_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

www.iran-ghalam.de

26.04.2007

سهراب م. آوار aramy@web.de          

ژاك دريدا ، فيلسوف و معلم پركار .

  -----------------------------------------------------------

حرفهاي بيكران ، محتوايي ناچيز! .

ژاك دريدا .Jaques Derrida 1930 – 2004          

    ژاك دريدا ، فيلسوف فرانسوي رامانند نيچه يك متفكر شوك دهنده مينامند. گرچه اوخودرا هرمنوتيك نميداند ولي ميگفت كه متون و نوشته ها بايدمدام در تيررس تفسير و تاويل خوانندگان باشند. دريدا يكي ازنمايندگان مهم فلسفه پست مدرن است گرچه داراي افكاري غيرسيستماتيك بود .وي مخالف هرگونه ايسم بود و به رد ساختارگرايي فرانسوي پرداخت. اوكوشيد تافلسفه سلختارگرايي را به پساساختارگرايي يا ساختارزدايي هدايت كند.

 وي باانتقاد ازفلسفه متافيزيك سنتي ميگفت كه نه حقيقتي مطلق ، نه انساني با ماهيت ثابت، و نه آخرين اصل هستي يا شناخت وجوددارد و عقل بايد از ادعاي خود براي پايه گذاري شناخت دست بردارد . درمركز فلسفه دريدا تشخيص اختلاف و فرق وجوددارد.فلسفه درنظراو تفسير و تاويل گوناگون مفاهيم و متون ، چون وظيفه فلسفه تاكيد روي احكام ثابت نيست ، بلكه بايد به تفسير و شرح اختلافات بپردازد. و چون مفاهيم داراي معني ثابت نيستند، متون رانيز نميتوان با يقين ترجمه و تفسير كرد. او منكر يك شناخت و تفسير “كل و جامع“ بود.

   دريدا با اشاره به دو انديشمند تاريخ يعني عيسي يهودي و سقراط يوناني مي گويد كه بيان شفاهي ،بر احكام ثابت و متون ،برتري دارد. چون هر متني داراي آثار و نشانه هايي است كه بايد شرح داده و تاويل شوند. وي سقراط و مسيح را دليل آغاز فرهنگ هرمنوتيك درشرق و غرب ميداند. دريدا با اشاره به اينكه در فرهنگ غرب از زمان نواليس تا دوره مدرن متافيزيك، نوستالژي انديشمندان هميشه كشف كليت در علوم بوده،خواهان تشخيص فرق است. در نظر او هر محفل فلسفي ضرورا  يك اهميت و معني سياسي دارد و ساختارگرايي آن نيز اقدامي است سياسي.

  بيوگرافي نويسان ميگويند دليل نظرات دريدا را بايد دراوضاع زندگي او يافت و مدعي هستند كه دريدا ميان سنت يهودي ،وطن عربي و زبان مادري فرانسوي درحال نوسان بود. اوچون در الجزاير بدنيا آمده بود، شاهد تحقيرات ضد يهودي و سياست استعماري فرانسه در الجزاير بود. شعار تنوع و كثرت گرايي فرهنگي و فكري دريدا را ناشي از اين وقايع ميدانند،چون او مخالف تمركز فرهنگي كشور مادر و عقل و منطق متافيزيك غربي است . فلسفه اورا فرار از اينگونه اتوريته ها بحساب مي آورند. گروهي ديگر به فلسفه دريدا صفت عرفان يهودي ميدهند، چون دين و تفكر يهود حتا امروزه خودرا علم تفسير كتاب و متن تورات بشمار مي آورد. وي با اشاره به فرهنگ جوان 2000 ساله غرب كه در طول قرن بيست، به دو جنايت جنگ و قتل عام يهوديان پرداخت ميگويد فرهنگ اروپايي خالق علمي شد كه نوع خاص  علم ساست، اقتصاد. و صنعت را ممكن ساخت و با تاكيد روي فوايد و ضررهاي علم براي  زندگي انسان، مينويسد كه آن، صدسال پيش كه در نقطه اوج خودبود از طرف نيچه در بحث ارزش علم، زير سئوال رفت . او نيچه را يكي از معلمان اصلي خود ميديد. دريدا افكار خودرا زير تاثير ديالكتيك هگل، ماركسيسم و روانكاوي فرويد و لاكان و آثار ادبي ميدانست. علاقه اوغيراز فلسفه و ادبيات، معماري و نقد ادبي نيز بود. امروزه تاثير او غير از ادبيات روي حوزههاي ديگر فلسفه مانند ساختارگرايي، استتيك ، اخلاق و انتقاد فرهنگي نيزمشاهده ميشوند . كتاب (دانش نوشته شدهها) ي او در علوم سياسي، جامعه شناسي و فرهنگ سياسي نيز مورد توجه قرار گرفته.

  ژاك دريدا در سال 1930 در الجزاير در خانواده اي يهودي بدنيا آمد و در سال 2004 در پاريس درگذشت.  وي غير از دكتراي افتخاري از آمريكا، جايزه آدرنو را نيز در آلمان دريافت نمود. اعلان وحدت او با آدرنو بدليل رابطه هردو با والتر بنيامين است كه از “ تضادهاي ممكن غيرممكن ها“ سخن گفته بود. دريدا نه تنها خواهان يك سيستم دانشگاهي؛ باسياست غيرمشروط ،بلكه در راه دمكراسي بنيادين ،و مسئوليت غيرمشروط ،نيز آثاري از خود بجا گذاشت.

ازجمله آثار او : دانش نوشته شدهها، متن و اختلاف نظر، صدا و پديده ، حد و مرز فلسفه، حقيقت در نقاشي، يكزباني ديگران، مسير هوسرل درتاريخ و شاهراه هندسه ، متن و تشخيص فرق، مواضع ، كارت پستالي ازسقراط تا فرويد و روزقيامت، براي بايگاني، روانكاوي را فراموش نكنيم، اوضاع روحي روانكاوي، يادداشتهاي يك نابينا، مرگ رونالد بارت، در پيشگاه قانون، درسهاي نيچه و سياست خودي، مرگ در مرزهاي حقيقت، پول جعلي، تعويق دمكراسي، دانشگاه غيرمشروط، پيرامون مهماندوستي ، نيروي قانون، شبح ماركس، سياست رفاقت و دوستي، تاريخ متافيزيك از افلاتون تا لايبنيتس و هگل، از ماقبل سقراطيان تا هايدگر، هستند.

  بررسي آثار نيچه و هايدگر از جمله زمينه هاي مورد علاقه دريدا بودند . او به نقد ادبي آثار: افلاتون، مالارمه، جويس، پاول دمان ، سلان، بودلر و آلن پو نيز پرداخت و نسبت به فوكو نظري منفي داشت و لي بعد از آنكه فوكو درسال 1980 براي آزادي او از زندان چكسلواكي كوشش نمود، از تيره گي رابطه شان كاسته شد. در پاسخ اتهام ساختارگرايي نيهليستي به دريدا، گادامر يادآوري نمود كه ساختارگرايي هايدگر نيز معني و هدفي منفي نداشت.

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد