_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

فرهنگ خواهر کشی در سازمان مجاهدین (فرقه رجوی)

 

 

بهزاد علیشاهی، وبلاگ حسن زبل، دهم می ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

فکر میکردم در فرهنگ سازمانهای سیاسی منحط و حتی فرقه ها هم این حمله فیزیکی و حکم قتل و توهین و تهمتی که مجاهدین برما روا میدارند غیرمعمول و بی سابقه است و باز با خودم می گفتم مگر ما چه گفتیم جز نقد و مگر چه کردیم جز قلم زدن و مگر چه خواستیم جز خیر و نجات دوستانمان و باز برایم سئوال بود اگر جواب سئوالهای ما از نظر سازمان اینقدر بدیهی و ساده است چرا زحمت یک پاسخ را به خود نمیدهد و اینهمه زجر برای فحاشی و یقه جر دادن به خود وارد میکند . مصداقی در این باره نوشته که :

فرهنگی که باعث میشود برادری با کلماتی زشت خواهرش را که برای سرنوشت او احساس مسئولیت کرده و به اشتباه خواهان نجات جان او شده در شب تولد به مسلخ ببرد، بایستی مورد نقد و بررسی قرارگیرد. چرا که اگر قدرت داشته باشدمعلوم نیست تا کجا پیش برود. نامه ایرج مصداقی به مسعود رجوی صفحه پنجم

ووقتی پاسخ محمد اقبال را دیدم فهمیدم که این فرهنگ حاصلی جز تبدیل هوادار به منتقد و منتقد به دشمن ندارد چرا که مجاهدین در محیط امن و سالم نمی توانند زنده بمانند ,

پاسخ ها را که نگاه میکنی سرت سوت میکشد و در حیرت میمانی که واقعا اینها سئوال را متوجه نشده اند یا ….. به هر حال اقای اقبال در خلال نوشته اخیرش ضمن فحاشی به خواهرش و اقایان سبحانی و شکری و اصفهانی , مرا هم بی نصیب نگذاشته و ضمن سوزش ازاینکه صدایم از بلندگوهای بیرون اشرف هنوز در گوشش میپیچد بجای پاسخ به جملاتی از من که نقل کرده فحشی به کوبلر و زنش داده که از بیربطیش درعجبم اون نوشته :

بهزاد علیشاهی. مزدور دیگر وزارت اطلاعات که زوزه‌هایش از سیصد بلندگو در اشرف هنوز در گوشم می‌پیچد از «کم ظرفیتی مجاهدین نسبت به هوادارانشان عاطفه و عفت اقبال» رنجیده خاطر شده است و نوشته «در دستگاه اعتقادی –فرقه ای مجاهدین نه تنها مخالف و منتقد و منتقد دلسوز , مزدور و خائن نامیده میشود ونه تنها مسئولین بیطرف بین‌المللی مثل کوبلر و سفیر آلمان و… هم مزدور خوانده میشوند بلکه هوادار دلسوز خودشان هم که غالبا به دو گروه قبل فحش هم میدهند و از سازمان همه رقم تعریف میکنند نیز در صورت پیش نبردن خط و خطوط سازمان و یا حرفی که ممکن است معنی دیگری از آن برداشت شود بلافاصله مزدور و خائن نامیده میشوند و طبق دستور العمل مسعود رجوی در ۵دی ماه برایشان مدرک و سند جور میشود و در موردشان افشاگری میشود». میرغضب را می‌بینید؟ بعد از شهادت هشت تن و مجروح شدن بیش از صد تن و به ویژه شهادت جانگداز حمید ربیع بعد از یک ماه تمام درد و رنج که فقط با یک مهر تمدید در پاسپورت آلمانیش از سوی «نماینده بی‌طرف» و همسر بی‌طرف‌ترش سفیر آلمان در عراق قابل پیشگیری بود، به دستور وزارت اطلاعات دنبال زدن سر مجاهدین است.

من که البته به پیچیدن صدایم در اشرف افتخار میکنم , صدایی که نتوانسته اند خاموش کنند صدایی که برای نجات و رهایی دوستانم سر داده ام و بازهم صدا در خواهم داد . شاید مجاهدین از به کشتن دادن هشت نفر در لیبرتی همین منظور را داشتند که کسی نقدشان نکند و از آنها نپرسد چرا , و حالا که به هدفشان نرسیده اند اینجور واکنش نشان میدهند , هشت نفر را بیحاصل به کشتن دادید جز اینکه طبق گفته ایرج مصداقی فقط چند صباحی رسانه ای شدن نامه او را توانستید به تاخیر بیندازید , آقایان مجاهد بس است فرهنگ به کشتن دادن و حکم قتل صادر کردن کافی است , همان فرهنگی که منتقدش را میرغضب میخواند بی شک عضو خودش را هم برای مقاصد دیگر به کشتن میدهد .
 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تحسین و تاسف بابت یک نامه

 

 

بهزاد علیشاهی، وبلاگ حسن زبل، نهم می ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

آقای مصداقی, نامه یا بهتر بگویم کتابی را که خطاب به مسعود رجوی نوشته بودید خواندم ؛گرچه حرف تازه ای نبود ,اما ازآن دست حرفها بود که از هر زبان شنیدنش نامکرر است بعلاوه شاید تفاوتش با نقدهای جداشدگانی چون من که از اشرف و لیبرتی گریخته ایم مستدل بودن ومتین و منطقی بودنش بود و البته برای شما باید اضافه کنم که تحسین برانگیز هم بود . تحسین بخاطر اینکه میتوانستید از مجاهدین به همه چیز برسید و نخواستید گرچه خودتان هم خوب میدانستید در قبال آن چیزها که به آن میرسیدید چیزهایی گرانبهاتر را از دست میدادید . از تحسین و تایید که بگذرم میماند چند تاسف ساده

تاسف اول اینکه مجاهدین کاری با شما کرده اند که برای یک نقد ساده و ارائه چند سئوال که که میباید امری بدیهی باشد , شماباید چندین و چند خط و پاراگراف را به مقدمه اختصاص دهید که اگر نقد میکنم با رژیم نیستم و اگر نقد میکنم منکر کارهای خوبتان نیستم و اگر نقد میکنم رویه عوض نکرده ام و اگر نقد میکنم منکر تاثیرات سازمان در پهنه اجتماعی نیستم و اگر نقد میکنم قصدم دشمنی نیست و اگر نقد میکنم بریده و مزدور نیستم و اگر نقد میکنم ………. آقای مصداقی کاش نقد آنقدر در ذهن من و شما و جامعه حرمت میداشت که بی هیچ مقدمه ای میشد قلم را به نقد دیگران چرخاند , کاش شما مجبور نبودید برای موجه نشان دادن نقدتان و دلسوزانه قلمداد کردن آن به سابقه مبارزاتی خود اشاره کنید , نه اینکه منکر مبارزه شما باشم نه ! دوست دارم که هرکس هم که سابقه مبارزاتی ندارد بتواند نقد کند چرا که ابزار نقد یک ذهن پرسشگر است ونه سابقه مبارزاتی و حتی شجاعت , یا لااقل باید چنین باشد . کاش شما مجبور نبودید از ترس تهمت ها و القابی که بعد از نشر از طرف سازمان گریبانت را خواهد گرفت , دیگر کسان را به مسلخ ببری و سردیگران را تقدیم کنی که شاید کمی تهمت ها فروکش کند , کاش لازم نبود این جملات را که مطلقا به موضوع ربط ندارد, بیان کنید. شما خطاب به مسعود رجوی گفته اید که :

شانس و اقبال بلندی که شما از آن برخوردارید این است که اکثریت قریب به اتفاق کسانی که در ارتباط با مجاهدین و روابط درونی آن افشاگری میکنند کسانی هستند که به مزدوری رژیم تن داده اند همین باعث میشود آن بخش از گفته های آنها که حقیقت دارد هم مورد توجه قرار نگیرد.

شما در مورد آقای حسین نژاد باز هم خطاب به مسعود رجوی میگویید :

شما در مورد قربانعلی حسین نژاد یکی از کسانی که اردوی شما را ترک کرده و به جبهه ی رژیم شتافته مواردی را مطرح میکنید که مشمئزکننده است.

با کدام استدلال و کدام سند و مدرک محکمه پسندکه در نامه تان خود را متولی آن قلمداد کرده اید این حرف ها را یا تهمت ها را میزنید چرا که تا چیزی ثابت نشود در حد تهمت است و اتهام . البته یک دلیل قوی وجود دارد و آنهم کم کردن خشم رجوی و دارو دسته اش میتواند باشد , خودمسعود رجوی در نشستی گفت که هر کس را میخواهیم ضایع کنیم و بکوبیم اول باید رژیم مالش کنیم وظاهرا مثل اینکه موفق بوده البته نه برای مردم عادی که راحت حرفشان را میزنند بلکه برای شما و من , من هم بارها با دیدن دورویی و دورنگی و تناقضات مجاهدین در عمل و گفتار به ذهنم زده که عجب واژه منافق به اینها خوش میاید اما نه گفته ام ونه نوشته ام که مبادا متهم شوم به استفاده از ترم های ” رژیم” و البته ایکاش که چنین نبود اما متاسفانه هست اگر چه برای من و دوستانم کمتر, چرا که بهایش را داده ایم و تهمت ها یش را شنیده ایم ودر خلال سالها فهیمده ایم که نباید از فحاشی مجاهدین ترسید چنانکه به تمجید و تعریفشان هم نباید دلخوش بود ؛ که ما هر دو را رد کرده ایم . روزی که به اروپا آمدم خبرنگار رادیو فردا بعد از شنیدن حرفهایم پرسید که مجاهدین میگویند شما را وزارت اطلاعات فرستاده , گفتم این حرفها مهم نیست با سرکوب و ترور شخصیتی نمیشود مانع کسی شد که حرفش را نزند کاش مجاهدین بجای این تهمت ها حرفهایم را گوش کنند و تکذیب یا تایید کنند اصلا بیاید با هم مناظره کنیم , اصلا فرض کنیم حرفشان درست باشد و من را وزرات اطلاعات فرستاده باشد حرفها ایا درست است یا غلط ؟ بعد از آن مجاهدین سر و ته حرفهایم را بریدند و گفتند خودش اعتراف کرده و بعد فضا سازی کردند که هواداران” تحت نظامشان “چندین و چند بار کتکم بزنند و فحاشی کنند و خودشان هم دست خط جعل کنند و مدرک سازی کنند و البته هیچکدام راه بجایی نبرد یعنی حق و حقیت را نپوشاندو دیگران هم آمدند و گفتند آنچه را که میگفتم و شما میگویید .برای من البته مهمترین هدف این بود کسی فریب مجاهدین را نخورد و به اسم آزادی میهن به دام نیفتد و از نظر من این یک راه خوب برای رسیدن به دمکراسی است , یعنی پرهیز از یک فریب و غلطیدن نیروها به بستر یک خودکامگی کادوپیچ شده و نخواستم نمونه تاکتیک هشتاد بیست مجاهدین شوم . آقای مصداقی شما درنامه خود به حق خطاب به رجوی نوشته اید که :

شما به لحاظ ایدئولوژیک، سیاسی و تشکیلاتی ترجیح میدهید فرد جدا شده از مجاهدین و منتقد، به رژیم بپیوندد تا موضع ضد رژیم مستقل داشته باشد.

نمیدانم چه اصراری است که خودتان را لیدر نیروی سوم و جریان مستقل معرفی کنید شاید اگر این نبود ناخواسته به ترجیحات مسعود رجوی کمک نمیکردید . مگر خود نقد نمیتواند مستقل باشد؟ وبازمگرهر نقدی سزاوار پاسخ نیست ؟ اگرفی المثل احمدی نژاد بگوید که هرکس میتواند مرا نقد کند اما قبلش باید نشان دهد که مستقل است و علیه فلان و بهمان دشمنم بارها نوشته باشد و گفته باشد وگرنه حرفش را گوش نمیدهم , شما بعنوان فرد مستقل ضد رژیم و مخالف مجاهدین چه خواهید گفت ؟

برمیگردم به بحث وتاسف های من از نامه شما.

تاسف دوم من این است که شما نامه را خطاب به مسعود رجوی نوشته اید , نامه ای که میبایست خطاب به مردم ایران وهمه فعالین سیاسی ,اجتماعی باشد.نمیدانم هنوز آیا فکر میکنید مسعود رجوی پاسخگو است ؟ آیا کسی که دستور قتل میدهد و خون اعضا را در صورت کسری خود ساخته که مخرجش هم تقدیم نفس به مریم رجوی است در اختیار دارد , نیازی به پاسخ دادن پیدا میکند ؟ روزی من هم مثل شما فکر میکردم نوشتن نامه به مسعود رجوی کارساز است بعد از عملیات مروارید که مسعود رجوی در نشست گفت که سه عضو سازمان را که خدمه یک تانک بودند کردها گرفته و بعد از تجاوز کشته و جسد آنها را سوزانده وبه جسدشان هم مجدد تجاوز کرده اند , من برآشفتم اول از اینکه چه فکر بیماری این خبر را به مسعود رجویی به این صورت داده است مگر در صحنه جنگ و در میان آتش و دود و صدای انفجار آنهم در گرمای عراق کسی فکرش به تجاوز به سه مرد بالای چهل سال میرسد؟ مگر اصلا در آن فضا کسی حال اینکارها را دارد که برادر میگوید و البته از این هم برآشفتم که بعنوان دیده بان در منطقه نحوه کشته شدن آنها را دیده بودم آنها با تانک وارد شهر شدند چند توپ به خانه ها شلیک کردند و بعد کردها با آرپی جی تانک را هدف گرفتند و تانک سوخت همین , خطاب به مسعود رجوی نوشتم و توضیح دادم اما جوابی نیامد باز نوشتم و با اصرار به مسئولم گفتم چرا نامه من به دست برادر نرسیده که گفتند رسیده منتظر چه هستی ؟ گفتم جواب و گفتند مگر برادر باید به تو هم جواب بدهد و البته داد یکبار مرا صدا زد و گفت تو هستی که روزی یک نامه برای ما مینویسی؟ گفتم بله , گفتم میدانی چرا در میدان جنگ امام حسین علی اصغر را سر دست گرفت ؟ فکر میکنی نمیدانست که ممکن است یکی از تیرها به اون بچه اصابت کند میخواست مظلومیتش را نشان دهد اینها هم علی اصغرهای ما توی این جنگ بودند و من همانجا به همه چیز از مسعود رجوی و امام حسین گرفته تا مبارزه و حقانیت و تاریخ شک کردم اما به یک چیزیقین پیدا کردم و آن این بودکه نباید منتظر پاسخ ازسوی مسعود رجوی بود , میشود برای گرفتن هدیه یااظهار ندامت به مسعود رجوی نامه نوشت, میشود مسائل جنسی و سکسی ذهن را روی کاغذ آورد و به مسعود رجوی نوشت که قطعا خوشحال هم میشود اما سئوال و نقد را نه.

در نامه خود با نقل قول از فردوسی نوشته اید که سخن را نگاه داشتم سال بیست؛ اما کاش بیت دوم هم که میگوید: “بدان تا سزاوار این گنج کیست ” مینوشتید ومیدانستید که مسعود رجوی سزاوارحرمت نقد نیست .

تاسف سوم اینکه بعد از اینهمه نقادی یا بهتر بگویم افشاگری نوشته اید :

به نظر من در حال حاضر هیچ ائتالف مؤثری بدون حضور مجاهدین نه امکانپذیر است و نه واقعی

و البته هیچ شرطی هم برای مجاهدین نگذاشته اید که بلعکس شرط را برای بقیه قائل شده اید و دلیل این جمله نغز بعد از آنهمه بازگویی خرابکاری های مجاهدین را تشکیلات منسجم مجاهدین برشمرده اید , انصاف دهید که القاعده هم تشکیلات منسجمی دارد و از قضا از خاورمیانه تا افریقا و آمریکا هم گسترده است و با جمهوری اسلامی هم دشمنی دارد و بدش نمی آید در ایران هم مثل افغانستان به قدرت برسد به نظر شما بهتر نیست که ائتلاف با القاعده را هم بررسی کرد؟

و تاسف آخر اینکه شما که به حق به اعضای مسئول سازمان خرده گرفته اید که چرا ساکت نشسته اند و به مسعود رجوی در قبال اینهمه و آنهمه خودکامگی و کیش شخصیت و تحلیل های غلط و مسئولیت در بسیاری موارد چیزی نگفته اند . شما نوشته اید که :

متأسفم که در میان مجاهدین یک »مرد« و یک »زن« و یک »آزاده« نبود تا نسبت به رویکرد شما اعتراض کند. چگونه افرادی که خود آزاده نیستند میتوانند مردم را آزاد کنند؟

, و تاسف من این است که چرا شما که نه در خطر تصفیه و حذف فیزیکی و نه در معرض مغزشویی و هزاران مصیبت دیگر نبوده و نیستید (لااقل تا قبل از نامه شما ) و از همه چیز هم تا کنون خبر داشته اید چرا تا امروزچیزی نگفته اید ؟ اگر پاسخ ممانعت ازسوأستفاده رژیم است ویا شرایط مبارزه متاسفم که این شرایط هست واین حرف دلیل محسوب میشود ,حتی اگر پاسخ بیماری شماست بازهم متاسفم .

آقای مصداقی حرف زیاد است و البته ابهامات هم بین ما به همان اندازه زیاد , بین ما که روزی پیرو مکتب رجویست بوده و حالا منتقدیم و شما که زندانی سیاسی بوده و حالا صدای سوم , با وجود همه اختلافات عقیده و مرام شاید یک آشنایی نزدیک تر و چند روزی باهم بودن خیلی چیزها را مشخص کند میتوانید این را یک دعوت چند روزه به حساب بیاورید اگر مایل بودید تماس بگیرید, این نه بخاطر نامه اخیرتان که به بهانه آن است من حتی فکر میکنم این میتواند دعوتی برای هر عضو یا هوادار فعال مجاهدین باشد که چند روزی بدور از رسانه و جنجال با بحث سپری کنیم .
 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سه نقطه “ثالث ” واگیر دار و مُسری است

 

 

بهزادعلیشاهی - کانون وبلاگنویسان مستقل ایرانی - 22 آوریل 2013

لیکن به منبع

 

کال کنفرانس هفت ساعته مسعود رجوی در ایام نوروز با نام ” ویروس سه نقطه ” با نیروهای مجاهدین که در لیبرتی به گروگان گرفته شده اند برگزار شد و هم اکنون همه آنها مشغول گوش دادن دوباره به فایل های صوتی این نشست و گزارش نویسی در این باره هستند , این کار البته اجباری و با کنترل مسئولین همراه است و قرار است نشست های کوچکتر نیز بعد ازاین گزارش نویسی ها برگزار شود , نام سه نقطه از سه نقطه “ث ” در کلمه ثالث گرفته شده با ایهامی از سه نقطه برای حرفهای زشت و فحشهای ناموسی که مترادف این ثالث است و مسعود رجوی مدعیست که این وسواس رفتن به کشور ثالث و نماندن در عراق مثل یک ویروس از بیرون به بچه های لیبرتی منتقل و در آنجا سرایت پیدا کرده است , رفتن به کشور ثالث از دید مسعود رجوی یعنی تمایل به زندگی و زنده ماندن و این خوره وعامل فاسد کننده یک مجاهد خلق است , البته مسعود رجوی نمیگوید چرا خودش بارها و بارها از مرگ گریخته وباز نمیگوید که چرا مخفی شده است؟ آیا بخاطر میل به زندگی و یا ترس از پاسخگویی ونمیگوید که کجا مخفی شده در عراق و یا دریک “کشور ثالث” او همچنین نمیگوید که اقامتگاه مریم رجوی در فرانسه کشور ثالث محسوب میشود یا نه ؟.

مسعود رجوی میخواهد که افرادی که به این ویروس مبتلا شده اند خودشان با نوشتن گزارش و سوژه شدن در جمع و نشست های کوچکتر نسبت به ویروس زدایی به کمک بقیه ,اقدام کنند , این یعنی شروع فحاشی و توهین و تهدید علیه تک تک نفرات با برانگیختن جمع , قبل از این نیزمسعود رجوی با بحث هایی مثل دستگیر کردن چشم و نوشتن احساس و گزارش با شنیدن هر صدای هواپیما و بحث زالو و نیز فحاشی به جداشدگان و همچنین دادن گزارشهای غلط از جداشدگانی که در ایران و اروپا زندگی میکنند سعی کرده بود میل روز افزون جدایی و رفتن به کشوری امن و آزاد را در افرادی که به گروگان گرفته است بکشد , پخش شایعاتی مثل این که یکی از مقامات آمریکایی گفته که بعد از تاسیس دفتر قدم بعدی آمریکا پذیرفتن همه مجاهدین است و اینکه همه با هم به آمریکا میرویم و شایعاتی از این دست نیز برای فروکش کردن این درخواست برحق گروگانهای مستقر در لیبرتی است .

همچنین باید به همه پشتیبانان مستقل از فراخوان انتقال اعضای مجاهدین به کشور ثالث و نیز همه خانواده های اعضای گرفتار در عراق تبریک گفت و تلاشهای جداشدگان وهمه نهادها و انسانهای آزادیخواه را ستود که این ویروس را به به جان تشکیلات و فرقه مجاهدین انداختند و این وسوسه رهایی را به جان همه اسرای در بند .

به امید رهایی همه آنان و دیدارشان درجهان آزاد

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خانه ای از نی (تو را که خانه نیین است، بازی نه این است)

 

 

هزاد علیشاهی، کانون وبلاگ نویسان مستقل ایرانی، هجدهم آوریل ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

دو یا سه انفجار کوچک در بوستون , مدتی است که آمریکا را بهم ریخته است , جدای از تاسف و تسلیت و محکوم نمودن این انفجارها حقایق دیگری نیز وجود دارد که باید به آن پرداخت ,چیزی که دولتمردان آمریکا را ترسانده البته نه مرگ شهروندانش که تفکر آنان است , همین شهروندان بارها و بارها برای مقاصد پوچ به جنگ فرستاده شده و جان خود را از دست داده اند ,از بین رفتن غیر نظامیان هم چندان مشغله و دغدغه فکری دولتمردان آمریکایی نیست , بارها و بارها پهبادهای آمریکایی غیرنظامیان افغانی و پاکستانی را کشته اند در برابر هدف قراردادن هواپیمای مسافربر ایرانی هم ظاهرا یک جمله اشتباه شده وجدانش را آسوده کرد.

اما چرا اینهمه آشفتگی وبهم ریختگی

بمب دست ساز متشکل از چند میخ و پیچ و یک ماده قابل گسترش توی یک دیگ زودپز بوده است ,همان که طرز ساختش در وبلاگهای القاعده و مجاهدین ,درج شده واگر از آنها در خیابانهای تهران یا دمشق وطرابلس و کابل و اسلام آباد استفاده میشد برای کسی نگران کننده نبود, همین سادگی در ساخت و استفاده است که شهروندان آمریکایی رابه وحشت انداخته, یورونیوز در گزارشی از آمریکا ومصاحبه با شهروندان آمریکایی میگوید که مردم آمریکا میپرسند ما چه کرده ایم که اینهمه منفوریم ؟ و همین سئوال پایه های سیاست خارجی آمریکا را سست میکند.

سلفی ها , القاعده و مجاهدین خلق همه و همه تحت حمایت آمریکا بوده و هستند, سالها حمایت از ترور و خشونت در دیگر کشورها و بیرون خانه بعنوان سیاست خارجی میتواند خشونت را به خانه هم بیاورد , بیرون آوردن مجاهدین از لیست تروریستی و اجازه بازگشایی یک دفتر در نزدیکی کاخ سفید ,چیزی است که به اندازه کافی خشونت رامشروع جلوه میدهد,بکارگیری القاعده در عراق , حمایت از آن در سوریه و مذاکره با آنها در افغانستان هم البته با دعاوی آمریکا در لفظ بسیار متضاد است .

بی شک گفتمان خشونت و ترور و استفاده از زور و اسلحه در جهان یعنی همان گفتمانی که آمریکا در سیاست خارجی پیشه کرده است نتیجه ای جز شنیدن پاسخ با همین زبان را ندارد. قبلا در باره موشک پرانی به پایگاه مجاهدین گفته بودم وقتی مجاهدین از دادن خمپاره توسط صدام به مردم برای جنگ با آمریکا اظهار خوشحالی کردند قطعا باید فکر اینجا را میکردند که همین خمپاره ها ممکن است برعلیه خودشان بکار گرفته شود و بازگفته بودم کسی که بمب میسازد و منفجر میکند باید منتظر انفجار یک بمب هم باشد وبرعکس کسی که به دیگران سلام میکند پاسخی شایسته خواهد شنید و باز از قول سعدی گفته بودم ,

آن را که خانه نئین است بازی نه این است

واینهم حکایتش :

هندوی نفط اندازی همی آموخت. حکیمی گفت: تو را که خانه نیین است، بازی نه این است.

تا ندانی که سخن عین صوابست مگوی

و آنچه دانی که نه نیکوش جوابست مگوی

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مرگهای ناشی از استرس و شیوه های استرس زای مجاهدین خلق (فرقه رجوی)

 

 

بهزاد علیشاهی، وبلاگ حسن زبل، پانزدهم آوریل ۲۰۱۳

لیک به منبع
 

شنبه بیست و چهارم فروردین دقایقی به هشت صبح مانده حسین بزرمهری بر اثر سکته مغزی در لیبرتی جان باخت , مجاهدین میگویند که او را خیلی سریع به بیمارستان لیبرتی رسانده اند و میگویند که بیمارستان دستگاه شوک الکتریکی نداشته است ونیزآمبوبگ، ایروی و ساکشن هم نداشته که مجبور شده اند از آمبولانس بیاورند .

مجاهدین نمیگویند که سکته مغزی ربطی به آمبوبگ و ایروی و ساکشن ندارد و نمیگویند که حسین برزمهری یک بار دیگر نیز در زمان صدام و در قرارگاه پارسیان و در بحبوحه نشست های به اصطلاح حوض نیز دجار سکته خفیف مغزی شدوبه اصطلاح یک سکته را رد کرد و دکتر عراقی متخصص مغز گفت که این سکته ناشی از استرس بوده و این جرمی شد برای حسین که در نشست های چند روز بعد از سکته مهوش سپهری به او گفت که : حسین چه چیزی را از سازمان پنهان کرده ای که از فرط استرس سکته کردی . و باز فشار بود و فشار و نشست و نشست .

سازمان از قول پزشکان مجاهد!!! ( که همه در بهترین شکل دانشجوی پزشکی بوده اند و سالهاست که به روز نشده اند و به هیچ اطلاعات جدید پزشکی هم دسترسی نداشته اند ) میگوید که دلیل فوت حسین برزمهری سکته مغزی ناشی از استرس و فشارهای فوق العاده در لیبرتی بوده است . لابد به زغم مجاهدین نداشتن امکاناتی مثل کلاه خود و جلیقه ضد گلوله و وسایل دفاعی و بیل و کلنگ برای سنگر کندن و حفاظ های سیمانی در لیبرتی که دولت عراق اجازه ورود آنها را نمیدهد استرس زاست و برعکس نشست های تفتیش عقاید شامل نشست عملیات جاری و نشست غسل هفتگی و نشستهای اخیر موسوم به زالو که در طی این نشست های رنگارنگ هر کس باید درون خودش را بیرون بریزد از تمایلات جنسی خودش بگوید و از احساس بریدگی و فرسودگی در لیبرتی بگوید و فحش بشنود و…..همه آرامش بخش و ضد استرس است .

مجاهدین با زرنگی مرگ او را با مرگ بردیا مستوفیان یکی میکند که ثابت کند بردیا هم از سکته مغزی فوت کرده است و گناه خودش را در قتل مستقیم او لاپوشانی کند گرچه قاتل حسین نیزفشارهای روحی و جسمی است که همین سازمان به افراد وارد میکند , “قتل غیر مستقیم و با واسطه ” حسین برزمهری ۶۱ سال داشت , یعنی همان متوسط سنی ارتش آزادیبخش مجاهدین که قرار است بجنگند ولی برای جنگ نه استراتژی دارند نه تاکتیک نه ابزار و نه قرارگاه و نه شرایط سنی مناسب و درعوض تا بخواهی فشار روحی و عصبی دارند و نشست و شعار.

این را در اشرف و موقع شعارهای پرطمطراق و بی محتوی زیر لب و یا آهسته بیخ گوش هم محفلیهایمان میگفتیم که اگر قرار باشد با شعار دولتی را سرنگون کرد امروز بلندگوها برجهان حاکم بودند . و سازمان بجای هر چیز از ما شعار دادن میخواستند و اطاعت کردن تا همین ابرهای شعار و فرمان مانع رشد شعور و وجدانمان شود. و معلوم نیست تا کی میخواهد با همین شیوه پیش برود و افراد را به کشتن بدهد

عکس حسین برزمهری با چهره شکسته و لبخند فرو مرده و لباس فاخری که مدالهای بی محتوی به آن الصاق شده بخوبی نشان دهنده وضعیت سازمان است , پشت ظاهر فاخر عکسها و فیلم ها و شعارها و ملاقات ها و تظاهرات ها یک فروپاشی در جریان است , اونیفورمی که حسین پوشیده متعلق به حسین نیست مدالهایش هم مربوط به حسین نیست این یونیفورم ها را با مدالهای مختلف ساخته بودند و هر کس بنا به نقشی که قرار بود جلوی دوربین بازی کند میپوشید و سپس به اتاق رختکن مراسم تحویل میداد , کاری که سازمان میخواهد با خود مجاهدین هم بکند بپوشد , فیلم بازی کند و به رختکن لیست کشته هایش تحویل دهد . باید مانع شویم باید برای جلوگیری از این کشتار خاموش فکری کرد , باید به سازمان فشار آورد که فشارها را بر گروگانهایش کم کند و باید که این جنایتها را افشا کرد.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گزارشی از یک مرگ و توطئه اخیر فرقه رجوی (مجاهدین خلق)

 

 

بهزاد علیشاهی، کانون وبلاگ نویسان مستقل ایرانی، چهارم مارس 2013
http://www.cibloggers.com/?p=4203

 

 – روز جهارشنبه خبر فوت یکی از مجاهدین سابق در بلژیک را دریافت کردم ” رضا عامری ” اهل یکی از روستاهای مرزی ایران و عراق و ترک زبان که گویا مدتی بعنوان قاچاقچی برای انتقال تیم عملیاتی و سلاح از عراق به داخل ایران با سازمان مجاهدین کار میکرده , بعد از جدایی از سازمان حدود یکسال پیش به بلژیک می آید اما به دلیل شرکت در اقدامات تروریستی بدون جواب میماند و میگویند که سازمان مجاهدین برای به دام انداختن مجدد او بسیار سعی کرده که او جواب نگیرد تا محتاج سازمان باقی بماند , لو دادن اقدامات سابق او نیز گویا کار عوامل مجاهدین خلق بوده است , امری که در نهایت و بدلیل سرسختی اودر پاسخ منفی به درخواست مجاهدین برای پیوستن به آنها باعث مرگش شده بود و البته در وسایلش ایمیل من و وبلاگم را دیده بودند که خبر دادند , شاید اگر تماس گرفته بود حقایق بیشتری از زندگیش را در دست داشتیم و چه بسا اقدامات و مراجعات سازمان امروز با جزئیات برایمان روشن بود . به هر حال خدایش بیامرزد و روحش شاد و به امید روزی که دست این . عفریت خانمان ویران کن (سازمان مجاهدین ) از سر مردم میهنم کوتاه شوددر جریان این حادثه تلخ , یک توطئه دیگر بر ما مشخص شد , خانواده ای ایرانی در بلژیک که یکی از اقوام دورشان امروز در لیبرتی است مدتی قبل به سازمان مراجعه کرده بودند که ببینند عزیزشان زنده هست یا نه و البته خبری نگرفته بودند جز پیچاندن و شعار دادن و سعی در جذب و درمقابل درخواست ارسال نامه و یا تماس در صورت زنده بودن او گفته بودند که فعلا مشکل امنیتی هست و کلی توجیهات دیگر , اما بعد ازپیام عجوزه مجاهدین خانم رجوی ( توضیح اینکه این عجوزه فحش نیست و اصطلاحی است که بعد از انقلاب ایدئولوژیک در سازمان قرار بود از طرف مردان خطاب به زنان سابقشان انجام گیرد و من به نیابت از مسعود رجوی الان میگویم که برابری برقرار شود )بله بعد از پیام او حالا مجاهدین چندین بار به این خانواده مراجعه کرده بودند که نامه ای را برای ارسال به کمیساریای پناهندگان و سایر نهادها امضا کند با این محتوا که ما خانواده یکی از قربانیان موشک پرانی به لیبرتی هستیم و برای نجات عزیز دیگری که در آنجا داریم عاجزانه از شما میخواهیم که کمک کنید یا به اشرف برگردند که آنجا امکانات سنگری دارند یا به آمریکا بیایند . و شوربختانه آنها هم امضا کرده بودند , گفتم که چرا اشرف ؟ مگر آنجا هم بارها مورد حمله قرار نگرفته و مگر آنجا هم ارتباط این اسیران با جهان خارج قطع نبوده و مگر عمرشان ذره ذره هدر نشده و مگر آنجا زندان و اجبار و شکنجه در کار نبوده و مگرهمین جابجایی ها آنها را فرسوده نمیکند و مگرنه اینکه دیگر خبری از مبارزه و ارتش و این بازیها در عراق نیست و دولت جدید آنها را به بازی نمیگیرد پس برای چه به اشرف بروند و چرا باید یکی بجای آن همه تصمیم بگیرد و چرا خودشان نگویند کجا بروند , خانواده مذکور پشیمان از نوشتن نامه میگفت ولی اگه قبول کنند بروند آمریکا خوب است نه ؟ گفتم که خوب است و باید آمریکا بپذیرد چرا که او مجاهدین را استخدام کرده و به بیگاری گرفته باید هم جا و امنیت و باقی مایحتاجشان را فراهم کند اما اگر نپذیرد چه ؟ اگر نخواهد مزدورانش را به جایی ببرد که امکان مزدوری نداشته باشند چه ؟ یعنی بازهم باید در عراق بمانند ؟ اصلا چرا اصرار داریم همه باهم یکجا بروند ؟ اصلا چرا باید گزینه ها را محدود کنیم که امکان دسترسی به آن کم شود ؟ چرا همه گزینه ها و همه کشورها فعال نشوند تا این مشکل حل شود و هرکس با به توجه به وضعیتش در کشوری به زندگی آزاد ادامه دهد .

گفتم مگر یک کمپ در نوادا یا آریزونا یا هرجای دیگر آمریکا با لیبرتی و اشرف فرقی دارد چرا باید دست این بیچاره ها همچنان از جریان آزاد زندگی کوتاه باشد , ومحکوم باشند در محیط تشکیلاتی زندگی کنند , میگفت نماینده مجاهدین گفته که آنها مدتها در مناسبات پاک و بی غل و غش مجاهدین زندگی کرده اند و مثل گیاه گلخانه ای نمیتوانند در جنگل این دنیا زنده بمانند , گفتم که مناسبات پاک به چه میگویند و به راههای نادرست ارضای جنسی ؟ به دروغ و ریا و چاپلوسی و حرافی و تفتیش عقاید و نیرنگ ؟ به محیط بسته و بدون ارتباط؟ به شکنجه روحی و جسمی و بیخبری از دنیا و خانواده ؟ واگر اینها گیاه گلخانه ای هستند و دنیا جنگل چطور میخواهند از پس این همه بیخبری و بی ارتباطی برای این جنگل کاری بکنند و نسخه میپیچند و مگر اینهمه آدم از این به قول عضو سازمان گلخانه و بقول خودشان دیوانه خانه فرار نکرده اند که همه هم امروز موفق و شاد و سرحال به زندگی در گوشه گوشه دنیا ادامه میدهند و برخی انتقاد میکنند و خاطره مینویسند برخی هم غرق زندگی شده اند و لذت میبرند که گواریشان باد و برخی هم به مبارزه ادامه میدهند یا به تحصیل یا به علاقه مندیهایشان ؟

مجاب شدند و نامه ای نوشته شد که نامه قبلی دستوری بوده و از طرف سازمان به اجبار از ما گرفته شده اگر میخواهید ما را حضوری بپذیرید تا توضیح دهیم ولی ما خواهان این هستیم که هرچه زودتر تدبیری اندیشه شود و با کشورهای مختلف صحبت شود که عزیزانمان از عراق خارج شوند و به زندگی عادی برگردند.

نامه راچند پناهنده با خانواده مذکور به کمیساریای پناهندگی دادند , اما همین یک نامه تمام توطئه ای که در جریان است را خنثی نمیکند در تک تک کشورها باید به مجامع بین المللی مربوطه گفت که سازمان چه بازی کثیفی را پیش گرفته است و همینطور به ایرانیان و خانواده ها هم توضیح داد که هدف مجاهدین از مراجعه و در خواست ارسال نامه به چه منظوری است ؟

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بی عاطفه و بی عفت و از قضا بد اقبال

در باره کم ظرفیتی مجاهدین نسبت به هوادارانشان عاطفه و عفت اقبال

 

 

بهزاد علیشاهی، وبلاگ حسن زبل، نوزدهم فوریه 2013
http://hasanzebel.blogfa.com/post-969.aspx

 

معمولا مجاهدین در رابطه با جداشده های منتقد خود میگویند که آنها مزدور جمهوری اسلامی هستند و جمهوری اسلامی به آنها گفته که طبق قانون هشتاد- بیست با مجاهدین برخورد کنند , یعنی هشتاد انتقاد و فحش و ناسزا به جمهوری اسلامی و بیست انتقاد نسبت به مجاهدین داشته باشند تا کسی به آنها مشکوک نشود , مجاهدین غیر مستقیم برای جمهوری اسلامی ظرفیت و توان وتحمل پذیری بسا بیشتری نسبت به تشکیلات خود قائل هستند چرا که سقف تحمل , آستانه صبر, نقطه جوش , خط خودی و غیر خودی,گرانیگاه ظرفیت وخلاصه انتقاد پذیری مجاهدین خلق به کف پایشان چسبیده است .

در دستگاه اعتقادی –فرقه ای مجاهدین نه تنها مخالف و منتقد و منتقد دلسوز , مزدور و خائن نامیده میشود ونه تنها مسئولین بیطرف بین المللی مثل کوبلر و سفیر آلمان و ….. هم مزدور خوانده میشوند بلکه هوادار دلسوز خودشان هم که غالبا به دو گروه قبل فحش هم میدهند و از سازمان همه رقم تعریف میکنند نیز در صورت پیش نبردن خط و خطوط سازمان و یا حرفی که ممکن معنی دیگری از آن برداشت شود بلافاصله مزدور و خائن نامیده میشوند و طبق دستور العمل مسعود رجوی در 5دی ماه برایشان مدرک و سند جور میشود و در موردشان افشاگری میشود.

بعد از موشک باران لیبرتی در حالی که سازمان طبق سناریو شعار برگشت به اشرف را سر داده بود و انتظار داشت همه مجامع بین المللی و ایرانیان با این شعار همراه شوند و بخاطر سنگرو دیوار حفاظتی های اشرف همین شعار را بدهند . عده ای هوادار و در راس آنان عفت و عاطفه اقبال شعار خردگرانه ای را سر دادند که خیر ساکنین لیبرتی در آن بود و شانس استقبال از آن خیلی بیشتر از شعار مجاهدین بود , آنها گفتند تلاش کنیم مجاهدین عراق را ترک کنند چرا که اشرف هم امن نیست و بالاتر از آن عمر آنان اینطور تلف میشود.

مجاهدین دست بکار شدند و بعد از فحاشی ها و مزدور خواندن و تهمت و تهدید نسبت به این دلسوزان در نهایت محمد اقبال برادر خانم ها عفت و عاطفه را که در لیبرتی اسیر است به صحنه آوردند که با “ماماچه پلیدک ” خواندن خواهرش به زغم خود و رهبرش در باره او دست به افشاگری و آبروریزی بزند, او میگوید که خواهرش در مدت نزدیک به سه سال زندانش در سالهای 59 تا 61 خودش را به پای حاج داود انداخته و لاجوردی به او گفته السابقون سابقون اولئک المقربون , البته این تهمت ها چیزی از منطق حرف آنها در باره اسیران لیبرتی کم نمیکند و البته که کلا تهمت مثل کلیدی است که ممکن است به قفل درهای بسته پیش روی سازمان بخورد اما هیچکدام را باز نخواهد کرد, این عمل مجاهدین که به دستور شخص مسعود رجوی و طبق بیانیه 5 دیماه او انجام میشود آدم را به یاد باجگیرانی می اندازد که برای فشار اقدام به پخش بلوتوث فیلم های خانوادگی اشخاص میکنند . این لینک .

مجاهدین البته با هر نوع گفتمانی مخالف هستند و اوج پایداری اعتقادی را فحاشی و افشاگری بلافاصله و قبل از هرنوع بحث و گفتگویی میدانند وگرنه میشد قبل از این گونه اقدامات مثلا به خواهران آقای اقبال توضیح داد که چرا باید به اشرف رفت و همچنان در عراق ماند . ولی بداقبالی مجاهدین و ضدیت آنها با عاطفه و عفت مختص به این خانواده نیست. ..

علاوه بر به میدان کشیدن برادر و چند مطلب دیگر در سایتهای مجاهدین علیه خانمها عاطفه و عفت اقبال توطئه های دیگر سازمان علیه آنها این بود که به دروغ به اعضای شورایشان گفته بودندکه اسم انها در لیست امضا کنندگان این کمپین قرار داد تا آنها مجبور به موضعگیری و تکذیب شوند و همچنین درست کردن شبنامه هایی حاوی توهین و تهدید در فضای مجازی و واقعی .

این هم لینکهای کمپین و همراهان آنها که همگی هواداران سازمان هستند

http://campaignliberty2013.blogspot.fr
/

http://mojahedin.net /

http://mojahed.org /

http://wiran.com /

https://www.facebook.com/atefeheghbal?viewer_id=1800052846  

این هم پاسخ اولیه خانم عاطفه اقبال که عین آن را کپی میکنم

دوستان، در روز تولد من به عنوان هدیه روز تولدم! نامه ای را منتشر کرده اند باصطلاح از قول برادر عزیز من محمد، و هر لجنی را که لایق نویسندگان اصلی این نامه است را سعی کرده اند بروی من بپاشند با نقل قول های دروغی از زندان من!! بزودی به این نامه نویسان پشت پرده جواب خواهم داد. ولی به برادرم محمد هرگز. که او ذره ای از احترامش در نظر من کم نشده و اساسا این نامه را به او ربط نمیدهم. سه سال پیش که این نامه را برای ترساندن من از قول برادرم برایم فرستادند و گفتند عقب بکش تا تو را افشا نکنیم گفتم گذشته و امروزی چنان پاکیزه دارم که از هیچ افشاگری باکیم نیست. ولی به برادر نازنینم محمد هر زمان که اینجا آمد جلوی من نشست به تنهایی همین حرفها را به من زد جوابش را خواهم داد. تا به آنروز حتی اگر به تلویزیون سیما مجاهدین هم بیاید من او را مقصر نخواهم دانست. جریان مرضیه همتی و موضع گیریش در برابر خانواده را که حتی به تلویزیون مجاهدین آمد را همه میدانند که وقتی پایش به اینجا رسید چگونه موضع عوض کرد و بسیاری از ناگفتنی ها را گفت. پس بگذارید تا زمانی که در عراق هستند برادر را بر علیه خواهر… خواهر را بر علیه خواهر و هر کس را بر علیه خانواده اش بکار بگیرند. شاید برای این است که از آمدن این بچه ها به کشور ثالث این چنین وحشت کرده اند. شاید که ناگفتنی هایی وجود دارد که نباید پای آنها به خارج از عراق برسد. نمیدانم. بگذاریم بیایند و آنوقت مشخص خواهد شد. ولی تا به آنروز بگذارید یک جواب قاطع بدهم. میدانیم که موضع گیری علیه من بعنوان مبتکر این فراخوان و کمپین یعنی موضع گیری رسمی سازمان در جهت ماندن در عراق است. همه میدانند که این موضع گیری نه یک موضع گیری فردی بلکه موضع گیری سیاسی یک سازمان سیاسی است برای پا فشردن بر روی استراتژی غلط خودش. پس در اینصورت میخواهم بگویم : شیوه های فئودالی بکار گیری برادر برای کنترل خواهر ممنوع ! یعنی یک سازمان سیاسی که زمانی مبارزه اش در مقابل خمینی بود از یک کمپین کوچک می ترسد؟ سابقه سیاسی من چیزی نیست که اینها بخواهند خراب کنند. حقیقی است. تمام بچه هایی که با من در زندان و غیره بوده اند هم میدانند که هیچ نقطه تاریکی در زندگی من نیست برای همین هم هست که از تهدید ها نمیترسم و محکم سر جایم ایستاده ام. تهدید و رعب و وحشت برای بستن دهانها ممنوع! بکار گیری شیوه هایی از نوع شیوه های رژیم جنایتکار آخوندی ممنوع! یک خمینی داشته ایم کافیست. به مسعود اعتماد کرده بودیم به مجاهدین اعتماد کرده بودیم و برای حمایتمان بهایی بس سنگین پرداختیم. حالا هم اجازه نخواهیم داد آزادی حرف زدن ما را دقیقا مثل کاری که در ایران میشود محدود کنند. ماجرای مرضیه همتی ها نشان میدهد که به موضع گیری کسانی که در عراق هستند تا زمانی که پایشان به دنیای آزاد نرسیده است نمیتوان اطمینان کرد. من در این مدت نشان داده ام که مرعوب نمیشوم. از خدا و پاپ اعظم هم که علیه من نامه بگیرند و چاپ کنند باز هم مرعوب نمیشوم. ولی در برابر حرف و بحث منطقی همه جا حاضرم. بفرمایند. میخواهند نامه از برادر نازنینم علیه من منتشر کنند.. بفرمایند. لجن هایشان را بر سر من بریزند اشکالی ندارد من در زندانها رژیم از این شکنجه های روانی و جسمی زیاد دیده ام و از اینها باکی ندارم. ولی خواهند دید که چگونه به ضد خود تبدیل خواهد شد. و چگونه تمام افشاگری های آنها بر علیه دیگران نیز با این نامه پاک خواهد شد. شک نکنیم که اگر مجاهدین در شرایط فعلی هر موضع گیری علیه من از طریق هر کس حتی برادرم انجام داده اند همه خواهند فهمید درد کجاست . چون این نه افشاگری فردی بلکه یک موضع گیری سیاسی در جهت ماندگاری در عراق محسوب میشود. باز هم میگویم جان ساکنان لیبرتی و اشرف را فدای سوداگری های سیاسی خود نکنیم. مارک های مزدور وزارت اطلاعات دیگر خریدار ندارد. سئوال این است براستی اگر برادر من عضو سازمان نبود مجاهدین در برابر من و این کمپین چگونه و با چه سلاحی می ایستادند!؟ تمام
سخنی هم رو به دوستان کمپین ما فعالیت هایمان را با شدت بیشتر برای نجات ساکنان لیبرتی ادامه خواهیم داد بگذارید یکبار برای همیشه دست از بازی های سیاسی برداشته و به صراحت تاکید کنند که خطشان نه بیرون آمدن از عراق که ماندن در آن قتلگاه است و بهایش هم از جان تک تک کسانی که آنجا هستند پرداخت میشود. چنین ترفندهایی فقط و فقط بخاطر این است که کمپین را به تعطیلی بکشانند و وقت مرا در پاسخگوئی هدر دهند ولی کمپین تعطیل کردنی نیست . برای اینکه دیگر از من فراتر رفته است.کسانی که از آن حمایت می کنند صاحبان اصلی آن هستند.

نابود باد رژیم جمهوری اسلامی و اصل ولایت فقیه در هر لباس و منظری

عاطفه اقبال – 17 فوریه 2013 روز تولدم

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نامه بهزاد علیشاهی به صدو نوزده فعال سیاسی , کنشگر اجتماعی و استاد دانشگاه و هنرمند

 

 

کانون وبلاگ نویسان مستقل ایرانی، هفدهم فوریه 2013
http://www.cibloggers.com/?p=3776

 

با درود به شما فعالین سیاسی , کنشگران اجتماعی , اساتید دانشگاه ومدافعان حقوق بشر که حمله جنایتکارانه به لیبرتی کمپ محل استقرار دوستان اسیرم را محکوم کردید و از دولت عراق خواستید که همه تلاش خود را برای جلوگیری از تکرار بکار بندد , هر جنایتی علیه هر انسانی محکوم و مذموم است , با همه احترام به شما عزیزان که با بسیاری از نامهایتان بسا خاطره دارم و از تک تکتان در دنیای مجازی بسیار آموخته ام , اما باید گله کنم که انتظارم از شناخت شما و درک و روشنفکریتان بیش از این بود که به این کوتاه بسنده کنید و بیش از این است که به این مختصر بنده التفات نکنید .

انتظار شاید این بود که برای زندگان هم دل میسوزاندید , شاید عدالت این باشد که حلوا را نه برای مردگان که برای زندگان گرسنه میپختید, اسیرانی که هم ممکن است بار دیگر یکباره طعمه موشک و خمپاره شوند و یا ذره ذره از رنج های زندگی فرقه ای و تشکیلاتی تلف شوند , شاید تلاشی برای خروج این عزیزان از عراق حتی اگر در حد درخواست از سازمان ملل , نهادهای بین المللی و سازمان مجاهدین , بسیار انسانی تر به نظر برسد , و یا لااقل درخواست مداوای زخمی ها چرا که سازمان مجاهیدن از انتقال زخمی ها بخصوص آنها که از لحاظ تشکیلاتی حلقه ضعیف محسوب میشوند به خارج از پایگاه جلوگیری میکند تا مبادا درخواست جدایی از سازمان را بدهند , نگاه داشتن آنها ممکن است باعث از بین رفتن جان هر کدام از آنها بشود؛ البته سازمان مجاهیدن فکر میکند با این کار یا امکانات پزشکی از عراقیها میگیرد و پایگاه ترانزیتش مقداری تثبیت تر میشود و یا آن زخمی ها شهید میشوند و افتخاراتش زیاد تر خواهد شد که هر دو برایش خیر است .

از شما انتظار میرفت با این تاخیر در صدور اطلاعیه و با این تعداد صد و نوزده نفره حد اقل با کسانی از مجاهدین , دولت عراق و جداشدگان از این سازمان صحبت میکردید تا اطلاعیه ای بیشتر از یک تسلیت صادر میکردید و دل ایرانیان به مدافعان حقوق بشر و کنشگران گرم میشد , گرچه هنوز هم دیر نیست و من و دوستانم حتی برخی از دوستان که از مجاهدین گریخته و در پناه دولت عراق هستند نگفته های زیادی از زندگی در لیبرتی برای شما دارند .

با امید موفقیت و سلامت شما عزیزان و با احترام بهزاد علیشاهی

خدمت شما خانم ها و آقایان گرامی , هنرمندان , فعالین و اساتید محترم

فرشید آذرنیوش، آینده آزاد، روشنک آسترکی، سعید آگنجی، بابک اجلالی، فریدون احمدی، امیر اعتدالی، بیژن افتخاری، علی افشاری، مهدی اقدم، مهدی امینی زاده ،شاهین انزلی، نیکروز اولاد اعظمی، سهراب ایرانی، ایرج باقرزاده، حسین باقرزاده، شهلا بهاردوست، امیر بیگلری،میثاق پارسا، مهناز پراکند، حبیب پرزین، کتایون پزشکی، احمد پورمندی، بیژن پیرزاده، عسل پیرزاده، سعید پیوندی، مهناز تبریزی ،حبیب تبریزیان، حسین ترکاشوند، جهانشاه جاوید، آرش جنتی عطایی، پویا جهاندار، رضا چرندابی ،مسعود چناسی، سعید حبیبی، آرام حسامی، گیتی خلیلی، مراد خورشیدی ،جمشید خون‌جوش، فرامرز دادور ،کمال داوودی ،فریبا داوودی مهاجر، مهرداد درویش پور، هوتن دولتی، احمد رافت، سحر رضازاده، شیده رضایی ،علی اصغر رمضانپور، امین ریاحی، فتحیه زرکش یزدی، بهروز ستوده، نسیم سرابندی، امین سرخابی، کیانوش سنجری، علی شاکری ،رحیم شامبیاتی، سجاد شاه مرادی، مسعود شب افروز، آرمان شیرازی، امین صادقی، محمد صادقی، بیژن صف سری، سید سیاوش صفوی ،فرهاد صوفی، معصومه ضیاء، حسن طالبی، شهران طبری، مریم طهماسبی، حمید رضا ظریفی نیا، بهروز عادل، شهره عاصمی، عباس شیرازی، غلام عباسی، مزدک عبدی پور، نازلی عراقی، مهدی عربشاهی، خسرو علاف اکبری، کاظم علمداری، رضا علیجانی، علی فتوتی، ناهید فرهاد، کیوان فروزان، فیروزه فولادی، شهاب فیضی، رضا قاضی نوری، یدی قربانی، علی اکبر قنبری، پروین کهزادی، علیرضا کیانی، بهزاد کریمی، رضا کریمی، علی کلائی، امید کوهی، مزدک لیماکشی، حمید مافی، رضا مبین، نوید محبی ، مجید محمدی، احمد مدادی، منصور معدل، عبدالحمید معصومی تهرانی، امیر معماریان، منوچهر مقصودنیا، پروین ملک، مرتضی ملک محمدی، اشکان منفرد، علی اکبر مهدی، بهزاد مهرانی، آنا موسوی، رضا موصولی، حسن نایب هاشم، بورگان نظامی نرج‌آباد، شروین نکوئی، شیوا نو جو، مهدی نوذر، وحید نوذری، پرتو نوری علا، صدیقه وسمقی، هادی یوسفی

متن اطلاعیه این عزیزان


محکومیت حمله به
اردوگاه مجاهدین خلق در کمپ لیبرتی

• ۱۱۹ فعال سیاسی، کنشگر اجتماعی، اساتید دانشگاه و مدافعان حقوق بشر حمله به کمپ مجاهدین خلق در عراق را محکوم کرده اند …

اخبار روز:
www.akhbar-rooz.com
 
شنبه ۲٨ بهمن ۱٣۹۱ - ۱۶ فوريه ۲۰۱٣

انتشار اخبار و تصاویر مربوط به حمله تکان دهنده به پایگاه آزادی درعراق که محل اسکان گروهی ازهموطنان ایرانی وابسته به سازمان مجاهدین خلق است، هر انسان آزاده ای را متاثر می سازد.
ما امضاء کنندگان این بیانیه با گرایشات مختلف فکری و سیاسی، اگرچه به مواضع سازمان مجاهدین خلق انتقادات اساسی داریم ، اما اعمال هرگونه جنایت نسبت به افراد وابسته به این گروه و اساسا هر گروه سیاسی و جمعی از آدمیان را خلاف موازین انسانی می دانیم. از این رو حمله موشکی به کمپ لیبرتی را شدیدا محکوم می کنیم.
ما از مجامع بین المللی وحقوق بشری می خواهیم که ضمن محکوم کردن این حملات، همه تلاش خود را برای جلوگیری از تکرار آن به کار گرفته، دولت عراق را موظف به حفظ امنیت این هموطنان و شناسائی و مجازات عاملان جنایت فوق نمایند.

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا … می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.

از : پرتو نوری علاعنوان : موافقم
من که خود، یکی از امضاء کنندگان این بیانیه هستم، با نظرات درست و منطقی آقای محمد علی اصفهانی، کاملن موافقم. در صورت اجرای نظرات آقای اصفهانی، شاید بتوان جلو رخدادهای ناگوار بر مجاهدین و طرفدارانشان را گرفت.
۵۱۵۵۴ – تاریخ انتشار : ۲۹ بهمن ۱٣۹۱

از : محمد علی اصفهانی عنوان : برخورد با بی پرنسیپی رهبری مجاهدین، شرط لازم محکوم کردن حملاتی از این دست است
دوستان گرامی امضا کننده،
سلام بر شما
هر انسانی که از ذره یی شرف برخوردار باشد ، این حمله ی جنایتکارانه را به شدید ترین وجه ممکن محکوم می کند. اما محکوم کردن این حمله بدون محکوم کردن و افشا کردن صریح و بی ملاحظه ی رفتار زشت رهبر مجاهدین و همسر او (که در دستگاه ایده ئواوژیک مجاهدین، فقط رله کننده ی دستورات و رهنمود های همسر و رهبر و قائد و پیشوا و امام خود است) در اصرار هیستریک به نگاه داشتن افراد لیبرتی و اشرف در عراق، معنایی به جز این ندارد که ما منتظریم تا فاجعه ی دیگری رخ دهد و باز هم از یک طرف ما آن را محکوم کنیم، و از یک طرف رهبری مجاهدین با خون های ریخته شده، دست به معامله در کریدور های خون آلود جنایتکاران جنگی و جنایتکاران علیه بشریت بزند و ساکنان لیبرتی و اشرف را به عنوان پیشمرگه های ارتش متجاور آمریکا و مرتجعین منطقه یی آن ها به آن جنایتکاران تعارف کند.
ما با یک رهبری مسئول، و متعهد به دستکم ابتدایی ترین پرنسیپ های نه فقط سیاسی، که اخلاقی ـ آن هم اخلاق عام و حد اقلی ـ طرف نیستیم.
پیروز باشید
۵۱۵۴٣ – تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣۹۱

از : مسعود سفریعنوان : در رابطه با محکوم کردن حمله به اردوگاه مجاهدین
با سلام!
من هم حمله به اردگاه مجاهدین خلق رل شدیدآ محکوم میکنم.
با سپاس – مسعود
۵۱۵٣٣ – تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣۹۱

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد