_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon@iran-ghalam.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

سه مطلب متفاوت راجع به فرقه مجاهدین خلق!

(اعترافات اجباری در فرقه رجوی، مجاهدین خلق)

(نامه کبری میرباقری به کوادراس– بیانیه اعتراضی دو وکیل انگلیسی و فرانسوی)

 

 

حامد صرافپور، پاریس، سی ام دسامبر 2012
http://www.facebook.com/#!/Hamed.Sarrafpour?fref=ts

 

طی روزهای گذشته مطالبی توسط فرقه رجوی به انتشار رسیده است که بد نیست مورد تفسیر و تحلیل قرار بگیرد. اولین مطلب در مورد یک نامه است که سازمان مجاهدین (فرقه رجوی) مدعی است توسط خانم کبری میرباقری برای آلخوویدال کوادراس نوشته شده است. این نامه چیزی نیست جز یک موضعگیری علیه افشاگریهای خانم زهراسادات میرباقری در «مردم تی وی» که طی آن بخش اندکی از مفاسد و جنایتهای مسعود رجوی را به نمایش گذاشته بود و همچنان در یوتوب موجود و قابل دسترسی است:

http://www.youtube.com/watch?v=tPhh56giKPg
&list=PLpAsfaPNYjN0MKmguTsewtoEjK_CRCYrw

 

 

آنچه سایتهای وابسته به مجاهدین به عنوان نامه کبری از آن نام می برند برای کسانی که با وی آشنایی نزدیک داشته باشند چیزی جز یک نوشته ی از قبل آماده شده توسط مسئولین فرقه (که در بهترین حالت ممکن است به اطلاع وی رسیده شده باشد) نیست و به شکلی می توان آنرا یک اعترافنامه نامید که به اسم کبری میرباقری به چاپ رسیده است که همه جداشدگان بخوبی می دانند در درون مناسبات مجاهدین از اینگونه کاغذها زیاد به امضای افراد می رسید و بعضی اوقات نیز الگوهایی از بالا آماده شده و از افراد خواسته می شد با خط خودشان چیزی شبیه آنرا با کمی تغییرات بنویسند تا زیاد مشابه هم نباشد:

http://iran-efshagari.com/index.php?option=com_content&view=article
&id=8380:1391-10-06-14-39-30&catid=8:2010-12-28-06-13-15&Itemid=7

 

 

دم خروسهای زیادی که از این نامه بیرون زده گویای این واقعیت تلخ است که مسعود رجوی به زشت ترین شکل ممکن از خانواده ها سوء استفاده می کند و آنگاه با رذالت ضدانسانی خودش همان سوء استفاده را طوری وارو جلوه می دهد که گویی دیگران از نهاد خانواده علیه فرقه اش چنین استفاده های ضدبشری می کنند. در بخشهایی از این نامه آمده است:

(((رژیم جنایتكار آخوندی در این سالیان با رذالت تمام از خانواده‌ام سوء استفاده كرده تا از طریق عواطف خانوادگی، عزم و اراده ما را درهم بشكند. البته دشمن ابله و زبون، نمیداند كه عزم و اراده مجاهد خلق را نمی‌تواند با بكارگیری عواطف خانوادگی و این اقدامات وحشیانه و شنیع در هم بشكند. و حالا بعد از اینكه از شكنجه برادرم در مقابل چشمان من و بازداشت مادرم و اذیت وآزار پدر و مادرم نتیجه‌ای نگرفتند، به یك روش رذیلانه‌تری متوسل شده و زهرا میرباقری را علیه ما به كار گرفته‌اند.)))

این سخنان در حالی توسط مسئولین فرقه عنوان می گردد که همگان شاهد بوده اند چگونه طی چند سال گذشته صدها تن از پدران و مادران پیر و صدها تن از خواهران و برادران و حتا فرزندان برخی از اسیران جلوی اشرف تجمع نموده و خواهان دیدار یک ساعته با عزیزانشان بوده اند و رجوی به جای مجوز، تنها کاری که انجام داده است فحش باران و سنگ باران و انواع هتاکی های دیگر است که نثارشان کرد و اسناد و مدارک بیشمار آن همچنان در رسانه های مختلف از جمله یوتوب قابل مشاهده است. اما نکته ی مهم لحن نوشتار نامه است که اگر کسی به فرهنگ مجاهدین آشنایی داشته باشد و کبری میرباقری را هم از نزدیک بشناسد بخوبی متوجه می شود که این نامه دقیقاً با فرهنگ رجوی نوشته شده و خود کبری اساساً به این گونه نمی نویسد. من (حامد صرافپور) سالهای طولانی از نزدیک با کبری میرباقری آشنایی داشته و در پاره ای مواقع همکار بوده ایم و می دانم که ویژگی های فردی وی اساساً به این نوشته نمی خورد چرا که وی یک دختر معترض به دستگاه بسته مجاهدین بود و همخوانی با «انقلاب مریم» نداشت و به همین خاطر هیچگاه او را مسئول نیرو نمی گذاشتند و فقط در بخشهای ستادی که دور از نفرات بود قرار می دادند که رابطه های شوخ و نزدیک وی در بین مردان مجاهد ایجاد تناقضات تشکیلاتی و ایدئولوژیکی نکند. او برخلاف خواست مسئولین مدام با گربه های مقر بازی می کرد و به آنها غذا می داد و در آغوش می گرفت و در پوشش نیز چندان که باب طبع رجوی بود اهمیت قائل نبود، همانطور که با مردهای مجاهد ارتباط نزدیک و دوستانه ایجاد می کرد و محدودیتهای وضع شده را وقتی خارج از دید مسئولین بود رعایت نمی کرد.

به بخشهای دیگری از این نامه توجه نمایید:

(((زهرا كه هم‌زمان با من و خواهر و برادرم به اشرف آمده بود، دو سال قبل خود را زبونانه به نیروهای عراقی تسلیم كرد. تسلیم به دشمن پایان كار نبود و به همدستی با رژیم آخوندی و نیروهای عراقی پرداخت. در نظام كثیف آخوندی یك زنِ همكار یك فرصت برای لجن پراكنی علیه مناسبات پاك مجاهدین است. او پس از ترك اشرف به ایران برده شد و پس از اطمینان كامل اطلاعات آخوندی از همكاری او و گرفتن توجیهات و دستورات ضروری به عراق بازگشت تا به توجیه سركوب و كشتار ساكنان اشرف بویژه زنان مجاهد بپردازد.

از جمله در 9تیرماه1391، چندماه بعد از حمله وحشیانه 19فروردین 1391، او به همراه سه مامور دیگر اطلاعات، در یك شوی تبلیغاتی در وزارت دفاع عراق شركت كرد تا این جنایت ضدبشری را توجیه كرده و دستان خون‌آلود مالكی و مزدوران رژیم را بشوید. صحنه‌گردان این نمایش مسخره، رسما محمد العسگری سخنگوی وزارت دفاع عراق و از دست‌اندركاران جنایت 19فروردین بود.

بعنوان یك زن مجاهد خلق، باید بگویم لجن پراكنی‌های این عوامل خود فروخته صرفا عزم ما را برای سرنگونی این رژیم ددمنش جزم‌تر میكند تا آزادی و رهایی را برای مردم‌مان به ارمغان ببریم. همه عشق و عواطف ما نثار خانواده‌های مقاوم و مادران و پدران شهیدان و خواهران و برادران عزیزی است كه در زندان و خیابان مورد هتك حرمت و شكنجه قرار می‌گیرند ولی آرمان آزادی و نفرت از این رژیم را هرگز از یاد نبرده‌اند.)))

آیا لحن نوشته ها بسیار نزدیک به گفته های مجریان سیمای آزادی و دیگر مسئولین بخش های تبلیغات و سیاسی و روابط نیست؟ آیا کسانی که کبری را از نزدیک می شناسند و می دانند که او جز در نشستهایی که ناچار بود برای تظاهر جیغ و فریاد کند (از جمله در نشستهای موسوم به طعمه در قرارگاه حبیب شطی)، هیچگاه بلند نمی شد حرفی بزند، بخوبی متوجه این موضوع نمی شوند که کبری اساساً هیچ اطلاعی از بیرون ندارد که چه کسی در چه هتلی با چه کسی ارتباط داشته است و یا اساساً نمی داند محمد العسکری و امثال او چه کسانی هستند؟ آیا کسی در درون نامه خود خطاب به یک شخص خارجی، از خواهر خود اینگونه با نام و فامیل یاد می کند؟:

(((در حالی كه خون بسیاری از شهدای پاكباز خلق، از جمله ستار بهشتی كه بتازگی زیر شكنجه جان باخت، رژیم آخوندی را بی‌آبرو كرده است، تلاش میكند دستان كثیف و خون‌آلود خود را به‌وسیله نفراتی مانند زهرا میرباقری شسته و جنگ روانی علیه مجاهدین را شدت بخشد نامبرده و چند مامور مشابه او، در هتل مهاجر بغداد كه تحت كنترل سفارت رژیم آخوندی در عراق است، مستقر شدند. آنها تحت نظر ناصری از ماموران نیروی تروریستی قدس در سفارت رژیم، قرار گرفتند.)))

آیا همین نمونه ها کافی نیست که همگان به دجالگری رجوی بیشتر پی ببرند که چگونه از خانواده ها سوء استفاده می کند؟ و اما: سوآل دیگری که پیش می آید اینکه چرا این کبرای ذکر شده از بین اینهمه سازمانهای حقوق بشری و افراد سرشناس دیگر، کوادراس را برای ارسال نامه انتخاب نموده است؟ خود کبری که جز اسمی از کوادراس در بولتنهای مجاهدین نشنیده است در حالی که خودش در یک کمپ سازمان ملل زندگی می کند و بهترین امکان برای وی نوشتن نامه به این سازمان حقوق بشری و نمونه های مشابه آن بود نه به کوادراس!. و ضمناً مسئله پناهندگی جداشدگان در کشورهای اروپایی چه ارتباطی به این شخص (کوادراس) دارد؟ و نکته مهمتر اینکه چرا کبری (اسم مستعار نویسنده نامه یا اسم مستعار مسئولین فرقه) به جای اینکه درخواست کند کوادراس اجازه ندهد جداشدگان از مجاهدین در اروپا پناهنده شوند، این درخواست را نکرده که این شخص (کوادراس) تلاش کند بقیه اسیران در لیبرتی هرچه زودتر پناهنده کشورهای اروپایی شوند؟ در متن زیر بخش دیگری از نامه را مشاهده نمایید که خود گویای خیلی مطالب است:

(((از شما بعنوان یك دوست بزرگ مقاومت، درخواست افشای هرچه بیشتر این اقدامات رذیلانه كه از سوی وزارت اطلاعات ایران طراحی و هدایت میشود را دارم. همچنین از شما می‌خواهم اجازه ندهید دمكراسی و حق پناهندگی در اروپا، مورد سوء استفاده مزدوران فاشیسم دینی حاكم بر ایران قرار گیرد. دادن حق پناهندگی به این مزدوران از سوی كشورهای غربی، فقط لكه‌دار كردن حرمت پناهنده سیاسی است.)))

در واقع آقای کوادراس یک حقوق بگیر ثروتهای نجومی مریم قجرعضدانلو است. مسئولین فرقه نمی توانند حتا در چنین نامه ای (به اسم کبری) به مسئله پناهنده شدن اسیران فرقه در اروپا اشاره کنند. این مرز سرخ رجوی است. آنها فقط می توانند خود را پناهنده بنامند و لیبرتی را هم کمپ پناهندگان بخوانند اما از نظر رجویها پناهنده ای به رسمیت شناخته نمی شود مگر در خاک عراق. یعنی همان چیزی که امکان آن وجود ندارد و دولت عراق چنین اجازه ای نمی دهد چرا که از نظر اکثریت مردم و دولت عراق مجاهدین همچنان تروریست به حساب می آیند.

بدین ترتیب بار دیگر رجوی از اسیران فرقه علیه خانواده هایشان سوء استفاده نموده است همان کاری که طی سالهای طولانی مرتکب شده و باید در این رابطه مورد بازخواست و حسابرسی قرار گیرد. اگر چه به یقین می توان گفت کبری این نامه را ننوشته است و شکی در آن نیست، اما حتا استفاده از نام او در پای نامه ولو با اطلاع وی بوده باشد که هم اکنون اسیر یک دستگاه مافیایی است یک جنایت علیه بشریت و تهاجم و تجاوز به حریم خانواده است که شخص رجوی هرگز آنرا جز برای خودش به رسمیت نمی شناسد. همه جداشدگان خبر دارند که برادر کبری که از وی نام برده است نیز یکبار قبل از همه ما دست به فرار زد و به کمپ آمریکاییها رفت ولی به دستور سران فرقه، خواهرانش (از جمله زهرا میرباقری) به کمپ آمریکاییها فرستاده شدند تا به هرقیمت علیرضا میرباقری را به درون اشرف بازگردانند و علیرضا هم به ناچار به خاطر خواهرانش به درون مناسبات بازگشت هرچند تا مدتها تحت کنترل بود. هم اکنون نیز واضح است که علیرضا بخاطر دو خواهرش توی تشکیلات مانده و نمی خواهد آنها را تنها بگذارد. در نتیجه واضح است که کبری نیز خواهان ماندن نیست و اسیر دست رجوی ها است.

همینجا لازم است به این نکته اشاره کنم که خانم زهرا میرباقری بلافاصله بعد از فرار از چنگال رجوی این هشدار را داده بود که رجوی برادر و خواهران او را با اجبار علیه وی بکار خواهند گرفت و وادار به مصاحبه خواهد نمود. اگر در این دوسال رجوی سکوت پیشه کرده بود تنها به این خاطر است که خانم میرباقری (به دلیل بیماریهای متنوع ناشی از فشارهای روحی و جسمی تشکیلات رجوی) موفق به انجام مصاحبه و گفتگو در هیچ کجا نشده بود و برای نخستین بار است که ایشان در تلویزیون مردم مصاحبه کرده و با افشای بخشی دیگر از مفاسد و جنایات رجوی، یکبار دیگر آرامش این موش خفته در دیوار را به آشفتگی مبدل نموده است. البته از آنجا که رجوی جز به خدا پاسخگوی کسی نیست، اینبار هم به جای آمدن به صحنه و پاسخ دادن به اینهمه جنایت و فساد و خیانت، از اسم یک اسیر سوء استفاده کرده تا وی را سپر بلای خود نماید. و شگفتا که فساد به حدی او را به لجن کشیده که حتا مسئولین فرقه اش هم نمی توانند آنرا بپوشانند و ناچار است از نام خانواده های این افراد جهت کوبیدن و سرکوب استفاده کند. اما این کار هم چاره ساز نیست. عمق فساد بیشتر از آن است که بتوان با این اعترافات از درون زندان آنرا پوشاند.

دومین و سومین مطلب در مورد نامه اعتراضی دو حقوقدان اروپایی (ویلیام بوردون فرانسوی و گای گودوین گیل انگلیسی) است که به سازمان ملل نوشته اند و در فیسبوک نیز برخی از نیروهای مجاهدین به آن پرداخته اند که از جمله می توان به فیسبوک خانم عاطفه اقبال اشاره نمود. البته ایشان تمامی منتقدان مجاهدین را از صفحه خویش بلوکه نموده است و امکان نوشتن مطلب در نقد نوشته های ایشان نیست، اگرچه عاطفه اقبال و حسن داعی الاسلام و نمونه های مشابه ادعای دمکراسی و مبارزه علیه سانسور و برپایی آزادی بیان و اندیشه دارند ولی در عمل صفحات ایشان بطور کامل بر روی منتقدان بسته است و یکطرفه می نویسند و ظرفیت یک نقد ساده را هم ندارند. و این البته حکایت همه اپوزیسیون نماهای متنوع خارجه نشین است:

http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=121319

 

 

این دو شخصیت حقوقدان! روی دو موضوع متمرکز شده اند:

1-اینکه چرا کمیساریا برای ساکنان لیبرتی بروشور فرستاده و گفته شده که اگر کسانی خواهان بازگشت داوطبانه به ایران هستند درخواست خود را مطرح نمایند تا کمیساریا آنان را به دولت عراق بسپارد و از این طریق به ایران بروند.

در این رابطه می توان به بخشی از این بروشور اشاره نمود که کمیساریا بین ساکنان اشرف پخش نموده است:

(((اگر شما خواهان برگشت داوطلبانه به ايران هستيد، کميساريای عالی پناهندگان ملل متحد شما را به حکومت عراق می سپارد تا حکومت عراق با همکاری سازمانهای مربوطه، برگشت امن و آبرومندانه شما به کشورتان را فراهم سازد... چنان چه می دانيد بعضی از باشندگان قديمی اردوگاه اين محل را ترک کرده و اکنون در جای ديگری که از سوی مقامات عراقی تهيه شده است زندگی می کنند. کميساريای عالی ملل متحد به شکل مداوم وضعيت آنها را بررسی و تحت نظارت قرار می دهد تا مطمئن شود آنها در امنيت بوده و با آنها به خوبی برخورد می شود... در صورتی که خواسته باشيد داوطلبانه به ايران بازگشت نماييد، کميساريا درخواست شما را به مأموريت مساعدت ملل متحد برای عراق ارجاع می نمايد تا در هماهنگی با مقامات عراقی و سازمانهای ذيربط ديگر به چگونه بازگشت مصون شما بپردازد)))

چنانکه ملاحظه می شود کمیساریا یک راه حل برای کسانی پیشنهاد کرده که خواهان رفتن به ایران هستند و در این رابطه دولت عراق را واسط قرار داده است (اشاره کنم که در زمان صدام حسین با اینکه وی با ایران در جنگ بود و جداشدگان از مجاهدین را به عنوان اسیرجنگی با ایران تبادل می کرد، مسعود رجوی همین شیوه را در پیش گرفته بود. وی رسماً ابلاغ کرد هرکس خواهان جدایی از سازمان باشد بعد از 2 سال زندانی شدن در اشرف به دولت عراق مسترد می شود تا آنها طبق مقررات خودشان مسیر بازگشت قانونی وی را طی کنند. توجیه مسعود رجوی این بود که اینجا خاک عراق است و ما کار غیرقانونی نمی کنیم و شیوه کار همین است.... ضمناً در زمان حضور آمریکاییها نیز که هنوز دولت عراق به طور کامل مثل الان مستقر نشده بود، نیروهای ائتلاف کسانی را که خواهان رفتن به ایران بودند «با وساطت دولت عراق» و صلیب سرخ به کارمندان هلال احمر ایران وصل می نمودند تا خودشان با هم توافق لازم را انجام دهند. حتا زمانی که گروههای 100 و 150 نفره جداشدگان را به ایران منتقل می کردند، کارمندان صلیب سرخ از دولت عراق در تیف حضور یافته و اینکار را انجام می دادند. یعنی در هر حال دولت عراق این وسط به عنوان دولت میزبان حضور کلیدی و فعال داشت برای انتقال داوطبان به ایران).

اما در این میان ملاحظه می شود که این دو وکیل که حقوق بگیر مریم قجر عضدانلو هستند بدون اینکه حتا یک پاراگراف از تاریخچه نقل و انتقالات جداشدگان از مجاهدین را مطالعه کرده باشند و یا نسبت به آن آگاهی داشته باشند، بناگاه نگران چنین موضوعی شده و معترض گشته اند:

(((به عنوان وکلای ساکنان اشرف و ليبرتی، ما می خواستيم توجه شما را به چند نگرانی در مورد تعيين استاتوی پناهندگی که در حال حاضر در دست اقدام است جلب کنيم.

ما مطمئن هستيم که شما دلائل نگرانی ما را درک می کنيد. هر چند که پناهجويان ايرانی هستند، ولی همه می دانند که دولت که به نيابت از جانب رژيم ايران عمل می کند به همان اندازه مقامات کشور مبدأ نسبت به آنها خصمانه عمل می کند. ساکنان پناهنده هدف حملات خصمانه و خشونت بار عراقی بوده اند که منجر به کشته شدن 49تن و مجروح شدن 1000تن گرديد. آنها همچنين به اجبار از خانه 25ساله خود توسط همان مقامات عراقی رانده شده اند. همان مقاماتی که کميساريا اکنون قصد دارد ساکنان را برای بازگشتی «آبرومندانه» به ايران، به آنها بسپارد.
اين مسيری بسيار خطرناک است، چون به وضوح واقعيتها را ناديده می گيرد و مطمئناً برخلاف مسئوليتهای کميساريا خواهد بود که «نبايستی پناهجويان را در مسير خطرناکی بياندازد»)))
البته طبیعی است که این حقوق دانان نگران کسانی نیستند که می خواهند از مجاهدین جدا شده و به ایران بروند بلکه قبل از هر چیز به فکر پر شدن جیب خودشان می باشند وگرنه به جای دلسوزی برای اینکه آنان توسط دولت عراق به ایران بروند یا توسط یونامی، با یک قدم رنجه به داخل لیبرتی خواهان گفتگوی خصوصی و تکی با همان مجاهدینی می شدند که مدعی وکالت آنها هستند نه اینکه در اروپا روی سفره مریم نشسته و ابراز نگرانی می کردند.

براستی هر عقل سلیمی باید از این مزدبگیران که تنها کارشان دفاع از خواسته های مریم رجوی و وکالت از طرف او هستند بپرسد که شما چند بار مستقیم با موکلین خود (بخصوص الان آنهایی که خواهان رفتن به ایران هستند) گفتگو کرده اید؟ و چند بار از مریم رجوی سوآل کرده اید که تا پیش از این جریان چگونه جداشدگان از فرقه خود را به ایران می فرستاده اند؟ و همچنین باید سوآل کرد کسی که قرار است به ایران برود چه نگرانی دارد از اینکه با واسطه دولت عراق باشد یا هر ارگان بین المللی دیگر؟ و مگر در زمان صدام اینکار توسط یونامی انجام می گرفت؟ مگر خود مسعود رجوی شخصاً به صدام نگفته بود جداشدگان نباید به سازمان ملل وصل شوند و باید مستقیم به دولت ایران مسترد شوند؟ مگر خود مسعود رجوی در زمان صدام بارها به طور رسمی در نشستهای عمومی نگفته بود کسی که به ایران می رود هیچ خطری تهدیدش نمی کند؟ چطور الان وکیل فرانسوی و انگلیسی مجاهدین نگران حال اینگونه افراد شده اند؟ آیا جز این است که رجوی ها همچنان دنبال بهانه تراشی برای اسیر نگه داشتن اعضایی هستند که می خواهند خود برای سرنوشت خویشتن تصمیم بگیرند؟ براستی زمانی که رجوی اینگونه برای داوطلبان رفتن به ایران مانع تراشی و سنگ اندازی می کند، آیا نمی توان حدس زد برای کسانی که می خواهند به کشورهای اروپایی بروند تا چه حد سد و مانع ایجاد می کند که در آینده برایش خطر ایجاد نکرده و با افشای جنایتها و خیانتها و مفاسد اش موجبات فروپاشی نهایی تشکل مافیایی او را فراهم نکنند؟
2-اینکه چرا سه تن از مجاهدین که فنلاند آنها را به عنوان پناهنده پذیرفته بوده ولی آنها شهر انتخاب شده برای سکونت را نپذیرفته اند از لیست حفاظت بین المللی خارج گشته اند؟:

(((به ما گفته شده است که وقتی سه پناهنده اخيراً خواستار آن شدند که به شهری در فنلاند به غير از «راوانيمی» منتقل شوند، با اين اميد که بتوانند نزديکتر به جامعه ايرانی باشند، کميساريا جوابش اين بود که آنها ديگر از حفاظت بين المللی بهره مند نيستند چون اين انتقال را رد کرده اند.
حفاظت بايد به آنها داده شود چرا که اين افراد نگرانی واضحی برای تحت آزار قرار گرفتن دارند و هيچ چيز در هيچ يک از دستورالعملهای کميساريا نيست. چه رسد به قانون بين المللی که بگويد که پناهنده حق نظر دادن و يا اعلام نظر در مورد کشوری که، يا حتی شهری که، او ممکن است به آن منتقل بشود را ندارد... به ما اطلاع داده شده که فنلاند به طور پايه يی متقبل شده است که يازده پناهنده را بپذيرد. آيا امکانی وجود ندارد در اين جا که تمامی يازده پناهنده همزمان به يک شهر منتقل شوند؟

دهه ها تجربه تأييد می کند که اجتماع و همبستگی کليد انتقال موفقيت آميز بوده است و اين که امکان رابطه داشتن با ديگران، وقتی پناهندگان به محيطی کاملاً جديد وارد می شوند به غايت به برطرف کردن فشارهای روحی آنها کمک می کند.)))

نکته ای که در این میان قابل توجه است اعتراض این دو وکیل و نگرانی آنان از برطرف نشدن فشارهای روحی این افراد نیست بلکه توجه به این موضوع است که چگونه بعد از سالها درگیری و جنگ و جدال و تلاش برای اینکه مجاهدین را کشورهای اروپایی بپذیرند، الان که کشوری چون فنلاند توافق کرده چند نفر را به عنوان پناهنده بپذیرد مجاهدین نگران شهری شده اند که این سه نفر قرار است در آن سکنی گزینند؟ و اصولاً چه دلیلی دارد این سه نفر در شهری باشند که نزدیکتر به جامعه ایرانیان است؟ سوآل اینجاست که چرا رجوی می خواهد این افراد را به شهری بفرستد که مدعی است نزدیکتر به «جامعه ایرانیان» است و در آنجا چه چیزی قرار دارد که جامعه ایرانیان بهانه ی آن شده است؟ و مهمتر از همه، آیا این هم نوعی سنگ اندازی نیست در مسیر انتقال افراد به اروپا؟ آیا این هم یک موضوع مشابه با سنگ اندازی بر سر راه کسانی که قرار است به ایران بروند نیست؟ و آیا کشورهای اروپایی باید بپذیرند که یک دسته افراد کاملاً آموزش دیده از یک فرقه تروریستی با هم در یک شهر مستقر شوند و هیچ نگرانی از آن نداشته باشند؟

به جملات بعدی این اعتراض نامه توجه نمایید. باز هم گویای خیلی سخن هاست:

(((در اين رابطه، ما محترماً از شما می خواهيم که به مسئولان کميساريا که درگير پروسه انتقال هستند، دستور بدهيد با رهبری کمپ مشورت کرده و هماهنگی کنند تا چنين مشکلاتی در آينده به وقوع نپيوندد.

در مورد يک موضوع مرتبط ديگر، ما همچنين بايد متذکر شويم که متأسفانه بعضی از موکلين ما تمايلاتی از سوی بعضی مسئولان کميساريا گزارش کرده اند که آنها به طور ضمنی به تهديدهايی مشابه همين نوع، دست می زنند.

مثلاً در مورد ساکنانی که شايد به طور کامل آنچه را که کميساريا می گويد قبول نکنند و يا آنهايی که در مورد سؤالاتی که مربوط به استاتوی پناهندگی آنان نيست سؤالاتی بکنند، ما مطمئن هستيم که شما موافقيد که تهديدکردن و مطرح کردن رد حفاظت در چنين شرايطی کاملاً غيرقابل قبول است و اين که هيچ کسی که نياز به حفاظت بين المللی دارد نبايد از انتقال گيری هراس داشته باشد. بنابراين ما مصرانه تقاضا می کنيم که شما فوراً به اين مسأله توجه کنيد و توجيهات لازم را در مورد وارد کردن عنصر مانيتور بی طرفانه در پروسه مصاحبه به عمل آوريد.)))

در اینجا دم خروس دیگری بیرون می زند و آن وارد شدن سوم شخص کلیدی دیگری به ماجراست: این دو وکیل کاملاً بی طرف! از کمیساریا درخواست کرده اند تا «با رهبری کمپ مشورت شود» تا مشکلاتی از این قبیل بوجود نیاید!

منظور این وکلای بی طرف این است که کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد به جای اینکه با تک تک افراد طرف حساب باشد و به آنها رهنمود و یا پیشنهاد ارائه نماید، ارتباط خود را محدود به رهبری فرقه نموده و اشخاصی چون فهمیه اروانی و مهدی براعی و عباس داوری و مژگان پارسایی و یا اخیراً زهره اخیانی را طرف حساب خود قرار دهند و همان سیستم اشرف را در این محل جدید نیز پیاده نموده به طور رسمی سرنوشت هزاران اسیر فرقه را به دست زندانبانان و رهبران فرقه بیندازند!

به نظر می رسد هدف این اعتراض نامه همین بوده باشد که در آخرین پاراگرافها به عنوان جمعبندی بدان پرداخته اند. نیازی به شرح بیشتر نیست و کاملاً گویاست که رجوی با جلو انداختن اینگونه حقوقدانان جیره خوار چه هدفی را دنبال می کند.

عجیب نیست که در این چندسال هرچه اعتراض و انتقاد بوده در راستای حفظ اشرف و لیبرتی و ماندن در عراق بوده است و حتا یک مورد اعتراض و انتقاد و تلاش در راستای انتقال هرچه سریعتر این اسیران به کشورهای اروپایی به چشم نمی خورد. بنگرید که از آن حماسۀ! بی نظیر بیش از 400 روز تحصن در ژنو (البته توسط پناهجویان مزدبگیر افغانی و ایرانی به عنوان شغل) تا صدها کنفرانس و گردهمایی و تظاهرات در شهرهای مختلف اروپا و آمریکا همه سوار بر طولانی تر کردن دوران اسارت اعضای موجود در عراق می باشد (تا بلکه فرجی حاصل شده و این افراد به مرور محو و نابود شوند و در بهترین حالت جنگی بین ایران و آمریکا در بگیرد و به قول رجوی تغاری بشکند و ماستی بریزد و جهان گردد به کام کاسه لیسانی چون مسعود تا از این دریای خون کرسی قدرتی نصیبش شود و در آن زمان هم دیگر هیچ منتقد و مخالفی جرأت ابراز وجود نخواهد داشت که جلوی او بایستد).

و بدین ترتیب می بینیم که همچنان از هر وسیله و امکانی در جهت تبلیغ برای حفظ اشرف و لیبرتی استفاده می کند. همانطور که دیدیم در زمان صدام نقد مبارزه مسلحانه از نظر رجوی جرم و مستحق اشد مجازات می شد اما بعد از سقوط صدام تا چند ماه پیش مدام سخن از راه حل سوم و همه پرسی بود و مریم رجوی مدعی که سلاح هایش را تحویل داده و دیگر خشونت گرا نیست ولی همینکه از لیست تروریستی آمریکا بیرون آمدند مجدداً تمام تبلیغات آنان مبدل به جنگ و کشتار و ایجاد دسته های ترور در داخل ایران شده و در این راستا تلاش می کنند. جداشدگان از این فرقه بارها به مجامع حقوق بشری و بین المللی هشدار داده بودند که مریم و مسعود از جنگ و ترور و کشتار جدایی ناپذیرند و امروز براحتی می توان این واقعیت را در عملکردها و شعارهای رجوی مشاهده نمود. هموطنان ایرانی مقیم اروپا و آمریکا باید مراقب اینگونه توطئه های جدید رجوی ها باشند و سازمان ملل را نیز هرچه بیشتر در این رابطه توجیه نمایند که نمی توان و نباید به رجویها و نامه ها و هشدارهای آنان توجه کرد چرا که شارلاتان بازی و دجالگری و ایجاد جوّ شانتاژ و فریب از ویژگیهای جدایی ناپذیر این فرقه است.

حامد صرافپور
30 دسامبر 2012

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

قاصدک جنگ در گشت و گذار به اسپانیا!

سفرهای اروپایی مریم قجرعضدانلو

(مجاهدین خلق، فرقه رجوی)

 

 

حامد صرافپور، بیست و سوم دسامبر 2012
http://www.facebook.com/#!/Hamed.Sarrafpour

 

طی هفته گذشته مهمترین خبر سایتهای مجاهدین سیر و سیاحت مریم عضدانلو به اسپانیا بود. یادآوری کنم که پس از خارج کردن مجاهدین از لیست تروریستی آمریکا، مهمترین کار مریم گشت و گذار به کشورهای اروپایی و ترغیب سیاستمداران این کشورها به تشدید تحریم و تشویق جنگ علیه مردم ایران است. این بانوی جنگ و آشوب که تنها چاره برون رفت از بحران عمیق تشکیلاتی-استراتژیکی و همچنین ایدئولوژیک خود و فرقه اش را در برپایی یک جنگ خونین بین کشورهای استعماری و ایران یافته است، با تمام وجود می کوشد تا در این فرصت کوتاه باقیمانده (برای تخلیه کامل اشرف)، به هر شکل ممکن شکافی برای جا دادن ارتش بی دندان و لباس خود پیدا و از یک فاجعه (که سالها پیش هشدار آنرا داده بود و چیزی جز فروپاشی فرقه و به محاکمه کشیده شدن سران آن نیست) جلوگیری نماید. ماه گذشته وی با کمک تعدادی از لابیهای خویش که با دریافت رشوه های کلان راه سفرهای اروپایی او را باز می گشایند به بلژیک رفت و اینک نوبت به اسپانیا رسیده که سیاستبازان فرتوتی چون آلخو کوادراس راه باز کن آن هستند:

http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=121170

http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=121009
http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=121051

 

در این سفر چندین شخصیت رشوه خوار جاده صاف کن این بانوی جنگ و کشتار می باشند که می توان به اسامی زیر اشاره نمود:

سناتور خوزه ماريو چيکيو، جوردی شوکلا، ايرن لوزانو، فرانسيسکو خوزه آلونسو رودريگز، دکتر خوآن گارسه، پائولو کازاکا، و همچنین پاتريک کندی که یار همیشگی پولهای توجیبی مریم قجر است. و اما همانطور که ذکر شد مهمترین عنصر برای اجرای این سفر آلخو ویدال کوادراس نایب رئیس پارلمان اروپاست که سالهای طولانی است از هدایای نجومی مریم قجر بی بهره نمانده است و در این سفر ریاست برگزاری کنفرانسهای اسپانیا را بر دوش مبارک داشته است.

گذری به خلاصه سخنان مریم قجر می تواند راهگشای یافتن علت این تلاشهای دیپلماتیک! که می توان «سفرهای اروپایی رئیس جمهور» نامید باشد. بگذریم که این تلاشها «دیپلماتیک» نیست بلکه دقیقاً «تروریستی-نظامی» است. دلیل آنرا می تواند در متن و محتوای سخنرانی وی جستجو نمود:

(((مريم رجوی رئيس جمهور برگزيده شورای ملی مقاومت ايران به خبرگزاری اسپانيا گفت:

قيام مردم ايران هم چون تحولات و قيامهای بهار عرب که در کشورهايی مثل مصر يا سوريه به وقوع پيوست، می تواند به رژيم استبداد دينی آخوندها در وطنش خاتمه بدهد.

رجوی هفته جاری به اسپانيا سفر کرده است تا حمايت سياستمداران و رسانه ها در اسپانيا را نسبت به مقاومت مردم ايران جلب کند تا از به رسميت شناخته شدن شورای ملی مقاومت ايران به عنوان طرف گفتگوی رسمی برای ايران، همانند شناسايی بين المللی مخالفان حکومت بشار اسد در سوريه حمايت کنند.

مريم رجوی گفت: مذاکرات با چنين رژيمی بی معنی هستند... پايان اين رژيم نه تنها برای مردم ايران خوب است بلکه علاوه بر اين به ثبات منطقه و آرامش جهانی کمک خواهد کرد. زيرا که به معنی خاتمه تهديد اتمی رژيم ايران و حمايت از تروريستم در منطقه خواهد بود.

رهبر اپوزيسيون ايران شباهتهايی بين اوضاع در سوريه و ايران می بيند و می گويد که رژيمهای حاکم در هر دو کشور به شدت در درون کشور به چالش کشيده می شوند. اما از حمايتهای بين المللی توسط کشورهايی مثل چين يا روسيه برخوردارند که به آنها کمک می کنند تا در قدرت بمانند.

مريم رجوی همچنين بر اين باور است که تصميم رژيم ايران برای حمايت از سوريه به اين خاطر است که سران اين رژيم معتقدند اگر بشار اسد سقوط کند اين تحولی است که به فروپاشی رژيم ايران منجر خواهد شد.)))

کافی است به جملات فوق نگاهی گذرا بیندازیم، تمام جملات مریم آغشته به واژه های «سوریه-ارتش آزادی» می باشد و قیاس کردن ایران با سوریه و در نتیجه قیاس کردن ارتش آزاد سوریه (متشکل از مزدوران عربستان و آمریکا و اروپا) با ارتش بی یال و کوپال خودش!. البته در مشابهت ارتش و فرقه ی ایشان با ارتش آزاد سوریه در مزدوری و وابستگی به عربستان و اسرائیل و آمریکا جای تردیدی نیست و برای همگان کاملاً جا افتاده و نیازی به شرح جداگانه نیست، آنچه مریم قجر می خواهد به در اینگونه سیر و سیاحتها به سیاستمداران غربی بقبولاند پذیرش مجاهدین به عنوان آلترناتیو است در برابر جمهوری اسلامی همانطور که ارتش آزاد سوری مورد قبول قرار گرفته است و این نکته را ایشان به صراحت بیان نموده و نیازی به تفسیر هم ندارد. بانوی جنگ به هر دری می زند که ارتش بی جانش را حداقل در حد شورشیان سوری و تروریستهای تحت الحمایه عربستان به رسمیت بشناسند که نتیجه ی آن کمکهای مالی بیشتر و به رسمیت شناختن لیبرتی به عنوان اشرف ثانی است که در این صورت شاید بتواند چشم انداز جنگ را نمایان سازد. سراسر درخواست و تمناهای مستمر مریم از غربیها همین است که به جنگ راضی شوند و به تحریم بسنده نکنند. این تنها نقطه امید مریم قجر است که از یکسو حمایتهای مالی خود را افزایش دهد و از طرفی با دست باز به سرکوب دوباره باقیماندگان اشرف و لیبرتی بپردازد.

اگر به دیگر نمونه خبرهای انتشار یافته از سوی فرقه نگاه کنیم، مشاهده خواهیم کرد که با کمترین خبری در مورد تشدید تحریمها به وجد آمده و با شور و شوق آن خبر منتشر می نمایند. برخی از تیترهای خبری مهم سایتهای مجاهدین را می توان در زیر مشاهده نمود:

http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=121199


(تحريمهای جديد۲۷ کشور اتحاديه اروپا عليه رژيم آخوندی تصويب شد)

(تحريمهای شديدتر اتحاديه اروپا عليه ايران به اجرا درآمد)

(تصويب تحريمها عليه رژيم ايران در سنای آمريکا)

(تشديد تحريمها، هماهنگی ميان آمريکا و اتحاديه اروپا)

البته بایستی توجه نمود که مریم در هر کنفرانس و سخنرانی ضمن ابراز خشنودی از شدت گرفتن تحریمها اعلام می کند که تحریمها به تنهایی کافی نیست. برای نمونه می توان به سخنان سال گذشته میلادی وی اشاره نمود. بدین ترتیب، ایشان به کمتر از جنگ رضایت نمی دهد چرا که جنگ و خونریزی و کشتار و ترور بخشی جدایی ناپذیر از هویت فرقه رجوی است و آنرا می توان در همه سرودها و شعارهای چند دهه گذشته مشاهده نمود همانطور که در آرم و نام و همه اقدامات سی ساله ی این فرقه هم به چشم می خورد. و اینک، باز هم مشاهده می کنیم که قاصدک جنگ به سفر خود ادامه می دهد تا برای ادامه خیات خویش بذر کشتار و نفرت را تا حد ممکن در هرگوشه ای بیفشاند و خون مردم ایران را بر زمین بریزد. ولی باید دید محصول او در این سفر چه بود؟

مریم در طول این سفر به جز سلسله گردشهایی که در مکانهای تفریحی و تاریخی داشت، تنها کاری که توانست انجام دهد برگزاری چند کنفرانس با همان هدف برسمیت شمرده شدن به عنوان آلترناتیو در حد شورشیان سوریه بود. تمامی عکسها و اخباری که از وی انتشار یافته است او را جز در سالن برگزاری کنفرانس و چند عکس تفریحی دیگر نشان نمی دهد که هوادارانش در فیسبوک انتشار داده اند. علاوه بر آن، با وجود تلاشهای بسیاری که مجاهدین در راستای گسترش انتشار خبر بکار بردند، هیچ خبرگزاری در این رابطه چیزی منتشر ننمود جز چند سایت خبری آنهم با هزینه خود مجاهدین که خبر را برایشان ارسال نموده بودند (این در حالی است که حتا خبر مسافرت رضا پهلوی که نه فعالیت چندان سیاسی دارد و نه تشکلی که بتوان روی آن حساب باز کرد و اعتبار خود را از پدرش و مجموعه ثروتهایی که در اختیار دارد گرفته است در خبرگزاریها انعکاس می یابد و تفسیر و تحلیلهای زیادی هم حول آن شکل می گیرد). بی اهمیت تلقی شدن سفر مریم توسط خبرگزاریها و مجامع سیاسی نشانگر بی اعتباری وی در عرصه سیاسی است. بی شک اگر ثروتهای نجومی مریم و مسعود در میان نبود همان چند سناتور و وکیل و ارتشی بازنشسته و جنایتکار هم حاضر نمی شدند حتا از پشت میزکار خود بیانیه صادر کنند چه رسد به دعوت از وی برای سفر به این و آن کشور اروپایی. این هم از خبرگزاری «ال-اونیورسال» و انتشار خبر بزرگ سفر مریم:

http://playball.eluniversal.com/internacional/121219/opositora-irani-pide-en-madrid-libertad-y-democracia-para-su-pueblo


اما آنچه در این شرایط بحرانی برای مریم قجر مهم است تدارک سفر به آمریکا و برگزاری یک کنفرانس برای پارلمانترهای آمریکایی است. وی سال گذشته هرچه تقلا نمود نتوانست ویزای سفر به آنجا را تهیه و به خانه کدخدا راه بیابد چون کدخدا وی را به اندازه کافی مصرف نموده بود، و در نتیجه فعلاً خود را با سفر به کشورهای کوچک اروپایی سرگرم نموده تا شاید با جلب حمایت تعداد بیشتری رشوه خوار اروپایی بتواند به دریوزگی خانه کدخدا بنشیند چرا که بخوبی می داند فقط ارباب آمریکایی و لابی های اسرائیلی می توانند ارتش فروپاشیده او را به سامان برسانند، کاری که اربابان آمریکایی هم بدان باور ندارند و مدتهاست پی برده اند که این اسب دست و پا شکسته دیگر قابلیت بازگشت به مسابقه را ندارد.

حامد صرافپور
23 دسامبر 2012

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد