_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

نامه ابراهیم خدابنده به دکتر مسعود بنی صدر

07.04.2007

 سایت دکتر مسعود بنی صدر

مسعود جان سلام

قبل از هر چیز سال نو را به تو تبریک گفته و در سال جدید برایت آرزوی موفقیت میکنم. امیدوارم امسال سال خوبی برای تمامی هموطنانمان در هر کجا که هستند و همینطور میهن عزیزمان ایران باشد.

چندی پیش نامه هجدهم خودم را برایت فرستادم. طی نامه هایی که این مدت بین ما رد و بدل شده حرفهای متفرقه زیادی زده ایم که بیشتر حالت بیان درد دل داشته است و از هر دری نوشته ایم. اخیرا مطلبی از یکی از جداشدگان در یکی از سایت ها دیدم که مرا وادار کرد تا نامه ای خصوصی در مورد نوشته هایش برایش بنویسم و بفرستم. حرف من با او در یک کلام این بود که اساسا هدف از پرداختن به سازمان مجاهدین خلق چیست و دنبال چه چیزی هستیم و چه مسئله ای را میخواهیم حل کنیم. بعد همین سؤال را از خودم کردم و تلاش کردم تا به آن پاسخ بدهم.

مطالب تحقیقی که این مدت در سایت گذاشته ای که البته هنوز هم تمام نشده اند بسیار خوب هستند. از حق نباید گذشت که کار زیادی انجام داده ای که نظیر آنرا تابحال سراغ نداشته ام. مطالب بسیار منطقی و منسجم هستند و جای تردید و انکار باقی نمی گذارند و فکر میکنم جامع ترین مجموعه تحلیلی باشد که تابحال در خصوص سازمان مجاهدین خلق نوشته شده است. در خصوص جزئیات مطالب هیچ حرفی به غیر از تأیید ندارم که بگویم و این یک کار تحقیقی فنی موشکافانه است که جای آن بسیار خالی بود.

اما آنچه مایلم در این نامه بطور کلی مطرح کنم همان موضوع "هدف از پرداختن به سازمان" است و اینکه به دنبال چه هستیم و همچنین طرح این سؤال که مهمترین مسئله ای که در خصوص سازمان باید به آن پرداخت چیست و چگونه باید به آن پرداخت؟

در حال حاضر سایت های فراوانی درست شده اند که از دید انتقادی به سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت می پردازند. این سایت ها البته طیف گسترده ای را تشکیل داده و یک دست نیستند. از هر دری هم می نویسند و از ابعاد کاملا متفاوتی به سازمان می پردازند. بعضی در قالب طنز و برخی بصورت تراژدی و درام و بهرحال به اشکال مختلف سازمان را به زیر علامت سؤال میبرند. من شخصا هیچگونه مخالفتی با آنها ندارم و بودنشان بهتر از نبودنشان است و سازمان هم اگر از پشت عینک تنگ نظری نگاه نکند نباید مخالفتی با بودن آنها و فعالیت هایشان داشته باشد.

نقطه شروع من از ابتدا در مخالفت با سازمان مجاهدین خلق فرقه بودن سازمان به معنی امروزی و کلاسیک آن بود و الان هم فکر میکنم که مسئله اصلی اینجاست و از همین جا باید شروع کرد. اگر به قواعد و قوانین جامعه شناسی و علوم انسانی  پایبند باشیم باید از این دریچه نگاه کرد که سازمان مجاهدین خلق یک تهدید اجتماعی محسوب میشود چون بر اساس تمامی تعاریف شناخته شده جهانی یک فرقه تکامل یافته است. بر اساس همین قواعد ما با فرقه دعوای اعتقادی یا سیاسی نداریم. واقعیت فرقه ها اینست که مناسبات خانواده را از بین میبرند که نهاد اصلی جامعه است و به جای آن فرقه را جایگزین میکنند که صرفا حول تمایلات رهبر بنا گردیده است. دعوای ما با فرقه بنابراین صرفا دعوای ساختاری و روش کار است.  

این مدت که در ایران بودم ( از 15 خرداد 1382) علیرغم وضعیت زندان و محدودیتهایی که دارم توانسته ام با خانواده های زیادی در مجالس مختلف برخورد کنم. جدا از هرگونه بحث و فحص سیاسی شنیدن داستان رنج و حرمان این خانواده ها که بعضا بیش از 20 سال است هیچگونه خبری از عزیزان خود ندارند انسان را از هرچه ایدئولوژی و استراتژی و تشکیلات و سیاست است بیزار میکند.

چندی قبل برای جلسه روز زن به اصفهان رفته بودم. با دختر یکی از اعضای قدیمی سازمان برخورد داشتم. میپرسید که آیا پدر من که هم آدرس و هم تلفن و هم ایمیل مرا دارد نباید حداقل سال به سال یک خبری از دخترش که وقتی دو ساله بود او را رها کرده و رفته بود بگیرد. میگفت برای دیدن پدرش درست بعد از سرنگونی صدام حسین به عراق رفت و با چه مشقتی توانست این مسافرت را انجام داده و پدرش را ملاقات کند. میگفت احساس میکرد که سنگ باید گرمای بیشتری از آن پدر که بعد از بیش از 20 سال فرزندش را میدید داشته باشد. میگفت بعد از بازگشت از عراق یکی دو ایمیل از او دریافت کرده بود ولی بعد دیگر خبری نشد که نشد و هرچه نامه میدهد و ایمیل میفرستد جوابی نمیگیرد. به او در خصوص اعضای فرقه توضیح دادم و اینکه نباید شخص پدرش را سرزنش کند و او الان به لحاظ ذهنی اسیر است.

سازمان مجاهدین خلق میگوید من مبارزه میکنم پس من محق هستم هر کاری که صلاح بدانم انجام دهم. من میگویم مبارزه حق هر انسان آزاده ای است و کسی نمیتواند این حق را محدود کند. هر کس هم که وارد مبارزه میشود طبعا اشتباه میکند و ممکن است حتی مقاطعی هم به خطا برود و بعد تصحیح میکند. اما فرقه شدن و مناسبات اجتماعی و خانوادگی را نابود کردن هیچ ربطی به مبارزه ندارد. چشم بسته اسیر تمایلات کودکانه یک فرد شدن با مبارزه خیلی متفاوت است. یک مبارز سعی میکند هرچه بیشتر با خانواده ارتباط برقرار کرده و به میان مردم برود در حالیکه عضو فرقه از ملأ اجتماعی و خانواده دور نگاه داشته میشود. یک مبارز از هر فرصتی برای مطالعه و کسب آگاهی نسبت به همه چیز استفاده میکند در حالیکه عضو فرقه از مطالعه و حتی بحث و تفکر برحذر نگاه داشته میشود. مبارز اگر یک آدرس ایمیلی از تنها دخترش در ایران داشته باشد روزی یک نامه برایش میفرستد و تلاش میکند تا او را با اهداف مبارزه اش آشنا نماید ولی عضو فرقه نسبت به تماس با خانواده منع میشود. کسی که آگاهانه و مختارانه مبارزه را انتخاب کرده باشد لازم نیست از جانب اجتماع احساس تهدید کند اما عضو فرقه که با روش های القائات ذهنی و کار روانی وارد سازمان مربوطه شده است در صورت وصل ارتباطش با دنیای بیرون و خانواده نسبت به شستشوی مغزی که بر رویش انجام شده آگاه شده و در برابر خواسته های غیر معقول فرقه تمکین نمیکند. 

تا جایی که یادم می آید در نامه هایت طی این مدت تا اینجای بحث با من موافق بوده ای اما مسئله سر "چه باید کرد؟" است و اینکه چگونه میشود سازمان مجاهدین خلق را از یک فرقه مخرب به یک سازمان اپوزیسیون سازنده و تأثیر گذار در صحنه سیاسی و اجتماعی ایران تبدیل کرد. تا جایی که بخاطر دارم تو این مسئله را تا حدودی محال میدانستی و من هم معتقدم که صرفا با نوشتن و گفتن مسئله حل نمیشود.

مطالبی که تو نوشته بودی از بعد آکادمیک بسیار خوب و مفید است و باید انجام داد تا حداقل برای تاریخ و آیندگان حفظ شود. اما بعید میدانم بتواند در جهت وصل ارتباط خانواده ها با عزیزانشان که دغدغه اصلی ذهن من است مشکلی را از پیش پا برداشته و یا سازمان مجاهدین خلق را تغییر دهد. 

در برابر فرقه ها نوشتن و سایت درست کردن و حرف زدن و سمینار گذاشتن خوب است ولی کافی نیست و تأثیری که باید بگذارد را نخواهد گذاشت. فرقه ها بهرحال رابطه اعضای خود را با دنیای بیرون قطع کرده و آنان را همانطور که خودت بهتر میدانی در ایزولاسیون مطلق ذهنی و حتی فیزیکی فرو میبرند. همچنین همیشه افرادی آسیب پذیر در جامعه یافت میشوند که نسبت به کار روانی که فرقه ها بر روی انسان ها انجام میدهند ناآگاه بوده و در دام فرقه ها گرفتار شوند. بنابراین صرفا نوشتن نمیتواند حصارهای یک فرقه را فروریخته و اعضای گرفتار آنرا آزاد نماید. در این رابطه اقدامات عملی مناسب لازم است.

من با اقدامات قانونی و حقوقی بصورت طرح دعاوی و شکایات زیاد موافق نیستم و آنها را خیلی مؤثر نمیدانم. اما با کار سیاسی و اجتماعی مناسب موافقم و معتقدم که باید برای انجام این تغییرات از اهرم های بین المللی و سیاسی استفاده کرد. واقعیت سازمان امروز اینست که همه چیز حول تمایلات رهبر شکل گرفته و همه چیز طبق خواسته او به اجرا در می آید. تیرک اصلی خیمه موجودیت فرقه ای سازمان هم انقلاب ایدئولوژیک و عملیات جاری است که حفظ آن در گروی قطع رابطه اعضا با دنیای خارج می باشد. برای شکستن این سد باید به هر طریق ممکن رابطه اعضا را با دنیای خارج وصل نمود تا عواطف سالم سرکوب شده قبلی فعال گردند. البته در این خصوص به اقدامات عملی مؤثر نیاز است چون هیچ فرقه ها به زبان خوش دست از موجودیت فرقه ای خود برنداشته و به یک سازمان دموکراتیک تبدیل نمیشود.

می دانیم که سازمان مجاهدین خلق به هیچ قیمتی حاضر نیست تا قرارگاه اشرف را از دست بدهد. البته رهبری سازمان ادعا میکند که قرارگاه اشرف ظرف استراتژی این سازمان که همان مبارزه مسلحانه و ارتش آزادیبخش ملی است می باشد. اما من معتقدم که قرارگاه اشرف مقدم بر هر چیز ظرف ایدئولوژی و تشکیلاتی سازمان است. فرقه ها به یک مکان دورافتاده و بدون ارتباط با دنیای خارج نیاز دارند. در اروپا و آمریکا میتوان چند صد نفر را در خانه های جمعی تحت کنترل فرقه ای در آورد ولی بر چند هزار نفر که فعلا در قرارگاه اشرف مستقر هستند اگر بخواهند به جای دیگری بروند نمیتوان چنین کنترلی را اعمال نمود.

من معتقدم که باید به نحوی توجه مجامع بین المللی و حقوق بشری را به مناسبات فرقه ای سازمان مجاهدین خلق و تهدیداتی که از این بابت متوجه اعضا و خانواده هاست معطوف کرد. باید طوری تلاش نمود که راه ارتباط اعضای مستقر در قرارگاه اشرف با بیرون از آن باز شده و ارتباط فعال با خانواده های خود داشته باشند. باید همچنین تابو شدن مسافرت ایرانیان به داخل کشور را شکست و این حصار را که سازمان مجاهدین خلق عمدا در راستای همان سیاست های فرقه گرایانه خود برپا کرده است را برداشت. اتفاقا گسترش رفت و آمد ایرانیان خارج کشور به داخل کشور در جهت دموکراتیزه کردن فضای داخل کشور فوق العاده مفید است که البته سازمان اینرا نمیخواهد و ترجیح میدهد که اتفاقا فضای داخل هرچه بسته تر شود و با عملیات مسلحانه خود نیز طی این سالها در همین راستا گام برداشته است.

این خواسته خانواده ها که قویا مایل هستند با فرزندان خود در محلی مستقل در بغداد و بدون حضور هیچ مسئولی چه از جانب حاکمیت ایران و چه از جانب سازمان دیداری یک روزه داشته باشند خواسته ای کاملا به حق است که باید در جهت تحقق آن کوشید. به عقیده من باید در هر کجا که رهبران و نمایندگان سازمان مجاهدین خلق حضور سیاسی دارند این خواسته مطرح شده و بر اجرای آن پافشاری نمود. بنابراین وقت آن رسیده است که به اقدامات عملی هماهنگ پرداخته شود.

در این مبحث که فعلا وارد جزئیات بیشتر نمیشوم و آنرا به بعد موکول میکنم مایل هستم تا مطالب آن به نحوی علنی شود تا نظرات مختلف بر روی آن داده شوند و بحث پخته تر شود. در این نامه البته روی سخنم با تمامی کسانی است که صادقانه و مخلصانه در خصوص سازمان مجاهدین خلق و اعضای آن فعالیت میکنند. امیدوارم که بتوانم نظرات آنان را در خصوص این بحث دریافت نمایم.

دیگر خداحافظی میکنم و نامه را در اینجا به اتمام میرسانم. مایلم که این مبحث همچنان باز باشد و روی آن بیشتر بحث شود. عید را از جانب من به همه دوستان و آشنایان تبریک بگو.

 

قربانت: ابراهیم

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد