_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

مرضیه قرصی ( عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق ) : سران مجاهدین ، تضاد در شعار و عمل ـ بخش دوم

 

 

نیم نگاه، نهم می ۲۰۱۳

لینک به منبع

لینک به قسمت اول

 

دست نوشته های خانم مرضیه قرصی

سران مجاهدین ، تضاد در شعار و عمل ـ بخش دوم

حرف های فهمیه اروانی را باور نکردم به او گفتم اجازه خروج از اشرف را به من بدهید دیگر نمی خواهم عضو سازمان باشم باید به ایران برگردم خشم در چشمهای فهیمه موج می زد. برگه کاغذی آورد و گفت : بیا و ببین من تو این برگه می نویسم و تاریخ می زنم که تو یک ماه دیگر آزادی از اینجا بروی. فهمیه می خواست حرف او را باور کنم هر لحظه رنگ عوض می کرد گاه از طریق عاطفی وارد می شد ناگهان ادامه داد: مرضیه بیا تو اطاق خوابم هر کدام از این پیراهن ها را که می خواهی بردار اینها را دوستانم از اروپا و امریکا برایم فرستاده اند. اصرار داشت تا کادویی از او بگیرم .

در اون لحظات حالت عجیبی داشتم شگرد فهیمه و مسئولین سازمان را حفظ بودم واقعا خسته شده بودم دیگر نمی خواستم فریب سازمان را بخورم از فریبکاری هایشان بیزار بودم به فهمیه گفتم دو سال است که رنج می کشم بیتاب فرزندم سعید هستم اصرار دارم از اشرف خارج شوم شما حالا به من کادو می دهید؟ من که از شما لباس نمی خواهم من کمبودی ندارم من فقط پسرم را می خواهم که ببینم ، می خواهم به ایران بروم .

فهیمه خیلی روباه صفت بود بالاخره با حیل و ترفند خاصی موفق شد از تصمیمی که گرفته بودم منصرفم کند و رده فرماندهی در پذیرش را به من داد. او بچه های پذیرش و مرا به محل کارش دعوت کرد برایمان کادو داد سپس مرا به بچه های پذیرش معرفی کرد کلی تعریف و تمجید از من کرد و گفت: مرضیه بین شما بهترین است و تعاریف آنچنانی از من کرد تا اینکه فردای آن روز یکی از بچه های پذیرش از من پرسید شما فامیل خواهر فهیمه هستید یا قبلا در کنار فهیمه کار می کردید؟

 

خانم مرضیه قرصی و فرزندش سعید

 

بعد از چند ماه دوباره محبت سعید در درونم لانه کرد همه ذهنم را به خود مشغول کرده بود دیگر تاب دوری سعید را نداشتم باز به نقطه اول برگشتم باید از اشرف خارج شوم درخواست خروج دادم. نشست انتخاب مسئول اول سازمان شروع شده بود. هم رده های مرا برای نشست لایه و بالاتر از لایه بردند.

مثل همه بچه ها لباس هایم را پوشیده و درماشین ” ون ” نشستم. ناهید ستارالعیوب فرمانده FG ما ، تو گوشم گفت : تو باید پیاده شوی. با تو کار دارم دنبال من بیا.

وقتی پیاده شدم و کنار او به طرف ستاد رفتیم به من گفت : تو نباید به نشست بروی. دلیلش را از وی نپرسیدم چون برایم مهم نبود. به آسایشگاه رفتم و در تختم دراز کشیده و خوابیدم. بعد از نیم ساعت ژاله F مقرمان به آسایشگاه آمد بیدارم کرد و گفت : تو چرا به نشست نرفتی؟ انگار فهمیده بود دوباره می خواهم بهانه بگیرم و باز برنامه خروج از اشرف را پیاده کنم ژاله اصرار کرد سوار ماشینش شوم و با او به نشست بروم . به ژاله گفتم من که مسخره شما نیستم از دستورش سرپیچی کردم اما او ول کن نبود تا اینکه مجبورم کرد و به زور به نشست برد. در نشست با هیچکس حرف نزدم خدا خدا می کردم زودتر به آسایشگاه برگردم. پس از بازگشت به آسایشگاه با کسی حرف نزدم تحت مسئولینم را هم ول کرده بودم کاری به کارشان نداشتم به آنها گفتم دیگر اشرف نمی مانم هر چه زودتر از اینجا خواهم رفت دلم برای پسرم سعید خیلی تنگ شده است. ناهید ستارالعیوب ول کن نبود سعی داشت آرامم کند با خودش مرا همه جا می برد که پیش بچه ها نمانم و بچه ها خیلی متوجه شرایط روحی ام نشوند. ناهید بعضاً مرا به نسرین مسیح وصل می کرد نسرین در FG دیگر بود و خودش هم FG بود. این طرحی بود که این دو پیاده کردند و موفق شدند از تصمیمی که گرفته بودم منصرفم کنند.

چند ماه گذشت دوباره ذهنم درگیر شد خیال پسر نازنینم به سراغم آمد باید از اشرف بروم. در آن روزها به نسرین مسیح وصل شده بودم و تحت مسئول داشتم بیکباره آنها را ول کردم به طور مستمر به زهرا که F مقر بود گزارش خروج نوشتم و اینکه چرا مشکل مرا دنبال نمی کنید چرا به خواسته ام رسیدگی نمی کنید؟ چرا اجازه خروج از اشرف و بازگشت به ایران را نمی دهید؟

خانم مرضیه قرصی عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق

خانم مرضیه قرصی در میزگرد بررسی موارد نقض حقوق بشر از سرکوب تمایلات مادرانه در مناسبات مجاهدین می گوید ـ ارومیه

 

می خواستم با زهرا صحبت کنم شرایط ملاقات با زهرا را فراهم کردند . زهرا ابتدا با خوشرویی با من برخورد کرد وقتی متوجه شد در تصمیم برای خروج از اشرف جدی هستم سخت عصبانی و خشمگین شد به اصطلاح به رویم تیغ کشید و به من گفت: چرا نیروهایت را ول کردی؟ به زهرا گفتم باید از اشرف بروم. زهرا می خواست مرا تطمیع کند. گفت رده تشکیلاتی ات را میبریم بالا. ( FA ) خواهی شد. قبول نکردم به زهرا گفتم این رده شایسته کسانی است که می خواهند در اشرف بمانند من که رده نمی خواهم من فقط می خواهم از اشرف خارج شوم و پیش پسرم بروم . او خیلی تلاش کرد تا منصرفم کند اما من فهمیده بودم از این به بعد چکار کنم به حد کافی تجربه داشتم سومین بار بود که قصد داشتم از اشرف خارج شوم .

زهرا طی چند جلسه نشست تلاش کرد به اصطلاح خاموشم کند. دو روز بعد به نسرین گفتم چرا زهرا تمام نمی کند چرا تعیین تکلیفم نمی کند؟ در آخرین نشست ، نسرین گفت: زهرا احضارت کرده. انگار این آخرین جلسه ای بود که با زهرا داشتم. ته دلم خوشحال بودم. وقتی به دفترش رفتم ادای آدمهای مهربان را در آورد دو سه بار گفت: الان چایی برایت می آورند و سه بار تکرار کرد اما او دروغ می گفت . به زهرا گفتم چایی نمی خورم چه تصمیمی گرفتید؟ مشخص بود زهرا خیلی ناراحت و عصبانی است بچه ها در اشرف از زهرا بیزار بودند چون وی زنی بداخلاق و بد دهن بود.

او که سعی داشت خودش را کنترل کند ، گفت با بتول رجایی هماهنگ کردم وسایلت را برداری سوار ماشین شوی و از اینجا بروی. اما یکدفعه بلند شد و رفتار عجیبی کرد مثل دیوانه ها در اتاق این طرف و آن طرف رفت ، ترانه خواند و خندید … از فرط ناراحتی چنین رفتاری کرد. من چیزی نگفتم و بی خداحافظی و حرفی از اتاقش خارج شدم

 

ادامه دارد …

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

میزگرد بررسی موارد نقض حقوق بشر درمناسبات درونی فرقه مجاهدین ـ قسمت هفدهم

 

 

نیم نگاه، چهارم می ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

تاثیرات مخرب و ویرانگر نشست عملیات جاری ، خودکشی اعضای مجاهدین خلق

نقض مداوم حقوق بشر در تشکیلات مخوف مجاهدین خلق ادامه دارد

آرش رضایی : یعقوب کر ، جزء افراد تشکیلاتی با سابقه بود و همانطور که شما قادر جان شاهد بودی صرفا به خاطر درخواست خروج او از قرارگاه اشرف و مناسبات مجاهدین ، تحت فشار مسئولین قرارگاه اشرف اقدام به خودکشی کرد ، سردمداران مجاهدین که فریبکارانه و به دروغ شعار دفاع از حقوق بشر و مبارزه برای حق آزادی انتخاب انسانها در مواجه شدن با نمایندگان رسانه های گروهی غرب و یا سیاستمداران اروپایی و امریکایی می دهند بایستی به علل خودکشی افراد در فرقه ی رجوی پاسخ دهند . متاسفانه واقعیت این است رهبران مجاهدین در بسیاری از موارد از جمله در رابطه با یعقوب از شیوه های فاشیستی و شکنجه های روانی و فیزیکی سیستماتیک استفاده کردند و به جای درک موقعیت و جایگاه انسانی یعقوب و احترام به حق انتخاب او و چگونه زیستن اش ، شرایط و موقعیتی برای یعقوب پدید آوردند تا او را وادار کنند برای رهایی از این همه فشار طاقت فرسا خودکشی کند در حالی که یعقوب سالها برای مجاهدین از سرمایه وجودی خود هزینه کرده بود و فکر کنم رده تشکیلاتی اش MO بود.

منصور تنهایی : یعقوب به لحاظ رده تشکیلاتی ، ام قدیم بود.

قادر رحمانی: ایشان اِم قدیم بود در آن موقع که ما عضو مجاهدین بودیم او سابقه زیادی داشت و اگر خودکشی نمی کرد …

مهران کریم دادی : FA میزد

قادر رحمانی: بله این اواخر FA میشد .

آرش رضایی: خب سعید جان شما لطفا تحلیل خودت را از نشست های موسوم به عملیات جاری که روزانه ترتیب داده می شد و شرکت در آن اجباری بود ، برای ما شرح بده . دوست دارم واکاوی و بررسی همه جانبه ای در این مورد خاص ، تلخ و گزنده داشته باشیم.

سعید باقری دربندی: خواهش می کنم ، شروع نشست های عملیات جاری که بچه ها در موردش توضیح مبسوطی دادند به سال هفتاد و چهار بر می گردد. مسعود در سال هفتاد و چهار شمسی در نشست هایی به نام حوض به همه ی افراد موضوع اجباری بودن نشست های عملیات جاری را طرح کرد. بعد از همه ی افراد تعهد گرفت در عملیات جاری شرکت کنند و گفت کسی نباید به هیچ عنوان بهانه ای برای شرکت نکردن در نشست طرح کند . یعنی شرکت در نشست جزو الزاماتی بود که هر کسی می خواست در مناسبات سازمان بماند باید رعایت می کرد و باید عملیات جاری را می پذیرفت . یعنی از نظر مسعود جمع پذیری را . حالا جمع پذیری و عملیات جاری را اگر بخواهیم خوب معنا کتیم می توان گفت فردیت افراد فدای سازمان می شد. این موضوع فکر میکنم عاملی شد تا همانطور که دوستانم در اینجا گفتند مسئولین سازمان بتوانند به اصطلاح ذهن بچه ها را بخوانند و بر ذهن آنها حتی کنترل شدید داشته باشند . برای مثال مسئولین سازمان می خواستند بر افکار و تمایلات درونی افراد اشراف داشته باشند تا بفهمند افراد در چه سطحی هستند یا مثلا چقدر با خطوط سازمان تقابل دارند و اینکه مواضع سازمان را قبول دارند یا نه؟ از طرف دیگر نشست های عملیات جاری عاملی شد برای تهدید و سرکوب نیروهای مستقر در عراق تا در صورتی که کسی به خط و خطوط رهبری سازمان و یا به مناسبات درونی آن اعتراض داشته باشد در نشست عملیات جاری زیر تیغ برود . یعنی افرادی که در عملیات جاری شرکت داشتند سریع می ریختند سر فرد معترض و منتقد رهبری سازمان تا او را وادار کند که از اعتراض و انتقاد چشم پوشی کند . در واقع نشست عملیات جاری هم عامل سرکوب بود ، هم عامل تهدید افراد و کادرهای سازمان بود . بعضاً من شاهد بودم که حتی در نشست های عملیات جاری کتک کاری هم می کردند یعنی افرادی که به نوعی قصد اعتراض به عملکرد سازمان و رهبری آن را داشتند و یا به مناسبات سازمان انتقاد داشتند ، مورد فحاشی و ضرب و شتم در جمع قرار می گرفتند. فحش های خیلی رکیکی نثار افراد منتقد می شد معذرت می خواهم از کلماتی چون بی شرف و بی ناموس گرفته تا خیلی فحش های شرم آور به منتقدین و معترضین سازمان و رهبری عقیدتی ، میدادند.

آرش رضایی: معمول بود که در چنین نشست هایی حتی به صورت افراد تف هم می انداختند‼

سعید باقری دربندی : بله ، این رفتار معمول و همیشگی بود و از شاهکارهای جناب مسعود رهبر سازمانی بود که ادعا داشت برای حقوق بشر مبارزه می کند! واقعا که شرم آور بود. یادم میاد در یکی از این نشست ها فرماندهان یکی از افراد منتقد را در نشست ، به کنار دیوار هل دادند و همه ی افراد حاضر در نشست را وادار کردند تا به صورت او تف کنند. صحته ی بسیار دردناکی بود.

آرش رضایی: فردی که اشاره کردید از افراد قرارگاه شما بود؟

مهران کریم دادی : آرش جان ، فرد مورد اشاره سعید از هم محفلی های من بود.

سعید باقری دربندی: بعدا ایشان مثل خیلی ها از قرارگاه اشرف خارج شد و به کمپ امریکائیها رفت. البته دو نفر بودند که من یادم است خیلی آنها را آزار دادند فتح الله فتحی و جمال امیری. جمال هم مثل اینکه بعدا به ایران بازگشت. البته تعداد زیادی بودند که به این شکل آنها را اذیت کردند .

آرش رضایی: چنین رفتارهای آزار دهنده در واقع نهایت ستمی بود که بر افراد منتقد و معترض از سوی رهبران بیمارمجاهدین اعمال می شد و در حقیقت اوج فشار ذهنی و روانی بود که به تعبیر قادر می توان متصور شد.

سعید باقری دربندی: بله . چنین رفتارهای زشت و غیرانسانی باعث می شد که افرادی مثل من و تعداد زیادی که در نشست عملیات جاری شرکت داشتیم رفته رفته نسبت به سازمان مسئله دار می شدیم . من در آن مواقع سوژه نبودم ولی نسبت به این رفتارهای زشت دافعه داشتم یعنی به لحاظ روحی آن قدر تحت فشار بودم که حتی در آن شرایط ، واقعیتش نمی خواستم زنده بمانم و چنین شرایط تلخی را ببینم که دوستان مرا این چنین تحقیر کنند . دوست داشتم در آن وضعیت که بچه ها را در آن شرایط تحقیر آمیز قرار می دادند بمبی منفجر بشود و این سقف فرو بریزد ولی این صحنه ها و ماجراهایی که در نشست عملیات جاری اتفاق می افتد را هرگز نبینم. این احساس من در آن وضعیت بود.

آرش رضایی: ببینید سعید به نکته مهمی اشاره کرد ، به تحقیر انسانها در مناسبات مجاهدین . آن هم به بدترین شکل ممکن. یعنی افراد را وادار می کردند به همرزمان و دوستان صمیمی خود صرفا به خاطر اعتراض و یا انتقادی که به مناسبات فاشیستی و عملکرد مسئولین قرارگاه اشرف داشتند ، دشنام دهند و یا به صورتشان در جمع افراد در نشست های عمومی تف کنند. بدترین و تحقیر آمیزترین رفتاری که می توان متصور شد تا فرد معترض و منتقد مناسبات فاشیستی مجاهدین را به نقطه ای برساند که فرد به لحاظ ذهنی و روانی دچار روان پریشی شود و در نهایت خودکشی کند . موضوعی که در این رابطه دوست دارم به آن اشاره کنم اینکه تف کردن و یا دشنام دادن و شکنجه های روانی و فیزیکی افراد در درون تشکیلات مجاهدین و قرارگاه اشرف هیچ توجیهی از منظر تفکردینی و پارادایم فکری انسان مدرن ندارد . ببینید ما همه مسلمان هستیم به کلام الهی باور و ایمان داریم و به اخلاق دینی در رابطه هامون . و می دانیم که رفتارهای غیر اخلاقی در برابر حتی دشمنانمان قابل توجیه از منظر تفکر دینی نیست پس با چه منطقی می توان همفکران و همرزمان خویش را صرفا به خاطر بیان آزادانه افکار و تمایلات درونی مورد هتاکی و فشارهای غیراخلاقی و غیرانسانی قرار داد‼ کاری که مسعود رجوی و سایر رهبران مجاهدین با نیروهای خودشان در قرارگاه اشرف و سایر پایگاههای مجاهدین در عراق می کردند. مثال میزنم وقتی امام موسی کاظم می فرماید : خدا رحمت کند بر کسی که عیب هایم را به من بگوید در واقع به من مسلمان می خواهد الگوی رفتاری بدهد که ما مسلمانان حامل تفکرقرآنی هستیم و جهانبینی توحیدی داریم پس ایمان دینی ما و جهان بینی توحیدی ما و الزامات منظقی آن در دنیای عینیت و رابطه های انسانی ما ایجاب می کند ما مسلمانها به لحاظ اخلاقی ، به لحاظ رفتاری و عملکردهای فردی و اجتماعی حتی با دشمنان خودمان رفتاری انسانی و مبتنی بر اخلاق دینی داشته باشیم و با توجه به این باور و اعتقاد نمیتوان متصور شد با دوستان و همفکران خویش بدترین رفتارهای تحقیر آمیز را داشته باشیم. غیر منطقی و قابل توجیه نیست . در حالی که در درون مناسبات مجاهدین مسعود و دارودسته تروریست آن با نیروها و کادرهای خودشان صرفا به خاطر اینکه در نقطه ای خاص مسئله دار شده بودند و یا متناقض می شدند بدترین و غیر انسانی ترین رفتارها را داشتند . در این موقعیت و حالت تحقیر آمیز ، هر کسی نیز جای سعید قرار داشت متناقض و ناراحت می شد . این طبیعی ست که فرد تشکیلاتی در مواجهه با چنین رفتارهای زشتی که در نشست های عملیات جاری روی میداد دچار تناقض شود چرا که رفتار زشت رهبران مجاهدین و مناسباتی که در درون قرارگاه اشرف پایه ریزی کردند با مبانی دینی و ارزش های دموکراتیک دنیای مدرن همخوانی ندارد ، با کرامت و شان انسانی سازگار نیست . پرسش این است کسی که به هر دلیلی از مجاهدین و رهبری عقیدتی آن بریده و در نقطه تقابل سازمان قرار گرفته چرا باید به صورت او تف کرد؟‼ این رفتاری ست غیر انسانی و مغایرت آشکاری با آموزه های دینی ما مسلمانها دارد .

ادامه دارد…
 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

میزگرد بررسی موارد نقض حقوق بشر درمناسبات درونی فرقه مجاهدین ـ قسمت پانزدهم

تاثیرات مخرب و ویرانگر نشست عملیات جاری ، خودکشی اعضای مجاهدین خلق

 

 

نیم نگاه، نهم مارس 2013
http://www.nimnegah.org/farsi/?p=3656

 

میزگرد بررسی موارد نقض حقوق بشر درمناسبات درونی فرقه مجاهدین ـ قسمت پانزدهم

آرش رضایی: آقای کریمدادی ، در رابطه با خودکشی کریم پدرام ممکن است بیشتر توضیح دهید؟

مهران کریم دادی : پس از کشته شدن کریم پدرام در قرارگاه ، شایع شد او خودکشی کرده است اما مسئولین و فرماندهان قرارگاه اشرف می خواستند اینگونه به نیروها القاء کنند کریم دراثر یک حادثه و اشتباه کشته شده است. اما دوستان کریم می گفتند این اواخر او خیلی مسئله دار شده بود و در بیشتر مواقع معترض به مسئولین مجاهدین بود.


نقض مداوم حقوق بشر در تشکیلات مخوف مجاهدین خلق ادامه دارد

قادر رحمانی: ببخشید آرش جان ، شما که سالهای درازی در متن مناسبات مجاهدین بودی حتم دارم با موارد بیشماری از افراد معترض در درون تشکیلات و سازمان برخورد کردی که شاید بعدها منجر به خودکشی شده است به این خاطر شاید بهتر از ما بدانی رهبران سازمان و مسئولین تشکیلات معمولا عادت داشتند تا خودکشی نفرات که نتیجه فشارمداوم و همیشگی بر افراد بود را انکار و به سایر نیروها و افراد اینطور وانمود می کردند آنها تصادفی کشته شده اند‼. همه ما جداشدگان می دانیم رهبران سازمان خیلی حساسیت داشتند نسبت به اینکه خودکشی افراد در داخل سازمان و یا بیرون از آن درج کند مبادا سازمان زیر سوال برود. در حقیقت هر کدام از نفراتی را که فرماندهان می گفتند با شلیک خود به خودی کشته شده است افرادی بودند که سابقه متناقض شدن با سازمان را داشتند و این موضوعی نیست تا از دید و نگاه کسی پنهان بماند.


میزگرد بررسی موارد نقض حقوق بشر درمناسبات درونی فرقه مجاهدین ـ ارومیه

مهران کریم دادی : بله ، دقیقا قادر به نکته خوبی اشاره کرد. افرادی که در قرارگاهها و پایگاههای سازمان طی این سالها خودکشی کردند افرادی بودند بشدت نسبت به سازمان و مواضع آن مسئله دار شده بودند.

قادر رحمانی: از جمله کریم پدرام ، او دچار مشکلات روحی شده بود. کریم از محور هفت با ما بود و هیچ موقع تمایل نداشت با کسی حرف بزند خیلی تودار بود. کریم معمولا گوشه گیر بود علاقه شدیدی داشت تا فقط کار اجرایی کند . بخاطر اینکه ذهنش تحت فشار بود. ایشان بقدری تحت فشار مسئولین سازمان قرار گرفت تا در نهایت رگ خودش را در وان حمام با تیغ زد به این شکل خودکشی کرد.

مهران کریم دادی : کامران هم یکی از افرادی است که در اشرف خودکشی کرد .

قادر رحمانی: فکر کنم منظورمهران ، کامران بیات باشد؟

مهران کریم دادی : بله دقیقا .

سعید باقری دربندی: در باره کامران بیات هم واقعیت را به ما نگفتند در نشست ها می گفتند : او طی یک حادثه کشته شده است.

قادر رحمانی: کامران نیز از نفراتی بود که بشدت به سازمان و عملکرد فرماندهان متناقض شده بود به این دلیل خیلی تحت فشار بود در مورد کامران هم گفتند او بنابه شلیک خود به خودی و اتفاقی کشته شد.

آرش رضایی : رهبران فرقه ی مجاهدین تبحر و تخصص خاصی در اعمال فشار سیستماتیک ذهنی و روانی نسبت به نیروهای درون تشکیلاتی داشتند. بیشتر مدنظرم افراد معترض و منتقد درون مناسبات تشکیلات مجاهدین است. آنان با توجه به تجربیاتی که داشتند حتی سعی می کردند از شیوه های ساواک برای ایجاد رعب و وحشت در درون تشکیلات پر رمز و راز خویش بهره ببرند. روش های پیچیده شکنجه روحی و فیزیکی افراد با استفاده از یافته های روانشناختی نیز جزئی از فرآیند فشارسیستماتیک به نیروهای منتقد و معترض بود. در این میان نشست عملیات جاری یکی از روش های مستمر و مداوم اعمال فشار ذهنی و جسمی بر افراد مستقر در قرارگاههای سازمان بود که به نتایج ویرانگر و گاه تاسف باری منجر می شد. خودکشی افراد محصول و نتیجه دهشتناک چنین روش ها و نشست هایی بود. به نظر شما دوستان حاضر در این میزگرد ، چه تبعاتی نشست عملیات جاری داشت؟ که تاکنون در مورد آن بحث و بررسی موشکافانه نشده است؟


خانم مرضیه قرصی عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق در میزگرد جدا شدگان در ارومیه

قادر رحمانی : ببینید نشست عملیات جاری برای مطیع کردن افراد و وادار نمودن آنان به اطاعت کورکورانه از رهبری عقیدتی یعنی مسعود و مریم ، برنامه ریزی شده بود. رهبران سازمان می خواستند از طریق نشست های روزانه عملیات جاری بر ذهن و روان افراد مسلط بشوند. افراد معترض و خواهان جدایی را شناسائی کنند سپس با تحقیر در جمع دوستان و همرزمانشان و له کردن شخصیتشان اراده آنها را از بین ببرند و آنها را مجبور کنند تا به نقطه ای برسند خودشان را زیر تیغ ببرند و احساس گناه کنند که چرا به سازمان و رهبری عقیدتی آن پشت پا زده و یا خیانت کرده اند‼.

مثالی میزنم شخصی به نام یعقوب کر قصد جدایی از سازمان را داشت وی را به مقر ما در قرارگاه علوی منتقل کردند سه روز تمام در نشست عملیات جاری او را سوژه کردند افرادی مثل افشین فرجی ، قدرت حیدری و جواد خراسان او را زیر تیغ گرفتند و آنقدر او را در نشست جمعی ، مورد توهین و تحقیر قرار دادند که واقعا دلم برای او سوخت و خیلی ناراحت شدم. چگونه یک انسان می تواند این همه فشار را تحمل کند؟ باورکردنش برای خیلی از انسانها ناممکن است.

یعقوب کر رده تشکیلاتیش M قدیم بود از افراد با سابقه سازمان به حساب می آمد در مقر ما از سوی فرمانده محورمان یعنی پروین صفایی و معاونش سارا گرامیان بشدت تحت فشار قرار داشت . در یکی از روزها پروین و سارا نشستی گذاشتند خیلی به یعقوب به اصطلاح توپیدند و آزارش دادند.

آرش رضایی: پروین و سارا به یعقوب چی گفتند؟

قادر رحمانی: خوب به اسم نشست بند ف ، دمار از روزگارش درآوردند من شاهد ماجرا بودم. آن روز بدتر از شکنجه روحی و جسمی برای یعقوب بود. در یکی از روزها او به من گفت که خیلی زجر می کشد …

آرش رضایی: در واقع سوژه اش کردند. شکنجه ای که برای خیلی از بچه ها ترتیب می دادند .

قادر رحمانی: بله دقیقا بدترین شکل شکنجه بود. یعقوب را سوژه کردند و خیلی آسیب روحی دید.

آرش رضایی: قادر ، شما خودت شاهد سوژه شدن یعقوب در نشست ها بودی؟

قادر رحمانی: بله آرش جان ، درآخرین نشست حضور داشتم ، در سه نشست قبلیش نبودم. اما این نشست آخری واقعا برای یعقوب زجرآور بود. چند روز بعد از این نشست فردی به نام سیاوش که مسعود در نشست ها او را “سیا” صدا می کرد به بچه ها گفت یعقوب خودکشی کرد .

سعید باقری دربندی: سیاوش از افراد قدیمی بود.

قادر رحمانی: بله ، متاسفانه اسم فامیل سیاوش یادم نیست. فکر کنم شما سعید بهتر در جریان خودکشی کریم پدرام بودی.

سعید باقری دربندی: بله توضیح میدم ، کریم با یکی از هم یگان های خودش با ماشین به طرف پست نگهبانی می رود راننده ماشین نیز کریم بود وقتی به نزدیکی ها برج می رسند کریم به دوستش می گوید : حالش خوب نیست بهتر است او رانندگی کند بعد برای کاری به طرف برج می رود که صدای سه گلوله شنیده شد. هنگامی که می خواستند کریم را دفنش کنند من سر جنازه اش بودم درست بالای سرش بودم صورتش را دیدم و دهانش را که باز بود .

ادامه دارد…

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد