_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

متن مصاحبه محمد حسین سبحانی با تی وی مردم ـ قسمت پنجم

آیا خروج از لیست گروه های تروریستی آمریکا یک پیروزی برای سازمان مجاهدین بوده است؟
آقای رجوی! اگر آمریکا خریدار تو بود که نمی گفت از اشرف بیا بیرون
 

 

 


ایران قلم

16.03.2013

 

 

آقای سربی:
ممنونم از شما، شما اشاره کردید به کمپ لیبرتی و کمپ اشرف و اینکه خانم هیلاری کلینتن با اینها صحبت کرده و یکی از شرایط آن از لیست در آوردن هم فکر کنم همین بود که انها حاضر بشوند از کمپ اشرف در بیایند و به لیبرتی بروند ضمن اینکه در مورد امن بودن کمپ اشرف من پارسال یادم هست سال دوهزارو یازده خود من یک مراسمی را اینجا فیلمبرداری می کردم که حمله شده بود به کمپ اشرف یعنی کمپ اشرف هم همچین جای امنی نیست و شما کاملا درست میگید ضمن اینکه یک مسئله ای هم هست که بدلیل نزدیکی به ایران در واقع بیشتر آن حالت نا امنی بیشتری هست. ولی بیاییم سر این ماجرای صحبت از لیست تروریستی در امدن اینها.
به نظر شما چون نظرات خیلی متفاوت هست شما باز اشاره کردید که اینها می خواهند مثل نیروهای مخالف اسد در سوریه عمل کنند و آمریکا و خیلی ها این صحبت را می کنند ولی شما گفتید که هیچ شانسی ندارند پس اگر شانسی نیست چرا سازمان مجاهدین خلق از لیست گروههای تروریستی اروپا و آمریکا خارج شد؟ آیا واقعا خروج از این لیست یک پیروزی برای سازمان مجاهدین بوده یا شرایطی پشتش هست اینها را یک مقداری توضیح بدهید تا من و بینندگان مان آگاه بشیم.

آقای سبحانی :
خواهش می کنم من برای اینکه پاسخ سئوال شما را بدهم جناب آقای سربی یک توضیحی از سابقه این موضوع را خدمت تان عرض می کنم. ببینید اساسا سازمان مجاهدین چه در زمانی که خارج از لیست گروههای تروریستی بود وچه در زمانی که در درون لیست گروههای تروریستی بود هیچ تاثیری در شرایط وضعیت خودش توی جامعه ایران نداشت یعنی مثلا این نیست که اگر توی لیست تروریستی نبود بهتر بود. شما می دونید که توی بهترین شرایط و وضعیت، سازمان خارج از لیست گروههای تروریستی بود در زمانی که در اوج قدرت در زمان صدام حسین بود سازمان مجاهدین عملیلت مرزی انجام می داد به کمک صدام حسین و صد و پنجاه یا دویست نفر از نیروهای جمهوری اسلامی را اسیر می کردو می آورد، نیروهای عراقی می گرفتند با کمک سازمان مجاهدین می آورد ، به هر صورت این کارها را انجام می داده آن موقع خارج از لیست گروههای تروریستی بود آن موقع مگر تونست کاری بکند ، نتونست کاری بکند، الانم هم کاری نمی تواند بکند. اما آیا این برای سازمان مجاهدین یک پیروزی هست؟ آیا خروج سازمان مجاهدین از لیست گروههای تروریستی یک گام به جلو برای این سازمان هست؟
من برای پاسخ به این سئوالات یک توضیح کوتاه می دهم. اساسا باید دید که سازمان مجاهدین استراتژی خودش را بر روی چی بنا کرده است تا ببینیم که آیا یک گام به ان هدف نزدیک شده یا نشده است؟ یک موقع شما یک حزب یا یک گروه یا یک سازمان هستی و اهداف استراتژیکی خود را روی یک پایگاه مردمی بر اساس عنصر مردمی سوار می کنی و اتکاء می کنی به مردم . خوب می تونیم بگیم که این گروه نزدیک شده یا نشده اما سازمان مجاهدین از سال شصت و دو ، در صحبتهای قبلی خدمت تان عرض کردم، از زمانی که آمد با طارق عزیز و صدام حسین وارد مذا کره شد سازمان مجاهدین استراتژی خودش را با آویزان شدن به بیگانگان بنا کرده است، یعنی چی؟
یعنی اینکه همیشه استراتژیش مشروط هست به وضعیتی که دیگران برایش مشخص می کنند، یعنی وضعیت و شرایطی که دیگران پیش بیاورند یا پیش بیاید، این می تواند توی ان وضعیت عمل بکند یا فکر می کند که می تواند عمل بکند. ولی خودش آن توان و پتانسیل را ندارد چون متکی به مردم نیست . در مورد سازمان مجاهدین گفتم این سابقه اتکاء و آویزان شدن به بیگانه را حتی در زمان فاز سیاسی هم شما یادت تان بیاد آقای محمد رضا سعادتی که این دیگه محرز بود که ارتباط جاسوسی و موارد استراغ سمع و ابزار و وسایلی که ازک گ ب خواسته بودند. بنابر این سازمان مجاهدین ، بویژه از سال شصت و یک به بعد آمده چکار کرده استراتژیش را بر روی بیگانگان سوار کرده است.
یک مثال می زنم ، یک موقع می آمد می گفت صلح طناب دار رژیم هست و چون صلح طناب دار رژیم هست ما می توانیم از شکاف و گسترش جنگ بین ایران و عراق در واقع برویم وارد بشویم و ارتش آزادیبخش برود داخل ایران. خوب یعنی سازمان مجاهدین و مسعود رجوی آمده و گفته که اگر جنگ بین ایران و عراق گسترش پیدا کند، یعنی پارامتر و شرایط بیرون از خودش، یعنی آمده خودش را یک برگ بازی کرده و بعد از ان مسایل و بعد از سرنگونی صدام حسین آمده همین استراتژی را با نیروهای آمریکایی آمده دنبال کرده و آمده روی این موضوع سوار شده. نیروهای آمریکایی منظورم دولت و هئیت حاکمه آمریکا نیست منظورم لابی هایی که وجود دارد و با پول خریده است و افرادی هست که با پول خریده خوب این افرادی که با پول خریده لابی شدند و در هر صورت یک وضعیت و ارتباطاتی دارند و سازمان مجاهدین اینها را هی تبلیغات می کند و چیز عجیب و غریبی نیست بنابر سازمان مجاهدین آره در استراتژی اتکا و آویزان شدن به بیگانگان یک گام به جلو برداشته و مزدوری خودش را فرضا دولت آمریکا و گفته آقا من خوب می توانم برات هر کاری بگی بکنم، حالاآن بخره یا نخره یک حرف دیگه هست. ولی رجوی و این سازمان خودش را خوب عرضه می کند و تونسته خوب عرضه کند، از این نظر یک گام به پیش هست. ولی این یک گام به پیش در واقع اگر شما هدف مردم و نجات کشورتان باشد ، این در واقع عمل نمی کند و در واقع شما یک گام در قهقرا بیشتر فرو رفتید .

اما انطرف قضیه حالا دولت آمریکا اساسا سازمان مجاهدین را، آن عرضه ای که این سازمان خودش خودش را کرده، خریدار نیست، آن خریداری نداره به نظر من نه. نیروهای امریکایی ممکن هست بعنوان یک برگ و بعنوان یک علامت از سازمان مجاهدین در ارتباطات و گفتگو ها و مذاکرات باز یا پشت پرده ای که با حکومت ایران دارند استفاده بکنند ولی در همین حد هست بیش از این نیست.
سازمان مجاهدین و آقای رجوی میگه که ما ورود مان به لیست گروههای تروریستی با انگیزه های سیاسی بوده و آقای کلینتون بخاطر مراوداتی که با آقای خاتمی داشته ما را وارد لیست کرد پس الانم که خارج شدیم با انگیزه سیاسی هست، پس وقتی که سیاسی هست ، یعنی اینطوری برای نیروهای درون خودش توصیف می کند ، پس اگر با انگیزه های سیاسی هست ما یک گام نزدیک تر شدیم، اما از نظر من فرو رفتن و عمیقتر آویزان شدن به بیگانه است. چون برای مردم چیزی نخواهد داشت تازه آنطرف قضیه هم که خریدار تو نیست و اگر آمریکا خریدار تو بود که نمی گفت از اشرف بیا بیرون. وقتی از این اشرف که امدی بیرون و این راه بی باز گشت هست. حتی ممکن هست که چهار تا نماینده کنگره آمریکا هم پیدا بشه و بیاد با شما یک بیانیه مشترک بده و بگه که خواهان بازگشت به اشرف هستیم، ولی مگه میشه ؟مگه چنین چیزی امکان داره؟ هفته گذشته دولت فرانسه اعلام کرد، دولت آمریکا رسما اعلام کرد که اساسا سازمان مجاهدین باید این فرضیه استقرار در عراق یا مستقر شدن در اشرف را به فراموشی بسپارد و بیاد به کشورهای اروپایی.
پس در یک جمله بخواهم خلاصه بکنم پاسخ به سئوال شما را آره از یک زاویه ای سازمان مجاهدین یک گام به جلو تر رفته است ولی در محتوا ، فرو بیشتر رفته است. از سویی دیگر این خروج از لیست گروههای تروریستی بدین معنی نیست که دولت آمریکا یا کشورهای اتحادیه اروپا سازمان مجاهدین را یک سازمان تروریستی نمی دانند این در واقع یک وضعیت حقوقی هست که پیش آمده است وگرنه شما هر نیرویی حتی سابقه عضویت در سازمان مجاهدین داشته باشد در کشورهای اروپایی باید صد بار از فیلترهای مختلف عبور بکند چون سابقه همین همکاری با یک گروه تروریستی را داشته است بنابر این ممکن هست بگویند که شما از لیست گروههای تروریستی خارج شده اید ، ولی این در واقع یک تفسیر حقوقی هست.
یک موضوع دیگری را همینجا میشه بهش اشاره کرد خوب مثلا میشه خانم کلینتون گفته شما بیایید بیرون و ما حسن نیت نشان می دهیم یعنی سازمان مجاهدین در واقع تو هر بازی جر زنی می کند چه در درون خودش و با عضو خودش، چه با بیرون خودش .
قدرت رجوی را کر و کور کرده است، خوب تو از اشرف حالا امدی بیرون ، حالا جر می زنی که دوباره بر گردم. خوب اگر آن ( آمریکا ) ترا می خواهد بخرد هم دیگر نمی خرد دیگه و میگه بابا تو چه جور آدم چموشی هستی . معذرت می خواهم که این اصطلاح را استفاده کردم ولی در هر صورت این رابطه به این مفهوم نیست که رابطه ای که بین رجوی و صدام حسین پیش آمد و حالا رجوی با آمریکا پیش آمده است یا خواهد آمد و به این معنی نیست که حالا نیروهای بین المللی حالا جایگاهی را مثل ارتش آزادیبخش سوریه حالا مثلا برای سازمان مجاهدین برای مصرف ایران برایش تعریف کرده باشند.

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

متن مصاحبه محمد حسین سبحانی با تی وی مردم ـ قسمت چهارم

چرا سازمان مجاهدین می خواهد به اشرف بازگردد ؟
این نوشته محمد اقبال نیست ، نوشته گشتاپوی سازمان مجاهدین است

 

 


ایران قلم

09.03.2013

 

 

آقای پارسا سربی :
آخه آنجا در اشرف یا لیبرتی هم که دیگه سلاحی ندارند و سلاح ها را که تحویل داده اند و سلاحی ندارند.

آقای محمدحسین سبحانی :
بله ، سلاح را فیزیکی از آنها گرفته اند ، ولی سلاح در اندیشه آنها هنوز وجود دارد ، مشکل تفکر و بینش آنها است .
اگر اجازه بدهید به این بحث بپردازیم که چرا سازمان مجاهدین و آقای رجوی می خواهد به اشرف بازگردد ؟ من چند دلیل را مطرح می کنم .
اول اینکه
به گفته سازمان و خانم مریم رجوی "اشرف کانون استراتژیک نبرد و مبارزه مسلحانه است" ، آنجا منطقه ایست که اعضای سازمان 26 سال آنجا آموزش دیدند و در هر حال این شعار استراتژیک سازمان مجاهدین بوده است، حالا این کانون استراتژیک نبرد مسلحانه از سازمان مجاهدین گرفته شده است ، حالا با قول و قرارهایی که آمریکا داد که اگر از اشرف خارج شوید ما نگاه مان به این همکاری مثبت خواهد بود ، بنابراین اشرف رو از دست داد و فشار بین المللی ، فشار نیروها ، فشار خانواده های متحصن و فشار اعضای جدا شده و مدافعین حقوق بشر ، سازمان مجبور شد اشرف رو ترک کند . بعد حالا اصرار می کند به برگشتش زیرا می خواهد به نیروهای درون خود و بیرون خود بگوید من آن شعاری که از روز اول دادم سرجایش است و باز خودش را بازسازی کند به لحاظ سیاسی و استراتژیک.
دوم اینکه
در لیبرتی امکان کنترل نیرو به اندازه قلعه اشرف میسر نیست ، قلعه اشرف یک مساحت جغرافیایی شش کیلومتر در شش کیلومتر دارد و کمپ لیبرتی بسیار بسیار کوچک تر است و شما می دونید که در قلعه اشرف همین سه هزار و اندی نفر که در لیبرتی دارند با هم زندگی می کنند در اشرف که همه با هم در ارتباط نبودند ، اصلا افکار عمومی و جامعه بین المللی نمی دانند که این سه هزار نفر در گروه های 100 – 150 نفره در مقرهای مختلف در درون اشرف سازمان دهی شده بودند ، یعنی این 150 نفری که اسمشون رو گذاشتند ستاد فلان یا لشکر بهمان یا یگان فلان با اون یکی در ارتباط نبودند و اگر امکان انتقال اخبار و اطلاعاتی بوده تنها بین همین 150 نفر محدود بوده است ، بنابراین یک خواهری که خواهرش در ستاد دیگه یی بوده نمی دیده، زن ، اگر روزی نغمه جدایی از فرقه را در ذهن می خوانده، شوهرش رو حتی یک نگاه نمی توانسته ببیند که او را هم مطلع کند، و سازمان نمی خواد همین " نگاه" ، همین " نگاهی" که معجزه می کنه ، همین عشق که معجزه می کنه شکل بگیره و توی لیبرتی این شکل می گیره به دلیل مساحت کوچکتر کنترل کمتر است ، افراد در یک تراکم و نزدیکی بیشتری هستند ، اخبار و اطلاعات بهتر رد و بدل می شود .
دلیل سوم اینکه،
نیرویی که در درون اشرف بود ، از رهبرش شنیده بود که اینجا "کانون استراتژیک نبرد است" و او هم با این توهم در اشرف ادامه داد وقتی اون توهم شکست اومد توی لیبرتی در ذهنش از یک نقطه ای عبور کرده که پس آنچه رهبری من گفت چی شد ؟ اگر حتی جرات بیانش را نداشته باشد .
نکته ی چهارم ،
رجوی می خواهد با اصرارش به برگشتن به اشرف ، نقش ارتش آزادی بخش سوریه رو در فضای جامعه ی ایران بازی بکند ، یک تصور و توهم بسیار شدید که اساسا نه سازمان مجاهدین چنان پتانسیلی دارد و نه در جامعه بین المللی چنین جایگاهی دارد .

بنابرآنچه گفته شد در پاسخ به سوال شما به نظر من و سایر دوستانی که منتقد سازمان مجاهدین هستند باید افرادی که اکنون به نام سازمان مجاهدین در لیبرتی هستند در اسرع وقت تحت مقررات و ضوابطی که کمیساریای عالی پناهندگان دارد ، پروسه پناهندگیشان سپری بشه و به کشورهای بعد تقسیم شوند ، بنابراین ادامه سازمان مجاهدین در عراق ، چه در لیبرتی و چه در اشرف در واقع خیانتی ست که رهبری این سازمان در برابر افرادی که آنجا در واقع اسیر هستند انجام می ده .


آقای پارسا سربی :
شما در صحبتهاتون اشاره کردید به خانوداه هایی که به دنبال دیدار بستگانشون هستند ، خیلی از مجاهدین می گویند که اینها از طرف جمهوری اسلامی می آیند ، حتی می گویند که شما در ارتباط با وزارت اطلاعات و آخوندها هستید .
در این رابطه یک مقدار صحبت کنید که آیا این خانواده ها به دولت ایران وابستگی دارند و آیا دولت ایران به اینها کمکی می کنه یا تسحیلاتی فراهم میکند که به آنجا بیایند ، یا این که این بندگان خدا هم از این طرف مورد اتهام قرار می گیرند و هم از آن طرف ؟


آقای محمدحسین سبحانی :
درباره اتهامات سازمان مجاهدین ، چه به خانواده ها و چه به افراد منتقد خودشون ، همین بس که بدونیم که از نظر سازمان مجاهدین هیچ شخصیت ایرانی و غیر ایرانی وجود نداره که با سازمان مجاهدین صرفا اختلاف نظر داشته باشد و به او مارک و اتهام نزده و توهین نکرده باشند ، از خانم مادلین آلبرایت گرفته تا همین اواخر آقای کوپلر یا سفیر آلمان در بغداد یا هر شخصیت چه ایرانی و چه غیر ایرانی . در تمام تاریخ سازمان شما این ترور شخصیت را می بینید ، در پاسخ به این سوال به همین چند جمله بسنده می کنم ، بنابراین من و همه عزیزان دیگر ، کسانی نیستیم که از این مارک ها واتهامها بترسیم ، سازمان مجاهدین و رهبری آن باید بداند و باید بیاید پای میز محاکمه و در یک دادگاه عادلانه پاسخ بدهد چرا ؟ سوال های مشخصی وجود دارد که باید پاسخ بدهد.
اما این که خانواده ها یی که 20 سال 30 سال فرزندانشون رو ندیده اند ،این حق رو ندارند که بیایند اعتراض کنند و پشت سیم های خاردار متحصن بشوند ، حالا شما می توانید بگویید ، دولت ایران این مسئله رو تسهیل کرده است یا نکرده است ، که این در محتوای موضوع تاثیری ندارد ، باید اجازه می دادند خانواده اش را ببیند ، اگر مشکل سازمان مجاهدین ، جمهوری اسلامی است ، این مشکل رو این طوری از سر راه بر میداری یعنی بگذارند که خانواده ها با فرزنداشنان ملاقات کنند.
آیا شما باور می کنید که آقای محمد اقبال که در سازمان مجاهدین مسئولیت دارد و در حال حاضر در کمپ لیبرتی است بیاید خواهرش را به دلیل اختلاف نظر با یک اصطلاح بسیار بد و توهین آمیز مورد خطاب قرار دهد ؟
در حالی که خانواده اش در اروپا حضور دارند و داخل ایران نیستند که تسهیلات حکومتی دریافت کرده باشند ، من به خانواده ی محمد اقبال ، خانم عاطفه اقبال هم می گویم این را نوشه برادر خود ندانند ، این نوشته محمد اقبال نیست ، این نوشته گشتاپوی سازمان مجاهدین است نوشته مسئول ستاد امنیت و اطلاعات سازمان مجاهدین است و فقط آن را می دهند دست محمد اقبال بخواند .


ادامه دارد
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

متن مصاحبه محمد حسین سبحانی با تی وی مردم ـ قسمت سوم
صلح بین ایران و عراق طناب دار فرقه مجاهدین شد
آخرین وضعیت مجاهدین در کمپ موقت لیبرتی

 

 


ایران قلم

05.03.2013

 

آقای پارسا سربی :
شما خیلی قشنگ توضیح دادید که حتی با این کار ایشون باعث می شه که آنهایی که طرفدار و هوادرش هستند باور کنند که ایشون یک قدرت بالاتر و یک شخص بالاتر هستند، جالب هست که می گید اینها یک قدرتی دارند که می تونند شستشوی مغزی کنند که می تونند این افرادی رو که انقدر با سواد هستند و برای خودشون شخصیتی دارند اونها رو هم به طرف خودشون بکشونند و مجبور کنند که این اعمال رو انجام بدهند، شما تو صحبتاتون به مسئله صلح و خاتمه جنگ و آتش بس واینها اشاره کردید، آیا مصاحبه یی رو دید که آقای فیلابی در"صدای آمریکا" وقتی ازشون سوال می کنند که چرا مجاهدین رفتند عراق ایشون می گه که اگه مجاهدین نرفته بودند عراق جنگ تمام نمی شد ، یعن ییک جوری می خوان بگن که اینها رفتند عراق که جنگ رو تمام کنند، و نظرتون در رابطه با این صحبت چیه ؟

آقای محمد حسین سبحانی :
البته من عین این مصاحبه رو ندیدم اما در هر صورت کلام و فرهنگ و ادبیات افراد وابسته به سازمان مجاهدین مشخص هست و من می دونم که منظور ایشون در هر صورت چی هست ، البته آنچه شما از ایشون نقل کردید نمی تونه حتی با تحلیل های سازمان یکی باشه مگر اینکه بر اساس عدم اطلاع آقای فیلابی که آدم دسته چندم سازمان هست و البته در هر صورت به دلیل پروسه ورزشی که در گذشته داشته ایشون الان توی آمریکا برای خودش کسی هستش اما به لحاظ فهم سیاسی و ایدئولوژیک و در واقع دانستنی هایی که درباره سازمان مجاهدین باشه ، اطلاعات زیادی نداره اگرهم فکر می کنند که دارند ، من آماده هستم بیام ، چه ایشون چه هر کس دیگه یی از افراد سازمان با اسم و هویت ، مهم نیست در کدام نقطه از سازمان قرار داشته باشند ، هر جا که باشند قبول است ، بیان بشینیم و یک مناظره رسمی انجام بدیم ، و بگوییم که چرا سازمان مجاهدین در این نقطه قرار دارد ، چرا رهبری مادام العمر ؟ چرا طلاق های اجباری ؟ چرا و چرا و چرا ؟
اما در ارتباط با سوالی که شما فرمودید، سازمان مجاهدین از 30 خرداد 60 مبارزه مسلحانه رو آغاز کرد ، ترور ها ، انفجار حزب جمهوری، دفتر نخست وزیری و ترورها و انفجارهای مختلفی که 100 ها نیروهای مسئول، افرادی از بدنه سپاه یا ارتش و مردم عادی کشته شدند و طبیعی است که دراین چرخه خشونت و ترور و اعدام هر کدام به هم کمک می کرند و این چرخه ادامه داشت، سازمان مجاهدین در اون مقطع ، در سالی که مسعود رجوی به همراه آقای بنی صدر به پاریس آمدند, جمع بندی از سازمان ارائه داد تحت عنوان جمع بندی یک ساله مقاومت.
در این جمع بندی سازمان ارزیابی اش این بود که ما در کوتاه مدت ( کوتاه مدت به معنای، شش ماه تا یک سال) رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون می کنیم. اما این نشد و گفته بود که اگر نشد مبارزه به درازا خواهد کشید، مسعود رجوی در این مقطع آمد و با طارق عزیز که معاون وقت صدام حسین بود در پاریس ملاقات کرد، در همین هنگام آقای بنی صدر به دلیل اعتراض به این ملاقات از شورای ملی مقاومت و ائتلاف با سازمان مجاهدین خارج شد و گفت که "شما با این کار به یک بیگانه که در حال جنگ با کشور شما است دست دوستی دادید" حالا چرا سازمان مجاهدین و مسعود رجوی این کار رو کرد؟ چون که در آینه و در آینده می دید که دیگر در کوتاه مدت سرنگونی ای وجود ندارد، بنابراین باید محلی رو پیدا می کرد که این نیروها رو بتواند در آن جا نگه دارد و قرنطینه کند و آموزش دهد و کنترل کند ، بهترین کار با توجه به سابقه سازمان مجاهدین در زمان شاه با رژیم صدام حسین، عراق بود ، بنابراین اومدند عراق و از همان نقطه، ارتباطات سازمان مجاهدین و صدام حسین در واقع ارتباطات بسیار بسیار نزدیک و رابطه ی مزدوری برقرار شد ، شما فیلم ملاقات های ی مسعود رجوی و ارشدهای صدام حسین رو که می بینید می بینید که با چه زبونی یی صحبت می کنه یا میگه که برای من پاسپورت جور کنید که ما بریم از فلان کشور و یا فلان منطقه وارد شویم و عملیات بکنیم. در این مذاکرات و ملاقات ها این صدام حسین و افسران ارتش وی هستند که به رجوی میگه شما کدوم عملیات رو انجام بدین ، یا چه جنس عملیات رو انجام بدین.
حالا سازمان مجاهدین آمده توی عراق و آقای فیلابی مدعی شده که سازمان آمده عراق که صلح بشه ، در حالیکه صلح طناب دار خود سازمان مجاهدین شد ، چرا که سازمان مجاهدین در عملیات فروغ جاویدان (دروغ جاویدان) 5 هزار نفر را به جاده آسفالته سرپل زهاب تا کرمانشاه کشید ، کسی که کمترین آموزشهای نظامی را دیده باشد می تواند پیشبینی کند که چقدر این عملیات غلط است، حتما در کشور آمریکا با افراد مختلفی بر خوردید که اصلا دانشجو بودند و با سلاح آشنایی نداشتند، رجوی این افراد را به این عملیات کشاند و افراد در جاده آسفالته از "سر پل ذهاب" تا "کرمانشاه" همینطور خوردند ، سوال این است که سازمان مجاهدین اگر به بن بست کشیده نشده بود چرا باید دست به چنین عملیات اشتباهی می زد تا بیش از 1000 نفر از افرادش رو از دست بدهد؟ بنابراین این گفته آقای فیلابی یا از عدم اطلاع ایشون است و یا برا ی فریب افکار عمومی و برای این که سابقه ننگین سازمان مجاهدین و خیانتهایی که در جنگ ایران و عراق کردند را لاپوشانی بکنند، رفتن سازمان مجاهدین را به عراق برای صلح تحلیل می کند.


آقای پارسا سربی :
لطفا به دلیل تماسها و ارتباط هایی که دارید یک مقداری از آخرین وضعیت سازمان مجاهدین در کمپ لیبرتی برای ما بگویید و بگویید که شرایط به چه گونه پیش میره ؟ به خصوص بعد از حمله هفته ی گذشته که درست در روز 22 بهمن روزی که حتی مجاهدین در آمریکا هم جشن گرفته بودند و قرار بود جشن شادی باشه و آقای جولیانی هم آمده بود که تبریک بگه که آنها از لیست تروریستی بیرون آمدند. لطفا یک مقداری مارا آشنا کنید با شرایط و اوضاعی که الان اونجا هست.


آقای محمدحسین سبحانی :
بله البته در 21 بهمن در یک حمله تروریستی که با سلاح های خودکار صورت گرفت کمپ لیبرتی مورد تهاجم قرار کرفت و بر اساس اخبار 7 نفر کشته شدند و تعداد زیادی مجروح شدند هم چنین بین مجروحین تعدادی از نیروهای عراقی وجود دارند، البته این حمله تروریستی را تمامی انجمن های مدافع حقوق بشر از جمله افراد جدا شده و انجمن های مرتبط با افراد جدا شده از جمله کانون "ایران قلم" که مسئولیتش رو بنده به عهده دارم به شدت محکوم کردیم و در واقع این رو در راستای منافع رهبری فرقه مجاهدین قلمداد کردیم، در این حادثه تروریستی تعدادی از دوستان ما کشته شدند و تعدادی از آنها مجروح شدند، در همان روز ما تماس های بسیاری داشتیم از افرادی که بستگانشون آنجا هستند که پیگیری سرنوشت برادر، خواهر و فرزندانشون رو می کردند. البته باید به این حادثه اسفناک به وقوع پیوسته عمیق تر نگاه کرد و دنبال چرایی آن بود ، سازمان مجاهدین روزی دست در دست صدام حسین علیه اپوزیسون وی که الان در کردستان و در عراق حاکم هستند مبارزه کرده است ، حالا حکومت عراق تغییر کرده است ، اصرار سازمان مجاهدین بر حضور در عراق برای چیست ؟
ما آن حمله تروریستی رو محکوم کردیم ، آن حمله تروریستی هم بر اساس اطلاعاتی که وجود داره ، گروهی به نام جیش المختار که در واقع یک گروه تندرو یی هستش درواقع مسئولیت این کار رو بر عهده گرفته و براساس آنچه دولت عراق مدعی ست آقای مالکی هم دستور بازداشت سرکرده ی این گروه را داده است. اما فارغ از این موضوع باید دید که سازمان چرا اصرار دارد در عراق بماند ، من سال گذشته به همراه تعدادی از دوستانمون با تمام خطراتی که با آن مواجه بودیم برای حمایت از خانواده ی بچه هایی که در عراق هستند و پشت درب قرارگاه اشرف متحصن شده بودند تا فرزندانشان را برای چند لحظه ملاقات بکنند به عراق سفر کردم و آنجا را از نزدیک دیدم، شرایط سیاسی و امنیتی و نظامی بغداد و در کل عراق بی ثبات است، حالا شما چه اصراری دارید که در این فضا افراد رو نگه دارید ؟ بنابر نقل قول افرادی که به تازگی از سازمان جدا شده اند (مثلا آقای حسین نژاد که مترجم ارشد مسعود رجوی در سازمان بود و اخیرا از کمپ لبرتی جدا شده) می گویند در آن مقطع از ما خواسته شده که بگوییم که ما می خواهیم در عراق پناهنده باشیم ، یعنی در واقع برعکس چیزی که افکار عمومی تصور می کنند ، به عنوان یک دستور تشکیلاتی به افراد گفته شده که شما در مصاحبه با کمیساریای عالی پناهندگان بگویید که من نمی خواهم بروم آلمان یا سوئیس یا . . . در کشوری پناهنده بشوم بگید که من می خواهم توی عراق بمانم ، بنابراین اینجا یک علامت سوال بزرگ وجود داره اصرار رهبری فرقه مجاهدین بر نگه داشتن افراد در عراق برای چیست ؟ آن هم گروهی که دست در دست صدام حسین دیکتاتور بزرگ عراق داشته ، بنابراین در این شرایط مسئولیت این حمله به همان اندازه که بر عهده سرکرده گروه جیش المختار است با آقای مسعود رجوی هم هست ، به این خاطر که چرا این نیروها رو شما در عراق در کمپ لیبرتی حبس می کنید؟ اساسا و درهمه جای دنیا کمیساریای عالی پناهنده به افراد تک به تک پناهندگی میده ، اما آقای رجوی می خواد که همه ی این افراد با هم پناهنده و به جایی منتقل شوند و این خواسته ی فرقه یی آقای رجوی اصلا عملی نیست ، یکی از دلایل مخالفت آقای رجوی با آقای کوپلر نماینده سازمان ملل در عراق همین است ، که سازمان ملل می گوید هر کس که می خواهد جدا شود بیاید و با با سازمان ملل صحبت کند و آقای رجوی هم می گوید چرا این را می گویید این همان حرف جمهوری اسلامی است، نه خیر آقا و خانم رجوی این حرف جمهوری اسلامی نیست این قانون کمیساریای عالی پناهندگان در تمام دنیاست من هم دراین کشوری که پناهنده شده ام، میرم با مسئول اداره ی پناهندگی صحبت می کنم توضیح می دم شرایط خودم را بعد که اداره مهاجرت به من پناهندگی می ده، به تمام فامیل من که پناهندگی نمی ده ، به تمام هم فکران من که پناهندگی نمی ده که .


آقای پارسا سربی:
آقای سبحانی چون من خودم از نزدیک دو سال در آلمان بودم و با امنستی و چند تا سازمان دیگه همکاری می کردم خوب هست که این رو هم اضافه کنیم که حتی خانواده وقتی میاد دیده می شود که مثلا به فرزند یک خانواده پناهندگی داده نمی شود اما به باقی افراد آن خانواده داده می شود و همین طور که شما گفتید پرونده ها تک تک تحت بررسی قرار می گیرد و حالت گروهی و فامیلی و لشکر کشی و اینها وجود نداره .


آقای محمدحسین سبحانی:
به نکته درستی اشاره کردید و بنابراین سازمان مجاهدین، باید مسئولیت این موضوع را بپذیرد تا زمانی که اصرار می کند در عراق حضور داشته باشد ، در شرایطی که در عراق ناامنی وجود دارد ، بنده این سوال رو مطرح می کنم که سازمان مجاهدین بر چه اساسی در ساختار سیاسی کشور عراق دخالت می کنه ؟
دولت عراق ساختار و احزاب و قبائل مختلفی داره و سازمان مجاهدین میاد با تزریق پول این ساختارها رو هدایت می کنه ، درواقع تنها برگ برنده ی سازمان مجاهدین پولی است که در دستش است، بنابراین با این مکانیزم اخلال می کنه در روند سیاسی دولت عراق ، مگر شما عراقی هستید ؟
شما به این دلیل در عراق حضور داشتید که می خواستید جمهوری اسلامی رو تغییر بدید بنابراین چه دلیلی داره که در ساختار سیاسی عراق دخالت کنید ؟
جز اینکه شما می خواهید در این روند سیاسی اخلال کنید تا دولتی که به بقایای صدام حسین نزدیک تر است به قدرت برسد تا داستانهای 26 ساله ی حضور شما در عراق ادامه پیدا کند؟
واقعا تاسف بار و غمگین است وضعیت زنان و مردانی در آنجا وجود دارند که 50 – 60 سالشون است و پدرو مادر خود را سالهاست ندیده اند ، ازدواج نکرده اند ، فرزندان خود را ندیده اند ، بو و عشق به زندگی رو نمی شناسند و نمی دانند که زندگی کردن در تضاد با مبارزه نیست. هرکس می گوید که زندگی در تضاد با مبارزه است یعنی این خود مبتکر و تولید کننده ی خشونت است و گر نه چه دلیلی دارد که شما در واقع افراد قربانی را به این نقطه یی برسونید که الان قرار دارند؟
از طرف دیگه خانم مریم رجوی بعد از حادثه یی که در لیبرتی صورت گرفته ، گفته که ما را به اشرف برگردانید ، به چه دلیل ؟ به دلیل اینکه در اشرف امنیت ما بیشتر است ! شما این موضوع رو پیش هر کارشناس سیاسی و کارشناس مسائل خاورمیانه و عراق ببرید به شما خواهد گفت که این یک فرضیه کاملا اشتباهی است ، شما در کمپ لیبرتی که شرایط امنیتی و حفاظتی بهتری از قرار گاه اشرف داشته مورد تهاجم قرار گرفتید، کمپ لیبرتی جزو منطقه حفاظت شده ی بغداد و نزدیکهای فرودگاه بغداد هست و منطقه حفاظت شده نیروهای آمریکایی بوده و شما که می کویید اشرف ، اشرف دقیقا در منطقه یی است که درواقع تلاطم و بی ثباتی نظامی و امنیتی در آن وجود داره . چرا می گویید بریم اونجا ؟ چرا نمی گویید که ما رو فوری بفرستید به کشورهای امن اروپایی و غیره ، خب بیاید داخل اروپا فعالیت بکنید ، بیاید هر کاری می خواهید بکنید اینجا بکنید ، می خواهید حرف بزنید صحبت بکنید اینجا انجام دهید ، مشکل چیه ؟ مشکل این هست که رجوی می دونه توی اروپا نمی تونه سلاحش رو دستش بگیره ، به همین دلیل است که ما می گوییم سازمان مجاهدین هنوز با اندیشه مبارزه ی مسلحانه و تروریستی خداحافظی نکرده است .


آقای پارسا سربی :
آخه آنجا در اشرف یا لیبرتی هم که دیگه سلاحی ندارند و سلاح ها را که تحویل داده اند و سلاحی ندارند.


ادامه دارد
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

متن مصاحبه محمد حسین سبحانی با تی وی مردم ـ قسمت دوم
مرید و مراد شدن در فرقه مجاهدین
اعضای سازمان به دلیل مغزشویی اهداف پنهان مسعد رجوی از طلاق های اجباری را نمی دیدند
 

 


ایران قلم

02.03.2013


آقای سربی :
من از شما ممنونم اجازه بدهید طبق معمول به دوستان بیننده و شنونده بگیم که اگر مایل باشند تماس بگیرند می تونند با این شماره تلفن و ایمیل آدرسی که می بنید می تونید تماس بگیرید و پیام بگذارید امروز آقای محمد حسین سبحانی اجازه دادند که در قسمت دوم برنامه شما بتوانید بصورت زنده هم و تلفنی تماس داشته باشید و بعد اگر مایل بودید از ان زمان که اعلام کردیم تماس تلفنی بگیرد و پیامهای خود تان را به اصطلاح پرسشهای خودتان را مطرح کنید یا نظرات خود تان را بگید و ایشان هم یا پاسخ می دهند و یا نظرات شما را می شنوند و در موردش صحبت می کنند آقای سبحانی خوب با وجود اینکه شما همه جوان بودید به این سازمان پیوستید ولی وقتی که صحبت طلاق دادن و اینها پیش میاد اولین چیزی که یک نفر به فکرش می رسد اینه که رطب خورده منع رطب چون کند و کسی که این زن وهمسر داشته چرا خودش همسرش را طلاق نمی دهد ولی از دیگران می خواد که طلاق بگیرند کسی این سئوال را مطرح می کرد و اگر مطرح می کرد با چه عکس العمی روبرو می شد.

آقای سبحانی :
البته پایه های بحث طلاق اجباری در سال هزار و سیصد و شصت و چهار تحت عنوان انقلاب ایدئولوژیک و جدایی و طلاق مهدی ابریشم چی از مریم عضدانلو و سپس ازدواج مریم عضدانلو با مسعود رجوی آغاز شد . توجیه این موضوع هم این بود که یکی دو ماه قبل از اینکه این ازدواج صورت بگیرد ( اواخر سال 1363 ) مسعود رجوی آمد گفت که ما برای ارتقاء زن مجاهد در واقع یک طرحی داریم .رجوی آمد چکار کرد؟
گفت که بالا ترین زن مجاهد در سازمان مجاهدین به لحاظ موقعیت تشکیلاتی و سلسله مراتب تشکیلاتی خانم مریم عضدانلو هست بنابر این ایشان همردیف مسئول اول سازمان مجاهدین می شوند. آنموقع هنوز رهبر ایدئولوژیک و عقیدتی و غیره را رجوی مطرح نمی کرد. مسعود رجوی مسئول اول سازمان مجاهدین بود و مریم عضدانلو در هر صورت آنموقع همردیف مسئول اول سازمان یعنی در واقع همردیف آقای مسعود رجوی شد . بعد چه تضادی را آقای رجوی مطرح کرد؟


شما خودتان پی ببرید و خودتان و بینندگان قضاوت کنید. تضاد طرح شده توسط رجوی این بود که گفت:
در واقع خوب ما دوتا ( مسعود رجوی و مریم عضدانلو ) می خواهیم با هم بحث کنیم و مشورت و صحبت کنیم و کارمان به نصفه شب می کشه در واقع نیاز به یک محرمیت وجود دارد. این مطالب چیزهایی هست که در سازمان و در نشریات سازمان اینها گفته شده و اینها مستند هست که من دارم خدمت تان عرض می کنم. پیرو این بحث مسعود رجوی از زبان دفتر سیاسی امد مطرح کرد که نیاز هست برای اینکه این ارتقاء و این ارتقاء زن مجاهد در واقع با مشکل و خللی مواجه نشه، بنابر این نیاز هست که این محرمیت و ازدواج بین مسعود رجوی به عنوان مسئول اول سازمان و مریم عضدانلو به عنوان هم ردیف مسئول اول سازمان صورت بگیرد. بنابر این آنموقع طلاق بین مهدی ابریشمچی و مریم عضدانلو صورت گرفت و بعد ازدواج بین مسعود رجوی و مریم عضدانلو در 30 خرداد 1360 صورت گرفت.
این پایه آن بحث طلاقهای اجباری در سال شصت و چهار بود. در سال 1364 بحث طلاقهای اجباری برای همه افراد از یکدیگر مطرح نشد فقط صرفا طلاق مهدی ابریشمچی و مریم عضدانلو از یکدیگر بود . البته برای اینکه آقای مهدی ابریشم چی زیاد بقول معروف احساس نکند که کلاه سرش رفته در همان دستگاهی که خودش و مسعود رجوی حضور داشتند. بلافاصله آقای رجوی، مینا خیابانی را که تقریبا هفده هیجده سال از مهدی ابریشم چی کوچکتر بود به عقد مهدی ابریشم چی در آورد. یعنی بعد از طلاق مریم عضدانلو ابتدا یک شکلاتی تو دهن مهدی ابریشم چی گذاشتند البته آنچه که خودشان میگن ولی از نظر من خانم مینا خیابانی هم یک زن هست و من برایش بسیار بسیار احترام قائل هستم. به همین میزانی که مورد ستم قرار گرفته من با ایشان احساس همدردی می کنم، اگر از بیان شکلات که استفاده کردم قصد تحقیر نداشتم و ندارم.


در هر صورت مهدی ابریشم چی به این شکل از این پروسه عبور کرد و بعد این ازدواج مریم با مسعود رجوی صورت گرفت این در واقع مسئله ادامه داشت تا سال شصت هشت. سال شصت و هشت که در واقع بعد از آتش بس هست و بعد از عملیا ت فروغ جاویدان که به زعم من دروغ جاویدان. در واقع سازمان بعد از آتش بس بین ایران و عراق تمام نیروهایش را در فروغ جاویدان از دست داد، بیش از هزار کشته و هزار و چهار صد زخمی و در واقع بسیار فجایع دیگری که پیش آمد و بعد از آن عملیات دروغ جاویدان بسیاری از زنها بی شوهر شدند و بسیاری از مردان بی زن شدند. در آن مقطع رجوی برای اینکه نیروها را از ان انزوا و آن چالشی که با آن مواجه شدند در تشکیلات بحث ازدواجهای اجباری را مطرح کرد. پیرو این خط تشکیلاتی افرادی که اصلا همدیگر را ندیده بودند با همدیگر در هر صورت از دواج کردند، به تشخیص سازمان . یعنی الان شما نمونه اش را توی کره شمالی هم می بینید تو کره شمالی دولت هست که انتخاب می کند طبق مقالاتی که منتشر شده برای اعضای حزب حاکم. دولت هست که انتخاب می کند که این خانم را این آقا می خواد دقیقا همین کار را سازمان مجاهدین می کرد و افراد را برای همدیگر انتخاب می کرد. بعد از این پروسه در واقع سازمان مجاهدین و رهبریش به این نتیجه رسید، چون رجوی می گفت صلح طناب دار رژیم جمهوری اسلامی هست . خوب صلح صورت گرفت و طبق قعطنامه آتش بس بین عراق و ایران بر قرار شد بنابر این نه جمهوری اسلامی سرنگون شد و سازمان مجاهدین هم در این وسط خلع سلاح سیاسی ، استراتژیک شد. چون در واقع در این شکافی که در جنگ ایران وعراق وجود داشت می تونست مسلح بشود توسط صدام حسین و می تونست در عملیات مرزی در حد پشتیبانی از صدام می تونست عملیات انجام بده و این گرفته شد ازش . بنابر این نیاز داشت که در این مقطع نیروها را حفظ کند برای کنترل نیرو بهترین روشی که به ذهن مسعود رجوی رسید این بود که بیاد ساختار سازمان مجاهدین را که از سال شصت و چهار از ان حالت بالنسبه در هر صورت یک شورای مرکزی وجود داشت یک دفتر سیاسی وجود داشت برد روی ساختار رهبری فردی و ایدئولوژیک و عقیدتی سال شصت و هشت اینرا مطرح کرد که یا هیچ چیز یا همه چیز . یا بیایید زن تان را طلاق بدهید شوهر های تان را طلاق بدید، برای چی ؟ بخاطره مبارزه، در واقع شما سئوال کردید که شما چطوری این کار می کردید ولی در هر صورت این سئوال همیشه برای همه هست که خود ما در واقع وقتی که از همسران مان جدا شدیم با اختلاف جدا نشدیم یعنی اینطوری مورد مغز شویی قرار گرفتیم که برای استمرار مبارزه و آنچه را که فکر می کردیم درست هست نیاز هست که ما از این نیازی که یک انسان داره سرپوشی بکنیم و اثبات بکنیم که ما در این امر مبارزه هستیم اما ما آن اهداف پشت پرده رجوی را نمی خوندیم و نمی فهمیدیم. شما گفتید که چطوری می شود که مسعود رجوی خودش متاهل باشد و نمی دونم چند تا زن داشته باشه ولی یقسه طلاق از همسرانشان طلاق بگیرند.


مکانیزم راه انداختن طلاق های اجباری و محکم کردن جای پای " رهبری ایدئولوژیک" در سازمان این بود که شما باور بکنید در ذهن و قلب تان که رهبر عقیدتی من این اجازه را داره که با همسر من وهمه زنان عالم ارتباط داشته باشه و رابطه زناشویی بر قرار بکنه ، ولی همه زنان دنیا و همسرم بر من حرام هستند. بیرون آمدن از این پروسه و باور قلبی این موضوع مکانیزم ارتقاء رهبری ایدئولوژیک یا مرید و مراد ساختن بود. شما در این چرخه ای که حالا من دارم در عرض چند دقیقه میگم ، یعنی این بحثها ، بحثهایی هست که چند ماه طول کشیده است. یعنی در این چرخه شما باید باور می کردید، خوب در ذهن و توی دنیای واقعی هم تو آن مقطع و بهاطر اعتمادی که به رهبری سازمان داشتی ، شما می دونستید و یا فکر می کردید که مثلا مسعود رجوی که نمی آید با همسرم یا با همسر هر کس دیگری یا با همه زنان ارتباط داشته باشه. بنابراین با این باور در قلب که مسعود رجوی چنین نمی کند ، شما در ذهن از این نقطه عبور می کردی که مسعود رجوی بر زن من و همه زنان عالم محرم و حلال است، ولی ته ذهن خود می گفتی که واقعا که این نیست ، این آدم ( مسعود رجوی ) که این کاره نیست .
بنابراین توی این مسیر ، شما اگر یک ارتباط معنوی و یک رابطه عاطفی که بین نیروها ی سازمان و رهبری سازمان وجود داشت در این پروسه تقویت می شد ،در واقع یک قالب قوی تری پیدا می کرد و رابطه عاطفی عمیق تری برقرار می شد و اعتماد بیشتری صورت می گرفت و یک اعتماد بیشتری ساری و جاری می شد ، تا رسیدن به مرید و مراد شدن.


بنابر این خوب در این مقطع و حالا بر اساس اخبار و اطلاعات جدیدی که بدست آمده و شاهدین مختلفی هم وجود دارد و خانم های مختلفی این بحث را تکرار کردند و سواستفاده جنسی وجود داره و حالا از رده های تشکیلاتی مختلف سازمان . مسعود رجوی در سالهای اخیر حتی میگن در دهه گذشته با همین مکانیزم که خوب این پرسش را برای اعضای زن مطرح می کرده است که مگر مریم چکار کرد ؟
مریم در سال شصت و چهار مریم از همسرش طلاق گرفت و به ازدواج رهبر عقیدتی اش در آمد ، خوب تو و شما که میگید که همه می خواهید راه مریم را برید ، مگر نمی گید همه باید دنبال روی راه مریم باشید ، خوب مریم چه کرد؟ خوب هرکس باید فکر می کرد که مریم چه کرد ؟ خوب هرکسی باید می فهمید که مریم رجوی چه کرد.
بنابر این در این وادی البته این مقوله صرفا سوء استفاده جنسی از زنان ما و زنان مجاهد نبوده است ، این ساختار فرد را با این مکانیزم علاوه بر سوء استفاده جنسی از درون ذوب شده می کرد ، یعنی فردی که از این پروسه عبور می کرد یا بقول خودش در مقابل خورشید ذوب می شد یا حرارت خورشید را می گرفت و با آن یگانه می شد.
بنابراین متاسفانه بله در یک ساختار فرقه گرایانه چنین شده است و به همین دلیل هم من اعتقاد دارم سازمان مجاهدین خلق را نباید تمام شده انگاشت . سازمان مجاهدین خلق به دلیل همین پروسه گذشته اش، خلاصه آمده آدمهایی که افراد با هوش و تحصیلکرده جامعه بودند، اینها را تونسته در یک مسیر مغز شویی فریب بده ، فرد جامعه شناس بوده ، پزشک بوده ، مهندس بوده ، تحصیلکرده بوده ، دانشجو بوده ولی رجوی تونسته فریب بده. در این پروسه مغز شویی. بنابر این سازمان مجاهدین دارای آن پتانسیل و توان فرقه گرایانه هست، کما اینکه شما می بینید همین الان هم می تواند یک سری از نیروها را تحت هژمونی خودش داشته باشه و بعنوان آلت دست و ابزار استفاده بکند.


آقای پارسا سربی :
شما خیلی قشنگ توضیح دادید که حتی با این کار ایشون باعث می شه که آنهایی که طرفدار و هوادرش هستند باور کنند که ایشون یک قدرت بالاتر و یک شخص بالاتر هستند، جالب هست که می گید اینها یک قدرتی دارند که می تونند شستشوی مغزی کنند که می تونند این افرادی رو که انقدر با سواد هستند و برای خودشون شخصیتی دارند اونها رو هم به طرف خودشون بکشونند و مجبور کنند که این اعمال رو انجام بدهند، شما تو صحبتاتون به مسئله صلح و خاتمه جنگ و آتش بس واینها اشاره کردید، آیا مصاحبه یی رو دید که آقای فیلابی در"صدای آمریکا" وقتی ازشون سوال می کنند که چرا مجاهدین رفتند عراق ایشون می گه که اگه مجاهدین نرفته بودند عراق جنگ تمام نمی شد ، یعن ییک جوری می خوان بگن که اینها رفتند عراق که جنگ رو تمام کنند ، و نظرتون در رابطه با این صحبت چیه ؟


ادامه دارد

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

متن مصاحبه محمد حسین سبحانی با تی وی مردم (قسمت اول)
چرا سازمان مجاهدین از همان ابتدا زندان داشته و هنوز هم دارد و خواهد داشت ؟
مسعود رجوی تناقضات سیاسی و استراتژیکی اعضا را با طلاق های اجباری به تناقضات جنسی تبدیل کرد

 


ایران قلم

27.02.2013

آقای سربی:
بینندگان عزیز سلام امیدوارم تا این لحظه را بخوبی و خوشی پشت سر گذاشته باشید و اوقاتی را که امروز چهارشنبه بیستم فوریه دوهزارو سیزده برابر با دوم اسفند ماه هزار و سیصد و نود و یک با هم هستیم اوقات بهتری با هم داشته باشیم ومعمولا چهارشنبه ها ساعت دوازده ظهر با دوستانی هستیم که مجاهد بودند بعد از مجاهدین جدا شدند حالا بعضی ها بهشان میگن بریده و بعضی ها بهشان میگن جدا شده ها امروز شخصیت مهمی را داریم که این دوست عزیز مان قبلا تو رادیو تلویزیونها بوده اند و آشنا هستید با ایشان و در تلویزیون مردم هم فکر کنم نزدیک به دوسال پیش یک مصاحبه ای با ایشان داشتیم سلام می کنم خدمت آقای محمد حسین سبحانی و به ایشان خوش آمد میگم و ممنونم که باز هم با ما هستند آقای سبحانی چه حال چه خبر ؟

آقای سبحانی :
منم سلام عرض می کنم خدمت شما جناب آقای سربی همینطور بینندگان و شنوندگان عزیز ما هم خوب هستیم ، در خدمت شما هستیم تا در فرصتی که وجود دارد بتونیم کمک بکنیم به آگاهی بخشی به جامعه در رابطه با گروههای تروریستی و فرقه ها .

آقای سربی :
خوب من از شما خواهش می کنم یک مقداری در رابطه با خودتان بگید برای دوستان که آقای محمد حسین سبحانی کی بوده چگونه با سازمان مجاهدین آشنا شده چند سال با آنها بوده بعد چی شده که تصمیم گرفته از آنها جدا بشه وبعد از جدایش داستان شما خیلی جالب هست میشه یک کتاب نوشت در زندان بوده و بعد آن ماجرا ها بعد چرا تصمیم گرفته که ساکت نباشد و صحبت کند یک مقداری برای دوستانی که احیانا شما را نمی شناسند یا اگر می شناسند به اصطلاح تجدید خاطره بشه که شما کی هستید و چی هستید تا بتونند رابطه شما را با صحبتها و سئوالاتی که بعدا ازشما می پرسیم بتونند ردیف کنند و بدونند که شما کی هستید و چرا امروز بنام یک مجاهد جدا شده هستید من در خدمت تانم بفرماید که این اوضاع از چه قراره و یک مقدار از بیوگرافی خودتا ن بگید.

آقای سبحانی :
بله سپاسگزارم آقای سربی من در هر صورت تمام جوانی ام و گذشته ام را به پای سازمان مجاهدین گذاشتم . بطور کوتاه و مختصر تو ضیح می دهم چون می خواهم فرصت را در اختیار شما و بینندگان و شنوندگان بگذاریم و به بحثهای اساسی تر بپردازیم ولی در هر صورت من از سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت با سازمان مجاهدین آشنا شدم و فعالیت حرفه ای ام را در بخشهای دانشجویی و کارمندی سازمان ادامه دادم و سال شصت و دو به عراق رفتم و در زمانی که در ایران بودم فرماندهی چند تا هسته مقاومت را به عهده داشتم. در عراق که از سال شصت و دو حضور داشتم سال شصت و پنج به عضویت شورای مرکزی سازمان در آمدم و اسم مشخصاتم در لیست شورای مرکزی سازمان در سال هفتاد به عنوان معاون هیئت اجرایی سازمان در ردیف دویست و سی و دو قید شده است . من بدلیل مخالفتهایی که با سازمان مجاهدین و سیاستها و استراتژی آن داشتم ابتداء سئوالهایی داشتم و قصد جدایی از سازمان را نداشتم ولی با طرح سئوالاتی پیرامون انقلاب ایدوئولوژیک در سازمان و طلاقهای اجباری، و از اینجا در واقع یک تردید آغاز شد و راه برد به مسایل دیگر. نحوه برخورد سازمان مجاهدین با این اعتراضات من و انتقادات من باعث شد که در واقع من شناخت بیشتری نسبت به سازمان پیدا کنم سرانجام در هر صورت بعد از یک پروسه پنج و شش ماهه، سازمان بعد از اینکه دید من متقاعد نمی شوم و بعد از چند جلسه با خود مسعود رجوی وم ریم رجوی و فهیمه اروانی مسئول اول آنوقت سازمان صحبتهایی که داشتم در هر صورت به این نتیجه رسیدند که مرا نمی توانند توجیه کنند . لذا در شهریور هفتاد ویک دقیقا ششم شهریور سال هفتاد و یک مرا به زندان انفرادی در داخل قرار گاه اشرف فرستادند من به مدت نزدیک به هشت سال تا دی ماه هفتاد ونه در این زندانها بودم در داخل اشرف البته یک فرجه ای مرا در یک فاصله ای از سال هزار وسیصد و هفتاد و شش بعد از چهار سال و نیم مرا به یک محلی که یک امکانات بیشتر و بهتری داشت فرستاده بودند ولی بدلیل اینکه قرار ما این بود که من بتوانم با دخترم صحبت بکنم تا دخترم را فریب ندهند و به داخل عراق نیاورند و متا سفانه این عهد و پیمانی را که داشتند شکستند در هر صورت من فرار کردم و دوباره توسط سازمان مجاهدین و سازمان اطلاعات و امنیت عراق دستگیر شدم و دوباره به زندان انفرادی در داخل قرارگاه اشرف برگردانده شدم که تا دی ماه هفتاد و نه سپس سازمان مرا تحویل صدام حسین داد و نیروهای صدام حسین حدودا سی پنج یا سی شش روز مرا به زندان اطلاعات و امنیت بغداد بردند و حدود یک سال و چند ماهی هم در زندان ابوغریب بودم و در هر صورت در پروسه ای نزدیک به ده سال حبس و زندانی و شکنجه آنهم فرد و نیرو و گروهی که شما همه عشقت را ، و همه آنچه را که داشتی گذاشتی ولی بهت خیانت شده بنابر این از آن مقطع که من از سازمان جدا شدم و آزاد شدم و آمدم به اروپا . در هر صورت تصمیم گرفتم هر چیزی که دارم اطلاعات و اخبار و دانستنیها را که می تواند به جامعه ایرانی کمک بکند که اسیر فرقه سازمان مجاهدین یا هر گروه دیگری که به مشی مسلحانه و ساختار فرقه گرایانه اعتقاد دارد، نشوند . در هر صورت این تجربه را طرح کنم و در اختیار آنها بگذارم و خوشبختانه توانستم در این مدتی که در اروپا و آلمان زندگی می کنم . هم توی زندگی شخصی خودم و هم توی کار سیاسی و فعالیت حقوق بشری که دارم تونستم در هر صورت با النسبه موفق باشم و خودم از شرایطی که دارم بسیار بسیار راضی هستم .

آقای سربی :
خوب بسیار خوشحالیم که شما از این شرایط جدید و زندگی جدید راضی هستید و امیدواریم که هر روز راضی تر و موفق تر باشید در کار هایتان وقتی که اسم زندان به میان میاد فوری تو مغز مردم که باید دادگاهی هم باشه که طرف مجرم شناخته بشود و بعد از مجرم شناخته شدن و محکوم شدن برود به زندان برای ما بگید چه جوری و چه کسی تصمیم میگیرد که شما را زندان بکند هشت سال زندان انفرادی آنهم کسی که یکی از اعضای خودشان بوده ویکی از سران رده بالا بوده یعنی شما یک هوادار معمولی و یا یک عضو معمولی نبودید این سیستم زندانی شدن تان را اگر سیستمی داشته بگید و اگر دیکتاتوری خاص هست آنهم باز جالب هست ما بشنویم بفرمائید .

آقای سبحانی :
البته سازمان مجاهدین نه تنها در آن مقطعی که من زندانی شدم ، من حتی وقتی که در زندان بودم بخاطر می آوردم که حتی سال شصت ودو هم که تو کردستان ایران بودیم و وقتی هم رفتم عراق توی مناطق کرد نشین عراق در کردستان عراق که بودیم در همانجا هم چادر های صحرایی و جود داشت که افراد را قرنطینه می کردند و خوب البته آنموقع مثل شرایط جدیدی که ما درش زندان قرار گرفتیم نبود ولی همانموقع هم چیزی بنام قرنطینه و بازداشتگاه وجود داشت . حتی در زمان شاه هم بدلیل اینکه سازمان مجاهدین دارای یک ساختار فرقه گرایانه بود و بدلیل اینکه به استراتژی مبارزه مسلحانه اعتقاد داشت بنابر این هر نارضایتی ویا هر انتقاد و اطلاعاتی را تحت پوشش اطلاعاتی و امنیتی و در واقع سوء استفاده رژیم و غیره در واقع سرکوب می کرد و فرد را زندانی می کرد که مواردش حتی در زمان شاه هم وجود داره در زمان فاز سیاسی هم وجود داشته سال هزار و سیصد و پنجاه هفت تا سال شصت تا بحال هم وجود دارد، حتی توی اروپا هم وجود دارد. شما شاید تعجب بکنید البته زندانی که من آنجا بودم واقعا بلحاظ فیزیکی هم زندان بود یعنی درب آهنی زندان وقتی باز می شد دویست کیلو وزنش بود و هر بار که این در باز و بسته می شد در واقع بزرگترین مشکل من توی زندان این بود که صدای این درب را نشنوم و آن زبانه و آن دریچه ای که درب را باز و بسته می کردند. این صدا صدایی بود که هر صبح وظهر و شب برای تو تکرار می شد و تو در واقع در آن سکوت سلول ترا بسیار بسیار آزار می داد آنموقع برای من آنطوری شد ولی همین الانم در حتی در لیبرتی هم به نظر من قرنطینه وجود دارد به فرد می گند آقا شما برو توی آن اتاق و بیرون نیا و دونفر هم آنجا هستند طبیعی هست که در واقع باید فرد این موضوع را رعایت کند وکما اینکه من هم رعایت می کردم من هشت ماه نه ماه توی سلول انفرادی سازمان بودم کما کان می گفتم برادر مسعود به آقای مسعود رجوی می گفتم برادر مسعود و یعنی در واقع لحن و گفتارم به این ترتیب بود . پیش خودم می گفتم که من یک اختلاف سلیقه ای دارم یا یک عقیده دیگری دارم . ولی من در ان ابتدا سازمان مجاهدین را و عمق ساختار فرقه گرایانه اش را و عمق انتقاداتی که به این سازمان می تواند وجود داشته باشد را درک نمی کردم ولی به مرور در برخورد و در چالش با سازمان مجاهدین و در کنش و واکنشی که وجود داشت متوجه شدم که در هر صورت سازمانی که ما مدعی بودیم، اخر ما با عشق و شور به این سازمان پیوسته بودیم ، خانه و کاشانه و زن و بچه میهن همه اینها را گذاشته بودیم و آمده بودیم دیدیم، در واقع یک سرابی بیش نیست . بنابر این در رابطه با پاسخ به سئوال شما بله سازمان مجاهدین زندان داره زندان داشته و زندان همین الان هم داره و خواهد داشت تا کی؟ تا موقعی که یک ساختار فرقه گرایانه داره تا موقعی که به اصطلاح به استراتژی مبارزه مسلحانه اعتقاد داره، تا موقعی که به رهبری مادام العمر و ایدئولوژیک اعتقاد داره، بنابر این وقتی ساختار و اجزاء و اسکلت یک سازمان و گروه و حزبی و شاکله اش به این ترتیب هست بنابر این هر نارضایتی که بود و یا هر مسئولی که درآن گروه یا حزب منجر میشود به چالش طبیعی هست سعی می کنند فرد را مجاب کنند تا از انتقاداتش صرفنظر بکند ابتدا با روی خوش سپس با تهدید و توهین و حتی زدن .
توی آخرین جلسه ای که منجر شد مرا تا شهریور هفتاد و یک گذاشتند تو زندان انفرادی افرادی که در آن جلسه حضور داشتند ابراهیم ذاکری ، آقای مهدی ابریشم چی مهدی برایی محمد علی توحیدی و جابر زاده و خدایی صفت و تعداد دیگری از این افراد حضور داشتند ولی در هر صورت می گفتند که تو از سئوالاتت عقب نشینی کن . من می گفتم که آقا طلاق اجباری نه تنها مسئله ای را حل از زن و مرد در درون سازمان مجاهدین حل نمی کند و نه تنها باعث رهایی زن و مرد در سازمان مجاهدین نمی شه بلکه در واقع شما با فشار جنسی که ایجاد می کنید نسبت به افراد و افراد را در یک شرایطی قرار می دهید که در واقع تناقضات شان را روی استراتژی و سیاسی ببرد که چرا بعضا شما گفتید که جمهوری اسلامی در کوتاه مدت سرنگون میشه در ذهن طرف این می آمد و می گفت پس چرا نشد سئوالش این بود جنس سئوال یک جنس سیاسی و استراتژی بود ولی بعد از طلاقهای اجباری جنس تناقضات و جنس سئوالات و جنس مسایلی که افراد در نشستها مطرح می کردند از جنس در واقع تناقض های جنسی بود . یک فرد انقلابی ، فردی که در واقع با تمام شوق و ذوق و شور تمام همه چیز خودش را گذاشته بود و امده بود وارد مبارزه شده بود و جزو افراد پاک و تحصیلکرده جامعه بود به چه روزی افتاده بود که درواقع باید تناقض جنسی اش را پیش جمع تعریف می کرد که من آن خانم را دیدم من یاد ارتباط زناشویی با همسرم افتادم . و بعد فرد از درون تحقیر می شد و در واقع خورده می شد و در واقع آن جسارتی که یک فرد باید داشته باشه که بتواند از حق و حقوق خودش دفاع بکند از این طریق به اصطلاح ازش گرفته می شد بنابر این در یک جمله بخوام خدمت تان عرض بکنم البته نقض حقوق بشر در سازمان مجاهدین یک بحث طولانی است و من ترجیح می دهم که در مورد خودم صحبت نکنم . من تمام این خاطراتم را در کتاب روزهای تاریک بغداد نوشتم وعلاقه مندان می توانند مطالعه بکنند . همچنین گزارش سازمان دیدبان حقوق بشر که شما حتما می دونید که در آمریکا در واقع قرار داره و یک سازمان بین المللی هست که دهها گزارش و صدها گزارش علیه حکومت های دیکتاتور در سر تاسر جهان و حتی نیروهای اپوزیسیون کشورهای مختلف منتشر کرده از جمله در مورد سازمان مجاهدین خلق و من و تعداد دیگری و عده زیادی از دوستان که در واقع شرایط نقض حقوق بشر را در سازمان مجاهدین را با تمام وجود احساس کرده بودیم در این گزارش مورد مصاحبه قرار گرفتیم این گزارش بسیار موثق هست هر چند این گزارش ناقص هست و گزارش کاملی نیست ولی در واقع قطره ای را از در یا نشان داده و نیاز هست در رابطه با نقض حقوق بشر در سازمان مجاهدین به یک فرصت خوب ولی من به همین اندازه بسنده می کنم و اگر فرصتی بود و اگر شما سئوالی داشتید بازم من خواهم پرداخت.


ادامه دارد

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد