچی و محدثین و چند زن و مرد دیگر روی سن انجام میشد و با تایید سران دیگر در پشت میکروفن ها انجام گرفت که هر کس که اندکی فکری دارد که فکر کند خاتمی مصدق است شناسائی شود و سرکوب کامل شود.

 

بعد بلافاصله با پذیرش ریسک فرار نفرات عملیاتهای مرزی و داخلی را شروع کرد. چون باید نان را به نرخ روز خورد. چون اگر خودش رانشان نمیداد شاید قدرتهافکر میکردند تمام شده..شاید هم فرصت طلبی با رگ و پوست آنها گره خورده است...

با یکی مخالفان رژیم که در پاریس در سالهای 59و58 فعال بود حرف میزدم دیدم یک زخم درکنار گلوی او هست گفتم چیست با تمسخر گفت دوستای سابقا مجاهد تو در وحدت با انصار حزب الهی در پاریس یک سیخ در گلویم فرو کردند که شعار ندهم!

بله اگر لازم باشد برای رسیدن به هدفشان طبق گفته خودشان با شیطان هم هم کاسه میشوند...

بعد از انتخاب خاتمی که رجوی خیلی بهم ریخته بود در دور دوم گفت باید کاری کرد که او انتخاب نشود..در بهمن و اسفند 79 بیشترین عملیات را به ثبت رساند که با شکاف در حاکمیت نگذارد خاتمی انتخاب بشود.

اما خاتمی انتخاب شد وپیش بینی رجوی غلط از آب درامد و بعد آمد گفت خاتمی یک تشکر به ما بدهکار است که خامنه ای از ترس مجاهدین او را قبول کرد درحالیکه چند هفته قبل میگفت خاتمی انتخاب نمیشود چون شکاف در حاکمیت است...

به این ترتیب یک بار دیگر بعد از ده سال سرفصل دیگری به پایان رسید. سرفصلی که بعد از آن منجر به تصفیه دیگری درسازمان شد.و مرحله ایکه به مخفی شدن ابدی" رهبری نوین" انجامید.

 

ادامه دارد......

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فرقه رجوی فرصت طلب ترین گروه ایرانی (قسمت سوم)

هر چه گذشته را بهتر وبیشتر ورق میزنیم بیشتر دوست داریم که کمتر بدانیم.

 

 

مهرداد ساغرچی - آلمان
12.11.2012

http://iran-fanous.de/middle/1529-Sagharchi-Forsat%20Talabi-12.11.2012.htm

 

هر چه گذشته را بهتر وبیشتر ورق میزنیم بیشتر دوست داریم که کمتر بدانیم.


میدانید این احساس همه کسانی است که روزگاری از عمر و نفس خود را درمجاهدین گذرانده اند. آخر این که هر چه بیشتر متوجه میشویم تا کجا مورد خیانت و دورئی و سواستفاده قرار گرفتیم شنیدن برای ما خیلی دشوارتر میشود. اما گذشته چراغ راه آینده است چون نسلی که با همه عشق وعلاقه خالصانه ای که داشت ولی فریب سیاست بازان روشنفکر نما و دین بازان کرواتی و غیر کرواتی را خورد. به این خاطر است که باید روشنگری کرد که نسل آینده هم, درست تر قضاوت کنند و هم با چشم و دل بازتری به آینده بروند.


در قسمت قبلی به مقطعی سال 64 رسیدم. یعنی کودتای واقعی رجوی بعد از انقلاب 57 در سازمان مستلزم یک تصفیه جدی و یکدست کردن همه چیزو تثبیت رجوی به عنوان رهبر مادام العمر شروع شد.
این کودتا با نام "انقلاب ایدئولوژیک" بود که اول با قرارگرفتن مریم رجوی در کنار رجوی و یک ازدواج و طلاق و بی دلیل که با یک سری داستان سرائی و خرمردرندی تمام عیار, صف خود باخته و خود نباخته را برای رجوی مشخص میکرد.


رجوی با این حرکت در مرحله اول به همسر دلخواه رسید.دوم با این مساله هر مسولی که با او همخوانی نداشت و سر سپرده نبود شناسائی شده و تصفیه میشد.سوم زنانی که به هردلیل رسیدن به آنها با موانعی روبرو بود دیگر چنین مانعی عملا برداشته میشد. چهارم تحت عنوان انقلاب ایدوئولوژیک و تثبیت کلمه رهبری عقیدتی فکر رقابت یا اظهار نظر از هر کسی که کمی بیشتر از رجوی میفهمید را میگرفت . به اضافه اینکه با یک طلاق اجباری برای همه کادرهای دفتر مرکزی آن زمان و ازدواج اجباری دیگر موقتا آنها را با زنان یا مردان جوانتر مشغول نگاه میداشت که خیلی به کارهای رجوی فکر نکنند.!


بچه ها گوش کنید:
همه اینها تحت کلمه یا کلمات انقلاب و رهایی و آزادی زنان و برداشتن غل و زنجیر به خورد نیروهای تحت امر داده میشد. بعد اینرا زمینه ساز انقلاب سرزمینش میداند و بعد همه را در سخنرانی اش به شغال وکفتار و تهمت و افترا زن معرفی میکند و خودش را کبوتر سفید بی گناه قصه و برادرش را هم برای گریه و مویه به میان حضار میاورد.حقیقتا هم آموزش خیانت و ادم فروشی را به بهترین شکل رهایی مریم نام گذاری کرد و از پاشاندن خانواده نزدیکترین دوستش تحت عنوان بالاترین فدا نام میبرد و بعد لقب ابوالفضل هم به او میدهد.


به راستی چقدر چندش آور شده است این داستانهای مزخرفی که از اول تا آخرش برای قدرت و شهوت است. بعد هم برای اثبات دوستی و معرفت خواهر دوست شهیدش را به عقد ابوالفضلش در میاورد که نکند تنها بماند.ومیگوید برادر شهیدم به من سرپرستی خواهر وخانواده اش را سپرده و چه امانت داری با مرامی؟؟!!! بعد از آن در سازمان یک بحث ایدوئولوژیک مطول تحت نام وحدت کار و مسولیت راه میاندازد که بتواند راحت کسانی که به ساده گی تن به طلاق اجباری نداده اند را حذف کند و یا لا اقل در راس هیچ کاری نباشند.


در این ایام که جنگ بین رژیم و رقبا بالا گرفته بود مجاهدین هم دستخوش معامله قرار گرفته بودند و وقتی رجوی متوجه شد که هیچ جور نمیشود جان به در ببرد باز هم یک پرواز! ببخشید" فرار تاریخ ساز" دیگری بر فراز کوهستانها انجام داد و به بغداد گریخت. همزمان با جمع کردن نیروها و سازماندهی نظامی برای تضمین آینده" مالی" و حضور خود در عراق مجبوربود نشان بدهد که در صف آنهاست و به انجام عملیات و گرفتن غنیمت های درخور توجه خودش را به صابخانه نازنینش(صدام) ثابت کرد و با یک قرارداد حضور بدون مدت تحت عنوان" سازمان" و به گفته خود رجوی به عنوان نماینده گان یک کشور خارجی در عراق و حالت سفارت خانه بودن اماکن تحت حضور سازمان در عراق امکان هر گونه دخالت دولت عراق ویا هر کس دیگری را برای کنترل و زنجیر کردن افراد گرفت. همزمان به هر شکل که بود هویت فردی افراد را گرفت و بعد به همه افراد ابلاغ کرد که به لحاظ فردی هیچ کس شما را در عراق نمیشناسد و هر کس به غیر از هویت مجاهدی در عراق تردد کند به عنوان فرد غیر قانونی دستگیر میشود.به این دلیل است که خیلی از دوستان از اشرف و سایر مکانهای مجاهدین به نام زندان یاد میکنند چون در محتوا هیچ تفاوتی با زندان و بند اجباری ندارد.


درنیمه اول سال 67 اتفاق آتش بس و بی دنباله شدن سازمانی که نطفه اش با جنگ و جهاد و خونریزی بسته شده است بزرگترین شوک به رجوی وارد میکند و مجبورش میکند برای حفظ سازمان در یک هفته همه نیروها را به قربانگاه بفرستد و این چنین شد که با التماس از صابخانه پاسخ به آتش بس را ده روزی به عقب انداخت .اما دیگر فاید ه نداشت و آب رفته دیگر به جوی باز نگشت.....هر چند به لحاظ نیروئی تقریبا کمرشکن شد اما بی فاید ه هم نبود. از طرفی برای رجوی بعد از دوسال بحث برای تثبیت خودش بهترین فرصت هم از چند بابت بود.
اما در مقطع عملیات فروغ که برای سرنگونی و استقرارحکومت بی طبقه و یک دست رجوی انجام میشد آخرین نیروهای سرکش مثل علی زرکش و ..به میدان فرستاد که برای همیشه از دستشان خلاص شود.
از آنجا که عملیات همیشه برای رجوی انبوهی کمک مالی تولید میکرد نهایتا صابخانه به دیده نیروی ویژه به میهمان نگاه میکرد و این بود که سهم دائمی از نفت عراق میشود تضمین حیات و آینده سازمان و بی دلیل نبود که میگفت سرزمین استراتژیک من عراق است.


در عملیات فروغ خارج از تصورش به دلیل باز بودن مرزهای ایران به جلو نفوذ کرد ولی باور نمیکرد که بیش از هزار پانصد کشته و انبوهی مجروح و نهایتا تعدادی انسان بی شوهر و بی همسر و فرزندان بدون والدین روی دستش بماند. همه اینها با کلمات فدا و رهائی و امام رضا و فروغ و یک دو جین دجالیت به خورد جوانان و نیروها دادن و خلاصه جا زدن خودش و کارش تحت عنوان امام حسین و یارانش و اندکی هم بغض و اشک نشان دادن در نشست ها توجیه میشد. البته این بار قضیه جدیتر از این حرفها بود. همه نیروها ی بازگشته با زبانهای بلند به جان رهبر دائمی افتاده بودند و به قول مریم همه سر تا پا متناقض و طلب کار مسعود بودند. حال باید به فکر اساسی دست بزند.


این چنین بود که سازمان در یک بحران جدی رفت .حال درست هر آنچه قولش را داده بود پنبه شد.دیگر چگونه میتوانست سر برو بچه ها رو کلاه بگذارد.
حال نمیداند که مرگ خمینی هم در راه است و باز مشکل بی دوا و مرض در راه است . در قسمت بعدی به جلوه های دیگر ی از این فرصت طلب ترین گروه و رهبری اش به مقطع بعد از سال 68 میپردازیم
 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فرقه رجوی فرصت طلب ترین گروه ایرانی (قسمت دوم)
 

 

مهرداد ساغرچی - آلمان
31.10.2012

http://iran-fanous.de/middle/1467-Sagharchi-Forsat%20Talabi-24.10.2012.htm

 

در قسمت اول بدون توضیحات به فرصت طلبی و نان به نرخ روز خوردن فرقه رجوی پرداختیم وبا اشاره به سوالات محوری این بحث به خواننده این امکان را داده که خود نیز به تحقیق و بررسی بپردازد.


اما خوب است با نگاهی کوتاه یک مقدار از این پرونده را منظم کنیم:
بعد از انقلاب57 رجوی با خزیدن به زیربقای عقب مانده ترین گروههای موجود برای شرکت داده شدن درحاکمیت از هیچ خوش رقصی در همان اوان انقلاب کوتاهی نکردند.
برای بیشتردیدن مواضع "انقلابی" مدعیان به نشریات وسرتیترهای اطلاعیه های سازمان نگاه بیندازید.
در سال 58 تا 60 شعار مرگ برآمریکا بر اساس نان به نرخ روز خوری شعار اصلی سازمان رجوی شده و درتمام روزهای تحول سرنوشت ساز در ایران هیچ اثری از منافع "خلق" و مردم در موضع گیریهای عملی آنان دیده نمیشود.فقط دعوا برسر راه ندادن نماینده شان در انتخابات رییس جمهوری و مجلس است. البته کینه رجوی در اساس برای راه اندازی مبارزه مسلحانه فقط همین بوده که نتوانسته موضع ریاست جمهوری را دریافت کند.


با شروع جنگ با اعلام شرکت در جنگ در راستای شرکت داده شدن در حاکمیت حتی کلمه ای ازصلح نزدند.اعلام کردند که در همه صحنه های جنگ خواهند بود وبرعلیه دشمن خارجی خواهند جنگید.
با سفر تاریخ ساز و گذاشتن تمام بدنه و سر سازمان در ایران برای کشته شدن و درست کردن پروسه انقلابی برای خودش یک سرفصل دیگری از اپورتونیسم و فرصت طلبی شروع میشود.
در فرانسه خبری از شعارهای ضد امپریالیستی و ضد بعثی نیست.
یکسال بعد بایک چرخش کامل با دشمن دیروزش و یار و پدرخوانده جدید عهد میبندد که در کنارش بجنگد.
با طارق عزیز وزیر خارجه وقت قرار داد صلح میبندد تا در تاریخ ثبت کند ! که صلح طلب است.اصلا هر کس به این جماعت بگوید چرا همین سوال میشود فرصت طلبی واپورتونیسم...
چند وقت بعد نیروهای نظامی را به مرز میخواند که بر علیه همه دشمن مشترک بجنگنند.
بعد از مدتی که شورائی برای گرفتن حکومت راه اندازی کرده تک به تک نفراتش را اخراج میکند با این شعار که این افراد مرز نداشتند.
چندی بعد بنی صدر نیز به همان بهانه اوت میشود.
احزاب کردی هم که روزی متحدشان بودند یکی یکی با همان بهانه ها اخراج شده اند.
طنز روزگار این است که تا به حال هر کس از آنها جدا شده خودش جدا نشده بلکه اخراج شده و سازمان و رجوی دیگر تحمل نداشته است که آنها را حفظ کند.


در ادامه تمامی نیروهای بالائی سازمان تصفیه میشوند.یعنی تحت عنوان انقلاب ایدئولوژیک یکی یکی خلع رده شده و با فرصت طلبی اوت میشوند. هرکس هم میخواهد که بماند مجبور است مجیزگوی دربار باشد یا به عبارت ساده تر فرصت طلب باشد. برای نمونه نگاهی بیندازید به سایت های متعلق به سازمان که تک به تک اعضا یا مسولین یا حتی نفرات باقیمانده در شورا مجبور هستند که آنچه میگویند نمونه ای کلیشه ای از مطلبی باشد که رهبر خوش دارد ...تا اینجا نگاهی کردیم به سالهای 57 تا 64 که البته من خیلی دوست دارم که کسانی در آنزمان در سازمان بوده اند بیشتر و دقیق تر به آنچه که مثل آفتاب روشن میکند این فرصت طلبی چگونه با حیات سازمان گره خورده است کما اینکه امروز درهر صحنه ای شاهدش هستیم.
در ادامه اشاره ای به بعد از سال 64 و نان به نرخ روز خوری فرقه ورهبری اش میکنیم.

بعد از چند ماه با یک چرخش کامل سیاسی با این فکر که حاکمیت در حال فروپاشی است با رئیس جمهور معزول(بنی صدر) چهره عوض کرده و ضد ولایت فقیه شدند.
 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فرقه رجوی فرصت طلب ترین گروه ایرانی (قسمت اول)
 

 

مهرداد ساغرچی - آلمان
24.10.2012

http://iran-fanous.de/middle/1467-Sagharchi-Forsat%20Talabi-24.10.2012.htm


شاید در بیش از یک دهه گذشته هیچ کلمه ای بیشتر از اپورتونیسم و خیانت در درون سازمان مجاهدین موضوع بحث و بهانه سرکوب هر دگر اندیش یا هر سوالی که به زعم رهبران خوش نیامده باشد, نبوده باشد.
چیزی که رجوی همیشه میخواسته به عنوان بزرگترین افتخارش جا بزند.!!بی دلیل نبود که محمد رجوی که جوانی تازه وارد بود و پس از مطالعه اطلاعیه ها و نشریات در پروسه سالهای 57 تا 61 سراپایش را تناقض از این همه اپورتونیسم سازمان تحت رهبری پدرش گرفته بود و در نشست عمومی گلوی پدر را میفشرد که چرا آنروزها این همه شعار ضد امریکائی و جنگ میزدی وبعد همه چیز را در هر پروسه عوض کردی !؟ و پدر که در منگنه سوالات مانده بود طبق معمول همیشه اش با مسخره کردن ولی با خشمی که از سوال فرزند"ناخلف" به( زعم خودش) سراپایش را گرفته بود میگفت این هم از بچچه ما که این را از سر رد کند. به راستی چرا بعد از آن همه آرشیو اطلاعیه ها از کتابخانه ها جمع شد؟


مگر چیزی برای مخفی کردن وجود داشته است ؟
مگر نمیگوید که اپورتونیسم بزرگترین دشمن مردم ایران است؟
بله این بحث از اینجا به ذهن من زد که چرا این روزها بحث درگیریهای سوریه سرتیتر خبرهای سایتهای تبلیغی مجاهدین شده است؟؟
چرا این قدر مردم سوریه برای مجاهدین مهم شده است؟
مگر رجوی نگفت "انقلابش و طلاق " فقط برای ایران است و فکر کردن بجز ایران حرام است و گم کردن تضاد اصلی است؟؟
مگررجوی به تمام گروههای خارج کشور و داخل کشور اتهام فرصت طلبی و گم کردن تضاد اصلی را نمیزد؟؟
خب حال چه شد که تضاد اصلی جهت جغرافیائی و سیاسی اش به سمت غرب عراق رفت؟
حال چه شده که حاضر هستی بقیه نفرات را در درگیریهای سوریه به خاک بیندازی و بعدش بگوئی که مسئول آزاد سازی سوریه هم بودی یا اینکه بعد خواهی گفت که راه تهران از دمشق میگذرد؟!


به هرحال این سوالات که مربوط به حال نیست.نگاهی کوتاهی واجمالی خواهیم داشت به این پروسه که چگونه شعار و کشک بافیدن برای خام کردن جوانان که برای ایشان بیگاری بدهد تا برای خود افتخار رییس و رهبر شدن بخرد و از گرده این افراد از جسم و جان و خانمانشان به نام آزادی نهایت سواستفاده را بکند و نهایتا هم اگر این افراد روزی تصمیم به بازگشت به زندگی عادی داشته باشند هیچ چیز دردست نداشته باشند جز یک روح نابود شده و یک تن شکسته و امید از دست رفته برای ادامه زندگی , چرا که دیگر فرقه رجوی برایشان در هیچ شکلی رمقی نگذاشته است.


ادامه دارد....

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد