_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

بی شخصیتی های حقیقی و حقوقی فرقه رجوی (مجاهدین خلق) – رای دادگاه خالص

 

 

بهزاد علیشاهی، وبلاگ حسن زبل، سی ام می ۲۰۱۳

لینک به منبع (وبلاگ حسن زبل)
همچنین در کانون وبلاگ نویسان مستقل ایرانی

 

بحثی پیرامون رای دادگاه خالص و دفاعیه مجاهدین خلق

حکم دادگاه قضایی استان دیالی در شهر خالص با قضاوت آقای ومیض مجاهدین را محکوم به پرداخت چهارصد و پنجاه ملیون دینار عراقی بابت خسارات وارده توسط این سازمان در سالهای حکومت صدام به زمینهای کشاورزی اطراف اشرف نمود .

این مبلغ البته در تبدیل دینار به ارز رایج مجاهدین خلق یعنی دلار و به نسبت میزان خرابی و از کاربری خارج کردن کیلومترها زمین کشاورزی و تبدیل آنها به پیست تانک و زمین مانور بسیار ناچیز است ,اما سازمان مجاهدین در دفاع از خود رویه جالب و قابل تعمقی را پیش میگیرد , این سازمان مثلا نمیگوید که ما اینکار را انجام نداده ایم یا به دستور حزب بعث و گارد ریاست جمهوری صدام انجام شده ویا درخواست کند که کارشناسان سازمان بررسی کنند که خسارات وارده همین است یا کمتر .

استدلال مضحک آنها این است که چون سازمان مجاهدین بعنوان یک نهاد ویک سازمان در عراق شناخته نشده و از نفرات آنها تک تک مصاحبه به عمل آمده , پس آن سازمان حقوقی که باید غرامت را بپردازد در عراق وجود خارجی ندارد و اشخاص هم که اموال یا دارایی خاصی برای پرداخت ندارند و در ثانی دادگاه از آنها هم نامی نبرده یعنی شخص حقیقی متهم نشده , به این ترتیب غرامتی پرداخت نمیشود و حکم دادگاه قابل اجرا نیست .

استدلال دوم مجاهدین بسا مضحک تر از اولی است .

شورای دست ساز مجاهدین در اطلاعیه اش آورده که : از سوی دیگر اداره املاک دولتی در یک سند رسمی اذعان کرده که قرارگاه اشرف در لیست املاک دولتی در وزارت دارایی عراق به نام وزارت دفاع این کشور ثبت شده است.

استدلال به اصطلاح حقوقی مجاهدین این است که چون زمینهای اشرف بعد از سقوط صدام مصادره شده و به اداره املاک دولتی سپرده شده دیگر همه خسارتها و غرامت ها را باید همین اداره املاک دولتی بپردازد , بااین همه زیرکی کاش مجاهدین وکالت صدام حسین را هم بعهده میگرفتند تا در دادگاهش استدلال کنند که چون عراق از کنترل صدام خارج شده پس همه مجازاتهای صدام را دولت کنونی باید متحمل شود .

خاصیت شترمرغی مجاهدین هم قابل اندیشیدن است ,موقع مصاحبه میگویند که سازمان شخصیت حقوقی دارد و باید بجای تک تک افراد با خود سازمان مصاحبه کرد؛ و موقع پرداخت غرامت میگویند که سازمان شخصیت حقوقی نیست و تک تک افراد باید پاسخگو باشند ؛ این شیوه و استدلالی است که قطعا رهبری سازمان در حضور دادگاه بزرگ مردم ایران هم مورد استفاده قرار خواهد داد و در مورد هر جرم و جنایتی با عنوان کردن فروپاشی سازمان افراد و عاملین را مقصر خواهد دانست و از آمرین سلب مسئولیت خواهد کرد.

این دو استدلال , دو سفسطه بزرگ برای تداوم جنایت و عدم پاسخگویی به دادگاه و مردم و مجامع بین المللی و نهادهای حقوق بشری است , بی شخصیتی حقوقی پابپای بی شخصیتی حقیقی مجاهدین از .سوی ما مطلقا قابل تحمل نبوده و محکوم است و از سازمان میخواهیم به قانون و به عرف جامعه بین المللی پایبندبوده و احترام بگذارد.

——————

جهت توضیح و روشنگری خوانندگان عزیز در مورد زمینهای مورد بحث در دادگاه باید بگویم که کیلومترها زمین کشاوری اطراف اشرف که چند روستای کوچک هم در حاشیه آنها وجود داشت طی نوبت های مختلف از طرف صدام به مجاهدین بخشیده شد , این زمنیها تمامأ کشاورزی بوده و در مانورهای متعددی که در این زمینها برگزار شد نه تنها تمام محصولات کشاورزی سوخت و از بین رفت بلکه با تردد تانک خاک منطقه کاملا بصورت پودر در آمد بطوریکه حتی در فصل رویش گیاهان هم منطقه کاملا عاری از نوع پوشش گیاهی شده وبطور کلی اکوسیستم منطقه از بین رفت ,هجوم موش به اشرف وروستاها ونیز از بین رفتن بسیاری پرندگان وکوچ اجباری عمده ساکنان هم حاصل حاتم بخشی صدام به مجاهدین بود, گرچه بی رونق شدن این ناحیه و فقر محصولات کشاورزی در آن شهرهای رقیب مثل مقدادیه و بعقوبه را در ابتدا خوشحال کرد ولی در نهایت تاثیراین اوضاع در تمام استان دیالی دیده شد , تمرینات آبی خاکی با تانکهای شناورروسی و تمرین پل زدن نیز برای مدتی تاثیرات سوئی را روی تنها دریاچه این منطقه یعنی حمرین گذاشت ومنطقه از این بابت ضررهای زیادی را متحمل شد. با وجود این ضررهای بیشمار حکم دادگاه در برابر این همه خسارت بسیار ناچیز به .نظر میرسد.

منطقه قرمز رنگ اشرف و منطقه آبی سوله های مهمات و منطقه ای که با شبرنگ زرد نشان داده شده زمینهای کشاورز است که مجاهدین اقدام به مانور در آنها میکردند

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گره زدن بر بادی که هیچگاه برمراد نرفته است

 

 

بهزاد علیشاهی، کانون وبلاگ نویسان مستقل ایرانی، بیست و هفتم می ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

مسعود رجوی هنگام ثبت نام کاندیداها؛ بیانیه صادر کرد,که در باره اش نوشتم : ظاهرا مثل اینکه آقای رجوی از حمله آمریکا ویا اسرائیل به ایران نا امیده شده و امروز تمرکزش را روی دعواهای داخل جمهوری اسلامی و به اصطلاح خودش دو سره شدن رژیم گذاشته.

گرچه آنزمان برخی گمان بردند که رجوی از رفسنجانی حمایت میکند اما تئوری حماقت بار او بعداز سالیان سال به کشتن دادن جوانان و در به در کردن بسیاری و از هم پاشیدن خانواده ها ؛ سوار شدن بر تضاد درون حاکمیت بود , برای رسیدنش به قدرت ؛ آن هم صرفأ با یک پیام چنان که گویی میخواهد دو کودک را به دعوا وادار کند.

اینبار اما باز رجوی دست به صدور بیانیه زده و با رو کردن دست خودش در واقع دستهای خالی اش را به همه نشان داده است . رجوی از آقای رفسنجانی میخواهد که دست به شورش و غوغا بزند و در این راه از بازاریان و روحانیون کمک بگیرد .

رجوی البته میداند که حرفهایش برای رفسنجانی و هوادارانش پشیزی ارزش ندارد و باز میداند که این حرفها کمکی به هیچکس ازجمله رفسنجانی یا حتی سازمان متلاشی شده مجاهدین نخواهد کرد, ولی به این امید میگوید که شاید این حرفها ملعبه دست افراطیون قرار گرفته تا بلکه آب مناسب ماهیگیری شود.

رجوی در این بیانیه از اصول حاکم بر تضادها جرف میزند و از اینکه چطور سالیان سال در شکاف بین تضادها سعی در شکستن تغارها کرده تا نعمت لیسیدن ماست نصیبش شود, این موجود شکاف زی از بنی صدر و منتظری و موسوی و کروبی حرف زده ولی نگفته که نتیجه این بازی چندین و چند ساله چه بوده است ؟ او به تضاد و تلاش خودش برای عمیق کردن تضادها اشاره کرده اما از شکست خودش و به نتیجه نرسیدنش حرفی نزده , گرچه نقش او و سازمانش به گفته تاریخ نه ایجاد تضاد یا تعمیق آن که سوار شدن برآن و خزیدن به سوی آن بوده است, کما اینکه در تضادهای بیرونی هم این سازمان و رهبریش دقیقا همینگونه عمل کرده است .

در این بیانیه مسعود رجوی اصول حاکم بر سلسله مراتب تضادها را چنین دسته بندی میکند :

اول – در تضاد بین حق و باطل باید طرف حق را گرفت

دوم – در تضاد بین دو نیروی برحق و مبارز و مترقی باید طرف آن را موضعش حق تر و مبارزتر و مترقی تر است گرفت

سوم – در تضاد بین دو نیروی باطل و ارتجاعی باید ضعیف تر را علیه قوی تقویت کرد .

او اشاره میکند که این سلسله تضادها درون نظام , بیرون آن ودر سطح بین المللی وجود دارد که با همین قانون باید با آن برخورد شود.

مسعود رجوی یادش رفته است که چندی قبل فرمان تشکیل ارتش آزادیبخش در داخل ایران راصادر کرده و علی القاعده باید تضاد اصلی جامعه تضاد این ارتش چه در داخل یا خارج با حاکمیت باشد نه تضاد درون حاکمیت ولی شاید هم فراموش نکرده و پوشالی بودن این ارتش به حدی است که حتی در بیانیه و شعارهم نمیتواند برای فرمانده اش قابل لمس باشد.

اما برویم سراغ اصول آقای رجوی

اصل اول میگوید که مجاهدین باید بین حق و باطل طرف حق را بگیرند , کاش آقای رجوی برای این اصل مثالی هم میزد , مثلا در جنگ بین ایران وعراق آیا طرف برحق صدام بود ؟ یا در جنگ بین القاعده و آمریکا که بعد از حمله یازده سپتامبر سازمان مجاهدین به جشن نشست ,طرف برحق القاعده بود؟ یا در جنگ بین عربستان و ایران و شیوخ عرب و نام خلیج فارس آیا طرف حق شیوخ عرب هستند یا پول آنها ؟

اصل دوم حاکی از این است که بین دو حق باید طرف حق تر را گرفت , باید از رجوی پرسید آیا این اصل یک شعاراست یا مصداقی هم داشته ؟ اگر مصداقی داشته کدام بوده ؟ اگر در جامعه ما چنین چیزی دیده شده چرا سازمان یکی از آن دو حق نبوده ؟ ویاچرا به یکی از آن دو حق, ملحق نشده ؟ با چه معیاری بین حق و بیشتر حق توانسته تشخیص درست بدهد که کدام به کدام است ؟ و اگراین اصل شعار است و مصداق خارجی نداشته , چرا بجای آن نمیگوید بین دو حق همیشه ما حق تریم . مگر این با رویه و کارکرد تمامیت خواهانه سازمان بیشتر جور نیست؟

و اما اصل سوم دلالت بر این دارد که در تضاد بین دو باطل باید طرف باطل ضعیف تر را گرفت, باز هم باید از آقای رجوی پرسید حال که نمونه نیاورده اید ممکن است مواردی که در اصل اول برشمردیم شامل این اصل باشند؟ یعنی بر فرض , شما صدام و جمهوری اسلامی را هر دو باطل تشخیص داده ویا شیوخ حاشیه خلیج فارس و جمهوری اسلامی را همینطور و ایذأ اسرائیل و عربستان و آمریکا و غیره را؟ اگر اینطور است که به ضعف پشتیبانانت در مقابل جمهوری اسلامی اعتراف کرده ای و بیخود صابون به قدرت رسیدن از طریق صدام و عربستان و اسرائیل را به شکمت مالیده ای , چرا که خود میگویی طرف باطل ضعیف را گرفته و لابد برای همین است که به نتیجه نرسیده ای ؟! گرچه مشخصأ مسعود رجوی گفته است که این اصل به تضادهای بیرونی و بین المللی هم برمیگردد اما اگر بخواهد دبه درآورده و بگوید این اصول شامل تضادهای درونی است بازهم باید گفت که طرفداری ازباطل ضعیف تا امروز چه سودی عایدت کرده ؟ همان بنی صدر و منتظری و موسوی و کروبی را که نام برده ای آیا جز اقرار به ضعف آنها کاری از پیش برده ای؟ راستی آیا این اصول آقای رجوی بیانگر همان طینت دورویی و فرصت طلبی اش نیست ؟ از کجا میشود به حمایت یا ضدیت این سازمان با کسی یا گروهی اعتماد کرد؟

قبل تر نیز پرسیده بودم آیا برای پیشبرد این اصول ,رجوی بجز بیانیه واطلاعیه و حرف و شعار ابزار دیگری هم لازم دارد ؟ مثلا سه هزار نفر در بیابانهای عراق چطور میتوانند به تضادهای درونی دامن بزنند؟ علی الخصوص که صدام نیست و بهانه تضاد بیرونیِ غیرِ سیاسی آنهم در غالب جنگ و بصورت بالفعل وجود ندارد.

این خام خیالی آقای رجوی که فکر میکند وجود تضاد وعمل کردن آن در هر پدیده ای آن را به سوی نابودی سوق میدهد , اگر واقعی بود تاکنون صدها بارجهان از بین رفته بود .این اصول فقط بیانگر ذهن وامانده و درمانده ای است که توان تاثیر گذاری بر معادلات اطرافش را نداشته و چشم به تضاد و معجزه دوخته است .

دوستانه توصیه میکنم که آقای رجوی بجای فکر کردن به این اصول غامض در مخفیگاه و تنهایی , به اصولی فکر کنند که با کمک آنها سختی های زندگی روزمرة خودش را کاهش دهد , مثلا قوانین و اصول حاکم بر ارضای غرایز, تا شاید در شرایط دوری از شورای رهبری با آن اصول بتواند مانع عوارض ناراحت کننده عصبی و بیماریهای روانی و عقده شود.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آقای رجوی کجای معادله سرنگونی ایستاده؟ درباره پیام مسعود رجوی خطاب به خامنه ای و رفسنجانی

 

 

بهزاد علیشاهی، کانون وبلاگ نویسان مستقل ایرانی، سیزدهم می ۲۰۱۳

لینک به منبع
همچنین در وبلاگ حسن زبل

 

آقای مسعود رجوی به تأسی از ایرج مصداقی پیامی برای آقایان خامنه ای و رفسنجانی در یوتیوب ارسال کرده , شاید فکر میکرده که ارسال پیام از طرف او,همانند پیام آقای مصداقی بسیارسرو صدا خواهد کرد و از این راه بسیار مطرح خواهد شد , چنین نشد چرا که پیام ایشان نه مستدل بود و نه منطقی به همراه داشت و حتی درانشاء هم ,گاه مخاطب را فراموش کرده و بجای آن دو , مردم یا لیبرتی نشینان مورد خطاب قرارمیگرفتند .

اما محتوای اصلی پیام بعد از سالیان سال شعار سرنگونی , این بود که رفسنجانی چه انتخاب شود و چه نشود به سود مجاهدین است و با شدت یافتن جنگ و دعواها در داخل جمهوری اسلامی سرنگونی محقق , و مجاهدین به تهران رفته و خواهر مریم به تخت خواهد نشست و برادر مسعود ار خفا بیرون جهیده و نیابت امام زمان را عهده دار خواهد شد.

رجوی سعی کرده بود که بعنوان یگانه اپوزسیون بلاجایگزین جمهوری اسلامی دست روی دست نگذاشته و در تغییر شرایط به سوی سرنگونی تاثیر گذار باشد , او با رو کردن برخی مسائل بین آقایان رفسنجانی و خامنه ای مثل قرض گرفتن سی و پنج تومان توسط آقای خامنه ای از رفسنجانی و برخی نکات دیگر به اصطلاح این اختلافات را دامن زده و با همین حرفها, دعوا و در نهایت سرنگونی را محقق کند , ظاهرا مثل اینکه آقای رجوی از حمله آمریکا ویا اسرائیل به ایران نا امیده شده و امروز تمرکزش را روی دعواهای داخل جمهوری اسلامی و به اصطلاح خودش دو سره شدن رژیم گذاشته , البته در دوران خاتمی هم آقای رجوی با شعار سه سره شدن رژیم مدعی شد که همان سال اول دولت خاتمی , جمهوری اسلامی سرنگون خواهد شد و یکبار هم در دولت احمدی نژاد مدعی شد که با یکسره شدن رژیم همان سال اول سرنگونی حتمی است .

یکسره , دوسره یا سه سره و یا حتی حمله نظامی آمریکا و اسرائیل یا تظاهرات در داخل ایران و بی آبی و زلزله وسیل , چیزهایی است که تا امروز مجاهدین خلق و آقای رجوی بعنوان منشاء سرنگونی روی آن سوار شده و سعی کرده اند آن را در بوق و کرنا کنند .

اما سئوال این است :

آقای رجوی شما بعنوان یک نیروی متشکل مدعی, که خود را یگانه آلترناتیو میداند؛ بغیر از دل بستن به این امیدها و سحر و جادو و توهم * آیا تاکنون خودتان منشاء تاثیری هم بوده اید ؟ آیا اصلا برای این سرنگونی که میگویید استراتژی خاصی هم دارید ؟ آیا این استراتژی شما چیزی است که به سه هزار نفر در میان سالی و کهنسالی با انواع و اقسام بیماری و درد و رنج نیاز داشته باشد؟

اگر فعلا استراتژی خاصی ندارید و چشمتان به همان امیدهاست یا اگر دارید و به این افراد نیازی نیست لطف کرده آنها را رها کنید بروند دنبال زندگی خودشان .

توهم* – رجوی گاه در نشست ها مطالب خنده داری را بعنوان دلیل برای سرنگونی رژیم در همان سال عنوان میکرد مثلا یکسال میگفت چون عید فطر و نوروز با هم افتاده دلیلی بر سرنگونی در همانسال است یا مثلا از قول یک شاعر زیرخاکی میخواندند که گفته وقتی یک زن قد بلند کند ایران تغییر میکند و آن زن مریم است و بسیار از این چیزها
 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فرهنگ خواهر کشی در سازمان مجاهدین (فرقه رجوی)

 

 

بهزاد علیشاهی، وبلاگ حسن زبل، دهم می ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

فکر میکردم در فرهنگ سازمانهای سیاسی منحط و حتی فرقه ها هم این حمله فیزیکی و حکم قتل و توهین و تهمتی که مجاهدین برما روا میدارند غیرمعمول و بی سابقه است و باز با خودم می گفتم مگر ما چه گفتیم جز نقد و مگر چه کردیم جز قلم زدن و مگر چه خواستیم جز خیر و نجات دوستانمان و باز برایم سئوال بود اگر جواب سئوالهای ما از نظر سازمان اینقدر بدیهی و ساده است چرا زحمت یک پاسخ را به خود نمیدهد و اینهمه زجر برای فحاشی و یقه جر دادن به خود وارد میکند . مصداقی در این باره نوشته که :

فرهنگی که باعث میشود برادری با کلماتی زشت خواهرش را که برای سرنوشت او احساس مسئولیت کرده و به اشتباه خواهان نجات جان او شده در شب تولد به مسلخ ببرد، بایستی مورد نقد و بررسی قرارگیرد. چرا که اگر قدرت داشته باشدمعلوم نیست تا کجا پیش برود. نامه ایرج مصداقی به مسعود رجوی صفحه پنجم

ووقتی پاسخ محمد اقبال را دیدم فهمیدم که این فرهنگ حاصلی جز تبدیل هوادار به منتقد و منتقد به دشمن ندارد چرا که مجاهدین در محیط امن و سالم نمی توانند زنده بمانند ,

پاسخ ها را که نگاه میکنی سرت سوت میکشد و در حیرت میمانی که واقعا اینها سئوال را متوجه نشده اند یا ….. به هر حال اقای اقبال در خلال نوشته اخیرش ضمن فحاشی به خواهرش و اقایان سبحانی و شکری و اصفهانی , مرا هم بی نصیب نگذاشته و ضمن سوزش ازاینکه صدایم از بلندگوهای بیرون اشرف هنوز در گوشش میپیچد بجای پاسخ به جملاتی از من که نقل کرده فحشی به کوبلر و زنش داده که از بیربطیش درعجبم اون نوشته :

بهزاد علیشاهی. مزدور دیگر وزارت اطلاعات که زوزه‌هایش از سیصد بلندگو در اشرف هنوز در گوشم می‌پیچد از «کم ظرفیتی مجاهدین نسبت به هوادارانشان عاطفه و عفت اقبال» رنجیده خاطر شده است و نوشته «در دستگاه اعتقادی –فرقه ای مجاهدین نه تنها مخالف و منتقد و منتقد دلسوز , مزدور و خائن نامیده میشود ونه تنها مسئولین بیطرف بین‌المللی مثل کوبلر و سفیر آلمان و… هم مزدور خوانده میشوند بلکه هوادار دلسوز خودشان هم که غالبا به دو گروه قبل فحش هم میدهند و از سازمان همه رقم تعریف میکنند نیز در صورت پیش نبردن خط و خطوط سازمان و یا حرفی که ممکن است معنی دیگری از آن برداشت شود بلافاصله مزدور و خائن نامیده میشوند و طبق دستور العمل مسعود رجوی در ۵دی ماه برایشان مدرک و سند جور میشود و در موردشان افشاگری میشود». میرغضب را می‌بینید؟ بعد از شهادت هشت تن و مجروح شدن بیش از صد تن و به ویژه شهادت جانگداز حمید ربیع بعد از یک ماه تمام درد و رنج که فقط با یک مهر تمدید در پاسپورت آلمانیش از سوی «نماینده بی‌طرف» و همسر بی‌طرف‌ترش سفیر آلمان در عراق قابل پیشگیری بود، به دستور وزارت اطلاعات دنبال زدن سر مجاهدین است.

من که البته به پیچیدن صدایم در اشرف افتخار میکنم , صدایی که نتوانسته اند خاموش کنند صدایی که برای نجات و رهایی دوستانم سر داده ام و بازهم صدا در خواهم داد . شاید مجاهدین از به کشتن دادن هشت نفر در لیبرتی همین منظور را داشتند که کسی نقدشان نکند و از آنها نپرسد چرا , و حالا که به هدفشان نرسیده اند اینجور واکنش نشان میدهند , هشت نفر را بیحاصل به کشتن دادید جز اینکه طبق گفته ایرج مصداقی فقط چند صباحی رسانه ای شدن نامه او را توانستید به تاخیر بیندازید , آقایان مجاهد بس است فرهنگ به کشتن دادن و حکم قتل صادر کردن کافی است , همان فرهنگی که منتقدش را میرغضب میخواند بی شک عضو خودش را هم برای مقاصد دیگر به کشتن میدهد .
 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد