_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

فرقه رجوی فرصت طلب ترین گروه ایرانی(قسمت هفتم)

واینچنین بود که فقط با خدا طرف حساب شد و بس!

 

 

مهرداد ساغرچی - آلمان
07.02.2013

http://iran-fanous.de/middle/1915-Sagharchi-Forsat%20Talabi-07.02.2013.htm

 

هرکس که اسمش درلیست مجاهدین است درقیامت هم مسولیت پاسخگویی به خدا را هم ندارد و همه گناهان را درعوض پذیرش انقلاب ایدیولوژیک و ایمان به رهبری عقیدتی مسعود میپذیرد.(مسعودرجوی)
ازوقتی افشاگری مستقیم از شخص رجوی شروع شده گویا قافیه به رهبر عقیدتی تنگ آمده است وخود پیش از آنکه افراد فرقه شروع به شک وسوال بکند ادای آدمهای بی گناه را درآوردن و حواله کردن هر سوالی به خودش را دوباره و چند باره به میان کشیده است.


این موضوع بسیار شناخته شده است از زمانی که حرکات مشکوک رهبری مجاهدین شروع شد ودرهرسرفصلی که فکر میکردند بالاخره ممکن است گند موضوع بیرون بزند ونفرات درون فرقه بو ببرند که ممکن است که نماینده خدا هم دچارفساد اخلاق شده وهمه کاسه کوزه ها خراب شود.!همین جمله رابرای مظلوم نمایی گفته است.(اشاره به پیام اخیر رجوی که گفته هرسوالی کردند بگوید رهبرمخفی جواب میدهد) نگاه کنید به سخنرانی های بعد از انقلاب درونی مجاهدین بعد از جدا کردن همسر نزدیکترین دوستش و به عقد وازدواج دروآوردنش ..بعد ازمستقرشدن درخاک عراق درحال جنگ با کشورش..بعد از حذف تمام مسولان قدیمی وتشکیل شورای رهبری...بعد ازبه مسلخ فرستادن نیروهایش در فروغ جاویدان خاموشش...بعد از تسلیم به نیروهای آمریکایی..بعد از هر سرفصلی که خلاف وعده هایش بود این جمله را گفت که دهان نیروهایش را دهن بند بزند و خودش پاسخگوی هیچ کاری نکند تازه جهت اطلاع خوانندگان عزیز آقای رجوی از خیلی وقت پیش به خاطر گرفتن قطره ای عذاب وجدان در قبال کارهای چپ اندرقیچی و نامشروعش برای نیروها تعیین تکلیف کرده که هرکس که اسمش درلیست مجاهدین است درقیامت هم مسولیت پاسخگویی به خدا را هم ندارد و همه گناهان را درقبال گوش کردن و ایمان به رهبری عقیدتی مسعود میپذیرد. این را هرکس که درنشست های ایدیولوژیک رجوی بوده یا نوارهایش را دیده باشد میداند.


نمیخواهم خیلی از ادامه بحث دورشوم اما با توجه به اینکه محتوای این مقاله دنباله دار اساسا گفتن اتفاقات بدون اضافه های شخصی است تا اینکه تحلیل و..اما مقدمه این دست نوشته نیزاشاره ای دیگراست به این فرصت طلبی چرا که هر گاه قافیه تنگ میآید هیچ مرزی برای عوض کردن شعارهایی که برایش خون هم داده شده نیست.؟!..
در قسمت قبلی درپروسه سریعی که به بعد از جنگ آمریکا ومتحدینش با دولت عراق و تغییر حکومت درعراق رسیدیم. گفتیم که زنگ های خطردرسازمان به صدا درآمد و همچنین نیروهای جدیدترزیربارزورگویی های فرقه نمیرفتند...درهمین موقع که همه نیروهای پراکنده شده مجبوربه تمرکزدر کمپ اشرف شدند و وقتی اشرف ازیک کمپ تبدیل به زندانی شد که زندانبانانش هرروزبه جرم فکرکردن زندانیان آنها را به دادگاه میبردند و دیگر خبری از انگیزه های قبلی نبود با خبرفروش کولرهای گازی یا خودرو افراد شروع به بریدن ازسازمان و شعارهایش کردند.از طرفی هم پای خانواده ها کم کم به این کارزاراضافه میشد و این هم یک بدبختی بزرگ برای اعتقاد سراپا تو خالی فرقه بود وهمچنین حضورنیروهای آمریکایی در کمپ مصیبت بزرگ رجوی بود چون در ایدیولوژی فرقه دیده شدن یک زن سربازبدون روسری با سلاح درمیان چند مرد یعنی تمام شدن مبارزه افراد چون فکرشان منهدم شده و بریده اند چون درتصویراتشان باید بگویند که چی فکر کردند وقتی یک زن را درمیان سایرمرداهایی دیدند که انقلاب مریم را ازسر نگذارنده اند..گذشته ازاین مساله مهم راه پیدا کردن افراد عادی چه عراقی چه امریکایی چه ایرانی زنگ خطردیگری است که باید فرقه برایش فکری میکرد...اما نکته مهم دیگر که نمیتوانستند سرکوب افکاررا به سرعت قبل پیش ببرند درپیش رو بودن پرکردن فرم پرسنلی و مصاحبه با ارگانهای اطلاعاتی و سیاسی ارتش ووزارت خارجه آمریکا برای تک تک نفرات و اینکه درظاهراینها گفته اند نیروهای ما خیلی عاشق راه و کارشان هستند وازجان گذشته هستند پس بایدکمی باج بدهند به کسانی که کمترحاضربه سواری دادن هستند و این چنین بود که بازهم نان به نرخ روزخوری شد.اما این باردرمیان نیروهای جدید این ترفند نتیجه معکوس داد.درحین و بعد از مصاحبه سازمان با بزرگترین ریزش نیرویی ازبدوتاسیس مواجه شد.


آفتاب حقیقت روشن شده بود.به سرعت قرارگاهی تشکیل دادند که نیروهایی که ازاوایل سال 1380 به سازمان آمده بودند را جدا کردند.به سرعت فرارنیروها شروع شد.درحدود بیش از دوتا چهارماه بیش از پانصدنفربه نیروهای آمریکایی تسلیم شدند و خواهان خارج شد از زیریوغ سازمان بودند. البته نباید فراموش کرد دراین میان افرادی با سابقه بالای بیست سال یا بیشتر هم توانستند بگریزند.احد یکی ازنفرات بالای سازمان که حفاظت مقرمژگان پارسایی بود و همینطورافراد شورای رهبری و همینطورکسانی که ازنزدیکان رهبری مجاهدین بودند نیز درمیان گریختگان بودند که الان اسامی آنها را فراموش کردم.
طبیعتا باید طبق پرنسیب های گروهی و سازمانی رهربری سازمان اولا در رابطه با نیروهایش میگفت که شما که تا امروز ماندید ازاین به بعد هیچ چیزروشن نیست وهرکس به دنبال کارش برود.و بعد از همه به خاطرتحلیل های بی محتوایش قبل ازجنگ عذرخواهی کند وبگوید عقل بنده درست کارنکرد و در رابطه با حضورش در عراق حداقل رفاقت خودش را با صدام نشان میداد و ازعراق خارج میشد.


اگر این کارها فرصت طلبی و نان به نرخ روزخوردن نیست چیست؟ مگر میشود تحت نام دشمنی با رژیم و سرنگونی هرجا و هرکس را وهرپرنسیبی را زیرپا گذاشت. حداقل برای یاران خودش نمیتوانست حداقل صداقت داشته باشد.این همان چیزی است به آن میگوییم خیانت به کسانی که برایش قسم خوردند. درهمین اثنا که نیروها شروع به
ریزش کردند معالمه پشت پرده با آمریکایی ها و توافق با عراقی ها فرصتی به سازمان داد که سازمان بتواند با وارد کردن کالاهایی یک سیستم تولیدی راه اندازی کند .این همان عامل سرکوب جدید شد. با بهانه کاربرای درآمد وادامه دادن به مبارزه بیشترین استثمارو بهره کشی ازنیروها شروع شد.ساختن کانکس و کانتینرو میز و هرچیزی که ممکن بود که بتوانند افراد را سرگرم کنند و بازهم مثل قبل که بهانه تانک و توپ بود بیش ازچهارده ساعت بیگاری کشیدن و خلاصه راه اندازی نشست های جدید.....اما این بارنشست ها با یک بن بست جدی بخصوص درمیان نیروهای جوان ترشروع شد.......


آن هم تیتر نشست این بود که اشرف مرزسرخ مجاهد است. با سوال یک نفرمبنی براینکه اگر خواستند ما را به زوربیرون کنند چکارباید بکنیم...این جا بود که قافیه به فرصت طلبان تنگ آمده بود.چه میگفتند؟ بگویند که باید بایستیم نمیشد خط فروختن کولرگازی و ماشین های دزدی در حین جنگ را چه بگویند..بگویند نه خوب درذهن افراد شکاف میشود که پس برای چی در اشرف مانده ایم قبل ازاینکه مارا بکشند ازاین محل بیرون برویم...همه جواب را حواله دادند به نشست بزرگ با رهبری که بیاید خودش بگوید و بدوزدو ببرد..دست روزگار را ببین سازمانی با آن همه ادعا حال باید تناقضات افراد برسر فروختن کولرهای گازی و رابطه اش درماندن درصفوف پاسخ بدهد....در قسمت بعد ادامه این فرصت طلبی و اینکه چه میشود که افراد تا مرزدیوانگی کشانده میشوند را بررسی میکنیم.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فرقه رجوی فرصت طلب ترین گروه ایرانی(قسمت ششم)

 

 

مهرداد ساغرچی - آلمان
04.01.2013

http://iran-fanous.de/middle/1738-Sagharchi-Forsat%20Talabi-04.01.2013.htm

 

سال 2013 را به همه هم وطننان بخصوص مسیحیان تبریک میگویم.سالی که گذشت شاید یکی از پر تحول ترین سالهای چند دهه گذشته بوده است...بخصوص از منطقه همیشه خبرساز خاورمیانه میتوانیم درراس این تحولات نام ببریم...
در سال گذشته میلادی خروج فرقه رجوی نیزسرفصل دیگری بود درحیات سازمانی که با چند دهه سابقه درتاریخ معاصرو امتحان دیگری برای کسانی که مدعی ایرانی بودن بوده است...هر چند همیشه من به عنوان یک عضو جداشده منتظر خروج سازمان ازلیست ترور امریکا و غرب بودم و فکر میکردم این مانعی است برای پاسخگویی سازمان به آنچه که در سالیان دراز به بهانه این لیست از آن گریخته است......


اما چنین نشد؛ وای کاش سازمان به خاطر پرنسیب ایرانی بودنش حاضر نمیشد به زیر هر پرچمی و هرکشوری و هر حزبی و هر کس با هر سابقه و هرنامی بخزد..و لااقل بنا به اداعای خودشان برای ثبت درتاریخ تن به هرکس و ناکسی نمیدانند اما آنم آرزوست!!!
در سری مطالبی که تحت عنوان فرصت طلبی های فرقه رجوی شروع کرده بودیم در ابتدا ضمن اشاره به سرفصل های مختلف سازمان به تاثیرات وبه بیانی بلایایی که دراین مسیر بر سرنیروها در درون سازمان میآمد را گفتیم...


البته که بسیار سریع و مختصر به این مسایل اشاره کردیم و به این موضوع که هرموضع گیری سازمان به لحاظ بیرونی بهانه ای بدست رهبری فرقه میداد که بتوانند سرکوب وفشار بیشتری بر افراد برای به اسارت درآوردن روح و ذهن به عمل بیاورد.
به مراحلی که در درون سازمان به مراحل انقلاب ایديولوژیک معروف است اشاره کردیم که وسیله ای برای سرکوب مخالفان و همچنین تثبیت الاابد رهبری رجوی ها و همینطورتوجیهی برای شکست های پی درپی تحلیل های رهبری متوهم و همینطورخریدن وقت و مشغول نگه داشتن افراد با یکسری بحث های پوشال که فرد مجبوربود برای قبول کردن آن ماهها با خودش کلنجاربرود و نهایتا در استیصال و درماندگی قبول کند این بحث باعث پروازش! بوده است.....


ازطرفی باهمه فرصت طلبی هایی که رجوی داشت اما به مرحله جنگ عراق رسیدیم که همه تحلیل های گذشته رهبری سازمان از اینکه گفته بود جنگ نمیشود تا اینکه گفته در شق جنگ سازمان به داخل مرزهای کشورحمله خواهد کرد نشد....گفتیم مختصات مقرها وقرارگاهها را به آمریکا و انگلیس داده بودند ولی بعد ازشروع حمله در روزهای نخستین که هنوزمشغول ارتش عراق و صدام و مقاومتهای مقطعی آن بودند خبری نبود ولی بعد به سراغ همه مقرها رفته و تا توانستند کوبیدن تا باردیگرکشک بودن تحلیل ها بیرون بزند...همیشه رجوی میگفت غرب میداند ما مستقل هستیم ولی دقیقا او و سازمانش را با آن شکلش دنباله ارتش صدام میدانست پس بدون هیچ تفاوتی کوبیدند....


بعد از جنگ که حدودا بیست و پنج روزطول کشید به نیروها گفتند با باقیمانده سلاح ها به مقرها برمیگردید و با پرچم سفید حرکت کنید و بعد خلع سلاح شروع شد...پیامی که رجوی داد بسیار بی شرمانه بود بدون ذره ای به اشاره بیش از بیست و اندی سال کوبیدن به طبل جنگ حال میگوید >من صاحب سلاح را به خود سلاح ترجیح دادم< و نگفت که وقتی سمبه پر زور باشد همه حرفهایم یاد میرود بگذریم این را میگذاریم به قضاوت تاریخ ....ولی آنچه مسلم بود این بود که دیگر شرایط به قبل برنمیگردد و انبوهی نیروهایی که به خیال تانک و توپ وسلاح آمده بودند شروع به وارفتن کردند..


ازسوئی دیگر در درون سازمان زنگ های خطربه صدا درآمده بود..یک سری نیروهائی که جدیدتر آمده بودند و کمتراسیرخزئبلات فرقه بودند علنا میگفتند صدام سرنگون شده و سلاح هم ندارند پس جرات ندارند دیگه مارا برای نشست و زورگویی های قبلی بیاورند موضوعی که به سرعت تبدیل به تضاد اصلی سازمان شد تضادی که باعث شد سازمان تن به خروج بیش از پانصد نفر بدهد ..واقعه ای بی هرگزدرگذشته فرقه سابقه نداشت...واقعه ایکه تمامیت فرقه را به سمت دیگری کشاند..در سری بعد به این اشاره خواهیم کرد که نشستهایی که برای مسئولین سازمان گذاشته شده چه بود و به چه سرانجامی رسید؟؟؟...

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فرقه رجوی فرصت طلب ترین گروه ایرانی(قسمت پنجم)

 

 

مهرداد ساغرچی - آلمان
19.12.2012

http://iran-fanous.de/middle/1685-Sagharchi-Forsat%20Talabi-19.12.2012.htm

 

بعد ازگذشت چهار مقاله از این سری مطلب وقایع روز و هر چه که نوشتم فکر میکنم ابعاد کمی رو میتوانم اشاره کنم. چرا که با خواندن ویا مرور دست نوشته های یارانی که قلم میزنند گوئی داغ تازه ای را زنده میکنند..یا که عمق فاجعه را آنطور که بوده ندیده بودم.
راستی وقتی متوجه میشوی که تمام داستانهای ایدئولوژی و استراتژی و سیاسی , بازی ئی بیش نبوده برای زن باره گی و شهوت رانی و قدرت طلبی چه حسی به انسان دست میدهد.
آیا اگر بفهمید با همه صداقت و فهم و راستی که داشتید بازیچه ای بیش نبوده ای و همیشه تورا خر انگاشته اند چه حسی به شما دست میدهد؟
وقتی که میفهمی که عمر تو را گرفته اند وبه شعور و شخصیت و مرام تو تف کرده اند و با عمل خودشان کمترین ارزشی برای تو قائل نبوده اند چه حسی باید به انسان دست بدهد؟
خیلی از وقت ها آنقدر این حس خفه گی و بغض انسان را آزار میدهد که جز با بخشش و گذشتن و نوشتن و درد دل کردن آرام نمیگیری!..


این روزها خبر پشت خبر که رجوی ازپاریس فریاد" یا کمپا" سر میدهد. چرا اصرار دارد که اسم لیبرتی به کمپ پناهندگی تبدیل شود؟؟ مگر در اسم چه چیزی هست که اینقدر اعصاب مصابش خورد شده است؟؟
درواقع میخواستیم با بررسی کوتاه و سریع مراحل و سرفصلهای مختلف بگوئیم چه درپس پرده این همه دبدبه و کبکبه سازمانی که با یک مشت شعارو فریب وکشاندن نیروهائی که پتانسیل فعالیت سیاسی داشتند, بوده است و با بکار گیری این افراد و تبدیل افراد به ماشین های بی احساس و ابزار فشار برافکارعمومی به اعتبار چند هزار نیرو بتواند در میان معادلات سیاسی واعتباری برای خود بخرد اعتباری که ناشی از تبدیل انسانها به ابزار کار بدست آمد.....
در چهارقسمت قبلی این دست نوشته توانستیم به سرفصل انتخاب خاتمی رسیدیم.دیدیم شعار اصلاحات لرزه سنگینی به چهارچوبهای ذهنی رجوی وارد کرد..جدای از درست بودن یا توخالی بودن شعاراصلاحات ولی رجوی چون میدانست تمامی تحلیلهایش بر باد رفته است و میدانست که همه افراد از شرایط "صبرو ماستمالی "کردنهای پی درپی به ستوه آمده اند و این لرزه هم در شورای ملی مقاومتش هم کشیده شد و باکنار رفتن آقاو خانم متین دفتری که درهر حال نسبت فامیلی با دکترمصدق داشتند ی پس گردنی سیاسی محسوب میشد در واقع رجوی میگفت: با زهر چشم گرفتن ازشورائی ها باعث شده کسی جرات نکنه که موضعی بگیره ولی خیلی ها در شورا ذهنشان در این جریان" شکاف" برداشته بود...


بعد گفتیم..رجوی با راه اندازی بحث ایدئولوژیک به اسم "خاتمی زده گی" تلاش کرد که بردن نام خاتمی در سازمان تبدیل به یک فحش و بریده گی شود و به این ترتیب توانست سرکوب کاملی با کمک بادمجان دور قاب چین های مثل ابریشمچی و محدثین و قاسم و نسرین و چند تن دیگر خط را پیش ببرد..به طور موازی هم با راه اندازی عملیات مرزی به نیروها کاری داده بود که مشغول باشند..اما با همه این کارها و کشته دادن در مرز وغیره این موضوع(خاتمی) در درون سازمان اثر خودش را گذاشته بود و خیلی از نفرات قدیمی اعتمادشان را به رجوی از دست دادند..به همین خاطر رجوی در اول تابستان سال 1380 با تعطیلی تمام قرارگاهها وفراخوان بسیاری از نیروهای خارج کشوریش وحشتناک ترین پروسه سرکوب و کوبیدن را راه انداخت...بسیاری از کسانی که در پروسه سالهای قبل مورد بازجوی قرارگرفته بودند میگفتند این ابعاد در حیطه تمامیت سازمان بی سابقه بوده است...این تصفیه که با سلسله نشست هائی تحت عنوان" طعمه" به این معنی که افراد تهدید اصلی شان در مبارزه چیست؟ با اشاره به اینکه همه باماهیت رژیم در تضاد هستند تضاد اصلی برای افراد بعد بیست سال تبدیل به بورژوازی شد. جهت توضیح بورژوازی و خارجه طلبی اصطلاحی است که رجوی به کسانی که در ذهنشان میگفتند راه درست مبارزه در خارج کشور است و نه ماندن درعراق.
به این ترتیب بعد از سالیان به افراد ابلاغ شد که اعتراف کنند که میخواستند از مبارزه بریده وبه خارجه بروند و رجوی با آوردن این بحث که اصلی ترین متحد ارتجاع(رژیم) بورواژی (غرب) است میخواست راه ذهنی و عینی خروج نیروها را ببندد واین را الغا کرد که هرکس به خارج آمده مزدوررژیم شده و با آوردن نمونه هائیکه هر کس جمله ای علیه رجوی گفته این را ثابت کرد !( البته توجه کنید که آنموقع ما که درون سازمان بودیم هیچ نمیدانستیم که بیرون چه خبر است درنتیجه فکر میکردیم تنها کسی که دردنیا دارد مبارزه میکند رجوی است و طبیعی است که فکر میکردیم که نباید کلمه ای از رجوی انتقاد کرد) ...فقط نگفت اگر آنها متحد هم هستند چرا جنابعالی و سازمان مطبوعتان چهارچنگولی به غربی های گرامی و محترم چسبیده اید؟؟؟!!!!


در هرحال دراین نشست ها و بازجوئیها و اعتراف گیری اجباری با گرفتن همه مدارک یا کاغذهائیکه احتمالی که افرادی با خودمخفی کرده بودند و همینطور همه کسانی که اقوامی در خارجه داشتند تحت عنوان شکاف داشتن در مبارزه بدترین شکنجه های روانی را علیه افراد راه انداخت.
نهادینه کردن بی شرمی
در انتهای نشست های کذائی رجوی تحت عنوان" هدیه برای برادران" افراد را مجبوربه نوشتن و گفتن لحظات جنسی خود"تحت نام غسل هفتگی" در میان جمع دوستان بی شرمی و بی شرفی را به نمایش گذاشت..شهوت ران بی پرنسیب همگان را چون خویش میپنداشت و به همین خاطر از آن به بعد " نگاه ممنوع" شد. زنان درون سازمان بخوانید زنان رجوی به "عنوان ناموس ایدئولوژیک مسعود" نامیده شدند. هر نگاهی باید به عنوان عبورکردن مرزسرخ گفته شود و این طور بود که سازمانی که روزی نامش و کارش را به اسم مبارزه و روشنگری شروع کرده بود با توهین و اهانت به تمامی نیروها کار را یکسره کرد.از آن ایام بود که دیگر سازمان برای من باطل کامل شد.
رهی که نهایتا بعد از شش ماه به نشست دیگری تحت نام "پرچم" به نهایت رسید.
کشتی که از ابتدا برروی نی های تو خالی تحت نام ایدئولوژی و انقلاب ساخته شده بود در پایان در این تلاطم منطقه ای منهدم شد.
نشست پرچم که برای پر کردن اذهانی که از نشست قبلی هرگز رجوی را نبخشیده بودند اجرا شد.
این نشست ها با بسیاری جداشدنها وفرارها بود که در حوصله این مقاله نیست.
اما فرصت طلب ترین گروه ایرانی یعنی فرقه رجوی در یک بن بست مهم قرار گرفت.در جریان یازده سپتامبر بود که در درون قرارگاه موسوم به باقرزاده در حومه بغداد نشست ها به پایان میرسد.
بلافاصله رجوی خوشحال که معادلات به سود او تمام میشود و بایک دوجین تحلیل آب دوغ خیاری گفت همه چی به نفع ما تمام میشه...با این استدلال که رجوی مثل بن لادن نیست و غرب اورا میپذیرد....
اما زمان زیادی نگذشت.رجوی تحلیل کرده بود بعد از افغانستان نوبت ایران است. اول همه چیز اشتباه از آب درامد. نوک فلش معروف رجوی نه به سمت ایران بلکه به سمت عراق و سازمان برگشت...سیلی که همه چیز را باخودش میبرد.


در اسفند سال 1381 رجوی در اشرف با یک نشست ضرب الاجل چون معمولا بعد ازموشک باران هرگز به اشرف نیامده بود و تمام 3500 نفررا به بغداد میبردند که اون از جانش میترسید که نکند اتفاقی بیفتد..اما این بار دیگرزمانی برای جابجائی نبود و برای خودش میگفت که من در جنگ احتمالی بی طرف میمانم و ارباب بزرگ که بیاد من هم با او کنار می ایم.
از طرف دیگر طبق گفته خودش مختصات قرارگاهها را به آمریکا داده بود و اعلام بی طرفی کرده بود ولی باز در تابلوی خودش گفت جنگی صورت نمیگیرد...!!اما گفت اگه جنگ بخواد بشه ما به سمت ایران حرکت میکنیم و فرمان میدهم که وارد ایران بشوید؟؟!!
این عقده خود بزرگ بینی و گنده گوئی چنان نابینا میکند که نگو و نپرس..فکر میکرد کسی تره هم براش خرد میکند...اما تمام نیروها به کنار مرزها با تجهیزات نظامی رفتند..بعد در شب عید 82 با موشک باران بغداد و بعد هم موشک باران تمام قرارگاههای سازمان طرف همه حرفهایش را یادش رفت....
این واقعه دفتر سازمان را باید میبست. اما سازمان درشرایط ماند.چرا و با چه اقداماتی؟ فرصت طلبی و نداشتن اندکی پرنسیب سیاسی این توان را به سازمان و رجوی داده که خودش را به هر کس راحت بفروشد.


در قسمت بعد به این سرفصل میپردازیم.
 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فرقه رجوی فرصت طلب ترین گروه ایرانی (قسمت چهارم)

 

 

مهرداد ساغرچی - آلمان
22.11.2012

http://iran-fanous.de/middle/1529-Sagharchi-Forsat%20Talabi-12.11.2012.htm

 

فرقه رجوی هر روز که به حیاتش ادامه میدهد به جای همخوانی با دنیای جدید که دیگر پایان عصر دیکتاتوری ها و شخصیت پرستی است با کلان خرج های بی پایان به قلم به مزدانش برای بستن دست و دهان مخالفان یا منتقدان خودش به هردری میزند...که کلامی به آنچه واقعیت این گروه است  اشاره نشود...بگذریم که هر چه بیشتر از این کارها میکنند بیشتر دستشان رو میشود که واقعا چقدر به شعارها و حرفهائی که میزنند پایبند هستند.

وقتی که در روز روشن و علنا از زبان و قلم مزد بگیرانش میگوید هیچکس حق انتقاد به رجوی ها را ندارد و جایگاه خدائی به خودشان میدهند پس بخوانید اگر روزی به حاکمیت برسند به منتقدانشان چه میگویند حال که با این پرونده سیاه و پراز سوال و ابهام هستند اگر روزی به حاکمیت برسند خواهند گفت که ما دیگر فرستادگان از آسمان هستیم..و باید که همه به خدائی ما اقرار کنند ....

در ادامه بحث فرصت طلب ترین گروه ایرانی به مقطع سال 67 و عملیات فروغ مجاهدین رسیدیم...با پذیرش آتش بس توسط ایران عملا استراتژی مجاهدین و مشخصا رجوی  به گل و کاه نشست.که تا امروز آثارش نیز پیداست. این عمل باعث شد رجوی با التماس و زاری به خدمت صدام رسیده که بتواند  پاسخ را چند روزی به عقب بیندازد(به گفته خودش) و در عرض یک هفته همه نیروها را به قربانگاه بفرستد...این عمل اولا یک بازی کارت لاتاری برای رجوی محسوب میشد که از سوئی فکر میکرد با پشتیبانی هوائی عراق و شرایط بهم ریخته حاکمیت در ایران میتواند به هدف و سرنگون کردن رژیم و نهایتا آروزی چندین ساله یعنی رسیدن به قدرت ,برسد......دوم اینکه میخواست که در این مقطع آنچه که از نیروهای قدیمی و سابقه دار سازمان باقیمانده بود به قربانگاه بفرستد تا هم ازخون آنها نهایت استفاده را بکند و هم بتواند موانع بر سر ولایت مطلقه خودش برسازمان را بردارد.............

 

اما آنچه که پیش آمد شکست فضاحت بار نظامی با بالاترین خسارت وارده بر بدنه و راس سازمان و تشکیلات بود. تمامی پیش بینی ها غلط از آب درآمد و همه به گفته خود مریم رجوی طلبکار این تصمیم رجوی بودند. به قول خودش همه درهم شکسته و خرد شده بازگشتند. حال رجوی باید با یک حرکت میخ خودش را الی الابد میکوبید. انقلابی که خودش برای کادر مرکزی راه انداخته بود فراگیر کرد. به همه دستور داد آماده نبردی سنگین تر از فروغ شوند. با یک فرصت طلبی منحصربه فرد از خونهای ریخته شده دستمال خون آلود درست کرد و گفت باید که همه چیز را به جز رهبر عقیدتی طلاق دهید. به این صورت همه را یک بازی کشاند که فکرشان از شکست جنگی و ایدئولوژیک که خورده بودند فاصله بگیرد....اما مرگ خمینی آخرین ضربه را به استراتژی جنگ و خونریزی و ترور رجوی زد. حال همه سران سازمان میگویند باید عملیات انجام داد. رجوی به حالت آماده باش در میآید. اما صدام حسین حاضر نمیشود که امنیت کشورش را به خطر بیندازد. با حمله مخالف است. پس رجوی تسلیم صاحبخانه اش میشود. بعد نفر شماره دو سازمان مهدی افتخاری به خاطر مخالفت با رجوی تحریم و تبعید میشود.

بعد با یک حرکت تمامی مواضع مسئولیت در سازمان را تحت عنوان انقلاب مریم به زنان میدهد. چرا؟؟ این فرصت طلب ماهر میداند از باقیمانده پرنسیب مبارزین سابق باید استفاده کند و به آنها بگوید شما اثبات کنید برای جاه و مقام که به مبارزه قدم نگذاشتید و بعد هم بایک حرکت همه را به حاشیه کشاند.

در این ایام یعنی از سال 68 تا 70 بسیاری از سازمان خارج شدند و بسیاری هم به مرگهای مشکوک از بین رفتند که در خیلی از مقالات دوستان جداشده شرحی بر آنها رفته است اما سوال اینجاستکه  چگونه شد که بعد از آتش بس از بین نرفت.؟؟!

 

بله مائده ایکه برای رجوی رسید" جنگ کویت "بود. از خیلی وقت قبل دولت عراق تصمیم گرفته بود که از شر رجوی و گروهش خلاص شود. اما خوب خیلی مسائل بود که مانع میشد منجمله فکر میکرد با تسخیر کویت میتواند باج خوبی از رژیم ایران بگیرد. اما همه چیز آنطور که فکر میکرد پیش نرفت و بالاخره با شکست و تحریم دهه ساله روبرو شد.

اما رجوی با حفاظت از مرز شرقی عراق در منطقه کردی خودش را به صدام نشان داد که قبل از هر چیز دوست کسی است که برایش منفعت داشته باشد و در نتیجه با ایستادن در مقابل شورش و نفوذ کردها به منطقه عربی از پاشیدن عراق در آن روزها جلوگیری کرد و این خوش خدمتی هرگز از چشمان صدام حسین کنار نرفت. و آن شد که سهمیه کاملی از فروش نفت در حساب رجوی سرازیر شد.

با حمایت کامل از رجوی در عراق, سازمان هم ماکزمیم فشار را بر نیروها وارد کرد...

 

در موقع تحریم های اولیه عراق توانست از فرصت بدست آمده امکانات و تجهیزات زیادی را بدست بیاورد...بعد هم نیروها مجبور شدند یکی یکی بندهای اسارت بار"انقلابش" را بپذیرند....حال ببینید که در کدام مقطع این رهبری حتی یک مورد بجز به موقعیت شخص خودش به سایرین فکر میکند... به هر حال در این ایام باید رجوی فکری میکرد که یک تصفیه کامل تشکیلات را انجام میداد.

رجوی قصد داشت با از بین بردن دفتر مرکزی و یکدست کردن تمامیت تشکیلات تحت عنوان شورای رهبری و آوردن زنان در راس در بیرون ژست دموکرات بودن بگیرد و در درون هم همه سران قبلی یعنی مردها را به زیر بکشد و بعد یک ترکیب کاملا گوسفند وار که حتی اجازه سوال کردن به ذهن خودشان ندهند را به راس کشاند البته حتی در زنان هم کسانی که حتی یک بار سابقه سرکشی داشتند را اجازه ورود به شورای رهبری کذائی اش را نداد..بعد هم به فکر سرکوب واقعی افتاد . چه کار کرد؟

 با یک حرکت تحت عنوان" نفوذی" تمامی بچه های سابقا زندانی یا سابقه دار تشکیلاتی را به زندان و شکنجه کشاند و صد البته در الویت افراد به اصطلاح مساله دار مشکل دار با بازی انقلاب قرار داد.وبا اتهام اینکه نفرات زندانی  سابقه خیانت یا آدم فروشی یا همکاری با دشمن دارند ویا اتهامات دیگر خیلی را هم سربه نیست شدند...چه بسیار کسانی که امروز از سازمان خارج شدند از خاطرات آن روزها چیزی نمیگویند و بسیار دل چرکین و پر ازراز و درد هستند... به هر حال دوره تصفیه درونی سازمان در آن ایام با نشست هائی تحت عنوان "نشست های حوض" پایان یافت اما آثارش تا امروزبه عنوان یک جنایت رجوی علیه نیروهای خودش باقیست. البته که این اعمال مادر زاد فرقه هاست که در محتوای آن بوده و خواهد بود.

 

بعد از سال 73 یک سری تصفیه دیگر در سازمان انجام شد قبل از آن با یکدست کردن راس سازمان توانست چند قرارگاه در نوار مرزی برقرار کند که اجالتا برای مردهای بیکار شده به اسم افسر قرارگاه یا .....کار درست کند واز طرفی هم به مطامع خودش درباره زنان میرسید چون دیگر آن افراد که رجوی را از نزدیک کنترل میکردند را از خودش دور کرده بود ..به گفته خانم سلطانی چه بسا اگر یکی از کادرهای مرد قدیمی سازمان از کارهای رجوی خبر دار میشد و از رقص رهائی یا...سایر گند کاریها خبر دار میشد اجازه ادامه حیات به او نمیدادند....اما تاریخ قضاوت خواهد کرد...کسانی که با خون و جان و زندگی خود در مسیر ی قدم گذاشتند چگونه تحت نام های مقدس به بازیچه ای تبدیل شدند و روح و جمسشان تسخیر شد به خاطر رهبری یک کسی که بیش از هر چیزی خودش و خود ش مهم بود و فرصت طلبی های بی اندازه او..به تباهی و نیستی رفتند...

بی جهت نیست که امروز مزدورش را به میدان میفرستد که کسی حق ندارد به رجوی ها انتقاد کند...تصور کنید ما افراد جدا شده  که روزگاری همه عشق وعمرمان را دراین مسیر گذاشته ایم حال با چه انگیزه ای باید زندگی کنیم یا اینکه باید چه نگاهی به زندگی داشته باشیم... خانواده ایکه حتی به انسان بودن عزیزانشان شک دارند که مگر میشود کسی بیست سال با مادر تماس نگیرد یا یادی نکند یا نامه ای برای فرزند یا همسرش نفرستاده باشد....هنوز هم برای خانواده ما باور نکردنی است که احساس یا عاطفه ای برای ما باقی مانده باشد!! شاید زخمهای این زندگی هرگز خوب نشود...اما نگاشتن شاید اندکی مارا

آرام کند و شاید هم شنیدن اینکه یک نفر مجبور شد به این موضوع فقط فکر کند و راحت فریب نخورد به ما کمی آرامش دهد......آآ

 

بعد از فرار چند نفر در عملیاتهای مرزی سازمان رجوی دید همه آنچه که سرکوب و کوبیدن تحت عنوان انقلاب و رهایی و نفوذی و طلاق و "هفت بند ان قلاب" انجام داده است باز هم "شکافهایش " را نبسته است...بازهم دردهایش زیاد شد و صبر کرد و عملیاتهایش را قطع کرد....

سال 76 است با آمدن خاتمی و شعار اصلاحات و پیدا شدن زمزمه تغییر در درون رژیم این بار مجبور شد هم درون شورا هم درون سازمان تصفیه جدی بکند. بحث های خاتمی زده گی با نمایش بالاترین نفرات بخش سیاسی که همه را از خارجه فراخوان داده بود شد.این جریان با نمایش ابریشمچی و محدثین و چند زن و مرد دیگر روی سن انجام میشد و با تایید سران دیگر در پشت میکروفن ها انجام گرفت که هر کس که اندکی فکری دارد که فکر کند خاتمی مصدق است شناسائی شود و سرکوب کامل شود.

 

بعد بلافاصله با پذیرش ریسک فرار نفرات عملیاتهای مرزی و داخلی را شروع کرد. چون باید نان را به نرخ روز خورد. چون اگر خودش رانشان نمیداد شاید قدرتهافکر میکردند تمام شده..شاید هم فرصت طلبی با رگ و پوست آنها گره خورده است...

با یکی مخالفان رژیم که در پاریس در سالهای 59و58 فعال بود حرف میزدم دیدم یک زخم درکنار گلوی او هست گفتم چیست با تمسخر گفت دوستای سابقا مجاهد تو در وحدت با انصار حزب الهی در پاریس یک سیخ در گلویم فرو کردند که شعار ندهم!

بله اگر لازم باشد برای رسیدن به هدفشان طبق گفته خودشان با شیطان هم هم کاسه میشوند...

بعد از انتخاب خاتمی که رجوی خیلی بهم ریخته بود در دور دوم گفت باید کاری کرد که او انتخاب نشود..در بهمن و اسفند 79 بیشترین عملیات را به ثبت رساند که با شکاف در حاکمیت نگذارد خاتمی انتخاب بشود.

اما خاتمی انتخاب شد وپیش بینی رجوی غلط از آب درامد و بعد آمد گفت خاتمی یک تشکر به ما بدهکار است که خامنه ای از ترس مجاهدین او را قبول کرد درحالیکه چند هفته قبل میگفت خاتمی انتخاب نمیشود چون شکاف در حاکمیت است...

به این ترتیب یک بار دیگر بعد از ده سال سرفصل دیگری به پایان رسید. سرفصلی که بعد از آن منجر به تصفیه دیگری درسازمان شد.و مرحله ایکه به مخفی شدن ابدی" رهبری نوین" انجامید.

 

ادامه دارد......

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فرقه رجوی فرصت طلب ترین گروه ایرانی (قسمت سوم)

هر چه گذشته را بهتر وبیشتر ورق میزنیم بیشتر دوست داریم که کمتر بدانیم.

 

 

مهرداد ساغرچی - آلمان
12.11.2012

http://iran-fanous.de/middle/1529-Sagharchi-Forsat%20Talabi-12.11.2012.htm

 

هر چه گذشته را بهتر وبیشتر ورق میزنیم بیشتر دوست داریم که کمتر بدانیم.


میدانید این احساس همه کسانی است که روزگاری از عمر و نفس خود را درمجاهدین گذرانده اند. آخر این که هر چه بیشتر متوجه میشویم تا کجا مورد خیانت و دورئی و سواستفاده قرار گرفتیم شنیدن برای ما خیلی دشوارتر میشود. اما گذشته چراغ راه آینده است چون نسلی که با همه عشق وعلاقه خالصانه ای که داشت ولی فریب سیاست بازان روشنفکر نما و دین بازان کرواتی و غیر کرواتی را خورد. به این خاطر است که باید روشنگری کرد که نسل آینده هم, درست تر قضاوت کنند و هم با چشم و دل بازتری به آینده بروند.


در قسمت قبلی به مقطعی سال 64 رسیدم. یعنی کودتای واقعی رجوی بعد از انقلاب 57 در سازمان مستلزم یک تصفیه جدی و یکدست کردن همه چیزو تثبیت رجوی به عنوان رهبر مادام العمر شروع شد.
این کودتا با نام "انقلاب ایدئولوژیک" بود که اول با قرارگرفتن مریم رجوی در کنار رجوی و یک ازدواج و طلاق و بی دلیل که با یک سری داستان سرائی و خرمردرندی تمام عیار, صف خود باخته و خود نباخته را برای رجوی مشخص میکرد.


رجوی با این حرکت در مرحله اول به همسر دلخواه رسید.دوم با این مساله هر مسولی که با او همخوانی نداشت و سر سپرده نبود شناسائی شده و تصفیه میشد.سوم زنانی که به هردلیل رسیدن به آنها با موانعی روبرو بود دیگر چنین مانعی عملا برداشته میشد. چهارم تحت عنوان انقلاب ایدوئولوژیک و تثبیت کلمه رهبری عقیدتی فکر رقابت یا اظهار نظر از هر کسی که کمی بیشتر از رجوی میفهمید را میگرفت . به اضافه اینکه با یک طلاق اجباری برای همه کادرهای دفتر مرکزی آن زمان و ازدواج اجباری دیگر موقتا آنها را با زنان یا مردان جوانتر مشغول نگاه میداشت که خیلی به کارهای رجوی فکر نکنند.!


بچه ها گوش کنید:
همه اینها تحت کلمه یا کلمات انقلاب و رهایی و آزادی زنان و برداشتن غل و زنجیر به خورد نیروهای تحت امر داده میشد. بعد اینرا زمینه ساز انقلاب سرزمینش میداند و بعد همه را در سخنرانی اش به شغال وکفتار و تهمت و افترا زن معرفی میکند و خودش را کبوتر سفید بی گناه قصه و برادرش را هم برای گریه و مویه به میان حضار میاورد.حقیقتا هم آموزش خیانت و ادم فروشی را به بهترین شکل رهایی مریم نام گذاری کرد و از پاشاندن خانواده نزدیکترین دوستش تحت عنوان بالاترین فدا نام میبرد و بعد لقب ابوالفضل هم به او میدهد.


به راستی چقدر چندش آور شده است این داستانهای مزخرفی که از اول تا آخرش برای قدرت و شهوت است. بعد هم برای اثبات دوستی و معرفت خواهر دوست شهیدش را به عقد ابوالفضلش در میاورد که نکند تنها بماند.ومیگوید برادر شهیدم به من سرپرستی خواهر وخانواده اش را سپرده و چه امانت داری با مرامی؟؟!!! بعد از آن در سازمان یک بحث ایدوئولوژیک مطول تحت نام وحدت کار و مسولیت راه میاندازد که بتواند راحت کسانی که به ساده گی تن به طلاق اجباری نداده اند را حذف کند و یا لا اقل در راس هیچ کاری نباشند.


در این ایام که جنگ بین رژیم و رقبا بالا گرفته بود مجاهدین هم دستخوش معامله قرار گرفته بودند و وقتی رجوی متوجه شد که هیچ جور نمیشود جان به در ببرد باز هم یک پرواز! ببخشید" فرار تاریخ ساز" دیگری بر فراز کوهستانها انجام داد و به بغداد گریخت. همزمان با جمع کردن نیروها و سازماندهی نظامی برای تضمین آینده" مالی" و حضور خود در عراق مجبوربود نشان بدهد که در صف آنهاست و به انجام عملیات و گرفتن غنیمت های درخور توجه خودش را به صابخانه نازنینش(صدام) ثابت کرد و با یک قرارداد حضور بدون مدت تحت عنوان" سازمان" و به گفته خود رجوی به عنوان نماینده گان یک کشور خارجی در عراق و حالت سفارت خانه بودن اماکن تحت حضور سازمان در عراق امکان هر گونه دخالت دولت عراق ویا هر کس دیگری را برای کنترل و زنجیر کردن افراد گرفت. همزمان به هر شکل که بود هویت فردی افراد را گرفت و بعد به همه افراد ابلاغ کرد که به لحاظ فردی هیچ کس شما را در عراق نمیشناسد و هر کس به غیر از هویت مجاهدی در عراق تردد کند به عنوان فرد غیر قانونی دستگیر میشود.به این دلیل است که خیلی از دوستان از اشرف و سایر مکانهای مجاهدین به نام زندان یاد میکنند چون در محتوا هیچ تفاوتی با زندان و بند اجباری ندارد.


درنیمه اول سال 67 اتفاق آتش بس و بی دنباله شدن سازمانی که نطفه اش با جنگ و جهاد و خونریزی بسته شده است بزرگترین شوک به رجوی وارد میکند و مجبورش میکند برای حفظ سازمان در یک هفته همه نیروها را به قربانگاه بفرستد و این چنین شد که با التماس از صابخانه پاسخ به آتش بس را ده روزی به عقب انداخت .اما دیگر فاید ه نداشت و آب رفته دیگر به جوی باز نگشت.....هر چند به لحاظ نیروئی تقریبا کمرشکن شد اما بی فاید ه هم نبود. از طرفی برای رجوی بعد از دوسال بحث برای تثبیت خودش بهترین فرصت هم از چند بابت بود.
اما در مقطع عملیات فروغ که برای سرنگونی و استقرارحکومت بی طبقه و یک دست رجوی انجام میشد آخرین نیروهای سرکش مثل علی زرکش و ..به میدان فرستاد که برای همیشه از دستشان خلاص شود.
از آنجا که عملیات همیشه برای رجوی انبوهی کمک مالی تولید میکرد نهایتا صابخانه به دیده نیروی ویژه به میهمان نگاه میکرد و این بود که سهم دائمی از نفت عراق میشود تضمین حیات و آینده سازمان و بی دلیل نبود که میگفت سرزمین استراتژیک من عراق است.


در عملیات فروغ خارج از تصورش به دلیل باز بودن مرزهای ایران به جلو نفوذ کرد ولی باور نمیکرد که بیش از هزار پانصد کشته و انبوهی مجروح و نهایتا تعدادی انسان بی شوهر و بی همسر و فرزندان بدون والدین روی دستش بماند. همه اینها با کلمات فدا و رهائی و امام رضا و فروغ و یک دو جین دجالیت به خورد جوانان و نیروها دادن و خلاصه جا زدن خودش و کارش تحت عنوان امام حسین و یارانش و اندکی هم بغض و اشک نشان دادن در نشست ها توجیه میشد. البته این بار قضیه جدیتر از این حرفها بود. همه نیروها ی بازگشته با زبانهای بلند به جان رهبر دائمی افتاده بودند و به قول مریم همه سر تا پا متناقض و طلب کار مسعود بودند. حال باید به فکر اساسی دست بزند.


این چنین بود که سازمان در یک بحران جدی رفت .حال درست هر آنچه قولش را داده بود پنبه شد.دیگر چگونه میتوانست سر برو بچه ها رو کلاه بگذارد.
حال نمیداند که مرگ خمینی هم در راه است و باز مشکل بی دوا و مرض در راه است . در قسمت بعدی به جلوه های دیگر ی از این فرصت طلب ترین گروه و رهبری اش به مقطع بعد از سال 68 میپردازیم
 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فرقه رجوی فرصت طلب ترین گروه ایرانی (قسمت دوم)
 

 

مهرداد ساغرچی - آلمان
31.10.2012

http://iran-fanous.de/middle/1467-Sagharchi-Forsat%20Talabi-24.10.2012.htm

 

در قسمت اول بدون توضیحات به فرصت طلبی و نان به نرخ روز خوردن فرقه رجوی پرداختیم وبا اشاره به سوالات محوری این بحث به خواننده این امکان را داده که خود نیز به تحقیق و بررسی بپردازد.


اما خوب است با نگاهی کوتاه یک مقدار از این پرونده را منظم کنیم:
بعد از انقلاب57 رجوی با خزیدن به زیربقای عقب مانده ترین گروههای موجود برای شرکت داده شدن درحاکمیت از هیچ خوش رقصی در همان اوان انقلاب کوتاهی نکردند.
برای بیشتردیدن مواضع "انقلابی" مدعیان به نشریات وسرتیترهای اطلاعیه های سازمان نگاه بیندازید.
در سال 58 تا 60 شعار مرگ برآمریکا بر اساس نان به نرخ روز خوری شعار اصلی سازمان رجوی شده و درتمام روزهای تحول سرنوشت ساز در ایران هیچ اثری از منافع "خلق" و مردم در موضع گیریهای عملی آنان دیده نمیشود.فقط دعوا برسر راه ندادن نماینده شان در انتخابات رییس جمهوری و مجلس است. البته کینه رجوی در اساس برای راه اندازی مبارزه مسلحانه فقط همین بوده که نتوانسته موضع ریاست جمهوری را دریافت کند.


با شروع جنگ با اعلام شرکت در جنگ در راستای شرکت داده شدن در حاکمیت حتی کلمه ای ازصلح نزدند.اعلام کردند که در همه صحنه های جنگ خواهند بود وبرعلیه دشمن خارجی خواهند جنگید.
با سفر تاریخ ساز و گذاشتن تمام بدنه و سر سازمان در ایران برای کشته شدن و درست کردن پروسه انقلابی برای خودش یک سرفصل دیگری از اپورتونیسم و فرصت طلبی شروع میشود.
در فرانسه خبری از شعارهای ضد امپریالیستی و ضد بعثی نیست.
یکسال بعد بایک چرخش کامل با دشمن دیروزش و یار و پدرخوانده جدید عهد میبندد که در کنارش بجنگد.
با طارق عزیز وزیر خارجه وقت قرار داد صلح میبندد تا در تاریخ ثبت کند ! که صلح طلب است.اصلا هر کس به این جماعت بگوید چرا همین سوال میشود فرصت طلبی واپورتونیسم...
چند وقت بعد نیروهای نظامی را به مرز میخواند که بر علیه همه دشمن مشترک بجنگنند.
بعد از مدتی که شورائی برای گرفتن حکومت راه اندازی کرده تک به تک نفراتش را اخراج میکند با این شعار که این افراد مرز نداشتند.
چندی بعد بنی صدر نیز به همان بهانه اوت میشود.
احزاب کردی هم که روزی متحدشان بودند یکی یکی با همان بهانه ها اخراج شده اند.
طنز روزگار این است که تا به حال هر کس از آنها جدا شده خودش جدا نشده بلکه اخراج شده و سازمان و رجوی دیگر تحمل نداشته است که آنها را حفظ کند.


در ادامه تمامی نیروهای بالائی سازمان تصفیه میشوند.یعنی تحت عنوان انقلاب ایدئولوژیک یکی یکی خلع رده شده و با فرصت طلبی اوت میشوند. هرکس هم میخواهد که بماند مجبور است مجیزگوی دربار باشد یا به عبارت ساده تر فرصت طلب باشد. برای نمونه نگاهی بیندازید به سایت های متعلق به سازمان که تک به تک اعضا یا مسولین یا حتی نفرات باقیمانده در شورا مجبور هستند که آنچه میگویند نمونه ای کلیشه ای از مطلبی باشد که رهبر خوش دارد ...تا اینجا نگاهی کردیم به سالهای 57 تا 64 که البته من خیلی دوست دارم که کسانی در آنزمان در سازمان بوده اند بیشتر و دقیق تر به آنچه که مثل آفتاب روشن میکند این فرصت طلبی چگونه با حیات سازمان گره خورده است کما اینکه امروز درهر صحنه ای شاهدش هستیم.
در ادامه اشاره ای به بعد از سال 64 و نان به نرخ روز خوری فرقه ورهبری اش میکنیم.

بعد از چند ماه با یک چرخش کامل سیاسی با این فکر که حاکمیت در حال فروپاشی است با رئیس جمهور معزول(بنی صدر) چهره عوض کرده و ضد ولایت فقیه شدند.
 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فرقه رجوی فرصت طلب ترین گروه ایرانی (قسمت اول)
 

 

مهرداد ساغرچی - آلمان
24.10.2012

http://iran-fanous.de/middle/1467-Sagharchi-Forsat%20Talabi-24.10.2012.htm


شاید در بیش از یک دهه گذشته هیچ کلمه ای بیشتر از اپورتونیسم و خیانت در درون سازمان مجاهدین موضوع بحث و بهانه سرکوب هر دگر اندیش یا هر سوالی که به زعم رهبران خوش نیامده باشد, نبوده باشد.
چیزی که رجوی همیشه میخواسته به عنوان بزرگترین افتخارش جا بزند.!!بی دلیل نبود که محمد رجوی که جوانی تازه وارد بود و پس از مطالعه اطلاعیه ها و نشریات در پروسه سالهای 57 تا 61 سراپایش را تناقض از این همه اپورتونیسم سازمان تحت رهبری پدرش گرفته بود و در نشست عمومی گلوی پدر را میفشرد که چرا آنروزها این همه شعار ضد امریکائی و جنگ میزدی وبعد همه چیز را در هر پروسه عوض کردی !؟ و پدر که در منگنه سوالات مانده بود طبق معمول همیشه اش با مسخره کردن ولی با خشمی که از سوال فرزند"ناخلف" به( زعم خودش) سراپایش را گرفته بود میگفت این هم از بچچه ما که این را از سر رد کند. به راستی چرا بعد از آن همه آرشیو اطلاعیه ها از کتابخانه ها جمع شد؟


مگر چیزی برای مخفی کردن وجود داشته است ؟
مگر نمیگوید که اپورتونیسم بزرگترین دشمن مردم ایران است؟
بله این بحث از اینجا به ذهن من زد که چرا این روزها بحث درگیریهای سوریه سرتیتر خبرهای سایتهای تبلیغی مجاهدین شده است؟؟
چرا این قدر مردم سوریه برای مجاهدین مهم شده است؟
مگر رجوی نگفت "انقلابش و طلاق " فقط برای ایران است و فکر کردن بجز ایران حرام است و گم کردن تضاد اصلی است؟؟
مگررجوی به تمام گروههای خارج کشور و داخل کشور اتهام فرصت طلبی و گم کردن تضاد اصلی را نمیزد؟؟
خب حال چه شد که تضاد اصلی جهت جغرافیائی و سیاسی اش به سمت غرب عراق رفت؟
حال چه شده که حاضر هستی بقیه نفرات را در درگیریهای سوریه به خاک بیندازی و بعدش بگوئی که مسئول آزاد سازی سوریه هم بودی یا اینکه بعد خواهی گفت که راه تهران از دمشق میگذرد؟!


به هرحال این سوالات که مربوط به حال نیست.نگاهی کوتاهی واجمالی خواهیم داشت به این پروسه که چگونه شعار و کشک بافیدن برای خام کردن جوانان که برای ایشان بیگاری بدهد تا برای خود افتخار رییس و رهبر شدن بخرد و از گرده این افراد از جسم و جان و خانمانشان به نام آزادی نهایت سواستفاده را بکند و نهایتا هم اگر این افراد روزی تصمیم به بازگشت به زندگی عادی داشته باشند هیچ چیز دردست نداشته باشند جز یک روح نابود شده و یک تن شکسته و امید از دست رفته برای ادامه زندگی , چرا که دیگر فرقه رجوی برایشان در هیچ شکلی رمقی نگذاشته است.


ادامه دارد....

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد