_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran_ghalam@yahoo.de

www.iran-ghalam.de

درمعنا و مفهوم بند از بند جدا کردن

23.08.2013

اسماعیل وفا یغمایی، وبلاگ دریچه زرد

لینک به منبع

عرض کنم خدمت دوستان، و دوستان سابق!

دیشب از سر کنجکاوی سری به سایت ایران افشاگر زدم تا ببینم چه افشاگریهای «بحق و منصفانه و درستی» در این سایت «با آبرو وحیثیت و وزین» انجام شده است تا از آن بهرمند شوم.

در این آدرس

http://iran-efshagari.com/

و در قسمت پائین سایت، ویدئوئی با نام «بسوی آزادی»  و با این آدرس

http://www.youtube.com/watch?v=V_pTYGi2Mg0&feature=player_embedded#at=1497

با شرکت آقایان ابریشمچی و رفیعی وجود داشت که به سائقه ارادت سالیان قبل به این دو بزرگوار، رفتم و شنیدم، اما جای شما خالی، از اواسط برنامه و دقیقااز دقیقه شانردهم این ویدئوی محترم و متین، احساس نمودم تعدادی شاخ در نقاط مختلف کله حقیر در حال روئیدن است و چیزی نمانده است  که در این فصل کهولت تبدیل به قوچی چاق و چله وشاخدار بشوم. توضیح میدهم

مجریان و شرکت کننده در این برنامه جناب ابریشمچی ستون مستحکم سوم و تاریخی سازمان مجاهدین و مسئول کمسیون ضد تروریسم شورا، و آقای حمید رفیعی از اعضای قدیمی و مسئول مجاهدین هستند.

بدون شک و تردید اگر شرایط سیاسی و چرخش کواکب آسمانی ونیز گردش نیروهای زمینی ایجاب کند و مجاهدین چنانکه خود یقین دارند فاتح بشوند،آقای مهدی ابریشمچی ازبزرگان بی بدیل آینده ایران و آقای رفیعی حتما از مسئولان رادیو و تلویزیون مملکت مهر تابان آزادی و عدالت اجتماعی خواهند بود.

تا اینجا عیبی وجود ندارد.اما گذشته از بحثهای آغاز برنامه و افاضات آقای توتونچیان مسئول «شریف و متعهد و منصف و بسیار مودب!» سایت آفتابکاران که همه مخالفان رابا «دلیل و منطق و نیروی خروشان ایمان ایدئولوژیک»، شست و به بند رخت آویخت، در دقیقه شانزدهم انسان والا و شریفی بنام محمد از استرالیا تماس گرفت و پس ازاینکه حدود ده دقیقه آقای ایرج مصداقی و سایر منتقدان را با اسناد عاطفی وشفاهی وتاکید بر حقانیت مطلق مجاهدین و شورا ورود خروشان خون شهدا و رنج اسرا واتکا به رهبریت بزرگوار،به میمنت و مبارکی در هر جای نه بدتر وزارت اطلاعات سپوخت و ثابت نمود مصداقی و سایرین عین وزارت اطلاعات و وزارت اطلاعات تالی تلو مصداقی است و سایر منتقدان هم حتما دارند موازی خطوط اطلاعات حرکت میکنند. چیزی فرمود که من واقعا تا دقایقی گیج بودم.

نخست در باره حرفهای ایشان و اطلاعاتی بودن امثال مصداقی بگویم اینهاعیبی ندارد. بقول معروف ایشان یک چیزی گفت و ما هم یک چیزی شنیدیم و از این حرفها این روزها زیاد زده میشود و من اصلا تعجب نمی کنمزیرا بعنوان مثال

سازمانی که بتواند چنان ایمان و یقینی در اعضا و هوادارانش ایجاد کند که مثلا «همسر سابق بنده»، و «مادر خوشبختانه غیر سابق فرزندم» با کمال افتخار و آرامش و ایمان ایدئولوژیک و مکتبی  بتواند صفحات بسیاری را دراطلاعاتی بودن من ووجود انواع رذایل در من با حدود چهل سال زندان و غربت و آوارگی سیاه کند و فقیر را از هضم رابع وزارت اطلاعات بگذراند و از «شرف به یغما رفته)« بیچاره جد اکبر من ابوالحسن یغما شاعرنامدارو ملا ستیز قرن سیزدهم که شرفی به این بزرگی!! و طول و عرض به اوفرو رفته است و او حتما از آن دنیا کلی بد و بیراه نثار بنده نموده که باعث شده ام این شرف صد و چهل و هشت سال پس از فوتش به او فرو برود و هتک آن مرحوم را پتک کند) خود دفاع کند و کک هم به تنبان کسی نیفتد که اینها واقعی است یا نه، طبعا می تواند دیگ ایمان آقای توتونچیان عزیز و امثالهم را بجوش آورد تا با تمام قوا از منافع ملت ایران دفاع کنند، زیرا بر کسی پوشیده نیست که «تنها و تنها مدافعان ملت ایران مجاهدین و شورا» هستند وبقیه ملت ایران یعنی حدود هفتاد و پنج میلیون نفریا اسیر آخوندند یاگرفته اند خوابیده اند، یعنی مصداق همان «توده های بیهوده» که از سال ۱۳۶۸ در فرهنگ آن عزیز خود را نشان داد شده اند، ویا بدتر از همه مثل من و مصداقی و امثالهم صد و هشتادرجه بلکه بیشتر چرخیده!و از هضم رابع و حتی بیشتر از رابع !!وزارت اطلاعات گذشته اند و باعث بدبختی خودشان و دیگران شده اند. در هر حال اینها مهم نیست و من هم به دل نگرفتم اما:

در حدود دقیقه بیست و چهاروسی ثانیه  این ویدئوی عدالت نشان ،این جناب محمد از استرالیا فرمودند:

«میخواهم همین جا قسم بخورم بخون مهدی عابدی که توی کمپ لیبرتی در ماه فوریه به شهادت رسید بخون مهدی بخون سعید و کاظم و عباس قسم که بند از بندتون میگسلیم پاره میکنیم.یک لحظه از این به بعد برای شما آرامش و اسایش نخواهیم گذاشت و اینم توی گوشتون حلقه بکنید الخ….پیاده شده نوار»

خیالتان راحت باشد که مجاهدین بزرگوارند ولی ما دیگر صبرمان به آخر رسیده و بند از بند ایرج مصداقی جدا خواهیم کرد و… چیزهائی از این قبیل(نقل به مضمون که میتوانید خودتان گوش کنید).

در اینجا بود که همراه با رویش تعدادی شاخ، دیگر صبر و حوصله فقیر بعنوان یک ایرانی غربت نشین که در هر حال، حرف و حدیث یکی از تشکلهای سیاسی خارج کشور برایش  بی اهمیت نیست، سر آمد، و فکر کردم این چند خط را اگر باور بفرمایند، هنوز از «سر نگرانی و علایق کهن» بنویسم.

می خواهم بگویم جناب محمد از استرالیا من در دلسوختگی شما و نفرتتان از حکومت ملایان شکی ندارم هر چند این نفرت اگر نتیجه اش بند از بند جدا کردن  و روی کار آمدن یک مشت سلاخ دیگرباشد با تمام ملحقاتش یعنی خون شهدا و رنج اسرا صنار نمی ارزد  ولی:

سرکار معنی بند از بند جدا کردن راآیا میدانید و می فهمید پشت تلفن و در مقابل بینندگان و شنوندگان چه میگوئید و چگونه تهدید به کشتن و تکه پاره کردن میکنید آیا حواستان سر جایش است. بند از بند جدا کردن یعنی تکه تکه کردن و قصابی کردن که توسط جلادان شاهان و خلفا در موارد معدودی انجام میشد .نمونه بارزش قتل بابک خرمدین بود گوشه ای از این ماجرا چنین ثبت شده است:

رژه‌ای بخاطر دستگیری بابک    در ۶ صفر ۲۲۳ ه. ق / ۷ ژانویه ۸۳۸ – برگزار شد، که در آن بابک با لباسی از دیبا و کلاهی از سمور، سوار بر فیل – که هدیه پادشاه هند به مامون بود – ظاهر گشت، در حالی که برادرش همانند بابک با لباس و کلاه سوار بر شتر ظاهر شده بود. . کل طول خیابان باب‌العامه در هر دو طرف با سواره نظام و پیاده نظام و جمعیت زیادی از مردم پر شده بود. معتصم دستور داد تا جلاد کارش را شروع کند. ابتدا دست‌ها و پاهای بابک قطع شدند و سپس با دستور خلیفه جنازه تکه تکه شده بابک در حومه شهر سامرا به دار آویخته شد. سرش برای نمایش به دیگر شهرها و به خراسان فرستاده شد. بابک در همان مکانی به دار آویخته شد که بعدها مازیار پسر قارن، شاهزاده شورشی طبرستان و یاطس رومی، بطریق عموریه – که در زندان درگذشت – به دار آویخته شدند. عبدالله برادر بابک به بغداد فرستاده شد که در آنجا به طور مشابه اعدام شد و توسط اسحاق بن ابراهیم مثعبی به دار آویخته شد. بعضی منابع مانند خواجه نظام الملک طوسی در کتاب سیاست‌نامه نقل می‌کنند که در هنگامی که دست اول بابک را می‌بریدند، بابک صورتش را با دست دیگرش به خون می‌آلود. وقتی معتصم علت آن را پرسید، بابک پاسخ داد، که چون خونریزی باعث رنگ پریدگی صورت می‌شود، من صورتم را خونین می‌کنم که کسی گمان نکند، که بابک ترسی به دل راه داده‌است. به گفته طبری عبدالله برادر بابک با خونسردی مشابه به استقبال مرگ رفت.[

یا محمد اسپانیا !این یک نمونه بند از بند جدا کردن است.نمونه دیگر بند از بند جدا کردن منصور حلاج است بدین صورت:

پس دستش جدا کردند، خنده بزد. گفتند: خنده چیست؟ گفت: دست از آدمی بسته باز کردن آسان است. مرد آنست که دست صفات که کلاه همت از تارک عرش در می‌کشد قطع کند. پس پاهایش ببریدند، تبسمی کرد، گفت: بدین پای خاکی می‌کردم قدمی دیگر دارم که هم اکنون سفر هر دو عالم بکند، اگر توانید آن قدم را ببرید! پس دو دست بریده خون آلود بر روی در مالید تا هر دو ساعد و روی خون آلود کرد؛ گفتند: این چرا کردی؟ گفت: خون بسیار از من برفت و دانم که رویم زرد شده باشد، شما پندارید که زردی من از ترس است، خون در روی در مالیدم تا در چشم شما سرخ روی باشم که گلگونه مردان خون ایشان است. گفتند: اگر روی را بخون سرخ کردی ساعد باری چرا آلودی؟ گفت: وضو می‌سازم. گفتند: چه وضو؟ گفت: در عشق دو رکعت است که وضوء آن درست نیاید الا بخون. پس چشمهایش را برکندند قیامتی از خلق برآمد. بعضی می‌گریستند و بعضی سنگ می‌انداختند. پس خواستند که زبانش ببرند، گفت: چندان صبر کنید که سخنی بگویم. روی سوی آسمان کرد و گفت: الهی بدین رنج که برای تو بر من می‌برند محرومشان مگردان و از این دولتشان بی نصیب مکن. الحمد الله که دست و پای من بریدند در راه تو و اگر سر از تن باز کنند در مشاهده جلال تو بر سر دار می‌کنند. پس گوش و بینی ببریدند و سنگ و روان کردند. عجوزه‌ای با کوزه در دست می‌آمد. چون حسین را دید گفت: زنید، و محکم زنید تا این حلاجک رعنا را با سخن خدای چکار. آخر سخن حسین این بود که گفت: یحب الواحد افراد الواحد. پس زبانش ببریدند و نماز شام بود که سرش ببریدند و در میان سربریدن تبسمی کرد و جان بداد و مردمان خروش کردند و حسین گوی قضا به پایان میدان رضا بردند

نمونه ها زیاد است و این نوع شکنجه نامش در دستگاه شاهان قبل از اسلام شکنجه «نه مرگ» بوده است.در هر حال این تذکرات را برای اضافه شدن معلومات جناب محمد لازم دانستم بدهم که اگر ایشان روزگاری در شرایطی قرار گرفتند که نطع آماده بود و مصداقی نشسته بر نطع و تیغ اسلام و انقلاب تیز، بدانند بند از بند جدا کردن یعنی چه و در تلویزیون و یوتیوب وقتی اقرار میکنند ،بند از بند جدا میکنم معنایش چیست؟ از محمد استرالیا و ایمان تحسین انگیز اسلامی و انقلابی اش میگذرم . انشالله در پناه الله، خدای خودش صد و بیست سال عمر کند و سر و مر و گنده بماند و در ضمن زمان را گم نکند و بداند در قرن بیست و یکم هستیم و دنیا حد اقل در تئوری مقداری این موضوعات را هضم نمی کند. اماآنچه برای من مهم بود سکوت دو عضو مسئول بخصوص سکوت آقای ابریشمچی در برابر مقوله بند از بند جدا کردن بود؟ معنایش چیست رفیق بزرگوار سابق و انقلابیی که در زندان الفبای ابتدائی و هر چند ناقص و ناکافی مبارزه را از تو آموختیم و علیرغم تمام اختلافات اینجا را دیگر باور نداشتیم که اتفاق افتاد و سکوت کنی .

بزرگوارا! گویا روزگاری نسل ما فکر میکرد میراث دار سنت حلاج و بابک است و حالا خود بند از بند جدا کنی را اعلام میکند و به المعتصم و بالله و نود نود تبدیل شده است؟ من که باورم نمیشود. نظر مرا اگر میخواهی چنانکه خودت به از من میدانی مصداقی میتواند همه چیز باشد جز مامور اطلاعات.بالاخره این دنیا حساب و کتابی دارد و نمیشود ماهیت افراد را بدون سند و مدرک با تحلیل و تفسیرها  و مقالات افرادی که   به دلیل نادرستی ادعاهایشان  نه خودشان و نه تولیداتشان در فضای واقعی سیاسی و اجتماعی روی هم صد گرم وزن واقعی سیاسی ندارند عوض کرد واگر روزی ثابت شد که مصداقی اطلاعاتی است مطمئن باش من بجای زبانم با شصت پایم حرف خواهم زد و با گوشم کوکاکولا خواهم خورد.

اما گیرم که دعای بزرگان به آسمان هفتم رفت و خداوند متعال تصمیم گرفت از قدرت الهی اش استفاده نموده و همانطور که در کلام الله پیروان فلان پیامبر را به عنتر تبدیل نمود با استفاده از تکنیک مسخ، مصداقی و تعدادی دیگر منجمله شاعر سابق و تعدادی از سابقون دیگر را به مامور اطلاعات تبدیل کند تا امثال محمد آقای استرالیا حرفشان درست در آید! اماآخر مگر کسی حق دارد بند از بند حتی مامور اطلاعات جدا کند؟مگر شما سلاخید؟ایا دادگاهی درکار نیست؟ محاکمه ای و هیئت منصفه ای؟ بل خلیفه المعتصم بالله است ونود نود جلاد و نطع و غریو خلائق تا بند از بند جدا کنند و اگر ماجرا ادامه یابد چنانکه ثبت شده است و خواجه نظام الملک گوید بعد از مصداقی نوبت بستگانش برسد و وای بر ما که کجا بودیم و چه سودائی داشتیم و در کجا راه میسپریم:

«روزی معتصم بمجلس شراب برخاست و در حجره‌ای شد، زمانی بود، بیرون آمد و شرابی بخورد، باز برخاست و در حجره‌ای دیگر شد و باز بیرون آمد و شرابی بخورد و سه بار در سه حجره شد و در گرمابه شد و غسل بکرد و بر مصلی شد و دو رکعت نماز بکرد و بمجلس بازآمد و گفت قاضی یحیی را که دانی این چه نماز بود؟ گفت: نه. گفت: این نماز شکر نعمتی از نعمت هائی است که خدای عزوجل امروز مرا ارزانی داشت که این سه ساعت پرده بکارت از سه دختر برداشتم که هر سه دختر سه دشمن من بودند: یکی دختر ملک روم و یکی دختر بابک و یکی دختر مازیار گبر».[

بزرگوارا ! رفیق سابقا! باور کن که ما شما را نه اینچنین میبینیم و نه بر میتابیم که اینچنین باشید من و ما با شما اختلاف داریم و نمی پوشانیم ، اندیشه شما را نه در فلسفه و شناخت دینی، نه در منش سیاسی و نه در کارکرد تشکیلاتی قبول نداریم و این حق ماست ، دهها و صدها تن هم اگر هزاران مقاله بنویسند و شعر بسرایند و ما را متهم به چیزی کنند که نیستیم مطمئن باشید که ککمان نمیگزد. ماهر چه که باشیم، حتی یک غربت نشین تنها، ما کسانی هستیم که دو استبداد و ارتجاع را بر نتافته ایم و علیه آن شوریده ایم و این شورش ماهیت ما را ورز داده است!ما حتی خلاصه شده و تنها در وجود فانی خود در هیئت یک پناهنده سیاسی خاموش و دور از میهن و مردم، فاصله ای ماهیتی از این مزخرفات داریم و این را چنانکه وجود خونمان را در رگهایمان باور داریم حس میکنیم، آیا این را میفهمید ، اما چه بفهمید و چه نفهمید، بخاطر خودتان، حداقل مگذارید بند از بند جدا کنندگان بی مسئولیت با ذخیره سکوت شما در برابر اعلام بند از بند جدا کردن مخالفان باعث شوند که من و امثال من در برابر مسئول کمیسیون ضد تروریسم شورا که بایست نگذارد بند از بند کسی جدا شود و باید مانع ترور جسمی و روانی باشدخشکمان بزند. من از شما چیزی نمی طلبم برادر سابق! خود بکن آنچه صلاح شماست فقط در پایان این مژده را میدهم که خوشبختانه در دو ماه گذشته فقط کمتر از شصت نفر این ویدئو را دیده اند !و این برای شما شانسی بزرگ است که تا دیر نشده چنین سندی را در یابید.

خدایت حفظ کند وسلامت تن و نور خرد و وجدان، و پاکیزگی انقلابی سالهای زندان مشهد مددگارت باد

اسماعیل وفا یغمائی

۲۸ مرداد ۱۳۹۲

روزی که بند از بند جنبش مصدق جدا کردند

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هزارخانی به صحنه آمد، اما….

20.08.2013

محمد ب، وبلاگ باند رجوی

لینک به منبع

در همین وبلاگ و به همین قلم، هفته مقاله ای درج شد با عنوان «سکوت معنادار آقای هزارخانی» که در این لینک خوانندگان محترم می توانند آنرا مطالعه کنند.

http://bandrajavi.blogfa.com/post/316

در آن مقاله به بررسی علل عدم حضور هزارخانی در جنجالی که مجاهدین علیه منتقدان و جدا شدگان راه انداخته بودند، پرداخته شده بود. از جمله گفته شد:

«اما در این میان تنها عنصر مستقل و در واقع شخصیت ادبی و سیاسی که در شورای مجاهدین باقیمانده است، آقای منوچهر هزارخانی است. آقای هزارخانی بسیار معتبرتر و سنگین تر از آن است که وارد دعواهای این چنینی شود. سکوت آقای هزارخانی در این مورد بسیار معنادار و قابل تأمل است. بنابر اخباری که ازدرون سیستم تشیکلاتی مجاهدین در فرانسه بدست آمده، فشار زیادی روی آقای هزارخانی بوده است که در این مورد، بخصوص در مورد قصیم و روحانی موضعگیری کند. ابوالقاسم رضایی چندین بار حضورا و تلفنی با او صحبت کرده و از او خواسته است چیزی در این مورد بنویسد تا رژیم نتواند از آن استفاده کند. همینطور مهناز سلیمیان دبیرارشد شورا نیز چندین بار سعی کرده که آقای هزارخانی را مجبور به موضعگیری کند. خود مریم رجوی نیز در جلساتی که آقای هزارخانی حضور داشته چندین بار به زبان غیر صریح، از اعضای شورا خواسته که به گفته او «در مقابل تهاجم رژیم موضعگیری کنند»

آقای هزارخانی تاکنون مغلوب این فشارها نشده، سکوت او بسیار معنادار است. در جلسات درونی سعی میکند چیزی بگوید، اما برای مجاهدین و البته مخاطبان خارج از تشیکلات، موضع بیرونی او مهم است که آقای هزارخانی تاکنون زیر بار نرفته است. چرا؟

چنانچه همه سابقه آقای هزارخانی را می دانیم، فردی است شناخته شده در زمینه فرهنگ و ادب ایران. او بخوبی معنای کلمات و عبارات را می فهمد. زندگی مبارزاتی او علیه رژیم شاه و پس از آن علیه جمهوری اسلامی، صرفا بخاطر همین بوده است که آزادی عمل و رفتار و بیان برای افراد جامعه شناخته شده نبوده است. بخاطر استبداد و عدم تحمل مخالفان و منتقدان بوده است. آیا کسی که بیش از شصت سال از عمر خود را علیه اینگونه دیکتاتوریها سپری کرده است، سزاوار است که اعمال مستبدانه و غیر عقلانی رجوی که اکنون در همه جا عالمگیر شده است را تأیید کرده و موضع رسمی بگیرد؟

قطعا چنین اعمالی سزاوار فردی که در تاریخ ادبیان ایران همسنگ دولت آبادی و جلال آل احمد قرار دارد بعید است. همین سکوت او خود یک دینا حرف در آن نهفته است. و تمامی کسانی که باید بفهمند، می فهمند و آنرا درک می کنند. »

چنانچه از اخبار و اطلاعات بدست آمده از «اورسورواز» بر می آید، سازمان مشخصا به هزارخانی گفته است، «وزارت اطـلاعات دارد از سکوت شما سوء استفاده می کند» و پیامی هم از «دوستتان در عراق» به او داده اند که «دست ما فعلا زیر تیغ است و از همه طرف به ما فشار آورده می شود، انتظار داریم مثل همیشه نقش پشتیبان ما را ایفا کنی» هزارخانی در پاسخ به محسن رضایی گفته است، «من مطلب نمی توانم بنویسم» و «از هیچکدام از منتقدان هم اسمی نخواهم برد» در نتیجه نفرات تلویزیون مجاهدین با دوربین به خانه هزارخانی می روند و سعی می کنند فضا را خودمانی کرده و به بهانه «سالگرد تأسیس شورا» که البته یک ماه از آن گذشته است، با او مصاحبه ای انجام دهند.

سازمان مجاهدین پس از انجام این مصاحبه، در تمامی سایتهای خود این مصاحبه رامنتشر کرد. این قبل از هرچیز نیاز سازمان به این گفتگو و مصاحبه را نشان می دهد. سازمانی که تمامی نیروها و شخصیتهای مستقل او را رها کرده و اکنون تنها کسی که برایشان مانده هزارخانی است. و هزارخانی هم هزا گربه رقصانی برای آنها می کند. در مقالات متعددی آقایان کریم قصیم و روحانی و ایرج شکری و یغمایی استناداتی به آقای هزارخانی داشته اند که وی تاکنون هیچگونه جوابی به آنها نداده است. در مصاحبه هزارخانی نکات کنایه ای زیاد دیده می شود، به این متن از مصاحبه او توجه کنید:

«رجوی چکار کرده مگه، که می خوان تمام بار تاریخ را بذارن روی دوشش؟ چیکار کرده مگه؟ نمی دونم ایراد می گیرن که چی؟ که اونجایی که باید بجنگه فرار کرده؟ که اونجایی که باید عقب می نشست عقب ننشسته؟ که اونجایی که باید آوانس می داد نداده یا بعکس اونجایی که نمی بایست آوانس می داد آوانس داده؟ چی کرده…… بگه خوب اونجا مثلا به غربی ها چشمک زده!. خوب حاصلش چی بوده؟…..؟»

خود مصاحبه نیز جدای از محتوای آن دارای پیام خاصی است. چرا مصاحبه در خانه آقای هزارخانی انجام شده است؟ آیا امکان انجام این مصاحبه در استدیوی سیمای آزادی نبود؟ چرا آقای هزارخانی هیچ نامی از منتقدین و همکاران سابق خود مثل آقای قصیم و هزارخانی نبرده و آنها تخطئه نکرده است؟ (چیزی که خواسته اشد مجاهدین از اوست) و صدها چرای دیگر.

در یک کلام پیام این است که سوژه بعدی برای جدایی و اعلام برائت از اعمال غیرانسانی مسعود رجوی، شخص آقای هزارخانی است. چه مجاهدین بخواهند و چه نخواهند این اتفاق خواهد افتاد، چون در شرایطی که سیاست و استراتژی سازمان به بن بست رسیده و تشکلات در حال فروپاشی است، و رجوی هرگز کوچکترین انتقادی به خود نمی بیند و دهان منتقدان را با انتساب آنها به وزارت اطلاعات سعی می کند ببندد، راهی برای هر کس که ذره ای عنصر انسانی و مستقل در او باشد، جز اعلام برائت نمی ماند. همانطور آقای البرادعی در مصر صف خود را از دولت کودتا جدا کرد و نگذاشت که دستش به خون مردم مصر آلوده شود.

آیا به خاک و خون کشیدن سه هزار انسان که روزی برای آزادی میهنشان مبارزه می کردند، در عراق کاری انسانی است؟ آیا اصرار و لجاجت بر ماندن در عراق در حالیکه خود ایشان و همسرشان در مکان امن وی بی خطر زندگی می کنند، کاری انسانی است؟ آیا همکاری و همیاری با چنین کاری دست در خون آنها کردن نیست؟

راستی اگر تصمیم خروج از اشرف که توسط خود رجوی صادر شد، چند ماه زودتر صادر می شد، جان پنجاه نفر که توسط نیروهای عراقی کشته شدند، حفظ نمی شد؟ اگر قرار بود از اشرف خارج شوند، چرا زودتر نه؟

این سئوالاتی است که آقای هزارخانی و هر عنصر دیگر بایستی در مقابل خود بگذارند و شرف و انسانیت خود را قاضی کنند. این البته واضح است که مسائل مالی و وابستگی آقای هزارخانی به مجاهدین از لحاظ مالی، مسئله ای مهم و حیاتی است. و فردی در سن نود سالگی و فرزندی که مریض است امکانی برای امرار معاش ندارد، ولی آیا همه چیز با پول معامله می شود؟ شرف و انسانیت چطور؟

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

واکنش مجاهدین خلق (فرقه رجوی) به اتهامات و انتقادات

12.08.2013

محمد ب، وبلاگ باند رجوی

لینک به منبع

پس از انتقادات تند و صریحی که از طرف جدا شدگان و منتقدان به سازمان مجاهدین خلق، بخصوص به رهبری این سازمان، مسعود رجوی صورت گرفت، واکنشهای مجاهدین بسیار جالب و قابل تأمل بود. بطور مثال، پس از انتشار نامه ایرج مصداقی، تا حدود یک هفته هیچ موضعگیری صورت نگرفت. تمامی کسانی که الان فحاشی می کنند نیز در صحنه نبودند و یا سردرگم بودند که چه بگویند و چه بنویسند. اولین موضعگیری، مربوط به شورای باصطلاح ملی می مقاومت بود که نامه های چند سال قبل ایرج مصداقی به مسئولین مجاهدین را منتشر کرد (البته با دستکاری به نفع خودشان). افراد پامنبری و بادمجان دور قابچین هم همچنان پیدایشان نبود و در گیجی و سردرگمی بسر می بردند.

پس از آن مسئولان بالای سازمان (یا شاید خود رجوی) با نامهای مستعار و اسامی موهوم شروع کردند به بد و بیراه گفتن. هرچه جلوتر می رفتیم فحشها رکیک تر و تندتر و تهمتها سنگینتر میشد. انگار هر کدام از آنها سعی می کرد با تهمت زدن بیشتر گوی سبقت را ازدیگری برباید. انتشار این مطالب از سایتهای رسمی سازمان خود گویای همه چیز بود.

اما فحشها و تهمتها نه تنها کارآیی نداشت بلکه تأثیر عکس هم گذاشت. این موج انتقاد از درون و مسئولان شورا بالاتر گرفت. آقای اسماعیل یغمایی شاعر رسمی مجاهدین هم به این موج پیوست. مجاهدین به صراحت و رسما به آقای یغمایی تاختند او را زیر فحش و تهمت گرفتند، اما باز موج بالاتر گرفت، آقای کریم قصیم مسئول کمیسیون محیط زیست شورا و یار وفادار رجوی و آقای محمد رضا روحانی مسئول کمیسیون ملیتهای شورای ملی مقاومت نیز پشت رجوی را خالی کردند و به صف منتقدین پیوستند. این موج بازهم ادامه خواهد داشت.

واکنشها بسیار حقیرانه و بدون محتوا بود. تا جایی که هیچ حرفی برای مقابله با قصیم و روحانی نداشتند و تنها به نحوه استعفای آنها، آویزان شدند. جالب است، رویداد مهمی رخ داد، استعفای دو عضو مهم شورا صورت گرفت، در اطلاعیه ها و پیامهای رسمی سازمان، تنها به اینکه چرا قبلا اطلاع نداده بودند و ناگهانی استعفا داده اند بند کرده و نتیجه گرفتند که پس دست رژیم در کار است. البته سوزش رهبری سازمان بخاطر اینکه استعفا بصورت رسمی و بیرونی اعلام شده قابل درک است چون مانع از آن شد که رجوی شخصا با آنها تماس تلفنی داشته باشد و تطمیع آنها خواستار ماندن یا حداقل بدون سر و صدا کناره گیری آنها شود. چنانچه در مورد افرادی چون، ابراهیم آل اسحاق، اسماعیل یغمایی، مسعود بنی صدر، فرید سلیمانی و غیره صورت گرفته بود.

مسعود بنی صدر در خاطرات خود می نویسد، یکی از مسئولین سازمان جلوی من در خیابانهای لندن ظاهر شد و تلفنی را به من داد و خواست که صحبت کنم. وقتی من شروع به صحبت کردم دیدم مسعود رجوی پشت خط است. رجوی ابتدا از من خواست که به شورا برگردم و ادعا کرد که این تنها و تنها برای نجات تو می باشد و بخاطر خودت هم که شده به سازمان برگرد و خودت را از گرداب نجات بده. بعد که متوجه شد تصمیم من برای رفتن جدی است، گفت پس فعلا چیزی نگو تا ما در زمان مناسب آنرا اعلام کنیم….. که البته زمان مناسب آن هم فرا نرسید.

راستی اکنون بعد ازگذشت تقریبا پانزده سال، وضعیت مسعود بنی صدر را چگونه می توان ارزیابی کرد؟ آیا بنابه گفته رجوی، در گرداب افتاد یا نجات پیدا کرد؟ اکنون سازمان مجاهدین هر روز به گرداب و نابودی نزدیک تر میشود و هر روز به فروپاشی تشکیلاتی و ایدئولوژیک نزدیک تر می گردد.

داشتیم در مورد واکنش سازمان پیرامون انتقادات صحبت می کردیم. اخیرا برخی از اسامی موهوم و مستعار و همچنین برخی عناصر حاشیه نشین و البته مزدبگیر، از جانبی دیگر به منتقدان می تازند. آنها سعی می کنند از دریچه عاطفی و احساساتی وارد شوند. احساسات افراد منتقد را نسبت به شخص مسعود رجوی تحریک کنند. البته حضرات فراموش کرده اند که این حربه تنها در درون فرقه کارآیی دارد و رهبری فرقه که جای خدا می نشیند و همه احساسات و عواطف بایستی به سمت او سرازیر شود.

کسانی که در تشکیلات بوده اند بخوبی به یاد دارند که فهیمه اروانی و نسرین هر وقت در صحبتهایشان از مسعود و یا مریم می خواستند حرف بزنند بلافاصله شروع می کردند به گریه کردن. و این فرهنگ را در تشکیلات رواج دادند و بعد ترانه «رو آن مرغ آبی را بگو، مستان سلامت می کنند…» و الی آخر.

فرخ حیدری، معصومه محمدی، زری اصفهانی، پامنبریهای دستگاه رجوی و برخی اسامی موهوم و خیالی دیگر، اکنون این فرضیه را امتحان می کنند شاید روح و ضمیر منتقدان را بتوانند به سمت رهبر فرقه حرکت دهند. اما دوران این بازیها گذشته و اکنون کارکردهای سیاسی و استراتژیک و تشکیلاتی رهبری مجاهدین است که مورد مطالعه و بررسی قرار می گیرد.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(شیادی جدید رجوی، آزادی و انتقال قطره ای گروگانها) انتقال هفت نفر از لیبرتی به آلمان

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، یازدهم ژوئیه ۲۰۱۳

روز گذشته سایت اطلاع رسانی سازمان ملل، خبری را منتشر کرد که حاکی از انتقال هفت نفر از کمپ لیبرتی به آلمان بود. دولت آلمان پیش از این اعلام کرده بود که حاضر است صد نفر از مجاهدین خلق را بپذیرد. انتقال قطره ای اعضای تشکیلات به خارج از کشور، در صورتی که تمامی مسائل آن حل شده است، نوعی بازی دیگر رجوی است که در تلاش است انتقال به کندی و حتی غیر ممکن شود. دولت آلبانی سال گذشته اعلام آمادگی کرد که ۲۱۰ نفر را بپذیرد اما پس از گذشت یک سال مجاهدین تنها هفتاد و یک نفر را فرستاده اند.

بنابر اخباری که از درون تشکیلات به این جانب رسیده، تمامی کسانی که به آلبانی و آلمان منتقل شده اند، کسانی هستند که در تشکیلات خواهان جدایی بودند، و سازمان از آنها خواسته بود که فعلا بعنوان مهمان در کنار آنها باشند تا فرصت خارج کردن آنها پیش بیاید. البته سازمان در کنار آنها مسئولانی چون جواد خراسان و فرزانه میدانشاهی را نیز فرستاده تا آنها تحت کنترل داشته و بتوانند با تطمیع، آنها را همچنان در حاشیه خود نگهدارند. بنابر همین اخبار رسیده، سازمان بشدت در تشکیلات سعی دارد که رفتن به خارج را مذموم و زشت جلوه دهند و در نشستهای درون تشکیلاتی سعی می کنند اینطوربه اعضا تلقین کنند که همه از رفتن اعلام بیزاری کنند تا کسی جرأت نکند درخواست برای رفتن بدهد.

تشکیلات مجاهدین از آنجایی که ساختار فرقه ای دارد و با قطع کامل ارتباط افراد با دنیای بیرون و کنترل شدید تشکیلاتی، به حیات خود ادامه میدهد، با چنین تلاطماتی کم کم دچار فروپاشی شده و هیچگونه اثری از آن باقی نخواهد ماند.

بعنوان کسی که بیست سال در این تشکیلات بصورت شبانه روزی و حرفه ای بوده ام، به سران مجاهدین پیشنهاد میکنم، برای اینکه به جهانیان اثبات کنند که تشکیلات شامل افرادی است که بصورت آزادانه و مختارانه به آن پیوسته و آزادانه و مختارانه در آن هستند، اجازه دهند، فقط و فقط قطره ای آزادی به تشکیلات وارد شود. بطور مثال یکی از این کارها انجام شود:

۱ـ ارتباط تلفنی افراد با خانواده یا بیرون از تشکیلات

۲ـ برقراری اینترنت و ارتباط اینترنتی افراد با دنیای بیرون

۳ـ گذاشتن تلویزیون و رادیو و روزنامه درا ختیار افراد (البته به غیر از تلویزیون و روزنامه مجاهدین)

۴ـ ارتباط مستقیم زنان و مردان بصورت آزادانه با هم

۵ـ برداشتن نشستهای عملیات جاری و غسل هفتگی و لایه ای

۶ـ انتقاد آزادانه و بدون پیگیرد از مسعود رجوی و سیاستهای تشکیلاتی و ایدئولوژیک او

قطعا و بدون ذره ای تردید، هر کدام از این موارد که در تشکیلات مجاهدین جاری شود، نقطه شروع فساد و اضمحلال تشیکلات خواهد بود. طلسمی که رجوی بیش از سی سال است در عراق در تشکیلات حکمفرما کرده، با هر کدام از این سنگها شکسته خواهد شد. با این تفسیر بخوبی می توان دریافت که چرا رجوی با انتقال تشکیلات به خارج از عراق و خارج از کنترل خودش مخالف است.

اگر غیر از این است، مجاهدین نبایستی ترسی داشته باشند که تشکیلات ولو به صورت تک به تک به خارج از عراق یا اروپا منتقل شود. اگر فرض بگیریم که همه اعضای تشکیلات افرادی طراز مکتب هستند و آنطور که رهبری سازمان ادعا می کند یکپارچه هستند، می توان آنها را به اروپا منتقل کرد و در کشورهای مختلف سازماندهی کرد و بالای سر هر کشور هم یک فرماندهی مستقر کرد. در صورتی که سلاح و امکانات یک ارتش در عراق ندارید چه فرقی می کند که مثلا در آلبانی باشید یا در عراق؟

اگر تشکیلات قادر به چنین کاری نیست، بایستی به صحت و سقم ادعاهای رهبری سازمان شک کرد. یعنی این تشکیلات این توانایی و قدرت در آن وجود ندارد که از حالت فرقه ای در آمده و به دنیای بیرون راه پیدا کند. دنیای بیرون به مثابه سم هلاک کننده برای تشکیلات است.

در حالیکه الان اعضای تشکیلات بایستی تمامی افکار جنسی و رؤیاهای خود را در نشست غسل هفتگی بیان کنند وای به روزی که در دنیای واقعی و بدون رؤیا با زنانی که حجاب ندارند و پوشش درست و حسابی هم ندارند مواجه شوند. در آن صورت نه نشست غسل هفتگی و نه هیچ نشست دیگری این مردان و زنانی که بیش از سی سال از رابطه جنسی و عاطفی با جنس مخالف بی نصیب بوده اند، را نمی تواند کنترل کند.

رجوی دروغ و تهمت و افترا را در دستگاه تشکیلاتی خود به صراحت توجیه می کند. رجوی معتقد است که هدف که همان مبارزه با رژیم است، هر وسیله ای از جمله دروغ و لاپوشانی و افترا و تهمت را توجیه می کند. پس تکلیف اصول و ایدئولوژی اسلام انقلابی چه میشود؟

چرا به اعضای تشکیلات خود و به مخاطبان خارجی و داخلی خود دروغ می گویید و چنین وانمود می کنید که تشکیلات با قدرت خود پابرجاست؟ من که سالها درتشکیلات مجاهدین بوده ام بخوبی فهمیدم که پنل بیرونی مجاهدین و آنچه که پشت ویترین سازمان مجاهدین نشان داده میشود با محتوای آن و آنچه که در درون این تشکیلات وجود دارد بسیار متفاوت است و در برخی اوقات ۱۸۰ درجه فرق می کند. این دروغ و ریا برای جریانی که خود را اپوزیسیون انقلابی قلمداد میکند آیا رواست؟

صرف مخالفت با دولت ایران آیا همکاری و حمایت از جنایتکارانی که بعنوان «ارتش آزاد» در سوریه می جنگند را توجیه میکند؟ کسانی که در روز روشن و جلوی دوربین جسد سرباز سوری را دریده و احشام او را به نیش می کشند؟ این سئوال و هزاران سئوال دیگر چیزی است که رجوی بایستی پاسخ دهد. و اگر پاسخ نگوید، قطعا در اذهان همه مخاطبان خواهد ماند و روزی گلوی او را خواهد گرفت چنانچه همکاری او با صدام در جریان جنگ همچنان در افکارعمومی ایران و جهان همچون غده ای سرطانی وجود دارد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کینه مجاهدین خلق نسبت به نلسون ماندلا

 

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، بیست و نهم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

بی شک نلسون ماندلا ماندگار ترین چهره ملی و مردمی تاریخ معاصر جهان است. مبارزات طولانی و بی وقفه او علیه آپارتاید جنسی در آفریقای جنوبی که نهایتا به سرنگونی آن رژیم منجر شد، همچنین خواسته های برحق و مردمی و مسالمت آمیز او که تمامی مردم و دولتهای جهان با آن موافق بودند، او را به یک چهره محبوب در میان تمامی ملل جهان بدل کرده است. این جمله معروف ماندلا را همگی به یاد دارند که وقتی پس از بیست هفت سال از زندان رژیم آپارتاید آزاد شد، گفت «می بخشیم ولی فراموش نمی کنیم.» چقدر انسانیت و بزرگ منشی در همین یک جمله نهفته است. هیچ بویی از خشونت و مرگ نمی دهد برعکس آنچه که می توان از آن برداشت کرد انسانیت، بخشش، میهن دوستی و تمامی صفات یک انسان خوب است.

این روزها که زندگی این ابرمرد رو به افول است، تمامی مردم جهان به نیکی از او یاد می کنند و قطعا برای بهبودی او دعا می کنند. شاید هیچ رسانه خبری نباشد که اخبار مربوط به او را منعکس نکنند و او را مورد ستایش قرار ندهند.

امروز با کمال تعجب مطلبی را در یکی از رسانه های مجاهدین تحت عنوان «من نه برای زنده ماندنت دعا می کنم و نه برای مرگت دعا می کنم» دیدم که سخیفانه و بسیار سنگ دلانه از ماندلا یاد کرده است. تنها گناه او این است که سالها پیش به ایران سفر کرده بود و با مقامات ایرانی از جمله آقای خاتمی بعنوان رئیس جمهور وقت ملاقات کرده و برای او آرزوی پیروزی کرده بود.

این کینه و عداوت و دشمنی برای چیست؟ برای من که سالیان سال در این فرقه زندگی کرده ام بخوبی روشن و مبرهن است که طرز فکر و دیدگاه رهبری فرقه که بطور سیستماتیک به اعضا منتقل می شود و حرفهای رهبری فرقه همچون جملات مقدس برای نفرات فرقه نازل می شود، حاوی کینه و دشمنی و آشتی ناپذیری است. نمونه بارز برخورد آنها نسبت به وضعیت آقای ماندلا است. نمونه دیگر آشتی ناپذیری او نسبت به تمامی گروههای اپوزیسیون است. هرگز و هیچگاه نتوانسته است حرف حتی یک گروه دیگر را تحمل کند. تمامی کسانی که در ائتلاف با رجوی بودند، یکی پس از دیگری از سالیان سال پیش تا کنون از او جدا شدند. از آقای بنی صدر گرفته تا قاسملو، پاکدامن، متین دفتری، د. ناطقی، اسماعیل یغمایی، ایرج مصداقی، فریبا هشترودی و این اواخر هم آقایان قصیم و روحانی. هیچ انسان مستقل و صاحب منطقی، نمی تواند افکار دیکتاتور مآبانه رجوی را تحمل کند. چنانچه در نامه اخیر آقایان قصیم و روحانی نیز این را به خوبی می بینیم.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آبرو ریزی سیاسی مجاهدین خلق (رجوی:این دختر قرقیز هم مامور وزارت اطلاعات است)

 

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، بیست و هشتم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

رادیو فردا مقاله ای منتشر کرده است با نام «سفر به پاریس با خرج مجاهدین» به قلم آلینا آلیمکووا، دختر دانشجوی قرقیز. (لینک مطلب رادیو فردا در زیر آمده است). ماجرا این است که:

لینک به مطلب رادیو فردا

 

آلینا می‌گوید که روزی اتفاقی با یک آگهی رو به رو شده برای سفر به پاریس. آن هم با قیمتی باورنکردنی برای یک دختر دانشجو. بلیت رفت و برگشت، یک هفته اقامت در هتل چهار ستاره همراه با صبحانه. اساسا آنهایی که به این سفر آمده بودند بیشتر دانشجو بودند و همه شیفته قیمت پایین این سفر شده بودند. آلینا مانند بسیاری از دانشجویان و جوانان دیگر ای‌میلی برای برگزارکننده تور فرستاد، اما خودش می‌گوید همان جا پی برده است که باید کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه باشد. اما ترسی به دل راه نداد

 

 

آلینا سپس ادامه می‌دهد که برگزارکننده تور برایش توضیح داده است که او باید در یک تظاهرات سیاسی در پاریس هم شرکت کند. پرچم در دست بگیرد و شعارهایی به زبان فارسی بدهد. برگزارکننده تور به این دختر دانشجو اطمینان می‌دهد که این حرکت یک حرکت اعتراضی مسالمت‌آمیز و خالی از خشونت است و او پس از آن صحیح و سالم به خانه‌اش خواهد رسید.

آلینا آلیمکووا با این که خودش اذعان می‌کند که حتی یک کلمه فارسی هم نمی‌داند و چیز زیادی هم درباره مسائل مربوط به ایران نمی‌داند، اما تصمیم می‌گیرد با این پیشنهاد (به عقیده او) «خوب» به پاریس سفر کند.

۳۱ خردادماه ۱۳۹۲ ساعت ۹ شب در یک هوای سرد و بارانی آلینا همراه با یکی از هم‌دانشگاهیان قرقیزش قدم به ترمینال اتوبوس پراگ می‌گذارد. همه مسافرانی که قرار است سوار هشت دستگاه اتوبوسی شوند که از پراگ به پاریس می‌روند جوان‌اند و اغلب دانشجو و همه از طریق اینترنت به گفته او به نوعی استخدام شده‌اند. چنان که این دختر دانشجوی اهل قرقیزستان می‌گوید هیچ کس به درستی از هدف این سفر اطلاعی نداشته است.

در بدو ورود به پاریس مسافران متوجه می‌شوند که از هتل چهار ستاره وعده داده شده همراه با صبحانه گرم خبری نیست و این هتل ۶۰ کیلومتر با پاریس فاصله دارد. اول تیرماه مسافران را که به گفته این دختر دانشجو حالا قرار بود نقش معترضان به نظام حاکم در ایران را بازی کنند به جایی در نزدیکی فرودگاه شارل دوگل می‌برند. آنجا را که عده‌ای نگهبان شخصی محافظت می‌کردند با پرچم‌های زرد و بنفشی که به گفته خانم آلیمکووا اسم مریم رجوی بر آنها حک شده بود تزیین کرده بودند.

رادیو فردا در ادامه این گزارش خود سئوال خبرنگار خود از سخنگوی مجاهدین در این زمینه را پخش کرد. سخنگوی (طوطی سخنگو) مطابق همیشه این دختر قرقیز را هم وابسته به وزارت اطلاعات ایران معرفی کرد و گفت: «این موضوع که شما گفتید فوق‌العاده مشکوک است و ربط مستقیم با وزارت اطلاعات ایران دارد. تصریح می‌کنم که اینها سر سوزنی واقعیت ندارد و هدف خاص سیاسی و اغراض مشخص سیاسی بیان می‌شود و هیچ موردی هم سازمان مجاهدین نه چنین کاری کرده و نه چنین نیازی دارد و نه چنین چیزی را پذیرفته.» ما رادیو فردا در پی سخنان شاهین قبادی می گوید: «به‌رغم تکذیب این سازمان، بارها مسئله بسیج افراد خارجی توسط سازمان مجاهدین خلق ایران در دنیای مجازی و شبکه‌های اجتماعی مطرح و بحث‌انگیز شده است.»

اکنون سئوال این است که آیا سازمان مجاهدین این آبروریزی سیاسی را چگونه توجیه می کند چرا هرکس که حرف مخالف آنها بر زبان بیاورد را به وزارت اطلاعات منتسب می کنند؟ رادیو بی بی سی و رادیو فردا و رادیو فرانسه و رادیو آمریکا که همگی شعبه های وزارت اطلاعات هستند. نماینده سازمان ملل در عراق و سفیر آلمان در عراق نیز که همگی اطلاعاتی هستند. تمامی گروههای اپوزیسیون خارجه نشین که اطلاعاتی هستند. منتقدان سازمان از مصداقی و یغمایی گرفته تا د. ناطقی و علی ناظر عفت اقبال هم که اطلاعاتی هستند. کریم قصیم و محمدرضا روحانی از مسئولین کمیسیونهای شورای مجاهدین هم که اطلاعاتی شدند. نزدیکترین مترجم رجوی که سالهای سال برایش ترجمه کرده است هم اطلاعاتی است و الی آخر…

آیا این شیوه فکر برای مجاهدین خجالت آور نیست؟ آیا از فکرهای عقب افتاده و متحجر خود نمی خواهند بیرون بیایند و این موضوع را بفهمند و درک کنند که طرز فکرهای جامعه عوض شده و انسانها می توانند در صفحات مجازی نسبت به همه چیز نظر بدهند و مخالفت یا موافقت کنند؟

واقعیت این است که در دنیای پیشرفته کنونی جایی برای این قبیل تحجرها وجود ندارد. کم کم این قبیل افکار حذف شده و جای خود را به نیروهای مترقی تر و امروزی تر خواهند داد.

 

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گردهمایی مجاهدین خلق (فرقه رجوی) در پاریس ـ در یک شرایط بحرانی

 

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، بیست و چهارم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

روز گذشته مجاهدین خلق مطابق سنت سالیانه شان گردهمایی برگزار کردند که شروع بسیج عمومی آن از سه ماه پیش یعنی از نوروز استارت خورده بود. این مراسم در سالن ویلپنت پاریس برگزار شد در این سه ماه تقریبا تمامی اعضای تشکیلات چه حرفه ای و چه غیر حرفه ای، بدنبال جذب نیرو، حل و فصل مسائل قانونی و اداری آن بودند. سخنران اصلی آن مطابق معمول مریم رجوی بود. مریم رجوی، بنابه اطلاعات موثقی که از درون اورسورواز درز کرده، اواخر سال گذشته یک عمل سنگین در بیمارستانهای پاریس داشته است. علت بیماری مریم رجوی تاکنون حتی در میان نزدیکان و لایه های اولیه تشکیلات هم منتشر نشده است، اما از وضعیت جسمی و روحی مریم رجوی به خوبی می شد تشخیص داد که بیماری کارساز بوده و او را از پای در آورده است. شور و هیجان همیشگی را نداشت، مسئولین مجاهدین که سعی کرده بودند علائم این شکستگی و افسردگی در صورت او را با آرایش غلیظ پنهان کنند، به قطع باید بگویم که موفق نشده بودند.

گردهمایی امسال مجاهدین در شرایطی برگزار شد که ضربات سنگین و مرگباری بر پیکره و بنیان آنها وارد شده است. افشاگریهای پی در پی از اعضای قدیمی و فعال از جمله نامه های افشاگرانه آقای ایرج مصداقی که بیش از ده سال به جرم عضویت در مجاهدین زندان بوده است و همینطور افشاگریهای صریح و بی پرده آقای اسماعیل یغمایی که بیش از چهل سال با این تشکیلات بصورت حرفه ای کار کرده و یکی از پایه های اصلی فرهنگی و هنری تشکیلات بوده است، بعنوان مثال قریب به نود درصد از ترانه ها و سرودهای رسمی مجاهدین را سروده است، ضربه بسیار مهلکی رابه بدنه تشکیلات وارد کرد. سئوالات مشخصی از تشکیلات در این میان شد که سازمان مجاهدین جز فحاشی به نویسنده های سئوالات هرگز به محتوای سخنان آنها پاسخ نداده است.

ضربه دیگر مربوط به استعفای آقایان کریم قصیم و محمدرضا روحانی است. آنها که عضو دو کمیسیون شورای ملی مقاومت بودند، با انتقاد از عملکرد خودسرانه مسعود رجوی و عدم پاسخگویی به انتقادات منتقدین از این شورا فاصله گرفتند، که در این میان مجاهدین هیچگونه پاسخی به حرفهای آنها ندادند و تنها به نحوه استعفایشان ایراد گرفته و آنها را به باد فحش و ناسزا گرفتند.

ضربه دیگر ایجاد کمپین برای انتقال افراد لیبرتی به کشور ثالث است. مجاهدین که سعی می کنند با دوز و کلک افراد را در لیبرتی نگهداری کنند، این کمپین خواستار انتقال افراد برای حفاظت از جانشان به کشور ثالث منتقل شوند. این کمپین با همکاری خواهران اقبال، یکی از خانواده های مشهور، که تقریبا تمامی آنها درگیر مسائل سیاسی بوده تشکیل شده است.

ضربه مهمتر و مهلک تر نتیجه انتخابات ایران است. تشکیلات مجاهدین روی اعتراضات و تظاهرات و کشتار در خیابانهای تهران بشدت سرمایه گذاری کرده بودند. و قبل از شروع انتخابات صحبت از تقلب می کردند. اما با کمال تعجب دیدند که بیش از سی و شش میلیون ایرانی در انتخابات شرکت کردند و روحانی با بیش از پنجاه درصد آراء انتخاب شد. این چیزی است که تمامی رسانه های مستقل بین المللی به آن اذعان کردند. در این میان واکنش تمامی سران کشورهای اروپایی و آمریکایی نیز بسیار حائز توجه است. این ضربه علاوه بر سیاست خارجی مجاهدین، ضربه ای مهلک بر تشکیلات نیز هست. زیرا در درون تشکیلات با بحثهای طولانی و خسته کننده به افراد تشکیلات تلقین کرده بودند که این انتخابات باعث سرنگونی رژیم خواهد شد و این آخر کار است. اما جشن مفصل مردم در خیابانهای تهران و شهرستانها پس از انتخابات، افسانه «مرحله سرنگونی» آنها را باطل کرد.

بنابه گزارشاتی که در لیبرتی منتشر شده است، یک سری نفرات که خواهان جدایی از تشکیلات شده بودند، تشکیلات به آنها قول داده بود که اگر خود را به عراقیها تسلیم نکنند خودش آنها را به خارج منتقل خواهد کرد. همچنین به آنها قول داده بود که تا انتخابات صبر کنند، اگر در جریان انتخابات رژیم سرنگون شد که با هم به ایران می رویم اگر رژیم سرنگون شد شما را به خارج منتقل می کنیم. و اکنون پس از اینکه تحلیل سیاسی مجاهدین با شکست مواجه شد، انتقال به آلبانی سرعت گرفته است. تا حدی رجوی دیگر از ماندن در عراق ناامید شده است و بایستی در روزهای آتی منتظر تحولات بیشتری باشیم.

نتیجه: ضربات پی در پی سیاسی و تشکیلاتی و عدم تطابق تحلیلهای آنها با شرایط روز، مراسم امسال را به مراسمی بی رونق تبدیل کرد. که حتی گرداننده اصلی آن که خود مریم رجوی نیز بود، با بی حوصلگی و بی رمقی در آن شرکت کرد.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سی و دو سال پس از سی خرداد ۶۰

 

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، بیست و یکم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

سی ام خرداد برای مجاهدین روز ویژه ای می باشد. هر ساله آنها این روز را جشن میگیرند. در چنین روزی سی و دو سال پیش یک تظاهرات عمومی از طرف مجاهدین ترتیب داده شد که در خیابانهای انقلاب، فردوسی، حافظ و جمهوری اسلامی، در تهران مجاهدین نیروهایشان رابه تظاهرات کشاندند و سعی می کردند این نیروهای متفرق را در یک خیابان جمهوری به هم برسانند و به سمت مجلس حمله کرده و مانع از تصویب خلع بنی صدر از ریاست جمهوری شوند. این آخرین برگ مجاهدین در «فاز سیاسی» بود. که البته با سرکوب آنها توسط جمهوری اسلامی این حرکت راه به جایی نبرد.

در فردای آن روز جمهوری اسلامی که مجاهدین را بصورت مسلح در مقابل خود میدید، به کشتار آنها دست زد. و فجایعی که پس از آن رخ داد و بمبگذاریها و اعدامها و الی آخر…

اکنون سی و دو سال از آن روزها می گذرد خیلی راحت تر می توان به تحلیل و کنکاش آن روزها پرداخت و عللی که سی خرداد بوقوع پیوست. در روزهای ابتدای انقلاب که هیجانات انقلابی سراسر جامعه را فرا گرفته بود، جامعه می رفت که بسرعت به قطب بندی تبدیل شده و فضای انقلابی پس از وقوع قیام ۲۲ بهمن به سمت خشونت پیش میرفت. قطعا در شرایطی که نیروی عظیم توده ای حاصل از انقلاب آزاد شده است، کنترل آن از طرف هر حزب و گروه و جریان و حتی دولتی سخت است. کما اینکه هنوز دهه شصت برای تمامی مردم ایران بعنوان سال خشونت و ترور شناخته شده و از آن یاد می شود.

حکومتی که به اتفاق آراء بر سر کار آمده بود و تقریبا تمامی نیروهای سیاسی همچنین تمامی نیروهای اجتماعی پشت آن بوده اند، اکنون به یک قدرت بی بدیل در خاورمیانه و تا حدی در جهان تبدیل شده بود. در افتادن با یک چنین حکومتی البته حماقتی محض است. یک نیروی سیاسی که با خط و مشی این رژیم مخالف است البته بایستی ابتدا روی آگاهی توده ای کار کرده و جامعه را به سمت یک انفعال از آن وضعیت انقلابی بکشاند و سپس به سمت خود جذب و از دولت مربوطه جدا کند. اما البته هیجانات ناشی از انقلاب چنان نشئه کننده بود که هم دولت و هم تمامی نیروهای سیاسی را در خود فرو برده بود.

چریکهای فدائی خلق که قبل از انقلاب عمده ترین گروه مسلحانه و چریکی علیه رژیم شاه بودند، در اثر نفوذ حزب توده در میان آنها دچار شقه شده و انشعابهای متعدد در میان آنها دچار اضمحلال شده و استراتژی مشخصی در مقابل جمهوری اسلامی نداشتند. حزب توده هم که سالهای قبل تکلیف آن با مردم روشن بود، و بعنوان یک حزب خائن و وابسته به کا گ ب شناخته می شد. عمده ترین گروهی که در مقابل دولت جمهوری اسلامی قرارداشت مجاهدین خلق بودند.

«فاز سیاسی» که به دوره ابتدای انقلاب تا سی خرداد شصت اطلاق می شود، دوره ای است که مبارزه نیروهای سیاسی، بدون خشونت و استفاده از سلاح ادامه داشت. سئوال این است آیا این دوره را نمی شد طولانی تر کرد؟ این یک سئوال کلیدی است. زیرا تمامی شکستها و ناکامی های پس از آن تا کنون ناشی از همین موضوع مشخص است. درست است که نیروهای وفادار به دولت جمهوری اسلامی که صدها برابر بیشتر از گروههای سیاسی دیگر بودند، سعی می کردند عرصه را بر گروههای دیگر تنگ کنند. اما همه ما که در آن جریانات بوده ایم دیدیم و شنیدیم و خواندیم که مجاهدین قطعا در این خشونت نقش داشتند. آنها با تحریک نیروهای حزب الهی فضا را هرچه بیشتر به سمت یک قطبی شدن پیش می برند.

سه علت عمده وجود داشت که مجاهدین دست به چنین تحریکهایی می زدند. اول اینکه به نیروهایی که حول آنها جمع شده بودند، بعنوان هوادار که در سخنرانی ها و میتینگهایشان بسیار امیدوار بودند. آنها در زمان شاه تعداد آنها کمتر از صد نفر بود و طی یک دو سال اینقدر نیرو در مقابل خود جمع کرده بودند بسیار متوهم شده بودند و فکر می کردند این نیروها آنها را به پیروزی خواهند رساند.

دوم، سلاحهایی که در زمان پیروزی انقلاب از کلانتریها و ژاندارمریها و مراکز دولتی بدست آورده بودند، فکر می کردند با استفاده از آنها براحتی می توانند یک شورش عمومی از نوع مسلحانه ایجاد کنند و کار رژیم نوپا را یک سره کنند.

سوم. نشئه انقلاب ۲۲ بهمن باعث شده بود که این توهم در آنها ایجاد شود که بزودی یک انقلاب تازه در ایران می توانند شکل دهند.

این تحلیل های غلط و بدور از واقعیت و عدم شناخت کافی از جامعه، دولت و خودشان باعث شده بود که خود مجاهدین هم در به سمت خشونت کشاندن جامعه کمک کنند. و البته تمایل آنها به همین سمت بود تا هرچه زودتر رژیم را یکسره کنند. آیا رژیمی که کمتر از دوسال است بر سر کار آمده آنهم با چنین اقبال توده ای را آیا می شود ظرف این مدت کوتاه سرنگون کرد؟

رهبری مجاهدین در واقع در دامی که جمهوری اسلامی برای آنها پهن کرده بود افتادند. جمهوری اسلامی تمایل داشت که آنها هرچه زودتر دست به خشونت بزنند تا بتواند آنها را قلع و قمع کرده و به کناری براند. مجاهدین هم طبق معمول متوهمانه فکر می کردند که سیاستی هوشیارانه در پیش گرفته اند. غافل از اینکه بدون هیچگونه پشتوانه توده ای وارد بازی شده اند که توسط جمهوری اسلامی چیده شده است.

واکنشهای بعدی مجاهدین بخصوص شخص رجوی پس از شروع جنگ مسلحانه بخوبی گواه این حقیقت است. وعده های چند ماهه و شش ماه و یک ساله رجوی برای سرنگونی دولت در ابتدای امر بخوبی نشان می دهد که آنها تحلیل شان از ابتدا این بوده است که با توجه به نیرویی که دارند و شکنندگی رژیم براحتی ظرف چند ماه دولت را سرنگون و خودشان دولت تشکیل خواهند داد.

از نظر من قطعا امکان این وجود داشت که جلوی شروع خشونت را گرفت. اگر طرفداران دولت که حاکم بودند و قدرت بیشتری داشتند، سمت و سوی خشونت داشتند آیا نیروهای ضعیف مثل مجاهدین نمی توانستند با عقب نشینی تاکتیکی و با مدارا کردن خشونت را شروع یا حداقل به تعویق می انداختند؟

اما مجاهدین به این دام افتادند و طی سی پنج سال گذشته کاملا مشخص کرده است که این شیوه تماما اشتباه بوده است زیرا اگر مسیر اشتباه نبود، می بایستی نتیجه ای مطلوب یا حداقل نسبی بجا می گذاشت. درحالی که می بینیم نه تنها برای مجاهدین نتیجه ای نداشته است بلکه سی و پنج سال آنها را از ملاء اجتماعی خود دور کرده و در یک انزوای مطلق بسر می برند.

چه نتایجی در پی داشته است؟

ـ کشتار وحشیانه بوسیله اعدام، بمبگذاری، قتلهای خیابانی در ابتدای دهه شصت که این دهه را به خونین ترین دهه و سیاه ترین سالهای تاریخ ایران تبدیل کرده است.

ـ منزوی شدن مجاهدین و بیرون رانده شدن آنها از کشور و دور بودن آنها از هرگونه آمیزش با اجتماع.

ـ طرد دائمی آنها از جامعه ایران ایجاد فاصله زیاد با مردم. که در هر شرایطی که پیش بیاید و جامعه ایران بسوی اصلاحات هم برود هیچ جایی برای آنها وجود ندارد.

ـ به هدر دادن نیروهای جوان و خلاق جامعه که سرمایه ملی کشور بودند و تبدیل آنها به ماشینهای رباط که هیچ اراده و خواسته ای جز دیدگاه فرقه ای و پرستش رهبری ندارند.

ـ اجبارا رفتن به سمت صدام حسین در شرایطی که صدام حسین در یک جنگ تمام عیار علیه ایران بود و شهرهای ایران را بمباران می کرد. و جنگیدن با صدام حسین علیه نیروهای ایرانی.

همه اینها مجاهدین را به یک نیروی منفور در بین مردم ایران تبدیل کرده است. مجاهدین پس از آن راهی رفته اند که هیچ بازگشتی برای آنها متصور نیست. جامعه ایران هرگز آنها را نخواهد پذیرفت و در هر شرایطی این نفرت نسبت به آنها باقی خواهد ماند.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

واکنش هراس آلود پس از یک شوک بزرگ

 

 

حمد ب، وبلاگ باند رجوی، یازدهم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

بالاخره «شورای ملی مقاومت» در مورد استعفا و جدایی آقایان کریم قصیم و محمدرضا روحانی، واکنش نشان داد. پس از چند روز که سراسر دستگاه تبلیغاتی و سیاسی، مجاهدین در یک شوک عجیب به سر می برد بالاخره امروز اطلاعیه ای صادر کردند و از قول شورای به اصطلاح ملی مقاومت که همه آن را دیگر اعضای مجاهدین تشکیل میدهند و قریب به اتفاق آنها در عراق به سر می برند، با وضعیتی هراس آلود، دو عضو جدا شده را منتسب به رژیم کرده و نوشت: «سناریویی که از نیمة اردیبهشت گذشته با عناصر نادم و تواب مانند مصداقی و یغمایی شروع شد و با استعفای غیرمترقبة این دو تن به مرحلة جدیدی رسید که از چنگ انداختن بیش از پیش دشمن ضدبشری بر شورای ملی مقاومت ایران به عنوان تنها جایگزین دموکراتیک پرده برمی دارد.»

در یک کلام مجاهدین با این اطلاعیه کریم قصیم و محمد رضا روحانی را نیز به رژیم وصل کردند. این البته در مورد مجاهدین که تمامی مخالفان و اعضای جدا شده خود و حتی منتقدان سیاسی در خارج از کشور و همینطور رادیوهای فارسی زبان و نماینده سازمان ملل در عراق و سفیر آلمان در عراق را به وزارت اطلاعات نسبت می دهند، چىز بعیدی نیست.

این حربه رجوی، شاید روزی کارساز بود. اما اکنون دیگر حربه ای پوسیده و از دور خارج محسوب می شود. افتضاح رفتارهای سیاسی و تشکیلاتی رجوی آنقدر بالا گرفته که اعضای قدیمی شورا و کسانی که یکی از ارکان اصلی سیاسی مجاهدین بودند، اکنون اعلام انشعاب می کنند و راه خود را از رجوی جدا می کنند.

نکته مهمی که در اطلاعیه شورا آمده است در مورد اتهامی مبنی بر عدم موضعگیری آقایان قصیم و روحانی نسبت به است. در اطلاعیه آمده است: « این دو تن باید طبق آئیننامة داخلی شورا پاسخگوی سکوت و اقدامات پیشین خود در ارتباط با نامه ایرج مصداقی و اسماعیل یغمایی می بودند….» نتیجه ای که می شود از این پاراگراف گرفت این است که:

اولا: پس پشت پرده از همه خواسته شده است که علیه آقایان یغمایی و مصداقی موضعگیری کنند که قصیم و روحانی این کار را نکرده و مورد غضب قرار گرفته اند.

ثانیا: آنهایی هم که موضعگیری نکرده اند هم پس بایستی نسبت نامه های آقایان یغمایی و مصداقی سمپاتی داشته باشند. از جمله منوچهر هزارخانی، مهدی سامع، پرویز خزائی. به این ترتیب اگر در روزهای آینده موضعگیری صریح و بی پرده ای بیرون نیاید نتیجه ای که می شود گرفت که بحران شقه بسیار بسیار عمیقتر از آن چیزی است که دربیرون نمود دارد. اکنون سه عضو یاد شده تنها کسانی هستند که بطور سمبلیک عضو غیر مجاهد شورا می باشند.

ثالثا: نامه آقای مصدقی تماما به سیاستهای تشکیلاتی و ایدئولوژیک رجوی پرداخته بود، نامه آقای یغمایی هم صرفا به مسائل تشکیلاتی سازمان و در مورد وضعیت سلامتی همسر سابقش اختصاص داشت. سئوال این است مگر قرار است اعضای شورا در مورد مسائل داخلی مجاهدین موضعگیری کنند؟

تمام حرف را اگر بخواهم در یک جمله خلاصه کنم، بایستی بگویم که سازمان مجاهدین از یک بحران بزرگ و لاعلاج رنج می برد و این بحران به رأس آن کشیده شده است. واکنش شورای ملی مقاومت به این موضوع خود گویای این مطلب است. آنچه که در انتظار این تشکیلات پوسیده و مندرس میباشد، فروپاشی محتوم است. این البته نتیجه یک استراتژی و تاکتیک غلط و غیر مسئولانه و عدم پاسخگویی رهبری سازمان نسبت به اشتباهات استراتژیک خود و پای فشردن بر اشتباهات است.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دو عضو بلند پایه مجاهدین خلق (فرقه رجوی) از این سازمان جدا شدند

 

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، هفتم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

صبح امروز در اطلاعیه ای که از طرف آقایان کریم قصیم و محمدرضا روحانی دو عضو بلندپایه مجاهدین خلق منتشر شد، از شورای ملی مقاومت (ارگان سیاسی مجاهدین خلق) جدا شدند. آقای کریم قصیم مسئول کمیسیون محیط زیست و آقای روحانی مسئول کمیسیون قضایی شورای ملی مقاومت بودند. این کمیسیون ها پایه و اساس وزارت خانه هایی بوده است که قرار بود پس از پیروزی مجاهدین پی ریزی شود.

در اطلاعیه منتشر شده که اعلام جدایی و انشعاب از سازمان مجاهدین خلق منظور می شود، به چند نکته مهم اشاره کرده که علل جدایی آنهاست و از طرفی عمق اختلاف در مبانی در سازمان مجاهدین خلق را نشان می دهد. لازم به توضیح است که در ماه گذشته میلادی آقای ایرج مصداقی زندانی سیاسی که بیش از ده سال را در زندانهای رژیم ایران به جرم هواداری از مجاهدین بسر برده است، در نامه ای به مسعود رجوی به برخی از سیاستهای تشکیلاتی و ایدئولوژیک او انتقاد کرد و خواهان روشن شدن این انتقادات شد. اما از طرف رجوی نه تنها پاسخی به آنها داده نشد، بلکه از طرف ایادی و پامنبری های تشکیلات مجاهدین، مورد هجوم و هتاکی قرار گرفت.

همینطور در روزهای اخیر آقای اسماعیل یغمایی، شاعر و نویسنده شناخته شده میهنمان که سالها در تشکیلات مجاهدین بسر برده و تقریبا تمامی سرودهای رسمی مجاهدین را سروده است، در نامه ای از تشکیلات مجاهدین خواست که وضعیت همسر سابقش را که بطور مشکوکی خبر مرگ او منتشر شده است، روشن سازند. اما نه تنها از مجاهدین پاسخی دریافت نکردبلکه سیل فحشها و ناسزاها به سمت او سرازیر شد و کمیسیونهای رسمی شورا او را تهدید به دادگاه، کردند.

در ماههای اخیر همچنین خانم عفت و عاطفه اقبال دو عضو بلندپایه مجاهدین که برخی از اعضای خانواده شان در عراق بسر می برند با توجه به وضعیت عراق از سازمان خواستند که اعضای گرفتار شده در جهنم عراق را به خارج منتقل کند. اما نه تنها مجاهدین پاسخ درستی به این موضوع ندادند بلکه مثل سایر موارد گذشته آنها را به باد فحش و ناسزا گرفتند و القابی که از یک سازمان سیاسی بسیار بسیار بعید است نثار آنها کردند.

اکنون پس از موارد فوق شقه و انشعاب به سایر جاهای دیگر تشکیلات مجاهدین کشیده شده است. بال سیاسی مجاهدین دچار تشتت شده و اعضایی که کمی نظرات مستقل داشته اند از این سازمان فاصله می گیرند.

برخی از نکات مهم اطلاعیه آقایان قصیم و روحانی به شرح زیر است:

ـ ما همیشه , به خصوص طیّ دهه اخیر و بیشتر در چهارسال گذشته , در مورد تنظیم روابط درونی , روشهای برخورد به اشتباهات , فقدان پاسخگویی مناسب , نوع واکنش به انتقاد و منتقدان درون و بیرون شورا, [عدم پاسخگویی رجوی به انتقادات آقای ایرج مصداقی] شیوه تصمیم گیری , همچنین چگونگی طرح و بحث تحلیلهای اساسی و رویکردهای مبرم پیشنهادی و ….. با دشواریهای گوناگون و فزاینده مواجه بوده ایم . طی سالیان دراز به سبب لاینحل ماندن تناقضات و افزایش و تراکم مشکلات جدید صبر و حوصله ما هم تحلیل رفته است

ـ باری , ما در چهارسال گذشته نه تنها در هیچیک از محورهای (اجتماعی، سیاسی، فرهنگی) گشایش و اصلاحی ندیدیم بلکه دردمندانه شاهد انقباض و تکرار اشتباهات نیز بوده ایم…. ادامه مطالبات اصلاحی فوق گاه حتی موجب خشم دوستان مجاهد و طبعاً عذاب ما بوده است. به ویژه که همزمان به پرسشهای مصرّانه افکار عمومی و مسائل مطروحه نیز پاسخ شایسته داده نمی شد.

ـ در ماههای اخیر که انواع معضلات جدید به دشواریهای پیشین افزوده شده است:

- افشای مسائل شخصی و تعرض غیرقابل دفاع و علنی چند ماه پیش به موضوعی که درحوزه حقوق بشر افراد قرار دارد. [اشاره به انتشار نامه ای به نام آقای قربانعلی حسین نژاد که توسط خود رجوی منتشر شد]

- پیامهای (نصیحت و انذار !) آقای رجوی خطاب به سران غالب و مغلوب رژیم ولایت فقیه!

- مداخله دادن مکرر و بی وجه کمیسیونها و دبیرخانه شورای ملی مقاومت در مسائل , و بعضاً مشاجراتی , که آشکارا به ایدئولوژی و تشکیلات و …. سازمان مجاهدین خلق مربوط بوده اند…. [مشخصا پاسخ از جانب شورای ملی مقاومت به آقایان اسماعیل وفا یغمایی و ایرج مصداقی و خانمها عاطفه و عفت اقبال]

ما نمی توانیم با این کارها و رویکردها موافق باشیم. می رویم , چون دیگر نارضایتی و ندای اعتراضِ شأن و وجدانمان بر سکوت و صبرمان چیره شده. نمی توانیم در پیشگاه ملت ایران و افکار عمومی و تاریخ / به عبارت دیگر نزد وجدان خویش پاسخگوی سیاستها , رویکردها , کنش و واکنشهایی باشیم که در بحث , تصمیم و اجرای آنها مشارکتی نداشته ایم.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

موجودی به نام «حمید امامقلی»

 

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، بیست و هفتم می ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

این که عرض می کنم «موجود» چون فی الواقع نمی توان اسم انسان یا آدم روی او گذاشت. نام اصلی اش «حمید امامقلی» است ولی برای آنکه اسمش را شاعرانه کند و از آنجایی که فکر می کند «قلی» برای شخصیتش کثر شأن است خودش را «حمید نصیری» معرفی می کند. گاهی اوقات جفنگیاتی به اسم «شعر» در سایتهای مجاهدین منتشر می کند. به همین خاطر اسم خود را «شاعر» (البته با عرض معذرت از شاعران گرامی) گذاشته است. در سایت «آفتابکاران» که بین ایرانیان خارج از کشور به سایت «آفتابه کاران» معروف است، مطلبی از این «موجود» دیدم، هرچند که فرهنگ کثیف و عقب افتاده او نیازی به پاسخگویی ندارد ولی برای تنویر افکار عمومی لازم می بینم چند نکته را بنویسم.

«موجود» مربوطه گوی لمپنی و چاله میدانی را از رهبر عقیدتی و «خواهر نسرین» خود هم ربوده و به فحشهای رکیک به خانم عاطفه اقبال و آقای ایرج مصداقی پرداخته است. برای مثال نگاه کنید:

ـ «افاضات این «زاغ ….دریده»، با پیروی از «رونوشت برابر اصل» رونویسی از آن تیپا خورده شورای ملی مقاومت است، که در واکنش به نامه روشنگرانه مجاهد خلق محمد اقبال، به جنون گاوی دچار شده بود»

ـ «خیابانگرد معلوم الحال و عاشق سینه چاک ماماچه، مازیار»

ـ «این است که صدایت، بوی سم می‌دهد و دهان گشادت گور تهمت. تکیه بر شانه‌های ابلیسی و بر مناره رذالت آخوندی، اذان تکفیر مجاهدین را سر می‌دهی. واژه‌ها را با خودت به ولگردی می‌کشانی و به هرزگی می‌بخشی. همچون هند جگر خواره کلمات را از روح‌شان بیرون می‌کشی و می‌جوی. شوق آرزوهایت داغ ننگ است. پر از هیچی و لبالب از نفرت. خیابانگردی با کوله‌باری از هیچ، حتی در زندگی خصوصی. وامانده عمرت را مدیون فیسبوک و انترنت [بیچاره نمیداند اینترنت چیست] هستی، وگرنه باید در قبرستان دور افتاده‌یی، خاک بی‌جان را هم می‌آلودی»

ـ «۲۷سال است که در فرانسه زمین‌گیر هستی و به خیابان گردی اشتغال داری. از وقتی انترنت و بخصوص فیسبوک به ظهور رسید، مانند شلغم آن‌هم از نوع ترشیده، خود را قاطی میوه‌ها کردی. آخر شلغم ترشیده! تو را چه به میوه و اظهار فضل و کد آوردن از سیمون دوبوآور؟ تو را که میوه‌ها می‌شناسند، بگذار فصل میوه‌ها بگذرد بعد اظهار فضل کن که کسی تو را نشاسد»

شاید برای خوانندگان محترم روشن شده باشد که چرا من نام «موجود» را به او دادم و از استفاده کردن نام انسان و آدمیزاد پرهیز کردم . در فرهنگ چاله میدانی و لمپنیسم رجوی هرچقدر که حرفهایت رکیک تر و بقول خودشان «تیز» تر باشد بیشتر مورد قبول بارگاه ملکوتی رهبر عقیدتی خواهد بود. این موجود مفلوک و بیچاره نیز بخاطر اینکه «مسئول» مربوطه او را تحسین کند، چنین نوشته که خود شمه ای از درون مایه کثیف «امامقلی» و البته رهبری عقیدتی است.

جالب است در ادامه مقاله نوشته است «من از تبار حنیف و رهروان پاکبازش می‌نویسم….» حنیف را که ما ندیده ایم ولی می توانم بگویم که از تبار «رجوی» می نویسی. جملات بالایی که نقل قول کرده ام همه از «تبار رجوی» است. تبار رجوی منظور همان «چاله میدان» است.

جایی دیگر این «موجود» در پاسخ به یکی از کسانی که او را نصیحت کرده بود که «مجاهدین علیه تو هم پرونده قطوری دارند و منتظر هستند که علیه آنها موضعگیری کنی پرونده تو را رو خواهند کرد» نوشته است: «خود می‌بالم که پرونده قطوری در مجاهدین دارم و ای کاش شایسته آن بودم که روزی –وهرچه زودتر- مجاهدین نامه اعمال مرا می‌گشودند و در معرض افکار عمومی قرار می‌دادند. آن روز، روز بالاترین سربلندی و افتخار من است. چون قصور و ناکرده‌هایم در مسئولیتهایی که داشتم، در برابر مردم گشوده می‌شد.»

در اینجا لازم می دانم به این موجود مفلوک یادآوری کنم که آیا مطمئن هستی پرونده ات را اگر سازمان رو کند، افتخار خواهی کرد؟ آیا گزارشهایی که در مورد مسائل جنسی ات نوشته بودی را هم اگر سازمان رو کند افتخار خواهی کرد؟

بایستی به عرض خوانندگان محترم برسانم که زمانی من در تشکیلات مجاهدین در عراق در بخشی کار می کردم که این «موجود» نیز در آن بود. بنا به موقعیت تشکیلاتی که داشتم در نشستهایی که برای بررسی وضعیت تشکیلاتی افراد بخش گذاشته میشد، شرکت می کردم. مسئول بخش که یک زن بود، بارها و بارها می گفت من گزارشهای این فرد را حتی خودم به تنهایی نیز خجالت می کشم که بخوانم. در گزارشهای «بند جیم» که مربوط به امورات جنسی بود و همه افراد می بایستی بنویسند، تماما این فرد در مورد «تمایلات جنسی خود نسبت به مردان» می نوشت. به همین خاطر در تشکیلات همیشه در حالتی از انزوا بود. بخاطر مسائل اخلاقی و حفظ شئون انسانی از جزئیات مطلب در می گذرم.

آیا حمید امامقلی فکر میکند هنوز شایسته آن نیست که گزارشهای جنسی او در انظار عمومی باز شود تا افتخار کند؟!!

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دفاع از رهبری، ناموس هر مجاهد خلق

(رجوی: رژیم مصداقی را از ترس مراسم هفده ژوئن رو کرده است. مقابله کنید)

 

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، یازدهم می ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

بنابر اطلاعات دقیقی که از درون مجاهدین بدست آمده است، پس از نامه آقای مصداقی به رجوی، از بالا به اعضای تشکیلات ابلاغ شده است که «با تمام توان، با چنگ و ناخن و دندان بایستی از رهبری به مثابه ناموس هر مجاهد خلق، دفاع کرد» به مسئولین بخشهای مختلف مجاهدین ابلاغ شده است که به تمامی هواداران و «اشرف نشانان» گفته شود که در صفحات فیس بوک و وبلاگها و تویتر را پر کنند از فحش و فضیحت به ایرج مصداقی و دفاع از رهبری.

همچنین گفته شده است، «رژیم با رو کردن برگ مصداقی، می خواهد به ما ضربه بزند و قطار مراسم هفده ژوئن را کُند کند. ما بایستی به هر شکل ممکن قبل از مراسم، این تاکتیک رژیم را روی سر خودش خراب کنیم»

همچنین یکی از مسئولین بالای اور گفته است «خواهر مریم گفته، بایستی هرطور شده ایرج مصداقی را بسوزانیم، آنقدر مطلب علیه او بنویسید تا فضای مجازی اشباح شود.»

لازم به ذکر است که در نشستهای مسئولین بخشهای مختلف، ابتدا شدیدا به اعضای نشست تاخته می شود و به باد ناسزا گرفته می شوند که «این کار نکرده ما است که کسی مثل ایرج مصداقی جرأت میکند اینطور به رهبری ما هتک حرمت کند» برخی از مسئولین حتی در نشست گریه کرده اند و گفته اند «کاش می مردیم و این صحنه ها را در رابطه با برادر نمی دیدیم»

لازم به ذکر است که طی روز گذشته و امروز سایتهای مجاهدین از جمله «آفتابکاران» و «پاسارگاد سیتی» پر شده است از مقالات رنگارنگ علیه آقای مصداقی در برخی موارد از قول لمپنی به نام «حمید نصیری» که نام اصلی او حمیدرضا امامقلی می باشد، فحش نامه ای خطاب به ایرج مصداقی به شکل شعر نوشته شده است.

خطاب به کسانی که هنوز کور سوی امیدی برای تغییر در رفتار دیکتاتور مآبانه رجوی می دیدند بایستی گفت که سالهاست که امید و به تغییر در او مرده است و دیگر هرگونه کوتاه آمدن و انتقاد از خود به مثابه شکستن طلسم رهبریت اوست و شکستن طلسم هم به معنای فروپاشی تشکیلات و بر باد رفتن همه چیز است. لذا رجوی هرگز حاضر نیست کوچکترین انتقادی به خود بکند و البته نمی تواند چنین کند.

همچنین:

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مریم رجوی نویسنده می شود

 

 

محمد ب، سی ام آوریل ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

مریم رجوی که همه مدارج نظامی مثل «جانشین فرمانده کل ارتش آزادیبخش» و «مسئول اول مجاهدین» را پشت سر گذاشته و همینطور رده «رئیس جمهور» را نیز طی کرده است، و دیگر این مدارج و مقامها برای او کهنه شده، اکنون هوس کرده است که کتابی به نام او منتشر شود. به همین خاطر کتابی در باره آزادی زنان و حقوق برابر آنها با مردان توسط دبیرخانه مجاهدین و به نام مریم رجوی منتشر شد. تا آنجا که ما مریم رجوی را سالیان سال دیدیم وشناختیم چیزی غیر از «بند جیم» و «بند ف» و چگونگی پرستیدن مسعود و اعمالی مثل زن عقدی برای مسعود پیدا کردن و برنامه زفاف زنان را برنامه ریزی کردن چیز دیگری بلد نبوده، حالا چه شده که یک شبه او را وارد خم رنگرزی کرده و نویسنده در آورده اند، خدا میداند!

لابد اکنون جلال آل احمد و سیمین دانشور و بزرگ علوی و محمود دولت آبادی به تسبیح و ستایش مریم رجوی بپردازند. خوب به یاد دارم وقتی خانم شیرین عبادی برنده جایزه نوبل شد، مجاهدین حسابی گزیده شدند. در بحثهای درونی که داشتند می گفتند «جایزه نوبل حق خواهر مریم بوده است» و اینکه «این از کم کاری ماست که کس دیگری جایزه خواهر مریم را می گیرد» آن موقع ما می خندیدیم و در محفلهای کوچک خودمان او را مسخره می کردیم و می گفتیم. لابد خواهر مریم خوب از بند جیم عبور نکرده که مؤسسه نوبل او را انتخاب نکرده است.

در این دنیای دو رنگی و نامردمی که هرکس می تواند ادعا کند و خود را مدافع حقوق کارگران و زنان و غیره بداند، چه انتظاری هست. در دنیایی که رئیس جمهور آمریکا که هنوز سربازانش در کشورهای عراق و افغانستان و پاناما و پاکستان و غیره دارند خون میریزند، برنده جایزه صلح نوبل می شود، در دنیایی که با بمب افکن دمکراسی را ترویج می کنند، آیا مریم رجوی نیز که سمبل قصاوت و سنگدلی است نمی تواند مدافع حقوق زنان شود؟

بنابه گفته اعضای شورای رهبری که از سازمان جدا شده اند، مریم رجوی شخصا تمامی زنان عضو شورای رهبری را به عقد و نکاح مسعود در می آورد و برای شب زفاف آنها برنامه ریزی می کرد و شب زفاف قبل از رفتن مسعود به اتاق خواب، زنان را توجیه می کرد و از سلامتی پزشکی آنها مطمئن می شد. آیا به نظر شما این زن (مریم رجوی) نمی تواند مدافع حقوق زنان باشد. لابد نیمی از جمعیت ایران که قریب به سی و پنج میلیون نفر می باشند را نیز بایستی به عقد و نکاح مسعود در بیاورد.

مسعود رجوی یک فرد عقده ای است او سعی می کند با تصاحب کردن تمامی زنان، عقده خود را خالی کند. او به هیچ مرد مجاهدی در تشکیلات حق نزدیکی با زنان را نمی داد در عوض تمام زنان در تملک خود او بودند. مردانی را می شناسم در تشکیلات مجاهدین که بیش از شصت سال سن دارد ولی هنوز با هیچ زنی رابطه نداشته است. ولی رجوی بیش از پانصد زن را در تصاحب داشت و برای همخوابی با آنها بایستی برنامه ریزی دقیق میشد که حق آنها ضایع نشود. این برنامه ریزی دقیق توسط مریم رجوی صورت می گرفت.

به نظر شما آیا چنین زنی حق ندارد که مدافع حقوق زنان باشد؟ آیا نمی تواند کتاب در باره آزادی زنان منتشر کند؟ آیا سزاوار جایزه صلح نوبل نیست؟

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مرگ در عراق، مراسم گل گذاری در پاریس

 

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، بیست و سوم آوریل ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

تقریبا دیگر این رویه کار به یک روال تبدیل شده است. ساکنان لیبرتی و اشرف در عراق بر اثر انواع فشارهای روانی و جسمی و حملات مرگبار عراقیان کشته می شوند و مریم رجوی نیز در حالی که چهره ای ماتم زده به خود گرفته است، بر روی عکسهای آنها گل می گذارد و برخی اوقات نیز سخنانی در وصف آنان میراند.

سئوال مشخص از رهبران مجاهدین این است، این کار تا کی ادامه خواهد یافت؟

هفته گذشته نیز یکی دیگر از ساکنان بر اثر فشار روانی فوق العاده ای که با نشستهای ایدئولوژیک متعدد بر افراد می آورند دچار سکته مغزی شد و جان سپرد. بنابه گفته کسانی که اخیرا از تشکیلات رهای یافته اند، سلسله بحثهای ایدئولوژیک جدیدی در لیبرتی راه انداخته اند تحت عنوان «زالو» از آنجایی که همه ما با شیوه های نشستهای تشکیلاتی و ایدئولوژیک مجاهدین آشنایی داریم، ابتدا مسئول نشست که معمولا یکی از مسئولان سازمان می باشد مطرح میشود و پس از آن افراد بایستی در نشستهای کوچکتر کارکردهای این بحث در درون خود را بصورت مکتوب و یا شفاهی در جمع بیان کنند. معمولا این بحثها با فحش و ناسزا به افراد ادامه پیدا می کند و تمامی افراد بایستی در حضور جمع به فاکتها و نمونه هایی که در خود داشته اند اعتراف کنند.

اکنون این فشار روحی را بایستی ضربدر وضعیت نابسامان زندگی در لیبرتی و ترس از بمباران و موشکباران کرد و همچنین وضعیت نامعلوم و آینده مبهمی که در انتظار تک تک افراد است. از این معادله قطعا هم بیماریهای صعب العلاج و هم سکته مغزی و قلبی استخراج می شود.

سیستم تشکیلاتی مجاهدین روی فشار حداکثر روی اعضای تشکیلات بنا شده است. رجوی که خود پایه گذار این تشکیلات مخوف است، معتقد است هرچه فشار روی بدنه تشکیلات بیشتر باشد، امکان اینکه افراد به زندگی و جدایی از تشکیلات بیاندیشند کمتر است. او به مسئولان تشکیلاتی بارها و بارها گوشزد میکرد که بایستی افراد تحت مسئولیتتان آنقدر درگیر کار اجرایی شوند که وقتی شب به تخت خواب می رسند هیچ فرصتی برای فکر کردن نداشته باشند.

در این میان از بالا تا پایین تشکیلات دیگر فرقی نمی کند. هر سطح و لایه ای از تشکیلات از طرح لایه بالاتر از خود زیر فشار مداوم است. چنانچه اعضای شورای رهبری جدا شده از تشکیلات اعتراف کرده اند، در سطح شورای رهبری فحشها رکیک تر و زننده تر بوده است.

سئوال مشخص از شخص مسعود رجوی این است، چگونه می توان به تشکیلاتی امید بست در حالی که برای نگهداری و حفظ آن چنین راههای قرون وسطایی و ضدبشری استفاده می شود. مگر نه این است که همواره در تبلیغات بیرونی می گویید، افراد با انتخاب و آزادانه به تشکیلات روی آورده اند و همچنین آزاده در تشکیلات مانده اند؟ پس این همه فشار برای یک نیروی «انقلابی» برای چیست؟ چرا تا فرصتی پیدا می شود، یکی یکی افراد فرار می کنند؟ چرا تا وقتی زنده هستند اسمی از آنها برده نمی شود حتی وقتی در بستر بیماری و مرگ باشند اما به محض اینکه مردند، اسم و رسم آنها منتشر می شود؟

قطعا رجوی پاسخ این سئوال را بخوبی می داند، پایه های لرزان و پوسیده تشکیلات اجازه نمی دهد که چیزی غیر از این بر تشکیلات حکمفرما باشد.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زلزله بلوچستان و به کاهدان زدن مجاهدین خلق (فرقه رجوی)

 

 

محمد ب، وبلاگ  باند رجوی، هجدهم آوریل ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

روز سه شنبه زلزله ای به شدت ۷٫۷ درجه شهرستان سراوان و خاش در استان سیستان بلوچستان را لرزاند. خوشبختانه این زلزله تنها یک نفر خسارت جانی داشت و تعداد زخمی ها هم فقط پانزده نفر بوده است. علیرغم اینکه شدت زلزله گفته می شود که از پنجاه سال اخیر تاکنون در ایران بی سابقه بوده است اما عمق زیاد زلزله که در عمق نود کیلومتری سطح زمین بوده است و همچنین غلظت پایین جمعیت در منطقه باعث پایین بودن تلفات بوده است.

اما مجاهدین خلق مثل همیشه اخباری بدون هیچگونه منبع و درجه وثوقی در رسانه های خود منتشر کردند که باعث خنده و تمسخر عموم شده است.

اولا در تمامی رسانه های داخلی و خارجی شدت زلزله ۷٫۷ ریشتر عنوان شده ولی مجاهدین آنرا هشت ریشتر اعلام کرده و پس از دو روز از وقوع زلزله هم حاضر نیستند از دروغی که گفته اند کوتاه بیایند.

ثانیا پس از ساعتهای اولیه زلزله که آمار متناقضی از زلزله منتشر می شد اکنون همه رسانه های داخلی و خارجی آمار تلفات زلزله را یک نفر کشته و دوازده نفر زخمی اعلام کرده اند. در حالی که مجاهدین آنرا صدها کشته و هزاران زخمی عنوان کرده اند. معلوم نیست این خواسته قلبی مجاهدین است که آمار کشته ها زیاد باشد یا اخبار آنها؟

ثالثا. با این همه وسائل ارتباط جمعی مگر می شود تلفات با این وسعت را از دید افکار عمومی مخفی نگاه داشت؟ شب گذشته تلویزیون بی بی سی و صدای آمریکا و رادیو فردا و رادیو آلمان و رادیو فرانسه و رادیو اتحاد و رادیو زمانه و رادیو کوچه و غیره همگی از طریق اهالی شهرهای سراوان و زاهدان و خاش و غیره اخبار پخش می کردند و مستقیم با آنها صحبت می کردند. همگی بر این عقیده بودند که هیچگونه تلفاتی زلزله نداشته است.

از طرفی در اطلاعیه مجاهدین آمده است «خانم مریم رجوی : کمک رسانی مستقل به زلزله زدگان سراوان یک وظیفه میهنی است.»

در این جمله دو نکته خنده دار وجود دارد که محض تفریح در این مقاله آورده ام. یکی اصطلاح «وظیفه ملی و میهنی» است و دیگری گوینده مطلب یعنی مریم رجوی است. کسی که برای ویران کردن میهن خود دست به دامان صدام و حالا کاسه لیسی آمریکا را می کند و هر روز خواهان حمله نظامی قدرتهای جهانی به ایران هستند چگونه بی هیچگونه شرم و حیایی «وظیفه ملی و میهنی» برای مردم ایران مشخص می کنند.

قطعا مجاهدین انتظار داشتند که هزاران نفر از مردم ایران در این زلزله کشته می شدند. و البته این خواسته قلبی آنها هست تا مثل گذشته بتوانند روی آن مانور تبلیغاتی کنند که از خون زنان و مردان محروم بلوچ تغذیه کنند. حال که این خواسته قلبی آنها برآورده نشده، این خواسته را در قالب اخبار بیان می کنند.

اینکه می گویند مجاهدین در غار زندگی می کنند حرف بیهوده ای نیست. در این دنیای تلفن و اینترنت و ارتباطات آیا می شود این دروغ را همچنان در سایتها و رسانه ها ادامه داد؟

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد