_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon@iran-ghalam.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

مروری تازه بر «فرمان مسعود»

(مجاهدین خلق، فرقه رجوی)

 

 

حامد صرافپور، هجدهم دسامبر 2012
http://www.facebook.com/#!/Hamed.Sarrafpour

 

چندین هفته از پیام صوتی مسعود رجوی خطاب به جوانان ایرانی جهت تشکیل گردانهای ارتش آزادی می گذرد و بد نیست پس از این مدت مروری دوباره بر این فرمان صادره داشته باشیم و تأثیرات آن بر جوانان و دانشجویان ایرانی را از نظر بگذرانیم. ماه گذشته به مناسبت عید قربان (5 آبان 1391) مسعود رجوی در یک پیام صوتی که در لیبرتی برای اعضای فرقه پخش گردید از جوانان ایران خواست تا با تشکیل تیمها و هسته های ارتش آزادی! خود را برای سرنگونی آماده سازند. هرچند محتوای پیام که به شکل مضحکی بیان شده چیزی جز رهنمودهایی کهنه و برآمده از قرون پیشین که مبلغ خشونت و کشتار می باشد نیست اما بخوبی می تواند ماهیت تغییر ناپذیر تروریستی مسعود رجوی (و فرقه اش که چندی است از لیست تروریستی ایالات متحده بیرون آمده اند) را به نمایش بگذارد:

http://parvaze-parastohaie-asheqh.blogspot.de/2012/11/blog-post.html

 

 

رهبر غیب شده فرقه که ده سال از مخفیگاه بیرون نیامده و طی این مدت از طریق مریم قجر تلاش نموده خود را متجدد و مدرن جلوه دهد و مبلغ راه حل سوم (مسالمت آمیز-همه پرسی) باشد، همینکه تیغ «تروریسم» از روی سرش برداشته شد، بناگاه سر از مخفیگاه بیرون آورد و (همانند آن کس که از ترس سوت می کشد) فرمان تشکیل «جوخه های ترور» صادر نمود!. از این طنز که بگذریم، بد نیست چند نکته حول این موضوع و علل صدور چنین فرمانی مطرح شود:

1-مسعود رجوی 30 سال پیش نیز توسط رادیو مجاهد برای هواداران خود در داخل پیامهای مشابه می فرستاد تا تیمهای ترور تشکیل داده و هر کسی که تشخیص دادند حزب اللهی و پاسدار و بسیجی است در کوچه و خیابان آماج گلوله قرار داده و به زعم خود «اعدام انقلابی» نمایند. به این ترتیب هزاران نفر از مردم ایران بدون اینکه جرم آنها در دادگاه توسط افراد ذیصلاح تشخیص داده شده باشد، در کوچه و خیابان بدست میلیشیاهای 15 تا 20 ساله ترور شدند (از همان نمونه هایی که امروز می توان در لیبی شاهد آن بود که اکثر آن می تواند ناشی از کینه ها و انتقامهای شخصی باشد) و بدین گونه مسیر طی شدن پروسه ی دمکراسی که جز با شیوه های مسالمت آمیز و آگاهیبخش ممکن نیست با چنین اقدامات تروریستی (در آن شرایطی که ایران درگیر جنگ خارجی بود) به مخاطره افتاد و شهرهای مختلف ایران که از سوی صدام در فضای جنگی قرار داشت، از سوی مسعود رجوی نیز با فضای ترور و ارعاب مواجه شد و نتیجه ی نهایی آن تقویت بخشی از نیروی حاکمه بود که قدرت مطلقه را تا آن زمان در اختیار نداشت و راهکار را در اعدام جستجو می کرد. بدین ترتیب، تنها دستاوردی که پیام مسعود رجوی داشت دهها هزار کشته و مجروح از طرفین بود، آنهم اکثراً جوانانی که نه به خاطر قدرت و ثروت که به خاطر عقایدشان پاسدار و بسیجی و یا حتا مجاهد شده بودند و گناهی جز اختلاف عقیده نداشتند و رجوی (بخاطر قرار گرفتن در کرسی قدرت) در بین آنان که هموطن و خواهر و برادر یکدیگر بودند، بذر نفرت و کینه را کاشت در حالی که ایران نیازمند همدلی و همکاری و عشق ورزیدن فرزنداش بود.

2-امروز مسعود رجوی، هوادار و میلیشیا در داخل ایران ندارد و در نتیجه طرف حساب وی جوانانی هستند که اکثر قریب به اتفاق آنان تا 2-3 سال پیش رجوی را نمی شناختند و در این مدت بخاطر حوادث اشرف و مطرح شدن نام آنها در رسانه های داخلی و خارجی با نام او آشنا شده اند و بیشتر این آشنایی هم از زاویه ی خیانتهایی است که رجوی در همکاری با صدام و یا با موساد و سیا و عربستان داشته است. در عین حال، شرایط امروز جامعه با سی سال پیش متفاوت است و مردم ایران به سطحی از درک و فهم سیاسی و فرهنگی رسیده اند که دیگر مسیرهای خشونت آمیز و برادرکشی را راه حل رسیدن به دمکراسی نمی دانند و اینرا در طی همین چهار سال اخیر به اثبات رسانیده اند. در نتیجه تصور آنچه در گذشته اتفاق افتاد بشدت دور از واقعیت است و اینرا رجوی خوب می داند.

3-مسعود رجوی تا حدود یکسال پیش، از درون مخفیگاه، برای ساکنان اشرف پیام می فرستاد و مدام از ایستادگی اشرف و حفظ این «جایگاه شرف» که «کانون استراتژیک نبرد آزادیبخش» است سخن می گفت و نابخردانه (ولی حساب شده) برای برانگیختن هرچه بیشتر اشرفیان شعار «اگر اشرف بایستد جهان خواهد ایستاد»! سر می داد و آنگاه متوهّمانه به این خاطر که اخراج از اشرف چند ماه به تأخیر افتاد گفت: «گفتیم اگر اشرف بایستد جهانی خواهد ایستاد و اینک اشرف ایستاد و جهانی را به ایستادگی واداشت»... و چند ماه پیش هم مریم قجرعضدانلو مدعی شد: «مجاهدین معادلات و استانداردهای بین المللی را نیز تغییر دادند!»... و اینها همه در حالی بود که «جهان» به او فشار مستمر می آورد و وادار می نمود این کانون استراتژیک نبرد و آن جایگاه شرف و افتخار را هرچه زودتر ترک کرده و به لیبرتی بروند... و در ماههای گذشته دیدیم که ایالات متحده توسط پاتریک کندی پیام فوری تخلیه اشرف در مقابل بیرون رفتن از لیست تروریستی را به مریم ابلاغ نمود و ایشان نیز فوراً تمکین نموده و تمامی شعر و شعارهای چهارسال گذشته مبنی بر حفظ شرف و تمامی خونهایی که در این راه ریخته شده بود را یکجا پایمال نمود، هرچند پیش از این «رزم جامه ی شرف» و «ناموس» مجاهدین (لباس نظامی و سلاح) را نیز دو دستی به آمریکاییها تحویل داده بودند.

4-با خنثی شدن کلیه سنگ اندازیها برای حفظ اشرف به عنوان مقر اصلی ارتش آزادی رجوی در عراق، تمامی آمال و آرزوهای چندین دهه ی او نیز نقش برآب شد و بعد از خلع سلاح و لباس و هویت این ارتش بدون دندان، آخرین نقطه اتکای آنرا که یک تکه زمین برای ابراز وجود و تبلیغات سیاسی بود نیز از وی گرفتند (هرچند تا الان تلاش می کند با نگهداشتن حدود 100 نفر در این مقر، میخ طویله ای را در آنجا نگهداشته باشد که شاید فرجی شود و دوباره بتواند آنرا بچنگ آورد که این آرزو هم با فشارهای دولت عراق و عدم دخالت آقای کوبلر نقش برآب شده و بر فوریت خروج این افراد تأکید مجدد شده است). در نتیجه تنها چیزی که از آن ارتش پرافتخار! آزادیبخش رجوی باقی مانده، تنها سه هزار سرباز بازنشسته و از کار افتاده ی بی لباس و سلاح مستقر در لیبرتی است که خود نیازمند کمکهای پزشکی و انسانی می باشند و اکثر آنها دچار بیماریهای روحی و جسمانی، و معترض به وضعیت موجود هستند. در کنار این افراد میانسال و کهنسال، تعدادی هم جوانان سرخورده و بی تجربه قرار دارند که تنها سرگرمی و تخصص آنها ساز و آواز است.

5-در همین مدت اخیر (با اتمام دوران پادگان اشرف و ارتش آزادیبخش و به موازات آن مطرح نمودن موضوع راه حل سوم)، شکست استراتژی «جنگ آزادیبخش نوین» رجوی آشکار شد و به سرانجام بی انجام خویش رسید و این ضربه مهلکی به تشکل فرقه ای رجوی بود که ربع قرن به آن افتخار می کرد و آنرا وسیله ای برای در هم کوبیدن مخالفان و سرکوب اعضای خودش و همچنین برای ابراز وجود در عرصه سیاسی و تا قبل از سقوط صدام برای درآمدزایی و گرفتن دستمزدهای نجومی از صدام حسین کرده بود. این سرمایه بی بدیل یکجا محو و نابود شد.

6-فرار و ریزش روزافزون نیروها بعد از انتقال به لیبرتی (که نشان از شدت تزلزل و افت روحیه افراد ساکن لیبرتی دارد)، و مهمتر از آن، افشای مفاسد و جنایات مسعود رجوی در ابعاد وسیع، وی را وادار می کند در هر مناسبتی نیروهای از کار افتاده و ناامید خود را که کاملاً بی خبر از دنیای بیرون هستند تسلی دهد و چنین بنمایاند که هرچند ارتش آزادیبخش نوین وی از کار افتاده و اسقاطی شده است اما مریم قجر به عنوان رئیس جمهور برگزیده موفق شده در دل جوانان ایرانی نفوذ و آنان را جهت نبرد آزادیبخش آماده نماید. (یادآوری کنم که رجوی پیش از سقوط صدام مدعی بود طبق نظرخواهی از مردم در داخل ایران، بیش از 70 درصد آنان به ریاست جمهوری مریم قجرعضدانلو رأی داده اند!).

7-بدین منظور، ودر چنین دورانی که مسعود رجوی بشدت نیازمند تبلیغات درونی و روحیه دادن به افراد واخورده در فرقه اش می باشد، لاجرم و از روی استیصال دست به دامان «جوانان غیور و اشرف نشان» و «بچه های سراسر میهن» شده و با سوء استفاده همیشگی از آیین های مذهبی، اینبار با استفاده از عید قربان، فرمان تشکیل «هسته های ارتش آزادی» صادر می کند و از آنان می خواهد در سراسر ایران جهت این کار اقدام نمایند!. البته همانطور که شرح داده شد، اگر چه خطاب مسعود به ظاهر «جوانان سراسر میهن» هستند ولی طرف حساب او همان «افراد پیر و بازنشسته در لیبرتی» می باشند که اینک زانوی غم و بیماری در بغل گرفته و محتاج تسلی هستند. برای اینکار البته سناریوی لازم چیده شده تا از طریق تلویزیون سیمای آزادی مقداری سس به فرمان رجوی زده شود و رنگ و لعاب بگیرد و سربازان بازنشسته ی ارتش رجوی در لیبرتی از تکرار مکررات سرنگونی رژیم دچار سوء هاضمه نشوند. بدین لحاظ دست اندرکاران سیمای آزادی دست به دامان یک شوی تلویزیونی شده و یکسری مکالمات تلفنی (از سوی جوانان ایرانی!!!) نمودند تا «جوانان ایرانی» را عاشق و تشنه ی مسعود جلوه دهند. نوشته های زیر نمونه ای از این گفتگوهای به اصطلاح تلفنی می باشد که سیمای آزادی به اسم جوانان از داخل ایران پخش نموده است. قضاوت برعهده هموطنان:

ـ «ناصر از تهران: پیام برادر مسعود را شنیدم خیلی برایم انگیزاننده بود، احساس كردم روح تازه ای در كالبدم دمیده شد...»

ـ «فضل الله از لرستان: از امروز انگیزه تازه ای در كارهایم پیدا كردم. بایستی هرچه زودتر این رژیم را سرنگون كنیم تا برادر مسعود و خواهر مریم به ایران بیایند»

ـ «حسن از اراك: ما آماده ایم تا فرمان برادر مسعود مبنی بر تشكیل هسته های ارتش آزادیبخش را در ایران راه اندازی كنیم. ما عاشق گرفتن سلاح هستم، تنها راه مقابله با این رژیم اسلحه است.»

8-با گذشت بیش از یکماه و نیم از «فرمان مسعود»، با اینکه تمامی سایتها و رسانه های مجاهدین تلاش نمودند چنین خبری را انتشار داده و بر روی آن تبلیغ نمایند، اما هیچ انعکاس بیرونی حتا در محفلهای خبری نداشت و می توان به جرأت گفت که این پیام حتا تأثیر تشکیلاتی روی نیروهایش هم نداشت و فرار چندین نفر از کمپ لیبرتی طی هفته های اخیر نشان داد اوضاع داخلی این فرقه خرابتر از حد تصور است و چنین پیامی نتوانسته موجبات روحیه گرفتن موقت افراد را هم فراهم نماید. به این ترتیب باید گفت «فرمان مسعود» هم نتوانست تغییری در وضعیت نابسامان تشکیلاتی فرقه بدهد و یادآور عملیاتی است که در بهار سال 1366 به نام «فرمان مسعود» در منطقه ی لرستان علیه یک پاسگاه مرزی ژاندارمری انجام گرفت و تنها عملیات گردانی یکانهای ارتش آزادیبخش بود که به شکست انجامید و «گردان یکم قرارگاه حنیف به فرماندهی محمد حیاتی و حسین خدایی صفت» قبل از اینکه در محلهای از پیش تعیین شده مستقر شود لو رفته و مجبور به عقب نشینی گردید و یک ضربه جدی هم به آن وارد آمد که منجر به کشته شدن یکی از کادرها و زخمی شدن چندین نفر گردید. و امروز باز هم «فرمان مسعود» به شکست انجامید.

9-کادر رهبری فرقه یکماه بعد از انتشار پیام مسعود، هنگامی که متوجه شدند پیام صادر شده جز تمسخر ایرانیان خارج کشور را برنیانگیخته و تأثیری هم بر روحیه ی نفرات سرخورده اش نگذاشته است تلاش نمودند با انجام یکسری اقدامات کودکانه چنین بنمایانند که گویی دانشجویان ایرانی به این فرمان لبیک گفته و مشغول تدارک تشکیل چنین هسته هایی هستند! و بدین منظور، قبل از فرارسیدن 16 آذر، با انتشار بیانیه هایی ساختگی (به اسم دانشجویان شهرهای مختلف ایران) چنین وانمود کردند که آنها با الهام از فرمان مسعود مشغول تشکیل ارتش آزادی شده اند. لینکها و تصاویر زیر نمونه ای از شارلاتان بازیهای دست اندر کاران فرقه رجوی را به نمایش می گذارد که در آن از قول دانشجویان گفته شده آماده تشکیل یکانهای ارتش آزادی! می باشند:
http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=119914

http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=119783


بیانیه دانشجویان اردبیل به مناسبت ۱۶آذر و اعلام آمادگی برای پیوستن به یگانهای ارتش آزادیبخش
http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=119914


پیام دانشجویان جنوب ایران، به مناسبت ۱۶آذر و تشکیل یکانهای ارتش آزادیبخش
http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=119936

 

 

بیانیه دانشجویان خوراسگان اصفهان به مناسبت ۱۶آذر
http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=119980


پیام دانشجویان سقز به مناسبت ۱۶آذر
http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=119981


10-اما این ترفند رجویها هم جوابی نگرفت و سران فرقه تلاش نمودند با سوء استفاده از نام وبلاگ نویس کشته شده در زندان (ستار بهشتی)، بار دیگر به اسم دانشجویان بیانیه صادر کنند و مردم را به قیام و شورش فرا بخوانند:
http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=120488

http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=120707

 

 

از این تاریخ به بعد می توان در سایتهای مجاهدین مدام اخباری از سوی دانشجویان شهرهای مختلف مشاهده نمود که همگی با یک لحن و ادبیات نوشته شده اند و پر واضح است همه ی آنها توسط یک نفر نگاشته شده و در سایتهای مختلف مجاهدین و فیسبوک، به اسم دانشجویان شهرهای مختلف انتشار داده می شود.

11-در ادامه ی این پیام و پسغامها، فرقه ی رجوی تمامی انرژی خود را معطوف به حمله و هجوم و فحاشی به آقای کوبلر نماینده سازمان ملل در عراق که مسئول پیگیری مسائل حقوقی ساکنان لیبرتی می باشد کرده است تا از یک طرف وی را ناچار به کناره گیری نموده و از طرف دیگر کمپ موقت لیبرتی را به عنوان یک کمپ پناهندگی به ثبت برسانند. در این رابطه مریم قجر عضدانلو با صرف هزینه های نجومی و رشوه دادن به صدها تن از وکیلان و سیاستمداران بازنشسته و برخی انجمنهای پوششی می کوشد ضمن فشار آوردن به سازمان ملل جهت کنار گذاشتن مارتین کوبلر، راه را برای به رسمیت شمردن کمپ لیبرتی به عنوان کمپ پناهندگی باز نماید. نمونه هایی از دهها اقدام رهبری فرقه برای تخریب چهرۀ مارتین کوبلر و ترور سیاسی و حقوقی وی در لینکهای

زیر قابل مشاهده است:
http://www.youtube.com/watch?v=pxL2SjtGxak

http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=120585

 

 

به موازات تخریب مارتین کوبلر می توان از دهها حرکت سیاسی و حقوقی دیگر جهت تبدیل کردن مقر موقت لیبرتی به «اشرف ثانی» اشاره نمود که در لینکهای زیر قابل دیدن است:
http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=120879

http://tehranazad.blogspot.com/2012/07/blog-post_9402.html

 

 

12-با وجود همه نکات گفته شده و تحلیلهای مختلفی که می توان از این مسیر پرآشوب کرد، تمامی اقدامات چند ساله اخیر فرقه رجوی، «همکاری با ارتش آمریکا و فروش اطلاعات به آنها»، «برادر خواندن مالکی و یا مزدور خواندن مالکی»، «تلاش برای نگهداشتن اشرف به هرقیمت ولو با خون صدها اسیر اشرف نشان و درگیری با پلیس عراق»، «تلاش برای برسمیت شمردن لیبرتی به عنوان کمپ پناهندگی»، «همراهی و همدلی با شورشیان مسلح لیبی»، «همراهی و همکاری و تبلیغ مفتضحانه برای شورشیان تحت حمایت عربستان و آمریکا در سوریه و به طرز شگفت انگیزی آنان را نیروی آزادیبخش خواندن و برجسته کردن نام ارتش آزادی، که یادآور نام ارتش آزادیبخش ملی رجوی باشد»، «اقدامات تمسخر برانگیز مسعود رجوی در صدور فرمان اخیر» و «حمله و هجوم بی سابقه برای تخریب چهره کوبلر» و «برگزاری انواع کنفرانسها و بیانیه سازیها و جلب حمایتها»... همه و همه در یک چیز با هم در ارتباط تنگاتنگ بوده و یک هدف واحد را دنبال می کنند:
«بازگردانیدن دوران اقتدار فروپاشیده ی مسعود رجوی به دوران پیش از سقوط صدام حسین، با توجه به تشدید تضادهای دول استعماری با جمهوری اسلامی و پذیرفته شدن این فرقه مخوف مذهبی به عنوان بدیل جمهوری اسلامی در حد شورشیان مسلح لیبی و سوریه»

**با توجه به آنچه مورد بازنگری قرار گرفت، می توان چنین نتیجه گیری نمود که مسعود رجوی در بحرانی ترین شرایط سیاسی و تشکیلاتی خویش و در حالی که به لحاظ نظامی و استراتژی به نقطه ی صفر تمام رسیده است، حداکثر تلاش و انرژی خود را معطوف به این موضوع نموده که قبل تلاشی کامل تشکیلات خود در درون عراق و افشا شدن هرچه بیشتر مناسبات درونی اش و به دنبال آن از دست دادن حداقل حمایتهای سیاسی در بین سیاست بازان خارجی و در نتیجه فراهم شدن زمینه های دستگیری و محاکمه اش، (با توجه به آنچه در رابطه با سوریه می گذرد) خود را به عنوان یک نیروی گوش به فرمان غرب (همچون شورای ملی سوریه و ارتش آزاد) جا انداخته و حمایت معنوی و مادی آنها را جهت برسمیت شناخته شدن به عنوان بدیل سیاسی جمهوری اسلامی بدست آورد. که در اینصورت: اولاً نیروهای وارفته و معترض خویش در لیبرتی را به شکل سابق تحت کنترل گرفته و مانع فرار و ریزش آنها گردد (همچون زمان صدام با استفاده از استخبارات عراق) و در نهایت مانع افشای بیشتر مفاسد تشکیلات خود شود، و در ثانی مجدداً بتواند بودجه های هنگفت جهت اقدامات تروریستی و بکار گیری نیروهای مزدور دریافت نموده و عملیاتهای تروریستی خود را همچون گذشته (ولی زیر چتر عربستان و آمریکا و اسرائیل) استارت بزند.
آنچه می توان یقین داشت اینکه رجوی نخواهد توانست به دوران اقتدار پوشالی گذشته ی خویش بازگردد و آب رفته را به جوی بازگرداند که در این میان پارامترهای زیادی عمل می کند که مهمترینش این است که کشورهای غربی هم می دانند رجوی برخلاف سی سال پیش هیچگونه پایگاه اجتماعی در بین مردم ایران ندارد و به بخشی از ترفندهای وی نیز آشنایی پیدا کرده و در نتیجه نمی خواهند روی اسب مرده شرط بندی نمایند و ماکزیمم کاری که می توانند بکنند استفاده از وی به عنوان یک مترسک است. اما پرندگان این کشتزار هم از مرگ مترسک آگاهی یافته اند...
با این احوال، دولت عراق و شخص بان کیمون هرگز نباید بگذارند مسعود و مریم رجوی با شارلاتان بازی و شانتاژ، خواسته های خود را بر سازمان ملل تحمیل نموده و آقای کوبلر را وادار به کناره گیری و لیبرتی را کمپ پناهندگی اعلام نمایند. چنین کاری جز به گسترش تروریسم و کشانیدن جوانان عراقی به اعمال تروریستی و نیز زندان سازی لیبرتی به عنوان نمونه کوچکی از اشرف نمی انجامد و مسیر مرگ تدریجی هزاران اسیر را هموار خواهد ساخت.

 

حامد صرافپور
18 دسامبر 2012

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وکلای زن عرب! و حمایت از حقوق ساکنان اشرف و لیبرتی!

(مجاهدین خلق، فرقه رجوی)

 

 

حامد صرافپور، دوازدهم دسامبر 2012
لینک به منبع (فیسبوک)

 

سایت مجاهدین مثل همیشه با آب و تاب فراوان از بیانیه ای سخن گفته است که 326 تن از «وکلای زن عرب!» آنرا انتشار داده اند. در این رابطه نکاتی چند قابل توجه است که در ادامه به آن خواهم پرداخت. ولی پیش از آن یادآوری کنم که این بیانیه را «وکلا»یی منتشر کرده اند که هم «زن» هستند و هم «عرب»! و این خود قابل توجه است:
http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=120316

 

پیش از هرچیز برای اینکه سوء تفاهمی پیش نیاید باید گفت: هرکسی کوچکترین آشنایی با فرهنگ و ادبیات مجاهدین داشته باشد، بخوبی متوجه می شود که این بیانیه نه از طرف «وکلای زن عرب» بلکه دقیقاً از طرف مسئولان سازمان نوشته و به اسم وکلای زن عرب ثبت شده است. طبیعی است که آمار و ارقام ذکر شده از سوی این وکلا هم ده برابر شده باشد (و بجز 20-30 خانم دعوت شده عراقی که سالهاست در پوش وکیل و فعال حقوق زنان برای مجاهدین کار می کنند)، صدها اسم افتخاری از عشیره و قبیله این خانمها به آن افزوده شده باشد. این نکات ذکر شد تا مسئولین فرقه تصور نکنند می توان به شعور مردم ایران توهین نمود. در ابتدای این بیانیه آمده است:

(((هشدار به سازمان ملل و جامعه جهانی نسبت به توطئه ملايان حاکم بر ايران و دولت عراق برای غارت اموال ساکنان اشرف... با توجه به تجربه شکست خورده و نقش مغرضانه مارتين کوبلر، از دبيرکل سازمان ملل خواهان تعيين يک نماينده جديد و بی طرف که مورد اعتماد و قبول جامعه جهانی باشد، می باشيم... کمپ ليبرتی بايستی به عنوان کمپ پناهندگی تحت نظارت سازمان ملل و کميساريای عالی پناهندگان قرار گيرد و مطابق با معيارهای بين المللی در امر حقوق بشر و حقوق پناهندگی اداره شود)))

به این ترتیب، بیانیه شامل سه موضوع کلی می باشد: الف-مطرح کردن اموالی که در مالکیت «ساکنان اشرف» می باشد. ب-مطرح کردن «نقش مغرضانه» مارتین کوبلر، در راستای «ترور شخصیت» و کنار زدن او. ج-مطرح کردن این موضوع که کمپ ترانزیت لیبرتی باید به عنوان «کمپ پناهندگی» سازمان ملل متحد شناخته شود.

الف: در رابطه با اموال ساکنان اشرف (چه منقول و چه غیرمنقول)، جداشدگان از مجاهدین دهها مقاله نوشته و به سازمان ملل نیز گزارش نموده اند که چنین چیزی به هیچوجه صحّت نداشته و هیچکدام از اعضای مجاهدین نه تنها دارایی خصوصی (چه نقدی و چه غیرنقدی) نداشته و ندارند بلکه حتا «حق» داشتن آنرا هم نداشته اند و رهبری سازمان رسماً در نشستهای مختلف این نکته را ابلاغ کرده که مجاهد خلق هیچ حقی ندارد جز فدا کردن جان خود مردم و سازمان (نامهای مستعار رجوی). به این ترتیب مسعود و مریم رجوی بارها تأکید کرده اند که مالکیت خصوصی در سازمان مجاهدین رسمیت ندارد و در همین راستا چندین بار حتا کمدهای فردی افراد (که مینیمم حریم شخصی آنها بود و در آن تنها چند قلم وسایل شخصی خود را نگهداری می کردند) مورد بازرسی شدید قرار گرفته است و به این ترتیب هیچ حریم و حرمت خصوصی و شخصی در مورد ساکنان اشرف تاکنون به رسمیت شناخته نشده است و رهبری مجاهدین هر زمان اراده می کرده این حریمهای حداقلی را نیز درهم شکسته و سوراخ نموده است که به طور مشخص می توان به پاییز 1370 و تابستان 1381 اشاره نمود که کلیه وسایل شخصی حتا لباسهای زیر افراد نیز مورد بازرسی قرار گرفت.

در نتیجه، شانتاژ بازیهای مسعود و مریم رجوی برای پیش کشیدن بحث «اموال شخصی مجاهدین» هرگز موضوعیتی نداشته و تنها در راستای بالاکشیدن و چپاول این اموال به صورت مشروع و قانونی از طریق برانگیختن احساسات مردم است. همگان باید بدانند ساکنان اشرف و لیبرتی نه یک دلار پول دارند که رجوی آنرا متعلق به آنان بداند (که داشتن یک دلار هم جرم محسوب می شد مگر در دست نفراتی خاص از جمله مدارهای اول و دوم شورای رهبری و تعدادی دیگر از مسئولین فرقه)، و نه حتا یک وسیله شخصی کوچک مثل یک دوچرخه یا رادیو و... چه رسد به خودرو و کولر و ژنراتور و از این قبیل وسایل. به بخشی دیگر از بیانیه در همین رابطه نگاه کنید:

(((ساکنان کمپهای اشرف و ليبرتی... با صرف هزينه های هنگفت که حاصل دست رنج 26سال اقامتشان در عراق و کمکهای خانواده ها و هوادارانشان در ايران و سراسر جهان می باشد؛ کمپ اشرف را به يک شهر مدرن با تمام خدمات و امکانات تبديل کرده اند. آنها... در هشت مجموعه خانه هايشان در شهر اشرف را ترک و به شبه زندان ليبرتی منتقل شدند. دولت عراق و يونامی قبل از اين جابه جايی تضمينهای صريحی مبنی بر آزادی فروش اموال به ساکنان داده بودند. اما عملاً پس از انتقال ساکنان اشرف به ليبرتی، دولت عراق به کمک يونامی و شخص مارتين کوبلر طرحهای شوم خود برای بسرقت بردن صدها ميليونها دلار اموال منقول و غيرمنقول آنان را برملا کرده و بر خلاف تمامی قوانين بين المللی و حتی قوانين عراق مانع انتقال و فروش اموال ساکنان اشرف شده اند... مطابق تمامی قوانين بين المللی و منطقه يی و عراقی، حق مالکيت بر اموال، حق مسلم و خلل ناپذيری است که بايستی به عنوان ابتدائی ترين حقوق افراد به رسميت شناخته شود. در اين رابطه تعداد زيادی شخصيتهای سياسی ـ اجتماعی عراقی و بين المللی و از جمله الشيخ دکتر تيسير التميمی قاضی القضات و رئيس سابق شورايعالی قضايی فلسطين، در يک نظريه حقوقی ـ فقهی بسيار مدلل بر حتميت اين حق ساکنان اشرف و ليبرتی تأکيد کرده اند.)))

ملاحظه می کنید که در بیانیه ی این وکلای زن عرب! به گونه ای از اموال و «خانه» های ساکنان اشرف نام برده شده که گویی این پادگان مخوف نظامی مترادف با تهران و بغداد و واشینگتون بوده است، انگار نه انگار که این «شهر مدرن با تمام خدمات و امکانات» تا آخرین روز نه محلی به اسم خانه در آن بود و نه کودک و خانواده ای در آن زندگی می کرد، نه اداره پلیس و پست و اینترنت و تلفن داشت و نه حتا دارای گردشگاه و پارک و سینما و کتابخانه و فروشگاه که بتوان در ساعاتی از روز برای تفریح در آنجا قدم زد و خرید کرد. لااقل در یک پادگان نظامی سربازان قادر هستند در محوطه پادگان با دوستان خود قدم بزنند و گفتگو کنند اما در این به اصطلاح شهر مدرن چنین کارهایی جرم محسوب می شد و مجازات داشت... حال چگونه این شارلاتانها بعد از اینهمه افشاگری باز هم بی شرمانه مدعی می شوند که «مطابق تمامی قوانین بین المللی!، حق مالکیت بر اموال، حق مسلم و خلل ناپذیر است» بماند تا روزی که به اتهام جنایت علیه بشریت محاکمه شوند و آنروز مشخص می شود که چه کسی در اشرف حق مالکیت بر اموال داشته که امروز مدعی آن شده اند؟

ب: در ارتباط با توهین هایی که طی ماههای گذشته به آقای مارتین کوبلر شده است نیز طبعاً گزارشات و مقاله های بسیاری از طرف جداشدگان از فرقه رجوی انتشار یافته و اینک برای اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان شکی باقی نمانده که مجاهدین به هرکسی کوچکترین انتقادی نسبت به رجوی و تشکل فرقه مجاهدین داشته باشد به سرعت مورد هجوم قرار گرفته و اگر توسط چماقداران مریم قجر مورد ترور فیزیکی قرار نگیرد که نمونه هایش را بسیار دیده ایم و آخرین نمونه آن حمله به آکسیون جداشدگان در پاریس می باشد، شکی نیست که توسط چماقداران مجازی این فرقه ترور شخصیتی و سیاسی می شود. نمونه های آن در تاریخ رهبری مسعود رجوی به حدی زیاد است که قابل شمارش نیست. آخرین نمونۀ آن که همین چند روز قبل عنوان گردید، ترور شخصیتی خانم اختر قاسمی می باشد که تنها جرم ایشان به اشتراک گذاشتن ویدیوی گفتگوی خانمها بتول سلطانی و زهرا میرباقری در صفحه فیسبوک شخصی خودش بوده است. این خانم بخاطر این جرم نابخشودنی آنچنان مورد هجوم و هتاکی چماقداران مجازی مریم قجر قرار می گیرد که گویی لشکریانی مشغول هجوم به نظام جمهوری اسلامی می باشند. نوشته های تأثر برانگیز خانم اختر قاسمی (که اساساً هیچ ارتباط مستقیمی با جداشدگان از مجاهدین نداشته است) در مورد هجوم نابرابر چماقداران فیسبوکی فرقه به ایشان در

لینکهای زیر قابل مشاهده می باشد:

لینک به صفحه فیسبوک و وبلاگ خانم اختر قاسمی:
http://www.facebook.com/akhtarghasemiI

 

لینک به وبلاگ خانم اختر قاسمی:
http://akhtarghasemi.wordpress.com

 

این را می توان مشت نمونه خروار دهها هزار ترور شخصیتی فرقه مجاهدین دانست که در برابر نداشتن کمترین منطق و استدلال مردم پذیر، بناچار از خود بروز می دهند تا صداهای منتقد و مخالف را سرکوب کنند. به این ترتیب نیازی به شرح نیست که چرا سایتهای رجوی این روزها مدام به آقای مارتین کوبلر یورش می برند و می خواهند او را از صحنه رسیدگی به مسائل لیبرتی و اشرف خارج کنند و او را با بی شرمی به عنوان سارق اموال اشرف معرفی می کنند. علت هم کاملاً مشخص است چون ایشان هرگز تسلیم شانتاژها و شارلاتان بازیهای رجوی نشده و مثل دیگر سیاستبازان فرتوت آمریکایی و اروپایی (و یا همچون جیره خواران رجوی در عراق که تروریست بودن آنها به اثبات رسیده) بخاطر چند دلار اهدایی رجوی، انسانیت خود را به فروش نرسانیده و به سخنان جداشدگانی که جنایتها و خیانتهای رجوی را از نزدیک لمس کرده اند گوش داده و خود را بازیچه رجوی نکرده است. این همان گناه بزرگی است که مارتین کوبلر را آماج تهمتها و فحاشی های این فرقه نموده است.

ج: در ارتباط با کمپ پناهندگی خواندن لیبرتی نیز تاکنون کم گفته نشده و جداشدگان از فرقه دهها مطلب و مقاله در این خصوص منتشر نموده و بازتاب داده اند و شرح در این باره تکرار مکررات خواهد بود و تنها باید یادآوری کرد که در صورت کمپ دائم خواندن این مقر موقت مصاحبه، حکم زنده بگور شدن هزاران مجاهد اسیر خوانده خواهد شد و مریم و مسعود رجوی یکبار دیگر خواهند توانست این محل را مبدل به اسارتگاه دائمی نمایند که از دنیای آزاد قطع بوده و نیروهای موجود در آن از همین حداقل امکان دسترسی به کارمندان سازمانهای بین المللی که گهگاه در آن حضور می یابند محروم خواهند شد و سرکرده های فرقه با دست باز خواهند توانست هرگونه ارتباط با نمایندگان سازمان ملل را منحصر به خود کرده و جریان پناهندگی افراد را به طور کامل دچار اختلال نموده و به سمتی که خود می خواهند کانالیزه کنند. به این ترتیب، همان وضعیتی پیش خواهد آمد که در اشرف حاکم بود هرچند این کمپ بسیار کوچکتر است اما سران فرقه نیز تجارب دیگری اندوخته اند که نباید نادیده گرفت. یادآوری کنم تعدادی از اسیران این کمپ به خاطر باز بودن همین شکاف اندک موفق به فرار شده اند که چنانچه به خواسته های رجوی پاسخ مثبت داده شود همین شکاف نیز بسته خواهد شد.

و اما دوباره برمی گردم به بیانیه فوق: همانطور که شرح داده شد این بیانیه از طرف مسئولین ذیربط مجاهدین نوشته شده و بخوبی پیداست که ترجمه شده از متن عربی نیست و تماماً از ادبیات و نگارش مجاهدین گرفته شده و در صورت موجود بودن متن عربی و یا انگلیسی، بی تردید از روی این متن ترجمه شده نه بلعکس. و اینکه چرا از عنوان «وکلای زن عرب» استفاده شده چیزی نیست جز اضافه کردن سس برای تبلیغات بیرونی، که گویا «وکیل بودن و زن بودن» به کارآیی آن خواهد افزود وگرنه چه نیازی بود برای بیانیه ای سیاسی و حقوقی به «جنسیت» افراد امضا کننده اشاره شود در حالیکه محتوای بیانیه دفاع از زنان و حقوق زنان نبوده است؟ و اگر هم چنین بود باز هم موردی نداشت.

بله این روزها بحث خانم نسرین ستوده به عنوان یک وکیل انساندوست در همه جا زبانزد بوده است، و این دقیقاً علت اصلی برجسته کردن نام «وکلای زن!» در بیانیه می باشد تا از فضای موجود بیشترین بهره حاصل شود. مجدداً اشاره می کنم که فرقه ی رجوی در کشورهای عربی و آمریکایی و اروپایی تعداد زیادی وکیل اجاره ای در خدمت گرفته است که حقوق بگیران دوره ای ایشان می باشند و کاری جز دفاع از منافع شخص رجوی و فرقه اش ندارند. این موضوع به طور خاص در عراق از اهمیت و استحکام بیشتری برخوردار است چرا که پس از سقوط صدام صدها استخباراتی بیکار شده ی دولت عراق به استخدام رجوی در آمدند که وظیفه ی آنها به موازات اخبار و اطلاعاتی که از سراسر عراق برای رجوی می آوردند، گردآوری افرادی جهت تأسیس انجمنهای پوششی تحت عنوان دفاع از زنان و حقوق بشر و غیره بود. طبعاً برای اینکار بهترین گزینه همسر و ایل و عشیره بود تا خوان نعمت رجوی را هرچه گسترده تر نمایند و منافع بیشتری ببرند. این زنان هم اکنون در فضای به هم ریختۀ عراق کاری جز امضای بیانیه هایی که فرقه انتشار می دهد ندارند که برای بزرگنمایی هر کدام از دهها اسم قبیله ای و جعلی هم استفاده می کنند تا آمار بالاتر رود همانطور که در جاهای مختلف دیده ایم و قابل استشهاد است... طبعاً استخباراتی های سابق صدام کارهای دیگری هم در راستای اعمال تروریستی انجام می دهند که بایستی در جای خود مورد بررسی قرار گیرد اما آنچه باید در نظر داشت اینکه انتشار چنین بیانیه هایی آبشخور مشخصی دارد که طبعاً برای دولت عراق پوشیده نیست.

 

حامد صرافپور
11 دسامبر 2012

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رجوی، طارق الهاشمی و بهار ایرانی!

 

 

حامد صرافپور، نهم دسامبر 2012
http://www.facebook.com/#!/Hamed.Sarrafpour

 

هرچه زمان می گذرد بیشتر می توان به روابط نزدیک شخص رجوی با تروریستها پی برد. همین چند روز پیش بود که سایتهای رجوی خبر مربوط به کمکهای مالی خود به طارق الهاشمی (معاون پیشین رئیس جمهور عراق که متهم به اقدام تروریستی می باشد) را نفی نمودند. البته رجوی پیش از این هم خبر کاملاً موثق رشوه دادن به برخی سیاستمداران بازنشسته خارجی را نفی کرده بود، اما دم خروس خیلی زود بیرون می زند. طارق الهاشمی که به اتهام فرماندهی یک عملیات بزرگ تروریستی نافرجام علیه نوری مالکی به اعدام محکوم و فراری شده است، برای بدست آوردن دوباره قدرت دست به دامان تجزیه طلبان و سازمانهای امنیتی بیگانه شده و در میان ادعاهای خود نوید فرارسیدن «بهار ایرانی» داده است که خبر آن با آب و تاب در سایت مجاهدین درج شده است:

http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=120244

 

هاشمی در گفتگو با روزنامه الشرق ضمن عنوان کردن «دراز دستی مالکی به استانهای صلاح الدین و دیالی و کرکوک»، عمل قانونی و میهن پرستانه نوری مالکی (جهت تشکیل نیروی «فرماندهی عملیات دجله» در راستای تجزیه نشدن خاک عراق توسط بیگانگان) را حرکتی جهت سرکوب مردم کردستان معرفی نمود. این سخنان درحالی انجام می گیرد که سایتهای مجاهدین نیز دقیقاً در همین راستا علیه مالکی موضع گرفته و او را به دیکتاتوری و تلاش برای سرکوب مردم کردستان! متهم نموده اند. مشخص نیست که به چه علت اقدام دولت مرکزی برای جلوگیری از تجزیه بخشی از خاک کشور باید نام سرکوب به خود بگیرد هرچند از این جملات بوی خیانت به وطن به مشام می رسد که چه امثال هاشمی و چه رجویها به آن مزین هستند. البته سخنان هاشمی در حالی بیان می شود که وی چندی پس از فرار از بغداد، با محمل حج و زیارت به دیدار اربابان عربستانی خویش شتافته بود تا ضمن دریافت دستورالعملهای جدید تروریستی، به دفاع از تجزیه خاک عراق بپردازد:

 

http://www.asriran.com/fa/news/238832/%D8%B7%D8%A7
%D8%B1%D9%82-%D8%A7%D9%8
4%D9%87%D8%A7%D8%B4%D9%85%DB%8
C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B9%D8%B1%D8%A8%D8
%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B9%DA%A9%D8%B3

 

به نظر می رسد نقاط مشترک بسیار زیادی بین طارق الهاشمی و مسعود رجوی وجود دارد که از جمله می توان به این نمونه ها اشاره داشت:

-فرماندهی و برنامه ریزی برای اعمال تروریستی، که می دانیم وی به دلیل طراحی عمل تروریستی علیه نوری مالکی و لو رفتن آن به اعدام محکوم شده است... در این رابطه نقش مسعود رجوی در هزاران عمل تروریستی بر کسی پوشیده نیست.

-فراری شدن از محاکمه در دادگاه و مخفی شدن، در این رابطه وی ماههاست از شرکت در دادگاه خودداری نموده و در نقاط مختلفی جهت مخفی شدن اقدام نموده است... که باز هم موضوع فرار مسعود رجوی و مخفی شدن ده ساله او بر کسی پوشیده نیست.

-سفر به مکه در پوش حج و زیارت (و در اصل جهت ملاقات با اربابان عربستانی و طراحی توطئه های جدید علیه دولت مالکی). در این راستا وی برای بازگشت به قدرت حاضر به پذیرش تجزیه کردستان از خاک عراق در همسویی با اسرائیل و عربستان نیز شده که در گفتگوی فوق بخوبی قابل رویت است... لازم به ذکر است مسعود رجوی نیز در سال 1366 به دیدار شاهزاده عربستان شتافته و آنرا به اسم مراسم حج به انجام رسانیده بود. در این دیدار، مسعود رجوی وعده تحویل دادن جزایر سه گانه ایرانی (و احتمالاً تغییر نام خلیج پارس) را به عربستان داده بود که بعدها طی سخنرانی هایش در اشرف به طور غیر مستقیم اعتراف نمود. (البته نه به این عنوان که با عربستان هماهنگی داشته است بلکه به این گونه عنوان نمود که ایران به این پهناوری نیازی به این سه نقطه کوچک در خلیج ندارد!)

-همسویی کامل با شورشیان تحت حمایت غرب و عربستان در سوریه و آزادیبخش خواندن آنها... که دقیقاً همسو با خط مشی مجاهدین در این رابطه می باشد.

-مطرح کردن بحث بهار ایرانی و ربط دادن آن به سقوط دولت سوریه... دقیقاً همان تزی که مریم قجر و سایتهای تابعه عنوان می کنند و در این راستا تلاشهای بی وقفه انجام می دهند تا کشورهای غربی آنان را به عنوان بدیلی برای جمهوری اسلامی و مترادف با رزمندگان ارتش آزادیبخش سوریه بخوانند.

...

در بخشی از سخنان طارق الهاشمی می خوانیم:

(((از کسانی کمک می خواهيم که به ما نزديک هستند و احساس می کنند که با ما در يک قايق سوار شده اند و اگر عراق غرق شود، آنان هم غرق خواهند شد)))

وی مشخص نکرده منظورش از این کسان ذکر شده چه کسانی است؟ آیا سران عربستان در صورت غرق شدن عراق غرق خواهند شد یا مجاهدین به رهبری شخص رجوی؟ اما هرچه باشد آخرین جملات این گفتگو حرفهای بسیاری در بر دارد:

(((همه اين منطقه در تحول است و شايد پس از تغيير سوريه، اين تحول به ايران منتقل گردد. چون وضعيت در آن، مثل سابق منسجم نيست. کما اين که علائمی از اختلافات و انشعابها وجود دارد. شايد بهار ايران هم در راه باشد.)))

براستی ایشان با بوی چه کبابی به فکر بهار ایرانی افتاده است؟ بوی دلارهای اربابان عربستانی یا دلارهای رجوی؟ پاسخ این سوآل را باید در دادگاهی که در آن مسعود رجوی و شرکایش در عراق محاکمه خواهند شد پیدا نمود. دور نیست همه این خیانتکاریها برای مردم عراق و ایران افشا شود. روزی که اسرار فروش خاک ایران به عربستان و صدام توسط رجویها، و فروش خاک عراق به اسرائیل و عربستان توسط الهاشمی و شرکایش در کردستان برملا خواهد شد.

 

حامد صرافپور
9 دسامبر 2012

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هذیان گویی و دروغهای آشکار مسعود رجوی

 

 

حامد صرافپور، فریاد آزادی، ششم دسامبر 2012
http://www.faryade-azadi.com/

 

مسعود و مریم رجوی در حالی که برآشفته از افشاگریهای پی در پی منتقدان و جداشدگان خود هستند بار دیگر به طرز فلاکتباری مدعی شدند که هیچگونه کمک مالی از طرف این فرقه به کسی داده نشده است؛ و مثل گذشته همه خبرهای پیشین رسانه های معتبر جهان را هم تکذیب نموده و آنرا به جمهوری اسلامی نسبت دادند:
http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=119999

 

 

(((در حاليکه فساد دستگاه حکومتی مالکی عالم گير شده و به معامله تسليحاتی با روسيه و رشوه خواری در اين معامله به يک فضاحت بی سابقه برای او تبديل شده است. وزارت اطلاعات رژيم آخوندی در يک خبرسازی ابلهانه به ناگهان ادعا کرده است رهبران و سياستمداران برجسته عراقی مانند اياد علاوی و طارق الهاشمی توسط مجاهدين تأمين مالی می شوند.

در شرايطی که مالکی، در تنگنای قافيه فساد و رشوه خواری مجبور شده است علی دباغ را برکنار کند، رژيم رژيم آخوندی برای نجات نخست وزير تحت الحمايه اش به جفنگ گويی افتاده و خبرگزاری مهر وزارت اطلاعات نوشته است «برخی از اعضای العراقيه به طور منظم از گروهک تروريستی منافقين پول دريافت می کردند... اين اموال از طريق حسابها و بانکهای خارج از عراق در اختيار اعضای العراقيه قرار می گرفت و طارق الهاشمی، اياد علاوی، صالح المطلک، حيدر الملا، فلاح النقيب و ميسون الدملوجی از جمله اين اعضا بودند».

پيش از اين اطلاعات آخوندی ادعا کرده بود که مقامات کاخ سفيد و وزارت خارجه آمريکا و پنتاگون و سنا و کنگره آمريکا نيز توسط مجاهدين تأمين مالی می شوند و قضات انگلستان و فرانسه و اسپانيا و دادگاه عدالت اروپا و دادگاه استيناف آمريکا و 7هزار شهردار اروپايی و 4هزار پارلمانتر در سراسر جهان از مجاهدين حقوق می گيرند واخيراً ادعا کرد لازمه حل و فصل بحران مالی يونان آن چنان که وزير خارجه آمريکا از اين کشور خواسته است، پذيرش مجاهدين در يونان است.)))

همانگونه که در خبر فوق ملاحظه می شود، سران فرقه برای منحرف کردن موضوع رشوه هایی که به ایاد علاوی و طارق الهاشمی و بقیه پرداخته اند، بحث مربوط به سیاستمداران بازنشسته و فرتوت آمریکایی و اروپایی را هم پیش کشیده اند تا همه را با هم یکجا رد کنند!... و با همین کار نابخردانه که ناشی از لو رفتن بخش دیگری از مفاسد آنان است، ناخواسته همه زیرآبی رفتنهای خود را تأیید و رو کرده اند.

لازم به یادآوری است که تعداد زیادی از همین سیاستمداران و نظامیان بازنشسته به صراحت حقوق گرفتن و رشوه گیری خود از مجاهدین را در جلوی دوربین خبرگزاریهای معتبر جهانی مورد تأیید قرار داده و به آن معترف شده اند. نمونه های آنرا می توانید در لینکها و عکسهای زیر مشاهده کنید که قبلاً هم انتشار یافته بود:

 

 

لینک اعتراف مایکل موکیزی به دریافت پول از مجاهدین:
http://youtu.be/yHrQ7J0UJrA

 

لینک اعتراف پاتریک کندی به دریافت پول از مجاهدین:
http://youtu.be/xL_k53tJd8A

 

اولین بار نیست که رجوی با شارلاتانیسم و بازی با کلمات کارهای نامتعارف خودش را نفی می کند، سال گذشته در مراسم عید فطر نیز وی در سخنرانی اش برای ساکنان پادگان اشرف به همین مسئله اشاره نمود و با تمسخر به اعضای از همه جا بی خبر خود گفت: می گویند مجاهدین به پارلمانترهای آمریکایی پول داده اند، یعنی مجاهدین اینقدر قدرت دارند که به نمایندگان ابرقدرت پول می دهند؟ هه! (نقل به مضمون)

و این درحالی بود که (به استناد عکسها و لینکهای فوق) خود این افراد به صراحت به گرفتن پول از مجاهدین اقرار نموده بودند. البته گرفتار شدن در انواع بحرانهای داخلی و خارجی چنین هزیانگویی هایی هم بدنبال خواهد داشت؛ اگر امروز ایادعلاوی ها و طارق الهاشمی ها به این مسئله (و نیز به اعمال تروریستی خویش) اقرار نمی کنند مشکل در نگرفتن رشوه نیست، مشکل اینجاست که غربیها حداقل این صراحت را دارند که به گرفتن پول اقرار کنند اما مزدوران و جیره خوارانی مثل افراد ذکر شده (که یک نمونه اش مثل هاشمی همانند رجوی به دلیل اقدامات تروریستی فراری شده و حتا حاضر به شرکت در دادگاه هم نیست) صراحت و صداقت لازم را برای اعتراف صادقانه هم ندارند. چنین افرادی باید در دادگاهی بین المللی که برای رجوی برگزار خواهد گردید به همکاری و همدستی و جیره خواری و شرکت در اعمال تروریستی اعتراف نمایند.

 

حامد صرافپور
6 دسامبر 2012

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد