_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

بی عاطفه و بی عفت و از قضا بد اقبال

در باره کم ظرفیتی مجاهدین نسبت به هوادارانشان عاطفه و عفت اقبال

 

 

بهزاد علیشاهی، وبلاگ حسن زبل، نوزدهم فوریه 2013
http://hasanzebel.blogfa.com/post-969.aspx

 

معمولا مجاهدین در رابطه با جداشده های منتقد خود میگویند که آنها مزدور جمهوری اسلامی هستند و جمهوری اسلامی به آنها گفته که طبق قانون هشتاد- بیست با مجاهدین برخورد کنند , یعنی هشتاد انتقاد و فحش و ناسزا به جمهوری اسلامی و بیست انتقاد نسبت به مجاهدین داشته باشند تا کسی به آنها مشکوک نشود , مجاهدین غیر مستقیم برای جمهوری اسلامی ظرفیت و توان وتحمل پذیری بسا بیشتری نسبت به تشکیلات خود قائل هستند چرا که سقف تحمل , آستانه صبر, نقطه جوش , خط خودی و غیر خودی,گرانیگاه ظرفیت وخلاصه انتقاد پذیری مجاهدین خلق به کف پایشان چسبیده است .

در دستگاه اعتقادی –فرقه ای مجاهدین نه تنها مخالف و منتقد و منتقد دلسوز , مزدور و خائن نامیده میشود ونه تنها مسئولین بیطرف بین المللی مثل کوبلر و سفیر آلمان و ….. هم مزدور خوانده میشوند بلکه هوادار دلسوز خودشان هم که غالبا به دو گروه قبل فحش هم میدهند و از سازمان همه رقم تعریف میکنند نیز در صورت پیش نبردن خط و خطوط سازمان و یا حرفی که ممکن معنی دیگری از آن برداشت شود بلافاصله مزدور و خائن نامیده میشوند و طبق دستور العمل مسعود رجوی در 5دی ماه برایشان مدرک و سند جور میشود و در موردشان افشاگری میشود.

بعد از موشک باران لیبرتی در حالی که سازمان طبق سناریو شعار برگشت به اشرف را سر داده بود و انتظار داشت همه مجامع بین المللی و ایرانیان با این شعار همراه شوند و بخاطر سنگرو دیوار حفاظتی های اشرف همین شعار را بدهند . عده ای هوادار و در راس آنان عفت و عاطفه اقبال شعار خردگرانه ای را سر دادند که خیر ساکنین لیبرتی در آن بود و شانس استقبال از آن خیلی بیشتر از شعار مجاهدین بود , آنها گفتند تلاش کنیم مجاهدین عراق را ترک کنند چرا که اشرف هم امن نیست و بالاتر از آن عمر آنان اینطور تلف میشود.

مجاهدین دست بکار شدند و بعد از فحاشی ها و مزدور خواندن و تهمت و تهدید نسبت به این دلسوزان در نهایت محمد اقبال برادر خانم ها عفت و عاطفه را که در لیبرتی اسیر است به صحنه آوردند که با “ماماچه پلیدک ” خواندن خواهرش به زغم خود و رهبرش در باره او دست به افشاگری و آبروریزی بزند, او میگوید که خواهرش در مدت نزدیک به سه سال زندانش در سالهای 59 تا 61 خودش را به پای حاج داود انداخته و لاجوردی به او گفته السابقون سابقون اولئک المقربون , البته این تهمت ها چیزی از منطق حرف آنها در باره اسیران لیبرتی کم نمیکند و البته که کلا تهمت مثل کلیدی است که ممکن است به قفل درهای بسته پیش روی سازمان بخورد اما هیچکدام را باز نخواهد کرد, این عمل مجاهدین که به دستور شخص مسعود رجوی و طبق بیانیه 5 دیماه او انجام میشود آدم را به یاد باجگیرانی می اندازد که برای فشار اقدام به پخش بلوتوث فیلم های خانوادگی اشخاص میکنند . این لینک .

مجاهدین البته با هر نوع گفتمانی مخالف هستند و اوج پایداری اعتقادی را فحاشی و افشاگری بلافاصله و قبل از هرنوع بحث و گفتگویی میدانند وگرنه میشد قبل از این گونه اقدامات مثلا به خواهران آقای اقبال توضیح داد که چرا باید به اشرف رفت و همچنان در عراق ماند . ولی بداقبالی مجاهدین و ضدیت آنها با عاطفه و عفت مختص به این خانواده نیست. ..

علاوه بر به میدان کشیدن برادر و چند مطلب دیگر در سایتهای مجاهدین علیه خانمها عاطفه و عفت اقبال توطئه های دیگر سازمان علیه آنها این بود که به دروغ به اعضای شورایشان گفته بودندکه اسم انها در لیست امضا کنندگان این کمپین قرار داد تا آنها مجبور به موضعگیری و تکذیب شوند و همچنین درست کردن شبنامه هایی حاوی توهین و تهدید در فضای مجازی و واقعی .

این هم لینکهای کمپین و همراهان آنها که همگی هواداران سازمان هستند

http://campaignliberty2013.blogspot.fr
/

http://mojahedin.net /

http://mojahed.org /

http://wiran.com /

https://www.facebook.com/atefeheghbal?viewer_id=1800052846  

این هم پاسخ اولیه خانم عاطفه اقبال که عین آن را کپی میکنم

دوستان، در روز تولد من به عنوان هدیه روز تولدم! نامه ای را منتشر کرده اند باصطلاح از قول برادر عزیز من محمد، و هر لجنی را که لایق نویسندگان اصلی این نامه است را سعی کرده اند بروی من بپاشند با نقل قول های دروغی از زندان من!! بزودی به این نامه نویسان پشت پرده جواب خواهم داد. ولی به برادرم محمد هرگز. که او ذره ای از احترامش در نظر من کم نشده و اساسا این نامه را به او ربط نمیدهم. سه سال پیش که این نامه را برای ترساندن من از قول برادرم برایم فرستادند و گفتند عقب بکش تا تو را افشا نکنیم گفتم گذشته و امروزی چنان پاکیزه دارم که از هیچ افشاگری باکیم نیست. ولی به برادر نازنینم محمد هر زمان که اینجا آمد جلوی من نشست به تنهایی همین حرفها را به من زد جوابش را خواهم داد. تا به آنروز حتی اگر به تلویزیون سیما مجاهدین هم بیاید من او را مقصر نخواهم دانست. جریان مرضیه همتی و موضع گیریش در برابر خانواده را که حتی به تلویزیون مجاهدین آمد را همه میدانند که وقتی پایش به اینجا رسید چگونه موضع عوض کرد و بسیاری از ناگفتنی ها را گفت. پس بگذارید تا زمانی که در عراق هستند برادر را بر علیه خواهر… خواهر را بر علیه خواهر و هر کس را بر علیه خانواده اش بکار بگیرند. شاید برای این است که از آمدن این بچه ها به کشور ثالث این چنین وحشت کرده اند. شاید که ناگفتنی هایی وجود دارد که نباید پای آنها به خارج از عراق برسد. نمیدانم. بگذاریم بیایند و آنوقت مشخص خواهد شد. ولی تا به آنروز بگذارید یک جواب قاطع بدهم. میدانیم که موضع گیری علیه من بعنوان مبتکر این فراخوان و کمپین یعنی موضع گیری رسمی سازمان در جهت ماندن در عراق است. همه میدانند که این موضع گیری نه یک موضع گیری فردی بلکه موضع گیری سیاسی یک سازمان سیاسی است برای پا فشردن بر روی استراتژی غلط خودش. پس در اینصورت میخواهم بگویم : شیوه های فئودالی بکار گیری برادر برای کنترل خواهر ممنوع ! یعنی یک سازمان سیاسی که زمانی مبارزه اش در مقابل خمینی بود از یک کمپین کوچک می ترسد؟ سابقه سیاسی من چیزی نیست که اینها بخواهند خراب کنند. حقیقی است. تمام بچه هایی که با من در زندان و غیره بوده اند هم میدانند که هیچ نقطه تاریکی در زندگی من نیست برای همین هم هست که از تهدید ها نمیترسم و محکم سر جایم ایستاده ام. تهدید و رعب و وحشت برای بستن دهانها ممنوع! بکار گیری شیوه هایی از نوع شیوه های رژیم جنایتکار آخوندی ممنوع! یک خمینی داشته ایم کافیست. به مسعود اعتماد کرده بودیم به مجاهدین اعتماد کرده بودیم و برای حمایتمان بهایی بس سنگین پرداختیم. حالا هم اجازه نخواهیم داد آزادی حرف زدن ما را دقیقا مثل کاری که در ایران میشود محدود کنند. ماجرای مرضیه همتی ها نشان میدهد که به موضع گیری کسانی که در عراق هستند تا زمانی که پایشان به دنیای آزاد نرسیده است نمیتوان اطمینان کرد. من در این مدت نشان داده ام که مرعوب نمیشوم. از خدا و پاپ اعظم هم که علیه من نامه بگیرند و چاپ کنند باز هم مرعوب نمیشوم. ولی در برابر حرف و بحث منطقی همه جا حاضرم. بفرمایند. میخواهند نامه از برادر نازنینم علیه من منتشر کنند.. بفرمایند. لجن هایشان را بر سر من بریزند اشکالی ندارد من در زندانها رژیم از این شکنجه های روانی و جسمی زیاد دیده ام و از اینها باکی ندارم. ولی خواهند دید که چگونه به ضد خود تبدیل خواهد شد. و چگونه تمام افشاگری های آنها بر علیه دیگران نیز با این نامه پاک خواهد شد. شک نکنیم که اگر مجاهدین در شرایط فعلی هر موضع گیری علیه من از طریق هر کس حتی برادرم انجام داده اند همه خواهند فهمید درد کجاست . چون این نه افشاگری فردی بلکه یک موضع گیری سیاسی در جهت ماندگاری در عراق محسوب میشود. باز هم میگویم جان ساکنان لیبرتی و اشرف را فدای سوداگری های سیاسی خود نکنیم. مارک های مزدور وزارت اطلاعات دیگر خریدار ندارد. سئوال این است براستی اگر برادر من عضو سازمان نبود مجاهدین در برابر من و این کمپین چگونه و با چه سلاحی می ایستادند!؟ تمام
سخنی هم رو به دوستان کمپین ما فعالیت هایمان را با شدت بیشتر برای نجات ساکنان لیبرتی ادامه خواهیم داد بگذارید یکبار برای همیشه دست از بازی های سیاسی برداشته و به صراحت تاکید کنند که خطشان نه بیرون آمدن از عراق که ماندن در آن قتلگاه است و بهایش هم از جان تک تک کسانی که آنجا هستند پرداخت میشود. چنین ترفندهایی فقط و فقط بخاطر این است که کمپین را به تعطیلی بکشانند و وقت مرا در پاسخگوئی هدر دهند ولی کمپین تعطیل کردنی نیست . برای اینکه دیگر از من فراتر رفته است.کسانی که از آن حمایت می کنند صاحبان اصلی آن هستند.

نابود باد رژیم جمهوری اسلامی و اصل ولایت فقیه در هر لباس و منظری

عاطفه اقبال – 17 فوریه 2013 روز تولدم

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نامه بهزاد علیشاهی به صدو نوزده فعال سیاسی , کنشگر اجتماعی و استاد دانشگاه و هنرمند

 

 

کانون وبلاگ نویسان مستقل ایرانی، هفدهم فوریه 2013
http://www.cibloggers.com/?p=3776

 

با درود به شما فعالین سیاسی , کنشگران اجتماعی , اساتید دانشگاه ومدافعان حقوق بشر که حمله جنایتکارانه به لیبرتی کمپ محل استقرار دوستان اسیرم را محکوم کردید و از دولت عراق خواستید که همه تلاش خود را برای جلوگیری از تکرار بکار بندد , هر جنایتی علیه هر انسانی محکوم و مذموم است , با همه احترام به شما عزیزان که با بسیاری از نامهایتان بسا خاطره دارم و از تک تکتان در دنیای مجازی بسیار آموخته ام , اما باید گله کنم که انتظارم از شناخت شما و درک و روشنفکریتان بیش از این بود که به این کوتاه بسنده کنید و بیش از این است که به این مختصر بنده التفات نکنید .

انتظار شاید این بود که برای زندگان هم دل میسوزاندید , شاید عدالت این باشد که حلوا را نه برای مردگان که برای زندگان گرسنه میپختید, اسیرانی که هم ممکن است بار دیگر یکباره طعمه موشک و خمپاره شوند و یا ذره ذره از رنج های زندگی فرقه ای و تشکیلاتی تلف شوند , شاید تلاشی برای خروج این عزیزان از عراق حتی اگر در حد درخواست از سازمان ملل , نهادهای بین المللی و سازمان مجاهدین , بسیار انسانی تر به نظر برسد , و یا لااقل درخواست مداوای زخمی ها چرا که سازمان مجاهیدن از انتقال زخمی ها بخصوص آنها که از لحاظ تشکیلاتی حلقه ضعیف محسوب میشوند به خارج از پایگاه جلوگیری میکند تا مبادا درخواست جدایی از سازمان را بدهند , نگاه داشتن آنها ممکن است باعث از بین رفتن جان هر کدام از آنها بشود؛ البته سازمان مجاهیدن فکر میکند با این کار یا امکانات پزشکی از عراقیها میگیرد و پایگاه ترانزیتش مقداری تثبیت تر میشود و یا آن زخمی ها شهید میشوند و افتخاراتش زیاد تر خواهد شد که هر دو برایش خیر است .

از شما انتظار میرفت با این تاخیر در صدور اطلاعیه و با این تعداد صد و نوزده نفره حد اقل با کسانی از مجاهدین , دولت عراق و جداشدگان از این سازمان صحبت میکردید تا اطلاعیه ای بیشتر از یک تسلیت صادر میکردید و دل ایرانیان به مدافعان حقوق بشر و کنشگران گرم میشد , گرچه هنوز هم دیر نیست و من و دوستانم حتی برخی از دوستان که از مجاهدین گریخته و در پناه دولت عراق هستند نگفته های زیادی از زندگی در لیبرتی برای شما دارند .

با امید موفقیت و سلامت شما عزیزان و با احترام بهزاد علیشاهی

خدمت شما خانم ها و آقایان گرامی , هنرمندان , فعالین و اساتید محترم

فرشید آذرنیوش، آینده آزاد، روشنک آسترکی، سعید آگنجی، بابک اجلالی، فریدون احمدی، امیر اعتدالی، بیژن افتخاری، علی افشاری، مهدی اقدم، مهدی امینی زاده ،شاهین انزلی، نیکروز اولاد اعظمی، سهراب ایرانی، ایرج باقرزاده، حسین باقرزاده، شهلا بهاردوست، امیر بیگلری،میثاق پارسا، مهناز پراکند، حبیب پرزین، کتایون پزشکی، احمد پورمندی، بیژن پیرزاده، عسل پیرزاده، سعید پیوندی، مهناز تبریزی ،حبیب تبریزیان، حسین ترکاشوند، جهانشاه جاوید، آرش جنتی عطایی، پویا جهاندار، رضا چرندابی ،مسعود چناسی، سعید حبیبی، آرام حسامی، گیتی خلیلی، مراد خورشیدی ،جمشید خون‌جوش، فرامرز دادور ،کمال داوودی ،فریبا داوودی مهاجر، مهرداد درویش پور، هوتن دولتی، احمد رافت، سحر رضازاده، شیده رضایی ،علی اصغر رمضانپور، امین ریاحی، فتحیه زرکش یزدی، بهروز ستوده، نسیم سرابندی، امین سرخابی، کیانوش سنجری، علی شاکری ،رحیم شامبیاتی، سجاد شاه مرادی، مسعود شب افروز، آرمان شیرازی، امین صادقی، محمد صادقی، بیژن صف سری، سید سیاوش صفوی ،فرهاد صوفی، معصومه ضیاء، حسن طالبی، شهران طبری، مریم طهماسبی، حمید رضا ظریفی نیا، بهروز عادل، شهره عاصمی، عباس شیرازی، غلام عباسی، مزدک عبدی پور، نازلی عراقی، مهدی عربشاهی، خسرو علاف اکبری، کاظم علمداری، رضا علیجانی، علی فتوتی، ناهید فرهاد، کیوان فروزان، فیروزه فولادی، شهاب فیضی، رضا قاضی نوری، یدی قربانی، علی اکبر قنبری، پروین کهزادی، علیرضا کیانی، بهزاد کریمی، رضا کریمی، علی کلائی، امید کوهی، مزدک لیماکشی، حمید مافی، رضا مبین، نوید محبی ، مجید محمدی، احمد مدادی، منصور معدل، عبدالحمید معصومی تهرانی، امیر معماریان، منوچهر مقصودنیا، پروین ملک، مرتضی ملک محمدی، اشکان منفرد، علی اکبر مهدی، بهزاد مهرانی، آنا موسوی، رضا موصولی، حسن نایب هاشم، بورگان نظامی نرج‌آباد، شروین نکوئی، شیوا نو جو، مهدی نوذر، وحید نوذری، پرتو نوری علا، صدیقه وسمقی، هادی یوسفی

متن اطلاعیه این عزیزان


محکومیت حمله به
اردوگاه مجاهدین خلق در کمپ لیبرتی

• ۱۱۹ فعال سیاسی، کنشگر اجتماعی، اساتید دانشگاه و مدافعان حقوق بشر حمله به کمپ مجاهدین خلق در عراق را محکوم کرده اند …

اخبار روز:
www.akhbar-rooz.com
 
شنبه ۲٨ بهمن ۱٣۹۱ - ۱۶ فوريه ۲۰۱٣

انتشار اخبار و تصاویر مربوط به حمله تکان دهنده به پایگاه آزادی درعراق که محل اسکان گروهی ازهموطنان ایرانی وابسته به سازمان مجاهدین خلق است، هر انسان آزاده ای را متاثر می سازد.
ما امضاء کنندگان این بیانیه با گرایشات مختلف فکری و سیاسی، اگرچه به مواضع سازمان مجاهدین خلق انتقادات اساسی داریم ، اما اعمال هرگونه جنایت نسبت به افراد وابسته به این گروه و اساسا هر گروه سیاسی و جمعی از آدمیان را خلاف موازین انسانی می دانیم. از این رو حمله موشکی به کمپ لیبرتی را شدیدا محکوم می کنیم.
ما از مجامع بین المللی وحقوق بشری می خواهیم که ضمن محکوم کردن این حملات، همه تلاش خود را برای جلوگیری از تکرار آن به کار گرفته، دولت عراق را موظف به حفظ امنیت این هموطنان و شناسائی و مجازات عاملان جنایت فوق نمایند.

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا … می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.

از : پرتو نوری علاعنوان : موافقم
من که خود، یکی از امضاء کنندگان این بیانیه هستم، با نظرات درست و منطقی آقای محمد علی اصفهانی، کاملن موافقم. در صورت اجرای نظرات آقای اصفهانی، شاید بتوان جلو رخدادهای ناگوار بر مجاهدین و طرفدارانشان را گرفت.
۵۱۵۵۴ – تاریخ انتشار : ۲۹ بهمن ۱٣۹۱

از : محمد علی اصفهانی عنوان : برخورد با بی پرنسیپی رهبری مجاهدین، شرط لازم محکوم کردن حملاتی از این دست است
دوستان گرامی امضا کننده،
سلام بر شما
هر انسانی که از ذره یی شرف برخوردار باشد ، این حمله ی جنایتکارانه را به شدید ترین وجه ممکن محکوم می کند. اما محکوم کردن این حمله بدون محکوم کردن و افشا کردن صریح و بی ملاحظه ی رفتار زشت رهبر مجاهدین و همسر او (که در دستگاه ایده ئواوژیک مجاهدین، فقط رله کننده ی دستورات و رهنمود های همسر و رهبر و قائد و پیشوا و امام خود است) در اصرار هیستریک به نگاه داشتن افراد لیبرتی و اشرف در عراق، معنایی به جز این ندارد که ما منتظریم تا فاجعه ی دیگری رخ دهد و باز هم از یک طرف ما آن را محکوم کنیم، و از یک طرف رهبری مجاهدین با خون های ریخته شده، دست به معامله در کریدور های خون آلود جنایتکاران جنگی و جنایتکاران علیه بشریت بزند و ساکنان لیبرتی و اشرف را به عنوان پیشمرگه های ارتش متجاور آمریکا و مرتجعین منطقه یی آن ها به آن جنایتکاران تعارف کند.
ما با یک رهبری مسئول، و متعهد به دستکم ابتدایی ترین پرنسیپ های نه فقط سیاسی، که اخلاقی ـ آن هم اخلاق عام و حد اقلی ـ طرف نیستیم.
پیروز باشید
۵۱۵۴٣ – تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣۹۱

از : مسعود سفریعنوان : در رابطه با محکوم کردن حمله به اردوگاه مجاهدین
با سلام!
من هم حمله به اردگاه مجاهدین خلق رل شدیدآ محکوم میکنم.
با سپاس – مسعود
۵۱۵٣٣ – تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣۹۱

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بازکردن گره با خون

 

 

بهزاد علیشاهی، وبلاگ حسن زبل، نهم فوریه 2013
http://hasanzebel.blogfa.com/post-966.aspx

 

همانطور که قبلا بارها و بارها من و دیگر اعضای جداشده از سازمان هشدار داده بودیم که سازمان برای بقای خود در عراق و حفظ فرقه اش به هر ماجراجویی و تنشی ممکن است دست بزند و همانگونه که از به کشتن دادن اسیران به دست سازمان بارها خبر داده بودیم ,حادثه تلخ خمپاره زنی به لیبرتی رخ داد .

این اعلام هشدارهای ما صرفا بر اساس شناخت ما از کارکرد سازمان و بازکردن گره و کنارگذاشتن موانع سرراهش با خون اعضا انجام گرفته بود ,

سازمانی که زندانی شدن مریم رجوی را با خودسوزی اعضایش پاسخ میدهد و فرانسه هم با آزادی مریم رجوی پاداش این جنایت را میدهد معلوم است که فکر میکند همیشه میشود گره را با خون گشود .

سازمانی که برای ساده ترین کار مثلا یک مانور میگفت ارزشش را داشت که ده ها کشته هم بدهیم و بالاخره سازمانی که در هر عملیات رهبرش میگفت من حساب کرده بودم که اگر نصف اعضا هم کشته شوند می ارزد و سازمانی که اعضای مخالفش را میکشت و به اسم شهید و کشته شده در عملیات دفن میکرد معلوم است که منطقش گشودن گره با خون است .

سازمانی که شعار میدهد بیا بیا بیا و به دنبال درگیری است معلوم است که وقتی کسی تحویلش نمیگیرد خودش دست به کار میشود ,

سازمانی که به شخصه شاهد بوده ام که تیم های عملیاتی خودش را لو میداد که کشته شوند تا شاید خون جاری اعضایش فرقه اش را زنده نگهدارد و به شخصه از مریم رجوی شنیده ام که خونی که میریزد سازمان را شاداب نگه میداردو بچه ها را فعال میکند وبرپیمان مجاهدی خود استوار نگه میدارد معلوم است که بازشدن گره از کارش را در خونریزی میبیند.

این شناخت ما از فرقه به اضافه نارضایتی روزافزون کنونی در لیبرتی و بیکاری وکم تحرکی در آن محل و نیز رابطه قوی مجاهدین با بعثی های سابق و اعضای القاعده بخاطر نقطه مشترکشان که مخالفت با دولت عراق است نشان میدهد که مجاهدین به اندازه کافی برای کشته و زخمی دادن انگیزه دارند .

و البته به همه اینها باید اضافه کرد که پشیمانی مجاهدین خلق از ترک اشرف در مقابل خروج از لیست تروریستی ونگرفتن یخ همه شیوه هایی که تاکنون بکار برده اند بنوعی اینکار ,به سیم آخر زدن مجاهدین است .

خراب شدن ژنراتور برق و منابع فاضلاب در این خمپاره زنی و همچنین کلینیک عراقی مستقر در لیبرتی و مجروح شدن عراقی های مستقر در آن بی شباهت به خواست و نحوه کار مجاهدین برای تخریب زیر ساخت ها در لیبرتی نیست , اقدامی که آنها را به برگشت به اشرف نزدیک تر میکند و البته که با منطق آنها اینکار به ده برابر این کشته ها هم می ارزد .

پیش از این مجاهدین وجود مار و فاضلاب و نبود زیر ساخت و ضعف امکانات برای مجروحین و افراد کهنسال و بلاخره آب گرفتگی شدید را در لیبرتی امتحان کرد ه و برای پیشبرد آن با خرابکاری و توطئه سعی کردند مدرک و سند ایجاد کنند تا شاید بصورت قانونی اجازه برگشت به اشرف را بگیرند , آشکار شدن این توطئه ها در بازدید سرزده مارتین کوبلر و همچنین بی ثمر ماندن نامه نگاریهای سفارشی اعضا با سازمان ملل و پارلمانترها برای فشار آوردن به نهادهای بین المللی و عقیم ماندن امکان برگشت به اشرف , ظاهرا مجاهدین را به نقطه ای رسانده که برای گشودن گره کارشان دست به جنایت و خونریزی بزنند , من در مطلب قبلی خودم هم نوشتم که مجاهدین دوستتر دارند که همه اعضایشان را بصورت مجاهدین پرتابل و قابل حمل به کتابچه شهدایشان اصافه کنند , کتابچه ای که با آن بتوانند هم مظلوم نمایی کنند هم تجارت , کتابچه ای که اسامی مندرج در آن نه میتوانند ناراضی باشند نه میتوانند فرار کنند و نه امکان افشاگری دارند.

نگرانی من الان رفتار با مجروحان این حادثه توسط سازمان است سازمانی که کشته و شهید بیشتری میخواهد و تقاضایم از دولت عراق رسیدگی به این مجروحان به دور از دسترسی فرقه میباشد .

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سرنوشت شوم موسسان چهارم (مجاهدین خلق، فرقه رجوی)

 

 

بهزاد علیشاهی، وبلاگ حسن زبل، هشتم فوریه 2013
http://hasanzebel.blogfa.com/post-965.aspx

 

همچنین در کانون وبلاگ نویسان مستقل ایرانی
http://www.cibloggers.com/?p=3572

 

مدتی است که مسعود رجوی از موسسان چهارم حرف میزند , اما این منظورش از موسسان چهارم چیست و موسسان یک و دو و سه کدامند وچه شده اند ؟ اگر این سئوال برایتان پیش آمده من کمی در این باره توضیح میدهم .

در تشکیل و البته انهدام هر سه موسسان قبلی مسعود رجوی نقش فعال و غیر قابل انکاری داشته است , شاخص موسسان اول و چهره اصلیش همان محمد حنیف نژاد است که مسعود رجوی بخوبی و با دقت کروکی خانه اش را کشید و به ساواک داد تا حکم اعدامش به حبس ابد تبدیل شده و بتواند در آینده با همین دقت ,ترتیب موسسان دوم و سوم را هم بدهد ,

موسسان دوم اما گسترده تر بود بعد از شعبده بازیهای انقلاب ایدئولوژیک و کلی بند و تبصره , به قول مسعود رجوی سازمان مجاهدین پوست انداخت و قرار شد سازمانی باشد که بجای کادر مرکزی و دفتر سیاسی و حتی لیدر ودبیرکل , رهبری خاص الخاص داشته باشد و سلسله مراتب والبته کسانی که در نشست بزرگ موسسان دوم شرکت داشتند بطور عمده , یا بخاطر ماجراجویی های مسعود رجوی برای کسب قدرت جان خود را از دست دادند ویا اگر مخالف بودند متواری شدند و یا به دلیل همان مخالفت به صورت علنی در زندان ویا با محمل مناسب و پوش سانحه به قتل رسیدند.

به این ترتیب بود که موسسان دوم هم کارش تمام شد و با به پایان رسیدن شعارهای اگر اشرف بایستد جهان خواهد ایستاد و اگر کوهها بجنبند اشرف نخواهد جنبید موسسان سوم شکل گرفت که بتواند مدتی آدمها را سرکار بگذارد و بکشتن بدهد, البته با خویشتنداری دولت عراق تعداد کشته ها انگونه که مسعود رجوی میخواست زیاد نشد , چرا که او قصد داشت همه موسسان سوم را یکجا به کتابچه کشته هایش اضافه کند تا بدون دردسر بتواند آنهمه آدم که بیشترشان خواهان خروج هستند و اغلب ناراضی هم هستند را به مجاهدین پرتابل و قابل حمل در یک کتاب تبدیل کرده و با آن کتاب هم مظلوم نمایی کند و هم تجارت.

با بیرون آمدن از لیست و شنیده شدن بوی الرحمن ارتش آزادیبخش و اشرف و اشرف نشین وفرقه اش , مسعود رجوی به صرافت تشکیل موسسان چهارم افتاد , البته که تحت نظر سازمان ملل و دولت عراق آنهم در لیبرتی امکان به کشتن دادن اعضا کمتر بود و متاسفانه مسعود رجوی فکر میکند اگر کشته ندهد افول میکند و سقوط ب,رای همین دو راه در پیش است یا همین افراد را مجددا به اشرف برگرداند ویا موسسان چهارم را در داخل ایران تشکیل دهد , البته که در داخل ایران نفری ندارد که با آن موسسان چهارم را شکل دهد ولی وقتی قرار است موسسان چهارم هم مثل بقیه موسسان ها ی اول و دوم و سوم کشته شوند , مسعود رجوی میتواند ریل معکوس هم برود یعنی به طریقی با فتنه وشر و فریب کسانی را در داخل کشور به کشتن داده و اعلام کند که اینها از موسسین چهارم بوده اند.

این مسئله ای است که مسعود رجوی به آن فکر میکند و البته سوژهایش به نظر میرسد خانواده های اعضای اسیر در عراق باشند .

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سردر شکم کشیدن به کردار خارپشت

خبرهایی جدید از لیبرتی و دیگر مقرهای فرقه رجوی و تحلیل اخیر آنان

 

 

بهزاد علیشاهی، وبلاگ حسن زبل، سی و یکم ژانویه 2013
http://hasanzebel.blogfa.com/post-964.aspx


مجاهدین خلق سیاست انقباضی شدیدی را در عراق و اروپا و آمریکا پیش گرفته اند , هدف از این سیاست سختگیرانه وبه تعبیر من خارپشتی به نظر میرسد جلوگیری از خروج اعضای معترض و ناراضی و سکوت اعضای جداشده باشد , گرچه تقریبا این فرقه در تمام مدت حیات خود از بسته بودن وعدم ارتباط اعضا با جهان خارج سود جسته است اما با توجه به شرایط لیبرتی واورسورواز در روزهای اخیر ,به نظر میرسد مجاهدین خطر بزرگ جداشده ها و ناراضیان را از هر زمانی بیشتر جدی گرفته اند .

در لیبرتی مجاهدین خلق با گذاشتن یک پست نگهبانی در حاشیه درب ورودی و در منطقه ای که مثلث سه ضلعی نامیده میشود به شدت تردد افراد را کنترل کرده و به محض ورود هر فرد یا اکیپی از طرف دولت عراق , پلیس , سازمان ملل وصلیب سرخ و ….. نگهبان مربوطه موظف است که به افراد مستقر در لیبرتی در مسیر تردد آن فرد یا اکیپ با دادن آماده باش ورود آنها را خبر دهد , افراد مستقر هم طبق آموزشهایی که دیده اند مجبور هستند که بلافاصله به درون بنگالها وکانکس ها و ساختمانهای خود رفته و دربها را از داخل قفل کنند و همانجا بمانند تا نگهبان وضعیت سفید اعلام کند , از ساعت شش صبح تا هفت بعد از ظهر این محل نگهبانی توسط مجاهدین برقرار است ومجاهدین سعی میکنند به این شیوه مانع تماس افراد ناراضی با اکیپهای مسئول شوند , در ضمن به نفرات به عنوان مسئولیت هر فرد تاکید شده که مراقب بقیه و کناردستی های خود هم باشند و مطمئن شوند که همه به داخل بنگالها وکانکس ها و ساختمانها رفته و دررا قفل کرده باشند .

تشکیل به اصطلاح معاونت حقوقی و سیاسی برای هر واحد در لیبرتی هم اقدام دیگری برای مانع شدن از برخورد و رودررو شدن نفرات مستقر در لیبرتی با افراد خارج از این کمپ است , این معاونت از افراد مورد اعتماد فرقه تشکیل شده و آموزش دیده اند که برخورد تهاجمی و طلبکارانه داشته و در تماس با افراد مسئول مدام شکایت کرده و غربزنند , این معاونت بطور انحصاری وظیفه هر نوع برخوردی با خارج را به عهده دارندو نفرات دیگر حق هیچ گونه برخوردی را ندارند .

در اورسورواز و دیگر پایگاههای سازمان در اروپا هم شرایط و ضوابط سختگیرانه تر شده و اجازه بسیاری از برخورد با ایرانیان و تردد وتماس از اعضا گرفته شده و به نفرات خاصی سپرده شده است , همچنین برای کار با اینترنت هم ضوابط جدیدی مشخص و اعلام شده که محدودیت بیشتری را برای اعضا در پی دارد .

تهاجم دیوانه وار فرقه رجوی به جداشده ها و اتهام زنی به آنها هم در همین زمینه و برای جلوگیری از تماس ناراضیان با آنها طراحی شده است و همچنین برای دلسرد شدن وعدم اقدام مخالفان برای خروج از این سازمان است .

تحلیل سازمان از اوضاع فعلی خود این است که با خروج از اشرف و وارد شدن به لیبرتی, محل امن فرقه ای خود را از دست داده و در فازی قرار گرفته اند که خروج و جدایی اعضا سرعت و شدتی بی سابقه به خود گرفته است .به حدی که حتی درمقابل خروج از لیست سیاه هم باز از این اوضاع سودی نبرده و بیش از بیش متضرر شده اند , آنها امیدوارند با این اقداماتی که ذکر کردم و خبرش به من رسیده و نیز با اقدماتی مثل درخواست برای برگشت به اشرف و یا تشکیل ارتش آزادی در داخل ایران و همچنین سیاه نمایی و اتهام زنی به جداشده ها هرچه میتوانند جلوی این ریزش و فروپاشی را بگیرند.

اطلاعیه اخیر شورا نیز اقدام زبونانه ای در همین راستاست

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پای سوخته، تن خسته، چشم بی سو

اوضاع و احوال اسیران فرقه در لیبرتی

 

 

بهزاد علیشاهی، وبلاگ حسن زبل، بیست و هشتم ژانویه 2013
http://hasanzebel.blogfa.com/post-963.aspx

 

شاید بعد از عملیات به اصطلاح فروغ جاویدان بود که مسعود رجوی فهمید, حال که با این اوضاع جمهوری اسلامی و اینهمه کمک و پشتیبانی عراق و بهترین شرایط سازمان نتوانسته است به جایی برسد,دیگر هیچگاه نخواهد توانست و زمزمه کرد که : ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش, بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش .

شاید همان زمان به ذهنش زد که همه نقشه هایی را که برای روز پیروزی در ذهن داشت میتواند در عراق پیاده کند ,وشاید همانجا بود که بعد از پیام عقب نشینی از اتاق جنگ یکراست برای ادامه مبارزه به اتاق خواب رفت.

زیرکانه ترین کار این بود که زن و زندگی و شوهر و جنس مخالف و سکس وعلاقه و عاطفه و….همه ضد ارزش تلقی شده و در این باره از هیچ کاری فروگذار نشود , چرا که فقط در اینصورت است که هرمخالف و منتقد را میشود با اتهام ضعفش در این دستگاه سرکوب کرد و چه بسا که خودش هم چنین فکر کند ,چرا که خلا و احساس جنسی و فشارهای آن واقعی است و باز در این دستگاه است که عملکرد های سخیف و سطح پایین رهبری را همه فرازمینی تلقی خواهند کرد , چرا که کسی فکر نمیکند این رهبری با این همه سخنرانی و بحث در باره این مسائل و ضد ارزش بودنش, حالا خود سراغ این چیزها رفته باشد ,مگر اینکه مسئله الهی باشد و ماورائی که برای افراد سطح پایین قابل فهم نیست.

اینروزها مسعود رجوی ذهنش را بیشتر بیرونی کرده است , تهمت هایی که ایراد کرده و سکوت در برابر افشاگریها و مناسبات موجود در لیبرتی و اورسوراز نشان میدهد که این عملکرد و ذهن اصلا به یک مبارز و فعال سیاسی یا حتی پناهنده تعلق ندارد.

دستگیری چشم ها و سعی در ندیدن لحظاتی که بار جنسی دارند در لیبرتی بحثی مربوط به امروز نیست ,درگذشته هم میگفتند که لحظات جنسی خود را دستگیر کنید و بنویسید و در جمع بخوانید و فحش بخورید که تا در موقع بروز لحظه بعدی این فحش ها تضمین شما باشد .

جنایت رجوی این است که در لیبرتی با افرادی که متوسط سنی آنها بالای 45 سال است و سختی ها آنها را شکسته تر هم کرده است چنین رفتار میشود , از یک طرف کارهای واهی و بیهوده برای خسته و سرگرم کردن نفرات و از یک طرف بحث های جنسی برای اینکه کسی نپرسد پس چه شد مبارزه با جمهوری اسلامی ؟

افراد بخصوص مردان که فشار کارو بیهوده بودن آن دمار از روزگارشان در آورده و آنها را به ستوه آورده , برای فرار از این فشار طی موارد متعدد دست به سوزاندن دست و پای خود کرده اند که مدتی را بتوانند استراحت کرده یا در کارهای پوشالی شرکت نکنند , ریختن آبجوش و چایی و روغن داغ روی دست و پا گرچه سخت است اما به نظر میرسد در لیبرتی به مراتب از کارهای پوشالی و نشست ها راحت تر است , البته اگر این کار را با خودزنی در ارتشهای وابسته مقایسه کنیم خواهیم دید که مسبوق به سابقه هم هست .تعداد سوختگی ها در لیبرتی به حدی است که سوختن نفرات از طرف مسئولین مرز سرخ اعلام شده و ضوابط متعددی در این باره وضع و اعلام شده است .

زنان هم که با اجبارات شدید پوشش و تردد مواجهه هستند به شدت از فضای سنگین حاکم بر لیبرتی رنج میبرند نسخه ای از اسلام خاص مجاهدین با بندهای بنده ساز انقلاب به اصطلاح ایدئولوژیکشان بسیاری از زنان را در دهه آخر عمر حسابی به بند کشیده است.

زنان اجازه آرایش , پوشیدن لباس نو, زدن عطر و حتی کرم را ندارند جالب تر اینکه حتی قبل از حضور در محل عمومی که مردان هم هستند اجازه حمام رفتن ندارند چرا که بوی مواد شویند باید از بین رفته باشد , آنها اجازه ورزش و نرمش و حتی قدم زدن را هم ندارند و هرکدام از آنها که چشم دستگیر نشده مردی او را رصد کرده باشد مورد بازخواست قرار میگیرد که چرا دلبری کرده و به مسعود رجوی خیانت کرده است , چون همه این زنان مایملک و زن مسعود رجوی به حساب می آیند.

البته هر اعتراض و خواست این زنان برای کمی آزادی از طرف مسئولین اینطور پاسخ داده میشود که :تلاش کنید که به دولت عراق فشار بیاوریم تا ما را به اشرف برگردانند .

گویی که قرار است تا ابد در اشرف بمانند واگر هم قرار باشد کسی پاسخ نمیدهد که چرا باید به اشرف برگشت و در اشرف ماند و باز گویی در اشرف ذره ای آزادی بوده است ,فقط آنجا فضا و امکانات برای محدود کردن بیشتر است و بس.

دولت عراق , خانواده ها , جداشده ها ,چشم های بیطرف و ناظران بین المللی و رسانه ها تنها وسیله و امکان برای رهایی این اسیران هستند , تلاش و موفقیت هرکدام گامی برای رهایی اسیران و فروپاشی نهایی فرقه رجوی است , دست همه را به گرمی میفشارم .

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وقتی معیار فقط مجاهدین خلق (فرقه رجوی) است

 

 

بهزاد علیشاهی، کانون وبلاگ نویسان مستقل ایرانی، بیست و یکم ژانویه 2013
http://www.cibloggers.com/?p=3006

 

 

مجاهدین خطرناکند , مجاهدین انحصارطلبند و مجاهدین دیکتاتورند. اگر به این جملات باور ندارید یا خطر انحصارطلبی و دیکتاتوری را دست کم گرفته اید یا مجاهدین را .

این معادله را از هزار راه میتوان اثبات کرد , گروهی که امروز ادعای همبستگی و اپوزسیون بلامنازع و محوریت مبارزه و مقاومت را دارد معیارش برای تببین جهان و انسان و ایران و مقاومت فقط خودشان و در راس آن شخص مسعود رجوی و مریم رجوی است .

هفته گذشته دو موسیقیدان بزرگ و نامدار ایرانی درگذشتند محمد بیگلری پور و همایون خرم , هرکدام با بیش ازنیم قرن خدمت به هنرو موسیقی ایران زمین , خرم بسیاری از ترانه و تصنیفهای مرضیه خواننده ای که به مجاهدین پیوست و مرد را ساخته بود , از اشک من هویدا شد، مینای شکسته، ازمن بگذرید، گمشده، خسته دلان و…کوی بلا کِشان ….. اما با این همه مجاهدین در سایتهایشان نه یادی از اوکردند ونه اشاره ای به درگذشت او.

نه اینکه سایتشان سیاسی صرف باشد و فکر کنیم که جای درگذشت و تسلیتی برای این بزرگمردان نیست , چرا که در همین سایت ها برای فلان هنرمند فرانسوی ویا عراقی که حمایتی از مجاهدین کرده هفته ها و ماهها عزا میگرند و مطلب مینویسند ,آنهم برای کسانی که قبل از تسلیت گفتن باید کلی بنویسند که مردم باور کنند هنرمند بوده اند ,

وقتی معیار مجاهدین برای یک تسلیت خشک و خالی وابستگی و سرسپردگی هنرمند به خودشان است ,فکرش را بکنید اگر قدرت داشته باشند با هنرمندی که سرسپرده نیست چه خواهند کرد ؟ برای همین میگویم مجاهدین خطرناکند.

معیار آنها هنر و تاثیر هنرمند در جامعه نیست بلکه وابستگی هنرمند است و چه بسا اگر قدرت داشتند چه بزرگمردانی را باید زیردست سرسپردگان خودشان میگذاشتند برای همین میگویم مجاهدین انحصار طلبند .

و البته اگر هنرمندی سرسپرده نباشد کما اینکه هر شخص دیگری به زعم مجاهدین مزدور است و برای همین میگویم مجاهدین دیکتاتورند .

مجاهدین علاوه بر این سه عیب که گفتم , عیب دیگرشان این است که به شدت از جامعه ایران و احوالات مردم خود بریده و جدا افتاده اند و متوهم هستند که هرکس مجاهدین از او یاد نکنند به بزرگی نخواهد رسید و در دل مردم جای نخواهد داشت .

هنوز فحاشی های شخص رجوی در نشست ها به استاد شجریان و مرحوم شاملو و داریوش و خانم درودی و شفیعی کدکنی را از یاد نبرده ام که بهانه نپیوستن به شورای دست ساز مجاهدین ویا ماندن در ایران و یا یک مصاحبه نثار این هنرمندان شد.

سعدی گفته است که :
بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان به زشتی برد

-

مردم تی وی، واشنگتن، هفدهم ژانویه 2013
http://mardomtv.com/

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

قم بيد و قنبيد، اونهم امسال نبيد!

بیانیه جعلی پنتاگون و آشی که مجاهدین خلق (فرقه رجوی) هم میزنند

 

 

بهزاد علیشاهی، وبلاگ حسن زبل، هفدهم ژانویه 2013
http://hasanzebel.blogfa.com/post-961.aspx

 

یادم هست که مدیر یک روزنامه کانادایی آنموقع ها که صدام بود و ارتش آزادیبخش تانک و توپ داشت برای بازدید آمده بود اشرف, بعدها در بولتن داخلی نوشتند که این روزنامه نگار در مهمترین روزنامه کانادا نوشته که دختران و پسران جوان دربیابانهای عراق آزادی را برای فردای ایران تدارک میبنند , بعدها فهمیدم که آن مدیر روزنامه فقط یک خبرنگار ساده بوده و برای بازدید نیامده که به دعوت و با هزینه سازمان آمده و در روزنامه چیزی ننوشته و فقط در یک سایت یا وبلاگ چیزی نوشته و آنهم این بوده که دختران و پسران جوان ایرانی که از آزادی ایران حرف میزنند در بیابانهای عراق بیهوده روزگار میگذرانند , کار به همین جا هم تمام نشده بود و یادم هست که تا مدتی هر نشستی بود یقه ما را میگرفتند که یک روزنامه نگار مشهور کانادایی اینطور یک روزه به سازمان دل میبندد و آرزو میکند کاش در اشرف میبوده ولی حالا شما که در اشرف هستید قدر این نعمتی را که دارید نمیفهمید , و تا مدتها حرفهایی از این دست دستمایه سرکوب و تحقیر و به کارگرفتن ما بود .

بیانیه پنتاگون هم چیزی است در این مایه , هراز گاهی سازمان فیلی از این دست هوا میکند گاه خودش کتاب مینویسد و گاه برای کسانی مثل ایوبونه همان کتاب را مینویسد گاه هم همان کتاب را به پارلمانترهای انگلیسی میدهد و گاه از قول کنگره و پنتاگون همان را بازگو میکند , خلاصه سالهاست که وبلاگ من و نام و نشان مابقی جداشدگان وسایت هایشان را به دست گرفته و میچرخاند بی آنکه نتیجه ای گرفته باشد .

آنکه برای جامعه اروپایی خطرناک است البته مجاهدینند و این را پنتاگون و مابقی سازمانهای اطلاعاتی اروپا هم میدانند و واضح است که جداشده ها قانون رعایت میکنند و تا امروز نه پولشویی کرده اند و نه به کسی حمله کرده اند ونه خود را آتش زده اند و نه کسی را بصورت غیر قانونی از مرز رد کرده اند و نه کسی را تهدید کرده ونه باند شکار انسان راه انداخته اند ونه باند مافیایی دارند و خانه تیمی .

دروغ البته برای مجاهدین حناق نیست و از منظر آنان لازم هم نیست که برایشان نتیجه ای در بر داشته باشد برای همین از مجاهدین نمیشود پرسید که اینهمه که چریدی دنبه ات کو؟

اما برگی که امروز به مصداق چنگ زدن غریق به هر خس و خاشاگ به آن چنگ زده اند بیانه ای است که میگویند پنتاگون صادر کرده اما جای لینک سایت و منبع گم است و بغیر از منابع مجاهدین جای دیگری نمیشود ردی از آن پیدا کرد , البته پنتاگون در تمام درگیریهایی که در یک دهه اخیر در کل جهان وجود داشته و دارد تاکنون برعلیه کسی یا جریانی اطلاعیه و بیانیه نداده است , کم مانده که مجاهدین اعلام کنند که پنتاگون از جداشده ها به ما شکایت کرده و از ما خواسته که حساب آنها را برسیم .بیانیه البته پر است از غلط های فاحشی در تاریخ ها و نکات گفته شده و باز پر است از اطلاعات ناقص و مبهم و جملاتی که با به نظر میرسد شروع شده و منتسب کردنش به پنتاگون جز دست مایه تحقیر این ارگان فایده دیگری برایش در پی نخواهد داشت . بیانیه نکات مثبتی هم برای جمهوری اسلامی به همراه دارد مثل قدرت و بی همتایی وزارت اطلاعات ایران در خاورمیانه و یا کم شدن فعالیت های ترور و دخالت خارجی در دو دوره دولت احمدی نژاد و قطع شدن فعالیت های جاسوسی مجاهدین و دستگیری جاسوسان دیگر و شبکه های غربی توسط وزارت اطلاعات .

اما قصد مجاهدین از این مالیدن این تیغ دو لبه به شکم خودش و پای ما جداشده ها چیست ؟

فکر نمیکنم قصد ساکت کردن ما جداشده ها و ترساندن ما باشد چرا که خودش هم میداند آزموده را آزمودن خطاست و باز فکر نمیکنم که از این کار بخواهد بسته شدن سایت ها و وبلاگ ها و اخراج منتقدانش را نتیجه بگیرد چرا که باز میداند که مدتها در لیست تروریستی بود وهیچ سایتشان از کار بازنماند .

و البته فکر نمیکنم اصلا هدفش ما جداشده ها باشد ,علیرغم کینه هایش نسبت به ما که نقش آنتی ویروس آپدیت شده را برای ویروس جامعه ایرانی یعنی فرقه رجوی داریم .

در نگاه اولیه دو هدف به ذهن میرسد , اول اینکه هیچ اپوزسیون دیگری وجود ندارد و وزارت اطلاعات نفوذ دارد و قدرت وباید همه حمایت های مالی و رسانه ای و تسلیحاتی غرب به جیب تنها گروه متشکل یعنی مجاهدین سرازیر شود .

دوم اینکه هراس افکنی از جداشده ها و منتسب کردنشان به مزدوری برای مجاهدین میتواند این دلخوشی را به همراه داشته باشد که دولت های غربی مانع ورود افراد جداشده یا مجاهدین لیبرتی نشین به اروپا و آمریکا بشوند, و از این طریق کماکان اقامتشان در عراق استمرار پیدا کرده و کماکان فرقه خودشان را حفظ کنند . چرا که میدانند آمدن به اروپا همان و روشدن دست سازمان همان و چه بسا که تمام اشرف نشانان منتقد فرقه شوند , با این کار سازمان یا جلوگیری خواهد کرد و یا اگر نتوانست خواهد گفت که ما افشا کرده ایم .

برخلاف انتظار رهبری فرقه , یخ این تبلیغات تا کنون نگرفته است و انعکاس چندانی نداشته است , مجاهدینِ مدعی پایگاه اجتماعی در داخل ایران و خارج کشور , از این بد استقبالی ایرانیان کما اینکه از بدرقه بد عراقیها حسابی به خشم آمده اند . آنها که از زبان پنتاگون حرف میزدند انتظار معجزه ای داشتند گذشت و خبری نشد بعد سایت های اجتماعی رابا اجیرشدگانشان از تهمت و دروغ پر کردند که بازهم علیرغم کار شبانه روزی و رسیدنشان به تعهد مورد اقبال واقع نشد و حالا کارشان شده این که به تک تک مخاطبان فیس بوک و ایمیل من نامه مینویسند و پیام میدهند که این شخص را از لیست دوستان خود حذف کنید که اسمش در لیست پنتاگون است و ممکن است برای شما هم خطری ایجاد کند , که البته تا اینجا که من میبینم این هم با تمسخر ایرانیان همراه بوده , ایمیلهای و پیامهای فیس بوکی با مضمون دست ما را هم بگیر و توی پنتاگون بند کن , یا خوش بحالت اسمت توی لیست پنتاگون است اسم ما تولیست طلکارهای قصاب محله است . شاید گام بعدی این فرقه از سر استیصال این باشد که خانم مریم رجوی در پارلمان یکی از کشورها دهنش را کج کرده و ادای آقای خدابنده را دربیاورد و چند تا از فحش های متداول در نشست های عملیات جاری را به ایشان حواله دهد .

ما اما فارغ از این قیل و قال مشغول خواهیم بود به روشنگری به کمک به دیگر دوستانمان که در لیبرتی و اشرف اسیرند و به بهم زدن بساط فرقه و رو کردن دروغ و نیرنگ و ریاکاری .

این تهمت ها اما هماهنگ ترمان میکند . تا روزی که تمام سابقه مزدوری و جاسوسی آلت دست بیگانه بودن سازمان به تمامت رو شود و سرانش به آن اعتراف کنند.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

استثمار و بهره کشی جسمی و جنسی در فرقه رجوی

 

 

بهزاد علیشاهی، کانون وبلاگ نویسان مستقل ایرانی، هشتم ژانویه 2013
http://www.cibloggers.com/?p=2720

 

بعد از سقوط صدام و استقرار آمریکایی ها در عراق سازمان مجاهدین خلق قبل از اینکه به فکر آینده افرادش در عراق و یا مبارزه با جمهوری اسلامی باشد به فکر پول در آوردن از اوضاع نابسامان عراق بود و برای همین دست به کار شد, اقداماتی علیه منافع ملی عراقیان مثل دزدیدن وسایل عمومی اعم از کابلهای مسی و وسایل نقلیه عمومی و اموال شرکت ها و ماشین آلات و رنگ زدن و تهیه اسناد جعلی برای آنها و همچنین خارج کردن طلایی که در دستگاههای دید در شب و موازنه تانکها به کار رفته بودو احتکار سوخت و… یکی دیگر از این اقدامات کارکردن ومزدبگیری برای آمریکایی ها بود , ساخت کانتینر و بنگال و وسایه بان و تعمیر قسمت های خارجی ماشین آلات و غیره , سازمان برای این کار البته از آمریکایی ها پول میگرفت میزانی برای مواد اولیه و طرح و محصول تولید شده و مبلغی هم بابت هر کارگر در روز , آمریکایی ها برای هر کارگر در روز ده دلار به مجاهدین خلق میدادند ,بدیهی است که “مجاهدین کارگر” هیچ پولی از این ده دلار نصیبشان نمیشد ,کارگران عراقی اما با تفاوت بین کارگر ساده و متخصص یا کارگر سمپات و غیر سمپات فقط بین سه تا پنج دلاراز این پول را در روز دریافت میکردند و مابقی به جیب مجاهدین میرفت , این بهره کشی بیشرمانه ازطرف سازمانی که مدعی حقوق کارگر هم هست جندین سال ادامه داشت و کارگرانی که روزانه هشت تا دوازده ساعت کارمیکردند به شدت از جانب سازمان استثمار و گاه تحقیر هم میشدند , بازرسی بدنی موقع خروج و…. کارگران عراقی البته چاره ای جز تن دادن به این بیگاری نداشتند چرا که در آن شرایط بحرانی هیچ پروژه کاری دیگری وجود نداشت و جنگ و بیکاری فاجعه بزرگی بود , خوب بیاد دارم که گاه تا سیصد نفر جلوی قرارگاه برای کار جمع میشدند و سازمان کارگران خود را از بین آنها انتخاب کرده و بقیه با فحش و کتک مجبور به متفرق شدن و برگشتن به خانه و روستای خود میکرد.تعداد این کارگران در روز را باید در سالیانی که اینکار ادامه داشت و نیز در مبلغی که مجاهدین به جیب میزدند ضرب کرد تا میزان واقعی معلوم شود فقط برای یکسال و متوسط روزی هشتاد نفر و هر نفر 5 دلار میزان این بهره کشی بالغ بر صد و چهل و شش هزار دلار میشود.

حدیث جامعه بی طبقه توحیدی هم که سازمان برسنگ قبر هر شهید گمراه شده میتراشید , دست کمی از این بهره کشی و حمایت مجاهدین از حقوق کارگر ندارد , این شعار فقط برای سنگ قبر بود و بس , درهمان اشرف کاخی برای مسعود رجوی ساخته شده بود با امکانات باورنکردنی آنهم نه برای زندگی دائم , حتی در کنار سالن اجتماعات برای چند ساعت استراحت مسعود و مریم حین نشست , یک خانه زیبا با امکانات گسترده ساخته شده بود .مسئولین پایین تر هم شامل این نعمت ها میشدند , یادم هست که مدتها بحث یک توالت فرنگی مجهز با امکان وزن و کوتاه و بلند شدن اتوماتیک بر اساس وزن وقد نفر وهمچنین بسته شدن اتوماتیک درپوش و داشتن چراغ داخلی در بین بچه ها مسئله سازبود , توالتی که برای وجیهه کربلایی از خواهران شورای رهبری در قرارگاه خریداری و نصب شده بود و این در حالی بود که مقرو آسایشگاه و سرویس بهداشتی برادران با انبوه افراد مجروح و ناتوانی های کمر و زانو فقط یک توالت فرنگی داشت که آن هم اغلب دچار مشکل و خراب بود . امکانات دیگر رفاهی و حتی غذایی هم در اشرف بسیار با شعارحک شده برسنگ قبر مجاهدین متفاوت بود.

بحث و اسناد مربوط به بهره کشی جنسی مسعود رجوی از زنان را هم حالا دیگر همگان شنیده و دیده اند , مطمئنم که اگر روزی مسعود رجوی بخواهد در این باره با زبان ایدئولوژیک پاسخ دهد بجای نفی و تکذیب آن ,به این امر افتخار خواهد کرد و خواهد گفت اگر مردان هم مثل این زنان حاضر بودند همه چیز خود را به رهبری بدهند تا امروز صدها بار جمهوری اسلامی را سرنگون کرده بودیم . مسعود رجوی قطعا این امر را نتیجه طبیعی کاریزما و خلقیات فراانسانی خودش تلقی خواهد کرد,رجوی همانطور که در بیانیه شورای مرکزی و دفتر سیاسی سازمان قبل از انحلال آمده بود معتقد است که قوانین رهبری با بقیه افراد جامعه و سازمان کاملا متفاوت است وبسا موارد حرام که بر رهبری حلال است .

مناسبات پاک هم که باز از شعارهای دهان پرکن مسعود رجوی و سیستم تبلیغات این فرقه محسوب میشود فرسنگ ها دور از واقعیت است , شاید من به تنهایی شاهد بیش از ده نشست توبیخی بخاطر همجنس بازی در بین برادران بوده ام که افراد لو رفته را در نشست حاضر و وادار میکردند تا مثل سگ در پای رهبر عقیدتی بیفتند بلکه بخشیده شده و به مناسبات برگردند ,از تمام مراحل هم فیلم گرفته میشد که تضمینی برای اطاعت ابد الدهرخطاکاران باشد , خطایی که سازمان با انقلاب ایدئولوژیکش و بستن راه حلال موجبات آن را فراهم کرده بود ,ده نشست که هر کدام برای دونفر برگزار شده بود بجز موارد لو نرفته و بجز مواردی که بگوش من نرسیده بیست نفر از120 نفری که قرارگاه هفتم را تشکیل میدادند میشود هفده درصد که البته رقم بالایی است , البته تجاوزات و روابط نامشروع زن و مرد و مشکلاتی که باعث شد مریم رجوی دستور کشتن تمام سگهای قرارگاه حبیب را بدهد ونیز مشکلات فردی و بسیاری دیگر را هم باید به این خطاها اضافه کرد.

بهره کشی جسمی و جنسی , سرکوب و تحقیر زنان , استثمار کارگران خارجی و مجاهدین کارگر , روابط ناسالم مبتنی بر ریا و دروغ و جاسوسی و چاپلوسی و روابط ناپاک مرد و زن باهم و با جنس مخالف بعلاوه صدها عارضه دیگر, جامعه ای است که مسعود رجوی مبتنی بر ایدئولوژی خود پایه گذاری کرد ونامش را اشرف گذاشت , جامعه ای که قرار بود الگوی آینده ایران باشد و خوشبختانه فروریخت و فروپاشید و رسواگر پلیدی رهبران فرقه شد.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پایان لیست سیاه و آغاز روزگاری سیاه تر (مجاهدین خلق، فرقه رجوی)

 

 

بهزاد علیشاهی، وبلاگ حسن زبل، بیست و دوم دسامبر 2012
http://hasanzebel.blogfa.com/post-956.aspx

 

بالاخره مجاهدین خلق از لیست سیاه تروریستی دولت کانادا هم خارج شدند!

البته سالها پیش مجاهدین از لیست تروریستی انگلستان و اروپا هم خاج شده بودند و باز قبل تر همچنین ازلیست تروریستی آمریکا ، طی این سالیان خروجشان موجب چندان تغییر چشمگیری در درون سازمان و یا در ارتباطشان با سایر گروهها و اپوزسیون نشد که بتوان این پدیده را چنانکه مجاهدین میگویند یک پیروزی چشمگیر یا یک ضربه هولناک برای جمهوری اسلامی تعبییر کرد .

چیزی که اما در این سا لیان تغییر کرده سخنان مجاهدین است در رویارویی با واقعیت تلخ و روزگار سیاه

روزی مجاهدین از زبان رهبرمفقود کنونی شان میگفتند که لیست تروریستی مماشات غرب باجمهوری اسلامی و نشاندهنده موفقیت و تاثیر تلاشهای مجاهدین خلق است و آخرین تشبثات ننگین غرب است برای نجات جمهوری اسلامی از سرنگونی .

مسعود رجوی روزگاری در نشستی به نام "حوض" با عصبانیت خطاب به ما گفت : میدانید چرا ما را در لیست تروریستی گذاشته اند ، چون کم کشته ایم ، کم عملیات کرده ایم و کم ترورکرده ایم ، اگر شما عرضه داشتید و ده یا صد برابر این عملیات میکردید ،الان ما را یک قدرت و یک ارتش میشناختند ونه تروریست ، و بعد اضافه کرد که آنکس که یکی را میکشد قاتل است واگر هزارها نفر را بکشد فا تح نامیده میشود ، جنگ صد برابر از همینجا شروع شد و بصورت یک خط و یک شعار و یک استراتژیک از طرف سازمان پی گرفته شد که البته به جایی نرسید . آن روزها مجاهدین خلق فکر میکردند که لیسیت بی تاثیر است و از قضا میتواند محرک جنگ صد برابر هم باشد .

بعد ها که مسعود رجوی مفقود بود و نگرانی انزوا و ماندن در لیست تروریستی سراپای مجاهدین را فراگرفته بود و مجاهدین فکر میکردند که بیرون آمدن از لیست به آنها در حل مشکلات بی اعتباری بیرونی و فروپاشی درونی کمک میکند حرف خود را عوض کردند و مریم رجوی گفت : از غرب نمیخواهیم که درسرنگونی رژیم آخوندی به ما کمک کند ،همینکه جلوی ما را نگیرد برای ما کافی است ما خودمان توان سرنگونی را داریم ما را از لیست خارج کند تا جهان ببیند که چه خواهیم کرد.

و البته غرب مجاهدین را از لیست خارج کرد و اتفاق خاصی نیفتاد ، غربیها گفتند که مجاهدین مدتهاست دست به ترور نزده اند و مجاهدین هم تائید کردند که نزده ایم یعنی چیزی که به آن افتخار میکنند وهمه تاریخشان را تشکیل میدهد نفی کردند و منکر شدند و بیرون آمدن از لیست ، البته کمکی به آنها نکرد و مشکلات همچنان باقی ماند و سرنگونی و کسب قدرت و ریاست جمهوری همچنان برایشان بصورت رویا باقی ماند،

همچنان بی اعتبار ی نزد مردم و به حساب نیامدن نزد اپوزسیون و فرار و اعتراض از درون آزارشان میداد و همین ها باعث شد که بازهم حرف خود راعوض کنند و اینبار مریم رجوی گفت که : اکنون زمان آن فرارسیده است که مقاومت ايران (مجاهدین خلق ) برسميت شناخته شود و مورد حمايت قرار گيرد. حقوق و حفاظت ساكنان اشرف و ليبرتي، اعضاي سازمان مجاهدين خلق ايران تضمين شود و كمپ ليبرتي به عنوان كمپ پناهندگي نامگذاري شود.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

احمد شهید و هم بویی و هم خویی اش با مجاهدین خلق (فرقه رجوی)

 

 

بهزاد علیشاهی، نوزدهم دسامبر 2012
http://hasanzebel.blogfa.com/post-955.aspx

 

احمد شهید گزارشگری که قرار است بیطرف باشد و اوضاع ایران را گزارش کند اینقدر نشست و برخواستش با فرقه مجاهدین زیاد شده که بعید نیست گزارش سومش را علیه ما جداشده ها و خانواده های چشم براه اسیران اشرف و لیبرتی بنویسد، احمد شهید که به دلیل نبود وقت کافی و بررسی گزارشات رسیده تا کنون به همه درخواستهای ملاقات با گروههای مختلف ایرانی در خارج کشور جواب منفی داده و از آن سر باز زده ، اما در همین اوضاع شلوغ و وقت کم چندین و چند بار با نمایندگان مجاهدین خلق بطور مفصل ملاقات داشته است ، ملاقات با پرویزخزایی در نروژ و همچنین ملاقات با مسئول تشکیلات مجاهدین در سوییس وانگلستان و یک ملاقات دیگر قطعا نه به خاطر اطلاعات زیاد این فرقه از اوضاع ایران است ونه بخاطر غذای مفصل و معطر ایرانی و نه بخاطر در دسترس نبودن افراد و گروههای غیر تروریستی و غیر فرقه ای و نه بخاطر نا آگاهی و نداشتن شناخت از اپوزسیون ایرانی ،

اما چرا احمد شهید از بین همه گروهها مجاهدین را انتخاب میکند که از قضا کمترین ارتباط را با فضای داخل ایران دارند و به دلیل بی اعتباری در نزد مردم هرگونه تماس با مردم برایشان یک عملیات محسوب شده و به دلیل فضای بسته فرقه ای در فضاو شرایط دهه شصت باقی مانده و عملا به لحاظ سیاسی یک عقب مانده محسوب میشوند ،گرفتن رشوه یا دستور از مراجع بالا و یا هر دلیل دیگری که باشد به هر حال روزی روشن خواهد شد و

احمد شهید ملاقات با شاهدان را که یک ایده مجاهدی است با کارگردانی مجاهدین در ترکیه و انگلیس از بین پناهجویان ایرانی انجام میدهد ، پناهجوی ایرانی که قبلا از طرف مجاهدین بصورتی رندانه برای ملاقات آماده شده بودند ، آنها درواقع فکر میکردند با این ملاقات و مطالبی که میگوید کیس پناهندگی خود را بیان کرده و این گفتگو به پذیرفته شدنش توسط کشورهای اروپایی کمک میکند ، پناهنده طبق معمول و طبق نظر کشورهای پناهنده پذیر که بیشتر به همجنسگرایان و شکنجه شدگان و تغییر دین داده ها ….جواب مثبت میدهند ؛ یکی را انتخاب و در باره اش داستانسرایی میکند. احمد شهید هم طبق برنامه ریزی مجاهدین گفتگوها را به انجام رسانده است ،طنز قضیه این است که احمد شهید درحالی گزارشگر حقوق بشر شده که در کشور خودش یعنی مالدیو که یک کشور مسلمان است پیروان ادیان دیگر اجازه برگزاری مراسم آیینی خود را ندارند و پیروی از دیگر ادیان در ملاء عام جرم محسوب میشود ، همین آقای احمد شهید هم بعنوان وزیر خارجه این کشور هیچگاه در طول وزارتش به این امر اعتراضی نکرده است .کار رطب خوردن و منع رطب کردن به همینجا ختم نمیشود احمد شهید که اکنون با زن سومش زندگی میکند و مدتی هم زن اول و دومش را با هم داشته است تعدد زوجات را ناقض حقوق بشر میشمارد .او در مقابل تحریم های غرب علیه مردم ایران میگوید که این تحریمها استفاده ابزاری از حقوق بشر است ،او در گزارشش از حرکت شیث رضایی و محمد نصرتی در زمین بازی که خود آنها، انکار و عذرخواهی کرده اند دفاع کرده و جریمه نقدی آنان را نقض حقوق همجنسگرایان نامیده ، البته همین نمونه نشان میدهد که در ذهن آقای احمد شهید همجنسگرا با همجنس باز و حرکات غیراخلاقی یک تعریف دارد ، چرا که خود همجنسگرایان هم اینگونه حرکات را تایید نکرده و مخالف اخلاق و فرهنگ مردم ایران میدانند چه رسد به اینکه در ملا ء عام هم باشد.

اما این که یکی از مسئولین مجاهدین خلق در نشستی در اورسورواز فرانسه گفته است که مسئله لیبرتی را به احمد شهید خواهیم داد که درگزارش بعدی اش بنویسد ،دیگر یک طنز نیست ، یک هشدار به احمد شهید است که اینگونه بازیچه قرار گرفته است .

از نشانه های بازی خوردن احمد شهید این است که درگزارشش ترورهای مجاهدین خلق در داخل کشور را یک ادعا خوانده درحالی که میتوانست در باره آن با شاهدان زنده که دست اندر کار این ترورها بوده اند و نیز با جداشدگانی که اشراف کامل دارند مصاحبه کند .

هم خوشدن و هم بو شدن آقای ا حمد شهید با فرقه مجاهدین او را هم از مردم و فضای جامعه دور ، بی اعتبار، مجری سیاست های غرب و گزافه گو کرده است تا جایی که میگوید با شبکه ای متشکل از ششصد نهاد غیر دولتی زنان در ایران ارتباط دارد، چیزی که بیشتر به گفته های مجاهدین خلق در باره تشکیل ارتش آزادیبخش ملی در داخل ایران شبیه است .

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

در پرده با تعارف

(باز هم فرقه رجوی، تروریسم مجاهدین خلق و فساد در رادیوی حکومتی امریکا، صدای امریکا)

 

 

بهزاد علیشاهی، وبلاگ حسن زبل، دوازدهم دسامبر 2012
http://hasanzebel.blogfa.com/post-954.aspx

 

صدای آمریکا که مدتهاست قافیه را حسابی باخته و بینندگانش را از دست داده , این روزها کارش شده نگاه کردن به دست این و آن تلویزیون که برنامه ای از روی دست آنها به امید جلب مشتری بسازد.این تلویزیون که نامش صدای آمریکاست مدتهاست که جمله "خبررسانی تعهد ماست " را هم از سردرش برداشته تا با وجدان راحت وظایف غیر خبری اش را انجام دهد .

اخیرا در برنامه ای با مجری گری " مهدی فلاحتی " به اسم "بی پرده بی تعارف" که قرار است سئوالات سخت از مهمانان پرسیده شود و آنها بی تعارف جواب دهند و پرده از روی خیلی چیزها کنار زده شود , مسلم اسکندر فیلابی مهمان برنامه بود , به فایل این برنامه میتوانید نگاه کنید تا ببینید که برنامه چطور از اساس با تعارف شروع شد, تعارف و مبالغه گویی در مورد مهمان برنامه تا جایی که از قد و هیکل مهمان هم حسابی تعریف شد و بعد از بازکردن مقادیر زیادی کولا و خورد کردن انبوهی سبزی و..... آقای فلاحتی مدعی شد که قد مهمانش پنج برابر اوست یعنی اگر آقای فلاحتی یک و نیم متر هم باشد مهمانش میشود یک گوریل بنفش پانزده متری.

بوضوح پیداست که جناب فیلابی و آقای فلاحتی برنامه را چیده اند برای مطرح کردن مجاهدین وشخص مسعود رجوی و همین هم باعث میشود که مجری از هزار و یک اشتباه تاکتیکی مجاهدین و افتضاحات درون شورای دست نشانده آنها و صدها و هزارها نمونه وطن فروشی و خیانت و جنایت و از جمله افشاگری اخیر زنان رها شده از این فرقه در باره سواستفاده های جنسی مسعود رجوی از زنان و تشکیل حرمسرا درعراق چیزی نپرسد , در عوض از بازوبند پهلوانی فیلابی میپرسد که او هم بدون اینکه اشاره کند که از شاهی آن را گرفته که اکنون به آن فحاشی میکند, میگوید که آن را به مبارزین آزادی هدیه داده که در اشرف هستند , البته آقای فلاحتی یاد آوری میکند که زود این حرف را زده ومیفهماند که قرارشان این بود که بعد از سئوال این را بگوید , فیلابی هم پاک یادش رفته که این کمربند را نه به اشرف نشینان اسیر که به شخص مریم رجوی هدیه داد که نه مبارز است و نه ساکن اشرف.

او میگوید برترین مشخصه ساکنان اشرف این است که از غریزه گذشته اند و نمیگوید که آنها را از زندگی دور نگاه داشته اند و با بستن راه حلال خدا, هزاران راه ناصواب و غیرشرع و اخلاق گشوده شده و البته نمیگوید چرا مسعود رجوی و مریم از غرایز نگذشته اند و مجری هم البته میداند که نباید بپرسد .

یاد تختی به خیر وچه حیف که نامش را او میبرد , تختی جایی به فیلابی گفته بود: بخاطر هیکل گنده ات مردم تو را پهلوان صدا میزنند تو باید کاری نکنی که هر پهلوانی از هیکلت خجالت بکشد و شرم کند , این را فیلابی در اشرف و در جایی که همه باید خودشان را در مقابل مسعود رجوی خورد و حقیر میکردند گفت ,اما در این مصاحبه آن را به نحوی برمیگرداند که قابل هضم باشد و نشاندهنده رابطه اش با مرحوم تختی .

فیلابی در جواب مجری که چرا به آمریکا آمده میگوید همان سالهای اول انقلاب آمدم چون مردم به من مراجعه میکردند و میگفتند برادر و فرزند ما کشته شده و دیدم دیگر در این کشور نمیشود ماند , البته این دلیل حتی به درد کیس پناهندگی هم نمیخورد چه رسد به این که دلیل وجودی و حضور یک مبارز در خارج از کشور باشد , مجری هم نپرسید و نباید میپرسید که آیا اعتراضی هم کردی؟ و یا بعنوان یک پهلوان از حق آن مردم دفاع هم کردی یا نه ؟ آیا خطری برای خودت وجود داشت ؟ و آیا کسی مانع خروجت شدیا بصورت رسمی و با پاسپورت خودت خارج شدی؟

چرا به مجاهدین پیوستی ؟ معلوم میشود بخاطر وابستگی فامیلی و بعد کلی تعریف بی محتوا و بدون نمونه از مسعود رجوی سر میدهد , مجری هم برای اینکه یک وقت او را با مجری تلویزیون مجاهدین اشتباه نگیرند طبق قرار قبلی میپرسد دوتا نقطه هست در روند سازمان یکی دیدار مسعود با صدام و یکی هم ازدواج با مریم رجوی که فیلابی در جواب دومی میگوید زن آزاد است و خودش تصمیم میگیرد با چه کسی ازدواج کند و نه اینکه پدر یا شوهرش برای او تصمیم بگیرند که جای هزار سئوال دارد و فلاحتی نپرسید و در مورد اولی میگوید که( جنگ ملی نبود ولابد صدام ملی بود) و بعد اضافه میکند که مجاهدین باعث شدند که جمهوری اسلامی شکست بخورد وگرنه هنوز جنگ تمام نشده و اوضاع نه جنگ و نه صلح است و بازهم مجری نمیپرسد پس اگر هنوز جنگ در خفا وجود دارد چرا مجاهدین فریاد میزنند که حکومت عراق دست نشانده جمهوری اسلامی است ؟

البته اینها را برای فهماندن یا انتقاد به فیلابی و فلاحتی ننوشتم چرا که سخت است فهماندن چیزی به کسی که برای نفهمیدن آن پول میگیرد.

اینها را نوشتم برای انسانهایی که به دور از منافع فرقه ای یا سازمانی و تشکیلاتی و دولتی فکر میکنند

این هم لینک گفتگو
http://www.youtube.com/watch?v=oYPQJrSUHeg

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تبحر خانم رجوی درشغل قبلی

 

 

بهزاد علیشاهی، وبلاگ حسن زبل، دهم دسامبر 2012
http://hasanzebel.blogfa.com/post-953.aspx

 

این روزها خانم مریم قجر وظیفه یدک کشیدن نام فامیلی رجوی را بعهده دارد و تمام سعی و توانش را بر این مبنا گذاشته که این نام را که مترادف کل فرقه میباشد مطرح نگه دارد . البته فعالیت های مریم رجوی به هیچ وجه نه تاثیر در جامعه ایرانی داخل و خارج کشور به جا میگذارد و نه میشود آن را به یکی از فعالیتهای سیاسی یا فرهنگی و هنری و اجتماعی و مدنی و…. منتسب دانست ,این فعالیت ها علیرغم نام براندازانه آن برای جمهوری اسلامی و مسئولینش بجای ” ترس”, بیشتر مایه “تفریح و طنز” است .

فعالیت های ایشان مدتهاست که محدود شده است به” صدور دستورات مضحک به مخاطبین مجهول” مثل دستور به مردم خراسان برای کمک به زلزله زدگان ویا” دعوت برای تجمعات بدیهی” مثل تجمع در چهارشنبه سوری یا رفتن به پیک نیک در سیزده بدر .

البته با توجه به ناتوانی و ضعف دانسته های مریم رجوی از جامعه ومبارزه و محدود بودن دانسته هایش به قوانین فرقه ای انتظار بیشتری از این زن شصت ساله نمیتوان داشت .ناگفته نماند که برخی از این فعالیت های به اصطلاح سیاسی اجتماعی خانم رجوی بسیار برای او لذت بخش است , فعالیت هایی مثل عمل جراحی پوست , انداختن عکس در حالتهای مختلف و برگزاری مهمانی های مختلف و هزینه کردن مخارج گزاف برای لباس و مراسم و سخنران وموزیک چیزی شبیه یک جشن عروسی که خانم رجوی بتواند مجالی برای مطرح شدن پیدا کند.

مقایسه بازدید سایت مجاهدین با یک سایت تفریحی ویا صفحه فیس بوک این سازمان با صفحه فیس بوک یک دانشجوی شاعر و همچنین میزان بازدید از کانال یوتیوب این سازمان با یک کانال مثلا آشپزی نشان میدهد که خانم رجوی ناموفق بوده است .

بطور ریشه ای مریم رجوی در برخی امور نمیتواند قدم پیش گذاشته و خود را مطرح کند چرا که با آموزه های فرقه ای تشکیلاتش و با ماهیت وجودی شوهرمفقودش, منافات دارد , مریم رجوی نمیتواند از ائتلاف با گروههای دیگر اپوزسیون حرف بزندو به آن تن دهد, مریم رجوی نمیتواند به منتقدانش گوش دهد و با تهمت به مقابله با آنها نپردازد, مریم رجوی نمیتواند در یک گفتگوی رسانه ای با یک رسانه غیر سفارشی که سئوال کننده پول نگرفته باشد شرکت کند, مریم رجوی نمیتواند بدون گریم در انظار ظاهر شود , مریم رجوی نمیتواند در یک محیط و لوکیشن غیر سازمانی دیده شود , مریم رجوی نمیتواند و نبایدگذشته خود , شوهر و یا سازمانش را نقد کرده یا در باره تناقضات آن صحبت کند .

همه اینها به این دلیل است که این خانم به ایران و اپوزسیون از موضع توهمی یک رئیس جمهور نگاه میکند , البته رئیس جمهوری که توان اجرایی نداشته و فقط شیفته مقام و لقب آن است و فکر میکند که توان سرکوب مخالفان ومنتقدان را دارد.

این خانم تاکنون سعی نکرده که لقب ریاست جمهوری خود را با واقعیت موجود درجامعه بسنجد و حتی به این هم فکر نکرده که این میزان را لااقل در میان اپوزسیون یا ایرانیان خارج کشور به محک گذارد, او حتی در مقام ریاست فرقه در فقدان شوهرش نمیتواند به جداشدگان از این فرقه گوش داده و به سئوالهای آنان پاسخ دهد,

شخصی که به اعضای منتقد خودش پاسخ نمیدهد وبرای حمله آمریکا به ایران لحظه شماری میکند و خود را با امورتشریفاتی و زرق و برق های ظاهری سرگرم کرده است نشان داده که همانقدر که توهمش بالاست ظرفیتش پایین است.

او که از یک بیماری خونی ومشکل تنفسی ونیز بیماری غده تیروئید رنج میبرد به شدت نگران است که در غیاب شوهرش مسعود, جایگاه خود در سازمان را از دست بدهد بخصوص که فیلمی از مسعود رجوی اخیرا در اور سوراز توسط زهرا مریخی به نمایش گذاشته شده که در قسمتی از آن مسعود میگوید در صورت نبودمن مریم در راس یک هیئت کارهای سازمان را اداره خواهد کرد , آشفتگی مریم رجوی از این فیلم منجر به توبیخ زهرا مریخی و نشست های بعدی در اور سوراز شد , نشست هایی برای این توضیح که صحبتهای مسعود رجوی مربوط به قبل از تکمیل انقلاب ایدئولوژیک بوده و الان مریم رجوی شخصا در ارتباط با مسعود رجوی سازمان را اداره میکند .

وضعیت ضعیف مریم رجوی در داخل سازمان و نبود مسعود رجوی که هر روز بیش از پیش تاثیرش را در داخل مناسبات میگذارد ,باعث شده که قبل از هر چیز مریم به موقعیت خودش در سازمان بیندیشد, فرار اعضا و اعتراضات مختلف آنها در مقر اروپایی این سازمان در فرانسه این وحشت را ریشه دار تر کرده و بسیاری از مسئولین بالا با حسرت از زمان حضور مسعود رجوی حرف زده و با این کار مدیریت مریم را به چالش میکشند .

مریم رجوی که نقش خود را برای مسعود بعنوان یک پا انداز در زمان حضور او و حکومت صدام به خوبی به اجرا گذاشته بود واز این راه به مقام و منسب سازمانی هم رسیده بود , شاید بهتر باشد درنیم قرن دوم و دهه هفتم زندگی اش دوباره به همان شغل قبلی رجعت کرده و سازمان را به حال خود بگذارد تا بالاخره این سازمان بتواند نوید بخش رهایی باشد , البته برای اعضای اسیر خودش.

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد