_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon@iran-ghalam.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

اندرباب «همیاری سیمای آزادی» و «شورای ملی ایران»

(مهدی ابریشمچی و باز هم توهم ورود به فاز سرنگونی!)

 

 

حامد صرافپور، سی و یکم ژانویه 2013
لینک به منبع (صفحه فیسبوک آقای صرافپور)

 

چندین روز است دو رسانه مختلف به موازات یکدیگر شروع به تبلیغ جهت جمع آوری نیرو و پول برای سرنگونی جمهوری اسلامی نموده اند. یکی از این دو رسانه تازه کار نیست و هرساله به چنین اقدامی دست می زند اما دومی بتازگی تأسیس شده و خود را رسانه شورای ملی ایرانیان می نامد. در مورد دومی زیاد نیازی به نوشتن نیست چون متعلق به رضا پهلوی می باشد و تلاش دارد یک شورا مشابه شورای ملی سوریه را گرد آورد تا شاید کشورهای غربی آنرا به رسمیت شناخته و به آن کمک مالی و رسانه ای نمایند. خیالی که سالهاست ایرانیان مختلف با تفکرات متنوع در پی آن بوده و دهها شورای مشابه ساخته اند که چند روزه بر سرشان خراب شده است و حتا نتوانستند همان چند نفر را هم متحد نمایند چه رسد به 75 میلیون ایرانی را.

این شورا رسماً از دول غربی درخواست کمک نمی کند و گویا در تلاش است اوراق قرضه تهیه کرده و با آن کاسبی نماید. البته تأکید هم دارند هیچ تقلبی در کار نخواهد بود گویا خودشان هم می دانند این اوراق قرضه را کسی از آنان نخواهد خرید چرا که هیچ کسی باور ندارد که این افراد قادر به سرنگونی جمهوری اسلامی باشند و بعد از این سرنگونی فرضی پول آنها را باز پس دهند. اما چند نکته کوتاه در مورد اعضای «شورای ملی ایران» لازم به ذکر است:

ایشان نام خود را «ملی» گذاشته اند اما به طرز عجیبی رضاپهلوی را «اعلاحضرت» نامیده و به موازات آن خود را «دمکراتیک» می خوانند. سوآل اینجاست که: اولاً اگر شما ملی هستید چرا بخاطر رعایت شکل ظاهر هم که شده شاهزاده (که مدعی است با دیگر ایرانیان تفاوتی ندارد و به عنوان یک شخص می خواهد در انتخابات شرکت کند) را آقای پهلوی صدا نمی زنید و از الان او را «اعلاحضرت» می نامید؟ مگر ایشان در هر مصاحبه ای تلاش ندارد از اینکه خواهان ایجاد دوباره یک نظام سلطنتی است فرار کند و جواب دو پهلو بدهد، پس چرا این ملی گرایی شما در این رابطه مفقود است؟ دوم اینکه اگر واقعاً قرار است شما دمکراسی را به ایران بیاورید آیا نمی دانید چنین واژه ای اساساً ضد دمکراتیک است و هیچ سنخیتی با دمکراسی ندارد؟ آیا نمی دانید حضرت به معنای درگاه است و اعلا هم واژه ای نیست که یک انسان معمولی شامل آن بشود؟ این شخص که او را «درگاه اعلا» می نامید چگونه با دیگر ایرانیان برابر خواهد بود و دمکراسی را محقق خواهد کرد؟ سوم اینکه مریم قجرعضدانلو هم خود را سالهای طولانی است رئیس جمهور برگزیده می خواند، تفاوت اعلاحضرت با ایشان و رهبری عقیدتی ایشان در چیست؟

این سوآلات جدی است و نمی توان از آن فرار کرد. بگذریم که خود می دانید برای برقراری دمکراسی پایگاه اجتماعی نیاز است. در اینصورت حتماً می دانید که لااقل اصلاح طلب ها و نیروهای جنبش سبز پایگاه اجتماعی در داخل ایران دارند و طی سالهای گذشته نیز نشان دادند که می توانند در شهرهای مختلف ایران گروهی را به خیابانها بکشانند، حال شما و مجاهدین در این چند سال گذشته چند نفر را توانسته اید به خیابانها بکشانید؟ آیا حتا صد نفر به فرمان شما به این کار دست زده اند؟ اگر اینرا می دانید چرا در تلویزیون خود با حالتی مستأصلانه بر سر مردم داد می زنید که چرا با شما تماس تلفنی نمی گیرند و هی درخواست می کنید که تماس بگیرند؟ آیا جریانی که پایگاه اجتماعی داشته باشد نیاز به این گونه التماسها دارد که مردم بیایند تماس بگیرند؟ از آن گذشته، رضا پهلوی قبلا به اسرائیل رفته و درخواست کمک کرده بود و چند روز قبل هم رسماً اعلام کرد به پارلمان انگلیس و نمایندگان آن مراجعه داشته و به آنها گفته که «تحریم» کافی نیست و باید به مردم (منظور خودش) کمک شود و در پاسخ به سوآل عنایت فانی در بی بی سی گفت که منظور از کمک رسانه ای و «مالی» است.

راستی کسی که درد مردم خودش را حس نمی کند که تحریم چگونه آنها را دچار مشکلات مختلف نموده و حتا داروهای مورد نیاز آنها را چندبرابر گرانتر کرده و یا نایاب نموده است و آنگاه مثل مریم رجوی به غربیها می گوید که تحریم کافی نیست، چگونه می خواهد به مردم دمکراسی و عدالت هدیه نماید؟ کسی که به جای سوار شدن بر امید و اعتماد و توان مردم اش به سراغ اسرائیل و انگلیس می رود تا از آنان کمک بگیرد چگونه می خواهد ایران را نجات دهد؟ بهتر نیست اول برادری خود و ایرانی بودن خود را اثبات نمایید و بعد به فکر نجات باشید؟

از آن هم که بگذریم، اگر شورای ملی شما جوابگوی آلترناتیو شدن برای جمهوری اسلامی بود، پیش از شما شورای ملی مقاومت مجاهدین دهها سال قدمت دارد و بسیار هم قدرتمندتر از شما و ثروتمندتر از شما و سازمان یافته تر از شورای شما بوده و هنوز هم هست، اما این شورا که به مردم خودش پشت کرد و همکار خیانتکاری چون رجوی شد و سمت و سوی بیگانه گرفته به کجا رسید که شما انتظار دارید برسید؟ مگر بدون حضور مردم ایران در داخل و بدون شناخت دردهای آنان می توان آلترناتیو ساخت؟ اساساً شما نماینده چه کسانی هستید، آیا دهها میلیون مردم ایران که در داخل یا موافق جمهوری اسلامی هستند و یا لااقل مخالف نظام سلطنتی می باشند در این شورا نماینده ای دارند؟ پس دمکراسی مد نظر شما کدام است؟ اگر شاهزاده خواهان اتحاد هستند، آیا بهتر نبود ابتدا بین سلطنت طلبها اتحاد بوجود می آوردند و بعد به فکر اتحاد بین 75 میلیون ایرانی می افتادند؟

و اما اندر احوال مهدی ابریشمچی و کاسه فریب گدایی سیمای آزادی رجوی:

دست اندرکاران فرقه رجوی چندین هفته می شود که تبلیغات وسیعی جهت همیاری سیمای آزادی آغاز نموده و در این راستا تمام رسانه ها و سایتهای خبری و فیسبوک خود را به این کار اختصاص داده اند. طبیعی است که امسال اینکار با منظور خاصی انجام گرفته است:

اولاً مریم قجر در این یک سال آنچنان بودجه های نجومی غیرقابل تصوری جهت اهداف خود هزینه کرده که موجبات بهت و حیرت همه ایرانیان و خارجیان فراهم شده است. بودجه هایی که حتا باعث شگفتی نیروهای خودش گردیده و آنان را در لیبرتی و اشرف به اعتراضات مخفی کشانیده است با این تناقض که چگونه آنها طی دو دهه از حداقل امکانات زندگی و خوراک و پوشاک بی بهره بوده اند و مسئولین مدعی می شدند سازمان برای هزینه کردن در فشار و محدودیت است اما میلیونها یورو خرج سیر و سفرها و زیباسازی و گردهمایی های مریم می شود و میلیونها دلار هم صرف نقل و انتقال دهها سیاستمدار بازنشسته آمریکایی و اروپایی و دیگر اعمال تروریستی در داخل خاک عراق و پر کردن جیب صالح مطلک و طارق الهاشمی و ایاد علاوی و دیگر نمونه های مشابه می گردد؟!...

در ثانی رجوی با افشاگری وسیع جداشدگان از فرقه دچار بحران هویتی گردیده و ریزش شدیدی در درون هوادارانش آغاز شده است و به ناچار باید به این سوآل پاسخ می داد که آیا هنوز پایگاه اجتماعی در بین ایرانیان دارد یا خیر؟ و اگر پاسخ مثبت است، چرا در تمامی گردهمایی های دو ساله اخیر تنها رنگین پوستان آفریقایی و عربها و لهستانیها و افغانیهای پناهجو حضور دارند و از هزاران ایرانی که سابقاً شرکت داشتند خبری نیست؟

بدین منظور رجوی با برگزاری چنین نمایشی در سیمای آزادی (که بالاترین مسئولین فرقه را بکار گرفته است)، از یک طرف چنین می نماید که این مخارج کلان و هزینه های نجومی توسط مردم تهیه می شود و از طرفی اینگونه القا می کند که گویی هنوز مردم زیادی هستند که از فرقه حمایت می کنند.

بنابراین می بینیم که این نمایش خیمه شب بازی رجوی که قرار بود روزهای شنبه و یکشنبه هفته جاری برگزار شود همچنان تمام نشده و ادامه یافته و تمدید شده است. اما بخش کمدیک نمایش «همیاری با سیمای آزادی» این است که نمایشگران صحنه گاف زیادی می دهند که به خنده دار بودن این نمایش می افزاید. گوش دادن به هنرپیشگان این کمدی خالی از لطف نیست. جالب اینجاست که برای اینکار انجنمهای مختلف مجاهدین در اروپا و آمریکا و کانادا همزمان بکار گرفته نشده اند که لااقل تنوعی ایجاد کنند و در نتیجه چند نفر پشت سر هم از کانادا تماس می گیرند و بعد تعدادی پشت سر هم از آمریکا و به همین ترتیب نمایش ادامه پیدا می کند. در عین حال باید به این نکته اشاره کنم که تماس تلفنی هیچکدام از تماس گیرندگان، چه آنها که مدعی هستند از ایران تماس گرفته اند و چه از آمریکا و کانادا و اروپا، ذره ای نه قطع می شود و نه قدرت صدایشان دچار نوسان می گردد. اتفاقی که در هیچیک از رسانه های مهم جهان مثل بی بی سی و صدای آمریکا و غیره یافت نمی شود چون با وجود دارا بودن بهترین امکانات رسانه ای و صوتی و تصویری باز هم بسیاری از تماسهای مربوطه شان در برنامه های مختلف قطع و وصل و یا دچار نویز و نوسان می باشد! (جالب اینکه در یک قسمت از این نمایش صدا کمی ضعیف است و تا مجری به این نکته اشاره می کند ناگهان صدا قوی می شود و نفر داخل استودیو فوراً ولوم صدا را بالا می برد) به نظر این هم از موهبت امام زمان مجاهدین باشد. به چند صحنه این کمدی توجه کنید:

رشید در حالی که انعکاس صدا نشان می دهد درون یک سالن خالی ایستاده است می گوید من در تهران هستم و 1 میلیون و 200 هزارتومان به سیمای آزادی برای سرنگونی رژیم کمک می کنم.

مریم مدعی می شود که از کرمانشاه! مبلغ 2000 دلار! به سیمای آزادی کمک می کند.

بهرام مدعی می شود از آمریکا یا کانادا 70 هزار دلار از مامانش گرفته و خودش هم 1600 تا اضافه می کند و کمک می کند.

محمد از کانادا می گوید کمک مالی جمع کرده است و اسامی می دهد: مهوش و همسرش 700 دلار، شهید! عسکری 500 دلار! یک هموطن 100 دلار و یک هموطن دیگر 50 دلار وووو

اینها چند نمونه از این کمکهای مالی هستند که نشان می دهد برخی از هنرپیشگان حسابی قاطی کرده اند چه آن یکی که از کرمانشاه می خواهد 2000 دلار کمک بفرستد و چه آن یکی که شهید شده و کمک مالی می فرستد. در این میانه آقای محمد شمس هم نامردی نمی کند و 300 سی دی از آهنگهایش را به عنوان گلریزان به سیمای آزادی می فرستد. البته ایشان ماهانه حقوق قابل توجهی بابت حضور در شورا از رجوی دریافت می کند با اینحال حاضر نمی شود بخشی از آنرا سمبلیک به سیمای آزادی بدهد و به جای آن سی دی های بنجل باقی مانده در انبار را می خواهد نذر حضرتش فرماید. یک نکته قابل توجه دیگر در این سناریو این بود که همه تماس گیرندگان از واژه های مشابهی چون «شیرخفته» و «شیر همیشه بیدار» و «رهبر مقاومت» و «خواهر مریم و برادر مسعود» و «موسسان چهارم!» و «گلریزان سیمای آزادی» و «مرحله سرنگونی» و غیره استفاده می کردند که تماماً نشانگر بریف شدن یکدست آنها برای بازی در نمایش همیاری بود. جهت اطلاع، اصطلاح «گلریزان» که در این نمایش مستمر استفاده می شد تنها در جهت فریب افکار عمومی بود چرا که دست اندرکاران سیمای آزادی می دانند این واژه در داخل ایران کاربرد زیادی دارد و در مراسمهایی چون کمک به یتیمان و مشابه آن استفاده می شود و به این ترتیب تلاش بر این دارند که با این حقه هرچه بیشتر با مردم فریبی دیگران را سرکیسه کنند هرچند این بازار مکاره را مردم ایران سالهاست شناخته اند.

(و اما موضوع موسسان چهارم چیست؟ نیاز است مطلب مجزایی در این رابطه نوشته شود اما به طور خلاصه مسعود رجوی هر از چندی به نیروهایش اعلام می کند که ارتش آزادیبخش را منحل کرده و آنان باید دوباره آن را تأسیس نمایند!!!. اولین بار سال 1366 وی تأسیس ارتش آزادیبخش را اعلام کرد. بعدها در سال 1374 در نشستهای سرکوب موسوم به «حوض» ضمن اعلام این قانون که از این پس هرکس خواست از سازمان جدا شود باید ده سال را در زندانهای داخلی و ابوغریب حبس شود و بعد به عنوان اسیر جنگی به ایران تحویل داده خواهد شد، چنین گفت که من ارتش آزادیبخش را منحل نموده ام و خود شما باید تک به تک آنرا تأسیس نمایید و موسسان دوم آن شوید. سپس در سال 1375 یکبار دیگر وی ارتش خلع سلاح شده خود را منحل اعلام نمود و از نیروهایش خواست دوباره تأسیس کنند!... حالا هم بعد از 6 سال که خلع زمین هم شده اعلام انحلال کرده و می خواهد موسسان چهارم آنرا تأسیس کنند!. مشخص نیست اگر اعضای مجاهدین موسس این ارتش هستند چرا ایشان هر از چندی به خودش اجازه می دهد که آنرا منحل نماید؟!!!... در این وضعیت برخی افراد زنگ می زدند و می گفتند می خواهیم موسسان چهارم باشیم!)

ولی مضحک ترین بخش این نمایشنامه را می توان حضور مهدی ابریشمچی و سخنان وی دانست (مهدی اولین همسر مریم قجرعضدانلو می باشد که بلافاصله بعد از طلاق گرفتن از او با خواهر موسی خیابانی که در آن زمان یک دختر نوجوان 17 ساله بود "و کمتر از نصف خودش سن داشت" ازدواج کرد. وی در حال حاضر در کنار مریم قجرعضدانلو لنگر انداخته و به گذران زندگی مشغول می باشد). ایشان با اقتدا به رهبر عقیدتی غیب شده اش، مدعی شد که «امسال حتما رژیم را سرنگون خواهند کرد»... وی این سخن را چندین بار در عرض چند دقیقه تکرار نمود که نشانگر توهم ناشی از اقتدا به شیر همیشه خفته بود. ظاهراً مسعود رجوی که اکثر تماس گیرندگان او را «شیر خفته و شیر همیشه بیدار» صدا می زدند (آخرش مشخص نشد که او شیر همیشه بیدار است یا شیر خفته؟) به مهدی سفارش نموده بود از سرنگونی قریب الوقوع سخن بگوید و جمهوری اسلامی را همین امسال ساقط سازد!.

مهدی ابریشمچی که به نظر می رسد دچار آلزایمر شده است فراموش کرده بود که رجوی طی سی سال گذشته تاکنون چندین بار مرحله را «مرحله سرنگونی» اعلام نموده و هر بار هم گفته است امسال رژیم سرنگون خواهد شد. دقیقاً به یاد دارم به جز تابستان سال 1360 که رسماً به تمام شوراییها گفته بود تا 6 ماه آینده رژیم سرنگون خواهد شد، و نیز در سال 1365 بعد از آمدن وی به عراق که اعلام شد مقاومت وارد مرحله سرنگونی شده است، در سال 1378 نیز مجدداً اعلام نمود که ارتش آزادیبخش وارد فاز سرنگونی شده و «سین آ» را که مخفف «سرنگونی و آمادگی» بود ابلاغ نمود... وی همچنین طی 12 سال گذشته نیز هر چند سال یکبار نیروهایش را وارد فاز سرنگونی کرده است. با این وجود مهدی ابریشمچی مجدداً فاز جدید را که سی سال است تکرار می شود به اطلاع همگان رسانید!. به نظر چنین می آمد که ضربات یکسال گذشته موجب سردرگمی ایشان شده و بیاد نمی آورد زمانی که وی از اشرف فرار نمود ارتش هم خلع سلاح گردید و اینک نه تنها سلاحی برایشان نمانده که اشرف هم دیگر از دست رفته و جز یک کمپ موقت چیزی در اختیار ندارند و گنده گویی به این حد در یک فیلم کمدی از کیفیت آن می کاهد. اما ایشان و دیگر سران فرقه رجوی جز فریب و تزویر کاری برای پیشبرد اهداف تروریستی و مزدوری خود ندارند و ناچار دست به هر ترفندی می زنند تا مردم و بخصوص جوانان دانشجو را بفریبند و مثل هزاران جوان دیگر طی سی سال گذشته اسیر خویش سازند و به نابودی بکشانند. بر افراد آگاه جامعه است که این ترفندها را شناخته و نسبت به تهدیدات آن دیگران را آگاهی دهند.

 

حامد صرافپور
30 ژانویه 2013

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ایرج مصداقی و دکان زندان (از ابراز ندامت و همکاری با زندانبانان تا درد حقوق بشر و همکاری با رجوی)

 

 

حامد صرافپور، بیست و هشتم ژانویه 2013
لینک به منبع (صفحه فیسبوک آقای صرافپور)

 

دو روز قبل گفتگویی بود از ایرج مصداقی در تلویزیون «من و تو»، حول اعدامهای سال 67 و شرایط حاکم بر زندانها. این اولین بار نیست که ایرج مصداقی موضوع زندانیان سیاسی و اعدامها را پیش می کشد و در واقع الان 20 سال می شود که ایشان چندسال زندانی بودن خویش را مبدل به دکانی ساخته که حول آن کتاب بنویسد و تبلیغ کند و پول به جیب بزند (و در عین حال وجهه ای مبارز و حقوق بشری در بین مردم پیدا کند و به عنوان یک شخصیت مستقل! و غیرمجاهد! به دفاع از رجوی و فرقه ایشان بپردازد و شغل دومی برای خویش پیدا کند. کاری که معمولاً در صدای آمریکا و بی بی سی بدان اشتغال داشته است و رسانه های دیگر هم در این رابطه بی بهره نمانده اند)، هرچند ایشان همیشه تلاش کرده تا خود را منتقد مجاهدین نشان دهد و کاملاً مستقل عمل کند:

http://www.youtube.com/watch?v=ioLtaXSD-ek

در هر صورت طی این سالها هیچ کس توجهی به کاسبی ایشان نداشت و تنها زاویه ای که از وی دیده می شد یک چهره مبارز و حقوق بشری و سرشار از عشق به میهن و مردم بود. به زبان دیگر، تنها چهره ای که از ایشان دیده می شد یک شخصیت مستقل حقوق بشری مبارز بود، اما در زیر این نقاب، هم کاسبی می کرد و هم از سیاستهای مخرب رجوی دفاع می نمود بدون اینکه زیاد به دل بزند.

این قضیه تا چند سال پیش هیچ آبی به لانه ایشان سرازیر نمی کرد. مشکل از جایی برای ایشان آغاز شد که گروه بسیاری از قدیمی ترین اعضای مجاهدین از رجوی جدا شده و به افشاگری پرداختند. از این نقطه آقای مصداقی دیگر نمی توانست براحتی در گوشه امن نشسته و هر دروغی را در جهت دفاع از رجوی سر هم نموده و به خورد مردم بدهد. به این ترتیب دکان ایشان به مرور از رونق می افتاد و این به نفع ایشان نبود. در این رابطه مقاله های زیادی توسط جداشدگان نوشته شد که در نقد عملکرد دوگانه آقای ایرج مصداقی بود ولاجرم عنان از کف ایشان ربود و آن چهره حقوق بشری و آرام و منطقی و سراسر استدلال ایشان را به طور کامل دگرگون ساخت. وی با نوشتن یک مقاله که در آن به طرز عجیبی به منتقدان خویش (از جمله به نگارنده-حامد صرافپور) حمله کرده و همگی را منتسب به جمهوری اسلامی نموده بود، نشان داد که تفکراتش هیچ تفاوت ماهوی با دستگاه رجوی ندارد و تمامی نوشته ها و گفته هایش در این سالها به نوعی گردآوری شده از آرشیوهای مجاهدین بوده که خود فرقه در اختیار وی می گذاشته است و ایشان با استناد به همان مطالب آرشیو شده مجاهدین، به نوشتن کتاب و مقاله می پرداخته است. لینک زیر مقاله ای است که اینجانب در نقد گفتگوی ایشان (بخاطر حمایت از رجوی) در بی بی سی عنوان کرده بودم با عنوان «مجاهدین و آینده» و لینکهای بعدی مقاله هایی هستند که دیگر جداشدگان مثل آقای کرمی در مورد ایشان نوشته اند:

http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/ayande%20rajavi.HTM

http://mohamadkarami.wordpress.com/2009/03/09/91/

http://mohamadkarami.wordpress.com/2012/11/25/%D8
%B1%D9%88%D8%B4%D9%86-%DA%AF%D8%B1%DB%8C-%D8%
AF%D8%B1-%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B7%D9%87-%D8
%A8%D8%A7-%D8%AC%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B5%D8%A7%D9%81-
%DA%A9%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%D8%A7%D8%B2/

و ایشان در یک مقاله (که در خبرنامه گویا و فیسبوک خودش انتشار یافت) به جای پاسخگو بودن به نوشته های جداشدگانی که با گوشت و پوست خود جنایتهای رجوی را لمس نموده بودند، به تهمت و افترا علیه اینجانب و آقایان محمد کرمی و پدرام میرپارسی و مسعود تقی پوریان روی آورد و دقیقاً همانند سران فرقه مجاهدین، ما را مورد ترور شخصیتی قرار داد تا بلکه هرچه بیشتر دل مسعود رجوی را در این بیزینس بدست آورد:

http://news.gooya.com/politics/archives/2012/10/149593.php

 

طبیعتاً پاسخی از جانب اینجانب به اینگونه حمله و هجوم ایشان داده شد که همچنان در سایتها موجود می باشد. هرچند هدف پاسخ شخصی به ایشان نبود چرا که همان روزهای اول فرار از اشرف به ایشان خاطر نشان کرده بودم اگر از مناسبات درونی مجاهدین آگاهی ندارد بهتر است سخن جداشدگان را هم بشنود و دست از حمایت رجوی خائن و جانی بردارد اما ایشان سکوت پیشه کردند. در نتیجه پاسخ من برای روشن شدن این موضوع در پیشگاه مردم ایران بود که بهتر بدانند چه کسانی در پس نقاب حقوق بشر (که امروزه دستاویزی برای غارت و اشغالگری شده است)، از جنایتکارترین و خیانتکارترین جریان سیاسی دفاع می کنند. مقاله «آقای مصداقی،‌ رجوی تو را رانده است! چرا به منتقدین خود افترا می بندی؟» پاسخی بود به ترفند و تهمت ایشان:

http://iran-interlink.org/fa/index.php?mod=view&id=13729

 

از این موضوع می گذرم و به نکاتی می پردازم که با توجه به مصاحبه آقای ایرج مصداقی در تلویزیون «من و تو» لازم به ذکر است:

1-مصداقی اینگونه می گوید:

(((اعدامهای سال 67 به این دلیل انجام گرفت که جنگ پایان یافته بود و جمهوری اسلامی نمی توانست پاسخگوی مطالباتی باشد که مردم در زمان جنگ پاسخ نگرفته بودند و بعد از جنگ ایران و عراق می تواند حالت انفجاری به خود بگیرد و مشکلات زیادی را دامن بزند و برای اینکه سرکوب صورت گیرد و نظام تثبیت شود نیاز به رعب وحشت است... و چون در زندانهای اعتصاباتی صورت گرفته بود از قبل می توانست این اعتصابات در جامعه هم موج ایجاد کند، و حرکتها و حمایتهایی را کسب کند. پس چه بهتر که در زندانها اعدام صورت گیرد و جو رعب و وحشت ایجاد شود.)))

این سخنان دقیقاً همان گفته هایی است که امروزه فرقه رجوی هم به شکلی آنرا عنوان می کند. طبیعی است که اعدامهای وسیعی صورت گرفته و موضوع جدیدی هم نیست و اینرا قبل از هرکسی آقای منتظری در همان زمان مورد بررسی قرار داده و حتا هیئتی جهت بررسی وضعیت زندانیان تشکیل نمودند و آنگونه که اسناد آن وجود دارد موجبات جلوگیری از بسیاری اعدامهای بعدی را فراهم کردند. البته رجوی برای سوء استفاده های شخصی و قدرت طلبانه خویش آمار اعدامها را چندین برابر کرده و آنرا بیش از 30 هزار اعدامی اعلام نمود چیزی که حتا خود مصداقی نیز بدان انتقاد داشت و گفت نبایستی در مسیر هدفی که داریم به دروغ متوسل شویم. این در حالی بود که آمارهای رسمی و موثق منتشر شده حاکی از حدود 4000 اعدامی بود. طبیعی است حتا یک اعدام ناعادلانه هم قابل توجیه نیست و بایستی مورد بررسی قرار گرفته و قضاوت شود کما اینکه بسیاری از مسئولین جمهوری اسلامی نیز طی این سالها مواضع مختلفی بر سر آن داشته و یا مورد سوآل قرار گرفته اند چه آقای منتظری که موضع ایشان مشخص بوده است و چه آقایان میرحسین موسوی و خاتمی و رفسنجانی و نمونه های مشابه که دیدگاههای خود را هم بیان داشته اند... اما آنچه که در مورد گفته های آقای مصداقی مد نظر است اینکه اگر چه گفته های ایشان شباهت زیادی به گفته های کنونی مجاهدین دارد اما همین مجاهدین قبلاً دیدگاه دیگری داشتند و گویا آقای مصداقی از آن خبر ندارند و یا شاید هم به دلایلی مثل آقای رجوی دچار فراموشی شده اند.

در تابستان 1367 اینجانب (حامد صرافپور) در اشرف حضور داشته و به خوبی بیاد دارم که در اوج برجسته شدن خبر اعدامهای سال 67 نشستهایی در این رابطه برگزار شد و گویا علت برگزاری آن تناقضاتی بود که افراد مسئول در این رابطه داشتند. من همان زمان در تیپ 910 به فرماندهی سرور بودم که ایشان نشستی جمعی برگزار نموده و در این رابطه خواستند نفرات تناقضات خود را بیان کنند. در این نشست یکی از فرماندهان تیپ (جمال ناطقی، که از سالهای پیش یکی از نیروهای معترض و منتقد است و سمت او هم گرفته شده و دیگر به او کارهای نیرویی سپرده نمی شود) از جای بلند شد و در همان نشست عمومی اعلام کرد علت این اعدامها عملیاتی است که ما انجام دادیم (منظور وی عملیات فروغ جاویدان بود)... اما خانم فاطمه رمضانی (یکی از فرماندهان تیپ که بعدها به خاطر تناقضاتی که داشت و به خاطر منتقد بودن از سمت خود خلع شد و برای کارهای ستادی فرستاده شد و از آن پس هیچ کار جدی به وی داده نشد) که از طرف مسعود و مریم رجوی توجیه شده بود شرح مفصلی داد در این مورد که علت اصلی اساساً عملیات فروغ جاویدان نبوده است و خمینی از ابتدا تصمیم داشت همه مجاهدین را نابود کند چون فهمیده بود هیچ کدام از مجاهدین از مواضع خود پایین نخواهند آمد ولو به ظاهر خود را پشیمان جلوه دهند و به همین خاطر دست به اعدام زد تا همه را از سر راه بردارد... و اینکه شما تصور می کنید بخاطر فروغ جاویدان بوده است کج فهمی است...

به این ترتیب گفته های امروز مصداقی که خمینی بخاطر ایجاد رعب و وحشت بین مردم و عدم پاسخگویی به مطالبات آنها دست به اعدام زده بوده است چیزی نیست جز دیدگاههای جدیدی که مجاهدین برای گریز از زیر بار مسئولیت خود در برپا شدن این اعدامها عنوان می کنند. این نکته را من امروز مطرح نمی کنم بلکه این موضعی بود که رجوی در آن سالها می گرفت و بسیاری از فرماندهان نیز در این رابطه متناقض بودند که نمونه آنرا ذکر کردم. حالا اینکه ایرج مصداقی به چه علت می خواهد این نکته را دور بزند جای سوآل دارد اما مسلماً چون ایشان در آن زمان به گفته خودش زندان بوده و تحلیلهای مسعود رجوی را نشنیده بوده و تنها به توجیهات امروز فرقه رجوی گوش داده است به ناچار چیز جدیدی برای گفتن ندارد جز همان مطالبی که مجاهدین در سالهای اخیر ذکر نموده اند تا خود را از بسیاری اتهامات و آنچه مقصر بوده اند برهانند.

2-مصداقی در ادامه چنین عنوان می کند:

(((بسیاری از کسانی که در زندان ها بسر می بردند سالها بود که در زندان بودند. بخشی هم سالها از پایان محکومیتشان گذشته بود.... من از سال 60 تا 70 در زندان گوهردشت بودم و در جریان کشتار 67 هم روزهای متوالی در راهروی مرگ که منتهی می شد به جایی که دار زده می شدند زندانی ها در اونجا بودم و تقریبا بیشتر از همه کسانی که زنده جان به در بردند شاهد کشتار در اونجا بودم... من شاهد بودم. من خودم می دیدم توی راهروی مرگ نشسته بودم... اگر کسی مطمئن بودند که آثار شکنجه روی بدنش هست در کشتار 67 اعدام می کردند... من در راهروی اعدام که نشسته بودم یک لنگ روی چشمم بسته بودند. از پشت اون لنگ همه چیز خوب پیدا بود. ظاهرش نشون نمی داد... به همین دلیله که وقتی که به گذشته فکر می کنم شاید یه لحظاتی ناراحت میشم یا منو می بره تو خودم. بعد قطعاً بیرون میام چون یاد اون صحنه ها می افتم. یاد اون شکوه می افتم. و حس می کنم چه آدم خوش شانسی بودم که با این افراد با این بچه ها در آخرین لحظات عمر همراه بودم...)))

مسلماً وی با مطرح کردن اینگونه نکات احساسی تلاش می کند زنده بودن و حضور خودش در فرنگ را سرپوش بگذارد. اما در ورای این گفتگوهای احساسی، ایشان همیشه از یک مرحله پرش می کند و شرح نمی دهد که اگر زندانبانان و حاکمانی که به قول خودش هرکسی را که آثار شکنجه روی بدن داشت و یا دوران محکومیت خود را تمام کرده بودند و یا حتا کسانی که به قول خودش اصلاً مجاهد نبودند و مدافع حاکمیت بودند را اعدام می کردند، چرا ایشان را اینطور ترگل و ورگل بعد از ده سال آزاد نموده و به خارج فرستاده اند؟

آقای مصداقی که دکان حقوق بشر و زندانی سیاسی برپا نموده و با آن بیزینس می کند هرگز نمی گوید که در آن ده سال توی زندانی که به فوریت دختران 14-15 ساله اعدام شده اند، ایشان نه تنها اعدام نشده اند بلکه حتا آثاری از شکنجه هم بر بدن نداشته و در عین حال «به طور مستمر» در راهروهای مرگ حضور داشته و شاهد همه اعدامها بوده است؟ آیا این ناشی از هوشیاری و نبوغ ایشان در دور زدن اعدام و شکنجه بوده یا به قول خودش شانس و اقبال به او روی آورده بوده است؟ چرا در این شکوه فراموش ناشدنی ایشان شانس نداشت که بخشی از همان جان باختگان دلاور و تسلیم ناپذیر باشد؟ چه رخدادی در این مدت بوقوع پیوست که از بین آنهمه مجاهد و غیرمجاهد ایشان بدون شکنجه و اعدام به خارج از کشور رسید؟ حالا مشابهت ایشان با شخص آقای مسعود رجوی در دوران زندان چه بوده است؟

همین چندماه قبل پرویز ثابتی افشا نمود که مسعود رجوی در زندان با ساواک همکاری داشته و بسیاری را لو داده است و برادرش نیز در همان زمان از کارمندان ساواک در خارج کشور بوده که بین دانشجویان و ایرانیان خارج از کشور تردد می کرده و اخبار آنان را به ساواک می داده است. اما همین مسعود خان رجوی چنان از دوران زندان خود سخن می گفت (و از کسانی چون مهدی ابریشمچی و عباس داوری می خواست که در مورد وی سخن بگویند و ایشان هم نامردی نکرده و از شکنجه های دهشتناکی که مسعود متحمل می شده سخن می گفتند) که گویی در جهان کسی چون او شکنجه نشده است! و برای بی ارزش کردن استقامت دیگر زندانیان سیاسی مجاهد که به هر علت موفق به آزادی شده و خود را به مجاهدین در عراق رسانیده بودند، بارها و بارها در نشستهای مختلف انقلاب اینگونه مطرح می نمود که:

«هرکس اعدام نشده و آزاد شده حتماً یک جایی بای داده و یا با رژیم همکاری داشته است». این چکیده انبوه سخنان رجوی خطاب به کسانی بود که در اشرف می خواستند از داستان زندانی بودن خود به نفع خویش بهره ببرند. او همچنین بارها و بارها از مریم قجر به عنوان کسی نام برد که هرچند هیچگاه زندانی نبوده است با اینحال بیش از هرکسی می تواند شکنجه ها و زندان را تحمل کند چون خالق انقلاب است! (بگذریم که وی تنها دو هفته در زندان فرانسه که رجوی آنرا به هتل تشبیه می کرد زندانی شد و از ترس بخاطر آزاد شدن دهها نفر را وادار به خود سوزی نمود) و به این ترتیب زندانیان سیاسی آزاد شده را تحقیر می نمود که دیگر جرأت نداشته باشند از دوران زندانی شدن خود چیزی بگویند.

مصداقی نمی داند که رجوی چگونه همانند او را با تمام دوران زندانی بودنشان به پشیزی حساب نمی کرد بخصوص کسی چون ایرج مصداقی که به گفته خودش نه شکنجه ای دیده و نه حکم اعدام چشیده و راحت هم بعد از آزادی به خارج از ایران منتقل شده تا کاسبی کند و خود را خوش شانس بداند که با آن قربانی شده های دستگاه خشونت و ترور و قدرت طلبی در لحظات پایانی عمر همراه بوده است (راست هم می گوید چون امروز از خون و رنج و شکنج آنها مشغول گذران امور و کاسبی است). و ای کاش تنها به این کاسبی بسنده می کرد و از کسی که خود عامل بسیاری از جنایتها و خیانتهاست حمایت نمی کرد. امروز دیگر وی نمی تواند بگوید چیزی نمی داند چون هزاران مقاله و سخنرانی و مصاحبه از صدها جداشده منتشر شده و می توانست هر چشم کوری را هم شفا دهد. هرچند کوردلان هرگز بینا نخواهند شد.

3-مصداقی به طور غیرمستقیم و با توجه به استدلالاتی که می آورد (در مورد صادر شدن حکم اعدام حتا در مورد کسانی که دوران محکومیت خود را تمام کرده بودند و یا در مبارزه مسلحانه شرکت نداشتند و یا حتا موافق خیلی از عملکردهای نظام بودند ووو)، تنها از طریق همکاری با زندانبانان در کارهای مختلف موفق شده از اعدام فرار کند و حتا شکنجه هم نشده باشد. اما در هیچکدام از مصاحبه ها و نوشته هایش این نکته دیده نمی شود و در همه جا از روی آن به طرز مبهمی فرار نموده است. نکته اینجاست که وی سالها با جمهوری اسلامی در زندانها همکاری داشته و به جای جبران آن، باز هم با کسی چون رجوی همکاری می کند که در پرونده اش به جز هزاران ترور کور و بی هدف که به اسم اعدام انقلابی انجام داد، دهها مورد کشتن اعضای منتقد و صدها مورد سرکوب و شکنجه منتقدان داخلی و ساخت و ساز زندانهای متعدد در قرارگاه اشرف نیز یافت می شود. این همان نقطه بشدت سیاه مصداقی است چرا که در آن زمان بخاطر فرار از شکنجه و اعدام با جمهوری اسلامی همکاری داشت ولی امروز آگاهانه و بخاطر دریافت امکانات مادی و شهرت با رجوی (که در استبداد و تبعیض و شکنجه و کشتار و ترور و تفکیک جنسیتی و تجاوز به زنان سرآمد می باشد و روی جمهوری اسلامی را هم سفید کرده است) همکاری می کند. و طنز قضیه اینجاست که ایشان چندی پیش مدعی بود که در زندان بین ایشان و توابین و کسانی که به نوعی با رژیم همکاری داشته اند هیچ گفتگویی صورت نگرفته است!. مشخص نیست منظورش از طرف مقابل چه کسی بوده در حالی که خودش در این نوع کار همکاری کامل با زندانبانان و جمهوری اسلامی داشته است:

http://zereshksundisawards.wordpress.com/2011/06/27/qa2/

 

بهتر است آقای مصداقی بعد از اینهمه کاسبی کردن بر سر حقوق بشر و زندانیان سیاسی مدتی هم وقت بگذارد و به ندای زنانی گوش دهد که عمر خود را در زندانهای اشرف سپری کرده و مورد تجاوز مسعود رجوی قرار گرفته اند، همان زنانی که لیست بیش از صد نفر که تخمدان و رحم آنها توسط رجوی بیرون کشیده شده انتشار یافته است... و کمی هم به فکر حقوق مردانی باشند که رجوی هست و نیست آنان را دزدیده و آنان را زندانی کرده و به نابودی کشانیده است. بهتر است ایشان کمی از آن حقوق بشر خود را هم خرج صدها خانواده ای کنند که سالهاست عزیزان خود را ندیده اند و رجوی همچنان این اجازه را به آنها نمی دهد. و مقداری از آن حقوق بشر نیز خرج کسانی کنند که طی ربع قرن اسارت در زندانهای رجوی همه چیز خود را شامل همسر و فرزند و دارایی و جسم و جان خود را از دست داده اند و امروز یا در لیبرتی اسیرند و یا در سراسر جهان سرگردان مانده اند. احتمالاً نام آنها هم بشر است و حقوقی داشته و دارند که پایمال شده است آنهم توسط کسی که ایشان دارد از وی و سیاستهای فرقه اش دفاع می کند. ایشان باید بداند که جداشدگان همانگونه که خیانتها و جنایتهای ضدبشری رجوی را افشا می کنند، اجازه نخواهند داد کسانی که سالها با خون و رنج و اسارت اعضای مجاهدین در فرنگ به بیزینس مشغول بوده اند، همچنان به خونخواری ادامه دهند و هزینه ای هم نپردازند.

حامد صرافپور
28 ژانویه 2013

 

در ادامه

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فیل مریم رجوی ترکید

با شروع تحقیقات دولت امریکا در مورد نفوذ تروریستهای رجوی در پنتاگون یک سایت دیگر رجوی بسته شد

 

 

حامد صرافپور، صفحه فیسبوک، بیست و چهارم ژانویه 2013
لینک به منبع

 

 

سه هفته پیش فرقه رجوی با صرف بودجه های کلان و یاری گرفتن از لابی های اسرائیلی خود (خاخام زوکر و دستیارانش) توانست یک گزارش مجعول و مبهم را بدرون کتابخانه این وزارتخانه نفوذ داده و قبل از چک نهایی آنرا در رسانه های خویش انتشار دهد. البته راجع به این گزارش سایت رادیو فردا توضیحاتی انتشار داده بود اما هیچ اشاره ای به جداشدگان از فرقه رجوی در آن نبود. با اینحال سایتها و رسانه ها و چماقداران فیسبوکی مجاهدین بلافاصله با بسیج شبهه برانگیزی حمله و هجوم بی سابقه ای علیه جداشدگان آغاز نمودند که همین حرکت بخوبی نشان می داد گزارش ارتباط مستقیمی با مریم قجرعضدانلو و فرقه رجوی دارد:

http://www.radiofarda.com/content/f10-pentagon-reports-
says-iranian-spies-have-global-reach/24815490.html

 

با وجود غافلگیر شدن برخی از هموطنان ایرانی، تعدادی از منتقدان جداشده از مجاهدین دست به افشاگری زده و اعلام نمودند که این گزارش چیزی جز سلسله مطالب کهنه شده در سایتهای مجاهدین که توسط لابی هایشان و شخص خاخام زوکر وارد گزارش پنتاگون شده نیست، و در واقعی سناریویی است تا با آن جلوی افشاگری بیشتر جداشدگان را بگیرند، افشاگریهایی که بخصوص در چند ماه اخیر سرتاپای تشکیلات فاسد رجوی را به لرزه در آورده بود. هرکس سری به سلسله سایتها و صفحات فیسبوکی مجاهدین بیندازد خیلی خوب متوجه تبلیغات گسترده و سرمایه گذاریهای کلانی که مریم قجرعضدانلو در این مورد کرده بود خواهد شد.

با این وجود، هنوز جوهر گزارش مبهم منتسب به پنتاگون نخشکیده بود که ترفند رجوی لو رفت و فیلی که به هوا فرستاده بودند ترکید، و خیلی زود مسئولان پنتاگون متوجه رکبی که مجاهدین به آنها زده بودند شدند و آنگونه که یکی از مسئولین مربوطه اعلام کرده است، این گزارش تا زمانی که بررسی مجدد شود از دسترس خارج می شود:

http://www.radiofarda.com/content/f2-iran-report-on-spies
-unavailable-due-to-mistakes-revision/24881468.html

 

با اعلام چنین خبری، طبیعتاً سران مجاهدین دچار مشکل جدی خواهند شد و مسئولین مربوطه در پنتاگون حتماً بررسی خواهند کرد تا بدانند چه کسانی پشت این قضیه قرار داشته و چه بودجه هایی دریافت نموده اند. در نتیجه دست اندرکاران فرقه رجوی در این پروژه برای اینکه بتوانند از زیر تبعات بعدی این کلاهبرداری در بروند از همین الان به تکاپو افتاده و در صدد پنهان سازی تمامی مدارک مربوطه هستند. اولین حرکتی که از آنان مشاهده شده، خاموش کردن برخی از سایتها که گزارش منتسب به پنتاگون از آن خوراک خبری گرفته است می باشد که از جمله می توان به خاموش کردن سایت «ایران ترور» اشاره نمود که از صبح امروز از دسترس خارج شده و خاموش گشته است. باید دید اقدامات بعدی رجوی برای ماستمالی این کلاهبرداری بزرگ چه خواهد بود.

 

حامد صرافپور
24 ژانویه 2013

 

در ادامه

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

افول «مهر تابان» در میان یاران و متوسل شدن فرقه به یک زن سوری برای انگیزش نیرو

 

 

حامد صرافپور، بیست و سوم ژانویه 2013
لینک به منبع (صفحه فیسبوک آقای صرافپور)

 

در پی رسوایی روز افزون مسعود و مریم رجوی بخاطر فسادهای ایدئولوژیک و جنسی و تشکیل حرمسرای رهایی بخش، و برملا شدن جنایت زن ستیزانه ی آنها در ارتباط با بیرون کشیدن رحم و تخمدان بسیاری از زنان مجاهد، اعتراضات و تناقضات شدیدی در میان اعضای باقیمانده در لیبرتی بوجود آمده و بسیاری از هواداران قدیمی این زوج خائن نیز به مرور ریزش نموده و جز تعدادی جیره خوار برایشان باقی نمانده است. این بحران عمیق از یک سو شیر همیشه مخفی را وادار به واکنش کرده و موجب شده تا وی با لحنی مرگ آلود و ضعیف طرح پاسخ به صورت مسئله هرزگی و خیانتهای خود را به آینده ای نامعلوم حواله کند، و از سویی دیگر بخاطر شکسته شدن قداست خود و همسرش مریم و تأثیر ناپذیر بودن به مانند گذشته در مناسبات داخلی، تلاش می کند الگوهای انگیزشی دیگری را جایگزین مریم قجر نماید تا شاید از حجم ریزشها کاسته و امکان دیگری جهت فریب دختران و پسران جوان پیدا شود تا آنان را به دام بکشاند.

می دانیم که طی ربع قرن گذشته آنچه برای مناسبات داخلی و یا حتا خارج از مناسبات تشکیلاتی این فرقه می توانست انگیزاننده باشد تا هم نیروهای جدید جذب شوند و هم نیروهای قدیمی استوارتر شوند، انتشار و تبلیغات فراوان روی زنان مجاهد و رژه و مانور و عملیاتهای آنان بود که مهمترین آن تصاویری از مریم قجر سوار بر تانک و در لباسهای نظامی بود. این امکان البته پس از تخلیه اشرف برایشان فراهم نیست چرا که در لیبرتی نه می توان رژه برگزار نمود و نه می توان لباس نظامی پوشید. مریم هم به حدی رسوا شده که کمتر کسی در لیبرتی می تواند با دیدن عکسهای سیر و سفر ایشان در لباسهای رنگارنگ انگیزه بگیرد و در دل به او طعنه نزند:

بدین ترتیب رهبری این فرقه مخوف که دیگر همچون سابق قادر به دجالگری و فریب نیروهایش نیست تا قدرت پوشالی دوران صدام را به نمایش بگذارد و به اربابان آمریکایی و اسرائیلی ارائه دهد تا ایشان را مثل شورشیان لیبی و سوریه بکار بگیرند و به آنها لقب «ارتش آزادی» بدهند، به فکر چاره افتاده تا آن هیبت و هیمنه از دست رفته را به شکل دیگری جبران نماید تا ریزش نیروهایش بیش از این سرعت نگیرد و از دماغ ابرقدرتها نیفتد... ولی چاره چیست؟

با افول درخشش «مهر تابان آزادی!» در میان گوهرهای بی بدیل و نوامیس ایدئولوژیکی شیر خفته، دست اندرکاران فرقه به فکر تغییر الگو افتاده اند تا بحران درونی را کاهش دهند. برای اینکار چماقداران مسعود رجوی در فیسبوک و برخی وبلاگهای وابسته دست به انتشار تصاویری از یک زن سوری ساکن کانادا زده اند که سال گذشته توسط دولت کانادا در راستای تبلیغ برای آلترناتیو دست ساز غرب به ترکیه اعزام شده تا خوراک خبری-تبلیغی رسانه های مختلف شود و جبرانی باشد برای عدم وجود زن در میان شورشیان مسلح سلفی و القاعده و طالبان!... و بدین ترتیب به آلترناتیو دست ساز غرب وجهه دمکراتیک و آزاد بدهد. نام این زن « ثویبه كنفانی» است که مشخصاً به همراه شوهرش در راستای یک هدف سیاسی-استعماری توسط دولتهای غربی از کانادا با حقوق و مواجب کافی به ترکیه اعزام شده و در آنجا فقط نقش نمایشی را ایفا می کند و دستاویزی برای حرکت تبلیغی مجاهدین نیز شده است:

همانطور که مشاهده می شود، فرقه رجوی در اوج رسوایی و درماندگی دست به دامان این زن سوری شده تا بلکه به نیروهای وامانده و باقیمانده خویش انرژی و انگیزه برساند!. اما نکته ای که در یکی از عکسهای منتشره قابل توجه است اینکه چون سران فرقه نتوانسته اند بیش از یک زن در سوریه پیدا کنند که بتوانند آنها را لااقل به عنوان یک تیم نظامی به نمایش گذاشته و به خورد زنان مجاهد بدهند، عکسهای مختلف همین یک زن را توسط نرم افزار فتوشاپ به گونه ای در یک تصویر گنجانده اند که گویی یک گروه از زنان با سلاحهای مختلف مشغول نبرد در میدان جنگ هستند! و جالبتر اینکه بر روی همین عکس نوشته اند: «زنان رزمنده در ارتش آزاد سوریه»! تا از این طریق بتوانند زنان نگونبخت و اسیر در لیبرتی را فریفته و به زعم خود انگیزه دهند!:

و طنز داستان اینجاست که بعد از دهها سال ادعای شرف و افتخار و آزادیخواهی کردن برای زنان مجاهد که سمبل شان مریم قجرعضدانلو با لقب «سیمرغ» و «مهرتابان» بود، اینک از فرط پیسی دست به دامان این زن سوری-کانادایی شده اند که سیاستمداران غرب جهت تبلیغ به مرزهای سوریه و ترکیه فرستاده اند. و او الان مظهر شرف و آبروی زنان مجاهد در تاریخ معاصر شده است!... عبرت روزگار را ببینید:

این واقعیتها نشان می دهد که تا چه حد رجوی درمانده و سردرگم شده است که نه تنها دیگر مثل گذشته های دور قادر نیست با استفاده از اسم «مجاهدین خلق» ایرانیان را به خود جذب نماید که دیگر حتا قادر نیست با نام «مریم» نیروهای خود را هم حفظ کند و به ناچار دست به دامان شورشیان سوری شده و مدام تلاش می کند در چشم اربابان اسرائیلی-آمریکایی نام «ارتش آزاد» سوریه را برجسته نماید که شاید با توسل به آنها بتواند به یاد دوران حضور «ارتش آزادیبخش ملی» جایی در دل آنان پیدا کند.

لازم به یادآوری است که از چندی پیش دست اندرکاران فرقه رجوی در فیسبوک دست به ایجاد یک صفحه با عنوان «حمایت از مردم سوریه» زده اند و در آن با بازتولید و تکثیر اینگونه عکسها و مطالب مشابه، تمام تلاش خود را بکار می گیرند تا زیر پوش حمایت از مردم سوریه، ایرانیان را نیز اغفال نموده و سمت و سوی آنان را به لیبیایی و سوریایی کردن ایران کانالیزه نماید. بر ایرانیان آزاده است که مراقب سایتها و صفحات و وبلاگها و همچنین انجمنهای پوششی فرقه رجوی باشند و با دیدن عکسها و آیدی ها و رنگهای مطلوب خود در دام حقه های حقیر رجوی نیفتند. (قبلاً هم از سوی جداشدگان هشدار داده شد که «آژانس ایران خبر» یکی از جاسوسخانه های فرقه رجوی است اما هیچ اسم و عنوانی از این فرقه در آن یافت نمی شود تا بتوانند جوانان را فریفته و به جاسوسی بیگانگان بکشانند):

همانطور که ملاحظه می شود گردانندگان این صفحه تلاش کرده اند از رنگهایی استفاده شود که به دلیل حوادث بعد از انتخابات 1388 مورد علاقه مردم باشد و برایشان جاذبه داشته باشد و با رنگهای مورد استفاده شورشیان سوری نیز در تضاد نباشد. و البته در این صفحه نیز هیچ نام و نشانی از مجاهدین یافت نمی شود چون بخوبی می دانند که نام این فرقه مورد تنفر مردم ایران است.

حامد صرافپور
22 ژانویه 2013

 

در ادامه

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نقدی بر سفر و گزارش وکلای اشرفی!

 

 

حامد صرافپور، پاریس، بیست و یکم ژانویه 2013
لینک به منبع (صفحه فیسبوک آقای صرافپور)

 

مریم قجرعضدانلو که سالهاست مقر فرماندهی عملیات تروریستی خود را از اشرف به اورسوراواز فرانسه منتقل نموده است، باز هم در راستای استمرار اسارت ساکنان لیبرتی دست به همان ترفند کهنه «استفاده از وکیل» زده و تعدادی از وکلای حقوق بگیر خود را با صرف هزینه های کلان بسیج نموده تا به اسم «نمایندگان و وکلای مجاهدین اشرفی» به طرح استدلالهای بی پایه و اساس پرداخته و خط سیاسی او را پیش ببرند...

البته این قضیه چیز تازه ای نیست و سران فرقه از همان ابتدای سقوط صدام برای فریب دادن اعضای بی خبر از همه جای خود در اشرف مدعی شدند که خواهر مریم برای همه وکیل گرفته تا کارهای قانونی آنان را برای خروج از عراق ردیف کنند. هنگام مصاحبه با وزارت خارجه آمریکا نیز به هرکدام از نفرات یک اسم می دادند و می گفتند که این اسم وکیل تو است و اگر آمریکاییها می خواستند شما را سین جیم کنند بگویید ما جواب نمی دهیم و اگر مشکلی هست با وکیل ما تماس بگیرید!. البته این به معنای داشتن چنین وکیلی به عنوان وکیل خصوصی نبود، بلکه ترفندی بود برای اینکه نیروها را فریب دهند تا این تصور را داشته باشند که سازمان برایشان وکیل گرفته است تا آنها را به خارج ببرد!.

بله، این همان حقه کثیفی بود که مسعود رجوی گام به گام پیاده می کرد. وکلایی که فرماندهان بالای مجاهدین نام آنان را به افراد می دادند کسی نبودند جز همان اشخاصی که وی با صرف هزینه های نجومی جهت پیشبرد کار مهمترین سوگلی اش یعنی مریم قجرعضدانلو در فرانسه و آزادی او از بازداشت استخدام نموده بود و بعدها نیز از همین افراد در راستای حفظ اشرف و حمایت از مریم در مسائل مختلف استفاده می شد و تا همین الان می دانیم که دهها وکیل اروپایی و آمریکایی و عراقی را در کارهای مختلف بسیج می کند تا بیانیه بدهند و به امضا برسانند.

در نتیجه، اینکار سابقه ده ساله دارد و این افراد هم که امروز از آنها نام می برد کسی نیستند جز همان حقوق بگیران مریم قجر در راستای پیشبرد خط سیاسی او که چیزی جز طولانی تر کردن دوران اسارت لیبرتی نشینان نیست اما همین وکلا را به اسم نمایندگان مجاهدین اشرف معرفی می نماید:

http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=122815

 

اما آنچه که در گزارش این به اصطلاح وکلای مجاهدین اشرف یافت می شود مقادیری استدلالهای سراسر بی محتوا و بی ارزش است که طبعاً هیچ ارزش حقوقی نمی تواند داشته باشد و اگر کسی کمترین اطلاعی از داخل اشرف و لیبرتی داشته باشد بخوبی می تواند همه این گزارش را زیر سوآل ببرد. در بخشهایی از گزارش چنین آمده است:

)))طی چند گفتگوی جداگانه يونامی به صورت کمک کننده يی رئوس بحثهای حقوقی دولت را به ما توضيح داد که به نظر ما با عجله و بدون دخالت چندانی از جانب وکلا سرهم بندی شده بودند. ما فکر نمی کنيم که هيچ يک از اين بحثها به عنوان يک موضوع قانونی مانع جدی برای موفقيت ما ايجاد کند. بحثها شامل اين موارد می شود:

الف. يک ادعا اين است که هيچ تعهد عامی برای جبران خسارت مجاهدين تحت قوانين عراق وجود ندارد. حال آن که قانون عراق به طور حتم نياز به تأمين خسارت در موارد مصادره اموال را به رسميت می شناسد. ساکنان کاملاً آماده اند اين مسأله را به يک وساطت بين المللی واگذار کنند تا اختلافات حل و فصل شود.

ب. ادعای ديگر اين که سازمان مجاهدين به عنوان يک نهاد در عراق از موقعيت حقوقی برخوردار نيست. "حال آن که ما چندين بار ديده ايم که در گذشته دادگاههای عراقی استاتوی مجاهدين را به عنوان يک شخصيت حقوقی به رسميت شناخته اند.")))

موارد فوق البته هرکدام قابل بررسی است که به لحاظ حقوقی و بین المللی به آن پاسخ داده شود ولی در یک کلام باید گفت که:

اولاً برخلاف ادعای این وکلا فرقه مجاهدین خلق در لیست تروریستی عراق قرار دارد و مصادره اموال آن فرقه به عنوان یک گروه تروریستی در هیچ کجای جهان التزام خسارت به همراه ندارد. ضمن اینکه اموال این تشکل مافیایی متعلق به رهبری فرقه نیست بلکه بخش عمده آن متعلق به مردم عراق است که صدام به رجوی هدیه کرده بود. بخش دیگری از آن هم متعلق به اعضایی است که در دست رجوی اسیر هستند و بایستی هنگام جدا شدن از فرقه به آنها مسترد گردد. به این ترتیب بحث جبران خسارت یک بحث انحرافی است.

دوم اینکه با توجه به حضور مجاهدین در لیست تروریستی عراق، اینکه یک قاضی بعثی در یک دادگاه رابطه نزدیکی با مجاهدین داشته باشد و با گرفتن پولهای کلان حکمی به نفع مجاهدین صادر کرده باشد نمی تواند مبین مشروعیت ایشان باشد و قانون اساسی این کشور را زیر سوآل ببرد. مجاهدین حتا در زمان صدام نیز به عنوان یک نهاد در نظر وی شناخته نمی شدند و اتفاقاً رجوی هم مدعی بود که کاملاً مستقل است و پادگان اشرف مثل بخشی از ایران در خاک عراق می باشد. حال این وکلا بر چه مبنایی ادعا می کنند که مجاهدین آنهم در دوران بعد از صدام یک نهاد در عراق می باشند جای سوآل دارد. گویا این وکلا حتا خبر ندارند مجاهدین از نظر مردم و دولت عراق یک گروه تروریستی هستند که در جنایات صدام و کشتار کردهای عراقی نقش داشته و هرگز نمی توانند در عراق به رسمیت شناخته شوند.

وکلا در ادامه مدعی می شوند که:

(((ج. اين ادعا که سازندگيهای مجاهدين در اشرف با پولی که صدام حسين از اموال مردم عراق دزديده است، حال آن که هيچ گونه مدرکی برای اثبات اين اتهام در تمامی 9سال گذشته بعد از سرنگونی دولت عراق هيچ گاه ارائه نشده است. يعنی اين صرفاً يک تهمت سياسی است. و نه يک ادعای قانونی که ضمنا با بسياری از قوانين پايه يی مانند قانون مسئول بودن هر دولت در قبال تعهدات دولتی که جايگزين آن می شود مغايرت دارد. همچنين يک واقعيت محرز اين است 50 درصد تأسيسات اشرف بعد از سال 2003، بعد از سقوط دولت صدام حسين و در شرايطی ساخته شده که استان ديالی تحت حاکميت ايالات متحده بوده است.)))

این ادعا به حدی سست و تمسخر برانگیز است که برای درک آن نیازی به درجه وکالت نیست. دهها کلیپ ویدیویی در یوتوب دال بر این واقعیت تلخ است که مجاهدین به کرات از استخبارات عراق پولهای نجومی گرفته اند و شخص مسعود رجوی نیز در حال چک و چانه زدن برای دریافت سود بیشتر در قبال قاچاق نفت عراق است و مهدی ابریشمچی به صراحت راجع به دستمزد ماهانه 7 میلیون دلار صحبت می کند وقتی که طرف مقابل او یکی از سران استخبارات عراق می باشد و نمونه های متعدد دیگر...

با اینهمه مدرک چگونه یک وکیل می تواند مدعی شود که هیچ مدرکی برای اثبات پول گرفتن رجوی از صدام وجود ندارد که با آن در اشرف سازندگی کرده باشند؟ آیا جز این است که این وکلا حتا به حرفه خود نیز خیانت کرده و با گرفتن رشوه های کلان به چنین سخنانی روی آورده اند تا خیانت و پلیدی رجویها را ماستمالی کنند؟ فرض بگیریم که بخش عمده این سازندگی در زمان سقوط صدام انجام گرفته باشد (که می دانیم چنین نیست و اساس ساختمانها و سازه های موجود به جز بخشهایی از پارک و استخر و زمین فوتبال... در زمان صدام ساخته شده اند) آیا وقتی ثروت کسی از پولهای توجیبی صدام حسین بوده باشد تفاوتی دارد که با آن پولها چه زمانی ساختمان و سازه ای برپا کرده باشد؟ آیا این وکلا نادان هستند یا مردم جهان را نادان می پندارند؟

ادامه گزارش چنین می گوید:
(((د. ادعای ديگری که مطرح می شود اين است، هر ارزشی هم که مجاهدين به اشرف اضافه کرده باشند خيلی کمتر از کرايه زمينی است که در اختيار آنها بوده و مجاهدين هيچ وقت پولی بابت آن نداده اند و از آنها خواسته نشده که بپردازند. طرح اين ادعا نيز در حالی است که هيچ گاه به طور ضمنی يا به طور مشخص تلاشی برای گرفتن اجاره به عمل نيامده بود.

هـ. همچنين ادعا می شود که سازندگيهای صورت گرفته بدون اجازه بوده در نتيجه غيرقانونی است، حال آن که دولت سابق عراق حقوق مجاهدين را برای سازندگی در اشرف به رسميت شناخته بود و از سازندگيهای بسيار گسترده در اشرف آگاه بود و هيچ گاه هيچ گونه مخالفتی ابراز نکرده بود. همچنين همان طور که قبلاً گفته شد دست کم نيمی از سازندگيها تحت نظارت آمريکا انجام شده است.)))

در بند دال چنین استدال شده که تلاشی در راستای گرفتن اجاره به عمل نیامده بوه است!. سوآل اینجاست که چه کسی بایستی از آنها اجاره می گرفته است؟ تا چندسال پیش که عراق همچنان در دست نیروهای آمریکایی بود و دولت پایداری شکل نگرفته بود که بتواند بر مجاهدین و اشرف هژمونی داشته باشد و اعمال قدرت کند، و از زمانی هم که اشرف به طور کامل به دولت عراق تحویل داده شد، پروژه خروج مجاهدین از اشرف استارت خورد که با دخالتهای سیاسی آمریکا و فشارهای بخشی از بعثیهایی که برخی از پستهای دولتی را با کمک آمریکا اشغال نموده بودند و نیز به دلیل واکنشهای سازمان ملل و فشار برخی سیاستمداران بازنشسته و کهنه اروپایی که مریم رجوی به استخدام خود در آورده بود تا لابی گری کنند، باز هم دولت عراق قدرت کافی برای تسلط بر امور اشرف را نداشت. حال چه کسی بایستی برای گرفتن اجاره تلاش می کرد؟

اما نکته مهمتر اینکه: اگر دولت عراق بحث اجاره را پیش می کشید، این همان چیزی بود که رجوی می خواست. اگر رجوی موفق به گرفتن یک قرارداد جهت به اجاره گرفتن اشرف می شد مگر بعد کسی در عراق متزلزل قدرت داشت که او را از آنجا اخراج کند؟ وی با پولهای نجومی اهدایی صدام حسین می توانست صدها وکیل و وصی و انجمن حقوق بشری را در همه جا به خدمت بگیرد که این اجاره را سال به سال تمدید کنند و هیچکسی هم نمی توانست وارد آنجا شود و دخالت کند... می بینید که چگونه این وکلا هم بازیچه ای برای رجوی شده اند؟

در مورد بند بعدی هم همین مسئله را باید عنوان نمود که کدامین دولت چنین مجوزی به رجوی داده بود که در اشرف سازندگی کنند؟ این ترفند رجوی بود برای اینکه بگوید اینجا را من ساخته ام و باید اشرف متعلق به من شود. زمانی که اینجانب (حامد صرافپور) در اشرف حضور داشتم شورای رهبری مجاهدین از طرف مسعود اینگونه مطرح نمودند که اگر کسی بخواهد ما را بیرون کند می گوییم تمام این ساختمانها را ما ساخته ایم و اینجا متعلق به ماست. از آن به بعد بود که پروژه های سازندگی را با شدت بیشتری استارت زدند تا در صورت فشار برای خروج مدعی اشرف شوند. اینها ترفند رجوی بود که کسی را نمی تواند جز ساده دلان بفریبد. از آن طرف، دولت عراق هم هرگز به رجوی مجوز نداده بود و دقیقا از اواخر سال 2004 میلادی که شورای موقت حکومتی کارهای عراق را مدیریت می کرد به مجاهدین اعلام کرده بودند که باید عراق را ترک کنند. به این ترتیب از همان اول قرار بر ماندن مجاهدین نبود که مجوزی برای ساخت و ساز به آنها داده شود.

ملاحظه می کنید که این گزارش تا چه حد به لحاظ استدلال و منطق ضعیف می باشد و جز تکرار همان دعاوی بی ارزش مجاهدین نیست که تحویل این دو وکیل داده شده تا بیان کنند. همان کاری که همیشه مجاهدین انجام می دهند و به اسم کسانی دیگر به ثبت می رسانند.

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد