_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

نمایش ناموفق در عراق

 

06.04.2007

دكتر حسين دهشيار

هر چارچوبي براي دستيابي به اهدافي که بنيانگذاران آن معين کرده اند، نيازمند بهره مند بودن از مجموعه يي از مولفه ها است. زماني چارچوب به وجود آمده برخاسته از الزامات دروني محيط است و در مقطعي نيز اين امکان متصور است که ضرورت هاي فرامحيطي که البته متاثر از ويژگي هاي محيط هستند آن را سازنده يافته است. در هر دو وضعيت مشخص است که چارچوب نمي تواند در خلأ عمل کند و مي بايستي به ملاحظات متني يا دغدغه هاي ساختارهاي تحميل کننده توجه مکفي را معطوف کند.

با توجه به اين نکات، مذاکره به عنوان يک چارچوب براي تحقق علت وجودي خود ملزم است که کليتي از عناصر را متجلي سازد. اين از آن رو ضروري است که فقدان چنين قالبي از همان آغاز مذاکره را محکوم به «کسري تاثيرگذاري» مي کند. مذاکره کنندگان بدون توجه به تعداد يا نوع بازيگران در صورتي مي توانند آينده يي روشن براي فرآيند و نتيجه مذاکره رقم بزنند که نهايتي همسو را طالب باشند. توجه به اين نکته ظريف جلب شود که صحبت از نتيجه يي يکسان مطرح نشده است بلکه از خواستي همسو صحبت مي شود.

همسو بودن بدان معناست که بازيگران هم مقصد هستند، اما به تناسب توانمندي ها، روش ها، علايق شخصيتي، انگيزه هاي رواني و شرايط خاستگاهي، مسيرهاي خاص خود را انتخاب مي کنند. کنفرانس امنيتي عراق که بنا به خواست نوري المالکي نخست وزير تشکيل شد و هدف يافتن راه هاي فائق آمدن بر معضل کاستي امنيتي را براي آن منظور داشت، به وضوح فاقد اين ويژگي است. نمايندگان بازيگران منطقه يي، بين المللي و سازماني که در اين کنفرانس حضور يافتند اهدافي غيرهمسو و به عبارت صحيح تر متعارض را دنبال مي کنند. دغدغه هاي شرکت کنندگان در اين کنفرانس، هيچ گونه تقارني با يکديگر ندارند. مشکل تنها اين نيست که شرکت کنندگان اهداف متفاوت را دنبال مي کنند بلکه ساختار قدرت حاکم بر عراق از عناصري تشکيل شده است که تمايل چنداني به تحقق خواست هاي نوري المالکي و به مفهومي صحيح تر ايالات متحده امريکا ندارد. امريکا چه در صحنه داخلي و چه در قلمرو بين المللي مداوماً از اين صحبت مي کند که عراق جغرافياي تعيين کننده آينده مبارزه با تروريسم است.

رهبران امريکا مي گويند با دو گزينه روبه رو هستند. گزينه يي آن است که اين کشور از عراق خارج شود و قبل از آنکه قادر به پيروزي بر تخريب گران باشد، خروج نيروهاي مسلح خود را نهايي سازد. از نظر رهبران ساکن کاخ سفيد چنين حرکتي که به معناي شکست سياست مبارزه با تروريسم است، نه تنها پرستيژ و جايگاه امريکا را در منطقه و جهان تضعيف کرده بلکه تروريست ها را به خاک امريکا سرازير خواهد کرد. از نظر طراحان سياست خارجي امريکا، گزينه ديگري که در برابر است، تداوم حضور در عراق و مبارزه با گروه ها و افرادي است که از نظر امريکاييان عاملان اصلي شکل دهنده بي ثباتي امنيتي در عراق هستند.

از اين نقطه نظر، پيروزي در عراق حياتي است چرا که منجر به از بين بردن پناهگاه تروريست ها خواهد شد و سبب مي شود که با کمترين هزينه ممکن امنيت جامعه امريکا حفظ شود. گزينه يي که مورد نظر رهبران امريکا است و بر آن پاي مي فشارند شکست نهايي نيروهاي معارض در داخل خاک عراق و کاهش هرچه وسيع تر فضاي حياتي براي بقاي گروه ها و تشکيلاتي است که از نقطه نظر امريکاييان تروريست محسوب مي شوند. جرج دبليو بوش به گونه يي سياست خارجي امريکا را در رابطه با عراق طراحي کرده است که قدرت مانور به شدت محدودي براي اين کشور وجود دارد. امريکا گريزي جز اين ندارد که به تنها گزينه قابل قبول براي اين کشور يعني تداوم حضور در عراق پايبند بماند. مخالفان سياست عراقي کاخ سفيد در داخل امريکا تاکيد بر خروج سريع و بدون قيد و شرط اين کشور دارند. اما آنچه پرواضح است اين واقعيت کتمان ناپذير است که امريکا گزينه يي جز تداوم سياست حضور در عراق در برابر ندارد.

استراتژي امريکا در هزاره سوم بر مبناي دگرگون ساختن ساختارهاي فرهنگي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي در خاورميانه قرار گرفته است. اين نگاه شکل گرفته است که منافع ملي امريکا در صورتي در قلمرو بين المللي تامين مي شود که خاورميانه از شکل موجود خود دور شود و به گونه يي قوام يابد که در تطابق با يکسري ساختارها و ارزش هاي مورد نظر امريکا باشد. ناتواني امريکا در ايجاد ثبات امنيتي در عراق و در نتيجه خروج از اين کشور به اين منجر خواهد شد که کشورهاي طرفدار امريکا در منطقه به دامن بي ثباتي امنيتي درغلتند.

شکست امريکا در ايجاد امنيت در عراق، کليت استراتژي منطقه يي اين کشور را متزلزل خواهد کرد و هزينه هاي فزاينده براي سياست خارجي امريکا در کشورهاي متحد خواهد داشت. در کوتاه مدت موفقيت يا شکست امريکا در تحقق سياست هاي خود در خاورميانه بستگي مستقيم و انکارناپذير با سرنوشت استراتژي عراقي اين کشور دارد.

آنچه عراق را به مرکز ثقل سياست خارجي تبديل ساخته به اين لحاظ است که اين کشور جغرافياي تعيين کننده جايگاه امريکا در منطقه حداقل در کوتاه مدت است. عراق از اين رو مهم است که سرنوشت استراتژي خاورميانه يي امريکا را رقم مي زند و اين به معناي آن است که اهميت اين کشور به اين لحاظ نيست که امريکا در آنجا است بلکه به اين جهت است که در فراي مرزهاي خود اثرگذار است.

امريکا از ابتدا سياست عراقي را در اين چارچوب تصوير ساخت که عراق مرکز مبارزه با تروريسم است و شکست در اين جغرافيا به معناي شکست امريکا در منطقه و در مبارزه جهاني عليه تروريسم است. امريکا هزينه هاي شکست احتمالي را آنچنان بالا برده که مجبور به اين است که هرگز به آن مبتلا نشود. براي امريکا با توجه به واقعيات حاکم، پيروزي در عراق ضرورتي اجتناب ناپذير در راستاي تداوم هژموني جهاني و بالاخص منطقه يي اين کشور است. امريکا از زمان سقوط صدام در سال 2003 تاکنون موفق نشده است که يک ساختار سياسي منسجم و قادر به ايجاد و حفظ امنيت به وجود آورد. به جهت اين ناتواني بوده است که اين کشور مجبور به برعهده گرفتن مسووليت ايجاد امنيت شده است.

به علت ويژگي قومي، ماهيت ترتيبات سياسي و فقدان نفوذ اين کشور در بين گروه هاي استراتژيک به جهت فقدان حضور تاريخي در اين کشور، از همان آغاز پرواضح بود که اين کشور قادر به ايجاد امنيت با تکيه بر توان نظامي خود نيست. معضل امنيتي حادث شده ناشي از ناتواني نيروهاي امريکايي نيست بلکه به اين لحاظ است که اصولاً در عراق مشکلات سياسي پاسخ داده نشده وجود دارند که در بستر خود به معضل امنيتي حيات بخشيده اند. ماهيت ترتيبات سياسي، کيفيت گسل هاي قومي، مذهبي و زباني، چينه بندي قدرت در سطح کشور و از همه مهم تر ارزيابي گروه هاي مختلف سياسي از نقش و جايگاه امريکا منجر به اين شده است که عدم تقارن وسيع سياسي در عراق به دنبال هجوم نيروهاي امريکايي در مارس سال 2003 شکل بگيرد. علت اينکه امريکا تاکنون موفق به ساماندهي وضعيت امنيتي در عراق نشده است را بايد در شکست اوليه اين کشور در شکل دادن به اتحاد ملي در عراق دانست. اين اتحاد شکل نگرفته است چون که گرايش مذهبي که در ساختار قدرت نقش فائقه را دارد و در واقع حضور امريکا براي موفقيت آنان است به شدت دچار تفرقه است و بخشي از اين گرايش به وضوح مخالف امريکا و اهداف اين کشور است. امريکا در برابر فقدان امنيت در عراق کاملاً ناتوان نشان داده است که اين بازتاب مستقيم شکست آنان در حيات بخشيدن به آرامش سياسي است. افزايش نيروهاي امريکايي نيز تاثيري بر مبارزه امريکا عليه تروريسم در عراق نخواهد داشت چرا که همان طور که مطرح شد مشکل امريکا در عراق سياسي است و ناشي از ميزان توانمندي و کيفيت نيروهاي اين کشور نيست.

پس مساله مهم اين نيست که آيا نيروهاي امريکايي در مبارزه با تروريسم در عراق پيروز يا اينکه با شکست روبه رو شوند. مهم اين نيست که نيروهاي امريکايي در عراق باقي بمانند يا اينکه اين نيروها عراق را ترک کنند. معادلات نظامي نيستند که مطرح اند بلکه ترتيبات و واقعيات سياسي حاکم بر عراق هستند که معين مي کنند امريکا به ارزيابي دوباره استراتژي خاورميانه يي خود بايد بپردازد يا اينکه آن را تداوم دهد. اگر امريکا موفق شود قدرت مانور نوري المالکي را به گونه يي افزايش دهد که او قادر به اين باشد که گروه هاي در تعارض با امريکا را در ساختار هيات حاکمه کنترل کند، اين اميد براي امريکا وجود خواهد داشت که اقتدار سياسي در عراق ايجاد شود. شکل گيري اقتدار سياسي به تبع خود توانايي در اعمال حاکميت حکومت مرکزي و توانايي بغداد در سرکوبي عمليات تروريستي خواهد بود.

البته توجه شود که نوري المالکي براي موفقيت در حيات دادن به انسجام سياسي نياز به حضور نيروهاي امريکايي دارد تا بتواند از نقطه نظر نظامي اطمينان رواني پيدا کند. اين پارادوکس خاصي است که امريکا در عراق با آن روبه رو است. نيروهاي نظامي امريکا، مرکز ثقل به وجود آوردن امنيت در عراق نيستند چرا که مشکل امنيتي در اين کشور برخاسته از عمل سياسي است. در عين حال براي اينکه بتوان به انسجام سياسي و يکپارچگي ملي در عراق دست يافت، قدرت مرکزي نيازمند حضور نيروهاي امريکايي است تا بتواند از اهرم تنبيه نيز برخوردار باشد. امريکا بايد در عراق موفق به دستيابي به اهداف خود شود تا بتواند همچنان در خاورميانه به عنوان بازيگري که مطرح ترين است باقي بماند. اما شرکت کنندگان در کنفرانس يک روزه امنيتي عراق همگي همنوا با امريکا نيستند. مجموعه يي از کشورهاي حاضر در پشت ميز مذاکره خواهان تداوم وضع موجود هستند. از نظر آنان در صورتي که امريکا در عراق در شرايط نه شکست کامل و نه موفقيت کامل باشد بهترين براي آنان است. چنين وضعيتي براي امريکا به معناي فضاي تنفسي بيشتر براي اين کشورها در حيطه امور داخلي است. آنان خواهند توانست در برابر فشارهاي امريکا براي ايجاد دگرگوني هاي بنيادي يا حاشيه يي مقاومت کنند و مجبور به پرداخت هزينه براي تن در ندادن به خواست امريکا نباشند. رهبران اين کشورها براي حفظ قدرت در قلمرو جغرافيايي که در آن حکومت مي کنند خواهان تمرکز منابع، نيروها و توجهات امريکا در عراق هستند که منجر به اين خواهد شد که نتواند به فشار براي تغيير ساختارها و ارزش ها اقدام کند.

تداوم درگيري امريکا در عراق بدون دستيابي به يک نتيجه قطعي به انرژي ضروري براي اين کشور در جهت فشار بر ديگر کشورهاي منطقه براي تغييرات فرصت تجلي نخواهد داد. مجموعه يي ديگر از بازيگران شرکت کننده در کنفرانس خواهان شکست قطعي و بدون ابهام امريکا در عراق هستند. همانطور که گروه اول شرايط ابهام انگيز براي امريکا در عراق را به معناي تثبيت موقعيت خود در مسند قدرت در کشور هاي شان مي دانند، اين گروه هم وضوح سرنوشت امريکا که همان ناتواني محرز اين کشور در مديريت وضعيت امنيتي عراق است را در جهت منافع خود مي داند.

اين دسته از کشورها شکست امريکا را به مثابه پيروزي خود مي دانند چرا که قادر خواهند بود شاهد در هم فروريزي تمرکز سياسي امريکا در منطقه باشند. شکست در عراق دو پيامد گريزناپذير را به دنبال خواهد داشت. در صحنه داخلي، اين به معناي قطعيت در کنار گذاشتن هرگونه تلاش براي باز کردن پرونده جديد در منطقه خواهد بود.

نه تنها از نقطه نظر نظامي بلکه از زاويه سياسي هم، رهبران امريکا مجبور به تلاش براي مديريت هزينه هاي شکست در ابعاد رواني و مادي آن خواهند بود. اين آنان را مجبور خواهد کرد که کاملاً در برابر حساسيت هاي داخلي تسليم شوند که البته مهم ترين آنها نيز حضور کمتر در خاورميانه و کنار آمدن با جغرافياهاي خصم است.

از نظر اين گروه از کشورها شکست امريکا در عراق منجر به اين نخواهد شد که شرايط کسري امنيتي در اين کشور به ديگر مناطق در منطقه تسري پيدا کند. اين کشورها اين اطمينان را دارند که از آنچنان تواني برخوردار هستند که بعد از شکست امريکا و عقب نشيني اين کشور از عراق، شرايط را در عراق به گونه يي که مطلوب نظر آنان است شکل دهند و اين نگاه بر اساس يکسري از مولفه ها و پيش فرض ها است که در عمل تجربه نشده و تنها بر روي کاغذ از اعتبار برخوردار است.

گروه ديگر از کشورهايي هستند که در کنفرانس امنيتي شرکت کرده اند به اين اميد که بتوانند شرايطي را رقم بزنند که پيروزي امريکا را در ايجاد امنيت در عراق به وجود آورد. اين بازيگران خواهان حضور وسيع تر امريکا در منطقه هستند چرا که اين هراس را دارند که خروج امريکا از عراق به تبع خود کاهش علاقه بين نخبگان و مردم امريکا را براي ايفاي نقشي قاطع در خاورميانه به دنبال خواهد داشت اما آنچه مانع از اين مي شود که اين کشورها به طور مستقيم به کمک امريکا بشتابند و با استفاده از ظرفيت هايي که در اختيار دارند به ايجاد ثبات امنيتي در عراق اقدام کنند، ملاحظات داخلي است. اين بازيگران به علت فقدان مشروعيت لازم براي بيان خواست هاي منطقه يي از اين امکان برخوردار نيستند که به طور آشکار خود را حامي سياست هاي امريکا و مشتاق پيروزي اين کشور نشان دهند چرا که از اين هراس دارند که سبب ساز ايجاد بحران در جوامع خود شوند و مردم را عليه خود به خيابان ها بکشانند. مشکل عراق در اين نيست که موطن گروه هاي مرتکب عمليات تخريبي است بلکه بنيان معضلات عراق و نخست وزير نوري المالکي در اين است که امريکا و متحدان و مخالفان اين کشور در عراق به حل و فصل اختلافات بين خود پرداخته اند. هر سه دسته بازيگر حاضر در کنفرانس، يعني آنان که خواهان شکست، آنان که خواهان ابهام و نهايتاً کشورهايي که خواهان پيروزي امريکا هستند، به جهت دغدغه هاي داخلي خود به اين نتايج رسيده اند.

به دليل اينکه ساختار قدرت در اين کشورها کيفيت بقاي خود را در شرايط عراق به گونه يي که مي طلبد مي يابد، بايد به اين نکته اذعان کرد که امکان دستيابي به اين راه حل مطلوب نظر امريکا در عراق به شدت مشکل است. در صورتي چنين نهايتي امکان پذير است که امريکا قادر باشد اولاً به ايجاد انسجام سياسي در عراق موفق شود و ثانياً اين کشور بتواند اين تصوير را ترسيم کند که جدا از اينکه چه اتفاقي در عراق بيفتد اين کشور همچنان و با همان قطعيت سابق سياست هاي خود را در منطقه ادامه خواهد داد. با در نظر گرفتن اينکه درصد اندکي براي اينکه هر يک از دو شرط لازم تحقق يابد بايد گردهمايي نمايندگان کشورهاي فرامنطقه يي و منطقه يي را در عراق در جهت کمک به دولت عراق براي ايجاد امنيت تنها يک تئاتر ناموفق قلمداد کرد. مولفه ديگري که براي نتيجه بخش بودن هر مذاکره يي ضروري است اين واقعيت است که شرکت کنندگان روش ها و تاکتيک هاي همسويي در جهت رسيدن به هدف براي خود ترسيم سازند. چگونگي تحقق خواست ها خود بيانگر ارزش هاي چشم اندازهاي بينشي و ظرفيت هاي مادي بازيگران است. کشورهاي شرکت کننده در کنفرانس امنيتي عراق، محققاً بر اين واقعيت اذعان دارند که اگر هم خواهان هدفي همسو باشند، بر روش هاي متقارن توافق ندارند.

اين غيرمنطقي است که انتظار داشت امريکا و متحدان اين کشور از يک سو و مخالفان اين کشور از سويي ديگر بر توسل به رو ش هاي همسو توافق کنند. از سويي ديگر با در نظر گرفتن حجم متفاوت توانمندي هاي امريکا و ديگر کشورهاي شرکت کننده، پرواضح است که نبايد انتظار وجود شيوه هاي همسو را داشت. عامل مهم ديگري که اين عدم تقارن را تشديد مي کند اين موضوع است که نبايد انتظار داشت کشورهاي متحد امريکا در منطقه با همان وسعتي که امريکا خواهان بسط هژموني است با اين کشور همراه باشند. کشورهاي مخالف امريکا نيز پرواضح است که با تمام قوا تلاش را بر اين قرار داده اند که از ايجاد شرايطي که هژموني اين کشور را تقويت يا تسهيل کند جلوگيري کنند.

با در نظر گرفتن اين دو بحث است که بايد به ارزيابي کنفرانس امنيتي عراق نشست و نتايج مترتب بر برگزاري آن را تحليل کرد. صرف قرار گرفتن پشت ميز مذاکره و دست دادن نمي تواند به هيچ گونه توافقي بين مجموعه شرکت کنندگان منجر شود. مذاکراتي با موفقيت توام است که شرکت کنندگان بر سر يکسري حداقل ها قبل از شروع به توافق رسيده باشند. اين حداقل در منطقي ترين شکل آن اين است که شرکت کنندگان درصدد اين نباشند که اولاً موجوديت طرف مقابل را به چالش بگيرند و ثانياً به دليل حجم وسيع تر توانمندي مترصد فرصت براي عملياتي ساختن خواست خود نباشند.

شرکت کنندگان حاضر در کنفرانس امنيتي، ترکيبي نامتجانس از بازيگران را گرد هم آورده اند که خصم موجوديتي بايد قلمداد شوند. بدين روي پرواضح است که اين شرکت کنندگان به شدت غيرعقلاني رفتار خواهند کرد اگر در اين جهت گام بردارند که خصم موجوديتي آنها به خواست خود برسد. منافع حياتي و کليدي بعضي از بازيگران در اين است که بخشي از شرکت کنندگان نتوانند به خواست خود دست يابند. پيروزي امريکا در راستاي تحقق امنيت در عراق در بلندمدت به معناي به خطر افتادن وسيع موجوديت ساختارهاي قدرت در بعضي از کشورهاي منطقه است. اين خود منطقي مي سازد که رژيم هايي که موفقيت امريکا را مساوي با تضعيف موجوديت خود بيابند در مسيري گام برندارند که منتهي به توفيق امريکا شود.

امريکا نيز آگاه است که نبايد شرايطي را فرصت حيات دهد که به نفوذ کشورهاي خصم خود در جامعه عراقي و ساختار قدرت اين کشور منجر شود. به همين روي اين کشور مجبور است که تحت هيچ شرايطي اين امکان را براي اين بازيگران به وجود نياورد که از مشروعيت به وجود آمده به لحاظ شرکت در مذاکرات براي دستيابي به خواست هاي خود بهره مند شوند. چنين تنيدگي پيچيده و متعارض ديدگاهي است که مشخص مي سازد چرا بايد به مذاکرات برگزار شده در بغداد تنها به عنوان گردهمايي مجموعه يي از بازيگران نگاه کرد که فاقد کوچک ترين وجه تشابه هستند. تعارض ديدگاه ها، فقدان منافع مشترک، ظرفيت هاي رواني متفاوت و جايگاه هاي متمايز همگي اين واقعيت را پررنگ تر مي سازد که تنها هنگامي اين امکان وجود دارد در عراق ثبات و امنيت برقرار شود که تمامي بازيگران مطرح و تاثيرگذار منافع خود را در گرو آن بيابند.

در اين مقطع زماني پرواضح است که چنين کيفيتي وجود ندارد و اصولاً احتمال شکل گيري اين مهم نيز در آينده کوتاه مدت وجود ندارد. امريکا درصدد بسط نفوذ خود در منطقه و اشاعه حوزه امنيتي است در حالي که کشورهايي در منطقه هستند که به دلايل خيلي واضح اين را در تعارض کامل با موجوديت خود مي يابند. بدين روي نبايد انتظار داشت که اين واحدهاي سياسي برخلاف مصالح خود عمل کرده و سعي بر اين کنند که بسترساز بسط نفوذ امريکا در منطقه شوند. اگر بپذيريم در صحنه روابط بين الملل بازيگران عقلاني رفتار مي کنند يعني اينکه با توجه به ميزان سود حاصله از هر اقدامي دست به کنش مي زنند بايد انتظار داشت که مشکل امنيتي در عراق همچنان تداوم پيدا کند. اين معضل تنها زماني قابل حل خواهد بود که بازيگران منطقه يي احساس نکنند که رابطه معکوس بين ميزان درصد بقاي امنيتي آنان و شرايط امنيتي عراق وجود دارد. ويژه نامه آخر هفته اعتماد   ملی

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد