من سوال خودم را اینطور بیان
میکنم که اساسا بعد از اینکه
اینها توسط آمریکایی ها خلع سلاح
شدند و هم اکنون نیز تحت نظر
نیروهای عراقی هستند میشه بگیم که
سازمان مجاهدین از خشونت فاصله
گرفته و خودشان را با معیارهای
غربی تطبیق دادند یا هنوز همان
سازمان قبلی است و تلاش دارد که
نقش بازی کند؟ این مسئله را اگر
ممکن است کمی برای من باز کنید.
علیرضا میرعسگری:
منظور شما از این سوال این است
که شاید سازمان مجاهدین دردرون
خود دست به اصلاحاتی زده است ؟
پارسا سربی:
بله
علیرضا میرعسگری:
نخیر آقای سربی ؛ این سازمان
براساس یکسری ضد و بندها وبرای
فشار آوردن به جمهوری اسلامی از
لیست تروریستی خارج شده ولیکن
ماهیت این سازمان هیچ تغییری
نکرده است. این مسئله را می توان
به خوبی در پیام ۵ دی ماه مسعود
رجوی دید که چگونه ترویج خشونت
میکند و فرمان قتل و کشتار
مخالفان خود را صادر می کند.
ما اخیرا در پاریس برنامه ایی
داشتیم در فرانسه جایی که به آن
مهد آزادی گفته میشه ، اعضاء و
هواداران سازمان مجاهدین متاسفانه
یک تظاهرات کاملا مسالمت آمیز
جداشدگان را با چوب و چماق مورد
ضرب و شتم قرار دادند و تمامی این
افراد توسط پلیس فرانسه دستگیر
شدند.افراد سازمان مجاهدین
پتانسیل اعمال خشونت را دارند کما
اینکه بعد از دستگیری مریم رجوی
در ۱۷ژوئن اعضاء این سازمان خود
را در اروپا به آتش کشیدند.
نباید فراموش کرد که معیارهای
غربی از دموکراسی و آزادی بیان و
احترام به حقوق بشر و یا همان
چیزهایی که اخیرا مریم رجوی شعار
آن را می دهد و در کنفرانس پاریس
نیز به آن اشاره کرد شعارهایی
نیست که فقط از تریبون های مختلف
بیان شود بلکه الزامات عملی است
که باید به آن عمل شود.
درست است که این سازمان خلع
سلاح شده و نمی تواند عملیات
مسلحانه انجام دهد وراه آنان بسته
است و در کمپ ترانزیت گرفتار
هستند؛ این گروه امکان عملیات
خشونت آمیز را ندارد و اگر این
امکان برایش فراهم شود مطمئا این
کار را انجام می دهد.
بد نیست اشاره ایی هم بکنم به
سخنان مریم رجوی در کنفرانس پاریس
که در بند ۶ و ۷ بیانیه خود اعلام
میکند:
ایران فردا کشور عدالت و قانون
است ، ما خواهان ایجاد یک نظام
قضایی مدرن مبنی بر حق برائت، حق
دادخواهی، حق برخوداری از محاکمه
علنی و استقلال کامل قضات هستیم .
ایران فردا کشوراحترام به حقوق
بشر است ،ما متعهد به بیانیه حقوق
بشر ؛ میثاقها و کنوانسیونهای بین
الملی از جمله میثاق بین الملی
حقوق مدنی و سیاسی و کنوانسیون
علیه شکنجه هستیم.
سوال از مریم رجوی اینجاست که
آیا به شعارهایی که خودتان می
دهید پایبند هستید؟ چرا پاسخ
کسانی که در زندانهای سازمان
مجاهدین تحت شکنجه قرار گرفتند را
نمی دهید؟
آقای سربی من و شما بعد از بیش
از یکربع قرن عملکرد سازمان
مجاهدین به این بحث نشستیم که آیا
سازمان مجاهدین دردرون خود
تغییرات جدی انجام داده است و از
خشونت فاصله گرفته است ؟ به نظر
بنده هر پدیده ایی قابل تغییر است
ولیکن وقتی که این پدیده مرزهایی
را پشت سر می گذارد دیگر نمی
تواند تغییر کند و این مرزها را
نه من و شما بلکه جامعه و قوانین
آن تایین می کنند و سازمان
مجاهدین بعد از عملکرد خائنانه
علیه ایران و ایرانی و نقض فاحش
حقوق بشر در درون خود غیر قابل
تغییر است.
پارسا سربی:
آیا فکر می کنید با توجه به
این که این سازمان از لیست
گروههای تروریستی خارج شده است ؛
آیا می تواند نقشی در تحولات آتی
ایران داشته باشد؟
با توجه به اینکه اینها از
لیست خارج شدند و دیدارهایی داشته
اند که با نمایندگان آمریکایی و
فرانسوی داشته اند ؛ البته اینرا
بگم در آمریکا اینها هرچه می
خواهند تبلیغ کنند ولی اینها با
کسانی در ارتباط هستند که بیشتر
مهره های سوخته و بد نام هستند که
معمولا همان شهردار سابق و
نماینده سابق را یدک می کشند
دنبال خودشان و تنها کسی که به
اصطلاح شغلی داره همان آقای
پاتریک کندی است که اون هم اینجا
از لحاظ مواد مخدر و داروهای آرام
بخش و الکل اینجا مشکل و مسئله
داشت.
نقش اینها را شما در آینده
ایران چگونه می بینید و آیا اساسا
نقشی برای اینها قائل هستید؟
علیرضا میرعسگری:
شما به نکته خیلی خوبی اشاره
کردید. قبل از اینکه به دیدارها و
کیفیت آنها بپردازیم باید دید
ترکیب شرکت کنندگان در این برنامه
ها تحت نام پشتیبانان مجاهدین چه
کسانی هستند؟ برای مثال در
کنفرانس پاریس و یا کنفرانسی که
اخیرا در هوستون آمریکا برگزار شد
افرادی از راست ترین جناح های
قدرت در آمریکا شرکت داشتند که
بدنام هستند و عقبه آنها هم بر می
گردد به شرکت های عظیم تسلیحاتی
که بدشان هم نمی آید که در منطقه
خاورمیانه جنگ و درگیری باشد که
بتوانند تسلیحات بیشتری را به
کشورهای درگیر بفروشند.
اینکه این افراد دغدغه نقض
حقوق بشر در ایران را ندارند و
نباید انتظار داشت که این افراد
دموکراسی و آزادی را در سینی
طلایی به مردم ایران تقدیم کنند ؛
در واقع اینها اشک تمساحی است که
اینها برای مردم ایران می
ریزند.در همین کشور آلمان که بنده
زندگی میکنم بیشترین تسلیحات به
کشورهای حوزه خلیج از جمله
عربستان سعودی فروخته می شود و
خیلی از پالمانترها و گروه های
حقوق بشری در آلمان مخالف این امر
هستند واز وزیر دفاع آلمان آقای
دیمیزیه سوال کردند که چرا ما
باید به عربستان سعودی که از
ناقضان حقوق بشر است این حجم
اسلحه بفروشیم که وزیر دفاع آلمان
در۶ فوریه در بنیاد هانریش بل در
برلین به منتقدان خود پاسخ دادند
و از فروش این تسلیحات دفاع کردند
و گفتند : برای ما اساسا نقض حقوق
بشر در عربستان مهم نیست ؛ مهم
برای ما موازنه قدرت در منطقه در
مقابل ایران است.
می بینید که وزیردفاع یک کشور
مثل آلمان علنی اعلام می کند که
اساسا نقض حقوق بشر دغدغه آنها
نیست در کشوری مثل عربستان که
اعدام در آن به مانند قرنهای
گذشته توسط شمشیر انجام می شود و
زنان هنوز اجازه رانندگی ندارند!
این را من باب مثال عرض کردم ؛
کما اینکه در کنفرانس پاریس حتی
سفیر اسرائیل نیز شرکت داشته است
؛ مشخص است که این شرکت کنندگان
دلشان برای ملت ایران نسوخته و
آنها بهتر از هر کسی با سازمان
مجاهدین آشنا هستند و می دانند که
این یک گروه مزدورو خشونت طلب است
ولی آنها به دنبال منافع خودشان
هستند.
تمام دیدارها و کنفرانس هایی
که این سازمان اخیرا داشته و تلاش
آنها برای نزدیکی به آمریکا
بیانگر این امر است که سازمان
مجاهدین هیچ پایگاه اجتماعی در
درون ایران ندارد؛ این گروه نجات
خود را و تشکیلات خود را در
پشتیبانی دولت آمریکا می بیند ،
اگر اینها در درون مردم ایران
پایگاهی داشتند و توسط مردم ایران
حمایت می شدند چه احتیاجی بود که
به دامن آمریکایی که آن رازمانی
دشمن بزرگ و امپریالیسم می
نامیدند پناه ببرند.
متاسفانه در این میان نیروهای
پایین و بدنه سازمان مجاهدین ضرر
می کنند ، همینجا تاکید می کنم که
اساسا باید حساب این نیروهای را
که اکثرا مخالف و خواستار جدایی
از سازمان مجاهدین هستند را با
سران این فرقه جدا کرد .
به هر حال مسعود و مریم رجوی
با بازیچه قرار دادن جان این
افراد باز به مانند ۳ دهه گذشته
چشم به تحولات بین الملی و به
بازی گرفته شدن توسط نیروهای جنگ
طلب و ضد ایرانی دوخته اند کما
اینکه می بینم که چگونه این
سازمان تا کنون بر طبل جنگ می
کوبد.
سازمان مجاهدین زمانی که توسط
پدر خوانده خود صدام حسین تا
دندان مسلح شده بود و به انواع
تانک و سلاحهای مجهز بود و در
ایران عملیات تروریستی انجام می
داد و یا چاه های نفتی را در
مناطق مرزی منهدم می کردو شعار
امروز مهران و فردا تهران سرمی
دادند؛ در آن زمان آنها نقشی
درتحولات سیاسی ایران نداشتند چه
رسد به امروزکه توسط ارتش آمریکا
خلع سلاح شدند و دولت عراق هم به
طور جدی خواهان خروج این گروه از
عراق است و این سازمان به شدت
برای حل کوچکترین مسائل خود درگیر
است .
مسعود و مریم رجوی باید چشم
خود را باز کرده و بدانند که
تحولات در ایران توسط نیروهای
مترقی و شخصیت های اجتماعی و
دانشجویان به طور مسالمت آمیز
محقق میشود نه توسط نیروهای مزدور
که هم اکنون به دنبال پدر خوانده
جدید برای خود می گردند .باید
دریک کلام بگویم که این سازمان در
آینده و تحولات ایران هیچ نقشی
ندارد.
پارسا سربی:
ممنون هستم از شما آقای
میرعسگری و امیدوارم درزندگی
جدیدتان موفق باشید و بتوانید از
حقوق بشر دفاع کنید و در این راه
موفق و موید باشید.
........بعد از این حادثه مقاومتها شکست و ما دیدیم
راهی نداریم و باید اعترافات اجباری را امضاء کنیم و
از آنجایی که بنده هیچ آشنایی با وزارت اطلاعات نداشتم
تمامی مطالب توسط بازجو( حسن محصل) دیکته می شدو بنده
نزدیک به 100 صفحه اعتراف نوشتم و امضاء کردم. در همان
دوره من با آقای قربانعلی ترابی هم پرونده بودم و
ایشان هم دستگیر شده بودند یعنی شخصی که مرا به سازمان
مجاهدین وصل کرده بود؛ در زندان بنده را با آقای
قربانعلی ترابی روبه رو کردند و در آنجا یکی دیگر از
شکنجه گران سازمان مجاهدین که در برنامه های سیمای
مقاومت! شرکت می کند به نام حسن نظام الملکی نیز حضور
داشت که اصرار داشت که باید ما اقرار کنیم که وزارت
اطلاعات مارا به درون سازمان مجاهدین فرستاده است که
ما زیر بار نرفتیم که بعدها با خبر شدم که آقای
قربانعلی ترابی توسط شکنجه گران سازمان مجاهدین کشته
شدند.
بعد از اتمام زندانها مسعود رجوی افراد را صدا میکرد و
سعی می کرد این زندانها وشکنجه ها را توجیه کند و می
گفت در احزاب دیگر در یک شب کلیه اعضاء دفتر سیاسی را
اعدام میکنند و برای مثال از هوشی مین نام میبرد و
اینکه ما این کار را نکردیم و فقط توسط برادران مجاهد
خود کمی کتک خوردین! در واقع رجوی سعی داشت با این
سخنان بر آنچه اتفاق افتاده بود سرپوش بگذارد.
بنده به همراه آقای عبدلحمید امامی نزد مسعود رجوی
رفتیم که در ابتدا ایشان باوقاحت گفت که شایدشما
قربانعلی ترابی را کشتید که این امر برای ترساندن
مابود چرا که اساسا ما با هم در یک بند نبودیم که
بتوان همچنین اتهامی را متوجه ما بکنند ؛ سپس گفت ما
شما را دستگیر کردیم چرا که قربانعلی ترابی اسامی شما
را داده بود و این فرد مزدور نفوذی وزارت اطلاعات بوده
که خودش را حلق آویز کرده ولی شما در این رابطه با کسی
صحبت نکنید.
بعد از اینکه صدام حسین سرنگون شدو نیروهای آمریکایی
وارد عراق شدند خانواده آقای ترابی از سازمان مجاهدین
خواستندکه درمورد وضعیت فرزندشان به آنان پاسخ دهند.
سازمان مجاهدین در ابتدا مدعی شد که آقای ترابی در
داخل ایران و حین انجام عملیات کشته شده است که بعد از
افشاگری بنده و باقی دوستان و اصرار خانواده آقای
ترابی سازمان مجاهدین اعلام کرد که ایشان در عراق و
بدلیل بیماری فوت کرده اند که این دروغ محض است و من
بارها اعلام کردم و این بار از تلویزیون شما اعلام
میکنم که آقای قربانعلی ترابی و پرویز احمدی در درون
زندانهای سازمان مجاهدین در سال 1373 در زیر شکنجه
کشته شدند و تا بحال سازمان مجاهدین هیچ پاسخی در این
باره نداده است.
سازمان مجاهدین یک فرقه کاملا بسته است و رهبران این
گروه اجازه نمی دهند افراد با جامعه رابطه داشته باشند
ونمی گذارند افرادی که خواهان جدایی هستند به دنبال
زندگی خود بروند چرا که می دانند این افراد اسرار و
رازهای درون سازمان را بعد از آزادی و ارتباط با جامعه
آزاد فاش می کنند کما اینکه تعداد افرادی که توانستند
با تمام مشقات از این سازمان جدا شوند توانستند در حد
خود سازمان مجاهدین را افشاء و چهره واقعی این سازمان
را به افکار عمومی نشان دهند .
پارسا سربی:
خیلی ممنون ؛ برای من خیلی جالب بود که شما گفتید
خوداین سازمان توجیه میکند کارهایی که انجام میدهد و
می گوید گروه ها نظامی وسیاسی دیگر نیز این کارها را
کرده اند( اشاره به سخنان رجوی در توجیه شکنجه و
زندان).
علیرضا میرعسگری:
بله دقیقا همانطور که گفتم بعد اززندانهای 1373 که
حدود 4 الی 5 ماه ادامه داشت تعداد زیادی شکنجه شدند و
تعدادی هم در این زندانها کشته شدند در این زندانها
تعداد زیادی از افراد لایه بالای سازمان که حتی درزمان
شاه با مسعود رجوی هم بند بودند نیز در این دستگیر
شدگان بودند و از همه ما امضاء گرفته شد که همگی
خیانتکارو مزدور اطلاعات هستیم و حکم ما اعدام است ،
این دقیقا الگو برداری از استالین بود از اعضا و
کادرهای حزب خود دست نوشته هایی را می گرفت مبنی بر
اینکه آنان خائن هستند و اگر اعدام نمی شوند در واقع
لطفی است که استالین در حق آنان می کند.
مسعود رجوی در این نشستها به تاکید گفت که هوشی مین در
یک شب تمامی اعضا دفتر سیاسی خود را به رگبار بست و
کشت و استالین کما اینکه ما کار خاصی نکردیم و فقط
برادران مجاهد شما ؛ کمی شما را کتک زدند و گوشمالی
دادند حال آنکه بنده شخصا مورد شکنجه قرارگرفتم یکبار
در سال و بار دیگر زمانی که می خواستم از این سازمان
جدا شوم یکسال و نیم در زندان انفرادی بودم و مورد
اذیت و آزار قرار گرفتم که تمامی این موارد ثبت شده
است.
پارسا سربی :
شما به نقش جدا شدگان سازمان مجاهدین اشاره کردید، می
شود کمی جدی تر و اساسی تر به این مسئله بپردازید که
نقش جدا شدگان در شناساندن سازمان مجاهدین چه بوده و
هست؟
علیرضا میرعسگری:
من لازم می دونم قبل از اینکه به سوال شما پاسخ بدهم
به یک نکته ضروری اشاره کنم ؛ بارها در مورد جدا شدگان
سازمان مجاهدین بطور کلی صحبت شده ، اینکه دوستان
جداشده این مطلب را گفتند و یا مسائلی از این نظیر .
جداشدگان از سازمان مجاهدین عقاید مختلفی دارند ؛ ما
مثل سازمان مجاهدین نیستیم که همه به شکل صوری از یک
دیدگاه و نظر پیروی می کنند . برای مثال اگر بنده نظری
را اعلام میکنم نظر شخصی است و نمی توان گفت که این
دیدگاه و نظرگاه کل جدا شدگان است .
در مجموع نحوه وصل و جدایی از سازمان مجاهدین و مجموعه
مسائلی که فرد در درون سازمان با آن روبه رو بوده نقش
جدی در نگرش و تحلیل های آنها می تواند داشته باشد
ولیکن مسئله ایی که تمامی جداشدگان از سازمان مجاهدین
در آن متفق القول هستند احساس مسئولیت در قبال دوستان
دربندمان در فرقه رجوی است و تلاش می کنیم که عمکلرد
های و نقض حقوق بشر در درون این سازمان را به اطلاع
افکار عمومی برسانیم و این سازمان را افشا کنیم .
در مورد نقش جداشدگان باید بگویم چه دوستانی که دو دهه
قبل از سازمان مجاهدین جدا شده اند و چه دوستانی که
دیروز از این فرقه رهایی پیدا کرده اند و اقدام به
افشاگری علیه سازمان مجاهدین کرده اند نقش جدی در
شناساندن چهره واقعی این سازمان داشته اند کما اینکه
به گفته دوستانی که از قدیم در اروپا زندگی می کنند
زمانی سازمان مجاهدین در اروپا حکومت می کرد و برای
خودشان اینجا برو وبیایی داشتند؛ این سازمان آن زمان
در ابرها بود و سازمانی آرمانگرا از دید مردم که گویا
هیچ اتفاقی در آن رخ نمی دهد ولی بعدها که دوستان جدا
شده واز جمله بنده عینیات و نقض فاحش حقوق بشر و شکنجه
و کشتار را افشا کردیم توانستیم به مردم اروپا و ایران
و جهانیان بگوییم که سازمان مجاهدین آنچه که می گوید و
نقش بازی می کند نیست و در واقع یک فرقه بسته است که
هنوز به قدرت نرسیده در درون خود دست به شکنجه و حذف
مخالفان خود می زند و تا کنون هم هیچ مسئولی از طرف
سازمان مجاهدین پاسخگوی این مسائل نبوده است.
بازتاب موفقیت جدا شدگان در افشاء چهره واقعی این فرقه
را می توان در پیام 5 دیماه مسعود رجوی دید ؛ هر چند
برای بررسی این پیام نیاز به یک برنامه جداست . در این
پیام مسعود رجوی بطور مشخص جدا شدگان از سازمان
مجاهدین را به تهدید به حذف فیزیکی و مرگ میکند و در
واقع آنچه که تا بحال در نشست های درونی خود میگفت و
توسط جدا شدگان افشاء شده بود را بطور علنی بیان می
کند و علت این امر رو شدن چهره مسعود رجوی توسط
جداشدگان و بطور خاص زنان جداشده از این فرقه است که
باعث چنین واکنشی از جانب مسعود رجوی شده است.
پارسا سربی :
من ممنونم از شما ؛ منظور شما در واقع همان پیام است
که گفته شده که بکشید آنها را و بعد بروید در هتل(
اشاره به سخنان رجوی در مورد کشتن جدا شدگان) کلا
منظور شما خشونت این سازمان است؟
من سوال خودم را اینطور بیان میکنم که اساسا بعد از
اینکه این توسط آمریکایی ها خلع سلاح شدند و هم اکنون
نیز تحت نظر نیروهای عراقی هستند میشه بگیم که سازمان
مجاهدین از خشونت فاصله گرفته و خودشان را با معیارهای
غربی تطبیق دادند یا هنوز همان سازمان قبلی است و تلاش
دارد که نقش بازی کند؟ این مسئله را اگر ممکن است کمی
برای من باز کنید.
علیرضا میرعسگری:
منظور شما از این سوال این است که شاید سازمان مجاهدین
دردرون خود دست به اصلاحاتی زده است ؟
پارسا سربی:
بله
علیرضا میرعسگری:
نخیر آقای سربی ؛ این سازمان براساس یکسری ضد و بندها
و فشار آوردن به جمهوری اسلامی از لیست تروریستی خارج
شده ولیکن ماهیت این سازمان هیچ تغییری نکرده است. این
مسئله را می توان به خوبی در پیام 5 دیماه مسعود رجوی
دید که چگونه ترویج خشونت میکند و فرمان قتل و کشتار
مخالفان خود را صادر می کند.....
"بینندگان عزیز
سلام امیدوارم که تا این لحظه را بخوبی و خوشی پشت
سرگذرانده باشید واوقاتی که امروز باهم هستیم اوقات
بهتری را پیش رو داشته باشید. امروز جمعه هست و معمولا
برنامه دوستان مجاهدین جداشده روزچهارشنبه پخش میشه
ولی قبلا بهتان گفته بودیم که از این هفته ازاین ماه
ماه مارچ جمعه ها ساعت 12 ظهر بوقت نیویورک با
شماهستیم و امروز در خدمت دوتا ازدوستانی هستیم که
قبلا با مجاهدین بودند بعدا بدلایلی جداشدند. سعی می
کنیم با این دوستان طبق معمول مصاحبه ای که انجام
میدهیم ازشان بپرسیم که یک مقداری از زندگینامه شان،
آشنایی شان با سازمان مجاهدین، جدایی شان از سازمان
مجاهدین و پس از سئوالاتی را که شما دوستان همیشه
پرسیدید ویا مطرح کردید ویا ازخودایشان پرسیده می شود
می پرسیم وامیدواریم که این دوستان پاسخ بدهند.
اجازه بدهید که
من سلام کنم به آقای علیرضامیرعسگری از آلمان و خوش
آمد بگویم به ایشان به تلویزیون مردم.
آقای میرعسگری
لطف کنید یک مقداری از خودتان بگویید برای دوستان
بیننده وشنونده تا با شما آشنا بشوند پس از آن میرویم
سراغ سئوالها. آقای میرعسگری بفرمایید."
علیرضا
میرعسگری:
سلام عرض می
کنم آقای سربی خدمت شما و بینندگان عزیزتون ،علیرضا
میرعسگری هستم و درکشور آلمان زندگی میکنم . اگر
بخواهم در مورد خودم و سازمان مجاهدین صحبت کنم باید
نقب بزنم به گذشته؛ آشنایی من با سازمان مجاهدین بر
میگردد به دهه 60 زمانی که من کودکی بیش نبودم ، من در
یک خانواده هوادر سازمان مجاهدین رشد کردم . عمو های
من قبل از انقلاب ضد سلطنتی از طریق افکار دکتر شریعتی
با سازمان آشنا شده و هوادار سازمان مجاهدین بودند و
در آن شور و هیجان اوائل انقلاب با اینکه من کودکی بیش
نبودم بر دوش عموهای خود در برنامه های مختلف سازمان
شرکت میکردیم تا اینکه در وقایعی که در سال 60 اتفاق
افتاد تعداد زیادی از اعضا و هواداران سازمان مجاهدین
از جمله 2 تن ازعموهای من اعدام شدند و تعدادی که باقی
ماندن از کشور خارج شدندو من عملا با سازمان مجاهدین
کنتاکتی نداشتم تا اینکه یکی از دوستان عموهای من به
نام آقای قربانعلی ترابی و من دوست دارم بر اسم ایشون
تاکید کنم چرا که این شخص بعدها در زندان های سازمان
مجاهدین کشته شدند ؛ آقای قربانعلی ترابی درسال 1366
از زندان آزاد شدند و من توسط ایشان مجددا به سازمان
مجاهدین وصل شدم.
درسال 1367
آقای ترابی به همراه دو خواهر و همچنین داماد خود از
مرز پاکستان از ایران خارج شدندو من نیز پس از آن توسط
کد رادیوی که داشتم از طریق پیک و سپس قاچاقچی سازمان
از مرز شرقی کشورو شهر خاش از ایران خارج شدم و در آن
زمان من 17 سال بیشتر نداشتم ؛ پس از ورود به پاکستان
به شهر کویته رفته و توسط UN ثبت شدم که مدارک آن نیز
موجود می باشد.
با توجه به
اهداف و عقایدی که داشتم تصمیم گرفتم به خاک عراق رفته
و به نوعی راه عموهای خود را ادامه دهم هرچند که نحوه
وصل شدن افراد به سازمان مجاهدین متفاوت است برای مثال
فریب افراد که توسط بعضی از دوستان جدا شده افشا شده
است که آن هم یکی از شیوه های سازمان مجاهدین بود ولی
بنده ابتدا با اعتقاد وارد این سازمان شدم ولی بعدها
در طی مسیر دیدم که این راه خارج از آن آرمانهایی که
بنده به آن اعتقاد داشتم است و درواقع به اعتماد ما
خیانت شد که بنده در ادامه بحث به آن اشاره میکنم.
پارسا سربی:
من ممنونم
ازشما ؛ لطف کنید کمی ازاون شرایط سازمان برامون بگید
که چه جوریه که وقتی که کسی میره اونجا و با اونچه
انتظار داشته روبه رو نشه چکار باید بکنه یعنی وقتی که
رفتید اونجا دیگه راه برگشت ندارید ؟ این سوال خودم
هست حقیقتا .
علیرضا
میرعسگری:
سوال خیلی خوبی
کردید . ما الان در اسفند ماه هستم و سالگرد زندانهای
سال 1373 است. در سال 2005 دیدبان حقوق بشر به طورخیلی
خلاصه در گزارش خود تحت نام خروج ممنوع به این سوال
شما پاسخ داده ؛ هر چند که این گزارش کامل نیست و تنها
به گوشه هایی از آنچه در سازمان مجاهدین روی داده
پرداخته ولیکن اشاره میکند به اینکه افرادی که وارد
سازمان مجاهدین شدند وسپس خواهان جدایی و خروج ازاین
سازمان بودند راه آنان سد شده و مورد شکنجه و آزار
قرار گرفته اند.
بنده خودم از
شاهدین دیدبان حقوق بشر بودم که در این گزارش به گوشه
هایی از این وقایع پرداختم .برای مثال شخص من زمانی که
وارد سازمان مجاهدین شدم 17 سال داشتم و از عقاید قوی
نسبت به این سازمان برخوردار بودم و تصور میکردم که
این سازمان می تواند آرمانها و اعتقاداتی که من دارم
را رهبری کرده و به سرمنزل مقصود برساند.
بعد از ورود به
عراق خیلی از واقعیتها را دیدم ؛ اینکه چگونه نزدیک و
دوشادوش با نیروهای عراقی همکاری میکنیم ، تمامی
آموزشهای نظامی ما توسط نیروهای عراقی منتقل میشد؛ و
کلیه عملیات ها با همکاری و هماهنگی نیروهای عراقی
انجام میشد ود ر مقابل این سوال که چرا باید تنگاتنگ
با نیروهای عراقی عمل کنیم در مقابل این سوال پاسخی
داده نمیشد .
در سال 1368
انقلاب به اصطلاح ایدئولوژی در سازمان مجاهدین انجام
شدو کلیه افراد باید از همسران خود جدا میشدندو افرادی
مانند من هم که اساسا ازداوج نکرده بودیم باید تعهد
داده و به طور ذهنی از این مسئله جدا می شدیم که بعد
از آن تناقضات و اختلافات افراد با سازمان مجاهدین
بیشتر شد .
من بعد از 5
سال در درون سازمان مجاهدین به عنوان فرمانده دسته در
رده M مشغول به فعالیت بودم که در آن دوران افراد تحت
مسئولیت من سوالات و تناقضات زیادی داشتند که من آنها
را با فرماندهان درمیان میگذاشتم ولی هیچگاه پاسخی
دریافت نکردیم. به هر حال این سوالات جدی بود که در
ذهن من و باقی افراد بود که چرا؟ برای چه ما باید
همیشه تاثیر پذیر باشیم و نتوانیم به عنوان یک نیروی
تاثیر گذار در صحنه باشیم .
در سال 1373
این اعتراضات و تناقضات افراد به اوج خود رسید که در
همان سال حدود400 نفر از جمله بنده توسط سازمان
مجاهدین دستگیر شدیم و تحت بازجویی و شکنجه قرار
گرفتیم.اگر قبل از زندانهای 1373 کسی به من میگفت که
درون سازمان مجاهدین زندان و شکنجه هست اساسا قبول
نمیکردم تا اینکه خودم با این مسئله روبه رو شدم.
در یک شب شخصی
به اسم حسین شادلو با نام مستعار فیروز که افسر
اطلاعات ما بود مرا صدا کرد و گفت میخواهیم در رابطه
با طرحهای شناسایی وعملیاتی با تو صحبت کنیم ؛ برای من
این که مسئولین می خواهند با من صحبت کنند امری طبیعی
بود. من با ایشان رفتم و به مدت 2 ساعت منتظر شدم تا
اینکه مرا به اتاقی بردند که تنها یک میز در آن بود که
برای اولین بار من با شخصی آشنا شدم به نام حسن محصل
که یکی از خشن ترین شکنجه گران و بازجوهای سازمان
مجاهدین است . این فرد در برنامه های سازمان مجاهدین
زیاد دیده نمی شود و از افراد رده بالای ضد اطلاعات
سازمان مجاهدین است. این فرد فرمی جلوی من گذاشت که من
باید امضا میکردم و گواهی میدادم که فردنفوذی وزارت
اطلاعات جمهوری اسلامی هستم ؛ به گفته سازمان تا آن
زمان یعنی 1367 که من وارد سازمان شدم این وزارت بطور
جدی شکل نگرفته بود و آنها از من می خواستند به چیزی
اقرار کنم که اساسا واقعیت نداشته . من جزء خانواده
اعدامی سازمان بودم و در نوجوانی به سازمان مجاهدین
پیوسته بودم و آنها به خوبی میدانستند که من نیروی
آنها هستم ولی از آنجایی که اختلاف نظر بنده زیاد شده
بود و سوالاتی را پیرامون انقلاب ایدئولوژی و همکاری
با نیروهای عراقی مطرح کرده بودم مواجه با زندان شدم.
بعد از ورود به
زندان مرا به سلولی منتقل کردند که حدود 20 نفر در آن
بودیم که آقای علی قشقاوی و عباس صادقی نژاد نیز با
بنده هم بند بودند که هم اکنون در کشور آلمان زندگی می
کنند. 3تا 4 روز اول بازجویی های به طرز خشنی ادامه
داشت که این بازجویی ها و ضرب و شتم ها گاها ساعتها
طول می کشید؛ من با وجود اینکه تحت شکنجه و فشار شدید
بودم هیچ یک از فرم ها را امضا ء نکردم تا اینکه شخصی
به نام پرویز احمدی را که بطرز شدیدی شکنجه شده بودند
نیمه جان در سلول ما انداختند که این فرد روی پاهای ما
جان دادند که بعدها سازمان مجاهدین در نشریه 380 خود
از این فرد به عنوان شهید و شخصی که توسط وزارت
اطلاعات کشته شده نام بردند.
بعد از این
حادثه مقاومتها شکست و ما دیدیم راهی نداریم و باید
اعترافات اجباری را امضاء کنیم و از آنجایی که بنده
هیچ آشنایی با وزارت اطلاعات نداشتم تمامی مطالب توسط
بازجو( حسن محصل) دیکته می شدو بنده نزدیک به 100 صفحه
اعتراف نوشتم و امضاء کردم. در همان دوره من با آقای
قربانعلی ترابی هم پرونده بودم و ایشان هم دستگیر شده
بودند یعنی شخصی که مرا به سازمان مجاهدین وصل کرده
بود؛ در زندان بنده را با آقای قربانعلی ترابی روبه رو
کردند و در آنجا یکی دیگر از شکنجه گران سازمان
مجاهدین که در برنامه های سیمای مقاومت! شرکت می کند
به نام حسن نظام الملکی نیز حضور داشت.......
اخیرا کمپ ترانزیت لیبرتی در عراق توسط خمپاره و موشک
مورد اصابت قرار گرفت. اینجانب هرگونه خشونت و اعمال
تروریستی را محکوم نموده و معتقدم در جهان امروز خشونت
راه حل مسائل نیست.
دستگاه تبلیغاتی سازمان مجاهدین با انعکاس این خبرها
تلاش دارد که به مانند گذشته از کشته شدگان این حادثه
در پیشبرد اهداف سازمان مجاهدین و رهبران آن سو
استفاده کند.
رجوی و دستگاه تبلیغاتی آن که هفته ها قبل از این حمله
؛ بازگشت به کمپ اشرف را در دستور کار خود قرار داده
بودند به ناگهان بعد از این حمله موشکی تنها راه حل را
بازگشت به کمپ اشرف اعلام کردند.تقارن حمله موشکی به
کمپ لیبرتی و هجمه تبلیغاتی دستگاه رجوی جای سوالات
زیادی را در اذهان باقی می گذارد.
نکته مهم این است که نباید به رجوی اجازه داد از خون
ریخته شده افراد برای پیشبرد اهداف خود سواستفاده کند.
اعلام مستمر این موضوع که" بازگرداندن سريع ساکنان به
اشرف تنها راه جلوگيری از کشتارهای بعدی است."( به نقل
از اطلاعیه شورای ملی مقاومت! و پیام مریم رجوی
برگرفته از سایتهای وابسته به مجاهدین) یکی از اهدافی
است که رهبران سازمان مجاهدین به دنبال آن هستند.
متاسفانه بیش از 8 سال است که مسئولان سازمان مجاهدین
و در راس آن مسعود و مریم رجوی با سنگ اندازی مانع حل
وفصل جابجایی این افراد به خارج از عراق می شوند.
اعلام خط سرخ ترک عراق توسط مسعود رجوی و اعلام موسسان
چهارم!!! و خوابهای پنبه دانه رجوی باعث کشته شدن و
وضعیت بلاتکلیف افراد مستقر در کمپ لیبرتی می
باشد.آنچه که رجوی به آن دل خوش کرده به مانند بیش از
3 دهه گذشته چشم دوختن به تحولات بین المللی و بازی
نیروهای جنگ طلب با این گروه مزدور است .
سنگ اندازی برای جابجایی افراد مستقر در کمپ ترانزیت و
کمپ اشرف به خارج از عراق تنها خواست رجوی است.
در تمامی سایت های سازمان مجاهدین بطور مشترک با تاکید
بر بازگشت به کمپ اشرف ؛خط رهبران سازمان مجاهدین را
دنبال میکنند.
جالب اینجاست که دیروز در سایت ایران افشاگر مطلبی به
نقل از رودی جولیانی شهردار سابق نیویورک درج شد که
بلافاصله از روی سایت برداشته شدو از امروز صبح اساسا
سایت ایران افشاگر در دسترس نیست!!
رودی جولیانی که گویا هنوز توسط مسئولین مربوطه توجیح
! نشده است این چنین اعلام میکند:
«میتوان به سرعت چند هواپیما به عراق فرستاد و در
نتیجه این افراد در عرض یک روز اینجا خواهند بود. ما
کارهایی سختتر از این را انجام دادهایم. تعداد آنها
فقط ۳هزار نفر است.»( به نقل از سخنان رودی جولیانی از
سایت ایران افشاگر)
جا دارد که از مسئولان وزارت خارجه آمریکا و دبیرکل
سازمان ملل آقای بان گی مون و یک دوجین از سیاست
مداران بازنشسته جنگ طلب در آمریکا خواست به جای اشک
تمساح ریختن برای افراد این گروه در عراق به پیشنهاد
شهردار سابق نیویورک ترتیب اثر دهند و افراد این گروه
را به آمریکا منتقل کنند!
در پایان جا دارد به این نکته اشاره کرد که خشونت تنها
خواست رهبران سازمان مجاهدین و در راس آن مریم و مسعود
رجوی است که از آن برای پیشبرد اهداف خود استفاده می
کنند و از مسئولان ذیربط عراقی درخواست می کنم که با
تسهیل دیدار خانواده های اعضا مستقر در کمپ ترانزیت
لیبرتی راه را برای حل معضل این کمپ تسهیل کنند.
روشنگری اخیر زنان جدا شده از فرقه رجوی؛ درباره فساد
و استثمار جنسی در درون فرقه مجاهدین پرده از فساد و
انحطاط این فرقه برداشت و دست مسعود رجوی تئوریسین این
ایدئولوژی منحط را بیش از بیش رو کرد.
ابعاد جنایت و اوج تزویر و ریا آنچنان عمیق است که به
سادگی قابل هضم نیست . مسعود رجوی که بیش از سه دهه
رهبری این جریان منحط را به عهده دارد با تئوریزه کردن
هدف توجیه کننده وسیله؛ تمامی مرزهای ضد انسانی را در
نوردیده است.
تا کنون اعضایی که از این فرقه جداشده و دست به
افشاگری زده اند، از وطن فروشی ؛ قتل و شکنجه ؛ جاسوسی
و همکاری با سازمانهای اطلاعاتی پرده برداشته اند اما
آنچه تا کنون جای سوال باقی می گذاشت این بود که با چه
اندیشه و ایدئولوژی می توان اینگونه تمامی ارزشها و
حرمتهای انسانی و اجتماعی را لگد مال کرد و پای بند
هیچگونه اخلاق و اصولی نبود.
روشنگری این زنان شجاع، و پرده برداشتن از آنچه تحت
نام انقلاب ایدئولوژی سالیان توسط مریم و مسعود رجوی
به عنوان پایه و زیر بنای اصلی این فرقه مورد تبلیغ
قرار گرفته شاید پاسخ اصلی به این سوال باشد.
حوادث دهه 60 و به کشتن دادن هزاران هوادار بیگناه
توسط رجوی و فرار وی از کشور ، پرواز به عراق و همکاری
با صدام ، قتل و شکنجه اعضای ناراضی همه و همه از ذهن
بیمار رهبری نشات میگیرد که اینگونه دچار انحطاط و
فساد اخلاقی است .
باید یاد آور
شد در سال 1358 جریانات مذهبی با نامه سرگشاده خواستار
حذف مسعود رجوی ازلیست کاندیداهای ریاست جمهوری شدند.
امضا کنندگان این نامه که اکثرا از هم بندان زندان
مسعود رجوی بودند به خوبی از انحراف این رهبر خود
ساخته خبر داشته و در نامه ذکر شده دقیقا به انحراف وی
اشاره کرده اند.
تا کنون جدا شدگان زیادی از جنایات و خیانتهای فرقه
مجاهدین پرده برداشته اند و لیکن آنچه افشاگری اخیر
زنان شجاع رها شده از فرقه را متمایز کند شهامت و
مسئولیت پذیری در قبال افشای حقایقی است که در اندرونی
رهبر این فرقه رخ داده است.
در پایان جا دارد تشکیل انجمن زنان را تبریک گفته و از
شهامت و عمق مسئولیت پذیری زنان رها شده از فرقه رجوی
تشکر کرد که با افشاگری خود؛ چهره واقعی رجوی، این
رهبر دروغین را هر چه بیشتر برای تاریخ و نسل های
آینده آشکار می نمایند.
به گزارش
خبرگزاری فرانسه يک کاروان 680 نفره از ساکنان اردوگاه
اشرف که آخرين افراد باقيمانده در اين محل مي باشند
روز 12 سپتامبر (22 شهريورماه) اين اردوگاه را به سمت
ليبرتي در نزديکي بغداد ترک خواهند کرد.
خروج آخرین گروه و تعطیلی اردوگاه اشرف مهری است بر
شکست رجوی و ایدئولوژی التقاطی وی که بر اساس آن
دروغها و وعده های خود را به خورد نیروهای اسیر در این
اردوگاه می داد.
رجوی که زمانی اعلام کرد برای افروختن آتش و آزادی خلق
اسیر !! به عراق و در نهایت اردوگاه اشرف عزیمت می کند
در طی بیش از 3 دهه جنایات و عملیات تروریستی زیادی را
از دل این اردوگاه علیه مردم ایران تدارک دید.
شرکت در سرکوب و کشتار شیعیان و کردهای عراقی در سال
1990 و همکاری با دیکتاتور سابق عراق ( صدام حسین )؛
شکنجه و کشتار اعضای ناراضی خود (مسعود و مریم رجوی
باید پاسخگوی خون به ناحق ریخته شده قربانعلی ترابی و
پرویز احمدی در زیر شکنجه در زندان های 1373 باشند)؛
عملیات های تروریستی علیه مردم غیر نظامی در خاک ایران
و... با اتکا به این اردوگاه و نیروهای موجود در آن
سازماندهی میشد، حال که پرونده اردوگاه اشرف در شرف
بسته شدن است جا دارد به این نقطه پرداخته شود که محل
اختفا رجوی رهبر فراری رجوی کجاست؟
رجوی که تاکنون در تمامی سر فصل ها صحنه را خالی کرده
و فرار را برقرار ترجیح داده اینبار نیز سعی دارد با
مانوری خود را از مهلکه به در ببرد.
متاسفانه لابی های غربی مجاهدین با دریافت پولهای
فراوان سعی دارند که به سیاسیون غرب اینگونه القا کنند
که این گروه از خشونت فاصله گرفته است اما واقعیت چیز
دیگری است.
بعد از سرنگونی صدام حسین و بعد از برچیده شدن قرارگاه
اشرف که در واقع به گفته مسعود رجوی ظرف ایدئولوژی این
فرقه محسوب میشد، عملا راه برای اقدامات نظامی این
فرقه بسته شده است و رهبران فرقه سعی دارند که در غالب
یک گروه سیاسی نقش به اصطلاح اپوزيسيون را ایفا کنند
غافل از این که برای تغییراز یک گروه تروریستی با
گذشته ایی سرشار از خشونت و تررو و نقض حقوق بشر باید
بهای لازم پرداخته شود( هرچند که به نظر من در بحث
عملی سازمان مجاهدین به دلیل ساختار فرقه ایی و
ایدئولوژی مبنی بر خشونت دارای ظرفیتی برای تغییر نمی
باشد ) حال آنکه رهبران فرقه به مانند گذشته و فرار از
بازخوانی گذشته و پرداخت بهای لازم سعی دارند که این
مرحله گذار را با ریخته شدن خون لایه های پایینی
سازمان تسریع نموده وبا مظلوم نمایی و چاشنی خود فروشی
سیاسی و اطلاعاتی به حضور خود در کشورهای اروپایی
مشروعیت ببخشند.
بعد از تعطیلی اردوگاه اشرف به مثابه ظرف ایدئولوژی جا
دارد راه برای محاکمه مسعود و مریم رجوی هموار شودو در
این مسیر تلاش و همت تمامی جدا شدگان وکسانی که توسط
این گروه تروریستی آسیب دیده اند می تواند تسریع کننده
این خواسته بر حق شود.
نکته آخر اینکه باید حساب لایه رهبری سازمان مجاهدین
را از اعضاء معترض و مخالف در فرقه رجوی را که اکثرا
خواستار جدایی از این فرقه هستند جدا کرده و بستری را
برای انتخاب آزدانه این افراد برای زندگی در یک جامعه
آزاد فراهم کرد کما آنکه لایه رهبری کننده سازمان
مجاهدین و در راس آن مسعود و مریم رجوی که نقشی در
ترور و خشونت و نقض حقوق بشرداشته اند باید به دست
عدالت سپرده شوند.
با سلام و تبریك به مناسبت جدایی از فرقه ضد بشری رجوی
عبدالحمید و حسن عزیز رهایی شما دوستان خوبم را از
اسارت فرقه به شماو خانواده گرامیتان تبریک می گویم.
بعد از 25 سال اسارت در فرقه رجوی بلاخره عزم جزم کرده
و رهایی خود را رقم زدید.
همانطورکه عبدالحمید اشاره کرد حضور خانواده ها در
سرما و گرمای طاقت فرسای عراق کمک شایانی به رهایی
تمامی اسیران رهاشده نموده است همین است که رجوی ها در
پیام های خود علیه خانواده ها و جداشدگان فعال کف به
لب می آورند و آنان را مورد تهدید و ناسزا قرار می
دهند.
از صمیم قلب به خاطر آزادیتان خوشحالم و امیدوارم که
دیگر دوستان دربند در اسارت فرقه رجوی نیز هر چه زودتر
عزم جزم کرده و رهایی خود را رقم بزنند.
حسن جان در اطلاعیه خود به گوشه ایی از شکنجه ها و
فشارهای روحی که در فرقه بر تو وارد شده اشاره کردی ؛
امیدوارم حال که در دنیای آزاد هستی با نشات و روحیه
بالایی که از تو سراغ دارم به جنگ مشکلات رفته و از
لحظه لحظه زندگی خود در کنار خانواده ات لذت ببری.
موفقیت تک تک جدا شدگان در زندگی خارج از فرقه خاری
است در چشمان رجوی و رهبران کوردل فرقه؛ چرا که آنان
خواستار نابودی تک تک مخالفان خود هستند.
با آرزوی موفقیت برای شما در عرصه زندگی و امید به
رهایی تمای اسیران فرقه از چنگال فرقه رجوی .
4 روز پیش دوست عزیزم اقای حسن سرقی موفق به فرار شد و
امروز هم دوست و همبند سابقم از اسارتگاه رجوی فرار
کرد!
امروز اقای عبدالکریم ابراهیمی موفق به فرار از چنگال
سران جنایتکار فرقه رجوی شد.
عبدالکریم بیش از 20 سال اسیر فکری و جسمی فرقه
جنایتکار رجوی بود تا اینکه امروز موفق به فرار می شود
.
رجوی در کمپ لیبرتی هم یک عده از چماقداران و شکنجه
گران وفادار خود را برای نگهبانی از اسیران بکار گرفته
و عبدالکریم را موقع فرار تعقیب می کنند تا او را
دستگیر بکنند و با تهدید می خواهند که به ایستد ! اما
عبدالکریم با تمام توان سمت مقر پلیس عراق می دود
وخودش را به مقر پلیس عراق می رساند و سگان رجوی که
عبدالکریم را دنبال می کردند دست از پا درازتر به مقر
فرقه بر می گردند .
اقای عبدالکریم به دنیای ازاد خوش امدی ؛ از طرف خودم
و دیگر دوستان هم به شما هم به خانواده گرامیتان تبریک
می گویم .
برای ازادی همه اسیران از چنگال فرقه جنایتکار رجوی با
تمام توان تلاش خواهیم کرد و مطمون هستیم که روز ازادی
تک ؛ تک اسیران نزدیک است و سران فرقه را در یک دادگاه
رسیدگی به جنایات ضد بشری به محاکمه خواهیم کشاند و ان
روز دیر نیست .
اقای عبدالکریم از این لحظه به بعد خود می توانی برای
ادامه مسیر زنگی تصمیم بگیری اما یک خواهشی هم دارم و
ان اینکه هنوز عده زیادی از دوستان و هموطنان و هم
بندیهایمان در چنگال رجوی جنایتکار اسیر هستند و باید
تلاش کنیم با افشاء چهره کثیف و ضد بشری رجوی را برای
همه بشناسانیم تا راه ازادی دیگر اسیران هم به هر طریق
باز شود .
اقای عبدالکریم ابراهیمی باز قدم به دنیای ازاد گذاشتن
ات را تبریک می گویم و برایت بهترینها را ارزو می کنم
.
امروز صبح یک
خبر بسیار خوشحال کننده دریافت کردم ؛ اقای حسن شرقی
یکی از دوستان نزدیک و قدیمی ام توانسته بعد از سالیان
اسارت از اسارتگاه فرقه مافیایی رجوی فرار کند .
من و حسن سالیان سال در کنار هم در یگان ترابری با هم
بودیم و شناخت نزدیک از حسن داشتم و می دانستم که یکی
از مخالفان تشکیلات فرقه مافیایی رجوی هست به همین
خاطر هم شب قبل از فرارم موضوع را با حسن در میان
گذاشتم که متاسفانه به دلایلی حسن از امدن منصرف شد و
بیش از ما در اسارت جسمی و ذهنی فرقه رجوی ماند.
در چندین نوبت که پیام صوتی به اسیران فرقه مافیایی
رجوی داده بودم هر بار از حسن شرقی نام برده بودم و
خواسته بودم که خودش را از اسارتگاه فرقه رجوی نجات
بدهد تا اینکه امروز این خبر خوشحال کننده را دریافت
کردم .
حسن جان دیر امدی اما باز خوشحالم که توانسته ای از ان
اسارتگاه ازاد شوی و به دنیای ازاد قدم بگذاری .
بتوانی برای ادامه مسیر زندگیت خودت تصمیم بگیری با
اینکه میدانم بهترین دوران زندگی ما را رجوی و سران
فرقه به فنا دادند ولی همینکه توانسته ایم از چنگال
رجوی جان سالم ببریم جای شکر دارد.
از این طریق می خواهم به اقای حسن شرقی و خانواده
ایشان و همه خانواده هایی که در جلو اسارتگاه اشرف
متحصن هستند تبریک بگویم و همچنین به دوست عزیزم اقای
هادی که این روزها خبر ازادی اسیران را به خانواده های
مازندرانی می رساند و از اقای هادی خواهشم سلامهای گرم
مرا به پدران و مادران و خانواده های مازندرانی
برسانند و بگویند که یا علی گفته ایم با شما عهد بستیم
که تا ازادی تک ؛ تک عزیزانتان از چنگال رجوی جنایتکار
لحظه ای ارام نگیریم و مطمئن باشید که رجوی را به خاطر
جنایاتی که انجام داده و می دهد به پای میز محاکمه
خواهیم کشاند .
اری فرار حسن و حسن های دیگر ثابت می کند که تشکیلات
مخوف و مافیایی رجوی پوسیده وهر روز به سمت فرو پاشی
میرود و با ازاد شدن اسیران فرقه رجوی هر چه بیشتر
ماهیت کثیف درونی و ضد بشری رجوی اشکار می شود .
حال رجوی و سران فرقه هر چقدر که می خواهند همچون سگ
استخوان خورده زوزه بکشند و اطلاعیه بدهند و سوزش نامه
صادر کنند ! به سران فرقه می گویم که دریا به پوزه سگ
مردار نمی شود هر چه می توانید بیشتر سوزشتان را به
نمایش بگذارید چون من و بقیه جدا شده ها از سوزش و
زوزه های شما خوب می فهمیم که ولو در حد کوچک توانسته
ایم چهره کثیف و جنایتکار شما را افشاء کنیم .
در پی وقوع
زلزله در استان آذربایجان شرقی و کشته و مجروح شدن
هموطنانم سرکردگان خائن و وطن فروشان فرقه رجوی در
سایت متعلق به این فرقه پیامی از طرف مریم قجر برای
زلزله زدگان گذاشته که باید بگویم مرده خواران باز به
میدان امدند .
مسعود رجوی و مریم قجر که همیشه کینه حیوانی نسبت به
مردم غیور آذربایجان داشته و دارند یکباره به یاد مردم
آذربایجان افتاده اند و پیام می دهند! این یعنی اوج بی
شرافتی و مرده خواری که سران فرقه به ان عادت دارند و
از قدیم گفته اند ترک عادت موجب مرض است!
مریم قجر فراموش کرده وقتی پشت اش به صدام گرم بود
دستور کشتن همین آذربایجانی ها را صادر می کرد انها را
مزدوران ترک خر خطاب میکرد و گویا این را هم فراموش
کرده که در زندانهای اردوگاه اشرف همین فرزندان
آذربایجان را در زیر بدترین شکنجه ها قرار میدادند!
یاد حمدالله
رحمانی افتادم که از اهالی آذربایجان و زندانیان سیاسی
سال 60 بوده و بعد از ازاد شدن از زندان رژیم به فرقه
رجوی در عراق پیوسته بود ولی باز در سال 73 در زندان
رجوی ساخته اردوگاه اشرف زندانی بود ومن وحمدالله با
هم در یک سلول بودیم و روزی که رجوی برای ما در اوایل
سال 74 دادگاه تشکیل داده بود در ان دادگاه که رجوی هم
وکیل؛ هم دادستان؛ هم قاضی بود یقه حمدالله را گرفته
بود که تو زندانی مجاهد بودی و چرا رژیم ترا اعدام
نکرده!!!
عاقبت رجوی برای حفظ خودش و ادامه حیات ننگین و
خائنانه سران فرقه در اروپا و امریکا وی را به درگیری
با نیروهای عراقی فرستاد و حمدالله در این درگیریها
زخمی شد بعد نزدیک به 2 سال جان باخت با اینکه رجوی می
توانست او را برای معالجه به بیرون از اردوگاه اشرف
منتقل کند ولی اینکار را نکرد تا اسرار فرقه که در
سینه حمدالله مانده بود بیرون درز نکند!
خانواده های آذربایجانی بارها برای دیدار عزیزانشان به
درب اسارتگاه اشرف رفته اند تا بتوانند با عزیزان
خودشان بعد از 25 سال ملاقات و دیداری داشته باشند اما
به فرمان همین رجوی و مریم قجر با بدترین توهین و
دشنام از طرف سران فرقه رجوی مقیم اردوگاه بد نام اشرف
روبرو شده اند.
اما به سران
فرقه و مریم قجر میگویم که مردم آذربایجان نیازی به
پیام شما خائنان؛ وطن فروشان و شکنجه گران ندارند
بیخود ادا اطور در نیاورید که بیشتر باعث رسوایی تان
می شود بهتر است شما در همان اورسورواز با مشتی
جنایتکار دمخور باشید و تند تند برای تحریم همین مردم
آذربایجان که داخل ایران زندگی می کنند اطلاعیه بدهید
تا باعث خوشنودی اربابان امریکایی و اسرائیلیتان بشوید
شما را چه به ملت آذربایجان؟! شما فعلا به فکر برپایی
شو و سفره های رنگارنگ برای جنایتکاران امریکایی باشید
که فرزندان همین آذربایجان را در زندان تیف که ساخته
مشترک رجوی و امثال سرهنگ فیلیپس و سرهنگ مارتین
جنایتکار امریکایی بود بیش از 4 سال به دور از چشم همه
ارگانهای بین المللی در بدترین شرایط انسانی نگه
داشتید!
باشد که به زودی زود ناله همین پدران، مادران؛ خواهران
وبچه های یتیم آذربایجانی دامن شما را گرفته و شما در
یک دادگاه عادلانه جوابگوی این همه جنایاتتان در حق
مردم آذربایجان و فرزندان ان باشید که ان روز دور نیست
و خواهید دید که در ان روز فرزندان آذربایجان چگونه
ریش و ریشه خائنان و وطن فروشانی مثل شما را دود
خواهند کرد .
محمد رزاقی. پاریس
12 اوت 2012
سایت ایران قلم از انتشار
مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است
مسئولیت
مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد