_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

وضعیت بحرانی گروه رجوی (مجاهدین خلق)، ۱۰ سال پس از سقوط صدام حسین!

 

 

جواد فیروزمند، آریا ایران، بیست و سوم آوریل ۲۰۱۳

لینک به منبع


نباید گذاشت رجوی صاحب اختیار و وکیل مدافع اعضای دربند مجاهدین بوده و به جامعه جهانی و ارگان های بین المللی زور بگوید.افکار عمومی باید از راه حل های اصولی و بین المللی پیروی کنند.یکی از راه حل های قابل قبول برای اعضای اسیر مجاهدین در عراق این است که رهبری سازمان کنار کشیده و اعضای محصور کمپ لیبرتی و پادگان اشرف را از زیر هژمونی و اجبارات تشکیلاتی رها سازد.درب های کمپ لیبرتی را گشوده و خود را کنار بکشد!

سازمان مجاهدین خلق که ایرانی ها با نام منافقین یاد می نمایند،هم اکنون با مسائل و مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم میکند.عدم مقبولیت جهانی،انزوا در میان گروه های سیاسی،عدم جایگاه مردمی و اخراج از عراق،فراگیر ترین تضادهای این گروه پس از سقوط صدام حسین دیکتاتور عراق می باشد.

در گذشته های نه چندان دور،هیچ یک از اعضای مجاهدین حتی مسعود و مریم رجوی که در راس رهبری این گروه قرار دارند،باور و پیش بینی نمی کردند روزی صاحب خانه و صاحب اختیار آنان در ورطه شکست و سرنگونی قرار گیرد.به همین دلیل وقتی از سال ۱۳۶۵ شمسی جمعا به عراق کوچ نمودند،کوله بارشان را طوری بستند که بازگشایی آن فقط در تهران امکانپذیر باشد.

از سال ۱۳۶۶ شمسی وقتی مسعود رجوی در شراکت جنگی با صدام حسین “ارتش آزادیبخش ملی” را بنیان نهاد،تاکید داشت که ما (مجاهدین) زائده جنگ عراق با ایران نیستیم.اما اگر این را بگوییم کمتر باور میکنند،”استراتژی جنگ آزادیبخش “و سرنگونی سهل الوصول جمهوری اسلامی ایران در آینده بسیار نزدیک،تئوری ما را بدون هیج دغدغه خاطری اثبات خواهد نمود.

اما جشن حضور ۲۱ ساله گروه رجوی با شکست و سرنگونی صدام حسین در عراق، آنچنان به تلخی گرایید که عواملی مانند “ارتش آزادیبخش ملی” و “انقلاب ایدئولوژیک” که از فرم ها و اهرم های فشار درونی آنان محسوب می شد،دغدغه افکار عمومی شده و بر علیه موجودیت این گروه قد برافراشت.ده سال پیش صدام حسین سرنگون گردید،مسعود رجوی از انظار عمومی ناپدید شد،مریم رجوی همراه با تعدادی از فرماندهان ارشد مجاهدین به فرانسه گریخت و مابقی اعضای محصور در پادگان اشرف اجبارا به کمپ لیبرتی منتقل گردیدند.

از ده سال پیش تا کنون،دولت عراق،دولت آمریکا وارگان های بین المللی خواستار اخراج و جابجایی اعضای سازمان مجاهدین خلق به کشورثالث یا کشورهایی که خواهان پذیرش آنان هستند، می باشند!در این میان رهبران مجاهدین که از هم پاشیدگی تشکیلات گروه خود را در چشم انداز می بینند،کارشنکی های زیادی در اجرای قانونی این روند اعمال نمودند.بهانه های “حقوق اولیه انسانی”، “کوچک بودن کمپ لیبرتی”،”کمبود آسایش”،”نا امنی”،”بیماری”،”نداشتن برق کافی”،”نداشتن بیمارستانی با استاندادرهای مورد نیاز”،”نداشتن داروی کافی”،”حضور محافظین عراقی”،”عدم پذیرش توسط کشورها”،”تعویض مارتین کوبلر” و ده ها مسئله دیگر باعث شده است که موضوع حضور یا اخراج مجاهدین از عراق به کلاف سردرگمی تبدیل گردد.موضوعی که تا کنون بدون نتیجه باقی مانده و بیش از ۹۰ درصد انرژی مجاهدین را به خود مشغول نموده است.

گذشت زمان و لاینحل ماندن مسئله مجاهدین در عراق،خواسته هایی بر انتظارات رهبری مجاهدین افزوده است.مریم رجوی از دولت آمریکا خواسته است اعضای مجاهدین را به پادگان اشرف بازگردانده و آنان را مسلح نمایند.

پیش از این نیز در مقاله هایی نظر خودم را در این باره نوشته ام.شخصا با اخراج جمعی اعضای مجاهدین از عراق مخالف هستم.چرا که معتقدم رهبران مجاهدین حق تصمیم گیری بر سر اعضای سازمانی که بر مبانی تروریسم و رعب و وحشت استوار است را ندارند.آنها باید کنار کشیده و اعضای خود را رها سازند.چرا که هر فرد خود باید تصمیم بگیرد چه بکند،چه بخواهد یا کجا برود؟! وگرنه انتقال جمعی این اعضا که زیر هژمونی و سیطره رهبری شان باشند، به هر کشوری غیر از عراق امنیت ملی آن کشور را به مخاطره خواهد افکند.بنابر این حضور فعلی مجاهدین در عراق که زیر نظر سازمان ملل متحد و دولت عراق اداره می شود،بسا بهتر از انتقال جمعی و اجباری آنان به اروپا یا دیگر کشورها می باشد.

انتقال به پادگان اشرف و مسلح کردن آنان نیز که امروزه ازاصلی ترین خواسته های مریم رجوی و دیگر سران مجاهدین است،چندان جدی گرفته نخواهد شد.تجربه ۳۱ سال حضور مسلحانه سازمان مجاهدین در عراق ،صدها عملیات مرزی،هزاران عملیات تروریستی در ایران و … نشان داده است که آنها در قدرتمندترین ایام که با کمک و پشتیبانی بی حد و مرز صدام و سازمان اطلاعات و امنیت عراق صورت می گرفت،نه تنها نتوانستند به وعده های خود جامعه عمل بپوشانند،بلکه فروپاشی زودرس گروه خود را رقم زدند.

حال اگر مریم رجوی فکر می کند که با انتقال به پادگان اشرف و مسلح شدن اعضا چیزی را تغییر خواهد داد،باید این امکان را به او داد.چرا که معتقدم،مجاهدین از سال ۱۳۶۰ تا کنون از مسیر مردم ایران خارج شده و هیچگونه تغییری به زور اسلحه و ترور به نتیجه نخواهد رسید.مسئله تسلیح مجدد مجاهدین در عراق اگر طنز نباشد،بجز ایران طرف های دیگری نیز خواهد داشت که در قدم اول آنان را در مقابل رهبری و اعضای مجاهدین قرار خواهد داد.آنهایی که قسم خورده اند گروه رجوی را از میان بردارند،با این دستاویز دست به عمل جدی خواهند زد.از طرفی با تحقق چنین آرزویی از جانب رهبری مجاهدین باید آشوب بزرگی را در گوشه ای از عراق متصور شد که بازنده اصلی کسانی جز مجاهدین نخواهند بود.این طرح مرگ زودرس و همه جانبه تشکیلات مجاهدین را موجب خواهد گردید!

نباید گذاشت رجوی صاحب اختیارو وکیل مدافع اعضای دربند مجاهدین بوده و به جامعه جهانی و ارگان های بین المللی زور بگوید.افکار عمومی باید از راه حل های اصولی و بین المللی پیروی کنند.یکی از راه حل های قابل قبول برای اعضای اسیر مجاهدین در عراق این است که رهبری سازمان کنار کشیده و اعضای محصور کمپ لیبرتی و پادگان اشرف را از زیر هژمونی و اجبارات تشکیلاتی رها سازد.درب های کمپ لیبرتی را گشوده و خود را کنار بکشد.تنها در چنین شرایطی است که اعضای بی خبر از همه جا می توانند در آزادی و با اختیار کامل،مستقیما با اداره پناهندگی سازمان ملل در ارتباط بوده و خواسته هایشان را مطرح سازند.این اصولی ترین راه نجات افراد محصور در تشکیلات فرقه رجوی است!

۲۱ آوریل ۲۰۱۳
جواد فیروزمند

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مارس، روز گرامیداشت رهایی یا به زنجیر کشیدن زنان در سازمان مجاهدین خلق؟

 

 

جواد فیروزمند، آریا ایران، پاریس، هشتم مارس 2013
لینک به منبع

 

مریم رجوی در ایامی می خواهد روز جهانی زن را گرامی بدارد که نزدیک به ۱۰۰۰ زن عضو سازمان مجاهدین خلق در کمپ لیبرتی به سر می برند.این عادت با محتوا و پیدایش سازمان مجاهدین سنخیتی نداشته و قبل از انقلاب ایدئولوژیک،سنتی بیگانه و دور از تمایلات رهبری سازمان مجاهدین خلق بوده است.

از سال ۱۳۷۳ شمسی که مسعود رجوی،زن سوم اش مریم قجر عضدانلو را بعنوان «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» منصوب کرده و برای بار دوم از عراق به فرانسه اعزام نمود،او را بعنوان یک ابزار کارآمد، برای فریب زنان اروپایی و افکار عمومی، مورد استفاده وسیع قرار داد.

از آن روز به بعد همه ساله،مریم رجوی جلساتی را با برخی زنان لابی مجاهدین در اروپا برگزار نموده و از رهایی و برابری زنان در سازمان مجاهدین حرف می زند.مسئله ای که مغایر با سنت تشکیلاتی آنان بوده و هیچ یک از اهداف مورد بحث، در درون سازمان مجاهدین نه تنها به اجرا در نیامده بلکه مینیمم آزادی های انسانی از زنان عضو سازمان مجاهدین خلق سلب گردیده است!

- در سال ۱۳۶۴ شمسی،مریم قجر عضدانلو که دفتر مسعود رجوی در پاریس را عهده دار بود،به یکباره همسرش مهدی ابریشمچی و دختر خردسال اش را رها کرده و با عشق رسیدن به مداری بالاتر و با عنوان انقلاب ایدئولوژیک،تسلیم رهبراش مسعود رجوی می شود.مسعود رجوی این عمل را برای سایر اعضای مجاهدین غیر قابل الگوبرداری اعلام نموده و آن را مختص رهبری خاص الخاص و ایدئولوژیک مجاهدین می داند.در همین دوران برخی از اعضای قدیمی سازمان مجاهدین خلق که با سودجویی و سوءاستفاده مسعود رجوی به مخالفت برخاسته بودند به اعدام ، زندان و خلع رده محکوم شدند. پرویز یعقوبی،علی زرکش و برخی دیگر که به مخالفت با مسعود رجوی بلند شده بودند توسط مسعود رجوی محاکمه شده و به جرم مخالفت با انقلاب ایدئولوژیک به اعدام محکوم شدند.

- چهار سال بعد در مرحله دوم انقلاب ایدئولوژیک ،مسعود رجوی دستور می دهد همه افراد، زنان و شوهران خود را طلاق داده و از آن پس باید تنها عشق شان،مبارزه و ذوب شدن در رهبری مسعود و مریم رجوی باشد.این دستور خوشآیند خیلی ها نبود،برخی از سازمان مجاهدین جداشده و برخی مخالفان دیگر که در لایه فرماندهی مجاهدین بودند به اعدام و زندان محکوم گردیدند.

- در سال ۱۳۷۰ شمسی همه خانواده هایی که در درون سازمان مجاهدین بودند،متلاشی شده و فرزندان خردسال آنان به اجبار از پدر و مادر خود جداشده و توسط تشکیلات مجاهدین به کشورهای اروپایی اعزام گردیدند.مسعود رجوی با این مسئله برخورد دوگانه ای داشت.در تبلیغات بیرونی اعلام نمود که برای رعایت حقوق کودکان و حفظ آنان از بمباران ها،تصمیم به اعزام گرفته است.اما در درون تشکیلات می گفت که خانواده،زن ،شوهر ، کودک و عواطف زناشویی،سم مبارزه است.با کودک،زن و شوهر نمی توان مبارزه نمود.بنابراین هسته فساد درون مجاهدین را متلاشی می کنیم تا زنان و مردان مجاهدین با خلوص بیشتر و بهتر از پیش به مبارزه فکر کنند و برای فدا کردن جان شان فکر خانه و خانواده خود نباشند.

- زنان سازمان مجاهدین که تا قبل از سال ۱۳۶۷ شمسی عمدتا در کارهای پشتیبانی و خدماتی به کار گرفته می شدند،از سال ۱۳۶۸ شمسی به بعد در گروه های نظامی سازماندهی شده و به عملیات های مرزی و داخل ایران اعزام گردیدند.بخش زیادی از تیم های ترور سازمان مجاهدین که از عراق به داخل ایران فرستاده می شدند را زنان جوان تشکیل می دادند.زنانی که شوهران خود را طلاق داده و هیچ فکری بجز عملیات،انفجار و کشتن در سر نداشتند!

- مسعود و مریم رجوی در تبلیغات بیرونی سازمان مجاهدین خلق عنوان می کنند که مذهب و حجاب برای زن مجاهد خلق آزاد بوده و آنها از برابری با مردان برخوردار می باشند.اما هیچ زن عضو سازمان مجاهدین نتوانست روسری و حجاب اش را حتی در آسایشگاه متعلق به زنان برداشته و مقداری آزاد تر از سایر مواقع باشد.

- در تشکیلات سازمان مجاهدین خلق،دوستی و هم صحبتی زنان و مردان با یکدیگر جرم تلقی شده و مورد پیگیرد و برخوردهای فاشیستی قرار می گیرد.برخی دختران جوان به دلیل فشارهای روانی درون تشکیلات و برخوردار نبودن از آزادی های فردی،عشق،دوست داشتن،آرایش،مد و بخصوص حجاب،دست به خود کشی زده و به این شکل با فجیع ترین حالت ممکن، خود را از شر فشارهای درون سازمان مجاهدین خلق نجات دادند.برخی نیز تحت عناوین واهی در زندان های داخل پادگان اشرف شکنجه شده و سرکوب گردیدند.

- زنان در سازمان مجاهدین خلق بعد از انقلاب ایدئولوژیک،حق داشتن همسر و بچه دار شدن را ندارند.آنها تمام عمر خود را در فرم ها و پوشش های سازمانی سرکرده اند.حق داشتن ارتباط با خانواده ممنوع است.حق گردش،وکانس،پارک،سینما،تلویزیون آزاد،اینترنت آزاد،ماهواره،رادیو،مطبوعات آزاد،کتاب خوانی،تماس تلفنی،دوست داشتن،عشق،ازدواج و … ممنوع است.آنها باید تمام عمر خود را در پایگاه ها و بیابان هایی که مریم و مسعود رجوی مشخص می نمایند،به دور از مینیمم آزادی های فردی و اجتماعی با خشن ترین ابزارو سلاح های مرگبار سر کنند.

۱۰۰۰ زنی که مریم رجوی از آنان بعنوان الگوی زنان رها شده یاد می برد به این شکل زندگی می کنند.آنها تمام وقت و فکر خود را باید معطوف به عشق رهبری بنمایند.و اگر در این زمینه کاستی داشته باشند مورد مواخذه قرار می گیرند.آنها باید به استنطاق های تشکیلاتی پاسخگو بوده و افکاری مانند آزادی فردی،آزادی اجتماعی،آزادی جنسی،ازدواج،شوهر،بچه دار شدن و … را از خود زدوده و در نشست های مغز شویی به آنچه که در این زمینه از ذهن شان عبور میکند اعتراف نمایند.اینها نمونه هایی است که برخلاف وضع موجود، مریم رجوی از آزادی زنان در سازمان مجاهدین خلق گفته و همه ساله در گرامیداشت ۸ مارس تکرار می نماید!

- مسعود و مریم رجوی در بسیاری از سخنرانی هایشان از پیشرفت و ارتقاء زن مجاهد خلق سخن گفته اند.آنها از این که تعدادی زن مجاهد به “شورای رهبری” منصوب شده به خود می بالند.اما این زنان را کسی جز مریم رجوی انتخاب نمی کند.مریم رجوی نیز که از سال ۱۳۷۲ شمسی عنوان«رئیس جمهور شورای ملی مقاومت» را دارد توسط مسعود رجوی به این مقام منصوب گردیده است.

مریم رجوی طی ۲۰ سال گذشته خود را رئیس جمهور مقاومت می خواند.آیا می توان پرسید؛چرا شورای ملی مقاومت که خود را آزاد ترین نهاد ایرانی- بین المللی می نامد، نتوانسته است یک جایگزین و جانشین برای او انتخاب نماید؟اگر حرف خود آنها درست باشد که زنان سازمان مجاهدین از پیشرفت های نوری برخوردار بوده اند،چرا یکی دیگر مشابه مریم رجوی را طی این همه سال نتوانسته اند تولید کرده و معرفی نمایند؟

مریم رجوی می گوید که او و سازمان اش همانند احزاب و سازمان های دموکراتیک اروپایی به انتخابات آزاد معتقد اند.چرا طی ۲۰ سال گذشته در مورد رهبری سازمان یا عنوان «ریاست جمهوری شورای ملی مقاومت» هیچ گونه انتخاباتی وجود نداشته است؟اگر بوده،کجا بوده؟چه کسی رقیب مریم رجوی بوده و با چه درصدی از آرای سازمانی یا حزبی از او شکست خورده است؟چند دوره انتخابات آزاد و دموکراتیک برگزار شده و در کجا؟آیا پیروز همه آنها مریم رجوی بوده؟چرا و چگونه؟

از چند ماه پیش نیز خانم بتول سلطانی یکی از اعضای سابق شورای رهبری سازمان مجاهدین خلق ،روابط جنسی خود با مسعود رجوی را افشا نمود.این مسئله مرا با شک و تردیدهای فراوانی روبرو نموده است.اما رهبری سازمان مجاهدین در پیام دی ماه خود، با زدن مارک جاسوسی به جداشدگان و خانم سلطانی،به اظهارات او پاسخ نداد.رجوی باید افکار عمومی را نسبت به این مسئله حساس روشن و شفاف نماید!آیا مسعود و مریم رجوی در مسیری که به آن رهایی زنان مجاهدین اطلاق می شود،دست به تشکیل حرمسرا زده و با زنان و خواهران یا مادران دیگر اعضای سازمان مجاهدین در چنین حرمسرایی همبستر شده اند؟این مسئله ای است که مریم رجوی بیش از هر کسی نسبت به بود و نبود آن اشراف داشته و بجای اتهامات ناروا به اعضای جداشده، بهتر است برای روشن شدن افکار عمومی به اعضای سابق خود پاسخ گویند!

به هر حال ۸ مارس در حال فرارسیدن است.روزی که زنان کارگر نیویورک بر علیه تبعیض شغلی و حقوق صنفی دست به تظاهرات گسترده زده و بر مناسبات اقتصادی و اجتماعی آن دوران شوریدند.این روز از طرف سازمان مللل،«روز جهانی زن» نامیده شد.روزی که باید از آزادی و برابری زنان در هر نقطه از دنیا دفاع نموده و جامعه را برای احقاق حقوق آنان ترغیب نمود.

اما در گوشه ای دیگر از دنیا که کمپ لیبرتی نام دارد،نزدیک به هزار زن مجاهد در انتظار تعیین تکلیف استاتوی خود می باشند.دیر یا زود براساس قوانین بین المللی و وعده های سازمان ملل ،حقوق پناهندگی شامل حال آنان خواهد گردید.اما آیا حقوق انسانی و آزادی های فردی آنان از طرف مجاهدین نیز مورد رسیدگی قرار خواهد گرفت؟حقوق و آزادی هایی مانند؛حق دوست داشتن،همسر و فرزند داشتن،ازدواج،لوازم شخصی،تلفن و اینترنت آزاد ،انتخاب آزاد و همان هایی که در یک جامعه آزاد برای زنان وجود دارد و مریم رجوی همه ساله در ۸ مارس برای زنان ایران و جهان عنوان می نماید،آیا شامل حال زنان عضو سازمان مجاهدین نیز خواهد شد؟

۶ مارس ۲۰۱۳
جواد فیروزمند

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ناکامی مسعود رجوی در برابر مرحوم بازرگان

 

 

جواد فیروزمند، آریا ایران، پاریس، چهارم فوریه 2013
لینک به منبع

 

چند روز پیش مطلبی در باره « ناگفته‌هایی از سفر مهندس بازرگان به اروپا » خواندم که مرا به نوشتن مقاله ای در باره بخشی از آن مطلب که با مسعود رجوی و مجاهدین در ارتباط است تشویق نمود.

اگر خاطرات سال های ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ سازمان مجاهدین را ورق بزنیم،گوشه هایی از آن دفتر آشوبگر به انقلاب ۲۲ بهمن،نهضت آزادی و زنده یاد مهندس مهدی بازرگان،نخست وزیر دولت انقلاب اختصاص دارد.کسی که زندان و شکنجه شاهنشاهی را با پرداخت هزینه از جان و مال خود در نوردیده و در کنار دیگر بزرگان، افتخارش آموزش مکتب و انقلاب ضد استعماری و ضد استبدادی به جوانان مبارز آن دوران بود.همان کسی که در بیدادگاه شاه از مصدق و دکتر فاطمی دفاع کرده و کودتای ۲۸ مرداد را قیام فواحش خواند و با شجاعتی که آن روز ها کمتر یافت می شد،مصدق را مظهر آزادی خواهی و پاکدامنی معرفی نمود!

اگر فراموش نشده باشد،از اواخر سال ۱۳۵۷ شمسی یعنی زمانیکه رهبران فعلی مجاهدین هنوز در زندان به سر می بردند ،تظاهرات و درگیری های خونین در خیابان های تهران و شهرهای بزرگ ،مردم را به سمت پرداخت بهای هر چه بیشتر و رویاروریی نهایی با حکومت پهلوی سوق می داد.روزهایی که رهبران و اعضای ارشد سازمان مجاهدین در زندان بوده و تاثیر مستقیم بر اراده و انتخاب انقلابی مردم نداشتند.همان مردمی که رهبرش آیت الله خمینی بود و از جان خود برایش هزینه کردند تا انقلاب شان به پیروزی برسد.

آن روزها برای ما هواداران مجاهدین که از نهضت آزادی و دکتر شریعتی شروع کرده و به دادخواهی انقلاب مردم و اعضای زندانی مجاهدین برخاسته بودیم،تشنج یا ضدیتی با دیگر گروه های انقلاب متصور نبود.اگر جذب مجاهدین شده بودیم،نه بخاطر رهبران زندانی شان، بلکه بخاطر جنس مبارزه و بهایی بود که پیشینیانشان پرداخت کرده بودند.از چپ و راست،هر گروهی که دستی در آتش انقلاب داشت برایمان قابل احترام بود و در این مسیر هنوز با اختلافات درون زندان ،روابط درونی و تشکیلات سازمانی گروه ها از نزدیک آشنایی نداشتیم.

برای ما هواداران سازمان مجاهدین که در بیرون از زندان و گام به گام برای تحقق انقلاب ۲۲ بهمن با حکومت پهلوی مبارزه می کردیم،آیت الله خمینی،نهضت آزادی،آیت الله طالقانی و بخصوص شخصیت مرحوم بازرگان جذابیت ویژه ای داشت.افتخار ما این بود که بنیانگذاران سازمان از اعضای نهضت آزادی بوده و هنگامیکه این مسئله بعدها توسط سازمان در زندگینامه شهدا درج گردید اطمینان قلبی به راهی که برگزیده بودیم حاصل کرد.

زمانیکه رهبران سازمان از زندان آزاد شده و پس از پیروزی انقلاب در همراهی با گروه های انقلابی تشکیلات میلیشا را از راه دور به آیت الله خمینی اهدا نمودند،این احساس وجود داشت که اکنون قوی ترین مردم جهان شده ایم.انقلابی که همه گروه های مبارزاش یک صدا در خدمت آیت الله خمینی رهبر انقلاب ایران بود و در مسیر نهادینه کردن عدالت اجتماعی،تشکیلات و سوابق مبارزاتی شان را تحت فرمان رهبر ایران اعلام نموده بود.

اگربه تبلیغات اولیه سازمان که در عرصه مطبوعات با نام های« پیام خلق» و «نشریه دانشجویان مسلمان» آغاز شده بود نگاهی داشته باشیم،در معرفی بنیانگذاران و شهدای سازمان مجاهدین چند مسئله برجسته به چشم می خورد.مهمترین آنها که سبقه سیاسی مقبولی را به مجاهدین می داد،شرکت در تظاهرات به حمایت از آیت الله خمینی،مبارزه با شاه،همراهی با آیت الله طالقانی،دکتر شریعتی و عضویت در «نهضت آزادی ایران» به رهبری مهندس مهدی بازرگان بود.

این روند تا اشغال سفارت آمریکا در تهران و ۱۳ آبانماه ۱۳۵۸ که بازرگان از نخست وزیری استعفا داد ادامه داشت.مجاهدین اولین گروهی بودند که در مخالفت با نهضت آزادی و مهندس بازرگان از اشغال سفارت آمریکا تحت نام «لانه جاسوسی» حمایت نموده و جاسوسان(کارکنان سفارت آمریکا) را در دادگاه خلق به اعدام محکوم کرده و از آیت الله خمینی اجرای حکم انقلابی اعدام برای آنان را مستمرا مطالبه می نمودند.حتی پس از این واقعه بود که “پدر معنوی”( لقبی که آن روزها مسعود رجوی و سازمان مجاهدین به آیت الله خمینی داده بودند) را در رقابت با دکتر ابوالحسن بنی صدر کاندیدای ریاست جمهوری اعلام کردند.مجاهدین که آنموقع آیت الله خمینی و پس از آن خود را پرچمدار مبارزه با امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا معرفی می نمودند،مهندس بازرگان و نهضت آزادی ایران را ستون پنجم آمریکا و غرب در ایران اعلام کرده و به مبارزه فکری با آن می پرداختند.

تناقض عجیبی که در این رابطه و در درون مجاهدین وجود داشت مربوط به سال های ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۷ شمسی و قبل از عملیات موسوم به «فروغ جاویدان»بود.تایید یا نفی «ملی مذهبی ها» و تناقضاتی حول برخورد سازمان با نهضت آزادی و شخص مهندس بازرگان و دیگر شخصیت های برجسته اوایل انقلاب، مسئله ای بود که احساس می شد سازمان در دوگانگی کامل با آن برخورد می کند.در آن سال ها مطالعه کتاب های مرحوم بازرگان،آیت الله مطهری،دکتر شریعتی،سحابی و آیت الله طالقانی جزو مراحل عضویت در سازمان بود.طوریکه مطالعه برخی کتابهای آنان اجباری بوده و اگر افراد خواهان عضویت، آن کتاب ها را مطالعه ننموده و از امتحان آن نمره قبولی نمی گرفتند از رسیدن به درجه عضویت مردود می شدند.من خود طی سال های ۱۳۶۴ و ۱۳۶۵ شاهد این مسئله در پایگاه های سلیمانیه و شهر کرکوک عراق بودم و از اواخر سال ۱۳۶۵ این مسئله را مستقیما از مسعود رجوی شنیده بودم.اما پس از شکست مجاهدین در عملیات موسوم به فروغ جاویدان و از اوایل سال ۱۳۶۸ شمسی تقریبا هیچ کتابی از آن شخصیت ها در سازمان یافت نشد و مشخص بود که رهبری سازمان دستور جمع آوری و نابودی آنان را داده است.

سال ها گذشت و مدتی پیش مسعود رجوی طی گفتگو با اعضای سازمان در لیبرتی که ۵ دیماه ۱۳۹۱ بود،برجسته ترین کار سازمان مجاهدین طی سی و چند سال گذشته را شقه درونی در نظام جمهوری اسلامی اعلام نمود.جداکردن دکتر ابوالحسن بنی صدر از حکومت و عزل مرحوم منتظری از جانشینی آیت الله خمینی به گفته مسعود رجوی از افتخارات تاریخی آن سازمان است.همانگونه که از سال ۱۳۶۰ به بعد با آنارشیگری و فراموشی بخشی از تاریخ ،خود را صاحب رهبری ایران می دانست و همیشه تاکید داشت که انقلاب ۲۲ بهمن را جمهوری اسلامی و شخص آیت الله خمینی از او دزدیده است (که البته مشخص ننموده چگونه؟)،سال ها است که به عدم کامروایی در مورد آیت الله طالقانی و شخص مهندس مهدی بازرگان اشاره ای ننموده است.شخصیت هایی که مجاهدین هست و نیست شان را وامدار آنان می دانستند و تا آنجا که توانستند برای رسیدن به قدرت و جنجال در ایران پس از انقلاب یا از آنان استفاده نابجا نمودند و یا عاملی برای تشدید بحران میان حکومت و آن شخصیت ها شدند.

گناه مرحوم بازرگان در مقابل مسعود رجوی این بود که هیچوقت تن به خواسته های مجاهدین نداد .همین مسئله موجب غضب مسعود رجوی شد.و رجوی تا آنجا که توانست بر علیه بازرگان در داخل و خارج سازمان توطئه کرد تا اگر بشود سومین جراحی و شکاف در حکومت ایران را شکل دهد.همین اتفاق عینا در رابطه با مرحوم آیت الله طالقانی وجود داشت.کسی که در درون مجاهدین نام دیگری داشت اما در بیرون تحت نام «پدر طالقانی» از او نام برده می شد.

مرحله دوم و خارج کشوری این پروژه از تابستان ۱۳۶۴ و هنگام سفر مهندس مهدی بازرگان به آلمان اتفاق افتاد.آنموقع رجوی در فرانسه بود و بخش سیاسی سازمان به دستور مسعود رجوی برای جدا کردن بازرگان از حکومت ایران به تلاش جدی و سازمان یافته ای دست زد.محصول این عمل ناموفق پیام مهندس بازرگان به ایرانیان ساکن خارج بود.با اینکه نامه حمایت آمیز مسعود رجوی به دست مرحوم بازرگان رسیده بود،اما او آنان را به اجرای چند اصل و از همه مهم تر به استقلال فراخواند.چیزی که در گوش رجوی فرو نرفت و منجر به ضدیت هیستریک رجوی با او شد.

رجوی در آن نامه نوشته بود؛«شخصاً پیشنهاد می‌کنم دیگر… برنگردید. سیاست تبعید و مهاجرت در پیش بگیرید، همه وسایل را هم بدون کمترین چشمداشت سیاسی برایتان شخصاً تضمین می‌کنم… من از سوی مجاهدین و به ویژه [...] اعلام می‌کنم که اگر… برنگردید… با حفظ حرمت، تأمین معیشت جنابعالی و هر تعداد از همراهانتان علی‌الدوام برعهده ما خواهد بود»

اما “نخست‌وزیر دولت موقت در اطلاعیه خود [به تاریخ ۲۷ شهریور ۱۳۶۴] از همگان دعوت کرد ضمن «دوستی و خودیاری»، «ترک ستیزه و دشمنی» و «ترمیم اختلافات» برای خدمت به وطن، به ایران مراجعت کنند.”

مرحوم بازرگان در آن پیام تاکید کرده بود؛«کشور ما در حال حاضر هم احتیاج به خدمتگزاران و کاردانان دارد، هم درد و فریادی که از درون‌ها برآمده با شهامت و صراحت و جمعیت به گوش مسوولان فرود آید کارسازتر خواهد شد. نه ناله و نق‌های خارج از مرز و شکایت و انتظار از خارجیان دردی را دوا خواهد کرد و نه دشنام و دعواهای کسانی که در شرایط راحت و امنیت به‌سر می‌برند…»

پاسخ غیر مستقیم مرحوم بازرگان به ایرانیان خارج کشور که احتمالا رجوی و گروه اش را نیز شامل می شد،مسعود رجوی را به عداوت کور با او کشاند.کسانیکه در ابتدای انقلاب مدعی بودند خودشان و بنیانگذارانشان هر چه دارند از نهضت آزادی و راه و روشی است که در آن مکتب آموخته اند!

مطلبی که فکر میکنم جایی نگاشته نشده یا من ندیده ام،فاز سوم عملیات رجوی بر علیه مهندس بازرگان بود.روزهای آخر دیماه ۱۳۷۳ هنگامیکه مرحوم بازرگان برای مداوای پزشکی به ژنو اعزام شده و در حال تسلیم شدن به فرشته مرگ بود،حاملان پیام شخصی مسعود رجوی بر بالین او ظاهر شده و مجددا از او خواستند که به ایران باز نگشته و از روی تخت بیمارستان به محلی که آنان مشخص خواهند کرد برود.اما مرحوم بازرگان در همان حال با جسمی بیمار ولی قاطعانه پاسخ رد داده و از آنها متقابلا خواسته بود از صدام حسین و وابستگی به سازمان های جاسوسی غرب بریده و به آغوش مردم بازگردند!

زنده یاد مهندس بازرگان در روزهایی که سرشار از زندگی بود تلاش نمود مسعود رجوی و سازمان مجاهدین را از انحراف و “حیات خفیف خائنانه” بازدارد،اما مسعود رجوی و سازمان مجاهدین که دشمنان مردم ایران را برای دوستی انتخاب کرده بودند،آگاهانه با او به عناد و ضدیت برخاستند.

از آن پس مسعود رجوی در برخی نشست های درون تشکیلاتی یا سیاسی، با لگد زدن به مرحوم بازرگان، سوزش عمیق خود را از نپیوستن او به مجاهدین نشان می داد.رجوی برای فرونشاندن خشم خود تعدادی عضو شورایی از جمله منوچهر هزارخانی و عبدالعلی معصومی را با نگارشی مبتذلانه بر علیه مرحوم بازرگان به میدان آورد. تا با سوء استفاده از جمله بازرگان که از “حیات خفیف خائنانه” گفته بود،بر علیه او چماقی ساخته و پس از مرگ بر سراش بکوبند.این روند سال ها پس از فوت مهندس مهدی بازرگان ادامه داشت.

مرحوم مهندس مهدی بازرگان در تاریخ ۳۰ دیماه ۱۳۷۳ چشم از جهان فرو بست.او تا آخرین لحظات زندگی، مستقل ماند و با پیچ و خم انقلاب مردم ایران و سختی هایش زندگی نمود.اما به “حیات خفیف و خائنانه” ای که شخصا مسعود رجوی وعده اش را داده بود تن نداد و مسعود رجوی را در خمار “سومین جراحی” گذاشت!

چهارم فوریه ۲۰۱۳
جواد فیروزمند

 

اسنادی از “شور ضد امپریالیستی سازمان مجاهدین خلق” در سال ۱۳۵۸ شمسی

pmoi-usamb3

pmoi-usamb

pmoi-usamb2

payame-khalgh

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد