_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

سومین سری از نفرات کمپ موقت لیبرتی به آلبانی رسیدند

 

 

محمد کرمی، فریاد آزادی، بیست و یکم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

اخبار رسیده از البانی سومین سری از نفرات کمپ لیبرتی روز سه شنبه عراق را ترک کرده و وارد تیرانا پایتخت البانی شدند سومین گروه شامل ۱۴ نفر می باشد : ۱۲ مرد و ۲ زن هستند . تر کیب این گروه به شرح زیر است .

– کریم قریشی : از فرماندهان ارشد سازمان مجاهدین می باشد ( رده تشکیلاتی وی ، ام – اس می باشد و یک از اف جی های سازمان است ، اف جی یعنی فرمانده گردان )

مهدی دولتی – حسام – بهرام – ساسان- خانم شیرین معدومی . مابقی اسامی پس از تکمیل اخبار به سمع هموطنان خواهد رسید.

سازمان مجاهدین به شدت با فشار بر دولت عراق ، کمیساریای عالی پناهندگی و دیگر مسئولین ذیربط به بهانه های واهی مانع اعلام اسامی منتقل شدگان به آلبانی می شود تا از تلاش خانواده ها برای تماس ودیدار با فرزندانشان بعد از دهها سال جلوگیری کند . در حالی که این حق خانواده ها است که از وضعیت و سرنوشت فرزندانشان مطلع شوند .

ما به سهم خود تمام تلاش خود را می کنیم که هر گونه خبری از این دوستان بدستمان می رسد را به اطلاع عموم برسانیم بخصوص خانواده های که سالیان است چشم انتظار عزیزانشان هستند . پس از تکمیل خبر اطلاع رسانی نهائی را در اولین فرصت خواهیم کرد

 

oyanyoldash@yahoo.com

 محمد کرمی

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رهائی۱۸نفر از عزیزان، از بند فرقه رجوی (مجاهدین خلق) مبارک باد

 

 

محمد کرمی، فریاد آزادی، نوزدهم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع
همچنین در وبلاگ عیاران

 

هموطنان مطلع شده ایم که ۱۸ تن از دوستان عزیز ما که مدت ها در بند فرقه رجوی اسیر بودند توانسته اند رهائی خود را باز یابند این دوستان عزیز تعداد زیادی از آنها با طرح و برنامه ریزی موفق شده اند از چنگ فرقه رجوی فرار کنند .پس از خارج شدن از حیطه کمپ لیبرتی خود را به مقامات عراقی معرفی کنند . تعدادی هم در زمان های که اکیپ یونامی ، سازمان ملل کمیساریا برای بازدید به داخل کمپ می رفتند از موقیت های بدست آمده به زور سوار خودرو این اکیپ ها شده و خواستار پناهندگی شدند، که به این وسیله خود را رها کرده اند. از این تعداد دوستان: یکی از مترجمین ارشد سازمان است، تعدادی از فرماندهان ارشد بودند،تعدادی از مسولین بالا هستند ، اسامی این دوستان که رها شده اند پس از انجام ریل های قانونی اعلام بیرونی خواهد شد .این عمل کردها شکست استراتژیک مسعود رجوی و مریم قجر عضدانلو را نشان نمی دهد . ضربات یکی پس از دیگر ، موضوع نامه آقای ایرج مصداقی، آقای اسماعیل یغمائی آقای کریم قصیم، آقای محمد رضا روحانی ، و فرار این ۱۸ تن از دوستان عزیز امیدی به رهائی دیگر دوستان .

 

oyanyoldash@yahoo.com

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نامه سرگشاده به رئیس مجلس ملی فرانسه

 

 

محمد کرمی، فریاد آزادی، پاریس، نوزدهم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

بنام حقوق بشر، بنام دمکراسی و آزادی

آقای کلود بارتلون، رئیس مجلس ملی فرانسه

همانطور که مطلع هستید سازمان مجاهدین خلق در تاریخ ۲۲ ژوئن در سالن ویلپنت ، به مناسبت آغاز عملیات های تروریستی در ژوئن ۱۹۸۱ که بیشتر از همه مردم عادی ایران را می کشتند.همچنین ۱۷ ژوئن ۲۰۰۳ که دولت اقای ژاک شیراک، مریم رجوی رابه همراه ۱۶۴ تن از فرماندهان و مسئولین این سازمان را به جرم توطئه چینی در پایگاه های این سازمان در استان اولدواز دستگیر کرد، جشن های بر پا می کنند.در این رابطه با برخی از نمایندگان مجلس ملی فرانسه تماس گرفته و اطلاعت بی پایه و اساس و د روغ به سمع آنها رسانده اند. توانسته اند حمایت انها را جلب کنند. در این رابطه درخواست ملاقاتی در محلس ملی فرانسه دارم که اجازه دهید با هیئتی از اعضاء قدیمی و با سابقه سازمان مجاهدین که از آنها جدا شده اند با شما و نمایندگان مجلس ملاقاتی داشته باشیم تا واقعیت ها را اسناد و مدارک به اطلاع شما برسانیم .

آقای رئیس

خانم مریم رجوی درحالی دم از حقوق بشر می زند که به فرمان وی ۳۲۰۰ نفراز اعضاء سازمان مجاهدین در عراق در کمپ لیبرتی اسیرهستند، از این تعداد بیش از نیمی خواهان بازگشت به زندگی عادی خود می باشند. بدستور مریم رجوی و مسعود رجوی افراد معترض که خواهان جدا شدن از سازمان مجاهدین هستند بشدت مورد ضرب و شتم قرار می گیرند. در مدتی که این افراد به کمپ لیبرتی انتقال داده شده اند بیش از ۵۰ نفر موفق شده اند از کمپ لیبرتی فرار کنند. مانع تراشی ها و سنگ اندازی هایی که سازمان مجاهدین انجام میدهد باعث شده که ریل اداری پناهندگی افراد در عراق پیش نرود. نماینده کشور مطبوع شما در جلسات سازمان ملل و شورای امنیت که آقای مارتین کوبلر نماینده ویژه سازمان ملل از عدم همکاری سازمان مجاهدین برای حل این مسله انسانی بارها شکایت کرده است، در جریان هستند. از سوئی دیگر بیش ازدوسال است که خانواده های اعضاء مجاهدین برای یک ملاقات ۲ساعته با فرزندان خود در مقابل کمپ دست به تحصن زده اند که به فرمان مسعود رجوی و مریم رجوی به افراد اجازه ملاقات داده نمی شود.

آقای رئیس:

خانم مریم رجوی در مجلس ملی فرانسه که نماد دموکراسی وحقوق بشر فرانسه است در حالی سخن از دفاع حقوق بشر می زند که بدستور مسعود رجوی و مریم رجوی اعضاء مخالف و معترض درون تشکیلات مجاهدین کشته می شوند. در این رابطه می توانم به خانم ها: مهری موسوی ، مینوفتحعلی ، مرجان اکبریان، زهرا فیض بخش ،هما بشردوست،الان محمدی …و آقایان: سعید کیانی ، کیومرث بارفروش،علینقی حداد…. اشاره کنم. دراین رابطه من و تمامی دوستانم که شاهد این جنایات بودیم حاضر هستیم در مقابل هر دادگاهی شهادت بدهیم. سازمان مجاهدین در حالی که به قدرت نرسیده این چنین اعضای خود را قتل عام می کند. هر سازمان یا گروهی از اپوزیسیون ایرانی بخواهد به سازمان مجاهدین انتقادی بکند بشدت از جانب سازمان مجاهدین مورد تهاجم قرار می گیرد و آن شخص مورد ترور شخصیتی قرار می گیرد و علنا آنهارا تهدید به مرگ می کنند. هیچ یک از اپوزیسیون های ایرانی که در اروپا یا امریکا زندگی می کنند به خاطرفرقه بودن ومتعصب بودن سازمان مجاهدین حاضر به همکاری با آنها نیستند. شورای ملی مقاومت تماما تشکیل شده از فرماندهان وعناصر سازمان مجاهدین خلق و بین ایرانیان هیچ جایگاهی ندارند. حال خانم مریم رجوی از دولت فرانسه با چنین سوابقی در خواست به رسمت شناخته شدن مانند اپوزسیون سوریه را دارد . ما اعضای سابق سازمان مجاهدین که ۲۰ الی ۳۰ سال در سازمان مجاهدین بوده ایم و پس از سقوط صدام حسین از سازمان مجاهدین فرار کرده ایم و در فرانسه زندگی می کنیم ، بشما در این رابطه هشدار می دهیم

با احترام

محمد کرمی

oyanyoldash@yahoo.com

رونوشت

نمایندگان مجلس ملی فرانسه

نمایندگان مجلس سنا فرانسه

نمایندگان پارلمان اروپا

-

 

 

ترجمه نامه به فرانسوی

 

Au nom des droits de l’homme, au nom de la démocratie et de la liberté

Claude barthelon, Président de l’Assemblée nationale de France.

Comme vous le savez MEK le 22 Juin..dans la salle de villepinte …À l’occasion des opérations terroristes en Iran en Juin 1981 que.La plupart des gens qui ont été tués etaient des personnes inoccentes..17 juin 2003 Le gouvernement de Jacques Chirac, a condamner Maryam Radjavi et 164 de ces dirigeants.. de complot dans les bases de l’organisation a val-d’Oise ont ete.arreter dans ces célébrations.. Certains députés de l’Assemblée nationale française contacté et ils ont recu des informations sans fondement..et à faire entendre leur voix et en mesure d’obtenir leur appui.À cet égard, je demande un rendez vous (avec une délégation de membres de l’ancien et le MEK). avec les députés pour vous faire connaître les documents.

Mensonge discours de Maryam Radjavi.. elle a été invités à l’Assemblée nationale française…Monsieur le Président..:Mme Maryam Radjavi alors qu elle parle de droits de l’homme.

a ses ordres 3.200 personnes des membres de cette partie… sont.dans le camps de (liberty) commes captifs ……Plus de la moitié d’entre eux veulent retourner à leur vie normale..

. Commandé par Maryam Radjavi et Massoud Radjavi Les gens qui protestes Sont sévèrement battus.

. .depuis que les gens ont été transportés au camp Liberty Plus de 50 personnes Ont réussi à s’échapper du camp….

. les Représentants. au cours des réunions du Conseil de sécurité des Nations unies M. Martin Kublr Envoyé spécial de l’ONU pour résoudre la question de la non-coopération organisation humanitaire se plaignaient souvent…

En revanche depuis deux ans Les familles des membres du partie Pour une visite de 2 heures Avec leurs enfants devant la porte du camp mais ils n ont pas eu l autorisation pour la visite de leurs enfants…..

Monsieur le Président: Mme Maryam Radjavi aL’Assemblée nationale française. qui est Le symbole de la démocratie.Alors qu elle parle de droits des humains Les dissidents sont tués dans l’organisation

À cet égard, je peut donner les noms …madame mehri musavi ..Mme.minu fathi ..Mme marjan akbarian ..Mme zahra feyz bakhsh …Mme homa bashar doust .Mme mohamadi ..les monsieurs …

Et les mesieurs, said kiyani…kiyoumars bar-froush …ali naghi hadad…..moi et mes amis nous sommes des témoins de ses crimes et nous sommes pretes Témoigner devant les tribunaux du monde

Bien que pour l instant l’organisation n’a pas le pouvoir mais Il massacrés ses membres.. Toute organisation ou un groupe d’opposition iranien ne peut jamais critiquer et ils seront Sévèrement attaqué par l’organisation du mojahedin du peuple ……. Ils ont publiquement menacé a etre Assassiné…

Les mojahedin n ont pas leur place ni en iran et ni parmis les iranienes

Mme Maryam Radjavi demande de gouvernement français Avec un tel passee a Le désir d’être reconnu comme Opposition syrienne pour l iran ….

Nous les d’anciens membres 20 à ۳۰ ans de vie dans cette organisation , nous avons fuite après la chute de Saddam Hussein, Nous vivons en France..on vous Averties le danger qui presente ce groupe

Avec le respect.

Karami Mohammad

oyanyoldash@yahoo.com

L’Assemblée nationale de la France

Sénat français

Les deputes parlement europenes

 

 

ترجمه نامه به انگلیسی

 

In the name of Human Rights, Democracy and Freedom

Mr Claude Bartolone, President of the French National Assembly

As you know, Mojahedin Khalq Organisation (aka; MKO, MEK, NCRI,…) have booked a salon in Parc des Exposition de Villeprinte to celebrate the start of their terror activities in June 1981 killing many civilian people.

17 June is also the aniversary of the arrest of Mrs. Rajavi alongside 164 other Mojahedin Commander in 2003 by the order of the govenment of Mr. Chirac. They were arrested in Val d’Oise charged with plotting terrorism from their HQ. The Mojahedin now celebrate this occassion every year along side the aniversary of the start of “armed struggle”.

They contact members of the French Senate and try to gather their support. They rely on and hope that the targeted politicians would not know about their past, present and future intentions.

I am writing to ask for a meeting in the Parliament to come with a delegation comprising some of the senior ex members of this organisation to present to you and explain some of the documents available to us.

Mr President

When Mrs Maryam Rajavi speaks about human rights, you should know that there are 3200 MEK members who have been held captive in Iraq in Camp Liberty on her direct order. Of this total more than half are willing to return to their normal life, if allowed their freedom. Currently, members who show any hint of dissent and those who want to separate from the MEK will be severely and brutally beaten on the direct order of Massoud and Maryam Rajavi. Since these people have been relocated to Camp Liberty, more than 50 of them have succeeded in escaping and have rescued themselves from that camp. The obstacles and obstructions which the MEK has created, has resulted in failure of their refugee process in Iraq. The representative of your honorable country in the United Nations and the Security Council’s sessions have witnessed that Mr Martin Kobler, the UN’s special envoy, has complained many times at the lack of MEK cooperation in solving this humanitarian matter. On the other hand, for more than two years the families of MEK members have been asking for a one or two hour meeting with their loved ones. They have established a sit-in in front of the camp, but unfortunately they have been denied meeting with their loved ones on the direct order of Massoud and Maryam Rajavi.

Mr President,

In the French National Assembly, which is the symbol of French democracy and human rights, Mrs Maryam Rajavi speaks about human rights while dissidents inside the MEK are being killed on the direct order of Massoud and Maryam Rajavi. In this regard, I can mention the names of women such as Mehry Moussavi, Minoo Fathali, Marjan Akbarian, Zahra Faizbakhsh, Homa Bashardoost, Allan Mohammadi, and others and men such as Saeed Kiani, Kiomarz Barforosh, Alinaghi Hadad, and others. In this regard my friends and I who have witnessed these crimes, are ready to testify in any court of law. The MEK, which has not gained power in Iran, massacres its own members. Any Iranian opposition group or organization which wants to criticize the MEK will be faced with bullying aggression and intimidation tactics by the MEK and suffer character assassination; and they will receive death threats from the MEK. None of the Iranian opposition groups which reside in Europe and the USA cooperate with them because of their cultic and violent behavior. The National Council of Resistance, the MEK’s public political face, which comprises MEK commanders and operatives, does not have any popularity among Iranian people. Now, Mrs Maryam Rajavi with this kind of background and record, requests the same kind of recognition and accreditation as the Syrian opposition from the French government!

We former MEK members, with 20-30 years of living in the MEK, who were able to rescue ourselves from the MEK after the downfall of Saddam Hussein and who are currently living in France, would like to alert you to the facts of this situation.

Respectfully

Karami Mohammad

oyanyoldash@yahoo.com

Transcript

The representatives of the French National Assembly

The representatives of the French Senate

The representatives of the European Parliament

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

قتل جواد سعیدی ( اولین قتل درونی سازمان مجاهدین خلق ایران)

 

 

محمد کرمی، فریاد آزادی، بیست و نهم می ۲۰۱۳

لینک به منبع
همچنین در وبلاگ عیاران

 

بعد از حضور رضا رضایی در مرکزیت سازمان، بحث حذف و ترور اعضای ناراضی در دستور کار قرار گرفت ، نخستین قتل و یا تصفیه فیزیکی در سازمان مربوط است به ترور فردی به نام محمد جواد سعیدی…البته در طول رهبری محمد حنیف نژاد و قبل از اعدام وی توسط رژیم شاه امکان قتل اعضای منتقد و ناراضی، وجود نداشت، زیرا که هنوز ویژگی های انسانی و اخلاقی تحت تاثیر » قدرت طلبی » قرار نگرفته بودند.*( به این ترتیب سازمانی که حنیف‌نژاد بنیاد گذاشت و بارها درباره آن گفت «در ورودی سازمان تنگ و در خروجی آن باز و گشاد است»،

به لحاظ تاریخی همگان تصور می کنند که اولین قربانی قتل و ترور در سازمان مجاهدین، مجید شریف واقفی بوده است. اما واقعیت این است که آنچه بر سر مجید شریف واقفی در سال ۱۳۵۴ آمد، در گذشته نیز سابقه داشته است. خود مجید شریف واقفی هم در گذشته در این رابطه نقش اساسی داشته است. البته در طول رهبری محمد حنیف نژاد و قبل از اعدام وی توسط رژیم شاه امکان قتل اعضای منتقد و ناراضی، وجود نداشت، زیرا که هنوز ویژگی های انسانی و اخلاقی تحت تاثیر » قدرت طلبی » قرار نگرفته بودند.*( به این ترتیب سازمانی که حنیف‌نژاد بنیاد گذاشت و بارها درباره آن گفت «در ورودی سازمان تنگ و در خروجی آن باز و گشاد است»، دوسال بعد درهای خروجی‌اش چنان تنگ می‌شود که تنها به ضرب گلوله باز می‌شود). اما پس از ضربه سازمان اطلاعات و امنیت رژیم شاه ( ساواک ) در شهریور ۱۳۵۰ و دستگیری و اعدام محمد حنیف نژاد و سعید محسن و سایر رهبران سازمان مجاهدین، بعد از حضور رضا رضایی در مرکزیت سازمان، بحث حذف و ترور اعضای ناراضی در دستور کار قرار گرفت ، نخستین قتل و یا تصفیه فیزیکی در سازمان مربوط است به ترور فردی به نام محمد جواد سعیدی ( حلاج نسب) متولد ۱۳۱۱ در یزد که از سال ۱۳۴۳ در بازار تهران به شغل بافندگی اشتغال داشت. جواد سعیدی گرمابه ای در بازار تهران داشت که با یکی از بازاری ها شریک بود. علاوه بر این گرمابه خودش هم در کنار مغازه تقی اوسطی یک مغازه داشت نام برده که توسط محمد حنیف نژاد عضو گیری شده بود ، در گروه » بازار و روحانیت» فعالیت می کرد. مسـئولیت این گـروه با محـمـد حـنیف نـژاد بود، وی ارتباط گسترده ای با روحانیون داشت و از این طریق از آنها کمک مالی جمع آوری می کرد و همچنین در جهت جذب و نزدیکی آنها به سازمان فعالیت می کرد.

احمد رضا کریمی در مصاحبه ای به نقل از خلیل فقیه دزفولی ، در مورد جواد سعیدی می گوید:

«(خلیل فقیه دزفولی می گفت که جواد سعیدی دیسک کمر دارد؛ اما بعدها فهمیدیم که به نوعی سل استخوانی مبتلا بود و زیاد نمی توانست بایستد و راه برود، اما با این حال در اغلب جلسات مذهبی و هیئت های مهم آن دوره رفت و آمد داشت. من اولین دفعه او را در جلسات «مکتب الرضا » موقعی که علی حجتی کرمانی در آنجا سخنرانی می کرد- دیده بودم. سعیدی از نخستین افرادی بود که بعد از ضربه ی شهریور ماه سال ۱۳۵۱ مخفی شد. تا آنجا که خبر دارم، جدایی اش از سازمان، به دلیل اختلافی بود که با رضا رضایی پیدا کرده بود. رضا رضایی در پاییز ۱۳۵۰، پس از فریب ماًموران ساواک و فرار از طریق حمام جعفری در حوالی بازار، مدتی در خانه ای که جواد سعیدی تدارک دیده بود، زندگی مخفی داشته است. ورود رضا رضایی به مرکزیت سازمان، ازجمله مسائلی بوده که جواد سعیدی را معترض و مسئله دار کرده بوده است. وی قبل از جدایی از سازمان به مسئول خود محسن فاضل گفته بود، کار در سازمان دست بچه ها افتاده و من دیگر نمی کشم»):

یکی از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق در این باره می گوید:

» نحوه تردد رضـا رضایــی و همسر اولـش لیلا زمـردیـان به خـانه ی سمــپات هـا ( به خصوص طرز لباس پوشیدن لیلا ) برای بعضی از هواداران سازمان، چندان قابل توجیه نبود و اگر فرد اعتقاد بیشتری هم به ظواهر شرعی داشت، این مسئله تشدید می شد. از جمله مسائلی که موجب بدبینی برخی افراد نسبت به رضا رضایی بود، رفتار رهبری گونه ی او و ـ مثلاً- اصرارش بر مطرح کردن خود و پخش صدایش از رادیو میهن پرستان و رادیو بغداد بود).»

جواد قائدی که در سال ۱۳۵۵ با حمایت تقی شهرام به مرکزیت راه پیدا کرد درباره سابقه ی تصمیم به ترور سعیدی و توجیه مسائل آن نوشته است :

» (جواد سعیدی که از سمپات های بازاری و فعال سازمان بود، در حدود سال ۱۳۵۱ بریده و تصمیم به کناره گیری از فعالیت می گیرد و چون از نظر ساواک لو رفته بود، برای عادی کردن وضع خود و بازگشت به زندگی علنی، با مراجعه به سمپات های سازمان، از آن ها می خواست که رد های خود را پاک کنند تا او بتواند خود را به ساواک معرفی کند. بدیهی بود که با توجه به سابقه فعالیت او و شناخت وسیع او از سمپات های علنی سازمان، پاک کردن چنین رد هایی امکان پذیر نبود. به همین دلیل، سازمان و مرکزیت آن تصمیم به ترور وی می گیرند. تصمیم به ترور جواد سعیدی در تابستان ۱۳۵۱ گرفته شد و اجرای آن به کاظم ذوالانوار واگذار می شود. اما با ضرباتی که سازمان در اواخر تابستان و نیز پاییز ۱۳۵۱میخورد- از جمله دستگیری ذوالانوار- این تصمیم عملی نشد و اجرای آن به تعویق میافتد.در بهار ۱۳۵۲ یک بار دیگر ترور سعیدی در دستور کار قرار می گیرد که مجدداً با دستگیری رضا رضایی به اجرا در نمی آید، ولی سرانجام در پاییز ۱۳۵۲ و به دنبال تصمیم نهایی سعیدی برای جدایی از سازمان ، نیز تأکید ذوالانوار از داخل زندان در مورد ترور وی، این اقدام به طور جدی تری در دستور کار قرار گرفته و این بار به اجرا درمی آید .

چگونگی ترور جواد سعیدی بدین ترتیب بوده است که در زمانیکه مرکزیت سازمان مجاهدین مرکب از تقی شهرام، بهرام آرام و مجید شریف واقفی بوده است، یکی از اعضای سازمان به نام مهدی موسوی قمی به مسئول خود در سازمان گزارش می کند که مردی در خانه ای در قم سکونت دارد و فراری به نظر می رسد و زندگی مخفی اختیار کرده و گاهی نیز لباس روحانی می پوشد.

چون سازمان، مواردی از این قبیل را دنبال می کرد تا چنانچه وصل آن شخص به تشکیلات ضروری باشد، اقدام به جذب وی کند. اما بعد از پیگیری های اولیه از مشخصات و وضعیت زندگی فرد موردنظر، تردیدی برای سازمان باقی نمی ماند که جواد سعیدی می باشد.

جواد سعیدی به علت انتقاد و مخالفت با سازمان از طرف مرکزیت سازمان به رهبری رضا رضایی در اواخر سال ۱۳۵۱ محکوم به اعدام می شود. محسن فاضل و علیرضا سپاسی آشتیانی موظف شدند او را بیابند و ترور کنند. البته وی به طور مخفیانه در قم به کسوت روحانیت درآمده و تا پاییز سال ۱۳۵۲ در آنجا بود. در این تاریخ توسط اعضای سازمان شناخته شده و برای مذاکره با مرکزیت جدید به تهران می آید. بهرام آرام او را در زیر زمین یک خانه تیمی مجاهدین در حالی که چشم هایش بسته بود از پشت سر به قتل می رساند. سپس جسدش را مثله کرده و پس از انتقال به جاده آبعلی سوزانده و در چند نقطه دفن می نمایند.

، در کتاب » تاریخ جنبش روشنفکری ایران، ( دوره ۵ جلدی)»: آقای مسعود نقره کار

(جواد سعیدی یزدی نیز در پاییز سال ۱۳۵۲، و در دورانی که سازمان مجاهدین هنوز مسلمان بود و تغییر ایدئولوژی به مارکسیسم در سال ۱۳۵۴، نداده بود، به قتل رسید. وی با تصمیم شهدا رضا رضایی، مجید شریف واقفی و بهرام آرام که مرکزیت سازمان را در آن زمان تشکیل می دادند به مرگ محکوم شده بود.)

*در بازجویی‌های وحید افراخته، بدون ذکر نام سعیدی آمده که «یکی از افراد گروه، احتمالاً در بهار ۵۲ تصمیم می‌گیرد خود را به پلیس معرفی کند، زیرا از زندگی مخفی خسته شده و دلیلی برای مبارزه نمی‌بیند. گروه، بی‌درنگ نقشه قتل او را می‌ریزد. بهرام آرام او را می‌بیند و می‌گوید: » از نظر ما هرچند کار تو درست نیست، اما در عین حال چاره‌پذیر است. …لازم است مقداری با تو در مورد شیوه بازجویی، چیزهایی که از تو می‌دانند و خبرش از زندان به ما رسیده و چیزهایی که باید بگویی، صحبت کنیم.» آن فرد قبول می‌کند. بهرام آرام چشم‌های او را بسته به‌وسیله اتومبیل به یک منزل تیمی می‌برد، سپس او را وارد زیرزمین منزل کرده روی یک صندلی می‌نشانند. فرد که وضع را غیرعادی می‌بیند به وحشت افتاده و رنگش سفید می‌شود. بهرام اسلحه‌اش را از کمر می‌کشد و گلوله‌ای از پشت سر به مغز او شلیک می‌کند. گلوله از چشم راست او خارج می شود…( او) را در رختخواب می‌پیچند و می‌گذارند در صندوق عقب اتومبیل و به سمت بیابان‌های تهران پارس حرکت می‌کنند. در آنجا روی او بنزین و مواد آتش‌زای کلرات ریخته جسدش را به آتش می‌کشند.»

در بازجویی‌های سیمین صالحی در این‌باره چنین آمده است: «در اواسط سال ۵۲ به اتفاق بهرام آرام و یک نفر دیگر به خانه واقع در خیابان حشمت‌الدوله رفتیم. من دو تخته چادرشب را به هم دوختم و شیئی را، بهرام و رفیق دیگر در آن پیچیده و در یک موقعیت در داخل صندوق عقب اتومبیل پیکان گذاشته و به اتفاق، پس از تهیه بنزین به جاده مازندران نرسیده به سرخه‌حصار ـ دو راه آزمایش رفتیم و بسته را آتش زده و از بین بردیم».

 

محمد کرمی
oyanyoldash@yahoo.com

*
http://www.shahsawandi.com/index.php?option=com_content&task=view&id=137&Itemid=28

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

قتل های درونی سازمان مجاهدین خلق ایران

 

 

محمد کرمی ، فریاد آزادی، شانزدهم می ۲۰۱۳

لینک به منبع

http://mohamadkarami.wordpress.com/

 

مقدمه:

در این پروژه که خلاصه ای ازآن در برنامه تلویزونی مردم تی وی پخش می شود در نظر داریم، تمامی قتل های که درون سازمان مجاهدین خلق ایران ( فرقه رجوی) اعم : خود سوزی ها ، خودکشی ها، خودزنی ها، حذف های فیزیکی. در طی سالیان سال اتفاق افتاده را تا جائی که در امکانات اجازه می دهد تحقیق کنیم و به اطلاع هموطنان عزیز برسانیم .در اینجا از تمامی دوستان و اعضاء جدا شده در خواست داریم که هر گونه اطلاعاتی در این زمینه دارند،بما در این پروژه یاری رسانند. در اینجا از آقایان،مهدی خوشحال،بهزاد علیشاهی که در گذشته زحمات فراوانی در این باره کشیدند. انجمن کانون آوا ، نهایت همکاری را در این ضمینه با ما داشته است را تشکر می کنیم. لازم به یاد آوری است که در این پروژه سنگین سعی می کنیم تا آنجا که در توان داریم، دقیق تربه انجام برسانیم، انتظار می رود که دوستان عزیزی که اطلاعات تکمیلی دارند حتما ما را یاری کنندبخصوص دوستانی که خود شاهدین عینی موضوع بود اند.در این رابطه لازم به یاد آوری است که ممکن است بعضی از دوستان قبلا در این موارد مطلبی نوشته باشند، از آنجائی که در تشکیلات مخوف این فرقه بشدت خفقان و سرکوب وجود داشت هر یک از دوستان قسمتی از یک موضوع را مطلع باشند. در این پروژه ما تمامی مطالب و موضوعات را با منابعی که وجود دارد چک می کنیم ، تلاش داریم واقعی ترین و دقیق ترین اتفاقات را به سمع هموطنان برسانیم . امیدوار هستیم که دوستانی دیگر آنرا تکمیل کنند، تا هموطنان گرامی ما بدانند بر فرزندان قهرمان خود در سیاه چال های فرقه رجوی چه گذشت، چراغی باشد برای نسل آینده که فریب شعارها پر تمطراق انقلابی نمائی را نخورند.آگاهانه تصمیم بگیرند در چه راهی پا بگذارند.

* قتل مرتضی هودشتیان

یکی از افرادی که در سازمان مجاهدین قربانی خشونت و عوارض اساسی تفکر مبارزه مسلحانه و اصول مخفی کاری و پلیسی شد، مرتضی هودشتیان با نام تشکیلاتی حمید بود.

وی یکی از اعضای جوان سازمان مجاهدین خلق بود که استعداد و شور و شوق فوق العاده ای به الکترونیک داشت. او نخستین ابتکارات خودش را در دستکاری در رادیوهای ترانزیستوری جهت شنود بی سیم های پلیس امنیتی رژیم شاه صورت داده بود. وی در مرداد ۱۳۵۳، تحت مسئولیت مجید شریف واقفی قرار داشت و با توجه به تجربه و تخصصی که در زمینه الکترونیک و مسائل فنی داشت، بعد از تصویب مرکزیت سازمان، برای آموزش های نظامی و تکنیکی و تکمیل و کسب تجربه به خارج از کشور اعزام گردید. مرتضی هودشتیان ابتدا به انگلستان منتقل شد و سپس از لندن توسط رابط سازمان مجاهدین به بغداد فرستاده شد. لازم به یادآوری است که براساس توافقی که پس از هواپیما ربایی اعضای سازمان مجاهدین در دوبی و انتقال هواپیما به بغداد، با وساطت سازمان آزادیبخش فلسطین بین مجاهدین خلق و دولت وقت عراق به عمل آمد؛اغلب مسئولان و اعضای سازمان که در خارج از کشور به سر می بردند؛ در بغداد مستقر شدند و گاهی نیز از یک اردوگاه فلسطینی در حوالی بغداد برای آموزش استفاده می کردند.

در هر صورت مرتضی هودشتیان به عراق و شهر بغداد منتقل می شود، ولی به دلیل آنکه بیشتر یک عنصر فنی و متخصص بود تا یک کادر ایدئولوژیک، در پاسخ به سؤالات مکرر مربوط به ایدئولوژی و استراتژی که شاخص و نشان دهنده ی گذراندن دوره های آموزشی توسط فرد بود- به طور مطلوب پاسخ نمی گوید و در نتیجه مورد سؤظن مسئولان سازمان در عراق قرار گرفت.

محسن نجات حسینی از اعضای اولیه سازمان مجاهدین خلق در صفحه ۳۶۰ کتاب » برفراز خلیج فارس» دلایل شک و تردید به مرتضی هودشتیان را اینگونه بیان می کند:

«چیزی نمی گذرد که ضعف های تشکیلاتی او ( مرتضی هودشتیان ) در برخورد های روزانه اش بروز می کند. او با نادیده گرفتن برخی از اصول ومعیارهای زندگی سیاسی و تشکیلاتی، نوعی بیگانگی با تشکیلات و کار گروهی را به نمایش می گذارد………….او در ارتباط با یاران تشکیلاتی نیز رعایت احترام متقابل و اصول امنیتی را نمی کرد. برخوردهای حمید به تدریج نوعی سوءظن در برخی از اطرافیانش بر می انگیزد.»

حسین روحانی از مسئولین سازمان مجاهدین در آن مقطع که از نزدیک شاهد وقایع مربوط به مرتضی هودشتیان بوده، در این مورد می نویسد:

«محسن فاضل که به هر حال افراد خارج از کشور روی تجربیات او حساب می کردند، گفته بود که: » به نظر من احتمال زیاد دارد که این فرد (مرتضی هودشتیان) ساواکی باشد و ساواک فرد اصلی را دستگیر کرده و به جای وی این فرد را به صورت بدلی فرستاده است تا از این طریق در سازمان نفوذ کرده و اطلاعات لازم را از آن کسب نماید» ( یادداشت های حسین روحانی، صفحه ۱۳۲

سرانجام مسئولین وقت سازمان در عراق تصمیم می گیرند که این مسئله را با تلفن از ایران سؤال کنند، ولی به بهانه اینکه چون امکان فوری تماس از بغداد نبود و دست کم بیست و چهار ساعت طول می کشید تا جواب دریافت کنند، تصمیم دیگری گرفته می شود. محسن فاضل که عمیقاً با سخت گیری های تشکیلاتی در امور مخفی کاری و امنیتی در داخل ایران خو گرفته بود، معتقد بود که این فرصت زیادی است و در این فاصله چه بسا ضرباتی از ناحیه ی این فرد ( مرتضی هودشتیان ) و اطلاعاتی که به داخل رد کرده به سازمان وارد آید.

محسن نجات حسینی این موضوع را در صفحه ۳۶۱ کتاب » برفراز خلیج فارس » چنین توضیح می دهد:

» فاضل بدون اینکه در انتظار اطلاعات بیشتری از داخل بماند، با توافق حسین روحانی برای بررسی وضع واقعی حمید ( مرتضی هودشتیان ) دست به کار می شود. وی در فرصتی کوتاه چنان در سؤظن خود فرو می افتد که در باور خود حمید ( مرتضی هودشتیان ) را فرستاده ساواک و عنصر نفوذی رژیم می شناسد و برای اعتراف گرفتن از حمید، او را تحت فشار می گذارد و حتی به شکنجه نیز مبادرت می کند و در این کار از محمد یقینی۱ هم کمک می گیرد. عصر یک روز پاییزی، خبر غم انگیز مرگ حمید، در لبنان به گوشم رسید. کشته شدن او زیر شکنجه، آن هم توسط اعضای تشکیلات، فاجعه ای دردناک بود»

از نوشته های حسین روحانی و محسن نجات حسینی چنین بر می آید که مرتضی هودشتیان در لحظات پایانی زندگی اش از شدت فشار شکنجه و همچنین فشار روانی مضاعف شکنجه شدن توسط همرزمانش، در شرایط بسیار بحرانی جسمی و روانی قرار داشته است. وی بعد از اینکه به کمک دو تن از افراد سازمان به توالت می رود، در آنجا تعادل خود را از دست می دهد و بی هوش می شود. افراد سازمان سپس وی را به داخل اتاق منتقل می کنند، ولی وی دیگر برای همیشه به هوش نیامد. بعد ها نیز مسئولان وقت سازمان مجاهدین پذیرفتند که مرتضی هودشتیان از اعضای مورد اعتماد تشکیلات بوده است.

آقای تراب حق شناس در آن مقطع به همراه حسین روحانی مسئولیت اکیپ و پایگاه های سازمان در عراق را برعهده داشته است. وی که هم اکنون در اروپا به سر می برد، در نوامبر سال ۲۰۰۱ در مصاحبه ای با آقای پرویز قلیچ خانی درمورد قتل مرتضی هودشتیان نکاتی را مطرح کرده است.

بخشی از این گفتگو که در نشریه آرش شماره ۷۹ و همچنین سایت اندیشه و پیکار منتشر شده است، را در زیر می آوریم.

پرویز قلیچ خانی:

در کتاب نجات حسینی برای اولین بار از قتل دیگری در سازمان صحبت می شود که خیلی از بچه های قدیمی هم در جریان نبودند. ماجرا از این قرار است که جوانی به نام حمید توسط تشکیلات داخل برای دیدن دوره ی آموزش نظامی از طریق لندن به عراق می آید. در خانه ای تیمی ، محسن فاضل ، یکی از مسئولین داخل که به تازگی ازایران به خارج اعزام شده بود به او مشکوک می شود و این شک او به حمید به عنوان مامور ساواک تا جایی پیش می رود که با توافق حسین روحانی مسئول خارج در آن موقع ، و کمک محمد یقینی ، حمید را زیر فشار قرار می دهند. در واقع او را کتک می زنند. گویا شما هم در بیروت قرار بوده که با تشکیلات داخل تماس بگیرید و چند و چون قضیه را روشن کنید. ولی قبل از این که خبر شما برسد حمید در زیر شکنجه کشته می شود. آیا این قضیه صحت دارد؟ و شما امروز پس از گذشت زمان نسبت به این اتفاق چه فکر می کنید؟

تراب حق شناس:

آری درست است و همینطور بوده!! بگذارید مسئله را اینطور بگویم، در آن زمان بعضی اعضاء و هواداران چه از ایران و چه از خارج برای دیدن آموزش به پایگاههای فلسطینی می آمدند و پس از دیدن دوره آموزشی به ایران بر می گشتند. یکی از کسانی که آمد همین جوان بود که از ایران فرستاده بودند و از طریق انگلستان به آن جا آمد. سال ۱۳۵۳ بود. او متاسفانه رفتار ناشیانه ای داشت که برای بچه های جا افتاده سازمان غریبه بود. همین موضوع شک و تردید ایجاد می کرد ، ولی به نظرم این خطای بزرگی برای سازمان بود و حتی وقتی سپاسی چند ماه بعد به خارج رسید و مسئولیت بخش خارج را به عهده گرفت ، این را به عنوان یک خطای پایگاهی نامید. هیچکس بر این قصد نبود که این فاجعه ناخواسته اتفاق بیفتد ولی او زیر فشارها کشته شده بود. باید بگویم که محسن فاضل از نظر روحی آدمی بود که در اینطور موارد بسیار شکاک بود و همین شک کردن و دستپاچگی بود که نقطه ضعف او بود و به همین دلیل هم او را به خارج فرستاده بودند که در معرض تعقیب و پیگرد نباشد. چون به همه چیز می توانست شک کند و پای بدترین احتمالات برود . این رفیق البته کارایی ها و صلاحیت های خودش را داشت و مثل هر کس دیگر نقطه ضعف هم داشت . او که شدیداً تحت تاثیر و ترس از سرکوب پلیسی قـرار داشـت در این مورد پیشـقدم شد که از این فرد بیگناه و مظلوم ( به قول بهرام آرام ) سوالاتی بکند و از او موارد شبهناک بیرون آورد و بقیه را در تشکیک به او همداستان کرد. بالاخره کار به کتک زدن او می رسد و او از بین می رود. من می گویم که این یک خطای عظیم بوده و من همیشه شرمنده آن هستم. با این که از آنجا به بیروت رفتم برای اینکه تلفنی از ایران بپرسم که آیا به او اطمینان دارند و او کیست؟ متاسفانه آن شب نتوانستم تلفنی تماس بگیرم و تلگراف زدم، فردای آن روز جواب تلگراف رسید که این آدم مطمئن است. ولی دیر شده بود. وقتی از بغداد تلفن زدند و به صورتی رمزی گفتند که طرف از کف رفت ، من واقعا منقلب شدم. این فاجعه شرم آور در سال ۱۳۵۳ رخ داد…..ادامه دارد

* کتاب برفراز خلیج فارس نوشته آقای محسن نجات بخش

محمد کرمی
oyanyoldash@yahoo.com
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

متن مصاحبه تلویزیون مردم تی وی با محمدکرمی درباره قتلهای درون سازمانی -بخش۱

 

 

کانون آوا، بیست و نهم آوریل ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

 

مجری آقای سربی: گفتگویی داریم با اقای محمد کرمی از پاریس که ایشون میخواهند صحبت کنند درباره افرادی که در سازمان مجاهدین بودند و هستند و خود ایشان کسی هستند که از افراد مجاهدین جدا شده اند.

اقای کرمی سلام بر شما و سپاسگزار که با ما هستید این شما و شنوندگان و ببینندگان تلویزیون مردم!

لطف کنید بفرمایید در مورد چه موضوعی میخواهید صحبت کنید تا برنامه را شروع کنیم؟ و عکسهای ارسالی شما را من به زمانی که شما اسامی را میفرمایید سعی میکنم عکسها را نشان بدم.

لازم به یادآوری است چون این عکسها از وب سایت برداشته شده خیلی عکسهای کوچکی است، امکان دارد روی صفحه کامپیوتر و یا تلویزیون به خوبی دیده نشود. از دوستان ببیننده خواهش میکنم به اسامی که شما میفرمائید خودشان توجه داشته و تحقیق کنند!

ضمنآ در طی پخش برنامه دوستان میتوانند با شماره و یا با ایمیلی که روی صفحه است تماس بگیرند و پیام بگذارند و این پیامها برای شما دوستان در کانون آوا و دیگر سازمانها ارسال میشه و در برنامه های آینده به این پیامها پاسخ داده خواهد شد.

این شما و این هم ببینندگان و شنوندگان تلویزیون مردم بفرمائید!

محمدکرمی: با سلام خدمت هموطنان عزیز، ببینندگان و شنوندگان تلویزیون مردم

من محمد کرمی با بیش از ۳۰ سال سابقه در سازمان مجاهدین که بعد از سقوط صدام حسین توانستم از سازمان مجاهدین نجات پیدا کنم، مطلب امروز را که دوست دارم با شنوندگان در میان بذارم بحث خودسوزی، خودکشی و حذف فیزیکی که در سازمان مجاهدین خلق ایران اتفاق افتاده است، می باشد.

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم

موجیم که آسوده ما عدم ماست

قبل از هر صحبتی این سئوال پیش میاد که در یک سازمانی که ادعا داره پیشتاز انقلابی و تمام چیزهای برتری را به خودش الحاق میکند که برترین است در روی کره زمین،, خودکشی، خود سوزی این اعتراض ها برای چی است؟

معمولآ در جوامع عادی در جوامع دیکتاتوری که این برخورد ها وجود دارد در اخرین سلاحی که فرد می اید استفاده میکند و یا گروهی که استفاده میکند می آید به عنوان اعتراض بعضی از اعضاء خودشان را آتیش میزنند خودکشی میکنند و یا خودسوزی میکنند.

اما چرا در سازمان مجاهدین خلق که این همه ادعا داره چنین اتفاقاتی می افتد؟

چرا در سازمان مجاهدین کسانی که مخالف هستند حذف فیزیکی میشوند؟

امروز من یک سری از این دوستان عزیزم که متاسفانه در درون سازمان مجاهدین خلق ایران در قرارگاه اشرف خودکشی، خودسوزی و یا حذف فیزیکی شدن را اسم میبرم.

البته این تاریخچه طولانی داره که خودسوزی، خودکشی و یا حذف فیزیکی نفرات درون سازمان مجاهدین که من یک اشاره کوتاه میکنم بهش.

اقای تراب حق شناس از اعضاء اول سازمان مجاهدین خلق، یعنی از اعضاء سال ۱۳۴۴ ، در مصاحبه ای که در شهریور ماه ۱۳۹۱ با هفته نامه انجام دادند در این رابطه مفصلآ توضیح میدن که مقاله ای است از نوشته گذشته تا آینده

اقای تراب حق شناس اولین موردی که اشاره میکنند که در درون سازمان یک نفر را کشتند مربوط به سال ۱۳۴۸ در یکی از پایگاههای مجاهدین خلق در بغداد در عراق اتفاق می افتد.

موضوع از این قرار بوده که یکی از هواداران که در تهران امکاناتی به سازمان داده بوده که سازمان در ان زمان استفاده میکرده برای یک مآموریت این شخص را میفرستند به عراق، بغداد میره برای یک موضوع کاری. این فرد که یک آدم اجتماعی بوده و عضو تشکیلات سازمان نبوده، بعد از مدتی گروه پایگاه بغداد به این فرد مشکوک میشود و به تهران مسئولین پایگاه گزارش میدن که ما به این فرد مشکوک هستیم و شک داریم و منتظر جواب تشکیلات تهران نمیشوند این فرد را زیر شکنجه برده و انقدر در پایگاه مورد شکنجه قرار میگیره که کشته میشود و بعد هم جسد را در گودالی دفن میکنند.

پس سازمان مجاهدین از گذشته نفراتی را که باهاشون مخالف بودند به هر دلیلی حذف فیزیکی میکردند که از این موارد در سازمان مجاهدین از سال ۱۳۴۸ به اینور وجود داشته است.

اما من میخوام از سال ۱۳۶۰ به بعد را برای شنوندگان عزیز بازگو کنم:

اولین مورد را که گفتم. آخرین مورد حدود سه روز پیش که در پایگاه موقت لیبرتی اتفاق افتاد و اقای رضا نصیری فوت کردند

چرا؟

در این رابطه اقای محمد رزاقی مقاله جالبی نوشته که من به این مقاله اشاره میکنم و بعد توضیحات خودم را اضافه میکنم.

اقای رزاقی با این متن شروع میکند که چرا زهره اخیانی از زنان حرم رجوی با هلیکوپتر امریکایی برای مداوای سرماخوردگی به بیمارستان امریکایی ها میرفت ولی دارو برای رضا نصیری نبود؟

همگان میدانستند که رضا نصیری از دو کلیه ناراحتی جدی داره چون همیشه قیافه رنجور و دردی که میکشید نمایان بود و به همین خاطر در سازمان همه رضا را میشناختند میدانستند که بیمار و چه مشکلی دارد.

اما در نشستهای مختلف چه شخص مسعود رجوی و یا مهوش سپهری معروف به هند جگرخوار از موضع بالا با رضا برخورد میکردند اقای رزاقی ادامه میدهد یادم هست در نشست موسوم به حوض که شخص رجوی در سال ۱۳۷۴ برگذار کرد به رضا نصیری گفت فکر رفتن به برای معالجه به خارج رو از سرت بیرون کن. اگر قرار است بمیری در همین اشرف بمیری بهتر است تا بروی در خارجه و مردار شوی و یا در نشستهای مختلف مهوش سپهری معروف به نسرین بارها و بارها به خاطر این مسئله تو سر رضا میزد.

اقای رضا نصیری سال ۱۳۶۸ به سازمان پیوست و همه میدانستند که ایشان مشکل کلیه داره که یکی دوبار برای عمل رفته بودند که متاسفانه سازمان با مشکل ایشان جدی برخورد نمیکرد. اگر در عراق در انجمنهایی که اعضا بدن هدیه میکنند اسم ایشون را ثبت میکردند حتمآ دوتا کلیه برای این دوست عزیز رضا نصیری میشد پیدا شود که لااقل اقای نصیری اینقدر رنج نکشد.

سازمان مجاهدین در اطلاعیه سه روز پیش عنوان کرده که : بر اثر نبود دارو ایشان فوت کردند

خیر! بخاطر نبود دارو نبود است بلکه بخاطر عدم رسیدگی های سازمان مجاهدین بود که رضا و رضا ها دارند فوت میکنند

ادامه صحبتم را با مرگ مشکوکی که در قرارگاه اشرف در درون سازمان که درطی این سالها اتفاق افتاد را بیان میکنم از زنده یاد علی زرکش یاد میکنم که علی زرکش را همه میشناختند که بخاطر سابقه تشکیلاتی چه بلحاظ کارکرد سازمان چه بلحاظ مسئولیت هایی که داشت چون بعد از شهادت موسی خیابانی در سال ۱۳۶۰ علی زرکش به عنوان معاون مسعود رجوی و فرمانده نظامی سازمان مجاهدین در داخل ایران شروع به فعالیت کرد تا قبل از آن یک چهره مخفی بود.

چی شد که علی زرکش یک مرتبه از ان مرحله سقوط میکنه؟

اقای علی زرکش در سال ۱۳۶۴ بخاطر انقلاب دستساز ایدولوژیکی اقای مسعود رجوی که متوجه رکب و کلک مسعود رجوی میشه با این مسئله به مخالفت برمیخیزه و بشدت با این مسئله مخالفت میکند که در پاریس در اورسورواز شخص رجوی و مریم قجر عضدانلو و دیگر سران سازمان مجاهدین در اورسورواز اقای علی زرکش را دادگاهی میکنند.

و درطی چندروزی که علی زرکش رو دادگاهی میکردند شخص مسعود رجوی حکم اعدام علی زرکش را صادر میکند.

مجری آقای سربی: ببخشید شما گفتید در فرانسه ایشان را دادگاهی میکنند؟

محمدکرمی: بله اقای زرکش درسال ۱۳۶۴ در پاریس در پایگاه قلعه اورسورواز در استان والدوز آقای علی زرکش توسط مسعود رجوی و بهمراه دفتر سیاسی ان زمان دادگاهی شد و در این دادگاه علی زرکش بخاطر اینکه مخالفت از یکیش که با مسعود رجوی و رکبی که زده بود و دوم بخاطر مسائل استراتژیکی که قبول نداشت که سازمان دارد وارد این مرحله میشه مسعود رجوی به این خاطر محاکمه اش کرد و حکم اعدام ایشان را صادر کرد

بعد از اینکه مسعود رجوی خودش به بغداد انتقال پیدا کرد در سال ۱۳۶۵ علی زرکش را هم به اجبار به پایگاه بقایی اوردند و تا سال ۱۳۶۷ در بغداد در پایگاه بقایی در طبقه بالا علی زرکش زندانی بود فقط برای نشست هایی که در اشرف برگذار میشد بهمراه نفرات ستاد تبلیغات می اوردند و می بردند.

من خودم بارها علی را انجا دیدم با توجه به شناخت قبلی از علی همیشه افسوس میخوردم که چرا؟ چرا علی در چنین شرایطی است؟

خیلی از دوستان ما که درقرارگاه اشرف بودند علی را نمیشناختند به اسم میشناختند به قیافه نمیشناختند به همین خاطر خیلی کمتر تو جمع ظاهر میشد. همان زمان هایی که برای نشست می آمد فقط همراه دوستان خودش کسانی که میشناختنش یا مثل خودش دادگاهی شده بودند، که بعدآ اسمشان را خواهم اورد، فقط با همین دوستان مخصوص خودش میچرخید و گپ میزد.

تااینکه در سال ۱۳۶۷ در عملیات فروغ جاویدان و یا عملیات مرصاد که رژیم جمهوری اسلامی میگه یک خانم ۵۵ یا ۶۰ ساله شد فرمانده و مسئول علی زرکش که خودش فرمانده بود و علی زرکش را درصحنه از پشت سر با تیر زدند علیرغم اینکه داشت میجنگید با پاسداران و زخمی شده بود وحاضر نبود به عقب برگردد همه داشتند عقب نشینی میکردند ایشان کماکام داشت در جبهه اول میجنگید چون او هدفش ایران بود.

اما وقتی فرمان عقب نشینی به همه داده شد و همه باید برمی گشتند در نزدیکی های کارخانه قند اسلام اباد علی زرکش را از پشت سر با تیر زدند به فرمان شخص مسعود رجوی. خوب نامه هایی بود که از علی زرکش برای همسرش مهین رضایی بجا ماند و یا وصیت نامه اش بود که سازمان تمامی اینها را آمد تکذیب کرد و میگفت چنین چیزی نیست در صورتی که تمامی ان وصیت نامه و نامه هایی که به خانم مهین رضایی فرستاده بود دقیقآ درست بود که اقای سعید شاهسوندی که اینها را در سایتش قرار داده بخاطر اینکه اینجا زمان زیادی نداریم من میخوام بیشتر در این رابطه توضیح بدم خیلی کوتاه و مفید گفتم تا در مراحل بعدی بشود این را بیشتر توضیح داد و در سایت خودمان در این مورد بطور مفصل مطلب داریم که حدود ۳۰ الی ۴۰ صفحه است که اینجا وقت ما را میگیرد.

شرح حال زندگی علی زرکش روی سایت وجود دارد و شنوندگان و بینندگان برنامه مردم میتوانند ببینند.

از دیگر فرماندگان که در همین عملیات فروغ یعنی قبل از عملیات فروغ ایشان را دادگاهی کرده بودند اقای مهدی کتیرایی معروف به فرمانده ساسان بود

اقای مهدی کتیرائی فرمانده نظامی تهران بود. از اعضاء قدیمی سازمان بود. که ایشان معاون عملیات ۳۰ خرداد یعنی معاون اقای دمحمد ضابطی بود که فرماندهی عملیات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ را داشتند که در صحنه اقای مهدی کتیرائی حضور داشت. اقای مهدی کتیرائی از ان زمان مورد خشم وغضب مسعود رجوی قرار گرفت که سال ۱۳۶۶ مسعود میخواست ارتش آزادی بخش ایران را اعلام کند اقای مهدی کتیرائی بشدت مخالف بود میگفت ما در چنین شرایط و پروسه ای نیستیم و شرایط جغرافیایی و استرتژیکی ما فرق میکند با الگو برداری از چین یا کوبا ما نمیتوانیم اینکار را انجام بدیم که این مورد خشم و غضب رجوی قرار گرفت. اقای مهدی کتیرائی دادگاهی شد. در قرارگاه اشرف در همان ساختمان معروف به یو دوم که درسمت جنوب غربی قرارگاه اشرف در خیابان چهارصد قرار داشت .

مابین خیابان چهارصد و ششصد که مقر خود رجوی هم در انجا بود اقای مهدی کتیرائی توسط دفتر سیاسی یا هیئت اجرائی آن زمان دادگاهی شد و حکم اعدامی که براش صادر شده بود در عملیات فروغ جاویدان اقای مهدی کتیرائی هم به نوعی سر به نیست شد. یعنی از پشت سر زدنش.

نفر بعدی هم که آن هم باز بهمین شکل کشته شد اقای مجید حریری بود

ایشان هم از اعضاء قدیمی سازمان بود و بخاطر مخالفت با خط و خطوط استراتژیکی که ان زمان مسعود رجوی برگذار میکرد قبول نداشت میگفت : این خط استراتژیکی که شما دارید این برنامه ای که شما دارید ما شکست میخوریم که در رابطه با ایران جواب نداره که ایشان هم به همان شکل دادگاهی شدند ودر عملیات فروغ جاویدان از پای درآمدن.

مورد بعدی در مورد اقای مهدی افتخاری معروف به فرمانده فتح الله از فرمانده های ویژه سازمان مجاهدین خلق ایران هست.

فرمانده فتح الله کسی بود که فرماندهی عملیات پرواز رجوی و بنی صدر را از تهران به فرانسه فرماندهی کرد.

به تنها کسی که در زمان حیاتش به عنوان قهرمان لقب داده شده در درون سازمان مجاهدین خلق فرمانده فتح الله یا اقای مهدی افتخاری بود.

خوب خیلی از عملیات ویژه سازمان تحت فرماندهی اقای افتخاری انجام گرفته بود خیلی از کارها از جمله انفجار دفتر حزب جمهوری، دفتر نخست وزیری، ترور کجویی، ترور قدوسی و یا حمله به دادستانی تهران و عملیات های دیگر که سازمان به عنوان عملیات ویژه نام میبرد همه تحت فرماندهی اقای مهدی افتخاری بود. آقای مهدی افتخاری از سال ۱۳۶۸ با جریان انقلاب ایدولوژیک زاویه پیدا کرد و مخالف بود قبول نداشت . چون همه جایگاه مهدی افتخاری را میدانستند،بارها و بارها دادگاهی شد اقای افتخاری اما از حرف خودش کوتاه نمی امد.

درسال ۱۳۷۴ در نشستهای معروف به حوض که در بغداد در پایگاه سعادتی برگذار میشد خودم شاهد بودم که اقای افتخاری به مدت دو تا دو روز و نیم زیر مشت و مال وتهاجم رجوی و دیگر سران قرار داشت.

علیرغم فشاری که روش بود از نظر و حرف خودش کوتاه نیامد و به همین علت مورد خشم رجوی قرار گرفت تا انجا که میتوانست سعی میکرد در نشست های مختلفی که شخص رجوی برگذار میکرد شخصیت اقای افتخاری را درجمع خورد کند.

رجوی انقدر به پستی و پیسی افتاده بود که مسائل زناشویی اقای مهدی افتخاری در سال ۱۳۸۰ در نشست های معروف به طعمه داشت بیان میکرد یعنی یک چیزهایی که به ذهنش زده بود یا از زبان خانم سابق اقای مهدی افتخاری که داشت بیان میکرد در چتنه هیچی نداشت و داشت اینها را بیان میکرد. و به این شکل میخواست شخصیت اقای افتخاری را خورد کند .

این فشار ها تا روز اخر زنده بودن اقای افتخاری ادامه داشت که اگر هرکسی بغیر از اقای افتخاری بود بخاطر این فشارها زودتر فوت میکرد.

بی دلیل نبود که اقای افتخاری در عرض ۷ تا ۸ سال هرکی نگاه میکرد نمیتوانست بفهمد که این فرد همان فرد سابق است یعنی در حال ۵۰ الی ۶۰ سال یکهو شکست .

در اثر این همه فشار یک دفعه شکست. عکسی که الان از ایشان میبینید این عکس مربوط به سال ۱۳۶۵ یا ۶۶ است.

اخرین عکس را نداشت ولی در مقالات بعدی حتمآ میگذاریم که قابل مقایسه است که مسعودرجوی به چه روزی این مرد شریف را انداخته بود.

ادامه دارد

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد