_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

سال سقوط شیطان

 

 

مهدی خوشحال

21.01.2013

http://iran-fanous.de/middle/1820-Khoshhal-Sale%20Sghot-21.01.2013.htm

 

سال 2013 را خودم سال برکت و فراوانی و سال شانس و فرصت های عالی نام گذاشتم. دلیل مشخص برای این کارم دارم. سال 2012 پر از تبلیغات منفی مبنی بر نابودی بشر و جهان در اواخر آن سال بود. طبیعی بود که میل به حیات کمتر از هر سال دیگر باشد و طبعاً وقتی مردم دانستند جهان نابود نشد و خاتمه نیافت، با انرژی مضاعف به زندگی و حیات شان ادامه دهند. بنابراین امسال سالی متفاوت با هر سال دیگر خواهد بود.
با آنچه که گفته شد و بایسته است هر کس در اوایل این سال با نگاهی مثبت، زندگی و حیات و آرزوهایش را دنبال کند، سایت های اینترنتی یکی از فرقه های مذهبی مملو از تبلیغات و شایعات منفی و کینه توزانه مبنی بر کشف سی هزار جاسوس جمهوری اسلامی در خارج از ایران است و همانطور که در ادامه آمد، کار این جاسوسان تبلیغات است. این هم مورد جدید جاسوسی است. بر خلاف آنهایی که در عراق اطلاعات محرمانه و نظامی ایران را مخفیانه به دشمنان ایران می فروختند و بابتش دلار فراوان کسب می کردند، ولی این سی هزار جاسوس جملگی علنی و علیه رهبران مجاهدین تبلیغ می کنند. یعنی هر کسی طی این سی سال یک مقاله یا سخنرانی و یا حرفی علیه فرقه مجاهدین گفته باشد، اتوماتیک در زمره جاسوسان جمهوری اسلامی و علیه مقاومت خواهد بود و اعضای جداشده هم کارشان معلوم است، آنان تحت امر مسعود رجوی از ابتدا به کار جاسوسی به نفع جمهوری اسلامی مشغول بودند و بعضاً از بدو تولد جاسوس به دنیا آمدند، چون برای شیر خوردن ناچار به داد و فغان و اعتراض بودند.


در واقع مسعود رجوی این بار علیه مخالفین به ویژه جداشدگان سنگ تمام گذاشته است. چون او به خاطر حفظ اتوریته و قداستش و این که تتمه بردگانش را بترساند، به طور هیستریک و کینه توزانه علیه جداشدگان تبلیغ می کرد. اما اوایل امسال چشمه دیگری را کشف کرده و تبلیغاتش را به نام و از جانب سرویسهای امنیتی فرانسه و آمریکا و پنتاگون آورده و دور جدیدی از حملات معنادارش را علیه جداشدگان آغاز کرده است.
اما واقعیت قضیه چیست. مسعود و مریم رجوی به دنبال برون رفت از همه مسایل و مشکلات حاد و شکننده و محاصره های مختلف، تنها چاره شان جنگ بود و آن هم جنگ آمریکا علیه ایران. و آنها طی ماههای گذشته مدتها منتظر ماندند تا این که بازهم تحلیلهای شان غلط از آب درآمد و اوباما دوباره بر مسند قدرت با همه بدهکاری های کلانش، باقی ماند و مسئله جنگ منتفی شد.
جنگ که منتفی شد، رهبران مجاهدین از چند سو در مضیقه جدی قرار گرفتند. ضمن این که از تغییرات مثبت و غیر رادیکال در ایران می ترسند که مبادا شانس رسیدن به قدرت آنان را برای همیشه بسوزاند، ظرف نظامی شان در عراق از بین خواهد رفت، چه در عراق باقی بمانند و یا این که از عراق خارج شوند.


یکی از بزرگترین معضلات رهبران مجاهدین، اختفای خود مسعود رجوی است که در داخل و بیرون سازمانش دچار مسئله جدی شده است. لاجرم او برای خروج از اختفاء و احیاناً حضور در اروپا با یک مشکل جدی سیاسی و حقوقی مواجه است و آن حضور انبوه و فعال جداشدگان از این فرقه است که چیزی ندارند تا در این بازی و پیکار ببازند.
مسعود رجوی نیک می داند که با لابی های پر قدرت و دلارهای فراوان و وکلای گرانقیمت، هر مانعی را اگر کنار بزند، مانع جداشدگان بزرگترین سد و دژی است که او در طول عمرش با آن برخورد داشته است. او هیچ گاه سرش تا بدین حد به سنگ خودساخته نخورده بود.


به قول خودشان، سازمانی که با پتک نمی شکست و با قلم خراش بر نمی داشت، امروزه کارش به جایی از ضعف و درماندگی رسیده که با قلم و قلم جداشدگان ناگزیر به اعتراف به شکست و زبونی است. سی هزار جاسوس اگرچه از نگاه آنان قدرت جمهوری اسلامی نیست و اهمیت مجاهدین است، به هر حال از نگاه غربی ها وجود و فعالیت جداشدگان یک ضعف جدی برای سازمانی است که خود را آلترناتیو جمهوری اسلامی و طرفدار دموکراسی تبلیغ می کند.
با این وجود، تبلیغات هراس آلود دستگاه تبلیغاتی منگول را باید به فال نیک گرفت. مسعود رجوی رهبری سازمان پس از خسته شدن از انقلابات جنسی ایدئولوژیک و اختفاء، هم اکنون به سن و سال پیری رسیده و دلش هوای سیاسی کاری در غیاب جنگ، کرده است.


او پس از ظهور و کار سیاسی بدون جنگ، بزرگترین موانع بر سر راه را جداشدگان ارزیابی کرده و بدین سبب نوک حملات کور خود را از هم اکنون به سمت این ضعیف ترین اما مقاومترین، گرفته است.
اما او تحلیلش مثل همیشه غلط از آب در خواهد آمد و همه نقشه هایش نقش بر آب خواهند شد و امسال که سال 2013 باشد، قبل از این که سال ظهور باشد، سال سقوط خواهد شد. این را نگاه مثبت و انرژی های برآمده از ابتدای این سال، چنین تبیین و بشارت داده است.


"پایان"
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نه جنگ نه صلح(قسمت پایانی)

 

 

مهدی خوشحال

18.01.2013

http://iran-fanous.de/middle/1803-Khoshhal-Na%20Jangh%20Na%20Solh-18.01.2013.htm

 

در بخش اول این مجموعه آورده شد که مسعود رجوی رهبر مجاهدین خلق بر خلاف شعر و شعارش، موجود غریب و بی همتایی در تاریخ است و او اهل جنگ و صلح و حتی قدرت سیاسی نیست. البته در اینجا منظور آن نیست که اگر کسی اهل قدرت سیاسی و یا جنگ و صلح باشد، کارش درست است. صدام حسین فردی بود که از اوان جوانی به دنبال قدرت بود و سرانجام به قدرت سیاسی کشور عراق دست یافت و دهها سال آن را حفظ کرد. همچنین او اهل جنگ بود، چون طی سه دهه اقتدارش دائماً در داخل و خارج کشورش در حال جنگ و جدال بود و النهایه جان و خانواده و قدرتش را در این راه باخت. او همچنین اهل صلح بود، چون بارها با جلال طالبانی و مخالفینش اگرچه کوتاه مدت و تاکتیکی، به آتش بس دست یافت. اما مسعود رجوی اهل هیچ کدام از گزینه های فوق نبوده و نیست. او زمانی که در عراق و تحت امر صدام حسین می زیست و خود را شاگرد او تلقی می کرد و با صدام پیمان نخل بسته بود، با این وجود در جنگ دوم آمریکا علیه عراق، به کمک صدام حسین نرفت و از اساس قانون جنگ و برادری و هرگونه تعهد دیگر را نقض کرد.


او در جنگ فروغ جاویدان|مرصاد، که جزو بزرگترین و آخرین جنگهای شبه کلاسیک اش بود نه این که جنگ نکرد، بلکه هر آنچه جنگ و جنگیدن بود، به لوث کشید و نیروهایش را به شکست کشانید. چون یکی از دلایل و به راه انداختن جنگ برای او تضعیف و شهیدسازی نیروهایش بود و نه اهدافی چون قدرت سیاسی. در جنگ فروغ جاویدان|مرصاد، آرایش و سازماندهی و حرکت و تدارکات و آموزش و به ویژه فرماندهی از راه دور، آن چنان مضحک و کمدی بود که پس از شکست و بازگشت به پشت جبهه و معکوس خواندن هر آنچه در صحنه جنگ اتفاق افتاده بود، در روزهای جمع بندی آن جنگ یک سرباز صفر که از جبهه ایران اسیر شده بود، اعتراف کرد که اگر شما در جنگ بعدی خواستید شرکت کنید و مشاور نظامی خواسته باشید من حاضرم به شما طرح و تاکتیک نظامی آموزش بدهم.


جهان طی هزاره های قبل چندین هزار جنگ بزرگ کلاسیک را تجربه کرد. جنگهایی که گاه به نابودی نسلی و کشوری منجر شد. جنگ اگر در گذشته و اعصار دور هنر و ارزش شمرده می شد، چون انسانها زبان همدیگر را نمی فهمیدند. ولی هم اکنون که جهان از حیث ارتباطات و نزدیکی فرهنگها کوچک و کوچکتر شده و زبان گفتمان گسترش یافته، کمتر کسی در جهان باقی مانده که جنگ و خشونت را نفی نکند. مگر آنان که از جنگ و خشونت نان می خورند. پس همواره جنگ و خاطرات آن را در قالب شعر و شعار و سرود و تبلیغات و فیلم و خطابه و دوستان و دشمنان و موقعیت ها و فرصت های پیش آمده، تقدیس کرده و ارج می گذارند. چون که جنگ همه چیز است و صلح هیچ چیز. چون که جنگ زاینده و بالنده و نگهدارنده و کسب و کار است، ولی صلح کشنده و نابود کننده است. البته جنگ، از نوع توافقی و فریبنده و پوشالی و رد گم کن و سرکاری و تضعیف کننده نیروها و پوششی و قایم کننده فساد و تباهی در پشت پرده ها و نه خیز به سمت قدرت سیاسی.


با این وجود، جنگ و صلح دو روی یک سکه اند. آنانی که اهل جنگ اند و جنگ می کنند، اهل صلح نیز هستند. طی چهار دهه ای که رهبری مجاهدین جنگ و خشونت را به عنوان یگانه حربه رسیدن به قدرت سیاسی انتخاب کرد، یعنی از زندان شاه تا مخفیگاه ده ساله اش در ناکجاآباد، صدها رهبر سیاسی و مذهبی در گوشه و کنار جهان به قدرت دست یافتند و بسیاری نیز از دور قدرت و حتی سیاست خارج شدند. طی همین مدت رهبران مجاهدین از داخل ایران و تا کشورهای منطقه و جهان با بسیاری از شخصیتها و گروهها و و دولتها بنای آشتی و جنگ گذاشتند. ولی هیچ کدام از آشتیها و جنگهای شان ریشه دار و قانونمند نبود و با پرنسیبهای جنگ و صلح خوانایی نداشت. معکوس بود. واقعی نبود. با آن که اشتراک منافع داشت، سر جنگ داشت و با آن که تضاد ماهوی نداشت، اعلام جنگ کرد. روزی بی هیچ دلیل و منفعت سیاسی با آمریکا و اسراییل و عراق، سر جنگ و فردایش صلح و آشتی برقرار کرد.


او با نیروهایش نیز از معترض و وفادارش، سر جنگ داشت و انرژِی گزافی را خرج کرد و خونهایی را بر زمین ریخت تا همواره برتر از دیگران باقی بماند. در هیچ کجای جهان و تاریخ چنین چیزی تاکنون اتفاق نیفتاده است. بنابراین او به هیچ جنگ و صلحی اعتقاد و باور نداشته و ندارد. نه جنگش قانون و پرنسیب جنگ را داشت و نه صلح اش اصول و اخلاق صلح را داشت.
اهل قدرت سیاسی هم نبود، چرا این که قدرت سیاسی هدف اولی و غایی او نبود. او یک کلاهبردار سیاسی بود و سیاست و جنگ تنها برای نیروهایش بود تا خود از طریق گرد و خاک کردن در عرصه سیاست و جنگ، بتواند به منافع حقیر سیاسی و آرزوها و عقده های فروخورده و سرکوب شده اش، دست یابد.
شاید بگوییم که بسیاری از شاهان و خلفا و رهبران تاریخ حرمسرا و زنان فراوان داشتند. اگر داشتند، ولی هم اکنون داشتن حرمسرا مذموم و ناپسند است. همچنین هیچ حرمسرایی در تاریخ از نوع ابزار قدرت نبوده اند، بلکه زنانی از نوع غنیمت و پاداش و یا معمول جامعه بوده اند. ولی رهبری مجاهدین حرم خود را از ابزار قدرتش ساخت، ابزارهایی که کم یافت می شود، به این بهانه که زنان حرمسرا بدون بازگشت خواهند شد و زین سبب جاده قدرت هموارتر خواهد شد.


او حتی به اصول رسیدن به قدرت سیاسی و رسم دیکتاتوری نیز پایبند نماند. چرا این که او قدرتی را می خواست و نیاز داشت تا نیازهای فردی خود را توسط قدرت بر طرف کند. او به هیچ قاعده جهانشمول بازی تا کنون تن نداده است. روز جنگ از مهلکه فرار کرد و روز صلح، فراخوان جنگ داد.
درنتیجه این نه تنها یک نظریه و تئوری بلکه یک علم شناخته شده است. اگر فردی و یا جمعیتی طی ماهها و سالها هم دل و هم زبان در گفتار و نوشتار و شنیدار و در عمل هر چیزی را که بخواهند و باور داشته باشند، به آن دست خواهند یافت، حتی قدرت سیاسی. مگر این که این وسط یکی دودوزه باز و کلاهبردار یافت شود و از تجمع و رنج و باور و آرمان و اهداف و جنگ و تلاش دیگران به دنبال هدفی دیگر باشد و جنگ و تلاش دیگران را به دکانی پر سود بدل کند و هدف اول و آخرش دستیابی به منافع شخصی و حقیرش باشد. این یکی از قوی ترین دلایل عدم دستیابی رهبران مجاهدین به قدرت سیاسی بوده و خواهد بود.


"پایان"
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نه جنگ نه صلح(قسمت اول)

 

 

مهدی خوشحال

15.01.2013

http://iran-fanous.de/middle/1788-Khoshhal-Na%20Jangh%20Na%20Solh-15.01.2013.htm

 

به دنبال مطلبی که دوستی ناشناس در سایت ایران اینترلینک تحریر کرده و سپس دوست عزیزم عباس صادقی مقاله جالبی را در آن رابطه در سایت ایران سبز، درج کرده بود در مجموع بر آن شدم تا نظراتم را در ارتباط با نمونه ای از کارکرد اعضای جداشده از سازمان و ایضاً این که رهبری سازمان آشتی پذیر است و آیا می تواند با مخالفینش کنار بیاید، ابراز دارم.
زمستان سال 2002 بود. در دفتر کار پیوند در هلند مشغول کار بودم. چندین بار از طریق تلفن یکی از ترکیه و سپس اتریش زنگ زد و خودش را صادقی معرفی کرد و درخواست کمک کرد. صدایی گرم ولی زخم خورده به گوش می رسید.


در همان ماه دسامبر بود که با کریم مسئول انجمن، دوتایی تصمیم گرفتیم تا دیر نشده به کمک یکی از اعضای جداشده بشتابیم. هنگام عزیمت شادروان هادی نیز با ما بود و سه تایی حرکت کردیم. از هلند وارد آلمان شدیم و چون پاسپورت نداشتم، ابتدا به اداره خارجیها مراجعه کردم، از خوش شانسی پاسپورت جدیدم آماده بود. پس از صرف نهار در منزل، دوباره و بدون فوت وقت به سمت اتریش حرکت کردیم. آن روز تمام مسیر هلند تا اتریش پوشیده از برف و کولاک هوا بود. وقتی شب از نیمه گذشته بود به مقصد رسیدیم. بیش از یک متر برف روی زمین نشسته بود. از طریق تلفن همراه به عباس رسیدیم. او در یک ایستگاه قطار که پاسی از شب نیز گذشته بود از سرما و گرسنگی می لرزید. با دیدن ما قوت قلب گرفت و پس از دیده بوسی سریعاً چهار نفره به سمت آلمان حرکت کردیم. عباس با آن که به تازگی از سازمان فرار کرده و بیش از ده سال از زن و فرزندش به دور مانده بود، حرفها و اخبار جالبی را از درون مجاهدین با خود به همراه داشت و در حین راه نقل می کرد.


به هر حال وقتی که صبح شد و ما به شوالباخ فرانکفورت رسیدیم و عباس را به پلیس معرفی کردیم تا مسیر پناهندگی خود را دنبال کند، مشخص شد که او همچنین به جز شرایط سخت و کشنده در قرارگاه اشرف و زندان و فرار، اطلاعاتی از سلاحهای کشتار جمعی صدام حسین به همراه دارد، اطلاعاتی که می تواند در اثر افشاء، افکار عمومی را متقاعد به پذیرش سرنگونی صدام حسین بکند. شرایط خوبی هم بود و غربیها در به در به دنبال شواهد و اسنادی بودند تا صدام حسین را از اریکه قدرت به پایین بکشند و به هر حال پس از گذشت ده سال تلاش و مبارزه عباس و عباس های دیگر در این میدان، ما هم اکنون شاهد حذف صدام حسین از بازیهای عراق و ایران و همچنین شاهد غیبت طولانی صدام حسین کوچکتر هستیم و اینها و الباقی قضایا که جایش در این چند سطر نوشته نیست، اگر زیاد نباشد انصافاً کم هم نیست، نمونه ای از عملکرد جداشدگان که از آب و آتش فرار کردند و محض رضایت خدا و خلق خدا و سایر دوستان شان دوباره خود را به آب و آتش زدند.


و اما آیا رهبری سازمان صلح پذیر است و می تواند با چنین مخالفین و منتقدینی، آشتی کند؟ آیا اساساً او قادر به آشتی با کسی دیگر از فرد و جمعیت و دولت، هست یا نه؟ آیا اساساً او اهل جنگ است؟ او اهل قدرت است؟ با شناختی که از او و طی سالیان به دست آمده و در عمل نیز اتفاق افتاده و اثبات شده، هیچ کدام از گزینه های بالا درست نیست. او در اصل و در اس و اساس به دنبال قدرت سیاسی برای سازمانش نبوده، بلکه قدرت یک بهانه و شعار برایش بوده و او حتی پتانسیل استفاده از ابزارهای قدرت را در خود نداشت، مضافاً او قادر به هیچ صلح پایدار و جنگ اصولی نبوده و نیست. او نه امروز بلکه همیشه و خارج از شعارهای جنگ طلبانه و قدرت طلبانه اش، در یک دنیای موهوم و متوهم و ناشناخته نه جنگ و نه صلح، شناور و سر در گم بوده البته ناگفته نماند او تا به حال به دنبال هر چه که بوده به آنها دست یافته است. اما اگر بپنداریم که او فردی صلحجو و یا جنگجو و حتی قدرت طلب است، اینها نه این که خواستگاه ابتدایی وی نبوده بلکه در عمل نیز او توان و پتانسیل استفاده از ابزارهای قدرت، صلح و جنگ را در خود نداشته است و اینها تاکنون اثبات شده و تنها نظریه و پیش گویی نیست.


در قرن بیستم جنگها و آشتی های زیادی اتفاق افتاد، جنگ جهانی اول و دوم و سپس صلح و آشتی مابین کشورهای جنگ طلب. سپس جنگ سرد مابین دو قطب از جهان و باز هم صلح. ولی از همه مهمتر، صلح در هندوستان بود و تعدادی از جنگهای کلاسیک منجمله در ایران و عراق و دهها جنگ غیر کلاسیک و چریکی و آزادیبخش و تروریستی در جهان اتفاق افتاد که اکثر جنگها، از جنگهای جهانی اول و دوم و تا جنگ ایران و عراق، هم جنگها و هم صلحها به نتیجه و انتها رسیدند و حتی بسیاری از جنگهای انقلابی و چریکی و فرقه ای و قبیله ای به نتیجه رسیده و یا دوران افول و خاموشی خود را طی کرده و ما به ندرت طی قرن بیستم و بیست و یکم، گروهی را شاهد هستیم که طی حدود نیم قرن به زعم خودش در جنگ چریکی و تروریستی و نیمه کلاسیک، به سر برده اما نه این که هیچ نتیجه ای از جنگ نگرفته بلکه در ادامه به صلح نیز نرسیده است، به قدرت هم نرسیده و همچنان در شعار به دنبال جنگ و جنگ طلبان دیگر، باقی مانده و در عمل خلاف مسیر را طی می کند. نه بنای جنگ را دارد و نه توان و ابزار های جنگی را در دست دارد و نه فرصت و رهبری و موقعیت و سازمان و نیروهایش را دارد، به دنبال صلح هم نیست چرا این که تا به امروز هر چه نان خورده و به نوایی رسیده، تنها نان جنگ و خشونت کور را خورده است.


در قرن بیستم یکی از بزرگترین رهبران جنگ که هیتلر بود و از طریق جنگ به قدرت و شهرت رسیده بود، وقتی جنگ تمام شد او هم تمام شد و با خودکشی خود تاوان شکست را پرداخت. مهاتما گاندی نیز که یک صلح طلب بود و از طریق صلح به شهرت و قدرت رسیده بود، النهایه تاوان صلح و دوستی را با جان خود پرداخت کرد.
اما رهبری سازمان مجاهدین که طولانی تر از هر رهبر جنگی به زعم خود، جنگ را ادامه داده و به هیچ دستاورد و نتیجه سازمانی هم نرسیده و تاوان هیچ جنگ و حتی صلح را نداده است، چرا این که او در اصل هیچ اعتقادی به جنگ و صلح ندارد و او مرد نه جنگ نه صلح، است تا بلکه منافع حقیر و شخصی را خود را در هر جنگ و صلحی که پیش می آید، دنبال کند.


ادامه دارد
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زیر لفظی های خونین

 

 

تحریریه ایران فانوس

01.01.2013

http://iran-fanous.de/middle/1729-Iran%20Fanous-Lafze%20Khonin-01.01.2013.htm

 

شاید یکی از دلایلی که در گذشته جوانان ایرانی فوج فوج به صفوف مجاهدین می پیوستند، رسم مقاومت و رفتار و پندار رهبران سازمان همچون مهدی رضایی ها بوده که به روایتی او از کمک های مالی مردم تنها در راه مبارزه هزینه می کرد و خود به نان و پنیری در شب بسنده می کرد، و شاید یکی از دلایلی که امروزه تتمه همان جوانان پر شور که هم اکنون شور که هیچ، بلکه همه چیز خود را از دست داده اند و فوج فوج صفوف کنونی فرقه را ترک می کنند، عدم مقاومت و رفتار و پندار رهبران سازمان همچون مریم و مسعود رجوی است که زندگی شخصی و سیاسی کاملاً مشکوک و پنهانی و به دور از انتظار دارند.
به روایت و شهادت زنانی که طی چند سال اخیر صفوف مجاهدین را ترک کرده اند و یکی از دلایل ترک صعب العبورشان، اخلاق فاسد رهبران سازمان به خصوص خود مسعود رجوی بوده است. او که پولهای زیادی در دست دارد و این پولها را صدام حسین تنها به ازای ریختن خون مردم ایران و عراق، به او داده است البته ستانده به سیاق قبل و شهادت انواع شهود و اسناد، می گوید از مردم ایران دریافت کرده ولی شهود و فیلمهای بجای مانده، می گویند که صدام حسین به ازای ریختن خونهای هر دو طرف ایرانی، چه در صف مجاهدین و چه از مردم ایران، مزد پرداخت می کرد وگرنه، اگر قرار بر این می بود که صدام حسین به تبع مبارزات سیاسی به کسی پول داد، می بایست به هزاران مردمی که در تبعید و غرب زندگی می کنند، به آنان نیز کمکهای مالی می کرد که او هرگز منظورش این نبود، بلکه تنها پول خون می داده است.
گفته شد، رهبران اولیه سازمان که از مردم یا دیگران کمکهای مالی دریافت می کردند، چگونه هزینه می کردند ولی رهبران کنونی به ویژه مسعود رجوی از دلارهای دریافتی، گوشه ای را برای زیر لفظی دادن به زنان قربانی استفاده می کرد. همان زنانی که در ابتدای جذب، قرار بود جزو نوامیس مجاهدین و خواهران و برادران یکدیگر باشند، ولی النهایه و طی مسیر و شکستهای پی در پی آرمانگرایانه و قدرت طلبانه، سر از زیر لحاف یکدیگر در آوردند به این بهانه کذایی که راه مبارزه و مقاومت و حتی رسیدن به بهشت، از همین مسیر است.
این زیر لفظی های خونین که بوی خونش هم اکنون عالمگیر شده است، به شهادت زنان قربانی، به جز لباس زیر زنانه و حوله و عطر و ادکلن، دو گردنبند طلای مریم نشان و مسعود شان را نیز شامل می شد که یکی گردنبند طلای مریمی بود که همه زنان مجاهد موفق به دریافت آن شدند و دیگری گردنبند طلای مسعودی یا همان مسعود نشان بود که تنها زنان اطراف و حرم مسعود رجوی موفق به کسب این زیر لفظی شدند.
از اول قول و قرار این بود که تشویقها رهایی انسان از جبر و اسارت و هلاوت آزادی باشد، قرار بر این بود که این نوامیس و خواهران و دختران تنها برای آزادی و حرمت انسان جان و زندگی خود را فدا کنند و از بابت آنچه می دهند، چیزی دریافت نکنند. ولی از آن جا که مبارزه برای آزادی جای خود را به مبارزه برای لذت رهبری داده بود، دریافت نیز می بایست نه از نوع رده و انواع دیگر تشویقهای موهوم، بلکه دقیقاً از نوع تشویقهای حرم باشد یعنی طلا، و طلایی که بوی خون، و خون مردم ایران و عراق را می دهد.
به روایت یکی از شهود زن، یکی از زنان قربانی که با حیله و حقه و وعده های مریم قجر به حرم رفته بود و وقتی ناچار بود عریان و در معیت زنان برهنه و نزد رهبری، به رقص و پایکوبی بپردازد، از هوش رفت و نقش بر زمین شد و گماشتگان مریم قجر ناچار شدند او را به بیمارستان انتقال دهند.
با این همه، تعجب انگیز است که اخیراً در سایت های رسوای فرقه و در گوشه و کنار، جوابی به این افشاگریها داده اند که مضحک تر از سپردن زیر لفظیها به زنان حرم است و آن این که با آب و تاب مسخره گونه ای که اگر رهبر ما این کاره باشد، پس این تشکیلات عریض و طویل و منسجم و غیره را چگونه می توان اداره کرد.
رهبری سازمان بر خلاف این که خود بیاید و به فساد شخصی و سیاسی سالیانش پاسخ شفاف و علنی ارائه دهد، به سبک سابق و فرافکنانه، افشاگران را مسئول و مقصر می داند و آنان را مزدور و خائن می نامد بدون این که توجه کرده باشد اگر داشتن حرمسرا منافاتی با مدیریت خشن و تشکیلات اینچنینی داشت و توجیه مشروعی می بود، طبعاً بسیاری از شاهان همین بهانه را داشتند. در همین ایران زمین و در طول تاریخ شاهان و حکمرانان زیادی بودند که ضمن مدیریت کشوری و لشگری و تحمیل استبداد به مردم، قربانیان حرم خود را نیز اداره می کردند، مضافاً صدها خدمه و گزمه و ملیجک و دلقک و منتر و غیره، اگرچه به روشنی باید اذعان داشت که اخلاق شخصی دقیقاً به اخلاق سیاسی و معاملات کثیف پشت پرده راه می برد و هر دو، دو روی یک سکه اند.
و یا همین اداره سازمانی که طی دگردیسی اش به یک فرقه مخوف بدل شده است، دقیقاً از پنهانکاری های مشکوک رهبری سازمان نشئت می گیرد، رهبری که به بهانه مبارزه و مبارزه مخفی، به خود اجازه هر گونه دخل و تصرف در حیطه شخصی و سیاسی دیگران را داده و در این رابطه انبوه مدرک و سند جرم و جنایت آشکار و پنهان را از خود بر جای گذاشته است.
با این وصف، تا کنون همه انسانها و مردان زمینی و طی تاریخ که به تک همسری و یا چند همسری و حتی حرمسرا رسیده اند و برای همسران خود از زیر لفظی های مختلف استفاده کرده اند، سابقه نداشته است که شخصی نه از دستاورد و رنج و حرمان خود، بلکه از خونهایی استفاده کند و خونها را به طلا و طلا را به شهوت و جنون و تسلیم و تباهی و تهی شدن بدل کند، این شرم تاریخ و یکی از شرمگین ترین جنایت در طول تاریخ بشریت است و بس!


تحریریه ایران فانوس

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چرا غیبت رهبری به درازا کشید!

 

 

تحریریه ایران فانوس

21.12.2012

 

رهبری مجاهدین که همیشه میل وافر داشت تا در هر جمع و محفل مریدانش حرف اول و آخر را خود بزند، سالهاست در غیبت و سکوت معناداری به سر می برد. او که در اسفندماه سال 1381 و قبل از سقوط صدام حسین، زنش مریم قجر عضدانلو را به کشور اردن همراهی کرد و او را به کشور فرانسه فرستاد تا با بازیهای سیاسی و رشوه دهی، بتواند قلابی برای مسعود رجوی باشد و غیبتش را در عراق کوتاه کند، ولی تا امروز اوضاع و احوال مابین موقعیت دو نفر، شگفت انگیز است. شگفت انگیز این که مسعود رجوی هم اکنون همچنان در غیبت مشکوک به سر می برد و افسار از دستش خارج شده، ولی مریم قجر همچنان مشغول بازیهای سیاسی و رشوه دهی، ولی نه به نفع موقعیت مسعود رجوی، بلکه به نفع خودش است.
مدتها بود که تبلیغات مجاهدین عدم حضور مسعود رجوی را قرار داشتن در لیست تروریستی آمریکا قلمداد می کردند و منتظر خروج از لیست تروریستی بودند. ولی ماههاست که از لیست تروریستی آمریکا خارج شده اند و حتی در بحبوحه خروج از لیست تروریستی، چنان به وجد آمده و جشن و شادی سر دادند که انگار به زودی دروازه های تهران را فتح خواهند کرد و یا این که رهبرشان به زودی در فرانسه و در راس بازیهای سیاسی در غرب خواهد بود. تا امروز، هیچ کدام واقع نشد. نه مجاهدین خلق به سمت تهران خیز برداشتند و نه رهبری حضورش را اعلام کرد.


اما واقعیت قضیه چیست. صرفنظر از شق زندانی یا گروگان بودن مسعود رجوی توسط آمریکاییها، که می توانند او را به مثابه طعمه و یا سود سیاسی بدل کنند، دو عامل مهم در استمرار غیبت رهبری تاثیر دارند.
1ـ فعالیت تاکنونی اعضای جداشده از مجاهدین که بخشی از اطلاعات و اهداف دیکتاتوری آنان را برملا کرده اند، همچنین هجمه مضاعف قربانیان زمانی که بالافرض رجوی حضور خود را در اروپا و یا هر جای دیگر اعلام دارد.

 


2ـ عامل دوم که هر روز بیشتر از روز قبل شک و شبهه برانگیز است، خود مریم عضدانلو است که طی ده سال اخیر و با انبوه بازیهای سیاسی و رشوه دهی، قرار بود قلابی برای نجات همسرش باشد که تا امروز نشد.
این شک و تردید، نه تنها طی ده سال اخیر بلکه مدت سی سال است در گوشه و کنار دیده می شود که مریم عضدانلو از سال 1363 برای تصرف قدرت سازمانی، خیز برداشته و در ابتدا تا رهبری عقیدتی مجاهدین صعود کرده بود.
به شهادت زنانی که اخیراً مناسبات فرقه در عراق را ترک کرده اند، مریم عضدانلو زمانی که در عراق حضور داشت، انبوهی از زنان مجاهد را که تنها برای مبارزه به صفوف مجاهدین پیوسته بودند را متقاعد و ناچار می کرد تا در جلسات رقص برهنگی برای تماشا و لذت رهبری، شرکت نمایند. مریم عضدانلو، جهت فریفتن زنان به آنان القاء می کرد که چه نشسته اید، برنده اول این بازی شما هستید چون که با خوشگل ترین و جذاب ترین آدم عالم آمیزش دارید!


آیا مریم قجر نمی دانست که مستمراً زنان و مردانی با به جان خریدن خطرات زیاد از سازمان جدا می شوند، آیا احتمال نمی داد که ممکن است تعدادی از زنان قربانی، فرقه و عراق را ترک کرده و به افشای مهمترین خطوط قرمز مجاهدین اقدام کنند و در این میان رهبری سازمان اولین متضرر عملیات برهنگی زنان خواهد بود؟!
جدا از حرمسرای مریم قجر، حرمسرای ناصرالدین شاه قاجار نیز زبان زد عام و خاص است. آنجا نیز انیس الدوله نقش برجسته ای داشت. اما نقشش بر عکس مریم قجر بود و او با هر آنچه در حرمسرا و خارجش وجود داشت مخالف بود. از وزیر شاه تا گربه و ملیجک و همه زنان شاه مخالف بود. این طبیعت یک زن است. مگر این که حیله و کاسه ای زیر نیم کاسه نهفته باشد که زنی بخواهد برای مردی زن ردیف کند.
پیشینه و عملکرد سابق مریم قجر، گواه این مدعاست و چه بسا او عمداً روزنه هایی را برای فرار و افشای بیشتر بیماریهای رهبری سازمان بازگشوده بود تا موقعیت امروز خود را توجیه کرده باشد.

 


البته رهبری فرقه نیز از سالهای قبل، در راستای تباهسازی و ذوب مریم عضدانلو در خودش، از او و خانواده و اعتبارش، سوء استفاده های زیادی کرده بود و در هر موقعیت خطیر سیاسی و نظامی مانند ورود به خاک عراق در سال 1365، او را سپر بلا و پیشمرگ خود قرار می داد. متقابلاً مریم عضدانلو به طرق مختلف و ترفندهای زنانه از بیماریهای مختلف رهبری فرقه استفاده کرده و او را به صورت طعمه در دام باقی نگهداشت و افشاگریهای اخیر در ارتباط با مسعود رجوی را به نفع موقعیت خود به پیش برد.
به هر حال نه تنها جداشدگان از مجاهدین بلکه مردم و اپوزسیون ایران بر این باور و عقیده استوارند که فرق کیفی مابین این شاگرد و استاد، وجود ندارد. تنها فرق، این است که شاگرد با شگردیهای خود و چرخیدن این چنینی چرخ روزگار، چند صباحی و تا جهل و خشونت در جهان حاکم است، بر جای استاد تکیه زده است.


تحریریه ایران فانوس

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مریم قجر، خواهان سوریه کردن ایران است

 

 

تحریریه ایران فانوس

10.12.2012

http://iran-fanous.de/middle/1642-Iran%20Fanous-Sorie%20Kardan%20Iran-10.12.2012.htm

 

مریم قجر عضدانلو که خود را رییس جمهور مقاومت و جانشین همسرش مسعود رجوی می نامد، مدتهاست از کشور به هم ریخته و بحرانی سوریه الگوبرداری و برداشت غلط کرده و با حمایتهای آشکار و نهان از مخالفین بشار اسد، در صدد است تا تشکیلات خود را نیز به مثابه مخالفین بشار اسد، در افکار عمومی و برای غربی ها، موجه و مشروعیت ببخشد.
او در این رابطه و پس از به رسمیت شناختن ارتش آزاد سوریه توسط دولت فرانسه، فرصت را مغتنم شمرده و به کمک مشاوران و لابی هایش خود را روز چهارشنبه پنجم ماه دسامبر، به پارلمان فرانسه رساند تا رفته رفته فرانسه و سپس اتحادیه اروپا را بقبولاند تا در مورد مجاهدین خلق نیز همان تصمیمی را بگیرند و امکاناتی را قائل شوند که در رابطه با شورشیان سوریه، انجام داده اند.
او در پارلمان فرانسه، ضمن ارزان فروشی ایران و ایرانیان که همواره در فحوای شعارهای تندروانه اش موج می زند و سابقه طولانی در این رابطه دارد، همچنین الباقی سیاستهای تحریمی و غیره اروپا و آمریکا را صحه گذاشته و آنها را کم دانسته و در ادامه، خواهان سوریه ای کردن کشور ایران شد و این امر را دموکراسی در ایران نامید. چون که او نیک می داند، کشور ایران، مخالفین ریز و درشتی در خاورمیانه و غرب دارد و کسانی که از سوریه ای کردن و کلنگی کردن ایران خشنود خواهند شد و سود خواهند برد، کم نیستند.


بگذریم از این که مریم قجر، با این سنگ اندازی و توهم پراکنی و ارزانفروشی، طمع بعضیها را برای ابقاء مجدد نیروهای مجاهدین در عراق بر خواهد انگیخت، همچنین جنگ و خشونت را یگانه راه حل ایران قلمداد کرده، بدون این که اعتراف کند، جنگ و خشونت در مرتبه اول نیاز برون رفت از این مرحله و تنها شانس به قدرت رسیدن آنان است.
با این وجود، ایران فانوس، در راستای رفع نگرانی افکار عمومی و رفع توطئه های جنگ طلبان داخلی و خارجی، دو نکته را لازم به یادآوری می داند.
1ـ ایران فانوس اعتقاد دارد، به اندازه کافی تبلیغات و افشاگری در ارتباط با غیر اپوزسیون بودن، ایران فروشی، جنگ طلبی و فرقه بودن مجاهدین خلق انجام گرفته است و اگر رهبران فرقه مجاهدین با وقاحت و دلارهای فراوان کماکان در محاکم قضایی قرار ندارند، بلکه خود را به پارلمان فرانسه رسانده و خواهان ابراز وجود و درخواستهای مجدد ضد ایرانی شده اند، اینها نیز می بایست از قبل پیش بینی و پیشگیری می شد که کار به این جا نمی رسید. طبعاً افکار عمومی این زمینه را داشت و مخالفین مجاهدین به ویژه آنان که از این فرقه اطلاعات مهمی با خود به بیرون آورده اند، با همین و ابزارهای دیگری که در دست داشتند، می بایست با تبلیغات صحیح، ضمن تنویر افکار عمومی ایرانی و غربی، همچنین دولتمردان غربی را متقاعد می کردند که مریم قجر، چیزی مادون و خطرناکتر از تروریستهایی چون بن لادن است و هر گونه سرمایه گذاری بر آنان، جز خسران و ضرر فایده ای ندارد و حتی گوش دادن به تبلیغات و اهداف ضد ایرانی شان، کدورت مابین ملت های ایران و فرانسه را به دنبال خواهد داشت.


2ـ حال که مخالفین و روشنفکران و دلسوزان ایرانی، نتوانسته اند از قبل وقوع چنین نیات ضد ایرانی مریم قجر را در نطفه خفه کنند، اکنون نیز دیر نیست. ولی می بایست با همان ابزارهای در دست و اطلاعات و تبلیغات صحیح، افکار عمومی، مردم غرب و دولتمردان را متقاعد کنند که کشور ایران، سوریه و یا افغانستان نیست.
سوریه، افغانستان و یا عراق کشورهایی بودند اگرچه قربانی مجدد جنگ و هرج و مرج شده اند، با این وجود چیز زیادی برای از دست دادن نداشتند. ولی کشور ایران در این رابطه کاملاً متفاوت است و در حال حاضر کلنگی نیست. سرمایه های مادی و معنوی و ظرفیت های سیاسی ایرانیان، به اندازه ای است که طمع و نیات ضد ایرانی دشمنان داخلی و خارجی ایران و ایرانی را در نطفه خفه و کور کند.


مضاف بر اینها، دو امتیاز منفی و با سابقه مجاهدین خلق دارند که شورشیان سوریه ندارند. اول این که مجاهدین خلق خیل قربانیان خود را بغل گوش شان دارند که در هر محفل و دادگاه و رسانه ای قبول مسئولیت کرده و قادرند با انواع و اقسام مدرک و سند آنچه را که خود متحمل شده اند، شهادت بدهند. دوم این که، عملکردهای رهبران فاسد مجاهدین طی چند دهه اخیر، مملو از خطا و خیانت و جنایت علیه مردم ایران و عراق و سایر ممالک دیگر به ویژه اعضای داخلی خودشان بوده و در این رابطه اسناد و مدارکی که گوش شنوا و چشم بینا داشته باشد، به اندازه کافی وجود دارند. هر دو اینها کافی است، با ابزارهایی که وجود دارد و تبلیغات صحیح، دولتمردان غربی را در ارتباط با رهبران مجاهدین، متوجه همان خطایی کند که در ارتباط با بن لادن مرتکب شده اند و هزینه اش را پرداخته اند.


تحریریه ایران فانوس

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آنچه از نراقی می توان آموخت

 

 

تحریریه ایران فانوس

04.12.2012

http://iran-fanous.de/middle/1611-Iran%20Fanous-Naraghi-04.12.2012.htm

 

احسان نراقی که به قول ایرانی ها روشنفکر تنها و به قول فرانسوی ها وزیر مستضعفان نام داشت، سحرگاه روز یکشنبه دوم ماه دسامبر، دار فانی را وداع گفت. احسان نراقی با این توصیفانی که شمرده شد اما روشنفکر و محققی فرزانه و انسانی دلسوز و منحصر به فرد بود. او که به قول خودش هم زندان و هم آزادگی را تجربه کرده بود، انسانی شجاع و آزاده بود و از مرگ و هیچ خطری نمی هراسید. به همین دلیل زندگی اش مانند نوشته هایش مثال آینه صاف و زلال است.
او با آن که هم با روحانیون و هم با خانواده شاه نسبت فامیلی داشت، منتقد هر دو نظام محسوب می شد. اما آنچه که در گفتار و نوشتار احسان نراقی منحصر به فرد است، نقد دلسوزانه، مسئولانه و همراه با راه حل و حفظ حرمت طرف مقابل بود. او ضمن این که اهل پنهانکاری و تعارف نبود و بر سر هر موضوع و معضل اجتماعی و سیاسی حرف و توصیه داشت، ولی نقد و نصایح خود را به گونه ای مطرح می کرد که هیچ کینه و نفرتی به ذهن متبادر نشود و خونی بر زمین نریزد.
به این دلیل او در بحبوحه سقوط شاه با آنکه منتقد و مخالف نظامش بود، رخت عافیت را از تن در آورد و در راستای رفرم و اصلاح وضع موجود، به دفعات مختلف و بیش از هفت بار خود را نزد شاه رساند تا مانع از خشم و خشونت و خونریزی گردد.
او همچنین در اوان انقلاب که شور انقلابی سراسر کشور را در نوردیده و گوش مردم به روشنفکران بدهکار نبود، بخشی دیگر از نیات و اهدافش را با سه سال زندانی شدن در زندان اوین، پرداخت و در عمل ثابت کرد برای آنچه که می اندیشد و برای اصلاح امور، حاضر به پرداخت هزینه است.
احسان نراقی در مسیر تردد به کاخ شاه و زندان اوین، به دستاورد و تجارب دیگری رسیده بود که، کاخ شاه با آن همه برج و بارو و غرور و نخوتی که در خود جای داده، تغییرپذیر نبوده و زندان اوین نیز باصطلاح با آن همه مظلومین و محکومینی که در خود جای داده، قادر به تغییر صحیح جامعه نیست. نراقی که دیرزمانی در غرب و جامعه روشنفکری زیسته بود، برای اولین بار در زندان با طبقات مختلف اجتماعی زمان شاه و انقلابیون ناراضی آشنا می شد.
احسان نراقی در کتاب معروفش از کاخ شاه تا زندان اوین، در صفحه 279 این کتاب به شرح احوال زندانیان مجاهدی می پردازد که گرچه خود زندانیان از طبقات محروم جامعه و توسط انقلاب سال 1357 آزاد شده بودند، اما رهبرانی فرصت طلب و آرمانی مخدوش را حامل بودند، آرمانی که هم از اسلام و هم از مارکسیسم، برداشت غلط و سوء استفاده کرده بود تا نیات قدرت طلبی و فرصت طلبی خود را توجیه کرده باشد.
اتفاقاً به همین دلیل و برهان، صلح طلبی و اصلاح طلبی و شناخت دقیق و کاربردی از ماهیت کاخ و زندان اوین روشنفکر آزاده ای چون نراقی بود، کسانی که مسیرشان از خون و کینه و انتقام می گذشت، همواره نراقی را سازشکار و وابسته به ساواک و وزارت اطلاعات، تبلیغ و شیطان سازی می کردند.
ولی نراقی که جامعه شناسی دقیق و با ظرافت بود و شناخت عملی از مجاهدین خلق داشت، در کتاب دیگری به نام آن حکایت ها، و در صفحه 136 این کتاب، اطاعت اعضاء از رهبران مجاهدین را الگویی استالینستی و مافیایی برشمرد و الگوی دیگر رفتارشان را به جمع معتادین تشبیه کرد، معتادینی که وارد جمع خود می شوند، افراد سالم جامعه را غیر خودی و غیر قابل اعتماد می دانند.
روزگاری که هنوز چنین انتقادات تند و عریان در جامعه روشنفکری از مجاهدین خلق، معمول و مرسوم نبود. ولی شناخت دقیق احسان نراقی، به او وسعت فکر و جسارت نقدی داده بود که بسیاری از سیاسیون و روشنفکران دیگر از آن عاجز بودند.
در ادامه چنین خصایل انسانی و شناخت دقیق از گروههای تروریستی و فرقه ای بود که نراقی را به آن واداشت تا با قربانیان این فرقه همواره تعاملی دوستانه و دلسوزانه داشته باشد و از هیچ کمکی در حق آنان دریغ نورزد. امری که در جامعه روشنفکری و سیاسی و اپوزسیون، شجاعتی اخلاقی و احساس مسئولیتی انسانی و شناختی دقیق را می طلبید که احسان نراقی تواماً همه را با هم داشت.
او نه تنها در سازمان یونسکو به وزیر مستضعفان شهره بود، به حق باید او را یکی از مددکاران و یاوران قربانیان فرقه مجاهدین برشمرد و این شناخت معرفتی و شهامت اخلاقی اش را تحسین کرد. او که سالها قبل تئوری ها و تحلیهای دقیقی از بنیادگرایی و کینه و انتقام مجاهدین را ارائه داده بود، امروزه و با خونی که از زخمهای خونچکان پیکر این فرقه سرریز است و شاهدش هستیم، صحت و سقم تحلیها و نقدهای نراقی بر همگان آشکار گردیده است.
با قدردانی از همه زحمات احسان نراقی در ارتباط با نصایحی که به حکومتها و در راه اصلاح امور مردم کرده است و همه شناخت دقیقی که از گروههای مخرب برای نجات جوانان پرشور ارائه داده و همه دلسوزیها و توجهاتی که به خیل قربانیانش داشته است، نهایت احترام و قدردانی را داریم. از خداوند بزرگ برای روح بزرگ نراقی کمال آرامش را می طلبیم. نامش زنده و یادش گرامی باد.


تحریریه ایران فانوس
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

صدای سرکوب شدگان
 

 

تحریریه ایران فانوس

27.11.2012

http://iran-fanous.de/middle/1586-Iran%20Fanous-Sedaye%20Sarkobshodeghan-27.11.2012.htm

 


روز یکشنبه 25 ماه نوامبر، مصادف با روز جهانی منع خشونت علیه زنان بود. بدین مناسبت روز دوشنبه 26 نوامبر، دهها تن از اعضای سابق مجاهدین خلق از کشورهای مختلف منجمله هلند و سوییس، در کشور آلمان دور هم جمع شدند تا برای اولین بار انجمنی متشکل از زنان جداشده از صفوف مجاهدین را تشکیل و اعلام بدارند.
در این گردهمایی و تاسیس انجمن زنان که تعدادی از زنان جداشده نیز حضور داشتند، پس از مراسم ابتدایی و دلایل وجود و تاسیس چنین کانونی متشکل از زنان استثمار و سرکوب شده، ابتدا خانم زهرا میرباقری رشته سخن را به دست گرفتند. این خانم که برای اولین بار پس از رهایی از فرقه، حضور خود را در چنین مراسم علنی و همچنین جدایی خود را اعلام می داشتند، به شرح نقض فاحش حقوق بشر و حقوق زنان در فرقه مجاهدین، پرداختند.
زهرا میرباقری، پس از شرح فرار خود از اردوگاه اشرف که طی چند سال قبل انجام گرفت، به نقض حقوق زنان در آن اردوگاه که مستقیماً تحت نظر و به دست رهبری سازمان انجام می گرفت، پرداخت. او از داستان حرمسرای رجوی و دلایل تشکیل و گامهای رو به صعودش، سخن گفت و اذعان داشت که این حرمسرای بزرگ به کمک زنان نزدیک به رهبری و منجمله خود مریم رجوی، پا گرفته است.


خانم میرباقری که اتهامات خود را همراه با اسناد و مدارک آورده شده از درون اردوگاه اشرف برملا کرده بود، در این رابطه گردنبندی را از گردنش خارج کرد که بر روی پلاکش عکس جوانی رهبری سازمان حک شده بود. او شرح داد که نتایج همه حیله ها و فریب های رجوی در ارتباط با زنان فریب خورده و قربانی، به اتاق خوابش ختم می شده است. خانم میرباقری همچنین لیست سیاهی را با خود به بیرون آورد که در آن لیست اسامی بیش از صد زن قربانی خشونت به چشم می خورد که آن زنان نگون بخت به دستور نظامی و ایدئولوژیک رهبری سازمان، رحم شان از بدنشان خارج شده و باصطلاح فرقه به قله رهایی صعود کرده اند.

خانم میرباقری در ادامه اعترافاتش به هدایای جالبی که از طرف رهبری سازمان به زنان اهداء می شد، اشاره کرد که مسعود رجوی هر از گاهی برای زنان اردوگاه لباس زیر، حوله، عطر و ادکلن، گردنبند و هدایای قیمتی دیگر ارسال می کرد.
دومین سخنران این جلسه شوک آور، خانم نسرین ابراهیمی بود. نسرین نیز پس از شرح فرار خطرناکش از اردوگاه اشرف، به نقض بی نظیر حقوق زنان در فرقه پرداخت که چگونه مسعود رجوی در هر فرصتی که به دست می آورد و با لباس راحتی، زنان اردوگاه را گرد خود فرا می خواند و با آنان شوخی های زنانه می کرد و لاس می زد. جلساتی که بسیار محرمانه و غیرمردانه شمرده می شد، جلساتی که حضور و یا اخبارش برای مردان اردوگاه تابو و خط قرمز شمرده می شد. دختران جوان و زیبایی که بعد از چنین جلساتی ناچار به خودکشی و یا سر به نیست می شدند.

 


در خلال برنامه، یاد و خاطره دو تن از زنان پیش کسوت این راه پر فراز و نشیب که فوت شده بودند، ارج گذاشته شد و همچنین پیام خانم رابعه شاهرخی معروف به مادر رضوان، که به مناسبت تشکیل انجمن زنان از سوئد ارسال شده بود قرائت شد.
خانم سلطانی یکی دیگر از سخنرانان در جلسه بود که در گامی فراتر، مناسبات فرقه ای و اوج دنائت و رذالت رهبری سازمان را برملا کرد که او همچون یک بیمار جنسی نه تنها از برهنگی زنان دربارش لذت می برد و ساعتها خود را مشغول می کرد، بلکه هر از گاهی جمعی از زنان را به اتاق خواب خود می کشاند و اسم این کارش را معراج جمعی گذاشته بود.
خانم سلطانی که خود از نزدیکان به رهبری سازمان بوده و عمد داشت تا برای کسب اطلاعات محرمانه بیشتر تا نهایت داستان انقلاب جنسی رهبری مجاهدین را دنبال کند، اطلاعات شخصی و غیر اخلاقی را از رهبری سازمان برملا کرد که او چگونه عاشق رقص برهنگی زنان بود و نام آن رقص را رقص رهایی، نامیده بود.
همچنین زنان دیگری از استثمار و سرکوب زنان در فرقه مجاهدین گفتند که چگونه رهبری سازمان در همه مراحل و گام به گام توانسته بود حقوق زنان را در سازمان نقض کرده و النهایه آنان را به شدیدترین وجهی به رقص برهنگی و اتاق خواب خود بکشاند.

 


جدایی فرزند از مادر به بهانه جنگ، طلاق زوجین به بهانه تسریع در امر مبارزه، جنگ و شهادت تحت عنوان مبارزه برای آزادی و النهایه خارج کردن رحم زنان به بهانه صعود به قله رهایی و از دست دادن تمامی جسم و روح زنان به بهانه وفاداری به رهبری، کار طاقت فرسا، حضور مادام العمر در کمپ های اسارت، تحقیر ایدئولوژیک و تشکیلاتی و سرکوب تمام عیار تمایلات جنسی و عاطفی و انسانی زنان، بخشی از نقض حقوق زنان در فرقه مجاهدین، در طی این جلسه اعتراف و شمرده شد.
در پایان این نشست که حتی برای زندانیان و قربانیان مرد این فرقه، شوک آور و حیرت انگیز بود، زنان قربانی به پرسش های تعدادی از مردان پاسخ گفتند. این انجمن که تاسیس خود را در این روز اعلام داشت، همچنین اذعان داشت که در روزهای آینده و با ابزار کاری که به دست آوردند، مراحل دیگر و برگهای دیگری از نقض حقوق زنان در فرقه مجاهدین را اعتراف و افشاء خواهند کرد.

 

توضیح: در مطلب فوق به نام خانم نسرین ابراهیمی آورده شد که مسعود رجوی هر از گاهی برای زنان اردوگاه هدایایی چون حوله، عطر و ادکلن و گردنبند و غیره ارسال می کرد، در حالیکه این خبر توسط خانم زهرا میرباقری افشااء شده است. با پوزش مجدد از خانمهای نسرین ابراهیمی و زهرا میرباقری.


تحریریه ایران فانوس

 


 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد