_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

حمله موشکی به لیبرتی و پیامد های زیانبار آن برای رهبران مجاهدین خلق (فرقه رجوی)

 

 

حجت سیداسماعیلی، عضو پیشین شورای مرکزی مجاهدین خلق، ایران دیدبان، بیست و چهارم فوریه 2013
http://irandidban.com/fa/ViewPoint-حمله%20موشکی%20به%20لیبرتی
%20و%20پیامد%20های%20زیانبار%20%20آن%20برای%20رهبران%20مجاهدین/18474

 

در سحرگاه روز شنبه 21/11/1391 پایگاه لیبرتی - محل اسکان موقت اعضای سازمان مجاهدین مورد حمله موشکی واقع شد. هرچند این عمل با هر گونه هدف و انگیزش و از سوی هر گروهی که انجام گرفته باشد پیشاپیش محکوم و مذموم است ولی با توجه به ماهیت فرقه ای و اهداف سیاسی قدرت طلبانه رهبران مجاهدین این اتفاق بهترین بهانه را بدست رهبران مجاهدین داد تا از فرصت پیش آمده نهایت استفاده سیاسی در راستای تشدید خط بازگشت به اشرف که در پی بارندگی های نهم بهمن ماه سال جاری و آب گرفتگی محوطه لیبرتی طراحی گردیده بود ، انجام گیرد تا ضمن جلب توجه افکار عمومی جامعه جهانی و مظلوم نمایی از اینکه آنها مورد حمله مسلحانه قرار گرفته‌اند راه بازگشت به قرارگاه اشرف را هموار کنند.

اگر تبلیغات کلیشه ای و فرافکنی های رهبران مجاهدین و برو و بیاهای حامیان سیاسی آنان را کنار بگذاریم، آنچه که در عمل اتفاق افتاد همانا محکومیت رهبران مجاهدین در تعلل و سنگ اندازی در مسیر انتقال ساکنان لیبرتی به خارج از خاک عراق بود. چیزی که به مزاق رهبران مجاهدین خیلی خوش نیامد.

واکنش های رسمی دولت عراق، سازمان ملل متحد، ایالات متحده آمریکا و حتی برخی کشورهای اروپائی به رهبران مجاهدین تنها بخشی از واقعیت هایی بود که رهبران مجاهدین اصلا دوست نداشتند آنها را بشنوند. این دولت ها نه تنها از مجاهدین مستقر در لیبرتی خواستند که خاک عراق را ترک کنند بلکه چه بطور مستقیم و یا غیر مستقیم از رهبران مجاهدین نیز خواستند تا مانع خروج آنان از عراق و اسکان شان در یک کشور ثالث و یا هر جای دیگر نشوند.

به گزارش خبرگزاری رویترز دولت آمریکا و آقای بان کی مون حمله موشکی به لیبرتی را در همان روز نخست حمله محکوم کرده و از دولت عراق خواستار تامین امنیت بیشتر برای ساکنان لیبرتی شدند.

رهبران مجاهدین انتظار داشتند با سوار شدن بر موج خون میتوانند موافقت دولت مردان آمریکا در مسیر بازگشت ساکنان لیبرتی به اشرف را بدست آورند لذا بدنبال چنین تصوری بود که مریم رجوی بلافاصله بعد از حمله موشکی به لیبرتی از دولت آمریکا خواست تا اعضای مجاهدین به قرارگاه اشرف بازگردند.

در تاریخ 23/11/1391 سازمان ملل با صدور بیانیه‌ای اعلام کرد که همچنان به توافق امضاء شده با بغداد مبنی بر اخراج مجاهدین از خاک عراق پایبند است. همچنین رئیس کمیسیون شهدای مجلس عراق نیر اعلام کرد: (اگر) مجبور شویم، مجاهدین را به ایران تحویل خواهیم داد. وی تاکید کرد دولت عراق هیچ مسئولیتی در قبال این افراد و جان آنها ندارد زیرا پناهندگی سیاسی به آنان نداده است. در همین رابطه برخی دیگر از نمایندگان مجلس عراق و سیاسیون این کشور نیز موضع گیری های مشابهی اتخاذ کردند.

ولی در ورای همه اینها رهبران مجاهدین همچنان ساز خود را می زدند. در همین رابطه در تاریخ 24/11/1391 سایت مجاهدین به نقل از تلویزیون فاکس نیوز گزارش داد: رودی جولیانی، شهردار سابق نیویورک در مورد حمله به کمپ لیبرتی که باعث کشته شدن شش نفر و مجروح شدن دهها نفر گر‌دید، سخنرانی کرد. جولیانی گفت: آمریکا کجا بود تا از تعهد حفاظتش دفاع کند؟ هیچ‌کجا! هیچ‌کجا که بتوان آن را دید نبود! ایالات متحده باید به تعهداتش عمل کند. رئیس‌جمهور آمریکا باید از روبه‌رو رهبری کند، نه از پشت سر ".

ولی علیرغم تمامی فعالیت های یک بام و دو هوای حامیان سیاسی مجاهدین مخالفت وزارت خارجه آمریکا با هرگونه بازگشت اعضای مجاهدین به قرارگاه اشرف تمامی رشته های مجاهدین را پنبه کرد.

به گزارش خبرگزاری ها روز سه شنبه 24/11/1391 «ویکتوریا نولاند» سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا در یک کنفرانس مطبوعاتی در پاسخ به یکی از خبرنگاران درباره کمپ لیبرتی گفت: پاسخ من به درخواست مجاهدین این است که به اشرف باز نگردند و تنها راه حل صلح‌آمیز و پایدار برای این افراد، اسکان آن‌ها در خارج از عراق است. وی در ادامه خطاب به حامیان مجاهدین افزود: اگر آن‌ها می‌خواهند این افراد را صحیح و سالم و در زندگی بهتری ببینند، راه چاره در خارج از عراق است.

البته این همه کار نبود. در راستای موضعگیری آمریکا، کشور فرانسه نیز موضع مشابهی را در قبال خروج مجاهدین از خاک عراق اتخاذ کرد. به گزارش خبرگزاری فرانسه، در تاریخ 28 بهمن 1391 برابر با 16 فوریه 2013 «فیلیپ لالیوت» سخنگوی وزارت امور خارجه فرانسه آمادگی کشورش را برای کمک به هماهنگی با کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان به منظور خروج اعضای مجاهدین از کمپ لیبرتی و انتقال به کشوری ثالث اعلام کرد.

ولی آنچه که بیشتر از همه خشم رهبران مجاهدین را برانگیخت و باعث شد مجاهدین بدون هیچگونه ملاحظه ای وی را مورد توهین قرار دهند ، موضعگیری صریح سفیر آلمان در عراق بود. وی در تاریخ 28/11/1391 با صدور اطلاعیه ای از نیروهای امنیتی عراق خواست که از جان ساکنان کمپ لیبرتی حفاظت به عمل آورند. در بیانیه سفیر آلمان در عراق - به نقل از سایت همبستگی - چنین آمده است:

«من با رضایت خاطر مطلع شدم که دولت عراق مشغول به این است که علت های این حمله را روشن سازد. از آنجا که کمپ لیبرتی تحت مسئولیت امنیتی دولت عراق قرار دارد، از نیروهای امنیتی عراق خواسته میشود که از جان ساکنان کمپ لیبرتی حفاظت به عمل آورند. همزمان من از رهبری کمپ لیبرتی می خواهم که ساکنان کمپ را از حقوق کامل شان برخوردار سازند.»

البته پیشتر از این موضعگیری وزارت خارجه انگلیس در خصوص تائید وضعیت لیبرتی به لحاظ استانداردهای بین المللی بیش از هر زمان دیگری تبلیغات مجاهدین در خصوص بازگشت به اشرف را خنثی کرده بود.

در تاریخ پنجم فوریه 2013 برابر با 17 بهمن 1391 گزارش مصاحبه نماینده حزب کارگر از پلایدون با وزیر خارجه انگلیس در مورد وضعیت لیبرتی بر روی سایت رسمی پارلمان انگلیس قرار گرفت. در این مصاحبه وزیر خارجه انگلیس میگوید: " . . . بر طبق گزارشات سازمان ملل، امکانات در این کمپ کمتر از استانداردهای بین المللیِ قابل قبول نیست. بعنوان مثال؛ ساکنین از شبکه برق بیست و چهار ساعته برخوردار هستند و بیش از دویست لیتر آب در روز برای هر نفر فراهم شده است. این استاندار طبعا قابل مقایسه با زندگی بسیاری از مردم عراق است.

من در جولای 2012 در این خصوص با وزرای خارجه و حقوق بشر کشور عراق صحبت کرده ام و ما در حال حاضر نیز از طریق سفارت بریتانیا در عراق به نظارت خود بر وضعیت کمپ های اشرف و لیبرتی ادامه می دهیم و در شرایطی که لازم ببینیم مسائل را با سازمان ملل و دولت عراق مطرح خواهیم کرد. "

بدین ترتیب این موضعگیری خود پاسخی گویا به تمامی ادعای مضحک و تبلیغاتی مجاهدین از جمله پیام 30 دی ماه 91 مسعود رجوی به ساکنان اشرف و لیبرتی که ادعا کرده بود وضعیت لیبرتی استاندارد نیست و رسیدگی های صنفی و استقراری و رفاهی در پائین ترین سطح خود قرار دارند، بود.

بنابراین فریبکاری رهبران مجاهدین برای نگه داشتن اعضای سازمان در عراق فعلا در کادر زمین گیر کردن آنها در لیبرتی و تلاش برای خنثی سازی فعالیت های مسئولین سازمان ملل متحد و دولت عراق در خصوص انتقال و اسکان آنان به کشورهای ثالث کارکرد داشته است.

نتیجه اینکه موجی که مجاهدین میخواستند بعد از موشک باران لیبرتی و با خون کشته شدگان راه اندازی کرده و مدت زمان دیگری را بر آن سوار شوند خیلی زود و در همان سواحل لیبرتی فروکش کرد.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تناقض گویی خطی و مقدمه و موخره برای پولشویی  (مجاهدین خلق، فرقه رجوی)

 

 

سیدحجت سیداسماعیلی، عضو پیشین شورای مرکزی مجاهدین خلق، ایران دیدبان، سیزدهم فوریه 2013
http://irandidban.com/fa/ViewPoint-تناقض%20گویی%20%20خطی
%20و%20مقدمه%20و%20موخره%20برای%20پولشویی/18458


در تاریخ 30/10/1391 مسعود رجوی پیامی تحت عنوان «مؤسسان چهارم ارتش آزادیبخش ملی» به اعضای سازمان داد و اخیرا از سیمای آزادی برنامه تلویزیونی مجاهدین نیز بخش گردید.

در بخشی از این پیام مسعود رجوی میگوید: " . . . (تشکیل) مؤسسان چهارم ارتش آزادیبخش ملی را اعلام میکنم. با شرکت همه هم وطنان ، مشتاقان آزادی و استقلال ایران و بویژه یاران اشرف نشان در سراسر جهان.

25 سال پیش در سال 1366 من و مریم نخستین مؤسسان بودیم . یک دهه بعد مؤسسان دوم در حوض های پایان سال 1374 را همه شما و همه مجاهدان به یاد می آورند . . . یک دهه بعد در سال 1385 در مؤسسان سوم همچنین شد و حالا در دهه 90 بعد از اعلام مرحله سرنگونی، در اعلام آماده باش به یگانهای ارتش آزادی در داخل ایران به مؤسسان چهارم و به برپا دادن تیم ها ، دسته ها و یگانهای ارتش آزادیبخش ملی رسیده است . . . "

در تشکیلات مجاهدین همیشه سخنرانی های رجوی یکطرفه و صرفا با هدف نگه داشتن نیروها در تشکیلات کارکرد داشت. حرفهای رجوی در تمامی زمینه ها بویژه خط و استراتژی و باصطلاح سازمانی «نبرد» با جمهوری اسلامی همیشه با تناقضاتی همراه بود ولی هیچ کس جرات بیان این تناقضات را نداشت.

بعنوان مثال در تابستان سال 1377 سازماندهی نیروهای ارتش تغییر یافت و مراکز سابق به ارتش های جدیدی تبدیل شدند. رجوی همزمان با انجام این تغییرات سازماندهی اعلام کرد که ارتش وارد مرحله «آمادگی برای سرنگونی» شده است که اختصارا آنرا «آ77» می نامید. یعنی آمادگی برای سرنگونی در سال 1377

حدود یکسال بعد از آن و در سال 1378 طی نشستی رجوی با تحلیل شرایط سیاسی ایران اعلام کرد که : ما از مرحله آمادگی عبور کرده و وارد فاز «مرحله سرنگونی » شده ایم. بنابراین باید دستگاه وارد عملیات منظم و نامنظم شود.

حال در این میان کسی نبود و البته جرات آنرا هم نداشت به رجوی یادآوری کند وقتی شما درخرداد ماه سال 1365 به عراق آمدید ، در پائیز همان سال طی پیامی به نیروها که از طریق مسئولین سازمان در هر پایگاهی به اطلاع نیروها رسید مگر نگفتید : " ما از مرحلۀ تدارک برای سرنگونی خارج شده و وارد مرحله سرنگونی رژیم شده ایم" . حال بعد از گذشت 13 سال یعنی در سال 1378 مجددا اعلام میکنید که ما وارد فاز سرنگونی شده ایم و این تناقض را چگونه پاسخ میدهید ؟

بنابراین فریبکاری جدید رجوی یعنی تشکیل موسسان سوم در سال 1385 و موسسان چهارم در سال 1391 نیر از سنخ همین داستانهای سرکاری شخص رجوی است.

در رابطه با فریبکاری جدید مسعود رجوی ، مریم رجوی نیز سریعا به میدان آمده و ضمن قدردانی از آنچه که آنرا " . . . مشارکت گسترده هموطنان و استقبال میهنی از اعلام مؤسسان چهارم ارتش آزادی" می نامید قدردانی و تشکر کرده است.

سایت ایران افشاگر از سایت های وابسته به مجاهدین در تاریخ 13/11/1391 نوشت: " . . . خانم مریم رجوی مشارکت گسترده و اشتیاق هموطنان و یاران مقاومت از داخل و خارج ایران در پانزدهمین برنامة همیاری با سیمای آزادی را ستود و احساس مسئولیت آنان را نمود دیگری از اعتلای روحیه مبارزاتی جامعه ایران در مرحله سرنگونی رژیم ولایت فقیه توصیف کرد . . . رئیس جمهور برگزیده مقاومت استقبال پرشور میهنی از اعلام مؤسسان چهارم ارتش آزادی را که در این همیاری ملی بارز شد، مبین ریشه داری این مشی آزادی ستان و نشانة آمادگی اجتماعی در فاز پایانی رژیم ولایت فقیه دانست و به جوانان و اشرف نشانها که از سراسر ایران تماس گرفته و برای گسترش مبارزه و نبرد خود در برابر استبداد حاکم اعلام آمادگی کردند، درود فرستاد ".

اینکه "هم وطنان" از ایران چگونه و به این سرعت می توانستند در جریان تحولات دورن تشکیلات مجاهدین و موضوعی مثل موسسان چهارم قرار گرفته و حسابی آنرا فهم کنند و بلافاصله هم ابراز خوشحالی کنند خود جای سوال دارد. چرا که در خود تشکیلات معمولا هر بحث باصطلاح خطی - استراتژیک و یا سیاسی - ایدئولوژیکی خود به چندین مرحله نشست و بحث و فحص مسئولین با اعضا نیاز داشت تا اعضای سازمان تناقضات حرفهای آقای رجوی را قورت داده و اینکه در چنین سرفصلی حضور دارند ابراز خوشحالی و شادمانی کنند. البته شاید منظور خانم مریم رجوی همان کسانی از اعضای سازمان در خارج کشور باشد که برای اینکار و تماس با سیمای آزادی قبلا توجیه شده بودند.

ولی آنچه که بعنوان دم خروس این قضیه بیرون است بحث مضحک "همیاری" اخیر مجاهدین و پیوند آن با "موسسان چهارم ارتش آزادی بخش ملی" در سیمای آزادی است . بعبارت دقیق تر فریبکاری اینبار مجاهدین موضوع پولشویی است و اینکه به افکار عمومی نشان دهند این همه دارائی های میلیاردی مجاهدین تنها و صرفا در سایه کمک های مردمی و نه از طریق مزدوری برای صدام حسین بدست آمده است.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شبکه های اجتماعی و تاخت و تاز بی حاصل مجاهدین

 

 

سیدحجت سیداسماعیلی، عضو پیشین شورای مرکزی مجاهدین، ایران دیدبان، شانزدهم ژانویه 2013
http://irandidban.com/fa/TopNews-شبکه%20های%20اجتماعی
%20و%20تاخت%20و%20تاز%20بی%20حاصل%20مجاهدین%20/18406

 

سازمان مجاهدین بعد از سقوط صدام حسین و با از دست دادن ولی نعمت استراتژیک خود بیشتر از هر زمان دیگری به شبکه های اجتماعی بویژه فیسبوک روی آورده و با راه اندازی انواع و اقسام سایت ها و وبلاگ های بی نام و نشان و کمپین های رنگارنگ در صدد بدست آوردن چیزی هستند که سالهای سال است که آنرا از دست داده است.

مجاهدین بدلیل داشتن ماهیت فرقه ای و با سابقه حرفه ای بیش از سی سال وطن فروشی و خدمت به بیگانگان، عملا تبدیل به یک گروه تروریستی و مزدور اطلاعاتی در راستای پیشبرد سیاست های تجزیه طلبانه و جنگ طایفه ای غرب و اسرائیل در منطقه خاورمیانه بویژه در کشورهای لبنان، عراق و سوریه شده است.

بدین ترتیب آن روی سکه وطن فروشی ، عدم مشروعیت مجاهدین در جامعه ایرانی است و این موضوع آنقدر جدی است که هیچکدام از فعالیت های علنی مجاهدین در زمینه تبلیغات به نفع این گروه، از جمله برنامه "سیمای آزادی" - تلویزیون ماهواره ای ، و انواع و اقسام سایت های علنی دیگر و البته پر هزینه این تشکیلات، نه تنها تضادی از مجاهدین در این زمینه حل نکرده است بلکه برعکس باعث شده است که مردم هرچه بیشتر به ماهیت فریبکار و دوگانه آنان در تمامی عرصه ها پی ببرند.

بنابراین مجاهدین تنها اعتبار و مشروعیت خود را نه در حمایت های واقعی مردم، بلکه در لابلای گزارشات سازمان های اطلاعاتی غربی از جمله گزارش اخیر پنتاگون و حامیان استیجاری شان جستجو میکنند و مجموعه این عوامل باعث شده است مجاهدین با فریبکاری تمام به شبکه های اجتماعی از جمله فیسبوک و البته با نام های مستعار و حتی بدون هویت روی آورده و در صدد انقلابی فیسبوکی در ایران باشند ؟ !

به عبارت دقیق تر نفرت مردم ایران از مجاهدین که به دلیل آشنایی آنان با سابقه خیانت‌ها و جنایت‌های این گروه تروریستی حاصل شده است، مسئولین مجاهدین را برآن داشته تا در ارتباط‌ گیری‌های خود با مردم با رعایت پوشش‌های مختلف از نشان دادن آرم و نام سازمان مجاهدین خودداری کرده و با این ترفند از پاسخگویی به انبوه سوالات کاربران نیز در مورد عملکردشان در فضای مجازی طفره بروند.

واقعیت این است ، شبکه های اجتماعی با دارا بودن ویژگیهای مهمی چون تعاملی بودن، مشارکت پذیر بودن و متکی بودن بر تولید، توسط انبوه کاربران به جای تولید اطلاعات و محتوا توسط سازمانها و رسانه های بزرگ، به ابزاری تاثیرگذار در جهان امروز تبدیل شده است و مجاهدین نیز سعی میکنند تا از این امکانات در راستای رسیدن به اهداف ضد مردمی و وطن فروشانه خود نهایت استفاده را بکنند.

ولی آنچه مسلم است و باید آنرا به رهبری معیوب العقل مجاهدین یادآوری کرد اینکه : فناوریهای امروز و در راس آنها اینترنت و شبکه های اجتماعی با ویژگیها و مزیتهای در خور توجه البته می توانند نقش ویژه ای را در عرصه های مختلف زندگی بشر حتی اعتراضات و قیام های او بازی کنند؛ و هر چند هم اکنون نیز زمینه فراوانی را در جاسوسی و جمع آوری اطلاعات این گروه به نفع اربابانشان را فراهم کرده است ، اما این امر به معنای یکه تازی و بی بدیل بودن نقش آنها در وقایع دنیای امروز نیست و آنچه در تحولات دمکراتیک به رابطه مردم با مجاهدین بر میگردد ، همانا عدم مشروعیت این گروه از یک سو و اراده و خواست مردم در ترد آنان از سوی دیگر است و این همان صورت مسئله اصلی است که مجاهدین بیش از سه دهه است که تلاش میکنند آنرا را پاک کنند.

آنچه که ذیلا آورده میشود تنها دو نمونه از انبوه اقدامات ناموفق و افتضاح مجاهدین در شبکه های اجتماعی از جمله فیسبوک است که سعی دارند بدون ذکر نام و علنی کردن هویت خود، مردم را به انقلاب در ایران فرا بخوانند.

مجاهدین در جریان تحولات کشور سوریه از حول حلیم توی دیگ افتاده و مثل تمامی توهمات خطی - استراتژیکی شان فکر میکردند دولت سوریه به زودی سقوط خواهد کرد لذا شروع به ایجاد کمپینی تحت عنوان " بعد از سقوط بشار اسد به خیابانها بریزیم، زنده باد انقلاب " در فیسبوک کردند تا به زعم خود از این طریق به تحریک احساسات مردم در ایران بپردازنند.

ولی وقتی عملا دیدند سقوطی در کار نیست و استقبالی هم از آن نمیشود، به فکر چاره دیگری افتادند تا "انقلاب در ایرن" به سقوط دولت بشار اسد مشروط نشود و کمپین دیگری تحت عنوان "انقلاب مردم ایران" را راه اندازی کردند.

و برای بازهم فریب بیشتر مردم ، دست به کارهای مسخره ای از جمله استفاده از رنگ سبز در طراحی لوگوهایشان زدند. ولی از آنجائیکه دیدند این کارها هم تاثیر چندانی در حال و روز کمپین های احداثی شان ندارد مجبور شدند آرم های دیگری را طراحی و در صفحه اول کمپین های قلابی خود قرار دهند تا شاید از این رهگذر چیزی نصیب شان شود.

نکته قابل توجه اینکه محتوای هر دو کمپین ایجاد شده و اخبار مندرج در آنها شبیه هم هستند. آنچه که در این گونه کمپین ها دم خروس مجاهدین را بخوبی نشان میدهد فرهنگ خشونت طلبی، عدم تحمل هرگونه رای و نظر مخالف، و بی پاسخ ماندن انبوه سوالات کاربران از هویت واقعی گردانندگان اینگونه کمپین هاست.

نتیجه اینکه مجاهدین تلاش میکنند تحت پوشش "مبارزه با جمهوری اسلامی ایران " تمام کثافت کاریهای سیاسی و عقیدتی خود در طی سه دهه گذشته را در فضای مجازی از نظر مردم پنهان کنند. بعبارتی دقیق تر سازمان مجاهدین به عنوان دست دراز شده قدرت های بیگانه و صهیونیسم در ایران و در منطقه است و عملکرد آنها در فیس بوک نیز بازتاب همین سیاست هاست.

مریم رجوی خود بارها به بی اعتباری مجاهدین در میان کشورهای غربی علیرغم انبوه خدمات اطلاعاتی در حق آنان اذعان داشته است . از جمله وی در یکی از سخترانی هایش میگوید : " بزرگترین اشتباه غرب نسبت به ایران و منطقه نادیده گرفتن حقوق بشر ایران ؟ ! و تلاش برای حذف جنبشی است که کلید تغییر ؟ ! در ایران را در دست داشته و دارد".

بنابراین بعنوان حسن ختام جای دارد از مریم رجوی و رهبری فرقه گرای مجاهدین در مورد محتوای این تغییر سوال کرد و پرسید: براستی کدام ویژگی مجاهدین میتواند مردم ما را به سوی یک انقلاب حتی فیسبوکی به رهبری آنان بکشاند ؟

آیا همکاری با دشمن مردم ایران در جنگ 8 ساله که متجاوز بودن کشور عراق محرز بود ؟ بنحویکه سازمان ملل متحد هم، عراق را به عنوان کشوری تجاوز گر و شروع کننده جنگ مورد تائید قرار داد و به جهانیان معرفی کرد ؟

یا در عرصه اعتقاد به دموکراسی و مناسبات دموکراتیک ؟

شما واقعا کدام مناسبات نوین را میخواهید به جامعه ایران عرضه کنید ؟ همین مناسبات فرقه ای با یک ایدئولوژی التقاطی تان را ؟ ، که تشکیلات شما را مثل تار عنکبوت به هم دوخته است ؟

راستی ؛ شما به اعضای خودتان که سالهای سال در بند شما بودند ، چه خدمتی کرده اید که اکنون میخواهید در حق مردم ایران بکنید ؟ مگر عملکرد شما در قرارگاه اشرف ؛ زندان و شکنجه و کشتن و معلول کردن اعضا ، طلاق دادن اجباری زوجین و جداسازی جنسیتی و انهدام خانواده ها که مقدس تـرین نهاد اجتماعى و محبوب ترین بنیاد نزد خداوند شناخته میشود، نبوده و نیست ؟

واقعا شما کدام عرصه در پهنه اجتماعی ، سیاسی ، عقیدتی و اخلاقی را سالم نگه داشته و شخم نزده اید که بشود به آن بالید و فخر کرد ؟

مگر هم اکنون در تشکیلات شما، زنان ننگ تجاوز جنسی «رهبر عقیدتی» شان را بر پیشانی ندارند ؟ و از این بابت دچار انبوه افسردگی و مشکلات روحی و روانی نشده اند ؟ پاسخ شما در این رابطه به مردم ایران چیست ؟
براستی در کدام پهنه، مناسابات شما گیرایی دارد ؟

آیا همین افرادی که شما از آنها به دروغ و ریا تحت عنوان «پیشتازان رهایی خلق» نام میبرید ؟ مگر مشتی انسانهای آواره و بی هویت در لیبرتی نیستند که حتی ایرانی بودن خود را نیز فراموش کرده اند و هنوز هیچ کشوری حاضر به پذیرش آنان نشده است ؟ مگر شما لیبرتی را به زندان اعضای خود تبدیل نکرده اید ؟ و مگر آنان گروگان اهداف شوم فرقه شمایان نیستند ؟

براستی باید به کدام اخلاق نیکو و فضایل انسانی شمایان بالید ؟ آیا معنی «جامعه بی طبقه توحیدی» و آنچه که شما وعده «سرزمین موعود» و «کلید تغییر» را میدهید همین است ؟  

 

فیس بوک

فیس بوک1

فیس بوک12

فیس بوک123

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زنان اصلی ترین قربانیان تشکیلات فرقه ای مجاهدین خلق

 

 

سیدحجت سیداسماعیلی، عضو پیشین شورای مرکزی مجاهدین، ایران دیدبان، بیست و نهم دسامبر 2012
http://irandidban.com/fa/ViewPoint-زنان%20اصلی%20ت
رین%20قربانیان%20تشکیلات%20فرقه%20ای%20مجاهدین%20/18363

 

مجاهدین که در شرایط کنونی در بحران مشروعیت، بعنوان دموکراتیک ترین مفهوم و پیش نیاز اجتماعی و ورشکستگی کامل خطی - استراتژیکی ، بسر میبرد ، اکنون میرود بدست همان زنانی که سالیان سال آنان را در بدترین مناسبات فرقه ای و در راستای فرو نشاندن عقده های فروخورده جنسی رهبری خود، مورد ستم و استثمار جنسی قرار داده است از پای درآورده شود.

تشیکلات مجاهدین سالهاست با افشاگری های جسورانه اعضای جدا شده از مناسبات بغایت غیر انسانی و غیر دموکراتیک شان در معرض قضاوت مجامع حقوق بشری و بین المللی قرار گرفته است (*) و حال میرود با افشاگریهای انجام شده در خصوص وضعیت زنان در بند تشکیلات مجاهدین که یک رسوایی و بی آبرویی تمام عیار ایدئولوژیکی برای شخص رهبری این فرقه محسوب میشود، در معرض قضاوت و دید جهانیان در ابعاد بسا فراتری قرار گیرد.

سواستفاده جنسی از زنان در گروه های فرقه ای همیشه یکی از موضوعات چالش برانگیز بوده و تاثر و تاسف عمیق جامعه جهانی را به همراه داشته است و اینبار تشکیلات فرقه ای مجاهدین است که میرود موجی تازه از تنفر را در بین ایرانیان و مردم جهان برانگیزاند.

نگاهی گذرا به پیدایش و فرجام تعدادی از فرقه های مذهبی در قرن بیستم و مجاهدین در قرن حاضر نشان میدهد که چگونه؛ وجود منابع مالی وسیع و گسترده ، سواستفاده های جنسی از زنان ، زندان و شکنجه و اعدام اعضا و قطع ارتباط آنها با خانواده هایشان ، محبوس کردن اعضای فرقه در نقاطی دورافتاده و بدور از هرگونه ارتباط با دنیای بیرون، اذیت و آزار و گروگان گیری کودکان، بعنوان فصل مشترک تمامی این فرقه ها شناخته شده است.

رهبران این فرقه ها با سوءاستفاده از مسائل و مشکلات اجتماعی و سیاسیِ محیط پیرامون خود، و با دادن برخی شعارهای ایده آلیستی و آرمانگرایی، که هرکدامشان بنوعی وعده «سرزمین موعود» را سر میدادند، توانسته اند افراد زیادی را به گروههای فرقه ای خود جذب کنند.

«ورنن وین هوول» (Vernon Wayne Howell) رهبر فرقه داوودیه بود که بعدها نام خود را به دیود کورش (David Koresh) تغییر داد. دیوید کورش در سال 1983 بعد از مدتی مقدمه چینی، ادعا کرد که آخرین پیامبر خداست و از طرف خداوند اجازه ی تبلیغ عقاید خود را دارد. دیوید کورش پس از آن خود را تجلی مسیح در زمین می دانست و پیروانش او را چون خدا می پرستیدند و حاضر بودند که جان خود را هم برای او بدهند. ایشان در مکتب خود تعدد زوجه را برای مردها حرام کرد و زمانی رسوا شد که خود بشدت دچار انحراف جنسی شده بود . وی علاقه زیادی به همخوابی با دختران کم سن و سال داشت. او از آستین خود آیات آسمانی برای پیروانش می آورد که خداوند این عمل را برای وی حلال کرده است.

بنابراین این تنها رهبر فرقه داوودیه بود که میتوانست به هر زنی در درون تشکیلاتش تجاوز کرده و کودکان را به فعالیت های جنسی وادار کند.

(در تشکیلات مجاهدین نیز رجوی توانست با ترفند «انقلاب ایدئولوژیک» و با قرار دادن خود در ردیف پیامبران ، ضمن وادار ساختن مردان و زنان به طلاق همسرانشان راه را بر نیات شوم و پلید خود در تعدی و تجاوز به زنان در بند تشکیلات باز کند. بدین ترتیب تنها شخص رجوی بود که بعنوان رهبر فرقه میتوانست به هر زنی که میخواست تحت عنوان «محرمیت ایدئولوژیکی» تجاوز جنسی کند.)

«جیم جونز» رهبر مذهبی کلیسایی در شهر سان فرانسیسکو در دهه 1970 میلادی بود که مردم بسیاری را که دغدغه تغییرات اجتماعی داشتند دور هم جمع کرده بود او نفوذ عجیبی روی پیروان خود داشت.

او با دادن وعده برابری «سیاه» و «سفید» عده‌ای از مردم را به دنبال خود کشید.

جونز هم مثل تمامی رهبران فرقه های مذهبی وعده سرزمین موعود را داد و با سخنرانی در کلیسای خودش (موسوم به معبد مردم) و همین طور در کالیفرنیا تعداد زیادی از مردم را دور خود جمع کرد و حتی در یکی از سخنرانی هایش چنین گفت: «اگر وجود خدا را در من ببینید اشکالی ندارد».

(مهدی ابریشمچی هم در یکی از سخنرانی هایش درباره «انقلاب ایدئولوژیک» گفته بود: «بعد از دست یافتن به این رهبری ، مسئولیت همه ما با مسعود است و مسئول مسعود فقط خداست، یعنی مسعود از ما حسابرسی میکند و حساب مسعود با خداست» و یا مریم رجوی با فریبکاری تمام میگفت : مسعود کسی است که با امام زمان در ارتباط است.)

جونز در سخرانی های بعدی خود قدم های فراتری برداشت و عنوان کرد آمریکا دیگر جای ماندن نیست و ما باید به سرزمین موعودی مهاجرت کنیم و دست آخر با پیروان خود راهی جنگلی در منطقه گویانا شدند.

(مسعود هم بعنوان رهبر فرقه مجاهدین دستور کوچ دسته جمعی پیروانش را به کشور عراق داد و آنها را در آرمانشهر خود یعنی قرارگاه اشرف ساکن نمود. تا آنچه که آنرا «جامعه بی طبقه توحیدی» می نامید در آن پیاده کند. پس از این بود که رجوی اعلام کرد خانواده دیگر مفهومی ندارد. باید مردان و زنان از همدیگر جدا شده و کودکان به خارج از عراق فرستاده شوند.

بدین ترتیب مردی که در ابتدا خود را نماینده خدا و انسانی با دغدغه صلح و انسان دوستی و برقراری قسط و عدل و نوید دهنده جامعه بی طبقه توحیدی میخواند ، یک دیکتاتور حقیر پارانوئیدی بود که با فریبکاری محض بزرگ‌ترین فاجعه انسانی را بر جامعه بین المللی تحمیل نمود که قبل از هر چیزی نیاز به انبوه رسیدگی های روحی و روانی و البته جسمی دارند.)

جونز در این جنگل دیکتاتوری خود را شروع کرد، پیروان او حق تماشای تلویزیون و گوش دادن به رادیو را نداشتند، تمام مدت حتی نیمه شب سخنرانی‌های جیم جونز پیوسته برای پیروانش پخش می شد، مردم تمام روز باید به سختی کار می کردند و اجازه تماس با اعضای خانواده خود را نداشتند و اگر کسی جرات می کرد و می گفت که می خواهد برگردد، خائن به جیمز جونز محسوب شده و مجازات می شد.

(قرارگاه اشرف نیز توسط پیروان نزدیک رجوی بشدت حفاظت میشد و تقریبا فرار از آن غیر ممکن بود و اگر کسی دست به اینکار میزد بعنوان کسی که به رهبری فرقه خیانت کرده است بشدت تنبه و مجازات میشد. هیچگونه ارتباطی با دنیای بیرون وجود نداشت و اطلاعات افراد تنها در حد اخباری بود که از طریق تشکیلات در اختیار آنها گذاشته میشد. )

بعد از آنکه خانواده‌های پیروان جیم جونز تظاهرات هایی در اعتراض به شرایط زندگی زندان مانند آنها انجام دادند، و رسوایی وی عالمگیر شد . جیم جونز پیروانش را مجبور کرد تا دست به یک خودکشی دسته جمعی بزنند. بدین ترتیب وی بزرگ‌ترین فاجعه خودکشی جمعی بشریت را رقم زد.

1900 نفر در 17 نوامبر 1978 مجبور به خوردن سم شدند تا بزرگ‌ترین خودکشی دسته جمعی تاریخ بشریت را رقم بزنند. تصاویر کشته شدگان که کنار هم روی زمین افتاده بودند، مادرانی که کودکان خود را در آغوش داشتند، زن و شوهرهایی که یکدیگر را در آغوش گرفته بودند و صدای جیغ‌های ترسان آنها قبل از خودکشی که مثل همه سخنرانی‌های جیم جونز ضبط شده بود ، فوق العاده دردناک بود. از این خودکشی دسته جمعی تنها پنج نفر جان سالم به در بردند و هر یک راوی قصه های تلخی از «جیم جونز» و موارد متعدد آزارهای جنسی او نسبت به زنان و مردان و چنبره بختک مانند او بر زندگی هایشان و ترس و هراسی که بر دل آنها انداخته بود شدند.

فرقه اوم شینریکو Aum Shinrikyo را که در اصل بودائی است فردی نابینا به‌نام گیزو ماتسوموتو در سال 1986 در ژاپن تأسیس کرد. او بعداً نام «آساهارا شوکو» را بر خود نهاد. «اوم» واژه سانسکریت و به معنی «قدرت‌های مخرب و سازنده جهان» است و شینریکو به معنی «آموزش حقیقت برتر».

همان‌گونه که از نام فوق پیداست، هدف فرقه آموزش حقیقت برتر درباره ساخت و تخریب جهان عنوان می‌شود. از همان زمان تشکیل ، فرقه با شکایت والدینی که فرزندان‌شان به عضویت آن درآمده و ارتباط خود با خانواده هایشان را قطع کرده بودند مواجه شد. این فرقه دشمن اصلی را ایالات متحده آمریکا که به اعتقاد آساهارا مخلوق فراماسون‌ها و یهودیان و دشمن ژاپن است، میداند.

طبق ادعای پلیس ژاپن، از اکتبر 1988 تا مارس 1995 سی و سه تن از اعضای فرقه به‌علت نافرمانی به ‌دستور آساهارا کشته شدند. تحقیقات بعدی پلیس چندین مورد مثله کردن و هشت فقره مرگ به‌علت اقدام به تمرینات فرقه، دو مورد خودکشی و چند مورد ناپدید شدن اعضا را ثابت کرد. بعد از دستگیری آساهارا، یکی از اعضای فرقه به‌نام فومی‌هیرو جویو، رهبری فرقه را به‌دست گرفت و به بازسازی آن پرداخت. او نام فرقه را از «اوم» به «الف»(حرف اوّل الفبای عربی و عبری) تبدیل کرد که به معنی «شروع مجدد» است. فرقه اوم بیش از یک میلیارد دلار ثروت دارد.

هم سران فرقه مدعی بودند که تنها ممر درآمد فرقه اعانه‌ای است که پیروان آن پرداخت می‌کنند.

(مثل ادعای مجاهدین که میگویند منبع درآمدشان از مالی - اجتماعی است . در حالی تنها برای سخنرانی چند دقیقه ای یک حامی سیاسی شان چندین هزار دلار خرج میکنند.)

هزینه‌های «اوم» نشان می‌دهد که این فرقه از پشتوانه مالی چشمگیری از منابع نامعلومی برخوردار است و در طول شش سال صدها میلیون دلار و شاید میلیاردها دلار به‌ وسیله این فرقه خرج شده است که با ادعای مضحک جمعآوری اعانه هرگز همخوانی ندارد.

در سال‌های 1991 تا 1995 حدود 60 نفر از اعضای اوم از مراکز این فرقه گریختند و درباره محبوس کردن و سوءاستفاده های جنسی از اعضای فرقه برای پلیس سخن‌ها گفتند. حتی کودکان برخی از این فراریان به‌عنوان گروگان در اردوگاه‌های فرقه نگه داشته شده اند.

حال بخوبی میتوان دریافت که «انقلاب ایدئولوژیک» دست ساز رجوی، نقشی بی بدلیل و محوری در تبدیل تشکیلات مجاهدین از یک سازمان سیاسی به یک تشکیلات فرقه ای داشته و راه را بر هرگونه سواستفاده جنسی از زنان دربند آن با باورهای عمیق مذهبی و دینی هموار ساخته است.

بنابراین آنچه که تفاوت عملکرد فرقه اسماعیلیه به رهبری حسن صباح در یکهزار سال قبل با مسعود رجوی رهبر فرقه مجاهدین در قرن حاضر است اینکه اگر حسن صباح فدائیان فرقه را برای ارادت و اطاعت تمام عیار از خود در قلاعی که برای سکونت آنان براه انداخته بود ، مقطوع النسل میکرد، حال این مسعود رجوی است که با ارتقاء روش ها ، ضمن اینکه مردان و زنان در بند تشکیلاتش را به طلاق همسرانشان وادار میکند، زنان را هم بطور مضاعف تحت شدیدترین نوع ستم و استثمار، یعنی تجاوز جنسی و سپس درآوردن رحم آنان قرار میدهد. بنحویکه در بین تمامی فرقه هایی که تاکنون بوجود آمده اند مجاهدین بدترین نوع آن محسوب میشوند.

نتیجه اینکه فرقه‌های مذهبی از هر نوع آن که باشند همواره تلخ ترین حوادث و صحنه‌ها را در تاریخ بشر آفریده و اکثر اوقات مایه ننگ یک کشور و حتی جهان هم بوده اند. باید برای جلوگیری از تکرار چنین فجایعی ، فرقه و فرقه گرایی را یک تهدید جدی جامعه جهانی تلقی کرد و از هرگونه افشاگری در این رابطه از پای نایستاد تا بار دیگر و در زمانی دیگر و نسلی دیگر قربانی آنها نشوند.

(*) در تاریخ 29 اردیبهشت سال 1384 برابر با نوزدهم می 2005 سازمان دیدبان حقوق بشر یکی از معتبرترین نهادهای بین المللی با انتشار گزارش مفصلی پرده از جنایات هولناک فرقه رجوی علیه اعضای خود برداشت که بسرعت مورد توجه رسانه های جهان قرار گرفت. این گزارش نشان میدهد که چگونه اعضای ناراضی که از سیاست ها و اعمال غیر دموکراتیک مجاهدین انتقاد نموده و یا قصد خود را برای ترک گروه اعلام میکردند مورد شکنجه و ضرب و جرح قرار گرفته و زندانی میشدند.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خیالپردازی کسب و کار رجوی (مجاهدین خلق) است

 

 

سیدحجت سیداسماعیلی، عضو پیشین شورای مرکزی مجاهدین، ایران دیدبان، پانزدهم نوامبر 2012
http://irandidban.com/fa/ViewPoint-خیالپردازی%20کسب%20و%20کار%20رجوی%20است/18291

 

اینکه تحلیل های رجوی در مورد انتخابات آمریکا باز هم غلط از آب درآمد چیز جدیدی نیست و سالهاست که رجوی به این بیماری مزمن خیالبافی و خیالپردازی بجای پرداختن به واقعیت های سرسخت روز دچار شده و فاصله ای به اندازه سالهای نوری بین آنچه که رجوی خوشش می آید و دوست دارد اتفاق بیفتد با آنچه که واقعیت محض خوانده میشود وجود دارد.

رجوی دوست داشت در انتخابات آمریکا هم ، آنچه که رویاها و اندیشه های فرقه گرایانه او را شکل میدهد اتفاق افتاده و جناح جنگ طلب یعنی رامنی که از دیدگاه رجوی مقدمه جنگ آمریکا علیه ایران است ، پیروز شود.

استراتژی رجوی همیشه روی عواملی خارج از حیطه کنترل و توانمندیهای مجاهدین و تنها بر روی وهم و خیالپردازی های ابلهانه شخص رجوی سوار بوده و همچنان در این مسیر طی طریق میکند.

رجوی از همان آغاز انقلاب سال 1357 نیز دچار چنین توهماتی که محور اصلی آن را شیفتگی برای کسب قدرت شکل میداد بود و در این میان این تنها مردم ایران و نیروهای سیاسی مستقل و ملی بودند که بهای خونین آنرا پرداخته اند.

اما در گذز زمان این بیماری در شخص رجوی مزمن شده و از او و سازمان مجاهدین چیزی را ساخت که هم اکنون بعنوان یک پدیده نادر که تنها در دستگاه فرقه گرایی قابل تبیین و تحلیل است را پیش روی همگان قرار داده است.

رجوی که مثل همیشه روی جناح جنگ طلب آمریکا و اسرائیل حساب باز کرده بود عقیده داشت سیاست اوباما شکست خورده است و تمامی مردم آمریکا به سمت رامنی کشیده شده اند. از طرفی لابی های اسرائیلی در آمریکا هم هرگز نخواهند گذاشت که اوباما مجددا سر کار بیاید. چرا که حضور قدرتمند جمهوری اسلامی ایران در منطقه خاورمیانه بزرگترین تهدید دولت غیر قانونی اسرائیل است و اسرائیل آنرا تحمل نخواهد کرد.

رجوی در تحلیل های خیالپردازانه خود دوران بعد از انتخاب رامنی را نیز اینگونه تفسیر میکرد: رامنی دو تابلو در پیش رو خواهد داشت، تابلوی اول اینکه با ایران وارد جنگ شود که این حالت هم به نفع مردم آمریکا و هم به نفع مقاومت ایران و هم به نفع اسرائیل خواهد بود. تابلوی دوم اما اینکه همین سیاست فعلی را در قبال رژیم ادامه دهد که در این صورت مخالفتهای زیادی با او صورت خواهد گرفت، بنابراین احتمال آن نیز بسیار ضعیف است.

البته این اولین بار نیست که تحلیل ها و استراتژی که رجوی در پیش گرفته است با شکست روبرو میشود ولی تنها چیزی که در این میان باعث تاسف و تعجب است اینکه رجوی البته اگر وی را بشود بعنوان یک رهبر سیاسی نامید تا کجا باید از خود راضی و خود محور باشد که در طول سی و اندی سالی که از انقلاب مردم ایران میگذرد حتی ساده ترین انتقادی را نیز از خود نکند و تماما عواملی بیرونی و اعضای مجاهدین را مقصر اصلی شکست های بی پایان خود بداند. در حالیکه آنچه که در دنیای متمدن امروزی عرف است و از اصول خدشه ناپذیر دموکراسی شناخته میشود این است که همیشه مدیران نالایق و حتی مدیران لایق اگر در هر تشکلی اعم از دولتی و یا حزبی خطایی را مرتکب شوند که حتی ضایعات آن در حداقل باشد بلافاصله استعفا داده و با روی باز به اشتباهات و خطاهای خود اقرار نموده و از مردم عذر خواهی میکنند. چه برسد که این خطاها ضایعات جبران ناپذیر انسانی را هم در پی داشته باشد و خونهای بی گناهی هم ریخته شود.
به همین دلیل است که شخصیت رجوی تنها با آدم هایی مثل هیتلر، استالین ، موسولینی، پُل پت و اعجوبه های قرن حاضر یعنی طالبان و معمر قذافی قابل قیاس است.

در اینجا لازم است به برخی از تصمیم گیریها، و تحلیل های خیالپردازانه رجوی در طول سی سال گذشته اشاره ای کوتاه داشته باشم که جز شکست خفت بار، و از دست رفتن سرمایه های عظیم انسانی چیز دیگری را برای سازمان و مردم ایران به ارمغان نیاورده است.

1 - در سی خرداد سال 1360 سازمان مجاهدین به رهبری رجوی جنگ مسلحانه علیه دولتی را اعلام کرد که با رای اکثریت قاطع 98 درصدی به نظام جمهوری اسلامی در ایران بر سر کار آمده بود. همچنانکه مهدی ابریشمی نیز بعدها در یکی از سخنرانی هایش گفته بود تصمیم اعلام جنگ مسلحانه چیزی بود که تنها شخص مسعود میتوانست در رابطه با آن تصمیم بگیرد. بنابراین تحلیل رجوی این بود که دولت در عرض تنها شش ماه سقوط خواهد کرد و بدین ترتیب رجوی میتواند بر اریکه قدرت تکیه زند. بنابراین نه تنها این اتفاق نیفتاد بلکه انبوه خونهای بی گناهی هم در این رابطه به زمین ریخت.

2 - در سال 1362 و بدلیل شکست کامل رجوی در آنچه که آنرا «جنگ چریک شهری» با هدف «زدن سرانگشتان رژیم» می نامید مجبور شد به دامن صدام پناه برده و نیروهای خود را از ایران خارج و در خاک عراق مستقر کند.

3 - رجوی در خاک عراق و در سال 1363 - 1364 به این جمعبندی رسید که بدلیل کم بها دادن به جمهوری اسلامی فاتحه جنگ چریک شهری خوانده شده است و اعلام کرد که ما وارد مرحله جدیدی از جنگ با جمهوری اسلامی ایران شده ایم و باید عملیات منطقه ای را سازمان بدهیم و چه شعارها و آینده درخشانی را که از این کشف جدیدش به نیروها نمی داد و نهایتا، سازمانِ کار پیشمرگه های مجاهد خلق و جنگ منطقه ای در کردستان عراق شکل گرفت.

4 - پس از مدتی این خط جدید هم به دور کور افتاد و نهایتا رجوی درخرداد ماه سال 1365 به عراق آمد و در پائیز همان سال طی پیامی به نیروها ی سازمان گفت : ما از «مرحلۀ تدارک برای سرنگونی» خارج شده و وارد «مرحله سرنگونی» رژیم شده ایم و نهایتا نیز و در راستای تحققق تحلیلی که داشت ، ارتش آزادیبخش را تشکیل داد.

5 - در سال 1376 رجوی تضاد انزوای خود در عراق و ابتر بودنش در خصوص پیوستن نیرو به ارتش خود ساخته اش را اینبار به شکل دیگری توجیه کرد و باز علت اصلی را به گردن جمهوری اسلامی و جنگ ایران و عراق انداخت که هواداران ما به این دو دلیل نمی توانند به ارتش به پیوندند و باید مسیر آنها را برای ورود به خاک عراق باز کنیم . رجوی تحلیل میکرد: وقتی این همه نیرو پشت مرزها منتظر ما هستند و اگر ما بتوانیم آنها را وارد قرارگاه اشرف کنیم چه ارتشی قوی خواهیم داشت و چه ها خواهد شد ؟ ولی در عمل تنها به تعداد انگشتان یک دست هم نیرو وارد ارتش نشد و در عوض انبوهی کشته و مفقود بر دست سازمان گذاشت و نیروهایی را هم که باصطلاح واحد های راهگشا با خود آورده بودند چوبانانی بودند که توسط این واحدها در مرز ربوده شده بودند که خود داستانهای غم انگیز دیگری دارد.

6 - در تابستان سال 1377 همزمان با تغییرات سازماندهی و تغییر مراکز سابق به ارتش های جدید، رجوی اعلام کرد که ارتش وارد مرحله «آمادگی برای سرنگونی» شده است که اصطلاحا آنرا «آ77» می نامید. یعنی آمادگی برای سرنگونی در سال 1377. ولی کسی نبود تناقض حرفهای رجوی را بهش یادآوری کند مبنی بر اینکه شما که این حرف را در سال 1365 زدید و گفتید وارد مرحله سرنگونی شده ایم حال بعد از گذشت دوسال مجددا می گویید وارد مرحله آمادگی برای سرنگونی شده ایم ؟ !

7 - در سال 1378 هم رجوی طی نشستی با تحلیل شرایط سیاسی ایران اعلام کرد که ما از «مرحله آمادگی »عبور کرده و وارد فاز «مرحله سرنگونی » شده ایم. بنابراین باید دستگاه ارتش وارد عملیات عمق و نامنظم شود. جل الخالق این همه تناقضگویی ؟ !

8 - در بحران عراق و در پائیز و یا زمستان سال 1381 بود که رجوی برای کل ارتش نشست گذاشت تا شرایط عراق و بحرانی را که دامنگیر عراق و باطبع آن سازمان شده را بررسی کند.
در این نشست تنها کسی که تحلیل میکرد که آمریکا اول به افغانستان حمله میکند و سپس به عراق ، شخص خود رجوی بود . حتی در رای گیری که خود رجوی از جمع حاضر در نشست کرد با کمال تعجب اکثریت نظرشان این بود که آمریکا اول به عراق حمله خواهد کرد و جالب توجه تر از همه اینکه کسانیکه این نظر را داشتند افرادی بودند که بر خلاف رجوی نه به منبعی و نه به انواع و اقسام تحلیل های بین المللی که مستمر در اختیار رجوی قرار میگرفت دسترسی داشتند . ولی رجوی ضمن سرکوب همه آنان همچنان روی نظر و عقیده خود پای می فشرد و حتی تعداد اندک کسانی هم که جرات پیدا کرده و پشت میکروفون از نظرات خود دفاع میکردند بشدت توسط شخص رجوی و مسئولین سرکوب و هو میشدند.

9 - رجوی در مورد جنگ ایران و عراق همیشه تحلیل میکرد که جنگ شیشه عمر رژیم است و اگر از آن دست بکشد سرنگون خواهد شد و به همین دلیل هم در اغلب نشست ها این جمله را تکرار میکرد که : " . . . ما همیشه به صاحب خانه (صدام حسین) گفته ایم لطفا بفرمائید صلح کنید و اصلا ملاحظه ما را هم نکنید . . . " رجوی میگفت جنگ در ماهیت این رژیم است به همین دلیل رژیم نمی تواند آتش بس را بپذیرد و اگر بپذیرد سرنگون خواهد شد.
ولی طی این سالها دیدیم که رژیم آتش بس را پذیرفت و آب از آب هم تکان نخورد و نهایتا هم این صدام بود که سقوط کرد و مجاهدین هم بازنده اصلی این بازی شدند.

10 - رجوی در تاریخ 5 فروردین 86 در پیامی ضمن تکرار حرفهای همیشگی خود به نکاتی اشاره داشت که در ردیف همان تحلیل های خیالپردازانه اش بود که صرفا مصرف داخلی داشته و تعهد سپاری مجدد اعضا برای ماندن در سازمان از جمله اهدافی بود که رجوی قصد داشت آنرا عملی کند.

رجوی در پیام خود از "تدبیر خود به دست شراب دو ساله پس از چهل سال رنج و غصه" صحبت کرده بود و در آن مقطع سوال این بود که طی دو سال آینده چه اتفاقی خواهد افتاد ؟ که رجوی اینقدر روی آن حساب باز کرده و به آن امید بسته است.

درج تعهد نامه ای تحت عنوان : " تعهد تک تک ما به حمایت از مقاومت، سد سدیدی در برابر استبداد آخوندی است" در تاریخ جمعه 27 بهمن 1385 برابر با 15 فوریه 2007 در سایت همبستگی ملی دست رجوی را بیشتر رو کرد. در این تعهد نامه از همگان خواسته شده بود تا "در این کارزار شرکت کرده و جملگی تعهد بدهند".

بدین ترتیب درخواست دادن تعهد همگانی در سایت همبستگی ملی و "شراب دوساله" نشان داد که در آن مقطع نیز تحلیل خیالپردازانه رجوی این بود که همه چیز باید تا پایان دوران ریاست جمهوری جرج بوش که دوسال به اتمام آن باقی مانده است تعیین تکلیف شود و از نیروها میخواست تا آن مقطع در کنار سازمان بمانند که این هم در عمل اتفاق نیافتاد.

واقعیت این است رجوی اعتقاد داشت دوران زمامداری بوش که دو جنگ عراق و افغانستان را به مردم این کشورها تحمیل کرده بود در دو سال باقیمانده از حکومتش خواهد توانست جنگ دیگری را و اینبار علیه مردم ایران سازمان دهد و به همین دلیل دو سال آخر حکومت جنگ طلبان به نمایندگی جرج بوش برای مجاهدین از اهمیت خاصی برخوردار بود تا به قول مسعود مجاهدین بتوانند سلاح های از دست رفته شان را اینبار از دست ارتش آمریکا تحویل گرفته و ماجراجویی های جدیدی را در مرزهای ایران آغاز کنند. بدین ترتیب رجوی چشم انداز جنگی را ترسیم میکرد و در باغ سبزی را نشان میداد که هرگز نه اتفاق افتاد و نه دیده شد.

تحلیل های غلط و موضعگیری های ضد مردمی رجوی که تنها میتواند در راستای منافع حقیر و پستی چون بدست گرفتن قدرت سیاسی به هر قیمت توجیه گردد از سوی مجاهدین کم نبوده و پایانی هم ندارد.

در حال حاضر نیز اگر به پایگاههای خبری مجاهدین نظری بیفکنیم انبوه از این موضعگیری های هدف دار را بخوبی میتوان یافت که پای در ماهیت خشونت طلبی مجاهدین و یا بقول خودشان "جرقه و جنگ" دارد.

در مقطع فعلی هم حمایت مجاهدین از تروریسم در خاک عراق و کشور سوریه ابعاد جدیدی از تمایلات بنیادین مجاهدین به خشونت و جنگ طلبی را نشان میدهد. بنحویکه که تاکنون در هیچ گروه ایرانی این حد از انحطاط و دگردیسی در عمل به تروریسم و خشونت گرایی دیده نشده است و در تاریخ معاصر ایران نیز بی سابقه است. که در این رابطه میتوان به موارد زیر اشاره کرد.

«طارق الهاشمی» که در حال حاضر منفورترین چهره تروریستی در خاک عراق است به چهره ای محبوب اما در رسانه های مجاهدین تبدیل شده است. حمایت از این چهره سوخته و منفور و منزوی در میان مردم عراق که خود وی نیز مجبور به اقرار در این رابطه شده است حاکی از خالی بودن جیب مجاهدین از حمایت های سیاسی در عراق است که همیشه روی اسب بازنده شرط بندی میکند.

معاون فراری رئیس‌جمهور عراق که به لطف دوحه، ریاض و آنکارا از اجرای حکم اعدامش گریخته، و برای سومین بار نیز حکم اعدام غیابی وی توسط سیستم قضائی عراق صادر شده است از عدم حمایت کافی دولت‌های عربی از خود ابراز نارضایتی کرد.
در تاریخ 21/08/1391 و به گزارش پایگاه خبری «الجزیرة»، «طارق الهاشمی» معاون اول فراری رئیس جمهور عراق که مجاهدین او را همچنان بعنوان معاون رئیس جمهوری عراق به رسمیت می شناسند، در مورد اتفاقات اخیر از نبود حمایت عربی از خود ابراز تأسف کرد و گفت او «رها شده تا به تنهایی با تقدیر خود روبرو شود» . . . به همین دلیل در معادلات سیاسی جایی ندارم.»

در مورد تحولات کشور سوریه هم مجاهدین همین سیاست را پیش گرفته و بطور علنی از تروریسم تحت عنوان «مجاهدان سوریه» حمایت میکنند تا شاید از این رهگذر هم بتوانند نظر آمریکا را بخود جلب کنند تا راه خروج از بن بست مرگباری که خود آن را بوجود آورده اند بیابند.

در همین رابطه گفتنی است که در پی اقدامات ضد انسانی ارتش آزادی سوریه و کشتن مردم و سربازان اسیر و انتشار فیلم آنها به دفعات مختلف در شبکه های اجتماعی ، این عمل واکنش های مختلفی را بدنبال داشت که از جمله مهمترین آن "جنایت جنگی" قلمداد نمودن این عمل توسط سازمان ملل بود.

در همین رابطه در تاریخ 14/08/1391 هیثم ابو سعید سفیر سازمان و کمیساریای حقوق بشر بین المللی در خاورمیانه در گفتگو با تلویزیون سوریه به دست داشتن قطر، عربستان و ترکیه در حوادث و ناآرامی های سوریه اشاره کرد و گفت دخالت عربستان و قطر در آنچه در سوریه جریان دارد، بسیار آشکار است و آنها این مسئله را از طریق رسانه ها علنا مطرح می کنند.

سفیر سازمان و کمیساریای حقوق بشر بین المللی در خاورمیانه تاکید کرد کشورهای حامی تروریسم مسئول هر قطره خونی هستند که در سوریه ریخته می شود. وی اعلام کرد : 95 درصد افراد مسلح غیر سوری بوده و کشورهای عربستان سعودی ، قطر و ترکیه مسئول خونریزی در خاک سوریه هستند. بنحویکه در ادامه و تداوم این جنایت ها در تاریخ

دوم نوامبر 2012 رادیو فرانسه اعلام کرد که سازمان ملل، ارتش آزاد سوریه را متهم به جنایت جنگی کرده است.

بدین ترتیب آنچه که محور فریبکاری رهبری مجاهدین را طی این سالها شکل داده و میدهد و به طرق مختلف نیز بیان میشود طلبکاری رهبری مجاهدین از غرب بخاطر ممانعت از سرنگونی رژیم از یک سو و پیروزی قریب الوقوع مجاهدین از سوی دیگر است. تا بدین ترتیب ضمن لاپوشانی تحلیل های غلط رهبری مجاهدین تمامی مشکلات را نیز به دوش «کم کاری» اعضای سازمان و در راس همه اینها بویژه آمریکا که باید بجای حمله به عراق و افغانستان به ایران حمله میکرد، انداخته شود.

ضمن اینکه تعهد سپاری مستمر ایدئولوژیکی از نیروها توسط رهبری سازمان بعنوان وجه بارز و روش شناخته شده ای است که در تمامی فرقه ها از جمله مجاهدین بخوبی بکار گرفته میشود که میتواند در فضای بسته تشکیلات مجاهدین و با مناسبات فرقه نقش بی بدیلی در تمکین اعضا از سازمان را در پی داشته باشد.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مجاهدین خلق (فرقه رجوی) و بازی دوسرباخت

 

 

سیدحجت سیداسماعیلی، عضو پیشین شورای مرکزی و ستاد اطلاعات مجاهدین، ایران دیدبان، بیست و ششم اکتبر 2012
http://irandidban.com/fa/ViewPoint-مجاهدین%20و%20بازی%20دوسرباخت%20/18252

 

پیشینه بحث:

ساعت یک بامداد یکشنبه 26شهریور هفتمین ستون از ساکنان قرارگاه اشرف به لیبرتی رفتند. بدین ترتیب مجاهدین آخرین گام برای خروج از لیست گروههای تروریستی آمریکا که شرط آن بسته شدن قرارگاه اشرف بود را برداشتند.

این موضوع با استقبال شدید سازمان ملل متحد همراه شد و در تاریخ 27/06/1391 کوبلر با استقبال از این که این تعداد از ساکنان اشرف به اردوگاه لیبرتی منتقل شدند، این امر را با توجه به نزدیک شدن به پایان روند انتقال، گامی مهم توصیف کرد و افزود: ناظران سازمان ملل به نظارت‌شان بر روند انتقال سایر افراد باقی‌مانده ادامه خواهند داد.

در همین رابطه به گزارش خبرگزاری رویترز، «ویکتوریا نولاند» سخنگوی وزارت خارجه آمریکا نیز در تاریخ 30/06/1391 در بیانیه‌ای اعلام کرد: خروج آخرین گروه از اردوگاه اشرف مرحله بسیار مهمی در تلاش‌ها برای دستیابی به یک راه‌حل بشردوستانه پایدار درباره این مسئله است.

هنوز دو روزی از انتقال هفتمین گروه از مجاهدین به لیبرتی نرسیده بود که مجاهدین دست بکار شده و تلاش کردند در بیست و یکمین اجلاس شورای حقوق بشر ملل متحد که در تاریخ 18سپتامبر ۲۰۱۲ (28شهریور ۱۳۹۱) در ژنو برگزار شده بود در قسمت سخنرانی سازمانهای غیردولتی و از طریق سخنرانی نماینده انجمن بین المللی حقوق بشر زنان ارگانهای ذیربط سازمان ملل را به اعلام لیبرتی به عنوان کمپ پناهندگی فرا بخوانند. این کنفرانس در روز بعد نیز با سخنرانی تعدادی از حامیان سیاسی مجاهدین که از ایده مجاهدین برای اعلام لیبرتی به عنوان کمپ پناهندگی پشتیبانی و حمایت میکردند ، ادامه داشت.

در تاریخ 31/06/1391 ( 21 سپتامبر 2012) خبرگزاری ها اعلام کردند که آمریکا قصد دارد سازمان مجاهدین را از لیست گروههای تروریستی خود خارج کند در همین رابطه "هیلاری کلینتون" وزیر امور خارجه امریکا در ساعات پایانی روز جمعه (31/06/1391) کنگره امریکا را از این تصمیم مطلع نمود.

اعلام علنی وزارت امور خارجه آمریکا مبنی بر قصد آمریکا برای خارج ساختن مجاهدین از لیست گروههای تروریستی ، باعث شد بار دیگر رهبران مجاهدین به میدان بیایند تا با بهره برداری از این اقدام آمریکا آنرا یک پیروزی بزرگ سیاسی برای تشکیلات مجاهدین قلمداد کنند. مریم رجوی بلافاصله با خبرگزاری آسوشیتدپرس مصاحبه کرد و این اقدام آمریکا را بهم خوردن توازن قوا در داخل ایران و به نفع مجاهدین تعبیر کرد و سیل تبریکات چه از جانب اعضای باصطلاح شورای ملی مقاومت مجاهدین و چه از جانب حامیان سیاسی آنها به سوی مریم رجوی سرازیر شد. البته شور و فطور مجاهدین برای بدست آوردن چیزی که یک پیروزی بزگ نامیده میشد زیاد دوام نیاورد.

در تاریخ 28 سپتامبر 2012 (هفتم مهر 91) وزارت خارجه آمریکا با صدور اطلاعیه ای ضمن اینکه رسما سازمان مجاهدین را از فهرست گروه های تروریستی این کشور خارج کرد اعلام نمود که: "حذف نام سازمان مجاهدین خلق به این معنی نیست که ما (دولت آمریکا) سابقه فعالیت های این گروه را از یاد برده ایم؛ فعالیت هایی که به کشتن شهروندان آمریکایی در ایران در دهه ۷۰میلادی انجامید ، حمله ای که در داخل خاک آمریکا در سال ۱۹۹۲ توسط این گروه صورت گرفت؛ همچنین با توجه به بدرفتاری هایی که این سازمان با اعضای خود کرده است."

علاوه بر این به گزارش آسوشیتدپرس، روز جمعه (هفتم مهر 91) یکی از مقام‌های ارشد وزارت خارجه آمریکا هم در مصاحبه با خبرنگاران گفت : خارج کردن سازمان مجاهدین خلق از لیست یادشده به این معنی نیست که آمریکا و این سازمان در جبهه مشترکی در برابر جمهوری اسلامی ایران قرار دارند.

این مقام آمریکایی افزود: به باور واشینگتن، مجاهدین خلق گروهی نیست که به عنوان یک نیروی اپوزیسیون قادر به اشاعه ارزش‌های دموکراتیک در ایران باشد. وی با اشاره به سازمان مجاهدین خلق گفت که «این گروه در تصویری که ما از آینده ایران داریم جایی ندارد.»

گفتنی است تاکنون نیز مقالات و تحلیل های مندرج در سایت های خبری معتبر نشان میدهد که خارج ساختن نام مجاهدین خلق از فهرست گروههای تروریستی وزارت خارجه آمریکا، در بسیاری از کشورها و در میان کارشناسان و حتی افکار عمومی آمریکا و رسانه‌های این کشور نیز با واکنش های منفی همراه بوده است. در حقیقت بیش از آن که حذف نام این گروه از لیست مورد توجه قرار گیرد، اقدام آمریکا و اهداف و نیات آن بود که زیرذره بین قرار گرفت و اهمیت یافت.

نتیجه اینکه به نظر می‌رسد دولت آمریکا خود به عکس العمل هایی که ممکن بود در این رابطه نشان داده شود واقف بود و سکوت وزارت خارجه آمریکا نیز در قبال تمامی این واکنشها مؤید همین معناست، ضمن یادآوری مجددا این نکته که بیانیه اعلام وضعیت جدید برای مجاهدین توسط وزارت خارجه آمریکا نیز به گونه‌ای تنظیم شده بود که در نظرداشت سوابق این گروه را از سوی دولت آمریکا یادآوری کند.

از سوی دیگر خروج نام مجاهدین از لیست گروههای تروریستی در محافل اپوزیسیون ایرانی و مخالف مجاهدین نیز با انعکاسات و عکس العمل های منفی همراه بوده است.

بدین ترتیب اظهارات مقامات وزارت خارجه آمریکا و عکس العمل های منفی در محافل ایرانی و غیر ایرانی در خصوص مجاهدین مثل آب سردی بود که بر سر رهبری مجاهدین که خودش را برای آویزان شدن تمام عیار به آمریکا آماده کرده بود ریخته شود. چرا که مجاهدین کیسه گشادی برای بهره برداری سیاسی از موضوع خروج از لیست گروههای تروریستی دوخته بودند که بدین ترتیب ناکام ماند و فروکش کردن زود هنگام اخبار خروج از لیست گروههای تروریستی در سایت های خبری و رسمی مجاهدین نیز حاکی از شکست فضاحت بار مجاهدین در این عرصه و فروکش کردن هیجانات کاذبی بود که خود آنرا بوجود آورده بودند.

بدین ترتیب مجاهدین که بواسته بحران انسانی قرارگاه اشرف طی دهسال گذشته در معرض توجهات رسانه های بین المللی قرار گرفته بودند با موضع گیری رسمی وزارت خارجه آمریکا و یادآوری مجدد سوابق ننگین گذشته آنان بویژه در حیطه مناسبات فرقه ای و بدرفتاری با اعضای این گروه بمثابه حبابی بود که ترکید.

بعبارت دقیق تر مجاهدین هم چوب را خوردند و هم پیاز را. هم قرارگاه اشرف بمثابه ظرف استراتژی و ایدئولوژیکی شان را از دست دادند و هم نتوانستند سوابق ننگین خود در اقدامات خشونت آمیز، تروریستی و وطن فروشی شان را طی سی سال گذشته پاکسازی کنند.

سمت و سوی فعالیت های فعلی مجاهدین

مطابق آنچه که فوقا گفته شد خروج از لیست گروههای تروریستی که رهبری مجاهدین سرمایه گذاری زیادی روی آن کرده بود بمثابه شهابی بود که تنها لحظاتی را در آسمان مجاهدین درخشید و سپس خاموش شد.

عدم موضعگیری های جدی توسط رهبران مجاهدین و اختصاص تنها یک دو صفحه اعتراض به موضعگیری مسئولین وزارت خارجه آمریکا در رسانه های مجاهدین و عبور بی سروصدا از کنار آن خود حاکی از شکست خفت بار مجاهدین در این عرصه است. بنحویکه گویی نه قرارگاه اشرفی بود و نه ارتش آزادیبخشی.

سکوت و تلاش مجاهدین برای زیرآبی زدن و پاک کردن سه دهه خیانت شان بعد از بسته شدن درب قرارگاه اشرف نیز قابل توجه است.

در این رابطه پیام زهره اخیانی مسئول اول مجاهدین در 14 مهر 91 بمناسبت خروج مجاهدین از لیست گروههای تروریستی نشان میدهد که چگونه رهبری مجاهدین و البته اینبار شاید بدلیل شرمساری ! از زبان «مسئول اول سازمان» میخواهد با یک جهش به دوران فاز سیاسی، از بین رفتن «ارتش آزادیبخش ملی ایران» که یادآور سه دهه خیانت خونبار رجوی در حق مردم ایران و اعضای سازمان و مزدوری به بیگانگان است را ماست مالی کند.

در نقل بخشی از پیام زهره اخیانی در سایت مجاهدین آمده است: " . . . مسئول اول مجاهدین جوانان دلیر میهن و «ارتش بزرگ آزادی ملت ایران» را . . . به خیزش و قیام و اعتراض و برخاستن در هر کوی و برزن فراخواند . . . " . همچنانکه پیداست دیگر از نه از «ارتش آزادی بخش ملی بازوی استوار و پر اقتدار خلق قهرمان ایران» خبری است و نه از اشرف و «اشرف نشان» .

حال اگر نگاهی به رسانه های مجاهدین و بویژه سایت رسمی این سازمان طی یک ماه گذشته و بعد از سرفصلی که فوقا اشاره گردید بکنیم خواهیم دید که آن پروپاگاندای مجاهدین که در خصوص موضوع تخلیه قرارگاه اشرف شکل گرفته بود دیگر درش تخته شده است.

بنابراین مجاهدین تلاش کردند در سرفصل جدید بعد از خروج لیست گروههای تروریستی و با از دست دادن قرارگاه اشرف بار دیگر به سیاق گذشته با چندین گام به پس فعالیت های خود را حول موضوعات داخل کشور متمرکز کنند. ضمن اینکه از موضوعات مورد علاقه آمریکا در منطقه خارومیانه از جمله بحران سوریه نیز غافل نبوده و ضمن توجیه ایدئولوژیک - تشکیلاتی حرکت جدید خود مبنی بر اینکه «سرنگونی جمهوری اسلامی ایران از سوریه میگذرد» و فضای شبکه های مجازی از جمله فیسبوک را هم پر کرده است، همچنان منتظر دستور آمریکا در حمایت عملی از تروریست های سوریه بسر میرند. هرچند اخبار زیادی از آموزش نیروهای مجاهدین توسط آمریکا و حضور آنها در مرز سوریه و لبنان بگوش هم بگوش میرسد . نتیجه اینکه طی یکماه گذشته و بعد از سرفصل بسته شدن درب قرارگاه اشرف، مجاهدین فعالیت های خود را حول موضوعات زیر متمرکز کرده اند ضمن اینکه وارد شدن در جنگ سیاسی با سلطلنت طلبان به رهبری رضا پهلوی در قالب کردن تمام و کمال خود به آمریکا در نیز مد نظر داشت.

1- تلاش برای تبدیل کمپ لیبرتی به یک کمپ پناهندگی بواسطه فعال کردن حامیان سیاسی شان در کشورهای اروپائی ، عراق و آمریکا. از فراخوان به کمیسر عالی حقوق بشر و کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد برای اعلام لیبرتی به عنوان کمپ پناهندگی در 28 شهریور گرفته تا «تجمع حامیان تغییر در عراق» که از سازمان ملل متحد خواسته اند تا لیبرتی را به عنوان کمپ پناهندگان اعلام نماید که طی یک ماه گذشته بالغ بر 13 مورد از اینگونه فعالیت ها توسط مجاهدین به ثبت رسیده است.

این موضوع برای مجاهدین آنقدر حائز اهمیت است که مجاهدین تلاش میکند در هر موضوع با ربط و یا بی ربط ، اینکه «لیبرتی باید بعنوان کمپ پناهندگی اعلام شود» را مطرح کنند . در همین رابطه نامه انتقاد آمیز مورخه 25/ مهر/ 91 مجاهدین به آقای مارتین کوبلر در خصوص ملاقات ایشان با آقای دانایی فر سفیر ایران در عراق که در تاریخ 15 مهر 91 صورت گرفت نیز در خور توجه است .

در این نامه، مجاهدین ضمن مقدمه چینی و آسمون ریسمون بافتن های مضحک نهایتا به همان حرف اصلی خود را زده و از آقای کوبلر خواسته اند: " . . . لیبرتی باید به عنوان کمپ پناهندگی به رسمیت شناخته شود تا حقوق ساکنانش از جمله حق مالکیت و فروش اموالشان محترم شمرده شود. "

2- تلاش برای فروش این اموال به طریق ممکن (طرح واهی قرارداد کمپانی انگلیسی برای خرید اموال قرارگاه اشرف)

3- تمرکز دادن به فعالیت های داخل از جمله حول زندانیان سیاسی

4- سواستفاده از نوسانات ارزی و ایجاد اغتشاش در برخی بحرانهای داخلی .

5- همراهی فله ای و حمایت علنی با کلیه تحریم های اتحادیه اروپا و آمریکا و هرگونه موضعگیری سیاسی در سطح بین المللی علیه ایران از جمله در موضوعات هسته ای و حقوق بشری.

6- حمایت علنی از گروههای تروریستی و خشونت طلب در سوریه .

نتیجه گیری:

1- مجاهدین تلاش میکنند در عرصه بین المللی و توسط حامیان سیاسی شان، سازمان، بعنوان تنها آلترناتیو جمهوری اسلامی ایران توسط آمریکا به رسمیت شناخته شود .

2- بعد از تخلیه قرارگاه اشرف و خروج نام مجاهدین از لیست گروههای تروریستی آمریکا ، بنظر میرسد از این پس مسئولیت حقوقی (پذیرش در کشورهای ثالث و . . . ) مجاهدین تماما با خود سازمان ملل است و آمریکا دیگر مثل سابق نمی خواهد زیاد در این رابطه خودش را درگیر کند امری که به هیچ وجه مورد علاقه مجاهدین نیست.

3- هدف مرحله ای مجاهدین، اعلام لیبرتی بعنوان کمپ پناهندگی است ولی علیرغم تلاش گسترده مجاهدین هنوز هیچ موفقیتی در خصوص اعلام لیبرتی بعنوان کمپ پناهندگی بدست نیامده است که حاکی از بی توجهی بین المللی به موضوع مجاهدین پس از فروکش کردن تخلیه قرارگاه اشرف بویژه از سوی آمریکاست.

4-تمرکز مجاهدین به موضوعات داخل کشور و فعالیت در این حوزه بویژه موضوع زندانیان سیاسی و تلاش برای ایفای نقشی تاثیرگذار در بحران های داخلی که ناشی از تلاش مجاهدین برای پر کردن خلاء شکست سه دهه استراتژی «جنگ آزادیبخش نوین» در خاک عراق است. بدین ترتیب رهبران مجاهدین میخواهند خلاء نداشتن پایگاه اجتماعی و عدم مشروعیت سیاسی شان را با یک زیرآبی بزرگ به اندازه سه دهه حضور خیانت بار در خاک عراق با نامیدن « ارتش بزرگ آزادی ملت ایران» بجای«ارتش آزادیبخش ملی » پر کنند. بویژه اینکه توجه جهانی نیز که ماحصل آن در رسانه ای شدن موضوع مجاهدین در تخلیه قرارگاه اشرف نمود عینی پیدا میکرد افت قابل ملاحظه ای داشته است.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ابقا در لیست گروههای تروریستی آمریکا، ترکیدن حباب فریبکاریهای سیاسی مجاهدین

 

 

سید حجت سیداسماعیلی، عضو سابق شورای مرکزی و ستاد اطلاعات مجاهدین، هشتم فوریه 2012:

 

سایت وزارت امور خارجه آمریکا در تاریخ هفتم فوریه 2012 جدیدترین لیست سازمانهای تروریستی را منتشر نمود.

طبق این لیست سازمان مجاهدین و ارتش آزادیبخش ملی همچنان بعنوان یک تشکیلات تروریستی در لیست وزارت امور خارجه ابقا شدند.

این گزارش که بتاریخ 27 ژانویه امسال تنظیم شده است، شاید مهر پایانی بر تمامی ادعاهای دموکراتیک مآبانه تشکیلات مجاهدین از یک سو و به اتمام رسیدن تاریخ مصرف چنین تشکیلات فرقه ای از سوی دیگر توسط آمریکا باشد.

مجاهدینی که بعد از صدام بیشتر از همه طرف حسابهایش در خدمت اطلاعاتی آمریکا و بویژه ارتش این کشور در خاک عراق بود نیز تاکنون کمکی به حال آنها نکرد.

مجاهدین که کمی پیشتر ، در سوم فوریه (14 بهمن 90) با آب و تاب فراوان خبر برگزاری کنفرانس در کنگره آمریکا و حمایت تعدادی از نمایندگان کنگره از مجاهدین را تحت عنوان "تضمین عدالت و حفاظت برای ساکنان اشرف" از سیمای آزادی پخش میکردند شاید کمتر به این موضوع فکر میکردند که چند روز بعد از آن وزارت خارجه آمریکا آنها را همچنان بعنوان یک گروه تروریستی در لیست گروههای تروریستی نگه داشت.

و باز به همین دلیل است که همسویی با سیاست های آمریکا ، کشورهای اروپائی و اسرائیل علیه ایران مثل تحریم های نفتی و مالی و یا در رابطه با بحرانهای بین المللی و منطقه ای مثل همسویی با آمریکا علیه کشور سوریه ، عدم انعکاس اخبار مربوط به خیزش مردمی در کشور های منطقه که حاکمان آنها حافظ منافع آمریکا هستند و . . . از جمله رفتارهای ناهنجار مجاهدین را شکل میدهد.

ولی در فراسوی تمامی ترفند های سیاسی مجاهدین، آنچه که خود را به وضوح بر مجاهدین تحمیل میکند واقعیت های انکارناپذیری است که مجاهدین سعی دارند چشم شان را بر آنها بپوشند و علیرغم انبوه خطا در راهی که رفته اند بازهم آنرا ادامه دهند و فرایند آن چیزی نیست جز اینکه : به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، امروز دانیل فراید، مشاور ویژه وزارت خارجه آمریکا در امور کمپ اشرف اعلام کرد : زمان آن فرا رسیده که مجاهدین خلق تصمیم بگیرند از پادگان اشرف به کمپ لیبرتی بروند.

به گفته وی دولت آمریکا از جابه‌جایی صلح‌طلبانه و موقت آنها در کمپ لیبرتی سپس بازاسکان دائم و نهایی ساکنین کمپ اشرف در ایران یا کشورهای ثالث استقبال و حمایت می‌کند.

بدین ترتیب ابقا در لیست گروههای تروریستی آمریکا از یک سو و موضع گیری صریح آمریکا در رابطه با تخلیه قرارگاه اشرف از سوی دیگر آب پاکی بر تمامی فریبکاریهای سیاسی مجاهدین ریخت و آنها را علیرغم سه دهه آویختن به دامن صدام و آمریکا خار و بی مقدار کرد.

واقعیت این است که مجاهدین هیچگاه یک تشکیلات دموکراتیک نبوده و نیستند. خشونت ورزی و تروریسم ، تقویت رفتارهای فرقه ای و فرد پرستانه ی درون تشکیلاتی، پایبند نبودن به اصول و اخلاق سیاسی ، لاجزم راهی جز تمکین به بیگانگان در پیش پای آنها باقی نگذاشت و صد البته رفتارهای گذشته مجاهدین و مناسبات درون تشکیلاتی آنها هرگز از چشم تیز بین طرف حسابهای خارجی مجاهدین هم بدور نبود.

مجاهدین تلاش میکنند برای رهایی از بن بستی که محصول سی و چند سال انحراف از خط و مشی بنیانگذاران این سازمان است، با آویختن به دامن آمریکا بعنوان آخرین راه حل و به شیوه های مشمئز کننده و غیر اخلاقی مشکل خود را حل کنند. چیزی که شاید در تاریخ معاصر ایران بی سابقه باشد که گروهی تا این حد مرزهای انحطاط را در هم نوردیده و حاضر باشد برای بقای خود که تنها راه در شرایط فعلی ، جلب حمایت آمریکا از آنهاست، دست به هرکاری بزند.

در ضمن یادآوری این موضوع هم به مجاهدین ضروری است که اگر امروز آنها صدها هزار دلار برای بدست آوردن حمایت غرب و خروج از لیست تروریستی آمریکا هزینه میکنند باید بدانند که هنوز هم از منابع نامشروعی بهره میگیرند که در اساس متعلق به ملت عراق است که در زمان حاکمیت صدام به مجاهدین اختصاص مییافت و آنها هم با خارج کردن دلارهای اهدایی صدام و سرمایه گذاری در اروپا و آمریکا چه از طرق قانونی و غیر قانونی توانسته اند به بقای خود ادامه دهند.

مجاهدین در بین تمامی آحاد مردم ایران و گروههای سیاسی بواسطه عملکردشان در گذشته به نماد خشونت و ترور تبدیل شده اند و بنابراین کمترین حمایت از چنین گروهی کافی است تا مخاطب را به یاد خشونت های بی حد و مرز تشکیلات فرقه ای مجاهدین هم در داخل ایران و هم در مرزهای ایران و عراق در زمان حضور آنها در خاک عراق بیندازد.

بنابراین دیوار بی اعتمادی بین مردم ایران و گروههای سیاسی با مجاهدین چنان قطور و بالاست که هیچگونه راه بازگشتی برای تشکیلات مجاهدین باقی نمی گذارد .

مجاهدین بدلیل تکیه بر حمایت بیگانگان و نداشتن هیچگونه مرزی با دشمنان مردم ایران ، تشکیلاتی نامشروع به حساب می آیند و طبیعتا مردم هم نمی توانند سرنوشت خود را با خشونت و وابستگی پیوند دهند. مگر آنکه آنها در نقطه ای بخواهند بر تمامی اعمال گذشته شان خط بطلان کشیده و آن را با شجاعت و شهامت تمام به نقد بشکند تا شاید بتوانند راهی به باریکی مو به سوی مردم ، بسوی تعامل و گفتمان عقلانی و منطقی باز کنند و البته شاخص چنین حرکت و حُسن نیتی هم در قدم اول رها کردن کسانی است که هم اکنون در قرارگاه اشرف و بعنوان گروگان در دستان رجوی دست و پا می زنند تا شاید مجاهدین را از مرگ محتوم ایدئولوژیکی که در چند قدمی آنهاست نجات دهد.

سید حجت سیداسماعیلی – 19/11/1390
عضو سابق شورای مرکزی و ستاد اطلاعات مجاهدین

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد