_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

با عزیمت ۱۴ نفر از ساکنان لیبرتی به آلبانی، آیا روند نهائی انتقال به کشور ثالث آغاز شده است؟

 

 

بنیاد خانواده سحر، بغداد، بیستم می ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

اخبار رسیده از داخل اردوگاه لیبرتی در عراق، مرکز تجمع ۳۴۰۰ نفر نیروهای سازمان مجاهدین خلق در این کشور، حاکی است که فضای مسئله داری و نارضایتی روز به روز تشدید شده و کسانی که علنا خواهان خروج از عراق و رفتن به کشور ثالث هستند در حال ازدیاد می باشند. در عین حال افراد به دلیل تحریم ایدئولوژیک که از جانب سازمان اعلام گردیده و ارتباط با افراد بیرونی مرز سرخ ایدئولوژیکی قلمداد شده جرأت نمیکنند به مقامات مسئول بین المللی در اردوگاه مراجعه نمایند.

عزیمت ۱۴ نفر از ساکنان لیبرتی به کشور آلبانی اینطور نشان میدهد که گویا روندی برای تعیین تکلیف نهائی شروع شده و انتقال نفرات به خارج از عراق قطعی گردیده است. ناگفته نماند که مشخص نیست که با حرکت لاک پشتی ملل متحد و آمریکا و اروپا و دولت عراق چه مدت زمان طول خواهد کشید تا این مقصود یعنی خروج تمامی افراد فرقه رجوی از عراق برآورده شود.

رجوی در بحثی تحت عنوان “ویروس سه نقطه” تأکید کرده بود که هرگز نیروهایش از عراق خارج نخواهند شد. مطلوب رجوی اینست که نیروهایش در این کشور با همان شرایطی که در زمان صدام حسین معدوم حضور داشتند بمانند یا حتی اگر لازم باشد تا نفرات فرقه اش خاک عراق را ترک کنند یکجا به محل دیگر برده شوند تا پادگان اشرف دیگری برپا شود.

شاید خود رجوی تاکنون به نامعقول بودن خواسته هایش و لبریز شدن کاسه صبر و تحمل جامعه بین المللی واقف شده و شاید روند عزیمت به کشور ثالث به صورت فردی و نه به صفت فرقه ای آغاز گردیده باشد. با این حساب باید فرض را بر این گرفت که تمایلات رجوی محقق نشده و موضوع رفتن به کشور ثالث، آنهم به صورت تدریجی، دارد عملی میشود. بنابراین باید پذیرفت که آنچه که رجوی از آن وحشت داشت و احساس تهدید و خطر میکرد در حال اتفاق افتادن است.

مسعود رجوی در ایام عید نوروز امسال یک سلسله نشست های صوتی برای ساکنان لیبرتی از طریق اینترنت برقرار نمود. در این نشست ها تلاش وی این بود که با وعده و وعید و همچنین با تهدید و ارعاب افراد را از جدا شدن منصرف نماید. او با نشان دادن در باغ سبز خصوصا در رابطه با سوریه و ایران و قریب الوقوع دانستن سرنگونی رژیم و بازگشت همگی به ایران سعی کرده بود تا افراد را به ماندن در عراق ترغیب و امیدوار نماید. از طرف دیگر او همچنان تلاش کرده بود تا نفرات را نسبت به جدا شدن از فرقه اش بترساند.

در این نشست ها او صراحتا گفته بود که اگر کسی از فرقه او جدا شود “خسرالدنیا و الآخره” میشود. یعنی هم در دنیا و هم در آخرت دچار خسارت و زیان میگردد. البته او به این سؤال پاسخ نداد که مگر کسانی که از این فرقه جدا شده اند شرایط بدتری پیدا کرده اند یا اینکه آیا وضعیت کسانی که مانده اند بهتر است. قابل ذکر است که متوسط سنی اعضای فرقه رجوی حداقل ۵۰ سال می باشد که به انواع بیمارهای جسمی و روحی مزمن دچار هستند. این افراد نه از زندگی و نه از مبارزه چیزی نفهمیدند و عمر خود را در فرقه رجوی به امید پیروزی کاذبی که وعده آن داده شده بود تلف کردند و از استعداد و توانشان هم هیچ استفاده ای به غیر از برآورده کردن تمایلات کودکانه و خودپرستانه مسعود رجوی استفاده دیگری نشد و البته به انواع خیانت ها و جنایت ها هم کشانده شدند.

موضوع دیگر در بیانات رجوی در نشست هایش این بود که: “فضای لیبرتی مسموم و کشنده است و باید حتما به سرعت سم زدائی شود”. رجوی بعد از توضیحاتش مشخص کرد که منظورش حضور نفرات ملل متحد و صلیب سرخ و پلیس عراق است که اذهان مسدود و مانیپوله قربانیان فرقه گرفتار در لیبرتی را به دنیای خارج وصل میکند و تأثیرات مغزشوئی را از بین می برد. او به صراحت از پیروانش خواسته بود تا مانع از ورود آنان به اردوگاه شوند. قابل توجه تمامی ارگان های بین المللی است که رجوی افراد آنان در اردوگاه لیبرتی را مانند سمومی میداند که موجب مسمومیت و بیماری پیروانش گردیده و باید فورا زدوده شوند.

در این نشست ها رجوی به صراحت تهدید کرده و گفته است که: “به عنوان رهبر عقیدتی شما وصیت میکنم وصیت میکنم (تکرار از خود رجوی است) که هرکس پایش را از اینجا بیرون گذاشت خونش حلال است.” سپس رجوی خروج از فرقه اش را بالاترین خیانت و گناهی که یک فرد میتواند مرتکب شود عنوان کرده و خواهان بالاترین مجازات برای چنین کاری شده است. قابل توجه کشورهای غربی است که باید پرسید دیگر یک فرد باید چه بگوید که افکار تروریستی خود را برملا نماید.

اطلاع داریم که در اروپا هم به نیروهای سازمان رهنمود داده شده است که به هر شکلی که میتوانند جداشدگان و مخالفان را به سزای اعمالشان برسانند. رجوی سال ها قبل وعده داده بود که چنانچه سازمانش شکست بخورد تمامی کسانی که از فرقه وی جداشده اند را هر کجا که باشند به قتل خواهد رساند و این وصیت را آنزمان هم برای نیروهای باقیمانده اش کرده بود.

بنیاد خانواده سحر ضمن استقبال از عزیمت تعداد فوق العاده اندکی از اعضای فرقه رجوی به کشور آلبانی همچنان معتقد است که باید به کار سرعت بخشید و هرچه زودتر افراد فرقه را به جائی که بتوانند آزادانه با دنیای خارج و خصوصا خانواده هایشان ارتباط برقرار کنند و آگاهانه و مختارانه در خصوص سرنوشت خود تصمیم بگیرند منتقل نمود. در این رابطه لازم است که طرف های قضیه قدری از سستی و ملاحظات سیاسی دست برداشته و به کار شتاب بیشتری بدهند.

 

بنیاد خانواده سحر
۲۰ مه ۲۰۱۳

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نگاهی به وضعیت ساکنان اردوگاه لیبرتی

 

 

بنیاد خانواده سحر، بغداد، چهارم می ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

در مقاله ای که از نظرتان میگذرد قصد داریم نگاهی اجمالی به یک مشکل مهم انسانی یعنی وضعیت نیروهای سازمان مجاهدین خلق در اردوگاه لیبرتی در عراق بیندازیم. منظور ما اینست که نگرانی های خود در این خصوص را مطرح نموده، موانع سر راه برای رفع مشکلات را مشخص ساخته، و راه حل های عملی ارائه دهیم.

ما عقیده داریم که در حال حاضر، به دلایل سیاسی روشن، اراده مشخصی برای حل و فصل این معضل و نجات ساکنان لیبرتی از وضعیتی که در آن گرفتار هستند وجود ندارد. در عین حال اعتقاد داریم که نبایستی دست روی دست گذاشت و باید صدای مظلومانه این افراد را به گوش جهانیان رساند و از همه مهمتر این واقعیت را بر همگان آشکار ساخت که رهبر فرقه ای مجاهدین خلق مسعود رجوی نه تنها نماینده و سخنگوی این افراد نیست بلکه خود تهدید اصلی می باشد.

در زیر ابتدا عناوین مهم مقاله را آورده و سپس به طرح موضوع به صورت مفصل می پردازیم:

نگرانی ها:

•خانواده های دردمند و رنجکشیده، علیرغم تحصن بیش از سه سال در عراق، همچنان بعد از سالیان دراز از دیدار با عزیزان خود محروم هستند.

•اوضاع امنیتی، ایمنی، رفاهی، درمانی، روحی و جسمی ساکنان با توجه به کارشکنی ها و ممانعت های مسئولین فرقه فوق العاده وخیم است.

•اغلب اعضا، که گرفتار فوبیای ناشی از عملکرد سیستماتیک و طولانی مدت مانیپولاسیون ذهنی در محیطی ایزوله هستند، بر خلاف میل خود در آنجا نگاه داری میشوند.

مانع ها:

•دسترسی به افراد ساکن در اردوگاه با توجه به ممانعت های فرقه و مماشات مسئولین ذی ربط، حتی از جانب نزدیکانشان، غیرممکن است.

•کنترل شدید و مطلق رهبری فرقه بر ساکنان اردوگاه لیبرتی همچنان بعد از ده سال از سقوط صدام حسین ادامه دارد.

•ناظران و مسئولین بین المللی دست اندر کار، تصویر درستی از سازمان و متدهای کنترلی آن ندارند یا نمیخواهند داشته باشند.

راه حل ها:

•خانواده های اعضای گرفتار در فرقه نقش کلیدی در نجات و بازپروری آنان ایفا میکنند.

•جدا کردن مسئولین از بدنه یک راه حل عملی و ممکن برای شروع می باشد.

•فشار بین المللی بر فرقه از جانب خانواده ها و جداشدگان میتواند کارساز باشد.

یکی از اولیه ترین حقوق شناخته شده بین المللی برای هر فرد در هر کجای دنیا، حتی برای خطرناک ترین زندانیان، حق دیدار و ارتباط با اقوام نزدیک است. این حق مسلم سالهاست که از ساکنان اردوگاه لیبرتی که همچنان تحت سلطه و سیطره مخرب روانی مسعود رجوی بسر می برند کاملا نفی شده است.

مقامات ملل متحد و سایر ارگان های بین المللی این حق را به رسمیت می شناسند، اما از طرفی میگویند که ساکنان را نمیتوان در حالی که خودشان تمایلی به دیدار با والدین یا فرزندانشان ندارند به این کار مجبور کرد. حال سؤال اینست که چه شرایطی باید بر اردوگاه و بر کسانی که یک، دو، یا بعضا سه دهه است که هیچ ارتباطی با دنیای خارج نداشته اند حاکم باشد که تمایلی به دیدار با بستگان درجه یک خود که سالیان سال است از آنها بی خبرند نداشته باشند.

این سؤال البته بنا بر مصالحی از جانب مقامات مسئول کاملا بی پاسخ باقی می ماند اما جواب در علم امروز به روشنی داده شده است. این دقیقا کارکرد مانیپولاسیون مخرب فرقه ایست که سالهاست بر روی اعضای فرقه رجوی در محیط های ایزوله ای همچون پادگان اشرف و اردوگاه لیبرتی (و حتی در خانه های جمعی در غرب همچون پادگان مریم در اورسورواز) اعمال میگردد.

ناظران ملل متحد در عراق میگویند: “ساکنان اردوگاه و بستگانشان حق دارند با یکدیگر در ارتباط باشند. در عین حال افراد آزادند تا تصمیم بگیرند که آیا میخواهند چنین ارتباطی داشته باشند یا خیر. این حق انتخاب باید به خود فرد داده شود و موضوع به خودش مربوط میشود”.

مشکلی که در حال حاضر وجود دارد همین “حق انتخاب” است که معلوم نیست حقیقتا وجود دارد یا نه. باید مطمئن شد که انتخابی آزادانه و مختارانه صورت میگیرد و فاکتورهای روانی، که از تکنیک های بکارگیری و اعمال آنها در محیط های ایزوله فرقه ای به مدت طولانی آگاه هستیم، دخیل نیستند.

مقامات ملل متحد اذعان دارند که افراد در داخل اردوگاه با شنیدن نام اعضای خانواده خود وضعیت عصبی عجیبی پیدا کرده و فورا حالت تدافعی میگیرند. کاملا بر اساس کارکردهای کنترل ذهن مخرب فرقه ای مشخص است که این افراد در برابر واژه “خانواده” کاملا مغزشوئی شده و ناخودآگاه آنرا مترادف با شیطان می پندارند و از آن فاصله میگیرند.

یکی از مسئولین یونامی میگفت: “حتی کسانی که به ما میگویند که میخواهند سازمان را ترک کنند، اگر موضوع ارتباط با خانواده پیش کشیده شود فورا عصبی شده و از پیشنهاد ترک اردوگاه منصرف میگردند و ما را متهم میکنند که میخواهیم بزور آنان را در ارتباط با وزارت اطلاعات ایران قرار دهیم”.

در کارکردهای فرقه ای این امر واقعا محقق میشود. در ذهن افراد در داخل اردوگاه آنقدر فوبیای خانواده، بر اساس یک تکنیک کنترل ذهن مخرب فرقه ای، کاشته شده است که فورا در برابر پیشنهاد ارتباط با خانواده (مترادف با ارتباط با شیطان) واکنش نشان داده و عقب میکشند. رجوی خوب میداند که دیدار با خانواده و زنده و بیدار شدن عواطف و احساسات در فرد و مطلع شدن از اوضاع خارج از اردوگاه بلافاصله تأثیرات مغزشوئی را از بین برده و راه فراری برای ذهن مسدود و بسته فرد به سوی آزادی و رهائی فراهم می نماید.

در حال حاضر نامه های محکومیت و اتهام از جانب ساکنان لیبرتی برای ناظران بین المللی ارسال میگردد. از نظر آنان هر کس که در پشت دیوارهای لیبرتی به کمک آنان آمده از جانب وزارت اطلاعات ایران فرستاده شده است، و در عراق از نخست وزیر عراق نوری مالکی گرفته تا نماینده دبیرکل ملل متحد مارتین کوبلر تا حتی سفیر آلمان در عراق از رژیم ایران دستور می گیرند و صرفا آمده اند تا آنها را ببندند و تحویل ایران بدهند تا بعد شکنجه و اعدام شوند.

اطلاع داریم که هر زمان ناظران ملل متحد وارد لیبرتی میشوند با اقدامات خصمانه و شعارهای مرگ بر کوبلر و مرگ بر مالکی و همچنین انداختن آب دهان به سمت آنان مواجه میگردند. کاملا طبیعی است که این افراد رفتار شایسته و نرمالی ندارند و از قبل در یک روند مانیپولاسیون ذهنی برای چنین اقداماتی آماده گردیده اند. در چنین شرایطی فرد حتی میتواند بدون هیچ دلیل و منطقی صرفا بنا بر یک دستور از جانب مسئول اقدام به خودسوزی هم بکند

این گونه رفتارها این فایده را برای رجوی دارد که وارد شدن ناظران به اردوگاه و دسترسی آنان به افراد را فوق العاده مشکل می سازد. تهاجم موشکی به اردوگاه نیز مزید بر علت شده و رجوی با تراشیدن دلایل امنیتی حداکثر سوء استفاده را از این بهانه به عمل می آورد و مانع ورود ناظران ملل متحد میشود.

مسعود رجوی خوب میداند که از چه ترفندهائی استفاده نماید تا به خواسته های خود برسد. او مانند تمامی رهبران فرقه ای تاریخ هر چقدر در استراتژی کودن باشد و فراتر از نوک بینی خود را نتواند ببیند اما در عوض در تاکتیک فوق العاده استادانه و ماهرانه عمل میکند. سازمان از زمان حمله موشکی، به صورتی کاملا غیر منطقی و به بهانه نبودن امنیت، مصاحبه های ساکنان با کمیساریای عالی ملل متحد برای پناهندگان را بایکوت کرده و صرفا خواهان بازگشت به اشرف می باشد.

مسئولین سازمان با توسل به هر وسیله ممکن از دیدار نمایندگان ملل متحد با ساکنان لیبرتی ممانعت به عمل می آورند. حتی یک فرد را به جای فرد دیگری برای مصاحبه می فرستند. افرادی که با ناظران ملاقات میکنند ادعا میکنند که هیچ کارت شناسائی ندارند حال آنکه به هیچ عنوان چنین نیست چون هر زمان که لازم باشد حتی گذرنامه اروپائی هم رو میکنند. مواردی بوده که از گذرنامه فردی که در اشرف فوت کرده به عنوان کارت شناسائی برای انتقال فرد دیگری به لیبرتی استفاده شده است.

همچنین تمامی ساکنان لیبرتی روند درخواست حفاظت را طی کرده اند. زمانی که ناظران ملل متحد میخواهند برای انگشت نگاری یا عکس برداری و غیره وارد اردوگاه شوند سازمان عده ای را جلو انداخته و دست به شورش و اغتششاش می زنند و مانع از انجام وظیفه ناظران میگردند.

بر اساس قوانین بین المللی، صلیب سرخ جهانی مسئول رساندن نامه های بستگان به ساکنان است. اما در هیچ شرایطی افراد تنها نیستند تا این نامه ها به آنها داده شود. در مواردی گوئی که پاکت نامه حاوی باکتری آنتراکس (سیاه زخم) باشد حتی حاضر به لمس کردن آنهم نیستند که معلوم است از عواقب این کار در داخل تشکیلات به شدت واهمه دارند. واکنش ها آمیخته ای از ابراز تنفر همراه با ترس است که حالت غیر عادی فرد را بخوبی نشان میدهد.

مشکلی که ما در کارمان داریم اینست که در حال حاضر افراد بسیار کمی در میان مسئولین ذی ربط نسبت به ماهیت اصلی و واقعی این فرقه آگاه می باشند و البته آنان که آگاهند هم بر اساس مصالح و منافعی خود را کاملا به خواب زده و حاضر نیستند بیدار شوند. این میزان ملاحظه کاری و مماشات در برابر مسعود رجوی تابحال در هیچ موردی در جهان مشاهده نشده است.

آنچه بر کسی پوشیده نیست اینست که فرقه رجوی خط قرمز مطلقی بین ساکنان لیبرتی و بیرون از اردوگاه کشیده است و این به تنهائی اثبات میکند که سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی یک فرقه مخرب کنترل ذهن است. برای همگان روشن است که ترس رجوی از دیدار اعضای فرقه اش با خانواده هایشان بالاتر از ترس وی از هر چیز دیگری است. دلیل آنهم واضح است. همانطور که همه دانشمندان علوم فرقه ای متفق القول هستند این امر منجر به جداشدن های بیشتر و باز هم بیشتر و حتی دشمنی آنان با رجوی خواهد شد و لذا رجوی ترجیح میدهد که هر روز موشک و خمپاره بر سر پیروانش ببارد اما پیروانش دیداری با بستگان و اقوامشان نداشته باشند.

بهرحال این حق اساسی افراد محبوس در لیبرتی است که با دنیای خارج از جمله خانواده هایشان ارتباط داشته باشند و باید در این راه تلاش کرد و گام برداشت اگر چه حل این مسئله بسیار سخت باشد و مسئولین فرقه مانع از آن شوند و همچنان کنترل فرقه ای خود را بر اعضا اعمال نمایند و حتی از ارتباط ناظران ملل متحد هم جلوگیری بعمل آورند.

رجوی ادعا میکند که این بستگان واقعی نیستند و همگی مأموران وزارت اطلاعات ایران می باشند. خانواده هائی که در اینجا هستند همگی مدارکی در دست دارند که وابستگی خود با فرد داخل اردوگاه را به اثبات میرساند. همچنین افراد فرقه رجوی نزد صلیب سرخ ثبت نام شده اند و حتی برخی از آنان اسرای جنگی بوده اند که هویت آنها مشخص است. در حال حاضر حدود نزدیک به ۱۰۰ خانواده از نقاط مختلف جهان همراه با مدارک شناسائی شان که نشان میدهد با فردی در داخل اردوگاه نسبت فامیلی نزدیک دارند آماده دیدار می باشند. این خانواده ها به شدت نگران سلامت جسمی و روحی عزیزانشان هستند. آنان از زمان سقوط صدام حسین یعنی به مدت ۱۰ سال است که در تلاشند تا خبری از عزیزان خود بدست آورند. آیا باید نشست و منتظر ماند تا رجوی آنان را یک به یک به کشتن دهد؟

اطلاع داریم که مواردی هست که ساکنان اردوگاه از دسترسی به امکانات درمانی و پزشکی محروم میشوند. ساکنان با بیماریهای مختلف دست به گریبانند اما مسئولین فرقه مانع از دسترسی آنان به پزشک و بیمارستان میگردند. این کار به این علت صورت میگیرد که رهبری فرقه میخواهد کشته بدهد و گناه را به گردن دولت عراق بیندازد و به این شکل باج خواهی کند. بسیاری از انواع نقض شدید پایه ای ترین حقوق انسانی در داخل اردوگاه رخ میدهد که اطلاعات آنها را داریم و به اطلاع مسئولین ذی ربط رسانده ایم و متأسفانه پاسخی نگرفته ایم. در ملاقات هائی که با وزارت حقوق بشر عراق داشتیم آنان نیز به جد نگران وضعیت داخل اردوگاه هستند.

هر یک از جداشدگانی که در هتل در بغداد بسر می برند داستان های فراوانی از سوء رفتار از جانب مسئولین سازمان در داخل اردوگاه دارند. همگی آنان متفق القول میگویند که در داخل اردوگاه کوچکترین تصویر واقعی از دنیای بیرون نداشته اند. برخی حتی با پذیرش خطر شکنجه و اعدام اقدام به فرار کرده اند. کنترل شدید حرکات، اعمال محدودیت ها و ممنوعیت های روابط و ارتباطات شخصی، تحقیر و توهین و وارد کردن اتهامات واهی، و سرکوب های جسمی و روانی در داخل اردوگاه لیبرتی توسط مسئولین فرقه همچنان ادامه دارد. ساکنان تحت ضوابط فوق العاده شدیدی که در هیچ پادگان نظامی اعمال نمیشود زندگی میکنند به صورتی که بعضی علنا آرزوی مرگ دارند.

یک نگرانی خیلی جدی درخصوص وضعیت ساکنان اردوگاه لیبرتی و تأمین اولیه ترین حقوق انسانی آنان وجود دارد. بسیاری از این افراد مغایر با اراده آزاد خود در آنجا و تحت سلطه فرقه نگاه داشته میشوند. اگر چه خود این افراد صحبت از اراده آزاد میکنند اما معنی حق انتخاب آزاد در یک سازمان فرقه ای بسته کاملا روشن است. این واقعیت در گزارش روزنامه آمریکائی نیویورک تایمز به قلم الیزابت روبین با عنوان “فرقه رجوی” به تاریخ ۱۳ ژوئیه ۲۰۰۳ آمده و در گزارش سال ۲۰۰۹ RAND(انستیتوی تحقیقاتدفاع ملی آمریکا وابسته به وزارت دفاع این کشور) با عنوان “مجاهدین خلق در عراق، یک معمای سیاسی” هم به آن اشاره شده است.

برخی افراد داخل اردوگاه برای مصاحبه حاضر نشده و طی نامه هائی مخالفت خود با رفتن به یک کشور ثالث را ابراز داشته اند. این موارد چه چیزی را نشان میدهد؟ آیا کسی میتواند اطمینان کامل بدهد که آنان با اراده و اختیار آزاد چنین نامه هائی را نوشته اند؟ آیا آنها همانهائی نیستند که رجوی از دیدار آنان با ناظران ملل متحد وحشت دارد؟

زمانی که افراد برای مصاحبه با ناظران ملل متحد فرستاده میشوند به آنها دیکته میشود که چه بگویند و چه نگویند و این افراد که تحت مانیپولاسیون ذهنی شدیدی قرار دارند جرأت نمیکنند حرف های خودشان را بزنند. نگرانی اصلی رجوی در حال حاضر جداشدن های بیشتر و از هم پاشیدن سازمانش است. از زمان حمله موشکی ۹ فوریه ۲۰۱۳ رجوی مانع از ورود ناظران به داخل اردوگاه شده و حتی تظاهرات خصومت آمیز علیه آنان براه انداخته است. آیا همین امر، قضیه حمله موشکی را مشکوک جلوه نمیدهد؟

اخبار رسیده حاکی است که رجوی علیرغم مانورهائی که میدهد و رجز هائی که میخواند در حال از دست دادن کنترل بر بخش قابل توجهی از افراد مستقر در لیبرتی است. او صراحتا گفته است که اجازه نخواهد داد آنان عراق را ترک کنند و تاکنون عمدا تمامی امکانات جابجائی به کشور ثالث را از بین برده است که همین امر موجب نارضایتی در داخل اردوگاه شده است.

از طرفی اطلاعاتی در دست است که فرقه رجوی نفرات خود در آمریکا و اروپا و استرالیا را تحت عنوان خانواده به مجامعی مانند دفاتر ملل متحد یا پارلمان ها می فرستد تا خود را به جای خانواده کسانی که در لیبرتی هستند جا بزنند و مسئله امنیت آنان را مطرح نمایند و بعد خواهان بازگشت آنان به اشرف شوند. آیا خانواده های واقعی خواهان خروج عزیزان خود از عراق میگردند یا خواهان بازگرداندن آنان به اشرف که در نتیجه بیشتر قربانی شوند؟ کدامیک؟

اعضای زن سابق این فرقه در مجامع اروپا لب به سخن باز کرده و شمه ای از کنترل فرقه ای درون تشکیلات را برملا ساخته اند. آیا هنوز ثابت نشده است که این یک فرقه مخرب کنترل ذهن است؟ آیا نسبت به نقض شدید اولیه ترین حقوق انسانی در داخل اردوگاه توسط رهبران فرقه رجوی تردیدی وجود دارد؟ آیا تجربه ده سال تعامل ملل متحد و سایر ارگان های بین المللی با فرقه رجوی هنوز ماهیت ضد بشری رهبری این فرقه را روشن نساخته است؟

موارد متعددی بوده است که فردی که یک روز به ناظران ملل متحد مراجعه کرده و خواهان خروج شده است دیگر پیدایش نشده و حتی بعدا طرح درخواست از جانب خودش را انکار کرده و بخاطر چنین ادعائی خمشگین شده و تهاجم هم نموده است. اطلاع داریم که در موارد بسیاری ناظران ملل متحد بلافاصله درخواست های خروج را اجابت نکرده و پیگیری موضوع را به بعد موکول کرده اند که نشان میدهد یا فاقد کمترین اطلاع و شناخت از یک دستگاه کنترل فرقه ای هستند و یا اینکه اساسا تمایلی به جداشدن افراد ندارند. سابقه این امر حتی به زمان کنترل نیروهای آمریکائی بر پادگان اشرف بر میگردد که در برابر درخواست خروج افراد موضوع را به بعد موکول کرده و آنان را دچار مشکلات باز هم بیشتری میکردند.

ناظران ملل متحد خود بهتر از هر کس دیگری میدانند که از زمان ورود به اردوگاه تا زمان خروج توسط مسئولین فرقه اسکورت و مراقبت می شوند و خوب میدانند که رهبری فرقه مانع خروج افراد از اردوگاه و ارتباط آنان با ناظران میشود. مسئولین ملل متحد دلشان را به این خوش کرده اند که عده ای از ساکنان اردوگاه مراجعه کرده و ابراز میدارند که چقدر از بودن با فرقه رجوی رضایت دارند و چقدر از خانواده های مزدور خود متنفرند. کمترین مطالعه در خصوص عملکرد کنترل ذهن مخرب فرقه ای به خوبی علت این امر را روشن می سازد.

افراد داخل اردوگاه تحت نظارت شدید جسمی و روانی هستند. ارتباطات حتی در میان خود افراد آزاد نیست و به شدت محدود میشود. دسترسی به اطلاعات و وسایل ارتباط جمعی مطلقا وجود ندارد. برخی افراد به عنوان تنبیه در اتاق هائی که برای این کار معین شده است زندانی می شوند یا توسط یکی دو نفر دیگر تحت کنترل شدید ۲۴ ساعته قرار میگیرند. نشست های سرکوب روانی و تفتیش عقاید با عنوان “عملیات جاری” همچنان برگزار میشوند که در آن رفتار های تهدید آمیز و توهین و تحقیر و متهم کردن فرد به انواع جرائم به صورت سیستماتیک و روزمره ادامه دارند.

ناظران بارها اذعان کرده اند که افرادی که برای مصاحبه می آیند مشخص است که تحت فشار عصبی هستند و رفتار عادی ندارند و طبق آنچه که برایشان دیکته شده عمل میکنند و حرف میزنند و همه تقریبا یک سری جملات کلیشه ای را تکرار میکنند. در برخی جلسات افراد در برابر دریافت نامه ای از بستگان رفتار منطقی داشته و آنرا خوانده و خوشحال بوده اند اما بعد از بازگشت به اردوگاه نامه های تند و تیزی نوشته و فرستاده اند که چرا نامه جاسوسان ایران را به دستشان داده اند.

اشتباهی که هنوز تکرار میشود اینست که تصور میگردد فرقه رجوی دارای یک سیستم اعتقادی است. همه متخصصین میگویند که عضویت در یک فرقه ربطی به پذیرش یک سیستم اعتقادی ندارد بلکه موضوع به رابطه ظالمانه و برده وار رهبری فرقه با قربانیان آن بر اساس کارکردهای روانی بر میگردد. رهبران فرقه ها خوب میدانند که چگونه ذهن افراد را کنترل کنند و از تکنیک های روانی و حتی فیزیکی برای مانیپولاسیون آنان استفاده می نمایند.

یک قربانی فرقه، زمانی که روابط نرمال قبلی اش با رابطه ای خاص با رهبر فرقه جایگزین میشود عضو فرقه میگردد. رابطه این افراد با دوستان و عزیزانشان قطع میشود تا روند مغزشوئی کامل گردد. لذا اگر خانواده بتواند عشق خود را نشان داده و رابطه قبلی را احیا نماید قربانی به خویشتن خود بازگشته و قادر خواهد بود منطقی و درست تصمیم بگیرد. چیزی که هیچ رهبر فرقه ای تمایلی به آن ندارد. به همین دلیل رجوی خانواده را لانه فساد و دشمن اصلی و بمب مخرب می نامد چرا که عواطف خانوادگی، مناسبات به غایت ارتجاعی که رجوی برقرار نموده است را برهم میزند. به همین دلیل وی تحت هیچ شرایطی اجازه ارتباط با خانواده را نمیدهد.

ناظران ملل متحد متأسفانه ناآگاهی مطلق ساکنان لیبرتی نسبت به دنیای خارج را نادیده میگیرند. بسیاری سالیان سال است که در ایزولاسیون مطلق بسر می برند و هیچگونه دسترسی به دنیای بیرون نداشته اند و همه اطلاعات آنان از فیلتر فرقه گذشته است. بسیاری تحت کارکردهای روانی فرقه ای آنقدر با کارکردهای تفکر صحیح بیگانه شده اند که قادر نیستند منطقی فکر کنند و شرایط پیرامون خود را تجزیه و تحلیل نموده و تصمیم بگیرند. به آنان یک احساس مصنوعی قوی مانند تمامی پیروان فرقه ها داده شده است که از همه برتر و بالاترند و این نعمت را از رجوی دارند و باید تا ابد شاکر او باشند. اعمال تکنیک های مغزشوئی از قواعد روزمره داخل اردوگاه است که در نشست های روزانه عملیات جاری صورت میگیرد.

همیشه گفته و میگوئیم که هیچ پیشرفتی از جانب ملل متحد یا دولت عراق یا هر نهاد دیگری حاصل نخواهد شد مگر آنکه خانواده های این قربانیان به صورت فعال به عنوان پارامتر اصلی وارد هر راه حل ممکن گردند. همچنین قربانیان فرقه باید از زیر سلطه و کنترل فرقه ای مسعود رجوی خارج شوند و در شرایطی قرار گیرند که بتوانند آزادانه و مختارانه تصمیم بگیرند. این راه حل در گزارش RANDهم به تفصیل بیان شده است. این گزارش صراحتا اعلام میدارد که تنها جدا کردن رهبری از بدنه میتواند راه حل معمای سیاسی مجاهدین خلق در عراق باشد (البته اگر کسی به دنبال راه حل باشد).

بهرصورت در حال حاضر تعداد زیادی از خانواده ها که در عراق مستقر شده و منتظر دیدار با عزیزانشان هستند مصرند تا اجازه داده شود خود وارد شده و با عزیزانشان دیدار نمایند. تاکنون به بهانه های امنیتی از ورود آنان به اردوگاه جلوگیری بعمل آمده است. مسئولین عراقی میگویند که نمیتوانندامنیت جانی آنان را وقتی وارد اردوگاه میشوند تضمین کنند. این خانواده ها داوطلبانه مایلند هر خطری را پذیرفته و برای نجات فرزندان و بستگانشان دست به هر کاری بزنند. از نظر ما هیچ راه حل مسالمت آمیز دیگری وجود ندارد و از طرفی کاملا مشخص است که رجوی تلاش میکند تا به هر شکل ممکن باز هم درگیری ایجاد کند و کار را به خشونت بکشاند تا بهره سیاسی لازم را از آن ببرد. از نظر ما این قفل به شکلی که امروزه تلاش میشود هرگز باز نخواهد شد و باید تغییر رویه داد.

هیئت مدیره بنیاد خانواده سحر
بغداد – ۱ ماه مه ۲۰۱۳

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شهید سازی برای جنجال سیاسی و اشک تمساح مریم رجوی

 

 

بنیاد خانواده سحر، بغداد، هفدهم آوریل ۲۰۱۳

لینک به منبع
 

درگذشت جانسوز حسین برزمهری از اعضای فرقه رجوی در لیبرتی بر اثر سکته مغزی و مرثیه خوانی مریم رجوی بخاطر فقدان امکانات پزشکی

آقای میم میم از جداشدگان اخیر فرقه رجوی که هم اکنون در بغداد بسر میبرد مطلب زیر را در اختیار بنیاد خانواده سحر قرار داده که عینا از نظرتان میگذرد. ایشان فعلا به دلایلی مایل به اعلام نام خود نیستند.

شهید سازی برای جنجال سیاسی و اشک تمساح مریم رجوی

درگذشت جانسوز حسین برزمهری از اعضای فرقه رجوی در لیبرتی بر اثر سکته مغزی و مرثیه خوانی مریم رجوی بخاطر فقدان امکانات پزشکی

با کمال تأسف و تأثر مطلع شدم که صبح روز شنبه ۲۴ فروردین، مهندس محمد حسین برزمهری، یکی از ساکنان گرفتار در دست رجوی در اردوگاه لیبرتی، در کلینیک عراقی مجاور این اردوگاه جان سپرد. علت فوت وی سکته مغزی و همچنین نبودن حداقل امکانات ضروری برای موارد اورژانس در کلینیک عراقی ذکر شده است.

حسین فارغ التحصیل مهندسی راه و ساختمان از آمریکا بود و در اشرف و لیبرتی بعنوان مترجم پزشکان و همچنین دستیار دندانپزشکی کار می کرد و از کادرهای با سابقه بخش امداد پزشکی سازمان بود.

این ترفند ها دیگر کسی را نمی فریبد و همه می دانند که مجاهدین خلق در داخل اردوگاه لیبرتی درمانگاه مخصوص خودشان را دارند که در زمینه امکانات پزشکی هیچ کمبودی ندارد. بردن فردی که سکته مغزی کرده و خودشان هم می دانستند که تمام نموده به کلینیک عراقی و جنجال سازی بخاطر فقدان امکانات، صرفا برای بهره برداری سیاسی است که فرقه رجوی در آن سابقه طولانی دارد.

اگر رجوی دلش برای قربانیانش می سوخت هرگز نمی گذاشت بیماری یک فرد اسیر و گرفتار در دست او به این مرحله حاد برسد و بعد وی را به کلینیک عراقی منتقل نماید و زودتر اجازه میداد تا به بیمارستان در بغداد برده شود که همیشه امکان آن وجود دارد.

مسئولین سازمان همیشه مدعی بودند که تمامی نفرات بطور مرتب و مستمر چکاپ پزشکی می شوند. پس چرا همیشه بیماری افراد لحظه آخر که دیگر کار از کار گذشته مشخص میشود؟ آنهم برای فردی که خودش جزو پرسنل امداد بوده است.

به محض اینکه فردی از اعضای سازمان می میمرد فورا او را شهید و مجاهد صدیق و … می خوانند و برایش اشک تمساح میریزند؛ اما تا زمانی که زنده است وی را مدام تحت شدیدترین بی حرمتی ها و حتاکی ها و فشارهای روحی و جسمی قرار میدهند.

این ترفندها دیگر کسی را نمی فریبد. خودم به عینه شاهد بودم که به عکس های مسعود و مریم که همه جای اردوگاه فراوان یافت میشود تف می کردند. دیگر کسی برای حرفها و وعده وعیدهای توخالی مسعود رجوی و تعریف و تمجیدهای مشمئز کننده مریم رجوی پشیزی ارزش قائل نیست.

یک روز اردوگاه لیبرتی پلی بسوی پیروزی و فتح تهران است و مثلث اشرف – لیبرتی – تهران میکشند. روز دیگر از سرنگونی قریب الوقوع حکومت سوریه تا پایان سال ۹۱ و سرنگونی جمهوری اسلامی تا ۳۰ مهر ۹۲ صحبت میکنند و نهایتا هرکس که صحبت از کشور ثالث کند را شکنجه جسمی و روانی می نمایند.

همه اینها برای اینست که رجوی نمیخواهد بپذیرد که به آخر خط رسیده است. اگر رهبری این فرقه صادق بود و ذره ای انسانیت داشت همان خزعبلاتی که در نشست های درونی سازمانی می گفت را در اطلاعیه های رسمی و علنی اش در انواع و اقسام سایت های رنگارنگش منعکس میکرد. این مطالب را حتی در همان سایت مدار بسته و مهندسی شده به اصلاح اشرف نت هم نمیگذارند.

یکبار در نشستی که مسعود رجوی به صورت رادیو کنفرانس با لایه های پایینی سازمان گذاشته بود، جوانی پای میکروفن رفت و گفت که چرا اخبار سایت داخلی سازمان به فارسی و به عربی متفاوت است و مطالبی در سایت عربی داخلی در رابطه با آینده ما وجود دارد که در اخبار سایت فارسی داخلی نیست. چرا من نباید از مواردی که به سرنوشتم و آینده ام مربوط می شود مطلع باشم.

حدس میزنید رجوی چه پاسخی به این جوان داد؟

او پاسخ داد: “من جلوی هر چیزی که بوی نجنگ بدهد را می گیرم.” ما که نفهمیدیم چرا او از پخش یک خبر که تصور میکند بوی نجنگ میدهد جلوگیری می کند و اینقدر هم وقیحانه به این سانسور اعتراف می نماید.

البته الان به وضوح بر همگان روشن است که شخص رجوی تمام تلاشش در تشکیلات از اول این بوده و هست و خواهد بود که نفرات از دنیای واقعی قطع باشند. قربانیان گرفتار در دست رجوی فقط مجازند که اطلاعیه های او و مریم را بخوانند و اخبار سراپا کذب سیمای خودش را، آنهم به صورت منتخب و ضبط شده، ببینند.

داستان حسین هم همین است و جدای از این نیست. تمام دوستان نزدیک حسین بخوبی او را میشناختند که اهل چاپلوسی و تملق گوئی دستگاه رجوی و انقلاب کذایی مریم نبود و ذره ای هم به آن اعتقاد نداشت. شهید سازی او توسط مریم رجوی چیزی جز بهره برداری سیاسی از جان یک انسان بیگاه، که آنقدر تحت فشارهای روحی نشست های بی محتوا و سرکوبگرانه موسوم به عملیات جاری قرار گرفت تا سکته مغزی کرد، نیست. البته این سرنوشت متأسفانه در انتظار تمامی اسیران در فرقه رجوی به طرق مختلف هست.

اگر جان انسانها برای تشکیلات رجوی ذره ای ارزش داشت در آخرین نشستش نمی گفت “کاری می کنم که لیبرتی را هر روز با موشک وخمپاره بزنند چون به لحاظ استراتژیک به نفع ماست و شکست دشمن محسوب میشود.”

اگر جان انسانها برایش ارزش داشت در نشست های تشکیلاتی و شکنجه گاههای روحی به نفرات نمی گفت “همه شما به ویروس کشور ثالث دچار شده اید و باید این ویروس را از بدنتان مانند غده سرطانی جراحی کنید و دور بیندازید و فکر خروج از عراق را از سرتان بیرون کنید و هرکس چنین فکری کند خائن است، بله خائن”

علت این همه مشکلات جسمی و روحی و بیمارهای صعب العلاج نفرات سازمان مجاهدین خلق در چیست و ریشه در کجا دارد؟ چیزی نیست جز فشار های روحی فوق طاقتی که در قالب نشست های عجیب وغریب عملیات جاری به نفرات وارد میشود و همچنین بیگاری طاقت فرسائی است که برای ممانعت از فکر کردن افراد از گرده آنان کشیده میشود.

فتوای صادره از طرف مریم رجوی این است که باید کل ساعات از صبح تا شب نفرات برنامه ریزی شود و افراد آنقدر باید کار کنند تا شب مثل جنازه بیهوش شوند و بیفتند و فکرشان به بیراهه نرود و به بیرون از تشکیلات فکر نکنند.

او خطاب به مسئولین میگفت: “شما هم حواستان نیست و خودتان هم همین مرض را دارید و نمی دانید و لذا به نفرات زیر دست خود سهل میگیرید”. مریم به صراحت گفت که اگر هم کسی از فرط کار کردن مرد هیچ ربطی به مسئولین ندارد و مسئول مستقیم آن خودش است. ما که تاکنون ندیدیم مریم در قبال مرگ های مستمر در لیبرتی مسئولیتی بپذیرد و تنها به یک اطلاعیه و تعریف و تمجید پوچ و مسخره اکتفا کرده است.

این منطق انقلاب مریم است که باید حداکثر فشار روحی و جسمی را به نفرات وارد کرد و آنها را تحت سرکوب روانی قرار داد و از آنان تا حد ورای طاقت انسان بیگاری کشید. مژگان پارسایی همیشه در قالب شوخی و مسخره روز جمعه را روز “سخت شنبه” می نامید. ظاهرا روزهای جمعه کارهای جسمی نبود اما واقعا سخت شنبه و عزای همه بود چون روزهای جمعه می بایست از صبح تا شب از این نشست به آن نشست رفت و تحقیر و توهین شنید. جمعه روز تعطیلی بود، حال خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل که روز های اصلی هفته چگونه بود.

این مشتی از خروار است. امسال چه تعداد حسین ها و منصورها و شمس الله ها دق مرگ خواهند شد یا خود کشی خواهند کرد یا توسط این فرقه جهنمی سر به نیست خواهند گردید؟ کسی که هیچ اعتقادی به چرندیات موسوم به انقلاب مریم ندارد چگونه شهید مجاهد خلق می شود؟ بعد با اسم و خون او هم تجارت می کنند و پس از مرگ هم راحتش نمی گذارند.

بر اساس همین منطق مسعود رجوی حاضراست هر روز لیبرتی موشک و خمپاره بخورد ولی پای کسی به دنیای بیرون باز نشود چون می داند که هر کس پایش به دنیای آزاد برسد دیگر برده فکری او نخواهد بود و به او و فرقه اش تف خواهد کرد. کجای دنیا دیده اید که خواندن روزنامه و گوش کردن رادیو و نگاه کردن تلویزیون جرم باشد و اینترنت مرز سرخ اعلام گردد وداشتن موبایل و تلفن گناه محسوب شود.

اشک تمساح ریختن برای در گذشتگان و شهید سازی از آنان حقه ای بیش نیست که البته این شیادی ها دیگر کسی را نمی فریبد و دیگر با روشنگریهایی که شده نمیتوان اذهان را بیش از این فریب داد.

باید حقایق را گفت و افشا کرد. تا زمانیکه یک اسیر در این تشکیلات گرفتار است نباید نظاره گر بود. دیگر دوران عوام فریبی و فرقه گرایی تمام شده است. آن زمانی که رجوی بد مستی می کرد و عربده می کشید و خطاب به زندانیان سال ۷۲ می گفت که همه تان فدای یک تار موی مریم دیگر تمام شده و گذشته است. الان کسی تف هم به روی مریم و انقلابش نمی اندازد چه برسد به این که فدای یک تار مویش بشود.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اشک تمساح فرقه رجوی و نوش دارو بعد از مرگ سهراب برای منصور کوفه ای

 

 

بنیاد خانواده سحر، بغداد، هفدهم مارس 2013
http://www.saharngo.com/fa/story/2818

 

یکی از جداشدگان اخیر فرقه رجوی که هم اکنون در بغداد مستقر بوده و با بنیاد خانواده سحر همکاری دارد مطلب زیر را در اختیار ما قرار داده است که در زیر با امضائی که خود ایشان انتخاب کرده از نظرتان میگذرد:

منصور کوفه ای قبل و بعد از انقلاب ایدئولوژیکی مسعود رجوی

در اخبار منتشره از جانب سازمان مجاهدین خلق خواندیم که مجاهد خلق منصور کوفه ای يکی ديگر از ساکنان اردوگاه ليبرتی در عراق عصر روز سه شنبه 22 اسفند بر اثر عدم رسيدگيهای پزشکی پس از استفراغ نزديک به سه ليتر خون در کلينيک عراقی در لیبرتی درگذشت.

بازهم خبری از لیبرتی آنهم خبر در گذشت منصور کوفه ای کسی که در سخت کوشی و مایه گذاری زبان زد همه بود. کسی که در اوج جوانی به دام فرقه جنایتکار رجوی افتاد و مثل هزاران جوان دیگر فکر می کرد مسیری را انتخاب کرده است که او را به آمال و آرزوهایش می رساند.

اما افسوس که بعد از سه ده فهمید که در چه دامی افتاده است و با اعلام نارضایتی از سر تا پای فرقه رجوی، سکوت و تحمل فشار را فرای طاقت انسان به جان خرید و خودش را از این فرقه جنایتکار جدا کرد؛ گر چه ظاهرا از آنها جدا نشد اما همه کسانیکه منصور را می شناسند به خوبی می دانند که او چه مصیبت ها که ندید و چه فحاشی هایی را که از مسئول مستقيم و مسئولین بالاتر نشنید و چه بلاها که بر سر او نیاوردند.

مگر در تمامی نشست هایی که به عمد او را سوژه می کردند همواره به او سرد و بی روح، مرده و یخ، و مجسمه متحرک نمی گفتند؟ مگر نمی گفتند که ضد انقلاب مریم است و اصلا طلاق نداده و غرق در دوران و فردیت فرو برنده است؟ مگر او را به حاشیه نراندند و همان بلایی که سر ناصر (مهدی افتخاری یا فرمانده فتح الله) آوردند سر منصور بیچاره نیاوردند؟ مگر او را هر روز زیر شدید ترین برخورد های تشکیلاتی قرار نمی دادند؟ مگر او را مانند بسیاری دیگر تا مرز جنون نکشاندند؟

اما او هیچ گاه تسلیم فشار های تشکیلات نشد و همیشه در برابرشان ایستاد و کوتاه نیامد. او همه مارک ها و تهمت های ناجوانمردانه ای که می زدند را بجان خرید و تحمل کرد اما مزدور و تملق گوی کثیف رجوی نشد و به اصطلاح انقلاب ایدئولوژیک مریم را به پشیزی نخرید.

حالا چه شده است که آسمان و ریسمان را به هم می بافند که چنین بود و چنان و مجاهد صدیق بود که به دلیل عدم رسیدگی و کارشکنی های نیروهای عراقی فوت کرده است؟

کسی حاضرنيست جواب بدهد و در اطلاعیه کذایی هم به آن اشاره نشده است که به چه دلیل حداقل یک سوم از این 3000 زندانی از بیماری های صعب العلاج رنج می برند؟ چه عاملی باعث این همه بیماری شده است؟ البته دستگاه دروغ پراکنی فرقه پاسخ اش این است که همه شرق و غرب عالم مقصرند و تنها کسی که از هر گناهی مبراست شخص مسعود رجوی است.

منصور نمونه ای از دستگاه ضد انسانی تشکیلات جهل و جنون و جنایت رجوی است که انسان ها را آنقدر تحت فشار قرار می دهد که یا خودخوری و دق کنند و بمیرند یا دست به خود کشی و خود سوزی بزنند یا اگر اندک تعادل روانی برایشان باقی مانده باشد پا به فرار بگذارند و جهت نجات خود به سوی آینده ای نامعلوم بروند.

مورد مربوط به منصور کوفه ای نه اولین از نوع خود است و نه آخرین خواهد بود. تا زمانیکه این تشکیلات ضد انسانی باقی است و رجوی بر سر هرم آن نشسته است کارکرد آن همین خواهد بود و هر روز خبری از این دست خواهیم شنید و مدام خبر مرگ مشکوک یا خود کشی یا خودسوزی یا . . . خواهد بود.

در خصوص انتقال بیماران لیبرتی به بیمارستانهای عراقی آنچه برای تشکیلات اصلا مهم نیست جان انسان هاست. اگر احساس کنند که بیماری مشکل تشکیلاتی دارد یا حدس بزنند که مخالف این تشکیلات است هیچ وقت او را در نوبت اعزام به بیمارستانهای بیرونی قرار نمی دهند. اما زمانیکه وضعیت بیمار به مرحله حاد حیاتی رسید و در شرف موت قرار گرفت، برای بهره برداری سیاسی به موذیانه ترین شکل جسد نیمه جان او را به بیمارستانهای عراقی منتقل می کنند که البته دیگر آخر خط است و بیمار در واپسین دم حیات می باشد.

اما بعد ار فوت نفر مربوطه جار و جنجال راه می اندازند و همه کس، البته به جز رجوی خائن و جنایتکار و وطن فروش، متهم به عدم رسیدگی و قتل و غیره میشوند. قربانی هم مجاهد خلق صدیق و راستین می شود و مریم رجوی پیام میدهد و فاتحه او را می خواند و خون او را هم توی کیسه مسعود میریزد. سپس دفتر عمر یک قربانی بی گناه دیگر بسته میشود.

این گوشه کوچکی از سیمای درونی تشکیلات جهنمی مسعود رجوی و سرنوشت قربانیان اسیر در چنگال فرقه ای اوست که تا همه را به کام مرگ نکشاند آرام نمیگیرد. البته دور نیست روزی که سرکرده جنایتکار این فرقه همچون بسیاری از هم کیشان خود مانند صدام حسین معدوم به سزای جنایات و خیانت های خود برسد.

احمد محمود
بغداد، 14 مارس 2013

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد