_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon@iran-ghalam.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

فیل مریم رجوی ترکید

با شروع تحقیقات دولت امریکا در مورد نفوذ تروریستهای رجوی در پنتاگون یک سایت دیگر رجوی بسته شد

 

 

حامد صرافپور، صفحه فیسبوک، بیست و چهارم ژانویه 2013
لینک به منبع

 

 

سه هفته پیش فرقه رجوی با صرف بودجه های کلان و یاری گرفتن از لابی های اسرائیلی خود (خاخام زوکر و دستیارانش) توانست یک گزارش مجعول و مبهم را بدرون کتابخانه این وزارتخانه نفوذ داده و قبل از چک نهایی آنرا در رسانه های خویش انتشار دهد. البته راجع به این گزارش سایت رادیو فردا توضیحاتی انتشار داده بود اما هیچ اشاره ای به جداشدگان از فرقه رجوی در آن نبود. با اینحال سایتها و رسانه ها و چماقداران فیسبوکی مجاهدین بلافاصله با بسیج شبهه برانگیزی حمله و هجوم بی سابقه ای علیه جداشدگان آغاز نمودند که همین حرکت بخوبی نشان می داد گزارش ارتباط مستقیمی با مریم قجرعضدانلو و فرقه رجوی دارد:

http://www.radiofarda.com/content/f10-pentagon-reports-
says-iranian-spies-have-global-reach/24815490.html

 

با وجود غافلگیر شدن برخی از هموطنان ایرانی، تعدادی از منتقدان جداشده از مجاهدین دست به افشاگری زده و اعلام نمودند که این گزارش چیزی جز سلسله مطالب کهنه شده در سایتهای مجاهدین که توسط لابی هایشان و شخص خاخام زوکر وارد گزارش پنتاگون شده نیست، و در واقعی سناریویی است تا با آن جلوی افشاگری بیشتر جداشدگان را بگیرند، افشاگریهایی که بخصوص در چند ماه اخیر سرتاپای تشکیلات فاسد رجوی را به لرزه در آورده بود. هرکس سری به سلسله سایتها و صفحات فیسبوکی مجاهدین بیندازد خیلی خوب متوجه تبلیغات گسترده و سرمایه گذاریهای کلانی که مریم قجرعضدانلو در این مورد کرده بود خواهد شد.

با این وجود، هنوز جوهر گزارش مبهم منتسب به پنتاگون نخشکیده بود که ترفند رجوی لو رفت و فیلی که به هوا فرستاده بودند ترکید، و خیلی زود مسئولان پنتاگون متوجه رکبی که مجاهدین به آنها زده بودند شدند و آنگونه که یکی از مسئولین مربوطه اعلام کرده است، این گزارش تا زمانی که بررسی مجدد شود از دسترس خارج می شود:

http://www.radiofarda.com/content/f2-iran-report-on-spies
-unavailable-due-to-mistakes-revision/24881468.html

 

با اعلام چنین خبری، طبیعتاً سران مجاهدین دچار مشکل جدی خواهند شد و مسئولین مربوطه در پنتاگون حتماً بررسی خواهند کرد تا بدانند چه کسانی پشت این قضیه قرار داشته و چه بودجه هایی دریافت نموده اند. در نتیجه دست اندرکاران فرقه رجوی در این پروژه برای اینکه بتوانند از زیر تبعات بعدی این کلاهبرداری در بروند از همین الان به تکاپو افتاده و در صدد پنهان سازی تمامی مدارک مربوطه هستند. اولین حرکتی که از آنان مشاهده شده، خاموش کردن برخی از سایتها که گزارش منتسب به پنتاگون از آن خوراک خبری گرفته است می باشد که از جمله می توان به خاموش کردن سایت «ایران ترور» اشاره نمود که از صبح امروز از دسترس خارج شده و خاموش گشته است. باید دید اقدامات بعدی رجوی برای ماستمالی این کلاهبرداری بزرگ چه خواهد بود.

 

حامد صرافپور
24 ژانویه 2013

 

در ادامه

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

افول «مهر تابان» در میان یاران و متوسل شدن فرقه به یک زن سوری برای انگیزش نیرو

 

 

حامد صرافپور، بیست و سوم ژانویه 2013
لینک به منبع (صفحه فیسبوک آقای صرافپور)

 

در پی رسوایی روز افزون مسعود و مریم رجوی بخاطر فسادهای ایدئولوژیک و جنسی و تشکیل حرمسرای رهایی بخش، و برملا شدن جنایت زن ستیزانه ی آنها در ارتباط با بیرون کشیدن رحم و تخمدان بسیاری از زنان مجاهد، اعتراضات و تناقضات شدیدی در میان اعضای باقیمانده در لیبرتی بوجود آمده و بسیاری از هواداران قدیمی این زوج خائن نیز به مرور ریزش نموده و جز تعدادی جیره خوار برایشان باقی نمانده است. این بحران عمیق از یک سو شیر همیشه مخفی را وادار به واکنش کرده و موجب شده تا وی با لحنی مرگ آلود و ضعیف طرح پاسخ به صورت مسئله هرزگی و خیانتهای خود را به آینده ای نامعلوم حواله کند، و از سویی دیگر بخاطر شکسته شدن قداست خود و همسرش مریم و تأثیر ناپذیر بودن به مانند گذشته در مناسبات داخلی، تلاش می کند الگوهای انگیزشی دیگری را جایگزین مریم قجر نماید تا شاید از حجم ریزشها کاسته و امکان دیگری جهت فریب دختران و پسران جوان پیدا شود تا آنان را به دام بکشاند.

می دانیم که طی ربع قرن گذشته آنچه برای مناسبات داخلی و یا حتا خارج از مناسبات تشکیلاتی این فرقه می توانست انگیزاننده باشد تا هم نیروهای جدید جذب شوند و هم نیروهای قدیمی استوارتر شوند، انتشار و تبلیغات فراوان روی زنان مجاهد و رژه و مانور و عملیاتهای آنان بود که مهمترین آن تصاویری از مریم قجر سوار بر تانک و در لباسهای نظامی بود. این امکان البته پس از تخلیه اشرف برایشان فراهم نیست چرا که در لیبرتی نه می توان رژه برگزار نمود و نه می توان لباس نظامی پوشید. مریم هم به حدی رسوا شده که کمتر کسی در لیبرتی می تواند با دیدن عکسهای سیر و سفر ایشان در لباسهای رنگارنگ انگیزه بگیرد و در دل به او طعنه نزند:

بدین ترتیب رهبری این فرقه مخوف که دیگر همچون سابق قادر به دجالگری و فریب نیروهایش نیست تا قدرت پوشالی دوران صدام را به نمایش بگذارد و به اربابان آمریکایی و اسرائیلی ارائه دهد تا ایشان را مثل شورشیان لیبی و سوریه بکار بگیرند و به آنها لقب «ارتش آزادی» بدهند، به فکر چاره افتاده تا آن هیبت و هیمنه از دست رفته را به شکل دیگری جبران نماید تا ریزش نیروهایش بیش از این سرعت نگیرد و از دماغ ابرقدرتها نیفتد... ولی چاره چیست؟

با افول درخشش «مهر تابان آزادی!» در میان گوهرهای بی بدیل و نوامیس ایدئولوژیکی شیر خفته، دست اندرکاران فرقه به فکر تغییر الگو افتاده اند تا بحران درونی را کاهش دهند. برای اینکار چماقداران مسعود رجوی در فیسبوک و برخی وبلاگهای وابسته دست به انتشار تصاویری از یک زن سوری ساکن کانادا زده اند که سال گذشته توسط دولت کانادا در راستای تبلیغ برای آلترناتیو دست ساز غرب به ترکیه اعزام شده تا خوراک خبری-تبلیغی رسانه های مختلف شود و جبرانی باشد برای عدم وجود زن در میان شورشیان مسلح سلفی و القاعده و طالبان!... و بدین ترتیب به آلترناتیو دست ساز غرب وجهه دمکراتیک و آزاد بدهد. نام این زن « ثویبه كنفانی» است که مشخصاً به همراه شوهرش در راستای یک هدف سیاسی-استعماری توسط دولتهای غربی از کانادا با حقوق و مواجب کافی به ترکیه اعزام شده و در آنجا فقط نقش نمایشی را ایفا می کند و دستاویزی برای حرکت تبلیغی مجاهدین نیز شده است:

همانطور که مشاهده می شود، فرقه رجوی در اوج رسوایی و درماندگی دست به دامان این زن سوری شده تا بلکه به نیروهای وامانده و باقیمانده خویش انرژی و انگیزه برساند!. اما نکته ای که در یکی از عکسهای منتشره قابل توجه است اینکه چون سران فرقه نتوانسته اند بیش از یک زن در سوریه پیدا کنند که بتوانند آنها را لااقل به عنوان یک تیم نظامی به نمایش گذاشته و به خورد زنان مجاهد بدهند، عکسهای مختلف همین یک زن را توسط نرم افزار فتوشاپ به گونه ای در یک تصویر گنجانده اند که گویی یک گروه از زنان با سلاحهای مختلف مشغول نبرد در میدان جنگ هستند! و جالبتر اینکه بر روی همین عکس نوشته اند: «زنان رزمنده در ارتش آزاد سوریه»! تا از این طریق بتوانند زنان نگونبخت و اسیر در لیبرتی را فریفته و به زعم خود انگیزه دهند!:

و طنز داستان اینجاست که بعد از دهها سال ادعای شرف و افتخار و آزادیخواهی کردن برای زنان مجاهد که سمبل شان مریم قجرعضدانلو با لقب «سیمرغ» و «مهرتابان» بود، اینک از فرط پیسی دست به دامان این زن سوری-کانادایی شده اند که سیاستمداران غرب جهت تبلیغ به مرزهای سوریه و ترکیه فرستاده اند. و او الان مظهر شرف و آبروی زنان مجاهد در تاریخ معاصر شده است!... عبرت روزگار را ببینید:

این واقعیتها نشان می دهد که تا چه حد رجوی درمانده و سردرگم شده است که نه تنها دیگر مثل گذشته های دور قادر نیست با استفاده از اسم «مجاهدین خلق» ایرانیان را به خود جذب نماید که دیگر حتا قادر نیست با نام «مریم» نیروهای خود را هم حفظ کند و به ناچار دست به دامان شورشیان سوری شده و مدام تلاش می کند در چشم اربابان اسرائیلی-آمریکایی نام «ارتش آزاد» سوریه را برجسته نماید که شاید با توسل به آنها بتواند به یاد دوران حضور «ارتش آزادیبخش ملی» جایی در دل آنان پیدا کند.

لازم به یادآوری است که از چندی پیش دست اندرکاران فرقه رجوی در فیسبوک دست به ایجاد یک صفحه با عنوان «حمایت از مردم سوریه» زده اند و در آن با بازتولید و تکثیر اینگونه عکسها و مطالب مشابه، تمام تلاش خود را بکار می گیرند تا زیر پوش حمایت از مردم سوریه، ایرانیان را نیز اغفال نموده و سمت و سوی آنان را به لیبیایی و سوریایی کردن ایران کانالیزه نماید. بر ایرانیان آزاده است که مراقب سایتها و صفحات و وبلاگها و همچنین انجمنهای پوششی فرقه رجوی باشند و با دیدن عکسها و آیدی ها و رنگهای مطلوب خود در دام حقه های حقیر رجوی نیفتند. (قبلاً هم از سوی جداشدگان هشدار داده شد که «آژانس ایران خبر» یکی از جاسوسخانه های فرقه رجوی است اما هیچ اسم و عنوانی از این فرقه در آن یافت نمی شود تا بتوانند جوانان را فریفته و به جاسوسی بیگانگان بکشانند):

همانطور که ملاحظه می شود گردانندگان این صفحه تلاش کرده اند از رنگهایی استفاده شود که به دلیل حوادث بعد از انتخابات 1388 مورد علاقه مردم باشد و برایشان جاذبه داشته باشد و با رنگهای مورد استفاده شورشیان سوری نیز در تضاد نباشد. و البته در این صفحه نیز هیچ نام و نشانی از مجاهدین یافت نمی شود چون بخوبی می دانند که نام این فرقه مورد تنفر مردم ایران است.

حامد صرافپور
22 ژانویه 2013

 

در ادامه

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نقدی بر سفر و گزارش وکلای اشرفی!

 

 

حامد صرافپور، پاریس، بیست و یکم ژانویه 2013
لینک به منبع (صفحه فیسبوک آقای صرافپور)

 

مریم قجرعضدانلو که سالهاست مقر فرماندهی عملیات تروریستی خود را از اشرف به اورسوراواز فرانسه منتقل نموده است، باز هم در راستای استمرار اسارت ساکنان لیبرتی دست به همان ترفند کهنه «استفاده از وکیل» زده و تعدادی از وکلای حقوق بگیر خود را با صرف هزینه های کلان بسیج نموده تا به اسم «نمایندگان و وکلای مجاهدین اشرفی» به طرح استدلالهای بی پایه و اساس پرداخته و خط سیاسی او را پیش ببرند...

البته این قضیه چیز تازه ای نیست و سران فرقه از همان ابتدای سقوط صدام برای فریب دادن اعضای بی خبر از همه جای خود در اشرف مدعی شدند که خواهر مریم برای همه وکیل گرفته تا کارهای قانونی آنان را برای خروج از عراق ردیف کنند. هنگام مصاحبه با وزارت خارجه آمریکا نیز به هرکدام از نفرات یک اسم می دادند و می گفتند که این اسم وکیل تو است و اگر آمریکاییها می خواستند شما را سین جیم کنند بگویید ما جواب نمی دهیم و اگر مشکلی هست با وکیل ما تماس بگیرید!. البته این به معنای داشتن چنین وکیلی به عنوان وکیل خصوصی نبود، بلکه ترفندی بود برای اینکه نیروها را فریب دهند تا این تصور را داشته باشند که سازمان برایشان وکیل گرفته است تا آنها را به خارج ببرد!.

بله، این همان حقه کثیفی بود که مسعود رجوی گام به گام پیاده می کرد. وکلایی که فرماندهان بالای مجاهدین نام آنان را به افراد می دادند کسی نبودند جز همان اشخاصی که وی با صرف هزینه های نجومی جهت پیشبرد کار مهمترین سوگلی اش یعنی مریم قجرعضدانلو در فرانسه و آزادی او از بازداشت استخدام نموده بود و بعدها نیز از همین افراد در راستای حفظ اشرف و حمایت از مریم در مسائل مختلف استفاده می شد و تا همین الان می دانیم که دهها وکیل اروپایی و آمریکایی و عراقی را در کارهای مختلف بسیج می کند تا بیانیه بدهند و به امضا برسانند.

در نتیجه، اینکار سابقه ده ساله دارد و این افراد هم که امروز از آنها نام می برد کسی نیستند جز همان حقوق بگیران مریم قجر در راستای پیشبرد خط سیاسی او که چیزی جز طولانی تر کردن دوران اسارت لیبرتی نشینان نیست اما همین وکلا را به اسم نمایندگان مجاهدین اشرف معرفی می نماید:

http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=122815

 

اما آنچه که در گزارش این به اصطلاح وکلای مجاهدین اشرف یافت می شود مقادیری استدلالهای سراسر بی محتوا و بی ارزش است که طبعاً هیچ ارزش حقوقی نمی تواند داشته باشد و اگر کسی کمترین اطلاعی از داخل اشرف و لیبرتی داشته باشد بخوبی می تواند همه این گزارش را زیر سوآل ببرد. در بخشهایی از گزارش چنین آمده است:

)))طی چند گفتگوی جداگانه يونامی به صورت کمک کننده يی رئوس بحثهای حقوقی دولت را به ما توضيح داد که به نظر ما با عجله و بدون دخالت چندانی از جانب وکلا سرهم بندی شده بودند. ما فکر نمی کنيم که هيچ يک از اين بحثها به عنوان يک موضوع قانونی مانع جدی برای موفقيت ما ايجاد کند. بحثها شامل اين موارد می شود:

الف. يک ادعا اين است که هيچ تعهد عامی برای جبران خسارت مجاهدين تحت قوانين عراق وجود ندارد. حال آن که قانون عراق به طور حتم نياز به تأمين خسارت در موارد مصادره اموال را به رسميت می شناسد. ساکنان کاملاً آماده اند اين مسأله را به يک وساطت بين المللی واگذار کنند تا اختلافات حل و فصل شود.

ب. ادعای ديگر اين که سازمان مجاهدين به عنوان يک نهاد در عراق از موقعيت حقوقی برخوردار نيست. "حال آن که ما چندين بار ديده ايم که در گذشته دادگاههای عراقی استاتوی مجاهدين را به عنوان يک شخصيت حقوقی به رسميت شناخته اند.")))

موارد فوق البته هرکدام قابل بررسی است که به لحاظ حقوقی و بین المللی به آن پاسخ داده شود ولی در یک کلام باید گفت که:

اولاً برخلاف ادعای این وکلا فرقه مجاهدین خلق در لیست تروریستی عراق قرار دارد و مصادره اموال آن فرقه به عنوان یک گروه تروریستی در هیچ کجای جهان التزام خسارت به همراه ندارد. ضمن اینکه اموال این تشکل مافیایی متعلق به رهبری فرقه نیست بلکه بخش عمده آن متعلق به مردم عراق است که صدام به رجوی هدیه کرده بود. بخش دیگری از آن هم متعلق به اعضایی است که در دست رجوی اسیر هستند و بایستی هنگام جدا شدن از فرقه به آنها مسترد گردد. به این ترتیب بحث جبران خسارت یک بحث انحرافی است.

دوم اینکه با توجه به حضور مجاهدین در لیست تروریستی عراق، اینکه یک قاضی بعثی در یک دادگاه رابطه نزدیکی با مجاهدین داشته باشد و با گرفتن پولهای کلان حکمی به نفع مجاهدین صادر کرده باشد نمی تواند مبین مشروعیت ایشان باشد و قانون اساسی این کشور را زیر سوآل ببرد. مجاهدین حتا در زمان صدام نیز به عنوان یک نهاد در نظر وی شناخته نمی شدند و اتفاقاً رجوی هم مدعی بود که کاملاً مستقل است و پادگان اشرف مثل بخشی از ایران در خاک عراق می باشد. حال این وکلا بر چه مبنایی ادعا می کنند که مجاهدین آنهم در دوران بعد از صدام یک نهاد در عراق می باشند جای سوآل دارد. گویا این وکلا حتا خبر ندارند مجاهدین از نظر مردم و دولت عراق یک گروه تروریستی هستند که در جنایات صدام و کشتار کردهای عراقی نقش داشته و هرگز نمی توانند در عراق به رسمیت شناخته شوند.

وکلا در ادامه مدعی می شوند که:

(((ج. اين ادعا که سازندگيهای مجاهدين در اشرف با پولی که صدام حسين از اموال مردم عراق دزديده است، حال آن که هيچ گونه مدرکی برای اثبات اين اتهام در تمامی 9سال گذشته بعد از سرنگونی دولت عراق هيچ گاه ارائه نشده است. يعنی اين صرفاً يک تهمت سياسی است. و نه يک ادعای قانونی که ضمنا با بسياری از قوانين پايه يی مانند قانون مسئول بودن هر دولت در قبال تعهدات دولتی که جايگزين آن می شود مغايرت دارد. همچنين يک واقعيت محرز اين است 50 درصد تأسيسات اشرف بعد از سال 2003، بعد از سقوط دولت صدام حسين و در شرايطی ساخته شده که استان ديالی تحت حاکميت ايالات متحده بوده است.)))

این ادعا به حدی سست و تمسخر برانگیز است که برای درک آن نیازی به درجه وکالت نیست. دهها کلیپ ویدیویی در یوتوب دال بر این واقعیت تلخ است که مجاهدین به کرات از استخبارات عراق پولهای نجومی گرفته اند و شخص مسعود رجوی نیز در حال چک و چانه زدن برای دریافت سود بیشتر در قبال قاچاق نفت عراق است و مهدی ابریشمچی به صراحت راجع به دستمزد ماهانه 7 میلیون دلار صحبت می کند وقتی که طرف مقابل او یکی از سران استخبارات عراق می باشد و نمونه های متعدد دیگر...

با اینهمه مدرک چگونه یک وکیل می تواند مدعی شود که هیچ مدرکی برای اثبات پول گرفتن رجوی از صدام وجود ندارد که با آن در اشرف سازندگی کرده باشند؟ آیا جز این است که این وکلا حتا به حرفه خود نیز خیانت کرده و با گرفتن رشوه های کلان به چنین سخنانی روی آورده اند تا خیانت و پلیدی رجویها را ماستمالی کنند؟ فرض بگیریم که بخش عمده این سازندگی در زمان سقوط صدام انجام گرفته باشد (که می دانیم چنین نیست و اساس ساختمانها و سازه های موجود به جز بخشهایی از پارک و استخر و زمین فوتبال... در زمان صدام ساخته شده اند) آیا وقتی ثروت کسی از پولهای توجیبی صدام حسین بوده باشد تفاوتی دارد که با آن پولها چه زمانی ساختمان و سازه ای برپا کرده باشد؟ آیا این وکلا نادان هستند یا مردم جهان را نادان می پندارند؟

ادامه گزارش چنین می گوید:
(((د. ادعای ديگری که مطرح می شود اين است، هر ارزشی هم که مجاهدين به اشرف اضافه کرده باشند خيلی کمتر از کرايه زمينی است که در اختيار آنها بوده و مجاهدين هيچ وقت پولی بابت آن نداده اند و از آنها خواسته نشده که بپردازند. طرح اين ادعا نيز در حالی است که هيچ گاه به طور ضمنی يا به طور مشخص تلاشی برای گرفتن اجاره به عمل نيامده بود.

هـ. همچنين ادعا می شود که سازندگيهای صورت گرفته بدون اجازه بوده در نتيجه غيرقانونی است، حال آن که دولت سابق عراق حقوق مجاهدين را برای سازندگی در اشرف به رسميت شناخته بود و از سازندگيهای بسيار گسترده در اشرف آگاه بود و هيچ گاه هيچ گونه مخالفتی ابراز نکرده بود. همچنين همان طور که قبلاً گفته شد دست کم نيمی از سازندگيها تحت نظارت آمريکا انجام شده است.)))

در بند دال چنین استدال شده که تلاشی در راستای گرفتن اجاره به عمل نیامده بوه است!. سوآل اینجاست که چه کسی بایستی از آنها اجاره می گرفته است؟ تا چندسال پیش که عراق همچنان در دست نیروهای آمریکایی بود و دولت پایداری شکل نگرفته بود که بتواند بر مجاهدین و اشرف هژمونی داشته باشد و اعمال قدرت کند، و از زمانی هم که اشرف به طور کامل به دولت عراق تحویل داده شد، پروژه خروج مجاهدین از اشرف استارت خورد که با دخالتهای سیاسی آمریکا و فشارهای بخشی از بعثیهایی که برخی از پستهای دولتی را با کمک آمریکا اشغال نموده بودند و نیز به دلیل واکنشهای سازمان ملل و فشار برخی سیاستمداران بازنشسته و کهنه اروپایی که مریم رجوی به استخدام خود در آورده بود تا لابی گری کنند، باز هم دولت عراق قدرت کافی برای تسلط بر امور اشرف را نداشت. حال چه کسی بایستی برای گرفتن اجاره تلاش می کرد؟

اما نکته مهمتر اینکه: اگر دولت عراق بحث اجاره را پیش می کشید، این همان چیزی بود که رجوی می خواست. اگر رجوی موفق به گرفتن یک قرارداد جهت به اجاره گرفتن اشرف می شد مگر بعد کسی در عراق متزلزل قدرت داشت که او را از آنجا اخراج کند؟ وی با پولهای نجومی اهدایی صدام حسین می توانست صدها وکیل و وصی و انجمن حقوق بشری را در همه جا به خدمت بگیرد که این اجاره را سال به سال تمدید کنند و هیچکسی هم نمی توانست وارد آنجا شود و دخالت کند... می بینید که چگونه این وکلا هم بازیچه ای برای رجوی شده اند؟

در مورد بند بعدی هم همین مسئله را باید عنوان نمود که کدامین دولت چنین مجوزی به رجوی داده بود که در اشرف سازندگی کنند؟ این ترفند رجوی بود برای اینکه بگوید اینجا را من ساخته ام و باید اشرف متعلق به من شود. زمانی که اینجانب (حامد صرافپور) در اشرف حضور داشتم شورای رهبری مجاهدین از طرف مسعود اینگونه مطرح نمودند که اگر کسی بخواهد ما را بیرون کند می گوییم تمام این ساختمانها را ما ساخته ایم و اینجا متعلق به ماست. از آن به بعد بود که پروژه های سازندگی را با شدت بیشتری استارت زدند تا در صورت فشار برای خروج مدعی اشرف شوند. اینها ترفند رجوی بود که کسی را نمی تواند جز ساده دلان بفریبد. از آن طرف، دولت عراق هم هرگز به رجوی مجوز نداده بود و دقیقا از اواخر سال 2004 میلادی که شورای موقت حکومتی کارهای عراق را مدیریت می کرد به مجاهدین اعلام کرده بودند که باید عراق را ترک کنند. به این ترتیب از همان اول قرار بر ماندن مجاهدین نبود که مجوزی برای ساخت و ساز به آنها داده شود.

ملاحظه می کنید که این گزارش تا چه حد به لحاظ استدلال و منطق ضعیف می باشد و جز تکرار همان دعاوی بی ارزش مجاهدین نیست که تحویل این دو وکیل داده شده تا بیان کنند. همان کاری که همیشه مجاهدین انجام می دهند و به اسم کسانی دیگر به ثبت می رسانند.

 

در ادامه

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

درماندگی رجوی (مجاهدین خلق) و ترفندهای حقیرانه برای برون رفت از بحران

 

 

حامد صرافپور، هفدهم ژانویه 2013
لینک به منبع در صفحه فیسبوک آقای صرافپور

 

طی هفته های گذشته که فرقه مجاهدین از همه سو زیر ضرب قرار گرفته و افشاگریهای جداشدگان شخص مسعود رجوی و نیز مریم قجرعضدانلو را بشدت بی آبرو کرده و مورد ننگ و نفرت هموطنان قرار داده است، سران فرقه تنها راه چاره را در ایجاد بحرانهای خارجی و حمله و هجوم به منتقدین و جداشدگان یافته و از آنجایی که گفته هایشان علیه جداشدگان در بین ایرانیان کارآیی نداشته و به تمسخر گرفته شده است، به طرز عجولانه و مفتضحانه ای تلاش می کنند یاوه های پیشین خود را در قالب «گزارش وزارت دفاع آمریکا» مشروع و رسمی جلوه داده و به خورد ایرانیانی بدهند که بشدت از آنان منزجر اند. در اینجا ذکر چند نکته جهت آگاهی عزیزان هموطن خالی از فایده نیست:

1-همانطور که در بالا بدان اشاره شد رجوی ضربات استراتژیک و کوبنده ای از جداشدگان طی چندسال اخیر (و بویژه در یکسال گذشته) دریافت نموده به نحوی که از آن همه ایرانیان به اصطلاح «حامی مقاومت» جز تعدادی که از قدیم جیره خوار وی بوده اند برایش باقی نمانده است. تلاشهای چندساله رجوی برای ترور و تخریب سیاسی جداشدگان نیز با فرار روزافزون اعضای فرقه به گِل نشسته و جز به تمسخر هرچه بیشتر هموطنان نیفزوده است. علاوه بر آن، تلاشهای رجوی جهت حبس ابدی باقیمانده ی اعضایش در عراق و هیاهو جهت باجگیری از سازمان ملل که با انواع اقدامات مخرب در تأسیسات لیبرتی و انواع سندسازیهای لو رفته همراه بود هم دیگر جواب نداشت و افشاگری بی امان جداشدگانی که هر روز از اشرف و لیبرتی فرار می کردند ترفندها را یکی بعد از دیگری نقش برآب نمود... این رخدادها به حدی رجوی را سردرگم و درمانده ساخته که چاره ای جز صرف کردن هزینه های نجومی برای یافتن راهی که جداشدگان را ترور شخصیتی نموده و افشاگریهای آنان را خنثی سازد نیافته است.

در این راستا بزرگترین فیلی که توانست هوا کند تا به زعم خود علیه جداشدگان بکار گیرد، جا دادن مجموعه ای از مطالب فسیل شده در سایتهایش به درون گزارشی با عنوان و اسم پنتاگون بود. اینکار البته توسط لابیهای فرقه که برای کوچکترین کاری دهها هزار دلار دستمزد می گیرند انجام شد، گزارشی که هیچگونه جنبه قانونی و اجرایی ندارد و به گفته ی یکی از مقامات آمریکایی صرفاً لینکی به سایتهای مجاهدین بوده است که بعید است حتا سال دیگر هم انتشار یابد.

از آن پس هموطنان مشاهده کردند که حمله و هجوم بی سابقه ی رسانه های مختلف مجاهدین علیه جداشدگان به طرز هیستریک و دیوانه واری آغاز گردید. حملاتی که از فیسبوک تا سایتهای رسمی و تلویزیون ماهواره ای مجاهدین را در بر می گرفت و امروز بعد از دو هفته کاملاً روشن شده که رجوی روی این مسئله سرمایه گذاری های کلان کرده بوده است. جالب اینجاست که سایت اصلی مجاهدین این خبر را دیرتر از بقیه سایتها و خبرگزاریها انتشار داد تا آبشخور اصلی این گزارش برجسته نشود، اما حمله و هجوم بی سابقه هواداران این فرقه (که هرکدام با دهها آیدی مختلف در فیسبوک ظاهر می شوند) و انبوه سایتهای پوششی آنها بخوبی ترفند رسوای رجوی را افشا نمود که هدف از وارد کردن چنین گزارشی در وزارت دفاع آمریکا چیزی جز تخریب جداشدگان و منتقدان که اکنون بزرگترین چالش پیش روی وی می باشند نبوده است.

از این پس می توان در سایتهای مختلف و با عناوین مختلف (از جمله به اسم شورای ملی مقاومت) مطالب گوناگونی به همراه عکسهای مختلف جداشدگان را مشاهده نمود که تماماً ناشی از درماندگی و واماندگی رجوی در برابر افشاگریهای کوبنده منتقدانش می باشد. عجبا که رجوی بعد از دهها سال شعار «ضدامپریالیستی» و ادعا برای سرنگونی جمهوری اسلامی، اینک تمام هّم و غمّ او مقابله با تعدادی جداشده است که هیچ سلاحی جز قلم و زبانشان ندارند و هیچ رسانه ای هم حاضر نبوده از ترس ترورها و تهدیدهای رجوی به آنها اجازه گفتگوی مستقیم تلویزیونی با مردم را بدهد. اما همین امکان محدود که شامل تنها چند سایت اینترنتی می شود آنچنان رجوی را دچار رعشه ی مرگ نموده که برای تخریب آنان (جداشدگان) دست به دامان «امپریالیسم» شده است!. جالب اینجاست که رجوی برای چندین سال تلاش می کرد هیچ عکس قابل توجهی از جداشدگان انتشار ندهد و یا عکسهایی جهت تحقیر آنان باشد اما ضربه چنان کوبنده بوده که امروز به طرز شگفتی تمامی عکسهای آنان را با بهترین شکل ممکن انتشار می دهد!!!

2-رجوی به موازات مقابله و هجوم به منتقدان و جداشدگان، ترفندهای دیگری نیز برای ایجاد تنش بین ایران و دیگر کشورها در پیش گرفته است تا بحرانهای داخلی خود را به هر شکل ممکن بپوشاند و تحت الشعاع آن قرار دهد. از جمله می توان به حوادث اخیر در عراق اشاره نمود که وی از اعتراضات موجود علیه دولت مالکی بهره برداری کرده و تعدادی از کارگران عراقی (که از دوران صدام حسین حقوق بگیر مجاهدین هستند) و تعدادی از بعثیهای هوادار صدام حسین (که پس از سقوط او حقوق بگیر رجوی شدند) را به مراکز تجمع مردم معترض می فرستد تا با آتش زدن پرچم ایران و دادن شعارهایی علیه جمهوری اسلامی از یک طرف مردم را تحریک و جذب خود کنند تا جریان را به نفع مجاهدین سمت و سو دهند و از سویی چنین بنمایانند که گویی همه مردم در آن تجمعات به آنجا آمده اند تا علیه ایران شورش کنند! عکسهایی که از تظاهراتها انتشار یافته بخوبی نمایانگر همین واقعیت است که جز تعدادی انگشت شمار که جلوی دوربین عکاسی خودشان ژست گرفته اند، دیگر مردم سرگرم اعتراضات به حق خودشان می باشند.

علاوه بر اینگونه نمایشهای مفتضح (که از فرقه رجوی با توجه به وطنفروشی دور از انتظار نبوده است)، نسبت دادن برخی عملیاتهای تروریستی چند روز گذشته به نوری مالکی نیز بخشی از این ترفند مخرب و مفتضح است تا ضمن تخریب چهره نوری مالکی و دامن زدن به تضادهای قومی و مذهبی، به نوعی جمهوری اسلامی را نیز به دلیل حمایت از مالکی به چالش بکشانند. بمبگذاری روز گذشته در کرکوک از این نمونه ترفندها می باشد. با توجه به انواع عملیات تروریستی که رجوی با کمک افرادی چون طارق الهاشمی و بعثی ها در عراق انجام می داد تا به حجم تنشها بیفزاید و خود را از زیر فشار بیرون بکشاند، بعید نیست این عملیات تروریستی نیز با کمک همین فرقه انجام گرفته باشد تا به فضای تنش در عراق بیفزایند و موجبات سقوط مالکی را فراهم کنند. چرا که رجوی بخوبی می داند با حضور مالکی و دیگر نیروهای ضد بعث راهی برای فرار پیدا نمی کند و بر این تصور است که شاید با آمدن کسانی چون طارق الهاشمی (که به جرم شرکت در اقدام تروریستی فراری شده است) یا ایاد علاوی بر کرسی قدرت بتواند خام خیالانه دوران اقتدار پوشالی زمان صدام خویش را بازگرداند و حضور خود در عراق را تثبیت کند. در واقع رجوی تلاش می کند با نسبت دادن هر عملیات تروریستی به نوری مالکی، مسیر سقوط او را فراهم نماید تا شاید فرجی حاصل شود و بعثی ها دوباره به قدرت برسند:

3-ترفند دیگر رجوی برای ایجاد بحران در منطقه و برافروختن شعله های جنگ علیه ایران، بکار گیری افرادی از بخش قضایی دستگاه مخوف خودش در جهت نسبت دادن ترور اخیر سه زن کرد اهل ترکیه به جمهوری اسلامی است!. «سنابرق زاهدی» از سران فرقه مقاله ای در مورد ترور سه زن کرد در فرانسه نوشته و طی آن با استدلالهای بی پایه و اساس که نشانگر بی سوادی او در امر قضاوت و وکالت و سیاست می باشد آنرا به جمهوری اسلامی نسبت داده است. این در حالی است که برخی از مفسران معتبر جهانی چنین تفسیر نموده اند که چنین عملی دور از چشم دولت فرانسه نمی توانسته انجام گیرد... و حالا این کارآگاه فرقه رجوی برای خالی نبودن عریضه و کشاندن چالشها به سمت ایران و ماهی گرفتن رجوی از این آب گل آلود به خیال خود به کشف بزرگی رسیده که هیچکس از آن مطلع نشده است!. طبیعی است اینکار برای فرار از یک واقعیت تلخ باید باشد و ضمن اینکه هدف از آن زیر ضرب بردن هرچه بیشتر جمهوری اسلامی برای به جنگ کشاندن ایران است، می تواند به نوعی بدر بردن دولت ترکیه باشد. اما سوآلی که پیش می آید اینکه چه تضمینی هست که خود مجاهدین در اینکار با ترکیه همدست نشده باشند؟ چون این زنان اتفاقاً کسانی بوده اند که ضمن مخالفت با مبارزه مسلحانه در مسیر مسالمت آمیزی گام بر می داشته اند که با خواسته های مریم رجوی در تضاد است...

http://www.hambastegimeli.com/index.php?option=com_content&view=
article&id=39064:2013-01-15-21-19-29&catid=11:2009-09-22-08-59-59&Itemid=15

نسبت دادن اینکار به جمهوری اسلامی به موازات نسبت دادن مواردی چون بمبگذاری های کرکوک و ترور یکی از نمایندگان مجلس به نوری مالکی و حمله و هجوم بی سابقه به جداشدگان نشانگر چه چیزی جز یک بحران هویتی در درون مناسبات فرقه رجوی است که رهبری آن به فساد و فحشاء متهم شده است؟

مدتهاست که قداست رجوی با افشاگریهای مستمر جداشدگان در هم شکسته می شود و امروز رجوی حتا در بین اعضای فرقه اش آن هیبت و هیمنه را ندارد و به عنوان شخصیتی فاسد شناخته می شود که در قرن بیست و یکم بزرگترین حرمسرای قاجاری را برپا نموده و هزاران انسان را به عنوان برده بکار گرفته است. چنین فساد و تباهی که امروز سراتا پای رجوی را فرا گرفته، طبیعی است که پایه های قداست او را هدف قرار داده باشد و همین باعث شده که وی عنان از کف بدهد و به هر ترفند حقیرانه ای چنگ بیندازد و در راستای اهداف خود بکار گیرد. اما با چنین اقداماتی تنها و تنها واماندگی و درماندگی اش در معرض قضاوت مردم قرار می گیرد و تنها به نفرت از چنین دستگاه زشت و پلیدی می افزاید.

اما به جای این اقدامات حقیرانه و مستأصلانه بهتر است مریم و مسعود رجوی به این سوآلات پاسخ گویند که تنها خواست جداشدگان بوده است و اتفاقاً بزرگترین گناه آنان همین است که رجوی را مورد پرسش قرار داده اند و رجوی نیز تنها به همین جرم است که آنان را تهدید به ترور فیزیکی و سیاسی می کند. اما وی دست به هر ترفند کثیفی که بزند نخواهد توانست از پاسخگویی فرار کند و روزی باید در یک دادگاه مردمی پاسخگوی آن باشد. سوآلات زیاد پیچیده نیستند:

چرا با اینهمه شعار ضدامپریالیستی در گذشته امروز به دامان امپریالیزم خزیده و عامل اجرائی آن شده اند؟

چرا تا دیروز در کنار صدام ایستاده و در برابر کشتار وحشیانه هزاران زن و کودک کرد در حلبچه که با سلاح شیمیایی جان باختند سکوت پیشه کرده بودند ولی امروز برای کردهای ساکن کرکوک اشک می ریزند؟

چرا تا چندسال پیش نوری مالکی را «برادرمالکی» صدا می زدند و همینکه «این برادر» از آنان خواست تا مثل همه کشورهای جهان تک به تک مصاحبه شوند و پرونده شان در وزارت کشور عراق ثبت شود، مبدل به مزدورمالکی شد؟

چرا اعضای وی تا وقتی تحت کنترل ایشان بوده و مثل بردگان خدمت می کنند نامشان «گوهر بی بدیل» است ولی همینکه از وی جدا شده و کوچکترین انتقادی داشته باشند مزدور جمهوری اسلامی بوده و دهها سند و مدرک از آنان درست می شود که مشکلات اخلاقی و امنیتی داشته اند؟

چرا چنین فرقه عریض و طویلی که مدعی آلترناتیو بودن است و مدعی است که دمکراتیک ترین سازمان جهان است جرأت و شهامت آنرا ندارد که یکی از منتقدان خود را به تلویزیون دعوت کند تا حرفهایش را بزند؟

چرا این تنها سازمان دمکراتیک جهان که قرار است یک جمهوری دمکراتیک اسلامی را در ایران پیاده کند ظرفیت آنرا ندارد که چند عضو جداشده اش در قلب اروپا آکسیون افشاگرانه برپا کنند و به آکسیون آنها حمله می کند و چماقداران تروریست خود را از اورسوراواز به سمت آنها می فرستد؟

چرا این تنها آلترناتیو که مدعی است جمهوری اسلامی به خانواده ها اجازه نمی دهد با عزیزانشان در زندان ملاقات کنند، صدها تن از خانواده های اعضای خودش را که به جلوی اشرف می آمدند تا عزیزان خود را ببینند با سنگ و چوب و انواع گلوله های آتشزا مورد هدف قرار می داد و با رکیک ترین واژه هایی که تنها شایسته مریم قجرعضدانلو است آنان را هتک حرمت می کرد؟

چرا تشکلی که مدعی است می خواهد مردم ایران را آزاد نماید، حتا تحمل دیدار چند مادر و پدر پیر و چند دختر جوان که برای ملاقات با عزیزانشان آمده اند را ندارد؟ و صدها سوآل دیگر که سالهاست بی جواب مانده است...
چرا جریانی که مدعی است در پی سکولاریزم است خود دارای یک رهبری عقیدتی است و حتا رئیس جمهور برگزیده این جریان نیز هنگام اجرای سوگند ریاست جمهوری ادعا می کند که توان و انرژی خود را از رهبری عقیدتی اش گرفته است؟
چرا جریانی که مدعی است می خواهد با ارتجاع حاکم مبارزه کند، دست به دست شورشیان القاعده و طالبان و سلفیهای عربستانی در سوریه گذاشته و مدافع سر سخت آنان شده است؟
چرا رهبر تشکلی که مدعی است مدافع حقوق زنان است، همه زنان را در حرم خود می بیند و حرمسرا تشکیل می دهد و به زنان تجاوز می کند و در ادامه رحم و تخمدان آنها را بیرون می آورد تا بهتر مورد استثمار جنسی قرار دهد؟ و تمامی زنان و دختران را در حصارهایی تو در تو زندانی می کند حکم فرار هرکدام از آنان را اشد مجازات قرار می دهد؟
چرا تشکلی که برای کودکان کار و کارگران اشک می ریزد، کودکان زیر ده سال عراقی را در سخت ترین کارها بکار می گرفت و استثمار می کرد؟
چرا.....

و اما:
خانم قجر عضدانلو،
اگر به قول شما همه جداشدگان از فرقه، مأمور وزارت اطلاعات شده اند آیا نباید از خود و شوهرتان سوآل کنید که چرا مزدور و جیره خوار و مأمور سازمانهای امنیتی بیگانه شده اید و هر روز با یک سازمان امنیتی به حجله گاه می روید؟ راستی شما مزدور کدامین سازمان امنیتی هستید؟ عربستان یا اسرائیل یا عراق یا آمریکا؟ شاید هم به حرمسرا عادت دارید و همگی را یکسره به خوابگاه برده اید...

اگر منتقدین جداشده از شما مشکلشان خانواده و مسائل جنسی بوده و بخاطر سختی های به قول شما مبارزه جداشده اند، آیا نباید از خود و شوهرتان سوآل کنید که چرا همین سختیها را نتوانستید تحمل کنید و حرمسرا تشکیل دادید؟ آیا وقتی رهبر عقیدتی غرق در مسائل جنسی و هوسرانی می شود، نیروهایش حق فکر کردن به روابط عاشقانه و عاطفی و خانوادگی را نباید داشته باشند؟ و اگر یکی از آنان بخاطر فشارهای موجود به سوی انحراف رفت گناه مرتکب شده اما شخص مسعود رجوی با اینهمه هرزگی و هوسرانی باز هم عاری از گناه و استثمار جنسی است؟

اگر منتقدین شما بخاطر شرایط سخت جغرافیایی و سیاسی جدا شده اند، آیا نباید از شوهرتان و خودتان بپرسید که چرا در هر مقطعی که کوچکترین خطری برایتان وجود داشته است، فرار کرده و همه نیروهای خود را تنها گذاشته اید؟ مگر همین جداشدگان منتقد نبودند که در فاز سیاسی زیر مشت و لگد بودند و با شروع فاز نظامی سخت ترین شرایط را پذیرا شدند و شما از ایران فرار کردید؟ مگر همین ها نبودند که در همه عملیاتها تا فروغ جاویدان و مروارید و سحر و راهگشایی و غیره حضور داشتند و شما در مخفیگاه بودید؟ مگر همینها نبودند که زیر بمباران نیروهای آمریکایی قرار گرفتند وقتی شما به فرنگ فرار کردید؟ مگر خود شما نبودید که یک بازداشت دو هفته ای در فرانسه را تحمل نکرده و دستور خودسوزی به اعضا دادید تا با خون آنها شما آزاد شوید؟ مگر همینها نبودند که بخاطر دستگیر شدن شما به جرم اعمال تروریستی درخواست خودسوزی در اشرف دادند؟ مگر برخی از همین جداشده ها در جریان درگیریهای اخیر اشرف نبودند که سخت ترین شرایط را تحمل کردند در حالی که شما در اورسوراواز نشسته بودید و میهمانی می دادید و از چهره های خونین آنان خوشتان می آمد؟

آیا رذالت پیشگی و دریوزگی به دامان بورژوازی (و امپریالیزم) بس نیست خانم مریم قجرعضدانلو؟!

امیدوارم فراموش نکرده باشید گفته های مسعود که مدعی بود مریم را به عنوان یک «موشک استراتژیک» به «خط مقدم نبرد با بورژوازی» شلیک کرده است، یادتان هست؟ ...و شما اکنون به استناد سخن مسعود رجوی «در خط مقدم نبرد با بورژوازی» قرار گرفته اید!... ولی گویا به جای نبرد، به دامان پر مهر بورژوازی خزیده اید و از آنان التماس دعا می جویید تا شما را جهت نابودی اعضای جان برکف سابق خودتان یاری دهند!

حامد صرافپور
17 ژانویه 2013

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سه مطلب متفاوت راجع به فرقه مجاهدین خلق!

(اعترافات اجباری در فرقه رجوی، مجاهدین خلق)

(نامه کبری میرباقری به کوادراس– بیانیه اعتراضی دو وکیل انگلیسی و فرانسوی)

 

 

حامد صرافپور، پاریس، سی ام دسامبر 2012
http://www.facebook.com/#!/Hamed.Sarrafpour?fref=ts

 

طی روزهای گذشته مطالبی توسط فرقه رجوی به انتشار رسیده است که بد نیست مورد تفسیر و تحلیل قرار بگیرد. اولین مطلب در مورد یک نامه است که سازمان مجاهدین (فرقه رجوی) مدعی است توسط خانم کبری میرباقری برای آلخوویدال کوادراس نوشته شده است. این نامه چیزی نیست جز یک موضعگیری علیه افشاگریهای خانم زهراسادات میرباقری در «مردم تی وی» که طی آن بخش اندکی از مفاسد و جنایتهای مسعود رجوی را به نمایش گذاشته بود و همچنان در یوتوب موجود و قابل دسترسی است:

http://www.youtube.com/watch?v=tPhh56giKPg
&list=PLpAsfaPNYjN0MKmguTsewtoEjK_CRCYrw

 

 

آنچه سایتهای وابسته به مجاهدین به عنوان نامه کبری از آن نام می برند برای کسانی که با وی آشنایی نزدیک داشته باشند چیزی جز یک نوشته ی از قبل آماده شده توسط مسئولین فرقه (که در بهترین حالت ممکن است به اطلاع وی رسیده شده باشد) نیست و به شکلی می توان آنرا یک اعترافنامه نامید که به اسم کبری میرباقری به چاپ رسیده است که همه جداشدگان بخوبی می دانند در درون مناسبات مجاهدین از اینگونه کاغذها زیاد به امضای افراد می رسید و بعضی اوقات نیز الگوهایی از بالا آماده شده و از افراد خواسته می شد با خط خودشان چیزی شبیه آنرا با کمی تغییرات بنویسند تا زیاد مشابه هم نباشد:

http://iran-efshagari.com/index.php?option=com_content&view=article
&id=8380:1391-10-06-14-39-30&catid=8:2010-12-28-06-13-15&Itemid=7

 

 

دم خروسهای زیادی که از این نامه بیرون زده گویای این واقعیت تلخ است که مسعود رجوی به زشت ترین شکل ممکن از خانواده ها سوء استفاده می کند و آنگاه با رذالت ضدانسانی خودش همان سوء استفاده را طوری وارو جلوه می دهد که گویی دیگران از نهاد خانواده علیه فرقه اش چنین استفاده های ضدبشری می کنند. در بخشهایی از این نامه آمده است:

(((رژیم جنایتكار آخوندی در این سالیان با رذالت تمام از خانواده‌ام سوء استفاده كرده تا از طریق عواطف خانوادگی، عزم و اراده ما را درهم بشكند. البته دشمن ابله و زبون، نمیداند كه عزم و اراده مجاهد خلق را نمی‌تواند با بكارگیری عواطف خانوادگی و این اقدامات وحشیانه و شنیع در هم بشكند. و حالا بعد از اینكه از شكنجه برادرم در مقابل چشمان من و بازداشت مادرم و اذیت وآزار پدر و مادرم نتیجه‌ای نگرفتند، به یك روش رذیلانه‌تری متوسل شده و زهرا میرباقری را علیه ما به كار گرفته‌اند.)))

این سخنان در حالی توسط مسئولین فرقه عنوان می گردد که همگان شاهد بوده اند چگونه طی چند سال گذشته صدها تن از پدران و مادران پیر و صدها تن از خواهران و برادران و حتا فرزندان برخی از اسیران جلوی اشرف تجمع نموده و خواهان دیدار یک ساعته با عزیزانشان بوده اند و رجوی به جای مجوز، تنها کاری که انجام داده است فحش باران و سنگ باران و انواع هتاکی های دیگر است که نثارشان کرد و اسناد و مدارک بیشمار آن همچنان در رسانه های مختلف از جمله یوتوب قابل مشاهده است. اما نکته ی مهم لحن نوشتار نامه است که اگر کسی به فرهنگ مجاهدین آشنایی داشته باشد و کبری میرباقری را هم از نزدیک بشناسد بخوبی متوجه می شود که این نامه دقیقاً با فرهنگ رجوی نوشته شده و خود کبری اساساً به این گونه نمی نویسد. من (حامد صرافپور) سالهای طولانی از نزدیک با کبری میرباقری آشنایی داشته و در پاره ای مواقع همکار بوده ایم و می دانم که ویژگی های فردی وی اساساً به این نوشته نمی خورد چرا که وی یک دختر معترض به دستگاه بسته مجاهدین بود و همخوانی با «انقلاب مریم» نداشت و به همین خاطر هیچگاه او را مسئول نیرو نمی گذاشتند و فقط در بخشهای ستادی که دور از نفرات بود قرار می دادند که رابطه های شوخ و نزدیک وی در بین مردان مجاهد ایجاد تناقضات تشکیلاتی و ایدئولوژیکی نکند. او برخلاف خواست مسئولین مدام با گربه های مقر بازی می کرد و به آنها غذا می داد و در آغوش می گرفت و در پوشش نیز چندان که باب طبع رجوی بود اهمیت قائل نبود، همانطور که با مردهای مجاهد ارتباط نزدیک و دوستانه ایجاد می کرد و محدودیتهای وضع شده را وقتی خارج از دید مسئولین بود رعایت نمی کرد.

به بخشهای دیگری از این نامه توجه نمایید:

(((زهرا كه هم‌زمان با من و خواهر و برادرم به اشرف آمده بود، دو سال قبل خود را زبونانه به نیروهای عراقی تسلیم كرد. تسلیم به دشمن پایان كار نبود و به همدستی با رژیم آخوندی و نیروهای عراقی پرداخت. در نظام كثیف آخوندی یك زنِ همكار یك فرصت برای لجن پراكنی علیه مناسبات پاك مجاهدین است. او پس از ترك اشرف به ایران برده شد و پس از اطمینان كامل اطلاعات آخوندی از همكاری او و گرفتن توجیهات و دستورات ضروری به عراق بازگشت تا به توجیه سركوب و كشتار ساكنان اشرف بویژه زنان مجاهد بپردازد.

از جمله در 9تیرماه1391، چندماه بعد از حمله وحشیانه 19فروردین 1391، او به همراه سه مامور دیگر اطلاعات، در یك شوی تبلیغاتی در وزارت دفاع عراق شركت كرد تا این جنایت ضدبشری را توجیه كرده و دستان خون‌آلود مالكی و مزدوران رژیم را بشوید. صحنه‌گردان این نمایش مسخره، رسما محمد العسگری سخنگوی وزارت دفاع عراق و از دست‌اندركاران جنایت 19فروردین بود.

بعنوان یك زن مجاهد خلق، باید بگویم لجن پراكنی‌های این عوامل خود فروخته صرفا عزم ما را برای سرنگونی این رژیم ددمنش جزم‌تر میكند تا آزادی و رهایی را برای مردم‌مان به ارمغان ببریم. همه عشق و عواطف ما نثار خانواده‌های مقاوم و مادران و پدران شهیدان و خواهران و برادران عزیزی است كه در زندان و خیابان مورد هتك حرمت و شكنجه قرار می‌گیرند ولی آرمان آزادی و نفرت از این رژیم را هرگز از یاد نبرده‌اند.)))

آیا لحن نوشته ها بسیار نزدیک به گفته های مجریان سیمای آزادی و دیگر مسئولین بخش های تبلیغات و سیاسی و روابط نیست؟ آیا کسانی که کبری را از نزدیک می شناسند و می دانند که او جز در نشستهایی که ناچار بود برای تظاهر جیغ و فریاد کند (از جمله در نشستهای موسوم به طعمه در قرارگاه حبیب شطی)، هیچگاه بلند نمی شد حرفی بزند، بخوبی متوجه این موضوع نمی شوند که کبری اساساً هیچ اطلاعی از بیرون ندارد که چه کسی در چه هتلی با چه کسی ارتباط داشته است و یا اساساً نمی داند محمد العسکری و امثال او چه کسانی هستند؟ آیا کسی در درون نامه خود خطاب به یک شخص خارجی، از خواهر خود اینگونه با نام و فامیل یاد می کند؟:

(((در حالی كه خون بسیاری از شهدای پاكباز خلق، از جمله ستار بهشتی كه بتازگی زیر شكنجه جان باخت، رژیم آخوندی را بی‌آبرو كرده است، تلاش میكند دستان كثیف و خون‌آلود خود را به‌وسیله نفراتی مانند زهرا میرباقری شسته و جنگ روانی علیه مجاهدین را شدت بخشد نامبرده و چند مامور مشابه او، در هتل مهاجر بغداد كه تحت كنترل سفارت رژیم آخوندی در عراق است، مستقر شدند. آنها تحت نظر ناصری از ماموران نیروی تروریستی قدس در سفارت رژیم، قرار گرفتند.)))

آیا همین نمونه ها کافی نیست که همگان به دجالگری رجوی بیشتر پی ببرند که چگونه از خانواده ها سوء استفاده می کند؟ و اما: سوآل دیگری که پیش می آید اینکه چرا این کبرای ذکر شده از بین اینهمه سازمانهای حقوق بشری و افراد سرشناس دیگر، کوادراس را برای ارسال نامه انتخاب نموده است؟ خود کبری که جز اسمی از کوادراس در بولتنهای مجاهدین نشنیده است در حالی که خودش در یک کمپ سازمان ملل زندگی می کند و بهترین امکان برای وی نوشتن نامه به این سازمان حقوق بشری و نمونه های مشابه آن بود نه به کوادراس!. و ضمناً مسئله پناهندگی جداشدگان در کشورهای اروپایی چه ارتباطی به این شخص (کوادراس) دارد؟ و نکته مهمتر اینکه چرا کبری (اسم مستعار نویسنده نامه یا اسم مستعار مسئولین فرقه) به جای اینکه درخواست کند کوادراس اجازه ندهد جداشدگان از مجاهدین در اروپا پناهنده شوند، این درخواست را نکرده که این شخص (کوادراس) تلاش کند بقیه اسیران در لیبرتی هرچه زودتر پناهنده کشورهای اروپایی شوند؟ در متن زیر بخش دیگری از نامه را مشاهده نمایید که خود گویای خیلی مطالب است:

(((از شما بعنوان یك دوست بزرگ مقاومت، درخواست افشای هرچه بیشتر این اقدامات رذیلانه كه از سوی وزارت اطلاعات ایران طراحی و هدایت میشود را دارم. همچنین از شما می‌خواهم اجازه ندهید دمكراسی و حق پناهندگی در اروپا، مورد سوء استفاده مزدوران فاشیسم دینی حاكم بر ایران قرار گیرد. دادن حق پناهندگی به این مزدوران از سوی كشورهای غربی، فقط لكه‌دار كردن حرمت پناهنده سیاسی است.)))

در واقع آقای کوادراس یک حقوق بگیر ثروتهای نجومی مریم قجرعضدانلو است. مسئولین فرقه نمی توانند حتا در چنین نامه ای (به اسم کبری) به مسئله پناهنده شدن اسیران فرقه در اروپا اشاره کنند. این مرز سرخ رجوی است. آنها فقط می توانند خود را پناهنده بنامند و لیبرتی را هم کمپ پناهندگان بخوانند اما از نظر رجویها پناهنده ای به رسمیت شناخته نمی شود مگر در خاک عراق. یعنی همان چیزی که امکان آن وجود ندارد و دولت عراق چنین اجازه ای نمی دهد چرا که از نظر اکثریت مردم و دولت عراق مجاهدین همچنان تروریست به حساب می آیند.

بدین ترتیب بار دیگر رجوی از اسیران فرقه علیه خانواده هایشان سوء استفاده نموده است همان کاری که طی سالهای طولانی مرتکب شده و باید در این رابطه مورد بازخواست و حسابرسی قرار گیرد. اگر چه به یقین می توان گفت کبری این نامه را ننوشته است و شکی در آن نیست، اما حتا استفاده از نام او در پای نامه ولو با اطلاع وی بوده باشد که هم اکنون اسیر یک دستگاه مافیایی است یک جنایت علیه بشریت و تهاجم و تجاوز به حریم خانواده است که شخص رجوی هرگز آنرا جز برای خودش به رسمیت نمی شناسد. همه جداشدگان خبر دارند که برادر کبری که از وی نام برده است نیز یکبار قبل از همه ما دست به فرار زد و به کمپ آمریکاییها رفت ولی به دستور سران فرقه، خواهرانش (از جمله زهرا میرباقری) به کمپ آمریکاییها فرستاده شدند تا به هرقیمت علیرضا میرباقری را به درون اشرف بازگردانند و علیرضا هم به ناچار به خاطر خواهرانش به درون مناسبات بازگشت هرچند تا مدتها تحت کنترل بود. هم اکنون نیز واضح است که علیرضا بخاطر دو خواهرش توی تشکیلات مانده و نمی خواهد آنها را تنها بگذارد. در نتیجه واضح است که کبری نیز خواهان ماندن نیست و اسیر دست رجوی ها است.

همینجا لازم است به این نکته اشاره کنم که خانم زهرا میرباقری بلافاصله بعد از فرار از چنگال رجوی این هشدار را داده بود که رجوی برادر و خواهران او را با اجبار علیه وی بکار خواهند گرفت و وادار به مصاحبه خواهد نمود. اگر در این دوسال رجوی سکوت پیشه کرده بود تنها به این خاطر است که خانم میرباقری (به دلیل بیماریهای متنوع ناشی از فشارهای روحی و جسمی تشکیلات رجوی) موفق به انجام مصاحبه و گفتگو در هیچ کجا نشده بود و برای نخستین بار است که ایشان در تلویزیون مردم مصاحبه کرده و با افشای بخشی دیگر از مفاسد و جنایات رجوی، یکبار دیگر آرامش این موش خفته در دیوار را به آشفتگی مبدل نموده است. البته از آنجا که رجوی جز به خدا پاسخگوی کسی نیست، اینبار هم به جای آمدن به صحنه و پاسخ دادن به اینهمه جنایت و فساد و خیانت، از اسم یک اسیر سوء استفاده کرده تا وی را سپر بلای خود نماید. و شگفتا که فساد به حدی او را به لجن کشیده که حتا مسئولین فرقه اش هم نمی توانند آنرا بپوشانند و ناچار است از نام خانواده های این افراد جهت کوبیدن و سرکوب استفاده کند. اما این کار هم چاره ساز نیست. عمق فساد بیشتر از آن است که بتوان با این اعترافات از درون زندان آنرا پوشاند.

دومین و سومین مطلب در مورد نامه اعتراضی دو حقوقدان اروپایی (ویلیام بوردون فرانسوی و گای گودوین گیل انگلیسی) است که به سازمان ملل نوشته اند و در فیسبوک نیز برخی از نیروهای مجاهدین به آن پرداخته اند که از جمله می توان به فیسبوک خانم عاطفه اقبال اشاره نمود. البته ایشان تمامی منتقدان مجاهدین را از صفحه خویش بلوکه نموده است و امکان نوشتن مطلب در نقد نوشته های ایشان نیست، اگرچه عاطفه اقبال و حسن داعی الاسلام و نمونه های مشابه ادعای دمکراسی و مبارزه علیه سانسور و برپایی آزادی بیان و اندیشه دارند ولی در عمل صفحات ایشان بطور کامل بر روی منتقدان بسته است و یکطرفه می نویسند و ظرفیت یک نقد ساده را هم ندارند. و این البته حکایت همه اپوزیسیون نماهای متنوع خارجه نشین است:

http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=121319

 

 

این دو شخصیت حقوقدان! روی دو موضوع متمرکز شده اند:

1-اینکه چرا کمیساریا برای ساکنان لیبرتی بروشور فرستاده و گفته شده که اگر کسانی خواهان بازگشت داوطبانه به ایران هستند درخواست خود را مطرح نمایند تا کمیساریا آنان را به دولت عراق بسپارد و از این طریق به ایران بروند.

در این رابطه می توان به بخشی از این بروشور اشاره نمود که کمیساریا بین ساکنان اشرف پخش نموده است:

(((اگر شما خواهان برگشت داوطلبانه به ايران هستيد، کميساريای عالی پناهندگان ملل متحد شما را به حکومت عراق می سپارد تا حکومت عراق با همکاری سازمانهای مربوطه، برگشت امن و آبرومندانه شما به کشورتان را فراهم سازد... چنان چه می دانيد بعضی از باشندگان قديمی اردوگاه اين محل را ترک کرده و اکنون در جای ديگری که از سوی مقامات عراقی تهيه شده است زندگی می کنند. کميساريای عالی ملل متحد به شکل مداوم وضعيت آنها را بررسی و تحت نظارت قرار می دهد تا مطمئن شود آنها در امنيت بوده و با آنها به خوبی برخورد می شود... در صورتی که خواسته باشيد داوطلبانه به ايران بازگشت نماييد، کميساريا درخواست شما را به مأموريت مساعدت ملل متحد برای عراق ارجاع می نمايد تا در هماهنگی با مقامات عراقی و سازمانهای ذيربط ديگر به چگونه بازگشت مصون شما بپردازد)))

چنانکه ملاحظه می شود کمیساریا یک راه حل برای کسانی پیشنهاد کرده که خواهان رفتن به ایران هستند و در این رابطه دولت عراق را واسط قرار داده است (اشاره کنم که در زمان صدام حسین با اینکه وی با ایران در جنگ بود و جداشدگان از مجاهدین را به عنوان اسیرجنگی با ایران تبادل می کرد، مسعود رجوی همین شیوه را در پیش گرفته بود. وی رسماً ابلاغ کرد هرکس خواهان جدایی از سازمان باشد بعد از 2 سال زندانی شدن در اشرف به دولت عراق مسترد می شود تا آنها طبق مقررات خودشان مسیر بازگشت قانونی وی را طی کنند. توجیه مسعود رجوی این بود که اینجا خاک عراق است و ما کار غیرقانونی نمی کنیم و شیوه کار همین است.... ضمناً در زمان حضور آمریکاییها نیز که هنوز دولت عراق به طور کامل مثل الان مستقر نشده بود، نیروهای ائتلاف کسانی را که خواهان رفتن به ایران بودند «با وساطت دولت عراق» و صلیب سرخ به کارمندان هلال احمر ایران وصل می نمودند تا خودشان با هم توافق لازم را انجام دهند. حتا زمانی که گروههای 100 و 150 نفره جداشدگان را به ایران منتقل می کردند، کارمندان صلیب سرخ از دولت عراق در تیف حضور یافته و اینکار را انجام می دادند. یعنی در هر حال دولت عراق این وسط به عنوان دولت میزبان حضور کلیدی و فعال داشت برای انتقال داوطبان به ایران).

اما در این میان ملاحظه می شود که این دو وکیل که حقوق بگیر مریم قجر عضدانلو هستند بدون اینکه حتا یک پاراگراف از تاریخچه نقل و انتقالات جداشدگان از مجاهدین را مطالعه کرده باشند و یا نسبت به آن آگاهی داشته باشند، بناگاه نگران چنین موضوعی شده و معترض گشته اند:

(((به عنوان وکلای ساکنان اشرف و ليبرتی، ما می خواستيم توجه شما را به چند نگرانی در مورد تعيين استاتوی پناهندگی که در حال حاضر در دست اقدام است جلب کنيم.

ما مطمئن هستيم که شما دلائل نگرانی ما را درک می کنيد. هر چند که پناهجويان ايرانی هستند، ولی همه می دانند که دولت که به نيابت از جانب رژيم ايران عمل می کند به همان اندازه مقامات کشور مبدأ نسبت به آنها خصمانه عمل می کند. ساکنان پناهنده هدف حملات خصمانه و خشونت بار عراقی بوده اند که منجر به کشته شدن 49تن و مجروح شدن 1000تن گرديد. آنها همچنين به اجبار از خانه 25ساله خود توسط همان مقامات عراقی رانده شده اند. همان مقاماتی که کميساريا اکنون قصد دارد ساکنان را برای بازگشتی «آبرومندانه» به ايران، به آنها بسپارد.
اين مسيری بسيار خطرناک است، چون به وضوح واقعيتها را ناديده می گيرد و مطمئناً برخلاف مسئوليتهای کميساريا خواهد بود که «نبايستی پناهجويان را در مسير خطرناکی بياندازد»)))
البته طبیعی است که این حقوق دانان نگران کسانی نیستند که می خواهند از مجاهدین جدا شده و به ایران بروند بلکه قبل از هر چیز به فکر پر شدن جیب خودشان می باشند وگرنه به جای دلسوزی برای اینکه آنان توسط دولت عراق به ایران بروند یا توسط یونامی، با یک قدم رنجه به داخل لیبرتی خواهان گفتگوی خصوصی و تکی با همان مجاهدینی می شدند که مدعی وکالت آنها هستند نه اینکه در اروپا روی سفره مریم نشسته و ابراز نگرانی می کردند.

براستی هر عقل سلیمی باید از این مزدبگیران که تنها کارشان دفاع از خواسته های مریم رجوی و وکالت از طرف او هستند بپرسد که شما چند بار مستقیم با موکلین خود (بخصوص الان آنهایی که خواهان رفتن به ایران هستند) گفتگو کرده اید؟ و چند بار از مریم رجوی سوآل کرده اید که تا پیش از این جریان چگونه جداشدگان از فرقه خود را به ایران می فرستاده اند؟ و همچنین باید سوآل کرد کسی که قرار است به ایران برود چه نگرانی دارد از اینکه با واسطه دولت عراق باشد یا هر ارگان بین المللی دیگر؟ و مگر در زمان صدام اینکار توسط یونامی انجام می گرفت؟ مگر خود مسعود رجوی شخصاً به صدام نگفته بود جداشدگان نباید به سازمان ملل وصل شوند و باید مستقیم به دولت ایران مسترد شوند؟ مگر خود مسعود رجوی در زمان صدام بارها به طور رسمی در نشستهای عمومی نگفته بود کسی که به ایران می رود هیچ خطری تهدیدش نمی کند؟ چطور الان وکیل فرانسوی و انگلیسی مجاهدین نگران حال اینگونه افراد شده اند؟ آیا جز این است که رجوی ها همچنان دنبال بهانه تراشی برای اسیر نگه داشتن اعضایی هستند که می خواهند خود برای سرنوشت خویشتن تصمیم بگیرند؟ براستی زمانی که رجوی اینگونه برای داوطلبان رفتن به ایران مانع تراشی و سنگ اندازی می کند، آیا نمی توان حدس زد برای کسانی که می خواهند به کشورهای اروپایی بروند تا چه حد سد و مانع ایجاد می کند که در آینده برایش خطر ایجاد نکرده و با افشای جنایتها و خیانتها و مفاسد اش موجبات فروپاشی نهایی تشکل مافیایی او را فراهم نکنند؟
2-اینکه چرا سه تن از مجاهدین که فنلاند آنها را به عنوان پناهنده پذیرفته بوده ولی آنها شهر انتخاب شده برای سکونت را نپذیرفته اند از لیست حفاظت بین المللی خارج گشته اند؟:

(((به ما گفته شده است که وقتی سه پناهنده اخيراً خواستار آن شدند که به شهری در فنلاند به غير از «راوانيمی» منتقل شوند، با اين اميد که بتوانند نزديکتر به جامعه ايرانی باشند، کميساريا جوابش اين بود که آنها ديگر از حفاظت بين المللی بهره مند نيستند چون اين انتقال را رد کرده اند.
حفاظت بايد به آنها داده شود چرا که اين افراد نگرانی واضحی برای تحت آزار قرار گرفتن دارند و هيچ چيز در هيچ يک از دستورالعملهای کميساريا نيست. چه رسد به قانون بين المللی که بگويد که پناهنده حق نظر دادن و يا اعلام نظر در مورد کشوری که، يا حتی شهری که، او ممکن است به آن منتقل بشود را ندارد... به ما اطلاع داده شده که فنلاند به طور پايه يی متقبل شده است که يازده پناهنده را بپذيرد. آيا امکانی وجود ندارد در اين جا که تمامی يازده پناهنده همزمان به يک شهر منتقل شوند؟

دهه ها تجربه تأييد می کند که اجتماع و همبستگی کليد انتقال موفقيت آميز بوده است و اين که امکان رابطه داشتن با ديگران، وقتی پناهندگان به محيطی کاملاً جديد وارد می شوند به غايت به برطرف کردن فشارهای روحی آنها کمک می کند.)))

نکته ای که در این میان قابل توجه است اعتراض این دو وکیل و نگرانی آنان از برطرف نشدن فشارهای روحی این افراد نیست بلکه توجه به این موضوع است که چگونه بعد از سالها درگیری و جنگ و جدال و تلاش برای اینکه مجاهدین را کشورهای اروپایی بپذیرند، الان که کشوری چون فنلاند توافق کرده چند نفر را به عنوان پناهنده بپذیرد مجاهدین نگران شهری شده اند که این سه نفر قرار است در آن سکنی گزینند؟ و اصولاً چه دلیلی دارد این سه نفر در شهری باشند که نزدیکتر به جامعه ایرانیان است؟ سوآل اینجاست که چرا رجوی می خواهد این افراد را به شهری بفرستد که مدعی است نزدیکتر به «جامعه ایرانیان» است و در آنجا چه چیزی قرار دارد که جامعه ایرانیان بهانه ی آن شده است؟ و مهمتر از همه، آیا این هم نوعی سنگ اندازی نیست در مسیر انتقال افراد به اروپا؟ آیا این هم یک موضوع مشابه با سنگ اندازی بر سر راه کسانی که قرار است به ایران بروند نیست؟ و آیا کشورهای اروپایی باید بپذیرند که یک دسته افراد کاملاً آموزش دیده از یک فرقه تروریستی با هم در یک شهر مستقر شوند و هیچ نگرانی از آن نداشته باشند؟

به جملات بعدی این اعتراض نامه توجه نمایید. باز هم گویای خیلی سخن هاست:

(((در اين رابطه، ما محترماً از شما می خواهيم که به مسئولان کميساريا که درگير پروسه انتقال هستند، دستور بدهيد با رهبری کمپ مشورت کرده و هماهنگی کنند تا چنين مشکلاتی در آينده به وقوع نپيوندد.

در مورد يک موضوع مرتبط ديگر، ما همچنين بايد متذکر شويم که متأسفانه بعضی از موکلين ما تمايلاتی از سوی بعضی مسئولان کميساريا گزارش کرده اند که آنها به طور ضمنی به تهديدهايی مشابه همين نوع، دست می زنند.

مثلاً در مورد ساکنانی که شايد به طور کامل آنچه را که کميساريا می گويد قبول نکنند و يا آنهايی که در مورد سؤالاتی که مربوط به استاتوی پناهندگی آنان نيست سؤالاتی بکنند، ما مطمئن هستيم که شما موافقيد که تهديدکردن و مطرح کردن رد حفاظت در چنين شرايطی کاملاً غيرقابل قبول است و اين که هيچ کسی که نياز به حفاظت بين المللی دارد نبايد از انتقال گيری هراس داشته باشد. بنابراين ما مصرانه تقاضا می کنيم که شما فوراً به اين مسأله توجه کنيد و توجيهات لازم را در مورد وارد کردن عنصر مانيتور بی طرفانه در پروسه مصاحبه به عمل آوريد.)))

در اینجا دم خروس دیگری بیرون می زند و آن وارد شدن سوم شخص کلیدی دیگری به ماجراست: این دو وکیل کاملاً بی طرف! از کمیساریا درخواست کرده اند تا «با رهبری کمپ مشورت شود» تا مشکلاتی از این قبیل بوجود نیاید!

منظور این وکلای بی طرف این است که کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد به جای اینکه با تک تک افراد طرف حساب باشد و به آنها رهنمود و یا پیشنهاد ارائه نماید، ارتباط خود را محدود به رهبری فرقه نموده و اشخاصی چون فهمیه اروانی و مهدی براعی و عباس داوری و مژگان پارسایی و یا اخیراً زهره اخیانی را طرف حساب خود قرار دهند و همان سیستم اشرف را در این محل جدید نیز پیاده نموده به طور رسمی سرنوشت هزاران اسیر فرقه را به دست زندانبانان و رهبران فرقه بیندازند!

به نظر می رسد هدف این اعتراض نامه همین بوده باشد که در آخرین پاراگرافها به عنوان جمعبندی بدان پرداخته اند. نیازی به شرح بیشتر نیست و کاملاً گویاست که رجوی با جلو انداختن اینگونه حقوقدانان جیره خوار چه هدفی را دنبال می کند.

عجیب نیست که در این چندسال هرچه اعتراض و انتقاد بوده در راستای حفظ اشرف و لیبرتی و ماندن در عراق بوده است و حتا یک مورد اعتراض و انتقاد و تلاش در راستای انتقال هرچه سریعتر این اسیران به کشورهای اروپایی به چشم نمی خورد. بنگرید که از آن حماسۀ! بی نظیر بیش از 400 روز تحصن در ژنو (البته توسط پناهجویان مزدبگیر افغانی و ایرانی به عنوان شغل) تا صدها کنفرانس و گردهمایی و تظاهرات در شهرهای مختلف اروپا و آمریکا همه سوار بر طولانی تر کردن دوران اسارت اعضای موجود در عراق می باشد (تا بلکه فرجی حاصل شده و این افراد به مرور محو و نابود شوند و در بهترین حالت جنگی بین ایران و آمریکا در بگیرد و به قول رجوی تغاری بشکند و ماستی بریزد و جهان گردد به کام کاسه لیسانی چون مسعود تا از این دریای خون کرسی قدرتی نصیبش شود و در آن زمان هم دیگر هیچ منتقد و مخالفی جرأت ابراز وجود نخواهد داشت که جلوی او بایستد).

و بدین ترتیب می بینیم که همچنان از هر وسیله و امکانی در جهت تبلیغ برای حفظ اشرف و لیبرتی استفاده می کند. همانطور که دیدیم در زمان صدام نقد مبارزه مسلحانه از نظر رجوی جرم و مستحق اشد مجازات می شد اما بعد از سقوط صدام تا چند ماه پیش مدام سخن از راه حل سوم و همه پرسی بود و مریم رجوی مدعی که سلاح هایش را تحویل داده و دیگر خشونت گرا نیست ولی همینکه از لیست تروریستی آمریکا بیرون آمدند مجدداً تمام تبلیغات آنان مبدل به جنگ و کشتار و ایجاد دسته های ترور در داخل ایران شده و در این راستا تلاش می کنند. جداشدگان از این فرقه بارها به مجامع حقوق بشری و بین المللی هشدار داده بودند که مریم و مسعود از جنگ و ترور و کشتار جدایی ناپذیرند و امروز براحتی می توان این واقعیت را در عملکردها و شعارهای رجوی مشاهده نمود. هموطنان ایرانی مقیم اروپا و آمریکا باید مراقب اینگونه توطئه های جدید رجوی ها باشند و سازمان ملل را نیز هرچه بیشتر در این رابطه توجیه نمایند که نمی توان و نباید به رجویها و نامه ها و هشدارهای آنان توجه کرد چرا که شارلاتان بازی و دجالگری و ایجاد جوّ شانتاژ و فریب از ویژگیهای جدایی ناپذیر این فرقه است.

حامد صرافپور
30 دسامبر 2012

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

قاصدک جنگ در گشت و گذار به اسپانیا!

سفرهای اروپایی مریم قجرعضدانلو

(مجاهدین خلق، فرقه رجوی)

 

 

حامد صرافپور، بیست و سوم دسامبر 2012
http://www.facebook.com/#!/Hamed.Sarrafpour

 

طی هفته گذشته مهمترین خبر سایتهای مجاهدین سیر و سیاحت مریم عضدانلو به اسپانیا بود. یادآوری کنم که پس از خارج کردن مجاهدین از لیست تروریستی آمریکا، مهمترین کار مریم گشت و گذار به کشورهای اروپایی و ترغیب سیاستمداران این کشورها به تشدید تحریم و تشویق جنگ علیه مردم ایران است. این بانوی جنگ و آشوب که تنها چاره برون رفت از بحران عمیق تشکیلاتی-استراتژیکی و همچنین ایدئولوژیک خود و فرقه اش را در برپایی یک جنگ خونین بین کشورهای استعماری و ایران یافته است، با تمام وجود می کوشد تا در این فرصت کوتاه باقیمانده (برای تخلیه کامل اشرف)، به هر شکل ممکن شکافی برای جا دادن ارتش بی دندان و لباس خود پیدا و از یک فاجعه (که سالها پیش هشدار آنرا داده بود و چیزی جز فروپاشی فرقه و به محاکمه کشیده شدن سران آن نیست) جلوگیری نماید. ماه گذشته وی با کمک تعدادی از لابیهای خویش که با دریافت رشوه های کلان راه سفرهای اروپایی او را باز می گشایند به بلژیک رفت و اینک نوبت به اسپانیا رسیده که سیاستبازان فرتوتی چون آلخو کوادراس راه باز کن آن هستند:

http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=121170

http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=121009
http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=121051

 

در این سفر چندین شخصیت رشوه خوار جاده صاف کن این بانوی جنگ و کشتار می باشند که می توان به اسامی زیر اشاره نمود:

سناتور خوزه ماريو چيکيو، جوردی شوکلا، ايرن لوزانو، فرانسيسکو خوزه آلونسو رودريگز، دکتر خوآن گارسه، پائولو کازاکا، و همچنین پاتريک کندی که یار همیشگی پولهای توجیبی مریم قجر است. و اما همانطور که ذکر شد مهمترین عنصر برای اجرای این سفر آلخو ویدال کوادراس نایب رئیس پارلمان اروپاست که سالهای طولانی است از هدایای نجومی مریم قجر بی بهره نمانده است و در این سفر ریاست برگزاری کنفرانسهای اسپانیا را بر دوش مبارک داشته است.

گذری به خلاصه سخنان مریم قجر می تواند راهگشای یافتن علت این تلاشهای دیپلماتیک! که می توان «سفرهای اروپایی رئیس جمهور» نامید باشد. بگذریم که این تلاشها «دیپلماتیک» نیست بلکه دقیقاً «تروریستی-نظامی» است. دلیل آنرا می تواند در متن و محتوای سخنرانی وی جستجو نمود:

(((مريم رجوی رئيس جمهور برگزيده شورای ملی مقاومت ايران به خبرگزاری اسپانيا گفت:

قيام مردم ايران هم چون تحولات و قيامهای بهار عرب که در کشورهايی مثل مصر يا سوريه به وقوع پيوست، می تواند به رژيم استبداد دينی آخوندها در وطنش خاتمه بدهد.

رجوی هفته جاری به اسپانيا سفر کرده است تا حمايت سياستمداران و رسانه ها در اسپانيا را نسبت به مقاومت مردم ايران جلب کند تا از به رسميت شناخته شدن شورای ملی مقاومت ايران به عنوان طرف گفتگوی رسمی برای ايران، همانند شناسايی بين المللی مخالفان حکومت بشار اسد در سوريه حمايت کنند.

مريم رجوی گفت: مذاکرات با چنين رژيمی بی معنی هستند... پايان اين رژيم نه تنها برای مردم ايران خوب است بلکه علاوه بر اين به ثبات منطقه و آرامش جهانی کمک خواهد کرد. زيرا که به معنی خاتمه تهديد اتمی رژيم ايران و حمايت از تروريستم در منطقه خواهد بود.

رهبر اپوزيسيون ايران شباهتهايی بين اوضاع در سوريه و ايران می بيند و می گويد که رژيمهای حاکم در هر دو کشور به شدت در درون کشور به چالش کشيده می شوند. اما از حمايتهای بين المللی توسط کشورهايی مثل چين يا روسيه برخوردارند که به آنها کمک می کنند تا در قدرت بمانند.

مريم رجوی همچنين بر اين باور است که تصميم رژيم ايران برای حمايت از سوريه به اين خاطر است که سران اين رژيم معتقدند اگر بشار اسد سقوط کند اين تحولی است که به فروپاشی رژيم ايران منجر خواهد شد.)))

کافی است به جملات فوق نگاهی گذرا بیندازیم، تمام جملات مریم آغشته به واژه های «سوریه-ارتش آزادی» می باشد و قیاس کردن ایران با سوریه و در نتیجه قیاس کردن ارتش آزاد سوریه (متشکل از مزدوران عربستان و آمریکا و اروپا) با ارتش بی یال و کوپال خودش!. البته در مشابهت ارتش و فرقه ی ایشان با ارتش آزاد سوریه در مزدوری و وابستگی به عربستان و اسرائیل و آمریکا جای تردیدی نیست و برای همگان کاملاً جا افتاده و نیازی به شرح جداگانه نیست، آنچه مریم قجر می خواهد به در اینگونه سیر و سیاحتها به سیاستمداران غربی بقبولاند پذیرش مجاهدین به عنوان آلترناتیو است در برابر جمهوری اسلامی همانطور که ارتش آزاد سوری مورد قبول قرار گرفته است و این نکته را ایشان به صراحت بیان نموده و نیازی به تفسیر هم ندارد. بانوی جنگ به هر دری می زند که ارتش بی جانش را حداقل در حد شورشیان سوری و تروریستهای تحت الحمایه عربستان به رسمیت بشناسند که نتیجه ی آن کمکهای مالی بیشتر و به رسمیت شناختن لیبرتی به عنوان اشرف ثانی است که در این صورت شاید بتواند چشم انداز جنگ را نمایان سازد. سراسر درخواست و تمناهای مستمر مریم از غربیها همین است که به جنگ راضی شوند و به تحریم بسنده نکنند. این تنها نقطه امید مریم قجر است که از یکسو حمایتهای مالی خود را افزایش دهد و از طرفی با دست باز به سرکوب دوباره باقیماندگان اشرف و لیبرتی بپردازد.

اگر به دیگر نمونه خبرهای انتشار یافته از سوی فرقه نگاه کنیم، مشاهده خواهیم کرد که با کمترین خبری در مورد تشدید تحریمها به وجد آمده و با شور و شوق آن خبر منتشر می نمایند. برخی از تیترهای خبری مهم سایتهای مجاهدین را می توان در زیر مشاهده نمود:

http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=121199


(تحريمهای جديد۲۷ کشور اتحاديه اروپا عليه رژيم آخوندی تصويب شد)

(تحريمهای شديدتر اتحاديه اروپا عليه ايران به اجرا درآمد)

(تصويب تحريمها عليه رژيم ايران در سنای آمريکا)

(تشديد تحريمها، هماهنگی ميان آمريکا و اتحاديه اروپا)

البته بایستی توجه نمود که مریم در هر کنفرانس و سخنرانی ضمن ابراز خشنودی از شدت گرفتن تحریمها اعلام می کند که تحریمها به تنهایی کافی نیست. برای نمونه می توان به سخنان سال گذشته میلادی وی اشاره نمود. بدین ترتیب، ایشان به کمتر از جنگ رضایت نمی دهد چرا که جنگ و خونریزی و کشتار و ترور بخشی جدایی ناپذیر از هویت فرقه رجوی است و آنرا می توان در همه سرودها و شعارهای چند دهه گذشته مشاهده نمود همانطور که در آرم و نام و همه اقدامات سی ساله ی این فرقه هم به چشم می خورد. و اینک، باز هم مشاهده می کنیم که قاصدک جنگ به سفر خود ادامه می دهد تا برای ادامه خیات خویش بذر کشتار و نفرت را تا حد ممکن در هرگوشه ای بیفشاند و خون مردم ایران را بر زمین بریزد. ولی باید دید محصول او در این سفر چه بود؟

مریم در طول این سفر به جز سلسله گردشهایی که در مکانهای تفریحی و تاریخی داشت، تنها کاری که توانست انجام دهد برگزاری چند کنفرانس با همان هدف برسمیت شمرده شدن به عنوان آلترناتیو در حد شورشیان سوریه بود. تمامی عکسها و اخباری که از وی انتشار یافته است او را جز در سالن برگزاری کنفرانس و چند عکس تفریحی دیگر نشان نمی دهد که هوادارانش در فیسبوک انتشار داده اند. علاوه بر آن، با وجود تلاشهای بسیاری که مجاهدین در راستای گسترش انتشار خبر بکار بردند، هیچ خبرگزاری در این رابطه چیزی منتشر ننمود جز چند سایت خبری آنهم با هزینه خود مجاهدین که خبر را برایشان ارسال نموده بودند (این در حالی است که حتا خبر مسافرت رضا پهلوی که نه فعالیت چندان سیاسی دارد و نه تشکلی که بتوان روی آن حساب باز کرد و اعتبار خود را از پدرش و مجموعه ثروتهایی که در اختیار دارد گرفته است در خبرگزاریها انعکاس می یابد و تفسیر و تحلیلهای زیادی هم حول آن شکل می گیرد). بی اهمیت تلقی شدن سفر مریم توسط خبرگزاریها و مجامع سیاسی نشانگر بی اعتباری وی در عرصه سیاسی است. بی شک اگر ثروتهای نجومی مریم و مسعود در میان نبود همان چند سناتور و وکیل و ارتشی بازنشسته و جنایتکار هم حاضر نمی شدند حتا از پشت میزکار خود بیانیه صادر کنند چه رسد به دعوت از وی برای سفر به این و آن کشور اروپایی. این هم از خبرگزاری «ال-اونیورسال» و انتشار خبر بزرگ سفر مریم:

http://playball.eluniversal.com/internacional/121219/opositora-irani-pide-en-madrid-libertad-y-democracia-para-su-pueblo


اما آنچه در این شرایط بحرانی برای مریم قجر مهم است تدارک سفر به آمریکا و برگزاری یک کنفرانس برای پارلمانترهای آمریکایی است. وی سال گذشته هرچه تقلا نمود نتوانست ویزای سفر به آنجا را تهیه و به خانه کدخدا راه بیابد چون کدخدا وی را به اندازه کافی مصرف نموده بود، و در نتیجه فعلاً خود را با سفر به کشورهای کوچک اروپایی سرگرم نموده تا شاید با جلب حمایت تعداد بیشتری رشوه خوار اروپایی بتواند به دریوزگی خانه کدخدا بنشیند چرا که بخوبی می داند فقط ارباب آمریکایی و لابی های اسرائیلی می توانند ارتش فروپاشیده او را به سامان برسانند، کاری که اربابان آمریکایی هم بدان باور ندارند و مدتهاست پی برده اند که این اسب دست و پا شکسته دیگر قابلیت بازگشت به مسابقه را ندارد.

حامد صرافپور
23 دسامبر 2012

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد