_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

طنز روزگار، مریم قجر عضدانلو کتاب حقوق زن بنویسد

 

 

مریم سنجابی، ایران اینترلینک، چهارم می ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

شنیدم که مریم قجر عضدانلو کتابی در باره حقوق زنان وبه زبان فرانسوی نوشته است!!!

من این کتاب را ندیده و نخوانده ام ولی در تعجم از این همه وقاحت و پررویی!

و به همین دلیل می خواستم خطاب به مریم قجر عضدانلو بگویم:

راستی آیا در کتابت نامی از مهری موسوی ، مینو فتحعلی ، نسرین احمدی ، فائزه اکبریان ، آلان محمدی ، معصومه غیبی پور، پروین سریر،زهرا فیض بخش، …….. و بسیاری از زنان و مردان معترض … برده اید آنها که فقط به جرم اینکه از تشکیلات مخوف و فرقه نکبت بارتان میخواستند خارج شوند مظلومانه کشتید….

اگر آنها را کشتید و و سربه نیست کردید. من و زهرا میرباقری و نسرین ابراهیمی و مرضیه قرصی و بتول سلطانی و فرح و فروزان ….. نمُردیم وشاهدین زنده جنایات و خیانت های تو هستیم.

به قول خانم سلطانی کاش در کتابت می نوشتی چه برسر مهری موسوی آوردی و چگونه خودت او را از زیر مشت و لگدهای شوهرت بیرون کشیدی که مبادا از خشم او را همانجا بکشد…

اگر یادتان رفته کمی برایتان یادآوری خواهم کرد… حقوق زنان اشرفی که تحت مسئولیت تو هستند و حداقل در آن حیطه تو رئیس هستی.

یادت هست که پیام می دادی صورت های خونین شما را دوست دارم ، یادت هست که همیشه میگفتی صورت ها و دست های آفتاب سوخته شما را دوست دارم… یادت هست می گفتی همه شما زنان باجگیر و طلبکار و تنبل و مادینه و کدو تنبل هستید…

چگونه از حقوق زنان نوشتی و اما از حقوق زنان اشرف که براحتی می توانی در آن دخل و تصرف داشته باشی ننوشتی و آنها را به عنوان حقوق طراز اول خود ساخته ات به جهانیان ارائه ندادی …

حقوق زنان اشرف – ورود به تشکیلات سازمان آزاد و خروج ممنوع و هر کس هم بخواهد خارج شود بایستی یک قرص سیانور میل نموده و جسدش خارج شود . ازدواج و شوهر و بچه ممنوع – عاطفه به خانواده ممنوع و همه فدایی و درخدمت رجوی باشند. علاقه بین زن و مرد ممنوع – عاطفه ممنوع – دلسوزی ممنوع – موسیقی و لباس رنگی و …. ممنوع – فکر کردن ممنوع – دوست با همکار شدن ممنوع – انتخاب شغل ممنوع …. و بقول خودت همه بایستی چون پازلی در دستان تو باشند که هر طور اراده کنی آنها را سازماندهی کنی …

سخن از قوانین فرقه مخوف تو بسیار و فرصت کم و شرم بر تو باد در حالیکه هزار زن را در کمپ لیبرتی به اسارت گرفته اید و آنها را از کوچکترین و کمترین حقوق اولیه انسانی محروم می کنید بازهم با وقاحت تمام سخن از حقوق زنان می گویید.

در مقاله قبلی نوشته بودم که …

“یادت هست که «فائزه اکبریان» ۲۹ ساله مدت ها و مدت ها اشک می ریخت و زار می زد و آنقدر فهیمه اروانی او را در تنگنا گذاشت که دخترک معصوم از دست تو و تشکیلات تو و انقلاب تو خودکشی و خودش را راحت کرد؟

آیا به یاد داری مهوش سپهری آنقدر بر سر «نسرین احمدی» بیچاره فریاد زد و او را داغان کرد که او نیز خودش را کشت؟

آیا بیاد داری که «خدّام گل محمدی» بیچاره که بیمار و مجروح شدید بود آنقدر روزها و شب ها التماس می کرد که: «من نمی خواهم دیگر در این سازمان بمانم بیمار هستم و بگذارید بروم»… و مستمر به دستور تو برای وی در سالن غذاخوری مقر قرارگاه هفتم نشست های مستمر گذاشته و شب تا صبح برسرش داد می زدند که: «تو مزدوری!!!!!!!!!!! و…»، تا اینکه خودش را در هنگام تنظیف سلاح با بنزین به آتش کشید و به زندگی غمناکش پایان داد و بعد هم مشخص نشد او را کجا دفن کردید؟

آیا بیاد داری که چگونه و بدون اینکه قبل اطلاع بدهی زنان بیچاره را در مقابل عمل انجام شده قرار داده و به ناگهان ابلاغ می کردید: «شما شورای رهبری هستید»، و مهوش سپهری نشست می گذاشت و می گفت: «دیگر نمی توانید از سازمان بیرون بروید و هرکس بگوید من نیستم، سرش را کنار باغچه می گذاریم و می بریم» و به زنان شورای رهبری برای خودکشی قرص سیانور می دادید؟

آیا به یاد داری در حالیکه ما در اشرف دو دست لباس درست و حسابی هم نداشتیم و ماهانه فقط ۷۰۰۰ هزار دینار عراقی (معادل ۳ دلار) برای کل وسایل و پوشاک و مواد بهداشتی و کفش و… به ما پرداخت می کردی، خودت در چه رفاهی غرق بودی و شاید شمارش لباس ها و کفشهایت از هزار بالا می زد؟ (و مبادا که هرگز یک دست لباست را دوبار بپوشی؟)

آیا به یاد داری سه سال تمام در «مقر پارسیان» برای تو و مسعود!!!! قصری رویایی ساختیم با استخرهای بزرگ و سرپوشیده و باغهایی پر درخت و پاسیوهایی زیبا و شیک و وسایلی که همه مارک سلطنتی داشت و ساختمان هایی رویایی…؟

آیا همان زمان به یادت هست که نزدیک همان قصر رویایی تو (در قرارگاه باقرزاده) هزاران تن از نیروهای بدبخت تو برای ماه ها در خاک و خل و در سوله هایی که کف آن با خاک بیابان مفروش بود زندگی می کردند و شب ها بر روی موکت های زبر و در کیسه خواب های نظامی استراحت می نمودند و برای هر صد نفر آنها تنها چهار الی پنج توالت و حمام صحرایی وجود داشت و تو در تختخواب پر قوی و ناز بالش می آرمیدی؟

آیا یادت هست در حالیکه زنان و مردان از صبح تا نیمه های شب در اشرف جان می کندند و کار می کردند، تو هر هفته پیام می دادی که: «شما کار نمی کنید… شما مفت خور هستید… شما انقلاب نکرده اید… شما دوجایه خور هستید… شما عجوزه و بی ناموس و طلبکار و باج گیر… هستید»، و همان زمان خود تو رنگ آفتاب و مهتاب را نمی دیدی؟

آیا یادت هست چگونه «مهری موسوی» و «مینو فتحعلی» مظلوم را به محاکمه و بازار شام کشیدید و رجوی چگونه خودش مهری را در زیر پاهایش لگد مال نمود!!!… و تازه تو به نجاتش رفتی؟

به یادت هست برای همان برادران برنامه ریزی می کردید که از چهار و نیم صبح تا ۱۱ شب یک نفس کار کنند، ولی تو و مسعود و فرماندهان عالیرتبه فقط به آنان فحش می دادید و با هزار بیماری حتی اجازه استراحت به آنها نمی دادید و به دستور شما آنها را در حالیکه حتا در تب می سوختند با سیلی از بستر بلند می کردند که نمونه های آن کم نیست و به صراحت می گفتید اگر به خاطر مریضی توی نشست عملیات جاری بمیرید هیچ باکی نیست و باز هم باید به نشست بیایید در نشست بمیرید؟

آیا به یاد داری «پرویز احمدی» و «قربانعلی ترابی و…. در حالیکه شدیداً توسط «نریمان و مختار و نادر و…» کتک خورده و زیر مشت و لگد له شده بودند…، در دستان عباس صادقی و علی قشقاوی جان باختند!؟

آیا به یاد داری چگونه روزها و روزها «فاطمه خردمند» و سعیده شاهرخی و شهین حائری و فریبا خداپرستی و محبوبه جمشیدی و… ماموران شکنجه تو … مرا و معصومه ترابی و مریم ترابی مرضیه فریبا میترا …. را در زیر ضربات مشت و لگد و ضربه های پوتین می گرفتند ….و صورت هایمان را خونین می کردند…”

و حال که همه چیز را تمام کردی کتاب حقوق بشر می نویسی ، شرم بر تو و رسم و آیین هر فرقه و حقوقی که تو پرچمدار آن باشی .

دیر نخواهد بود روزی که ماهیت اصلی تو و دین و آیین ات برهمه دنیا و همه آزاد اندیشان نمایان خواهد شد.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بی هویت کردن افراد در سازمان فرقه ای,مقاله‌ای به قلم خانم مریم سنجابی، عضو سابق شورای رهبری مجاهدین خلق(فرقه رجوی)

 

 

کانون صلح و آزادی دنا ، وین، اول ماه می ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

نکته:این مطلب با هماهنگی‌ خانم سنجابی در کانون صلح و آزادی دنا انتشار می‌یابد.هدف از انتشار این مطلب واکاوی ریشه‌های شکل‌گیری شکنجه در فرقه رجوی می‌باشد

بی هویت کردن افراد در سازمان فرقه ای

یکی از اموزش های پایه ای که از بدو ورود هر فرد به سازمان داده میشد این بود که تو آلوده به زنگار های جامعه بیرون هستی و از این بابت بایستی خودت را پاک کنی

در درجه اول و بالاتر از هر چیری به افراد در ظاهر تحت عنوان صداقت ودرباطن تفتیش عقاید این آموزش داده میشد که هر چه درونت می گذرد و هر کاری اعم از گناه و …. بایستی اعتراف کرده و بگویی و مکتوب از فرد میخواستند که بنویسد و البته توصیه میکردند که احسن این است که همه مطالب را در جمع بگویی و به همین مناسبت جلساتی گاه تا ۱۰۰نفر تشکیل میشد و از فرد میخواستند که تمام خطا و گناهان خود را در گذشته بیان کنند

ناگفته نماند که اعترافات افراد نیز هیچگاه درامان نمانده و در سلسله مراتب تشکیلات منتشر شده و هیچ حریم و حرمتی برای کسی قائل نبودند

حال این موضوع نیز را بر روی یک اصل فرقه ای سازمانی نیز بنا میکردند که در سالهای ۷۰ شمسی به بعد وپس ار بحث انقلاب ایدئولوژیک در درون سازمان آموزش داده شده بود و محتوای ان این بود

وقتی کسی رهبری عقیدتی انتخاب میکند ا زخودش دیگر هیچ هویتی نبایستی داشته باشد

چه مرد و چه زن با هر سابقه و با هر توانمندی و در هر سطح هوش و سواد و تحصیلات و خانواده و….. دیگر هیچ هویتی از خود ندارند و همه چیزشان متعلق به رهبری است که انتخاب کرده

می گفتند خوبی های شما دیگر مال خودتان نیست – نکات مثبت و توانمندی هایتان دیگر مال خودتان نیست و به شما ربطی ندارد ایضا بدی هایی هم که داشتید و قتی بیان کردید دیگر مال خودتان نیست

یعنی افراد هیچ هویت و هیچ شخصیتی از خود نباید داشته باشد وبه این ترتیب رجوی با ایجاد فاصله بین خودش و اعضا شخصیتی خداگونه از خودش میخواست ترسیم کند که به راحتی به همه مقاصد دیکتاتوری وخودخواهانه اش برسد

یادم است در ان دوران تعدادی از افراد با تحصیلات بالا در کشورهای خارجی بودند که ادامه تحصیل و زندگی خودر را رها کرده و به سارمان پیوسته و از صبح تا شب برای کارهای محول شده در کشورهای خارجی تلاش میکردند وخیلی از کارها را به یمن سابقه تحصیلاتی و توانمندی ها ی خود و امکانات حرفه ای خودشان پیش میبردند و این بحث اولین بار در حضور انها انجام شد و در عین اینکه شخصیت همه این افراد را درجمع چند صدنفره خرد میکردند به انها گفته میشد که فکر نکنند هنری کرده اند که اگر فکر کنند انها نماینده سازمان در این کشورها هستند و کاری را خودشان پیش میبرند سخت در اشتباهند و از مسئولیت ساقط هستند بلکه همه این کارها را مسعود رجوی دارد انجام میدهد و انها ابزاری بیش نیستند

و سپس این بحث را عمومی کرده و مریم رجوی شخصا آموزش میداد که هیچکس هیچ هویتی از خود ندارد ونباید چیزی برای خودش داشته باشد

بعدها این بحث مفصل تر شده و هر روز ابعاد تازه تر و در واقع مستبدانه تری از ان نمود پیدا میکرد

در بحث های بعدی گفته میشد

هر فرد در سازمان طبق کسر انقلاب که صورت ان خون و مخرج ان نفس است – خون و نفسش متعلق به رهبری سازمان است خون همه افراد متعلق به مسعود رجوی است و نفس انان متعلق به مریم رجوی است یعنی هر لحظه و هر زمان انها تصمیم بگیرند بایستی جانشان را فدا کنند و هم چنین افراد هیچ اندیشه و فکری از خود ندارند و حتی نفس کشیدن انها متعلق به مریم رجوی است

بر پایه این معیار ازآن پس تشکیلات اجازه داشت هرکاری که میخواهد با افراد انجام بدهد بعنوان نمونه

تقریبا هر وقت مسئولین دلشان میخواست افراد را از شغلی که داشتند جابجا میکردند هر وقت تصمیم میگرفتند هر فردی را میخواستند از محلی به محل دیگر جابجا میکردند از عراق به کشورهای اروپایی یا از دل اروپا و امریکا به عراق – از اشرف به بغداد و یا غیره – ازقسمت نظامی سازمان به سیاسی و یا بالعکس … و هیچ کس هم حق هیچ اعتراضی که نداشت هیچ حتی سوال و توضیح هم به وی نمیدادند و سوال کردن جرمی بزرگ بود

هروقت تصمیم میگرفتند فردی را از کار برکنار میکردند – هر وقت میخواستند امکانات کاری یک فرد را از وی گرفته و یا اضافه میکردند – برای هر کسی تصمیم میگرفتند که به کدام کلاس اموزشی برود یا نرود – در چه سطح تشکیلاتی باشد – چه افرادی تحت مسئولیت اش باشند و چه افرادی مسئولش و همه بدون چون و چرا بایستی اطاعت میکردند اینها البته جز امور ساده و پیش افتاده ای در سازمان شده بود که در طی سالیان افراد با ان خو گرفته و تقریبا به ان تن میدادند ولی انچه که روز به روز وحشتناک تر میشد درخواست و در واقع اجبارات تشکیلات بود که پایانی بر ان نبود

تقریبا پس از همان سال های ۷۰تا ۷۴ که بحث های به اصطلاع انقلاب ایدئولوژیک در سازمان شد سیل تناقضات و ناباوری های افرادنیز شروع شده و از آن پس علاوه بر اینکه سازمان با افت جذب نیرو مواجه شد در درون نیز افراد خیلی بصورت جدی اعتقادی به این بحث انقلاب درونی نداشتند و و مستمرا برسرآ ن با صطلاح سازمانی تناقض و باصطلاح رایج حرف داشنند بطوریکه دیگر یکی از کارهای جدی سازمان و مسئولین آن برگزاری نشست هایی بصورت فشرده بود که برای تثبیت این ایدئولوژی تلاش میکردند

بطور خلاصه بخواهم شرح دهم شاید صدها هزار ساعت وقت مسئولین و کادرها در نشست های شبانه روزی می گذشت و حال دیگر شرکت در این نشست ها نیز یکی از پایه های این سازمان شده و کسی را از آن گریزی نبود

ساعت ها و ساعت وقت صرف این می شد که کاری کنند افراد به انچه سازمان اسمش را انقلاب گذاشته بود ایمان بیاورند و بگویند این کار سازمان حق بوده – در سازمان نباید خانواده باشد – نباید کسی فرزندی داشته باشد – همه باید فقط رهبری را دوست داشته و همه چیر همه رهبری باید باشد – کسی از خودش نباید هویتی داشته باشد و به این ترتیب هر روز فاصله افراد را با رجوی بیشتر و بیشتر میکردند

در طی این سالیان اخیر مسعود رجوی به صراحت به همه افراد میگفت در بحث هایی که من میکنم شما درکتان ماکزیمم ۵/۲ درصد است و این اصطلاحی عام در بین نفرات شده بود که هر بار صحبت میکردند میگفتند که ما بیش از ۵/۲ درصد فهم نمیکنیم و هر روز که میگذشت خودرا بیشتر به عرش برده ونفرات به زمین هل میداد

کسی را حق سوال و اعتراضی نبود – حتی در تشکیلات شورای رهبری وضع از این بدتر بود و زنان نیز حق هیچ اظهار نظری نیز نداشته و در ان نشست ها با صراحت بیشتری به اعضای شورا توهین میشد

بعنوان نمونه یکبار در یکی از نشستها در سالنی که اطراف ان درخت هایی کاشته شده بود – رجوی خطاب به بیرون سالن گفت من به جای شما با درخت ها صحبت میکنم و زیاد فرقی نمیکند که خطابم به شما یا انها باشد – همچینین در جلسات دیگر بارها و بارها تکرار میکرد که شما مغز های گنجشکی دارید (یعنی قادر به درک حرف های من نیستید ) و خیلی وقت ها هنگامی یکسری نفرات صحبت میکردند علیرغم اینکه حتی اگر پاسخ سوالی را هم درست میدادند میگفت نمره شما صفر ۴گوش است و هیچ نفهمیده ایدو گاه خطاب به مریم رجوی میگفت این زن ها چه میگویند و چرا مرا به این نشست اورده ای و وقت خودرا در بحث با زنان تلف شده می دید

از اینها که بگذرم – همچنین در سال های اخیر که خانواده ها به جلوی درب اشرف امدند کم کم حکم قتل همه انها نیز توسط مسعود رجوی حتی در نشست های عمومی ابلاغ شده و ریاکارانه با یاد کردن از حضرت علی میگفت حق انان این است که همه کشته و در چاه ریخته شوند

و خطاب به نفراتی که خانواده هایشان به درب اشرف امده بودند میگفت هیچکس هیچ خانواده ای ندارد و همه این خانواده ها متعلق به من هستند خوب یا بد شما هیچکدام هیچ خانواده ای ندارید و نباید به فکر انها باشید و نه تنها اجازه دیدار که نداشتند بلکه تصمیم گیر مطلق تشکیلات و سازمان بود ازکشاندن نفرات به موضعگیری های تلویزیونی و تا تظاهرات در مقابل خانواده ها ایستادن و قطع ارتباط خانواده ها با فرزندان

راستی مگر خانواده ها چه درخواستی جز دیدار ی حتی چندساعته با عزیزانشان را داشته ولی تشکیلات از همین نیز وحشت داشت

در راستای همین بی هویت کردن افراد دیگر هیچ کار و هیچ برنامه ای در اختیار کسی نبود و افراد مهره ای بیش در دستان تشکیلات نبودند که اینها فقط شرح نمونه های مختصری بود

و انچه که مشخص است چنین تشکیلات مخوفی هیچگاه راه به جلو نخواهد داشت و تاریخ در آینده نشان خواهد داد که هیچگاه نمیتوان با دروغ و نیرنگ یک ایدئولوژی را تبلیغ کرد و انسان های بیگناه را برای مدت های طولانی فریب داد و اون روز دور نیست و طلایه های روشن ان از هم اکنون هویدا ست.

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد