_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

طبقه بندی نیازها ( آبراهام مازلو ) ـ مرگ حسین برزمهری درکمپ لیبرتی و پیام خانم مریم رجوی ـ دو نگاه ، دو رویکرد …

 

 

آرش رضایی، عضو سابق مجاهدین خلق، نیم نگاه، شانزدهم آوریل ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

حسین برزمهری در سن ۶۱ سالگی صبح روز شنبه ۲۴ فروردین، در گذشت. در اطلاعیه سران فرقه مجاهدین آمده است : ” پزشکان مجاهد در لیبرتی علت شهادت محمد حسین برزمهری را مشابه بردیا امیرمستوفیان، اساسا ناشی از ”استرس“ و فشارهای فوق‌العاده در لیبرتی میدانند “.

عمیقا بر این باورم حسین برزمهری قربانی یک تشکیلات مخوف با مناسبات فرقه گرایانه است. اگر مرگ حسین برزمهری ناشی از استرس و فشارهای فوق العاده است همانگونه که در اطلاعیه ۲۴ فروردین ماه مندرج در سایت های وابسته به فرقه رجوی بدان اشاره شده است در واقع مرگ وی را میبایست ناشی از سالهای طولانی فشار و اختناق حاکم بر تشکیلات رجوی دانست که به اذعان اغلب پژوهشگران ، اندیشمندان علوم سیاسی ، مقامات دولت های امریکایی و اروپایی و نیز شهادت تعداد بیشماری از جداشدگان و کادرهای تشکیلاتی مجاهدین خلق چنین شرایط و مناسبات قرون وسطایی به شکلی مستمر و مداوم هنوز ادامه دارد و افراد و اعضا در مناسبات فرقه گرایانه مجاهدین به دلیل سرکوب بدیهی ترین و طبیعی ترین امیال و نیازهایشان دچار اختلالات روانی و شخصیتی بودند و هستند.

گزارش وندی آرشرمن وزیر وقت درامورقانونگذاری امریکا در باره ماهیت تروریستی و فرقه گرایانه مجاهدین خلق دراین رابطه بسیار تامل انگیز و تکاندهنده است. بخشی از گزارش وندی آرشرمن مندرج در سایت نیم نگاه :

http://www.nimnegah.org/farsi/?p=3102

” … بسیاری از ایرانیان که با اعضای سازمان مجاهدین خلق سروکارداشته اند، اظهار می دارند که مجاهدین ناراضیان را غالبا با توسل به زور، سرکوب کرده و نظرات مخالف را تحمل نمی کنند … ساختار تشکیلاتی مجاهدین در طول تاریخ حیات این گروه تغییراندکی یافته است، مهم آنکه شیوه خودکامانه تصمیم گیری رهبری و رفتار پرستش گونه اعضای آن ـ دو نمونه بارز اداره سازمان ـ با یکدیگر ترکیب شده اند تا مجاهدین را از حمایت اکثر ایرانیان که بیم آن دارند آلترناتیو مجاهدین به بدی رژیمی خودکامه یا بدتر از آن باشد محروم سازد.

هر سه یکی اند : سازمان مجاهدین خلق / شورای ملی مقاومت / ارتش آزادیبخش ملی

… مسعود رجوی رهبری سلطه جویانه خود را با ایجاد کیش شخصیتی که مقدمتا پیرامون او و در مرحله بعد همسرش مریم دور می زند، تکمیل می کند … مجاهدین سلسه مراتب خشکی به وجود آورده اند که براساس آن دستورات از بالا صادر می گردد و اولین وظیفه هر نیروی عادی و معمولی، اطاعت بی چون و چرا و بدون هرگونه سوالی می باشد … سازمان ( مجاهدین ) درعراق ( دوران صدام ) تشکیلات، چاپخانه ها، دفاتر، گروه های نظامی، کمپ های آموزشی، آسایشگاه ها، کلینیک ها، مدارس و حتی زندان های مخصوص به خود تاسیس نموده ، زندان هایی که به اسم « مراکز بازپروری » معرفی شده است. مجاهدین خودشان شرایط خفقان و سرکوبگرایانه قرارگاه های ارتش آزادیبخش ملی را درعراق توصیف نموده اند … “

همچنین پروفسور یرواند آبراهامیان درسال ۱۹۸۸ عوامل زیر بنایی این وضعیت ( ساختار فرقه گرایانه مجاهدین ) را چنین تجزبه و تحلیل نمود :

” … در اواسط ۱۹۸۷ سازمان مجاهدین همه ی صفات یک فرقه را دارا بود. آن رهبرمعظم خاص خود را داشت که به طور رسمی به او تحت عنوان « رهبر » اطلاق می شود و به طورغیررسمی به او « امام حاضر » عنوان می دهند. مجاهدین سلسه مراتب خشکی به وجود آورده اند که براساس آن دستورات از بالا صادر می گردد و اولین وظیفه هر نیروی عادی و معمولی، اطاعت بی چون و چرا و بدون هرگونه سوالی می باشد … “

فرقه هایی همچون مجاهدین خلق درساختار خود کامه هستند و رهبرعقیدتی به عنوان مقام عالی شناخته می شود

فرقه هایی همچون مجاهدین خلق درساختار خود کامه هستند و رهبرعقیدتی به عنوان مقام عالی شناخته می شود

ضمنا آقای هادی شمس حائری یکی از کادرهای تشکیلاتی رده بالا و جدا شده مجاهدین خلق معتقد است :

” .. شمس حائری اشاره داشته است که آن عده از اعضای سازمان که سعی در کناره گیری و ترک تشکیلات را داشته اند یا در کمپ های ارتش آزادیبخش و یا در یکی از زندان های عراقی حبس و نگه داری شده اند و حتی بعضی از اعضا به خاطر مخالفت شان به اعدام محکوم می شدند … اعضا فقط اجازه مطالعه نشریات مربوط به مجاهدین داده می شده و همچنین تحت کنترل و نظارت مخبرین بوده اند. مجاهدین زن و شوهرها و خانواده ها را مجبور می نموده تا از یکدیگر جداشده و دلیل خود را این طور اظهار می داشته که ( اعضا ) می بایستی عشق خود را تنها فدای مسعود و مریم نمایند… “

و نیز یکی از خبرنگاران روزنامه « وال استریت ژورنال » طی مصاحبه ای در تابستان سال جاری با تعدادی از اعضای سابق مجاهدین خلق داشته که این افراد شرایط و جو استبدادی سازمان را در مصاحبه مزبور شرح نموده اند. این افراد که به خاطر ترس از مجازات از معرفی خود امتناع ورزیدند، براین ادعا بودند که :

” … سازمان ناراضیان خود را در پایگاه های سازمان مجاهدین خلق درعراق زندانی و شکنجه می نمایند. این افراد همچنین اشاره داشته اند که مجاهدین آن دسته از زوج هایی که در قرارگاه های سازمان در عراق زندگی می کنند را مجبور نموده تا از یکدیگر طلاق بگیرند و فرزندانشان را نزد آن دسته از اعضای سازمان که در اروپا مستقر بوده فرستاده تا در خانه های آنها زندگی نمایند.ارتش آزادیبخش نیز بنا بر گزارش واصله، هر گونه تماس فیزیکی بین زنان و مردان مستقر درعراق را منع نموده است. اعضایی که در کشورهای غربی زندگی می کنند بعضا گفته میشود که درخانه های تیمی ( اشتراکی ) اقامت دارند و به آنها اجازه داده نمی شود تا پول زیادی برای خود داشته باشند و براساس برنامه های خشک و کنترل شده ای نگهداری می شوند … زبانی را که اعضای مجاهدین در میان خودشان به کار می برند در مقایسه با زبانی که در مورد غریبان به کار می برند فرق داشته و غالبا با یک زبان مکاشفه ای و سلسله مراتبی در میان خودشان صحبت می نمایند…. “

فرقه مجاهدین خلق تمایل به خودکامگی ایدئولوژیک و کنترل اعضای خود و ابراز تعصب و افراطی گری در جهان بینی دارد

فرقه مجاهدین خلق تمایل به خودکامگی ایدئولوژیک و کنترل اعضای خود و ابراز تعصب و افراطی گری در جهان بینی دارد

دقت در نقطه نظرات آقای علیشاهی نیز نکات تازه ای را در میان می گذارد. آقای بهزاد علیشاهی از اعضای با سابقه مجاهدین خلق که پس از جدایی هم اینک در اروپا زندگی می کند در مقاله ی خود که در وبلاگش مندرج است معتقد است شرایط استرس زا و نابهنجار در کمپ اشرف و لیبرتی یکی از عوامل مهم مرگ اعضای مجاهدین است ایشان تصریح دارد که در مناسبات مجاهدین خلق :

” … نشست های تفتیش عقاید شامل نشست عملیات جاری و نشست غسل هفتگی و نشستهای اخیر موسوم به زالو ( در کمپ لیبرتی ) که در طی این نشست های رنگارنگ هر کس باید درون خودش را بیرون بریزد از تمایلات جنسی خودش بگوید و از احساس بریدگی و فرسودگی در لیبرتی بگوید و فحش بشنود و… بر شدت استرس و فشار روانی و روحی بر ساکنین کمپ لیبرتی می افزاید… “

یکی دیگر از جداشدگان از فرقه مجاهدین ساکن استان گیلان که از دوستان صمیمی آقای حسین برزمهری بود امروز ۲۷/۱/۱۳۹۲ در سایت نجات به خاطره تلخ و گزنده ای اشاره کرده است به اینکه به دلیل اعمال محدودیت های تشکیلاتی از سوی سران مجاهدین حسین برزمهری سالهای طولانی از خانواده و فرزندانش هیچ اطلاع و تماسی نداشت و بشدت تحت فشار روانی و ذهنی بود. ایشان می نویسد :

” … سال ۷۸ بمدت دوسال تمام در قرارگاه همایون درشهرالعماره عراق با حسین برزمهری بودیم و برایم درد دل میکرد . یک شب به اتاق کارم آمد و با لهجه شیرین اصفهانی ازم خواست که فرداشب با هم درپست نگهبانی باشیم که کلی دلم پر است . همین که خواستم جوابشو بدم ادامه داد که خواهشا درخواستمو رد نکن ….

حقیقتا قبل از موعد پست نگهبانی حسین , پست پاسبخشی من تمام شده بود و رفتم که حسین را بیدار کنم دیدم درخواب انگار که کابوس میبیند خیلی استرس و التهاب دارد وبه خود می پیچد وبا خود زمزمه میکند. پیشانیش از عرق خیس خیس بود از صدا زدنم بلند شد و مثل همیشه آرام و شکیبا آماده شد و باهم به موضع پست رفتیم. دقایقی سکوت سکوت بود یک چای نوشید و به ناگهان بغضش ترکید و بلند بلند گریست خیلی سعی کردم آرامش کنم وقتی دیدم جواب نمیگیرم با شوخی گفتم بابا کوتاه بیا هیکل به این درشتی ماشاءالله با دو متر قد مثل بچه داری گریه میکنی !؟ خودش دستی به شانه ام کشید و گفت بهت اعتماد دارم میدونم پستت تموم شده با این حال بخاطرمن داری اضافه میدی . گفتم چی شده حسین جون. نکنه باز زیر تیغ عملیات جاری رفتی و یا……حرفمو قطع کرد و گفت دیگه طاقت ندارم دیگه نمیتونم این تناقضو حمل کنم و چیزی نگم …….. من که سراپا گوش بودم و دلم از اشک ریختن حسین کباب شده بود گفتم سراپای مناسبات در تناقضه. توچته. بگوعزیزم. حسین دوباره یه چایی برای هردوتایی مون ریخت وگفت زندگیمو که باختم فقط میخوام بچه هامو ببینم اگه نمیشه حداقل با یه تماس تلفنی صداشونو بشنوم …. رو شانش زدم وگفتم خب اینکه مشکلی نداره اول صبح الطلوع میری اتاق خواهر ژیلا و درخواستتو میدی. حسین که انگاری رو زخمش نمک پاشیده باشم عصبی شد و ضمن پرخاش به ژیلا خانم گفت انگار تو باغ نیستی توکه بهتر میدونی نه تنها جواب مثبت نمیگیرم کلی هم باید چوبش را بخورم که چرا به فکر بچه هام افتادم و.. عطف به همان اطلاع رسانی سایت مذکور حسین نزدیک به سی سال سابقه حضور در تشکیلات رجوی را داشت و درعین حال موضع تشکیلاتیش یک امدادگر و پرستار صرف بود!! چرا !؟ چونکه حسین خلاف میل و رغبت باطنی و به اجبار در مناسبات فرقه ای محبوس شده بود و اهل کرسی و رده تشکیلاتی نبود و فقط میخواست به امریکا نزد فرزندانش برگردد. مطمئن هستم هیچگاه حقیقت در زیر ابرها و گرد وغبار مصنوعی تولید شده بتوسط فرقه رجوی به ابد محبوس نمی ماند و روزی فرزندان قربانی دیگری ازفرقه رجوی مرحوم مهندس محمد حسین برزمهری ازموضع دادخواهی زندگی به هدررفته و خون پدرشان درمقابل فرقه رجوی و مشخصا شخص مریم و مسعود رجوی خواهند ایستاد و رسوایشان خواهند کرد … شخصا هم گواهی میدهم که حسین درمناسبات زجرآور رجوی سالیان استرس شدید داشت و لحظه ها را با تحمل فشارهای روحی و روانی میگذراند و جسم و جانش هم به واسطه تخریب روح و روانش بیمارشد و النهایه منجربه سکته مغزی شد واین خوشبینانه ترین شق قضیه است وامید دارم خودکشی وقتل عمد درکار نباشد!! حال هرطور که باشد این رجوی است که بایستی مورد تعقیب قرار بگیرد و مجازات شود..”

و اما خانم مریم رجوی به مناسبت مرگ حسین برزمهری به فرزندان و خانواده اش تسلیت می گوید و ابراز همدردی می کند! انگار خانم رجوی و سران مجاهدین خلق در تنگنا قراردادن و ایجاد محدودیت های آزار دهنده در رابطه با حسین برزمهری و سایر افراد تحت سیطره فرقه رجوی در طی سالیان دراز و طولانی هیچ نقشی نداشتند!!؟

میبایست از خانم مریم رجوی پرسید دلیل و یا دلایل واقعی مرگ افرادی مثل حسین برزمهری چیست؟ آیا اجبار افراد و کادرهای تشکیلاتی به ماندن در حصارهای تنگ و بسته تشکیلاتی ، شسشتشوی مغزی افراد ، سرکوب عواطف انسانی ، امیال طبیعی و غریزی در سالهای طولانی با توجیهات مشمئز کننده و برداشت های نادرست از مذهب ، دین و مفهوم مبارزه و آرمانخواهی راه به بیراهه رفتن نیست؟

آیا خانم مریم رجوی به این امر مشهود واقف نبوده و نیست که حسین برزمهری و امثال او که هم اکنون در کمپ لیبرتی بسر می برند به دلیل ذهن بیمار مسعود رجوی رهبرعقیدتی مجاهدین سالهاست دچار انواع بیماری های روحی ، ذهنی و جسمی هستند و علت مشخص آن سرکوب نیازهای طبیعی افراد تحت سیطره فرقه مجاهدین است؟

خوب است خانم مریم رجوی فرصتی بدست آورد تا نظریه و ایده اثبات شده روانشناس مشهور و رئیس انجمن روانشناسی امریکا در سال ۱۹۶۸ ، آبراهام مزلو تحت عنوان سلسله مراتب و طبقه بندی نیازهای آدمی و فرآیند رشد و تکامل انسان را در کتاب ” انگیزه و شخصیت ” کمی مطالعه کند .

هرم آبراهام مازلو ـ طبقه بندی و سلسله مراتب نیازها ـ رشد و تکامل انسان

هرم آبراهام مازلو ـ طبقه بندی و سلسله مراتب نیازها ـ رشد و تکامل انسان

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نامه ۱۲ تن از کادرهای تشکیلاتی جدا شده مجاهدین خلق ( ساکن اروپا و ایران ) به خانم مریم رجوی
 

 

نیم نگاه، دهم آپریل 2013
لینک به منبع

 

نامه ۱۲ تن از کادرهای تشکیلاتی جدا شده مجاهدین خلق ( ساکن اروپا و ایران ) به خانم مریم رجویخانم مریم رجوی شما بیش از همه کس آگاه هستید که فرقه مجاهدین در بن بست کامل قرار گرفته است و در دنیای کنونی و زمانه ای که بسر می بریم امکان حیات و بقای گروههایی همچون مجاهدین با ساختار و مناسبات فرقه گرایانه وجود ندارد. زیرا فرقه هایی همچون مجاهدین خلق به بنیان های تفکردنیای مدرن هیچ ارزشی قائل نیستند و جز برای کسب قدرت به هر بهایی هدفی ندارند و مسلم است که در مسیرنادرست سرانجامی جز تباهی و فروپاشی نخواهند داشت.

خانم رجوی شما بیش از همه ما می دانید فرقه مجاهدین در مسائل مربوط به خطوط سیاسی ، استراتژیک و ایدئولوژیک حامل تناقض های بیشماری است که درفرصت مناسب بدان خواهیم پرداخت. اما آنچه که باعث شد تا ما جمعی از جداشدگان که سالهای طولانی در قرارگاه اشرف و سایر پایگاههای مجاهدین درعراق در دوران حاکمیت رژیم منفور صدام و بعد از آن بسر برده ایم به نوشتن این نامه اقدام کنیم ، مواضع شما و مسعود رجوی در تاکید حماقت آمیز بر یک فرض محال است و آن انتقال افراد ساکن کمپ لیبرتی به اشرف است!! در حالی که طبق توافق ها و پیمان های منعقده در سال پیش سران مجاهدین پذیرفتند تحت نظارت کمیساریای عالی امور پناهندگان و سازمان ملل متحد پس از انتقال افراد از اشرف به کمپ لیبرتی زمینه خروج افراد به خارج از عراق را در اسرع وقت فراهم کنند. اما شما و مسعود رجوی تاکنون به بهانه های واهی به تعهدات خود عمل نکرده و سعی دارید افراد ساکن کمپ لیبرتی در شرایط متحول سیاسی در وضعیت بلاتکلیف بسر برند؟

خانم مریم رجوی ، واقعا شما باور دارید که عقربه زمان به عقب باز می گردد و دوباره نیروهای تحت اسارت فرقه ستیزه جوی مجاهدین امکان تنفس در فضایی بحران زا را خواهند داشت؟

آیا شما هنوز به این نکته بدیهی و ساده فکر نکردید اغلب اعضای تحت اسارت فرقه مجاهدین به سن پیری پا گذاشته اند ، از مهارت های مورد نیاز زندگی و زیست جمعی در دنیای مدرن برخوردار نیستند و از نظر روحی و ذهنی در شرایط نامطلوبی قرار دارند و حتی اگر شرایطی به فرض محال و طبق ایده ال های ذهنی شما و مسعود رجوی پدید بیاید که امکان تجهیز و تسلیح آنها دوباره فراهم گردد اما آنان توان جسمی و روحیه درگیری و مبارزه و تنش را به هیچوجه ندارند. این یک واقعیت است.

هر چند که شما همچنان سعی کنید به واقعیت نگاه نکنید و در خیال و گمان و توهم غوطه ور شوید. اما واقعیت این است که ما جداشدگان و نویسندگان این نامه برای شما اعتراف می کنیم. ما که چند سال پس از رهایی از حصارهای جسمی و ذهنی به دنیای آزاد بازگشتیم و درمتن تحولات و رویدادها زندگی می کنیم که نکات بسیاری آموختیم اینکه فرقه مجاهدین از پایگاه و وزنی در جامعه ایرانی برخوردار نیست و اصولا دنیای نسل جدید ایرانی با دنیای بسته و واپسگرایانه مجاهدین تفاوت ماهوی دارد. تفاوت دنیایی رو به گذشته و دنیایی رو به آینده.

خانم مریم رجوی شما می توانید به طور مستمر با ندیدن واقعیت ها دل خوش باشید به اینکه شاید آقای پاگانی شهردار ژنو یا هر مقام سیاسی و نظامی بازنشسته و حاشیه نشین اروپایی و امریکایی تحت تاثیر موقت دروغ ها و اغواگری های شما قرار بگیرد اما واقعیت این است که در بازی بزرگان سیاست و عصر تحولات پر شتاب سیاسی فرقه مجاهدین و مریم و مسعود رجوی یک بازنده حقیر و بی ارزش هستند. ما چنین درکی از واقعیت داریم .

به نظر ما اقدام و برنامه ریزی در اسرع وقت برای خروج افراد ساکن لیبرتی که به دلیل اعمال محدودیت های گسترده سران فرقه مجاهدین هیچ آگاهی و اطلاعی از دنیای پیرامونی ندارند و انتقال آنها به کشورهای اروپایی مثل آلبانی که اخیر مقامات آن کشور از آمادگی شان برای پذیرش ۲۱۰ تن از ساکنین لیبرتی سخن گفتند ، اصولی ترین و انسانی ترین رفتار درشرایط کنونی است. هرچند سخت است شما و مسعود رجوی برای یکبار هم که شده است به عمل و رفتاری انسانی و اخلاقی دست بزنید اما هم اکنون همه درها برای شما بسته نشده است ، کافی ست گامی به پیش بگذارید و درک کنید که تصمیم شما و مسعود رجوی تاثیر انکارناپذیری بر سرنوشت افراد ساکن لیبرتی دارد و بی شک مسئولیت جان و زندگی آنها برعهده شما است و آگاه باشید روزی فرا خواهد رسید که شما باید پاسخگوی خانواده های افراد تحت سیطره فرقه مجاهدین و افکارعمومی دنیا باشید.

۱ـ قربانعلی حسین نژاد ـ فرانسه

۲ـ علی اکبر راستگو ـ آلمان

۳ـ نسرین ابراهیمی ـ سوئیس

۴ـ مرضیه قرصی ـ ترکیه

۵ـ غلامرضا شیردم ـ ترکیه

۶ـ مسعود تقی پوریان ـ ایران ـ تبریز

۷ـ قادر رحمانی ـ ایران ـ میاندوآب

۸ـ محمود دشتستانی ـ ایران ـ شیراز

۹ـ سیروس غضنفری ـ ایران ـ تبریز

۱۰ـ سعید باقری در بندی ـ ایران ـ نقده

۱۱ـ منصور تنهایی ـ ایران ـ تهران

۱۲ـ ناصر سید بابایی ـ ایران ـ خوی
 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

میزگرد بررسی موارد نقض حقوق بشر درمناسبات درونی فرقه مجاهدین ـ قسمت پانزدهم

تاثیرات مخرب و ویرانگر نشست عملیات جاری ، خودکشی اعضای مجاهدین خلق

 

 

نیم نگاه، نهم مارس 2013
http://www.nimnegah.org/farsi/?p=3656

 

میزگرد بررسی موارد نقض حقوق بشر درمناسبات درونی فرقه مجاهدین ـ قسمت پانزدهم

آرش رضایی: آقای کریمدادی ، در رابطه با خودکشی کریم پدرام ممکن است بیشتر توضیح دهید؟

مهران کریم دادی : پس از کشته شدن کریم پدرام در قرارگاه ، شایع شد او خودکشی کرده است اما مسئولین و فرماندهان قرارگاه اشرف می خواستند اینگونه به نیروها القاء کنند کریم دراثر یک حادثه و اشتباه کشته شده است. اما دوستان کریم می گفتند این اواخر او خیلی مسئله دار شده بود و در بیشتر مواقع معترض به مسئولین مجاهدین بود.


نقض مداوم حقوق بشر در تشکیلات مخوف مجاهدین خلق ادامه دارد

قادر رحمانی: ببخشید آرش جان ، شما که سالهای درازی در متن مناسبات مجاهدین بودی حتم دارم با موارد بیشماری از افراد معترض در درون تشکیلات و سازمان برخورد کردی که شاید بعدها منجر به خودکشی شده است به این خاطر شاید بهتر از ما بدانی رهبران سازمان و مسئولین تشکیلات معمولا عادت داشتند تا خودکشی نفرات که نتیجه فشارمداوم و همیشگی بر افراد بود را انکار و به سایر نیروها و افراد اینطور وانمود می کردند آنها تصادفی کشته شده اند‼. همه ما جداشدگان می دانیم رهبران سازمان خیلی حساسیت داشتند نسبت به اینکه خودکشی افراد در داخل سازمان و یا بیرون از آن درج کند مبادا سازمان زیر سوال برود. در حقیقت هر کدام از نفراتی را که فرماندهان می گفتند با شلیک خود به خودی کشته شده است افرادی بودند که سابقه متناقض شدن با سازمان را داشتند و این موضوعی نیست تا از دید و نگاه کسی پنهان بماند.


میزگرد بررسی موارد نقض حقوق بشر درمناسبات درونی فرقه مجاهدین ـ ارومیه

مهران کریم دادی : بله ، دقیقا قادر به نکته خوبی اشاره کرد. افرادی که در قرارگاهها و پایگاههای سازمان طی این سالها خودکشی کردند افرادی بودند بشدت نسبت به سازمان و مواضع آن مسئله دار شده بودند.

قادر رحمانی: از جمله کریم پدرام ، او دچار مشکلات روحی شده بود. کریم از محور هفت با ما بود و هیچ موقع تمایل نداشت با کسی حرف بزند خیلی تودار بود. کریم معمولا گوشه گیر بود علاقه شدیدی داشت تا فقط کار اجرایی کند . بخاطر اینکه ذهنش تحت فشار بود. ایشان بقدری تحت فشار مسئولین سازمان قرار گرفت تا در نهایت رگ خودش را در وان حمام با تیغ زد به این شکل خودکشی کرد.

مهران کریم دادی : کامران هم یکی از افرادی است که در اشرف خودکشی کرد .

قادر رحمانی: فکر کنم منظورمهران ، کامران بیات باشد؟

مهران کریم دادی : بله دقیقا .

سعید باقری دربندی: در باره کامران بیات هم واقعیت را به ما نگفتند در نشست ها می گفتند : او طی یک حادثه کشته شده است.

قادر رحمانی: کامران نیز از نفراتی بود که بشدت به سازمان و عملکرد فرماندهان متناقض شده بود به این دلیل خیلی تحت فشار بود در مورد کامران هم گفتند او بنابه شلیک خود به خودی و اتفاقی کشته شد.

آرش رضایی : رهبران فرقه ی مجاهدین تبحر و تخصص خاصی در اعمال فشار سیستماتیک ذهنی و روانی نسبت به نیروهای درون تشکیلاتی داشتند. بیشتر مدنظرم افراد معترض و منتقد درون مناسبات تشکیلات مجاهدین است. آنان با توجه به تجربیاتی که داشتند حتی سعی می کردند از شیوه های ساواک برای ایجاد رعب و وحشت در درون تشکیلات پر رمز و راز خویش بهره ببرند. روش های پیچیده شکنجه روحی و فیزیکی افراد با استفاده از یافته های روانشناختی نیز جزئی از فرآیند فشارسیستماتیک به نیروهای منتقد و معترض بود. در این میان نشست عملیات جاری یکی از روش های مستمر و مداوم اعمال فشار ذهنی و جسمی بر افراد مستقر در قرارگاههای سازمان بود که به نتایج ویرانگر و گاه تاسف باری منجر می شد. خودکشی افراد محصول و نتیجه دهشتناک چنین روش ها و نشست هایی بود. به نظر شما دوستان حاضر در این میزگرد ، چه تبعاتی نشست عملیات جاری داشت؟ که تاکنون در مورد آن بحث و بررسی موشکافانه نشده است؟


خانم مرضیه قرصی عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق در میزگرد جدا شدگان در ارومیه

قادر رحمانی : ببینید نشست عملیات جاری برای مطیع کردن افراد و وادار نمودن آنان به اطاعت کورکورانه از رهبری عقیدتی یعنی مسعود و مریم ، برنامه ریزی شده بود. رهبران سازمان می خواستند از طریق نشست های روزانه عملیات جاری بر ذهن و روان افراد مسلط بشوند. افراد معترض و خواهان جدایی را شناسائی کنند سپس با تحقیر در جمع دوستان و همرزمانشان و له کردن شخصیتشان اراده آنها را از بین ببرند و آنها را مجبور کنند تا به نقطه ای برسند خودشان را زیر تیغ ببرند و احساس گناه کنند که چرا به سازمان و رهبری عقیدتی آن پشت پا زده و یا خیانت کرده اند‼.

مثالی میزنم شخصی به نام یعقوب کر قصد جدایی از سازمان را داشت وی را به مقر ما در قرارگاه علوی منتقل کردند سه روز تمام در نشست عملیات جاری او را سوژه کردند افرادی مثل افشین فرجی ، قدرت حیدری و جواد خراسان او را زیر تیغ گرفتند و آنقدر او را در نشست جمعی ، مورد توهین و تحقیر قرار دادند که واقعا دلم برای او سوخت و خیلی ناراحت شدم. چگونه یک انسان می تواند این همه فشار را تحمل کند؟ باورکردنش برای خیلی از انسانها ناممکن است.

یعقوب کر رده تشکیلاتیش M قدیم بود از افراد با سابقه سازمان به حساب می آمد در مقر ما از سوی فرمانده محورمان یعنی پروین صفایی و معاونش سارا گرامیان بشدت تحت فشار قرار داشت . در یکی از روزها پروین و سارا نشستی گذاشتند خیلی به یعقوب به اصطلاح توپیدند و آزارش دادند.

آرش رضایی: پروین و سارا به یعقوب چی گفتند؟

قادر رحمانی: خوب به اسم نشست بند ف ، دمار از روزگارش درآوردند من شاهد ماجرا بودم. آن روز بدتر از شکنجه روحی و جسمی برای یعقوب بود. در یکی از روزها او به من گفت که خیلی زجر می کشد …

آرش رضایی: در واقع سوژه اش کردند. شکنجه ای که برای خیلی از بچه ها ترتیب می دادند .

قادر رحمانی: بله دقیقا بدترین شکل شکنجه بود. یعقوب را سوژه کردند و خیلی آسیب روحی دید.

آرش رضایی: قادر ، شما خودت شاهد سوژه شدن یعقوب در نشست ها بودی؟

قادر رحمانی: بله آرش جان ، درآخرین نشست حضور داشتم ، در سه نشست قبلیش نبودم. اما این نشست آخری واقعا برای یعقوب زجرآور بود. چند روز بعد از این نشست فردی به نام سیاوش که مسعود در نشست ها او را “سیا” صدا می کرد به بچه ها گفت یعقوب خودکشی کرد .

سعید باقری دربندی: سیاوش از افراد قدیمی بود.

قادر رحمانی: بله ، متاسفانه اسم فامیل سیاوش یادم نیست. فکر کنم شما سعید بهتر در جریان خودکشی کریم پدرام بودی.

سعید باقری دربندی: بله توضیح میدم ، کریم با یکی از هم یگان های خودش با ماشین به طرف پست نگهبانی می رود راننده ماشین نیز کریم بود وقتی به نزدیکی ها برج می رسند کریم به دوستش می گوید : حالش خوب نیست بهتر است او رانندگی کند بعد برای کاری به طرف برج می رود که صدای سه گلوله شنیده شد. هنگامی که می خواستند کریم را دفنش کنند من سر جنازه اش بودم درست بالای سرش بودم صورتش را دیدم و دهانش را که باز بود .

ادامه دارد…

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ظرفیت انتقاد پذیری رجوی و مجاهدین خلق

(یقه دریدن ها و فحاشی های رجوی نشانه تنگ شدن عرصه است)

 

 

مرضیه قرصی ـ عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق، نیم نگاه، چهارم مارس 2013
http://www.nimnegah.org/farsi/?p=3576

ترکیه ـ آنکارا

آقای رجوی مثل اینکه پاک قاطی کردی انتقاد پذیری یک اصل در سیستم شما بود حال چه شده که جنابعالی طاقت شنیدن انتقاد را نداری البته برای ما روشن است که شما همه چیز را در خودت خلاصه کردی حتی نزدیکترن شخص به خودت قادر به انتقاد از شما نبوده و نیست چون شما خودت را رهبرعقیدتی میدانی و انتقاد از رهبری موضوعیتی ندارد.

با شناختی که از شما دارم اگر شرم نمی کردی خودت را معصوم معرفی میکردی. تازه مگر خواهران اقبال چی گفتند که اینقدر شما را آشفته حال کرده است؟

آنها به عنوان یک انسان کمپینی را در فیس بوک راه اندازی کردند برای نجات یکسری انسانهای که شما آنها را به اسارت گرفتی. کجای این حرکت نا مشروع وضدانسانی است؟ که شما مثل همیشه وقتی عرصه را تنگ میبینی شروع به فحاشی ولجن پراکنی میکنی البته این چیزعجیبی نیست حداقل برای ما جداشدگان روشن است که شما ظرفیت انتقاد را نداری.

این بود تبعیض مثبتت برای خانمها! این ادعایی بود که در قرارگاه اشرف داشتی و می گفتی به زنان در طول تاریخ ظلم مضاعف شده است. اما من اعتراف می کنم آقای رجوی این شما بودی که در این ۳۰ سال همه ی ما زنان را استثمار کردی از ما سوءاستفاده کردی . من شاهد جنایات شما علیه زنان بودم از نزدیک جنایات شما را لمس کردم. هیچوقت از یادم نخواهد رفت که دختری را وادار کردی علیه مادرش فحاشی کند یا مادر را وادار کردی به صورت دخترش تف بیندازد. شما همه هنرت این بود که همه را در اشرف برعلیه یکدیگر بشورانی. البته همه ی ما به این مسئله اشراف داشتیم. قصد شما از بکار بردن لفظ انتقاد و برگزاری نشست های انتقادی این بود که زیرآب همدیگر را بزنیم که میزدیم.

خانم مرضیه قرصی عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق

خانم مرضیه قرصی شهادت می دهد که مسعود رجوی از زنان مجاهد در اشرف سوء استفاده می کرد

شما اگر کمی شرف داشتی و به حقوق انسان وآزادی بیان احترام میگذاشتی اینگونه علیه زنان جدا شده فحاشی نمیکردی. آقای رجوی من به عنوان یک زن که از فرقه ی شما جدا شدم ، آماده ام درهرجایی که شما مایل باشی با شما در این مورد بحث کنم و قضاوت را به عهده ی شنونده بگذاریم.

من به نوبه ی خودم از خواهران اقبال که شما مورد فحاشی قرارشان دادی حمایت کرده و عمل ناجوانمردانه ی شما را محکوم میکنم.

آقای غلامرضا شیردم و خانم مرضیه قرصی بعد از رهایی از اسارتگاه مخوف اشرف و بازگشت به ایران با هم ازدواج کردند

آقای غلامرضا شیردم و خانم مرضیه قرصی بعد از رهایی از اسارتگاه مخوف اشرف باهم ازدواج کردند

این دو عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق افشاگرنقض حقوق بشر در مناسبات فاشیستی مجاهدین هستند

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سعید باقری دربندی ( عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق ) : خاطره ای از زندان در زندان رجوی

 

 

نیم نگاه، سوم مارس 2013
http://www.nimnegah.org/farsi/?p=3572

 

سعید باقری دربندی ـ عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق


سعید باقری دربندی ( عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق ) : خاطره ای از زندان در زندان رجوی


ایران ـ نقده

Sunday, March 03, 2013

وقتی نام قرارگاه اشرف را می شنوم در ذهنم یک زندان بزرگ تداعی می شود که اسیران آن زندان حق هیچگونه آزادی عمل و انتخاب را نداشتند. همه مثل آدم ماشینی برنامه ریزی می شدند حالا اگر در این زندان بزرگ کسی را دستگیر کرده و پشت میله های زندان می انداختند ، تصور کنید که چه حالی به آدم دست می داد. واقعا بازگو کردن آن خاطرات و یادآوری آن روزها برایم آنقدر سخت است که بعضا دلم نمی خواهد آن روزها و لحظات را به یاد بیاورم ولی وقتی می شنوم سران فرقه رجوی کمپ ترانزیت را زندان لیبرتی می خوانند ، می خواهم از آنها بپرسم که پس چرا شما یک زندان بزرگ و مخوف بنام اشرف را ساخته بودید؟

به همین خاطر به صحنه هایی از آنچه که در دوران چک امنیتی در سال ۱۳۷۳ در اشرف روی داد دوست دارم اشاره کنم که :

« جهان خبردار نشد در این سالیان بر سر اشرفیان یا بهتر بگویم اسیران اشرف چه بلاهایی که نیامد »

نادر رفیعی نژاد شکنجه گر مورد علاقه رهبر مجاهدین خلق، مسعود رجوی بود

نادر رفیعی نژاد شکنجه گر مورد علاقه رهبر مجاهدین خلق، مسعود رجوی بود وی مسئولیت مستقیم شکنجه بسیاری را بر عهده داشت پرویز احمدی در جلوی چشم دیگر زندانیان در سیاهچال های رجوی زیر شکنجه های وی به قتل رسید.

نیمه دوم سال ۱۳۷۳ بود احساس عجیبی در اشرف داشتم حس می کردم تحت نظر هستم و مثل سابق در حین کار راحت نبودم چون یک نفر همیشه مراقبم بود. تا اینکه روزی در دی ماه ۱۳۷۳ که روی زرهی ها کار می کردیم ، مارش تجمع نواخته شد ( با شنیدن این مارش می بایست هر کسی کارش را در هر جایی که بود متوقف نموده به سالن غذاخوری می رفت البته اینگونه مارش ها بیشتر برای پیام های مسعود و مریم و یا اطلاعیه های رسمی سازمان و عملیات ها نواخته می شد که مثلا هیجانی به آن پیام داده و روحیه ای هم برای نیروها باشد.)

بلافاصله از روی تانک ها پایین پریده به سالن غذاخوری رفتیم. همه بچه ها که جمع شدند فریده ونائی اطلاعیه ستاد داخله را خواند مبنی بر اینکه هر کس داوطلب شرکت در عملیات های داخله است یا امکاناتی در داخل کشور دارد درخواست کتبی بنویسد. من بی توجه به حرفهای فریده دوباره سر کارم برگشتم ، تا اینکه یکی از فرماندهان زن بنام سعیده پیش من آمد و گفت : ” اگر تو هم درخواست عملیات داری سریع بنویس. ” به سعیده گفتم هیچگونه امکانی در داخل کشور ندارم ، ولی او اصرار کرد به محل ستاد و اتاق عملیات بروم. ناچار عازم ستاد شدم و فقط درخواست شرکت در عملیات را نوشتم. بعد از یک هفته یعنی جمعه ۷ بهمن ماه ساعت هفت و نیم عصر بعد از ورزش و انجام کارهای فردی آماده شدم برای شام بروم که شاهرخ توکلی ( افسر عملیات محور ۷ ) به آسایشگاه آمد و به من گفت باید به جایی برویم زیرا خواهر فریده و بقیه آنجا منتظرند. ما سوار ماشین شدیم و در راه شاهرخ گفت یک نفر دیگر که در ضلع شرق قرارگاه است باید او را هم برداریم به شاهرخ گفتم انشاالله خیر است شاهرخ توکلی گفت اطلاعی ندارم که چه خبر است در لحظه فکر کردم سران مجاهدین قصد دارند مرا به عملیات داخله بفرستند ، در این افکار غرق بودم که به ضلع شرقی قرارگاه رسیدیم فردی به نام عبدالکریم که مشکلات تشکیلاتی زیادی هم داشت سوار ماشین شد شوکه شدم به خودم گفتم رفتن به عملیات داخله با این فرد شک برانگیز است و جور درنمی آید. کمی نگران شدم ولی مطمئن بودم بزودی همه چیز معلوم خواهد شد . به سمت واحدهای اسکان و مجموعه C رفتیم ( آنجا چند مجموعه در امتداد ضلع شرق بنام واحدهای اسکان و مجموعه های A,B,C,D,F بودند ) ماشین جلوی یکی از ساختمان ها ایستاد پیاده شدیم مشاهده کردم چند نفر از نفرات قدیمی و با سابقه آنجا هستند ، ما را وارد اتاقی کردند در را از پشت بستند. داخل اتاق دوست قدیمی و هم مدرسه ایم اکبر خسروی را دیدم همچنین چند نفر دیگر را که برای عملیات داخله مناسب نبودند.

آقایان سعید باقری و قادر رحمانی از اعضای جدا شده مجاهدین خلق در میزگرد نقض حقوق بشر در فرقه رجوی ـ ارومیه

یکی دو ساعت گذشت هیچ خبری نشد همه نگران بودیم فقط یکی دوبار برای رفتن به سرویس بهداشتی در را باز کردند در این میان یکی دو نفر را صدا کردند و آنها دیگر برنگشتند. تا اینکه ساعت ۱۱:۳۰ شب صدایم کردند به اتاق روبرویی بردند آنجا یکی پشت میز نشسته بود به من گفت اسمت را بگو؟ گفتم سعید ، گفت تو را به جرم نفوذی در ارتش آزادیبخش و سازمان مجاهدین خلق ایران برای کسب اطلاعات دستگیر و بازداشت می کنیم این حکم را امضا کن که رؤیت کردی. گفتم خواب دیدی خیر باشد بعد از این همه سال مارک نفوذی میزنید؟ ، گفت جدی باش و امضا کن بعد برو جلو دیوار بایست. من ناچار حکم را امضا کردم به او گفتم شام نخوردم کی شام مرا می دهید؟ آن شخص سرم داد زد و گفت برو کنار دیوار بایست و حرف نزن ، کنار دیوار رفته و منتظر شدم دقایقی بعد دو نفر دیگر به نام های مختار و نریمان از افراد با سابقه مجاهدین به اتاق آمدند بی آنکه حرفی بزنند چشم بند و دستبند به من زدند سپس مرا به داخل لندکروز استیشن بردند با مشت به سرم می زدند که نباید سرت را بلند کنی . مدام می گفتند سرت را خم کن. دو نفر دیگر را نیز به ماشین آوردند . حرکت کردیم از پیچ و خم های خیابانها و از دست اندازهای خیابان ها متوجه شدم کجا ما را بردند. به زندان اشرف که کنار خیابان ۴۰۰ و در جاده فرعی لشگر ۸۹ و قلعه ۵۴ بود . بعد از اینکه از ماشین پیاده شدیم مرا وارد یک سلول کرده چشم بند و دستبندم را باز کردند آنها گفتند لباسهایت را در بیاور. همه لباس هایم را درآوردم به غیر از لباس زیرم که آن را هم با یک دستگاه ددکتور ( فلزیاب ) بازرسی کردند. بعد لباس زندان که اسم و سایز من روی آن نوشته شده بود را به من دادند ، آنها را پوشیدم دقایقی بعد رئیس زندان عضو قدیمی سازمان به نام سیدسادات دربندی به سلولم آمد. به او گفتم شام نخوردم و زخم معده دارم ، در آن شرایط هنوز باورم نمی شد که دستگیر و بازداشت شده ام انگار برایم همه چیز حالت شوخی داشت به خودم می گفتم فرماندهان مجاهدین می خواهند ما را چک کنند. دوباره به من چشم بند و دستبند زدند به سلول دیگری بردند همان نفراتی که در اسکان با هم بودیم نیز آنجا در سلول بودند. دوستم اکبر خسروی آنقدر ترسیده بود که نمی توانست صحبت کند ، بقیه هم بشدت مضطرب و نگران بودند. ساعتی بعد فردی بنام محمدرضا را به سلول آوردند به محض باز کردن چشم بند و دستبندش نرمش را شروع کرد انگار در سالن ورزش است در لحظه رفتار او موجب خنده همه ما شد.

یکی دو هفته گذشت ، هیچ خبری نشد هیچ چیزی به ما نگفتند وقتی ما را برای دادن غذا صدا می کردند از القابی مثل مزدور ، کثافت و … استفاده می کردند تا اینکه یک روز ما را جابجا کردند و به یک سلول بزرگتری که چند نفر دیگر آنجا زندانی بودند منتقل کردند. تعداد ما از ۷ نفر به ۱۵ نفر رسید .

چند روز گذشت تا اینکه بازجویی ها شروع شد . چند نفری از ما را برای بازجویی بردند از جمله عبدالحمید امامی که از کادرهای تشکیلاتی با سابقه مجاهدین و زندانی سیاسی در ایران بود. مدتی بعد عبدالحمید امامی را با سر و صورت خونین و پاهای کبود شده به سلول برگرداندند. نفرات دیگر هم به نام های حسن ، محمد و چند نفر دیگر را به اتاق بازجویی بردند ساعاتی بعد با سر و وضع خونین و شکنجه شده به سلول بازگرداندند ما که انتظار چنین وحشیگری از بازجویان سازمان مجاهدین را نداشتیم بشدت ترسیده بودیم .

تقریبا یک ماه از دستگیری ما گذشت در این مدت ما شاهد شکنجه وحشیانه و بی حد و مرز اعضا و نفرات به وسیله بازجویان خشن و سنگدل تشکیلات رجوی بودیم در آن لحظه باور و اعتقادم به شعارهای حقوق بشری سازمان دچار تزلزل شد بشدت متناقض شدم این آغاز و نقطه شروع جدایی من از مجاهدین بود که متاسفانه به دلیل نبودن شرایط و فرصت سالها طول کشید . بعد از عید فطر در یک شب تعداد زیادی را در اشرف و سایر قرارگاههای سازمان در عراق دستگیر کرده و پیش ما زندانی کردند. سلولی که ما در آن بودیم فقط برای ۱۵ نفر جا داشت اما بیشتر از ۵۰ نفر را به سلول ما آوردند بیشتر بچه های زندانی در طی شبانه روز مجبور بودند سرپا بایستند روزها و شب های وحشتناکی بود جایی برای نشستن نبود چه رسد به اینکه در سلول ساعتی بخوابیم. فریاد نفرات که در اتاق های بازجویی تحت بازجویی و شکنجه مستمر بودند در سلول ما شنیده می شد خیلی آزاردهنده بود بیشتر نفرات بشدت شکنجه شدند افرادی را شکنجه می کردند که عمرشان را برای فرقه رجوی گذاشته بودند هیچکی باور نمی کرد که چنین افراد تشکیلاتی با سابقه را به جرم نفوذی دستگیر و این چنین وحشیانه شکنجه کنند . روزها و شب های سختی را می گذراندیم هیچ کس نمی دانست چه سرنوشتی در انتظارش است. مدت یک ماه که گذشت حتی برای یک دقیقه هم اجازه هواخوری به هیچکدام از ما داده نشد تا در حیات زندان چند دقیقه ای قدم بزنیم . این شرایط تا آخرین روزی که در زندان اشرف بودم ادامه داشت….

ادامه دارد….

شماری از شاهدان که در قرارگاه های مجاهدین خلق بازداشت و شکنجه شدند از فردی به نام حسن عزتی به عنوان یکی از بازجویان خود صحبت کردند. پسرحسن عزتی، یاسرعزتی که در گزارش دیدبان حقوق بشر در سال ۲۰۰۵ میلادی با وی نیز مصاحبه شده است، هویت پدر خود را به عنوان بازجوی سازمان تائید می کند.

خانم دکتر مارگارت تلر سینگر : فرقه ها آزادی ما را می گیرند

خانم دکتر مارگارت تلر سینگر : فرقه ها آزادی ما را می گیرند

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مرضیه قرصی (عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق): چرا رهبر فرقه رجوی علیه من لجن پراکنی می کند؟

 

 

مرضیه قرصی، عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق، نیم نگاه، ترکیه، هفتم فوریه 2013
http://www.nimnegah.org/farsi/?p=3189

 

 

آقای رجوی من نمیدانم منطق شما برچه اساس است که مرا مزدور خطاب میکنی!؟ با توجه به شناختی که از شما دارم نه تنها دارای هیچ منطقی نیستی که

دائما درحال لجن پراکنی بر علیه منتقدان و مخالفان خودت هستی شما لطف کنید برای اثبات گفته هایت علیه من سندی هم ارائه بدهید از آنجائی که شما قادر به اثبات حرفها و تهمت هایی که بر من زدی، نیستی

ولی من برای اثبات مزدوری شما سند ارائه میدهم سندی محکمه پسند. یک دلیل برای مزدوری شما خدمت به دشمن ایران صدام حسین بود که در بحبوحه ی جنگ ایران و عراق برای صدام مستبد دم تکان میدادی.

آقای رجوی من سیاسی نبودم ولی شما با فریب و نیرنگ من و شوهرم را به اشرف کشاندی و ما را رودرروی ملت ایران قرار دادی بچه ی شش ماهه ام را از من جدا کردی در حالی که هنوز به اندازه ی کافی شیر من را نخورده بود شوهر مرا به ایران فرستادی و درعملیات تروریستی به کشتن دادی .

زندگی مرا تباه کردی. آخه کمی وجدان داشته باش هر چند شما فاقد تمام علائم و شاخص های انسانی هستی من فقط از خودم دفاع کردم از زندگیم که شما ازمن گرفتی آیا دفاع از خود ، مزدوری قلمداد میشه؟

من هر حرفی و سخنی علیه فرقه مجاهدین گفتم عین واقعیت بود. شما جناب رجوی بجای اینکه مارک به من بچسبانی بفرما ثابت کن که من واقعیت را نمی گویم دلیل و سند بیار.


خانم مرضیه قرصی عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق به همراه فرزندش سعید ـ ایران ـ ارومیه


شما نامه ای از من به عنوان سند ارائه دادی به این خیال که یاوه گوئی خودت را اثبات کنی تا آنجایی که به خاطر دارم در طول این ۱۴ سالی که من در اشرف بودم در هر یکماه به عناوین مختلف ما خانم ها را در اسارتگاه اشرف مجبور و وادار به نوشتن نامه با امضا میکردی.

آقای رجوی من سکوت نخواهم کرد زیرا شما زندگی من و خانواده ام را تباه کردی.

من به افشاگری خود ادامه خواهم داد تا همه بدانند شما چه حیوان پلیدی هستی. تا مانع از این شوم که کسی به دام شما نیافتد این حداقل کاری است که میتوانم انجام بدهم.

 

سالها مزدوری و پادوئی دارودسته رجوی به نفع رژیم منفور و تبهکار صدام

سالها مزدوری و پادوئی دارودسته رجوی به نفع رژیم منفور و تبهکار صدام

زنان قربانیان خشونت سیستماتیک در فرقه مجاهدین

زنان قربانیان خشونت سیستماتیک در فرقه مجاهدین

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

غلامرضا شیردم(همسر خانم مرضیه قرصی) ـ عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق:

یاوه گوئی فرقه رجوی در مورد رهاشدگان از زندان اشرف

 

 

نیم نگاه، ترکیه، ششم فوریه 2013
http://www.nimnegah.org/farsi/?p=3148

غلامرضا شیردم(همسر خانم مرضیه قرصی) ـ عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق: یاوه گوئی فرقه رجوی در مورد رهاشدگان از زندان اشرف

آقای رجوی شما که ادعا می کنید جداشدگان مزدورهستند برای یک بار هم که شده همین گفته خودت را ثابت کن.

خیلی عجیب است تا دیروز که از جان مایه میگذاشتیم مزدور نبودیم فکر کنم تک تک ما جداشده ها خودمان را ثابت کردیم درمسیر مبارزه ، هزینه ی سنگینی هم پرداخت کردیم این شما هستی که باید ثابت کنی مزدور نیستی شما علیه ملت ایران فتوا صادر میکردی و میکنی .

شما ۲۵ درصد از پول نفت عراق را از اربابت صدام مستبد میگرفتی وعلیه ایران و ملت ایران هزینه میکردی آن وقت ما مزدوریم!؟

تا کی میتونی مردم را فریب بدی؟

شما جناب رجوی برای اینکه بتوانی به زندگی فلاکت بار خودت ادامه بدی دست به هر کاری میزنی. تضمین بقای شما قربانی کردن جوانهای ایران است.


خانم مرضیه قرصی عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق و همسرش آقای غلامرضا شیردم17


شما برای خودت یک سیستم دیکتاتوری دراشرف و تشکیلاتت درست کرده بودی و هنوزهم داری، حکومت میکردی هر وقت هم کم میاوردی قربانی میکردی در واقع از انسانها یک سیستم دفاعی درست کرده بودی اسمش را هم گذاشته بودی مبارزه! و شعار می دادی مبارزه می کنم! کدام مبارزه؟ آیا خارکندن دربیابانهای عراق مبارزه بود؟

آقای رجوی ، من به عنوان یک ایرانی وظیفه خودم میدانم افشاگری کنم این رسالتی است که تاریخ بر دوش ما گذاشته است. اگرساکت بمانیم در واقع به ملت ایران خیانت کردیم …

باید ملت ایران بدانند چه کسانی قصد دارند در ایران به حکومت برسند باید بدانند انتخاب دیگری هم دارند البته به غیر از شما جناب رجوی.

حال به جای اینکه دچار توهم بشوی و مدام مارک بزنی بفرما ثابت کن که مزدور صدام نبودی … الان هم کهمزدور ملکه انگلیس شدی و با کمک اربابانت شب و روزعلیه ملت ایران توطئه چینی میکنی.

البته من درکت میکنم شما همانند کسی میمانی که در باتلاق گیرکرده باشه وبرای نجات خودش دست پا میزند ولی غافل از این که فایده ای ندارد. هر چقدر بیشتر تلاش کنی بیشتر فروخواهی رفت. به جای دست و پا زدن در باتلاقی که فرو رفته ای ، برای یک بارهم که شده شهامت داشته باش بیا از ملت ایران طلب بخشش کن.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سخنی صریح، صمیمانه و انتقادی با خانم مریم عضدانلو ـ قسمت سوم

چه منظره دلخراش و رنجزائی است سرنوشت زنان در مناسبات تشکیلاتی مجاهدین؟

 

 

آرش رضایی، از کادرهای تشکیلاتی و با سابقه مجاهدین خلق، نیم نگاه، نوزدهم ژانویه 2013
http://www.nimnegah.org/farsi/?p=2718


لینک به قسمت اول
http://iran-interlink.org/fa/index.php?mod=view&id=14168

 

لینک به قسمت دوم
http://iran-interlink.org/fa/index.php?mod=view&id=14241

 

خانم مریم عضدانلو، به اندیشه ای بپرداز که مبتنی براخلاق مدرن و پایبند به آزادی انسان و احترام به حقوق فردی آدمی ست. از الگوئی تبعیت کن که نمونه کلاسیک یک فرد عقده ای همانند همسرت نباشد. دراین دنیا به آدمی دوبار فرصت نمی دهند با به خاطرآوردن وضعیت اسفناک زنان درقرارگاه اشرف و حال کمپ لیبرتی که پیامد آزاردهنده ی افکار مالیخولیائی همسرت بوده است از او دوری کن، باور کنید هیچ زنی نیست که نخواهد خانه و زندگی و فرزند نداشته باشد مگراینکه معیارهای فکری و اخلاقی درستی نداشته باشد و اما زنان اسیر در تشکیلات مجاهدین ناآگاهانه به دام برنامه های جنایتکارانه و قرون وسطایی همسرت افتادند و بدینسان از حق برخورداری از اقتضائات و الزامات زندگی در جهان مدرن بازماندند.

بی شک شما نیز در تحمیل ستم مضاعف برآنان همدست و شریک مسعود بوده ای. آیا فاجعه غم انگیز کشتن نیروی “عشق به فرزند” در وجود زنان مجاهد در قرارگاه اشرف طی یک پروسه سیستماتیـک شست و شوی مغزی، حیرت آور و چندش آور نیست؟ آیا می دانید یک زن چرا کودک خود را دوست دارد؟ کودک ادامه وجود آدمی است در آینه سیمای اوست که یک زن خویشتن خود را می بیند و به تعبیر “نیچه” زن با عشق به فرزند و تربیت کودک تولدی دوباره می یابد و به باور” موریس دوباره” فرزند “من دیگر” یک زن است و نه جلوه ای از غریزه جنسی و یا مظهری از خود خواهی آدمی، چنانکه در تحلیل های فرویدی و القائات فرقه ای به زنان مجاهد دیکته می شود.

خانم مریم عضدانلو، این یک واقعیت است که همسرت و دیگرسران فاشیست فرقه با کورنمودن زاویه دید رئالیستی و واقعگرایانه زنان حاضر در تشکیلات مجاهدین ملاک و معیارهای تفکرمنطقی، متد درست اندیشیدن و کانونهای گرم احساس و ادراکشان را سلب و با توجیهات غیرانسانی و غیرعلمی هویت زنانه شان را مخدوش و در نهایت آنان را از امکان برخورداری از خوشبختی در زندگی محروم کردند.

شما نیز با مشارکت درقربانی کردن زنان مجاهد در واقع و به باورم قربانی افکار پلید همسرتان شدید. زیرا عشق و احساس در وجود شما نیز از بین رفت. براستی گناه آنان چه بود؟ من و همه افراد جدا شده از فرقه و شاید شما نیز به این نتیجه رسیده ایم که زندگی تشکیلاتی و جنایتکارانه همسرتان درحال حاضر به بن بست ناگزیری رسیده است. این موضوع خیلی اهمیت دارد زیرا شروع زندگی نوین برای افراد تحت اسارت فرقه مجاهدین و بازگشت آنان را به آغوش خانواده هایشان نوید می دهد. به باور من، شما نیز باید خود را از اسارت ذهنی، روانی و تشکیلاتی شوهرتان رها کنید زیرا در وجود او چیزی نیست که دلبسته باشید براستی وابستگی به رهبر فرقه ای که در بیرون از معادلات منطقه ای و جهانی قرار دارد و دیگر به بازی گرفته نمی شود، رفتاری منطقی و عقلانی نیست همچنانکه مسعود در نگاه و قضاوت ملت بزرگ ایران تروریست و خیانتکاری بیش نیست.

خانم مریم عضدانلو، آیا فکر کرده اید درحال حاضر کجائید؟ در سرزمین بی ساحل؟ از چه کسی الهام می گیرید؟ چه کسانی را تحسین می کنید؟ آیا دنباله روی از سیاستمداران بیگانه ای که خود و اسلافشان در ضدیت با آرمان استقلال خواهی ملت بزرگ ایران در یکصد سال اخیر به هر جنایت و خیانتی دست یازیدند، میهن پرستی و آزادیخواهی است؟

آیا نیاندیشیدن و تامل نکردنتان به محتوای مقالات، نوشته ها و سخنان جداشدگان از فرقه مجاهدین که بعد از پی بردن به ماهیت تروریستی فرقه همسرت برای جبران عملکرد گذشته و ادای دین به ملت بزرگ ایران اقدام به افشاگری، نقد و بررسی خط مشی ضدمیهنی و ضدمردمی مجاهدین نمودند، واکنشی غیرعقلانی و نادرست نیست؟

تمامی افشاگریهایی که از سوی نیروهای جداشده فرقه مجاهدین درسالهای اخیر انجام گرفته است درواقع یک فرصت و نه تهدید برای دیگرانی است که هنوز از “مستقل بودن” بشدت می هراسند و تاکنون در باره اش هیچ فکری نکرده اند. ولی آنچه که مسلم است در مورد انتقادها و افشاگریهای مذکور باید به آن نگاه کرد، اندیشید و عبرت گرفت و…

خانم مریم عضدانلو، ما انسانها قلمرو بررسی و شناخت هایمان بسی کوچکتر از قلمرو نیازهای حقیقی و متعالی و بی حدوحصر آدمی است و اما شما، افسوس که کوچکترین لحظه های تامل در خویش را ندارید، لحظات بشـدت می گذرند و هر روز بیشتر از شما گرفته می شوند. عقلانیت مدرن و اخلاق منبعث از آن با پویایی و جویایی در ارتباط مستقیم قرار دارد اندیشه مدرن نتیجه این پویشها و جستارهاست و درعین حال هیچوقت کامل نیست و دچار مطلق انگاری نمی شود. زیرا مبانی و اصول فکری و فلسفی آن بر “عدم قطعیت” استوار است. دراین دیدگاه (عقلانیت انتقادی) خوب و بد مطلق درمحدوده مفاهیم انسانی- اجتماعی وجود ندارد آدمها و پدیده های اجتماعی تابع شرایط و موقعیت های متغیر و متحول و ناگزیر” خاکستری اند.” آدمی به طور مداوم و مستمر خود و جهان را تجربه و معنا می کند زیرا که انسان از خطرتکرار خود هراس دارد و مدام درحال شدن است با عطف به پارادایم گفتمان مدرن شعار واهی و نظریه ی غیر علمی فرقه شما و همسرت که عنصر مجاهد را در نوک پیکان تکامل اجتماعی قلمداد می نمائید، سخنی سخیف و بی مایه است. شما و سران فرقه علیرغم باورها و ارزشهای اندیشه مدرن و دموکراتیک تعاریف اسطوره ای و افسانه ای از رهبرعقیدتی خود ارائه می دهید و او را در اوج تکامل انسانی می پندارید به گونه ای موقعیت تاریخی و سیاسی فرقه را تئوریزه و شعار حقانیت و قطعیت باورهای اعتقادی و سیاسی و تقدیس روش های خشونت آمیز فرقه را توجیه و بازگو می کنید که گویی به حد نهایی تکامل در دنیای زمینی رسیده اید!! لذا به زمین و زمان و همه آدمیان و نظریه های سیاسی و اجتماعی و فلسفی مغایر با ایدئولوژی فرقه با دیده تحقیر و حقارت نگریسته و حقیقت را در خود محـدود می کنید.

خانم مریم عضدانلو، آیا شما و همسرت و دیگر سران فرقه دچار نوعی آشفتگی ذهنی نشده اید؟ نوعی خود بزرگ بینی و توهمی افسارگسیخته و غیرقابل توصیف؟ تمامی تعلیمات فرقه شما که برمبنای “این است و جز این نیست” در پروسه ای غیردموکراتیک در تشکیلات مجاهدین به ذهنیت افراد از همه جا بی خبر القاء می کنید به ایده فاشیسم، رفتارهای گشتاپوئی در روابط و مناسبات درون تشکیلاتی و تحرکات خشن تروریستی در ضدیت با احسـاسات میهن پرستانه و مغایر با منافع ملی ایران منجر گردیده است. آیا جز این است؟

ادامه دارد …

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سخنی صریح، صمیمانه و انتقادی با خانم مریم عضدانلو ـ بخش دوم

 

 

آرش رضایی، نیم نگاه، دهم ژانویه 2013
http://www.nimnegah.org/farsi/?p=2646

 

لینک به قسمت اول
http://iran-interlink.org/fa/index.php?mod=view&id=14168

 

خانم مریم عضدانلو، آیا شما تاکنون در رابطه با فاشیسم و ماهیت رفتارهای فاشیستی تامل کرده اید؟ آیا نیم نگاهی به منشور جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد انداخته اید؟

به شما توصیه می کنم قبل از پاسخ به سوالات مذکور که احتمالا با فحش و دشنام همراه خواهد بود با بازگشت به خویشتن خویش و با اندک تاملی در سرشت و احساس زنانه تان نسبت به وضعیت و شرایط تراژیکی که برای اعضای حاضردرکمپ لیبرتی و .. به وجود آورده اید، بیندیشید و دراعماق وجود زنانه تان به سرنوشت غم انگیز انسانهای تحت فشاردرتشکیلات مجاهدین که با دسیسه شما و همسرتان به ابتذال روزمرگی دچار شده اند، فکر کنید؟

خانم مریم عضدانلو، افراد تحت سیطره فرقه شما به مثابه انسانهای آزاد با تمام رویاها و آرزوهایشان باید بنا به اختیار و انتخاب خود زندگی کنند، عشق بورزند، دوست داشته باشند و دوستشان بدارند ولی متاسفانه شما و همسرتان به خود اجازه دادید تا اساسی ترین نیازانسانی یعنی عشق ورزیدن را از آنان بگیرید و نفرت را جایگزین آن کنید. بدینگونه سرنوشتی تراژیک، بیروح و بدون عاطفه را برای افراد درکمپ لیبرتی و تشکیلات مجاهدین رقم زدید زیرا آبشخورهیچ احساسی نبودید.

به نظر من و کادرهای تشکیلاتی جدا شده از مجاهدین خلق، شما و همسرتان منشور جهانی حقوق بشر را با تجاوز آشکار به حریم خصوصی افراد تشکیلاتی نقض کرده اید و کرامت انسان را به سخره گرفتید. آیا پاسخی دارید؟ بعید می دانم، نشست طلاق را به یاد بیاورید…

خانم مریم عضدانلو، من باور دارم که اگرآدمیان بخواهند ممتاز و برجسته باشند معنایش این نیست که با نیازها، انتخاب و آزادی فردی، رویاها و احساسات انسانی دیگران در افتند و با نقشی که آنان برای ایفـایش متــولد شده اند، سرناسازگاری داشته باشند. در حالیکه درماجرای نشست طلاق شما و همسرتان براحتی با سرکوب تمایلات ذهنی و روانی اعضای مجاهدین به مفاهیم انسانی و نیازهای طبیعی افراد دهن کجی کردید نقش واقعی آنان را در زندگی تحریف و به باد تمسخر گرفتید. نشست طلاق در واقع فریب افراد تشکیلاتی بود و معتقدم که مرور زمان واقعیات زشت و پیامدهای منفی آن را هر چه بیشتر آشکار خواهد نمود.

به نظر من هرکنشی واکنش متناسب با خود را به همراه خواهد داشت. گسستن علائق انسانی و احساسی افراد در نشست طلاق در زمانی که چندان دور به نظر نمی رسد ذهن و روانتان را آزار خواهد داد. یقین دارم گذر ایام حقایق را به همه از جمله شما و همسرت تحمیل خواهد کرد و اما اطمینان نیز دارم در صورتی که شما با رجوع به احساس و سرشت زنانه تان از سلطه و سیطره شیطانی شوهرتان رها شوید در نهایت تسلیم ارزش های انسانی و حقیــقت خواهید شد. براستی آیا زمان خودفریبی بسر نیامده است؟

خانم مریم عضدانلو، بی شک شما گریزی از ندای وجدانت نداری، پس با تامل در نشست طلاق و پیامدهای ضد انسانی و غیردموکراتیک آن که شامل نقض گسترده حقوق افرادتان درقرارگاه اشرف و تشکیلات مخوف مجاهدین بود، کمی به خود آئید. به انهدام بنیــان خانواده ها، پریشانی روحی و ذهنی مردان و زنان، به کودکان بیشماری که با توجیهات بیمارگونه شوهرتان از محبت والدین خود محروم ماندند و درکشورهای غربی آواره شدند، به تاثیرات ویرانگر روحی و روانی نشست طلاق در سالهای بعد از آن در افراد تشکیلاتی بیاندیشید که چگونه تحت فشار شوهر فاشیست و بی احساس شما و دیگر سران بداندیش فرقه، افراد مذکور دچار انواع و اقسام بیماری های روحی و روانی شدند.

آیا می دانید که توجیه و تحلیل های بی مایه شوهرتان در نشست طلاق با مبانی و اصول علم روانشناسی درتناقض آشکار است و از منظر علم روانشناسی سرکوب تمایلات و نیازهای درونی و حیاتی، مـوثرترین و تعیـین کننده ترین نقش را در ایجاد عقده و افسرده گی در افراد مجاهد بازی می کند. وتاثیر مستقیم بر روی احساس آنان می گذارد؟ پس چگونه فرقه شما داعیه علمی بودن مبارزه و انطباق برداشت های ایدئولوژیک خود را با مبانی و اصول علمی سرمی دهد؟ این معامله ای بود که سالهای طولانی شوهر فاشیست شما با افراد مستقر در قرارگاه اشرف به خصوص شما زنان تشکیلات کرد.

آیا زمان استقلال و رهائی از سلطه برتری طلبانه شوهرخودخواهتان، فرا نرسیده است؟ به قول معروف شما هـم می توانید کیک تان را خود بپزید و هم خود بخورید و بیش از این وامدار شوهرخود نباشید. به شرط اینکه تصمیم عاقلانه بگیرید و یک “نه” ی شجاعانه به شوهر روانی و بیمارتان بگویید کارساده ای است به اخلاص و شهامت نیاز دارید البته با الهام از احساس زیبای زنانه و اندیشه انسانی و….

خانم مریم عضدانلو، یک اشتباه را بارها تکرار نکنید و مانند کسانی راه را نپیمائید که صدها باراشتباه می کنند ما راه درازی را با هم طی کردیم اما براستی چرا شما نتوانستید همانند تعداد بیشماری ازجداشدگان راه خود را از مسیرخیانت و تبهکاری و تروریسم جدا کنید؟ وچرا نخواستید صداقت داشته باشید؟ جزاین است که شما از موضع ضعف با شوهرت رابطه برقرار کردید و در نهایت خود انسانی تان را به عبث به وی فروختید؟ و او نیززیرکانه بعد از بازی با احساسات زنانی چون خانم فیروزه ( دختر آقای بنی صدر )…. با شناخت ضعف های شخصیتی شما تسلط شیطانی اش را بر سرزمین وجودتان گستراند. امیدوارم که کمی درخلوت تنهایی تان بیندیشید و ازابتذال وابستگی به شوهرتان رها شوید وبه این نکته مهم توجه کنید که شما باید راه خودتان را با تکیه برسرشت و احساس زنانه تان پیدا کنید و نه با اتکـــا به وجود شوهرمستبدتان. خانم مریم عضدانلو، با تامل عمیق درعکس های اخیر شما که در دیدار با برخی از سیاستمداران امپریالیست و گرگ صفت که جز به استثمار خلقهای جهان نمی اندیشند و در سایت های متعلق به مجاهدین انعکاس یافته است غالبا لبخند بر لب دارید که ناخودآگاه مرا به یاد شاهکارلئوناردوداوینچی “لبخند مونالیزا” می اندازد پیشنهاد می کنم که شما نیز شاهکارداوینچی را با دقت نگاه کنید. مونالیزا می خندد ولی آیا او خوشبخت است؟ بنا به نظرهنرمندان و منتقدان برجسته دنیا مونالیزا ظاهرا می خندد ولی در پس لبخند او غمی بزرگ نهفته است لبخند غم انگیز؟

. با توجه به اینکه مونالیزا یک اثر هنری است و نه یک تروریست تمام عیارو همدست تبهکاران جنایت پیشه ای چون صدام .

خانم مریم عضدانلو، آدمی چرک هایش را درملاعام نمی شوید حقیقت ورای ذهن من و شما است بیائید صادقانه خودمان را آماده پذیرش افکار نو و مدرن کنیم. دوران توهمات انقلابیگری، عملیات جاری و حاکمیت ایدئولوژی با قرائت و مختصات فرقه ای بسر آمده است و درتفکر انسان مدرن جایگاهی ندارد. به انطباق خود با جهان مدرن فکر کنید. امکان ندارد که با دستهای آلوده، ذهن توسعه نیافته، روش های خشونت آمیز، سوابق تروریستی و تبهکارانه، شیوه های غیردموکراتیک و با انهدام کانون مقدس خانواده از آزادی خلق و رهائی زنان تحت ستم سخن گفت و نیز از راه حل سوم. شما بهتر می دانید که طرح راه حل از سوی شما برای خروج از بن بست استراتژیک جز فریب افکار عمومی اصالتی ندارد زیرا مفهوم تروریسم و تقدیس خشونت با ذهن خشن و بیمارشوهرتان همخوانی تام وتمام دارد و ادعای راهکاراصولی جز با نقد گذشته تروریستی و خیانتکارانه همسرتان و فرقه رجوی و برائت صادقانه از آن همه خیانت و جنایت امکانپذیر نیست و راه به جایی نمی برد.

به دفن عشق در نشست طلاق بیندیشید و…

ادامه دارد …

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد