_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

رجوی و جداشدگان، از منظری دیگر

این کینه توزی و نفرت نسبت به جداشدگان عامل حفظ وحدت در درون تشکیلات مجاهدین خلق می شود

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، شانزدهم ژانویه 2013
http://www.mojahedin.ws/?p=9061

 

“یکی از چشمگیرترین ویژگی های رهبر یک جنبش توده وار موفق، آمادگی وی به تقلید از دوست و دشمن و الگوهای گذشته و معاصر است.” اریک هوفر.

این روزها و همزمان با انتشار گزارش پنتاگون درباره وزارت اطلاعات ایران، هجمه دوباره و سنگینی علیه برادران خدابنده (ابراهیم و مسعود) و همچنین آن سینگلتون همسر مسعود خدابنده که هر سه پیشتر از اعضای رده بالا و فعال و تاثیرگذار در بخش روابط خارجی یا همان دیپلوماسی انقلابی!! سازمان بوده، براه افتاده است. آنچه حاصل شده، براه افتادن توپخانه مجاهدین علیه جداشدگان و تکرار اتهامات گذشته در رابطه با این افراد است. نقطه کانونی این نوشته ها همچون گذشته و اینبار با تاکید مضاعف بر القای وابستگی و نفرت پراکنی و کینه توزی توامان علیه این سه نفر و جمهوری اسلامی است. به گونه ای که نویسندگان هیچ مرز و تفاوتی میان این افراد و جمهوری اسلامی قائل نمی شوند. انگیزه این یادداشت پرداختن به این موضوع است که چرا مجاهدین اعضای جداشده از خود را همطراز و در صف دشمن استراتژیکی خود یعنی جمهوری اسلامی قرار می دهند. پاسخ به این سوال بدون بازگشت به عقبه های ایدئولوژیکی – تشکیلاتی مجاهدین و همچنین بازخوانی عقبه های تاریخی تفکرات اتوریته طلب و تمامیت خواه که متکی به مطالعات آکادمیک و همچنین داده های علمی و عملی است، امکان ناپذیر است.

کینه توزی مجاهدین علیه اعضای جداشده ریشه های عمیقی دارد. تا آنجا که به تصریح اعضای جدا شده، تحلیل گران و تئوریسین های سازمان بعضا به تشکیل دادگاه های به اصطلاح درون تشکیلاتی و صدور و اجرای حکم اعدام برای آنها منجر و منتهی شده است. این را رجوی بارها و ضمنی در واکنش به منتقدین و البته از موضع دفاع از اتهاماتی که متوجه او است، اینگونه اعتراف کرده است، “در سازمان های دیگر دسته دسته این افراد(مخالفان و جداشدگان) را اعدام می کنند،” که البته او مدعی است نه تنها این کارها را نکرده که درهای خروجی سازمان را همیشه به روی منتقدین باز گذاشته است.

خصومت مجاهدین علیه منتقدین درونی (جداشدگان)، از برخی مولفه های هستی انگارانه نشأت می گیرند. تا آنجا که بعضا بود و نبود این افراد به نوعی به بود و نبود حیات تشکیلاتی گره می خورد. از این منظر می توان به پدیده ای مثل جداشدگان در سازمان هایی مثل مجاهدین از زاویه ای تاریخی و تبارشناسانه نگاه کرد. به یک معنی به همان اندازه که سازمان هایی مثل مجاهدین به پدیده هایی مثل دشمنان استراتژیک و در هر وضعیتی به مثابه مکانیزم و رگ حیاتی خود نیازمند هستند، به همان اندازه نیز به وجود دشمنان فرعی و به بیانی درونی که به نوعی هم تضمین کننده و عامل موجودیت و وحدت و عامل رشد و تربیت فردیت تشکیلاتی است، نیاز دارند.

آنچه فلسفه وجودی و حضور آنها را تئوریزه و لازمه بقا و حیات تشکیلاتی مثل مجاهدین قرار می دهد، سوای آن دلایل سیاسی، ایدئولوژیکی، تشکیلاتی – از منظر تاریخی و تبارشناسی نیز بر نوعی ضرورت قطعی و گریزناپذیر دلالت دارد. در واقع سازمان هایی مثل مجاهدین علاوه بر اینکه برای بقای خود به یک دشمن اصلی و بیرونی به مثابه عامل وحدت در مواجه با فضای برون تشکیلاتی نیاز دارند، به همان اندازه برای صف کشی در مقابل هر گونه مخالفت علیه تمامیت خواهی، اتوریته طلبی و استبداد درون تشکیلاتی و … به دشمنان متناسب با چالش های درونی نیز نیازمند هستند. این نیاز را در مجاهدین می توان از همان بدو شکل گیری در تقسیم بندی دشمن اصلی و فرعی ردیابی کرد. هر چند این تقسیم بندی در زمان تولد سازمان به واسطه وضعیت خاص و چینش و صف بندی دشمنان نمودهای متفاوتی دارد؛ اما همین نگاه به مرور و با تغییر شرایط و وضعیت ضمن حفظ اسلوب و چارچوب های خود، کماکان برای حفظ و بقای به تکثیر و تقسیم دشمنان خود به درونی و بیرونی نیازمند است. صف بندی رجوی در بیانیه موسوم به تحلیل بیانیه اپورتونیست های چپ نما در سال ۱۳۵۴ که بر عمده کردن تضادش با آنچه به عنوان راست ارتجاعی تعبیر می کند، از این دست دشمن تراشی ها در به اصطلاح صف بندی های درون خلقی است؛ که البته به زعم او در نهایت راه به جبهه دشمن و تضاد اصلی که همانا نظام شاهنشاهی و حاکمیت باشد، راه می برد. این ضرورت از آنجا ناشی می شود که سازمان هایی همچون مجاهدین به دلیل سرشت و ماهیت خود در مواجه با هر گونه نقد و چالشی از بیرون و حتی از سوی کسانی که به تعبیری در درون تقسیم بندی به جبهه درون خلقی قرار می گیرند، توان تعامل و ظرفیت نقد و قابلیت تغییر و حتی پاسخگویی به چالش های درونی را ندارند.

به گواه اظهارات اعضای قدیمی سازمان، هر گونه کنش درون تشکیلاتی که بوی شک و شبهه در تصمیمات اتخاذ شده را می داده با بدترین شکل ممکن مواجه بوده است. هر چند به دلیل فضای بسته آن زمان واکنش های درون تشکیلاتی در مقایسه با سالهای اخیر آنچنان به بیرون مناسبات درز پیدا نمی کرده است! اما می شود از روی نمونه های بعد از انقلاب درباره نوعیت این واکنش ها نتیجه گیری کرد. به بیانی آنچه در طی سه دهه اخیر از نوع رابطه رهبری مجاهدین با منتقدین درون تشکیلاتی و بعد جداشدگان شاهد بودیم، می تواند بر جنبه های خاص و منحصر به فرد این رابطه دلالت و تاکید داشته باشد. اما سوای آن جنبه های بیرونی که تشکیلاتی مثل مجاهدین در مواجه با منتقدین درونی از خود نشان می دهد، آنچه بطور مضاعف حائز اهمیت است، نتایج و اهداف حاصل از این رویه بر روی کلیت تشکیلات است؛ که بطور مشخص نمود عینی آن را می توان در همسان سازی منتقدین درونی با دشمنان استراتژیک بیرونی مشاهده کرد. این در حالی است که بسیاری از این جداشدگان پس از خروج از تشکیلات مجاهدین، کماکان بر عناد و مرزبندی خود با همان دشمنان استراتژیکی مجاهدین که در اینجا و بطور مشخص در مرزبندی و ضرورت براندازی جمهوری اسلامی نمود پیدا می کند، تاکید و ابرام دارند. اما از آنجا که مجاهدین شاخص ضدیت با جمهوری اسلامی را در دوری و نزدیکی با خود تعریف می کنند، در نتیجه کینه توزی و نفرت خود از اعضای جداشده را با کینه توزی و دشمنی با جمهوری اسلامی همطراز می کنند. در درون تشکیلات به همان اندازه که بر نفرت از جمهوری اسلامی تاکید دارند، در تنظیم رابطه با این افراد نیز بر چنین موضع و رابطه ای تاکید دارند.

در واقع می توان بر این نکته کلیدی به مثابه یک مولفه در تشکیلاتی مثل مجاهدین تاکید کرد، که آنها به همان اندازه که نیازمند دشمنان برون تشکیلاتی و به قولی استراتژیک هستند، به دشمنان خیالی تر و از نزدیک ترین فاصله به خود هم نیازمند دارند. ضرورت به چنین نیازی از آنجا ناشی می شود که این دشمنان بطور روزمره به نفرت و کینه توزی اعضای تشکیلات از هر چه در بیرون از خود قرار دارد، دامن می زنند؛ و مهمتر از همه این کینه توزی و نفرت عامل حفظ وحدت در درون تشکیلات می شود. اهمیت این عامل برای حفظ و تشدید نفرت تا آنجا است که کسی مثل رجوی برای شاخص کردن و مرزبندی عینی تر با این پدیده از عناوینی مثل شیطان بنده، شیطان سازی و … استفاده می کند. دقیقا نمادها و تعابیری که امکان هر گونه بازنگری، تعدیل، تعامل و … را غیر ممکن می سازد. به بیانی این رویه متاثر از ساختن الگوی اهورای مطلوب، به نوعی بر ضرورت ساختن اهریمن مطلوب تاکید دارد. به همان اندازه که نشانه ارادت به اهورای مطلوب نثار تمامی عشق و ارادت و تسلیم پذیری مطلق است، به همان اندازه تولید نماد اهریمن مطلق نیز نشانه و شاخص کینه توزی و نفرت مطلق علیه هر آن چیزی است که با این درون مرز و زاویه دارد.

آنچه در طی سالهای گذشته از جانب رجوی و در برخورد با خیل جداشدگان شاهد بودیم، نشان دهنده تام و تمام از این الگوها است. و آنچه می توان روی آن تاکید کرد، این که این رویه تمامی برگرفته از تجربه گذشته است. پیشتر درباره شباهت های خیره کننده مجاهدین با آن عقبه های تاریخی با محوریت کتاب مریدان راستین نوشته اریک هوفر پرداختم. بواقع و آنگونه که هوفر درباره وجوه اشتراک رهبران این گونه تشکیلات تاکید می کند، استفاده و تقلید از تمامی قابلیت هایی است که می تواند به فروپاشی هویت فردی و تعمیق اتوریته رهبری منجر شود.

“اصالت پیش شرطی برای رهبری یک جنبش عظیم توده وار نیست. یکی از چشمگیرترین ویژگی های رهبر یک جنبش توده وار موفق، آمادگی وی به تقلید از دوست و دشمن و الگوهای گذشته و معاصر است. شهامتی که لازمه ی این نوع رهبری است، همان قدر که شهامت در تقلید را دربرمی گیرد، جسارت در سرپیچی از جهان را نیز شامل می شود. شاید کلید هر کار قهرمانانه، ظرفیت بی حد و مرز در تقلید و الگوبرداری مصممانه از یک مدل باشد. این ظرفیتِ بیش از حد برای تقلید نشان می دهد که قهرمان فاقد یک خویشتن کاملاً شکل گرفته و تحقق یافته است.” اریک هوفر.

از این رو است که تشبیه منتقدین درونی با دشمنان بیرونی از سوی رجوی ضرورت خود را پیش از هر چیز از یکسان سازی دشمنان درونی و بیرونی اخذ می کند. از آنجا که این الگوها پیشتر با تمسک به نمادها و نشانه های مذهبی و اساطیری ممکن و امکان پذیر می شود، استفاده از واژه ها و نمادها نیز در این راستا قابل فهم تر است. هوفر در این رابطه می گوید:

“بدگمانی، با انتساب همه مخالفت های درون صفوف جنبش به دشمنانی که از بیرون آن را تهدید می کنند، حاشیه امنی می سازد. این دشمن – اهریمن اجتناب ناپذیر همه جا حضور دارد. وی از درون و بیرون دست اندرکار توطئه در صفوف جنبش است؛ صدایی است که از دهان مخالف خوان درمی آید و کژروها دلقک های وی هستند. هر خطایی که در درون جنبش رخ دهد، کار اوست.”

هوفر با استناد به تجربه های تاریخ معاصر ضرورت چنین رویکردی را اینگونه مورد تاکید قرار می دهد:

“به نظر می رسد که اهریمن مطلوب مانند اهورای مطلوب، (باید) یکی و واحد باشد. این معنا از هیتلر، سرشناس ترین مرجع اهریمنی، به ما رسیده است که: نبوغ یک رهبر بزرگ در متمرکز کردن همه نفرت ها در وجود یک دشمن واحد و وانمود کردن این امر است که ؛ دشمنان هم سنگی که بسیار از هم دورند به یک طبقه بندی واحد تعلق دارند. زمانی که هیتلر یهودیان را به عنوان اهریمن برگزید، عملاً کل مردم جهان خارج را یهودی یا برگمارده یهودیان تصویر کرد. در پشت انگلستان بنی اسرائیل ایستاده است، در پشت فرانسه و در پشت ایالات متحده بنی اسرائیل ایستاده است. استالین نیز وقتی به دنبال اهریمن می گشت پای بند به اصل وحدانیت [ دشمن ] بود. این اهریمن پیش تر فاشیسم بود و بعد به آمریکایی پولدار تبدیل شد. در این جا نیز، اهریمن مطلوب، همچون اهورای مطلوب، قادر متعال و همه جا حاضر است. سرانجام، به نظر می رسد که اهریمن مطلوب باید خارجی باشد. دشمن داخلی برای اهریمن بودن باید بیگانه تبار باشد.”

با توجه به این نشانه های تاریخی می توان اهمیت چنان تنظیم رابطه ای از سوی رجوی را دریافت. آن میزان خصومت و کینه توزی و شیطان سازی که رجوی در رابطه با جداشدگان و منتقدین درونی خود بر ملا می کند، به نوعی از همان الگوها و روش هایی حکایت می کند که تمامی رهبران اینگونه را در یک نقطه به هم متصل می کند.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

جداشدگان از رجوی (مجاهدین خلق)، حدیث مکرری که کهنه نمی شود!!

به بهانه به اصطلاح افشاگری های تازه مجاهدین علیه خانواده خدابنده

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، پانزدهم ژانویه 2013
http://www.mojahedin.ws/?p=9057

 

تجربه و واقعیت تاریخی به ما می گوید در تاریخ معاصر هیچ تشکیلات و سازمان سیاسی به اندازه سازمان مجاهدین دچار انشقاق و انشعاب و چند پارگی و ریزش درونی نشده است. در تاریخ قریب به نیم قرن حیات مجاهدین حداقل در سه مقطع شاهد انشعاب درونی و از همان نخستین روزهای تاسیس تاکنون شاهد ریزش و جداشدن اعضای سازمان مجاهدین بوده ایم. این انشعاب ها و ریزش ها در مقایسه با نمونه های مشابه در تاریخ معاصر ایران منحصر به فرد است. هر کدام بنا بر مختصات و ویژگی های خاصی صورت پذیرفته است. از جدایی اولین عضو سازمان یعنی نیک بین و از اولین انشعاب ایدئولوژیکی یعنی تغییر ایدئولوژی سال ۱۳۵۴ گرفته تا آخرین انشعاب درون تشکیلاتی و جداشدگانی که اخیرا از ترانزیت و بطور روزانه فرار می کنند، تمامی بر منحصر به فرد بودن سازمان مجاهدین دلالت دارد. پدیده جداشدگان اما در این میان از حساسیت خاصی برای رجوی برخوردار بوده است. سوای ریزش های مقطعی درون تشکیلاتی، پدیده جداشده برای اولین بار و بطور جدی و همزمان با خروج جمعی از تشکیلات رجوی در سال های بعد از ۱۳۶۴ و اعلام انقلاب درونی رجوی موسوم به ایدئولوژیک شکل کاملا جدی و ابعاد گسترده ای به خود گرفت.

رجوی که بعد از ازدواج ایدئولوژیک اش با مریم عضدانلو انتظار تنش ها و ریزش های گسترده تشکیلاتی در مناسبات خود را داشت، پیشاپیش با طرح یک پروژه امنیتی موسوم به گروه عبدالله که مدعی بود محصول نفوذ یک شبکه از وزارت اطلاعات در تشکیلات او است، شروع به ایجاد زندان های درون تشکیلاتی و به زعم خود چکاب های امنیتی کرد. در آن زمان رجوی رسما اعلام کرد تا انجام چکاب امنیتی و گذار اعضا از آن، چیزی به عنوان عنصر مجاهد خلق مشروعیت و موضوعیت نخواهد داشت. رجوی در واقع با این حربه جلو ریزش بهمن وار درون تشکیلاتی اش را به بهانه اخراج عناصر نفوذی مسدود کرد و تمامی افراد مسئله دار را به اتهام نفوذی بودن از تشکیلات خود اخراج کرد. اما با این همه نتوانست برای همیشه موضوع ریزش و جداشدن عناصر تشکیلاتی را توجیه و تئوریزه کند؛ به این ترتیب می توان وقوع انقلاب درونی رجوی را به مثابه شروع و شکل گیری جریان و پدیده جداشدگان در سازمان رجوی قلمداد کرد.

پدیده جداشدگان به تشکیلات مجاهدین منحصر و محدود نگردید و به سرعت شورای ملی مقاومت رجوی با ریزش فعالان سیاسی و سازمان های سیاسی از جمله حزب دمکرات کردستان و شخصیت هایی همچون بنی صدر، حاج سیدجوادی، مهدی خانباباتهرانی، دکتر ممکن، و دهها فعال سیاسی دیگر مواجه شد. این ریزش ها و جداشدگان برای رجوی آنقدر حائز اهمیت و حیاتی بودند که بارها آنها را بدتر از دشمن اصلی اش یعنی جمهوری اسلامی تعبیر کرد. به بیانی کینه و نفرتی که رجوی از جداشدگان در دل دارد، به شهادت مواضع اش اساسا با چیزی قابل مقایسه نیست. دلیل این میزان کینه توزی پیش از این که به موضوع جداشدن این افراد از تشکیلات محدود شود، به تنظیم رابطه آنها پس از جداشدن با مجاهدین و مشخصا شخص رجوی بر می گردد. در واقع عاملی که رجوی را نسبت به جداشدگان این میزان برافروخته و کینه توز می کند، اتخاذ رویه انفعال یا فعال ماندن پس از جداشدن از تشکیلات است. شاید در تاریخچه سازمان های سیاسی، مجاهدین تنها تشکیلاتی باشند که حتی برای بعد از جداشدن و انفعال اعضای خود از فعالیت های سیاسی و تشکیلاتی نیز برنامه های مشخص و تعریف شده دارند. شاهد این ادعا می تواند دو نوع تنظیم رابطه مجاهدین با اعضای جداشده باشد. گروهی که ضمن جداشدن از سازمان به هر دلیل اما کماکان در زیر سیطره مالی و اجتماعی مجاهدین باقی مانده و ضمن انتفاع مالی و سیاسی و اجتماعی از تشکیلات مجاهدین به زندگی عادی مشغول هستند. این گروه به دلیل وابستگی های مالی و اجتماعی و … به مجاهدین، کماکان به عنوان اهرم های تبلیغاتی و سیاسی مورد بهره برداری رجوی قرار می گیرند؛ به این معنی که این افراد به زعم رجوی بیّنه هایی هستند برای اثبات مناسبات دمکراتیک و باز بودن خروجی های مجاهدین در مقابل کسانی که ادعا می کنند سازمان فقط دارای یک در ورودی است و همچنین این افراد در مواقع ضرور تبدیل به عواملی می شوند که باید در مقابل جریان فعال و افشاگر جداشدگان قدعلم کرده و از موضعی خارج از موضع تشکیلاتی و مجاهدین همان حرف ها و اتهاماتی را متوجه جداشدگان کنند که سازمان به آنها دیکته کرده است؛ از این رو رجوی نه تنها از این طیف جداشدگان ضرری متحمل نمی شود که به اذعان برخی این طیف جداشدگانی هستند که بعضا به تشخیص رجوی و مصلحت نقش جداشدگان را بازی می کنند.

رجوی بارها از این طیف در جهت نقض و انکار افشاگری های جداشدگان فعال استفاده کرده است. اما رجوی به همان اندازه که نسبت به این گروه جداشدگان انعطاف نشان می دهد، اما در مواجه با آن گروه از جداشدگان که فعالانه رازهای درونی او و تشکیلات اش را بر ملا می کنند، کینه توز و کینه جو است. و در این مسیر هیچ مرز و محدوده ای نیز قائل نیست، کینه توزی رجوی به این افراد زمان و مکان نمی شناسد. همچنانکه پیوندهای خونی و عاطفی و رفاقت و وفاداری و از خودگذشتگی و نان و نمک … ! آنچه این روزها رجوی ها نسبت به امثال مسعود و ابراهیم خدابنده و خانم سینگلتون بروز می دهند، ادامه همان کینه توزی ها و در واکنش به تلاش های انسان دوستانه ای است که این افراد در جهت آزاد کردن افراد محبوس در تشکیلات رجوی انجام می دهند. نگاهی گذرا به گزارش ادعایی مجاهدین به کتابخانه کنگره آمریکا و اتهاماتی که متوجه این افراد نموده پیش از هر چیز از بغض و کینه توزی کور و هیستری مجاهدین به کسانی خبر می دهد که در طی چند سال اخیر تلاش های حقوقی و حقیقی دامنه دار و جدی برای افشا کردن چهره واقعی رجوی از خود نشان داده اند. هجمه ای که مجاهدین بر علیه این افراد شروع کرده اند هر چند تکرار اتهامات تاریخ گذشته و کلیشه ای است، اما نشان دهنده این حقیقت است که جداشدگان هنوز پاشنه آشیل رجوی و مجاهدین هستند. بدیهی است هر چه حضور این جداشدگان در اطراف ترانزیت و اشرف بیشتر و پررنگ تر باشد، کینه توزی و وحشت رجوی نیز افزون تر و دیوانه وارتر خواهد بود.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تلاش موازی برای هدف ماندگاری در عراق

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، سیزدهم ژانویه 2013
http://www.mojahedin.ws/?p=9041

 

سازمان مجاهدین و حامیان او این روزها دو تلاش موازی برای یک هدف واحد که همانا ماندگاری در عراق را بطور پیوسته، سازمان یافته و هدفمند دنبال می کنند. از یک سو با طرح دلایل واهی از جمله آب گرفتگی ترانزیت بحث بازگشت به قرارگاه اشرف را به میان آورده و از سوی دیگر روی سناریوی قدیمی تر یعنی تغییر نام ترانزیت به کمپ پناهندگان مانور می دهند. اینکه در حال حاضر بازگشت به قرارگاه اشرف در اولویت مجاهدین است یا تغییر نام ترانزیت به کمپ پناهندگان، چندان مهم نیست. در واقع آن هدف واحد برای مجاهدین در حال حاضر ماندگاری در خاک عراق است. در این که بعد از تغییر فرضی نام ترانزیت به کمپ پناهندگان موضوع بازگشت به قرارگاه اشرف در دستور العمل قرار خواهد گرفت، تردید نیست. پیشتر هم بارها و بارها به ضرورت روی این موضوع تاکید شده بود که تن دادن رجوی به توافق نامه ۲۵ دسامبر با ملل متحد که بر دو شاخصه تخلیه دراز مدت قرارگاه اشرف و خروج نهایی از عراق تنظیم شده، پیش از اینکه از یک التزام اخلاقی و حقوقی برخوردار باشد، به یک رویکرد تاکتیکی شبیه است. رجوی بارها و بارها در پیام های اش و بطور تلویحی درباره سازوکار این عقب نشینی و دلایل و راهکارهای مقابله گرایانه با آن حرف زده است. در آن پیام ها البته با تاکید روی قانون مداری اما با طرح بهانه ها و موانعی عملا بر این نکته تاکید غیر مستقیم داشته که خروج از عراق به این سادگی ها امکان پذیر نیست. مروری گذرا و اجمالی بر آنچه طی یک سال و نیم گذشته و در جریان اجرای توافق نامه ۲۵ دسامبر رخ داده نشان می دهد رجوی از هر امکان و فرصتی برای امتناع از تخلیه اشرف و خروج نهایی از عراق استفاده و سوء استفاده نموده و خواهد نمود.

در حال حاضر رجوی با متهم کردن کوبلر و کمیساریا به همسویی با ایران و از طرفی طرح درخواست های صنفی و بازگشت به قرارگاه اشرف سعی در منحرف کردن صورت مسئله اصلی که همانا خروج نهایی از عراق باشد، دارد. سوای تلاش های رجوی و جنگ زرگری که او براه انداخته آنچه حائز اهمیت به نظر می رسد اینکه نهادهای ذی ربط و از جمله ملل متحد و نماینده او و کمیساریای عالی تا چه اندازه قادر خواهند بود وظایف و مسئولیت های خود را دنبال کنند. هر چند ابعاد و هجمه ای که رجوی علیه نهادهای مربوطه براه انداخته به نوعی طرف های بین المللی او را ناگزیر به دنباله روی از این بازی کند؛ اما حضورجداشدگان در این خصوص و دادن مشاوره و کمک های لازم در جهت خنثی کردن این هجمه ها می تواند تا حدود زیادی ملل متحد و کمساریا را برای بیرون آمدن از فشار روانی حاصله کمک کند. شاید ادعای تاره مجاهدین با عنوان تحقیقات مشترک پنتاگون و کنگره آمریکا درباره وزارت اطلاعات که محور آن تکرار اتهامات تاریخ گذشته از جمله رابطه سه تن از جداشدگان با وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی است در این راستا کاملا قابل فهم و پیش بینی باشد. اهمیت این رویکرد مجاهدین از آنجا ناشی می شود که محور گزارش ادعایی سه تن از اعضای قدیمی مجاهدین یعنی ابراهیم و مسعود خدابنده و خانم آن سینگلتون همسر مسعود خدابنده است. البته در متن گزارش مورد اشاره کم و بیش می توان به دلایل این کینه توزی و نبش قبر پی برد.

از جمله می توان به نفس حضور این افراد در عراق و مساعدت های فکری آنها به نهادهای بین المللی و از سویی اطلاع رسانی و افشاگری آنها که بعضا به خروج اعضا از تشکیلات می شود، اشاره کرد. از این جهت است که حضور امثال خدابنده ها در اطراف ترانزیت و از سویی تعامل آنها با نهادهای مورد اشاره قادر است حداقل بخشی ترفندهای رجوی در راستای لوث کردن مسئولیت نهادهای بین المللی و به قصد تغییر صورت مسئله خروج نهایی از عراق را بگیرد.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ بهار ایرانی به میلاد آریایی

 

 

بهار ایرانی ــ Mojahedin.ws ــ چهارشنبه ۲۰ دی ۱۳۹۱
http://www.mojahedin.ws/?p=9032


پاسخ بهار ایرانی به میلاد آریایی

جناب آقای میلاد آریایی یادداشت شما رویت شد. با تشکر از حسن نظر و توجه و عنایت شما به دیدگاه های اینجانب درباره سازمان. امیدوارم یادداشت شما باب فتحی باشد برای تعامل و همفکری بیشتر در جهت طرح و تبیین موضوعات و مسائلی که کمتر مورد مداقه و توجه قرار می گیرد. پیش از هر چیز لازم است اشاره کنم اطلاق صفت کارشناس برای اینجانب اگر صرف تعارفات معمول نباشد که ضرورتی هم ندارد، با پوزش از شما زیاده گویی است. شما بهتر از من می دانید سازمانی مثل مجاهدین با آن ابعاد و پیچیدگی و تودرتویی و… هنوز که هنوز است حتی برای شناختن آن زمان زیادی لازم است. من معتقدم کارشناسی روی این سازمان به مفهوم علمی و آکادمیک اش اساسا غیر ممکن است؛ به این دلیل که شناختن هر پدیده ای به شکل کارشناسانه به رابطه بی واسطه و فیس تو فیس نیاز دارد؛ به اینکه بتوانیم ابعاد و زوایای آن را بشناسیم و این در رابطه با سازمانی مثل مجاهدین امری غیر ممکن بوده و هست. اما بعد … واقعیت امر این است که در طی سالهای گذشته جریان منتقد سازمان پیش از این که متوجه واکاوی و طرح و تبیین جنبه های مغفول مانده سازمان باشد، به نوعی دنباله رو سازمان بوده است. به همین دلیل کمتر روی نوآوری در روش و موضوع نقد این جریان تامل شده است. به همین دلیل موضوع سازمان در عرصه های مجازی به نوعی مبتلا به روزمرگی و عادی کاری و رفع تکلیف و در نهایت به یک موضوع ژورنالیستی شده است.

غافل از اینکه طرح موضوعات تکراری و سماجت در ادامه این رویه همان هدفی است که سازمان دنبال می کند. از این منظر می توان ادعا کرد جریان منتقد سازمان در طی همه این سالها مسیری را دنبال کرده و می کند که مورد نظر و مطلوب مجاهدین است. تا جایی که رفته رفته فلسفه وجودی این فعالیت ها فارغ از جنبه های کاربردی و آکادمیک آن از فرط تکرار و کلیشه به ضد خود تبدیل می شود. نگارنده در طی قریب به یک دهه که در این وادی قلم می زند، به شهادت دهها مقاله و فراخوان تا آنجا که توانسته در تغییر این فضا تلاش کرده و پیامدهای منفی ادامه این رویه را مورد تاکید قرار داده؛ اما جز معدود مواردی توفیق قابل ملاحظه ای در تغییر این وضعیت حاصل نشده است. در این خصوص می توان به چند فراخوان از جمله درباره تبیین و اهمیت کتاب نگاهی از درون به انقلاب ایدئولوژیکی سازمان مجاهدین خلق نوشته بیژن نیابتی اشاره کرد. همچنین به فراخوانی در ضرورت تدوین بندهای انقلاب ایدئولوژیک توسط اعضای جدا شده سازمان و موضوعات دیگری که متاسفانه و علیرغم اهمیت شان اما آنگونه که باید و شاید منتقدین سازمان به اهمیت آن اشراف و اذعان نداشته و ندارند.

اما با این حال از آنجا که نگارنده وظیفه ای فراتر از این برای خود قائل است، تلاش کرده ام در حوزه های نظری و ایدئولوژیکی و همچنین مسائل سیاسی و روز تا حد توان از این ورطه فاصله گرفته و علیرغم توجه به مسائل جاری اما در عین حال نسبت به آن جنبه های مغفول مانده و گمانه زنی درباره وضعیت سیاسی آینده مجاهدین حساس باشم. هدف از نوشتن این یادداشت برای شما پیش از اینکه به جنبه های تشریفاتی و تعارفات معمول مربوط بشود، به این مربوط می شود که بالاخره در فضای موجود کسی مثل شما با آن سوابق به گونه ای غیر مستقیم بر اهمیت چنین رویکردی انگشت تاکید گذاشته است. امید آن است توجه شما بیش از هر چیز به تغییر این فضا کمک کند. لازم است در همین جا تاکید کنم حقیر پیشاپیش از هرگونه گفتمان و تعامل بر سر کم وکیف این رویکرد استقبال نموده و اصرار دارم این سیر جز از طریق فکر جمعی تحقق نخواهد یافت.

اهمیت موضوع سازمان برای اینجانب نه از حیث شرایط سیاسی آنها که بیشتر متوجه پدیده ای است که علیرغم ریشه های عمیق ایدئولوژیکی – فرقه ای و بنیادگرایی اما توانسته تا این اندازه غربی ها را دور بزند. در این که بخشی از این توفیق ها حاصل ولخرجی و مکانیزم های مالی است شکی نیست، اما به هر حال اهمال و بی توجهی از این سو در اطلاع رسانی درست و اصولی بی تاثیر نبوده است. جای بسی تاسف است که ما در خارج کشور حضور داشته باشیم ولی نتوانیم مثلا از پتانسیل و قابلیت هایی که کتابی مثل انقلاب ایدئولوژیک درونی نیابتی دارد در جهت اطلاع رسانی و تبیین مبانی فکری و سیاسی استفاده کنیم. جای تاسف است طیف اصلی منتقد سازمان در اینجا باشد، اما نتواند آنگونه که باید و شاید تاثیرگذار باشد. به گمانم یک دلیل این وضعیت چنانچه در ابتدا اشاره کردم روزمرگی است که گریبان منتقدین را گرفته است. ضمن تشکر از شما و خطاب به همه کسانی که دغدغه رها کردن نوع انسان از قیدوبندهای فرقه ای در هر شکل و شمائل دارند، امیدوارم بتوانیم بر اساس درک درست از شرایط قدم برداریم.
 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد