_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

رجوی و فرقه مجاهدین سرانجام اعتراف کردند

 

 

کریم غلامی

20.04.2013

لینک به منبع

 

 

روز پنجشنبه 29 فروردین 1392 (18.04.2013) رهبران سازمان فرقه گرای مجاهدین بعداز چند سال مثل مورچه از لانه هایشان بیرون ریخته و به جیغ و فغان پرداخته و در یکی از سایتهای رسمی این سازمان به نام ایران افشاگر به اصطلاح نسبت به من به افشاگری پرداخته اند.

لینک به سایت "ایران افشاگر" و مطلب درج شده:
http://www.iran-efshagari.com/index.php?option=com_content&view=article&id=9448:-l-r-&catid=6:2010-12-28-06-03-37&Itemid=8


هرچند رهبران سازمان فرقه گرای مجاهدین (مسعود رجوی و مریم عضدانلو) بسیار حقیرتر از آنند که نیاز باشد من به اراجیف آنها پاسخ بدهم. اینان چنان در میان مردم ایران منفور و بدنام هستند که روزی همین مردم ایران پاسخ جنایات آنها را خواهند داد.
قبل از هر سخنی دو نکته را باید مطرح بکنم.
اول از همه از این که رهبران سازمان فرقه گرای مجاهدین واکنش نشان دادند بسیار خوشحال هستم و امیدوارم همین مطلب "ایران افشاگر" به دست اسیران این فرقه در کمپ لیبرتی برسد. و تعجب میکنم که چرا رهبران سازمان فرقه گرای مجاهدین با تاخیر 3 ساله علیه من "افشاگری" کرده اند.

دوم اینکه بعضی وقتها حرفهای که رهبران سازمان فرقه گرای مجاهدین برعلیه جداشدگان و منتقدین خود میزدند از جمله ارتباط آنها با وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، شک میکردم که نکند شاید ذره ای از حرف رهبران سازمان فرقه گرای مجاهدین درست باشد ولی بعد از این "افشاگری" فهمیدم که این اتهامات پشیزی ارزش ندارند.

طی دو سال گذشته که خودم را وقف افشاگری علیه جنایات رهبران سازمان فرقه گرای مجاهدین و فعالیتهای حقوق بشرانه کرده ام تا کنون چندان از خودم و آنچه که رهبران سازمان فرقه گرای مجاهدین با من کرده اند نگفته ام. رهبران سازمان فرقه گرای مجاهدین مدعی شده اند که مرا اخراج کرده و همیشه امکان خروج از سازمان را داشته ام ولی:
1. در سال 1372 رهبران سازمان فرقه گرای مجاهدین بدون درخواست من تصمیم گرفتند که مرا به عضویت این سازمان دربیاورند که من با نوشتن نامه ای عقاید و باورهای خودم را بیان کردم و ایدئولوژی سازمان فرقه گرای مجاهدین را رد کردم این نامه بلافاصله با واکنش شخص مسعود رجوی روبرو شد و او بطور رسمی با فرستادن نامه ای مرا تهدید به قتل کرد که این نامه توسط "خانم فاطمه همافر" به اطلاع من رسید مسعود رجوی بطور واضح در این نامه نوشته بود که "اگر تو عضویت سازمان مجاهدین را نپذیری سرت را زیر سنگ له خواهم کرد". از فردای آن روز بطور مستمر برای من نشست گذاشته شد از نشستهای جمعی که آن روزها هنوز مرسوم نشده بود تا برخوردهای تکی که عمدتا توسط "آقای حسین ابریشمچی ـ کاظم" اجرا میشد بخوبی به یاد دارم وقتی که به آقای حسین ابریشمچی گفتم که ایدئولوژی سازمان مجاهدین یک ایدئولوژی عقب مانده است عصبانی شد و شروع به داد و فریاد و تهدید کرد.


2. در سال 1374 نشستهای مغزشویی به نام "حوض" که توسط خود مسعود رجوی برگزار میشد با تهدید و فحاشی و بعضا کتک زدن افراد را مجبور به پذیرش عضویت در سازمان فرقه گرای مجاهدین میکردند مسعود رجوی بارها میگفت که اگر عضویت در سازمان را نپذیریم ما را تحویل دولت عراق و زندان ابوغریب و نهایتان تحویل ایران خواهند داد. بعد از گذشت این همه سال هنوز فحاشی ها و و فشارها یادم نرفته است.
3. در اسفند سال 1377 مسئولین سازمان به من فرمی دادند تا سوابق خودم را در آن بنویسم من بخشهای "عضو سازمان" و "رده تشکیلاتی" و "مذهب" را خط تیره کشیدم همان شب روز 15 اسفند 1377 یک روز قبل از دستگیری "عبدالله اوجلان" توسط فرمانده مرکز 17 که "خانم صدیقه حسینی" بودند (ایشان چند سال بعد بخاطر خوش خدمتی مسعود رجوی به عنوان مسئول اول سازمان مجاهدین منصوب شد) برای من نشست جمعی گذاشته شد و دوباره فحاشی و ... شروع شد. دو یا سه روز بعد نشست جمعی توسط شخص مریم عضدانلو در سالنی به نام "سالن ستاد" در "اشرف" برگذار شد که در آن به بهانه حفاظت از جان مسعود رجوی افرادی مثل من که مخالفت میکردند را با فحشهای ناموسی و ... سرکوب کردند.


4. سالهای تاریک 1380 و 1381 و 1382 نشستهای مغز شویی و دادگاه های به نام های "دیگ" و "طعمه" و "پرچم" سالهایی پر از درد و سختی ضرب و شتم و فحاشی و تهدید و ... که خود به تنهایی کتابی بسیار قطور میشود ولی من تلاش میکنم که این سالها را فراموش بکنم ولی اگر روزی لازم شد با جزئیات آن را خواهم گفت هر چند یادآوری این روزها برای من بسیار سخت و درد ناک است.


5. و سالهای بعد از 1384 هر روز نشست هر روز فحش و هر روز شکنجه


6. نهایتا سال 2009 که رهبران سازمان فرقه گرای مجاهدین به آن اشاره کردند که مرا اخراج کرده اند از روز 2 می سال 2009 من تصمیم نهای خودم را گرفتم که به هر شکل شده از سازمان فرقه گرای مجاهدین خارج شوم با یه نامه به مستول ارشد برادران مقری که من در آن مستقر بودم (آقای رسول) اعلام کردم که قصد خروج از سازمان را دارم در ابتدا تلاش شد که مرا از تصمیمم صرف نظر بکنم نشستهای توسط "خانم انیسه" مسئول مقری که در آن بودم برگذار میشد ولی وقتی دیدند که من در تصمیمم مصمم هستم "آقای جواد خراسان" و تنی چند از مسئولین مقر مربوطه را به آن اضافه کردند که مرا مجبور به کوتاه آمدن از تصمیمم بکنند. این نکته را هم بگوییم که این نشستها مستقیما توسط شخص "خانم مژگان پارسایی" کنترل میشد وقتی این افراد دیدند که من روی تصمیم خودم استوار هستم و در بحث و استدلال که استراتژی سازمان غلط است حریف من نشدند سبک نشستهای خود را به نشستهای جمعی و فحاشی و ضرب و شتم کشاندند بعضا این نشستها حتی به 24 ساعت هم بطول می کشید من نهایتا دست به اعتصاب غذا زدم.

7. بعد از 10 روز نشست و فحاشی و ضرب و شتم و اعتصاب غذا سازمان فرقه گرای مجاهدین مجبور شد که مرا تحویل نیروهای آمریکایی مستقر در اشرف بدهد. بعد از تحویل من به نیورهای عراقی که از همان لحظه تحت نظر وزارت حقوق بشر دولت عراق قرار گرفتم و بلافاصله به بغداد منتقل شدم.


8. تمام مدتی که من در بغداد بودم بیست و چهار ساعته و هفت روز هفته تحت نظر وزارت حقوق بشر دولت عراق و نماینده سازمان ملل و صلیب سرخ بودیم.


9. و "حلقه واسط گمشده" من در ترکیه به گفته رهبران سازمان فرقه گرای مجاهدین من به دیلیل کارهای خلاف قانون توسط پلیس ترکیه زندانی شدم. واقعیت این است که من هم مثل همه ایرانی ها که از طریق ترکیه به سایر کشورهای اروپایی پناه میبرند قصد رفتن به اروپا را داشتم که در فرودگاه ترکیه گیر افتادم و به مدت 1.5 ماه در بخش اتباع خارجی اداره پلیس ترکیه در شهر آنکارا بودم. و وقتی که توانستم با کمیساریای عالی پناهندگی ارتباط برقرار بکنم بلافاصله آزاد شدم تمامی این وقایع توسط پلیس ترکیه و کمیساریای پناهندگی و صلیب سرخ ثبت شده است و من هرگز در ترکیه خلاف قانون کاری نکرده ام.


10. و اما "ایرانی شریف" بی نام و نشان و هویت که نمی دانم چه کسی را می گویند اگر هم سلول من در زندان ترکیه بوده چگونه او "ایرانی شریف" شد و من "خلافکار". اگر رهبران سازمان فرقه گرای مجاهدین هیچ دروغی ندارند چرا نام این "ایرانی شریف" را مطرح نکرده اند.


11. نهایتا اگر من تمام این مدت تحت حمایت وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بودم چرا آنها مرا مستقیم از عراق به اروپا نبرده اند این کار که برای آنها کاملا عملی بود.


12. براستی چرا رهبران سازمان فرقه گرای مجاهدین فقط به "وضعیت جسمی" من اشاره کرده اند و نگفته اند که این وضعیت جسمی من چه بوده چرا وحشت دارند که بگویند من در سن 17 سالگی در عملیات چلچراغ مجروح شدم و 22 سال بدور از هر امکاناتی مثل یک فرد سالم در کنار بقیه زندگی کردم.


13. و چه عکس زیبایی را برای افشاگری علیه من استفاده کرده است عکسی یادگاری از روزهای اولی که من به آلمان آمده ام عکسی به همراه آقایان محمد سبحانی و مهدی خوشحال و میلاد آریایی. سه تا از دوستان بسیار قدیمی بعد از سالیان آنها را دیدم که به دیدار من آمده اند. آقای محمد سبحانی که به مدت 8 سال در زندانهای مخوف رجوی بسر برده آقای سبحانی طی سالهای 1367 و 1368 از من پرستاری کردند و یا آقای مهدی خوشحال یکی از دوستان قدیمی و آقای میلاد آریایی در سال 1366 در قرارگاه مجاهدین به نام ذولانوار در نزدیکی شهر بصره مدتی مسئول من بود و همچین یکی از دوستان بسیار خوب و قدیمی. رهبران سازمان فرقه گرای مجاهدین از حول حلیم توی دیگ افتاده اند این عکس خود یک مدرک علیه جنایات مسعود رجوی و مریم عضدانلو است چهار نفری که سالیان تحت فشار و شکنجه و زندان این جنایتکاران بودند.

 


14. با تایید تمامی دست نوشته های من این را باید یادآور بشوم که هرگونه اعتراف و امضاء و دست نوشته زیر شکنجه و زندان فاقد هرگونه اعتباری است.


حال طرف صحبتم با مسعود رجوی و مریم عضدانلو است.
اگر تمامی حرفهای من که طی دو سال گذشته گفته ام و دست به افشاگری زده ام غلط است و این حرفهایی است که وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی به من یاد داده و من تمرین نکرده و بطور ناشیانه آنها را بیان کرده ام جواب بدهید و مثل من با بیان اسم و زمان و مکان و عدله آنها را رد کنید.
چرا مسعود رجوی از سال 2003 تا کنون یعنی به مدت 10 سال مثل ترسوها در سوراخ موش مخفی شده و جرعت بیرون آمدن را ندارد اگر راست میگویید که حرفهای ما دروغ است و حرفهای شما صحیح از سوراخ موش بیرون بیا و در یک دادگاه بیطرف رودر رو شویم تا ملت ایران قضاوت بکند.
راستی مسعود رجوی ترسو و فراری و قایم شده در سوراخ موش بنا به اعترافهای خودت و تمامی شواهد موجود تو و مریم عضدانلو مامور وزارت اطلاعات عراق و آمریکا و ایران و اسراییل و عربستان و سوریه و شوروی و .... هستید مگر خودت بارها نگفتی که با مامورین وزارت اطلاعات ایران از جمله حجاریان ملاقات داشته ای مگر مژگان پارسایی با مامورین وزارت اطلاعات و محسن رضایی ملاقات و همکاری نداشته داستان تو همان داستان آی دزد آی دزد است. فکری بحال خودت بکن که پرونده بسیار قطور از جنایات داری.
اگر دلتان به حال "ایرانی شریف" میسوزد خانم مریم عضدانلو بجای خرج پولهای میلیونی برای خریدن پارلمانترها و شهردارها و مجالس مهمانی و عمل جراحی زیبایی این پولها را خرج ایرانیانی که در ترکیه اسیر هستند که دیگر زنان و دختران ایرانی مجبور به اعتصاب غذا و دوختن دهان خودشان نشوند. و یا به ایرانیانی که در یونان گرفتار هستند.
و اگر راست می گویید مجروحین و بیماران را از عراق خارج کنید و نگذارید که هر روز به آمار این قربانیان اضافه شود.
و اگر حرفتان درست است و ذره ای دروغ و شیادی درون شما نیست مثل ما با بیان اسم زمان و مکان و موضوع مشخص افشاگریهای مرا رد بکنید.

کلام آخر اینکه من در مسیری درست حرکت میکنم و با هیچ تهدیدی از طرف رهبران سازمان فرقه گرای مجاهدین کوتاه نخواهم آمد بله من هم صدای قربانیان در گلو خفه شده تشکیلات جهنمی سازمان فرقه گرای مجاهدین هستم.
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حمایت از کمپین نجات جان علیرضا میرباقری

 

 

کریم غلامی

17.03.2013

http://iran-fanous.de/middle/1944-Gholami-Hemayat-17.03.2013.htm

 

 

در ادیان آسمانی آمده است که اگر انسانی را نجات دهی انگار بشریت را نجات داده ای و اگر انسانی را بکشی انگار تمام بشریت را کشته ای. روزی که اطلاعیه کمپین نجات جان آقای علیرضا میرباقری را دیدم ، یاد روزهای تاریک و بی امیدی که در زندانهای اسارتگاه اشرف طی کردم، افتادم. در آن روزها هیچ کورسویی از نجات از فرقه مجاهدین وجود نداشت و ظلمات رجوی چنان سیاه بود حتی آنانی که درون فرقه بودند به وجود زندانها و شکنجه ها و قتلها باور نداشتند. چه بسیار انسانهایی که درون فرقه رجوی کشته و سر به نیست شدند و هرگز کسی از آنان با خبر نشد.

اما اکنون به پاس فعالیت بسیاری از آنان که در زندانهای رجوی بودند این دیوار ترک خورده دیگر صداها درون فرقه مجاهدین نمی تواند، خفه و سرکوب شود. من فکر می کنم همه باید از این کمپین حمایت کنند، زیرا هر انسانی که از درون فرقه نجات پیدا میکند گوشه جدیدی از تاریکی ها و زشتی های رجوی ها را روشن میکند، اکنون نوبت علیرضا است که نجات پیدا بکند و حتما او حرفهای بسیاری برای گفتن دارد.

از جانب خودم که سالهای بسیاری از عمرم را در زندان رجوی گذرانده ام و از جانب انجمن ایران فانوس حمایت خودم را از کمپین نجات جان علیرضا میرباقری از خروجی کمپ لیبرتی درعراق اعلام میکنم. به امید روزی که همه اسیران فرقه رجوی نجات یابند و زندگی انسانی خود را بازیابند.
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نامه سرگشاده آقای کریم غلامی به آقای مارتین کوپلر
چرا رهبری فرقه مجاهدین شما را متهم به همکاری با دولت ایران می کند
 

 

کریم غلامی
21.02.2013

http://iran-fanous.de/middle/1938-Gholami-Name-21.02.2013.htm

 

 

با عرض احترام
موشکباران لیبرتی از سوی هر کشور و یا نیرویی باشد یک عمل ضدبشری و جنایت جنگی است که احساسات بشر دوستانه هر انسانی را بر می انگیزد. همه شخصیت ها ، احزاب و منتقدین و جداشدگان از فرقه مجاهدین این عمل وحشیانه را محکوم کرده و خواهان پیگرد قانونی آن شده اند. همچنین اقدامات شخص شما برای حفاظت از لیبرتی و تحقیقات برای پیدا کردن عاملان موشکباران لیبرتی قابل تقدیر است.


اما واکنشهای رهبران فرقه مجاهدین چیز دیگری است. طی روزهای بعد از موشکباران فرقه مجاهدین از زبان ارگانها و سایتهای دست ساز خودش اطلاعیه و گزارشاتی بر علیه شما صادر کرده و شما را به همکاری با دولت جمهوری اسلامی متهم کرده است و جالب که حل و فصل ریل پناهندگی افراد مستقر در لیبرتی را "توطئه حکومت ایران" دانسته است. البته این واکنشها از نظر من که 23 سال عضو تشکیلات فرقه مجاهدین بودم کاملا طبیعی است.


البته شما اولین و آخرین نفری نیستید که به همکاری با جمهوری اسلامی ایران محکوم می شوید. فرقه مجاهدین هر کسی را که از مجاهدین انتقاد بکند و یا حرفی مخالف خواسته های رهبران فرقه مجاهدین بزند به عنوان مامور وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی متهم میکند حتی اعضای جدا شده این فرقه که سالیان زیاد عمرشان را در این سازمان گذاشته اند را مزدور وزارت اطلاعات ایران می داند و متهم میکند.


حتی شخص آقای نوری المالکی نخست وزیر وقت عراق فقط به دلیل این که خواهان برچیده شدن اردوگاه اشرف بود به مزدوری و مامورت وزارت اطلاعات متهم شده است.


سئوال این است که چرا رهبران فرقه مجاهدین شما را متهم به همکاری با دولت ایران می کند و در روند پناهندگی افراد مستقر در لیبرتی سنگ اندازی میکند؟


1. درون تشکیلات فرقه ای مجاهدین اعضای آن کاملا از دنیای خارج از فرقه و اطلاع رسانی قطع هستند و تنها اخباری را میشنوند که توسط رهبران فرقه تحریف شده در اختیار آنها قرار میدهد و سالیان طولانی از شستشوی مغزی، استقلال فکری و تصمیم گیری را از اعضای خود گرفته است. اعضای فرقه هیچ تصویری از حقوق انسانی خود ندارند. به همین دلیل رهبران فرقه مجاهدین در مقابل تمام تلاشهای شما و کمیساریای پناهندگی سنگ اندازی میکند تا این روند را به تاخیر بیندازد.

2. رهبران فرقه مجاهدین تلاش میکنند تا مانع اعتماد اعضای خود به کمیساریای پناهندگی شوند. با روشهای مختلفی مثل شانتاژ و متهم کردن شما به همکاری با دولت ایران است تا اعضای فرقه از ترس حکومت ایران با شما و کمیساریای پناهندگی همکاری نکنند. زیرا اعتماد اعضای فرقه مجاهدین به شما باعث میشود که به حرفهایی که میزنید توجه کنند و واقعیت ها را ببینند و از فرقه جدا شده و بطور مستقل برای آینده خود تصمیم بگیرند.


3. دست آویز قرار دادن موشکباران لیبرتی و بازگشت به اشرف توطئه ای بیش نیست تا روند پناهندگی اعضای مجاهدین را مختل بکند تا رهبران فرقه مجاهدین بتوانند تا این تشکیلات فرقه ای و جهنمی خود را حفظ بکنند. رهبران فرقه مجاهدین به سلامتی و حفظ جان اعضای خود ارزشی قائل نیست و همیشه تلاش کرده تا اعضای خود را در معرض خطر قرار دهد تا با دست آویز قرار دادن خون آنها به هدفهای خود برسد، پس رسیدن اعضای این فرقه به دنیای آزاد موجب متلاشی شدن فرقه مجاهدین میشود. در نتیجه شما باید در مقابل فشارهای رهبران فرقه مجاهدین کوتاه نیایید و به مسیر راهتان ادامه دهید.


4. این تجربه نشان داده است که اگر مجاهدین با شما دشمنی می کنند و در مقابل کارهای شما سنگ اندازی می کنند و شما را متهم به همکاری با دولت ایران میکنند بدانید که در مسیر کاملا درستی حرکت میکند و روند بستن اردوگاه اشرف و ریل پناهندگی افراد ساکن در لیبرتی به نفع آنها است.


من به عنوان یکی از اعضای جدا شده از فرقه مجاهدین و به عنوان فعال حقوق بشر حمایت و پشتیبانی کاملا خودم را از شما اعلام میکنم و از شما خواهش دارم که بدون توجه به شانتاژ و دوغپردازیهای رهبران فرقه مجاهدین به روند پناهندگی ساکنین لیبرتی سرعت بیشتری بخشید. و همچنین من به عنوان یک ایرانی از تمامی تلاشهای شما قدردانی میکنم.


با احترام
کریم غلامی

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خانم مریم قجر، شروط خود را ابتدا از درون تشکیلات مجاهدین شروع کن

 


کریم غلامی
10.02.2013

http://iran-fanous.de/middle/1933-Gholami-10%20Band%20Maryam-10.02.2013.htm

 


روزی دیوانه ای که ادعای خدایی میکرد را نزد قاضی شهر بردند قاضی دلش به حال آن دیوانه سوخت و به او گفت: ای مرد دیروز یک دیوانه مانند تو که ادعای پیغمبری میکرد را حکم کردیم که گردنش را بزنند حال تو ادعای خدایی می کنی ترس دارم تا زنده زنده سوزانده شوی توبه کن و از ادعای خدایی کوتاه بیا تا زنده بمانی مرد دیوانه گفت: براستی کار درستی انجام دادید آن مرد دیوانه بوده و به دروغ ادعای پیغمبری میکرد زیرا من که خدای کائنات هستم او را نفرستاده بودم.

وضع و حال مریم رجوی بسیار مشابه به این مرد دیوانه است بارها از مریم رجوی و مسعود شنیده ام که میگفت کشورهای اروپایی که ادعای دمکراسی می کنند بطور واقع دمکراتیک نیستند تنها دمکراسی واقعی درون تشکیلات مجاهدین است. حرفهای مریم رجوی با آن مرد دیوانه چه فرقی دارد.

چندی پیش مریم رجوی باز همان همایش های مسخره همیشگی خود ادعاهای کرده که بیشتر شبیه ادعاهای یک دیوانه زنجیری است. فقط به چند مورد اشاره میکنم:

1. ادعای ریسس جمهور برگزیده و منتخب مردم ایران:
بعضی ها از مجاهدین سئوال میکنند که مریم رجوی را کی و کجا و در کدام انتخابات برگزیده شده است. باید به اینها گفت که شما اشتباه میکنید مریم رجوی برگزیده است، در فرهنگ لغت مجاهدین برگزیده یعنی کسی که توسط مسعود رجوی برگزیده شود. مسعود رجوی خود را نماینده تمام مردم ایران و خاورمیانه و ... میداند و از آنجایی که مریم رجوی را مسعود رجوی برگزیده است یعنی مردم ایران برگزیده اند. هر چند که ممکن است که بخندید ولی این عین واقعیت است از یک دیوانه زنجیری چه چیزی بیشتر از این انتظار دارید.

2. ادعای دمکراتیک بودن و آزادی خواه بودن:
همانطور که در داستان بالا دیدم که دیوانه ای که ادعای خدایی میکرد دیگران را رد میکرد که دیگر پیغمبرها دروغین هستند. وقتی برای اولین بار با گوشهای خودم از مسعود رجوی شنیدم که میگفت: همه کشورهای اروپایی واقعا دمکراتیک نیستند و دمکراسی واقعی ما هستیم چیزی نمانده بود که مغزم منفجر شود. سال 1373 بود که در پیامی که مریم رجوی از فرانه فرستاده بود گفت که مردم اروپا از نعمت رهبری مثل مسعود رجوی بی بهره هستند. البته این جای شکر دارد که مردم اروپا از دست موجود فاسد الاخلاقی مثل مسعود رجوی در امان هستند.

3. ادعای برابری زن و مرد و حتی رهایی زنان:
موضوع زنها هم که در مجاهدین کاملا با افشاگری های خانم ها بتول سلطانی و میرباقری و ابراهیمی کاملا فاش شده. ولی حتما این زن دیوانه زنجیری برابری همه زنها را در این میبیند که همه زنها در حرم سرای مسعود رجوی باشند تا بتواند به آنها برابری زن و مرد را تقسیم کند!!!!!

4. ادعای لغو اعدام و بستن زندانهای سیاسی:
تا آنجا که بوده سازمان مجاهدین از همان ابتدای تاسیس تا کنون صدای هر مخالف و منتقد را سرکوب میکردند و چه بسیار انسانهای که بخاطر یک انتقاد سربه نیست شده اند و چه افشاگری هایی که سر اعدام های که درون تشکیلات صورت گرفته نشده حال این زن دیوانه صحبت از لغو اعدام می کند.

5. ادعای آزادی مذاهب و ادیان:
اگر سر بندهای قبلی بتوان بحث کرد سر این یکی اصلا جایی برای بحث وجود ندارد. در تشکیلات جهنمی سازمان مجاهدین همه باید مسلمان شیعه 12امامی آن هم از مدل رجوی ها باشد و الا غیر از این باشد با توهین و تحقیر روبرو میشوند چه برسد که کسی بخواهد تغییر مذهب بدهد در سازمان مجاهد کسی بگوید که من مسلمان نیستم جوابش با مشت و لگد و فحاشی و زندان است. موضوعی که برای خود من اتفاق افتاد.

6. ادعای انتخابات آزاد بر اساس اکثریت آرا:
سر این یکی قول میدهم که مجاهدین کاملا پایبند هستند، البته این اتفاق در سازمان همیشه با اکثریت آرا نیست بلکه با اتفاق آرا است یعنی همگی رای منفی و یا رای مثبت میدهند. تعجب نکنید اگر فیلمهای درونی مجاهدین را سر انتخابات ببینید خواهید دید که دست همگی بالا است. جواب این خیلی ساده است اگر کسی رای دیگری داشته باشد با زندان و شکنجه و یا حتی با مرگ روبرو است در نتیجه کسی باقی نمی ماند که رای دیگری داشته باشد. مریم رجوی به این بند از حرفهای خود کاملا پای بند است.

با یک نگاه بسیار ساده به این ادعاهای مریم رجوی، بدون اینکه لازم باشد کوچکترین علمی از رشته روانپزشکی داشته باشیم می توانیم تشخیص بدهیم که مریم رجوی بطور 100% روان پریش و دیوانه است و به نظر من مبتلا به بیماری اسکیزوفرنی است و باید هر چه زودتر تحت درمان قرار بگیرد چون هر چه که میگذرد این بیماری در مریم رجوی تشدید میشود. میترسم بعد از مدتی مریم رجوی ادعای رییس جمهور منتخب کل دنیا را بکند.

حال یک حرف جدی با مریم رجوی اگر ادعاهایش جدی است باشد قبول ولی ابتدا از درون تشکیلات مجاهدین شروع کن وقتی همه بندها را آنجا اجرا کردی قول میدهم که همه نیروها پشت تو خواهند بود. هر چند که میدانم هرگز جربزه این کار را نداری.
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نامه سرگشاده کریم غلامی به دبیر کل سازمان ملل متحد

درخواست برسمیت شناختن کمپ موقت لیبرتی به عنوان کمپ پناهندگی دائم حیله گری رهبران سازمان مجاهدین است

 

 

کریم غلامی

23.01.2013
http://iran-fanous.de/middle/1829-Gholami-Name-23.01.2013.htm

 

 

جناب اقای بان کی مون دبیرکل سازمان ملل متحد
من کریم غلامی یکی از قربانیان سازمان مجاهدین ایران هستم که 24 سال از عمرم را در اردوگاه های مجاهدین سپری کردم. من در سال 2009 در جریان مصاحبه های وزارت حقوق بشر دولت عراق موفق به فرار از سازمان مجاهدین شدم.
سازمان مجاهدین یک سازمان فرقه ای است که نیروهایش را با مغزشویی و فشارهای روحی و بیکاری اجباری از 10 تا 15 ساعت طی 24 ساعت روز هر گونه اختیار و حتی فکر کردن را از اعضای خود گرفته است.

جناب آقای رییس
رهبران سازمان مجاهدین (یک تشکیلات فرقه ای) به دنبال این هستند که کمپ موقت لیبرتی را به یک کمپ پناهندگی دائم تبدیل بکنند، با تجربه ای که از سازمان مجاهدین دارم هیچ نیت خیرخوانانه ای در آن ندارند بلکه میخواهند این کمپ را تبدیل یک یک اردوگاه دیگری مثل اردوگاه اشرف بکنند تا بتوانند بدنه تشکیلات مجاهدین را در خاک عراق حفظ بکنند. این عمل بدور از حقوق انسانی افراد زندانی در درون تشکیلات فرقه ای مجاهدین است و حق انتخاب آزاد را از تک به تک نیروها میگیرد.
رهبران سازمان مجاهدین با پولهای کلانی که از طرق غیر قانونی به دست میآورد پالمانترها و وکلای زیادی را بکار میگیرد تا بتواند به خواسته های تروریستی خودش برسد. از این رو از شما خواهشمند هستم که تحت هیچ شرایطی تسلیم فشارها و خواسته های رهبران سازمان مجاهدین قرار نگیرید تا آنها بتوانند زندان دیگری مثل زندان اشرف در عراق بپا سازند.
جهت اطلاع شما بسیاری از اعضای معترض در سازمان مجاهدین مورد شکنجه و آزار و زندانی شده اند. هر فردی که بخواهد از سازمان مجاهدین خارج شود زندانی و او را شکنجه میدهند تا از تصمیم خود صرف نطر بکند. این افراد همیشه در درون تشکیلات مورد بدرفتاری و توهین قرار میگیرند.

جناب آقای رییس
در چنین شرایطی از شما خواهشمند هستم که افراد را تک به تک به رسمیت بشناسید و تا هر فرد بتواند مستقل از فشارها و تهدید های رهبران سازمان مجاهدین تصمیم بگیرد.


با تشکر و احتراما
کریم غلامی

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

لشگر مزدبگیران و چماقداران فرقه رجوی

خبر بسیار بزرگتر از آن است که مسعود رجوی بخواهد مانع رسیدن آن شود

 

 

کریم غلامی

05.01.2013
http://iran-fanous.de/middle/1741-Gholami-Mozdbeghiran-05.01.2013.htm

 

 

چرا سازمان مجاهدین و بخصوص رجوی در مقابل افشاگری هر کسی که مدتی در سازمان مجاهدین زندگی کرده باشد و بخواهد تجربه تلخش از حضور در فرقه مجاهدین را برای پند گرفتن جامعه عبرت بیان کند، بلافاصله دستگاه تبلیغاتی مجاهدین با لشگری از مزدبگیران و چماقداران و انبوهی وب سایت با نام های دروغین و ... بسیج میشوند . با توجه به بیان واقعیت های موجود در فرقه مجاهدین که توسط اعضای جداشده بیان می شود، همیشه از سال 2009 که از مجاهدین جدا شده ام تا کنون این موضوع که چرا در مقابل بسیاری از موضعگیری ها و افشاگری ها فرقه رجوی سکوت میکند مرا به شگفتی وا می دارد.

به چند نکته در این ارتباط اشاره می کنم.

 

1.      وقتی فردی در مقابل یک موضوعی سکوت میکند و حاضر به جواب دادن نیست به این معنی است که آن موضوع پایه در واقعیت دارد و سکوت موجب میشود که آن مسئله زیاد سرباز نکند. اگر افشاگری زنان جدا شده از سازمان دروغ بود با موضعگیری شدید دستگاه تبلیغاتی سازمان روبروی میشدیم. پس میتوان این نتیجه را گرفت که این فاجعه انسانی چه خارج کردن رحم زنان و عقیم گذاشتن آنان و چه تجاوز به زنان شورای رهبری توسط مسعود رجوی یک واقعیت محکم است. واقعیتی که خانم زهرا میر باقری و سایر زنان جداشده از این فرقه در جلسه آغاز بکار انجمن زنان بیان کردند.

 

2.      اتهام تجاوز به زنان در سازمان مجاهدین توسط مسعود رجوی موضوع کمی نیست که رجوی در مقابل آن سکوت کرده. رجوی به خوبی میداند که اگر حتی به اندازه یک اطلاعیه کوتاه در این رابطه سخنی بگوید موج سئوالها شورع میشود ابعاد وسیعی پیدا میکند که هرگز رجوی نمیتواند آن را جمع بکند. در دنیا اخبار مربوط به بحره کشی جنسی با جنجال های بسیاری ربرو میشود پس درنیجه مسکوت گذاشتن آن موجب و موضع نگرفتن موجب عدم گسترش این خبر میشود.

 

3.      به نظر من اصلی ترین دلیل برای موضع نگرفتن انعکاسی که درون تشکیلات خواهد داشت. اگر مسعود رجوی با هر اسمی چه "مزدور و یا خود فروخته و یا مامور وزارت اطلاعات و یا شعبه سپاه پاسداران" بخواهد در مقابل این افشاگری سخنی بگوید بسیاری از اسیران در اشرف خانم بطول سلطانی و خانم زهراسادات میر باقری را میشناسند. بخصوص با شرایط جدید که الان سازمان دارد بخصوص در کمپ لیبرتی به هر صورتی که باشند برای نفرات این سئوال پیش خواهد آمد که "شاید افشاگری تجاوز مسعود رجوی به زنان شورای رهبری واقعی باشد" همین مسئله موجب فورپاشی تمام سازمان مجاهدین میشود حتی مسئولین مرد. بنظر من اولین قشری که بطور جدی این موضوع را دنبال خواهند کرد.در طول سالیان سازمان مجاهدین بخصوص مریم رجوی تلاش کرده که از مسعود رجوی یک چهره معصوم بسازد و این چهره به هر شکل ازنظر اسیران فرقه فرو خواهد ریخت و اولین سئوال در مورد مسعود رجوی شروع سئوال های بعدی خواهد بود.

البته این خبر بسیار بزرگتر از آن است که مسعود رجوی بخواهد مانع رسیدن آن به گوش اعضای اسیر درون فرقه شود و این آغاز یک راه جدید است.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رییس و نمایندگان محترم مجلس سوئد

همیشه مسعود رجوی با افتخار از کشتار کردها به نفع صدام حسین یاد می کرد
 


کریم غلامی

26.12.2012
http://iran-fanous.de/middle/1703-Gholami-Name-26.12.2012.htm

 


کشتار اکراد توسط حکومت های دیکتاتور منطقه طی سالیان گذشته انعکاس لازم را نداشته است، اکنون برسمیت شناخته شدن این جنایت و محکوم کردن آن توسط پارلمان سوئد در نوع خود بی نظیر است.

من به عنوان یکی از اعضای با سابقه 23 ساله درون سازمان مجاهدین خلق بودم، شاهد کینه ورزی شخص مسعود رجوی نصب به اکراد ، بخصوص اکراد عراقی بودم. در سال 1991 کردهای عراق بر علیه دیکتاتوری صدام حسین قیام و شورش کرده بودند و از آنجایی که نیروهای ارتش صدام حسین در جنوب عراق و بغداد مستقر بودند، مسعود رجوی برای خوش خدمتی به صدام حسین دیکتاتور سابق عراق و کینه کشی از مردم کردستان سرکوب شورش مردم کردستان را به عهده گرفت و در شهرهایی مثل کفری، جلولا، قره تپه و طوز خرماتو به کشتار مردم کردستان عراق پرداخت.
من شاهد هستم که همیشه مسعود رجوی با افتخار از این کشتار یاد میکرد و اینکه عامل اصلی سرکوب کردهای عراق بوده و موجب بقای حکومت دیکتاتوری صدام حسین شده افتخار میکرد.


من فکر می کنم چنان که بعد از جنگ جهانی دوم با تشکیل دادگاه های برای افشاء کشتار یهودیان توسط هیتلر این فاجعه انسانی بطور کامل افشاء شد و برسمیت شناخته شد بنظرم پارلمان و دولت سوئد در یک اقدام بشر دوستانه با برگذاری دادگاه بین المللی جنایت کشتار مردم کردستان منطقه و بخصوص عراق را دنبال بکند تا این جنایت بطور بنی المللی برسمیت شناخته شود و جنایتکارانی که تا کنون از پاسخگویی فرار کرده اند مجازات بشوند.
من در سال 2009 از سازمان مجاهدین جدا شدم و به عنوان یک فعال حقوق بشر و منتقد تشکیلات فرقه ای سازمان مجاهدین فعالیت می کنم، من حاضر هستم که در هر دادگاه و یا در مجلس پارلمان کشور سوئد در رابطه با جنایت کشتار اکراد توسط مسعود رجوی و مریم رجوی شهادت بدهم.

با تشکر
کریم غلامی
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پروژه جدید خودفروشی سیاسی مریم رجوی

 

 

کریم غلامی

07.12.2012

http://iran-fanous.de/middle/1627-Gholami-Khodfroshi%20Siasi%20Maryam-07.12.2012.htm

 

 

بنظر میرسد که خود فروشی و بیشرمی مریم رجوی هیچ حد و مرزی ندارد. یک هفته بیشتر از افشاگری اعضای سابق شورای رهبری مجاهدین در رابطه با برنامه رقص رهایی (برهنه رقصیدن زنان شورای رهبری در مقابل مسعود رجوی) و تجاوز جنسی به زنان شورای رهبری توسط مسعود رجوی که هماهنگ کننده و زمینه ساز همه اینها مریم رجوی است، نمی گذرد که مریم رجوی پروژه خودفورشی جدیدی را شروع کرده، اینبار از یک سالن کنفرانس جنبی در پارلمان فرانسه شروع کرده است.
بی هویتی و بی شخصیتی مریم رجوی تا آنجاست که بخاطر مزدوری برای بیگانگان از تحریم ها برعلیه مردم ایران دفاع میکند و آن را نتیجه بخش هم دانسته و هر چه که داشته عرضه کرده است تا مقبول بیگانگان قرار بگیرد. آیا اسم این فاحشگی سیاسی نیست؟

میگن یارو رو توی ده راه نمیدادند سراغ کدخدا رو میگرفت.
خیلی طبیعی است وقتی که مردم ایران سازمان مجاهدین را برسمیت نمی شناسند و جایی در ایران ندارند مریم رجوی مجبور است که برای "برسمیت شناختن نهضت مقاومت ایران" در پارلمان فرانسه به دریوزگی بپردازد و با بی شرمی صحبت از "دموکراسی در ایران" بکند. یک سئوال بسیار ساده از مریم رجوی. آیا در طی 30 سال گذشته فرد و یا گروه و حزب و یا شخصیتی را به رسمیت شناخته اید؟ چگونه خواهان برسمیت شناخته شدن هستند.
تغییر "رژیم در ایران توسط مردم این کشور و مقاومتش" معلوم نیست چه ربطی به مریم رجوی دارد. اگر قرار باشد "رژیم در ایران" تغییر بکند این مردم ایران هستند تصمیم میگیرند نه بیگانگان.

براستی مریم رجوی کی و در کدام انتخابات حتی درون سازمان مجاهدین و شورای دست ساز مسعود رجوی به عنوان رییس جمهور انتخاب شده که خودش را به عنوان "رییس جمهور برگزیده ی مقاومت ایران" معرفی میکند. تا آنجا که به یاد داریم مریم رجوی توسط شوهر فاسد الاخلاقش مسعود رجوی انتخاب شد. هیچگاه و هرگز انتخاباتی در میان نبوده. قطعا این قپه و رده را هم بخاطر گذاشتن دها تن زن (اعضای شورای رهبری) در اختیار مسعود رجوی تا مورد تجاوز قرار بگیرند دریافت کرده است.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زنان در زنجیز
با تبریک و شادباش به مناسبت آغاز به کار انجمن زنان ایران

 

 

کریم غلامی

29.11.2012

http://iran-fanous.de/middle/1591-Gholami-Tabrike%20Ajnoman%20Zanan-29.11.2012.htm

 

 

همزمان با 25 نوامبر روز مبارزه با خشونت بر علیه زنان، انجمن زنان ایران رسما آغاز به کار کرد که قدمی بزرگ در راه طولانی افشاء باند مخوف فرقه رجوی به گوش مردم ایران و جهان بود.

بدون تردید هنوز بسیاری از مردم از شرایط بسیار سخت اسیران در فرقه رجوی بی خبر هستند، طی چند سال گذشته با فعالیت جداشدگان و فعالین حقوق بشر گوشه ای از درد و رنج این اسیران به گوش مردم و نهادهای حقوق بشری بین المللی رسیده است. از همه اینها دردناکتر و خفته تر شرایط زنان و دختران جوان اسیر در فرقه رجوی است.
 


دو عامل همیشه مانع این بوده که کسی از درد و رنجهای آنان صحبت به میان بیاورد. باور داستانهای زنان جدا شده بسیار سخت است حتی برای من که سالیان در این فرقه اسیر بودم و با جسم و روحم آنها را حس کرده ام باور این داستانها بسیار دشوار است چه برسد به مردمی که به دور از فرقه رجوی بودند. وقتی برای اولین داستان رقص رهایی و تجاوز جنسی مسعود رجوی به زنان شورای رهبری را شنیدم نمی توانستم باور کنم با خودم میگفتم هر جنایتی که فکرش را بکنی از دست مسعود رجوی بر می آید الا این یکی. عامل اصلی و بسیار مهم سنتها در ایران است که زنان شهامت سخن گفتن از بهرکشی جنسی از خودشان را ندارند.

باید شهامت بتول سلطانی را ستود که به عنوان اولین زنی که با شکستن این تابو این گوشه پنهان از جنایت مسعود رجوی را فاش ساخت البته باید این را هم بگویم که دستهای شخص مریم عضدانلو بسیار آلوده تر و کثیف تر است که با توجیح و آماده کردن این زنان که مورد سوءاستفاده جنسی قرار بگیرند.

همچنین خانم زهرا میر باقری که در سخنان جسورانه ای پرده از راز و رمز آماده سازی ذهنی افراد برای سواستفاده جنسی رجوی را افشا نمود، بویژه که سند گردن بند طلا که در اوج توهم مسعود رجوی عکس خود را بر روی آن حک کرده است، دلیل و برهان دیگری از این سواستفاده هاست. همچنین سخنان افشاگرانه خانم ابراهیمی و خانم ملکی نیز بسیار پندآموز بود.
 


امیدوارم که انجمن زنان با فعالیت های روشنگرانه خود راهی باشد که با افشاء این جنایت که تصورش هم بسیار سخت است مسعود رجوی و مریم عضدانلو به دادگاه کشیده شوند.

از سال 1372 (1983) وقتی شورای رهبری معرفی شد بخوبی به یاد دارم از فردای روزی که زنی به عنوان شورای رهبری انتخاب میشد بسیار تغییر میکرد. دیگر خبری از چهره های شاد آنها نبود انگار که مسخ شده اند و هیچ روحی در کالبدشان نیست.

با امید به این که با فعالیت انجمن زنان ایران زنان و دختران جوانی که در فرقه رجوی اسیر هستند آزاد شوند و مسعود رجوی و مریم عضدانلو برای پاسخ دادن به این جنایتهایشان به دادگاه کشیده شوند.
 

در ادامه

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چرا مسعود رجوی از رضا پهلوی میترسد؟

اگر "سلطنت کردن بد است" چرا تو 40 سال است که در سازمان مجاهدین سلطنت میکنی؟

اگر "ولایت فقیه بد است" چرا تو از سال 1364  ادعای "رهبری عقیدتی" کرده ای؟

 

کریم غلامی

21.11.2012

http://iran-fanous.de/middle/1565-Gholami-Shahzade%20Va%20Rajavi-21.11.2012.htm

 

 

ساعاتی بعد از اعلام خروج فرقه رجوی (سازمان مجاهدین) از لیست گروه های تروریستی آمریکا موج اعتراضات و نامه نگاری ها بر علیه این عمل شروع شد. برای هر فرد و یا حزب سیاسی بوضوح روشن بود که خارج کردن مجاهدین از لیست گروه های تروریستی آمریکا چیزی جزء معامله و به بازی گرفتن مجدد مسعود رجوی به عنوان "اپوزیسیون" نیست. جالب توجه است که در بین جداشگان و فعالین حقوق بشر، ملی مذهبی ها، گروه های راست و چپ، مشروطه خواهان و جمهوری خواهان لبه تیز حملات فرقه رجوی (سازمان مجاهدین) بیشتر بر روی رضا پهلوی بوده است.

 

با به صحنه فرستادن فردی مثل عزیز پاک نژاد که حتی درون مجاهدین از فرط بی سوادی سیاسی مورد مسخره بود (یادم است که هر وقت این فرد را برای برنامه ارتباط مستقیم می آوردند همه به حرفهای مسخره او میخندیدند)، به آقای رضا پهلوی می گوید "خودش را مسخره عام و خاص کرده" بنظر میرسد که خود آقای پاک نژاد هست که مسخره حتی اعضای مجاهدین است. راستی این همه فحش نامه بر علیه شاهزاده رضا پهلوی برای چیست؟

 

با یاد آوری "جرم و جنایت" های رضا خان و محمدرضا شاه پهلوی که چه تعدادی را اعدام و یا در خواب کشته اند و یا اینکه رضا پهلوی در دنیای سیاست عددی نیست و یا به شکل توهین آمیز وی را "شاه بچه" خواندن، نشان می دهد که کجای مسعود رجوی سوخته است تا برای یک مصاحبه تلوزیونی این چنین عنان از کفت داده است. به یاد دارم وقتی که دور اول ریاست جمهوری آقای بیل کلینتون در یک رستوران با آقای رضا پهلوی ملاقات کرده بودند مسعود رجوی عنان از کف داده بود و با بیرون دادن فحش نامه هایی این ملاقات دوستانه را به باد فحش گرفته بود که حتی در نشستهای داخلی هم این موضوع را مطرح کرد و به زبان خود گفت "وقتی جایی که منافع مردم (بخوانید مسعود رجوی) در میان باشد ما بی ادب میشویم و فحش هم میدهیم" اگر پای منافع مردم ایران است چرا الان که مردم ایران در بدترین شرایط زندگی میکنند بخاطر تشدید شدن تحریمها شوق و ذوق میکنید.

 

براستی مسعود رجوی از چه چیز شاهزاده رضا میترسد؟ کینه ورزی و خشم مسعود رجوی از خانواده پهلوی برای چیست؟ آیا بخاطر اعدامهای سال 1351 (1972) است نه قطعا به این خاطر نیست که در آن زمان سران سازمان مجاهدین به جرم تروریسم اعدام شدند، ولی رجوی توسط حکومت شاه به خاطر همکاری عفو گرفت. چطور طی سالهای بعد بسیاری از بالاترین مسئولین و فرماندهان این سازمان با دسیسه و یا به دست او کشته شدند، زندگی و عمر کسی برای مسعود رجوی ارزشی ندارد. او فقط دنبال قدرت و حکومت دیکتاتوری است. شاخص دیکتاتوری را مناسبات درونی مجاهدین قرار ندهیم تعیین تکلیفهایی که او از همین الان برای مردم ایران میکند میتوان بوضوح تفکر دیکتاتوری او را میتوان فهمید. از همین الان زن خود را (مریم عضدانلو) به عنوان عنوان رییس جمهور انتخاب کرده و به بقیه هم پیشنهاد می کند که "خواهان حداکثر فعالیت علیه رژیم البته در جاده جمهورى و آزادى و استقلال مردم ایران و خواهان بازگشت ایشان از جبهه دیکتاتورى سلطنتى به جبهه مردم ایران شده است. که در آن صورت شاهزاده هم خواهد توانست در انتخابات ریاست جمهورى هم شرکت کنند".

اینکه چه کسی در انتخابات شرکت بکند و چه کسی رییس جمهور باشد حتی نوع حکومت در ایران توسط مردم ایران مشخص میشود. باید به صراحت به مسعود رجوی گفت که تو نماینده و سخنگوی مردم ایران نیستی.

 

بنظر من مسعود رجوی از این جمله رضا پهلوی خشمگین شده که ایشان گفتند "از همه نیروهایی که بر یافتن راهی به دور از خشونت و مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق‌بشر هستند می‌خواهیم برای گذار دموکراتیک از رژیم جمهوری اسلامی و برقراری حاکمیت ملت ایران در راه سازمان دادن نهادی ملی و دموکراتیک به یکدیگر بپیوندند" مسعود رجوی هم مثل هر دیکتاتوری دیگری از کلماتی مثل "راهی به دور از خشونت" و "دمکراتیک" و "حاکمیت ملت" وحشت دارد. براستی اگر مسعود رجوی خواهان دمکراسی برای مردم ایران بود از همان روز اول متحد اول و اصلی رضا پهلوی میشد.

 

جالب توجه است در حالی که مسعود رجوی از سال 2003 تا کنون از ترس مخفی شده برای او تعیین تکلیف میکند و از او میخواهد که تحت هژمونی خودش قرار بگیرد "داعیه سلطنت (نداشته) و آن را بر هیچکس دیگر هم (نپسندند) و خود را ملتزم به یک جمهورى دمکراتیک و مستقل و مبتنى بر جدایى دین از دولت با نفى کامل نظام ولایتفقیه و ضرورت سرنگونى (بدانند). … علاوه بر این عموم هموطنان خود را به همبستگى ملى براى سرنگونى استبداد مذهبى و به دور ماندن از هر نوع استبداد دیگر تحت هر عنوانى، فرا بخوانند". باید از مسعود رجوی سئوال کرد اگر "سلطنت کردن بد است" چرا تو 40 سال است که در سازمان مجاهدین سلطنت میکنی و زبان هر منتقدی را میبری اگر "ولایت فقیه بد است" چرا تو از سال 1364 (1985) ادعای "رهبری عقیدتی" کرده ای رهبری عقیدتی چه فرقی با ولایت فقیه دارد در محتوا که یکی است ولی با اسمی متفاوت.

 

یکی از ویژگیهای دیکتاتورها پاسخگو نبودن آنهاست به هیچ سئوالی پاسخ نمی دهند و با کسی هم مشورط نمی کنند. شاید کسی تا به حال به این موضوع توجه نکرده باشد سئوال اینجاست که آخرین مصاحبه مسعود رجوی با کدام خبرنگار و کجا بوده است؟ من تا آنجا که بیاد دارم از فردای 30 خرداد 1364 و ازدواج غیراخلاقی او با مریم عضدانلو، تا کنون حتی یکبار با یک خبرنگار مصاحبه نداشته است و همیشه یک طرفه حرف زده، قضاوت کرده و حکم کرده است.

 

چند مورد به یاد دارم که در نشستهای عمومی کسی که به خود جرات داده و از مسعود رجوی سئوال کرده با داد و فریاد او را نشانده و یا اینکه در همان نشست چماقدارانش را بر سر آن فرد ریخته است. البته بسیاری که از مسعود رجوی در رابطه با خط و مشی او و بخصوص "انقلاب ایدئولوژیکش" سئوال کرده اند این افراد یا برای همیشه ناپدید شدند و یا سالیان بسیاری در سیاه چالهای رجوی بسربرده اند (روزهای تاریک بغداد به قلم آقای محمد سبحانی) و یا مانند آقای مهدی افتخاری منفور و جزامی شده و نهایتا هم با مرگی مشکوک از دنیا میروند.

 

مسعود رجوی هیچ جایی در میان مردم ایران و آینده ایران ندارد او یک قاتل و یک جنایتکار است که باید در دادگاه پاسخگو باشد. تا چه برسد به اینکه بخواهد برای آینده مردم ایران تصمیم بگیرد و برای دیگران خط و مشی مشخص بکند. آینده ایران و نوع حکومت و نماینده و سخنگوی مردم ایران را خود مردم ایران مشخص خواهند کرد جنایتکاران مانند مسعود رجوی.

 

در ادامه

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نامه سرگشاده کریم غلامی به آقای مارتین کوپلر
 

 

کریم غلامی
23.10.2012

http://iran-fanous.de/middle/1462-Gholami-Name-23.10.2012.htm

 


با احترام

من به عنوان یکی از مسئولین سابق سازمان مجاهدین که 25 سال سابقه جراحت های سنگین در این سازمان را دارم و بیش از 24 سال است که اجبارا از صندلی چرخدار استفاده می کنم، در حالی که سازمان مجاهدین از لیست تروریستی خارج شده است و اعضای آن در حال گذراندن مراحل پناهندگی هستند میخواهم توجه شما را به چند نکته در ارتباط با وضعیت اعضای این سازمان در کمپ لیبرتی – عراق جلب میکنم.


1. سازمان مجاهدین یک تشکیلات فرقه ای است که اعضای آن هیچ اختیاری برای تصمیم گیری ندارند. ایرانیانی که درون این فرقه اسیر هستند سالیان زیادی است که از هر گونه دسترسی به رسانه های جمعی محروم بوده اند. اعضای این سازمان از ابتدایی ترین امکانات مثل رادیو، تلوزیون، تلفن، اینترنت و روزنامه محروم هستند اخباری هم که به اعضای این گروه داده میشود تحریف شده و دست چین شده است. به همین دلیل اعضای این فرقه هیچگونه آگاهی نصبت به حق و حقوق خود و قوانین بین المللی ندارند که بتوانند آزادانه و آگاهانه تصمیم بگیرند.

2. رهبران این فرقه با اختناق و سرکوب شدید از درون و شانتاژ علیه تمامی اعضای جدا شده از این فرقه ترس شدیدی در درون تشکیلات ایجاد کرده است که اعضای این فرقه از ترس مجازات جدا شدن این فرقه را ترک نمی کنند. اعضایی که میخواهند جدا بشوند با مجازاتهای شدیدی روبرو میشوند مانند برگذاری نشست های مغز شویی و ضرب وشتم افراد در این نشست ها و در ادامه زندان و شکنجه و حتی مواردی بوده که این افراد سربنیست و اعدام شده اند.

3. این فرقه با اهرم های زیادی اعضایش را مغزشویی میکند یکی از این اهرم ها نشست های مغزشویی طولانی است طی سالیان طولانی و تکرار مکرر مغز اعضای خود را پر از دروغ کرده است دروغ های مثل اینکه هر فردی از این فرقه جدا شود توسط وزارت اطلاعات ایران و دولت عراق تحت تعقیب قرار میگرد و زندانی و شکنجه و اعدام میشود به همین دلیل اعضای این فرقه از ترس جانشان این فرقه را ترک نمی کنند.

4. امکانات، دارو، تجهیزات پزشکی و تدارکاتی که طی سالیان گذشته چه توسط دولت آمریکا و یا دولت عراق در اختیار سازمان مجاهدین قرار میگرفته در انحصار سران این فرقه قرار میگرفته و اعضای آن از دسترسی به این امکانات محروم بودند، لذا شما و همکارانتان در عراق باید اطمینان حاصل کنید که تمامی امکاناتی که در اختیار این سازمان قرار میگیرد تماما به دست اعضای آن برسد.

5. اخیرا سازمان مجاهدین خواستار تردد آزاد در کشور عراق را کرده است، اولا این خواسته بسیار شبهه برانگیز است. این فرصتی خواهد بود که سران این سازمان که دستشان به خون آغشته است و مرتکب جرم و جنایت بسیاری شده اند از دست عدالت بگریزند. دوما اگر این امکان قرار باشد در اختیار سازمان مجاهدین قرار بگیرد باید بطور یکسان به همه اعضای این سازمان تعلق بگیرد نه فقط در انحصار سران این فرقه قرار بگیرد.

6. سازمان مجاهدین از لیست تروریستی آمریکا خارج شده است، این امر موجب میشود که دست سران فرقه مجاهدین را برای جرم و جنایت باز بگذارد. طی سالیان گذشته سران فرقه مجاهدین برخی از اعضای ناراضی را زندانی و شکنجه و حتی به قتل رسانده اند در نتیجه همکاران شما در عراق به این موضوع توجه خاص داشته باشند و از اعضای ناراضی این فرقه تروریستی حافظت بکنند.

7. دیدارهای شما با اعضای سازمان مجاهدین کاملا باید خصوصی باشد و حتی از مترجمین این سازمان اکیدا استفاده نکنید زیرا تمامی مکالمات صورت گرفته به مسئولین این سازمان گزارش میشود.


با تشکر
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چیزی به نام همبستگی ملی یا شورای ملی مقاومت!!

 

 

کریم غلامی
19.10.2012

http://iran-fanous.de/middle/1455-Gholami-Habasteghi%20Meli-19.10.2012.htm

 


از زمانی که وارد سازمان مجاهدین (فرقه مسعود رجوی) شدم این سئوال برایم بوجود آمده بود که چرا در "شورای به اصطلاح ملی مقاومت" اثری از سازمانها و احزاب ملی وجود ندارد عمده سازمانها و احزاب تشکیل دهنده شورا ناشناخته هستند و چرا همیشه همه مصوبات این شورا با "اتفاق اراء" به تصویب میرسد و چرا هیچ مخالف و رای منفی وجود ندارد. البته مسعود رجوی توضیح داده بود که "درست است که در شورای ملی مقاومت رای گیری وجود دارد ولی ما کارهایمان را با تفهیم و تفاهم پیش میبریم" بعدها مفهوم "تفهیم و تفهام" در در لغت نامه مسعود رجوی را فهمیدم. یعنی سرکوب یعنی اخراج و حتی به قتل رساندن یعنی اگر کسی مخالفت بکند دنیا را برایش سیاه میکنم، متاسفم ولی این فرهنگ مسعود رجوی است. خیلی ساده وقتی به مناسبات مجاهدین نگاه کنید این فرهنگ را خواهید دید انتخابات در سازمان مجاهدین یعنی معرفی یک نفر به عنوان کاندید و اگر کسی هم مخالفت بکند کارش با زندان بانان و شکنجه کرانی مثل "عادل" و "مختار" است پس در نتیجه انتخابات در مجاهدین هم مثل شورای به اصطلاح ملی مقاومت با "تفهیم و تفاهم" و با "اتفاق آراء" میباشد باور کنید حتی یک رای منفی هم شما نمیتوانید پیدا بکیند.


این به اصطلاح شورای ملی مقاومت در 30 تیر 1360 (1981) توسط مسعود رجوی اعلام شد در آن زمان به دلیل حضور آقای بنی صدر و احزابی مثل "حزب دمکرات کردستان ایران" و "جبهه دمکراتیک ملی ایران" و تعدادی از شخصیتها، وجهه ملی و مردمی از خود نشان میداد ولی طی بعد بدلایل مختلف مثل همکاری مسعود رجوی با صدام و ترور شخصیتی و ... از این شورای به اصطلاح ملی مقاومت جدا شدند.
در فروردین سال 1362 (1983) آقای بنی صدر به دلیل مخالفت با مسعود رجوی از شورا با اطلاعیه رسمی جدا شد.
در فروردین سال 1364 (1985) مسعود رجوی "حزب دمکرات کردستان ایران" را به دلیل مخالفت آقای قاسملو با مشی جنگ طلبانه از شورا اخراج شد.
در سال 1377 "جبهه دمکراتیک ملی ایران" به رهبری آقای هدایت متین دفتری به دلیل مخالفت او از شورا اخراج شد. باید این نکته را اضافه بکنم که آقای هدایت متین دفتری آخرین فرد باقی مانده ای بود که با سیاستهای مسعود رجوی مخالفت میکرد، و مسعود رجوی به اتهام اینکه او از انتخاب خاتمی به عنوان رییس جمهور ایران حمایت کرده است از شورا اخراج شد.
در مهرماه سال 1372 مسعود رجوی همسرش مریم رجوی را به عنوان رییس جمهور انتخاب کرد. البته باید این نکته را هم یاد آوری بکنم که در همین سال تعداد اعضای شورا به 235 نفر رسید که تماما از مسئولین سازمان مجاهدین بودند که تماما توسط خود مسعود رجوی انتخاب شده بودند. خوب به یاد دارم که آقای هزارخانی با این کار مخالف بود و البته از ترسش مطرح میکرد که "در این سمت توانایی های خانم مریم رجوی محدود میشود" و نهایتا هم به مخالفت او هیچ توجهی نشد.


طی سالهای بعد با حذف نشریه شورا و حذف وتوی سازمانهای عضو شورا مسعود رجوی و رساندن تعداد اعضای شورا به 560 نفر تماما از اعضای مجاهدین این شورای به اصطلاح ملی مقاومت را به انحصار خود در آورد.
دو شخصیت در شورای به اصطلاح ملی مقاومت به نامهای کریم قصیم و جلال گنجه ای که خود را به عنوان شخصیتهای مستقل و غیر مجاهد جا زده اند را معرفی میکنم. نفر اول جلال گنجه ای که نماینده "جمعيت دفاع از دمکراسي و استقلال ايران" میباشد، البته هرگز کسی این "جمعیت" را به چشم ندیده و یقینا تنها عضو این جمعین خود آقای گنجه ای هستند. آقای گنجه ای از اعضای مجاهدین هستند و در نشستهای درونی مجاهدین مثل "انقلاب ایدئولوژیک" شرکت داشته و همیشه به رهبری عقیدتی مسعود رجوی اعتراف کرده. طی سالیانی که من در "بخش ارتباطات" مجاهدین بودم مدتی آقای گنجه ای آنجا بودند و من بارها با ایشان صحبت کردم و خود او همیشه به مجاهد بودن خود اعتراف میکرد. یادم است که خود مسعود رجوی در نشستهای درونی وقتی که گنجه ای مثل همیشه برای مجیزگویی پای میکروفون میرفت میگفت که گنجه ای یک مجاهد است ولی به دلایل سیاسی او را شخصیت غیر مجاهد معرفی کرده ایم.
راستی مسعود رجوی به آخوند جلال گنجه ای سمت آیت الله داده است.


آقای کریم قصیم مجیزگوی مسعود رجوی و متخصص شستن دستای خون آلود مسعود رجوی است. او با دریافت پولهای کلان سنگ مبارزه مسلحانه و ... را به سینه میزند، بعد از سالهای 2003 که شرایط در زندان اشرف بسیار بد شده بود همین آقای کریم قصیم شعار پایداری مجاهدین و بقای زندان اشرف را سر میداد. همین کار او تنفر اعضای اسیر در اشرف را به همراه داشت همه میگفتند "او در اروپا نشسته و زندگی راحتش را دارد حالا به ما میگوید لنگش کن". این نکته را بگویم که اطلاح "مجیزگو" را اعضای اسیر در اشرف روی آقای کریم قصیم گذاشته اند.
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

این روزها بوی معامله ای دیگر می آید

مسعود رجوی باز هم برای ادامه حیات خودش زندانیان اسیر در فرقه را معامله کرده است

 

 

کریم غلامی

25.09.2012

http://iran-fanous.de/middle/1369-Gholami-Moalele%20Jadid-25.09.2012.htm

 

 

طی دو هفته گذشته اخبار باورنکردنی از مجاهدین به گوش میرسد چنانکه به یکباره تصمیم به انتقال تمامی اعضای باقی مانده در اسارتگاه اشرف به لیبرتی را میگیرند و یک هفته بعد از انتقال این خبر می آید که گویا آمریکا تصمیم دارد نام سازمان مجاهدین را از لیست سیاه تروریستی حذف بکند.

این اخبار به این ترتیب یادآور روزهای سیاه حمله آمریکا به عراق در سال 2003 است، مسعود رجوی در آخرین نشستی که با اعضای رده بالای سازمان داشت گفت که محمد محدثین  (بهنام) را برای مذاکره با آمریکا فرستاده و از قبل قول آتش بس و عدم شلیک مجاهدین به سوی نیروهای آمریکایی را داده است. این خبر همان زمان بسیار شبهه برانگیز بود تا این که شهر بغداد سقوط کرد و پیامی از طرف مسعود رجوی به مجاهدین داده شد که در هیچ شرایطی بر روی نیروهای آمریکایی آتش باز نکنند حتی اگر نیروهای آمریکایی بر روی مجاهدین آتش باز کردند.

 

منطقه امام ویس در نزدیکی شهر بعقوبه بغداد:

در این محل 3 مرکز کامل نیورهای مجاهدین مسقر بود نیروهایی کاملا آماده و مسلح تحت فرماندهی رقیه عباسی، دو یا سه روز بعداز شکست و فورپاشی عراق ساعت 2200 تعدادی از هواپیماهای آمریکایی به این موقعیت حمله میکنند و خسارات مادی به بار می آورند. طی این حمله حتی یک گلوله از طرف نیروهای مجاهدین شلیک نشد در حالی که آنها مسلح به موشکهای رهگیر بودند.

صبح همان روز ساعت نه صبح  یک گروه از مجاهدین با تعدادی از نیروهای ویژه آمریکایی در همان محل ملاقات میکنند این ملاقات توسط رقیه عباسی کنترل میشد. از همان روز حفاظت کل منطقه به عهده نیروهای مجاهدین قرار گرفت چنانکه نیروهای گشت آمریکایی (قبل از اینکه گردانهای آمریکایی به منطقه برسند و همه چیز را تحت کنترل خود بگیرند گشت های نیروهای ویژه آمریکا که شامل دو خودروی جیپ و 8 افسر تفنگدار آمریکایی میشد حفاظت میشد) برای استراحت به مقر فرماندهی رقیه عباسی میرفتند که البته به خوبی از این نیروها پذیرایی میشد.

بعد از خلع سلاح مجاهدین و انتقال همه نیروها به اسارتگاه اشرف همه چیز به خوبی برای مجاهدین پیش میرفت از استاتوی شهروندی گرفته تا عدم تقیب فرمانده هان مجاهدین و .... همان زمان این بسیار سئوال برانگیز بود. ولی به دلیل سرکوبی که در درون تشکیلات مجاهدین بود کسی جرئت سئوال کردن نداشت. البته بعدها فاش شد که مسعود رجوی برای حفظ جانش و عدم دستگیری و پیگرد او توسط دولت آمریکا با آمریکا معامله کرده است. این معامله شامله عدم شلیک به نیروهای آمریکایی، همکاری بدون قید و شرط، تحویل سلاحها یعنی خلع کامل مابه ازاع این خوش خدمتی به آمریکا مسعود رجوی چه چیزی به دست آورد. مسعود رجوی و سران مجاهدین از پیگرد قانونی و دستگیری توسط نیروهای آمریکایی معاف میشوند، به جای استاتوی اسیر جنگی به مجاهدین استاتوی شهروند حافظت شده داده شود این به این معنی بود که اعضای مجاهدین بطور مستقیم با نیروهای آمریکایی در تماس نباشد و نیروهای آمریکایی فقط با سران مجاهدین در ارتباط قرار بگیرند. این کاملا به ضرر اعضای اسیر در اشرف و کاملا به سود مسعود رجوی بود چون می توانست همچنان اهرم سیاه تشکیلات را در اسارتگاه اشرف حفظ بکند. بعداز گذشت 9 سال از سال 2003 تا کنون یعنی سال 2012 هنوز اعضای مجاهدین بلاتکلیف هستند.

امروز نیز باز بویی از همان معامله های کثیف پشت سال 2003 می آید معامله بر سر اعضای اسیر، تا کنون در اشرف اسیر بودند و الان در لیبرتی. به گفته مسعود رجوی آیا آمریکا امریالیست جهان خوار نبود؟

 آیا مگر مجاهدین سرودهایی مثل "سر کوچه کمینه" را برای ایجاد هیجان و شور ضدامپریالیستی در جنگ با آمریکایی ها نسروده بودند؟

آیا باز به گفته مسعود رجوی آمریکا تضاد اصلی جهان امروزی نبود؟

حال آمریکا برای مسعود رجوی صحبت از "موازی بودن خطوط استراتژیشان با آمریکا" میکند. تنها چیزی که این میان از بین میرود و آسیب میبیند اعضای اسیر در مجاهدین است.

نبایستی به این موضوع نگاه ساده بکنیم و بگوییم که مجاهدین متلاشی شدند و فرو پاشیدند،  بلکه باید بسیار هوشیار باشیم و اجازه ندهیم که اینبار مسعود رجوی بر سر اعضای اسیر معامله بکند و دوباره از دست عدالت فرار بکند تنها زمانی متوانیم بگوییم که مجاهدین از هم فروپاشیده اند که مسعود رجوی و مریم رجوی در یک دادگاه بین المللی جوابگویی جنایاتشان باشند. "قرارگاه اشرف" و "کانون نبرد" و یا "کانون استراتژی" و .... همه بهانه است اصل خود مسعود رجوی است که هرکجا برود کانون خیانت و فساد و آدم کشی آنجا است.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چرا باید مسعود رجوی رهبر فرقه مجاهدین محاکمه شود؟

 


کریم غلامی - آلمان
17.08.2012

http://iran-fanous.de/middle/1222-Gholami-Mohakeme%20Rajavi-17.08.2012.htm



بنظر من حتی جنایتکارترین افراد نیز حق دفاع از خود و حق داشتن وکیل و هیئت منصفه را باید داشته باشند.
شاید سئوال کنید که چرا من این مطلب را میگویم چون ما فعالان حقوق بشر هستیم و در نتیجه ذره ای از بی عدالتی و کینه نباید درون ما باشد. هر چند مسعود رجوی در درون فرقه مجاهدین هرگز به اندازه سر سوزن به هیچ کس حق دفاع از خودش را نمی داد و چه بسیار انسانهایی که بدون کوچترین فرصتی و یا این که از آنها خبری باشد برای همیشه ناپدید شده اند. نشستهای شستشوی مغزی مثل حوض و یا پرچم و یا طعمه و نشستهای شستشوی مغزی روزانه مثل عملیات جاری و غسل هفتگی.
روزهای آخری که در سازمان بودم به مدت 10 روز زیر فشار و شکنجه جسمی و روحی قرار گرفتم زیرا میخواستم فرقه مجاهدین را ترک بکنم در روز سوم و یا چهارم بود که برای من نشست جمعی تشکیل دادند به نفرات حاضر گفتند که کریم غلامی میخواهد "خیانت بکند و در این شرایت بحرانی سازمان را ترک بکند" جمله تمام نشده جمعیتی که از قبل توجیه شده بودند فحاشی و عربده کشی را شروع کردند. من ساکت بودم و چیزی نمی گفتم چون مشکل من این افراد نبودند چونکه همه این افراد یا زیر فشار مجبور به این کار بودند و یا منطق و عقل خود را در نشستهای شستشوی مغزی از دست داده بودند.
اصرار به اصرار که چرا میخواهی "سازمان پر افتخار مجاهدین" را ترک بکنی و این "خیانت" است و ...
بعد از دو یا سه ساعت برای اینکه به افراد بفهمانم که مشکل آنها نیستند بلکه مشکل خود سازمان مجاهدین است خط و مشی سیاسی سازمان بخصوص بعد از 2003 اشتباه بوده و ما بارها به مسئولین و رهبری گفتیم ولی کسی این حرف را گوش نکرد ، چرا بیخود با جان افراد بازی میشود و باید در اشرف بمانیم و .... فکر کنم 20 ثانیه بیشتر نتوانستم حرف بزنم رگبار فحش و مشت و لگد بود که به سوی من سرازیر شد وقتی افراد خسته شدند و به خود انتراکت دادند گفتم:
از آنجایی که شما حرف و منطق نمیدانید من در اعتراض دست به اعتصاب غذا میزنم. آدمها در حالی که نفس نفس میزدند دوباره شروع کردند به کتک زدن و فحاشی. این به اصطلاح نشست و یا دقیق بگویم بازجویی و شکنجه از ساعت چهار بعدازظهر شروع شد تا ساعت پنج صبح روز بعد ادامه داشت. درد شدیدی در پاهایم و دستم داشتم . به سختی ویلچرم را تا آسایشگاه بردم تا ظهر نتوانستم از درد بخوابم. پای شکسته ام بشدت ورم کرده بود حتی به من اجازه ندادند که دکتر را ببینم. این داستان هر روزه درون فرقه مجاهدین است.
ما فعالان حقوق بشر خواهان یک دادگاه کاملا عادلانه با حضور وکیل و هیئت منصفه و خبرنگار و حتی ارگانهای حقوق بشری برای مسعود رجوی هسیتم. چرا؟ زیرا همه حقوقی که مسعود رجوی از سایرین دریغ کرده بود به او بدهیم، زیرا ما ضد بشر نیستیم و دستمان به جرمی آلوده نشده و نخواهد شد.
از همه اینها مهمتر می خواهیم واقعیت ها را بدانیم طی 30 ساله گذشته هرگز مسعود رجوی پاسخگو نبوده. انبوه اتهامات و جرائمی که به مسعود رجوی نسبت میدهند باید مشخص شود. بخصوص این روزها اتهام جدیدی را میشنویم که مسعود رجوی در زمان محمدرضا شاه به رهبران خود خیانت کرده و علت زنده ماندن او در زندان این موضوع بوده است.


سئوالات بسیاری است که چند نمونه آن را مطرح میکنم:
1. پولهای کلانی که مسعود رجوی خرج میکرد از کجا تامین میشد؟ چرا خود مسعود رجوی و همسرش مریم رجوی به همه چیز دست رسی داشتند و پولهای کلانی را خرج خود و لباس و آرایش و ... میکردند ولی اعضای آنها ماهانه با 10 یورو زندگی میکردند و در گرمای سوزان عراق بدون امکانات زندگی میکردند و از همه چیز محروم بودند؟
2. آیا تجاوز به زنان در اشرف بخصوص لایه شورای رهبری توسط خود مسعود رجوی صحت دارد یا نه؟
3. لیست بلندی از افراد ناپدید شده وجود دارد این افراد کجا هستند؟
4. اتهامات مربوط به همکاری با صدام و دادن اطلاعات به او و دریافت پول آیا صحت داد؟
5. آیا این صحت دارد که افراد ناراضی را به اسم عملیات به درون ایران میفرستادید و موقعیت آنها را به وزارت اطلاعات ایران اطلاع میدادید تا کشته شوند؟
6. چرا افراد ناراضی در سازمان مجاهدین بطور مشکوکی همگی در اثر بیماری فوت میکردند؟
7. داستان شکنجه گاه ها و زندانهای مخوف چیست؟ چند انسان در زیر شکنجه ها کشته شدند و یا بعد از سالیان در زندان اعدام شده اند؟
8. چرا اعضای اسیر در فرقه اجازه تماس با خانواده خود را ندارند؟ من بعد از 25 سال هنوز موفق به یافتن خانواده ام نشده ام؟
9. و ....

و سئوالهای بیشمار دیگر، از آنجایی که مسعود رجوی بسیار فردی ترسو است و جان خود را خیلی دوست دارد در مقابل یک دادگاه عادلانه به همه چیز اعتراف خواهد کرد. من آرزو دارم که مسعود رجوی را در این دادگاه ها ببینم اویی که همه را به ترسو بودن و خیانت و .... محکوم میکرد، آیا خودش میتواند در یک دادگاهی بدون کوچکترین فشار و تهدید و ... مقاومت کند و هیچ چیز را لو ندهد؟ بعید میدانم .
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نامه سرگشاده آقای کریم غلامی به خانم هیلاری کیلینتون
مریم رجوی دروغ می گوید

 


کریم غلامی - آلمان
18.07.2012
http://iran-fanous.de/middle/1136-Gholami-Name-18.07.2012.htm

 


با احترام
من به عنوان یکی از مسئولین سابق سازمان مجاهدین که 25 سال سابقه جراحت های سنگین در این سازمان را دارم و بیش از 24 سا لاست که اجبارا از صندلی چرخدار استفاده می کنم، میخواهم توجه شما را به وضعیت بیماران و مجروحین این سازمان جلب بکنم، زیرا که اخیرا مریم رجوی و سازمان مجاهدین با اطلاعیه ها و مراجعه به مسئولین حفاظت کمپ لیبرتی با آوردن بهانه های مختلف مثل " ساختن جاده برای بیماران و مجروحین و طرح مسخره درخت کاری دنبال بهانه تراشی و خرید زمان تا لیبرتی را به یک اشرف جدید تبدیل بکنند. به درستی شما یک ضرب العجل مشخص کردید که باید کمپ اشرف تخلیه شود زیرا رهبران سازمان مجاهدین حرف منطق و همکاری را نشان ضعف میدانند به همین دلیل مطلقا همکاری نمی کنند تنها منطقی که رهبران این سازمان میفهمند زبان قدرت است.
بمنظور اینکه شرایط افراد اسیر در سازمان مجاهدین و بخصوص وضعیت بیماران و مجروحین را بیشتر مطلع شوید توجه شما را به نکات زیر جلب میکنم:


1. سازمان مجاهدین یک تشکیلات فرقه ای است که اعضای آن هیچ اختیاری برای تصمیم گیری ندارند. ایرانیانی که درون این فرقه اسیر هستند سالیان زیادی است که از هر گونه دسترسی به رسانه های جمعی محروم بوده اند. اعضای این سازمان از ابتدایی ترین امکانات مثل رادیو، تلوزیون، تلفن، اینترنت و روزنامه محروم هستند اخباری هم که به اعضای این گروه داده میشود تحریف شده و دست چین شده است. به همین دلیل اعضای این فرقه هیچگونه آگاهی نصبت به حق و حقوق خود و قوانین بین المللی ندارند که بتوانند آزادانه و آگاهانه تصمیم بگیرند.

2. رهبران این فرقه با اختناق و سرکوب شدید از درون و شانتاژ علیه تمامی اعضای جدا شده از این فرقه ترس شدیدی در درون تشکیلات ایجاد کرده است که اعضای این فرقه از ترس مجازات جدا شدن این فرقه را ترک نمی کنند. اعضایی که میخواهند جدا بشوند با مجازاتهای شدیدی روبرو میشوند مانند برگذاری نشست های مغز شویی و ضرب وشتم افراد در این نشست ها و در ادامه زندان و شکنجه و حتی مواردی بوده که این افراد سربنیست و اعدام شده اند.


3. این فرقه با اهرم های زیادی اعضایش را مغزشویی میکند یکی از این اهرم ها نشست های مغزشویی طولانی است طی سالیان طولانی و تکرار مکرر مغز اعضای خود را پر از دروغ کرده است دروغ های مثل اینکه هر فردی از این فرقه جدا شود توسط وزارت اطلاعات ایران و دولت عراق تحت تعقیب قرار میگرد و زندانی و شکنجه و اعدام میشود به همین دلیل اعضای این فرقه از ترس جانشان این فرقه را ترک نمی کنند.

4. از سال 2003 تا سال 2009 اردوگاه اشرف تحت کنترل ارتش آمریکا بود به این فرقه کمک های فراوانی مثل دارو امکانات پزشکی و سوخت و مواد غذایی میرساند ولی هیچ یک از این اقلام به دست اعضای این گروه نمی رسید این اقلام یا در بازادهای سیاه عراق فروخته میشد و یا در انحصار رهبران این فرقه بود. به عنوان مثال من یک بانک اطلاعاتی برای داروخانه اردوگاه اشرف برنامه نویسی کردم. به مدت یکسال برای نوشتن این بانک و توسعه آن به این داروخانه در رفت و آمد بودم، بارها شاهد بودم که جعبه های بزرگ دارو در ابعاد 2 متر مکعب توسط ارتش آمریکا تحویل این داروخانه میشد ولی طی این سالیان حتی یکی از این داروها را من در دست هیچ یک از اعضای این فرقه ندیدم و رهبران این فرقه به اعضای بیمارشان می گفتند که دولت عراق از ورود دارو به اردوگاه ممانعت میکند و ما دارو نداریم.


5. مرگ بیماران و مجروحین این فرقه به دلیل عدم درمان آنها. به دوتا از دوستانم اشاره میکنم آقای عباس حاج حسینی عباس در یکی از عملیات های این فرقه در سال 1988 از ناحیه نخاع گردن مورد اصابت گلوله قرار گرفت و فلج شد عباس همیشه خواهان رفتن به اروپا بود تا مورد معالجه قرار بگیرد ولی رهبران این فرقه نه تنها توجهی به این مسئله نکردند. اینها در شرایطی بود که افراد مورد اعتماد سازمان در زمان صدام حسین روزانه با هواپیما از عراق به کشورهای مختلف اروپایی و آمریکا تردد داشتند، من دو بار خود شاهد بودم که آقای عباس حاج حسینی و یکی دیگر از دوستانم با نام فرهاد ـ متاسفانه نام خانوادگی وی را نمی دانم ـ توسط مسعود رجوی رهبر این فرقه مورد تهدید قرار گرفت که اگر به این خواسته اش پافشاری کند او را تحویل دولت ایران خواهد داد. بار اول در نشستهای مغز شویی سال 1995 و بار دوم در نشست های مغز شویی سال 2002. ولی متاسفانه به دلیل عدم توجه به عباس او به دلیل بیماری تنفسی فوت کرد و قبر عباس اکنون در قطعه مروارید اردوگاه اشرف است. و دوست دیگرم آقای فرهاد ... در یکی از عملیاتهای این فرقه در سال 1986 از ناحیه نخاع کمر مورد اثابت گلوله قرار گرفت و فلج شد. فرهاد همیشه خواهان خروج از این فرقه بود ولی رهبران این فرقه مانع میشدند تا اینکه در سال 2008 به دلیل شکستگی استخوان پا و عدم درمان او پایش عفونت میکند و نهایتان به دلیل سرایت عفونت به خونش فوت میکند.

6. در این اطلاعیه ها رهبران فرقه مجاهدین مدعی شده اند که در گرمای شدید عراق اعضای این فرقه مجبور به تخلیه اموال با دست هستند و خواهان ابزاری مثل لیفتراک شده است. این درخواست بهانه ای بیش نیست زیرا شما در کمپ اشرف اثری از لیفتراک نمی بینید، اعضای این سازمان برای سالیان همیشه با دست خالی بارها را خالی میکردند. در گرمای بسیار شدید عراق همه مجبور به کار بودند حتی بیماران هم اجازه استراحت نداشتند و بایستی روزانه تا 18 ساعت هر فرد کار میکرد. یکی از این بیگاریها ساختن کانتینرها بود. داخل کانتیرهای فلزی که در تابستان عراق تبدیل به جهنم واقعی میشدند. مطلقا رهبران سازمان مجاهدین دلشان به حال اعضای این فرقه بخصوص بیماران و مجروحین نسوخته است بلکه میخواهند هر چه بیشتر این فرقه را حفظ بکنند و لیبرتی را به یک زندان دیگر مثل کمپ اشرف بکنند.

با توجه به نکات فوق برای جلوگیری از سوءاستفاده رهبران فرقه مجاهدین از وضعیت بیماران و مجروحین این سازمان از شما درخواست دارم بطور ویژه به وضعیت بیماران و مجروحین رسیدگی شود کنترل این افراد را از دست سران این فرقه خارج سازید تا دیگر از این بیماران به عنوان یک اهرم فشار استفاده نکنند. کمپ لیبرتی یک کمپ ترانزیت است و افراد حاضر در آن قرار نیست همیشه در آنجا مسکن کنند در نتیجه کاشتن درخت و ساختمان سازی و وارد کردن ابزار و ماشین الات فقط برای اطلاف وقت و به عقب انداختن پروسه انحلال این فرقه است. درنتیجه در مقابل فشارهای سران فرقه مجاهدین کوتاه نیایید و هرچه بیشتر آنها را تحت فشار قرار بدهید تا هر چه زودتر این فرقه مذهبی و عقب مانده به نام سازمان مجاهدین برای همیشه منحل شود.
برای کمک به افراد بیمار و مجروح ابتدا آنها را از سیطره این فرقه خارج کنید تا در رابطه با حقوق و امکانات درمانیشان به آگاهی برسند که بتوانند آزادانه و آگاهانه در رابطه با آینده و زندگیشان تصمیم بگیرند. در این رابطه من بطور داوطلبانه با شما هماری میکنم حتی از سفر به عراق و یاری رساندن به این افراد کوتاهی نمیکنم.


با احترام
کریم غلامی
 

 


Open letter of Mr. Karim GHolami to Mrs. Hillary Rodham Clinton
¨Maryam Rajavi Is Lying¨

 


I ,as one of the former officials and authorities of the people’s mujahedin organization of Iran who have 25 years record of heavy injuries in this organization and for more than 24 years I have been forcibly using the wheelchair , would like to draw your attention to the situation of the patients as well as injured people in this organization , because recently , Maryam Rajavi and the people’s mujahedin organization by announcements and attending to the security officials of the camp Liberty and by creating different pretexts and excuses like building roads for the patients and injured people and the ridiculous plan of planting trees , are looking for creating more excuses to buy time to convert the Liberty camp to a new Ashraf camp. Truly , you specified a deadline for the closure and evacuation of Ashraf camp because according to the leaders of the people’s mujahedin organization ¨any logic word and cooperation is a sign of weakness¨ for that reason , they do not cooperate by no means , the only logic that the leaders of this organization understand is the language of power.
Becoming more informed about the situation of the captives specially the patients and the injured people in people’s mujahedin organization , I would like to draw your attention to the following topics :

 
1. The people’s mujahedin organization is a cultic organization which its members do not have any option and authority to make decision . the Iranian people who are captive in this organization , have been deprived of having any access to the media and the press for many years. The members of this organization have been deprived of having any access to the preliminary facilities like Radio , Television , Telephone, Internet, and newspaper . the news which is given to these members , are all censored and chosen by the cult leadership ,for this reason the members of this cult do not have any knowledge about their rights and international laws to decide deliberately and freely .


2. The leaders of this cult by political strangulation and severe suppression inside of the organization and by insult and threat against all the separated members has created severe fear inside the organization so the members of the cult ,by the fear of the separating punishment , do not dare to leave the organization. the members who want to separate will be confronted with the severe punishments like holding the brainwashing sessions for them and beating them up in those sessions and in continuation ,prison and torture and even in some cases the dissidents were disappeared and executed .


3. This cult brainwashes its members by different methods . one of these methods is the long brainwashing sessions . this cult during many years and by repetitive sessions has filled its members’ brains with lots of lies and rumors , the lies like this ¨any person who separate from the organization , he or she will be followed and chased by the Iranian intelligence service as well as the Iraqi government and will be incarcerated, tortured , and executed , for this reason the members of this cult because of their fear for their lives , do not dare to leave this cult .


4. From 2003 to 2009 the Ashraf camp was under the supervision and control of the American army and they were helping them by giving medication, medical facilities and fuel and foodstuff, but none of those items mentioned above reached to the hands of the members of this cult . those items either were sold in the Iraq black market or was in monopolization of the cult leaders. For instance I programmed a database for the Ashraf garrison’s pharmacy . during one year I was supposed to work on this database in the mentioned pharmacy . I witnessed many times that the big boxes in 2-cubic meter full of medicine and medication were delivered to this pharmacy by the US army , but during all these years I had not seen any of those medicines and medications in the hands of the members of this cult and the leaders of this cult were telling to their sick members that ¨the Iraqi government does not allow us to receive those medicines and medications and for that reason we do not have any medicine to give you !¨


5. The death of the patients and the wounded of this cult as a result of the lack of treatment : I would like to draw your attention to the health situation of the two of my friends , the first one Mr. Abbas Haj Husseini who in one of the cult military operations in 1988 got wounded by a bullet in his Cervical Spinal Cord and he got paralyzed , Abbas always wanted to go to Europe to be treated and cured but the leaders of this cult not only did not pay attention to his request , but also as I saw twice he was threatened by the leader of this cult ,Massoud Rajavi , to be handed over to the Iranian government. The first time was in 1995 and the second time was in 2002 , but unfortunately as a result of the lack of attention and treatment , he died and was buried in pmoi cemetery called Ghatayeh Morvarid( The Pearl) in Ashraf.
My second friend , Mr. Farhad……… who in one of the pmoi military operations in 1986 got wounded by a bullet in his Lumbar Spinal Cord and he got paralyzed . Farhad always wanted to leave this cult but the leaders of this cult rejected his request every time and finally in 2008 as a result of the foot bone fracture and the lack of treatment ,his foot got infected and he died.


6. In all the announcements ,the pmoi leaders have claimed that their members are forced to evacuate their properties in the hot weather of Iraq by their hands and they have requested the appropriate tools such as lift-truck and…...etc ,all those requests are just excuses and pretexts, because you do not see any lift-truck in Ashraf camp , the members of this cult were moving the goods and heavy stuffs by their hands for years. Under the hot weather of Iraq , the members of this cult had to work all day long ,and even the patients were not allowed to rest and each person had to work 18 hours a day . one of the forced labors was making the containers . working inside those containers which were made of metal during the hot summers of Iraq , was like working in the hell itself. The leaders of this cult do not care and do not pay attention to the well being and the health of their members specially the patients and injured by no means ,and the only thing which is important for them is to keep this cult alive as long as possible ,and convert the liberty camp to another prison like Ashraf .


According to the facts mentioned above , I am urging you to pay special attention to those patients and wounded ,and their juridical situation be prioritized ,so they can be able to have access to the doctor and medicine as soon as possible to prevent the death of many more.
The liberty camp is a temporary transit location and the people who are residing in there are not supposed to stay there for ever so planting trees , making new buildings ,and tools and the machinery requests are just to postpone the dismantling of this cult . I am urging you not to retreat vis a vis the pressures of the mujahedin’s leaders and put them under severe pressures to dismantle this retarded and religious cult , mujahidin organization, as soon as possible and for ever.
To help these people , first you should take them out of the cult perimeter ,so they can meet their medical needs and get familiar with their rights to make a decision for their future and life freely and consciously . in this regard I am ready to cooperate with you voluntarily and even, if it is necessary , I am ready to go to Iraq to help those people .


Respectfully
Karim Gholami
 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد