_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

www.iran-ghalam.de

زن در دولت خيال

( نگاهي به نقش زن در سازمان مجاهدين)

(5)

30.05.2007

نادره افشاری

 

مفهوم ازدواج 

         ازدواج در اين دستگاه در دو دوره دومفهوم متفاوت داشت. قبل از سال 1370 ازدواج تكميل كننده زن و مرد، باعت تكامل و پختگي جنسي دو عنصر ناقص بود. زنان و مردانِ بدون همسر، نيمه تمام و ناقص بودند. نمي توانستند رشد كنند. نمي توانستند مدارج ترقي! را در سازمان طي كنند. مشكلات عاطفي و جنسي، راه را بر ترقي و پيشرفتشان مي بست. زنان و مردانِ تنها به جاي مبارزه درگيرگرفتاري جنسي و عاطفي شان بودند؛ به همين دليل هم از كار پراتيك و مبارزه ي اصولي! باز مي ماندند.

         اما پس از سال 1370 روند قضيه، برعكس شد. ازدواج زنجيري شد كه زنان و مردان را از اداي عشق رهبري باز مي داشت. رفع نيازهاي طبيعي انسان ها، عملي ضد مبارزاتي و (تابو) شد. عشق، بدل به حلقه ممنوعه اي شد كه هيچ انساني، حق ورود به آن را نداشت. زنان مجاهد كه تا قبل از آن پاكيزه ترين زنان ايران بودند يكباره به (روسپي) تغيير هويت دادند. زناني كه نمي خواستند زيربار طلاق اجباري بروند رابطه با همسرشان رابطه با اجانب تفسير شد. اينان از نظر رجوي زناني بودند كه هيستري و مشكل جنسي داشتند. خودشان، عواطفشان و زندگي شان را دوست داشتند؛ به همين دليل هم ديگر (زن مجاهد خلق) نبودند.

         زن متعصب سنتي كه به دليل كج فهمي و بدفهمي از موضوع خانواده و استقلال زن نمي توانست بدون تكيه بر مردش، خود را قائم به خود، و استوار برپاي خود، تصور كند، درك نمي كرد كه زنِ مطلقه هم مي تواند انسان باشد و تصميم بگيرد. رجوي توانست از اين نقطه ضعف فرهنگي، براي نيرو گيري و انهدام خانواده ها، استفاده كند.

         خيلي از اين زنان حتا پس از كشته شدن همسرانشان به ايشان وفادار مانده بودند. از سويي روي آن را نداشتند كه دوباره به خانواده هاشان باز گردند. رجوي همين نكته و گير و پيچ ذهني را عمده كرد و از آن سود جست.

         در دستگاه سنتي مذهبي حاكم بر جامعه ما، ازدواج زنان منوط به اجازه  بزرگتر هاست. بزرگترها هستند كه شريك زندگي را جستجو و انتخاب مي كنند. ارزش ها هم بر اساس فهم همان بزرگترها ارزيابي مي شود. در قرارگاه اشرف، به شيوه ديگري، دخالت در امر زناشويي ، تكرار شد.

         در اين دستگاه، كانون خانواده، پديده مزاحمي بود كه عشق و روابط دروني آن، موضوعِ حسادتِ شخص رجوي بود. با اين كه كانون خانواده، به رجوي كمك مي كرد كه از آن، براي رفع نيازهاي سازماني اش استفاده كند؛ اما در جمع بندي نهايي، عنصر مزاحمت در آن بيشتر بود تا حركتي در جهت برآوردنِ خواست هاي سازمان رجوي.

         رجوي خانواده را بخشي از تشكيلاتش تلقي مي كرد. به همين دليل هم، در آن دخالت مي كرد. البته دخالت، هميشگي بود؛ اما گاه با اعتراض نيروها مواجه مي شد.  

         براي فاصله انداختنِ بين همسران، ايشان را جدا از هم  به بخش ها و شهرهاي مختلف مي فرستادند. در حقيقت خانواده، مومي در دست رجوي بود كه بايد براحتي تغيير شكل مي داد.

         مهدي ابریشمچی كه نفر سوم مثلث رهبري مجاهدين و هموار كننده راه رجوي براي صعود به قله ي (امامت و معصوميت) بود در سال 1373 در نشستي در شهر كلن آلمان، شخصا اعلام كرد كه: از نظر سازمان مجاهدين، خانواده، واحد مبنايي جامعه نيست، به همين دليل اصالت ندارد و بايد منهدم شود. سازمان مجاهدين هم به طور ابتكاري و يك طرفه، آن را منحل كرده است. زنان و مردان، بايد خودشان در ارتباط تنگاتنگ ارگانيك، با سازمان قرار بگيرند.

         از نظر ابریشمچی، نيمي از عواطفِ فرد متاهل، متعلق به خانواده است و چنين فردي نمي تواند تمام عيارعنصر تشكيلاتي باشد و بالطبع نمي تواند (عضو) محسوب شود.

         اين نوع نگرش به پديده ي خانواده، بي بند و باري خاصي را نويد مي دهد كه براي جامعه ي سنتي و مذهبي ما، قابل هضم و حتا قابل تعريف نيست.

         درهمين غرب هم واحد خانواده منطقي ترين و سالم ترين واحدي است كه در آن، آرامش، دوست داشتن و پرورش نسل بعد امكان پذير مي شود. بنابراين انهدام واحد خانواده، تنها به يك سري سر در گمي هاي جنسي، عاطفي و رواني، منجر مي شود؛ غير از اين كه اين نيرو ها نيروهايي كه خانواده شان را از ايشان دزديده اند نيروهاي قابل سرمايه گزاري سازماني هم نيستند. و در طولِ زمان به لحاظ رواني ديار سرگشتگي هاي ويژه اي خواهند شد. در تعريف نهايي، انهدام واحد خانواده زير هرعنواني اساسا غلط است. و بنا كردنِ هر هرمي روي پايه هاي ويرانِ چنين انسان هايي متزلزل و فرو ريختني است.

         متاسفانه خانواده اي كه در ابتدا، براي رفع نياز هاي رجوي و نيرو گيري، قابل مصرف بود، پس از طي مراحلي به  ضدِ خودش تبديل شد. به بياني ديگر، خانواده سد و مانعِ رشد (عضو مجاهد خلق) شد. در تعريف رجوي، كساني كه توانستند واحد خانواده را ويران كنند، مجاهد خلق باقي ماندند. از نظر روانشناسي، چنين افرادي به دليل كمبود هاي وحشتناك جسمي و روحي روان پريش هستند و ديگر نمي توانند همانند يك انسان طبيعي، منطقي و سالم، عشق بورزند. پس از مدتي هم، وطن پرستي، آزادي خواهي و مردم دوستي در ايشان خواهد مرد. اين نيروها در جمع بندي نهايي به مهره تبديل شده، و چون انگيزه اي براي زنده ماندن ندارند، به ابزاري براي خشونت پراكني و كشتار تبديل مي شوند؛ چرا كه از عنصرِ انساني عشق، تخليه شده اند. تمامي اعمال آنها به طور اتو ديناميك در دايره بيماري ها و كمبود هاشان دور مي زند.

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد