_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________
" کانون ایران قلم"
iran_ghalam@yahoo.de
چرا فرهنگ لمپنیزم درون سازمان مجاهدین خلق رایج شد و رشد کرد 16.08.2013 محمد کرمی، وبلاگ عیاران ازسال ۱۳۶۱ که بعضی از نفرات مسله دار شده بودند و می خواستند یا دنبال زندگی خود بروند ، با جریانات سیاسی دیگری کار کنند ، یا به هردلیلی می خواستند از سازمان مجاهدین جدا بشوند، اکثرا مورد توهین قرار می گرفتند.در اوائل سعی می شد در جمع های کوچک این حرمت شکنی ها انجام شود .در آن زمان های گذشته فقط توسط مسئولین مرد بود که اینکار انجام می شد . اما به یومن انقلاب ایدئولوژیک مریم قجر که زنان به رأس قدرت رسیدند این فرهنگ لمپنی آنهم بدترین نوع آن ( روسپی خانه ای ) شروع به رشد کردن کرد. با اشاعه زنان بقدرت رسیده در مناسبات پا گرفت که در نشست های بزرگ، زنان گرداننده نشست اجازه می دادند به فردی که سوژه نشست شده توهین کنند .بخصوص نشست های که معروف به سرفصل انقلاب بود و یا بندهای انقلاب بود که خلص ایدئولوژیک بود . بعد ها تبدیل به یکی از شاخص های انقلاب ایدئولوژیک شد ، اگر کسی پا نمی شد به نفری که سوژه نشست بود چند تا فحش نمی داد بعدا خودش گیر می افتاد که چرا پا نشده از انقلاب دفاع کند . این موضوع د ر نشست ها ی تعین تکلیف فردی که می خواست از سازمان جدا بشود رسمیت پیدا کرده بود . به عنوان نمونه در سال ۱۳۷۰که موجی از جدا شدن از تشکیلات راه افتاده بود مهناز شهنازی فرمانده ستاد اشرف بود ، در نشستی که حدودا ۲۰۰ زن و مرد شرکت داشتند، برای خانمی به نام ( ز) برگزار کرد در جائی که از جواب دادن به آن خانم کم آورد در توی همان نشست برگشت گفت ( این قدر زبان درازی نکن پا می شوم تمام لباس هایت را در می آورم نشان می دهم چه کاره بودی)……. در مراکز یا محور ها در همان زمان رسمی جا انداخته بودند که توسط فالانژها، نفری که می خواست جدا بشود را از آسایشگاه می آوردند جلو سالن عذا خوری در موقع شام یا نهارچندین نفره مفصل می زدند و می گفتند ( حق رهبری را از آن ها پس گرفتیم) این کارها تماما با چراغ سبز فرمانده های تازه به دوران رسیده بود که می خواستند حق رهبری را پس بگیرند و از این کار دفاع هم می کردند. در یک موردی که شاهد آن بودم زهره بنی جمالی که از فرمانده هان بالای فرقه است برگشت به نفرات گفت ( اگر می دانید کارتان درست است خوب بروید انجام بدهید چرا این قدر سوال می کنید ، چیزی که ایدئولوژیک باشد که نباید سوال کرد). این حرکات و عمل یعنی فحش دادن به نفرات که می خواست از فرقه جدا بشود به نشست های شخص مسعود رجوی و مریم قجر عضدانلو هم کشیده شد ، به هیچ وجه آنها از این عمل ممانعت به عمل نیاوردند . در سال ۱۳۸۰ در نشست های طعمه عباس موسوی سوژه شده بود در مقابل مسعود رجوی و مریم قجر آن قدر وی را تحت فشار قرار دادندتا فحش بدهد شاخص انقلاب وی شده بود فحش دادن و برای خلاصی از این موضوع بعد از چند ساعت یک فحش داد که تمامی نفراب برایش کف زدند که بالاخره انقلاب کردو فحش داد. در این مقطع هم که از طرفی تعدادی به البانی رفته اند ،تعدای به المان رفته اند، آنهائی هم که در کمپ موقت لیبرتی هستند زمزمه جدا شدن از سازمان را دارند . الان دیگر موضوع چند ده نفر نیست کل بدنه سازمان را به لرزه در آورده است به همین دلیل است که شخص مسعود رجوی پا به میدان گذاشته است و با تهدید ارعاب عربده می کشد(کسانیکه توان مبارزه را ندارند و نمی کشند می توانند الان بروند و گورشان را گم کنند و ما هم هیچ کمکی به هیچکس نمی کنیم ) از اینکه این بار شخص مسعود رجوی بر سر موضوع جدا شدن افراد می آید موضع گیری می کند نشان از آن است که کفگیر به ته دیگ خورده است . از بیش از ۳۰۰۰ نیروئی که وجود د ارد رهبر فرقه به ماندن ۱۰۰۰ نفر در بهترین حالتش راضی می شود . این موضع گیری رجوی حقانیت حرفی که اعضاء جدا شده در طی سالیان دارند تکرار می کنند بیش از ۷۰% از این تشکیلات می خواهند جدا بشوند این بار از زبان شخص اول سازمان جاری شد. این جاست که باید به رجوی و قجر عضدانلو و دیگر سران جنایت کار باید گفت : این از نتایج سحر است باش تا صبح دولتت بدمد . به امید آ روزی که نظاره گر متلاشی شدن فرقه باشند و به امید رهائی تمامی دوستان عزیز .
(مرگ های مشکوک درون سازمانی مجاهدین خلق ایران ( کامران بیاتی 15.08.2013
لینک به منبع ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مرگ های مشکوک درون سازمانی مجاهدین خلق ایران 09.08.2013 محمد کرمی، وبلاگ عیاران
زنده یاد معصومه غیبی پور زنده یاد یاد معصومه غیبی پور، خیلی با شهامت بود و جلوشان در نشست ایستاد و می گفت قبول ندارم این تحمیل است بحث رهبری عقیدتی. نشستهای انقلاب بود و با ما مرتب دعوا بود و معصومه را به دلیل اینکه بند ب گیر کرده تحت فشارگذاشته بودند و میگفتند که ما دیگر نباید و نمی توانیم که بریده بطور خاص زن داشته باشیم….به زمزمه خائن خائن و یکی از همان زنانی که حسابی تحت تأثیر جلسه نشست و جمع و مریم رجوی قرار گرفته بود فریاد زد اگر بخواهی به مسعود خیانت کنی خودم خفه ات می کنم …. زنده یاد معصومه غیبی پور تقریبا در داخل قرار گاه چهره شناخته شده ای بود ، بخصوص کسانی که با وی کار کرده بودند. انسانی ساده بی الایش و خاکی بود . همین خصوصیات باعث شده بود در آن دورانی که زنانی که به فرماندهی و تازه به دوران رسیده بودند خدائی می کردند . اما معصومه همان انسان سابق بودهیچ چیزی او را تغیر نداده وبود.وقتی با نیرو های تحت فرماندهی اش برای انجام مسئولیت های جانبی که بر عهده یگان وی بود در اولین برخوردها بارز می شد . بار ها و بارها با وی برخورد داشتم هیچ وقت احساس خود بزرگ بینی یا خدائی کردن مانند دیگران در تنظیمات وی ندیدم . مدتی بود خبری از وی نبود دورانی بود که نشست های بصطلاح انقلاب زیاد بود فکر کردم که وی هم برای نشست رفته است ،بعد از مدتها در ناباوری خبردار شدم که وی را بطرز مشکوکی کشته شده، از طریق دوستانی پرس جو کردم بطور سربسته جواب داد از میان برداشته شدن اما نگفت به چه شکلی و چرا….اما شرح واقعه را خانم بتول سلطانی که شاهد صحنه های از ان حذف فیزیکی بوده را شرح می دهد که باهم پی می گیریم دوستان زیادی از من راجع به معصومه و نحوه مرگ او سوآل کرده اند با درود به روان پاک معصومه زنده یاد و دوست عزیزم من واقعا آرامش ندارم برای اینکه از روزی که از این سازمان جدا شده ام نمی توانم به دنبال زندگی شخصی و خوشی خودم بروم و همواره کابوس این وقایع من را راحت نگذاشته و یاد همه کسانی که اونجا می دانم همین الان در زندان تشکیلاتشون هستند من را اذیت می کنه کاش که نمی دانستم سازمان برای نگهداشتن افراد به چه شیوه ها و ترفندهائی دست می زند. همیشه که رجوی چه خودش و چه مریم همسر سومش می گفت که صاحب خونتون رجوی است من در دلم می گفتم که صاحب خون خداست و روزی تقاص آن گرفته می شود و من می دانم که این افشاگریها برای من و دوستانم سخت است هم اینکه به نوعی دوباره ما را به گذشته می برد و هم سازمان که جواب نمی دهد و جای آن شروع به لجن پراکنی می کند چرا که نمی خواهد درون صندوق خانه اش هیچ وقت بیرون ریخته بشود. برای همین از ترور اخلاقی و شخصیتی گرفته تا آزار و اذیتهائی که ایجاد می کنند همانطور که هموطنان در جریان هستند که بعد از جدی شدن فعالیتهای من سازمان بجای پاسخ گوئی به سوآلات و بجای پایان دادن به اسارت و زندان تشکیلات دوباره شروع کرده به لجن پراکنی بر علیه من. سازمان آنقدر شتابزده عمل کرده و من را مزدور اعلام کرده که برای اعضای باقیمانده خودش هم تضاد و تناقض ایجاد کرده است من مراجع حقوقی و قانونی و پلیس کشور محل اقامتم را در جریان گذاشته ام و ضمنا به آنها هم گفته ام که من نمی توانم سکوت کنم و واقعیتها را نگویم و سکوت بیشتر روانم را می آزارد و از طرف دیگر به آنها خاطر نشان کرده ام که بعد از اینکه من نوارهائی را بصورت صوتی پر کرده و بدست خانواده ها رساندم تا به هر ترتیب که شده به گوش ساکنان پایگاهها یا مقرهای تشکیلات برسانند و من اثرات اینکار را به چشم دیده ام که برخی شنیده و در آنها تأثیر داشته است کسانی همچون همین آقای حسین نژاد یا آقای محمود رستمی یا خانم میرباقری و این انگیزه به من داده است که کارم را ادامه بدهم تا باقیمانده نفرات هم به خودشان بیایند و راه برون رفتی برای خارج شدن از این برکه تشکیلاتی پیدا کنند. یادم هست که هر وقت که به ما اجازه داده می شد که بصورت گروهی به قبرستان اشرف معروف به مروارید برویم من در همان دقایقی که اجازه داشتم از قبرها دیدن کنم گریه می کردم و برای دقایقی با معصومه ای که بی گناه کشته شده بود حرف می زدم و هیچگاه صحنه کشته شدن او را فراموش نکرده و نمی کنم. در مورد معصومه و جزئیات قتل ایشان من از همینجا اعلام می کنم که در هر دادگاهی که چه از طرف خانواده ایشان یا هر ارگان حقوق بشری که این موضوع را مایل باشد که دنبال کنند من در آن دادگاه حاضر خواهم شد و جزئیات آن را در اختیار قاضی خواهم گذاشت. برای اطلاع همه دوستان و ایرانیان آزادهه باید بگویم که معصومه به خلاف آنچه که شما مشاهده می کنید بر سنگ قبرش نوشته شده مرحوم و یا سازمان گفته که در اثر بیماری مرده است، اما او به قتل رسیده بود معصومه را با روسری اش در آسایشگاهش خفه کرده بودند. ایشان عقاید لائیک داشتند و به مناسبات اعتراض داشت اما می خواست که برای آزادی مردمش تلاش کند. برای همین کودکانش را فرستاده بود و خودش مانده بود ولی هر روز ولش نمی کردند و بهش می گفتند که چرا روسری ات عقب رفته چرا نماز نمی خوانی و چراهای دیگر و هر روز به او سخت و سخت تر می گرفتند. ما با هم دوست بودیم و بارها با من میگفت که چرا ا ینقدر به من می گویند که روسری ات را بکش جلو خفه شدم از دستشان. بارها به من درد دل می کرد که دلش برای بچه اش تنگ شده است و من هم می گفتم که دلم برای بچه هایم تنگ شده است و خدا کنه که دوام بیاوریم ولی گفتیم سکوت کنیم و تحمل کنیم و به فکر آزادی مردم باشیم به زودی تمام می شود و می رویم ایران ولی سازمان هر روز بیشتر و بیشتر به ما سخت می گرفت و می گفت که باید بجای همه اینها رجوی را در قلبتان وارد کنید و بحث رهبر عقیدتی بود. او خیلی با شهامت بود و جلوشان در نشست ایستاد و می گفت قبول ندارم این تحمیل است بحث رهبری عقیدتی. نشستهای انقلاب بود و با ما مرتب دعوا بود و معصومه را به دلیل اینکه بند ب گیر کرده تحت فشارگذاشته بودند و میگفتند که ما دیگر نباید و نمی توانیم که بریده بطور خاص زن داشته باشیم. در همین رابطه مریم رجوی با گروه ما نشست انقلاب گذاشته بود و طبق معمول از رهبر عقیدتی و مسعود تعریف و تمجید می کرد و خیلی در آن نشست به به و چه چه از بعضی نفرها که بند ب یعنی رهبری عقیدتی را فهمیده بودند و در همان نشست به معصومه غیبی پورانتقاد شدید می شد که چرا انقلاب نمی کند و انقلاب نکردن یعنی خیانت و بعد دیدم که برخی از خواهرها شروع کردند به زمزمه خائن خائن و یکی از همان زنانی که حسابی تحت تأثیر جلسه نشست و جمع و مریم رجوی قرار گرفته بود فریاد زد اگر بخواهی به مسعود خیانت کنی خودم خفه ات می کنم و بعد مریم رجوی همه را دعوت به آرامش کرد این همیشه از شگردهای او بود که تخم دعوا را می پاشید و بعد چهره علیه السلام گرفته و جمع عصبانی و از کوره در رفته را می خواست به آرامش دعوت کند که البته تا آن موقع فرد سوژه حتما که زهر چشمی از جمع گرفته بود. به من آن موقع تازه کار انتظامات قرارگاه را داده بودند مقطعی بود که هژمونی را داشتند از مردان می گرفتند و به زنها می دادند پست اتاق عملیات هراسان به اتاق من آمد و گفت که از لشگر ۴۹ خواهری زنگ زده که معصومه غیبی پور را در آسایشگاهشان به قتل رسانده اند ما به محل رفتیم و در آن مقر که یک محدوده ۳۰۰ متری بود هیچ کس نبود جز دو خانم که در اتاق عملیات با فاصله ۲۰۰ متری محل حادثه شیفت بودند. آقایون مدت نیم ساعت همه جا را گشتند اما هیچ کس را پیدا نکردند. خلاصه به سرعت و در عرض ۲۰ دقیقه دیدم بیشتر ۱۲ خانمی که به تازگی اعلام شده بود که شورای رهبری هستند آنجا ریخته و همه جا را قبضه کردند و من و خواهری که همراهم بود را به مقر فرستادند من واو تا حدود یک هفته نتوانستیم سر کار برویم و در آسایشگاه بودیم و گریه می کردیم و بعد هم بیمارستان بستری ام کردند. دو سه روز بعد ما را به قرارگاه بدیع صدا زدند و رجوی سر همین موضوع نشست گذاشت. تمام نفرات نشست اعضای هیئت اجرائی بودند بجز من و دوستم ما بشدت در هم شکسته و داغون بودیم در اون نشست که ۶ ساعت تا صبح روز بعد به طول انجامید. من متوجه بودم که سعی می شه به ما القاء بشه که معصومه تا روز آخر اعتقاد به رجوی داشته در حالیکه من که از درد دلهای معصومه خبر داشتم. خلاصه عجیب بود که یکی از برادرهای مسئول بلند شد و گفت که از کنار آسایشگاه رد می شده است و صدای یا مسعود یا مسعود می شنود و جای تعجب این بود که او چگونه نرفته این موضوع را بگوید و دنبال کند ولی نشست بنا به سوآلات ما جلو نمی رفت و باید طبق سناریوئی که رجوی می خواست جلو می رفت و ما اصلا جرأت نداشتیم که حرف بزنیم باید فقط یکسره تو مغزمان می کردیم بخصوص که قتلی را هم با چشم دیده بودیم…..خلاصه در اون نشست نتیجه گیری شد که وی به اصطلاح سر موضع بوده و معتقد به انقلاب و رجوی . اما هیچگاه گفته نشد که وی چگونه کشته شد و چه کسی او را کشت والبته در جای خودش من تمامی اسامی کامل را مطرح خواهم کرد. که البته از نظر من همه اینها صحنه سازی و فیلم رجوی بود و قاتل معصومه از نظر من کسی جزرجوی نبوده و نیست روزهای بعد بین بچه ها گفته می شد که معصومه را کشتند ولی از طرف تشکیلات شدیدا این صحبتها سرکوب و می گفتند اینها محفل و محفل یعنی شعبه سپاه پاسداران اما چند روز بعد و در کمال حیرت در مراسم صبحگاه گفته شد که خاکسپاری معصومه است و او در بیمارستان فوت کرده است! بتول سلطانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اعتراض در حضور مریم قجر عضدانلو 27.07.2013 در میتینگی که مریم قجر عضدانلو در ماه قبل اجرا کرد تعدادی از جوانان فرانسوی که در آن مراسم شرکت کرده بودند اقدام به پخش برشور و شعار های بر علیه مریم قجر عضدانلو سر داده بودند. از این برنامه فیلم کوتاهی تهیه دیده بودند. ترجمه فیلم ، و خود فیلم در زیر از نظرتان می گذرد. ویلپنت ۲۲ ژوئن ۲۰۱۳ چیزی که اینجا می بینید متینگ مجاهدین خلق است، ارگان مجاهدین خلق ایران،چیزی که می بینید یک شرط بندی موفق میباشد….هزاران نفر آمده اند که از مریم رجوی در۲۲ ژوئن پیشباز کنند. …در صورتی که اگر کمی عمیق نگاه کنیم ،جمعیت همان هائی هستند که در پارکینگ مشاهده شدند.هزاران توریست ، اتوبوس های پر توریست از : لهستان، اکرائین ، المانی ، افریقا ….اینها برای تنها یک چیز آمده اند. یک تعطیلات آخر هفته در پاریس با هزینه مجاهدین . این فرقه حالا دیگر رودربایستی نمی کند( ابائی ندارد). به هر شکلی می خواهد قدرت خود را نشان بدهد. می بینید فقط یک نمایش توریست های محتلف است ، توریست های که مجبور هستند بمانند،برای یک نمایشی که هیچ کدام دلشان نمی خواهد که شرکت داشته باشند ، ولی مجبور هستند.یک تعطیلات آخر هفته که این فرقه هزینه اش را می پردازد، یک ساندویچ مجانی ویک نوشابه . اما واقعیت یک چیز دیگری است ،این صندلی های خالی….. این صندلی های خالی را ببینید برای افراد خودشان است . آنها هم سردر گم هستند و نمی دانند با این پرچم ها و روپوش ها چه کار کنند. استرون استیونسون از سیا ست مدارا های است که جهت مشارکت در این سخنرانی به او پول داده اند ، وی نماینده پارلمان اروپا از اسکاتلند استو عضو محافظه کاران اسکاتلند است .در سالن فیلم حمله به اشرف را برای شرکت کننده ها نمایش می دهند، اما یک فیلم عجیبی است . اما همه فیلم با یک دوربین است که همه اش تکان می خورد و یک نفر هم هست که جلو دوربین می دود، چند انفجار . ولی هیچ چیز واقعی نیست . ویدئو که تمام شد مجری می آید مریم رجوی را معرفی می کند ، ….مریم رجوی زیر کنترل شدید محافظین وارد میشود .. .چیزی که عجیب هست سکوت قبل از ورود مریم رجوی نیست بلکه هیجانات مردم بعد از ورود رئیس فرقه میباشد. اظطراب لحظه ای است که ادم احساس می کند که نگاه های سنگین سگ های نگهبان را که در پی کنترل افرادی هستند که تشویق نمی کنند. چشم غوره می روند به کسانی که پرچم ندارند چشم غوره می روند، یا افرادی که هنوز روی صندلی خود نشسته اند چشم غوره می روند. اینجا متوجه می شویم همه چیز تحت کنترل است.همه چیز زیر نظر و کنترل شده می باشد وقتی رئیس فرقه صحبت می کند همه باید سکوت کنند. مردم موقعی می توانند تشویق کنند که به آنها دستور داده می شود. در توی سکوت فریادی شنیدم ، شنیدم می گفت : دروغ گو ، اینجا یک فرقه است، اینها تروریست هستند. اینها کلماتی است که به این سازمان سزاوراست . این حرف های افرادی است که موفق شدند خودشان را از این فرقه نجات بدهند . افراد توانستند کار انجام بدهند که افراد معدودی می توانند انجام بدهند .افرادی هستند حاضرند هر کاری را بکنند و اعلام کنند این یک مسخره بازی است، بازی دروغین را افشاء کنند. وقتی از آنهامی پرسیم شما چه کسانی هستید ؟ می گویند یک عده شهروند فرانسوی هستیم، فرانسوی های که هوشیار هستیم، حاضر نیستیم در خاک ما فرقه ای بتواند فعالیتی انجام بدهد. این فرقه زمانی که ما خوابیم آنها بیدار ودر حال رشد. همانجا نگهبان ها یا بادیگارد های شخصی مریم رجوی او را می گیرند ( شخصی که اقدام به پخش برشور کرده است ). و به زور بیرون می کنند، او افشا گری می کند، و ادامه می دهد که آنها خائن هستند ، تروریست هستند ، آنها یک فرقه هستند. ساده است که بخواهی وارد یک فرقه بشوی، مشگل و سختی موقع بیرون آمدن است . ما یکی از برشورهای پخش شده در سالن را بدست می آوردیم که روی آن نوشته : این چهره واقعی مجاهدین است ، خطر خطر، نگذارید اینها قربانی جدید بگیرند ( عکس نفری که خودش را آتش زده را نشان می دهد). وقتی ازیکی معترضین سوال کردیم چرا آنها این کار را انجام می دهند، جواب داد نباید امید را از دست داد، برای اینکه کسی که امید را ازدست می دهد، براحتی می شود گولش زد و به راه دیگر انداخت ، این چیزی است که مریم رجوی می خواهد . یک امید کاذب که بتوانند اینگونه افراد را گول بزنند و سو استفاده کنند.این چیزی است که رجوی می خواهد. ( در ادامه برشور ) اطلاعیه دیده بان حقوق بشر در سال ۲۰۰۵ مصاحبه بانفرات جدا شده : محمد حسین صبحانی، یاسر عزتی، علی رضا میرعسگری،امیرموثقی، فرهاد جواهریان. است در مجاهدین زوج ها باید جدا بشوند و طلاق بگیرند. در مجاهدین آزادی این است که خودشان حقیر کنند برای رهبرشان. توی مجاهدین ایا ما آزاد هستیم که بیرون برویم ؟ از آنها سوال کنید ! لینک به فیلم ترجمه شده
(ما تمام تلاش خود را کردیم که فیلم را گفتاری فرانسه به نوشتاری فارسی ترجمه کنیم . دوستان اگر نکته یا اشکالی بود در ترجمه بود پیش شا پیش معذرت می خواهیم .)
http://www.youtube.com/watch?v=l_gn5rwvDGg ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مرگ های مشکوک درون سازمانی مجاهدین خلق ایران
محمد کرمی، وبلاگ عیاران، چهاردهم یولی2013 http://mohamadkarami.wordpress.com/2013/07/13/1883/ مجتبی میر میران ( م بارون ) پس از ده سال فعالیت سیاسی در تهران ، جنگل های شمال ایران ، در ترکیه،در فرانسه و عراق خودکشی کرده بود. او مدت دو سال در آرشیو نشریه مجاهد کار می کرد.و پس ازآن وتا همین یک هفته پیش از خود کشی، به عنوان گوینده صدای مجاهد و نیز تنظیم کننده بخشی از اخبار و گزارشات خارجی سیمای مقاومت ( تلویزون مجاهدین) کار می کرد. به قلم: زنده یاد کمال رفعت صفائی باز نوشته شده: محمد کرمی * خودکشی شاعر دو سال بعد از اعلام انقلاب ایدئولوژیک اسفند ۱۳۶۳٫ در ساعت هشت صبح اولین روزهای آذر ماه ۱۳۶۵ در پایگاه مجاهد شهید محمد بقائی، مستقر در عراق ،ما را که اعضای ستاد تبلیغات سازمان بودیم ، صدا زدند تا در سالن اجتماعات جمع شویم نمی دانستیم چه اتفاقی افتاده است ! از پیش صندلی ها را چیده بودند و دوربین فیلمبرداری آماده شده بود. رئیس ستاد تبلیغات سازمان ، عضو دفتر سیاسی ، برادرقاسم (محمد علی جابرزاده ) آشفته و لرزان پشت تریبون قرار گرفت و گفت «چیز مهمی نیست،مسئولها وشما را صدا زدیم تا در جریان عمل احمقانه نظام ( مجتبی میرمیران) قرار بگیرید. نظام دیروز خودش را در اتاقش حلق آویز کرده است. چیز مهمی نیست . فقط یک کفن و دفن روی دستمان گذاشت. چند نفر می رویم و او را دفن می کنیم . او با این عمل احمقانه ، روح پاسیفیسم خودش را به نمایش گذاشت . او رفته درب اتاقش را قفل کرده و خودش را حلق آویز کرده است ، دیروز نوبت کارگری اش بوده است . دیده اند که برای کارگری نیامده ،مدتها در ساختمان دنبالش گذشته اند،پیدایش نکرده اند . رفته اند پشت درب اتاقش،درب قفل بوده است .درب را زده اند کسی درب را باز نکرده است ،از همسرش سراغ او را گرفته اند، او گفته است که از شب پیش درب اتاق را قفل کرده است . بعد با همسرش رفتیم و درب را شکستیم ، دیدیم خودش را حلق آویز کرده است . این نشان اوج بریدگی است . او نامه ای هم از خودش به جا گذاشته محض حفظ حیثیت و آبروی او تمام نامه اش را برایتان نمی خوانیم . در قسمتی از این نامه نوشته که » من خود کشی می کنم تا برای همیشه این تجربه در سازمان پر افتخار مجاهدین خلق مدفون شود» می بینید از عبارت «سازمان پر افتخار مجاهدین» پیداست او اعتقاد خود را به راه سازمان داشته است . در هر حال چیز مهمی نیست . این اولین بار نیست که کسی در سازمان خودکشی کرده است . مدتی پیش هم همسر برادر ابراهیم ذاکری در ترکیه خود کشی کرد. نظام دچار پاسیفیسم شده بود. می توانست صاف و پوست کنده بگوید که «بریده است . تا او را به فرانسه بفرستیم». هم همسرش را صدا زدند . همسرش هم پشت تریبون قرار گرفت. در حالی که گریه می کرد گفت «وقتی که در را شکسته و جسد نظام را از سقف آویزان دیدم ، به خود گفتم ، خدایا خبر را چطور به گوش مسعود برسانیم که در میان این همه مشکلات و مائل ناراحت نشود ؟مگر او کم مسله دارد ؟ آخر درمیان این همه دشواری ،به او اطلاع بدهند نظام هم دست به این عمل کثیف زده است؟اخر مسعود تا کجا مشگلات را تحمل کند؟آدم دلش آتش می گیرد . به همین خاطر از برادر قاسم خواهش کردم که اول خبر را به خواهر مریم بدهند. تا بعد خواهر مریم خبر را به برادرمسعود بدهد .من هیچ وقت تصور نمی کردم که نظام خود کشی کند.دیروز ظهر نوبت کارگری او بوده، برای انجام کارگری نیامده بوده. به من گفتند. رفتم دم درب اتاق،درب را از داخل قفل بود.شب قبل از آن هم برای برداشتن داروهایم قصد داشتم وارد اتاق بشوم ، دیدم درب قفلا است . گفتم حتما نظام خوابیده ، چند بار درب زدم . برگشتم پائین تا اینکه دیروز بعداز ظهر درب اتاق را شکستیم دیدیم خودش را حلق آویز کرده است . نظام مدتی بود که اخلاقش عوض شده بود .او دیگر مجاهد نبود. آخرین بار برخوردش با من آنقدر بد بود که به او گفتم تو دیگر مجاهد نیستی ) بعد دوباره برادر قاسم گفت » خبر خود کشی نظام را به هیچکس خارج از بخش خودتان نگویید . مطلقا به هیچ کس ! این دستورتشکیلاتی است . هیچ کس نباید در جریان قرار بگیرد». بعد مهدی ابریشمچی که از طرف مسعود رجوی به ستاد تبلیغات آمده بود ، پشت تریبن قرار گرفت و گفت» مسعود خبر را که شنید ، خیلی ناراحت شد و گفت اگر چه نظام کم لطفی کرد ولی او شاعر بود و مجاهد بود». دیروز وقتی که قاسم به ما اطلاع داد که نظام خود کشی کرده است ، به اینجا آمدیم . شما خوب می دانید که ما در یک کشور خارجی هستیم و ناگزیریم تابع قوانین موجود در آن کشور باشیم . اینجا برای هر مرگی ، پزشگ قانونی عراق باید گواهی صادر کند. دیروز ماموران عراقی هم به اینجا آمدندو جسد را مشاهده کردند ما به مامورین عراقی چه توضیحی می توانستیم بدهیم ؟مجبور بودیم بگویئم که نظام با همسرش دعوایش شده وبه دلیل اختلاف خانوادگی خود کشی کرده است» وبا اشاره طنز آلود و تلخ که به نوعی علت خود کشی نظام را عریان می کرد ادامه داد.»امیدارم به زودی رژیم خمینی سرنگون شد شما هم از دست این برادر قاسم راحت شوید.) بعد دوباره برادر قاسم پشت تریبون قرار گرفت و گفت ( همان طور که گفتم درباره این ماجرا خودکشی نظام به هیچ کس چیزی نگویئد . حتی دیگر خودتان هم در بین خودتان در باره آن صحبت نکنید . حتی دونفر که با هم در یک اتاق کار می کنند، تشکیلاتاً موظف هستند که با هم در این باره صحبت نکنند.» مهدی ابریشمچی با لحن طنز الودی گفت » قاسم این دیگه خیلی تقوا می خواهد که دو هم اتاقی هم در این باره هیچ صحبتی نکنند.» برادر قاسم گفت » خوب چون شریف نام مستعارمهدی ابریشم چی می گوید اگر هم بین خودتان (اعضای ستاد تبلیغات) صحبتی می کنید ، مطلقا به اعضای بخش های دیگر در این زمینه صحبت نکنید و هیچ گونه اطلاعاتی در و بدل ننمائید.» جلسه تمام شد مجتبی میر میران ( م بارون ) پس از ده سال فعالیت سیاسی در تهران ، جنگل های شمال ایران ، در ترکیه،در فرانسه و عراق خودکشی کرده بود. او مدت دو سال در آرشیو نشریه مجاهد کار می کرد.و پس ازآن وتا همین یک هفته پیش از خود کشی، به عنوان گوینده صدای مجاهد و نیز تنظیم کننده بخشی از اخبار و گزارشات خارجی سیمای مقاومت ( تلویزون مجاهدین) کار می کرد. حالا جسدش را آویزان به یک طناب رخت، از سقف اتاقی در ساختمان نشریه مجاهد پائین آورده بودند؟ چرا خودکشی کرده بود؟ همرزمی در کنار ما ،عضو سازمانی در میان ما، چرا خودکشی کرده بود؟ تا همین پنج شش روز پیش ،هر روز هم دیگر را می دیدیم . وقت صبجانه جمعی، وقت ناهارجمعی ، شام جمعی دراتاق ضبط رادیو، در اتاق کارش ، وقت تعویض پست نگهبانی ، وقتی که در جنگ موشک میان دولت های عراق و ایران ، در زیر زمین مستقر می شدیم هر کدام با یک بیل ، یا یک کلنگ یا کیف امداد پزشگی ،و یک پتو.چرا خود کشی کرده بود؟یکی در میان ما پس از ده سال مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی . مجتبی میر میران شاعر بود ، نویسنده بود،رزمنده بود. مسئولین می گفتند مثل بزکوهی است . عادت نداشت که راه برود بیشتر می دوید. کارهائی را که انجام آن در سازمان به عهده دونفر بود. یک نفره انجام می داد. سال شصت و سه دفترشعری چاپ کرده بود به نام «از قبیله سبزپوشان «و دهها شعر دیگر و در نشریه مجاهد،در نشریه راه آزادی و در فصلی در گل سرخ. چرا خودکشی کرده بود؟مسئولین توضیح نمی دادند! در سازمان وقایع را توضیح نمی دهند.(اطلاع )می دهند. البته هر واقعه سازمان را نیز به هر عضو سازمان اطلاع نمی دهند. اما خودکشی کسی را که قرار بوده است ساعت ۱۲ برای چیدن میز ها و تقسیم غذا در ناهار خوری پایگاه حاضر باشد و حاضر نبوده است و بعد جسدش را به ناگزیر از روبروی اتاق ما وجلوی چشمهای همرزمانش عبور داده اند تا به پزشگ قانونی عراق منتقل کنند. لااقل باید به اعضای همان بخش اطلاع داده نمی شود.گفت به بخش دیگر یا کشور دیگرمنتقل شده است . باید موضوع خودکشی را آورد گذاشت روی میز گفت ( بریده بود مسائلی داشت که به خاطر حفظ آبرویش. با هیچکس در میان گذاشته نمی شود . در سازمان محفوظ می ماند» دشوار این است که مسعود رجوی نمی تواند بگوید از مرگ ترسیده بود و » مسلهً زندگی طلبی» یا دنیا طلبی داشت . چون آنکه با این شکل دردناک به مرگ رو می آورد. می خواهد با این کار فاجعه ای را اخطار کند که به هیچ روی، وبه هیچ ترتیبی امکان اعلام آن بطور آزادانه ، بر بستر زیست روزمره سازمانی وجود نداشته است . هنوز در آغاز فاجعه ایم .خوش باوران بگویند جنگ است دیگر،جنگ انقلابی است کسانی می مانند، کسانی می روند آنها که میروند، سازمان دیروزشان را دشنام می گویند، آنها که می مانند سازمان هنوزشان را مداحی می کنند. برخی هم خودکشی می کنند ، پیش می آید، پیش از اینها هم پیش آمده است. این قبیل افراد یا دچار سوً تفاهمی فاجعه بارند یا که موقعیت سیاسی و طبقاتی خود را توجیه می کنند. به هرروی با مطالعه شیوه های درونی هر ساختار که نتیجه ایدئولوژی حاکم بر آن ساختار است . مبارزه مورد ادعای آن ( ساختار) را مطالعه کرد ودر این مسیر مبارزه انقلابی را ازمبارزه ارتجاعی تمیز داد. نشست به آخر رسید منهای توضیح چرایی خود کشی که اصلا در دستور بحث نبود. اما آنچه از طرف مسعود رجوی در دستور قرار گرفته بود. انجام شد: ۱- اعلام خبر خوکشی ، زمان خودکشی ، محل خودکشی مجتبی. ۲- متهم کردن مجتبی به عنوان یک پاسیو( منفعل).۳- ناراحت شدن رهبر از شنیدن خبر خودکشی ۴- دشنام گفتن به مجتبی از زبان همسرش. ۵- تاکید بر پیوند ایدئولوژیک همسر مجتبی و رهبر ۶- تاکید بر ممنوعیت مطلق ، انتقال خبر خودکشی به سایر اعضای سازمان ( در همان روز محمد علی معصومی ، از اعضای هیئت تحریریه کتاب شورا ، که از پایگاه شواری ملی مقاومت در فرانسه به عراق آمده بود .در ساختمان ما بود تاکید کردند که او به هیچ وجه از جریان خودکشی مطلع نشود). چند ساعت بعد ، تعدادی از اعضای سازمان را از بخشهای مختلف نشریه ،رادیو و تلویزون انتخاب کردند تا کار کفن ودفن را انجام دهند . جمع شدیم، بیست سه چهار نفر بیشتر نبودیم. به مرده شوی خانه بغداد رفتیم. بی صدا و بی سرود. خاموش ، مثل خاموشی اتاقیدر بسته که شاهد خودکشی یکی از ماها بود و مثل خامووشی مسعود رجوی که هیچگاه دلایل خودکشی های سازمان را توضیح نمی دهد.عضو دفتر سیاسی ، برادر قاسم هم که گفته بود » چیزی نیست ، فقط یک کار کفن ودفن روی دستمان گذاشت»، آمده بود. عباس داوری ، عضو دفتر سیاسی و مسئول بخش روابط هم آمده بود.مجتبی را روی سنگ گذاشتند. کسی گریه نکرد. مرده شوی ورقه نایلون را که جسد پیچیده شده بود . با قیچی شکافت ، به جسد خیره شده بودم . به تمام جسد خیره شده بودم. محمد علی جابرزاده فکر کرد شاید در مود شکاف بخیه شده ای که از پائین گردن تا نزدیک کشاله ران او ادامه داشت، ابهام دارم. گفت » کالبد شکافی اش کرده اند» . معلوم بود که کالبد شکافی اش کرده اند. پزشک عراقی برای تعین علت مرگ ، جسد مجتبی را کالبد کشافی کرده بود. روزهای پیش اما، مسعود رجوی بار تعیین بیماری ایدئولوژیک مجتبی ، اورا تحت نظر محمد علی جابرزاده ، روان شکافی کرده بود. روان شکافی، اخلاق شکافی، از نخستین لایه تا آخرین لایه نهایی شخصیت! چرا ؟این تحلیل مقدماتی یک تحلیل نهایی در پی داشت . رابطه مجتبی به عنوان عضو سازمان با مسعود رجوی. به مثابه امام ایدئولوژیک سازمان ، مستحکم نیست. در جلسات انقلاب ایدئولوژیک ، آموزش داده شده بود که » قبول نداشتن مسئول تشکیلاتی ، انجام ندادن مسئولیت های محوله ، ابهام داشتن در مورد استراتژی سازمان، وابستگی به خانواده، درخواست ازدواج ، علم کردن سابقه مبارزاتی در برابر رهبری ، نق زدن ( انتقاد کردن) ، طلبکار بودن از مسئولین سازمان و……..همه و همه و مشکلاتی از این دست ، البته بیماری است . اما این بیماریها ، آثار یک بیماری و سرطان بزرگتر و پنهان تر است .عدم درک رهبر ایدئولوژیک سازمان، به مثابه امام عصر تشکیلات و جامعه» . مرده شوی جسد را شست . نه او با جسد رابطه ای مستحکم داشت ونه جسد با او.این وظیفه ای ناگزیر بود که هر روز تکرار می شد نمی دانم از کار شستن جسد که فارغ شد ، دست هایش را شست یا نشست ؟ چه فرقی می کند؟ مگر او مقدمات خود کشی مجتبی را فراهم کرده بود؟مگر دستگاه نظری او عضوی از سازمان ما را به جایی رسانده بود که خودکشی کند و برود و بامرگ خود، فقط بامرگ خود ، تجربه ای را به ما منتقل می کند؟ مره شوی جسد را در کفن پیچید، اعضای دفتر سیاسی هم انجام وظیفه کردند . وظیفه ای که نخستین مرحله آن را در مراسم ازدواج محض مسعود رجوی و مریم عضدانلو، محاکمه اعضاء سازمان ، انحراف افکار عمومی ،از سر گذرانده بودند. دست بر گذاشتن. کفنی که طاقه طاقه پیچیده می شد . کفنی که تمام نمی شود. به گورستان عراق رفتیم از پیش چاله ای کنده شده بود. جسد را در گور گذاشتیم عباس داوری دعای مخصوص خواند. مجتبی را با خاک پوشاندیم، همسرش بر خاک نشست و خطاب به آن که دیگر نهان بود. با گریه گفت » دیگر چطور می توانم نام تو را به زبان بیاورم؟ به دیگران چه بگویم؟ کاش شهید شده بودی!» برگشتیم از گورستان عمومی بغداد به یک پایگاه دیگر ، پایگاه میرزایی برگشتیم . اعضای دفتر سیاسی دل نگران آبروی مسعود رجوی و ما اندوهناک همرزمی که در کنار ما خودکشی کرده. مدام از او یاد می کردیم،برخی از اعضای سازمان می گفتند که پیش از چرخاندن دستگیره هر اتاقی احساس می کنیم، که کسی در پشت درب خودش را به دار آویخته است . برخی می گفتند که دیگر نمی توانند به اتاق های مجاور محل خودکسی ، رفت وآمد کنند.که رغبت نمی کنند همچون گذشته به کارهای روزمره بپردازند. فاز اول خودکشی مجتبی میر میران ( م. باران) تمام شد . به این دلیل می گویم فاز اول که هفت روز بعد مشخص شد که این خودکشی یک (فاز دوم ) هم دارد . دوباره همه را صدا زدند. جمع شدیم محمد علی توحیدی ، عضو دفتر سیاسی و مسئول بخش نشریه پشت تریبون رفت فازدوم را که عبارت بود از کشتن خاطرات مجتبی میر میران در اذهان ما ، شروع کرد.و چهارساعت به مجتبی میرمیران فحش داداز جمله گفت: ( اگر نظام به تمام خواهران ما تجاوز کرده بود ، بهتر از این بود که در خانه مسعود خودکشی کند. او حرمت خانه مسعود را رعایت نکرد.ما به دلیل محبوبیت جهانی مسعود است که امروز در عراق هستیم. نظام با این عمل کثیف می خواست چه چیز را ثابت کند؟او می خواهد بگوید که سازمان با بن بست مواجه است. سازمانی که در نوک پیکان تکامل است و پر چمدار رهایی و پیروزی است . او می خواهد بگوید این همه دروغ است ! ما در هیچ زمینه ای با بن بست مواجه نیستیم .نظام اصلاً معنی مجاهد خلق را نفهمیده بود،او اصلاً مجاهد نبود. مسعود لطف کرده و گفته که نظام مجاهد بود و نظر خاص الخاص خودش را گفته . مسعود در نقطه ای قرار دارد که می تواند با توجه به صلاحیت برتر خودش با توجه به جایگاه ویژه اش ، که برای ما قابل درک نیست ، مسائلی را تشخیص بدهد و اعلام کند.اما از نظر ما و شما، نظام اصلاً نیاید مجاهد قلمداد شود. مسعود د رماوراً صلاحیت اعضای سازمان و دفتر سیاسی و مرکزیت قرار دارد. مثلاً فرض کنید، میتران ( رئیس جمهور فرانسه)، می تواند در مسائلی وارد شودو در نقطه ای بالاتر از صلاحیت دولت سایر مقامات کشور موضوعی را قضاوت کند. حکم عفو کسی را صادر نماید. این حق فقط خاص میتران است . مسعود هم با توجه به موضع و موقعیت منحصر به فردش در قبال مسائل عام و خاص، از حق قضاوت ویژه برخوردار است. اما ما از چنین حقی مطلقاً برخوردار نیستیم. بنابر این از نظر ما که فقط در حد اعضای معمولی سازمان ، مسائل را قضاوت می کنیم . نظام مجاهد نبود. او صلاحیت نداشت در میان ما زندگی کند. و سرانجام هم دیدیدکه چه سرنوشتی پیدا کرد؟به یک نعش تبدیل شد! شنیده ایم که برخی از شما ها گفته اید که دائم در حین کار به او فکر می کنید. یا حتی گفته اید که درب هر اتاقی را که باز می کنید دلهره دارید که یکی خودش را حلق آویز کرده باشد. این نعش، این مردار را باید فراموش کرد. او خواسته با این عمل نشان دهد روابط درون سازمانی ما با بن بست مواجه است. اما همه شما شاهدهستید که ما در چه مرحله ای از رشد قرار داریم . سازمانهای دیگر تکه تکه شدند. مثلا سازمان فدایی فکر می کنید که آنها چرا به این نقطه رسیدند؟ فکر نکنید از اول اینطور بودند؟ نه هرکدامشان وزنه ای بودند. واقعاً درزندان و بیرون زندان نفس می بریدند، وزنه هایی بودند . اما امروز ببینید به کجا رسیده اند!آنها نتوانستند انسجام درون خودشان را حفظ کنند، روابطشان، مثل روابط ما ، انقلابی و دموکراتیک نبود. دموکراسی سازمان ما برای هیچ گروه و سازمان و حزبی قابل تصور نیست.
«فاز» دوم خودکشی مجتبی میر میران (نظام) ، مسئول نهاد سازمان مجاهدین و گوینده صدای مجاهد و شاعر، تمام شد دراین «فاز» موضوعات زیر مورد تاکید قرار گرفت. ۱ – مجتبی میر میران با خودکشی خود حرمت خانه مسعود رجوی را شکسته است . از نظر ما تمام پایگاه های سازمان خانه مقدس مسعود است. ۲- سازمان با هیچ بن بستی مواجه نیست . ۳ – مجتبی میر میران ، فقط یک نعش است. روزهای بعد ، این خاطره زدایی به طور عمیق تری ادامه یافت تمام نوار های صدای مجتبی که در اختیار افراد و نهادها و بخشها قرار داشت، توسط مسئولین به طور ضربتی جمع آوری شد.غریب بود . غریب است. انسانی، همرزمی ، دوستی ، برادری، رفیقی، ده سال تمام در این سنگر و آن سنگر ، با ما ، درمیان ما، راه آمده بود. شب و روزش را با ما در یک اتاق و در زیر یک سقف گذرانده بود و بعد در ناگزیری بزرگ برای اعلام یک خطر ، یا یک بن بست ، یا مناسبات مستبدانه و ارتجاعی سازمانی ، خود کشی کرده است . ولایت فقیه سازمان، لشگر می آورد تا به او که دیگر نیست . که دیگر نمی تواند باشد، دشنام و دشنام و دشنام بگوید، حتی زن را به صحنه می آوردند تا به همسرش دشنام بگوید. به همسری که کبودی ریسمان مرگ را هنوز بر گردن دارد.که در هر حال رفته است . و دیگر رفته است ،که خودش را کشته است. خودش را ، ونه هیچ کس را ! چهره ای با خاک پوشیده می شود و چهره ای دیگر او را در زیر باران دشنام می گیرد. این دو چهره با هم در یک سازمان می زیسته اند. در یک اتاق، هنوز شاید گرمای بوسه های یکدیگر را بر لب داشته باشند. ریشه های این مسخ عاطفی در کجاست؟ توتالیتاریسم اهلی نمی شود. با ایدئولوژی و سیستم و روشهای منحصر به خود می آید، تا شعور را براند وحاکم شود. اما این همه حاصل نمی شود . توتالیتاریسم از انزوایی به انزوای دیگر نقل مکان می کند.این مسیر اما،دریغ که در این جابه جایی ، افراد را نیز بر گرداگرد خود مسخ می کند وبه بیماری تمام خواهی مبتلا می کند. وقتی که تمام حرمت را در سازمان خود شکستیم ،چگونه می توانیم در سامانه جامعه، حرمتی را پاس بداریم؟ آنچه سخت ناهنجار می نماید در تکرار به عادت تبدیل می شود.و فاجعه اینجاست که برای این عادت صفت انقلابی نیز وام گرفته شود. توتالیتاریسم مسعود رجوی ، البته هنوز در انزوای سازمانی است، با این همه ، این توتالیتاریسم «خاص الخاص»، تصویر کوچک شده و مینیاتوری حکومت مورد ادعای او را به نمایش می گذارد. روز های پس از خودکشی مجتبی میر میران (نظام) با همرزمانی که در اتاق کناری او کار می کردند ، صحبت کردم. می گفتند یکی دو روز پیش از خودکشی ، حالش تغیر کرده بود ، با عجله اتاق کار، میز، پوشه ها و کشوهایش را پاکسازی می کرد. همه کاغذ ها و دستنوشته هایش را بر میداشت . این همه البته به مسئول گزارش شده بود، اما از آنجا که او » تحت برخورد » بود. ( تحت فشار برای بالا آوردن علایق و وابستگی های ضد رهبر ) او را به حال خودش گذاشته بودند. همچنین با یکی دیگر از اعضای نهاد فیلمبرداری بخش تلویزیون که او نیز «تحت برخورد» بود صحبت کردم. می گفت مجتبی » زیر تیع»بود. آمد درحیاط و کنارمن شروع کرد به قدم زدن، گفتم تو هم به » من » پیوستی. زیر تیغ»و» تحت برخورد» به کسانی اطلاق می شود که خلع مسئولیت، خلع عضویت شده باشند. به شیوه مسعود رجوی، این افراد به میزان ضعف و شدت مسائلشان، با ممنوعیت ها و محرومیت هایی از قبیل زیر مواجه می شوند: قطع رابطه با همسر،قطع رابطه با فرزند، ممنوعیت شرکت درناهار و شام جمعی، ممنوعیت شرکت در مراسم جمعی شامگاه، نماز، تغییر نوع مسئولیت، انتقال به آشپزخانه،تلفنخانه، مدرسه یا به ترابری ( مثلاً عضوی از سازمان که مسئولیت ترجمه گزارش های روزنامه های خارجی را به عهده دارد ، در صورت «مسله دار شدن» شل شدن رابطه اش با رهبر، به محل هایی چون آشپزخانه، ترابری،تدارکات،انبار منتقل می شود. تا پس از انقلاب کردن ، دوباره مسئولیت پیشین را به عهده بگیرد. این شیوه با اعتراض برخی از اعضای سازمان که مسئولیت سازمانیشان در بخش های صنعتی بود ، مواجه شد . آنها می گفتند مگر در سازمان ، وظایف به سیاه و سفید تقسیم می شوند که هرکس را می خواهید تنبیه کنید، که هرکس را می خواهید » انقلاب» کند ، مدتی به راننده، تلفنچی، خیاط ، آشپز، نگهبان، باغبان، بنا، آهنگرووووووتبدیل می کنید؟) به این ترتیب ، مجتبی میرمیران، پس از ده سال فعالیت مبارزاتی بر بستر انقلاب ایدئولوژیک مسعود رجوی که نام مستعار «ازدواج محض و شاه بازی» مسعود رجوی بود، در بخش ماه به خاک سپرده شد. جرم او نداشتن رابطه مستحکم با مسعود رجوی بود. در بخش های دیگر ، اعضایی از سازمان در عراق ، آلمان،فرانسه نیز خودکشی کرده بودند و بعدها ، در سالهای بعد نیر خودکشی کردند. به عنوان مثال در مدت زمانی که خود در تشکیلات بودم ، دو عضوسازمان، زن و مرد مجردی به اتهام یا جرم رابطه عاشقانه محکوم می شوند. وپس از تکمیل پرونده ودر تحلیل نهایی ، تشخیص داده می شود که تقصیر با مرد است . مرد از طرف مسعود رجوی به اعدام محکوم می شود.( از اجرا یا عدم اجرا حکم بی اطلاعم) و زن را به انجمن دانشجویان هوادرا مجاهدین در فرانسه اعزام می کنند تا به عنوان تلفنچی به کار ادامه دهد. اما او مدام از صدور حکم اعدام برای مردی که از ذهن او خارج نشده بود ، پریشان و متفکر بودوبه این دلیل مرتباً از طرف مسئولین مورد تحقیر و بازخواست قرار می گرفت تا سرانجام روزی از پایگاه خارج می شود و در جنوب فرانسه منطقه ۹۵۴۰۰ وسط دو ریل قطار ، وبه موازات آنها می خوابد. کمپرس هوای ناشی از عبور قطار تمام رگ های او را پاره می کند. چند ساعت بعد در بیمارستان جان می سپارد.همان زمان خبر مختصر این خودکشی را یکی از روزنامه های محلی منطقه نیز درج کرد. با درنگ بر نمونه های اسفبار خودکشی های سازمان و واکنش مسئولین سازمان در قبال آنها می توان پی آینده های سازمانی تولد ولایت فقیه نوین را در سازمان مجاهدین مرور کرد. اما فراتر از هر مرور و باز مروری در کردار مسعود رجوی که بر آینده اتودینامیک دستگاه نظری اوست. این پرسش باقی است که در جامعه ما، کدام پیش زمینه های اجتماعی ، طبقاتی، روانی وسیاسی ظهور ولایت فقیه و سرسپاری به آن را موجب می شود و بر بستر خون آرمانگرایان مبارز و بر ویرانه اعتماد مردم هزار بار تکرار می شود؟ *- این یکی از آخرین مقالات زنده یاد کمال رفعت صفائی است که در سال ۱۳۷۳ نوشته است . من آ ن را بازنویس و انتشار داده ام بدون هیچ گونه تصرفی در آن امانت را حفظ کرده ام .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ محمد کرمی، فریاد آزادی، بیست و هشتم ژوئن ۲۰۱۳
محمد کرمی، فریاد آزادی، بیست و هشتم ژوئن ۲۰۱۳
تعدادی از فرانسوی های مخالف فرقه رجوی در حین سخنرانی مریم قجر عضدانلو سه بار اقدام به پخش برشور های افشاگرانه کردند که همزمان شعار مزدور را خطاب به مریم قجر عضدانلو تکرار کردند.هموطنان عزیز را به دیدن فیلمی که در هنگام سخنرانی مریم قجر عضدانلودر سالن ویلپنت نفرات اقدام به پخش برشور می کنند دعوت می کنم در روز ۲۲ ژوئن که مریم قجر عضدانلو در سالن ویلپنت شو هر ساله خود را داشت اجرا می کرد، تعدادی از فرانسوی های مخالف فرقه رجوی که در سالن برگذاری شو مریم قجر حضور داشتند. با پخش برشورهای روشنگرانه در میان شرکت کننده های که در سالن حضور داشتند ، به افشای ماهیت فرقه گرایانه و ترویستی مریم قجر عضدانلو پرداختند . که در این رابطه با افراد زیادی در سالن به اظهار نظر پرداختن. و چهره واقعی این فرقه را باز گو کردند که مورد استقبال شرکت کنندگان که بیش از ۹۵ درصد آن خارجی ها بودند . قابل توجه است که در حین سخنرانی مریم قجر عضدانلو سه بار اقدام به پخش برشور های افشاگرانه کردند که همزمان شعار مزدور را خطاب به مریم قجر عضدانلو تکرار کردند.هموطنان عزیز را به دیدن فیلمی که در هنگام سخنرانی مریم قجر عضدانلودر سالن ویلپنت نفرات اقدام به پخش برشور می کنند دعوت می کنم . پخش برشورها ، در دقایق ۱۶\۵ و ۲۹ \۵ و ۴۷ \ ۵ در فیلم نمایان است . این فیلم به زبان فرانسه تهیه شده که گزارشگر در صحنه دارد توضیح می دهد که ترجمه فارسی آن در اولین فرصت در دسترس هموطنان قرار داده خواهد شد.
فیلم ویدئو شرکت مخالفین فرقه رجوی که اقدام به پخش برشور می کنند
http://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=l_gn5rwvDGg
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دومین تو دهنی ا زنفرات آلبانی توسط سازمان مجاهدین خلق دریافت شد
محمد کرمی، فریاد آزادی، پاریس، بیست و هفتم ژوئن ۲۰۱۳
در کل تا به الان ۷۱ نفر از کمپ موقت لیبرتی به کشور آلبانی انتقال داده شده اند .اولین تو دهنی که توسط این افراد نجات یافته به فرقه رجوی زده شده بیش از نیمی از آنها پس از رسیدن به البانی خط و مشی خود را علنا اعلام کردند. مابقی نفرات موضع مشخصی نمی گرفتند . پس از فرستاده شدن فرزانه میدانشاهی( فرزانه هرزه دهن) به کشور البانی شخص مسعود رجوی می خواست جبهه ای جدید باز کند که وی را به عنوان فرمانده آن جبهه گمارده بود. بنا به اخباری که از کمپ البانی رسیده روز شنبه که مریم قجر عضدانلو در سالن ویلپنت پاریس مشغول شعبده بازی بود ، تعدادی عنتر آورده بود که جای دوست و دشمن را نشان می دادند و خط و نشان می کشیدند. فرزانه میدانشاهی در تیرانا پایتخت کشور البانی در هتلی اقدام به گرفتن سالن می کند ، و برنامه مفصل غذا و میوه …. تدارک می بیند . سپس از نفرات که در آلبانی هستند دعوت می کند ، در سالن هتل شرکت کنند و برنامه ویلپنت را مستقیم ببینند؟ از بین ۷۱ نفری که در البانی هستند که خودش هم جزئی از آن نفرات است. فقط ۱۰ در برنامه وی در سالن هتل شرکت می کنند . و این دومین تو دهنی است که از نفرات رها شده در البانی سازمان مجاهدین دریافت می کند . لازم به یاداوری است که فرزانه میدانشاهی معروف به فرزانه هرزه دهن به نفراتی که در برنامه شرکت نکرده بودند ، در جمع خودی شان آنچه لایق مریم قجر عضدانلو است به این افراد می گوید. که باید به مریم قجر عضدانلو و بقیه چماقدارن ایدوئولوژیک وی گفت: این از نتایج سحر است – باش تا صبح دولت بدمد.
محمد کرمی
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ چهارمین گروه از نفرات کمپ موقت لیبرتی عراق را به مقصد البانی ترک کردند
محمد کرمی، فریاد آزادی، بیست و سوم ژوئن ۲۰۱۳
بافرمان شخص مسعود رجوی خانم فرزانه میدانشاهی به عنوان فرمانده جبهه البانی معرفی شده است . مختصری از بیوافی خانم فرزانه میدانشاهی: وی متولد بهمن ۱۳۴۱ می باشد ، در حال حاضر عضو ارشد شورای رهبری می باشد.وی مسئول سه اف ام از مردان بوده است ( اف – ام یعنی سه مرکز نظامی که تقریبا هر مرکز ۱۵۰ الی ۲۰۰ نفر می باشد). وی در سال ۱۳۹۰ به همراه اکیپ اول وارد لیبرتی شد و از جمله زنانی است که مطیع مطلق تشکیلات رجوی است و به دلیل فشار بیش از حدی که به مردان می اورد به عنوان فرمانده سه اف ام منصوب شد امروز چهارمین گروه متشکل ۱۳ نفر که یک تن از آنان زن می باشد ، کمپ موقت لیبرتی در عراق به مقصد تیرانا پایتخت آلبانی ترک کردند .قرار بود این اکیپ و اکیپ سوم ۱۵ نفره باشند ، اما سازمان مجاهدین از اکیپ سوم یک نفر و از اکیپ چهارم دو نفر را حذف کردند. در این اکیپ خانم فرزانه میدانشاهی حضور دارد . که به فرمان شخص مسعود رجوی خانم فرزانه میدانشاهی به عنوان فرمانده جبهه البانی معرفی شده است . مختصری از بیوافی خانم فرزانه میدانشاهی: وی متولد بهمن ۱۳۴۱ می باشد ، در حال حاضر عضو ارشد شورای رهبری می باشد.وی مسئول سه اف ام از مردان بوده است ( اف – ام یعنی سه مرکز نظامی که تقریبا هر مرکز ۱۵۰ الی ۲۰۰ نفر می باشد). وی در سال ۱۳۹۰ به همراه اکیپ اول وارد لیبرتی شد و از جمله زنانی است که مطیع مطلق تشکیلات رجوی است و به دلیل فشار بیش از حدی که به مردان می اورد به عنوان فرمانده سه اف ام منصوب شد . و این فرد سابقه فعالیت در خارج را هم به یدک دارد. و آخرین مسئولیتی منصوب شده است از طرف شخص مسعود رجوی به عنوان فرمانده جبهه آلبانی انتصاب شده و عازم البانی شده تا در انجا هم به وسیله این فرد دوباره همان جو سرکوب وخفقان ایجاد شود و تشکیلات فرقه راه اندازی شود. خانم فرزانه میدانشاهی با نام مستعار به کشور آلبانی رفته است . قابل ذکر است که در اکیپ سوم : محسن و محمد مسیح از فرزندان حاج مسیح هم به البانی رفته اند
محمد کرمی
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سومین سری از نفرات کمپ موقت لیبرتی به آلبانی رسیدند
محمد کرمی، فریاد آزادی، بیست و یکم ژوئن ۲۰۱۳
اخبار رسیده از البانی سومین سری از نفرات کمپ لیبرتی روز سه شنبه عراق را ترک کرده و وارد تیرانا پایتخت البانی شدند سومین گروه شامل ۱۴ نفر می باشد : ۱۲ مرد و ۲ زن هستند . تر کیب این گروه به شرح زیر است . – کریم قریشی : از فرماندهان ارشد سازمان مجاهدین می باشد ( رده تشکیلاتی وی ، ام – اس می باشد و یک از اف جی های سازمان است ، اف جی یعنی فرمانده گردان ) مهدی دولتی – حسام – بهرام – ساسان- خانم شیرین معدومی . مابقی اسامی پس از تکمیل اخبار به سمع هموطنان خواهد رسید. سازمان مجاهدین به شدت با فشار بر دولت عراق ، کمیساریای عالی پناهندگی و دیگر مسئولین ذیربط به بهانه های واهی مانع اعلام اسامی منتقل شدگان به آلبانی می شود تا از تلاش خانواده ها برای تماس ودیدار با فرزندانشان بعد از دهها سال جلوگیری کند . در حالی که این حق خانواده ها است که از وضعیت و سرنوشت فرزندانشان مطلع شوند . ما به سهم خود تمام تلاش خود را می کنیم که هر گونه خبری از این دوستان بدستمان می رسد را به اطلاع عموم برسانیم بخصوص خانواده های که سالیان است چشم انتظار عزیزانشان هستند . پس از تکمیل خبر اطلاع رسانی نهائی را در اولین فرصت خواهیم کرد
محمد کرمی
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ رهائی۱۸نفر از عزیزان، از بند فرقه رجوی (مجاهدین خلق) مبارک باد
محمد کرمی، فریاد آزادی، نوزدهم ژوئن ۲۰۱۳
لینک به منبع
هموطنان مطلع شده ایم که ۱۸ تن از دوستان عزیز ما که مدت ها در بند فرقه رجوی اسیر بودند توانسته اند رهائی خود را باز یابند این دوستان عزیز تعداد زیادی از آنها با طرح و برنامه ریزی موفق شده اند از چنگ فرقه رجوی فرار کنند .پس از خارج شدن از حیطه کمپ لیبرتی خود را به مقامات عراقی معرفی کنند . تعدادی هم در زمان های که اکیپ یونامی ، سازمان ملل کمیساریا برای بازدید به داخل کمپ می رفتند از موقیت های بدست آمده به زور سوار خودرو این اکیپ ها شده و خواستار پناهندگی شدند، که به این وسیله خود را رها کرده اند. از این تعداد دوستان: یکی از مترجمین ارشد سازمان است، تعدادی از فرماندهان ارشد بودند،تعدادی از مسولین بالا هستند ، اسامی این دوستان که رها شده اند پس از انجام ریل های قانونی اعلام بیرونی خواهد شد .این عمل کردها شکست استراتژیک مسعود رجوی و مریم قجر عضدانلو را نشان نمی دهد . ضربات یکی پس از دیگر ، موضوع نامه آقای ایرج مصداقی، آقای اسماعیل یغمائی آقای کریم قصیم، آقای محمد رضا روحانی ، و فرار این ۱۸ تن از دوستان عزیز امیدی به رهائی دیگر دوستان .
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نامه سرگشاده به رئیس مجلس ملی فرانسه
محمد کرمی، فریاد آزادی، پاریس، نوزدهم ژوئن ۲۰۱۳
بنام حقوق بشر، بنام دمکراسی و آزادی آقای کلود بارتلون، رئیس مجلس ملی فرانسه همانطور که مطلع هستید سازمان مجاهدین خلق در تاریخ ۲۲ ژوئن در سالن ویلپنت ، به مناسبت آغاز عملیات های تروریستی در ژوئن ۱۹۸۱ که بیشتر از همه مردم عادی ایران را می کشتند.همچنین ۱۷ ژوئن ۲۰۰۳ که دولت اقای ژاک شیراک، مریم رجوی رابه همراه ۱۶۴ تن از فرماندهان و مسئولین این سازمان را به جرم توطئه چینی در پایگاه های این سازمان در استان اولدواز دستگیر کرد، جشن های بر پا می کنند.در این رابطه با برخی از نمایندگان مجلس ملی فرانسه تماس گرفته و اطلاعت بی پایه و اساس و د روغ به سمع آنها رسانده اند. توانسته اند حمایت انها را جلب کنند. در این رابطه درخواست ملاقاتی در محلس ملی فرانسه دارم که اجازه دهید با هیئتی از اعضاء قدیمی و با سابقه سازمان مجاهدین که از آنها جدا شده اند با شما و نمایندگان مجلس ملاقاتی داشته باشیم تا واقعیت ها را اسناد و مدارک به اطلاع شما برسانیم . آقای رئیس خانم مریم رجوی درحالی دم از حقوق بشر می زند که به فرمان وی ۳۲۰۰ نفراز اعضاء سازمان مجاهدین در عراق در کمپ لیبرتی اسیرهستند، از این تعداد بیش از نیمی خواهان بازگشت به زندگی عادی خود می باشند. بدستور مریم رجوی و مسعود رجوی افراد معترض که خواهان جدا شدن از سازمان مجاهدین هستند بشدت مورد ضرب و شتم قرار می گیرند. در مدتی که این افراد به کمپ لیبرتی انتقال داده شده اند بیش از ۵۰ نفر موفق شده اند از کمپ لیبرتی فرار کنند. مانع تراشی ها و سنگ اندازی هایی که سازمان مجاهدین انجام میدهد باعث شده که ریل اداری پناهندگی افراد در عراق پیش نرود. نماینده کشور مطبوع شما در جلسات سازمان ملل و شورای امنیت که آقای مارتین کوبلر نماینده ویژه سازمان ملل از عدم همکاری سازمان مجاهدین برای حل این مسله انسانی بارها شکایت کرده است، در جریان هستند. از سوئی دیگر بیش ازدوسال است که خانواده های اعضاء مجاهدین برای یک ملاقات ۲ساعته با فرزندان خود در مقابل کمپ دست به تحصن زده اند که به فرمان مسعود رجوی و مریم رجوی به افراد اجازه ملاقات داده نمی شود. آقای رئیس: خانم مریم رجوی در مجلس ملی فرانسه که نماد دموکراسی وحقوق بشر فرانسه است در حالی سخن از دفاع حقوق بشر می زند که بدستور مسعود رجوی و مریم رجوی اعضاء مخالف و معترض درون تشکیلات مجاهدین کشته می شوند. در این رابطه می توانم به خانم ها: مهری موسوی ، مینوفتحعلی ، مرجان اکبریان، زهرا فیض بخش ،هما بشردوست،الان محمدی …و آقایان: سعید کیانی ، کیومرث بارفروش،علینقی حداد…. اشاره کنم. دراین رابطه من و تمامی دوستانم که شاهد این جنایات بودیم حاضر هستیم در مقابل هر دادگاهی شهادت بدهیم. سازمان مجاهدین در حالی که به قدرت نرسیده این چنین اعضای خود را قتل عام می کند. هر سازمان یا گروهی از اپوزیسیون ایرانی بخواهد به سازمان مجاهدین انتقادی بکند بشدت از جانب سازمان مجاهدین مورد تهاجم قرار می گیرد و آن شخص مورد ترور شخصیتی قرار می گیرد و علنا آنهارا تهدید به مرگ می کنند. هیچ یک از اپوزیسیون های ایرانی که در اروپا یا امریکا زندگی می کنند به خاطرفرقه بودن ومتعصب بودن سازمان مجاهدین حاضر به همکاری با آنها نیستند. شورای ملی مقاومت تماما تشکیل شده از فرماندهان وعناصر سازمان مجاهدین خلق و بین ایرانیان هیچ جایگاهی ندارند. حال خانم مریم رجوی از دولت فرانسه با چنین سوابقی در خواست به رسمت شناخته شدن مانند اپوزسیون سوریه را دارد . ما اعضای سابق سازمان مجاهدین که ۲۰ الی ۳۰ سال در سازمان مجاهدین بوده ایم و پس از سقوط صدام حسین از سازمان مجاهدین فرار کرده ایم و در فرانسه زندگی می کنیم ، بشما در این رابطه هشدار می دهیم با احترام محمد کرمی oyanyoldash@yahoo.com رونوشت نمایندگان مجلس ملی فرانسه نمایندگان مجلس سنا فرانسه نمایندگان پارلمان اروپا -
ترجمه نامه به فرانسوی
Au nom des droits de l’homme, au nom de la démocratie et de la liberté Claude barthelon, Président de l’Assemblée nationale de France. Comme vous le savez MEK le 22 Juin..dans la salle de villepinte …À l’occasion des opérations terroristes en Iran en Juin 1981 que.La plupart des gens qui ont été tués etaient des personnes inoccentes..17 juin 2003 Le gouvernement de Jacques Chirac, a condamner Maryam Radjavi et 164 de ces dirigeants.. de complot dans les bases de l’organisation a val-d’Oise ont ete.arreter dans ces célébrations.. Certains députés de l’Assemblée nationale française contacté et ils ont recu des informations sans fondement..et à faire entendre leur voix et en mesure d’obtenir leur appui.À cet égard, je demande un rendez vous (avec une délégation de membres de l’ancien et le MEK). avec les députés pour vous faire connaître les documents. Mensonge discours de Maryam Radjavi.. elle a été invités à l’Assemblée nationale française…Monsieur le Président..:Mme Maryam Radjavi alors qu elle parle de droits de l’homme. a ses ordres 3.200 personnes des membres de cette partie… sont.dans le camps de (liberty) commes captifs ……Plus de la moitié d’entre eux veulent retourner à leur vie normale.. . Commandé par Maryam Radjavi et Massoud Radjavi Les gens qui protestes Sont sévèrement battus. . .depuis que les gens ont été transportés au camp Liberty Plus de 50 personnes Ont réussi à s’échapper du camp…. . les Représentants. au cours des réunions du Conseil de sécurité des Nations unies M. Martin Kublr Envoyé spécial de l’ONU pour résoudre la question de la non-coopération organisation humanitaire se plaignaient souvent… En revanche depuis deux ans Les familles des membres du partie Pour une visite de 2 heures Avec leurs enfants devant la porte du camp mais ils n ont pas eu l autorisation pour la visite de leurs enfants….. Monsieur le Président: Mme Maryam Radjavi aL’Assemblée nationale française. qui est Le symbole de la démocratie.Alors qu elle parle de droits des humains Les dissidents sont tués dans l’organisation À cet égard, je peut donner les noms …madame mehri musavi ..Mme.minu fathi ..Mme marjan akbarian ..Mme zahra feyz bakhsh …Mme homa bashar doust .Mme mohamadi ..les monsieurs … Et les mesieurs, said kiyani…kiyoumars bar-froush …ali naghi hadad…..moi et mes amis nous sommes des témoins de ses crimes et nous sommes pretes Témoigner devant les tribunaux du monde Bien que pour l instant l’organisation n’a pas le pouvoir mais Il massacrés ses membres.. Toute organisation ou un groupe d’opposition iranien ne peut jamais critiquer et ils seront Sévèrement attaqué par l’organisation du mojahedin du peuple ……. Ils ont publiquement menacé a etre Assassiné… Les mojahedin n ont pas leur place ni en iran et ni parmis les iranienes Mme Maryam Radjavi demande de gouvernement français Avec un tel passee a Le désir d’être reconnu comme Opposition syrienne pour l iran …. Nous les d’anciens membres 20 à ۳۰ ans de vie dans cette organisation , nous avons fuite après la chute de Saddam Hussein, Nous vivons en France..on vous Averties le danger qui presente ce groupe Avec le respect. Karami Mohammad oyanyoldash@yahoo.com L’Assemblée nationale de la France Sénat français Les deputes parlement europenes
ترجمه نامه به انگلیسی
In the name of Human Rights, Democracy and Freedom Mr Claude Bartolone, President of the French National Assembly As you know, Mojahedin Khalq Organisation (aka; MKO, MEK, NCRI,…) have booked a salon in Parc des Exposition de Villeprinte to celebrate the start of their terror activities in June 1981 killing many civilian people. 17 June is also the aniversary of the arrest of Mrs. Rajavi alongside 164 other Mojahedin Commander in 2003 by the order of the govenment of Mr. Chirac. They were arrested in Val d’Oise charged with plotting terrorism from their HQ. The Mojahedin now celebrate this occassion every year along side the aniversary of the start of “armed struggle”. They contact members of the French Senate and try to gather their support. They rely on and hope that the targeted politicians would not know about their past, present and future intentions. I am writing to ask for a meeting in the Parliament to come with a delegation comprising some of the senior ex members of this organisation to present to you and explain some of the documents available to us. Mr President When Mrs Maryam Rajavi speaks about human rights, you should know that there are 3200 MEK members who have been held captive in Iraq in Camp Liberty on her direct order. Of this total more than half are willing to return to their normal life, if allowed their freedom. Currently, members who show any hint of dissent and those who want to separate from the MEK will be severely and brutally beaten on the direct order of Massoud and Maryam Rajavi. Since these people have been relocated to Camp Liberty, more than 50 of them have succeeded in escaping and have rescued themselves from that camp. The obstacles and obstructions which the MEK has created, has resulted in failure of their refugee process in Iraq. The representative of your honorable country in the United Nations and the Security Council’s sessions have witnessed that Mr Martin Kobler, the UN’s special envoy, has complained many times at the lack of MEK cooperation in solving this humanitarian matter. On the other hand, for more than two years the families of MEK members have been asking for a one or two hour meeting with their loved ones. They have established a sit-in in front of the camp, but unfortunately they have been denied meeting with their loved ones on the direct order of Massoud and Maryam Rajavi. Mr President, In the French National Assembly, which is the symbol of French democracy and human rights, Mrs Maryam Rajavi speaks about human rights while dissidents inside the MEK are being killed on the direct order of Massoud and Maryam Rajavi. In this regard, I can mention the names of women such as Mehry Moussavi, Minoo Fathali, Marjan Akbarian, Zahra Faizbakhsh, Homa Bashardoost, Allan Mohammadi, and others and men such as Saeed Kiani, Kiomarz Barforosh, Alinaghi Hadad, and others. In this regard my friends and I who have witnessed these crimes, are ready to testify in any court of law. The MEK, which has not gained power in Iran, massacres its own members. Any Iranian opposition group or organization which wants to criticize the MEK will be faced with bullying aggression and intimidation tactics by the MEK and suffer character assassination; and they will receive death threats from the MEK. None of the Iranian opposition groups which reside in Europe and the USA cooperate with them because of their cultic and violent behavior. The National Council of Resistance, the MEK’s public political face, which comprises MEK commanders and operatives, does not have any popularity among Iranian people. Now, Mrs Maryam Rajavi with this kind of background and record, requests the same kind of recognition and accreditation as the Syrian opposition from the French government! We former MEK members, with 20-30 years of living in the MEK, who were able to rescue ourselves from the MEK after the downfall of Saddam Hussein and who are currently living in France, would like to alert you to the facts of this situation. Respectfully Karami Mohammad Transcript The representatives of the French National Assembly The representatives of the French Senate The representatives of the European Parliament
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ قتل جواد سعیدی ( اولین قتل درونی سازمان مجاهدین خلق ایران)
محمد کرمی، فریاد آزادی، بیست و نهم می ۲۰۱۳
لینک به منبع
بعد از حضور رضا رضایی در مرکزیت سازمان، بحث حذف و ترور اعضای ناراضی در دستور کار قرار گرفت ، نخستین قتل و یا تصفیه فیزیکی در سازمان مربوط است به ترور فردی به نام محمد جواد سعیدی…البته در طول رهبری محمد حنیف نژاد و قبل از اعدام وی توسط رژیم شاه امکان قتل اعضای منتقد و ناراضی، وجود نداشت، زیرا که هنوز ویژگی های انسانی و اخلاقی تحت تاثیر » قدرت طلبی » قرار نگرفته بودند.*( به این ترتیب سازمانی که حنیفنژاد بنیاد گذاشت و بارها درباره آن گفت «در ورودی سازمان تنگ و در خروجی آن باز و گشاد است»، به لحاظ تاریخی همگان تصور می کنند که اولین قربانی قتل و ترور در سازمان مجاهدین، مجید شریف واقفی بوده است. اما واقعیت این است که آنچه بر سر مجید شریف واقفی در سال ۱۳۵۴ آمد، در گذشته نیز سابقه داشته است. خود مجید شریف واقفی هم در گذشته در این رابطه نقش اساسی داشته است. البته در طول رهبری محمد حنیف نژاد و قبل از اعدام وی توسط رژیم شاه امکان قتل اعضای منتقد و ناراضی، وجود نداشت، زیرا که هنوز ویژگی های انسانی و اخلاقی تحت تاثیر » قدرت طلبی » قرار نگرفته بودند.*( به این ترتیب سازمانی که حنیفنژاد بنیاد گذاشت و بارها درباره آن گفت «در ورودی سازمان تنگ و در خروجی آن باز و گشاد است»، دوسال بعد درهای خروجیاش چنان تنگ میشود که تنها به ضرب گلوله باز میشود). اما پس از ضربه سازمان اطلاعات و امنیت رژیم شاه ( ساواک ) در شهریور ۱۳۵۰ و دستگیری و اعدام محمد حنیف نژاد و سعید محسن و سایر رهبران سازمان مجاهدین، بعد از حضور رضا رضایی در مرکزیت سازمان، بحث حذف و ترور اعضای ناراضی در دستور کار قرار گرفت ، نخستین قتل و یا تصفیه فیزیکی در سازمان مربوط است به ترور فردی به نام محمد جواد سعیدی ( حلاج نسب) متولد ۱۳۱۱ در یزد که از سال ۱۳۴۳ در بازار تهران به شغل بافندگی اشتغال داشت. جواد سعیدی گرمابه ای در بازار تهران داشت که با یکی از بازاری ها شریک بود. علاوه بر این گرمابه خودش هم در کنار مغازه تقی اوسطی یک مغازه داشت نام برده که توسط محمد حنیف نژاد عضو گیری شده بود ، در گروه » بازار و روحانیت» فعالیت می کرد. مسـئولیت این گـروه با محـمـد حـنیف نـژاد بود، وی ارتباط گسترده ای با روحانیون داشت و از این طریق از آنها کمک مالی جمع آوری می کرد و همچنین در جهت جذب و نزدیکی آنها به سازمان فعالیت می کرد. احمد رضا کریمی در مصاحبه ای به نقل از خلیل فقیه دزفولی ، در مورد جواد سعیدی می گوید: «(خلیل فقیه دزفولی می گفت که جواد سعیدی دیسک کمر دارد؛ اما بعدها فهمیدیم که به نوعی سل استخوانی مبتلا بود و زیاد نمی توانست بایستد و راه برود، اما با این حال در اغلب جلسات مذهبی و هیئت های مهم آن دوره رفت و آمد داشت. من اولین دفعه او را در جلسات «مکتب الرضا » موقعی که علی حجتی کرمانی در آنجا سخنرانی می کرد- دیده بودم. سعیدی از نخستین افرادی بود که بعد از ضربه ی شهریور ماه سال ۱۳۵۱ مخفی شد. تا آنجا که خبر دارم، جدایی اش از سازمان، به دلیل اختلافی بود که با رضا رضایی پیدا کرده بود. رضا رضایی در پاییز ۱۳۵۰، پس از فریب ماًموران ساواک و فرار از طریق حمام جعفری در حوالی بازار، مدتی در خانه ای که جواد سعیدی تدارک دیده بود، زندگی مخفی داشته است. ورود رضا رضایی به مرکزیت سازمان، ازجمله مسائلی بوده که جواد سعیدی را معترض و مسئله دار کرده بوده است. وی قبل از جدایی از سازمان به مسئول خود محسن فاضل گفته بود، کار در سازمان دست بچه ها افتاده و من دیگر نمی کشم»): یکی از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق در این باره می گوید: » نحوه تردد رضـا رضایــی و همسر اولـش لیلا زمـردیـان به خـانه ی سمــپات هـا ( به خصوص طرز لباس پوشیدن لیلا ) برای بعضی از هواداران سازمان، چندان قابل توجیه نبود و اگر فرد اعتقاد بیشتری هم به ظواهر شرعی داشت، این مسئله تشدید می شد. از جمله مسائلی که موجب بدبینی برخی افراد نسبت به رضا رضایی بود، رفتار رهبری گونه ی او و ـ مثلاً- اصرارش بر مطرح کردن خود و پخش صدایش از رادیو میهن پرستان و رادیو بغداد بود).» جواد قائدی که در سال ۱۳۵۵ با حمایت تقی شهرام به مرکزیت راه پیدا کرد درباره سابقه ی تصمیم به ترور سعیدی و توجیه مسائل آن نوشته است : » (جواد سعیدی که از سمپات های بازاری و فعال سازمان بود، در حدود سال ۱۳۵۱ بریده و تصمیم به کناره گیری از فعالیت می گیرد و چون از نظر ساواک لو رفته بود، برای عادی کردن وضع خود و بازگشت به زندگی علنی، با مراجعه به سمپات های سازمان، از آن ها می خواست که رد های خود را پاک کنند تا او بتواند خود را به ساواک معرفی کند. بدیهی بود که با توجه به سابقه فعالیت او و شناخت وسیع او از سمپات های علنی سازمان، پاک کردن چنین رد هایی امکان پذیر نبود. به همین دلیل، سازمان و مرکزیت آن تصمیم به ترور وی می گیرند. تصمیم به ترور جواد سعیدی در تابستان ۱۳۵۱ گرفته شد و اجرای آن به کاظم ذوالانوار واگذار می شود. اما با ضرباتی که سازمان در اواخر تابستان و نیز پاییز ۱۳۵۱میخورد- از جمله دستگیری ذوالانوار- این تصمیم عملی نشد و اجرای آن به تعویق میافتد.در بهار ۱۳۵۲ یک بار دیگر ترور سعیدی در دستور کار قرار می گیرد که مجدداً با دستگیری رضا رضایی به اجرا در نمی آید، ولی سرانجام در پاییز ۱۳۵۲ و به دنبال تصمیم نهایی سعیدی برای جدایی از سازمان ، نیز تأکید ذوالانوار از داخل زندان در مورد ترور وی، این اقدام به طور جدی تری در دستور کار قرار گرفته و این بار به اجرا درمی آید . چگونگی ترور جواد سعیدی بدین ترتیب بوده است که در زمانیکه مرکزیت سازمان مجاهدین مرکب از تقی شهرام، بهرام آرام و مجید شریف واقفی بوده است، یکی از اعضای سازمان به نام مهدی موسوی قمی به مسئول خود در سازمان گزارش می کند که مردی در خانه ای در قم سکونت دارد و فراری به نظر می رسد و زندگی مخفی اختیار کرده و گاهی نیز لباس روحانی می پوشد. چون سازمان، مواردی از این قبیل را دنبال می کرد تا چنانچه وصل آن شخص به تشکیلات ضروری باشد، اقدام به جذب وی کند. اما بعد از پیگیری های اولیه از مشخصات و وضعیت زندگی فرد موردنظر، تردیدی برای سازمان باقی نمی ماند که جواد سعیدی می باشد. جواد سعیدی به علت انتقاد و مخالفت با سازمان از طرف مرکزیت سازمان به رهبری رضا رضایی در اواخر سال ۱۳۵۱ محکوم به اعدام می شود. محسن فاضل و علیرضا سپاسی آشتیانی موظف شدند او را بیابند و ترور کنند. البته وی به طور مخفیانه در قم به کسوت روحانیت درآمده و تا پاییز سال ۱۳۵۲ در آنجا بود. در این تاریخ توسط اعضای سازمان شناخته شده و برای مذاکره با مرکزیت جدید به تهران می آید. بهرام آرام او را در زیر زمین یک خانه تیمی مجاهدین در حالی که چشم هایش بسته بود از پشت سر به قتل می رساند. سپس جسدش را مثله کرده و پس از انتقال به جاده آبعلی سوزانده و در چند نقطه دفن می نمایند. ، در کتاب » تاریخ جنبش روشنفکری ایران، ( دوره ۵ جلدی)»: آقای مسعود نقره کار (جواد سعیدی یزدی نیز در پاییز سال ۱۳۵۲، و در دورانی که سازمان مجاهدین هنوز مسلمان بود و تغییر ایدئولوژی به مارکسیسم در سال ۱۳۵۴، نداده بود، به قتل رسید. وی با تصمیم شهدا رضا رضایی، مجید شریف واقفی و بهرام آرام که مرکزیت سازمان را در آن زمان تشکیل می دادند به مرگ محکوم شده بود.) *در بازجوییهای وحید افراخته، بدون ذکر نام سعیدی آمده که «یکی از افراد گروه، احتمالاً در بهار ۵۲ تصمیم میگیرد خود را به پلیس معرفی کند، زیرا از زندگی مخفی خسته شده و دلیلی برای مبارزه نمیبیند. گروه، بیدرنگ نقشه قتل او را میریزد. بهرام آرام او را میبیند و میگوید: » از نظر ما هرچند کار تو درست نیست، اما در عین حال چارهپذیر است. …لازم است مقداری با تو در مورد شیوه بازجویی، چیزهایی که از تو میدانند و خبرش از زندان به ما رسیده و چیزهایی که باید بگویی، صحبت کنیم.» آن فرد قبول میکند. بهرام آرام چشمهای او را بسته بهوسیله اتومبیل به یک منزل تیمی میبرد، سپس او را وارد زیرزمین منزل کرده روی یک صندلی مینشانند. فرد که وضع را غیرعادی میبیند به وحشت افتاده و رنگش سفید میشود. بهرام اسلحهاش را از کمر میکشد و گلولهای از پشت سر به مغز او شلیک میکند. گلوله از چشم راست او خارج می شود…( او) را در رختخواب میپیچند و میگذارند در صندوق عقب اتومبیل و به سمت بیابانهای تهران پارس حرکت میکنند. در آنجا روی او بنزین و مواد آتشزای کلرات ریخته جسدش را به آتش میکشند.» در بازجوییهای سیمین صالحی در اینباره چنین آمده است: «در اواسط سال ۵۲ به اتفاق بهرام آرام و یک نفر دیگر به خانه واقع در خیابان حشمتالدوله رفتیم. من دو تخته چادرشب را به هم دوختم و شیئی را، بهرام و رفیق دیگر در آن پیچیده و در یک موقعیت در داخل صندوق عقب اتومبیل پیکان گذاشته و به اتفاق، پس از تهیه بنزین به جاده مازندران نرسیده به سرخهحصار ـ دو راه آزمایش رفتیم و بسته را آتش زده و از بین بردیم».
محمد کرمی
*
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ قتل های درونی سازمان مجاهدین خلق ایران
محمد کرمی ، فریاد آزادی، شانزدهم می ۲۰۱۳ http://mohamadkarami.wordpress.com/
مقدمه: همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ متن مصاحبه تلویزیون مردم تی وی با محمدکرمی درباره قتلهای درون سازمانی -بخش۱
کانون آوا، بیست و نهم آوریل ۲۰۱۳
مجری آقای
سربی: گفتگویی داریم با اقای محمد کرمی از پاریس که
ایشون میخواهند صحبت کنند درباره افرادی که در سازمان
مجاهدین بودند و هستند و خود ایشان کسی هستند که از
افراد مجاهدین جدا شده اند.
سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد |