_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

www.iran-ghalam.de

روزهای تاریک بغداد (66)

نشست شورای مرکزی در بدیع زادگان

محمد حسین سبحانی

Sobhani_m_h@hotmail.com

« چون بحث اعضای جدا شده از سازمان پیش آمده بود، بیژن مشفق نیا که از موضع سیاسی، امنیتی وضعیت اعضای جداشده سازمان را در شهر و اردوگاه رمادی (1)  دنبال می کرد به ابراهیم ذاکری گفت:

"کاک صالح در مورد جواد قندی (2)  چه کار کنیم؟

"ابراهیم ذاکری گفت:مگه چی شده؟

بیژن مشفق نیا:

" برای خواهر رباب گزارش نوشتم. مجید دادوند ( جواد قندی ) گفته که می خواهد به سازمان برگردد و دیگر قصد جدایی از سازمان ندارد. یک گزارش هم در مورد خواهر مریم و برداشت های خودش از انقلاب ( منظور انقلاب ایدئولوژیک در درون سازمان است.) برای خودتان نوشته که به خواهر رباب دادم."

ابراهیم ذاکری گفت:

" آره، گزارش وی را خواندم، خیلی خوب مطالب و بحث های خواهر مریم را گرفته، اگر همین الان وی را برگردانیم، در رده حداقلOsh  کار خواهد کرد. ( منظور از Osh رده عضو شورایی می باشد.) با وی تنظیم رابطه خوبی داشته باشید و به وی بگویید صالح گزارشت را خوانده، ولی نظر سازمان این است که بین " اضداد " و " بریده مزدورها " باقی بمانی و اخبار و ارتباطات آنها را در اختیار سازمان قرار بدهی، اینطوری برادر مسعود و خواهر مریم از تو راضی تر خواهند بود."

اکبر معینی هم حرف ابراهیم ذاکری را تأیید کرد و گفت:

کاک صالح ! بقیه " شاخک های اطلاعاتی " ما توان مجید دادوند را ندارند، و ما به وی فعلاً احتیاج داریم."

ابراهیم ذاکری در حالیکه می خواست در تأیید اکبر معینی مطلبی را بگوید، زنگ تلفن به صدا درآمد. ذاکری گوشی را برداشت.

از تکان دادن سر، و چَشم گفتن های ابراهیم ذاکری حدس زدم که احتمالاً فهیمه اروانی آن طرف خط است.

فهیمه اروانی در آن موقع مسئول مستقیم ابراهیم ذاکری بود، ولی بطور واقعی تمام کارهای کلیدی و خطی را مسعود رجوی و مریم عضدانلو به وی ابلاغ می کردند. وی بعد از خداحافظی و گذاشتن گوشی تلفن بلافاصله دفترش را بست و به رباب صادقپور گفت:

" نشست برادر می خواهد شروع شود. من باید سریع بروم. شماها هم نیم ساعت دیگر جلوی دفتر ( محل استقرار مسعود رجوی و مریم رجوی ) باشید. نشست خودمان را هم فردا ادامه می دهیم."

سپس ابراهیم ذاکری به من گفت:

"حسن تو هم برو پیش وحید آنها احتیاج به کمک دارند."

منظور وی  از وحید علیرضا باباخانی از اعضای هیئت اجرایی و مسئول "ستاد حفاظت" بود. من با اینکه به"ستاد امنیت" منتقل شده بودم، ولی وقتی که "ستاد حفاظت" به نیروی کمکی احتیاج داشت از من یا افراد دیگری که قبلاً سابقه کار در " ستاد حفاظت " را داشتند، استفاده می کردند.

ابراهیم ذاکری دفتر و کلاسوری که مدارک و پوشه های مختلف کاری را که در نشست با رجوی مورد نیازش بود برداشت و رفت. رباب صادقپور هم خطاب به بقیه بچه ها گفت:

بروید برای نشست " برادر " آماده شوید.

من به طرف " ستاد حفاظت " رفتم. محل کار و استراحت بچه های حفاظت جلوی درب ورودی " دفتر " ــ محل استقرار مسعود رجوی و مریم عضدانلو ــ قرار داشت. جلوی درب ورودی " دفتر " سه ردیف سالن طویل که از دیوارهای پیش ساخته فرانسوی درست شده بود، قرار داشت.

سـالن اول متعلق به بچه های ستاد ارکان، آشپزخانه، و تدارکات قرارگاه بدیع زادگان بود. در سالن دوم محمد سیدالمحدثین و کادرهای ستاد " روابط خارجی " مستقر بودند و در سالن سوم بچه های حفاظت قرار داشتند.

فقط افراد حفاظت مجاز بودند که به طرف محوطه " دفتر" بروند و افراد دیگر قرارگاه از این مسیر نمی توانستند تردّد کنند. البته بچه های حفاظت هم نمی توانستند داخل محوطه " دفتر" که به اتاق های کار و خواب مسعود رجوی و مریم رجوی منتهی می شد، وارد شوند.

من به اتاق افسر نگهبان " ستاد حفاظت " رفتم. علیرضا صدر حاج سید جوادی افسر نگهبان بود. وی برادر شهرزاد صدر و هر دو فرزندان احمد صدر حاج سید جوادی ــ وزیر دادگستری دولت مهندس بازرگان ــ هستند. ضمناً محمود عضدانلو هم شوهر شهرزاد و داماد احمد صدر حاج سیدجوادی است، و آقای رجوی از دو جنبه تشکیلاتی و خانوادگی به آنان اعتماد داشت.

وارد اتاق شدم و سلام کردم. علیرضا صدر هم سلام و احوالپرسی کرد. من روی صندلی نشستم و به وی گفتم:

کاک صالح گفت مثل اینکه وحید با من کار دارد.

زیرنویس ها:

1 ـ شهر رمادی در بخش مرکزی و استان الانبار عراق و در فاصله ۱۵۰ کیلومتری بغداد واقع شده است. اردوگاه رمادی نیز در فاصله چند کیلومتری این شهر بود. این اردوگاه محل اسکان خانواده های کرد ایرانی در عراق بود که از ابتدای جنگ بین ایران و عراق، آواره و بی خانمان و اسیر شده بودند. بعد از عملیات باصطلاح " فروغ جاویدان " در مرداد ۱۳۶۷ و سپس شروع بحث های " انقلاب ایدئولوژیک و طلاق های اجباری " و همچنین حمایت سازمان از حمله صدام حسین به کویت، ریزش نیروهای سازمان افزایش پیدا کرده بود. سازمان ابتدا اعضای معترض خود را در کرکوک و زندان دبس ــ در قرارگاه عسگری زاده ــ زندانی کرد، ولی بعد از چند ماه آنها را در یک اقدام بسیار عجیب به اردوگاه رمادی فرستاد که در آنجا شرایط و وضعیت بسیار بدی داشتند.

2 ـ البته اساساً شرایـط اعضـای جـدا شده مجاهدین در رمادی قابل مقایسه با شرایط بسیار وحـشتناک اعضای جداشده در زندان های انفرادی سازمان، یا زندان ابوغریب عراق در سال های بعد نبود. در جلد دوم این کتاب به خیانت های سازمان مجاهدین در مورد اعضای جدا شده در شهر رمادی بیشتر خواهم پرداخت

3ـ « جواد قندی نام تشکیلاتی مجید دادوند یکی از اعضای جدا شده سازمان بود. وی اهل ایلام بود. او در سال ۱۳۶۱ به عراق آمد. در سال ۱۳۶۳ یکی از دست های او بر اثر انفجار مواد انفجاری قطع شده بود. وی سال ۱۳۶۹ از سازمان جدا شد که مجدداً به دلایل مختلف به سمت سازمان بازگشت، ولی سازمان از وی خواست که به عنوان" شاخک اطلاعاتی " و " نفوذی " بین اعضای جداشده سازمان در شهر رمادی عراق باقی بماند.

 

لینک به بعضی از قسمت های قبلی کتاب روزهای تاریک بغداد

 قسمت 53 ـ تخصص و مکتب

 قسمت 54 ـ شکنجه خانواده ها

 قسمت 55 ـ تلفن برای سرنخ یابی

 قسمت 56 ـ جاسوسی

 قسمت 57 ـ بخش اخباری

 قسمت 58 ـ رابطه سازمان با وزارت اطلاعات رژیم

 قسمت 59 ـ لو دادن معترضین به وزارت اطلاعات رژیم

 قسمت 60 ـ درد کلیه! یا درد جدایی؟

 قسمت 61 ـ خانه زعفرانیه

 قسمت 62 ـ بخش " ضاد "

 قسمت 63 ـ شریعتی زدایی

 قسمت 64 ـ تو چرا زنده ای؟

 قسمت 65 ـ داستان حماد شیبانی

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد