_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

آقای یغمایی واقعا نمی شود، اما باید به هر قیمت حرف زد؟!!

بازخوانی مقاله آیا می شود حرف زد؟

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، پنجم مارس 2013
http://www.mojahedin.ws/?p=9303

 

 

اسماعیل وفا یغمایی از مریدان پیشین رجوی و از منفعلین فعلی پس از مدت ها انفعال و سکوت در رابطه با مجاهدین با انگیزه دفاع از عاطفه اقبال و اتهامات ریز و درشتی که برادر به نمایندگی و فرموده مجاهدین علیه خواهر که جرم اش راه انداختن کمپینی در حمایت از جان و امنیت ساکنین بوده، در مطلبی با عنوان  آیا می شود حرف زد؟  موضع گیری های سازمان در این خصوص و موارد مشابه را به دو نوع میانه روها و تندروها تقسیم و نوشته است:

“در پیامهای مخالفان دو چیز بیشتر نمودار نیست: اول اینکه اوضاع مثل سی وسه سال گذشته خطیر است و باید نظر نداد و حرف نزد و آب به آسیاب رژیم نریخت تا انشالله سی وسه سال دیگر بگذرد و بعد در گورستانها میتوانید احتمالا نظرتان را بیان کنید. در این نوع پیامها بارقه ای از منطق و شعور سیاسی و راهبردی و راهنمائی وجود ندارد. حرف این است : خفه شوید. جهان ما جهان مونوتن و تک صدائی است. یک نفر حرف بزند بقیه گوش کنند و این معنای دموکراسی واقعی است. این پیام میانه روهاست. (دوم) تندروها اساسا خانم اقبال و خواهر او خانم عفت اقبال را اطلاعاتی میدانند. اینها کاری به واقعیت ندارند. بلکه بر اساس یک تحلیل مکتبی معتقدند چون یک راه حق بیشتر وجود ندارد و یکنفر حرف حق را میزند بقیه اتوماتیک وقتی حرف متفاوت میزنند به وزارت اطلاعات وصل میشوند.”

به گمانم این ساده ترین و گویاترین جمع بندی و بیانی است که کسی مثل آقای یغمایی پس از سه دهه تجربه تعامل و تقابل زیر پوستی با مجاهدین توانسته به این سلیسی و روانی بیان کند! اما مشکل اینجا است که چرا آقای یغمایی با چنین اشرافی که از ماهیت مجاهدین دارند، تا این اندازه نسبت به شناساندن چنین طرز تفکر و غده سرطانی در جبهه اپوزیسیون بی تفاوت هستند. هر چند همین یادداشت مورد نظر بخودی خود گویای بسیاری حقایق و حرف ها در مورد مجاهدین است. اما مسئله اینجا است که نباید به این مقدار بسنده کرد. وقتی گروهی اینچنین هر روز و دقیقه خود را غایت و اول و آخر دمکراتیک بودن و آزادیخواهی جا می زند، و البته کم و بیش هم می تواند فعالان سیاسی را به لطایف الحیل دور بزند و فریب بدهد و به حمایت از خود وادارد، در این صورت چرا نباید کسانی همچون شما با آن پیشینه و تجربه های شخصی و تشکیلاتی با سکوت خود آب به آسیاب مجاهدین بریزید؟ وقتی شما بوضوح اذعان می دارید که اگر دارندگان این تفکر و پس از سه دهه حضور در کشورهای اروپایی و دمکراتیک اگر به قدرت برسند تتمه آن تمایلات دمکراتیک را نیز از بیخ و بن خواهند برید، در این صورت چه دلیلی دارد، در قبال چنان طرز تفکر دهشتناکی که ترجیع بند حکم میانه روهای شان خفه شو است و قضاوت تندروهای آنها وابستگی به وزارت اطلاعات رژیم، اینچنین دست به عصا باشید. واقعیت این است که مجاهدین با حربه تهدید و تطمیع و ترور شخصیتی و گاه فیزیکی دنبال این هستند که کسی درباره آنها حرف نزند و اگر قرار باشد حرفی بزند فقط مجیزگو بگوید و مرید باشد. این تقسیم بندی به نوعی در برداشت شما از تنظیم رابطه میانه روها و تندروهای مجاهدین مستتر است؛ با این توضیح که اساسا قائل به میانه رو و تندرو در این تفکر نیستیم. اینگونه تقسیم بندی ها اگر هم قائل به آن باشیم سروته یک کرباسند. این که به کسی بگویند خفه شوید به این دلیل که حرف های شما وحدت شکن و بوی همزبانی با دیگری را می دهد یا اینکه مستقیم شما را محکوم به وابستگی بکنند، نتیجه اش این است که می خواهند حرفی زده نشود؛ تفاوتی اگر باشد در این است که آن یکی با بیرونی ها تنظیم می کند و این یکی با درونی ها، و گاه هم طوری تنظیم می کنند که نتیجه ترکیبی می شود از هر دو، به این مضمون که می گویند: “مزدور جمهوری اسلامی خفه شو”

آقای یغمایی در اعتراض به این رویه مجاهدین می نویسد:

” آیا نمیشود توضیحی منطقی داد؟ آیا نمیشود با زبان آدمیزاد صحبت کرد؟ آیا نمیشود مخالفان را مجاب کرد بلکه باید لجن مال کرد؟ “

البته اگر مجاهدین بتوانند با زبان آدمیزاد حرف بزنند، چیز خوب و پسندیده ای است، هیچ هم نباید شک کرد. اما مشکل اینجا است که به تاکید کسی مثل آقای رحمان کریمی و با آن سبقه و عقبه روشنفکری!! زبان مجاهدین از فرهنگ و منش و خلاصه ماهیت انقلابی شان می آید. باز به تعبیر آقای کاظم مصطفوی از ژورنالیست های مستحیل مجازی مجاهد خلق!! چون حرف زدن با زبان آدمیزاد در زمره آداب بورژوازی است و از آنجا که مجاهدین به شدت ضدبورژوا هستند، نتیجه اینکه نمی توانند با زبان آدمیزاد حرف بزنند.

” نباید کراوات زده، با کت و شلواری اتو کرده از «جنایتهای مسیو شمر و یزید» گفت. باید بی پروا و پرده به همه و به تاریخ گفت که یزید یک بیش نیست. البته این میزان صراحت که به قول سعدی به دور از نیکنامی است با ادب رایج سرزمینی که در آن زندگی می کنیم جور نمی آید. ادب بورژوایی از ما «پرنسیب»های خودش را طلب می کند.”

یا به تشبیه علمی تر همان قلم نمی توان انتظار داشت:

“وقتی در سپتیک را باز کردی بوی عطر «کریستین دیور» فضا را پر کند. این «هواهای عفن» گازها و ابخرة تولید شده همان سپتیک های متحرک و ناطق هستند.”

همچنانکه ملاحظه می فرمایید همه مشکل مجاهدین در این اما و اگرها است. همچنانکه اگر این اما و اگرها نبودند دلیلی وجود نداشت شما (آقای یغمایی) و امثال شما پس از آن همه رابطه مرید و مرادی با رجوی پیه آن همه اتهام ناجوانمردانه از سوی مجاهدین را به جان بخرید و صفای آلترناتیو بی بدیل دمکراتیک و تعبیه شده در نوک تکامل تاریخ را به لقای اش ببخشید.

این کلام را مایلم با همان منطق مجاهد خلق که مدت ها است بر زبان و قلم امثال روشنفکران مجاهد، از جمله آقای رحمان کریمی جاری است، ختم کنم. مخاطب این پیام حتمن شما هم هستید،

“ای مدعیان پیکار با جمهوری اسلامی! در امر مبارزه اگر وفای خویش بشکنید و عاطفه و عفت انسانی را زیر پا نهید، بی هیچ تردید راه روی آوردن اقبال به جمهوری اسلامی مفلوک و درمانده را هموار می کنید”

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تاملی بر اظهارات سخنگوی وزارت خارجه آمریکا درباره آینده مجاهدین خلق، فرقه رجوی

خطاب به حامیان مجاهدین: "اگر می خواهند ساکنان کمپ، زندگی بهتری داشته باشند، پاسخ در بیرون از عراق است."

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، سوم مارس 2013
http://www.mojahedin.ws/?p=9284

 

پاسخ های ویکتوریا نولاند سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا در کنفرانس مطبوعاتی در رابطه با حال و آینده مجاهدین و پس از اتفاقات ۲۱ بهمن حاوی نکات قابل تامل و در خلاف اهداف رجوی است که به همین دلیل سایت های سازمان کمتر به آن معطوف و در نهایت در حد یک اطلاع رسانی ساده برخورد و بعضا آن را مصادره به مطلوب کردند. مهمترین بخش این اظهارات یکی مربوط به ضرورت ترک خاک عراق و انتقال به کشورهای ثالث است؛ همچنین اعلام آمادگی آمریکا برای پذیرفتن تعدادی از اعضای سازمان به منزله دادن نوعی تضمین امنیتی به دیگر کشورها و هم به عنوان اقدامی نمادین که می تواند در ترغیب و تشویق سایر کشورها برای پذیرفتن مجاهدین مفید باشد. ضمن مرور این بخش ها نکاتی در خصوص این اظهارات لازم است که به آنها اشاره می شود. نولاند در بخشی از اظهارات خود در خصوص دادن تضمین امنیت و یا شرایط مورد ادعای مجاهدین که ظاهرا بر آن اصرار هم دارند، گفته است:

“در نشست های خصوصی برای حامیان مجاهدین هم گفته ام، اینکه اگر آنها امنیت این ساکنان را می خواهند، و اگر می خواهند آنها زندگی بهتری داشته باشند، پاسخ در بیرون از عراق است.”

این اظهارات فی النفسه و غیر مستقیم دلالت بر این معنی دارد که حامیان مورد نظر نولاند در تقابل با توافق نامه ۲۵ دسامبر به ماندن در عراق و ادامه وضع موجود یعنی بلاتکلیفی اصرار دارند. در بخش های دیگر اظهارات سخنگوی وزارت امورخارجه این تقابل و چالش بین رهبری سازمان و آمریکایی ها به اشکال دیگری خودنمایی و بروز می کند. این اظهارات در واقع امر حاکی از این است که تلاش های رهبری سازمان که به حامیان او در اروپا هم منتقل و به شکل دستور العمل صادر شده، اصرار بر ماندن در عراق و بازگرداندن اعضای سازمان به قرارگاه اشرف است. این بخش ازاظهارات نولاند بر این معنی دلالت بیشتری دارد:

“پاسخ ما به افراد ساکن در کمپ آزادی این است که از نظر ما به اشرف برنگردند. تنها راه حل صلح‌آمیز و پایدار برای این افراد، اسکان آن‌ها در خارج از عراق است و این بایستی موضوع اصلی برای تمام کسانی باشد که در این تلاش درگیرند.”

بخش دیگر اظهارات نولاند نشان می دهد که اراده رهبری سازمان برای ماندن در عراق بطور جدی از سوی ساکنان ترانزیت و در رفتار و تعاملات آنها با نهادهایی همچون کمیساریای عالی پناهندگان، نماینده ملل متحد، و همچنین مصاحبه ها و مکاتبات آشکار و نهان به چالش جدی میان آمریکایی ها و مجاهدین تبدیل شده است:

“اما مسئله دیگری که هست ادامه تشویق ساکنان کمپ است که بهترین گزینه، اسکان در خارج از عراق می باشد و این پیامی است که نیاز است همه ما مرتب ارسال کنیم.”

کنایه از اینکه علیرغم اطلاع رسانی و شفاف سازی در این خصوص همچنان تمایل مجاهدین بر ادامه این وضعیت و نشنیده گرفتن پیام صریح آمریکایی ها است. موضوع دیگری که در اظهارات نولاند به نوعی سانسور و لاپوشانی شده، دیدگاه های وزارت امورخارجه در رابطه با عاملین حمله موشکی به ترانزیت است که ضمن رد اتهام دست داشتن دولت عراق، با تاکید بر اهمیت دنبال کردن مسئله و یافتن و شناسایی عاملین آن شک و تردیدهای جدی در خصوص عاملین و شناسایی آنها دارد. وی می گوید:

“اینطور فهمیده ایم که دولت عراق به سرعت تحقیق در مورد حمله را در دستور کار قرار داده است. از دولت عراق می خواهیم با جدیت و بطور کامل تحقیقات را دنبال کرده و از تمامی امکانات برای افزایش امنیت کمپ، همگام با تعهدات خود و پای بندی به آنها، برای برقراری امنیت و حفاظت ساکنان استفاده کند.”

آنچه از این اظهارات برداشت می شود اینکه بر توجه بیشتر دولت عراق برای تضمین امنیت ساکنین ترانزیت تاکید دارد و نه بیشتر. اما مهمترین بخش این گفتگو به پیشنهاد خبرنگار در خصوص پیش قدم شدن آمریکا برای پذیرش تعدادی از اعضای سازمان به مثابه عاملی برای تشویق سایر کشورها برای پذیرفتن مجاهدین است. متن سوال و پاسخ سخنگوی وزارت امورخارجه را مرور می کنیم:

“سوال: آیا شما فکر می کنید آسانتر خواهد بود، و یا اصلا کمکی می کند، که اگر شما تعدادی از آنها را بپذیرید دیگر کشورها نیز از شما پیروی کنند؟

نولاند: باز هم می گویم، وقتی باری تقسیم شود، معمولا نتیجه بهتری دارد. در حال بررسی هستیم ببینیم چکار می توانیم بکنیم.”

پیشتر در یادداشتی با عنوان تعامل ملل متحد با آمریکا راه حل انتقال نهایی مجاهدین در ارتباط با همین موضوع اشاره کردم :

“از آنجا که تاکنون هیچ کشور اروپایی …. در موضوع پذیرفتن مجاهدین به عنوان پناهنده قدمی برنداشته، لازم است نهادهای ملل متحد موضوع این تعامل را پیدا کردن راه حل عملی و تا حدودی استفاده از موقعیت آمریکا به مثابه الزام آور کردن نتایج این تعاملات برای کشورهای اروپایی قلمداد کند. واقعیت این است که اگر نخواهیم تمامی مشکل را متوجه آمریکا کنیم، حداقل این است که آمریکا مسئول بخشی از صورت مسئله و بحران موجود است؛ و همین امر ایجاب می کند به اندازه نقشی که در این بحران دارد به حل و فصل آن مبادرت کند.”

آنچه از فحوای اظهارات سخنگوی وزارت امورخارجه بر می آید اینکه وی از چنین اقدامی که می تواند حامل کدها و پیام های موثری به کشورهای اروپایی و در جهت خروج نهایی مجاهدین از عراق باشد، استقبال کرده است. نشان چنین تمایلی فی النفسه می تواند بر برخی گمانه زنی هایی که پیشتر همین قلم* در خصوص تعمد و اراده آمریکا بر ادامه حضور مجاهدین در عراق مطرح کرده، تا حدود زیادی خط بطلان بکشد. اما تا زمانی که آمریکایی ها در عمل حسن نیت خود را برای خارج کردن مجاهدین از عراق نشان ندهند، طبیعی است که این چنین اتهامی متوجه آمریکایی ها باقی خواهد ماند. هر چند در این خصوص یقین دارم اراده رهبری سازمان در ماندن عراق و به هر قیمت است! اما به نظر می رسد همانگونه که آمریکایی ها توانستند به صورت مشروط مجاهدین را از لیست تروریستی خود خارج کنند، در این خصوص نیز آماده دادن امتیازهای مشابه به مجاهدین برای خارج کردن آنها از عراق می باشند. هر چند معتقدم این امتیازات هر چه هم باشد در مقایسه با خواست رهبری سازمان که ماندن در عراق است از وزن و اهمیت به مرتب کمتری برخوردار خواهد بود. اما حسن اش این خواهد بود که رجوی را در موقعیت انتخاب و تعیین موضع و تکلیف با آمریکایی هایی قرار خواهد داد که همواره مدعی است مسئولیت تامین امنیت و اسکان دائمی آنها به گردن آنها است.

*در مقاله بلاتکلیفی مجاهدین، شرایط پیش بینی ناشده، یا طراحی شده در آذرماه بر این گمانه زنی تاکید شده بود.

 

 

همچنین  .......

 

کمپین خواهران اقبال، اسباب خودافشایی بیشتر رجوی

پیش بینی می شود در آینده نزدیک هجمه و هجوم گسترده و البته متفاوتی از گذشته را علیه منتقدین شاهد خواهیم بود

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس،  دوم مارس 2013
http://www.mojahedin.ws/?p=9279

 

واکنش هتاکانه و ضد اخلاقی سایت های وابسته به سازمان در رابطه با کمپین عاطفه اقبال را بایستی در ادامه هجمه ضدانسانی – ضداخلاقی که از سوی رجوی علیه قربانعلی حسین نژاد شروع و به جریانی علیه او در سایت های سازمان تبدیل گردید، ارزیابی کرد. بخصوص از زمانی که مهدی ابریشمچی با حمایت و پشتیبانی از هتاکی زشت و تهوع آور رجوی بر غفلت از این اهرم و همچنین اتخاذ این رویه به مثابه یک وظیفه تشکیلاتی در دفاع از رهبری به یک امر ایدئولوژیکی و استراتژیکی ارتقا داد. آنچه مسلم اینکه این رویه در حال حاضر به عنوان یک راهکار بظاهر کارآمد در جهت جلوگیری از ریزش های درون تشکیلاتی و یا حداقل مانعی برای افشاگری جداشدگان اتخاذ شده است. هجوم و خصومت کور رسانه های سازمان به خواهران اقبال از این جهت حائز تامل است که جنس و ماهیت اظهارات آنها با بسیاری اظهارات جداشدگان که عمدتا حول افشای مناسبات غیر اخلاقی – جنسی رهبری متمرکز است، نه تنها متفاوت، بلکه با حفظ موضع علیه جمهوری اسلامی، مبنا و انگیزه اظهارات اشان را با هدف به نتیجه رساندن مبارزات سرنگونی طلبانه جمهوری اسلامی و همچنین حفظ نیروهای تشکیلاتی مجاهدین ممزوج کرده است. با این حال نوشته های مجاهدین بر علیه او و بدتر از آن نامه محمد اقبال (برادر این دو خواهر) که سراسر آلوده به اتهامات و برچسب های سیاسی – اخلاقی است، از عکس العمل و واکنش یکسان در مقایسه با اظهارات امثال قربانعلی حسین نژاد حکایت دارد؛ این در حالی است که رجوی در آن لجن نامه معروف اش ادعا کرده بود این رویه را تنها در قبال کسانی دنبال خواهد کرد که به زعم او وارد خطوط قرمز و به تصریح او وارد تور وزارت اطلاعات شوند؛ به تاکید او فتوت مجاهدین همچنان در قبال سایر اعضای جداشده پابرجا خواهد ماند. اما واکنش های هیستری و کینه توزانه قلم به دستان مجاهدین حاکی از این است که ادعاهای رجوی مثل همیشه کذب و دروغ است. اگر افشاگری های قربانعلی حسین نژاد را با پیشنهادات و نقطه نظرات جدی و اصولی خواهران اقبال در کمپینی که براه انداخته مقایسه کنیم، در خواهیم یافت که نگرانی و خطوط قرمز واقعی رجوی فارغ از ادعاهایی که می کند، در ماهیت امر بر کمترین زاویه ممکن با اراده و خواست رجوی تاکید و دلالت دارد و بس.

آنچه خواهران اقبال انجام داده و به تشخیص رجوی مستوجب این تاوان هستند، در واقع به رای گذاشتن یک نظر و ایده کاملا فراگیر از سالها پیش است که تاکید دارد استراتژی سرنگونی رجوی با محوریت خاک عراق مدت ها است از موضوعیت ساقط شده و ادامه این رویه پاسخی به هدف سرنگونی نخواهد داد؛ بلکه با وجود خطرات بالقوه و بالفعل موجود ادامه این رویه می تواند منجر به نابودی تمام و کمال باقیمانده تشکیلات مجاهدین در عراق بشود. از این رو خواهران اقبال بر خروج هر چه سریع مجاهدین از عراق به مثابه اولین قدم جدی آن هم به انگیزه ادامه مبارزه و تغییر استراتژی سازمان تاکید دارند. بعلاوه نگرانی از بابت خطراتی بوده که خواهران اقبال در قبال جان اعضای سازمان در عراق احساس می کرده اند. متن فراخوان عاطفه اقبال به شرح زیر است:

فراخوان فوری به انتقال صلح آمیز و تحت حفاظت سازمان ملل برای ساکنان اشرف

” ما با هر عقیده و اندیشه از دیدگاه انسانی و حقوق بشری، از حقوق اولیه و ابتدایی ساکنان اشرف که طبق تایید کمیساریای عالی پناهندگان، ” پناهجو ” شناخته میشوند، دفاع میکنیم و سازمان ملل را به نظارت بر امنیت انتقال صلح آمیز ساکنان اشرف به کمپ جدید فرا میخوانیم.

الف- نظارت کامل بر انتقال و استقرار ساکنان اشرف در کمپ جدید

ب- حفاظت آنها تا انتقال تک به تک در سلامت کامل به کشور ثالث

پ- انتقال سریع و تحت نظارت سازمان ملل تمامی ساکنان اشرف به کشورهای اروپایی و آمریکایی

سه خواسته ی اصلی ما میباشد.

عاطفه اقبال – ۲۹ آذر ۱۳۹۰ برابر با ۲۰ دسامبر ۲۰۱۱

از دوستانی که مایلند به این فراخوان بپیوندند خواهش میکنم که نامشان را برای من یا از طریق فیسبوک و یا ایمیلی شخصی ام بفرستند. ترجمه این فراخوان با امضاهای آن برای دبیر کل سازمان ملل و دیگر ارگانهای حقوقی و اوباما ارسال خواهد شد.”

علیرغم تفاوت های کمی و کیفی مورد اشاره اما واکنش های سازمان در قبال کمپین خواهران اقبال امری کاملا طبیعی و شناخته شده است. این واکنش ها حداقل از دو جهت قابل تامل است؛ یکی نوعیت واکنش محمد اقبال و اتهامات غیر اخلاقی به خواهران خود است. دیگر عصبانیت مجاهدین و رجوی از نفس پیشنهاد خروج سریع مجاهدین از عراق. که به نظر می رسد انگیزه اصلی عصبانیت رجوی از همین بابت باشد. چنانچه پیشتر نیز اشاره شد در حال حاضر هر گونه بحث و پیشنهاد و حتی گمانه زنی در خصوص خروج اعضای سازمان از عراق به یک تابو و خط قرمز تبدیل شده است. چنانچه طرح این پیشنهاد از سوی فعالان سیاسی حامی مجاهدین از جمله شاعر منفعل مجاهدین آقای اسماعیل وفا یغمایی و همچنین حامی سفت وسخت پیشین مجاهدین یعنی آقای ناظر نیز کم و بیش با واکنش های مشابه مواجه شده است. آنچه در این خصوص لازم به تاکید است رنجش و پوزش امثال آقای ناظر بابت حمایت از جریانی است که اعضای آن به سهولت و آب خوردن بستگان خونی خود را به طرزی که محمد اقبال در پیش گرفت، ترور شخصیتی و اخلاقی می کنند.

همچنانکه نوشته آقای اسماعیل وفا یغمایی (مقاله آیا می شود حرف زد)  در حد این پرسش از مجاهدین متوقف شده است که: ” کمپ اشرف قبل از این امتحان خود را پس داده است. هوادار جنبشی که خود را صاحب ایران فردا میداند، آیا نمی تواند به روشنی توضیح بدهد چرا حرف او درست است تا همه به حمایت از او برخیزند یا اقلا به احترام حرف درست و منطقی سکوت کنند. آیا سرکوبگران تند و تیزی که با منطق عصر پارینه سنگی و چماق انسانهای نئندرتال می خواهند هر منتقدی را سر بکوبند، بجای اینکه کوشش کنند هر صدای مخالفی را به اطلاعات وصل کنند و به ضدیت بکشانند نمی توانند بجای فتوا صادر کردن که این چنین احوط است و غیر از این حرام! توضیح بدهد که به این دلیل حرف ما درست است و حرف شما اشتباه.”

مسلم اینکه آنچه محمد اقبال در قبال خواهران خود پیش گرفته، امر تازه و غیر منتظره ای نبوده و نیست. اما این که چطور این رویه باعث تعجب آقای ناظر و یغمایی و … شده، بر چند فرض مترتب است؛ اول اینکه آقای یغمایی و دیگرانی چون ایشان واقعا نسبت به بکارگیری این روش ها از سوی مجاهدین بی اطلاع بوده که در این صورت می توان امیدوار بود شاهد واکاوی و نقد صریح تر این روش ها باشیم. فرض دیگر اینکه این غفلت ها به دلایل متعدد عمدتا بر تمارض از سوی این آقایان اصرار و دلالت دارد، که ریشه و انگیزه اش می تواند شرمندگی بابت گذشته ای باشد که این آقایان در حمایت از مجاهدین احساس می کنند. با تمامی این احوال آنچه مهم است اینکه از این نقطه به بعد این اشخاص می توانند مرز خود را با مجاهدین پیش از گذشته پررنگ و با صراحت بیشتری شیوه ها و رفتارهای زشت و وقیحانه آنها را مورد نقد و واکاوی قرار بدهند. کار لازمی که البته آقای ناظر در کمال فروتنی و تواضع و حق محوری به انجام آن مبادرت کردند.

با این حساب می توان اتفاقاتی از این دست را در راستای خودافشایی هر چه بیشتر مجاهدین و بخصوص رهبری آن ارزیابی و به فال نیک گرفت. این ریزش ها و مرزبندی ها فارغ از جنبه های کمی شان، اما به لحاظ نوعیت و انگیزه و کیفیت شان بسیار هم برای مجاهدین و هم برای منتقدین و مخالفان سازمان حائز اهمیت است. از این رو پیش بینی می شود در آینده نزدیک و بسته به تاثیراتی که امثال آقای ناظر بجا خواهند گذاشت، هجمه و هجوم گسترده و البته متفاوتی از گذشته را علیه آنها شاهد خواهیم بود.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چرا بیژن نیابتی در قبال تحولات و اتفاقات اخیر سکوت کرده است؟

نگاهی به آخرین مقاله نیابتی (جنگ جهانی چهارم...)

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، بیست و سوم فوریه 2013
http://www.mojahedin.ws/?p=9190

 

مقالات آقای بیژن نیابتی با عنوان جنگ جهانی چهارم، ابزارها و آماجها هر چند می تواند برای برخی که دغدغه ریشه یابی اتفاقات مهمی چون جنگ های خانمانسوز تاریخی را دارند، ارزنده و مفید باشد؛ اما معلوم نیست ضرورت و کارکرد و نیاز به این گونه واکاوی ها و درست در شرایطی اینچنین حساس از کجا نشأت می گیرد. واقعیت امر این است که آقای نیابتی از آنجا که علاقه و اشتیاق عجیبی به پیش گویی های سیاسی دارند، این رویکرد می تواند حائز اهمیت باشد. انکار نمی کنم که انگیزه یا حداقل بخشی از انگیزه های نگارنده در تعقیب مطالب ایشان از این حیث است و البته وقتی این مباحث خواسته یا ناخواسته با آن تئوری جهانی ایشان یعنی تحقق خاور میانه بزرگ گره می خورند این رغبت مضاعف می شود. اما به نظر می رسد با رویکرد تازه شان به ارزیابی و گمانه زنی درباره وقوع جنگ جهانی چهارم عامدانه سعی در سایه بردن نظریات و دیدگاه های مسلم پنداشته شده خود در زمینه مسائل ایران و بخصوص با آن قیدی است که حضور یک رئیس جمهور جدید در کاخ سفید را بدون تعیین تکلیف و سرنگون کردن جمهوری اسلامی اصلا قابل تصور نمی دانند. در اینکه چرا آقای نیابتی چندان تمایلی به دنبال کردن آن نظریه ندارند، کاملا قابل فهم است. چون در واقعیت مادی ایشان تمام تخم مرغ های شان را در چنین سبدی گذاشته بودند و حالا قاعدتا نباید که روی اسب باخته به هر دلیل صحبت کرد. پس لاجرم باید تیر را به سمت دورها شلیک کرد؛ به سمتی که ظاهرا چنین به نظر برسد که نگاه جناب ایشان بسیار فراتر وعمیق تر از موضوعات و تنش های جاری در داخل و بیرون جامعه ایران است.

راست اش نگارنده پیش از اینکه در انتظار ادامه مقالات ایشان درباره جنگ جهانی چهارم باشد، بیشتر در انتظار واکنش و موضع گیری ایشان در خصوص مسائل داخلی ایران، نقش مجاهدین در آن و آینده ایران، تحلیل پیام های اخیر رجوی و بخصوص درباره جداشدگان و مسائل عینی تر و به روزتری بودم. مثلا آیا بهتر نیست آقای نیابتی به جای پرداختن به زمینه های جنگ چهارم درباره موارد به مواردی که پیش بینی کرده و اتفاقا تا حال بخش مهمی از آنها مسیر و فرایند دیگری را طی کرده توضیح بدهد. از جمله مثلا همان ادعایی که آمریکایی ها تحت هیچ شرایطی تن به ادامه حیات جمهوری اسلامی و تضمین بقای آن را نخواهند داد. در این باره پاسخ بدهند که وقتی وزارت خارجه و شخص اوباما بر چنین تضمینی تاکید می کنند، معنی اش آیا این نیست که ایشان باید به طور طبیعی روی بخش عمده سناریوی خاورمیانه شان خط بطلان بکشند و یا حداقل تجدید نظر کنند.؟ یا مثلا بطور طبیعی نباید در چنین شرایطی سری به حال و روز آلترناتیو مطلوب خود یعنی سازمان مجاهدین بزنند و بگویند وجود چنین آلترناتیوی و آن هم در شرایطی که آمریکا بصراحت تضمین بقای جمهوری اسلامی را می دهد، فلسفه وجودی اش چیست؟ یا بطور درونی و خودجوش نباید درباره وضعیت بلاتکلیفی که آلترناتیو مطلوب ایشان در آن دچار شده حرفی بزنند. حداقل از جهات انسانی و برای نجات جان بقیه اعضای سازمان از مسلخی که رجوی برای آنها تدارک دیده اظهار نظر کنند؛ یا درباره اعتلای آن جنبش سرخی که در سه سال و نیم پیش درباره کم و کیف و نقش و کاربرد و کارکردش در بدنه اجتماعی معترضان داخلی دستورالعمل صادر می کردند، در این مقطع حساس کمی اهتمام و توجه نشان بدهند.

یا مثلا به این موضوعات بپردازند که بالاخره تکلیف مجاهدین در عراق چه خواهد شد. روی فرض هایی از جمله خروج نهایی شان و در آن صورت تاثیر این خروج بر راه حل مورد تاکید خودشان و یا روی فرض ماندن در عراق و در این صورت به تفاهم رسیدن چالش های آمریکا با ایران و … گمانه زنی کنند. یا حتی همین اتفاق ۲۱ بهمن که انتظار می رفت واکنش حداقلی ایشان را در بر داشته باشد.

باید حق بدهید در چنین شرایط حساسی که همه کوتوله های سیاسی حواس شان را روی اوضاع داخلی ایران و اتفاقات سه ماه آینده متمرکز کرده اند، رفتن سراغ تبیین زمینه های جنگ چهارم جهانی به نوعی عین ایده آلیست و انفعال از مسائل عینی است.

اینکه آقای نیابتی بر این ادعا هستند که مجاهدین را علیرغم اینکه هیچ وابستگی به آنها ندارد، اما بهتر از خودشان می شناسند، می شود تا حدودی پذیرفت اما اینکه ایشان درباره مهمترین چالش های روز آنها سکوت پیشه کنند، چندان معقولانه و پذیرفتنی نیست. مگر اینکه بپذیریم ایشان از اساس درباره سازمان به تحلیل و نتیجه گیری های متفاوت از آنچه تا کنون بیان داشته رسیده باشند؛ یا ترجیحا تصور می کنند طرح این دیدگاه های تازه نه به صلاح خودشان است و نه دردی از مجاهدین درمان خواهد کرد. با این همه نگارنده نمی تواند اشتیاق خود را از مطالعه دیدگاه های ایشان بخصوص درباره وضعیت موجود مجاهدین کتمان کند. بخصوص که می بیند امثال آقای علی ناظر با توجه به همسویی دیدگاه های شان با شما آنگونه اکتیو و فعال نیش و نوش های مجاهدین را تحمل می کنند.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تاملی بر واکنش آقای ناظر در اعتراض به ادعاهای بومدرا

تنها هدف رجوی (مجاهدین خلق) ماندن در عراق است

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، بیست و دوم فوریه 2013
http://www.mojahedin.ws/?p=9186

 

سازمان مجاهدین و حامیان غربی او مدت ها است روی اظهارات طاهر بومدرا به عنوان نماینده مستعفی یونامی مانور و تبلیغات وسیعی براه انداخته اند. اظهارات بظاهر افشاگرایانه بومدرا بر این نکات تاکید دارد که جابجایی ساکنین اشرف به ترانزیت بر اساس یک پروژه مشترک کوبلری – عراقی و با هدف تحت فشار گذاشتن ساکنین ترانزیت، قطع ارتباط رهبری از بدنه تشکیلاتی، به کشتن دادن اعضای سازمان و در نهایت نابود کردن کلیت سازمان طراحی و دنبال شده است. ناگفته نماند در طی چند ماه اخیر که وی به جانبداری و حضور در تجمع های سازمان مبادرت کرده، این اظهارات تنها کارکرد و مصرف داخلی برای سازمان داشته و هیچ واکنش جدی و پیگیرانه حقوقی از سوی هیچ مرجعی انجام نگرفته است. این در حالی است که محتوای اظهارات بومدرا در ظاهر قضیه آنقدر حائز اهمیت و حساس هست که می تواند در صورت صحت آن پیگیری های لازم را به دنبال داشته باشد.

این عضو پیشین یونامی پس از حمله اخیر به ترانزیت ادعاهای تازه و جالبی مطرح کرده و به زعم خود ابعاد تازه ای از آنچه توطئه بر علیه ساکنان اشرف می نامد، افشا کرده است.

صرفنظر از این که جدا شدن ایشان از یونامی از اول هم تردیدهایی را به ذهن متبادر می کرد، اما با روشن شدن این موضوع که ایشان از یونامی اخراج شده مسئله ابعاد تازه تری به خود گرفت؛ با این همه چیزی از اشتیاق مجاهدین برای استفاده های تبلیغاتی و سیاسی از نامبرده کم نکرد. این در حالی بود که اگر بواقع آنچه تحت عنوان افشاگری از سوی ایشان مطرح شده مستند می بود، قاعدتا مجاهدین با سازوکارهای قانونی که می شناسند طبعا از این قضیه بهره برداری به مراتب از آنچه در حوزه مجازی و در درون طیف حامیان اش بردند، می نمودند! اما با این حال برای نتیجه گیری درست و مستند بطور طبیعی باید تامل می شد تا بالاخره ببینیم کسی از موضعی غیر از مخالفت با مجاهدین متوجه مواضع متعارض گفتاری و رفتاری او می شود یا خیر. تا این که بالاخره علی ناظر پس از ماه ها بالاخره به برخی تناقضات در این خصوص نوک زدند.

انگیزه این نوک زدن هم اظهارات و بعضا افشاگری های تازه و البته قابل تاملی است که بومدرا دو روز پیش در جریان اجلاسی که برای بزرگداشت کشته شدن هفت نفر از ساکنین ترانزیت در اورسوراواز برگزار گردید، بیان کرده است. البته در این اظهارات چیز تازه ای یافت نمی شود الا اینکه بین ملل متحد و عراق اجماعی مبنی بر جداکردن سر از بدنه صورت گرفته، که این هم پیشتر بارها و بارها از سوی رجوی مطرح شده است. اما آنچه در رابطه با بومدرا باید تاکید کرد، همانا گمانه زنی هایی درباره انگیزه های پیدا و ناپیدای ایشان است که از سوی علی ناظر به جد و شدت مورد تاکید و انتقاد قرارگرفته است؛ بخصوص طرح راه حل بازگشت دوباره به قرارگاه اشرف و به عنوان آخرین و تنهاترین راه حل ممکن. اما بد نیست برای بررسی چند و چون موضع آقای ناظر درباره شخص بومدرا که بعضا او را تا موقعیت جاسوس تنزل داده و به نوعی هم مجاهدین را آلت دست ایشان قلمداد کرده، نگاهی بیندازیم تا ابعاد قضیه بیشتر روشن شود. آقای ناظر در یادداشت خود با عنوان درس عوضی یا نوشدارو پس از… اینطور می نویسند:

“راستش من هرچی بالا و پایین کردم نفهمیدم ایشان چکاره هستند. اگر شریک دزد هستند و می دانستند که قرار بر این است که باید سر را از بدنه جدا کرد، و بنا به گفته خودشان یکی از طراحان بوده اند («این طرحها وجود دارند، ما میدانیم. ما آنها را آماده کردیم») پس امروز این سخنان و انقلاب درونی برای چیست، مخصوصا که ایشان صاحب منصب هستند و (بنا به موقعیت شغلی) اجازه ندارند که اسرار را بازگو کنند. ولی اگر رفیق قافله هستند، پس چرا همان روز اول که متوجه شدند حقوق حقه این پناهجویان لحاظ نمی شود، از این پست و مقام با اعلام انزجار علنی استعفا نکردند؟ این روضه خوانی و نوشداروی پس از قتل ناجوانمردانه سیاوش برای چیست؟”

این در واقع ادعای درستی است که از جانب ناظر مطرح می شود. با این توضیح که این ابهامات و تناقض ها را نه ایشان و حالا که پیشتر باید سران سازمان و بخصوص آقای رجوی پیش روی آقای بومدرا می گذاشتند. این که چرا رهبری سازمان چنین اقدام لازم و ضروری را انجام نداده، به چند فرض بسته است. یکی اینکه ایشان بهتر از هر کس می دانند که اظهارات بومدرا از اساس پایه و اساس چندانی ندارد و تنها ارزش اش استفاده تبلیغاتی و کارکرد درونی دارد و نهایت بردش در میان حامیانی است که به اراده و گوش به فرمان رجوی حرف می زنند. فرض دیگر اینکه رجوی به چنین اظهاراتی صرفنظر از جنبه های قانونی و حقوقی اش فی النفسه و به خاطر اهداف پنهانی دیگری نیازمند است. به این معنی که گره ای از وضع موجود باز شود. و به همین جهت بیشترین انتفاع و سودش هم در همین بلاتکلیفی است. رجوی با همین بلاتکلیفی است که می تواند به حضورش در عراق ادامه بدهد. می تواند از ملل متحد و آمریکا و یونامی و کمیساریا و عراق و .. طلبکار باشد. می تواند پز سرنگونی بدهد، می تواند تنور درگیری های فرقه ای داخل عراق را داغ و داغ تر کند. می تواند برای جداشدگان خط و نشان بکشد، نغمه بازگشت به قرارگاه اشرف و یا کمتر از آن تغییر نام ترانزیت به کمپ پناهندگان را سر بدهد؛ می تواند یک ریز و بی وقفه نشست و سمینار و کنگره و تجمعات براه بیندازد. ترحم نمایی کند. می تواند یارگیری کند. والا رجوی به مراتب بهتر و بیشتر از آقای ناظر می تواند تناقضات درونی او را دربیاورد و با ایشان صفر صفر کند. برای همین هم معتقدم آقای ناظر تا حالا هر چه رجوی با محمل انسان دوستی، و احساس مسئولیت فردی و دغدغه های انسانی برای آقای بومدرا رشته بود، با این سخنان:

“برای من، بومدرا همان قدر در خون جانباختگان در اشرف و لیبرتی دست دارد که بقیه اجانب انسان فروش. اینها، گرگهای میش نمایی هستند که یک خلق و فرزندان آنها را به گروگان گرفته اند و با آنها و منافع انسانی و حقوقی آنها بعنوان ژتون بازی می کنند، و با هزینه جان فرزندان خلق، با رژیم مذاکره هسته ای و اقتصادی و تجاری و سوری، لبنانی و … می کنند. اینها دلالان انسان هستند.”

پنبه کرده است. آقای ناظر به نکته درست و قابل تاملی اشاره می کند. تشبیه اعضای سازمان به گروگان تشبیهی است که سالها است مورد تاکید و تصریح فعالان سیاسی بی طرف است. دلیل اش هم این است که رجوی و دستگاه امنیتی – تشکیلاتی او اجازه نمی دهند، این قربانیان به معنی واقعی در اتخاذ تصمیم آزاد باشند. این که رجوی مدام ادعا می کند در چند مرحله اعضای سازمان را مخیل گذاشته تا بین سه گزینه تحویل به پلیس عراق، ماندن تا مهیا شدن امکان آبرومندانه با هزینه سازمان و رفتن به هر نقطه دلخواه و در نهایت دادن امضای ماندگاری و اشرف نشانی یکی را انتخاب کنند، فقط ادعا است! که اگر بیرون آمدن از تشکیلات بواقع یک گزینه واقعی بود، دلیلی وجود نداشت شاهد فرار اعضای سازمان از تشکیلات باشیم. مگر نه این است که اعضای فراری از تشکیلات یکسره و به قول رجوی به تور متحد عراقی – ایرانی وصل می شوند.

آقای ناظر البته در جاهایی هم البته درباره فهم برخی حقایق تجاهل می کنند، بخصوص در جایی که می نویسند:

“این نادان (بومدرا) می خواهد همکاسه گی خود با کوبلر و رژیم و آمریکا و… را با این فرار به جلو بپوشاند. می خواهد وقت هدر کند، برای رژیم وقت بخرد، و دوباره فرزندان خلق را از این مأوا به مأوای دیگر پاس بدهد. … چرا می خواهد همه روی غرب و شرق و شمال و جنوب فشار بیاورند که افراد از لیبرتی به اشرف بازاسکان شوند، چرا نمی گوید که روی ملل متحد فشار بیاورید که تعیین تکلیف کند.”

هیچکس در همسویی چنین پیشنهاد و طرحی با هدف استراتژیک رجوی کمترین تردیدی به خود راه نمی دهد. این را می شود در ترجیع بند حرف های رجوی، مواضع شورای ملی مقاومت، سخنرانی ها و اظهارات بی وقفه حامیان غربی سازمان، نامه نگاری های بی وقفه ساکنین ترانزیت و … دریافت. آقای ناظر چرا نباید از مقام رهبری سازمان مطبوع شان بپرسند، چرا بجای کوبیدن بی وقفه بر طبل بازگشت به اشرف یا تغییر نام ترانزیت به کمپ پناهندگان، حتی یک بار در باب ضرورت تعیین تکلیف نهایی یا همان خروج و اسکان در کشورهای ثالث سخن به میان نیاورده اند. قاعدتا اگر تمایل و اراده ای از سوی رجوی برای رفتن از عراق و اسکان یافتن دائم اعضای سازمان وجود داشته باشد، پیشتر و بیشتر از هر کس این آقای رجوی است که باید روی ملل متحد و همکاران و متحدان او برای برون رفت از وضعیت موجود فشار بیاورد. بخصوص اینکه رهبری سازمان سازوکار و بستر و اهرم های قانونی و حقوقی چنین فشارها و پروسه ای را بخوبی می شناسد؛ مضاف بر اینکه اگر اظهارات بومدرا در خصوص امتناع چند کشور اروپایی از پذیرش اعضای سازمان را صادقانه فرض کنیم، در این صورت باید که دغدغه اصلی تمرکز بر حل و فصل موانع و چالش ها و رفع تردیدهای پیش روی برای متقاعد کردن این کشورها به پذیرش اعضای سازمان و یا حداقل دادن باز پناهندگی به افرادی باشد که پیشتر به عنوان پناهنده به رسمیت شناخته شده اند. جالب اینکه آقای رجوی این موضوعات را اصلا به روی مبارک خود نمی آورد و انگار نه انگار که مشکل اصلی و اساسی دقیقا همانجایی است که آقای رجوی حتی از طرح و بیان باسمه ای آن هم طفره می رود.

اینکه برای آقای ناظر علیرغم این همه شواهد و کدها و نشانه ها هنوز محرز نشده باشد که رجوی اصلا خیال رفتن از عراق را ندارد، باورش واقعا مشکل است؛ بالاخص با آن حساب و کتاب ها و اشتباه محاسبه هایی که آقای ناظر برای نسخه لیبیایی یا سوری کردن ایران توسط رجوی می کند. چطور با چنین استراتژی که رجوی برای آینده ترسیم می کند، می توان پذیرفت که آقای بومدرا و رجوی باید روی اصل مسئله یعنی برون رفت از بلاتکلیفی یا همان خروج نهایی از عراق و به قصد هر کشور ثالثی اصرار و پافشاری داشته باشند. واقعیت این است که وضعیت موجود مجاهدین در عراق به کلاف سردرگمی تبدیل شده که از هر زاویه و فرضی که تحلیل اش کنی، کلی تناقض و تعارض بیرون می زند. به بیانی با فرض اینکه رجوی قلبا می خواهد در اسرع وقت به کشور یا کشورهای ثالثی مثل آنچه بومدرا اشاره کرده منتقل شود، اولین تضادی که بیرون می زند، عقیم ماندن استراتژی جرقه و جنگ رجوی است؛ فرض توام با یقین اینکه رجوی نمی خواهد بنا به همین شواهد از عراق برود، در این صورت باید از آقای ناظر پرسید بر اساس چه منطقی خواستار پیگیری خروج نهایی مجاهدین از عراق هستند.

یعنی اینکه اگر می دانی رجوی از عراق و به دلایل مشهود رفتنی نیست، اصرار و ابرام شما برای تحت فشار گذاشتن ملل متحد برای تعیین تکلیف نهایی چه صیغه ای است. گذشته از اینها اگر باور دارید که تنها هدف رجوی ماندن در عراق است، به دلایلی که اشاره رفت، در این صورت چه دلیلی دارد خواست قلبی، استراتژیک، حیاتی و … رجوی را به هدف و خواست ایران منتسب کنیم. این تعارضات و تناقضات به اینجا ختم نمی شود. بلکه مصداق مشت نمونه خروار هستند.

نکته آخر اینکه یقین بدانید موضع و اظهارات بعضا صادقانه شما درباره بومدرا در اولین فرصت با واکنش جدی سازمان و قلم به دستان او همراه خواهد شد. این را از این بابت می گویم که شما را پیشتر از این و بابت کمتر از این خط قرمزها به گفته خودتان تنبیه کرده اند. و یقین بدانید این بار حتی آن تک و توک اعضای شورای ملی مقاومت که به ادعای خودتان از شما حمایت و دلجویی کردند، جرات نزدیک شدن و دفاع از شما را نخواهند داشت.

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد