_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

تاملی بر اظهارات سخنگوی وزارت خارجه آمریکا درباره آینده مجاهدین خلق، فرقه رجوی

خطاب به حامیان مجاهدین: "اگر می خواهند ساکنان کمپ، زندگی بهتری داشته باشند، پاسخ در بیرون از عراق است."

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، سوم مارس 2013
http://www.mojahedin.ws/?p=9284

 

پاسخ های ویکتوریا نولاند سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا در کنفرانس مطبوعاتی در رابطه با حال و آینده مجاهدین و پس از اتفاقات ۲۱ بهمن حاوی نکات قابل تامل و در خلاف اهداف رجوی است که به همین دلیل سایت های سازمان کمتر به آن معطوف و در نهایت در حد یک اطلاع رسانی ساده برخورد و بعضا آن را مصادره به مطلوب کردند. مهمترین بخش این اظهارات یکی مربوط به ضرورت ترک خاک عراق و انتقال به کشورهای ثالث است؛ همچنین اعلام آمادگی آمریکا برای پذیرفتن تعدادی از اعضای سازمان به منزله دادن نوعی تضمین امنیتی به دیگر کشورها و هم به عنوان اقدامی نمادین که می تواند در ترغیب و تشویق سایر کشورها برای پذیرفتن مجاهدین مفید باشد. ضمن مرور این بخش ها نکاتی در خصوص این اظهارات لازم است که به آنها اشاره می شود. نولاند در بخشی از اظهارات خود در خصوص دادن تضمین امنیت و یا شرایط مورد ادعای مجاهدین که ظاهرا بر آن اصرار هم دارند، گفته است:

“در نشست های خصوصی برای حامیان مجاهدین هم گفته ام، اینکه اگر آنها امنیت این ساکنان را می خواهند، و اگر می خواهند آنها زندگی بهتری داشته باشند، پاسخ در بیرون از عراق است.”

این اظهارات فی النفسه و غیر مستقیم دلالت بر این معنی دارد که حامیان مورد نظر نولاند در تقابل با توافق نامه ۲۵ دسامبر به ماندن در عراق و ادامه وضع موجود یعنی بلاتکلیفی اصرار دارند. در بخش های دیگر اظهارات سخنگوی وزارت امورخارجه این تقابل و چالش بین رهبری سازمان و آمریکایی ها به اشکال دیگری خودنمایی و بروز می کند. این اظهارات در واقع امر حاکی از این است که تلاش های رهبری سازمان که به حامیان او در اروپا هم منتقل و به شکل دستور العمل صادر شده، اصرار بر ماندن در عراق و بازگرداندن اعضای سازمان به قرارگاه اشرف است. این بخش ازاظهارات نولاند بر این معنی دلالت بیشتری دارد:

“پاسخ ما به افراد ساکن در کمپ آزادی این است که از نظر ما به اشرف برنگردند. تنها راه حل صلح‌آمیز و پایدار برای این افراد، اسکان آن‌ها در خارج از عراق است و این بایستی موضوع اصلی برای تمام کسانی باشد که در این تلاش درگیرند.”

بخش دیگر اظهارات نولاند نشان می دهد که اراده رهبری سازمان برای ماندن در عراق بطور جدی از سوی ساکنان ترانزیت و در رفتار و تعاملات آنها با نهادهایی همچون کمیساریای عالی پناهندگان، نماینده ملل متحد، و همچنین مصاحبه ها و مکاتبات آشکار و نهان به چالش جدی میان آمریکایی ها و مجاهدین تبدیل شده است:

“اما مسئله دیگری که هست ادامه تشویق ساکنان کمپ است که بهترین گزینه، اسکان در خارج از عراق می باشد و این پیامی است که نیاز است همه ما مرتب ارسال کنیم.”

کنایه از اینکه علیرغم اطلاع رسانی و شفاف سازی در این خصوص همچنان تمایل مجاهدین بر ادامه این وضعیت و نشنیده گرفتن پیام صریح آمریکایی ها است. موضوع دیگری که در اظهارات نولاند به نوعی سانسور و لاپوشانی شده، دیدگاه های وزارت امورخارجه در رابطه با عاملین حمله موشکی به ترانزیت است که ضمن رد اتهام دست داشتن دولت عراق، با تاکید بر اهمیت دنبال کردن مسئله و یافتن و شناسایی عاملین آن شک و تردیدهای جدی در خصوص عاملین و شناسایی آنها دارد. وی می گوید:

“اینطور فهمیده ایم که دولت عراق به سرعت تحقیق در مورد حمله را در دستور کار قرار داده است. از دولت عراق می خواهیم با جدیت و بطور کامل تحقیقات را دنبال کرده و از تمامی امکانات برای افزایش امنیت کمپ، همگام با تعهدات خود و پای بندی به آنها، برای برقراری امنیت و حفاظت ساکنان استفاده کند.”

آنچه از این اظهارات برداشت می شود اینکه بر توجه بیشتر دولت عراق برای تضمین امنیت ساکنین ترانزیت تاکید دارد و نه بیشتر. اما مهمترین بخش این گفتگو به پیشنهاد خبرنگار در خصوص پیش قدم شدن آمریکا برای پذیرش تعدادی از اعضای سازمان به مثابه عاملی برای تشویق سایر کشورها برای پذیرفتن مجاهدین است. متن سوال و پاسخ سخنگوی وزارت امورخارجه را مرور می کنیم:

“سوال: آیا شما فکر می کنید آسانتر خواهد بود، و یا اصلا کمکی می کند، که اگر شما تعدادی از آنها را بپذیرید دیگر کشورها نیز از شما پیروی کنند؟

نولاند: باز هم می گویم، وقتی باری تقسیم شود، معمولا نتیجه بهتری دارد. در حال بررسی هستیم ببینیم چکار می توانیم بکنیم.”

پیشتر در یادداشتی با عنوان تعامل ملل متحد با آمریکا راه حل انتقال نهایی مجاهدین در ارتباط با همین موضوع اشاره کردم :

“از آنجا که تاکنون هیچ کشور اروپایی …. در موضوع پذیرفتن مجاهدین به عنوان پناهنده قدمی برنداشته، لازم است نهادهای ملل متحد موضوع این تعامل را پیدا کردن راه حل عملی و تا حدودی استفاده از موقعیت آمریکا به مثابه الزام آور کردن نتایج این تعاملات برای کشورهای اروپایی قلمداد کند. واقعیت این است که اگر نخواهیم تمامی مشکل را متوجه آمریکا کنیم، حداقل این است که آمریکا مسئول بخشی از صورت مسئله و بحران موجود است؛ و همین امر ایجاب می کند به اندازه نقشی که در این بحران دارد به حل و فصل آن مبادرت کند.”

آنچه از فحوای اظهارات سخنگوی وزارت امورخارجه بر می آید اینکه وی از چنین اقدامی که می تواند حامل کدها و پیام های موثری به کشورهای اروپایی و در جهت خروج نهایی مجاهدین از عراق باشد، استقبال کرده است. نشان چنین تمایلی فی النفسه می تواند بر برخی گمانه زنی هایی که پیشتر همین قلم* در خصوص تعمد و اراده آمریکا بر ادامه حضور مجاهدین در عراق مطرح کرده، تا حدود زیادی خط بطلان بکشد. اما تا زمانی که آمریکایی ها در عمل حسن نیت خود را برای خارج کردن مجاهدین از عراق نشان ندهند، طبیعی است که این چنین اتهامی متوجه آمریکایی ها باقی خواهد ماند. هر چند در این خصوص یقین دارم اراده رهبری سازمان در ماندن عراق و به هر قیمت است! اما به نظر می رسد همانگونه که آمریکایی ها توانستند به صورت مشروط مجاهدین را از لیست تروریستی خود خارج کنند، در این خصوص نیز آماده دادن امتیازهای مشابه به مجاهدین برای خارج کردن آنها از عراق می باشند. هر چند معتقدم این امتیازات هر چه هم باشد در مقایسه با خواست رهبری سازمان که ماندن در عراق است از وزن و اهمیت به مرتب کمتری برخوردار خواهد بود. اما حسن اش این خواهد بود که رجوی را در موقعیت انتخاب و تعیین موضع و تکلیف با آمریکایی هایی قرار خواهد داد که همواره مدعی است مسئولیت تامین امنیت و اسکان دائمی آنها به گردن آنها است.

*در مقاله بلاتکلیفی مجاهدین، شرایط پیش بینی ناشده، یا طراحی شده در آذرماه بر این گمانه زنی تاکید شده بود.

 

 

همچنین  .......

 

کمپین خواهران اقبال، اسباب خودافشایی بیشتر رجوی

پیش بینی می شود در آینده نزدیک هجمه و هجوم گسترده و البته متفاوتی از گذشته را علیه منتقدین شاهد خواهیم بود

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس،  دوم مارس 2013
http://www.mojahedin.ws/?p=9279

 

واکنش هتاکانه و ضد اخلاقی سایت های وابسته به سازمان در رابطه با کمپین عاطفه اقبال را بایستی در ادامه هجمه ضدانسانی – ضداخلاقی که از سوی رجوی علیه قربانعلی حسین نژاد شروع و به جریانی علیه او در سایت های سازمان تبدیل گردید، ارزیابی کرد. بخصوص از زمانی که مهدی ابریشمچی با حمایت و پشتیبانی از هتاکی زشت و تهوع آور رجوی بر غفلت از این اهرم و همچنین اتخاذ این رویه به مثابه یک وظیفه تشکیلاتی در دفاع از رهبری به یک امر ایدئولوژیکی و استراتژیکی ارتقا داد. آنچه مسلم اینکه این رویه در حال حاضر به عنوان یک راهکار بظاهر کارآمد در جهت جلوگیری از ریزش های درون تشکیلاتی و یا حداقل مانعی برای افشاگری جداشدگان اتخاذ شده است. هجوم و خصومت کور رسانه های سازمان به خواهران اقبال از این جهت حائز تامل است که جنس و ماهیت اظهارات آنها با بسیاری اظهارات جداشدگان که عمدتا حول افشای مناسبات غیر اخلاقی – جنسی رهبری متمرکز است، نه تنها متفاوت، بلکه با حفظ موضع علیه جمهوری اسلامی، مبنا و انگیزه اظهارات اشان را با هدف به نتیجه رساندن مبارزات سرنگونی طلبانه جمهوری اسلامی و همچنین حفظ نیروهای تشکیلاتی مجاهدین ممزوج کرده است. با این حال نوشته های مجاهدین بر علیه او و بدتر از آن نامه محمد اقبال (برادر این دو خواهر) که سراسر آلوده به اتهامات و برچسب های سیاسی – اخلاقی است، از عکس العمل و واکنش یکسان در مقایسه با اظهارات امثال قربانعلی حسین نژاد حکایت دارد؛ این در حالی است که رجوی در آن لجن نامه معروف اش ادعا کرده بود این رویه را تنها در قبال کسانی دنبال خواهد کرد که به زعم او وارد خطوط قرمز و به تصریح او وارد تور وزارت اطلاعات شوند؛ به تاکید او فتوت مجاهدین همچنان در قبال سایر اعضای جداشده پابرجا خواهد ماند. اما واکنش های هیستری و کینه توزانه قلم به دستان مجاهدین حاکی از این است که ادعاهای رجوی مثل همیشه کذب و دروغ است. اگر افشاگری های قربانعلی حسین نژاد را با پیشنهادات و نقطه نظرات جدی و اصولی خواهران اقبال در کمپینی که براه انداخته مقایسه کنیم، در خواهیم یافت که نگرانی و خطوط قرمز واقعی رجوی فارغ از ادعاهایی که می کند، در ماهیت امر بر کمترین زاویه ممکن با اراده و خواست رجوی تاکید و دلالت دارد و بس.

آنچه خواهران اقبال انجام داده و به تشخیص رجوی مستوجب این تاوان هستند، در واقع به رای گذاشتن یک نظر و ایده کاملا فراگیر از سالها پیش است که تاکید دارد استراتژی سرنگونی رجوی با محوریت خاک عراق مدت ها است از موضوعیت ساقط شده و ادامه این رویه پاسخی به هدف سرنگونی نخواهد داد؛ بلکه با وجود خطرات بالقوه و بالفعل موجود ادامه این رویه می تواند منجر به نابودی تمام و کمال باقیمانده تشکیلات مجاهدین در عراق بشود. از این رو خواهران اقبال بر خروج هر چه سریع مجاهدین از عراق به مثابه اولین قدم جدی آن هم به انگیزه ادامه مبارزه و تغییر استراتژی سازمان تاکید دارند. بعلاوه نگرانی از بابت خطراتی بوده که خواهران اقبال در قبال جان اعضای سازمان در عراق احساس می کرده اند. متن فراخوان عاطفه اقبال به شرح زیر است:

فراخوان فوری به انتقال صلح آمیز و تحت حفاظت سازمان ملل برای ساکنان اشرف

” ما با هر عقیده و اندیشه از دیدگاه انسانی و حقوق بشری، از حقوق اولیه و ابتدایی ساکنان اشرف که طبق تایید کمیساریای عالی پناهندگان، ” پناهجو ” شناخته میشوند، دفاع میکنیم و سازمان ملل را به نظارت بر امنیت انتقال صلح آمیز ساکنان اشرف به کمپ جدید فرا میخوانیم.

الف- نظارت کامل بر انتقال و استقرار ساکنان اشرف در کمپ جدید

ب- حفاظت آنها تا انتقال تک به تک در سلامت کامل به کشور ثالث

پ- انتقال سریع و تحت نظارت سازمان ملل تمامی ساکنان اشرف به کشورهای اروپایی و آمریکایی

سه خواسته ی اصلی ما میباشد.

عاطفه اقبال – ۲۹ آذر ۱۳۹۰ برابر با ۲۰ دسامبر ۲۰۱۱

از دوستانی که مایلند به این فراخوان بپیوندند خواهش میکنم که نامشان را برای من یا از طریق فیسبوک و یا ایمیلی شخصی ام بفرستند. ترجمه این فراخوان با امضاهای آن برای دبیر کل سازمان ملل و دیگر ارگانهای حقوقی و اوباما ارسال خواهد شد.”

علیرغم تفاوت های کمی و کیفی مورد اشاره اما واکنش های سازمان در قبال کمپین خواهران اقبال امری کاملا طبیعی و شناخته شده است. این واکنش ها حداقل از دو جهت قابل تامل است؛ یکی نوعیت واکنش محمد اقبال و اتهامات غیر اخلاقی به خواهران خود است. دیگر عصبانیت مجاهدین و رجوی از نفس پیشنهاد خروج سریع مجاهدین از عراق. که به نظر می رسد انگیزه اصلی عصبانیت رجوی از همین بابت باشد. چنانچه پیشتر نیز اشاره شد در حال حاضر هر گونه بحث و پیشنهاد و حتی گمانه زنی در خصوص خروج اعضای سازمان از عراق به یک تابو و خط قرمز تبدیل شده است. چنانچه طرح این پیشنهاد از سوی فعالان سیاسی حامی مجاهدین از جمله شاعر منفعل مجاهدین آقای اسماعیل وفا یغمایی و همچنین حامی سفت وسخت پیشین مجاهدین یعنی آقای ناظر نیز کم و بیش با واکنش های مشابه مواجه شده است. آنچه در این خصوص لازم به تاکید است رنجش و پوزش امثال آقای ناظر بابت حمایت از جریانی است که اعضای آن به سهولت و آب خوردن بستگان خونی خود را به طرزی که محمد اقبال در پیش گرفت، ترور شخصیتی و اخلاقی می کنند.

همچنانکه نوشته آقای اسماعیل وفا یغمایی (مقاله آیا می شود حرف زد)  در حد این پرسش از مجاهدین متوقف شده است که: ” کمپ اشرف قبل از این امتحان خود را پس داده است. هوادار جنبشی که خود را صاحب ایران فردا میداند، آیا نمی تواند به روشنی توضیح بدهد چرا حرف او درست است تا همه به حمایت از او برخیزند یا اقلا به احترام حرف درست و منطقی سکوت کنند. آیا سرکوبگران تند و تیزی که با منطق عصر پارینه سنگی و چماق انسانهای نئندرتال می خواهند هر منتقدی را سر بکوبند، بجای اینکه کوشش کنند هر صدای مخالفی را به اطلاعات وصل کنند و به ضدیت بکشانند نمی توانند بجای فتوا صادر کردن که این چنین احوط است و غیر از این حرام! توضیح بدهد که به این دلیل حرف ما درست است و حرف شما اشتباه.”

مسلم اینکه آنچه محمد اقبال در قبال خواهران خود پیش گرفته، امر تازه و غیر منتظره ای نبوده و نیست. اما این که چطور این رویه باعث تعجب آقای ناظر و یغمایی و … شده، بر چند فرض مترتب است؛ اول اینکه آقای یغمایی و دیگرانی چون ایشان واقعا نسبت به بکارگیری این روش ها از سوی مجاهدین بی اطلاع بوده که در این صورت می توان امیدوار بود شاهد واکاوی و نقد صریح تر این روش ها باشیم. فرض دیگر اینکه این غفلت ها به دلایل متعدد عمدتا بر تمارض از سوی این آقایان اصرار و دلالت دارد، که ریشه و انگیزه اش می تواند شرمندگی بابت گذشته ای باشد که این آقایان در حمایت از مجاهدین احساس می کنند. با تمامی این احوال آنچه مهم است اینکه از این نقطه به بعد این اشخاص می توانند مرز خود را با مجاهدین پیش از گذشته پررنگ و با صراحت بیشتری شیوه ها و رفتارهای زشت و وقیحانه آنها را مورد نقد و واکاوی قرار بدهند. کار لازمی که البته آقای ناظر در کمال فروتنی و تواضع و حق محوری به انجام آن مبادرت کردند.

با این حساب می توان اتفاقاتی از این دست را در راستای خودافشایی هر چه بیشتر مجاهدین و بخصوص رهبری آن ارزیابی و به فال نیک گرفت. این ریزش ها و مرزبندی ها فارغ از جنبه های کمی شان، اما به لحاظ نوعیت و انگیزه و کیفیت شان بسیار هم برای مجاهدین و هم برای منتقدین و مخالفان سازمان حائز اهمیت است. از این رو پیش بینی می شود در آینده نزدیک و بسته به تاثیراتی که امثال آقای ناظر بجا خواهند گذاشت، هجمه و هجوم گسترده و البته متفاوتی از گذشته را علیه آنها شاهد خواهیم بود.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چرا بیژن نیابتی در قبال تحولات و اتفاقات اخیر سکوت کرده است؟

نگاهی به آخرین مقاله نیابتی (جنگ جهانی چهارم...)

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، بیست و سوم فوریه 2013
http://www.mojahedin.ws/?p=9190

 

مقالات آقای بیژن نیابتی با عنوان جنگ جهانی چهارم، ابزارها و آماجها هر چند می تواند برای برخی که دغدغه ریشه یابی اتفاقات مهمی چون جنگ های خانمانسوز تاریخی را دارند، ارزنده و مفید باشد؛ اما معلوم نیست ضرورت و کارکرد و نیاز به این گونه واکاوی ها و درست در شرایطی اینچنین حساس از کجا نشأت می گیرد. واقعیت امر این است که آقای نیابتی از آنجا که علاقه و اشتیاق عجیبی به پیش گویی های سیاسی دارند، این رویکرد می تواند حائز اهمیت باشد. انکار نمی کنم که انگیزه یا حداقل بخشی از انگیزه های نگارنده در تعقیب مطالب ایشان از این حیث است و البته وقتی این مباحث خواسته یا ناخواسته با آن تئوری جهانی ایشان یعنی تحقق خاور میانه بزرگ گره می خورند این رغبت مضاعف می شود. اما به نظر می رسد با رویکرد تازه شان به ارزیابی و گمانه زنی درباره وقوع جنگ جهانی چهارم عامدانه سعی در سایه بردن نظریات و دیدگاه های مسلم پنداشته شده خود در زمینه مسائل ایران و بخصوص با آن قیدی است که حضور یک رئیس جمهور جدید در کاخ سفید را بدون تعیین تکلیف و سرنگون کردن جمهوری اسلامی اصلا قابل تصور نمی دانند. در اینکه چرا آقای نیابتی چندان تمایلی به دنبال کردن آن نظریه ندارند، کاملا قابل فهم است. چون در واقعیت مادی ایشان تمام تخم مرغ های شان را در چنین سبدی گذاشته بودند و حالا قاعدتا نباید که روی اسب باخته به هر دلیل صحبت کرد. پس لاجرم باید تیر را به سمت دورها شلیک کرد؛ به سمتی که ظاهرا چنین به نظر برسد که نگاه جناب ایشان بسیار فراتر وعمیق تر از موضوعات و تنش های جاری در داخل و بیرون جامعه ایران است.

راست اش نگارنده پیش از اینکه در انتظار ادامه مقالات ایشان درباره جنگ جهانی چهارم باشد، بیشتر در انتظار واکنش و موضع گیری ایشان در خصوص مسائل داخلی ایران، نقش مجاهدین در آن و آینده ایران، تحلیل پیام های اخیر رجوی و بخصوص درباره جداشدگان و مسائل عینی تر و به روزتری بودم. مثلا آیا بهتر نیست آقای نیابتی به جای پرداختن به زمینه های جنگ چهارم درباره موارد به مواردی که پیش بینی کرده و اتفاقا تا حال بخش مهمی از آنها مسیر و فرایند دیگری را طی کرده توضیح بدهد. از جمله مثلا همان ادعایی که آمریکایی ها تحت هیچ شرایطی تن به ادامه حیات جمهوری اسلامی و تضمین بقای آن را نخواهند داد. در این باره پاسخ بدهند که وقتی وزارت خارجه و شخص اوباما بر چنین تضمینی تاکید می کنند، معنی اش آیا این نیست که ایشان باید به طور طبیعی روی بخش عمده سناریوی خاورمیانه شان خط بطلان بکشند و یا حداقل تجدید نظر کنند.؟ یا مثلا بطور طبیعی نباید در چنین شرایطی سری به حال و روز آلترناتیو مطلوب خود یعنی سازمان مجاهدین بزنند و بگویند وجود چنین آلترناتیوی و آن هم در شرایطی که آمریکا بصراحت تضمین بقای جمهوری اسلامی را می دهد، فلسفه وجودی اش چیست؟ یا بطور درونی و خودجوش نباید درباره وضعیت بلاتکلیفی که آلترناتیو مطلوب ایشان در آن دچار شده حرفی بزنند. حداقل از جهات انسانی و برای نجات جان بقیه اعضای سازمان از مسلخی که رجوی برای آنها تدارک دیده اظهار نظر کنند؛ یا درباره اعتلای آن جنبش سرخی که در سه سال و نیم پیش درباره کم و کیف و نقش و کاربرد و کارکردش در بدنه اجتماعی معترضان داخلی دستورالعمل صادر می کردند، در این مقطع حساس کمی اهتمام و توجه نشان بدهند.

یا مثلا به این موضوعات بپردازند که بالاخره تکلیف مجاهدین در عراق چه خواهد شد. روی فرض هایی از جمله خروج نهایی شان و در آن صورت تاثیر این خروج بر راه حل مورد تاکید خودشان و یا روی فرض ماندن در عراق و در این صورت به تفاهم رسیدن چالش های آمریکا با ایران و … گمانه زنی کنند. یا حتی همین اتفاق ۲۱ بهمن که انتظار می رفت واکنش حداقلی ایشان را در بر داشته باشد.

باید حق بدهید در چنین شرایط حساسی که همه کوتوله های سیاسی حواس شان را روی اوضاع داخلی ایران و اتفاقات سه ماه آینده متمرکز کرده اند، رفتن سراغ تبیین زمینه های جنگ چهارم جهانی به نوعی عین ایده آلیست و انفعال از مسائل عینی است.

اینکه آقای نیابتی بر این ادعا هستند که مجاهدین را علیرغم اینکه هیچ وابستگی به آنها ندارد، اما بهتر از خودشان می شناسند، می شود تا حدودی پذیرفت اما اینکه ایشان درباره مهمترین چالش های روز آنها سکوت پیشه کنند، چندان معقولانه و پذیرفتنی نیست. مگر اینکه بپذیریم ایشان از اساس درباره سازمان به تحلیل و نتیجه گیری های متفاوت از آنچه تا کنون بیان داشته رسیده باشند؛ یا ترجیحا تصور می کنند طرح این دیدگاه های تازه نه به صلاح خودشان است و نه دردی از مجاهدین درمان خواهد کرد. با این همه نگارنده نمی تواند اشتیاق خود را از مطالعه دیدگاه های ایشان بخصوص درباره وضعیت موجود مجاهدین کتمان کند. بخصوص که می بیند امثال آقای علی ناظر با توجه به همسویی دیدگاه های شان با شما آنگونه اکتیو و فعال نیش و نوش های مجاهدین را تحمل می کنند.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تاملی بر واکنش آقای ناظر در اعتراض به ادعاهای بومدرا

تنها هدف رجوی (مجاهدین خلق) ماندن در عراق است

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، بیست و دوم فوریه 2013
http://www.mojahedin.ws/?p=9186

 

سازمان مجاهدین و حامیان غربی او مدت ها است روی اظهارات طاهر بومدرا به عنوان نماینده مستعفی یونامی مانور و تبلیغات وسیعی براه انداخته اند. اظهارات بظاهر افشاگرایانه بومدرا بر این نکات تاکید دارد که جابجایی ساکنین اشرف به ترانزیت بر اساس یک پروژه مشترک کوبلری – عراقی و با هدف تحت فشار گذاشتن ساکنین ترانزیت، قطع ارتباط رهبری از بدنه تشکیلاتی، به کشتن دادن اعضای سازمان و در نهایت نابود کردن کلیت سازمان طراحی و دنبال شده است. ناگفته نماند در طی چند ماه اخیر که وی به جانبداری و حضور در تجمع های سازمان مبادرت کرده، این اظهارات تنها کارکرد و مصرف داخلی برای سازمان داشته و هیچ واکنش جدی و پیگیرانه حقوقی از سوی هیچ مرجعی انجام نگرفته است. این در حالی است که محتوای اظهارات بومدرا در ظاهر قضیه آنقدر حائز اهمیت و حساس هست که می تواند در صورت صحت آن پیگیری های لازم را به دنبال داشته باشد.

این عضو پیشین یونامی پس از حمله اخیر به ترانزیت ادعاهای تازه و جالبی مطرح کرده و به زعم خود ابعاد تازه ای از آنچه توطئه بر علیه ساکنان اشرف می نامد، افشا کرده است.

صرفنظر از این که جدا شدن ایشان از یونامی از اول هم تردیدهایی را به ذهن متبادر می کرد، اما با روشن شدن این موضوع که ایشان از یونامی اخراج شده مسئله ابعاد تازه تری به خود گرفت؛ با این همه چیزی از اشتیاق مجاهدین برای استفاده های تبلیغاتی و سیاسی از نامبرده کم نکرد. این در حالی بود که اگر بواقع آنچه تحت عنوان افشاگری از سوی ایشان مطرح شده مستند می بود، قاعدتا مجاهدین با سازوکارهای قانونی که می شناسند طبعا از این قضیه بهره برداری به مراتب از آنچه در حوزه مجازی و در درون طیف حامیان اش بردند، می نمودند! اما با این حال برای نتیجه گیری درست و مستند بطور طبیعی باید تامل می شد تا بالاخره ببینیم کسی از موضعی غیر از مخالفت با مجاهدین متوجه مواضع متعارض گفتاری و رفتاری او می شود یا خیر. تا این که بالاخره علی ناظر پس از ماه ها بالاخره به برخی تناقضات در این خصوص نوک زدند.

انگیزه این نوک زدن هم اظهارات و بعضا افشاگری های تازه و البته قابل تاملی است که بومدرا دو روز پیش در جریان اجلاسی که برای بزرگداشت کشته شدن هفت نفر از ساکنین ترانزیت در اورسوراواز برگزار گردید، بیان کرده است. البته در این اظهارات چیز تازه ای یافت نمی شود الا اینکه بین ملل متحد و عراق اجماعی مبنی بر جداکردن سر از بدنه صورت گرفته، که این هم پیشتر بارها و بارها از سوی رجوی مطرح شده است. اما آنچه در رابطه با بومدرا باید تاکید کرد، همانا گمانه زنی هایی درباره انگیزه های پیدا و ناپیدای ایشان است که از سوی علی ناظر به جد و شدت مورد تاکید و انتقاد قرارگرفته است؛ بخصوص طرح راه حل بازگشت دوباره به قرارگاه اشرف و به عنوان آخرین و تنهاترین راه حل ممکن. اما بد نیست برای بررسی چند و چون موضع آقای ناظر درباره شخص بومدرا که بعضا او را تا موقعیت جاسوس تنزل داده و به نوعی هم مجاهدین را آلت دست ایشان قلمداد کرده، نگاهی بیندازیم تا ابعاد قضیه بیشتر روشن شود. آقای ناظر در یادداشت خود با عنوان درس عوضی یا نوشدارو پس از… اینطور می نویسند:

“راستش من هرچی بالا و پایین کردم نفهمیدم ایشان چکاره هستند. اگر شریک دزد هستند و می دانستند که قرار بر این است که باید سر را از بدنه جدا کرد، و بنا به گفته خودشان یکی از طراحان بوده اند («این طرحها وجود دارند، ما میدانیم. ما آنها را آماده کردیم») پس امروز این سخنان و انقلاب درونی برای چیست، مخصوصا که ایشان صاحب منصب هستند و (بنا به موقعیت شغلی) اجازه ندارند که اسرار را بازگو کنند. ولی اگر رفیق قافله هستند، پس چرا همان روز اول که متوجه شدند حقوق حقه این پناهجویان لحاظ نمی شود، از این پست و مقام با اعلام انزجار علنی استعفا نکردند؟ این روضه خوانی و نوشداروی پس از قتل ناجوانمردانه سیاوش برای چیست؟”

این در واقع ادعای درستی است که از جانب ناظر مطرح می شود. با این توضیح که این ابهامات و تناقض ها را نه ایشان و حالا که پیشتر باید سران سازمان و بخصوص آقای رجوی پیش روی آقای بومدرا می گذاشتند. این که چرا رهبری سازمان چنین اقدام لازم و ضروری را انجام نداده، به چند فرض بسته است. یکی اینکه ایشان بهتر از هر کس می دانند که اظهارات بومدرا از اساس پایه و اساس چندانی ندارد و تنها ارزش اش استفاده تبلیغاتی و کارکرد درونی دارد و نهایت بردش در میان حامیانی است که به اراده و گوش به فرمان رجوی حرف می زنند. فرض دیگر اینکه رجوی به چنین اظهاراتی صرفنظر از جنبه های قانونی و حقوقی اش فی النفسه و به خاطر اهداف پنهانی دیگری نیازمند است. به این معنی که گره ای از وضع موجود باز شود. و به همین جهت بیشترین انتفاع و سودش هم در همین بلاتکلیفی است. رجوی با همین بلاتکلیفی است که می تواند به حضورش در عراق ادامه بدهد. می تواند از ملل متحد و آمریکا و یونامی و کمیساریا و عراق و .. طلبکار باشد. می تواند پز سرنگونی بدهد، می تواند تنور درگیری های فرقه ای داخل عراق را داغ و داغ تر کند. می تواند برای جداشدگان خط و نشان بکشد، نغمه بازگشت به قرارگاه اشرف و یا کمتر از آن تغییر نام ترانزیت به کمپ پناهندگان را سر بدهد؛ می تواند یک ریز و بی وقفه نشست و سمینار و کنگره و تجمعات براه بیندازد. ترحم نمایی کند. می تواند یارگیری کند. والا رجوی به مراتب بهتر و بیشتر از آقای ناظر می تواند تناقضات درونی او را دربیاورد و با ایشان صفر صفر کند. برای همین هم معتقدم آقای ناظر تا حالا هر چه رجوی با محمل انسان دوستی، و احساس مسئولیت فردی و دغدغه های انسانی برای آقای بومدرا رشته بود، با این سخنان:

“برای من، بومدرا همان قدر در خون جانباختگان در اشرف و لیبرتی دست دارد که بقیه اجانب انسان فروش. اینها، گرگهای میش نمایی هستند که یک خلق و فرزندان آنها را به گروگان گرفته اند و با آنها و منافع انسانی و حقوقی آنها بعنوان ژتون بازی می کنند، و با هزینه جان فرزندان خلق، با رژیم مذاکره هسته ای و اقتصادی و تجاری و سوری، لبنانی و … می کنند. اینها دلالان انسان هستند.”

پنبه کرده است. آقای ناظر به نکته درست و قابل تاملی اشاره می کند. تشبیه اعضای سازمان به گروگان تشبیهی است که سالها است مورد تاکید و تصریح فعالان سیاسی بی طرف است. دلیل اش هم این است که رجوی و دستگاه امنیتی – تشکیلاتی او اجازه نمی دهند، این قربانیان به معنی واقعی در اتخاذ تصمیم آزاد باشند. این که رجوی مدام ادعا می کند در چند مرحله اعضای سازمان را مخیل گذاشته تا بین سه گزینه تحویل به پلیس عراق، ماندن تا مهیا شدن امکان آبرومندانه با هزینه سازمان و رفتن به هر نقطه دلخواه و در نهایت دادن امضای ماندگاری و اشرف نشانی یکی را انتخاب کنند، فقط ادعا است! که اگر بیرون آمدن از تشکیلات بواقع یک گزینه واقعی بود، دلیلی وجود نداشت شاهد فرار اعضای سازمان از تشکیلات باشیم. مگر نه این است که اعضای فراری از تشکیلات یکسره و به قول رجوی به تور متحد عراقی – ایرانی وصل می شوند.

آقای ناظر البته در جاهایی هم البته درباره فهم برخی حقایق تجاهل می کنند، بخصوص در جایی که می نویسند:

“این نادان (بومدرا) می خواهد همکاسه گی خود با کوبلر و رژیم و آمریکا و… را با این فرار به جلو بپوشاند. می خواهد وقت هدر کند، برای رژیم وقت بخرد، و دوباره فرزندان خلق را از این مأوا به مأوای دیگر پاس بدهد. … چرا می خواهد همه روی غرب و شرق و شمال و جنوب فشار بیاورند که افراد از لیبرتی به اشرف بازاسکان شوند، چرا نمی گوید که روی ملل متحد فشار بیاورید که تعیین تکلیف کند.”

هیچکس در همسویی چنین پیشنهاد و طرحی با هدف استراتژیک رجوی کمترین تردیدی به خود راه نمی دهد. این را می شود در ترجیع بند حرف های رجوی، مواضع شورای ملی مقاومت، سخنرانی ها و اظهارات بی وقفه حامیان غربی سازمان، نامه نگاری های بی وقفه ساکنین ترانزیت و … دریافت. آقای ناظر چرا نباید از مقام رهبری سازمان مطبوع شان بپرسند، چرا بجای کوبیدن بی وقفه بر طبل بازگشت به اشرف یا تغییر نام ترانزیت به کمپ پناهندگان، حتی یک بار در باب ضرورت تعیین تکلیف نهایی یا همان خروج و اسکان در کشورهای ثالث سخن به میان نیاورده اند. قاعدتا اگر تمایل و اراده ای از سوی رجوی برای رفتن از عراق و اسکان یافتن دائم اعضای سازمان وجود داشته باشد، پیشتر و بیشتر از هر کس این آقای رجوی است که باید روی ملل متحد و همکاران و متحدان او برای برون رفت از وضعیت موجود فشار بیاورد. بخصوص اینکه رهبری سازمان سازوکار و بستر و اهرم های قانونی و حقوقی چنین فشارها و پروسه ای را بخوبی می شناسد؛ مضاف بر اینکه اگر اظهارات بومدرا در خصوص امتناع چند کشور اروپایی از پذیرش اعضای سازمان را صادقانه فرض کنیم، در این صورت باید که دغدغه اصلی تمرکز بر حل و فصل موانع و چالش ها و رفع تردیدهای پیش روی برای متقاعد کردن این کشورها به پذیرش اعضای سازمان و یا حداقل دادن باز پناهندگی به افرادی باشد که پیشتر به عنوان پناهنده به رسمیت شناخته شده اند. جالب اینکه آقای رجوی این موضوعات را اصلا به روی مبارک خود نمی آورد و انگار نه انگار که مشکل اصلی و اساسی دقیقا همانجایی است که آقای رجوی حتی از طرح و بیان باسمه ای آن هم طفره می رود.

اینکه برای آقای ناظر علیرغم این همه شواهد و کدها و نشانه ها هنوز محرز نشده باشد که رجوی اصلا خیال رفتن از عراق را ندارد، باورش واقعا مشکل است؛ بالاخص با آن حساب و کتاب ها و اشتباه محاسبه هایی که آقای ناظر برای نسخه لیبیایی یا سوری کردن ایران توسط رجوی می کند. چطور با چنین استراتژی که رجوی برای آینده ترسیم می کند، می توان پذیرفت که آقای بومدرا و رجوی باید روی اصل مسئله یعنی برون رفت از بلاتکلیفی یا همان خروج نهایی از عراق و به قصد هر کشور ثالثی اصرار و پافشاری داشته باشند. واقعیت این است که وضعیت موجود مجاهدین در عراق به کلاف سردرگمی تبدیل شده که از هر زاویه و فرضی که تحلیل اش کنی، کلی تناقض و تعارض بیرون می زند. به بیانی با فرض اینکه رجوی قلبا می خواهد در اسرع وقت به کشور یا کشورهای ثالثی مثل آنچه بومدرا اشاره کرده منتقل شود، اولین تضادی که بیرون می زند، عقیم ماندن استراتژی جرقه و جنگ رجوی است؛ فرض توام با یقین اینکه رجوی نمی خواهد بنا به همین شواهد از عراق برود، در این صورت باید از آقای ناظر پرسید بر اساس چه منطقی خواستار پیگیری خروج نهایی مجاهدین از عراق هستند.

یعنی اینکه اگر می دانی رجوی از عراق و به دلایل مشهود رفتنی نیست، اصرار و ابرام شما برای تحت فشار گذاشتن ملل متحد برای تعیین تکلیف نهایی چه صیغه ای است. گذشته از اینها اگر باور دارید که تنها هدف رجوی ماندن در عراق است، به دلایلی که اشاره رفت، در این صورت چه دلیلی دارد خواست قلبی، استراتژیک، حیاتی و … رجوی را به هدف و خواست ایران منتسب کنیم. این تعارضات و تناقضات به اینجا ختم نمی شود. بلکه مصداق مشت نمونه خروار هستند.

نکته آخر اینکه یقین بدانید موضع و اظهارات بعضا صادقانه شما درباره بومدرا در اولین فرصت با واکنش جدی سازمان و قلم به دستان او همراه خواهد شد. این را از این بابت می گویم که شما را پیشتر از این و بابت کمتر از این خط قرمزها به گفته خودتان تنبیه کرده اند. و یقین بدانید این بار حتی آن تک و توک اعضای شورای ملی مقاومت که به ادعای خودتان از شما حمایت و دلجویی کردند، جرات نزدیک شدن و دفاع از شما را نخواهند داشت.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چه دست هایی مانع انتقال مجاهدین خلق به کشورهای ثالث هستند؟

وقتی رودی جولیانی بوضوح مسئولیت عواقب ادامه حضور مجاهدین در عراق را به گردن دولت آمریکا می اندازد

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، بیست و یکم فوریه 2013
http://www.mojahedin.ws/?p=9182

 

سایت های سازمان پس از برگزاری کنوانسیون سراسری برای یک ایران دمکراتیک که در واشنگتن برگزار شده، و در آن رودی جولیانی شهردار سابق نیویورک سخنرانی کرده، اقدام به انعکاس صحبت های او نموده، اما معلوم نیست بر اساس چه ضرورت و هدفی در برگردان فارسی این اظهارات بخشی از آنها را سانسور و حذف کرده اند. در بخش سانسور شده که از روی منابع آزاد ترجمه شده جولیانی گفته است:

“این افراد (اعضای سازمان مستقر در ترانزیت) می توانند طی چند ساعت جابجا شوند. هواپیماها سریعا می توانند ارسال شوند. می توانند در طی یک روز به اینجا (واشنگتن) بیایند. ما کارهای سخت تر از این را انجام داده ایم. اینها که فقط سه هزار نفر هستند.”

اهمیت این اظهارات از یک سو و اصرار سایت های سازمان در نادیده گرفتن و حذف این بخش از حرف های جولیانی چه انگیزه و توجیهاتی دارد. برای درک این مهم به گمانم باید کمی به عقب برگردیم. پیشتر این قلم درباره وضعیت بلاتکلیف مجاهدین در ترانزیت و تاخیر بی رویه آنها در جابجایی به کشورهای ثالث و عدم پذیرش توسط کشورهای غربی و آمریکا، به نقش اراده گرایانه آمریکا در به وجود آمدن شرایط موجود اشاره و البته درباره دلایل این تاخیر و بلاتکلیفی نیز توضیح دادم. و روی برخی دلایل و به عنوان یک فرض تاکید کردم که این وضعیت می تواند مولود اراده آمریکایی ها و به ضرورت تامین و دسترسی به منافع دراز مدت و کوتاه مدتی که محاسبه شده، بوجود آمده باشد. در یادداشت دیگری در همین راستا و به عنوان راه حل و رفع سوء تفاهم های پیش آمده، بر ضرورت دخالت مستقیم آمریکا برای برون رفت از وضعیت قفل شدگی مجاهدین در ترانزیت تاکید کردم. در آنجا اشاره کردم آمریکایی ها به دلایل مختلف از جمله حرف شنوی غربی ها و برخی دیگر کشورهای دوست در این فقره تا حد امکان به حل و فصل نهایی مسئله کمک خواهند کرد. برای این مهم فقط لازم است آمریکا تضمین بدهد خطرات بالقوه و بالفعلی که مجاهدین می توانند در کشورهای ثالث انجام بدهند، منتفی است. این رویکرد در عمل ثابت خواهد کرد بر خلاف آنچه را دچار یاس و استیصال از وضع موجود کرده، چگونه گره نهایی یعنی انتقال ۳۰۰ نفر اعضای سازمان به یک یا چند کشور مشخص در اشرف وقت صورت خواهد گرفت. باز در همین راستا در یادداشتی دیگر از ملل متحد خواستم با توجه به نقش و دخالت حساسی که آمریکا در خصوص توافق نامه ۲۵ دسامبر داشته جهت برون رفت از این بحران با خود آمریکایی ها تعامل کند. ملل متحد می تواند با یادآوری وظایف و تضمین هایی که به مجاهدین داده و از سوی دیگر بر اساس ادعاهای رهبری سازمان که جان افرادش در خطر است، آمریکایی ها از حیث انسانی یا بنابر وظایف قانونی و به رسمیت شناخته ناچار بایستی از هر اقدامی که به پایان دادن صلح آمیز کمک می کند، کوتاهی نکند.

اهمیت این نکات از باب ارتباط این گمانه زنی ها با اظهاراتی است که جولیانی در خصوص امکان انتقال سریع و آسان اعضای سازمان به آمریکا مطرح کرده است. این ادعا البته صرفنظر از این که در اراده و اختیار امثال جولیانی باشد یا نباشد، و یا این فرض که چنین اظهاراتی تا چه اندازه با تعمد و انگیزه و حساب شده یا از روی بی ملاحظگی بیان شده باشد، اما با هر فرض حداقل بر این نکته صحه می گذارد که اگر چنانچه آمریکایی ها بخواهند و اراده کنند و حداقل بخاطر تضمینی که در جهت حفاظت از امنیت جان مجاهدین داده اند، فارغ از حساب و کتاب های پشت پرده و بده و بستان های پنهان، مشروط بر اینکه بخواهند گره معضل انتقال مجاهدین از عراق به هر کجای دیگر و از جمله خود آمریکا را باز کنند، آنچنان که جولیانی و بواقع ادعا کرده، کاری بسیار سهل و آسان است. اما اینکه چرا آمریکایی ها چنین نمی کنند و یا چرا مجاهدین عامدانه و رندانه حتی از بیرونی کردن اظهارات جولیانی درباره موضوع چنین حساسی طفره می روند، فی النفسه بر واقعی بودن همان گمانه ها و فرض های پیشین دلالت و گواهی می دهد. پوشاندن اظهارات جولیانی حداقل بر این نکته دلالت دارد که مجاهدین به دلایلی کم و بیش روشن هرگز حاضر به ترک خاک عراق نیستند. مضاف بر اینکه کسی مثل جولیانی با چنان صراحت و شفافیتی سازوکارهای این انتقال را آنچنان ساده و آسان می شمارد که هیچ تردید جز اراده آمریکا برای ماندن مجاهدین در خاک عراق نمی تواند پاسخگوی این تناقض باشد که چرا آمریکا نمی تواند و نباید که برای نجات جان ۳۳۰۰ نفر انسان کمترین کار ممکن را بکند. وقتی جولیانی بوضوح مسئولیت عواقب ادامه حضور مجاهدین در عراق را به گردن دولت آمریکا می اندازد، معنی اش این است که کم و بیش می داند، چه موانع توضیح داده شده یا کماکان نامکشوف برای ادامه چنین وضعیتی وجود دارد. وقتی جولیانی می گوید:

“مسئولیت فقط به گردن سازمان ملل نیست. مسئولیت، متاسفانه و قلبم می شکند که این را بگویم، به گردن کشور من هم هست. به عهده ایالات متحده است.”

اگر بواقع و از منظر قانونی و حقوقی آمریکا چنین مسئولیتی بعهده دارد، چه دلیلی می تواند در مقایسه با نجات جان ۳۳۰۰ نفر آنقدر حائز اهمیت باشد که دولت آمریکا را نسبت به تعهدات اش تا این اندازه محافظه کار و عاری از مسئولیت کند. می خواهم در راستای مطالبی که پیشتر اشاره کردم به این چالش کماکان از همان زاویه و منظری نگاه کنم که پیشتر با صراحت کمتری به آن پرداختم. از این زوایه که اگر آمریکا واقعا بخواهد معضل مجاهدین در عراق را حل و فصل کند، همه نشانه ها بر این امر تاکید دارد که می شود ظرف یک روز تمامی ۳۳۰۰ نفررا با یک پرواز به نقطه امنی در خاک آمریکا و یا کشورهایی که پیشتر برای چنین منظوری در نظر گرفته شده، منتقل کنند.

به گمانم امثال آقای جولیانی علیرغم اینکه این همه در دفاع از مجاهدین به سر و روی خود می زنند، اما شواهد بسیاری حکایت از این دارد که نقش و جایگاه تاثیر گذاری روی موضوعات حاد و بخصوص مسئله انتقال اعضای سازمان به جای دیگری را ندارند.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشکل رجوی (مجاهدین خلق) با کوبلر این است که نماینده ملل متحد خریدنی نیست!

کوبلر می خواهد حق تعیین سرنوشت اعضای سازمان بدون فشار و کنترل و تهدید تشکیلاتی به افراد تفهیم و واگذار شود

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، شانزدهم فوریه 2013
http://www.mojahedin.ws/?p=9171

 

از بدو پروسه جابجایی و انتقال ساکنین اشرف به ترانزیت، رسانه ها و قلم به دستان سازمان یک ریز و بی وقفه علیه مارتین کوبلر جوسازی و شایع سازی می کنند؛ حتی پیش از اینکه اقدام عملی صورت بگیرد و یا اینگونه استنباط شود که قرار است کوبلر از طرف خاصی جانبداری کند. یکسال و اندی از شروع جابجایی می گذرد و در طی این مدت ترجیع بند تمامی نوشته ها و بیانیه ها و سخنرانی های مریم و مسعود رجوی جوسازی و طرح اتهامات ریز و درشت علیه کوبلر است. یادمان نمی رود تنها پس از سه ماه از شروع جابجایی مجاهدین از بان کی مون درخواست برکناری کوبلر و انتخاب فرد دیگری را مطرح کردند. براستی دلیل این همه کینه و عدوات مجاهدین علیه کوبلر چیست؟ آیا بواقع و آنگونه که مجاهدین ادعا می کنند نماینده ملل متحد می تواند اینگونه که مجاهدین ادعا می کنند از پرنسیب های شناخته شده بین المللی و حیثیت و اعتبار اش به عنوان نماینده ملل متحد برای خوش آمد عراق و ایران هزینه کند! با فرض صحت ادعای مجاهدین باید این سوال را مطرح کرد که کوبلر از همسویی با ایران و عراق در تقابل با مجاهدین چه نفعی می برد؟ آیا انتفاع کوبلر از این همسویی در مقایسه با اعتبار و جایگاهی که از دست می دهد و آن را به چالش مجاهدین گذاشته بیشتر است؟ آیا خرج کردن هزینه این همسویی از کیسه سازمان ملل آنچنان که مجاهدین ادعا می کنند، می تواند از چشم دبیر کل ملل متحد پنهان مانده باشد؟ آیا این که علیرغم آن همه نامه نگاری و اعتراض و جوسازی و اتهام از سوی مجاهدین و حامیان غربی اش کوبلر کماکان در سمت خود باقی است، نمی تواند پاسخی باشد بر بی پایه بودن این همه شبهه افکنی و اتهام؟ آیا بواقع باید بپذیریم اوضاع ملل متحد به عنوان تنها مرجع جامعه بین الملل آنقدر قاراش میش و بی حساب و کتاب است که در مسئولیت چنین مهمی که به جان بیش از سه هزار نفر بستگی دارد، نماینده اش به ادعای رجوی هر کاری می خواهد انجام می دهد، از جمله مثلا خاستگاه ها و اهداف ایران را تامین می کند، یا با مالکی و دولت او همسو می شود، یا بدتر از اینها آنچنان که رجوی مدعی است گزارش کمیساریای عالی پناهندگان را دست کاری و تحریف می کند؟! پذیرش چنین فرضی در عرف ملل متحد و در صورت اثبات و وجود مدعای محکمه پسند البته که می تواند برای ملل متحد و دبیر کل آن و همچنین کوبلر یک رسوایی تلقی شود؛ اما مسئله اینجا است که چرا پس از یکسال و اندی طرح این اتهامات و دعاوی هنوز هیچ مرجع و نهاد و فردی جز رجوی و حامیان اش کلامی در این باره حرف نزده است. بالاخره مرجعی برای رسیدگی تخلفات ادعایی رجوی وجود دارد، چرا رجوی از ارائه مستندات اش به مراجع قانونی و ذیصلاح و صاحب نفوذ و قدرت و مسئولیت ارائه نمی کند. به گمانم اگر به صورت مسئله کوبلر و مجاهدین از این منظر نگاه کنیم، نتیجه روشن خواهد بود. حداقل به این پاسخ خواهیم رسید که دلیل عناد رجوی از کوبلر بواقع چیزی ورای ادعاهای مرسوم علیه کوبلر است. در واقع دلایل این کینه توزی را باید در جایی دیگر جستجو کرد.

واقعیت این است که ملل متحد و نماینده آن یعنی کوبلر بر اساس وظایف تعریف شده در کنوانسیون های ملل متحد موظف به اجرای دستورالعمل های نهادینه شده و به رسمیت شناخته هستند. فی المثل اگر همین ملل متحد حقی به عنوان تضمین جانی برای اعضای سازمان در نظر گرفته، باید لحاظ کرد این حق و حقوق محدود و معطوف به خاستگاه ها و مطالبات فردی و تشکیلاتی رجوی نیست. بواقع اگر اعضای سازمان را به عنوان افراد حقیقی حق و حقوق شان به رسمیت شناخته، بدیهی است در این صورت و بر اساس همان کنوانسیون ها باید که ضمن تفهیم این حق و حقوق به افراد مورد اشاره، از اعطای فرصت به استفاده از آنها نیز برخوردار باشد. این حق و حقوق فردی وقتی در تقابل با اراده و مطامع رجوی قرار می گیرد، طبیعی است که باعث کنتاک می شود. کوبلر بر اساس وظیفه ای تعریف شده به عنوان نماینده ملل متحد انتخاب شده است، شرح وظایف او هم تعریف شده است.

به گمانم چالش رجوی با کوبلر و ملل متحد را باید از زاویه ای غیر متعارف و غیر معمول نگاه کرد. از این زاویه که در یک کلام نه ملل متحد و نه نماینده او خریدنی نیستند. برای همین هم رجوی پیشاپیش بر طبل بحران مشروعیت ملل متحد و کوبلر می کوبید. چون از یک زاویه برای او محتمل بود که یک نهاد بین المللی آن هم ملل متحد هیچگاه با ناز و کرشمه و تطمیع و تهدیدهای رجوی پا پس نخواهد کشید؛ هر چند بی گمان رجوی در این راستا از هیچ تلاشی مضایقه نکرده باشد. والا چگونه ممکن است رجوی آمریکایی ها را در قیومیت اعضای خود به بالاترین مرجع و نهاد بین الملل ترجیح بدهد. از زمان سقوط صدام تا همین یکی دو سال پیش که کنترل اشرف به دولت عراق و بعد به ملل متحد واگذار شد، نتق مجاهدین در نیامد. علیرغم اینکه تیف در ظاهر امر به عنوان یک تهدید بالقوه و بالفعل در چند قدمی قرارگاه اشرف وجود داشت و دم و دقیقه هرکس که می خواست می توانست از تشکیلات جدا و به آنجا برود؛ اما این تیف بر خلاف ظاهرش آنقدر برای رجوی حائز اهمیت نبود، چرا که خودش بارها گفته و تاکید کرده بود که می دانست تیف در نهایت امر آبی برای جداشدگان گرم نمی کند، چنانچه آخر الامر هم همینطور شد؛ چون در ماهیت امر به دست نفوذی های رجوی اداره و کنترل می شد. این البته از صدقه سر رابطه خاص و سروسرّی بود که رجوی با نیروهای آمریکایی ایجاد کرده بود. تا جایی که در نهایت در گزارش موسسه رند پرده از ابعاد بده بستان فرماندهان آمریکایی با مجاهدین برداشته و گند کار رجوی در آمد.

اگر می بینیم هنوز پس از سالها واگذاری کنترل مجاهدین به عراق و ملل متحد مجاهدین هنوز خواب دوران حضور آمریکایی ها را می بینند، دقیقا بخاطر این است که در آن زمان مجاهدین دم کدخدا را دیده بودند. اما حالا دم کوبلر و ملل متحد مثل آن کدخدای معروف دیدنی نیست. کوبلر نه زیر بار تطمیع مجاهدین رفته و می رود و نه از تهدید و اتهامات رجوی واهمه دارد. چون می داند در دنیای واقعی که حساب و کتاب دارد، اتهامات رجوی نه تنها به پشیزی نمی ارزد که بیشتر گند کار خودش را در می آورد. والا چطور ممکن است کسی در مقام نماینده ملل متحد این همه مدت برچسب و اتهام بخورد، اما همچنان در مسئولیت اش باقی بماند. واقعیت امر این است که کوبلر می خواهد و اصولا وظیفه دارد در چارچوب به رسمیت شناختن حق و حقوق فردی اعضای سازمان با آنها تنظیم رابطه می کند. در نقطه مقابل اما رجوی اصرار دارد حق و حقوق آنها را به لحاظ تشکیلاتی به رسمیت بشناسد. کوبلر و ملل متحد می دانند شناخت حق و حقوق تشکیلاتی سازمان به منزله نادیده گرفتن بدیهی ترین اصول حقوق بشری است. مشکل اصلی رجوی با کوبلر هم از اینجا شروع می شود. از اینجا که کوبلر می خواهد حق تعیین سرنوشت اعضای سازمان بدون فشار و کنترل و تهدید تشکیلاتی به افراد تفهیم و واگذار شود و رجوی می خواهد که کوبلر در این فقره از وظایف اش وارد نشود.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تاملی در بمباران ترانزیت و ادعاهای رجوی

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، پانزدهم فوریه 2013
http://www.mojahedin.ws/?p=9167

 

در شرایطی که حتی مخالفان و جداشدگان از سازمان مجاهدین و دولت و مقامات عراقی بر محکومیت حملات موشکی به ترانزیت تاکید و اجماع دارند، و در شرایطی که دولت عراق به صراحت از خود سلب مسئولیت و اصرار بر تحقیقات و شناسایی مسببان این حادثه دارد، و در شرایطی که ملل متحد و شخص بان کی مون با محکوم کردن این اقدام خواستار اجرای عدالت در مورد عاملین این اقدام شده، و در این راستا اقدام به تشکیل کمیته ویژه تحقیق برای شناسایی عاملین آن نموده، و در یک کلام در شرایطی که گروهی موسوم به جیش المختار مسئولیت این اقدام را بعهده گرفته و متعاقب آن مالکی دستور بازداشت واثق الموسوی البطاط رهبر این گروه را صادر کرده است، اما مسعود رجوی آنگونه که پیش بینی می شد، مسئولیت این اقدام را متوجه دولت مالکی، کوبلر و به روال معمول ایران نموده است. بخصوص که رجوی در یک واکنش عجیب مدعی شده دلیل این اقدام از سوی ایران: ” استقبال عمومی از برپایی دسته ها و یکان های ارتش آزادیبخش ملی در داخل ایران” بوده است.

فحوای پیام شش دقیقه ای رجوی گویای این نکته است که او با آغوش باز از این اقدام استقبال کرده است. دلایل رجوی روی سه محور یعنی دعوی تشکیل یکان ها و به اصطلاح ارتش آزادیبخش در ایران، تاکید روی بازگشت به قرارگاه اشرف و بر اساس ادعای پیش گویانه مبنی بر ناامن بودن ترانزیت و در نهایت متهم کردن دولت مالکی و ایران در این اقدام، هر چند به نوعی در تعارض با هم، اما به هر حال نشان از آن دارد که رجوی می کوشد از این فرصت و اقدام پرابهام و مشکوک تا حد ممکن به سود اهداف کلان و استراتژیک خود استفاده کند. آنچه این اقدامات را شبهه انگیز می کند اتفاقا وضعیت آماده باش رجوی برای طرح همزمان این مطالبات و ادعاها است. به همین دلایل تا روشن شدن حقیقت باید این احتمال را ملحوظ داشت که در چنین اقدامی که سود آن بکل و یکسره به جیب رجوی ریخته شده، نباید نقش رجوی و عوامل پیدا و ناپیدای او را یکسره منتفی دانست. این گمانه زنی از آن رو حائز اهمیت و تامل است که تاکنون بسیاری از برون رفت های اینچنینی سازمان دقیقا با توسل به روش های خودزنی و به قولی عملیات انتحاری میسر شده است. بخصوص این که روی محکوم کردن این اقدام بر خلاف موارد مشابه اجماع نظر کلی میان حامیان و مخالفان سازمان و نهادهای ملل متحد و آمریکا و دولت عراق و … وجود دارد. پیش تر روی این مهم تاکید شده بود که رجوی علیرغم انحلال و تخلیه نیمه کاره قرارگاه اشرف اما کماکان تمامی تمرکز خود را روی ماندن در عراق و بازسازی ترانزیت به قصد استقرار دائم و همچنین تغییر نام آن به کمپ پناهندگان بنا کرده است.

پیام ۳۰ دی ماه رجوی که عصاره و لب آن بر تبیین و تاکید روی این دو مولفه بنا شده بر این ادعا بیش از پیش صحه می گذارد. اگر صورت مسئله بمباران موشکی ترانزیت را فارغ از هیاهوی سازمان از منظر منافع فرضی آن ارزیابی کنیم، بدون تردید نباید و نمی توان پیش فرض هایی از این دست که مجاهدین می توانند به انحاء و اشکال مختلف در این رابطه نقش داشته را نادیده گرفت. برای مجاهدین سپر قرار دادن چند نفر و برای دستیابی به اهداف و منافعی اینچنین استراتژیک که رجوی مدام روی آن مانور و تاکید می کند، از جمله ناتوان نشان دادن ملل متحد، خراب کردن کوبلر، خاک پاشیدن روی کل توافق نامه ۲۵ دسامبر، به میان کشاندن و محکوم کردن و به قولی از زبان مریم رجوی انتقام گرفتن از آمریکا و تحت فشار گذاشتن آن برای بازگرداندن اعضای سازمان به قرارگاه اشرف، چالش کشیدن دولت مالکی و در شرایطی که درگیر با چالش های ناشی از تشدید اختلافات فرقه ای است، متهم کردن ایران به دخالت در این اقدام (و جالب تر طرح این ادعای مسخره که بمباران ترانزیت چراغ سبز آمریکا به ایران برای شروع مذاکره و عادی سازی روابط بوده)، مظلوم جلوه دادن مجاهدین و ترحم نمایی، و در پی آن طرح مطالباتی همچون تغییر نام ترانزیت، بازگشت به قرارگاه اشرف، ادعای بی پایه و سخره آمیز ترس ایران از تشکیل هسته های به اصطلاح ارتش آزادیبخش در ایران، به جهت مطرح کردن خود در داخل ایران، اینها در واقع بخشی از انتفاعی است که از وضعیت موجود به جیب رجوی ریخته می شود؛ در چنین وضعیتی مسلم است که با در نظر گرفتن نتایج منتج و لحاظ حداقل عقلانیت و حساب و کتاب نهایی از چنین اقدامی، هیچ نیروی مخالف مجاهدین اقدام به چنین کاری نمی کند. این موضوعی است که برای هر گونه قضاوت و ارزیابی و متهم کردن کسی باید مد نظر قرار بگیرد. در این میان نباید از اطلاق احمقانه و بی معنی بودن چنین اقدامی از سوی وزارت امورخارجه و در راستای فرض مورد نظر به سادگی گذشت. در بکارگیری این واژه ها تعمدی وجود دارد که یکی از تاویل های آن می تواند بر فرض دخالت مجاهدین در این اقدام دلالت داشته باشد.

شاید برای بسیاری صرف این که اعضای سازمان در این حملات کشته شده، دلیلی قانع کننده برای بکل مردود و منتفی شمردن چنین فرضی باشد، اما برای اثبات این که مجاهدین نقشی در این خصوص ندارند، به دلایل واقعا محکم تر و مستندتری نیاز است. نگارنده به همان اندازه که نقش گروهی چون جیش المختار و یا گروه های تندرو دیگر و ضد مجاهدین در عراق را منتفی نمی داند، به همان اندازه به دلایلی که اشاره شد نمی تواند از نقش رجوی در این خصوص غافل بماند. برای ردیابی عاملین این اقدام چنانچه از سوی برخی هم مطرح شده طرح این سوال که چه کسی از این عملیات منتفع و بیشترین سود را می برد، یک سوال کلیدی است. می شود طرح این سوال کلیدی را با هر انگیزه و هدفی پیشاپیش محکوم و به روال همیشه صداهای اینچنین را به مزدوری برای ایران متهم و بایکوت کرد. اما برای یافتن حقیقت چنین ملاحظات و رودربایستی ها و بیم و هراس های ناشی از برچسب های کلیشه ای مجاهدین نباید که مانع دیدن تمام پلان ها و فرض های روی میز بشود. لحاظ این فرض ها نه به معنی نادیده گرفتن قبح این اقدام که دقیقا بخاطر دفاع از ارزش های انسانی است که به هر حال و با هر انگیزه و وضعیتی چه به دلخواه و چه با زور و تهدید و تطمیع و فشار و کنترل های امنیتی باید که تا اتخاذ تصمیم ساکنین ترانزیت برای آینده از تامین جانی برخوردار باشند. کسانی که با شانتاژ سعی در غبارآلود کردن فضا برای جلوگیری از طرح و تامل روی تمامی فرض ها می کنند، عامدانه یا جاهلانه به تشدید این سوء تفاهم ها و تردیدها کمک می کنند. آنچه مسلم اینکه این اقدام از جانب هر کسی که صورت گرفته باشد، محکوم است. چنین اجماع و توافقی باید که محل اتفاق و اشتراک و کلید راه حل تمامی کسانی باشد که نگران تکرار چنین وقایعی هستند. در غیر این صورت به غبارآلود کردن فضای موجود برای فرار عاملین اصلی کمک خواهند کرد.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

واکنش رسمی وزیر خارجه انگلیس به ادعاهای ۳۰ دی رجوی (مجاهدین خلق)

رجوی و حامیان او هر چقدر هم برای ملل متحد و کوبلر و عراق خط و نشان بکشند، حداقل به لحاظ حقوقی و قانونی دست شان به جایی بند نیست

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، چهاردهم فوریه 2013
http://www.mojahedin.ws/?p=9163

 

محتوای پیام مطول ۳۰ دی ماه رجوی که متاسفانه تاکنون کسی به آن نپرداخته و قریب چهار ساعت طول کشیده فقط حول القای این دروغ بزرگ بود که کمپ ترانزیت یا همان لیبرتی فاقد استانداردهای بین المللی است و به ادعای حامیان مجاهدین که اتفاقا بخش اعظم پیام رجوی را به خود اختصاص می داد اصرار بر این بود که ملل متحد و بخصوص نماینده آن کوبلر با فریبکاری ساکنان اشرف را به ترانزیت منتقل کرده اند؛ همچنین بر این نکته تاکید داشت که اولین گزارش کمیساریای عالی پناهندگان به ملل متحد بر غیر استاندارد بودن لیبرتی تاکید داشته، اما با نفوذ و دخالت کوبلر تغییر یافته است. به این ترتیب رجوی ملل متحد را به استناد گزارش های حامیان خود در غرب و آمریکا و همچنین ساکنین ترانزیت محکوم به همسویی با دولت عراق و نفوذ و اعمال مدیریت دولت ایران و عراق بر روی ساکنان ترانزیت نموده است. رجوی برای بیان این ادعا قریب چهار ساعت زمان مصروف کرد تا در نهایت از قول خود و حامیان اش بگوید یا نام ترانزیت به کمپ پناهندگان تغییر یابد و یا اینکه ساکنان ترانزیت مجددا به قرارگاه اشرف برگردند. سوای همه اظهارنظرها و ادعاهای موازی که رجوی درباره اوضاع عراق و دولت مالکی و درگیریهای فرقه ای و تروریستی در عراق مطرح کرد که فاقد ارزش و بررسی و تحلیل است، اما در خصوص وضعیت ترانزیت نکته گفتنی اینکه تنها چند روز پس از این ادعانامه مطول و گزارش نمایندگان و حامیان رجوی، اظهارات وزیر خارجه انگلیس در خصوص وضعیت ترانزیت و کیفیت و امکانات آنجا و کیفیت زندگی ساکنان ترانزیت در واقع آب پاکی روی چهار ساعت گزافه گویی رجوی ریخت. متن زیر که گزارش مصاحبه نماینده حزب کارگر از پلایدون با وزیر خارجه انگلیس و در خصوص وضعیت ترانزیت است نشان می دهد سطح زندگی و امکانات ترانزیت در مقایسه با شهروندان عراقی به مراتب بهتر است. این متن که از سایت پارلمان انگلیس استخراج و ترجمه شده بخودی خود گویای حقایقی است که از زبان یک شخصیت حقوقی بیان شده است.

دیوید آندرسون (نماینده حزب کارگر از بلایدون): سوال از وزیر امور خارجه: چه گزارشات جدیدی از وضعیت ساکنین کمپ اشرف و کمپ لیبرتی دریافت کرده اید و چه کنش و واکنشی در این رابطه با دولت عراق داشته اید؟

آلستر بروت (معاون و نماینده وزارت خارجه در پارلمان بریتانیا): سازمان ملل هفته ای چند بار از کمپ لیبرتی دیدار می کند. این کمپ اکثریت ساکنین سابق کمپ اشرف را در بر می گیرد.

بر طبق گزارشات سازمان ملل امکانات در این کمپ کمتر از استانداردهای بین المللی قابل قبول نیست. بعنوان مثال ساکنین از شبکه برق بیست و چهار ساعته برخوردار هستند و بیش از دویست لیتر آب در روز برای هر نفر فراهم شده است. این استاندارد طبعا قابل مقایسه با زندگی بسیاری از مردم عراق است. من در جولای ۲۰۱۲ در این خصوص با وزرای خارجه و حقوق بشر کشور عراق صحبت کرده ام و ما در حال حاضر نیز از طریق سفارت بریتانیا در عراق به نظارت خود بر وضعیت کمپ های اشرف و لیبرتی ادامه می دهیم و در شرایطی که لازم ببینیم مسائل را با سازمان ملل و دولت عراق مطرح خواهیم کرد.”

اما اینکه آقای رجوی کماکان اصرار داشته باشد اظهارات وزیر خارجه انگلیس در این خصوص را نیز و به نوعی مرتبط با پروژه توطئه عراقی – ایرانی – کوبلر – ملل متحد – انگلیس بکند، بحث دیگری است. و به نظر می رسد این بهانه ها حتی با تبدیل ترانزیت به یک هتل چهارستاره نیز ادامه خواهد داشت. به نظر می رسد ادعانامه چهار ساعته رجوی در این خصوص بیش از اینکه به واقعیت ترانزیت مربوط باشد، معطوف به آن بخش پایانی یعنی به نوعی در رفتن از وضعیت موجود و تبدیل آن به شرایطی است که به بیان صریح ایشان بتوانند ساکنین ترانزیت را روانه خیابان های عراق بکنند و یا در شکل حداقلی بتوانند قدرت مانور و تحرک تشکیلاتی دلخواه در ترانزیت داشته باشند. دلیل این امر هم ترس و نگرانی جدی رجوی از ریزش و شخم خوردن تشکیلات اش توسط عناصر ناراضی، فرسوده و خسته ناامید است که اتفاقا بخش های دیگری از پیام ۳۰ دی رجوی معطوف به ترمیم روحیه این افراد و ریکاوری کل تشکیلات بود. از جمله مرور ضرب الاجل های دولت عراق برای تخلیه قرارگاه اشرف که از سر خیرخواهی و حسن نیت و خواست ملل متحد به تعویق افتاد، دستمایه ظاهرا مناسبی بود برای اینکه مدارای انسانی مقامات عراقی را به مقاومت و سلحشوری و حماسه اشرفی نشان ها تبدیل و تعبیر کند. که اگر غیر از این بود که اصلا واگویه دو ساعته این ضرب الاجل ها و شور و فتوری که آن حاضران مجازی در نشست براه انداخته بودند، محلی از اعراب نداشت. پس از این حیث برای رجوی خیلی مهم است که چطور به کالبد نیمه جان این تشکیلات روح تازه ای بدمد. اما نکته آخر اینکه وقتی گفته می شود شرایط زندگی اعضای سازمان در ترانزیت از سطح زندگی شهروندان عراقی بالاتر و استاندارد است، یعنی اینکه هر چقدر هم رجوی و حامیان او برای ملل متحد و کوبلر و عراق خط و نشان بکشند و تهدید کنند، حداقل به لحاظ حقوقی و قانونی دست شان به جایی بند نیست و نخواهد بود. برای همین هم رجوی با پیش کشیدن مطالباتی همچون حق تردد در شهرهای عراق پیشاپیش خود گواهی می دهد که در واقع امر با استاندارد بودن و نبودن ترانزیت مشکلی ندارد. مشکل در جای دیگری است که او فقط در زیر لوای ادعاهایی همچون غیر استاندارد بودن و تهیه گزارش های سفارشی و دیکته شده توسط حامیان خود آن هم به لطاف الحیل بیان می کند.

 

همچنین  .......

 

با آقای کریمی درباره رجوی و از باب آینده نگری؟!!

(آیا مجاهدین خلق از رفتار رهبر ایدئولوژیکشان خجالت می کشند؟)

وقتی آقای کریمی در القای پایبندی رجوی به صبر و اخلاق و نجابت و عفت و شرم تلاش می کنند....

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، چهاردهم فوریه 2013
http://www.mojahedin.ws/?p=9157

 

فضاحت اخیر رجوی آنقدر عمیق و شوک آمیز است که هیچ فعال سیاسی چه در مقام مخالف و موافق سازمان نتواند نسبت به آن سکوت پیشه کند. در یک ماهی که از برملا شدن این فضاحت می گذرد واکنش های مختلفی از سوی مخالفان و حامیان سازمان صورت گرفته است. اما جالب این که تاکنون هیچ یک از حامیان سیاسی بیرون از تشکیلات رجوی و حتی اعضای شورای ملی مقاومت نه تنها روی افتضاح رجوی صحه نگذاشته که مستقیم یا تلویحی اقدام او را به چالش کشیده اند. اما ظاهرا چند روز پیش مهدی ابریشم چی اولین تمام باخته و قربانی رجوی در یک اقدام مجازی ضمن تایید اقدام رجوی هواداران و اعضای سازمان را خطاب قرار داده و به عنوان اعتراض گفته ما نبایستی اجازه می دادیم رهبری مستقیما وارد این گونه مسائل (اتهامات جنسی) بشود (کنایه از اینکه پیش از آن ما می بایستی خط رهبری را درک و شروع می کردیم) و از این به بعد وظیفه ما است که در خط مقدم جبهه تازه رهبری وارد گود بشویم. علی الظاهر آقای رحمان کریمی با یادداشت اخیر خود با عنوان سخن از مبارزه سنگین سیاسی ست و نه تأیید یا تقبیح اخلاقی تلاش می کند اولین کسی باشد که افتخار حمایت و تئوریزه کردن اقدام رذیلانه رجوی را نصیب خود می کند. و درست در راستای چنین وظیفه مهمی لازم بوده مطلب خود را با چنین ادعای مشعشعی شروع کند:

“به صراحت و صداقت باید بگویم که مجاهدین خلق، از مظاهر اخلاق و نجابت و صبر و تحمل هستند. نگارنده این را طی سال ها حشر و نشر و نشست و برخاست با آنان، به تجربه دریافته ام. این تجربه هزاران هوادار دیگر هم هست. رعایت مبانی اخلاقی و عفت کلام در مجاهدین خلق تا بدانجا می رسد که صورت وسواس گونه پیدا می کند.”

 

و سپس در باب ضرورت برخورد با مخالفان و اجتناب ناپذیر بودن آن در عرصه سیاسی! ادامه می دهند:

“در عرصه مبارزه سیاسی در جوامع استبدادی، واژگانی چون: خائن، مزدور، وقیح و بی شرم، جنایتکار و فاسد و …. ؛ از الزامات و ضرورت های فرهنگ سیاسی می شود. ما نمی توانیم بر مبنای شرایط کشورهای غربی، ادبیات سیاسی داشته باشیم. دو دنیای متفاوت است.”

و باز در ادامه از آنجا که نباید از فرهنگ لیبرالی غربی ها عقب ماند و در عین حال اقدام رجوی را در مغایر با پرنسیب های غربی ها بلکه به نتیجه این همانی تبدیل کرد باز ادامه می دهد:

“با اینهمه اگر در رقابت و تعارض سیاسی دموکرات های غرب هم دقیق شویم، می بینیم که واژگانی بکار می گیرند و تحویل هم می دهند که لابد دموکرات های دوآتشه و کنجد زده ما به تریش قبای مبارکشان بر می خورد که انگار جملگی سیاستمداران و دولتمردان غرب باید بیایند در محضر حضرات، کسب ادب کنند.”

به این می گویند نعل وارونه زدن، از یک طرف ایشان بر تفاوت های فرهنگ سیاسی و مبارزاتی غربی ها و رهبری خاصه تاکید دارند و از سوی دیگر هم نمی خواهند در مقایسه با غربی ها چیزی کم بیاورند، ناچار از کیسه غربی های نگون بخت هزینه می کنند و توپ را مثل همیشه می اندازند در زمین دیگران. گذشته از این تعارضات و تناقض گویی ها، اما آنچه در خصوص حمایت آقای کریمی از رجوی قابل ذکر است اینکه وقتی رجوی خودش را تا این اندازه زشت و کریه و نفرت آمیز بیرون می ریزد معنای اش این است که حامیان و اجیرشدگان سیاسی و مالی و امکاناتی و تشکیلاتی و … او هم به ناگزیر باید وارد معرکه او بشوند و به این ترتیب یا خود خودشان را نشان داده و بیرون بریزند و یا رجوی تکلیف خود را با آنها بداند.

 

ورود به این معرکه هم الزاما نه تلویحی و با ایما و اشاره که حتمن باید صریح و همه جانبه همراه با توجیهات و تئوری بافی هایی از همین سفسطه بافی هایی باشد که عجالتا آقای رحمان کریمی کلید آن را زده اند. از این جهت است که با این گونه اقدامات موازی تا حدود زیادی می توان وزن و اعتبار اخلاقی و پرنسیب های روشنفکران حامی رجوی را رصد و وزن کشی کرد و اینکه آنها در آلوده کردن خود به پدیده رجوی تا کجا پیش رفته اند. بگذریم.

وقتی آقای کریمی در القای پایبندی رجوی به صبر و اخلاق و نجابت و عفت و شرم!! تا حد الگو و وسواس گونه اصرار می ورزند، از جهاتی راست می گویند. چون ایشان حداقل در مورد خودشان بهتر از هرکس می داند کی بوده و هست و فعلا رکن حیات و هستی اش دست آقای رجوی است و رهبری نیز تا زمانی که ایشان مراد المطیع باشند می توانند زیر سایه و از الطاف رهبری بهره مند باشند. و چون رجوی تا حالا ایشان را زیر و رو نکرده معنی اش این است که خیلی نجیب و صبور و شریف است. اما به گمانم ایشان هم نباید برای همیشه و چندان به این همه صبوری و شرافت و نجابت و صداقت و عفت آقای رجوی ببالد. از این رو که هر کس زیر سایه ایشان رفته باشد ولو چتر شورای ملی مقاومت اش، بعید است این خودنویسی ها را در صندوق اسرار رجوی جا نگذاشته باشد. گیرم از نوع آقای کریمی جنسی نباشد. اما به هر حال ایشان هم با کمی تخفیف لازم بوده تا درباره عوالم خماری و خلسگی و جیک و پوک این عالم چیزهایی بنویسد برای روز مبادا. والا که رجوی نان مفت دست کسی نمی دهد. کمااینکه درباره همه کسانی که تاکنون از شورا جدا شده کم و بیش از این دست نویسی ها رو کرده است. بخصوص که رجوی در همین فضاحت نامه بصراحت تهدید می کند که این دست نوشته ها را از همه گرفته چه آنها که مانده اند و چه آنها که رفته اند، آن هم در قبیح ترین صور خود. روشن شدید. حالا پیشنهاد می کنم محض امتحان هم که شده فی المثل قدری در میان حرف های آقای رجوی چرت و خمیازه سیاسی بکشید، یا در برخی مواقع از استجابت خواست های آقای رجوی طفره بروید یا هر طور که خودتان مایل و تشخیص می دهید چرت آقای رجوی را پاره کنید تا ببینید از آن همه وجاهت و صبر و اخلاق و … چه تولید و بیرون خواهد آمد. بگذریم.

 

آقای کریمی راست ترین حرف عمرش را می زند وقتی می گوید:

“خودم را مثال می زنم که وقتی دوستان از سر لطف، صفت مبارز پشت اسم مخلص می آورند، پیش خود شرمنده می شوم.”

به این دلیل که خود آقای کریمی می دانند القابی همچون مبارز و شاعر انقلابی که پشت اسم ایشان ردیف می شود هیچ ارتباط ماهوی به خود آقای کریمی ندارد، بلکه از آن جنس القاب و صفات سفارشی و تشریفاتی و زیرمیزی هایی است که معمولا به برخی افراد و نه از جهت ارزش وجودی آنها که در چرخه بده بستان های معمول و معاملات روزمره داده میشود؛ گیرم اینجا از جنس سیاسی اش به ایشان هم به صورت عاریه ای اعطا شده باشد. برای همین هم می گویم ایشان نباید چندان امیدی به بقای این جنس القاب و صفات ببندند، چون به تبی و شبی بسته است. بگذریم. بگذریم.

آقای کریمی حتی به حمایت خود از رجوی نیز کفایت نمی کند و ظاهرا وظیفه مقابله و برخورد با منتقدین رجوی در این فقره را نیز بعهده می گیرند، در جایی که می نویسند:

“چرا وقتی این برچسب نچسب کثیف، شد ترجیع بند یکایک بریده مزدوران، چرا به رگ غیرت یک ناظر و شاهد بی طرف و بی غرض بر نخورد، اما همینکه یکی از برگه های موجود علیه یک بریده مزدور وزارتی، به ناگزیر و به ضرورت بیرون داده شد؛ فیل آقایان یاد هندوستان ادب و رازداری افتاد ؟”

این یعنی کاسه داغ تر از آش. اما باز می گذاریم به حساب مامور بودن ایشان. اما با این قید که بالاخره به تصریح ایشان نفس چنین کاری از جانب هرکس که باشد و در صورت صرف اتهام فردی کار کثیف و زشتی است! و نه اما در مورد کسی که خود را در جایگاه ناجی یک خلق قرار داده و نه وقتی کسی چنین مناسباتی را علیرغم اشراف به تابو بودن و پیامدهایی که خواهد داشت، به عنوان شاهد و قربانی شهادت می دهد و بابت آن دادخواهی می کند. بگذریم.

 

آقای کریمی در بخش دیگری از مقاله شان می نویسند:

“کسی علیه « همجنسگرایی » موضعگیری نکرده. مسئله بر سر این است که چنین آدمی چرا بیاید به اشرف و ارتش آزادی؟ در ایران، زیر سرپناه رژیم که بهتر تأمین می شد تا در اشرف که مجبور شود برود سراغ کارگران عراقی. کارگرانی که می روند و خبر را در منطقه پخش می کنند. با وجود این، او را بخشیده و تحمل می کنند و او امروز، دقیقا از حیث اخلاقی !! طلبکار هم می شود.”

خوب حالا ببینیم این منطق تا چه اندازه می تواند محصول ذهن یک شاعر مبارز و انقلابی و اتفاقا از نوع باسابقه و با تجربه اش باشد. اتفاقا سوال ما از رجوی این است که چنین آدمی با این پیشینه ای که تو می گویی و ادعا می کنی، اصلا به لحاظ اجتماعی، خصلتی، شخصیتی، روانشناسی و دهها دلیل علمی دیگر نمی تواند که این همه سال این مناسبات خشونت محور و سخت و بخصوص آن انقلاب درونی خواهر مریم را تاب بیاورد. و حتی ابتدا به ساکن نمی تواند توجیه و دلیل عقلی برای ورود به حوزه های اجتماعی و سیاسی و مبارزاتی داشته باشد. به همین دلیل به اعتراض شما اتکا می کنم برای اثبات این ادعا که اساسا این اتهام از اساس بی پایه و دروغ است و آن هم از زشت ترین و رذیلانه ترین نوع اش که رجوی مرتکب شده و خود شما هم ندانسته و نفهمیده وارد گود آن شده اید. بعلاوه وقتی رجوی می گوید از این دست صور قبیحه برای همه مانده ها و رفته ها دارم، معنی اش این است که همه افراد این تشکیلات به نوعی آلوده به اتهامات رجوی هستند. در این صورت شما آیا خواهید پرسید این همه بیمار و مبتلا به انحرافات جنسی در اطراف رجوی چه می کنند؟ به گمانم فقط کمی احساس همذات پنداری با متهم بتواند شما را به زشتی و سفاهت و پستی چنین اقدامی متقاعد کند. تا مانع شود که اینگونه آسوده خیال خودتان را آلوده زشت کاری رجوی بکنید. بگذریم.

سخن آخر و تکرار این حقیقت تلخ و عبرت آموز که وقتی رجوی آنگونه درون خود را بیرون می ریزد، امثال آقای کریمی نمی توانند ساکت یک گوشه بنشینند. و اصلا وقتی رجوی وارد این وادی می شود معنی اش این است که همه باید وارد بشوند و تا جایی هم پیش بروند که آن هزینه ای که رجوی بابت این رسوایی پیش خرید کرده، از دوش او بردارند و بگذارند روی دوش خودشان. همان منظوری که ابریشم چی صراحتا بیان کرده است. و وقتی این همه مثل کریمی ها بیرون می ریزند و می روند پشت سر رهبری به ترتیب قد و انضباط صف و هورا می کشند معنی اش این است که عنقریب رجوی از جلو این صف می زند بیرون و آنها که باید بمانند همین پادوهای اجیر شده هستند که باید تاوان همه هرزه گی و هرزه درایی های او را تا نفر و نفس آخر پس بدهند.

من در اینکه شما هم ناچار درباره عوالم خماری و خلسگی و چرت های تان در جلسات شورای ملی مقاومت خودنویسی کرده اید، تردید ندارم. ولی امیدوارم روزی نیاید که کسانی از روی ترحم و همدردی یا هر انگیزه دیگری مجبور بشوند درباره شما بنویسند؛ من با خلسه و خماری کسی کاری ندارم، اما سوال ام از رجوی این است که چرا باید با حیثیت سیاسی یک شاعر انقلابی و سالخورده اینگونه بازی کند. بگذریم.

 

همچنین  .......

 

واکنش مضحک رجوی به افشاگری های خانم سلطانی

رجوی پس از این همه سال سکوت اما هیچ پاسخی به موضوع اظهارات خانم سلطانی نمی دهد

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، سیزدهم فوریه 2013
http://www.mojahedin.ws/?p=9154

 

جنگ روانی کثیفی که این بار از سوی مسعود رجوی علیه اعضای جداشده براه افتاده و همزمان اتهامات رذیلانه ای که علیه یکی از اعضای قدیمی و نزدیک به خود براه انداخته، بناچار باعث شکستن سکوت طولانی درباره فرار عضو شورای رهبری سابق و موضع گیری در قبال خانم بتول سلطانی گردید. نامبرده با اینکه در سال ۱۳۸۵ از قرارگاه اشرف فرار کرده اما در تمام این سالها و علیرغم اظهارات و افشاگری ها بخصوص درباره رابطه جنسی رجوی با اعضای شورای رهبری، اما نه تنها پاسخ و واکنشی از سوی سازمان داده نشد، که حتی از انعکاس خبر فرار ایشان از قرارگاه اشرف امتناع شده بود؛ تا اینکه رجوی در فضیحت نامه ۵ دی خود با ایما و اشاره و برخی نشانه ها و نام بردن از ایشان تحت عنوان فلان زنک ناگزیر به موضع گیری شد. پس از این اشارات بلافاصله کلیپ ۵ دقیقه ای با عنوان درباره مزدور وزارت اطلاعات بتول سلطانی در فیس بوک پخش شد. اما کماکان از درج این سند افشاگرانه! روی سایت های سازمان امتناع شد. تا اینکه در روز ۱۷ بهمن سایت موسوم به پاسارگاد سیتی از سایت های پوششی سازمان اقدام به انعکاس این کلیپ نمود. نکته مهم در رابطه با این کلیپ واکنش کاربران است که با توجه به محتوای آن و ادعاهای سازندگان، به شدت آن را به سخره گرفته اند. این کلیپ ۵ دقیقه ای حاوی چند عکس و چند پلان خیلی کوتاه و همچنین اسکن یک برگ پاستورت است که ادعا می شود مربوط به خانم سلطانی است. در این عکس ها که برخی از آنها مربوط به زمان اقامت خانم سلطانی در تیف است او را همراه یک سرباز آمریکایی و یک زن جداشده دیگر می بینیم. بعلاوه یک پلان از حضور زنی در کلیسا که ادعا می شود خانم سلطانی است. اما مضحک ترین بخش این کلیپ دو عکس از خانم سلطانی است که یکی با روسری و یکی بدون روسری است و توضیحی که با تیتر تغییرات را ببینید! روی این دو عکس آمده که معلوم نیست چه ارتباطی با اتهام رفتن ایشان به ایران و آنگونه که ادعا می شود رابطه با وزارت اطلاعات دارد. به قول یکی از کاربران که پس از مشاهده این کلیپ و مشخصا در توضیح این عکس ها نوشته است:

 

” انصافا اینم شد مدرک مزدور وزارت اطلاعات بودن؟ به نظر خودتون این که یکی دینش رو که شخصیترین موضوع زندگی هر فردی هست عوض کنه نشونه مزدور وزارت اطلاعات بودنش میشه؟ یا وقتی در آخر میگید تغییرات رو مشاهده کنید بهتره فراموش نکنیم که نوع پوشش و تغییرات اون و ظاهر هم یک امر بسیار شخصی است. متوجه نمیشم یعنی خانمی که تا دیروز روسری داشته و امروز برداشته نشون از مزدور بودنش میتونه باشه؟ “

و اتفاقا جان کلام در همین واکنش چند کلمه ساده به آن همه ادعا و اتهامی است که تیتر کلیپ سعی دارد آن را به منزله پاسخی به افشاگری های خانم سلطانی القا کند. اما واقعیت این است که این کلیپ ۵ دقیقه ای و با چنین منطق و مستنداتی نمی تواند پاسخگوی اتهامات و افشاگری های خانم سلطانی در خصوص مسائل ریز و درشت درون سازمان و مشخصا آن روابط تهوع آور رجوی با زنان عضو شورای رهبری باشد. مسئله اینجا است که خانم سلطانی منهای افشای مناسبات جنسی رجوی با زنان شورای رهبری، چیز تازه ای مطرح نکرده بود. و تقریبا و کم و بیش آنچه در خصوص سازمان و رجوی گفته بود، پیشتر توسط سایر اعضای جداشده سازمان بیان شده بود. اما آنچه رجوی را بیشتر از همیشه عصبانی کرده بود، نوک زدن ایشان و برای اولین بار به تابو و خط قرمز رجوی یعنی مناسبات جنسی بود؛ و قطع به یقین یکی از دلایل این سکوت ورود به خط قرمزها و ترجیح رجوی به روزه سکوت در مقابل واکنش هایی بوده که تبعات و هزینه های خاص خود را به همراه می داشت. اما آنچه باعث شکستن این سکوت و موضع گیری در خصوص خانم سلطانی گردید بی تردید به سیم آخر زدن رجوی و ورود او به فاز کثیفی است که در قبال جداشدگان اتخاذ کرده است. چنانچه پیشتر هم اشاره شد رجوی در تلاش است با بالا بردن هزینه خروج از سازمان و تهدیدهای مشابه تمامی اعضای باقیمانده را نسبت به هزینه ها و تبعات آن هشدار داده تا به زعم خود بقیه حساب کار خود را بکنند. همچنانکه پیشتر هم در مقاله “طینت و تهدیدهای وقیحانه رجوی را به فرصت تبدیل کنیم” اشاره شد، بر این نکته تاکید دارم که ما به عنوان کلی اعضای جداشده از سازمان چه در سالهای پیش و اخیر باید تهدید وقیحانه رجوی را به فرصتی برای بیرون ریختن آن تتمه بی شرمی و رذالت رجوی تبدیل کنیم. این مهم فقط با ادامه و تمرکز بر افشاگری ها و ناگزیر کردن رجوی به واکنش حاصل خواهد شد. کمااینکه تهدیدهای رجوی در همین پیام ۵ دی باعث گردید بسیاری حتی از حامیان جدی رجوی با لطایف الحیل و برخی هم بصراحت و شفافیت او را به چالش بگیرند.

 

آنچه در رابطه با کلیپ افشاگرانه!! سازمان می توان اضافه کرد، اینکه رجوی پس از این همه سال سکوت اما هیچ پاسخی به موضوع اظهارات خانم سلطانی نمی دهد و فقط به رفتن ایشان به ایران و ارتباط شان با وزارت اطلاعات و این قبیل ادعاهای تکراری به عنوان پاسخ بسنده می کند. حتی با یقین به اینکه اتهامات و ادعاهای سازمان درست هم باشد، معلوم نیست این مسائل چه ارتباطی با داشتن یا نداشتن روابط جنسی مسعود رجوی با اعضای شورای رهبری دارد. پاسخ این اظهارات می تواند آری یا خیر و یا پاسخ های تشریحی باشد. و بدیهی است برای آدم های منصف اینگونه واکنش های هیستری و غضب آلود نه تنها قانع کننده نیست و نخواهد بود که شائبه ها نسبت به آنها را به یقین نزدیک و نزدیک تر خواهد کرد.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رمز گشایی پیام ۵ دی رجوی

تعبیرهای رندانه ی رجوی

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، چهارم فوریه 2013
http://www.mojahedin.ws/?p=9143

 

مسعود رجوی علیرغم هتاکی ها و اتهامات وقیحانه و شرم آوری که علیه قربانعلی حسین نژاد مطرح کرده و همچنین اسنادی که به زعم خود علیه حسن شرقی ارائه داده، اما در مورد یکی از زنان عضو شورای رهبری که از سازمان فرار کرده تنها به عنوان کلی فلان زنک بسنده و توضیح دیگری نمی دهد.

علی ایحال همه می دانند منظور او کسی جز خانم بتول سلطانی نیست. دلیل این سکوت شاید برای برخی حائز اهمیت باشد. از این رو که اظهارات کسی مثل خانم بتول سلطانی موضوع کم اهمیتی نبود. هیچکس به روابط جنسی رجوی با اعضای شورای رهبری و به عنوان شاهد بی واسطه و مستقیم و فراتر به عنوان یک قربانی، تا این حد نزدیک و صریح به موضوع صحبت و افشاگری نکرده است. اما با این همه رجوی در قبال او از برخورد شفاف امتناع کرد. در حالی که می بینیم در مواجه با قربانعلی حسین نژاد هیچ حد و مرزی رعایت نمی کند و آن می کند که دیدیم. به گمانم برای کسانی که به دنبال یافتن دلیل این سکوت هستند، بتوانم پاسخ قانع کننده ای از همین متن پیام ۵ دی پیدا کنم؛ با این توضیح که برای اقناع شدن در این خصوص باید به برخی فاکتورها و دلایل موجود در متن و نحوه چینش و ایما و اشاره ها عنایت داشت. رجوی درست در میانه توضیحات اش درباره حسن شرقی و قربانعلی حسین نژاد، به موضوع بتول سلطانی بطرز رندانه ای و در پوش یک رابطه سمبولیک و عاریه گرفته از قرآن اشاره می کند. به این بخش از پیام رجوی که حد فاصل توضیحات اش درباره حسن شرقی و حسین نژاد بیان کرده، دقت کنید:

“داستان زن نوح پیامبر را هم حتمن می دانید که در محاکمه ای که آن روزگار برای نوح ترتیب داده اند، چه لجن پراکنی ها علیه حضرت اش انجام داد و نوح فقط نگاه می کرد و به پشیزی نمی خرید. زن لوط پیامبر هم خیانت پیشه کرد.”

و در ادامه همین بخش به آیه “امراه نوح وامراه کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتهما فلم یغنیا عنها من الله ….”، زن نوح و زن لوط همسران دو تن از بندگان صالح ما بودند که آنان خیانت کردند اما به هیچ کجا و به چیزی غیر از خدا و به جای خدا نرسیدند. اشاره می کند.”

حالا جای طرح این سوال باقی است که چرا رجوی از تمهید رندانه شباهت سازی آیه های قرآن استفاده کرده است. منظورم بطور دقیق نام بردن از دو زن که همسر دو پیامبر یعنی نوح و لوط بوده و در نهایت به پیامبر خدا خیانت کرده اند. تمهید استفاده از آیات قرآن و شبیه سازی توسط رجوی اگر چه مسبوق به سابقه است، اما اصرار دارم در این مورد به دلایل خاص و مشخصا تاکید بر لایه های پنهانی تر و جنبه های تاویل پذیر این داستان تامل شود. حرف از خیانت همسران نوح و لوط به آنها است؛ و رجوی تنها به عنوان خیانت در مورد آنها بسنده می کند و توضیح دیگری نمی دهد. نفس استفاده از این آیه علاوه بر اینکه تاکید بر شبیه سازی خود او (رجوی) با پیامبرانی مثل نوح و لوط دارد، تلویحا می تواند دلالت بر نسبت و موقعیت خانم سلطانی با خود رجوی نیز داشته باشد. یادمان باشد خانم سلطانی عضو شورای رهبری رجوی بوده، به اذعان و تاکید او داخل در حرمسرای شورای رهبری و … و باز به تاکید خانم سلطانی یکی از نوامیس و محرمان ایدئولوژیکی یا همان همسران ایدئولوژیکی رجوی نیز بوده است؛ در واقع رجوی با این شبیه سازی و متوجه کردن اتهام قرآنی یعنی خیانت به خانم سلطانی و از طرفی سکوتی که در خصوص او اتخاذ کرده که در وجه قرآنی اش با تاکید روی نگاه حضرت نوح به همسرش تداعی می شود، بر چند معنا و به صورت غیر مستقیم تاکید و اشاره دارد.

این که رجوی کماکان حرمت خانم سلطانی را به عنوان محرم ایدئولوژیکی و … ! یادآور می شود، این که با الهام و تاثیرپذیری از آیات فوق و تنظیم رابطه نوح با همسرش تنها به طرح عنوان کلی خیانت بسنده می کند؛ کنایه از این است که ایشان کماکان حرمت خانم سلطانی را به عنوان یکی از محارم خود حفظ می کند. همچنین سکوت خود در قبال خانم سلطانی را به سکوتی حکیمانه و بالاتر از آن پیامبرانه تعبیر و شبیه می کند. اما با این همه خودبزرگ بینی و غرور و نخوتی که در رجوی می بینیم، اما در عین حال رجوی با همین نشانه ها و کدها خواسته یا ناخواسته بر تمامی اظهارات خانم سلطانی از جمله آن بخش حرمسرایی اش صحه می گذارد.

 

همچنین  .......

 

با آقای ریحانی درباره امانت داری مجاهدین خلق؟!!

با همین رویه نعل و میخ هم از عکس العمل اعتراضی شما نسبت به اقدام شرم آور رجوی استقبال می کنیم

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، سوم فوریه 2013
http://www.mojahedin.ws/?p=9136

 

از زمان انعکاس رسانه ای پیام ۵ دی مسعود رجوی در سایت های وابسته به سازمان و علیرغم زشتی و وقاحت ذاتی این پیام، اما متاسفانه تاکنون فعالان و جریانات و حتی اعضای جداشده، آنطور که باید به این موضوع نپرداختند؛ حتی یادداشت شخص آقای قربانعلی حسین نژاد در واکنش به اتهامات رجوی آنچنان که باید و شاید ابعاد و عمق زشتی و پلشتی حرف های رجوی را نمایندگی نمی کند. نگارنده تلاش کرده تا حد امکان از فحوای حرف ها و تهدیدهای رجوی در این پیام رمزگشایی و ریشه یابی کند. اما کماکان اصرارم بر این است تا نظر فعالان سیاسی را در رابطه با نفس رویکرد وقیحانه رجوی در قبال اعضای خودش جستجو کنم. یادداشت آقای بهروز ریحانی با عنوان امانت داری مجاهدین خلق  در سایت پژواک شاید اولین موضع گیری جدی در قبال پیام رجوی بود. به همین دلیل مخاطب اصلی نگارنده در این یادداشت آقای ریحانی است، هر چند به ضرورت زاویه دید تغییر کند.

پیش از هر چیز لازم می دانم سوای هر اختلاف نظر سیاسی که میان ما وجود دارد، اما از نفس اقدام شما در واکنش به هیستری تازه آقای رجوی تشکر کنم. واکنش شما نشان می دهد که حتی در دایره حامیان سیاسی رجوی و آنها که به هر حال و به دلایل و انحاء مختلف هنوز چشم به معجزات او دارند، چنین رفتاری شوک آور و غیر منتظره بوده است. از شما چه پنهان برای نگارنده نیز علیرغم این که آموخته ام در این دنیای پیچیده هیچ غیر ممکن و امر غیرمنتظره ای وجود ندارد، اما نتوانستم و نمی توانم شگفتی و بهت و تعجب خود را پنهان کنم. به گمانم رجوی با این اقدام اش هیچ مرز ناپیموده ای نداشته باشد. و اتفاقا اهمیت رویکرد رجوی آنجا است که می تواند اسباب و وسیله نگرش و تبیین تازه ای از پدیده رجوی و سازمان مجاهدین خلق پیش روی مان بگذارد. نکته ای که متاسفانه شما علیرغم اهمیت واکنشی که نشان داده اید، اما فقط در حد یک انتقاد ساده و نصیحت گونه از کنار آن گذشته اید. این که چگونه می شود کنه و عمق اقدام رجوی و ابعاد سیاسی – عاطفی – انسانی – اخلاقی و .. آن را درک کرد، به این بر می گردد که تا چه اندازه فرهنگ حاکم بر ما و اتمسفر و فضای سیاسی که در آن تنفس می کنیم تا چه اندازه از منش و رفتار آقای رجوی تاثیر گرفته است. به گمانم این حقیقتی تلخ است که باید بپذیریم بخشی از فرهنگ و گفتمان غالب بر اپوزیسیون، متاثر از همان آموزه هایی است که رجوی در طی سه دهه گذشته و در اینجا بر نوعیت مناسبات سیاسی و تعاملات فرضی آن حاکم و نهادینه کرده است. هر چند این روی رجوی را تاکنون کمتر در عرصه رسانه ای دیده و تجربه کرده بودیم، اما باید برای بسیاری چندان هم غافلگیرکننده و غیرمنتظره نبوده باشد.

اما غرض از نوشتن این یادداشت و در تکمله تشکرم از آقای ریحانی ذکر چند نکته درباره یادداشت ایشان است. شما در بخشی از نوشته تان از مجاهدین انتظاراتی را مطرح کرده اید از جمله:

“طبعا از مجاهدین انتظار می‌رود که در تمامی زمینه‌ها منش و روش و شیوه‌های متفاوت و متضاد حاکمان را پیروی و دنبال کنند”.

نمی دانم این انتظار تا چه اندازه بر پایه آموزه های واقعی از مجاهدین بنا شده و تا چه اندازه از تعارف و رودربایستی های معمول ریشه می گیرد! اما یقین دارم بعید است کسانی که سالها در چنین فضای سیاسی تنفس کرده اند، تا این اندازه نگاه شان به موضوعات ایده الیستی باشد. حتی به عنوان یک فعال سیاسی که حتمن تجربه کار تشکیلاتی هم دارد، نمی دانم از باب چه انگیزه و ضرورتی جلسات تفتیش جنسی و اخلاقی اعضای سازمان را در راستای هموار کردن راه سرنگونی ستمگران و غصب‌کنندگان حقوق مردم توجیه می کنند. مضاف بر اینکه تاکید ایشان روی اینکه مجاهدین نباید از روش های غیر اخلاقی حاکمان دنباله روی کند، به چه معنی است. آیا سازمانی که در موضع اپوزیسیون در مقابله با به قول شما افراد نگون بخت خود از هر چه در اختیار دارد و امکان دارد ولو به قول شما به عنوان امانت و اسرار شخصی افراد به عنوان ابزار فشار و ترور شخصیتی و سیاسی و اخلاقی و … استفاده می کند، می تواند در زمان قرار گرفتن در موضع قدرت سیاسی بهتر از این عمل کند؟ این که شما اشاره کنید اقدام رجوی در افشای خود انتقادی های اعضای پیشین سازمان بنا به هدفی که مد نظر داشته نقض غرض است، و لذا انحراف – این حرف هم در عین حق بودن، اما نشان دهنده همان نگرش ایده الیستی شما به کل قضیه است. و نادیده گرفتن این حقیقت است که اساسا یکی از ضرورت های رجوی برای گرفتن چنین اعترافاتی از اساس سوء استفاده از این نوشته ها و در زمان مقتضی بوده است. وقتی رجوی اینگونه صراحتا و آشکار تهدید می کند که:

“ کسانی که روزگاری با ما بوده و یا در اشرف خوش نشین بوده اند، هر کدام را که بخواهید و هر زمان که لازم باشد من سابقه و پرونده و علت و علت العلل این حرام لقمگی ها را عاری از هر گونه ملاحظه و مراعات، حتی در قبیح ترین صورآن، گزارش می دهم و در معرض قضاوت عموم خواهم گذاشت.”

دیگر صحبت کردن از نقض غرض و اشتباه کاری و توجیه اصل مسئله یعنی اعتراف گیری های جنسی از اساس خوش باوری و ساده انگاری است. دیگر امید بستن به اینکه: “ مجاهدین به چنین مقولاتی به صورت تاکتیکی و گذرا و احساسی نپردازند.” چه صیغه ای است.؟

و باز به همین اندازه ایده الیستی که شما نگران این باشید که انتشار چنین گزارشات مستهجنی اعتماد اجتماعی مجاهدین را خدشه دار می کند. براستی وقتی جنابعالی اذعان می دارید؛ “این گزارش با مختصر توضیحات، می‌تواند خوانندگان زیادی در سایت‌های پورنوگرافی داشته باشد.”در این صورت نگرانی از خدشه دار شدن اعتماد فرضی مجاهدین چه صیغه ای است. شما که به اذعان خودتان می دانید این نوشته ها و اعتراف گیری ها در درون مناسبات چه نقش و کارکردی در به اصطلاح تزکیه یا بهتر است بگوید تسلیم کردن افراد و در صورت لازم شکستن فردیت افراد دارند، چطور نسبت به انگیزه اصلی این اعتراف گیری ها در سطوح بیرونی و اهمیت حیاتی تر آن در مقایسه با مناسبات درون تشکیلاتی بی اطلاع اید. وقتی رجوی با صراحت تهدید می کند که از این دست صور قبیحه برای همه داریم و هر وقت لازم باشد آنها را افشا می کنیم، مگر غیر از این است که تهیه این صور قبیحه از ابتدا به چنین قصد و غرضی بوده است. بر خلاف آنچه شما متصور و توجیه می کنید که:

“ انگیزه و اهداف رهبری از این که اعضا و کادرهای سازمان گذشته و حال خود را در هر مرحله و بندی از انقلاب ایدئولوژیک نقد و بازگو و مکتوب کنند همانا هموار کردن راه سرنگونی ستمگران و غصب‌کنندگان حقوق مردم است.”

و اصولا چه کسی غیر از رجوی و شما این جنس خود انتقادی ها!! را در راستای امر سرنگونی و گرفتن حق و حقوق مردم کاری انقلابی تعبیر می کنید. حتی اگر چنین رویکردی را در چارچوب ضرورت و مشروعیت آموزه های مائو امری انقلابی تعبیر کنیم، باید ببینیم آنچه رجوی با اعضای اش کرده تا چه اندازه توجیه انقلابی دارد. اعترافات از جنسی که رجوی از اعضای اش گرفته فقط و فقط در مناسبات فرقه ای ما به ازا دارد. و جالب اینکه نحوه سوء استفاده از آنها هم در همین چارچوب قابل فهم و توجیه است و لاغیر.

آقای ریحانی وقتی شما استدلال می کنید که:

“آیا خودفروشی جنسی از نظر مجاهدین گناهش بیشتر و بزرگتر از خودفروشی سیاسی است که چندین صفحه‌ گزارش «پورنو» یک شخص فلک‌زده را برای اثبات رذالت سیاسی او علنی و عمومی می‌کنید؟”

آشکارا به همین جنبه ها و انگیزه های مغفول مانده در یادداشت خود اذعان می کنید؛ به این که از اساس گرفتن چنین اعتراف هایی نه در راستای هموار کردن امر سرنگونی و گرفتن حقوق مردم، که با هدف در انقیاد گرفتن و برده کردن افراد بوده است. و الا چه دلیلی دارد رجوی آدمی را که تا این اندازه به خودافشاگری سیاسی افتاده به لحاظ اخلاقی و جنسی مورد هجمه قرار بدهد. برای خلقی که مورد ادعا و فرض شما است به گمانم همان اندازه که محرز شود کسی به او پشت کرده برای زدن دست رد به سینه اش کفایت می کند.

به گمانم همین تناقضات مورد اشاره و مواردی که در یادداشت شما اشاره نشد بر این امر دلالت می کند که شما در ماهیت امر به انگیزه و اهداف پنهان رجوی اذعان و اشراف دارید. ایرادی ندارد با همین رویه نعل و میخ هم از عکس العمل اعتراضی شما نسبت به اقدام شرم آور رجوی استقبال می کنیم.

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد