_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

اتحاد عمل فرقۀ رجوی (مجاهدین خلق) با رژیم آخوندی در تلاش برای باقی ماندن افراد لیبرتی و جدا شدگان در عراق زیر نفوذ رژیم

اطلاعیۀ سراسر دروغ و تهمتهای ساختگی آخوند پسند رهبری فرقه علیه من در سوزش از نجات من از عراق تحت نفوذ رژیم آخوندی و از ورود من به فرانسه

 

 

قربانعلی حسین نژاد، مترجم ارشد سابق رجوی و بخش روابط خارجی سازمان مجاهدین در عراق، وبلاگ شخصی، نوزدهم ژانویه 2013
http://ghorbanali2013.blogfa.com/post/35

 

مریم رجوی و باندش در پاریس که روز به روز با نفرت و لعنت بیشتر مردم داخل و خارج ایران بویژه خانواده های اسیران و شهیدان مجاهدین روبرو هستند چرا که این باند به رنج و خون آنان خیانت کرده است در نهایت فلاکت و از فرط زهوار در رفتگی و ناتوانی و سوزش در قبال افشاگریهای روز افزون ما جدا شدگان از فرقۀ رجوی و در حالیکه در نتیجۀ انزوای روز افزونش در میان مردم ایران هرچه بیشتر به دامن جنایتکاران جهانی می آویزد، طی اطلاعیه ای سراپا تهمت و دروغهای گوبلزی علیه من با امضای شورا در سایت اصلی و سایتهای وابسته شان نوشته اند اطلاعات آخوندها مزدورانش را به فرانسه می فرستد اولا جمع به کار برده که موضوع را بزرگ نشان بدهد در حالیکه در متن اطلاعیۀ به کسی جز اینجانب اشاره ای نشده است زیرا غیر از من یعنی یک نفر کسی از جدا شدگان در بغداد به فرانسه نیامده آن هم به علت اینکه 25 سال پیش از فرانسه پناهندگی گرفته بودم که زیر نظر بخش قانونی و مهاجرت خود سازمان صورت گرفته بود و سازمان کاملا از آن خبر دارد و خودشان مرا با همین پاسپورت پناهندگی به عراق می بردند و بر می گرداندند و آخرین بار در سال 68 که دیگر برنمی گشتم و بر نگشتم مرا با پاس دیگری به عراق بردند و حالا که برگشته ام می گوید اطلاعات رِژیم آورده و برایش پناهندگی می گیرد زهی بی شرمی بعد از 30 سال کار و خدمت به این سازمان و سپری کردن تمام جوانی و عمرم در راه مبارزه با رژیم چنایتکار آخوندی و به هدف آزادی مردممان که علیرغم رهبری خیانتکارانۀ فرقه هدف مقدسی است می گوید مزدور اطلاعات!!...

آخر حضراتی که همه را غیر از خودتان احمق می پندارید اگر من می خواستم اطلاعاتی بشوم می رفتم ایران زندگی می کردم و در عراق زیر نفوذ و فشارهای رژیم و سفارت آخوندی و عواملشان در آنجا می ماندم در حالیکه تمام تلاشهای رژیم برای استفاده از من و برای بردنم به ایران را سرانجام بعد از هشت ماه اعمال فشار و انواع ترفندها به شکست کشاندم و با توسل به دولت عراق و سازمان ملل از دستشان فرار کردم ولی شما در راستای تمام تلاشهایتان در اروپا و آمریکا و در داخل عراق برای جلوگیری از انتقال افراد اشرف و لیبرتی به خارج و باقی ماندن آنها در عراق که دقیقا خواستۀ واقعی رژیم و عواملش در عراق برای از بین رفتن این افراد می باشد می کوشید هر چه بیشتر جداشدگان از سازمان که از لیبرتی بیرون آمده اند در عراق پرخطر و زیر نفوذ و فشار رژیم آخوندی و سفارتش باقی بمانند و به فضای آزاد و دموکراتیک اروپا قدم نگذارند تا دست به افشاگری علیه خیانتها و جنایتهای این فرقه در حق افراد و اعضای سازمان و بر ضد کل جنبش آزادیخواهانۀ ایران بزنند. اگر فکر می کنید آن اسیران بیچارۀ ایزوله شده از دنیای بیرون وفادارتان هستند و به آنها اعتماد دارید چرا علاوه بر آنهمه پست گذاشتن و ایجاد محدودیت برای افراد و کنترل و مراقبتشان که دو نفری هم صحبت نکنند مانع دیدارشان حتی با خانواده های خودشان می شوید و اگر می گویید دختر من اسیر شما نیست و خودش آگاهانه و آزادانه علیه من نامه داده است چرا نگذاشتید با من (حتی وقتی داخل سازمان و در اشرف بودم در نوروز امسال برخلاف نوروزهای گذشته) و حتی با خواهرش که از ایران آمده بود و در عمرشان همدیگر را ندیده اند دیدار کند؟

آخر احمقها مگر من هم مثل شما عقل و هوشم را تقدیم ولی فقیهتان رجوی کرده بودم که از تشکیلات شما در آمده و به زیر تشکیلات رژیم آخوندی بروم اگر من پول و زندگی می خواستم از همان دوران جوانی دنبال آن می رفتم چرا آخرهای عمرم بروم؟!! اگر الآن هم می خواستم میرفتم بعد از سی سال دوری از دخترم و خانواده ام با آنها در ایران زندگی می کردم. شما با این اتهامات و برچسبها و دروغهای شاخداری که در این اطلاعیه تان علیه من نوشته اید بهترین مبلغ و مروج و خادم اطلاعات رژیم هستید مثل همۀ خطوط و سیاستهای رجوی که از اول در خدمت رژیم بوده و عامل بقای سی سالۀ این دیکتاتوری سیاه آخوندی گردید و بزرگترین ضربه را بر جنبش متحد آزادیخواهانۀ و ضد ارتجاعی مردم ایران وارد کرد.

همچنین سردمداران فرقۀ رجوی در این اطلاعیه نوشته اند سه بار در سالهای 2010 و 2011 مرا اخراج کرده و تحویل یونامی و آمریکایی ها داده اند!!!!! دروغی شاخدار تر و خنده دار تر از این یافت نشود!!... آخر بیسوادهای فرقۀ رجوی در خارج اقلا از نوچه هایتان در عراق می پرسیدید بعد این دروغ ضد و نقیض را می نوشتید! آمریکاییها در سال 2009 حفاظت اشرف را به عراقیها تحویل دادند و رفتند در سالهای 2010 و 2011 که آمریکایی در اشرف نبود! بعد هم این چه نوع اخراجی است که من خودم خبر نداشتم و ندارم و الآن اولین بار است که با اطلاعیۀ شما مطلع می شوم که بنده سه بار اخراج شده بودم!! محاکمه و محکوم کردن غیابی شنیده بودیم ولی اخراج غیابی و بدون اطلاع کسی که هنوز در داخل سازمان است نشنیده بودیم!!! بعد هم فرد یک بار اخراج می شود سه بار اخراج یعنی چه؟ کی و چگونه و چرا مرا اخراج کرده اید و کی و چگونه و چرا دوباره بر گردانده اید؟!!! چرا یک سند نشان نمی دهید و اگر اخراج کردید چرا دوباره برگرداندید؟!! و چرا چهار دستی و چهار چشم و گوشی هوای مرا داشتید و کنترل و حتی این اواخر مراعاتم می کردید که من فرار نکنم یا بیرون نروم و چرا روز 6 اردیبهشت امسال بعد از تمام التماس و درخواستتان که من با هیأت مانیتورینگ حقوق بشر یونامی که به لیبرتی آمده بود صحبت نکنم تمام نیروهایتان و توانتان را در لیبرتی بسیج کردید که من با هیأت سازمان ملل بیرون نروم و مرا از آنها جدا کنید یعنی از همان یونامی که با وقاحت و دروغ گوبلزی نوشته اید که مرا به آن تحویل داده اید آن هم سه بار؟؟!!! ولی این تلاشتان برای گرفتن من از دست یونامی با دخالت نیروهای کلاه آبی ملل متحد شکست خورد و من با آنها بیرون آمدم!! و خودتان می دانید و بارها هم اعلام کرده اید که یونامی و کمیساریای ملل متحد افراد جدا شده را تحویل نیروهای عراقی می دهد و خودتان هم در اشرف برخیها را تحویل نیروهای عراقی می دادید اما خودتان از آنها از دور و از روی دیوار عکس بر می دارید که فلانی با نیروهای عراقی ایستاده است؟؟!! و این جرمی نابخشودنی است اما دیدار و عکس برداشتن با جنایتکاران جنگی ارتش صدام و خود صدام قاتل میلیونها ایرانی و عراقی جرم نیست؟؟!!!

همچنین باند مریم رجوی در اطلاعیه اش به طور مضحکی نوشته که این اطلاعات رژیم است که به من عنوان «مترجم ارشد عربی رجوی» داده است!! این یکی را دیگر فقط می شود به سردرگمی و وارفتگی و پریشان گویی یا حتی روانی شدن سردمداران فرقۀ رجوی از افشاگریهای جداشدگان و مشخصا اینجانب علیه این فرقه تعبیر وتفسیر کرد!! از این حضرات درهم ریخته باید پرسید: خوب اگر این عنوان و کار حسین نژاد در سازمان نبوده پس چرا عنوان و کار واقعی او را که 25 سال از سی سال بودنش داخل تشکیلات سازمان به «غلام مترجم» یا «غلام روابط» معروف بوده و خود رجوی او را همانند همۀ مجاهدین اشرف و اعضای سازمان در همه جا «استاد غلام» صدا می کرد و موقعیت و رده اش را که معاون ارگان (MO) بوده بیان نمی کنید؟ مگر اینجانب مترجم و مدرس عربی ارشد کل سازمان در فرانسه و در عراق در تمام این سالیان نبودم؟ مگر اینجانب مترجم ­­و معلم عربی و مصحح ترجمه های تمام مسئولین شاخه های روابط با عراق و کشورهای عربی (بویژه شاخۀ روابط خارجی یعنی روابط با عراق که من مترجمش بودم و جزء ستاد سیاسی یعنی بخشی از دفتر عریض و طویل مسعود رجوی بود) یعنی از مهدی ابریشمچی و عباس داوری گرفته تا فرزاد (احمد افشار) مترجم شفاهی ملاقاتهای رجوی و همۀ افراد اشرف و پایگاههای سازمان در بغداد و حومۀ آن و مقرهای رجوی نبودم؟ شما نامه های شخص رجوی به صدام حسین و درخواستهایش از او از جمله به بهانۀ تبریک سالگرد روی کار آمدن حرب بعث در عراق و تمام نامه ها و خواسته های مسعود و مریم رجوی خطاب به سران و مقامات و شخصیتهای سیاسی و مذهبی عراق و کشورهای عربی و سخنرانیها و پیامهای شخص مسعود و مریم رجوی را به چه کسی جز من برای ترجمۀ آنها به عربی می دادید؟ مترجم تمام اطلاعیه ها و کتابها و انتشارات سازمان (ترجمۀ نزدیک به 60 کتاب و جزوه) و 15 سال نشریه و سایت مجاهد به عربی که هنوز هم ترجمه های اینجانب در این سایت موجود است غیر از من در سازمان چه کسی بود؟ و به چه کسی جز من برای ترجمۀ دقیق و درست بویژه متون سخت و حساس و متون ادبی از فارسی به عربی و بالعکس اعتماد می کردید؟ شما یک نفر در سازمان چه در خارج و چه در عراق معرفی کنید که مرا با اسم و مشخصات و به عنوان مترجم یک سازمان و معلم عربی آن با تألیف کتابهای متعدد آموزشی و درسی و فرهنگنامه های مورد استفادۀ عموم از جمله خود مسعود رجوی که هنوز هم در داخل سازمان بویژه در عراق تدریس و مورد استفاده قرار دارند نشناسد. مگر مسعود رجوی در تمام نشستهای لایه ای و عمومی از جمله نشستهای شبهای ماه رمضان در اشرف اشکالاتش و سؤالاتش در خواندن درست قرآن و ترجمه و تفسیر کلمات و آیات آن را از من نمی پرسید؟ (علاوه بر تمرین ترجمۀ عربی که شخصا برای تصحیح جهت آموزش خودش برایم می فرستاد). مگر در نشستهای شبهای ماه رمضان سال گذشته در اشرف خود مسعود رجوی بعد از تذکر و تصحیح و تشریح قواعد عربی در رابطه با آیات قرآنی مورد تفسیرش توسط اینجانب آرزو نکرد که کاش وقتی می داشت که نزد «استاد غلام» علوم عربی اش را تکمیل می کرد؟ حالا چه شده که این مترجم و معلم 25 سال خود و سازمانتان را با همۀ عنوان و موقعیتش در میان خودتان بلافاصله بعد از خروجش از سازمان به علت سرکوب مخالفتها و انتقادهایش و تبدیل شدن سازمان به یک فرقه تقدیم «وزارت اطلاعات رژیم» می کنید؟! این چه خدمتی و چه نوکری بی مزد و منتی است که در واقع و در صحنۀ عمل برای رژیم جنایتکار آخوندی و وزارت بدنامش می کنید؟!

از سوی دیگر در این اطلاعیه با فریبکاری آشکار اسم کتابی را هم که من قبل از انقلاب در ایران ترجمه کرده ام و از کتابهای پرتیراژ در ایران می باشد و تنها یک بحث تحقیقی قرآنی است نه سیاسی و خود رهبران مجاهدین خلق همان زمان و طی دو سال اول انقلاب بارها به قول خودشان به «حضور» مؤلف آن کتاب «مشرف می شدند» اسم این کتاب را از «تکامل در قرآن» به «نفی تکامل در قرآن»!! تغییر داده اند.

زهی بیشرمی و توهین به شعور ایرانیان و مردم و وارونه گویی و قلب کامل حقایق با چنین اطلاعیۀ ناشیانه و احمقانۀ آخوند پسند و باب مذاق اطلاعات آخوندی، ای ننگتان باد!...

همچنین این اطلاعیه باردیگر به یاوۀ تکراری بیانیۀ جعلی پنتاگون و کنگرۀ آمریکا علیه مخالفان فرقۀ رجوی و جدا شدگان از این فرقه پرداخته است در حالیکه مطلقا در سایت پنتاگون و کنگرۀ آمریکا چنان بیانیه ای علیه آقای شادانلو و جدا شدگان از فرقۀ رجوی وجود ندارد و این ارگانهای آمریکایی مطلقا چنین بیانیه ای صادر نکرده اند و این بیانیه کاملا ساختۀ دست رهبران پاریس نشین فرقۀ رجوی است که همه را به جز خودشان نادان و بی شعور پنداشته اند چرا که وزارت دفاع و پارلمان یک کشور آن هم آمریکا نمی آید بیانیه ای بدهد که تماما نقل قول از یک کتاب نوشتۀ رهبران فرقۀ رجوی به اسم ایو بونه رئیس سابق سازمان اطلاعات فرانسه باشد و بدون تحقیق اسامی افرادی را ببرد آن هم به نقل از کتابی که مؤلفش را دادگاه فرانسه به جرم همان تهمتها محکوم کرده است.

اما اتهام مزدوری و عامل اطلاعات بودن نیز که در این اطلاعیه علیه من مطرح شده اتهام تازه ای نیست اولا سازمان مجاهدین این اتهام و برچسب را علیه هر کس که تا کنون از این سازمان و یا حتی از شورای ملی مقاومت جدا شده و یا علیه هر فرد بیرونی مخالف که علیه رهبری این سازمان فعالیتی کرده یا اظهار نظری نموده یا مطلبی یا حتی انتقاد ساده ای نوشته یا گفته است تبلیغ و ترویج کرده است و این را همه می دانند و گوشها به آن عادت کرده است، ثانیا اصلا رهبری سازمان و مشخصا خود مسعود رجوی و نوچه ها و ملیجکهایشان ما مخالفان و منتقدان درونی خط و خطوط و سیاستهای داخلی و تشکیلاتی و بیرونی سازمان را حتی وقتی داخل تشکیلات و در اشرف بودیم و هیچگونه ارتباطی با دنیای بیرون جز از طریق تلویزیون و سایت خود مجاهدین و حتی با افراد خانوادۀ خودمان نداشتیم طی نشستهای متعددی موسوم به بحث طعمه و اپورتونیسم در شرایط ضربه، مزدور و اپورتونیست و طعمۀ وزارت اطلاعات و بدتر از آن توصیف می کردند بنابراین مزدور اطلاعات گفتن به ما الان که نیست سالها است در داخل تشکیلات هم این مارک را به ما مخالفان و منتقدان درون تشکیلاتی می زدند. اول مسعود رجوی به مخالفین و منتقدین می گفت اپورتونیستهای راست صادق!! و حرفها و انتقادات مسالمت آمیز و دلسوزانۀ آنها را عارضۀ اپورتونیسم راست صادقانه!! می نامید بعد که اصلا به ما گفت «مزدوران بی مزد و مجانی که کارت اطلاعات رژیم را در داخل تشکیلات با محفل زدن و لغز خوانی (یعنی مخالفتها و انتقادات) بازی می کنند»!!!... و کار به جایی رسید که با اعلام یک بسیج علیه به اصطلاح «عارضۀ اپورتونیستی ناشی از ضربه» (با رمز سری آپو در مکالمات تلفنی) گفتند همۀ افراد از پایین ترین تا بالاترین رده ها باید روزانه فاکتهای اپورتونیستی!! خودشان را دستگیر کنند و بنویسند و در نشست روزانۀ تفتیش عقاید موسوم به «عملیات جاری»! بخوانند تا مورد توهین و دشنام و آزار روانی توسط نوچه های رجوی قرار بگیرند. همچنین دو نفر اگر با هم صحبت خصوصی می کردند با زدن برچسب «محفل شعبۀ وزارت اطلاعات» به آنها انواع ناسزا و فحش و اتهام را نثار آنان می کردند!...

ای احمقهای مفلوک و بیسواد باند مریم رجوی مگر چاپ کردن عکس در یک رسانه و حتی نقل قول از کسی به خودی خود نشان دهندۀ طرفداری از صاحب عکس می باشد؟ مگر نشریه و سایتها و تلویزیون مجاهدین بارها و بارها عکس خمینی را منتشر نکرده و یا نشان نداده اند؟ حضرات رهبران مجاهدین اگر راست می گویند نوشتۀ زیر عکس خمینی را که می گویند در صفحۀ فیس بوک من بوده کمی درشت می کردند تا همه و من ببینیم چه بوده و کجا من از خمینی تعریف کرده ام؟! گذشته از این باید به این رهبران ورشکسته بگویم بیچاره های مفلوک شما با این دروغ آشکار و تصویر ساختگی و اتهامی که به من می زنید عملا بهترین تمجید و ستایش را از خمینی دجال و خون آشام می کنید چنانکه عملا با مزدور وزارت اطلاعات خواندن من و امثال من رژیم آخوندی را نه ضعیف بلکه قدرتمندتر از همیشه نشان می دهید که خود رژیم خودش را تا این حد قدرتمند نمی داند!! یعنی می گویید افرادی که در سازمان مجاهدین با سوابق بیست سال سی سال و در رده های بالا بوده اند یکشبه می شوند طرفدار خمینی و مزدور وزارت اطلاعات!!! و به قول یکی از دوستان بنابراین کل سازمان شعبۀ وزارت اطلاعات است و همه اش اطلاعاتی بیرون می دهد!!!.

اما در رابطه با عکس و تمجید من از صانعی همراه و همیار منتظری که سالها قبل از منتظری از همۀ سمتهایش در رژیم کنار گذاشته شد باید بگویم که خود فرقۀ رجوی هم در سایت و هم در تلویزیون خودشان (سیمای آزادی) در طی این سالیان بارها و بارها اظهارات و مصاحبه ها و تحلیلهای او را علیه دیکتاتوری و سرکوب آزادیها در ایران و فشارها و محدودیتها و ممنوعیتهای اعمال شده بر او و حمایتهای او از خیزشها و اعتراضات مردمی را منتشر کرده اند. برای نمونه می توانید به لینگ زیر از سایت مجاهد (در 3 صفحه)
http://www.mojahedin.org/pages/SearchList.aspx
 

مراجعه کنید تا ببینید که 22 عکس از صانعی و از تخریب منزل و دفتر کارش توسط عوامل رژیم و در برخی عکسها همراه منتظری با یاد احترام آمیز از او و نقل تأیید آمیز اظهاراتش علیه دیکتاتوری و سرکوب و با اعتراض به «درخواستهای عوامل باند خامنئی مبنی بر خلع مرجعیت او» منتشر کرده اند. می بینید که وقتی هدف فقط سرکوب و ترور فکری یک مخالف می شود رهبران فرقۀ رجوی چقدر و تا کجا بی گدار به آب می زنند؟!!

حال برای افشا و پی بردن بیشتر به پوچی لاطائلات تکراری که در این اطلاعیۀ فلاکت بار به نقل از به اصطلاح نامۀ دخترم زینب که در لیبرتی است و حدود سه ماه پیش توسط سایتهای فرقۀ رجوی منتشر شد جوابیۀ مرا به آن نامه که در حقیقت بیانیۀ شخص رجوی مفلوک علیه من بود در لینگ زیر بخوانید:
http://faryade-azadi.com/2Haupt/pasokh%20gorban.HTM
 


قربانعلی حسین نژاد - پاریس
ایمیل: ghorbanali1329@gmail.com

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ریزش بی سابقۀ نیروهای مجاهدین خلق در لیبرتی و جدایی پیاپی از فرقۀ رجوی (مجاهدین خلق)

 

 

قربانعلی حسین نژاد، بیست و چهارم دسامبر 2012
http://www.facebook.com/#!/ghorban.miane

 

همچنین در
http://www.nejatngo.org/fa/post.aspx?id=13612


و
http://mojahedinmonitor.blogspot.de/

 

به دنبال پیام داخلی رجوی مبنی بر ماندن در عراق

به گفتۀ سایتهای خبری عراقی به نقل از مقامات دولت عراق طی ماه دسامبر جاری 17 نفر از کمپ لیبرتی مقر فعلی رهبران و افراد سازمان مجاهدین خلق در عراق فرار کرده و یا هنگام مصاحبه با کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد بیرون آمده و از این سازمان جدا شده اند که در حال حاضر مشغول انجام اقدامات قانونی و ادامۀ مصاحبه هایشان توسط کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد برای اعزام به کشورهای اروپایی به عنوان پناهندۀ سیاسی در آن کشورها می باشند. این موج ریزش و فرار یا بیرون آمدن افراد این سازمان موقع مصاحبۀ انفرادی همچنان ادامه دارد و به طور متوسط روزی یا دو روز یک بار یک نفر از زندان جدید فرقۀ رجوی به نام کمپ لیبرتی فرار کرده و خودش را به نیروهای عراقی معرفی می کند و یا هنگام مصاحبه با سازمان ملل اعلام می کند که حاضر به بازگشت به کمپ نیست و از آنجا بیرون می آید و تحویل دولت عراق می شود تا منتظر تکمیل مصاحبه ها جهت اعزامش به کشور ثالث باشد. این افزایش ناگهانی ریزش در نیروهای فرقۀ رجوی در کمپ لیبرتی به دنبال آن روی داد که به گفتۀ افرادی که به تازگی از این کمپ فرار کرده و یا بیرون آمده اند دو هفتۀ پیش مسعود رجوی یک پیام داخلی به افراد کمپ لیبرتی داده مبنی بر اینکه ما قصد ماندن در عراق را داریم زیرا مالکی و رژیم تا 30 مهر سال 92 سرنگون خواهند شد!! و هرکس می خواهد با ما بماند تعهد کتبی بدهد و هر کس نمی خواهد بماند بیرون برود ولی تعداد زیادی تعهد امضا نکرده اند و حتی بسیاری از آنها که تعهد را رونویسی کرده و امضا کرده یا جلوی جمع خوانده اند بویژه افراد قدیمی از اینکه بعد از انواع دشنامها و توهینها جلوی جمع سرشان را زیر آب و نفله شان بکنند می ترسند. امروزه دیگر هیچکس سال سرنگونی و سال سین اعلام کردن چوپان دروغگو مسعود رجوی را نمی پذیرد زیرا طی این سی و یک سال اخیر هر سال را سال سین (سال سرنگونی) اعلام کرده است!!

این افراد جدیدا بیرون آمده می گویند حدود 300 نفر از امضای چنین تعهدی سرباز زده اند تازه این عددی است که خود آنها شمارش کرده اند ولی می گویند خیلی ها تعهد نداده اند. آنها می گویند دو نوشتۀ تایپی را روی صفحۀ تلویزیون داخلی انداخته اند و گفته اند هر کس یکی از آنها را رونویسی کرده و امضا کند و بیاید در جلوی افراد یکان خودش بخواند. یکی از این دو صفحه با عنوان «پلی از لیبرتی تا تهران»!! بوده با این مضمون که من می مانم و از بدنم پلی می سازم تا تهران!!! و دیگری با نام «لجن بورژوازی» یعنی کشور ثالث بود با این مضمون که من به کمیساریا می گویم میروم به کشور ثالث و به دنبال زندگی هستم یا فقط هوادار خارج کشوری سازمان می شوم که طبیعی بود در آن فضا کسی نمی توانست دومی را بیاید در جمع بخواند لذا آنها که اصلا هیچ چیزی ننوشته اند یا تعهدی را امضا نکرده اند و یا صفحۀ سرمشق دومی را رونویسی کرده اند به نشستهای خواندن نوشته نیامده اند و فقط آنها که تعهد ماندن در عراق داده اند تعهدشان را جلوی جمع یکان خودشان خوانده اند که به گفتۀ جداشدگان اخیر از هرکس به طور جداگانه هنگام خواندن تعهدش عکس و فیلم برمی داشتند تا اگر تعهدش را پس بگیرد و یا انکار کند آن را جلوی او بگذارند و یا اگر فرار کند یا بیرون برود آنرا منتشر کنند. لذا احتمال اینکه در مصاحبه های آینده تعداد بیشتری از افراد کمپ لیبرتی خارج بشوند زیاد است.

افرادی که از کمپ لیبرتی بیرون می آیند به نحو عجیبی از دنیای بیرون و اخبار و تحولات آن بی خبرند و به اشخاصی می مانند که بعد از دهها سال از غاری دور افتاده بیرون آمده باشند!!.. تازه از وجود کامپیوتر و موبایل و اینترنت مطلع می شوند و به کمک دوستانشان که ماهها قبل از آنها بیرون آمده اند با تعجب و بهت زدگی فراوان با این وسایل ارتباطی جدید آشنا می شوند. فاجعۀ بزرگتر بی اطلاعی کامل آنها از خانواده هایشان و خانواده هایشان از آنها می باشد و لحظات اطلاع برخی از آنها از فوت پدر و یا مادرشان که سالها قبل روی داده و یا تماس آنها با فرزندانشان که در خردسالی آنها را ترک کرده اند و اکنون بزرگ شده و تشکیل خانواده داده اند و یا پدران و مادران پیرشان و برادران و خواهران و اقوامشان بعد از 20 تا 30 سال و بیشتر در حالیکه بعضیشان فکر می کردند که این افراد فوت کرده یا کشته شده اند موضوعی است که شرح آن در این مقاله نمی گنجد بلکه سوژۀ داستانها و فیلمهایی واقعی می توانند قرار بگیرند. ولی نکتۀ بسیار جالب و معنی دار در این رابطه که میزان تنفر و انزجار مردم ایران از فرقۀ رجوی و بی اساس بودن ادعای رهبران این فرقه مبنی بر داشتن پایگاه مردمی در ایران و در میان مردم ایران را به خوبی و به وضوح نشان می دهد و به اثبات می رساند استقبال و خوشحالی شدید و گستردۀ همۀ افراد خانواده و اقوام و خویشان دور و نزدیک و دوستان و آشنایان این جداشدگان از فرقۀ رجوی از نجات و رهایی آنها از اسارت این فرقه و تبریک گفتن همۀ آنها به این افراد به علت آزادی و رهایی شان از چنگال این فرقه می باشد و آنگونه که این روزها به دنبال موج جدید جدا شدن از این فرقه بسیار شاهد آن هستیم این افراد بیشترین وقتشان در جواب دادن به موج تماسهای تلفنی و اینترنتی تبریکات و ابراز شادمانی افراد خانواده و اقوام و دوستان و آشنایانشان در داخل و خارج ایران می گذرد افراد خانواده ای که بسیاری از آنها در سالهای بعد از افتادن آنها به دام این فرقه به دنیا آمده و یا آن موقع خردسال بودند و اکنون خودشان صاحب خانواده هستند و بعضا می بینیم افرادی که فرزندانشان آنها را هنوز ندیده اند متوجه می شوند دارای چندین نوه و برادرزاده و خواهر زاده هستند که از این افراد فقط خاطراتی از زبان افراد بزرگتر خانواده شنیده اند. پدر یکی از افراد جدا شدۀ چند ماه پیش که برای دیدن فرزندش به عراق آمده بود می گفت هرگز من فقدان پایگاه مردمی فرقۀ رجوی را مثل الآن به طور عینی لمس نکرده بودم چرا که حتی یک نفر هم از نزدیکترین اقوام و دوستان تا دورترین آنها وجود ندارد که مثلا بگوید چرا بیرون آمده و باید می ماند و برای ما مردم مبارزه می کرد!! بلکه همۀ آنها رهایی فرزندم را از شر و اسارت این فرقه تبریک می گویند و بسیار خوشحالند.

امروز رجوی تنها به تحولات آینده و در رأس آنها احتمال حملۀ آمریکا و اسرائیل به ایران امید بسته و حساب باز کرده است و برای همین هم اصرار دارد در عراق باقی بماند و تمام تلاشها و فعالیتها و بسیج لابیها و مخارج کلانش و ترویج در داخل سازمان در جهت حفظ لیبرتی و ماندن در عراق است!!! ولی تمامی این حسابها خواب و خیال و توهماتی بیش نیستند که از فرط شکست و افلاس و فلاکت و توجیه شکست و امید دادن به بقایایش به آنها متوسل می شود الغریق یتشبث بکل حشیش. در هر حال رجوی الان تمام حسابهایش در آینده رو به بیرون و تحولات بیرونی است و نه روی خودش که فاقد هرگونه پایگاه مردمی در داخل ایران می باشد و این را خودش و مریم رجوی خوب می دانند.

حتی یک نمونه هم نیست که لابیهای اروپایی و آمریکایی در بیانیه ها و سخنرانیهای دیکته شده و تأمین مالی شده از سوی رهبری سازمان مجاهدین بر ضرورت خروج از عراق و فشار بر دولتهای اروپایی و آمریکا برای پذیرش افراد لیبرتی پرداخته باشند و این دقیقا نشان دهندۀ هدف رجوی برای باقی ماندن در عراق جهت حفظ خود و درباریان معدودش با استفاده از افراد اسیرش به عنوان دیوار گوشتی پیرامون خود برای کشته شدن و تبلیغ آن از یک سو و چشم دوختن به احتمالات موهومی مانند حملۀ آمریکا یا اسرائیل به ایران و یا سرنگونی بشار اسد از سوی دیگر می باشد احتمالاتی که حتی در صورت تحقق، هیچ آبی از آنها برای رجوی گرم نخواهد شد.

نتیجه و آخر عاقبت تکیه به بیگانه را همگان امروز می بینند که رهبری مجاهدین خلق دست به دامن هر ناکسی از آمریکا و سیا و علاوی و اوباما و کلینتون شده برای نگهداشتن افرادش در عراق برای اینکه خودش و دستیارانش دستگیر نشوند زیرا دامن محبت مردم را سالیان سال است که از دست داده است و این فقدان پایگاه مردمی در داخل و خارج ایران را می توان از افزایش ریزش نیروهای سازمان در داخل تشکیلات خودش به خوبی فهمید و به این نتیجه رسید سازمانی که اعضا و مسئولان و فرماندهانش بعد از 20 تا 30 سال سابقۀ تشکیلاتی در این سازمان صفوف آن را ترک می کنند و از رجوی و کارها و سیاستهایش از جمله تجاوزاتش به زنان داخل سازمان ضمن افشای آنها اعلام بیزاری می کنند بدیهی است که در میان مردم خود هرگز نمی تواند پایگاهی داشته باشد.

اما اینکه برخی فکر می کنند که سازمان ملل خودش افراد مجاهدین را مستقیما به کشورهای ثالث خواهد فرستاد توهمی است که سران این فرقه در خارجه می پراکنند تا افراد بدون اطلاع از قوانین بین المللی را فریب بدهند و خانواده ها و جریانهای دلسوز را از اقدام مستقل برای نجات فرزندانشان و جدا کردن آنها از این فرقه و بردن مستقل به خارجه باز بدارند این در حالیست که رهبران سازمان در داخل تشکیلات که ما تا چند ماه پیش در آن بودیم به شدت علیه آرزوی کشور سوم در میان افراد مبارزه می کنند و هر کس از دهنش چنین آرزویی بگذرد یا از یک خبر پذیرفتن کشورها خوشحال بشود باید این را به عنوان فاکت عملیات جاری و پروژه و نشست جانبی (اصطلاحات فرقۀ رجوی برای جلسات تفتیش عقاید) نوشته و جلوی جمع بخواند تا به او حمله و توهین کنند. هنوز هم تمام فعالیتها و هزینه های مریم رجوی در خارجه روی ماندن در عراق و تأمین آسفالت و آب و برق و آبادانی و گلکاری لیبرتی است نه اعمال فشار روی کشورها برای پذیرفتن افراد اشرف و لیبرتی به عنوان پناهنده بطوریکه حتی خبرهای مربوط به آمادگی برخی کشورها و سهمیه پذیرفتن آنها در سایتهای مجاهدین و سیمای آنها برجسته نمی شود چون خوب می دانند خارجه یعنی فروپاشی و دستگیری رجوی و سران دیگر فرقه در عراق.. مریم رجوی در آخرین پیام خود به ما در فروردین ماه گذشته قبل از حرکتمان به لیبرتی گفت شما باید لیبرتی را زیباترین شهر جهان و اشرف ثانی بکنید و عباس داوری هم در نشستی که برای ما در کلیسای آمریکایی ها در لیبرتی برگزار کرد گفت باشه بذارید بگند کمپ ترانزیت اصلا این دنیا خودش یک کمپ ترانزیت است و من 70 سال است که در ترانزیت هستم و یعنی شما تا مرگتان اینجا خواهید ماند. این تلاشهای مذبوحانۀ رهبرانی است که به شدت در بحبوحۀ ریزش شدید نیروهایشان می خواهند از فروپاشی نهایی آن جلوگیری کنند.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

قربانعلی حسین نژاد،غلام روابط، افشا می کند

 

 

خبرگزاری مهر، بغداد، هفدهم دسامبر 2012
http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1768750

 

در گفتگوی مشروح با مهر-1

افشاگری مترجم شخصی مسعود رجوی از سازمان منافقین/ ماجرای ترور شهید صیاد

نحوه فرار منافقین از ایران، حضور در پادگان های نظامی عراق، ارتباطات تشکیلاتی با دولت بعث و شخص صدام، خصوصیات شخصی سرکرده سازمان تروریستی منافقین، ماجرای ترور شهید صیاد و نحوه همکاری این سازمان در سرکوب وحشیانه کردها و شیعیان عراق از محورهای اصلی بخش اول مصاحبه با مترجم شخصی مسعود رجوی است.

خبرگزاری مهر-سرویسی سیاسی: وقتی وارد محل مصاحبه شد خیلی سعی می کرد تا با خنده های تصنعی رنج و رسوایی همه سالهایی را که علیه ملت خود فعالیت کرده بپوشاند، اما به سوال دوم نکشید که آثار آن رنج و این رسوایی در چهره اش نمایان شد. در تمام طول مصاحبه دو دغدغه داشت، یکی توجیه خطای بزرگ خودش در سه دهه همراهی و حمایت از مخوف ترین و جنایتکارترین سازمان تروریستی تاریخ ایران و دیگری افشای ماهیت شخص مسعود رجوی به عنوان سرکرده و لیدر اصلی این سازمان و جنایت های آن در حق ملت ایران و عراق.

با قربانعلی حسین نژاد که در داخل سازمان به «غلام» مشهور است گفتگو کردیم. این اولین گفتگوی او با یک رسانه ایرانی پس از فرار از پادگان لیبرتی عراق است. حسین نژاد در بخش اول این گفتگو از نحوه عضویت در سازمان منافقین در پیش از انقلاب، نحوه فرار از ایران، حضور در عراق و فعالیت های آن علیه ملت ایران در سالهای جنگ و پس از آن و به خصوص ترور شهید صیاد شیرازی گفته است.

در بخش دوم این گفتگو که متعاقبا منتشر خواهد شد، درباره دادگاه های تفتیش عقاید در سازمان، شکنجه های روحی و جسمی اعضای معترض، فساد گسترده جنسی رجوی و اعضا و نحوه فرار این عضو ارشد سازمان منافقین از کمپ لیبرتی خواهید خواند.

بخش اول این گفتگوی مشروح را در ادامه می خوانید:

* لطفا خود را معرفی کنید و بگویید چگونه وارد سازمان مجاهدین و مترجم مسعود رجوی شدید؟

- قربانعلی حسین نژاد هستم. در دهه پنجاه و از دوران دانشجویی با اسم سازمان مجاهدین خلق و مبارزین آنها که در زمان حکومت شاه در دانشگاه بیشتر شناخته شده بودند آشنا شدم. آن زمان برخی از کسانی که علیه رژیم شاه مبارزه می کردند و مسلمان بودند به سازمان مجاهدین می پیوستند. بنابراین جوانان مذهبی و روشنفکر به این جریان می‌پیوستند. آن هنگام ما فکر نمی کردیم که ممکن است در کشور بین روحانیون و سازمان اختلاف فکری باشد یک بار در نتیجه فعالیتهای پخش اعلامیه های سازمان دستگیر شدم و یک سال در زندان شاه بودم. بعد از زندان مدتی دبیر آموزش و پرورش بودم و مطالبی را که سازمان به من می داد ترجمه می کردم مدتی بعد توسط آنها از آموزش و پرورش اخراج شدم. سپس خودشان مرا در انتشارات وابسته خود استخدام کرد. مشاغل دیگری از جمله فرمانداری اذربایجان بر عهده ام بود و یک بار هم برای مجلس کاندید شدم که وقتی سازمان متوجه شد از من حمایت کرد. اما رای نیاوردم.

* بعد از انقلاب چه مسئولیتی در سازمان داشتید؟ چگونه با آنها همکاری می کردید؟

- من بعد از انقلاب وارد تشکیلات نشدم اما از آرمان سازمان که به ظاهر علیه امپریالیسم امریکا و رژیم شاه بود دفاع می کردم. مبارزه با امریکا در سرلوحه مبارزات سازمان بود و کسی به فکرش هم نمی رسید که سازمان مجاهدین با جمهوری اسلامی و ملت ایران هم مبارزه کند.

* جریان خروج مسلحانه چطور اتفاق افتاد؟ چطور اعضا را برای فعالیت تروریستی علیه هموطنان خود توجیه کردند؟

- شروع مبارزه با جمهوری اسلامی را به هیچ کس نگفته بود جز چند نفر از همان سران سازمان گاهی اتفاق می افتاد که فرمان مبارزه می داد و اعضا باید اعلام آمادگی می کردند و این امر طبیعی است چون کسی اصلا جرات مخالفت کردن نداشت.

می گفتند ترور غیر از امریکایی جایز نیست یا ایرانی نباید ترور شود، مگر اینکه مستشار امریکایی وابسته به امریکا یا از ساواک باشد. اما بعد از سال 60 که انفصال حزب شد یک جنگ داخلی شروع کردند در حالی که کشور درگیر جنگ خارجی بود و مردم دسته دسته به جبهه های جنگ می رفتند این فضا بهترین استفاده برای رهبری منحرف سازمان بود که به سمت امپریالیسم کشیده شده بود تا هوادارانی را که به عشق اسلام انقلابی از وی حمایت کرده بودند، جذب کند. آنها با این استدلال که با ترور و آدم کشی که ما شروع کردیم اگر شما را بگیرند اعدام می کنند، حامیان سازمان را فریب دادند ما ناچار شدیم در خانه های آنان مخفی شویم در آن دوران اینها هر کس را که می دیدند مثلا ریش دارد می کشتند و کاری نداشتند که داخل دولت هست یا نه. مردم بی گناه را می کشتند.

* چطور شد که از ایران خارج شدید؟ نحوه خروجتان از اشرف و ورودتان به عراق چگونه بود؟

- ما که از سازمان حمایت کرده بودیم می ترسیدیم که دولت و مردم به خاطر انتقام مردمی که بیگناه کشته شده اند هم که شده با ما برخورد کنند. برای مدت طولانی هم نمی شد در خانه ها مخفی بمانیم. عوامل سازمان ما را از ایران خارج کردند. ابتدا به پاریس و سپس به عراق رفتم.

* در عراق چه می کردید؟ چه مسئولیتی در سازمان به عهده شما بود؟

- من لیسانس زبان و ادبیات عرب دارم، ترجمه مطبوعات و رادیو تلویزیون را به من دادند. و در بخش روابط خارجی سازمان مجاهدین مشغول به کار شدم. بخش روابط خارجی سازمان در عراق در واقع پوششی بود برای ارتباط کامل با صدام، اعضا و پارلمان عراق، این بخش جزئی از دفتر مسعود رجوی بود. من مترجم درجه یک وی بودم. اطلاعیه ها، بیانیه ها و حتی متون انتشارات را هم من ترجمه می کردم.

* شما تنها مترجم مسعود رجوی بودید و ساعتهای زیادی را با او و اطرافیانش سپری کردید راجع به سرکرده منافقین توضیح دهید؟

- البته من تنها مترجم رجوی نبودم. اما همه مترجمین زیر نظر من بودند. من به غلام روابط معروف بودم ، نزدیک ترین افراد مسعود رجوی مثل مهدی ابریشم چی و عباس داوری که به ترتیب جایگاه دوم وسوم را بعد از رجوی داشتند در ترجمه عربی از من کمک می گرفتند حتی مترجم خصوصی رجوی احمد افشار معروف به فرزاد ترجمه هایش زیر نظر من بود. خود رجوی آیه قران که می خواند یا متنی عربی قرائت می کرد اگر اشکال داشت از من می پرسید با این حال بسیار خود خواه و خود پسند بود اگر در یک نشست گروهی واژه عربی را اشتباه تلفظ می کرد و من آن را تصحیح می کردم دشنام می داد و توهین می کرد که چرا در حضور دیگران غلط گیری می کنی بنابراین به خاطر این روحیه مستبدانه اش اگر در درستی و نادرستی کلمه ای تردید می کرد و از من می پرسید باید تاییدش می کردم و می‌گفتم درست است. با این حال باز هم ترجمه هایش را به زبان عربی به من می داد تا تصحیح کنم. خودخواهی مشخصه بارز مسعود رجوی بود.

مشخصه دوم وی زرنگی و کلاهبرداری بود. در ملاقات هایش با صدام سرمایه های عراق را غارت می کرد. صدام از مسعود رجوی بدش می آمد اما به خاطر مخالفت با ایران حمایتش می کردند.

* در مورد دعاهای عربی با ظاهر اسلامی که گفته می شود در سازمان خوانده می شد کمی توضیح دهید؟آیا اشتباهاتی که در این دعاها وجود داشت عمدی بود؟ گفته می شود دعاهای ساختگی شبیه به ادعیه قرآنی اما با مضمون شعارهای سازمان ساخته شده بود که همه اعضا باید آن را قرائت می کردند.

- بعضی از این دعاها به وسیله کاظم ذوالانوار از اعضای سازمان که قبل از انقلاب کشته شد، تنظیم شده بود. ذوالانوار این دعاها را از روی قران و زیارت نامه ها تدوین کرده بود تا مجاهدین به عنوان دعای قنوت بخوانند. این کار نیازمند تسلط به زبان عربی بود آنها این تخصص را نداشتند. تنها درزندان زمان شاه قرآن خوانده بودند و عربی را از آنجا یاد گرفته بودند. بنابراین در دعاهایی که برای سازمان تنظیم می شد، غلط های زیادی وجود داشت. مثلا یکی ازدعاهای رایج این بود: اللهم انصر المجهادین و نصرهم نصرا عزیرا، انهم یقاتلون فی سبیل الله . بیشتر این دعاها از آیات قرآنی اقتباس می شد آیاتی که در آنها ایدئولوژی جنگ، یک اصل بود. یکی از موارد غلط در دعا این عبارت بود: و فزهم فوزا عظیما. در هیچ حدیث و آیه و زیارت نامه ای کلمه "فزهم" وجود ندارد. اصلا این ترکیب در زبان عربی نیست. "فز" به معنای رستگار شو فعل لازم است و هم ضمیر مفعولی، ترجمه این کلمه می شود رستگار شو آنها را که این ساختار غلط است. من این عبارت غلط را به روحانی سازمان به نام جلال گنجه ای گفتم. او هم این غلط را قبلا به رجوی تذکر داده بود و مسعود رجوی در پاسخ گفته بود که تصحیح نکنید غلط منتشر کنید و غلط بخوانید چون یادگار ذوالانواراست و نمی توان آنرا عوض کرد. در نهایت اگر بر آنها اشکال می گرفتی صد بار مجبورت می کردند که معذرت خواهی کنی.

* در مورد نحوه همکاری سازمان منافقین با صدام برای ما بیشتر توضیح بدهید. رجوی و اعضای سازمان غیر از کشتار و همراهی با صدام در جنگ ایران و عراق چه عملیات های دیگری برای رژیم بعث انجام می دادند؟

- سازمان با دستور مستقیم رجوی در جریان سرکوب خونین انتفاضه شیعیان عراق شرکت کرد. در سرکوب مبارزات مسلحانه کردها در شمال عراق سازمان بخشی از نیروی نظامی حزب بعث محسوب می شد. هرجا صدام نیاز به نیروی نظامی و سرکوبگر برای برخورد با شورش های مردمی و جنبش های آزادی بخش مردم عراق داشت می توانست کاملا روی سازمان حساب کند. با همکاری ارتش عراق و حزب بعث به پادگان های مرزی ایران هم حمله می کردند، اگر حمایت ارتش عراق نبود به هیچ وجه نمی توانستند عملیات های نظامی و تروریستی علیه مرزهای ایران را انجام بدهند.


* برخورد اعضا با این عملیات ها چه بود؟ سرکوب شیعیان و کردها را چطور توجیه می کردند؟ عملیاتهای تروریستی علیه ملت ایران و هموطنان چطور برای اعضا قابل قبول می شد؟

- البته خیلی از این علمیاتها را اعضای داخلی قبول نداشتند و مثلا در مورد عملات مرزی می گفتند هدف ما از بین بردن رژیم جمهوری اسلامی است چرا سربازان آنها را می کشید. یکی دیگر از عملیات تروریستی وی عملیات راهگشایی بود، نیروهای نظامی و ارتشی مرزی را می کشت تا راه را به خیال خودش باز کند. به دلیل آنکه کسی به اردوگاه اشرف نمی آمد و حاضر به عضویت در سازمان نمی شد، رجوی می گفت رژیم ایران مرزها را بسته و ما باید مرز را باز کنیم تا ملت ایران که علاقمند به عضویت در سازمان هستند بتوانند به پادگان اشرف بیایند. می گفت راه بسته است و مردم می ترسند که بیایند. با این توجیه چند وقت یکبار به پاسگاه های مرزی حمله می شد و نیروهای مرزی را که در میان آنها سربازان وظیفه و ... هم بودند می کشتند.

* بعد از جنگ ایران و عراق صدام خیلی تلاش کرد خودش را به ایران نزدیک کند با این حال چرا سازمان مجاهدین را تحویل ایران نداد یا آنرا متلاشی نکرد؟

بعد از سالهای 68 که آتش بس شد عراق دیگر قصد جنگ با ایران نداشت اما رجوی خواهان ادامه جنگ بین دو کشور بود از سال 80 به بعد عراق به طور کامل جلوی عملیات سازمان را گرفت و فقط به خاطر آنکه سازمان اپوزوسیون ایران بود موافق بودند که باقی بماند تا بعدا به عنوان برگ برنده و وجه المصالحه با ایران از آنها استفاده کنند.

* چه دلیلی باعث شد که عملیات تروریستی را متوقف کنند؟

سازمان به علمیات مسلحانه اعتقاد داشته و دارد. هنوز هم مترصد فرصتی برای ضربه زدن به مردم و کشور هستند. با این حال سرکردگان سازمان می دانند که هرگونه عملیات مسلحانه علیه مردم ایران بهترین بهانه برای اخراج آنها از عراق خواهد بود. از طرف دیگر اسم سازمان از لیست تروریستها حذف شده و آنها نمی خواهند فعلا بهانه ای جدید به دست دولت ایران بدهند. به این ترتیب دستشان بسته شده و الا توقف عملیات تروریستی مطلقا خواست خود اشرف نبود.

* کسانی را که در این سالها وارد ایران شدند دست به ترور زدند و بعد دوباره خارج شدند را می شناسید؟ مثلا درباره تیم ترور شهید صیاد شیرازی چه می دانید؟

این افراد زیاد نبودند. ترورها برای آن بود که به اعضا روحیه بدهند و بگویند که هنوز داریم فعالیت می کنیم. رجوی با فرماندهان و مسئولان نظامی عراقی ملاقات می کرد تا بتواند بعضی از نیروهایش را برای ترور شخصیت ها وارد ایران کند. با اسکورت نیروهای عراقی. بعد از هر ترور یک نشست تحلیلی برگزار می کرد و وقایع را توضیح می داد. درباره ترور صیاد شیرازی اینگونه شرح داد که نیروهای ما خودشان را به شکل کارگران شهرداری درآورده بودند و جلوی درب منزل صیاد را جارو می زنند. صیاد شیرازی و فرزندش بیرون آمده بودند. قرار بوده است که فرزندش را به مدرسه ببرد. رجوی حتی ادعا می کرد که نیروهای عملیاتی سازمان موقعیت را برای رجوی در همان لحظه توضیح می دادند و از آنجا با بی سیم با او لحظه به لحظه در ارتباط بودند و بعد مسعود رجوی فرمان را صادر می کرده است. این چند ترور هم برای روحیه دادن به اعضا بود و الا رجوی نه قدرتی داشت و نه درایران پایگاه داخلی داشت.

* این افراد چگونه فعالیت های مربوط به ترور را پیش می بردند. بالاخره این اقدامات نیاز به امکانات نرم افزاری و سخت افزاری داشت .در ایران عواملی که برای سازمان کار کنند وجود داشتند؟

- عواملی داشتند که به آنها کمک کنند اما کم بودند. اکثرا ریزش کرده بودند و یا از سازمان جدا شده بودند بعد از عملیات ها طرح عقب نشینی بود. افراد به داخل عراق بر می گشتند. یک بارهم حدود سال 79 تیمی برای خمپاره زدن به یکی از مقرهای حساس ایران فرستاده بودند. دو دختر به نامها حورا شالچی و مرجان ملک که الان هر دوی اینها مبارزان علیه مسعود رجوی هستند. این دو نتوانستند ماموریت را انجام دهند در حین عقب نشینی دستگیر شدند. قبلا به اینها گفته شده بود که اگر دستگیر شدید قرص سیانور خورده و خودکشی کنید اما اینها شانس آوردند که دستگیر شدند و قرص نخوردند.

* درباره وضعیت فعلی مسعود رجوی توضیح دهید. آیا او زنده است؟ اگر زنده است کجاست؟ درباره پنهان شدن رجوی توضیح دهید. چرا و چگونه تصمیم به زندگی مخفیانه گرفت؟

زمان صدام همه نشست ها علنی بود. آخرین سخنرانی که مسعود و مریم رجوی با هم بودند حدود 5 ماه قبل از حمله آمریکا و سقوط صدام بود. جنگ داشت شروع می شد و همه داشتند خود را آماده جنگ می کردند. این جلسه خداحافظی بود و در آنجا اعلام کردند که دیگر نشستی برگزار نمی شود بعد از آن دیگر ظاهر نشد. درگیر جنگ و فراهم کردند سرمایه بود. عمده هزینه و سرمایه رجوی و سازمان از پول نفت عراق تامین می شد. ماهی سه میلیون بشکه نفت از صدام می گرفتند و در اروپا می فروختند آن هنگام سهمیه شش ماه را یک جا گرفت به صدام گفت ممکن است دیگر نتوانیم نفت صادر کنیم و از ما نفت نخرند به این ترتیب 18 میلیون بشکه نفت گرفتند.

* بعد از مخفی شدن، چه کسی با رجوی ارتباط داشت آیا شما با او ارتباط داشتید؟

- خیر، بعد از آن نشست دیگر ظاهر نشد تا سقوط صدام. بعد از سقوط صدام مریم رجوی به همراه عده ای دیگر به فرانسه فرار کردند، اما مسعود رجوی در اشرف ماند. اعتقاد داشت رهبری یک سازمان باید در داخل مقر خودش باشد زیرا این نیروها هستند که می توانند رهبر خود را حفظ کند نمی توانست ریسک کند الان هم اگر تلاش می کند در عراق بماند برای محافظت خودش از دستگیری است.

* بعد از انقلاب سازمان تغییر موضع داد و با امریکایی ها شروع به همکاری کرد. درباره ارتباط عملیاتی سازمان با امریکا توضیح دهید؟

- از زمانی که سیاست سازمان به طور کامل مبارزه مسلحانه با ایران شد و امریکایی ها حفاظت از اشرف را بر عهد گرفتند، جبهه گیری سیاسی مسعود رجوی جلب حمایت دولتها و شخصیتهای اروپایی و امریکایی شد. بعد از اینکه امریکایی ها به عراق آمدند سیاست به طور کامل عوض شد. در سازمان بخش خاصی را به نام "کاویان" ساختند که کاملا ساختگی بود به این دلیل کلمه امریکا را به کار نبردند تا در بین نیروهای داخل رابطه با امریکا چندان مطرح نشود. در زمان صدام هم به جای کلمه صدام کلمه عارفین را به کار می بردند. بخش "کاویان" روابط حسنه ای با امریکا داشت. رجوی یک بار یکی از سران القاعده را که به سازمان مجاهدین پناهنده شده بود به امریکایی ها تحویل داد.

* سازمان چه دفاتر یا قرارگاههای دیگری غیر از اشرف در عراق داشت؟

دفتر اصلی سیاسی آنها در زمان صدام بغداد بود. در اطراف بغداد سه قرارگاه داشتند، یکی پادگان بدیع زادگان در ابوغریب بود، دیگری قرارگاه باقر زاده بین بغداد و علمدار بود. همچنین پادگان طارق از طرف صدام حسین که نامش را به پارسیان تغییر دادند.

پایان قسمت اول...

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دخالتهای فرقۀ رجوی (مجاهدین خلق) در امور عراق در 10 سال اخیر

با جعل بیانیه ها و گروه سازیها به نام عراقیان و ادعای امضاهای میلیونی ساختگی

 

 

به قلم: قربانعلی حسین نژاد (مترجم ارشد بخش روابط خارجی سازمان مجاهدین)، بغداد، هفتم دسامبر 2012
ایمیل: gorban.miane@yahoo.com

لینک به گزارش عربی این افشاگری آقای حسین نژاد در مطبوعات عراق (عربی)
 

اسمها و بیانیه های انواع گروهها و شوراها و تجمعها و کانونهای سیاسی یا صنفی یا اجتماعی به اصطلاح شیوخ عشایر، نمایندگان پارلمان، حقوقدانان و وکلا، دانشجویان و استادان، دارندگان شغلهای آزاد، ورزشکاران و شهروندان مختلف را به زبان فارسی می ساختند و می نوشتند و برای ترجمه به عربی به من می دادند و مواردی را هم که مترجمین پایینتر ترجمه می کردند و عربی آنها درست نبود می دادند من چک و تصحیح می کردم تا اسم و بیانیۀ عربی آنها درست باشد و اسم و بیانیۀ جعلی بعضیها را هم عجله می کردند و برای چک و تصحیح من که ضابطه کرده بودند نمی آوردند و به همان صورت غلط و مفتضح با تعبیرها و اصطلاحات فارسی و آنهم خاص فرقۀ رجوی منتشر می کردند به طوریکه می دیدی اسم فلان انجمن یا شورای عشایری عراقی در آرم ساختگی که بالای بیانیه می زدند با اسم امضای آن کاملا متفاوت است! و بعضی وقتها روی آرم بیانیه حتی پرچم ملغی شدۀ زمان صدام یعنی با سه ستاره را چاپ می کردند!! و حتی می دیدی مثلا اسم یک کانون استادان و دانشجویان و روشنفکران دیالی از لحاظ عربی کاملا غلط و خنده دار است!! عجب استادان دانشگاهی که حتی سواد ابتدایی عربی هم نداشتند!! که هر عراقی و عرب اسم این گروهها و انجمنهای ساختگی و بیانیه های آنها را می دید فورا می فهمید ساختگی است و جعل شده توسط مجاهدین خلق می باشد و از خودش می پرسید چرا این گروهها و انجمنهای عراقی فقط برای حمایت از اهداف مجاهدین خلق و ماندن در عراق بیانیه می دهند و اینهمه مسائل عراق را فراموش کرده اند؟ و نیز چرا حتی یکی از این انجمنها و گروهها و تشکلها روی انترنت سایت ندارند و حتی فاقد ایمیل برای تماس با آنها هستند!! زیرا تماما موهوم و ساختگی بودند و وجود خارجی نداشتند.

رهبری رجوی تمامی وقت ما ستادها و اف امها را در این ده سال اخیر در اشرف برای سرنگون کردن دولت عراق و جنگ با عراق با تلف کردن عمر و جان و خون بهترین جوانان ما صرف کرد و به هدر داد. عراقیها هزار هزار می آمدند و می خوردند و می بردند می خوابیدند و اشرفیان از صبح تا شب برایشان کار می کردند آخر هم همین کارها وبال گردنش شد و درست به ضد خود تبدیل گشت و دست دخالتهای رژیم را هر چه بیشتر در عراق باز نمود چون دولت عراق را تحریک می کرد و شده بود یک دولت در داخل خاک عراق... آنهمه کار و خوراک و مهمانی و خدمت به عشایر اطراف اشرف در این ده سال، ولی یک شیخ عشیره از شیوخی که آنهمه شکم بارگی در اشرف کردند به افراد عشیره اش دستور دفاع از ما را نداد و حتی یک تظاهرات هم راه نینداختند و جلوی اتوبوسهای عراقی که ما اشرفیان را به لیبرتی می بردند نخوابیدند که ما نمی گذاریم مهمانانمان را ببرید اگر می گویید از سرکوب می ترسند پس چرا اینهمه تظاهرات علیه مالکی در میدان تحریر کردند و حتی کلی دستگیری و زندانی دادند ولی حمایتی و اسمی از مجاهدین و اشرف و ساکنان اشرف نمی آوردند؟ برای اینکه همه آن بیانیه ها به فارسی در بخشهای روابط و اجتماعی نوشته میشد از زبان این شیخها و شخصیتها و مردم عراق بویژه دیالی که اینها مهمانان ما هستند و اصلا جزء عشیرۀ ما می باشند و جلوی تانکها می خوابیم اگر به اینها حمله شود و ما خودمان به عربی ترجمه می کردیم و فقط از این شیوخ تن پرور در قبال پول و پلو قول گرفته بودند که بله شما اسم و امضای ما را زیر هر بیانیه ای خواستید بگذارید اینطوری می شود حمایت زبانی و پولی بی پایه و اساس و بی ماده که وقتی موقعش می رسد بها نمی پردازد چون خودش که نگفته از قولش نوشته اند... انواع بیانیه های تقلبی که از قول عراقیها به فارسی می دادند من خودم ترجمه می کردم و امضاهای ملیونی تماما ساختگی که در قسمت خودمان روابط و اجتماعی با پول دادن به عراقیها فرمها و زونکن ها را پر می کردند به قدری ناشیانه بود که سر و صدای استاندار سابق دیالی که حامی ما بود را نیز در آورد و من نامه اش به مسئولین اشرف را ترجمه کردم که نوشته بود آخر شما می دانید یا نمی دانید که در این وضعیت عراق کسی حاضر نمی شود به خاطر پول جانش را به خطر بیندازد و بیفتد امضا جمع کند همه این افراد پولها را می گیرند و افراد خانواده و زنها و قوم و خویش خودشان را جمع می کنند و فرمهای شما را هر نفر 1000 امضا می کند و پولش را می گیرد.... مسئولان و بخشهای روابط و اجتماعی و حقوقی در اشرف و در رأس آنها عباس داوری و حسین داعی الاسلام و معصومه ملک محمدی و حسین مدنی و عباس صنوبری و پری بخشایی و احمد انتظار و بهروز فتح الله نژاد و نوچه هایشان مانند رضا صادقی و فرامرز صفا و مهدی عقبائی و علی اشرف و علیرضا صداقت اسمها و بیانیه های انواع گروهها و شوراها و تجمعها و کانونهای سیاسی یا صنفی یا اجتماعی به اصطلاح شیوخ عشایر، نمایندگان پارلمان، حقوقدانان و وکلا، دانشجویان و استادان، دارندگان شغلهای آزاد، ورزشکاران و شهروندان مختلف را به زبان فارسی می ساختند و برای ترجمه به عربی به من می دادند و مواردی را که مترجمین پایینتر ترجمه می کردند و عربی آنها درست نبود می دادند من چک و تصحیح می کردم تا اسم و بیانیۀ عربی آنها درست باشد و اسم و بیانیۀ جعلی بعضیها را هم عجله می کردند و برای چک و تصحیح من که ضابطه کرده بودند نمی آوردند و به همان صورت غلط و مفتضح با تعبیرها و اصطلاحات فارسی و آنهم خاص فرقۀ رجوی منتشر می کردند به طوریکه می دیدی اسم فلان انجمن یا شورای عشایری عراقی در آرم ساختگی که بالای بیانیه می زدند با اسم امضای آن کاملا متفاوت است! و بعضی وقتها روی آرم بیانیه حتی پرچم ملغی شدۀ زمان صدام یعنی با سه ستاره را چاپ می کردند!! و حتی می دیدی مثلا اسم یک کانون استادان و دانشجویان و روشنفکران دیالی از لحاظ عربی کاملا غلط و خنده دار است!! عجب استادان دانشگاهی که حتی سواد ابتدایی عربی هم نداشتند!! که هر عراقی و عرب اسم این گروهها و انجمنهای ساختگی و بیانیه های آنها را می دید فورا می فهمید ساختگی است و جعل شده توسط مجاهدین خلق می باشد و از خودش می پرسید چرا این گروهها و انجمنهای عراقی فقط برای حمایت از اهداف مجاهدین خلق و ماندن در عراق بیانیه می دهند و اینهمه مسائل عراق را فراموش کرده اند؟ و نیز چرا حتی یکی از این انجمنها و گروهها و تشکلها روی انترنت سایت ندارند و حتی فاقد ایمیل برای تماس با آنها هستند!! زیرا تماما موهوم و ساختگی بودند و وجود خارجی نداشتند. مثلا به اصطلاح یک تجمع درست کرده بودند به نام تجمع حقوقدانان مستقل برای دفاع از حقوق بشر در عراق که حتی یک بیانیه را در طول این سالیان در مورد حقوق بشر در عراق و مسائل عراق صادر نکرده بود همۀ بیانیه های آن در مورد اشرف و حمایت از اهداف رهبری مجاهدین خلق در عراق و فراخوان به ابقای آنها در عراق بود که حتی این بیانیه ها هم به فارسی نوشته می شد و من آنها را به عربی ترجمه می کردم. آنها حتی به اسم افراد شورای استان دیالی و نمایندگان پارلمان عراق بویژه از العراقیه و دیالی و شخصیتهای دیگر سیاسی و اجتماعی عراق مصاحبه کاملا ساختگی به فارسی که هم سؤال و هم جواب آنها به فارسی بود که می دادند من به عربی ترجمه می کردم و منتشرش می کردند. آنها خودشان بیانیه های خودساخته به اسم عراقیان را می بردند به صورت لوحه در می آوردند و به دست چند عراقی مزدورشان می دادند که بیاورند آن را طی مراسمی بسیار مضحک و ساختگی تقدیم مژگان پارسایی و عباس داوری کنند!! و کتابهای نوشته شده به نام عراقیان را که از فارسی به عربی ترجمه شده بود چاپ می کردند و اسم یک نویسندۀ عراقی را روی آن می نوشتند و با پولی که به آن نویسنده می دادند کتاب را به دست خود او می دادند تا در مراسم و تجمع عراقیان بیاید آن را به رهبران اشرف اهدا کند!!

زونکنهای به اصطلاح امضاها را که تماما خودشان درست کرده بودند و می دانستند که هیچکس ارزشی به آنها قائل نیست که بیاید در مورد آنها تحقیق کند به دست تعدادی عراقیان خریداری شده با پول از استانهای مختلف و با تابلوی اسامی استانها آنهم با املای غلط و به خط فارسی!! می دادند و آنها را به صف می کردند تا در مراسم اعلام بیانیۀ فلان میلیون و فلان هزار!! آنها را دسته دسته تسلیم صف رهبران مجاهدین در اشرف بکنند!! مراسم و تجمعهایی با حدود صد نفر عراقی و پر کرده بقیه صندلیها توسط خود ما ساکنان اشرف فقط برای فیلمبرداری و پخش از تلویزیون مجاهدین برای فریب افکار ایرانیان خارج کشور و نگهداشتن آنها!! با بیان آمارهایی مانند 10 هزار یا 15 هزار نفر از عراقیان!! در حالیکه همه می دانند سالنهای اشرف همیشه فقط گنجایش حد اکثر سه هزار نفر را داشتند که حتی در تجمعهای عراقیان اکثر صندلیها توسط خود افراد مجاهدین و اشرف پر می شد.

بیانیه ها تماما با فرهنگ و اصطلاحات و تعابیر فارسی آنهم خاص مجاهدین نوشته می شد و هیچ شباهتی به بیانیه های عربی و عراقی نداشت و هر فرد باسواد به راحتی می فهمید که نوشتۀ خود مجاهدین می باشد از جمله بیانیۀ سه میلیون شیعۀ عراقی مبنی بر حمایت از باقی ماندن اشرف و مجاهدین در عراق که از همین اسم و موضوعش برای همۀ عراقیان حتی لابیهای مجاهدین مانند برخی شخصیتهای فهرست العراقیه معلوم بود که که ساخته و نوشته شده توسط مسئولان مجاهدین خلق می باشد زیرا در عراق هیچوقت مذاهب سنی و شیعه به اسم و با کلمۀ سنی و شیعه اطلاعیه و بیانیه نمی دهند و تمام احزاب سیاسی شیعه اسمهایی کاملا ملی و یا اسلامی دارند و برای متهم نشدن به فرقه گرایی و ایجاد اختلاف مطلقا از گذاشتن نام شیعه به رسانه هایشان و احزاب و تشکلها و بیانیه هایشان خودداری می کنند.

بله آخرش هم این شد که در نتیجۀ این دخالتهای آشکار رهبری مجاهدین خلق در امور عراق و تلاشهایش برای ایجاد تفرقه و تشدید تضادهای مذهبی و ملی و سیاسی در عراق ما را از اشرف بیرون کردند و در تمام مسیر و خیابانها دهها اتوبوس ما که رد می شد به سوی لیبرتی یک نمونه واکنش از عراقیان ندیدیم همه تماشاگر بودند پس چه شد آن حمایتهای عوامفریبانه و ساختگی پنج و دو میلیون و دو و هشت میلیون که از ماهها قبل از به اصطلاح امضا کردن عددها و ارقام را پیش خودمان بالا و پایین می کردند که باید 5 میلیون اعلام کنیم و سه میلیون اعلام کنیم آخر هم گفتند که خوب نیست عدد تمام اعلام کنیم دو تا باید اضافه یا کم کنیم!! برای همین است که از 5 میلیون 5 نفر و از 3 میلیون 3 نفر هم اعتراضی نکرد که برخلاف متن اعلامیه امضا شده چرا اینها را بیرون می کنید؟ برای اینکه هیچگونه بیانیه و اعلامیه ای واقعی که مردم داده باشند در کار نبود همه را خودمان نوشته و خودمان هم به مطبوعات می دادیم.

بنابر این هیچ عراقی خواهان باقی ماندن مجاهدین در خاک عراق نیست و همه اعلامیه ها با این مضمون ساخته و پرداختۀ خود باند رجوی است و من در همان قسمت که این اعلامیه ها درست می شد کار می کردم و فارسی می نوشتند می دادند من ترجمه می کردم امضاها هم تماما قلابی است و با پول راضی می کردند که نامشان را زیر اعلامیه ای که خود باند رجوی نوشته بود بگدارند برای همین یک عراقی و یک همسایه اشرف که آنهمه آمدند در اشرف خوردند و خوابیدند یک تظاهرات راه نینداخت و یک نفر جلوی اتوبوسهای ما نخوابید که ما نمی گذاریم مهمانانمان را ببرید. اینها نه فقط حرف من بلکه همۀ افراد در اشرف و لیبرتی این را می گفتند و به شکل سؤال در گفتگوهایشان بین خود و حتی با مسئولان مطرح می کردند ولی جوابی نمی یافتند.

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد