_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________
" کانون ایران قلم"
iran-ghalam@hotmail.com
نامه سرگشاده خانم نسرین ابراهیمی به مجامع بین المللی و حقوق بشری (گروگانهای مجاهدین خلق، فرقه رجوی، در عراق را نجات دهید)
نسرین
ابراهیمی، زنان ایران، یازدهم فوریه 2013
با سلام و تقدیم احترام اینجانب نسرین ابراهیمی یکی از اعضای جدا شده از سازمان مجاهدین ضمن محکوم کردن حمله خونبار به کمپ ترانزیت لیبرتی از تمامی ارگانهای مسئول از جمله کمیساریای عالی پناهندگان، دبیر کل سازمان ملل متحد، پارلمان اروپا، دیدبان حقوق بشر و .. می خواهم که به پناهندگی تک تک افراد در لیبرتی هر چه سریعتر رسیدگی شود و کشورهای اروپایی و آمریکا ملزم به پذیرش این افراد شوند چرا که کشور عراق برای این افراد محلی بسیار خطرناک و نا امن می باشد و جان این افراد در معرض خطر جدی می باشد .
همانطوری که
خود شما در جریان هستید مجاهدین خلق به هیچ وجه حاضر
به ترک عراق نمی باشند لذا تا می توانند در امر
پناهندگی و انتقال افراد به کشور سوم سنگ اندازی می
کنند و بسیار در تلاش هستند که با ترفندها و بهانه های
مختلف افراد را به کمپ اشرف برگردانند و یا کمپ موقت
لیبرتی را به کمپ پناهندگی تبدیل کرده که در اینصورت
مدتها طول خواهد کشید که کشورهای اروپایی و آمریکا
بخواهند این افراد را به عنوان پناهنده به کشور خود
ببرند
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ راهی بی بازگشت
نسرین
ابراهیمی، زنان ایران، بیست و
نهم ژانویه 2013
دوستان زیادی چه از طریق ایمیل و چه حضوری در مورد آلان محمدی دختر 16 ساله ای که رجوی او را قربانی قدرت طلبی های خودش کرد می پرسند تا حالا جدا شده های مختلفی در مورد آلان گفته اند ولی معمولا بچه های جدا شده از شنیده ها یشان در مورد آلان صحبت کرده اند و تنگاتنگ در کنار او نبوده اند که دقیقا ببینند بر او چه گذشته است . من و آلان در یک محل بودیم و از نزدیک شاهد آنچه بر این دختر جوان گذشت بودم.
آلان در کوهای کردستان به نام آلان به دنیا آمده بود و پدر و مادرش اسم آلان یعنی اسم کوههای کردستان را برایش انتخاب کرده بودند و او جزو بچه هایی بود که رجوی به بهانه جنگ خلیج او را به اروپا فرستاد و از پدر و مادرش جدا کرد ( در مورد این بچه ها و اینکه بر آنها چه گذشته می شود کتابها نوشت البته از خاطرات و گفته های خود همین بچه ها که بارها و به کرات صحبت کرده اند که حالا من به نمونه هایی که خود همین بچه ها مطرح کرده اند اشاراتی خواهم داشت). همانطوری که گفتم آلان جزو بچه هایی بود که رجوی به بهانه جنگ خلیج او را به اروپا و کشور آلمان فرستاد تعدادی را در یک محل سرجمع کرد و با تأسیس موسسه ای برای پولشوئی و سوء استفاده از این کودکان برای اخاذی های مالی و مدرسه معروف مجاهدین در آلمان و بنیادهائی که بعدا معلوم شد پولش بجای هزینه شدن برای این کودکان در کیسه رجوی سرریز می شود و گند آن در آمد و بعد از سرگردانی و بی خانمانی و دست به دست شدن بین خانواده های ایرانی و آلمانی و بیگاری کشیدن و کار کشیدن از این بچه های معصوم در خانه های این خانواده ها رجوی باز هم دست از سوء استفاده از این بچه ها بر نداشت این بار برای اضافه کردن نیرو به افراد در اشرف و برای گرفتن پولهای کلان به اسم این افراد از صدام و دیگران دست به فریبکاری دیگری زد و با وعده دیدار خانواده به این بچه ها و اینکه اشرف به اندازه اروپا مدرن شده است و همه چیز آنجا آزاد است و حتی اگر کسی می خواهد با دوست پسر و دوست دخترش بیاید مشکلی نیست و فقط می توانید مدتی مهمان باشید در اشرف و خانواده هایتان را ببینید و .... بار دیگر به فریب این بچه ها پرداخت و آنها را به اشرف اعزام کرد .
بچه هایی که از فریب و دجالگری رجوی خبر نداشتند گول وعده های رجوی را می خوردند و اعتماد کرده و به راهی می رفتند که هرگز راه برگشتی نداشت .
اولین باری که آلان و یا صبا و آسیه و نصرت و ... را دیدم ,بچه هایی 12 , 13 یا 14 ساله بودند که فکر می کردند که به دیدار پدر و مادرشان آمده اند و حالا چند روز دیگر اشرف را ترک کرده و می روند , وقتی که از یکی از این بچه ها پرسیدم که برای چی به اشرف آمده است، گفت که برای دیدن مادرش و 3 هفته دیگر به آمریکا بر می گردد ! از آنجا که من ماهیت سازمان را شناخته بودم فهمیدم که این بچه ها هرگز بر نخواهند گشت و سازمان اینها را به زور نگه خواهد داشت.
بعد از مدتی که بچه ها درخواست برگشت می کنند به کشورهایشان به آنها گفته می شود که بیشتر بمانند و کمی سازمان را بیشتر بشناسند سازمان از آنجا که می دانست این بچه ها در خانواده هایی که در اروپا بودند اذیت شدند و به آنها محبتی نشده است , لذا از این خلاء عاطفی که در این بچه ها بود استفاده کرد و تلاش کرد با محبت کردن به این بچه ها آنها را نگه دارد از جمله دادن کادوهای رنگارنگ از طرف رجوی ها و یا با دعوتهای خصوصی توسط مسئولین و ... . این نوع برخورد برای تعدادی از بچه ها کار کرد و یکسری گول این محبتها را خورده و در اشرف ماندند تعدادی دیگر مثل آلان همواره خواستار رفتن از اشرف بودند و نه گول محبتهای دروغینشان را می خورد ونه گول جیغ و دادهای مزخرفشان را. آلان و تعدادی دیگر از همین بچه ها از سازمان می خواستند که به قول خودش وفا کند و حالا که خانواده هایشان را دیدند از اشرف بروند ولی رجوی می گفت که اشرف دربهای ورودش باز است ولی خروجی در کار نیست من یادم هست که مهوش سپهری به صفت نفر شماره یک مجاهدین بعد از مریم رجوی می گفت که دربهای اشرف به روی همه باز هستند ولی خروجی در کار نیست و حتی می گفت که مگر چشمتان نمی دید که کجا می آیید! اینجا مبارزه و سختی است و همه این را می دانند و ما نقل و نبات اینجا پخش نمی کنیم حالا که آمدی پس می دانستی کجا آمدی پس می خواستی نیایی پس چشمت کور و دندت نرم و باید بمانی !فکر می کنم که اغلب جدا شده ها باید این جمله ها را از این زن چادر به کمر رجوی شنیده باشند.
برای همین این بچه ها را وارد بحثهای به اصطلاح انقلاب یا همان مغزشویی کردند که شاید به این وسیله آنها را نگه دارند , در حقیقت بچه هایی که با محبت کردن فریب نخوردند رجوی آن روی سکه خودش را به آنها نشان داد با زورگویی، تهدید وارعاب و ترساندن!
بعد از مدتی که از آمدن این بچه ها می گذشت، نشستهای انقلاب یا همان مغزشویی برای این افراد شروع شد که البته ما هم در این نشستها بودیم ( در قرارگاه پارسیان و باقرزاده ) و در حقیقت برای ما هم بود ولی از آنجا که ما یعنی لایه ما , که کمی زودتر از این بچه ها وارد اشرف شده بودند قبلا یک بار این نشستها را گذرانده بودیم هدف اصلی دیگر ما نبودیم ولی به هر حال ما در این نشستها بودیم. آلان یکی از نفراتی است که همه کسانی که در آن نشستها بودیم به یاد داریم که بر او چه گذشت. زنی به نام شیدا طاهری مسئول آلان بود آلان که قرار بوده فقط پدر و مادرش را در اشرف ببیند و به آلمان برگردد حالا از او می خواهند اول روسری سر کند وآستینهایش را بپوشاند لباس نظامی بپوشد و با اون پاهای ظریفش پوتینهای سنگین نظامی را بپوشد ! و بعد هم از پدر و مادر خود جدا شود و دیدن و دوست داشتن آنها را بر خود حرام کرده و در اشرف بماند و مبارزه کند! جوانی که هنوز نوشتن کلمه مبارزه را هم نمی داند ! از او می خواهند که به هیچ پسر و مردی فکر نکند و درذهن خود حتی طلاق بدهد , جوانی که هنوز به دنبال بازیها و درس و مشق خودش است و هنوز در سنی نبوده که به پسر و یا مردی فکر کند !
از او می خواهند که با کسی دوست نباشد , یعنی با دوستان خودش که از آلمان می شناخت مثل نصرت نظری و... , و با کسی حرفی نزند , هر محفلی با تشکیل شعبه سپاه پاسدارن در داخل اشرف فرقی نخواهد داشت! آلانی که اصلا نمی داند سپاه کی هست و چی هست ! و ... در صدها نشست من خودم شاهد بودم که آلان با اون چثه کوچک و صورت معصومش را سوژه نشست می کردند ( سوژه نشست یعنی اینکه , در این نشستها که نشست انقلاب نام داشت می بایست فرد می پذیرفت که طلاق مادام العمر بدهد ولی هم خانواده یعنی پدر و مادر و .. خود را طلاق بدهد و هم شوهر و یا زن خود را حتی اگر کسی هم شوهر نداشت می بایست در ذهن خود این را طلاق می داد و تا آخر عمر نمی بایست به مرد فکر کرد و بعد هم تمام عاطفه و محبت و .... می بایست برای مسعود رجوی می بود یعنی قرار دادن مسعود رجوی به جای پدر , مادر , خواهر , برادر , زن , شوهر, مال و ثروت و .... و هر کسی می بایست این را در این نشستها اثبات می کرد، اگر کسی مقاومت می کرد باید فحش و فحش کاری می شد و باید همه سرش داد می زدند و باید اجبارا قبول می کرد که انقلاب کند از آنجا که آلان در مقابل مسئولین سازمان مقاومت می کرد و رو در روی همشان می گفت که من می خواهم برگردم و شما گفتید که خانواده ام را ببینم و بعد برگردم پس چرا دروغ می گوئید ؟ به این خاطر بیشتر بهش فشار می آوردند و بیشتر اذیتش می کردند با آنکه جثه کوچکش می لرزید وقتی که او را به باد فحش می گرفتند و حتی پدر و مادرش را هم با یکسری توجیهات دیگر تحریک کرده و بر علیه فرزند بکار می گرفتند و می گفتند که می خواستی نیایی و حالا که آمدی خفه شو ولی باز مقاومت می کرد! آلان با نصرت نظری دختر آقای هادی شمس حائری دوست بود و از آنجا که در آلمان سختیهای خیلی زیادی را با هم گذرانده بودند با هم خیلی دوست بودند رجوی به نصرت نیاز داشت به دلیل پدر نصرت آقای شمس حائری که از جدا شدگان و منتقدان رجوی بود و رجوی می خواست که نصرت را در مقابل پدرش قرار بدهد , به همین دلیل به هر شیوه ممکن در تلاش بودند که نصرت را نگه دارند و او را از آلان فاصله بدهند چون آلان روی نصرت هم تاثیر داشت و می خواستند که با هم به آلمان برگردند , برای همین تلاش می کردند که اینها را یا از هم متنفر کنند و بینشان اختلاف بندازند و یا به هر صورت ممکن اینها را از هم جدا کنند به خاطر سوء استفاده از نصرت.
ولی مسئولین از جمله مهوش سپهری نتوانستند حریف این دو نفر بشوند . به یاد دارم مهوش سپهری 2 تا از همین بچه هایی که 13 یا 14 ساله بودند را در یک نشستی صدا کرد و شروع به کتک زدن آنها به صورت فیزیکی کرد و با سیلی می زد توی گوششان , تا بقیه حساب کار توی دستشان بیاید , این کار به طور خاص برای ترساندن کسانی مثل آلان بود و یا می خواستند اون روی دیگرشان را هم به کسانی مثل نصرت نشان بدهند و بقیه را می ترساندند که نباید کسی در مقابل خواسته های نا حق رجوی مقاومت کند.
وقتی که کسانی از زنان دلسوزی می کردند برای این بچه ها با این سن و سال کم خود همان اشخاص مورد برخورد قرار می گرفتند که نباید جز برای رهبری ! برای کسی دیگر دلسوزی کرد , و جالب اینجا بود که رجوی می گفت که در اشرف ما بچه نداریم , چیزی به اسم زیر سن نداریم بچه کسی است که در خانه مادرش است و نه در اشرف و همین باعث می شد که کسی جرات نکند که به این بچه ها محبت کند و بر دل زخمیشان مرحمی بگذارد. ( بگذریم وقتی که دولت عراق مجاهدین را مجبور به ترک اشرف کرد مجاهدین می گفتند که ما بچه های زیر سن در اشرف داریم! آقای رجوی فراموش کردند که در دوران صدام بچه های 12 ساله تا 18 ساله اش را زیر سن حساب نمی کرد و بارها در نشستهای مختلف می گفت که بچه زیر سن نداریم و می بایست اگر کسی 12 سال و یا14 سالش است و به اشرف آمده مثل بقیه کار کند و مثل بقیه باشد ! چی شد حالا در اشرف ایشان بچه زیر سن دارند ؟ )
بعد از این نشستهای مغزشویی با تمام آزار و اذیتهایی که آلان شد ولی از حرفش کوتاه نیامد و همواره می خواست که از اشرف برود و زیر بار زور و ستم رجوی نرفت . بارها به خاطر روسریش و آستینهایش که حالا خانم سهیلا صادق از آزادی حجاب صحبت می کنند آلان و آسیه عزیز را به یاد دارم که چقدر تحت فشار بودند و چه نشستهایی به همین خاطر برایشان گذاشتند که مجبور شوند به رعایت حجاب در اشرف و اون هم در مقر زنان که از مردان جدا بود.
بعد از برگشت از این نشستها که ماهها به طول انجامید , آلان هرگز عوض نشد و هیچ تاثیری روی آلان نگذاشتند و فقط آلان بیشتر از همیشه مصمم به رفتن و بیشتر روی حرفش مانده بود رجوی با اون کینه ای که از آلان 16 ساله به دل گرفته بود او را به حال خود رها نکرد و برای رهایی از آلان چون رجوی از یک نفر منتقد هم می ترسید حتی یک دختر جوان 16 ساله و می ترسید روی بقیه تاثیر بگذارد و کسانی علیه رجوی بشوند , به همین دلیل آلان را تحمل نکردند و به عقیده شخصی من و به خاطر آنچه که از نزدیک ساعتها روزها و ماهها شاهدش بودم آلان را به قتل رساندند و بعد هم گفتند که آلان با او جثه کوچک و نحیفش در یکی از پستهای نگهبانی اشتباهی به خودش با مسلسل شلیک کرده است! آلان با اون جثه اش چگونه سلاح به اون بزرگی را روی شقیقه خودش گذاشت و شلیک کرد ؟ حتی یک آدم بزرگ با جثه بزرگ هم نمی توانست اینگونه بر روی شقیقه خودش بگذارد و شلیک بکند چه برسد به آلان . حتی ا گر طبق ادعای مجاهدین آلان خودکشی کرده باشد کی باعث خودکشی این دختر 16 ساله بود؟ تا کجا فشار و اذیت و آزار و شکنجه و ... که باید به خودکشی افراد بینجامد؟ بله در اشرف افراد زیادی از جمله خود من به خاطر ظلم و ستم و وحشی گریهای رجوی وتشکیلاتش دست به خود کشی زدیم , ولی آلان 16 ساله را به قتل رساندند
به این ترتیب از او یک شهید ساختند تا به لیست شهدای رجوی اضافه شود و از طرفی هم از شر او خلاص شدند و این گونه نصرت که برای رجوی خیلی مهم بود را توانستند نگه دارند و کسانی هم به هوش آمده و حواسشان را جمع کردند که ایستادن در مقابل رجوی همین است . و بعد هم به دوستان دیگرش که از آلمان آمده بودند گفتند که آلان خیلی تغییر کرده بود این اواخر و انقلاب کرده بود و حالا شما باید راهش را ادامه بدهید! و اینگونه رجوی تا توانست از خونش سوءاستفاده کرد. آلان در زندگی کوتاه خود روز خوشی به خود ندیده بود , از کردستان و در به دری در کردستان گرفته تا در اروپا و مدرسه مجاهدین و دست به دست شدن در خانواده های ایرانی و آلمای و بیگاری کشیدن از او و تا نزد مجاهدین و در اشرف که رجوی به خاطر خودخواهیها و قدرت طلبیهای خودش دفتر زندگی این دختر 16 ساله را اینگونه بست جنایتی که مردم ایران از آن نخواهند گذشت و همواره به یاد خواهند داشت. این بچه ها سختیهای خیلی زیادی در اروپا کشیده بودند، و به طور خاص اونهایی که در پانسیون خود مجاهدین بودند سختی های خاص خودشان را داشتند، یکی از همین بچه ها که از بردن نامش معذورم چرا که نمی خواهمه بعد از این صحبت وی را به زیر فشار گذاشته و مجبور به اعترافات اجباری در تلویزیون تشکیلات رجوی بکنند تعریف می کرد که چگونه زنی به نام پری مشفق نیا آنها را تنبیه می کرده، آنها را از پانسیون بیرون می کرده و به آنها گرسنگی می داده است آنها مدتی بخاط نداشتن جا زیر پل می خوابیده و مدتی هم پیش کسانی می رفتند در خانه های آنها می ماندندو با این تنبیهات سخت آنها را وادار به اطاعت از خود میکردند.
و یا دختر دیگری که نزد یک خانواده ایرانی از هواداران سازمان بوده شکنجه می شده و می گفت که پدر خانواده او را با کمربند می زده، اول زن خانواده او را به تخت می بست و بعد مرد با کمربند او را کبود می کرد! این صحبتهایی بود که بارها و بارها من از این بچه ها شنیده بودم، زمانهایی که با هم پست بودیم همیشه دوست داشتند که از اون گذشته وحشتناکشان صحبت کنند و ... جنایات و خیانتهای رجوی بی حد مرز است، رجوی فقط در کنار صدام به عنوان ارتش خصوصی صدام علیه مردم ایران نجنگید رجوی در حق افراد خودش هم از هیچ خیانت و جنایتی کوتاهی نکرد کسی که به افراد خودش این می کند دیگر به کی می خواهد رحم کند؟
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ توهمات مریم رجوی در اجلاس سالانه شورای ملی مقاوت دست ساز رجوی (مجاهدین خلق)
نسرین
ابراهیمی، زنان ایران، بیست و پنجم ژانویه 2013
دراجلاس شورای
دست ساز رجوی، این بار مثل هر بار و هر سال، جلسه ای
برگزار کردند که مثل همیشه تنها دستاورد جدید و نکته
جدید این جلسه فقط رنگ لباس مریم رجوی بود که با سال
قبلی متفاوت بود و یکی هم سن و سال و قیافه افراد و
خود خانم رجوی که یک سال پیرتر و خسته تر و نا امید تر
و بی رمق تر شده بودند. ایشان از دستاوردهای تشکیل ارتش آزادی به عنوان نیروی تحت حمایت و تحت فرمان صدام چیزی نگفتند از دستاورد عملیاتها و ترورها و به کشته دادن افراد صحبتی نکردند از دستاورد انقلاب ایدئولوژیک از هم پاشوندن خانواده ها و ... صحبتی نکردند. راستی آن جنگ مسلحانه و آن ارتش آزادی و آن انقلاب ایدئولوژیک و آن دوش به دوش صدام جنگیدن علیه ملت ایران و ... چه دستاوردی داشت ؟ ایشان می بایست می گفتند در این همه سال جز علیه ملیت ایران و خیانت به ملت ایران برای به چنگ آوردن قدرت آیا دستاوردی دیگری هم داشتند ؟ بعد از خروج از لیست تروریستی که ایشان به عنوان دستاورد از آن صحبت کرد به دستاورد بغایت خنده دار بعدی اشاره کرد که خود هم تلاش کرد خیلی به آن نپردازد و زود از آن بگذرد تا بیشتر از این به رجوی و زنش که به شدت دچار توهم شده است نخندند . ایشان دستاورد بعدی را این چنین گفتند که : تحول مهم دیگر اعلام برپایی یگانها و دسته های ارتش آزادیبخش ملی ایران در سراسر میهن !!! که از جانب مسعود در پاسخ به ضرورتهای دوران جدید و همچنین تغییر تعادل بین مقا ومت و رژیم صورت گرفت. این تحول مهم , یعنی برپایی یگانها و دسته های ارتش آزادی در ایران می توانید توضیح دهید که اولا با کدام نیرو شما این کار را کردید ؟ آن ارتش آزادی در لیبرتی را می گوئید که به خاطر بیگاری کشیدن جنابعالی از انها , از جمله علف کنی , کشاروزی به اسم مبارزه برای آزادی , حتی توان راه رفتن را هم نداشته و همگی نیازمند به استراحت و کنترل پزشکی هستند ؟ و یا آن نیروهایی را می گویید که در کمپ لیبرتی تحت نظر سازمان ملل می بایست به کشورهای ثالث پناهنده شوند و هیچ کشوری هم حاضر به پذیرش آنها نیست؟ و یا آن نیروهایی را می گویید که هر روز در حال فرار هستند؟ و یا شاید هم منظور شما استفاده از نیروهای سیستم پناهندگی در کشورهای اروپایی است همانند پناهنده های افغانی، آفریقایی، سوریه و غیره و یا شاید هم دانشجویان کشورهایی مثل رومانی و ... پیشنهاد می کنم که شما در این سن و سال حرمت خود را نگه داشته و بیشتر از این خود را مسخره و دلقک نفرمایید . شما با آن ارتش آزادی و با آن توپ و تانکهای صدام و با آن حمایت صدام با آن پولهای صدام با آن نیروهای ایدئولوژیک و انقلاب کرده و گوهران بی بدیل زمان و با آن .... نتوانستید جز آبروریزی کار دیگه ای انجام بدهید حال می خواهید بدون اینها آن هم در ایران ایرانی که مردمش جز خیانت و جنایت از شما چیز دیگه ای ندیدند آیا کاری از پیش ببرید ؟ آیا این هذیان پرت و پلا گویی جز برای سرپوش گذاشتن بر کثافتکاریها و شکستها و جنایات رجوی است؟ اینکه سازمان پر از جهل و جنایت شما به آخر خط رسیده است شکی نیست و خودتان هم این را به خوبی می دانید ولی چرا دست و پا می زنید و چرت و پرت می گوئید آیا بهتر نیست که الان و بعد از 30 سال جنایت از مردم ایران عذر خواهی کنید و به کثافتکاریهاتون اعتراف کرده و شرمنده باشید و از ادامه این مسخره بازیها و فریب کاریها و جنایتها که فقط شما را بیشترو عمیقتر در چاه باطل فرو می برد دست بردارید. سرپوش گذاشتن بر جنایات رجوی با این هذیان گوییها غیر ممکن است و آبی که ریخت جمع نمی شود . در ضمن شوهر کوتوله و کوته فکر شما بهتر است که از فکر سوریه ای کردن ایران بیرون بیاید چرا که ایشان از جنگ مسلحانه اش تا تشکیل ارتش آزادی خارج از مرزهای میهن و تا .... را ما به خوبی دیدیم و از دستاوردهایش کاملا همگی مطلع شدیم , ایشان اول از سوراخ موش خود بیرون بیایند و کمی در مورد ایران و مردم ایران مطالعه کنند تا بفهمند که نه مردم ایران مردم سوریه هستند و نه کشور ایران کشور سوریه است و اگر ایشان خواب دیدند که می شود جنگ داخلی در ایران راه انداخت و می شود ایران را صد پاره کرد , این هرگز تعبیر نخواهد شد مثل خوابهای دیگرش
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نامه تشکراز پارلمان سوئد بخاطر به رسمیت شناختن جنایت کرد کشی سازمان مجاهدین فرقه رجوی در عراق پارلمان سوئد 15 آذرماه (پنجم دسامبر) ماه جاری مسئله كردكشی كردها را به رسمیت شناخت و به تصویب رسانده است
نسرین
ابراهیمی، زنان ایران، بیست و دوم دسامبر 2012
اعضای محترم
پارلمان سوئد
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شورای دست ساز رجوی و ماهیت آن
نسرین ابراهیمی رجوی پس از سالیان خیانت و جنایت و همکاری با صدام علیه ملت ایران , بالاخره تقاص اون همه جنایت را پس داد , رجوی که روزی زیر سایه صدام حسین دست به کمر می گذاشت و فرمان کشت و کشتار علیه ایران و ایرانی صادر می کرد ویک دیکتاتوری در حد اربابش صدام به پا کرده بود که حتی به افراد خودش هم رحم نکرده و هر گونه مخالفتی در درون تشکیلات با افکار کهنه و عقب مانده و ارتجاعی و پوسیده اش به شدت سرکوب می کردو بعد هم همانند داستانهایی که فقط در کتابهای تخیلی می شود خواند , فرمان جدا کردن زنان از مردان را می داد واز زنان برای خود حرم سرایی به راه انداخت و بعد هم مردان را همانند بردگان تا سر حد مرگ به کار می کشید , و بعد هم که رجوی بعد از از دست دادن اربابش به شدت نگران و هراسان از دست دادن دیکتاتوریش و قدرتش شده بود , لذا تشکیلات فرقه ایش را مرز سرخ و همه چیز خودش قرار داد و از افراد نگون بخت وفریب خورده اش خواست که به هر قیمت از اشرف به عنوان ظرف تشکیلاتی و همه چیز رجوی دفاع کنند و به قول خودش که بارها می گفت که اگر این تشکیلات سوراخ شود یعنی سازمانی وجود ندارد , بعد از لابی های کلان و خرج کردن پولهای کلان و به کشته دادن تعدادی از افراد نگون بخت در اشرف , حال رجوی وادار شد که آن جام زهر را سرکشیده و تشکیلات ضد انسانی و فرقه ایش را منهدم کند و آن " همه چیز " را در بیابانهای عراق رها کند و آن بادکنک رجوی در آن بیابانها ی خشک و بی آب و علف بترکد و چیزی از آن " همه چیز " جز تعدادی بیمار و باز نشسته نماند .
سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد |