_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon@iran-ghalam.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

هذیان گویی و دروغهای آشکار مسعود رجوی

 

 

حامد صرافپور، فریاد آزادی، ششم دسامبر 2012
http://www.faryade-azadi.com/

 

مسعود و مریم رجوی در حالی که برآشفته از افشاگریهای پی در پی منتقدان و جداشدگان خود هستند بار دیگر به طرز فلاکتباری مدعی شدند که هیچگونه کمک مالی از طرف این فرقه به کسی داده نشده است؛ و مثل گذشته همه خبرهای پیشین رسانه های معتبر جهان را هم تکذیب نموده و آنرا به جمهوری اسلامی نسبت دادند:
http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=119999

 

 

(((در حاليکه فساد دستگاه حکومتی مالکی عالم گير شده و به معامله تسليحاتی با روسيه و رشوه خواری در اين معامله به يک فضاحت بی سابقه برای او تبديل شده است. وزارت اطلاعات رژيم آخوندی در يک خبرسازی ابلهانه به ناگهان ادعا کرده است رهبران و سياستمداران برجسته عراقی مانند اياد علاوی و طارق الهاشمی توسط مجاهدين تأمين مالی می شوند.

در شرايطی که مالکی، در تنگنای قافيه فساد و رشوه خواری مجبور شده است علی دباغ را برکنار کند، رژيم رژيم آخوندی برای نجات نخست وزير تحت الحمايه اش به جفنگ گويی افتاده و خبرگزاری مهر وزارت اطلاعات نوشته است «برخی از اعضای العراقيه به طور منظم از گروهک تروريستی منافقين پول دريافت می کردند... اين اموال از طريق حسابها و بانکهای خارج از عراق در اختيار اعضای العراقيه قرار می گرفت و طارق الهاشمی، اياد علاوی، صالح المطلک، حيدر الملا، فلاح النقيب و ميسون الدملوجی از جمله اين اعضا بودند».

پيش از اين اطلاعات آخوندی ادعا کرده بود که مقامات کاخ سفيد و وزارت خارجه آمريکا و پنتاگون و سنا و کنگره آمريکا نيز توسط مجاهدين تأمين مالی می شوند و قضات انگلستان و فرانسه و اسپانيا و دادگاه عدالت اروپا و دادگاه استيناف آمريکا و 7هزار شهردار اروپايی و 4هزار پارلمانتر در سراسر جهان از مجاهدين حقوق می گيرند واخيراً ادعا کرد لازمه حل و فصل بحران مالی يونان آن چنان که وزير خارجه آمريکا از اين کشور خواسته است، پذيرش مجاهدين در يونان است.)))

همانگونه که در خبر فوق ملاحظه می شود، سران فرقه برای منحرف کردن موضوع رشوه هایی که به ایاد علاوی و طارق الهاشمی و بقیه پرداخته اند، بحث مربوط به سیاستمداران بازنشسته و فرتوت آمریکایی و اروپایی را هم پیش کشیده اند تا همه را با هم یکجا رد کنند!... و با همین کار نابخردانه که ناشی از لو رفتن بخش دیگری از مفاسد آنان است، ناخواسته همه زیرآبی رفتنهای خود را تأیید و رو کرده اند.

لازم به یادآوری است که تعداد زیادی از همین سیاستمداران و نظامیان بازنشسته به صراحت حقوق گرفتن و رشوه گیری خود از مجاهدین را در جلوی دوربین خبرگزاریهای معتبر جهانی مورد تأیید قرار داده و به آن معترف شده اند. نمونه های آنرا می توانید در لینکها و عکسهای زیر مشاهده کنید که قبلاً هم انتشار یافته بود:

 

 

لینک اعتراف مایکل موکیزی به دریافت پول از مجاهدین:
http://youtu.be/yHrQ7J0UJrA

 

لینک اعتراف پاتریک کندی به دریافت پول از مجاهدین:
http://youtu.be/xL_k53tJd8A

 

اولین بار نیست که رجوی با شارلاتانیسم و بازی با کلمات کارهای نامتعارف خودش را نفی می کند، سال گذشته در مراسم عید فطر نیز وی در سخنرانی اش برای ساکنان پادگان اشرف به همین مسئله اشاره نمود و با تمسخر به اعضای از همه جا بی خبر خود گفت: می گویند مجاهدین به پارلمانترهای آمریکایی پول داده اند، یعنی مجاهدین اینقدر قدرت دارند که به نمایندگان ابرقدرت پول می دهند؟ هه! (نقل به مضمون)

و این درحالی بود که (به استناد عکسها و لینکهای فوق) خود این افراد به صراحت به گرفتن پول از مجاهدین اقرار نموده بودند. البته گرفتار شدن در انواع بحرانهای داخلی و خارجی چنین هزیانگویی هایی هم بدنبال خواهد داشت؛ اگر امروز ایادعلاوی ها و طارق الهاشمی ها به این مسئله (و نیز به اعمال تروریستی خویش) اقرار نمی کنند مشکل در نگرفتن رشوه نیست، مشکل اینجاست که غربیها حداقل این صراحت را دارند که به گرفتن پول اقرار کنند اما مزدوران و جیره خوارانی مثل افراد ذکر شده (که یک نمونه اش مثل هاشمی همانند رجوی به دلیل اقدامات تروریستی فراری شده و حتا حاضر به شرکت در دادگاه هم نیست) صراحت و صداقت لازم را برای اعتراف صادقانه هم ندارند. چنین افرادی باید در دادگاهی بین المللی که برای رجوی برگزار خواهد گردید به همکاری و همدستی و جیره خواری و شرکت در اعمال تروریستی اعتراف نمایند.

 

حامد صرافپور
6 دسامبر 2012

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وقتی جنایتکار جنگی (وسلی مارتین) دادستان می شود

 

 

حامد صرافپور، فریاد آزادی، پاریس، ششم نوامبر 2012
http://www.faryade-azadi.com/

 

روز گذشته سایت مجاهدین در مورد کنفرانس لاهه مطلبی به انتشار رسانیده به این مضمون که در تاریخ 30 اکتبر، سرهنگ وسلی مارتین فرمانده سابق حفاظت قرارگاه اشرف ضمن حضور در کنفرانسی موسوم به لاهه! به دفاع از فرقه رجوی پرداخته و با سخنان شگفت انگیزی مدعی گردیده که ایشان 3200 برادر و خواهر در اشرف دارد و هیچگاه در اشرف و لیبرتی کسی تحت فشار نبوده و کسی در این مکانها بزور نگهداشته نشده است!!!.

 

http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=118317

 

 

(((شايعه اين است که اعضا در اشرف و ليبرتی برخلاف ميلشان نگه داشته می شوند. من از همه مجتمعها ديدن کرده ام. همين طور ديويد فيليپس و لئو مک کلاسکی هم از همه جا ديدار کرده است. ما با هر تعدادی که می خواستيم دست می داديم. هر کس می خواست ترک کند بايد دست ما را می گرفت و خارج می شد. ما افرادی را داشتيتم که بريدند و آمدند، گفتند ما می خواهيم زندگی خودمان را داشته باشيم.
رهبری مجاهدين در اشرف از نزديک با ما کار می کرد که به اين افراد کمک کند اين انتقال را انجام دهند.)))

سرهنگ وسلی با بی شرمی برآمده از طینت جنایتکارانه اش در این سخنرانی به حدی نگران دمکراسی و حقوق بشر شده است که اگر کسی او را نشناسد تصور می کند با یک «بذرپاش دمکراسی» طرف حساب شده است. این شخص که خود یک جنایتکار جنگی است و به مدت طولانی در زمانی که خود بر اشرف و اردوگاه اسیران جنگی جداشدگان از مجاهدین فرماندهی داشت، صدها جداشده از رجوی را به شکلی غیرانسانی در بازداشت خود قرار داده بود، مدعی شده که هیچکس خارج از خواسته خودش در اشرف نگهداری نشده است!!! این سخنان رذیلانه در حالی است که در زمان حاکمیت اش بر اسارتگاه جداشدگان بارها به او گفته شد که بسیاری خواهان جدایی هستند و برخی از آنها شخصاً از ما خواسته اند تا شما بروید و آنها را بیاورید. ولی به ما گفته شد که ما نمی توانیم کسی را بیاوریم و خودشان باید فرار کنند و بیاید نزد ما. همه ما در این کمپ اسیران جنگی از جنایتها و شقاوتهای رجوی گفته بودیم و برخی از سرهنگها و افسران آمریکایی هم با ما نظر مشابه داشتند و می گفتند که مجاهدین بشدت دروغگو هستند. حالا چگونه این سرهنگ جنایتکار از رجوی حمایت می کند دلیل کاملاً واضحی دارد که باید در میهمانی های گسترده ای آنرا دید که رجوی در اشرف برای او ترتیب می داد و انبوهی هدایای مادی که به ایشان تعلق می گرفت.
همانطور که ملاحظه می شود وی ادعا نموده که «رهبری مجاهدین» نیز در اشرف و از نزدیک در کنار وی به کار انتقال کمک می کرده است!... براستی هرکس با رجوی دمخور شود اولین چیزی که یاد می گیرد دجالگری و مردمفریبی است. همگان می دانند و شاهد بوده اند که رهبری مجاهدین اولین و بزرگترین مانع بر سر انتقال ساکنان اشرف به لیبرتی بوده است و حالا ایشان مدعی است که این رهبری از نزدیک به افراد کمک می کرده تا کار انتقال را انجام دهند!... البته دروغ هم نمی گوید بلکه سفسطه می کند چون یکسال مانع تراشی و ایجاد تنش و وقت کشی را در جملات خویش لحاظ نکرده و تنها به دقیقه 91 اشاره می کند که پاتریک کندی با بسته تشویقی وزارت خارجه به نزد مریم قجر عضدانلو مراجعه نمود و او را با هدیه خروج از لیست تروریستی تشویق به تخلیه فوری اشرف نمود. به این می گویند مغلطه کردن و سفسطه گری به شیوه رجوی.
طبعاً جداشدگان فرقه رجوی از جنایتهای این شخص زیاد گفته اند و خود من نیز قبلا در این رابطه نوشته بودم و نیازی به تکرار نیست، اما نگاهی گذرا به برخی گفته های سرهنگ وسلی خالی از لطف نیست. ولی در بخشی از سخنرانی خویش که برای پرکردن جیبهایش از دلارهای نجومی مریم قجرعضدانلو می باشد، چنین می گوید:

(((همان طور که توضيح خواهم داد همه در اشرف و ليبرتی به ميل آزاد خود به عراق رفتند. که دموکراسی را برای کشورشان بياورند. همين طور که به سفرهايی که در آن بوده ام نگاه می کنم، انگلستان، آمريکا، کانادا و تمام اروپا، توانستم با خانواده ها ديدار کنم. توانستم فرزندان جوان پذر و مادرهای ايرانی را ببينم و هميشه تحت تاثير قرار گرفته ام. وسؤال می کنم چطور نمی توانم دموکرسای را به ايران ببريم؟)))

توجه داشته باشید که وی مدعی ملاقات با خانواده ها در سراسر اروپا و آمریکا شده است!. خانواده های مدنظر او طبعاً جز تعدادی از جیره خواران رجوی در فرنگ نیستند که از جمله می توان به برخی از اعضای شورای دست ساز رجوی هم اشاره کرد که فرزندشان در اشرف است و خودشان به اسم مبارزه از رجوی حقوق می گیرند. از آوردن اسم آنها بخاطر دوستی نزدیکی که با پسرانشان در اشرف داشتم خودداری می کنم اما اگر این سرهنگ جنایتکار که هنوز دوران سخت فرماندهی اش در تیف (اسارتگاه جداشدگان) را فراموش نکرده ام (که چگونه افراد را بخاطر یک اعتراض ساده قانونی به درون قفس می انداخت و روزها در گرمای تابستان عراق زیر آفتاب نگه می داشت و چگونه در زمانبندی حمامهای 5 دقیقه ای افرادی که هنوز کف صابون روی بدنشان بود و درخواست یک دقیقه آب بیشتر داشتند را به سلولهای انفرادی منتقل می کرد و چگونه با تنبیه های جمعی چندروزه همان یکساعت هواخوری را هم از افراد دریغ می کرد و چگونه نیمه شبهای سرد زمستانی افراد را از خواب بیدار می کرد و ساعتها توی شرایط سخت روی زمین می نشانید و چگونه برای بردن آدمهای بیمار به بیمارستان، آنها را با دست و پای بسته درون بشکه های فلزی می انداخت و دهها کیلومتر توی جاده های پر دست انداز عبور می داد و....) امروز در دادگاه لاهه حضور می یابد تا از حقوق بشر مد نظر خودش دفاع کند، جای هیچ شگفتی نیست چون پولهای بادآورده رجوی در جیب ایشان بشدت مزه کرده است و ایشان را دچار آلزایمر نموده که در این چند سال گذشته به جای ملاقات با «چند خانواده مواجب بگیر و اروپا نشین»، قدم رنجه نموده و سری به کناره های درب ورودی اشرف بزنند و هزاران خانواده داغدار و گریان را مشاهده کنند که از شهرهای مختلف ایران رنج و زحمت و خطر سفر را بر دوش کشیده و با سنین کهنسالی به دیدار عزیزان خود آمده و خواستار یک ساعت ملاقات با فرزندان و اقوام خویش در فرقه هستند و به جای دیدار آن عزیزان،‌ سنگ و آتش و پاره آهن و انواع فحشهای رکیک که شایسته شخص رجوی است نثارشان می شود. باید گفت ای جنایتکار جنگی شرمت باد!
ایرانیان آزاده در خارج از ایران موظف هستند در برابر این ناعدالتی ها که در خیمه شب بازی موسوم به کنفرانس لاهه توسط جنایتکاران جنگی و تروریستهای خیانتکار و وطنفروشی چون فرقه رجوی برگزار شده است، ساکت نمانند و با ارسال نامه به سازمانهای حقوق بشری، ترفند کثیف مواجب بگیران رجوی را افشا نمایند و شرح دهند چنین کسانی اولین نقض کننده حقوق بشر و اولین جنایتکاران جنگی محسوب می شوند و دفاع آنها از دمکراسی و حقوق بشر چیزی جز لوث کردن این واژه ها نیست. این کار ملی و انسانی بزرگترین کمک به اسیران لیبرتی و خانواده های بی پناه آنها خواهد بود.

حامد صرافپور. فریاد آزادی
5 نوامبر 2012

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آقای مصداقی،‌ رجوی (مجاهدین خلق) تو را رانده است! چرا به منتقدین خود افترا می بندی؟

 

 

حامد صرافپور، فریاد آزادی، پاریس، دوم نوامبر 2012
http://www.faryade-azadi.com/

 

امروز مقاله ای از یک شخصیت مدعی حقوق بشر! به اسم «ایرج مصداقی» در سایت گویا نیوز انتشار یافته که سر تا پای آن سوزش و افترا به منتقدین است. و عجبا که ابتدای مقاله ایشان با چنین پاراگراف پرطمطراقی آغاز شده است:

(((سال‌هاست تلاش می‌کنم توضیح دهم فرهنگی که بر جامعه ایران حاکم است ما را به قهقرا می‌برد و مسئول آن فقط جمهوری اسلامی نیست. یکی از دلایل روشنگری‌ام در زمینه‌های مختلف هم مقابله با نارسایی‌های فرهنگی است که در مواضع سیاسی اپوزیسیون و فعالان سیاسی نیز خود را نشان می‌دهد)))

http://news.gooya.com/politics/archives/2012/10/149593.php#more

 


(ایرج مصداقی)

 

پاراگراف فوق مرا به یاد شعر عارفانه مولانا به این حکایت انداخت:

چار هندو در یکی مسجد شدند/// بهر طاعت راکع و ساجد شدند
هر یکی بر نیتی تکبیر کرد/// در نماز آمد بمسکینی و درد
مؤذن آمد از یکی لفظی بجست/// کای مؤذن بانگ کردی وقت هست
گفت آن هندوی دیگر از نیاز/// هی سخن گفتی و باطل شد نماز
آن سیم گفت آن دوم را ای عمو/// چه زنی طعنه برو خود را بگو
آن چهارم گفت حمد الله که من/// در نیفتادم بچه چون آن سه تن
پس نماز هر چهاران شد تباه/// عیب‌گویان بیشتر گم کرده راه

آقای مصداقی که خود مصداق بارز همین فرهنگ حاکم بر جامعه ماست، مدعی شده که یکی از دلایل روشنگری اش در زمینه های مختلف مقابله با نارسایی فرهنگی است!!!! براستی که عیب گویان بیشتر گم کرده راه...

ایشان به مصداق همین شعر بالا که دیگران را متهم به نارسایی فرهنگی می کند، و با استناد به گفته خودش که همین فرهنگ حاکم بر جامعه ایران ما را به قهقرا می برد، با کم حواسی بی مانندی، به جای پاسخ دادن به انتقاداتی که به ایشان شده و چندین نفر هم به این موضوع اشاره کرده اند، تلاش نموده با تهمت و افترای برآمده از آموزشهای رهبری فرقه مجاهدین که هر مخالف و هر منتقدی را به جمهوری اسلامی منتسب می کند، منتقدان خویش را با نازل ترین شکل ممکن که «حقوق بشر!» مورد نظرش را به نمایش می گذارد، از میدان بدر نماید!. حقیقتاً که آقای ایرج مصداقی چه خوب مصداق بارز گفته های خویش شده اند و با صداقت تمام اثبات نمودند که هر ضربه ای می خوریم از دشت بی فرهنگی ماست که تمام علفهایش هرز است...

ایشان تنها به دشت بی فرهنگی ما ایرانیان اشاره نکرده بلکه به مسئله «اخلاق» و کمیابی آن نیز گذری نموده است که می توان از بی اخلاقی مورد نظر ایشان تنها به ذکر این نکته اشاره نمود که طی این سالیان با وجود هزاران مدرک غیرقابل انکار از جنایتهای رجوی نسبت به اعضای خودش، حتا یک جمله انتقادی به وی نداشته در حالی که سالهای طولانی به خودش تهمت «فعال حقوق بشر» نیز زده است. و خوشا حقوق بشری که آقای مصداقی فعال آن باشد!. شکی نیست که «بیان واقعیتها و روایت شسته و رفته ی تاریخ میهن!» از دید ایشان، تنها به مواردی محدود می شود که منافع مادی و اقتصادی آن دامن وی را گرفته باشد وگرنه نه حقوق بشر معنا می دهد و نه بیان شسته و رفته ی واقعیتهای تاریخی میهن!!!. گویا اینهمه جنایت علیه هزاران تن از جوانان از خودگذشته میهن که اسیر قدرت طلبی رجوی شده بودند نه ربطی به حقوق بشر دارد و نه ربطی به بیان واقعیتها از نوع شسته و رفته اش!. شرم باد!

در ادامه مطلب فقط می خواهم توجه هموطنان عزیز را به نحوه ی نگارش این «مدعی حقوق بشر و این فعال سیاسی» که با سوار شدن روی خون هزاران جان باخته و هزاران شکنجه شده مجاهد و با چنگ انداختن به امکانات و کمکهای رجوی تلاش نموده به شهرت برسد و اسم و رسم داشته باشد و در تلویزیونهای صدای استعمار بکار گرفته شود، جلب کنم. (از یاد نباید برد که آقای مصداقی صراحتاً در رسانه های خارجی اعتراف نموده که بخاطر وادادن به زندانبان از اعدام رهایی یافته است. معنای دیگرش این است که وی ابراز ندامت کرده و تسلیم لاجوردی شده و با خواسته های وی همکاری و همراهی داشته است، وگرنه کسی که در بحبوحه اعدامها دختران 12 و 13 ساله را هم اعدام می کرد دلش بحال این شخص نسوخته بوده که وی را مورد عفو ملوکانه قرار دهد)، بگذریم...

ایشان در ابتدای معرفی هرکدام از منتقدین خویش چنین جملاتی را بکار می برد:

(((ـ ابتدا پدرام میرپارسی یکی از پادوهای دستگاه امنیتی رژیم به میدان آمد و با تهیه یک زندگی‌نامه دروغین از من مدعی شد که...

-محمد کرمی یکی از اعضای سابق سازمان مجاهدین و فرماندهان ارتش آزادیبخش که پس از جدایی از این سازمان برای جبران مافات به خدمت دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم در آمد و به پاریس صادر شد نیز خط مشخص شده از سوی رژیم را دنبال کرده و...

- سپس حامد صرافپور یکی دیگر از اعضای سابق مجاهدین که پس از بازگشت به ایران و کسب آموزش‌های لازم توسط رژیم به فرانسه اعزام شد، در مورد حضور من در برنامه‌ی بی بی سی نوشت...

- مسعود تقی بوریان یکی از جداشدگان مجاهدین که به خدمت رژیم در آمده در سایت «نیم‌نگاه» ضمن تأیید دیدگاه‌های هوشنگ امیر احمدی و علی کشتگر در مورد من نوشت...

- به اظهارات «محمد ب» در سایت اینترلینک که قطعاً از نظر مجاهدین مزدور رژیم است توجه کنید...)))

این متون نوشته کسی است که در ابتدای مقاله اش به نارسایی فرهنگی ایرانیان اشاره دارد و اینکه مواضع سیاسی اپوزیسیون و فعالین سیاسی به خاطر اینگونه حمله و هجوم ها و مارک زدن ها و تهمت زدن ها و... جامعه را به قهقرا برده است و مقصر هم تنها جمهوری اسلامی نیست!. و آنگاه می بینیم که شخص آقای مصداقی خودش چگونه به جای پرداختن به سوآلات و ابهامات و انتقادات، صورت مسئله را با چنین حملات و تهمتهایی به انحراف کشانیده تا از اصل قضیه خود را برهاند. جالب اینجاست که وی به دروغهای افشا شده خودش در این مقاله ها اشاره ای نمی کند در حالی که نگارنده (حامد صرافپور) در مقاله ام صراحتاً دروغها و ناصداقتی و ناآگاهی ایشان در میزگرد مربوطه را افشا نموده بودم که همچنان بر جای خویش باقی است:

www.faryade-azadi.com/2Haupt/ayande%20rajavi.HTM


نقل از مقاله پیشین:

(((البته سخنان تکراری و جانبدارانه ایرج مصداقی ارزش چندانی برای نقد کردن ندارد چون برای همگان واضح و روشن شده که اولاً علت کنار گذاشتن مبارزه مسلحانه نه یک ایده و استراتژی از جانب رهبری فرقه که یک تحمیل ناخواسته بدلیل اوضاع جهانی و منطقه ای بود، دوم اینکه خلع سلاح مجاهدین نیز یک اجبار و با محاصره تمام عیار زمینی و هوایی اشرف توسط ارتش آمریکا و طی دو روز جنگ و جدال لفظی بین ژنرالهای آمریکایی و سران مجاهدین (مژگان پارسایی، فهمیه اروانی، عباس داوری و مهدی براعی) انجام گرفت که نهایتا با یک قرارداد که در آن قید شده بود «سلاحها در محل خاصی گردآوری می شود و این یک تسلیم نیست» خاتمه یافت و هنوز هم مشخص نشده است که اگر این خلع سلاح یک تسلیم در برابر نیروهای آمریکایی نبود چه چیزی بود؟. ضمن اینکه همه مجاهدین از جداشدگان گرفته تا اعضای موجود در اشرف بخوبی می دانند که درست تا روزی که کلیه جنگ افزارهای ارتش رجوی توسط آمریکاییها منهدم گردید (سال 2004) و حتا بعد از آن، تنها چیزی که در نشستهای سیاسی هفتگی به خورد آنان داده می شد این بود که آمریکاییها به دلیل وضعیت رژیم ناچار خواهند شد سلاحها را به مجاهدین بازگردانند و حتا بهتر از آنرا به رجوی خواهند داد!!!. نمود بارز آن حسین مدنی است که هر هفته برای نیروهای مختلف نشست سیاسی برگزار می کرد و در آن از یک طرف سخن از سرنگونی می گفت و از طرفی هم بحث بازگردانیده شدن سلاحها را پیش می کشید به شکلی که هروقت گفته می شد نشست حسین مدنی است بچه ها با تمسخر به همدیگر می گفتند الان دوباره سلاحها را بازمی گرداند و رژیم را هم سرنگون می کند!...

نخست اینکه از سال 2000 و 2001 رجوی نشستهای مخوفی به نام طعمه را استارت زده و مشغول سرکوب نیروهای خودش بود و فرصتی برای مبارزه مسلحانه در کار نبود و اگر معضل برجهای دوقلو پیش نمی آمد این سرکوبها ادامه داشت و بعد از آن اقدامات تروریستی خود را شدت می بخشید. کما اینکه در همان روزهای انهدمان برجهای دوقلو با شور و شعف می گفت اگر اسلام ارتجاعی طالبان توانسته چنین ضربه ای به امپریالیزم بزند ببینید اسلام انقلابی مجاهدین چه ضربه ای به آنها خواهد زد...

در واقع همه آن سرکوبها برای این بود که تیز بگوید چرا شما کارها را طبع خواسته من پیش نمی برید و چرا در کارها سرد شده اید و می خواهید از فرقه من جدا شوید و چرا عملیاتهای تروریستی شما در این سالها آنگونه که مد نظر من بوده است و انتظار می کشیده ام نبوده است؟... در نتیجه، عدم وجود عملیات تروریستی از سال 2000 به بعد نه تغییر استراتژی بلکه شروع سرکوب نیروها برای آماده ساختن شان جهت عملیاتهای تروریستی خطرناکتر بود که با حملات انتحاری به برجهای دوقلو این سرکوبها پایان یافت و نیروها جهت آمادگی برای عملیات به کلاسهای فشرده آموزشی فرستاده شدند که در نهایت به خاطر سقوط صدام این آموزشها به عملیات ختم نشد. تجارت پیشگانی چون آقای مصداقی اگر این مسائل را نمی دانند باید نام حقوق بشر و فعال سیاسی بودن را از روی خویش بردارند و اگر می دانند و انکار می کنند خیانتکار هستند و باید حساب پس بدهند...

دوم اینکه در سال 2003 که من در اشرف بودم و تا چندسال بعد که همانجا حضور داشتم ما هرگز به هیچ توافقی از اینگونه که ایشان می گوید نرسیده بودیم که مبارزه مسلحانه را کنار گذاشته و شیوه مسالمت آمیز در پیش بگیریم. تنها چیزی که به ما گفته می شد اینکه حتا جلوی سرهنگ آمریکایی با احساسات فراوان برخورد کنیم که بدانند ما از اینکه سلاحهایمان را تحویل می دهیم ناراحت هستیم!!!. در همین رابطه خانم فائزه محبتکار به عنوان فرمانده محور و معاون تشکیلات مجاهدین درست در لحظه قبل از تحویل گیری سلاحهای ارتش هفتم همه نیروها را توجیه نمود تا با گریه و زاری و احساساتی از این قبیل به آمریکاییها بفهمانند که از تحویل سلاحها ناراحت هستند و بعد از رفتن آمریکاییها از همه ما انتقاد داشت که چرا نتوانسته ایم نقش خوبی در این رابطه ایفا کنیم و احساساتی برخورد کنیم!!!

در مورد توافق نیز فقط یکبار از روی همان سیاستبازیها یک طومار به امضا رسانیدم که در آن از راه حل مسالمت آمیز سخن رفته بود، که این هم با دستور تشکیلات بود برای اینکه به آمریکاییها گفته شود که ما تروریست نیستیم! اینکار هم در زمانی انجام گرفت که مریم قجرعضدانلو دستگیر شده بود و از ترس اینکه مبادا چشم زخمی به او برسد به این ترفندها روی آورده بودند.)))

در ادامه، ایشان با استناد به چند واژه مشترک که وی در میان مقاله ها دیده است (واژه های: دلار، سخنان دوپهلو و گرد، شهرت، فروش کتاب و حضور در رسانه های غربی و مجامع!)، با موشکافی و ریزسنجی کارآگاه منشانه خویش به این نتیجه رسیده که احتمالاً یک دستگاه امنیتی مثل سازمان اطلاعات جمهوری اسلامی به منتقدان خط داده است که مقاله هایی حول این مسائل علیه او بنویسند!. البته اگر همه پژوهش های این فعال حقوق بشری چنین باشد می توان حدس زد حضور وی در دادگاه لاهه تا چه حد نمودار برحق بودن این دادگاه و بازیهای سیاسی این عالیجنابان است که خود را نمایندگان ملت ایران می دانند‍!. ایرج مصداقی که بشدت از این افشاگریها و بدنبال آن مواضع فرقه رجوی دچار گزش شده است، حتا در این حد به خود زحمت نداده که با توجه به اولین پاراگراف مقاله ی خویش، درک نماید وقتی چند نفر در مورد موضوع مشترکی می نویسند لاجرم برخی از مطالب هم می تواند مشترک باشد. (لازم به یادآوری است اولین مقاله در مورد ایرج مصداقی را خود من شخصاً بلافاصله بعد از دیدن میزگرد مربوطه نوشتم و برای سایت ارسال نمودم و بعد دوستان دیگری هم مقاله هایی نوشتند که احتمالاً پس از خواندن این مقاله بوده باشد و بعد از موضعگیری مجاهدین، و لاجرم نکات مشابهی ذکر نموده اند. و ایشان مشابهتها را دلیلی بر داشتن خط مشخصی ذکر نموده است که طبعاً بخشی از این برداشت می تواند ناشی از توهم به خود باشد که گویا الان وزارتخانه های جمهوری اسلامی به سخنان ایشان اهمیتی داده اند که بنشینند خط و خطوط تهیه کنند علیه این شخص!!!! توهم را می بینید؟

البته گیج شدن ایرج مصداقی از این افشاگریها به حدی بوده که نتوانسته بیش از این فکر نماید وگرنه هزاران نفر در مورد جمهوری اسلامی و یا رجوی و امثالهم می گویند و می نویسند و همگی هم حول حقوق بشر و شکنجه و زندان و نکته های مشابه است،‌ آیا مشابهت همه این هزاران مقاله و سخنرانی نشانگر خط گرفتن از جای مشخصی است؟ بگذریم...

در پایان این مبحث و بعد از اینکه هرچه تهمت و افترا بوده نثار منتقدین شده است، ایرج مصداقی با فروتنی بی مانندی مدعی شده که:

(((در این‌جا آگاهانه از مواضع مخالفان سیاسی مجاهدین و رقبای این سازمان در خارج از کشور و اتهاماتی که به خاطر ضدیت‌شان با مجاهدین یا مطرح کردن خود به من نسبت دادند می‌گذرم و به آن سر طیف یعنی خود مجاهدین و مواضع این سازمان در ارتباط با شرکتم در برنامه‌ی بی بی سی و بیان نظراتم می‌پردازم.)))

ما هم ضمن تشکر از اینهمه گذشت!!! از ایشان می خواهیم به جای زیرآبی رفتن و لاپوشانی حقایق و واقعیتها و نیز به جای طرح انواع دروغها در راستای دفاع از رجوی و مناسبات بشدت ظالمانه اش در درون فرقه، به آن سر طیف یعنی خود مجاهدین بپردازند‍!. اما توجه نمایید که در بخش دوم که قرار است ایشان به «خود مجاهدین» بپردازند، تا چه حد ایشان انگشت روی اصل قضایا می گذارد. وی باز هم با همان فرهنگ رجوی (که در ابتدای مقاله از آن به عنوان نارسایی فرهنگی نام برده بود و خودش دچار همان نارسایی فرهنگی است)، از منتقدینش با عنوان «مزدوران رژیم» نام می برد و به طرز بشدت متناقض و در عین حال نابخردانه و جاهلانه ای مدعی می شود که:

(((چنانچه مقاله‌ای یا بخشی از نوشته‌ی فرد شناخته‌شده‌ای در انتقاد به مجاهدین در سایت‌های وابسته به رژیم انتشار یابد، مجاهدین در تبلیغاتشان او را از جنس رژیم و دشمنان‌ خودشان معرفی می‌کنند. هرچند من به چنین قاعده‌ای باور ندارم و آن را مشابه تبلیغات مرتجعبین می‌دانم.)))

ملاحظه می کنید که وی منتقدان خود را به جمهوری اسلامی نسبت داده و بعد به مجاهدین ایراد می گیرد که آنها چنین کاری انجام می دهند!! و در ادامه هم می گوید من به این قاعده اعتقاد ندارم! قضاوت نمایید آیا چنین جملات ضد و نقیضی را جز هزیان گویی می توان نام نهاد؟ آیا همان انتقادی که وی به مجاهدین دارد شخصاً در همین مقاله مرتکب نشده است؟ بیچاره کسانی که در دادگاه لاهه و در فعالیتهای حقوق بشری،‌ به گزارشات چنین اشخاصی تکیه می کنند. کسی که منتقدین خودش را به جای پاسخگویی به آنچه گفته اند به جمهوری اسلامی متصل می کند تا از نقد بگریزد آیا می تواند منبع و مرجع ذیصلاحی برای مسائل حقوق بشری و دفاع از حقیقت و دفاع از عدالت باشد؟

نکته بعدی، ادعای ایرج مصداقی در این رابطه است که:

(((البته در همان دوران «اشرف شکنی» من بارها دعوت رادیو و تلویزیون‌های مختلف از جمله بی بی سی برای اظهار نظر پیرامون موضوعات مربوط به «اشرف» را رد کردم چرا که نه عضو یا هوادار مجاهدین بودم و نه اطلاع مستقلی از ماوقع داشتم و نه در جزئیات فعل‌و انفعالات و اقدامات مجاهدین، دولت عراق، سازمان‌های بین‌المللی و طرف‌های درگیر در ماجرا بودم. نه می‌توانستم از موضع سخنگو، یا نماینده مجاهدین به تکرار تبلیغات و روایت آن‌ها بپردازم و نه از موضع یک پژوهشگر مستقل و آگاه به موضوع، و با اتکا به دانستنی‌های خودم به تبیین و تشریح وقایع مربوط به «اشرف» بپردازم.)))

وی در حالی چنین سخنانی را به قلم می آورد که در هر مصاحبه و میزگردی بدون در نظر گرفتن خواسته های واقعی ساکنان اشرف، و بدون داشتن حداقل اشراف نسبت به مناسبات درونی مجاهدین طی ربع قرن گذشته، و بدون توجه به گفته های صدها تن از جداشدگان و فرار کردگان از مناسبات فرقه ای مجاهدین در مورد جنایتهای بی حساب رجوی نسبت به اعضای خود، به دفاع از رجوی و سیاستهای او پرداخته و خواستار باقی ماندن اسارتگاه اشرف و ادامه جنایتهای رجوی شده است... اینجاست که می توان پی به صداقت همه گفته های ایشان برد!.

در بخش پایانی، آقای مصداقی که قرار بود به «خود مجاهدین» بپردازند، تمام انرژی خویش را معطوف به نقد شخص مجهولی به اسم «الف-پاییزی» نموده است. البته مصداقی همچنان جرأت ندارد و یا نمی خواهد که این وسط شخص مسعود رجوی و مریم قجر را هدف قرار دهد چرا که نمی خواهد خرقه ی «رهن گذاشته شده» را به باد فنا دهد. وی در مورد جمهوری اسلامی خوب بلد است که شخص رهبر را هدف حمله قرار داده و هرچه در جمهوری اسلامی گذشته است را مستقیم به سران جمهوری اسلامی نسبت دهد ولی به مجاهدین که می رسد نه تنها هدف رهبری نیست و احتمالاً گناه هم به گردن ایشان نیست، که حتا به طور مستقیم به مسئولین هم حمله نمی کند بلکه یک نام مجهول و مبهم را گیر آورده و روی آن سرمایه گذاری نموده است!. مصداقی خوب می داند که احدی در فرقه رجوی بدون داشتن مجوز قادر به نوشتن مقاله های مستقل نیست و لاجرم هرچه در عرصه سیاسی نوشته و گفته می شود باید در بالاترین سطح مورد تأیید قرار گرفته باشد، با اینحال آگاهانه به الف-پاییزی بند کرده است و تا پایان مقاله وی را هدف حمله قرار می دهد. کاملاً مشخص است که این حمله ها از شدت سوزش ناشی از تحقیر شدن همه جانبه است. قبلاً در همان مقاله ام به ایشان گوشزد کرده بودم که رنج و خون اسیران بالاخره دامن او را خواهد گرفت و ایشان نمی تواند برای همیشه سوار بر رنج و خون اسیران به نان و نوا برسد:

نقل از مقاله پیشین:

(((سه سال پیش برای ایشان یک ایمیل فرستاده بودم که ضمن شرح جنایتهای رجوی در اشرف، از او خواسته بودم هر سوآل و ابهامی دارد به من بگوید تا شرح دهم و او را از ناآگاهی و بی دانشی در مورد مناسبات مجاهدین بیرون بیاورم ولی هیچ پاسخی نداد و همچنان به دفاع از رجوی و فرقه مخوف او (البته در لفافه) پرداخت. بی تردید خونهای ریخته شده بیگناهان دامان او را نیز خواهد گرفت. اما چند نکته را باید اشاره کنم که افراد تاجرپیشه ای چون ایرج مصداقی نتوانند از جان و هستی دیگران به کلاهبرداری و بیزینس مشغول شوند...)))

در تمامی بخش پایانی می توان درماندگی را در نوشته های ایرج مصداقی حس نمود که ضمن چند فاکت از حسن داعی و علیرضا جعفرزاده و شیرین نریمان و غیره، با زبان بی زبانی به رجوی می گوید: چرا من که اینهمه خدمت به شما می کنم را آدم حساب نمی کنید ولی شیرین نریمان که «تجربه چندانی هم ندارد» مجوز حضور در صدای آمریکا پیدا می کند؟

(((در بیست و یکم آذرماه ۱۳۹۰ شیرین نریمان یکی از هواداران مجاهدین در واشنگتن که تجربه‌ی چندانی هم ندارد همراه با علیرضا نامور حقیقی مشاور سابق وزیر ارشاد در برنامه‌ی «افق» صدای آمریکا در مورد «اشرف» شرکت کرد...

باید از ایشان پرسید آیا برنامه‌ای که کریم قصیم و رسول نفیسی در آن شرکت داشتند هم «سراپا آلوده به رژیم» بود؟

آیا شیرین نریمان با شرکت در برنامه مشترک با علیرضا نامور حقیقی «آلوده» شد؟

آیا برنامه‌‌ای که علیرضا جعفرزاده در آن شرکت کرد، «آلوده به رژیم« بود؟ اگر آری این چه شورا و سازمانی است که اعضای عالیر‌تبه‌ی آن در برنامه‌های آلوده به رژیم شرکت می‌کنند؟ پس مرز سرخ کجاست؟ اگر نه چرا در مورد شرکت دیگران در برنامه‌های مشابه حکم صادر می‌شود؟

آیا مهدی سامع و کریم قصیم مشغول پاک کردن «آلودگی» ناشی از شرکت در برنامه‌های قبلی بی بی سی هستند؟...)))

البته وی در مناسبات مجاهدین نبوده است که ببیند رجوی با هرآنکس که کامل در او ذوب نشده باشد چه می کند؟‌ او نمی داند که رجوی حتا به نجات دهنده خودش (فرمانده فتح الله) هم رحم نکرد و او را طی سالهای طولانی به حدی تحقیر نمود که همگان به شگفت آمده بودند... و حالا شخص نادمی مثل مصداقی چه بهایی برای او خواهد داشت؟ سوختن آقای مصداقی هم دقیقاً از همینجاست وگرنه جداشدگان از مجاهدین قبلاً هم به وی انتقاد کرده بودند و او هیچ حرفی نزده بود اما همینکه دید رجوی بعد از سالها استفاده می خواهد او را بدور اندازد، رگهای غیرتش بیرون زده و از یک سو حرفهای تکراری رجوی در مورد اینجانب و محمد کرمی و محمد ب و... را بازنویسی کرده تا به او بگوید همچنان با تو و سیاستهایت همراه هستم و از طرفی با نقد و لحنی ملتمسانه و گاه در نقاطی کمی «هشداری» تلاش نموده تا به رجوی بفهماند که اگر بخواهد می تواند خیلی چیزها بگوید و بنویسد و بهتر است او را همچنان در زیر بال و پر خود داشته باشد و مواجب بدهد چون وقتی به یک سیاستمدار بازنشسته دهها هزار دلار برای یکساعت سخنرانی می دهد، درست نیست با مدافع چندین ساله اش چنین برخورد کند:

(((«البته» اگر «الف – پاییزی» و «صد‌البته» «بزرگتر»‌های او درایت سیاسی لازم را داشتند مدعی نمی‌شدند که مجاهدین به «دفاع» دیگران به ویژه در موضوعات حساس سیاسی نیازی ندارند. هیچ نیروی مسئول و هوشیار و آگاه سیاسی چنین اظهار نظر‌های «بدیعی» که مشابه آن را در مواضع احمدی‌نژاد می‌توان دید، نمی‌کند...

در این رابطه گفتنی بسیار است. چنانچه ضرورت بیانش را احساس کردم حتماً در مورد آن‌ توضیح خواهم داد. )))

ضمناً جناب مصداقی برای خالی نماندن عریضه در بخش های پایانی هم تکه ی دیگری انداخته و مدعی شده:

(((بسیاری از ناظران سیاسی و کسانی که به فرهنگ سیاسی اپوزیسیون ایران آشنا نیستند وقتی مشاهده‌ می‌کنند شرکت من در یک برنامه‌ی تلویزیونی با حجم گسترده‌ای از حمله و هجوم مزدوران رژیم و مخالفان و رقبای سیاسی مجاهدین در خارج از کشور روبرو می‌شود و در همان حال من از طرف مجاهدین هم مورد حمله قرار می‌گیرم با ساده اندیشی تصور می‌کنند چه بسا مجاهدین برای «مستقل» نشان دادن من چنین مواضعی را اتخاذ می‌کنند. گاه‌ بعضی از آن‌ها در اوهام خود تا آن‌جا پیش می‌روند که مدعی می‌شوند من نماینده‌ی مجاهدین هستم و از سوی آن‌ها پشتیبانی می‌شوم. حال آن که واقعیت غیر از این است و متأسفانه سقوط اخلاقی و فرهنگی هم در همین‌جاست. در این رابطه گفتنی بسیار است. چنانچه ضرورت بیانش را احساس کردم حتماً در مورد آن‌ توضیح خواهم داد.

البته برخوردهای دور از عقلانیت «الف – پاییزی» و مجاهدین هم نمی‌توانند پرنسیب‌های من را خدشه‌دار کنند. من با خودم عهد بسته‌ام که از جاده‌ی انصاف بیرون نروم هرچند هر دم بی‌انصافی ببینم.‌)))

خدا را شکر که معنای انصاف را هم دانستیم و ضمناً فهمیدیم که پرنسیب های آقای مصداقی چه چیزهایی هستند و تعهد ایشان برای خارج نشدن از چنین جاده ای هم تجربه نمودیم. فقط هنوز مشخص نشده که سقوط اخلاقی و فرهنگی اهل سیاست و دیگر ایرانیان شامل ایشان هم می شود یا خیر؟ و مشخص نشده که منظور وی از «منتقد سالم» کدام است و آیا منتقد هم تقسیم بندی خودی و غیرخودی دارد و یا در یک فرهنگ (از نظر ایشان) اصولی و رسا منتقدین می توانند بنا به میل انتقادشونده انتخاب شوند؟‌ و آیا در فرهنگ سالم، منتقد باید مورد طبع انتقادشونده باشد که نام سالم به خود بگیرد؟ می بینید که ایرج مصداقی با این همه ادعای اصولی بودن و سالم بودن و با پرنسیب بودن و حقوق بشری بودن و فعال سیاسی بودن هنوز قادر نیست جامعه ای را تصور کند که در آن هر «بشری» بتواند به نقد یک جریان سیاسی بپردازد و آنرا به چالش بکشد. این منطق و اصول یک شخصیت حقوق بشری است. و ببینید حقوق بشر تا به چه حد به استهزا کشیده شده و بازیچه تاجرپیشگان قرار گرفته است!. تازه این نمونه ای است که خود به نقد «دشت بی فرهنگی» ما نشسته و دم از پرنسیب و اصول می زند.

جالب اینجاست که ایرج مصداقی ضمن مزدور رژیم خواندن «محمد ب» (البته از زبان مجاهدین) به وی خرده می گیرد که «تصورش بر این است که برای روایت صحیح تاریخ بایستی مزد گرفت!»... از نظر مصداقی، دروغهایی در راستای دفاع از رجوی (که من به طور دقیق از درون مناسبات مجاهدین به اثبات رسانیدم)، «روایت صحیح تاریخ» نام دارد. البته وقتی حقوق بشر معنا و مفهوم خود را از دست می دهد و وقتی داشتن فرهنگ رسا و پرنسیب و اصول هم معانی خود را از دست می دهند بی شک روایت صحیح هم باید معنایی دیگر به خود بگیرد و دروغهای جاهلانه به این عنوان که روایت صحیح تاریخی است مطرح شود!.

وی در پاراگراف پایانی خویش چنین می گوید:

(((چنانچه ملاحظه می‌کنید جامعه ما بیمار است. داخل کشور و خارج کشور ندارد. ما فرهنگ منحطی را با خود حمل می‌کنیم؛ بایستی همین امروز فکری به حال آن کرد. امیدوارم مجاهدین و دیگر نیروهای سیاسی ایران به خود آیند چرا که همه‌ی ما برای موفقیت در به زیر کشیدن نظام جمهوری اسلامی و بنای ایرانی نو نیاز به خانه تکانی داریم و قطعاً مجاهدین بیش از بقیه.)))

خطاب به آقای ایرج مصداقی باید گفت: آنچه بیمار است و جامعه را هم به بیماری کشانیده است، اندیشه و کردار امثال شما مدعیان حقوق بشر و مدعیان مبارزه است که همه چیز را لوث کرده اید و هر روز بنا به مصالح مادی و اقتصادی خویش در راستای به شهرت رسیدن و اسم و رسم یافتن، پا بر حلقوم شرف و انسانیت می گذارید و به دروغ از همدیگر دفاع می کنید و گوی سبقت از هم می ربایید، وگرنه کسانی چون من و دوستانی که نام برده و مورد اتهام قرار داده ای نه دستی در سیاست داشته ایم و نه نام خود را فعال حقوق بشر نهاده ایم و نه مثل شما مدعیان بی پایه و اساس، به اسم حقوق بشر و اهل سیاست بودن به تجارت پرداخته ایم. آن زمان که شما از مبارزه بریده و به زندگی در فرنگ روی آوردید، همین کسانی که امروز مورد هجوم جنابعالی قرار گرفته اند از همسر و فرزند و خانه و کاشانه و زندگی راحت فرنگ گذشته و به نیت دمکراسی و آزادی و برابری مردم و میهنشان در خدمت کسی قرار گرفتند که متأسفانه جز به قدرت نمی اندیشید و جز جنایت و خیانت مرتکب نشد، و امروز به همان علت که این جنایتها و خیانتها را به چشم دیده اند، وظیفه انسانی و ملی آنها حکم می کند به جای اندیشیدن به مصلحت های زمانه (که شما پیشه خود نموده اید)، برای اینکه نسلهای دیگر به این دام نیفتند، به افشاگری بپردازند. افشای کسی که چندین سال است شما به دفاع از او پرداخته و بخاطر مصلحت مادی و اقتصادی و سیاسی خویش پا روی هر اصول و پرنسیبی گذاشته اید.

بله جناب مصداقی، امروز کسانی مورد حمله شما قرار گرفته اند که بی نام و بی نشان و بدون هیچ توقع و دستمزدی دهها سال از عمر خود را صرف مبارزه نمودند و هیچ ادعایی هم نداشتند، کسانی که هم زندان را تجربه نموده اند و هم زندگی در سخت ترین شرایط جنگی و نظامی و سیاسی را. ولی چند سال زندانی بودن خود را مثل شما دکانی برای یک عمر بهره برداری مالی و اقتصادی و سیاسی نکرده اند و نخواهند کرد.

به شما هشدار داده بودم که چنین تجارت ننگینی دیری نخواهد پایید، اما شما گوش نکردید و امروز به بدترین شکل ممکن تحقیر شده اید و آنچه می گویید و گفته اید چیزی نیست جز عقده های حقارت از سوی کسانی که انتظار پاداش شان را داشتید. یاد جمله «از گندم ری نخواهی خورد» افتاده بودم. چه زود پاداش خود را از یک خیانتکار گرفتی. کسی که به «تنها متحد و دوست خود در جهان» یعنی صدام حسین هم خیانت نمود انتظار نباید می داشتی که به تو تا آخر روی خوش نشان دهد. رجوی کسی است که به علی زرکش و مهدی افتخاری هم رحم نکرد، مگر این افراد به او چه گفته بودند جز یک انتقاد اصولی؟

جناب مصداقی!

ملاحظه می کنید که بیماری جامعه ما که شما از آن دم زده اید، ناشی از افکار بیمار و تجارت پیشه مدعیان سیاست و حقوق بشر آن است که خود را روشنفکرترین قشر جامعه می دانند و هنوز مغزهایشان آنقدر ضعیف و کوچک است که منتقد را هم به خودی و غیرخودی تقسیم می کنند و در عین ادعای «حقوق بشر» و خود را نماینده مردم ایران دانستن هنگام شرکت در یک دادگاه فرمایشی، به طرز مفتضحانه و عجولانه ای برای منتقدین خویش اتهام می سازد و دادگاه غیابی تشکیل می دهد و محکومیت صادر می کند. این است آن «کرمها و ویروسهایی» که جامعه ما را بیمار کرده است. آنکس که نیاز به خانه تکانی دارد چنین مدعیانی هستند که سی سال است جز به قدرت و ثروت و شهرت نمی اندیشند.

در عجبم که اینهمه تناقض را یکجا سرکشیده اید و در هم آمیخته اید، در ابتدای مطلب خویش می گویید فقط جمهوری اسلامی مقصر نیست، و آنگاه در پایان مطلب دم از به زیر کشانیدن جمهوری اسلامی زده اید!!!؟؟ اگر فقط جمهوری اسلامی مقصر نیست، پس لاجرم برای به زیر کشانیدن جمهوری اسلامی، بایستی همان فرهنگ نارسایی را پایین بکشید که خود نمونه بارز آن هستید. بله، به زیر کشانیدن جمهوری اسلامی چیزی نیست جز نابود کردن همان فرهنگ نارسا و منحطی که در اندیشه های شما و دیگر جریانات سیاسی چون فرقه رجوی و نمونه های مشابه وجود دارد. همان فرهنگی که منتقدین خود را برای از میدان بدر کردن به جمهوری اسلامی نسبت می دهد و منتقد را بنا به مصلحت خویش به دو بخش سالم و غیرسالم تقسیم می کند. طبعاً منتقد سالم کسی است که خودی باشد و متناسب با خواسته های ایشان به نقد بپردازد وگرنه غیرخودی خواهد بود و ناسالم. این است نارسایی فرهنگی که باید به زیر کشیده شود وگرنه جمهوری اسلامی خواهد رفت و جمهوری استبدادی کسانی چون شما و رجوی و نمونه های مشابه برپا خواهد شد.

ای مدعی حقوق بشر!

آیا در نظام مورد نظر شما مزدوران جمهوری اسلامی هم جایی خواهند داشت؟ آیا مجاز هستند شما را مورد نقد قرار دهند؟ آیا پیشاپیش مورد اتهام شما قرار نخواهند گرفت؟ آیا مخالفان نظر شما خودی محسوب خواهند شد یا غیرخودی؟ آیا غیرخودی ها با هر سخنی مورد اتهام شما خواهند بود و محاکمه خواهند شد؟ کی می خواهید این دکان تزویر و ریا را جمع کنید؟ به فرهنگ و دیدگاههای خود نظری بیفکن و ببین به قول خودت با فرهنگ جمهوری اسلامی و با فرهنگ فرقه رجوی چه تفاوتی دارد؟ و بعد به دیگران ایراد بگیر!

چار هندو در یکی مسجد شدند....

حامد صرافپور-فریاد آزادی
1 نوامبر 2012

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سیاستهای نوین فرقه رجوی (مجاهدین خلق) برای حراج کردن ثروتهای ملی ایران

 

 

حامد صرافپور، فریاد آزادی، پاریس، بیست و پنجم اکتبر 2012
http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=117655

 

سایت فرقه رجوی (مجاهدین خلق) خبری را به گونه ای که در زیر ملاحظه می کنید انتشار داده است

 

(((دولت اوباما درخواست دولت نوری مالکی برای توقف فعاليتهای شرکت نفتی آمريکايی ”اگزان موبايل“ در کردستان عراق را رد کرد. يک مقام آمريکايی به خبرگزاری رويتر گفت: دولت اوباما مجدداً به دولت عراق تأکيد کرد امکان دخالت در اين امر را ندارد چرا که به استقلال و آزادی شرکت ”اگزان موبايل“ و ديگر شرکتهای نفتی آمريکا اعتقاد دارد، هم چنان که نمی تواند فشار زيادی بر اين شرکت وارد کند چرا که اين شرکت بر اساس منافع سهام دارانش تصميم گيری می کند.)))

ظاهر این خبر چیز بدی را به خواننده نشان نمی دهد جز یک نقل قول از مقامات آمریکایی و خبرگزاری رویتر، اما نکاتی را می توان با تأمل بیشتر از آن بیرون کشید که می تواند هوشیاری ما را در قبال چنین جریانات خیانتکار و وطنفروش بیشتر کند.

تیتر این خبر به گونه ای درج شده که اولاً جنبه تحقیر کردن نوری مالکی در برابر ایالات متحده را داشته باشد و در ثانی به خواننده چنین القاء شود که گویی نوری مالکی یک درخواست ضدعراقی و ضدمیهنی داشته و دولت آمریکا به شکلی بشردوستانه این درخواست را رد کرده است!. رهبران فرقه رجوی بدون کمترین اشاره ای به حقانیت و یا درستی درخواست نوری مالکی (به عنوان نماینده قانونی مردم عراق که موظف است مصالح و منافع ملت و کشور خویش را پاسداری نماید)، عین خبر را به گونه ای نوشته اند که هیچ نکته منفی ای از اقدام دولت آمریکا و شرکت اگزان موبایل برداشت نشود جز تحقیر شدن نوری مالکی، و در عین حال بزرگ نمایی اصل خبر که «رد شدن درخواست نوری مالکی» باشد.

تا اینجای مطلب توضیحی بود که در مورد خود خبر داده شد، اما در ورای این مسئله، آنچه می توان از همین گونه اخبار بیرون کشید اینکه از نظر رهبران فرقه مجاهدین، شرکت های استعمارگری چون اگزان موبایل حق دارند در کردستان عراق مشغول چپاول ثروتهای عمومی مردم باشند و در این میانه رهبران دو حزب کردی نیز جیبهای خود را پر کنند.

رهبری مجاهدین با درج اینگونه اخبار به ظاهر ساده می کوشد از طرفی به اربابان آمریکایی بفهماند که نسبت به این اقدامات استعماری هیچگونه نگرش منفی ندارد و از نظر فرقه حق با دولت آمریکا و کارتلهای نفتی است که در هر گوشه جهان که بخواهند ثروتهای مردم را بدوشند و البته مجاهدین هم با آن موافق می باشند... از طرف دیگر هم در اساس ماهیت وطنفروشانه خویش را به نمایش می گذارند که چگونه به اربابانی که آنان را رها کرده اند چراغ سبز می دهند تا در آینده ایران دست باز برای مکیدن نفت و گاز داشته باشند. این دقیقاً همان ماهیت درونی فرقه است که آشکار می شود. همانگونه که پیش از این به صدام رسماً تقدیم بخشی از رودخانه مرزی را پیشنهاد داده بودند و به عربستان هم جزایر سه گانه ایرانی را. امروز هم با درج اینگونه اخبار و چراغ سبز دادن می کوشند به روشن ترین شکل، چاههای نفت را به کارتلهای نفتی، پیشنهاد دهند. غافل از اینکه ملت بزرگ ایران جایی برای وطنفروشان باقی نگذاشته و نخواهند گذاشت که این جریان ضدایرانی هنوز به قدرت نرسیده تکه تکه خاک میهنشان را پیشکش بیگانه کنند.

حامد صرافپور. فریاد آزادی
24 اکتبر 2012

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فرقه رجوی (مجاهدین خلق) و ارتش آزادی سوریه

 

 

حامد صرافپور، فریاد آزادی، نوزدهم اکتبر 2012
http://www.faryade-azadi.com/

 

سایت فرقه مجاهدین با آب و تاب فراوان خبری را در تاریخ 16 اکتبر در مورد کمیسیون امنیت و سیاست خارجی مجلس انتشار داده است که بد نیست کمی بیشتر روی آن تأمل شود:
http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=117231

 

 

همانطور که می توان ملاحظه کرد در این متن هیچ توضیحی از سوی رهبران فرقه داده نشده و تنها به ذکر چند خبر از خبرگزاریهای مختلف جمهوری اسلامی بسنده شده است. اما محتوای عنوان نمودن خبری از این دست نشانگر اهمیت مسئله برای رهبری مجاهدین است. تیتر مهم این خبر که توسط سران فرقه نوشته شده چنین است:

(((سراسیمگی و ترس و وحشت رژیم در شبکه های تلویزیونی و رسانه های حکومتی از همبستگی مجاهدین و ارتش آزادی سوریه خبرگزاری سپاه پاسداران ولايت فقيه: سخنگوی مجاهدين اعلام کرد اولويت آنها حضور عملياتی و پر تعداد در کشور سوريه خواهد بود و آمادگی دارند که همه نفرات خود را به اين کشور اعزام کنند)))

رهبری فرقه که بیش از ده سال است از ترس محاکمه و مورد سوآل قرار گرفتن (حتا از سوی اعضای خودش) به مخفیگاه خزیده و جرأت روبرو شدن با نیروهای فدایی خویش هم ندارد با ذکر چنین تیتری به صورت درشت تلاش نموده که اولاً ضعف و درماندگی و قرار گرفتن در مرز فروپاشی کامل را بپوشاند و در ثانی با تأ‌یید مجدد این خبر، چنین حرکت مذبوحانه و در عین حال خیانتکارانه (که نه همراهی با جنبش دمکراسی خواهانه مردم سوریه بلکه همکاری آشکار با تروریستهای بشدت بنیادگرای مذهبی است) را نشانه ای از قدرت خویش جلوه دهد که مثلاً "موجبات" وحشت رژیم را فراهم نموده است!...

حکایت آن کسی است که در تاریکی سوت می کشید تا خود را آرامش دهد.

اگر گذری نه چندان عمیق به عملکردهای گذشته فرقه مجاهدین بیندازیم به روشنی خواهیم دید که کل استراتژی و سیاستهای راهبردی رهبری این فرقه سوار شدن بر شکافها و تضادهای دولتها و جریانهای سیاسی بوده است و هرگز دیده نشده که مسعود رجوی یک سیاست کاملاً مستقل پیشه کرده و شخصاً مسیر مبارزه را تعیین کند. البته وی از منتقدان یاسر عرفات بود و او را به داشتن چنین استراتژی ای متهم می کرد و می گفت «عرفات استراتژی خود را بر تضادهای دولت اسرائیل بنا کرده است و اینکار اشتباه است و نباید استراتژی یک سازمان بر تضاد بین دولتها سوار باشد چرا که اگر بین آن دو حزب یا دولت آشتی و یا تبانی بوجود آید این وسط آنها له خواهند شد!»...

گذر زمان آشکار کرد که مسعود رجوی هر ایرادی به دیگران می گیرد خود شدیداً به همان ضعف آلوده است. وی از همان ابتدا با سوار شدن بر تضادهای دکتر بنی صدر و حزب جمهوری اسلامی جنگ و جدال را آغاز نمود و آنگاه طی مانورهای مختلفی با دکتر قاسملو و عده ای دیگر از چهره های سیاسی دست دوستی داد که نهایتاً همه آنها را بخاطر خودمحوری و خودرایی و مستبد بودن از دست داد و بناچار دست دوستی بسوی صدام حسین دراز نمود که در جنگ با ایران بود و به این ترتیب باز هم بر شکافهایی که بین جمهوری اسلامی و دولت عراق وجود داشت سوار شد و تا زمان سقوط صدام و اشغال عراق تلاش می کرد بر این تضادها دامن بزند و صدام را به جنگ با ایران ترغیب نماید.

وی پس از صدام به طرز شگفت آوری (که خود آنرا به پوشیدن دامن تشبیه کرد و نشانگر تفکر تحقیر آمیز وی نسبت به زنان و پوشاک زنانه بود) دست دوستی به سوی کسانی دراز کرد که طی سه دهه خود را تنها سردمدار واقعی مبارزه با آنان می دانست و ادعای رهبری جنبش ضدامپریالیستی در جهان را داشت!... انگار نه انگار زمانی شعار مبارزه با امپریالیزم را در هرکجا طنین انداز نموده بود. در این میانه اشتباه استراتژیک دیگری که مرتکب شد باز کردن حسابهای نجومی روی کمک مادی و معنوی ایالات متحده بود. حسابی که بخاطر آن دچار توهم شده و احساس قدرت کرده و با دولت قانونی نوری مالکی در افتاده بود و خود را بخشی از نیروهای آزادیبخش «عراق» می خواند و بر این اساس ادعای پیشین خود برای سرنگونی جمهوری اسلامی را کنار نهاده و مدعی نجات عراق گردید و بیش از 5 میلیون نفر از مردم این کشور را حامی خود معرفی کرده و گاه به طرز مضحکی چنین ادعا می کرد که مردم عراق خواهان ریاست جمهوری مریم در عراق شده اند!!!!. البته وی در این راستا صدها تن از جوانان بیکار عراقی را استخدام نموده بود و به آنان درسهای تشکیلاتی و ایدئولوژیکی می داد تا در راستای عملیاتهای انتحاری در عراق مغزشویی نماید. خوشبختانه دولت عراق توانست پس از مدتی این حرکت را متوقف نموده و از رفتن جوانان به داخل اشرف جلوگیری نماید.

به هرشکل استراتژی او باز هم به شکست انجامید و آغاز حرکتهای دمکراسی خواهانه در منطقه باعث شد تا رجوی باز هم خود را درون این شکافها انداخته و با توجه به از دست دادن حمایت ارتش آمریکا، دست بدامان نیروهای بنیادگرای مذهبی بخصوص سلفی ها و وهابی های عربستان گردد که در لیبی به فعالیت مسلحانه مشغول بودند. از این طریق می توانست علاوه بر کمکهای مالی عربستان سعودی، دل جناحهای جنگ طلب اسرائیلی و آمریکایی را هم بدست آورده و چنین وانمود کند که ارزشی کمتر از این نیروهای شورشی و بنیادگرا و خونریز ندارد و حتا بهتر از آنها می تواند به اربابان خود خدمت نماید.

پس از اینکه شورشیان لیبیایی با کمک غرب و عربستان موفق به سرنگونی قذافی شدند و چندین جنایت خوفناک انجام دادند، سایتهای این فرقه سکوت پیشه نموده و باز هم به شاخه دیگری پریدند... هنگامی که آتش کشتار به سوریه منتقل گردید و آمریکا و عربستان نیز به طرز قابل توجه و بشدت موثری وارد گود شدند، رهبری فرقه که طی سال گذشته دچار شکستهای پی در پی استراتژیکی و سیاسی و تشکیلاتی گردیده بود، راه حل سوری-عربی را برگزید تا در شکافهای موجود بین جمهوری اسلامی و دولتهای ضد ایرانی و ضدسوری نقش جدیدی ایفا کند تا با خوشرقصی جلوی غرب و به طور خاص ایالات متحده و اسرائیل به شیوه دیگری خود را به آغوش جناحهای خونریز و جنگ طلب این کشورها پرتاب نماید و اثبات کند در صورت داشتن حمایت آنان، نهایت فرمانبرداری را از آنان خواهند داشت و اگر به پیروزی برسند سرمایه های ملی را دو دستی تقدیم آنان خواهند نمود به این شرط که بر کرسی قدرت تکیه زنند و عقده دهها ساله مسعود رجوی برای جایگزینی ولایت مطلقه خودش را جراحی نمایند...

رجوی به حدی در آرزوی رسیدن به جایگاه خمینی به خواب رفته و بیدار شده که نمی تواند این درد را جز با به قدرت رسیدن درمان کند و برای رسیدن به قدرت دست به هر عملی چه جنایتکارانه و چه خیانتکارانه زده و باز هم خواهد زد ولو کل ایران را مفت به امپریالیزم و صهیونیزم مد نظر خودش تقدیم کند. اما آنچه امروز باید بداند اینکه همکاری با گروههای تروریستی و بنیادگرا هم دردی از او دوا نخواهد کرد و ملتی که دهها سال به او پشت پا زده است هرگز اجازه نخواهد داد جنایتکار مستبدی چون او پایش به ایران برسد جز برای محاکمه در دادگاهی مردمی و پاسخگویی به تمام خیانتهایی که در حق مردم و فرزندان همین مردم روا داشته است.

همکاری تمام عیار این فرقه با سلفی های ارسالی عربستان و نیروهای القاعده در خاک سوریه آخرین تیر ترکش مسعود رجوی خواهد بود. آنچه مسلم است اینکه مردم سوریه هم با وجود مخالفت با دیکتاتوری اسد حاضر نخواهند شد چنین بنیادگرایانی به قدرت برسند و مسیر درست رسیدن به دمکراسی را نه جنگ و کشتار و خونریزی بلکه در مسیر تغییرات بنیادین در بطن جامعه و در تغییر افکار و فرهنگ موجود می دانند. به همین علت اگرچه تحت سخت ترین فشارها از دو طرف (چه از سوی اسد و چه از سوی بنیادگرایان شورشی تحت حمایه غرب و عربستان) قرار گرفته اند اما یکسال و نیم گذشته نشان داد که مردم حاضر نیستند مسیر لیبیایی شدن را در سوریه تجربه نمایند و به همین خاطر به حمایت از این شورشیان برنخاسته و به همان نسبت فرقه رجوی نیز منفور مردم آگاه سوریه قرار خواهد گرفت و تنها حامیان مریم قجرعضدانلو و مسعود رجوی همانا رهبران سلفی و القاعده خواهند بود که آبشخورشان عربستان سعودی و دول استعمارگر غربی است.

استفاده مستمر واژه «ارتش آزادی سوریه» و «ارتش آزادیبخش لیبی» و از این قبیل کلمات چیزی نیست جز برجسته کردن و مطرح کردن نام سوخته و پایان یافته «ارتش آزادیبخش ملی ایران» )که سالهای طولانی است از آن چیزی جز عده ای انسان اسیر و پیر و معلول که ده سال است یک تفنگ هم ندارند نمانده است(، برای دلخوش کردن افرادی که به اندازه یک کودک امروزی هم از تکنولوژی روز آگاهی ندارند و برای راضی کردن اربابان بی مروت دنیا جهت پذیرش فرقه به عنوان یک ارتش مرده در جنگی که جز هیاهویی از آن بین دو طرف برپا نیست. امروز هم علنی کردن همکاری اعضای فرقه مجاهدین با ارتشهای واپسگرا و بنیادگرای شورشیان مسلح سلفی و طالبان و القاعده جز ادامه لابه و زاری به درگاه امپریالیسم و صهیونیسم (مورد ادعای پیشین مسعود رجوی) در راستای به خدمت گرفتن آنان به عنوان تحت امر، نیست.

واقعیت این است که قطره قطره خون مسعود رجوی رنگ و بوی ترور و خیانت و جنایت دارد و او هرگز نمی تواند بدون ریختن خون نفس بکشد. اوج ناآگاهی است اگر کسی تصور کند مسعود رجوی خواهد توانست در فرقه خویش تغییری بوجود آورد و اوج خیانت است اگر شخص و یا جریانی خود را سیاسی و حقوق بشری معرفی کند و مدعی شود فرقه مجاهدین با وجود مریم و مسعود رجوی به عنوان رهبران عقیدتی و رئیس جمهور مادام العمر قابل تغییر است و همکاری آنان با اسرائیل و عربستان و آمریکا نشانگر چنین تغییری است.

 

حامد صرافپور. فریاد آزادی
18 اکتبر 2012

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مجاهدین خلق (فرقه رجوی) و آینده

 

 

حامد صرافپور، فریاد آزادی، پاریس، هشتم اکتبر 2012
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/ayande%20rajavi.HTM

 

در برنامه امروز «صفحه دو آخر هفته» بی بی سی 6 اکتبر 2012 که توسط آقای عنایت فانی اداره می شد، آقایان امیرحسین گنج بخش، ایرج مصداقی و حسین باقرزاده پیرامون آینده مجاهدین بعد از خروج از لیست تروریستی وزارت خارجه آمریکا و تخلیه اشرف گفتگو داشتند.

در این برنامه ایرج مصداقی مثل همیشه با سخنانی دوپهلو و گرد (بدون اینکه اشاره ای به جنایتها و خیانتهای رهبری این فرقه داشته باشد و بدون اینکه حتا کمترین آشنایی با مسائل درونی مجاهدین و بخصوص وضعیت اشرف طی 25 سال گذشته داشته باشد) به حمایت از فرقه رجوی پرداخت و مدعی شد که این فرقه از سال 2001 بنا به گفته خودش هیچ عملیات نظامی نداشته و بعد هم خلع سلاح شده و رزمندگان این ارتش در سال 2003 به این نکته اذعان داشته اند که خواهان مبارزه مسالمت آمیز بوده و بر سر آن توافق کرده اند!

البته سخنان تکراری و جانبدارانه ایرج مصداقی ارزش چندانی برای نقد کردن ندارد چون برای همگان واضح و روشن شده که اولاً علت کنار گذاشتن مبارزه مسلحانه نه یک ایده و استراتژی از جانب رهبری فرقه که یک تحمیل ناخواسته بدلیل اوضاع جهانی و منطقه ای بود، دوم اینکه خلع سلاح مجاهدین نیز یک اجبار و با محاصره تمام عیار زمینی و هوایی اشرف توسط ارتش آمریکا و طی دو روز جنگ و جدال لفظی بین ژنرالهای آمریکایی و سران مجاهدین (مژگان پارسایی، فهمیه اروانی، عباس داوری و مهدی براعی) انجام گرفت که نهایتا با یک قرارداد که در آن قید شده بود «سلاحها در محل خاصی گردآوری می شود و این یک تسلیم نیست» خاتمه یافت و هنوز هم مشخص نشده است که اگر این خلع سلاح یک تسلیم در برابر نیروهای آمریکایی نبود چه چیزی بود؟. ضمن اینکه همه مجاهدین از جداشدگان گرفته تا اعضای موجود در اشرف بخوبی می دانند که درست تا روزی که کلیه جنگ افزارهای ارتش رجوی توسط آمریکاییها منهدم گردید (سال 2004) و حتا بعد از آن، تنها چیزی که در نشستهای سیاسی هفتگی به خورد آنان داده می شد این بود که آمریکاییها به دلیل وضعیت رژیم ناچار خواهند شد سلاحها را به مجاهدین بازگردانند و حتا بهتر از آنرا به رجوی خواهند داد!!!. نمود بارز آن حسین مدنی است که هر هفته برای نیروهای مختلف نشست سیاسی برگزار می کرد و در آن از یک طرف سخن از سرنگونی می گفت و از طرفی هم بحث بازگردانیده شدن سلاحها را پیش می کشید به شکلی که هروقت گفته می شد نشست حسین مدنی است بچه ها با تمسخر به همدیگر می گفتند الان دوباره سلاحها را بازمی گرداند و رژیم را هم سرنگون می کند!

متأسفانه ایشان (ایرج مصداقی) که بخاطر دلارهای رجوی و ادامه حیات خویش که نام فعال سیاسی و حقوق بشر را یدک می کشد، هر از چندگاهی با چند انتقاد آبکی خود را منتقد مجاهدین جا می زند. برای وی مهمترین چیز شهرت و حضور در رسانه های غربی برای مطرح شدن و فروش کتاب و بدست آوردن دلارهای بیشتر است و در این راستا جان و کرامت انسانهای دربندی که اسیر رجوی هستند مهم نیست وگرنه اینگونه واقعیتها و حقایق را واژگون و کتمان نمی ساخت.

سه سال پیش برای ایشان یک ایمیل فرستاده بودم که ضمن شرح جنایتهای رجوی در اشرف، از او خواسته بودم هر سوآل و ابهامی دارد به من بگوید تا شرح دهم و او را از ناآگاهی و بی دانشی در مورد مناسبات مجاهدین بیرون بیاورم ولی هیچ پاسخی نداد و همچنان به دفاع از رجوی و فرقه مخوف او (البته در لفافه) پرداخت. بی تردید خونهای ریخته شده بیگناهان دامان او را نیز خواهد گرفت. اما چند نکته را باید اشاره کنم که افراد تاجرپیشه ای چون ایرج مصداقی نتوانند از جان و هستی دیگران به کلاهبرداری و بیزینس مشغول شوند:

نخست اینکه از سال 2000 و 2001 رجوی نشستهای مخوفی به نام طعمه را استارت زده و مشغول سرکوب نیروهای خودش بود و فرصتی برای مبارزه مسلحانه در کار نبود و اگر معضل برجهای دوقلو پیش نمی آمد این سرکوبها ادامه داشت و بعد از آن اقدامات تروریستی خود را شدت می بخشید. کما اینکه در همان روزهای انهدمان برجهای دوقلو با شور و شعف می گفت اگر اسلام ارتجاعی طالبان توانسته چنین ضربه ای به امپریالیزم بزند ببینید اسلام انقلابی مجاهدین چه ضربه ای به آنها خواهد زد...
در واقع همه آن سرکوبها برای این بود که تیز بگوید چرا شما کارها را طبع خواسته من پیش نمی برید و چرا در کارها سرد شده اید و می خواهید از فرقه من جدا شوید و چرا عملیاتهای تروریستی شما در این سالها آنگونه که مد نظر من بوده است و انتظار می کشیده ام نبوده است؟... در نتیجه، عدم وجود عملیات تروریستی از سال 2000 به بعد نه تغییر استراتژی بلکه شروع سرکوب نیروها برای آماده ساختن شان جهت عملیاتهای تروریستی خطرناکتر بود که با حملات انتحاری به برجهای دوقلو این سرکوبها پایان یافت و نیروها جهت آمادگی برای عملیات به کلاسهای فشرده آموزشی فرستاده شدند که در نهایت به خاطر سقوط صدام این آموزشها به عملیات ختم نشد. تجارت پیشگانی چون آقای مصداقی اگر این مسائل را نمی دانند باید نام حقوق بشر و فعال سیاسی بودن را از روی خویش بردارند و اگر می دانند و انکار می کنند خیانتکار هستند و باید حساب پس بدهند.

دوم اینکه در سال 2003 که من در اشرف بودم و تا چندسال بعد که همانجا حضور داشتم ما هرگز به هیچ توافقی از اینگونه که ایشان می گوید نرسیده بودیم که مبارزه مسلحانه را کنار گذاشته و شیوه مسالمت آمیز در پیش بگیریم. تنها چیزی که به ما گفته می شد اینکه حتا جلوی سرهنگ آمریکایی با احساسات فراوان برخورد کنیم که بدانند ما از اینکه سلاحهایمان را تحویل می دهیم ناراحت هستیم!!!. در همین رابطه خانم فائزه محبتکار به عنوان فرمانده محور و معاون تشکیلات مجاهدین درست در لحظه قبل از تحویل گیری سلاحهای ارتش هفتم همه نیروها را توجیه نمود تا با گریه و زاری و احساساتی از این قبیل به آمریکاییها بفهمانند که از تحویل سلاحها ناراحت هستند و بعد از رفتن آمریکاییها از همه ما انتقاد داشت که چرا نتوانسته ایم نقش خوبی در این رابطه ایفا کنیم و احساساتی برخورد کنیم!!!

در مورد توافق نیز فقط یکبار از روی همان سیاستبازیها یک طومار به امضا رسانیدم که در آن از راه حل مسالمت آمیز سخن رفته بود، که این هم با دستور تشکیلات بود برای اینکه به آمریکاییها گفته شود که ما تروریست نیستیم! اینکار هم در زمانی انجام گرفت که مریم قجرعضدانلو دستگیر شده بود و از ترس اینکه مبادا چشم زخمی به او برسد به این ترفندها روی آورده بودند.

در جریان گفتگوی ذکر شده، آقای امیرحسین گنجبخش بخوبی توضیح دادند که فرقه رجوی به دلیل «عدم دمکراتیک بودن» و «عدم ملی بودن» و «عدم اعتقاد به راه حل مسالمت آمیز» هرگز نمی توانسته است به عنوان یک آلترناتیو مطرح شود و طبعاً آینده این فرقه نیز باید با همین سه پارامتر سنجید که تا چه حد می تواند نقش آفرین باشد. جریانی که حتا نیروهای خویش را از دمکراسی محروم کرده باشد و جز جریانات خودی و همفکر را پذیرا نبوده باشد و روشهای خشونت آمیز در پی گرفته باشد و در خدمت بیگانه رفته باشد هرگز نمی تواند قابل اتکا باشد مگر اینکه تغییرات بنیادین در آن بوجود آید.

تصور می کنم آقای گنجبخش با وجود اینکه بسیار کمتر از ایرج مصداقی و حسین باقرزاده در ارتباط با مجاهدین قرار داشته و هرگز با مناسبات داخلی مجاهدین از نزدیک در تماس نبوده است بهتر از دیگران دیدگاه خویش را ارائه داد اما متأسفانه تنها کسی که بهتر می توانست به دلیل آشنایی با مسعود رجوی مسائل را شرح دهد، مهر سکوت بر لب زد و از ترس اینکه مجاهدین به او حمله نکنند به صورت گرد به نکاتی سطحی اشاره کرد که بسیار دور از انتظار بود.

اینجانب ضمن تقدیر از برخی مواضع ایشان (آقای باقرزاده) در افشای دروغهای مریم قجرعضدانلو، در عین حال برایم قابل پذیرش نیست که کسی حقایق را بخاطر منافع شخصی خویش بپوشاند الا اینکه ایشان بخاطر حضور برادرزاده هایش در درون فرقه و نگرانی از اعتراض آنها و چیزهایی از این قبیل دچار خودسانسوری شده باشد. برای اکثر جداشدگان از فرقه هیچ ترسی وجود ندارد چراکه بخوبی با ترفندهای رجوی آشنا بوده و در راه عشق به مردم و میهنشان از بدنامی هراسی ندارند و تا به آخر به افشاگری ادامه خواهند داد.

به هرشکل، آقای باقرزاده در پاسخ به این سوآل که آیا امکان تغییر در تشکل مجاهدین وجود دارد یا خیر، نتوانست صراحتاً بگوید در هیچ تشکل فرقه ای امکان تغییر وجود ندارد الا اینکه دستگاه از بنیاد فروبپاشد. فهم این نکته کار پیچیده ای نیست که ایشان و یا هرکسی دیگر دچار تردید شود. تا وقتی یک تشکل دارای رهبر بلامنازع ایدئولوژیکی باشد چگونه تغییری ممکن است رخ دهد تا اینکه ریشه چنین رهبری مطلقه ای خشکیده شود؟ آیا تشکلی که همه چیز آن حتا رئیس جمهور برگزیده آن مدعی می شود که همه چیز او رهبری عقیدتی رجوی است و ایشان نیرو و انرژی خود را از آن نقطه دریافت می کند! قابل تغییر به صورت دمکراتیک است؟ آیا تشکلی که رئیس جمهور مادام العمر و رهبر مادام العمر دارد قابل تغییر دمکراتیک است؟ آیا فهم این مطلب که در چنین تشکلهای خطرناکی تا رهبری آن زنده است و دستگاه برپایه ولایت مطلقه هدایت می شود هیچ تغییری رخ نخواهد داد سخت است؟ پس اینهمه بازی با کلمات برای چیست؟ تا کی باید خود را به خواب و خودسانسوری زد؟

آنچه مسلم است اینکه تشکل فرقه ای مجاهدین با وجود داشتن رهبری مطلقه هیچ تغییری نخواهد کرد و خوی خشونت آمیز آن نیز هرگز دچار تغییر نخواهد شد الا برای فریب افکار عمومی چرا که مسعود رجوی صدها بار اعلام کرده بود که سلاح یعنی شرف مجاهد خلق و مجاهد از سلاح خود جدایی ناپذیر است. نام این فرقه مجاهدین است و همین واژه تمامی معنای لازم را در خود دارد. لذا دنبال این باید بود که رهبری فرقه و رئیس جمهور فریبکار آن به دادگاه کشانیده شوند و محاکمه گردند و این تنها راه نجات اسیران مجاهد و تغییر در درون فرقه است. مجاهدین زمانی شروع به تغییر خواهند کرد که این رهبری مستبد خلع رده شده و سازمان مجاهدین دارای یک رهبری شورایی قابل انتخاب به صورت دمکراتیک گردد و نیروهای آن بتوانند آزادانه با دنیای بیرون در تماس باشند و خانواده تشکیل دهند و هرگاه خواستند از تشکل فاصله بگیرند... در غیر این صورت هیچ تغییری بر آن متصور نیست.

حامد صرافپور. فریاد آزادی

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد