_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon@iran-ghalam.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

موشکهای غیبی

 

 

ادوارد ترمادو، کانون آوا، دوم می ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

صبح امروز از طریق یکی از دوستانم مطلع شدم که تعدادی موشک به لیبرتی اردوگاهی که اعضای مجاهدین درآن مستقرهستند شلیک شده، اما هر چه اخبار خبرگزاری ها را مرور کردم خبری دیده نشد، نه در بی بی سی و نه دراخبار سایر خبرگزاری ها، اما به گفته یکی از دوستان این خبررا شب گذسته در سایت افتابکاران یکی از سایت های وابسته به مجاهدین خوانده بود، به سایت مزبور هم سری زدم اما گویا خبر را حذف کرده بودند، گویا مورد این بار موشک های غیبی بوده اند که از دید خبرگزاری ها پنهان مانده اند.

براستی جریان چیست اگر حمله ای صورت گرفته باشد آیا مجاهدین خبر آن را در بوق وکرنا سر نمی دادند؟ مجاهدین کسانی هستند که از کاهی کوهی می سازند وکوچکترین موضوع را با بزرگنمائی به خورد هواداران خود می دهند، مجاهدین در برابر یک مقاله انتقادی تاب وتحمل ندارند وتمام تلاش خود را برای بی آبرو کردن منتقدین خود به کار می گیرند چه رسد به حمله موشکی و خبر آن، پس با درج یک خبر و سپس حذف آن چه هدفی را دنبال می کنند؟

می توان اینطور برداشت کرد که با این شانتاژها تنهابه دنبال تحریک افکارعمومی و فشار به دولت عراق برای بازگشت به اردوگاه اشرف و بدبین کردن عوام نسبت به حکومت عراق هستند، زیرا سران سازمان به هیچ عنوان قصد خروج ازعراق را ندارند و تمام تلاش خود را برای ماندن درعراق که به غیر از خون و مرگ چیزی برای مجاهدین در پی ندارد به کار گرفته اند، فراموش نکنیم که پیشنهاد کشور آلبانی مبنی بر پذیرش ۲۱۰ تن از اعضای سازمان را خانم رجوی رد کرد.

البته اینکه عراق پس از صدام برای مجاهدین به باتلاق مرگ تبدیل شده را سران سازمان از همه بهتر می داند و بر تمام آواری که تا کنون بر سرافراد گرفتار دردایره شوم تشکیلات خود خراب شده آگاه بوده و هستند، اما برای همین سرانی که درامنیت و آسایش دراروپا لم داده اند مرگ افراد درعراق نه تنها برایشان جای ناراحتی ندارد بلکه به منبع تبلیغات بزرگی هم تبدیل گشته و با خون همین افراد دکان و دستگاه خود را در جهان می گردانند.

بزرگترین حماقت مجاهدین در شرایط کنونی عراق همانا ماندن درعراق غرق در بحران است و بدون شک اگر سازمان برای ماندن درعراق پافشاری کند خونریزی بیشتری را شاهد خواهیم بود، البته این برای ما اعضای سابق سازمان بسیار تآسف بار خواهد بود زیرا به غیر از اینکه دوستان ما که بسیاری از آنان دراین تشکیلات مخوف به اجبار نگه داشته شده اند درمیان آنان هستند بلکه ما با هر گونه خونریزی مخالف هستیم و معتقدیم که با خونریزی هیچ مشکلی حل نخواهد شد ، درهمین راستا به دوستانمان که در اردوگاه لیبرتی و در تشکیلات مرگبار مجاهدین گرفتارهستند توصیه می کنم که برای رهائی خود از سیطره مرگ به عملکرد سازمان برای بازاسکان به کشور ثالث دل خوش نباشند و تا دیر نشده خود برای آزادی خود اقدام نمایید، زیرا سازمان مجاهدین تنها برای منفعت سران خود شما را در اردوگاه مرگ آواره کرده تا از خون شمایان بهره برداری کند.

به امید بازگشت تمامی دوستانمان به آزادی و زندگی در محیطی آرام.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

افتتاح دفتر شورای ملی مقاومت ایران در واشنگتن نشان چیست؟

 

 

ادوارد ترمادو، کانون وبلاگ نویسان مستقل ایرانی، سیزدهم آوریل ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

بالاخره پس از سالها التماس و پول دادن به یک سری امریکائی پول پرست و ضد ایرانی وبا لابی گری عده ای که تنها پول برایشان ارزش است، امریکا برای افتتاح دفتر مجاهدین در واشنگتن چراخ سبز نشان داد البته در پوش شورای ملی مقاومت،

آنهم در آستانه انتخابات ریاست جمهوری در ایران که بطور واضع برای هر کسی هدف از افتتاح این دفتر مشخص است.

تلاش سازمان مجاهدین بر این بوده که خود را به عنوان اپوزیسیون رژیم به دنیا قالب کند و آن زمینه را برای خود بوجود بیاورد که مخالفین اسد انجام دادند، یعنی کاری کند که دولت های غربی کرسی های رژیم را درعرصه بین المللی به آنها بسپارند.

امریکائی ها علیرغم اینکه برای این سازمان پشیزی ارزش قائل نیستند (که اگر قائل بودند اعضای روی دست مانده این سازمان را در خاک خود می پذیرفتند) اما از اینکه تا کنون نتوانستند برجریان هسته ای ایران غلبه کنند دراین مقطع که انتخابات ریاست جمهوری در ایران در پیش است برای گشایش دفتر مجاهدین در خاک خود چراغ سبز نشان دادند تا با این عمل هم به رژیم پیام داده باشند هم اینکه در زمان انتخابات درایران توسط گروهای تروریستی این سازمان دست به اقدامات تروریستی بزنند.

واقعیت این است که هم امریکا و هم اسرائیل از حمله نظامی به ایران عاجز هستند، چرا که ایران کشوری است که چهار برابر عراق است و در کل هم با عراق هم با افغانستان کاملآ متفاوت است، حمله نظامی به ایران ازسوی هر کشوری که باشد برای کل جهان زیان های جبران ناپذیر در پی خواهد داشت, و این موضوعی است که هم امریکائی ها و هم اسرائل و غرب برآن واقفند و گرنه تا کنون حملات خود را عملی کرده بودند

تنها راهی که برای امریکائی ها برای مقابله با برنامه هسته ای ایران باقی است یکی اعمال تحریم است که تاکنون کوتاهی نکرده و ملت شریف ایران را در گرسنگی و بیماران را در بی داروئی قرار داده که البته از این عمل غیر انسانی و غیر اخلاقی سازمان مجاهدین هم حمایت کرده و هم تشویق به ادامه و دیگری برپا کردن آشوب در درون که البته قیمت آنرا بایستی مردم ایران بدهند، برای برپا کردن آشوب و کشتار هم هیچ گروه مخالف ایرانی تن به این کار نخواهد داد غیراز مجاهدین که در اینگونه شقاوت ها و عملیات تروریستی از ترور کردن گرفته تا بمب گذاری در اماکن عمومی و خمپاره زدن به محل تجمعات جوانان(مثل ورزشگاه آرارات در ونک) داستان درازی دارد.

در بیانیه شورای به اصطلاح ملی آنها هم آمده:

شورای ملی مقاومت در بیانیه ای “شکست گفت و گوهای هسته ای” و “نزدیک بودن انتخابات ریاست جمهوری در ایران” را زمان مناسبی برای آغاز به کار دفتر این گروه در واشنگتن دانسته است.

همین قسمت بیانیه نوشته بالا را تایید می کند که: اولآ را اندازی دفتر مجاهدین در واشنگتن با اجازه مقامات امریکائی صورت گرفته، اما بیانیه را طوری تنظیم کرده اند که گوئی صاحب اختیار در امریکا خودشان هستند، دوم اینکه شکست گفت و گوهای هسته ای” و “نزدیک بودن انتخابات ریاست جمهوری در ایران” را زمان مناسبی برای آغاز به کار دفتر این گروه در واشنگتن دانسته اند، پس پیامی است برای راه اندازی موج های ترور و خونریزی در درون ایران.

مجاهدین با این دیدگاه دست به این کار زده اند که شاید در دوران انتخابات مثل دوره گذشته اعتراضاتی بوجود بیاید و در چنین زمانی بتوانند کاری کنند که رژیم دست به سرکوب زده وخود در لابلای درگیری ها دست به اعمال تروریستی بزنند.

مردم ایران بایستی کاملآ هوشیار باشند تا در صورت روبرو شدن با چنین پدیده هائی سریعآ آنرا خنثی کنند.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چرا آلبانی نه عراق آری؟

 

 

ادوارد ترمادو، کانون آوا، بیست و چهارم مارس 2013
http://aawa-association.com/index.php/2013-02-11-15-27-11/
2013-02-11-15-26-42/2013-02-11-15-30-49/657-2013-03-22-12-04-27

 

پس از بیانیه نخست وزیر آلبانی مبنی بر پذیرش 210 تن از اعضای سازمان در خاک خود، شاهد بهانه تراشی های واهی از سوی سران سازمان و عدم پذیرش این عمل انسانی بودیم، از جمله بهانه هائی مانند: انتقال تمامی افراد به امریکا و یا یک کشور اروپایی و یا بازگشت به اشرف و انتقال تمامی افراد به آلبانی، براستی چرا سران سازمان به جای استقبال از این حرکت انسانی بر ماندن اعضای خود درعراق تآکید دارند در حالیکه می دانند امریکا حتی یک نفر از اعضای سازمان را نخواهد پذیرفت؟ و خوب می دانند که اگر آلبانی برایش امکان داشت حتمآ افراد بیشتری را قبول می کرد، این بهانه ها درحالی است که خودشان کرارآ اعلام کرده اند که ماندن درکمپ لیبرتی برایشان خطر جانی لحظه به لحظه دارد.

بر کسی پوشیده نیست که اولین هدف سازمان از ماندن درعراق بحران زده بازگشت دوباره به اشرف است،که البته شکی نیست که این کار هرگز عملی نخواهد شد چرا که دولت عراق هرگز بازگشت آنها را نخواهد پذیرفت و این را هم سران سازمان بخوبی می دانند.

سازمان با این بهانه تراشی ها تنها به دنبال وقت کشی است تا با خیال خودش با فشار آوردن به سازمانهای بین المللی و حقوق بشری دولت عراق را وادار به پذیرش خواسته خود که همانا برگشت به اشرف است نماید.

اما علت این همه پافشاری برای ماندن در کشوری که مردم خودش امنیت وآسایش ندارند وهرروز هم در گوشه و کنار این کشور شاهد انفجار بمب هستیم چیست؟ وچرا سازمانی که این همه در خاک آن کشور مورد تهاجم واقع شده باز هم برای ماندن درعراق تاکید دارد؟

از این پافشاری ها می توان این برداشت را کرد که این سازمان با این گمان که شاید دوباره دورانی درعراق بوجود آید یا دولتی درعراق به قدرت برسد که با ایران رابطه ای نداشته باشد و شاید جرقه جنگی دوباره بین ایران وعراق موقعیت سازمان را در عراق تثبیت کند، یا اینکه درعراق دوباره حزب بعث به قدرت برسد، یا به هر حال بین امریکا و ایران جنگی در بگیرد تا سازمان از سوی امریکا مورد استفاده قرار بگیرد.

اگر تحلیل سازمان این باشد بنظر می رسد که درهرسه گزینه بازنده اصلی خودش می باشد، چرا؟

اولآ اگردرعراق دولتی سر کار باشد که با ایران رابطه خوب نداشته باشد حتی اگر مانند صدام سودای خاک ایران را در سر داشته باشد عراق توان ایستادگی در برابر ایران را ندارد، به دلیل شرایط داخلی خود.

دوما اگر قرار باشد که بعثی ها درعراق با حکومت فعلی دربیافتند مطمعنآ اولین کسانی که درعراق بطور کل نابود خواهند شد همین مجاهدین هستند.

و در آخر اگر بین ایران و امریکا هم جنگی رخ بدهد که هرگز چنین نخواهد شد مجاهدین در این میان تنها به عنوان طعمه برای نیروهای امریکائی کابرد دارند.

پس عاقلانه ترین کار همانا خروج از عراق و خارج کردن اشرف از ذهنشان باید باشد ولو اینکه روزانه یک نفر را بازاسکان کنند، در غیر اینصورت اگر این افراد در عراق دوباره تلفات بدهند این بار برای هیچ سازمان بین المللی حنای سران سازمان رنگی نخواهد داشت چرا که تمام دنیا شاهد بهانه جوئی های بی مورد اخیر سران سازمان هستند و بایستی پاسخ خیره سری خود را بدهند.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نامه سرگشاده ادوارد ترمادو به آقای بانکی مون دبیر کل سازمان ملل متحد

 

 

ادوارد ترمادو، کانون آوا، نهم فوریه 2013

لینک به منبع

 

آقای بانکی مون دبیر کل محترم سازمان ملل متحد، محترما به عرض می رسانم که اینجانب یکی از مسیحیان ارمنی ایرانی و یکی از هزاران قربانی در سازمان مجاهدین خلق بوده ام که دوازده سال از عمرم که بهترین دوران جوانی ام نیز بوده درارتش به اصطلاح آزادی بخش سازمان مجاهدین به دست سران این سازمان به تباهی کشیده شد.

ادوارد ترمادو - کانون آوا - 9 فوریه 2013

خود بخوبی آگاه هستید که پس ازسرنگونی حکومت صدام حسین و تلاش های سازمان ملل برای جلوگیری از خونریزی و درامان ماندن اعضای سازمان دراردوگاه اشرف و تلاش برای خروج این افراد ازعراق، سازمان مجاهدین با تمام تلاش خود سعی در کند کردن این روند نموده و با بهانه های واهی تلاش کرده تا فعالیت های سازمان ملل را برای خروج افراد خود از عراق خنثی نماید.

در این رابطه از تهمت زدن به نماینده ویژه سازمان ملل آقای مارتین کوبلر تا دروغگو خواندن ایشان وتا بهانه های بیجا در مورد کمپ موقت لیبرتی کوتاه نیامده و هر چه در توان داشته برای رسیدن به هدف خود که همانا متوقف کردن تلاش های سازمان ملل است بکار گرفته.

سازمان مجاهدین اخیرا خط دیگری را در پیش گرفته تا با فشار به دولت های اروپائی کمپ موقت لیبرتی را به کمپ دائمی پناهندگی تبدیل کنند تا اردوگاه اشرف دیگری را در آنجا بنا کنند در حالیکه افراد ی که سالیان طولانی در این تشکیلات گرفتار بوده اند خواستار خروج از کشور عراق هستند تا در کشوری ثالث و امن زندگی از دست رفته خود را بازیابند.

خود بخوبی بر این موضوع مهم اشراف دارید که ماندن این افراد در کشور عراق خطرات جانی در بر دارد و این تهدید که هر لحضه ارتش عراق وارد عمل شود وجود دارد، براساس آخرین اخبار از افرادی که اخیرآ مناسبات مجاهدین را ترک کرده اند سران سازمان به آنان دستور داده اند تا در برابر هر گونه خطر احتمالی از سوی نیروهای عراقی تا مرگ ایستادگی کنند و بر این نکته تاکید کرده اند که در این راه هر چقدر هم کشته شوند ارزشش را دارد.

سازمان مجاهدین برای اثبات دروغهای خود افراد را وادار می کند تا در تلویزیون ظاهر شوند وحرفهای از قبل دیکته شده مسئولین سازمان را درجهت فریب دادن افکار عمومی به زبان بیاورند, یا با امضاء های کاذب وجعلی به نام مردم عراق آن هم در ابعاد چند میلیونی دست به شانتاژ میزنند.

آقای دبیر کل: علی رقم اینکه سن افرادی که دراردوگاه مجاهدین هستند درحدی نیست که کاربرد نظامی داشته باشند اما سیاست سازمان دقیقآ قفل کردن و نگهداشتن همین افراد درعراق است چرا که بخوبی می داند به محض رسیدن این افراد دربند به یک کشور ثالث و حل و فصل امورات پناهندگی آنان این تشکیلات بطور کلی ازهم خواهد پاشید و درست به همین دلیل دراین سه سال اخیرازملاقات پدران و مادران با عزیزان خود جلوگیری کرده، پس برای جلوگیری از سقوط تشکیلات، سازمان مجاهدین دست به هر کاری خواهد زد.

از شما به عنوان دبیرکل سازمان ملل که مسئولیت بین المللی به عهده دارید درخواست دارم تا هرچه درتوان خود دارید برای آزاد سازی افرادی که سالیان درازبا شستشوی مغزی دردست این سازمان عمر وهستی خود را از دست داده اند بکار بگیرید، دراین رابطه اعضای جدا شده از سازمان مجاهدین آماده هستند تا برای رهائی دوستان خود با سازمان ملل همکاری نمایند.



با تشکر ادوارد ترمادو

9.2.2013

آلمان

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خواب پنبه دانه

(مجاهدین خلق، فرقه رجوی. اینبار بدنبال خون نسرین ستوده)

 

 

ادوارد ترمادو، کانون آوا، سی و یکم ژانویه 2013
http://aawaassociation.com/index.php?option=com_content&
view=article&id=1127:1391-11-12-13-57-28&catid=71:movies

 

در چهار روز گذشته سیمای آزادی مجاهد ین برای شیره مالی بر سرهواداران خود و کنترل اعضای خسته و فرسوده درکمپ لیبرتی دست به نمایشی مسخره به نام همیاری زده تا با این حرکت مثلا با یک تیر به چند هدف شلیک کند.

ابتدا به نیروهائی که درکمپ لیبرتی مستقرهستند ودراصل به یک نیروی فرسوده و خسته تبدیل شده اند با دروغهائی کما مانند سابق روحیه دهد، دوم اینکه به محافل بین المللی مبارزه خود را تحمیل کند زیرا پس از خروج اسم سازمان از لیست تروریستی وزارت خارجه امریکا خانم رجوی داد وفغان سر داده بود که بزودی شاهد تحولات در درون ایران خواهید بود، پس برای اینکه حداقل دراینگونه محافل کم نیاورد بایستی یک ترقه ای درکنند و بعد هم به شکلی ترقه را به جای توپ جا بیاندازند.

سوم اینکه درمقابل انتقادات اعضای سابق سازمان که گفته بودیم با خروج از لیست تروریستی این سازمان نه تنها کاری از پیش نخواهد برد بلکه حربه داشتن پایگاه مردمی در درون ایران نیز از دستش گرفته خواهد شد تکانی به خود داده باشد که بیایید و ببنید مردم ایران برایمان ارتش اشرف نشان تشکیل دادند آن هم چند یکان.

چهارم اینکه با اسم بردن از خانم نسرین ستوده قصد دارد دستگاه قضاییه رژیم را برعلیه خانم ستوده شاخ کند تا پرونده اورا به جائی بکشاند که رژیم بگویید این خانم نفوذی مجاهدین است واز این رو بتواند روی این موضوع مانور و تبلیغ کند که خانواده خانم ستوده در این رابطه بایستی کاملآ هوشیار باشند.

با اجرای این نمایش مضحک و بی پایه واساس برای خودشان دنیائی تخیلی ورویائی ساخته اند که درآن خواب پنبه دانه هم می بینند وجالب اینکه گمان می کنند مردم هم همین خواب را می بینند غافل از اینکه مردم در دنیای واقعی زندگی می کنند نه در تخیلات، این دادو فغان ها را کسانی امثال اینجانب سالها در تشلیلات همین مدعیان خالیبند تجربه کرده ایم.

پیام رجوی چیزتاره ای نبود و سالها پیش هم در قرارگاه باقرزاده دقیقآ همین جملات را در نشست سراسری اعلام کرده بود درهمان موقع هم دچار همین توهم بود و در کاخ رویائی خود یکانهای ارتشش را دردرون ایران بر پا می داشت اما دیدیم که توهمی بیش نبود تازه درآن زمان نیروهایش هنوز نفسی داشتند اما امروز نیروی موجود در کمپ لیبرتی با حداقل سن 45 تا 50 ساله البته شاید تعداد انگشت شماری جوانتر به نیروئی پیر تبدیل شده که توان چند متر دویدن را هم ندارند،اما اگرآنچه ازاین دادوبیدادها بگوش میرسد این است که امیدشان را به جوانان درون کشوردوخته اند تا آنان برایشان یکان تشکیل داده وسر راهشان فرش قرمز پهن کنند بایستی گفت این یکی را کور خوانده اید آن وقتی که نیروی خود را به درون ایران برای عملیات تروریستی با کمک ارتش عراق و صدام گسیل می کردی چه کاری توانستی انجام بدهی که امروز دراین شرایط مرگبارکه هیچ امکاناتی هم دردست نداری وهم نیروی پیر و فرتوت لیبرتی روی دستت باد کرده بتوانی کاری انجام بدهی، بایستی قبول کنی که ارتش آن دوره تو سوخت و تمام شد اگر چه درهمان زمان هم با همان ارتش و با انبوهی توپ و تانک اهدائی عمو صدامتان در برابر سیل عظیم مردم ایران هیچ بودید، و شما هم دربین مردم ایران نه تنها جایگاهی ندارید بلکه تا دلتان بخواهد دردرودن ایران و در بین مردم و جوانان ایران منفورهستید.

بایستی اذعان کرد که این ترفند ها و این نمایشنامه ها درمیان مردم ایران به غیرازاینکه مورد تمسخر قراربگیرد هیچ کارکرد دیگری ندارد، چرا که این مردم با این نمایشات دروغین و این شعبده بازیهای شما از دیر بازآشنا هستند، صد البته همان نیروی درون لیبرتی هم با این حقه بازیها کاملآ آشنا می باشند اما از سر ناچاری و گیر کردن در تله ای که برایشان پهن کردید فعلآ گرفتارند تا بعد چه خواهد شد.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کاسه گدائی در دست مقاومت

 

 

ادوارد ترومادیان، کانون آوا، بیست و یکم ژانویه 2013
http://aawaassociation.com/index.php?option=com_content&
view=article&id=1067:1391-11-01-14-25-07&catid=71:movies

 

در روز 14 ژانویه دراورسورواز خانم رجوی سفره رنگین بزرگی را برای بیش از هزار تن به قول خودشان از منتخبان و شهرداران و اهالی( وال دواز) چیده بود تا با این خرجهای کلان همان سیاستی را دنبال کند که در قبال تعدادی از سیاستمداران از کار افتاده امریکائی انجام می داد، با این تفاوت که این بار نه برای خروج از لیست سیاه تروریستی بلکه برای برسمیت شناختن مثلآ مقاومت و مجاهدین، برای همین منظور هم در میان مهمانان کاسه بر دست براه افتاده تا در مقابل آن همه خرجی که کرده به جمع آوری بله بپردازد.

گوئی سفره مزبور بسا رنگین و پرملات بوده و به دهان بعضی از حضارهم بسیار مزه کرده واز ولخرجی های خانم هم نشعه شده اند که چنین با احساس سخنرانی نموده اند، توجه کنید:

همه شهردارانی که در این جا حضور دارند و همه منتخبان در کنار شما هستند و چندین ماه است که در تمامی جهان به شما خوشآمد گفته می‌شود. شما توسط همه پارلمانها مورد استقبال قرار می‌گیرید. مبارزه شما موفقیتهای بسیار مهمی کسب کرده است. شورای ملی مقاومت حالا شناخته شده است. دیگر به آن به عنوان یک آلترناتیو معتبر امکان پذیر نگاه می‌شود.

اولآنمی دانستم برای کشوری مثل ایران بایستی که چند شهردار فرانسوی تصمیم گیری کنند که چه کسی بیاید و چه کسی برود.

دومآ این خانم میزبان بوده که به شماها خوشآمد گفته نه اینکه همه جهان به ایشان.

سومآ معلوم نکرده اند که کدام پیروزی مقاومت را مد نظر داشته اند، زیرا از روزی که نام این سازمان از لیست تروریستی امریکا خارج شده آب از آب تکان نخورده مگر اینکه منظور از پیروزی سور دادن باشد.

چهارم اینکه اشتباه می کنید اگر فکر می کنید که این مقاومت حالا شناخته شده، مقاومتی که شما امروز تلاش میکنید که در مقبل ولخرجی های بی رویه به ایرانیان تحمیل کنید را ملت بزرگ ایران سه دهه پیش شناخته و روی ان هم خط باطل کشیده.

و در پایان اینکه ازدیدگاه چه کسی به عنوان آلترناتیو آن هم آلترناتیو معتبر امکان پذیر نگاه می‌شود؟ اگر منظورتان مردم ایران است که کاملآ در اشتباه هستید چون آنگونه که بیان کردم مردم بزرگ ایران سی سال پیش پرونده سیاسی این مقاومت را خوانده و خط قرمز بزرگی هم روی ان به عنوان فوت شده کشیده، اما اگر منظور خودتان هستید این فرق میکند بایستی گفت نوش جانتان بخورید هر وقت هم که سور دادند حتما با عجله و پر شتاب تشریف فرما شوید که عقب نمانید.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1372 و مرگی دلخراش

 

 

ادوارد ترومادیان - 9 ژانویه ۲۰۱۳

لینک به منبع


چندی پیش مقاله ای از خانم بتول سلطانی در سایتی می خواندم که خاطرات زیادی را در ذهنم زنده کرد، خاطرات تلخ و شیرین از دوران اسارت در اردوگاه اشرف.

در مورد قتل معصومه غیبی پور، این مطلب مرا به یاد دورانی برد که در اردوگاه اشرف در مرکز دوازده و در پشتیبانی مرکز بودم و به کار تعمیرات خودرو مشغول بودم.

معصومه اهل گرگان بود من اورا در سال 1358 در اصفهان در بیمارستان سینا چندین بار دیده بودم، اولین باری که اورا در اردوگاه اشرف دیدم در محور یکم بود، چهره اش برایم خیلی آشنا بود اما از اینکه از او سئوال کنم از طرفی خجالت می کشیدم و از طرفی هم مناسبات بسته و دگم سازمان این اجازه را نمی داد، و خودم هم فکر می کردم ممکن است از سئوال من ناراحت شود، اما بالاخره روزی تصمیم گرفتم و در یک روزی که در حال عبور از کنار تعمیرگاه بود به او نزدیک شدم و با شک و تردید همراه با ترس و خجالت به او گفتم: ببخشید خواهر معصومه یک سئوال دارم، با مهربانی و لبخندی گفت بفرما برادر ادوارد:

پرسیدم، شما اصفهانی هستید؟ گفت نخیر گرگانی هستم:

گفتم، اما فکر کنم من شما را در اصفهان دیده باشم و فکر میکنم در یک بیمارستان.

در سال 1358 من سرباز بودم وبه دلیل تصادفی که با موتوسیکلت کرده بودم وپایم ترک خورده بود به بیمارستان سینا میرفتم،بعد از آن هم به مدت 9سال درعراق اسیر بودم وبرایم کمی مشکل بود که پس از گذشت سالها کسی را که تنها چند بار دیده بودم بخاطر بیاورم، همانگونه که گقتم تنها چهره اش برایم آشنا بود.

پاسخ داد: بله من در بیمارستان سینا در اصفهان کار میکردم شما آنجا بودید؟ گفتم نخیر اما برای پایم مراجعه می کردم.

آن وقتها هنوز اشرف به اردوگاه تبدیل نشده بود و خانواده ها همراه با فرزندانشان در کنار هم بودند وهنوز انقلاب کذائی که اشرف را به اردوگاه تبدیل کرد تحمیل نشده بود، معصومه هم پسری داشت به نام ماکان که هر هفته وقتی به مقر می آمد تا ساعت ها با من بود، پسر بچه بسیار شیرینی بود و خیلی هم وابسته به مادرش.

پس از جدا کردن بچه ها از پدران و مادرانشان و پس از اشغال کویت توسط صدام وبازگشت دوباره به اردوگاه اشرف روزی برای یکی از یکان هائی که در درون اشرف مشغول مانور بود با تانکر بنزی که به من سپرده شده بود آب نوشیدنی برده بودم در بیابان چادری بر پا شده بود که صنفی یکان درآن قرار داشت، معصومه هم مسئول صنفی بود، در حالیکه گوشی یک ضبط کوچک بر گوشهایم بود از خودرو پیاده شدم و مشغول پر کردن منبع آب شدم، ناگهان معصومه را دیدم که از چادر بیرون آمد سریع گوشی را از گوشم برداشتم و سلام کردم با خنده پرسید :چی گوش میدی؟ گفتم هیچ صدای مجاهد باخنده گقت: آره تو گفتی و من هم باورم شد، گفتم نه خواهر شوخی کردم دارم موزیک گوش می کنم.

قبل از اینکه بچه ها را از والدین جدا کنند، وقتی که پسرش را به مقر می آورد چقدر سرحال و خوشحال بود وهمیشه وقتی با فرزندش بود در چشمهایش برق خاصی دیده می شد، اما از روزی که ماکانش را گرفتند تا آخرین روزی که او را دیدم همیشه با چشمانی نم و صورتی شکسته و غمناک بود.

او زنی بود که همیشه روسری اش را عمدآ به عقب می برد تا اعتراض خود را به تشکیلات تحمیلی نشان دهد، او مجاهد نبود واعتقادی هم به آنها نداشت اما برای آزادی مردم خود پا در این مسیر نهاده بود که برایش بسیار گران تمام شد اما هرگز تن به اجبارات تشکیلات فرقه ای رجوی نداد.

یک روز وقتی که از تعمیرگاه برای نوشیدن چای به سالن غذاخوری رفته بودم یکی از بچه ها به نام رضا در سالن بود گفت فلانی شنیدی چی شده؟ گفتم نه، گفت معصومه غیبی را کشته اند، گوئی که برتمام تنم آب یخ ریخته باشند و اول از همه به یاد ماکان افتادم سریع سالن را ترک کردم وبه تعمیرگاه رفتم لباس هایم را عوض کردم ورفتم به آسایشگاه،آنروز از شدت سردرد نتوانستم کارکنم روز بعد در سالن به یکی از چاپلوس های مقر به نام س گفتم فلانی شنیدی که می گویند معصومه را کشتند؟ البته با شناختی که از این فرد داشتم می دانستم که سریع گزارش خواهد کرد و خود را برای پاسخگوئی آماده کرده بودم.

باید یادآوری کنم که در روز حادثه تمام مرکزی که معصومه در آن بود برای مانور نظامی به اطراف اشرف رفته بودند و کسی به غیر از چند نفر در مقر نبود، از آنجائی که من در پشتیبانی بودم این را میدانستم چرا که بایستی برای بردن آب یا سوخت آماده میشدم.

حدود 2 ساعت بعد فرمانده پشتیبانی که شیوا صادق بود مرا به اتاقش صدا کرد، بسیار عصبی بود نشستم و با حالتی بسیار عصبی پرسید: به فلانی چی گفتی و چه کسی به تو گفته که معصومه را کشتند؟

گفتم خواهر خیلی ها این را میگویند من هم شنیدم و گفتم، گفت بیخود کردی این شایعات را در سازمان پراکنده کردی وحرفهائی در دفاع از رهبری وووو که چند ساعت به طول انجامید، پس از اینکه از اتاق ایشان خارج شدم همش به این فکر می کردم که دوباره گیر خواهند داد که گزارش بنویسم اما با کمال تعجب هرگز پیگیر نشدند و همین در من وقوع قتل را تایید می کرد.

از آن پس هرگاه که به مزار مروارید می رفتم اولین مزار مزار معصومه بود که می رفتم وبه عکسش خیره می شدم عکس عجیبی بود هر چه بیشتر نگاه می کردم در چشمانش معصومیت بیشتری می دیدم.
 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خانم کلینتون نسنجیده عمل کرد

 

 

ادوارد ترومادو ــ کلن ــ شنبه 29 سپتامبر 2012

لینک به منبع

 

وزارت خارجه امریکا به دستور خانم هیلاری کلینتن وزیر خارجه قرار است در اول ماه اکتبر سازمان مجاهدین را از لیست سیاه تروریستی خود خارج کند، این حرکت نسنجیده از سوی وزیر خارجه کشوری مثل امریکا بسیار بعید و عجیب است.

امریکا و وزارت خارجه اش نیک می دانند که طی دو سه سال اخیر این فرقه چه پول های کلانی که به کارگزران امریکائی بابت لابی گری پرداخت کرده که این خود نقض قوانین امریکا است، امروز رادیو فردا به نقل از روزنامه نیویورک تایمز مقاله ای را در همین رابطه با عنوان (پرداخت های کلان مجاهدین خلق به تعدادی از سياستمداران سرشناس آمريکا ) بچاپ رسانده که جهت اطلاع گوشه ای ازآنرا در زیر می خوانید.

اکثر حاميان آمريکايی سازمان مجاهدين خلق در قبالسخنرانی در اجتماعات هواداران اين گروه مبالغی قريب به پانزده هزار تا سیهزار دلار دريافت کرده اند. تمام هزينه های مسافرت آنها به شهرهای اروپايی واز جمله پاريس و مخارج اقامت اين افراد برای شرکت در اجتماعات مجاهدينپرداخت شده است.
به عنوان مثال، «ادوارد جی. لندل» فرماندار سابق پنسيلوانيا چند ماه پيشگفت که تاکنون رقمی بين صد و پنجاه تا صد و شصت هزار دلار از اين گروهدريافت کرده است.نیویورک تایمز

این تنها یک نمونه از باج دهی های این فرقه است که درز کرده و به روزنامه ها کشیده شده، البته در پشت پرده موارد بیشتری صد در صد بوده که کسی اطلاعی ندارد.

مورد دیگر رودرروئی امریکا و ایران بر سر موضوع هسته ای می تواند یکی از عوامل این تصمیم نسنجیده باشد، با این فرض که با خارج کردن مجاهدین از لیست تروریستی شاید رژیم موضع خود در برنامه هسته ای تغییر دهد که البته این یک خیال خام است زیرا حکومتی که با تمام فشارهای بین المللی از مواضع خود عقب نشینی نکرده خروج فرقه از لیست هیچ تاثیری در آن نخواهد داشت.

البته خروج این فرقه از لیست سیاه وزارت خارجه دردی رااز آنها درمان نخواهد کرد و هیچ چیزی را در دنیای سیاسی ایران عوض نخواهد کرد، زیرا دولت امریکا نمی تواند برای آینده سیاسی ایران تایین تکلیف کند، و تغییر هر موردی در ایران تنها توسط مردم ایران آنهم در درون امکان پذیرمی باشد، مجاهدین در برابر مردم ایران امتحان خود را پس داده و نمره صفر دریافت نموده اند، این فرقه از نظر مردم ایران مردودگشته.

عمل نسنجیده خانم کلینتن تنها دست این فرقه در حمله به منتقدین این سارمان و اعضای جدا شده وخانواده هایشان در اروپا و امریکا را باز می کند که اینجانب به عنوان یک جدا شده و منتقد این سازمان پیشا پیش اعلام می دارم در صورتی که هرگونه مزاحمتی از سوی این فرقه برای خانواده من ایجاد شود هم سازمان مجاهدین وهم وزارت خارجه امریکا که عامل تحریک این عناصر می باشد بایستی در برابر قوانین پاسخگو باشند.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سه خبر اساسی هفته

 


ادوارد ترمادو ــ آلمان، کلن ــ جمعه 21 سپتامبر 2012

سه خبر اساسی هفته

در این هفته شاهد سه اتفاق اساسی در رابطه با سازمان مجاهدین بودیم که هر کدام به نوبه خود خوشحال کننده بودند.

ابتدا خبر تعطیلی اردوگاه بهره کشی اشرف بود، همان اردوگاهی که در آن سالیان سال از کسانی که پاکبازانه با هدف آزادی پا در آن نهاده بودند توسط عده ای قدرت طلب و فرد پرست تا نهایت استثمار شدند، دارو ندار خود را که همانا عمر و جوانی می باشد به پای کسی به هدر دادند که برای رسیدن به قدرت و حکومت حاضر بود تمامی افراد خود را از دم تیغ بگذراند وبرای رسیدن به هدف کذائی اش هم گوشهایش کر بودوهم چشمهایش کور.

گوشهایش کر بود چون هنگامی که می خواست به عراق در حال جنگ با ایران برود خیلی از سیاسیون به او گوشزد کردند که این کار خودکشی سیاسی است، اما داغ قدرت بواقع گوشهایش را از بن کر کرده بود.

و چشمهایش کور بود وقتی که درعملیات فروغش پر پر شدن افراد را دید و در پی آن اعتراضات درونی را، اما باز حرص وآز قدرت او را رها نکرد و چشمانش بینا نشد.

بازماندگان او هم پس از سرنگون شدن ارباب بزرگشان تلاش کردند تا خود را در همان اردوگاه بهره کشی تثبیت کنند با این خیال که ممکن است بین ایران و عراق مشکلی پدید آید و بتوانند به خدمت ارباب دیگری درآیند، این بار اما تمامی افراد جداشده گفتیم و نوشتیم و فریاد زدیم که ماندن درعراق بازی با آتش است اما باز اینها هم گوشهایشان کر بود و پس از چند مورد در گیری و کشته و زخمی دادن افراد سطح پائین در سازمان معلوم شد چشمهایشان هم کور است.

امروز پس از این همه ضربه خوردن واین همه بالا پائین پریدن بی مورد بالاخره اردوگاه مزبور را از چنگ تان گرفتند و ازخانه پدری بیرونتان کردند، بایستی منتظر از هم پاشیدگی سازمانتان باشید دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد.

خبردوم، رهائی حسن شرقی دوست عزیز و قدیمی که از دوران اسارت در اردوگاه جنگی اسیران با هم بودیم، می باشد. از همین جاهم به او سلام ودرود می فرستم و آزادی و رهائی از زندان بزرگ تشکیلاتی را به او تبریک می گویم و آرزو می کنم که هر چه زودتر بتواند زندگی تازه ای را شروع کند، اگر چه کمی دیر اما زندگی در آزادی می تواند التیام بخش زخمهای کهنه باشد.

و سومین خبر، حضور یافتن محمود رستمیان در اروپا که ایشان هم از دوستان بسیار نزدیک اینجانب می باشد که هر دو اسیر جنگی بوده ایم. به محمود عزیز هم تبریک می گویم و امیدوارم که در فضای آزاد بتواند آنچه را که بایست برای جوانان ایرانی فاش کند تا مبادا دیگرانی همچون ما پا به مسیری بگذارند که برگشت از آن دیر باشد برای تو محمود عزیز هم آرزوی خوشبختی دارم.
 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد