_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran_ghalam@yahoo.de

www.iran-ghalam.de

نامه انجمن آریا به وزارت امورخارجه آلبانی و کشورهای عضو اتحادیه اروپا

24.08.2013

آریا ایران، پاریس

لینک به منبع

روز پنجشنبه هیئتی از نمایندگان انجمن آریا با کاردار سفارت آلبانی در پاریس ملاقات نمودند.این ملاقات که در محل سفارت آلبانی صورت گرفت،در محیطی دوستانه و با تاکید بر پیگیری مسائل مطرح شده همراه بود.نمایندگان انجمن آریا ضمن تشکر از دولت آلبانی برای پذیرش پناهندگی ۲۱۰ تن از ساکنان کمپ لیبرتی و اقدام به رفاه بیشتر پناهجویان ،آنان را از فشارها ،خطرات و تهدیدهای مسئولین مجاهدین نسبت به پناهندگانی که تا کنون به تیرانا منتقل شده اند،آگاه نمودند.

در پایان این گفتگو و ملاقات،نامه ای که برای وزیر امورخارجه آلبانی آماده گردیده بود،همراه با کتاب هایی از نویسندگان فرانسوی در باره سازمان مجاهدین خلق،حضورا تقدیم نماینده وزارت امورخارجه در پاریس گردید.

متن نامه انجمن آریا به وزارت امورخارجه آلبانی و کشورهای عضو اتحادیه اروپا

وزیر محترم امورخارجه ،

همانطور که مطلع هستید دولت آلبانی بنا به درخواست سازمان ملل متحد و براساس مذاکرات چند جانبه آقای سالی بریشا با آقای مارتین کوبلر و نمایندگان دولت آمریکا، به ۲۱۰ تن از اعضای سازمان مجاهدین خلق که در کمپ لیبرتی عراق ساکن می باشند،پناهندگی اعطا نموده است.این کار انسان دوستانه مردم و دولت آلبانی قابل تقدیر بوده و ضمن تشکر از دولت آلبانی خواستار فراهم نمودن تسهیلات بیشتر برای بازگشت آنان به زندگی نرمال اجتماعی می باشیم.

می دانید که تاکنون بیش از ۱۰۰ تن از این پناهجویان به تیرانا منتقل شده و با حمایت وزارت کشور آلبانی در کمپ پناهندگی «بابرو» ساکن شده و از امکانات استاندارد زندگی اجتماعی بهره مند گردیده اند.

حتما مطلع اید، آنها اعضای گروهی ایرانی بودند که بیش از ۱۶ سال در لیست تروریستی آمریکا و نزدیک به ۱۳ سال در لیست تروریستی اتحادیه اروپا قرار داشتند.گروه متعلق به آنان نزدیک به ۲۵ سال در کنار دیکتاتور عراق(صدام حسین) بر علیه مردم و کشور ایران بصورت مسلحانه جنگیده ، اعمال تروریستی و خشونت بار زیادی را در عراق و ایران انجام داده اند.

آنها حتی دامنه اعمال تروریستی و خشونت بار خود را در کشورهای اروپایی و پیشرفته گسترش داده و از ۱۷ تا ۲۳ ژوئن ۲۰۰۳ بیش از ۲۰ خوسوزی سازمانیافته در فرانسه،ایتالیا،سوئیس،انگلستان و کانادا داشتند.

همچنین رهبران و اعضای وفادار به فرقه رجوی از سال ۱۹۹۷ تا کنون (۲۰۱۳) ضمن حمله و هجوم به جلسات و میتینگ مخالفان و ایرانیان دگر اندیش در فرانسه و برخی از کشورهای اروپایی، مخالفان خود را بطور سازمانیافته و مستمر مورد ضرب و شتم و تهدید به مرگ قرار داده و آسایش زندگی شخصی و اجتماعی را از آنان سلب نموده اند.

با استناد به این دلایل کشورهای اروپایی در پذیرش افراد تحت فرمان فرقه مجاهدین خلق از « کمپ لیبرتی-عراق» واهمه داشته و همین مسئله موجب تردیدهای بسیاری در رسیدگی به حقوق انسانی پناهجویان، افراد جداشده از آنان یا نفرات مستقر در کمپ لیبرتی گردیده است.

کشورهای غربی،سازمان های دولتی در اروپا ،دیدبان حقوق بشر،موسسه راند، نویسندگان معتبر،روزنامه نگاران بین المللی و نهاد های متخصص که مطالعات فراوانی در باره سازمان مجاهدین خلق داشته اند، این سازمان را یک فرقه خشن و تروریست معرفی می نمایند.یک سکت مذهبی و خشن که بر اساس مطالعات و گزارشات دولت آمریکا و موسسه راند، توسط مسعود و مریم رجوی کنترل می شوند،نتوانسته است ماهیت خود را تغییر داده و همچنان تهدیدی بالقوه در برهم زدن آسایش و امنیت ایرانیان و شهروندان اروپایی تلقی می گردد.

ما جمعی از ایرانیان ساکن فرانسه و اروپا، اعضای جداشده از مجاهدین،خانواده ها و بخشی از قربانیان تروریسم مجاهدین خلق در ایران،عراق و اروپا، به حضور توطئه گرانه و خشونت بار رهبران و اعضای سازمان تروریستی مجاهدین خلق در فرانسه و اروپا اعتراض نموده و با آن مخالف هستیم.و در این رابطه از همراهی مردم ایران و گروه های دموکراتیک برخوردار می باشیم.ما برای ایجاد زمینه های صلح ،دوستی و دنیای عاری از جنگ و برادر کشی فعالیت میکنیم .

به اعتقاد ما در محتوا ،رفتار و کردار سازمان مجاهدین خلق ایران هیچگونه تغییری رخ نداده است.اگر آنها از سال ۲۰۰۳ تا کنون دست به عمل مسلحانه و تروریسم گسترده نزده اند به دلیل خلع سلاح شدن اجباری و ترس از ارتش آمریکا در عراق بوده است.( و این در حالی است که سیمورهرش طی گزارشی در نیویورکر،ترورهای دانشمندان هسته ای ایران را به آنان نسبت داده است-رجوع شود به سند مقاله مردان ما در ایران؟-سیمورهرش-نیویورکر)

ما معتقدیم که سازمان مجاهدین خلق از خشونت دست بر نداشته و همچنان بعنوان یک آرمان و ایدئولوژی معتقدند که مخالفان خود را باید به زور از صحنه سیاسی-اجتماعی خارج سازند.آنها طی سال های ۲۰۰۳ تا کنون به بیش از ۱۰ اجتماع مخالفان خود در فرانسه حمله ور شده و تعدادی از اعضای سابق خود را مجروح نموده و برخی را نیز تهدید به مرگ نموده اند.علاوه بر این بر علیه مخالفان خود در اروپا و فرانسه جاسوسی نموده و اقدام به پرونده سازی های دروغین می نمایند تا افکار عمومی را فریب دهند.

سوابق سازمان تروریستی مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت به رهبری زوج رجوی

سازمان مجاهدین خلق ایران در ۵ سپتامبر ۱۹۶۵ برای مبارزه مسلحانه بر علیه آمریکا و اسرائیل در ایران پایه گذاری شد.آنها برای گسترش مبارزه ضد آمریکایی شروع به عضو گیری نموده و از سال ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۶،تعداد ۶ آمریکایی را در ایران ترور نمودند.پس از آن به انقلاب آیت الله خمینی پیوسته و در ۴ نوامبر ۱۹۷۹ همراه با انقلابیون به سفارت آمریکا حمله ور شده و در گروگانگیری ۶۶ دیپلمات آمریکایی شرکت فعال داشتند.مجاهدین معتقد بودند که اعضای سفارت دیپلمات نبوده و جاسوس می باشند.به همین دلیل باید آنها را محاکمه انقلابی نموده و اعدام نمود.

یک سال بعد وقتی بنای مخالفت با حکومت ایران را گذاشتند اقدام به انفجارها و ترورهای بسیار زیادی نمودند.مجاهدین خلق از سپتامبر ۱۹۸۰ تا اواخر سال ۲۰۰۳ که بعنوان ارتش خصوصی صدام حسین از عراق بر علیه ایران می جنگیدند، بیش از ۱۶۰۰۰ تن از مردم عادی جامعه ایران را ترور نمودند.آنها یک فرقه تروریستی را در عراق بنا نموده و علاوه بر گسترش تروریزم در ایران با اعضای معترض خود به بدرفتاری مشغول شدند.بر اساس گزارش دیدبان حقوق بشر و موسسه راند،سازمان مجاهدین خلق اعضای معترض و جدایی خواه خود را در عراق شکنجه و زندانی نموده و تعدادی از آنان را نیز بی سرو صدا به قتل رساندند.این اعمال از طرف صدام حسین دیکتاتور عراق مورد حمایت قرار می گرفت.

استراتژی مجاهدین خلق در سال ۲۰۰۳ میلادی و همزمان با سقوط صدام حسین در عراق،مبارزه با نیروهای ارتش آمریکا بود.آنها معتقد بودند که با ارتش آمریکا در هر مکانی که حضور دارد باید مبارزه نمود.چرا که انتظار داشتند صدام حسین مقاومت نموده و ارتش آمریکا در عراق را شکست بدهند.وقتی با شکست و فروپاشی سریع حکومت مواجه شدند،تسلیم ارتش آمریکا شده و خلع سلاح گردیدند.

با اینحال نیروهای نظامی آنها در کشورهای اروپایی برای اعتراض به دستگیری مریم رجوی در فرانسه (۱۷ ژوئن ۲۰۰۳ ) اقدام به خودسوزی و وحشت آفرینی نمودند.پس از آن نیز به جلسات گروه ها و احزاب اپوزیسیون در اروپا و بخصوص در فرانسه حمله ور شده و ایرانیان را مورد ضرب و شتم قرار می دادند.

از سال ۲۰۰۳ تا کنون اکثریت قریب به اتفاق گروه های سیاسی ایرانی که برای آزادی و دموکراسی در ایران فعالیت می کنند زیر ذره بین جاسوسی و ضرب و شتم مجاهدین خلق بوده اند.به همین دلیل این گروه نزد اپوزیسیون دموکراتیک ایرانی منفور بوده و همه ایرانیان آنان را از بین خود ترد می نمایند.مهم تر از همه آنها در بین مردم خود در ایران هیچ گونه جایگاهی نداشته و نمی توانند عامل یا یکی از عوامل تغییر در ایران باشند.

با همه این احوال وزارت امورخارجه آمریکا روز ۲۸ سپتامبر ۲۰۱۲ ،سازمان مجاهدین خلق را از لیست تروریستی حذف نمود.بدون آنکه تغییر بنیادی در این گروه بوجود آمده باشد.

وزیر محترم،

بدون تردید افراد پناهجویی که از کمپ لیبرتی به تیرانا منتقل گردیده اند به دنبال بازیابی و زندگی نرمال اجتماعی هستند.اما اخبار نگران کننده ای از درون سازمان مجاهدین خلق وجود دارد که نشان می دهد، اعضای ارشد سازمان مجاهدین تحت رهبری و هدایت مستقیم مسعود و مریم رجوی، با ماموریت دادن به اشخاص ثالث و فرستادن آنان به کمپ پناهندگی در آلبانی ، گفتگو و تطمیع پناهجویان، در صدد جذب مجدد و قاچاق این افراد به کشورهای اروپای غربی مانند،فرانسه،آلمان،سوئیس،انگلستان،ایتالیا،اسپانیا،سوئد و … می باشند، تا آنها را به تشکیلات فرقه مجاهدین بازگردانده و از این افراد در مسیر دستیابی به اهداف تشکیلاتی و سیاسی خود بهره مند گردند.

این مسئله علاوه بر نقض مفاد توافقنامه بین دولت آلبانی و طرفین ذینفع در سازمان ملل متحد و دولت آمریکا، نقض حقوق بشر افراد بوده و زندگی آینده پناهجویان ایرانی مستقر در تیرانا و باقیمانده آنان که در حال انتقال به آلبانی می باشند را مورد تهدید قرار داده است.

ضمن تشکر از دولت و مردم شما ،درخواست می کنیم برای حفظ حریم شخصی و پناهندگی این افراد،اجازه ندهید یک فرقه خشن با سوابق تروریستی در عراق،ایران و کشورهای اروپایی، از حسن نیت انساندوستانه شما سوء استفاده نموده ، زندگی و امنیت شهروندان ایرانی و اروپایی را در این کشورها به مخاطره بیاندازد!

رونوشت به؛

وزارت کشور آلبانی

دفتر نخست وزیری و ریاست جمهوری آلبانی

اتحادیه اروپا،خانم کاترین اشتون

وزارت امورخارجه کشورهای فرانسه،آلمان،سوئیس،سوئد،انگلستان،ایتالیا،اسپانیا،عراق و آمریکا

سازمان ملل متحد،آقای بان کی مون

دیده بان حقوق بشر

نماینده یونامی در عراق

کمیساریای عالی پناهندگان

وزارت دادگستری فرانسه

ریاست مجلس سنای فرانسه

ریاست مجلس ملی نمایندگان فرانسه

وزارت کشور فرانسه

بیست و دوم اوت ۲۰۱۳ – پاریس

انجمن آریا

 

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آیا براستی میتوان؟

عاطفه اقبال، وبلاگ دریچه زرد

24.08.2013

لینک به منبع

شیخا گیرم هر آنچه گویی هستم!

اما تو چنان که می نمایی هستی؟

راضیه متینی همسر ایرج مصداقی در نوشته ای خطاب به مجاهدین یک سئوال مطرح کرده است :

” آیا با دروغ‌ و تهمت‌ می‌توان از پاسخگویی و مسئولیت‌پذیری گریخت؟ “

آیا براستی می توان؟ اینروزها بازار تهمت و افترا داغ است. هر کس و ناکسی را به صحنه آورده اند تا بر علیه یک زندانی سیاسی سابق پرونده سازی کند! همان زندان سیاسی که چند سال در روابط خارجی مجاهدین در پاریس کار کرده و با مجامع حقوق بشری تحت عنوان زندانی سیاسی شکنجه شده به مصاحبه و شهادت فرستاده شده بود. امروز او مورد غضب واقع شده و وقت آن فرا رسیده که با انتقام جویی سر او را زیر آب کنند. براستی برای پاسخ ندادن به نقدها و سئوالات، یک سیستم تا کجا می تواند برود!؟ حدس می زنم که ایرج مصداقی هیچ آشنای نزدیکی نزد مجاهدین ندارد که وادار به نامه نویسی بر علیه او شود! پس باید زندانیان سیاسی آزاد شده را بر علیه او بسیج کرد که کشته شده ها را از قبر بیرون بیاورند و به پای ایرج بنویسند. آخر شرم کنید! این چه وضعیتی است!؟ تا کجا قرار است پیش بروید!؟ برادر را علیه برادر و خواهر، فرزند را علیه پدر و مادر، مادر را علیه فرزند، همسر را علیه همسر به صحنه آورده اید! و امروز از زندانیان سیاسی نیز در نمی گذرید؟ باور کنید شرم هم یک احساس انقلابی است. آنها که سر بر دار شده اند تنشان در زیر خاک از آنچه امروز می گذرد به لرزه در می آید. زمانیکه ما در زندانهای رژیم مقاومت می کردیم باورمان نمیشد که سی و اندی سال بعد این مبارزه را همانها که تمامی هستی و جان و عزیزترین هایمان را رویشان سرمایه گذاری کرده بودیم به اینجا برسانند! بس کنید! رژیم جمهوری اسلامی هنوز سر جایش محکم نشسته است. هم وطنانمان هنوز در زندانهای ولیان فقیه زیر شکنجه مقاومت می کنند و تکه پاره می شوند. هنوز اعدام و سنگسار و فقر و ویرانی و در بدری در وطن آواره ما پایان نگرفته است. و ما هزار پاره شده ایم! یک لحظه بخود آئید و فکر کنید چرا به اینجا رسیدیم؟ با نزدیک به سه هزار زندانی در جهنم عراق که هر لحظه زیر خطر مرگ بسر می برند! کدام قله را فتح کرده اید که این چنین امروز مست پیروزی بر هر کس که زبان انتقاد باز می کند می تازید؟ کار را به جایی رسانده اید که هوادارانتان در آنچه که خود تلویزیون ملی ایران!! مینامید در برابر رهبرانتان، کف بر دهان فریاد می زنند که بند از بند منتقدین جدا خواهند کرد!! در انظار عمومی که این اجازه را می دهید آیا نباید نگران شد که در درون چه خبر است!؟ به دست هوادارانتان به بهانه دفاع از ناموس رهبری!! سنگ داده اید که بر سر این قوم کافر!! منتقد ببارند و سنگسارشان کنند! شرم نمی کنید!؟ به آن شهیدان راه آزادی قسم که بقول امام مسلمانان علی که شما اینهمه از او دم می زنید: اگر کسی از دیدن این وضعیت جان بدهد. سزاوار است…. مبارزه ای با دهها هزار شهید به کجا رسیده است؟ سرانجام درد و رنج اینهمه خانواده چیست؟ آیا بعد از سی و پنج سال مبارزه بی امان حق داریم بپرسیم به کجا رسیده ایم؟ این بود آنچه به ما و به مردم ایران وعده داده بودید؟ پیروزی و سرنگونی پیشکتان! نمک به زخمها نپاشید…

بگذارید من یکبار تا ته این مسئله را بروم. گیرم که هر کس که از ابتدا تا امروز به شما انتقادی کرده… از مجاهدین جدا شده… و یا از شورای شما استعفا داده است، مامور، مزدور، شکنجه گر، دست در دست لاجوردی و خمینی و هر شکنجه گری دیگر دارد!! گیرم که مصداقی و تمام منتقدین از ابتدا همه یارانشان را در زندان لو داده و باعث اعدام آنها شده اند! گیرم که تمام منتقدین از زمان به دنیا آمدنشان خائن و مزدور بوده اند و اساسا برنامه ریزی بدنیا آمدن آنها از طرف وزارت اطلاعات بوده است!

در برابر این همه به مجاهدین و آنها که سنگ حمایت از آنها را به سینه می زنند و به قلم زنانی که برخی هرگز در عمرشان یک خط ننوشته ولی امروز از خیر سر منتقدین نویسنده!! و به مکتب نرفته مسئله آموز صد مدرس شده اند!!، از قول خیام نیشابوری میگویم :

شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی

هر لحظه به دام دگری پا بستی.

گفت شیخا هر آنچه گویی هستم

اما تو چنان که می نمایی هستی !؟

عاطفه اقبال – ۲۱ اوت ۲۰۱۳

لینک نوشته راضیه متینی

http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-54530.html

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وقتی روسیاهی به زغال می ماند- نگاهی به سطح بینش و دانش سیاسی وفا یغمایی در سال ۲۰۰۶

لینک به منبع

سعید سلطانپور، کانون بیان

23.08.2013

چند ی است که گروه رجوی و اسماعیل وفا یغمایی علیه همدیگر نامه پراکنی می کنند. گروه رجوی و رهبران ان سالهاست که حرف خودشان را می زنند و هر کس را که با انها مخالف باشد وابسته می خوانند . ولی بد نیست که وفایغمایی که خود را عقل کل می دانست و از موضع خودش بر عیله دیگران با قاطعبت می نوشت ،

بداند که از هر دستی که بدهی از همان دست می گیری .

بعد از اینکه در دسامبر ۲۰۰۵ سوال کردم مسعود رجوی کجاست ، ماشین تبلیغ و تهدید گروه رجوی منجمله وفایغمایی که در ان دوران مداح مسعود بود ، شروع شد ولی ما هم در مکتب شریعتی و حنیف بزرگ شده بودیم . بادی نبودیم که به این بیدها بلرزیم .

در سیاست یاد گرفته ام که سعی نکنم کسی را قانع کنم وصبر کنم ، زمان بسیاری از ابهامات و سوالات را جواب خواهد داد. از ان نامه یغمایی در ۱۴ ژانویه ۲۰۰۶ – هفت سال و نیم می گذرد . رو سیاهی به زغال ماند.

نامه ای کوتاه به علی ناظر [و پاسخ کوتاه علی ناظر]

اسماعیل وفا یغمایی

على عزیز

سلام و آرزوهاى خوب

امشب بالاخره شاهد کار دوباره دیدگاه شدم و خوشحال . حیف بود این دیدگاه بسته شود ولى همزمان شاهد دو مقاله از سعید سلطانپور در سایت ایران اینترلینگ که به نقل از گویا آمده شدم. وضع ایران اینترلینگ را مى دانى ووضع گویا را هم احتمالا بهتر از من. مى دانى که من علاقه اى نداشتم به سعید سلطانپور جواب بدهم حتى یکبار هم که تصمیم گرفتم، متوقف شدم چون معتقد بودم بگذار انتقادش را بکند، مگر انتقاد کردن کفر است و مجاهدین هم به دلیل سلامتشان و وسط میدان بودنشان و ادعاهائى که دارند مى توانند و باید جواب نقدها را بدهند ولى الان دیگر چندان شکى برایم نمانده که این بزرگوار علیرغم عظمتهائى که نثار خویشتن خویش نموده و مقادیر زیادى که از محاسن خود صحبت کرده بد جورى بوى آخوندها را مى دهد و این انتقادات را قبل از او گله اى از کله گنده هاى وزارت شکنجه و سرکوب نثار مجاهدین و امثال مجاهدین کرده اند و مى کنند، تقریبا در دو ماه گذشته بیّ از ششصد مقاله ریز و درشت در سایتهاى مختلف حکومتى از جمله ایران اىنترلینگ و ایران دیدبان نوشته اند که از خویشاوندان نسبى و سببى مقاله سعید سلطانپورند و بنابراین لزومى ندارد با عطریات ساخت لندن و پاریس و کانادا و سایر ممالک کسى بخواهد بوى ملا را از خود زایل کند. بهتر است راست و حسینى برود و در همان ایران دیدبان و ایران اینترلینگ قلمش را بزند.مى دانى که معتقدم انتقاد را باید تیز و تند کرد وبحث بر سراصل و پایه انتقاد نیست ولى وقتى طرف آنطرف خط است دیگر حکایت حکایت انتقاد نیست اگر چه طرف خبرنگار باشد و با رهبر فلان حزب که سهل است با خود پروردگار هم در باره دموکراسى!! مصاحبه کرده باشد و چیزى پنهان نخواهد ماند. در هرحال همکارى این مدت من با دیدگاه و رفاقت شخصى من با خودت خیلى روشن مى گوید که من مثلا از زاویه مجاهدین قضیه را نمى بینم از موضع یک نویسنده ازاد و اینور خط یعنى جائى که ملت) و گروههائى که در هر حال اهل بیت مردم هستند و نه حکومت) روبروى ملاها ایستاده دارم مى نویسم . اگر این بابا علیه فدائى ها یا حزب توده یا حزب دموکرات یا حزب کمونیست کارگرى و… در گویا و اینترلینگ مى نوشت من همین موضع را مى گرفتم ومن فکر مى کنم گرفتارى کنونى دیدگاه و فشارى که روى خودت آمدهدر این مقطع ناشى از این است که یک باباى اطلاعاتى با کیف و دوربین خبرنگارى وارد جائى شده که ما داشتیم قلممان را مى زدیم والبته از همه طرف مورد انتقاد بودیم ما حالا دیگرمجبوریم موضع راست و حسینى خودمان را داشته باشیم یعنى تکلیف خودمان را به تبع مسئولیتى که داریم با این جناب روشن کنیم ، آخر نمى شود که در ایران اینترلینگ نشست و مقاله نوشت و از نویسندگان دیدگاه هم بو د و یا نویسنده دیدگاه بود و در مقابل این قضیه آرامش داشت. در هر حال من دیگر دستم به قلم نمى رود وبدون انکه بخواهم به قول معروف فشارى وارد بکنم که خودت مى دانى اهلش نیستم در صورت موضع نگرفتن دیدگاه در مقابل این جناب به همکارى خودم به عنوان مسئول بخش تاریخ و ادبیات پایان مى دهم و همین جا عذر کم کارى هاى این چند ماهه اخیر را( به دلیل گرفتارى هاى مختلف) از خود تو به عنوان مسئول دیدگاه و خوانندگان دیدگاه مى خواهم و تاکید مى کنم این دوران براى من پر بار و حاوى سودمندى ها و تجربه هاى مثبت قابل توجهى بود . رفاقت شخصى من و تو فارغ از این بحث ها قرص و محکم سر جاى خودش خواهد بود و مشکلى در میان نیست . در ضمن بگویم بدون خودت دیدگاه دوام نخواهد آورد اگر مى خواهى خودت را کنار بکشى بهتر است خداحافظى دیدگاه را اعلام کنى . در هر حال اگر با نظر من ( در باره سعید سلطانپور) موافق نیستى( که حق دموکراتیک توست) مى توانى همین نوشته را به عنوان پایان کار من به عنوان یکى از مسئولین دیدگاه در دیدگاه درج کنى. موفقیت تو و سایر رفقا را در پیشبرد اهداف مردمى و دموکراتیک تان آرزو مى کنم و مى دانم در این مسیر رنج فراوان مى کشید.سر بلند و پایدار باشید.

سیزده ژانویه ۲۰۰۶

اسماعیل وفا یغمائى

——-

رفیق عزیزم اسماعیل، سلام

من تا زمانی که مسوول دیدگاه بودم موضع خودم را در قبال اتهامات به مجاهدین از هر کس و هر سوی و از هر ابرقدرتی گرفتم، که آخرین آن نوشتار من (دو دو تا چهارتا) شاهد این امر است، و از آنجا که مسلمان نیستم، هر روز چند بار اشهد ان لا اله الله نمی خوانم تا خدایگان باورم کنند، و مرا عاقبت به خیر کنند. رابطه فیزیکی و معنوی و سیاسی من با مجاهدین و عنصر مجاهد خلق همیشه روشن و مشخص بوده، و برای من خواهد ماند.

در مورد دیدگاه هم، بی رودربایستی بگویم که دیگر هیچکاره ام که بخواهی (و بخواهید) من رفع رجوع کرده و موضع مشخص آن را تعیین کنم. و در نتیجه خیر و شر آن به من بر نمی گردد. اگر این دوستانی که تصمیم به دوباره راه اندازی آن گرفته اند، بتوانند سایتی دموکرات، ضد رژیم و فراسازمان ارائه دهند خوشا بحالشان، و اگر هم به چپ و راست زدند و کم کاری کردند و به ورطه ئی افتادند که دیدگاه و من کابوس ارزیابی اش می کرده و می کنم، که وای به حال آنها. هر کدام که بشود، این کاربران هستند که تصمیم می گیرند به این سایت سر بزنند یا نه، که این دیدگاه ضدیت سازش ناپذیری اش با رژیم اسلامی را نگاه داشته یا نه، که این سایت به سوی نهاد و اندیشهء مشخص و بخصوصی هُل داده می شود یا نه. کاربران با قلم و قدمشان به مسوولین جدید نشان خواهند داد که آیا مسوولین چدید خطاکارند یا نه. ستون کاربران به همین منظور طراحی شده است. شما هم به عنوان یکی از مسوولین دیدگاه و یک کاربر مختار و مجازید که دیدگاه را آنطور که لازم است سر پا نگاه دارید یا نه، قضاوت پیش از عمل بکنید یا نه، مسوول آن باشید یا نه.

خود این مسوولین می توانند به این تصمیم برسند که می خواهند به این کار ادامه بدهند یا نه.

رفیق مبارز و دردمندم

مهم این است که شما همیشه همان باشید که به آن باور دارید. بقیه همه منشعب از همین است. در این میان من هیچ کاره ام و هیچ کاره باقی می مانم.

با اجازه از همین موقعیت استفاده کرده و موضع مسوول تکنیکی و طراح دیدگاه که تلفنی به من ابلاغ کرده است را هم بیان کنم. ایشان (که همیشه در پشت صحنه بیشتر از همهء ما زحمت کشید و خستگی پذیرفت) گفته اند که تا یکماه دیگر اگر علی ناظر به دیدگاه باز نگردد، از همکاری خودداری خواهد کرد. این را گفتم که اگر یک ماه دیگر او نبود کسی ایراد را از مسوولین کنونی نبیند.

با مهر و احترام بخاطر آنچه که بودی و آنچه که هستی

علی ناظر – ۱۴ ژانویه ۲۰۰۶ – مسوول پیشین دیدگاه

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گفت و گوی ویدئویی سعید سلطانپور با سیامک – کادر نظامی سابق مجاهدین خلق- فروغ جاودان-

06.08.2013

سعید سلطانپور، کانون بیان

لینک به منبع

مجاهدین خلق ایران بخشی از تاریخ معاصر ایران هستند بدون دانستن روایت های شفاهی  ، نمی توان  تاریخ ایران و شرایط سیاسی ایران را بدرستی تجزیه و تحلیل کرد. این مصاحبه بخشی از روایت شفاهی تاریخ معاصر و سازمان مجاهدین هست

عملیات فروغ جاودان در سال ۶۷ بعداز اعلام پذیرش قطعنامه ۵۶۸ جنگ بین ایران وعراق ، توسط ارتش ازادی بخش ایران ( مجاهدین خلق ) از عراق به ایران انجامید که در ان تعداد زیادی از مجاهدین و نیروهای دولتی ایران کشته شدند ، مجاهدین در گردنه چهارزیر در نزدیکی کرمانشاه زمین گیر شدند. ایت الله خمینی  در تلافی عملیات دستور قتل عام تمامی زندانیان سیاسی سرموضع را در زندان ها صادر کرد . در نتیجه ان  حکم هزاران مجاهد زندانی و بعد صدها کمونیست زندانی دادگاه رفته ، مظلومانه به دار اویخته شدند . جوانانی که من در نسل امروز ایرانی کمتر همطراز صداقت انان دیده ام . روایت سیامک یکی از عناصر نظامی مجاهدین از چریک شهری سال ۶۰ تا جنگ در کردستان و جنگ جبهه ای در عراق ( افتاب –مروارید و فروغ جاویدان) ، بعداز ۲۳ سال جدایی از مجاهدین  بدون تعصب و برای نسل های جوان ما مفید است . روایتی از درون روابط و مناسبات مجاهدین در ان دوران .

سعید سلطانپور – برنامه راه حل –

http://youtu.be/Rc7tjR5rxKA

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سکوت معنادار آقای هزارخانی

                                                             

06.08.2013

محمد ب، وبلاگ باند رجوی

لینک به منبع

پس از استعفای کریم قصیم و محمدرضا روحانی از شورای ملی مقاومت، واکنشهای هیستریک و دیوانه واری از طرف سازمان مجاهدین چه بصورت رسمی و چه بصورت اسامی مستعار و ناشناخته، اما با یک مضمون علیه آنان صورت گرفت. پیش از آن نامه روشنگر و پرمحتوایی از طرف آقای ایرج مصداقی به مسعود رجوی نوشته شد که بازهم فحاشی دیوانه واری به سمت او سرازیرگردید. همچنین طی ماههای اخیر، سئوال مشخص آقای یغمایی در مورد وضعیت همسر سابقش نیز به سوژه ای تبدیل شد تا مجاهدین درون مایه خود را بیرون بریزند. همه این موارد قبل از هرچیز بیانگر عدم تحمل مجاهدین و شخص آقای رجوی در پذیرش انتقاد و عدم تحمل هرگونه صدای مخالفت میباشد.

در میان شورای ملی مقاومت که رجوی در سال ۱۳۶۰ به همراه آقای بنی صدر تشکیل دادند، تقریبا عناصر مستقل از مجاهدین دیگروجود ندارد. اولین کسی از این شورا خارج شد و در واقع اعتبار آن از بین رفت، شخص آقای بنی صدر بود. پس از آن حزب دمکرات کردستان و شخصیتهای مستقل دیگر یکی پس از دیگری این شورا را ترک کردند. تنها نفرات باقیمانده، آقایان هزارخانی، کریم قصیم، روحانی و مهدی سامع بودند. وقتی که کریم قصیم و محمدرضا روحانی از این شورا جدا شدند، دیگر تنها عناصر باقیمانده مستقل، مهدی سامع و هزارخانی هستند.

حساب مهدی سامع را بایستی جدا کرد. چون کسی است که اعتبار و موجودیت خود را مدیون مجاهدین می باشد. در شرایطی که اختلافات میان بقایای فدائیان در کردستان عراق بالا گرفته بود و در نشستهای آنها هفت تیر کشیده میشد و تعداد زیادی هم کشته شدند، مجاهدین سعی کردن از این نمد برای خود کلاهی بدوزند. لذا رجوی همین مهدی سامع به همراه همسرش زینت میرهاشمی را از کردستان عراق با هزینه خودش به فرانسه آورد. و مخارخ زندگی آنها را تماما تا همین امروز تقبل کرده است. وظیفه آقای سامع در مقابل این بوده و هست که نقش یک «فدائی» را باز کند و همچنین مجیز رجوی رابگوید. درنتیجه آقای سامع هویت و موقعیت مالی و زندگی سیاسی و شخصی خودش را مدیون مجاهدین است و هر طور که دبیرخانه شورا خط داد، رفتار کند و علیه هرکس که خواست موضعگیری کند و خلاصه هرطور که بر مذاق مجاهدین خوش آید، رفتار کند.

اما در این میان تنها عنصر مستقل و در واقع شخصیت ادبی و سیاسی که در شورای مجاهدین باقیمانده است، آقای منوچهر هزارخانی است. آقای هزارخانی بسیار معتبرتر و سنگین تر از آن است که وارد دعواهای این چنینی شود. سکوت آقای هزارخانی در این مورد بسیار معنادار و قابل تأمل است. بنابر اخباری که ازدرون سیستم تشیکلاتی مجاهدین در فرانسه بدست آمده، فشار زیادی روی آقای هزارخانی بوده است که در این مورد، بخصوص در مورد قصیم و روحانی موضعگیری کند. ابوالقاسم رضایی چندین بار حضورا و تلفنی با او صحبت کرده و از او خواسته است چیزی در این مورد بنویسد تا رژیم نتواند از آن استفاده کند. همینطور مهناز سلیمیان دبیرارشد شورا نیز چندین بار سعی کرده که آقای هزارخانی را مجبور به موضعگیری کند. خود مریم رجوی نیز در جلساتی که آقای هزارخانی حضور داشته چندین بار به زبان غیر صریح، از اعضای شورا خواسته که به گفته او «در مقابل تهاجم رژیم موضعگیری کنند»

آقای هزارخانی تاکنون مغلوب این فشارها نشده، سکوت او بسیار معنادار است. در جلسات درونی سعی میکند چیزی بگوید، اما برای مجاهدین و البته مخاطبان خارج از تشیکلات، موضع بیرونی او مهم است که آقای هزارخانی تاکنون زیر بار نرفته است. چرا؟

چنانچه همه سابقه آقای هزارخانی را می دانیم، فردی است شناخته شده در زمینه فرهنگ و ادب ایران. او بخوبی معنای کلمات و عبارات را می فهمد. زندگی مبارزاتی او علیه رژیم شاه و پس از آن علیه جمهوری اسلامی، صرفا بخاطر همین بوده است که آزادی عمل و رفتار و بیان برای افراد جامعه شناخته شده نبوده است. بخاطر استبداد و عدم تحمل مخالفان و منتقدان بوده است. آیا کسی که بیش از شصت سال از عمر خود را علیه اینگونه دیکتاتوریها سپری کرده است، سزاوار است که اعمال مستبدانه و غیر عقلانی رجوی که اکنون در همه جا عالمگیر شده است را تأیید کرده و موضع رسمی بگیرد؟

قطعا چنین اعمالی سزاوار فردی که در تاریخ ادبیان ایران همسنگ دولت آبادی و جلال آل احمد قرار دارد بعید است. همین سکوت او خود یک دینا حرف در آن نهفته است. و تمامی کسانی که باید بفهمند، می فهمند و آنرا درک می کنند.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(شیادی جدید رجوی، آزادی و انتقال قطره ای گروگانها) انتقال هفت نفر از لیبرتی به آلمان

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، یازدهم ژوئیه ۲۰۱۳

روز گذشته سایت اطلاع رسانی سازمان ملل، خبری را منتشر کرد که حاکی از انتقال هفت نفر از کمپ لیبرتی به آلمان بود. دولت آلمان پیش از این اعلام کرده بود که حاضر است صد نفر از مجاهدین خلق را بپذیرد. انتقال قطره ای اعضای تشکیلات به خارج از کشور، در صورتی که تمامی مسائل آن حل شده است، نوعی بازی دیگر رجوی است که در تلاش است انتقال به کندی و حتی غیر ممکن شود. دولت آلبانی سال گذشته اعلام آمادگی کرد که ۲۱۰ نفر را بپذیرد اما پس از گذشت یک سال مجاهدین تنها هفتاد و یک نفر را فرستاده اند.

بنابر اخباری که از درون تشکیلات به این جانب رسیده، تمامی کسانی که به آلبانی و آلمان منتقل شده اند، کسانی هستند که در تشکیلات خواهان جدایی بودند، و سازمان از آنها خواسته بود که فعلا بعنوان مهمان در کنار آنها باشند تا فرصت خارج کردن آنها پیش بیاید. البته سازمان در کنار آنها مسئولانی چون جواد خراسان و فرزانه میدانشاهی را نیز فرستاده تا آنها تحت کنترل داشته و بتوانند با تطمیع، آنها را همچنان در حاشیه خود نگهدارند. بنابر همین اخبار رسیده، سازمان بشدت در تشکیلات سعی دارد که رفتن به خارج را مذموم و زشت جلوه دهند و در نشستهای درون تشکیلاتی سعی می کنند اینطوربه اعضا تلقین کنند که همه از رفتن اعلام بیزاری کنند تا کسی جرأت نکند درخواست برای رفتن بدهد.

تشکیلات مجاهدین از آنجایی که ساختار فرقه ای دارد و با قطع کامل ارتباط افراد با دنیای بیرون و کنترل شدید تشکیلاتی، به حیات خود ادامه میدهد، با چنین تلاطماتی کم کم دچار فروپاشی شده و هیچگونه اثری از آن باقی نخواهد ماند.

بعنوان کسی که بیست سال در این تشکیلات بصورت شبانه روزی و حرفه ای بوده ام، به سران مجاهدین پیشنهاد میکنم، برای اینکه به جهانیان اثبات کنند که تشکیلات شامل افرادی است که بصورت آزادانه و مختارانه به آن پیوسته و آزادانه و مختارانه در آن هستند، اجازه دهند، فقط و فقط قطره ای آزادی به تشکیلات وارد شود. بطور مثال یکی از این کارها انجام شود:

۱ـ ارتباط تلفنی افراد با خانواده یا بیرون از تشکیلات

۲ـ برقراری اینترنت و ارتباط اینترنتی افراد با دنیای بیرون

۳ـ گذاشتن تلویزیون و رادیو و روزنامه درا ختیار افراد (البته به غیر از تلویزیون و روزنامه مجاهدین)

۴ـ ارتباط مستقیم زنان و مردان بصورت آزادانه با هم

۵ـ برداشتن نشستهای عملیات جاری و غسل هفتگی و لایه ای

۶ـ انتقاد آزادانه و بدون پیگیرد از مسعود رجوی و سیاستهای تشکیلاتی و ایدئولوژیک او

قطعا و بدون ذره ای تردید، هر کدام از این موارد که در تشکیلات مجاهدین جاری شود، نقطه شروع فساد و اضمحلال تشیکلات خواهد بود. طلسمی که رجوی بیش از سی سال است در عراق در تشکیلات حکمفرما کرده، با هر کدام از این سنگها شکسته خواهد شد. با این تفسیر بخوبی می توان دریافت که چرا رجوی با انتقال تشکیلات به خارج از عراق و خارج از کنترل خودش مخالف است.

اگر غیر از این است، مجاهدین نبایستی ترسی داشته باشند که تشکیلات ولو به صورت تک به تک به خارج از عراق یا اروپا منتقل شود. اگر فرض بگیریم که همه اعضای تشکیلات افرادی طراز مکتب هستند و آنطور که رهبری سازمان ادعا می کند یکپارچه هستند، می توان آنها را به اروپا منتقل کرد و در کشورهای مختلف سازماندهی کرد و بالای سر هر کشور هم یک فرماندهی مستقر کرد. در صورتی که سلاح و امکانات یک ارتش در عراق ندارید چه فرقی می کند که مثلا در آلبانی باشید یا در عراق؟

اگر تشکیلات قادر به چنین کاری نیست، بایستی به صحت و سقم ادعاهای رهبری سازمان شک کرد. یعنی این تشکیلات این توانایی و قدرت در آن وجود ندارد که از حالت فرقه ای در آمده و به دنیای بیرون راه پیدا کند. دنیای بیرون به مثابه سم هلاک کننده برای تشکیلات است.

در حالیکه الان اعضای تشکیلات بایستی تمامی افکار جنسی و رؤیاهای خود را در نشست غسل هفتگی بیان کنند وای به روزی که در دنیای واقعی و بدون رؤیا با زنانی که حجاب ندارند و پوشش درست و حسابی هم ندارند مواجه شوند. در آن صورت نه نشست غسل هفتگی و نه هیچ نشست دیگری این مردان و زنانی که بیش از سی سال از رابطه جنسی و عاطفی با جنس مخالف بی نصیب بوده اند، را نمی تواند کنترل کند.

رجوی دروغ و تهمت و افترا را در دستگاه تشکیلاتی خود به صراحت توجیه می کند. رجوی معتقد است که هدف که همان مبارزه با رژیم است، هر وسیله ای از جمله دروغ و لاپوشانی و افترا و تهمت را توجیه می کند. پس تکلیف اصول و ایدئولوژی اسلام انقلابی چه میشود؟

چرا به اعضای تشکیلات خود و به مخاطبان خارجی و داخلی خود دروغ می گویید و چنین وانمود می کنید که تشکیلات با قدرت خود پابرجاست؟ من که سالها درتشکیلات مجاهدین بوده ام بخوبی فهمیدم که پنل بیرونی مجاهدین و آنچه که پشت ویترین سازمان مجاهدین نشان داده میشود با محتوای آن و آنچه که در درون این تشکیلات وجود دارد بسیار متفاوت است و در برخی اوقات ۱۸۰ درجه فرق می کند. این دروغ و ریا برای جریانی که خود را اپوزیسیون انقلابی قلمداد میکند آیا رواست؟

صرف مخالفت با دولت ایران آیا همکاری و حمایت از جنایتکارانی که بعنوان «ارتش آزاد» در سوریه می جنگند را توجیه میکند؟ کسانی که در روز روشن و جلوی دوربین جسد سرباز سوری را دریده و احشام او را به نیش می کشند؟ این سئوال و هزاران سئوال دیگر چیزی است که رجوی بایستی پاسخ دهد. و اگر پاسخ نگوید، قطعا در اذهان همه مخاطبان خواهد ماند و روزی گلوی او را خواهد گرفت چنانچه همکاری او با صدام در جریان جنگ همچنان در افکارعمومی ایران و جهان همچون غده ای سرطانی وجود دارد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کینه مجاهدین خلق نسبت به نلسون ماندلا

 

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، بیست و نهم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

بی شک نلسون ماندلا ماندگار ترین چهره ملی و مردمی تاریخ معاصر جهان است. مبارزات طولانی و بی وقفه او علیه آپارتاید جنسی در آفریقای جنوبی که نهایتا به سرنگونی آن رژیم منجر شد، همچنین خواسته های برحق و مردمی و مسالمت آمیز او که تمامی مردم و دولتهای جهان با آن موافق بودند، او را به یک چهره محبوب در میان تمامی ملل جهان بدل کرده است. این جمله معروف ماندلا را همگی به یاد دارند که وقتی پس از بیست هفت سال از زندان رژیم آپارتاید آزاد شد، گفت «می بخشیم ولی فراموش نمی کنیم.» چقدر انسانیت و بزرگ منشی در همین یک جمله نهفته است. هیچ بویی از خشونت و مرگ نمی دهد برعکس آنچه که می توان از آن برداشت کرد انسانیت، بخشش، میهن دوستی و تمامی صفات یک انسان خوب است.

این روزها که زندگی این ابرمرد رو به افول است، تمامی مردم جهان به نیکی از او یاد می کنند و قطعا برای بهبودی او دعا می کنند. شاید هیچ رسانه خبری نباشد که اخبار مربوط به او را منعکس نکنند و او را مورد ستایش قرار ندهند.

امروز با کمال تعجب مطلبی را در یکی از رسانه های مجاهدین تحت عنوان «من نه برای زنده ماندنت دعا می کنم و نه برای مرگت دعا می کنم» دیدم که سخیفانه و بسیار سنگ دلانه از ماندلا یاد کرده است. تنها گناه او این است که سالها پیش به ایران سفر کرده بود و با مقامات ایرانی از جمله آقای خاتمی بعنوان رئیس جمهور وقت ملاقات کرده و برای او آرزوی پیروزی کرده بود.

این کینه و عداوت و دشمنی برای چیست؟ برای من که سالیان سال در این فرقه زندگی کرده ام بخوبی روشن و مبرهن است که طرز فکر و دیدگاه رهبری فرقه که بطور سیستماتیک به اعضا منتقل می شود و حرفهای رهبری فرقه همچون جملات مقدس برای نفرات فرقه نازل می شود، حاوی کینه و دشمنی و آشتی ناپذیری است. نمونه بارز برخورد آنها نسبت به وضعیت آقای ماندلا است. نمونه دیگر آشتی ناپذیری او نسبت به تمامی گروههای اپوزیسیون است. هرگز و هیچگاه نتوانسته است حرف حتی یک گروه دیگر را تحمل کند. تمامی کسانی که در ائتلاف با رجوی بودند، یکی پس از دیگری از سالیان سال پیش تا کنون از او جدا شدند. از آقای بنی صدر گرفته تا قاسملو، پاکدامن، متین دفتری، د. ناطقی، اسماعیل یغمایی، ایرج مصداقی، فریبا هشترودی و این اواخر هم آقایان قصیم و روحانی. هیچ انسان مستقل و صاحب منطقی، نمی تواند افکار دیکتاتور مآبانه رجوی را تحمل کند. چنانچه در نامه اخیر آقایان قصیم و روحانی نیز این را به خوبی می بینیم.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آبرو ریزی سیاسی مجاهدین خلق (رجوی:این دختر قرقیز هم مامور وزارت اطلاعات است)

 

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، بیست و هشتم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

رادیو فردا مقاله ای منتشر کرده است با نام «سفر به پاریس با خرج مجاهدین» به قلم آلینا آلیمکووا، دختر دانشجوی قرقیز. (لینک مطلب رادیو فردا در زیر آمده است). ماجرا این است که:

لینک به مطلب رادیو فردا

 

آلینا می‌گوید که روزی اتفاقی با یک آگهی رو به رو شده برای سفر به پاریس. آن هم با قیمتی باورنکردنی برای یک دختر دانشجو. بلیت رفت و برگشت، یک هفته اقامت در هتل چهار ستاره همراه با صبحانه. اساسا آنهایی که به این سفر آمده بودند بیشتر دانشجو بودند و همه شیفته قیمت پایین این سفر شده بودند. آلینا مانند بسیاری از دانشجویان و جوانان دیگر ای‌میلی برای برگزارکننده تور فرستاد، اما خودش می‌گوید همان جا پی برده است که باید کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه باشد. اما ترسی به دل راه نداد

 

 

آلینا سپس ادامه می‌دهد که برگزارکننده تور برایش توضیح داده است که او باید در یک تظاهرات سیاسی در پاریس هم شرکت کند. پرچم در دست بگیرد و شعارهایی به زبان فارسی بدهد. برگزارکننده تور به این دختر دانشجو اطمینان می‌دهد که این حرکت یک حرکت اعتراضی مسالمت‌آمیز و خالی از خشونت است و او پس از آن صحیح و سالم به خانه‌اش خواهد رسید.

آلینا آلیمکووا با این که خودش اذعان می‌کند که حتی یک کلمه فارسی هم نمی‌داند و چیز زیادی هم درباره مسائل مربوط به ایران نمی‌داند، اما تصمیم می‌گیرد با این پیشنهاد (به عقیده او) «خوب» به پاریس سفر کند.

۳۱ خردادماه ۱۳۹۲ ساعت ۹ شب در یک هوای سرد و بارانی آلینا همراه با یکی از هم‌دانشگاهیان قرقیزش قدم به ترمینال اتوبوس پراگ می‌گذارد. همه مسافرانی که قرار است سوار هشت دستگاه اتوبوسی شوند که از پراگ به پاریس می‌روند جوان‌اند و اغلب دانشجو و همه از طریق اینترنت به گفته او به نوعی استخدام شده‌اند. چنان که این دختر دانشجوی اهل قرقیزستان می‌گوید هیچ کس به درستی از هدف این سفر اطلاعی نداشته است.

در بدو ورود به پاریس مسافران متوجه می‌شوند که از هتل چهار ستاره وعده داده شده همراه با صبحانه گرم خبری نیست و این هتل ۶۰ کیلومتر با پاریس فاصله دارد. اول تیرماه مسافران را که به گفته این دختر دانشجو حالا قرار بود نقش معترضان به نظام حاکم در ایران را بازی کنند به جایی در نزدیکی فرودگاه شارل دوگل می‌برند. آنجا را که عده‌ای نگهبان شخصی محافظت می‌کردند با پرچم‌های زرد و بنفشی که به گفته خانم آلیمکووا اسم مریم رجوی بر آنها حک شده بود تزیین کرده بودند.

رادیو فردا در ادامه این گزارش خود سئوال خبرنگار خود از سخنگوی مجاهدین در این زمینه را پخش کرد. سخنگوی (طوطی سخنگو) مطابق همیشه این دختر قرقیز را هم وابسته به وزارت اطلاعات ایران معرفی کرد و گفت: «این موضوع که شما گفتید فوق‌العاده مشکوک است و ربط مستقیم با وزارت اطلاعات ایران دارد. تصریح می‌کنم که اینها سر سوزنی واقعیت ندارد و هدف خاص سیاسی و اغراض مشخص سیاسی بیان می‌شود و هیچ موردی هم سازمان مجاهدین نه چنین کاری کرده و نه چنین نیازی دارد و نه چنین چیزی را پذیرفته.» ما رادیو فردا در پی سخنان شاهین قبادی می گوید: «به‌رغم تکذیب این سازمان، بارها مسئله بسیج افراد خارجی توسط سازمان مجاهدین خلق ایران در دنیای مجازی و شبکه‌های اجتماعی مطرح و بحث‌انگیز شده است.»

اکنون سئوال این است که آیا سازمان مجاهدین این آبروریزی سیاسی را چگونه توجیه می کند چرا هرکس که حرف مخالف آنها بر زبان بیاورد را به وزارت اطلاعات منتسب می کنند؟ رادیو بی بی سی و رادیو فردا و رادیو فرانسه و رادیو آمریکا که همگی شعبه های وزارت اطلاعات هستند. نماینده سازمان ملل در عراق و سفیر آلمان در عراق نیز که همگی اطلاعاتی هستند. تمامی گروههای اپوزیسیون خارجه نشین که اطلاعاتی هستند. منتقدان سازمان از مصداقی و یغمایی گرفته تا د. ناطقی و علی ناظر عفت اقبال هم که اطلاعاتی هستند. کریم قصیم و محمدرضا روحانی از مسئولین کمیسیونهای شورای مجاهدین هم که اطلاعاتی شدند. نزدیکترین مترجم رجوی که سالهای سال برایش ترجمه کرده است هم اطلاعاتی است و الی آخر…

آیا این شیوه فکر برای مجاهدین خجالت آور نیست؟ آیا از فکرهای عقب افتاده و متحجر خود نمی خواهند بیرون بیایند و این موضوع را بفهمند و درک کنند که طرز فکرهای جامعه عوض شده و انسانها می توانند در صفحات مجازی نسبت به همه چیز نظر بدهند و مخالفت یا موافقت کنند؟

واقعیت این است که در دنیای پیشرفته کنونی جایی برای این قبیل تحجرها وجود ندارد. کم کم این قبیل افکار حذف شده و جای خود را به نیروهای مترقی تر و امروزی تر خواهند داد.

 

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گردهمایی مجاهدین خلق (فرقه رجوی) در پاریس ـ در یک شرایط بحرانی

 

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، بیست و چهارم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

روز گذشته مجاهدین خلق مطابق سنت سالیانه شان گردهمایی برگزار کردند که شروع بسیج عمومی آن از سه ماه پیش یعنی از نوروز استارت خورده بود. این مراسم در سالن ویلپنت پاریس برگزار شد در این سه ماه تقریبا تمامی اعضای تشکیلات چه حرفه ای و چه غیر حرفه ای، بدنبال جذب نیرو، حل و فصل مسائل قانونی و اداری آن بودند. سخنران اصلی آن مطابق معمول مریم رجوی بود. مریم رجوی، بنابه اطلاعات موثقی که از درون اورسورواز درز کرده، اواخر سال گذشته یک عمل سنگین در بیمارستانهای پاریس داشته است. علت بیماری مریم رجوی تاکنون حتی در میان نزدیکان و لایه های اولیه تشکیلات هم منتشر نشده است، اما از وضعیت جسمی و روحی مریم رجوی به خوبی می شد تشخیص داد که بیماری کارساز بوده و او را از پای در آورده است. شور و هیجان همیشگی را نداشت، مسئولین مجاهدین که سعی کرده بودند علائم این شکستگی و افسردگی در صورت او را با آرایش غلیظ پنهان کنند، به قطع باید بگویم که موفق نشده بودند.

گردهمایی امسال مجاهدین در شرایطی برگزار شد که ضربات سنگین و مرگباری بر پیکره و بنیان آنها وارد شده است. افشاگریهای پی در پی از اعضای قدیمی و فعال از جمله نامه های افشاگرانه آقای ایرج مصداقی که بیش از ده سال به جرم عضویت در مجاهدین زندان بوده است و همینطور افشاگریهای صریح و بی پرده آقای اسماعیل یغمایی که بیش از چهل سال با این تشکیلات بصورت حرفه ای کار کرده و یکی از پایه های اصلی فرهنگی و هنری تشکیلات بوده است، بعنوان مثال قریب به نود درصد از ترانه ها و سرودهای رسمی مجاهدین را سروده است، ضربه بسیار مهلکی رابه بدنه تشکیلات وارد کرد. سئوالات مشخصی از تشکیلات در این میان شد که سازمان مجاهدین جز فحاشی به نویسنده های سئوالات هرگز به محتوای سخنان آنها پاسخ نداده است.

ضربه دیگر مربوط به استعفای آقایان کریم قصیم و محمدرضا روحانی است. آنها که عضو دو کمیسیون شورای ملی مقاومت بودند، با انتقاد از عملکرد خودسرانه مسعود رجوی و عدم پاسخگویی به انتقادات منتقدین از این شورا فاصله گرفتند، که در این میان مجاهدین هیچگونه پاسخی به حرفهای آنها ندادند و تنها به نحوه استعفایشان ایراد گرفته و آنها را به باد فحش و ناسزا گرفتند.

ضربه دیگر ایجاد کمپین برای انتقال افراد لیبرتی به کشور ثالث است. مجاهدین که سعی می کنند با دوز و کلک افراد را در لیبرتی نگهداری کنند، این کمپین خواستار انتقال افراد برای حفاظت از جانشان به کشور ثالث منتقل شوند. این کمپین با همکاری خواهران اقبال، یکی از خانواده های مشهور، که تقریبا تمامی آنها درگیر مسائل سیاسی بوده تشکیل شده است.

ضربه مهمتر و مهلک تر نتیجه انتخابات ایران است. تشکیلات مجاهدین روی اعتراضات و تظاهرات و کشتار در خیابانهای تهران بشدت سرمایه گذاری کرده بودند. و قبل از شروع انتخابات صحبت از تقلب می کردند. اما با کمال تعجب دیدند که بیش از سی و شش میلیون ایرانی در انتخابات شرکت کردند و روحانی با بیش از پنجاه درصد آراء انتخاب شد. این چیزی است که تمامی رسانه های مستقل بین المللی به آن اذعان کردند. در این میان واکنش تمامی سران کشورهای اروپایی و آمریکایی نیز بسیار حائز توجه است. این ضربه علاوه بر سیاست خارجی مجاهدین، ضربه ای مهلک بر تشکیلات نیز هست. زیرا در درون تشکیلات با بحثهای طولانی و خسته کننده به افراد تشکیلات تلقین کرده بودند که این انتخابات باعث سرنگونی رژیم خواهد شد و این آخر کار است. اما جشن مفصل مردم در خیابانهای تهران و شهرستانها پس از انتخابات، افسانه «مرحله سرنگونی» آنها را باطل کرد.

بنابه گزارشاتی که در لیبرتی منتشر شده است، یک سری نفرات که خواهان جدایی از تشکیلات شده بودند، تشکیلات به آنها قول داده بود که اگر خود را به عراقیها تسلیم نکنند خودش آنها را به خارج منتقل خواهد کرد. همچنین به آنها قول داده بود که تا انتخابات صبر کنند، اگر در جریان انتخابات رژیم سرنگون شد که با هم به ایران می رویم اگر رژیم سرنگون شد شما را به خارج منتقل می کنیم. و اکنون پس از اینکه تحلیل سیاسی مجاهدین با شکست مواجه شد، انتقال به آلبانی سرعت گرفته است. تا حدی رجوی دیگر از ماندن در عراق ناامید شده است و بایستی در روزهای آتی منتظر تحولات بیشتری باشیم.

نتیجه: ضربات پی در پی سیاسی و تشکیلاتی و عدم تطابق تحلیلهای آنها با شرایط روز، مراسم امسال را به مراسمی بی رونق تبدیل کرد. که حتی گرداننده اصلی آن که خود مریم رجوی نیز بود، با بی حوصلگی و بی رمقی در آن شرکت کرد.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سی و دو سال پس از سی خرداد ۶۰

 

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، بیست و یکم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

سی ام خرداد برای مجاهدین روز ویژه ای می باشد. هر ساله آنها این روز را جشن میگیرند. در چنین روزی سی و دو سال پیش یک تظاهرات عمومی از طرف مجاهدین ترتیب داده شد که در خیابانهای انقلاب، فردوسی، حافظ و جمهوری اسلامی، در تهران مجاهدین نیروهایشان رابه تظاهرات کشاندند و سعی می کردند این نیروهای متفرق را در یک خیابان جمهوری به هم برسانند و به سمت مجلس حمله کرده و مانع از تصویب خلع بنی صدر از ریاست جمهوری شوند. این آخرین برگ مجاهدین در «فاز سیاسی» بود. که البته با سرکوب آنها توسط جمهوری اسلامی این حرکت راه به جایی نبرد.

در فردای آن روز جمهوری اسلامی که مجاهدین را بصورت مسلح در مقابل خود میدید، به کشتار آنها دست زد. و فجایعی که پس از آن رخ داد و بمبگذاریها و اعدامها و الی آخر…

اکنون سی و دو سال از آن روزها می گذرد خیلی راحت تر می توان به تحلیل و کنکاش آن روزها پرداخت و عللی که سی خرداد بوقوع پیوست. در روزهای ابتدای انقلاب که هیجانات انقلابی سراسر جامعه را فرا گرفته بود، جامعه می رفت که بسرعت به قطب بندی تبدیل شده و فضای انقلابی پس از وقوع قیام ۲۲ بهمن به سمت خشونت پیش میرفت. قطعا در شرایطی که نیروی عظیم توده ای حاصل از انقلاب آزاد شده است، کنترل آن از طرف هر حزب و گروه و جریان و حتی دولتی سخت است. کما اینکه هنوز دهه شصت برای تمامی مردم ایران بعنوان سال خشونت و ترور شناخته شده و از آن یاد می شود.

حکومتی که به اتفاق آراء بر سر کار آمده بود و تقریبا تمامی نیروهای سیاسی همچنین تمامی نیروهای اجتماعی پشت آن بوده اند، اکنون به یک قدرت بی بدیل در خاورمیانه و تا حدی در جهان تبدیل شده بود. در افتادن با یک چنین حکومتی البته حماقتی محض است. یک نیروی سیاسی که با خط و مشی این رژیم مخالف است البته بایستی ابتدا روی آگاهی توده ای کار کرده و جامعه را به سمت یک انفعال از آن وضعیت انقلابی بکشاند و سپس به سمت خود جذب و از دولت مربوطه جدا کند. اما البته هیجانات ناشی از انقلاب چنان نشئه کننده بود که هم دولت و هم تمامی نیروهای سیاسی را در خود فرو برده بود.

چریکهای فدائی خلق که قبل از انقلاب عمده ترین گروه مسلحانه و چریکی علیه رژیم شاه بودند، در اثر نفوذ حزب توده در میان آنها دچار شقه شده و انشعابهای متعدد در میان آنها دچار اضمحلال شده و استراتژی مشخصی در مقابل جمهوری اسلامی نداشتند. حزب توده هم که سالهای قبل تکلیف آن با مردم روشن بود، و بعنوان یک حزب خائن و وابسته به کا گ ب شناخته می شد. عمده ترین گروهی که در مقابل دولت جمهوری اسلامی قرارداشت مجاهدین خلق بودند.

«فاز سیاسی» که به دوره ابتدای انقلاب تا سی خرداد شصت اطلاق می شود، دوره ای است که مبارزه نیروهای سیاسی، بدون خشونت و استفاده از سلاح ادامه داشت. سئوال این است آیا این دوره را نمی شد طولانی تر کرد؟ این یک سئوال کلیدی است. زیرا تمامی شکستها و ناکامی های پس از آن تا کنون ناشی از همین موضوع مشخص است. درست است که نیروهای وفادار به دولت جمهوری اسلامی که صدها برابر بیشتر از گروههای سیاسی دیگر بودند، سعی می کردند عرصه را بر گروههای دیگر تنگ کنند. اما همه ما که در آن جریانات بوده ایم دیدیم و شنیدیم و خواندیم که مجاهدین قطعا در این خشونت نقش داشتند. آنها با تحریک نیروهای حزب الهی فضا را هرچه بیشتر به سمت یک قطبی شدن پیش می برند.

سه علت عمده وجود داشت که مجاهدین دست به چنین تحریکهایی می زدند. اول اینکه به نیروهایی که حول آنها جمع شده بودند، بعنوان هوادار که در سخنرانی ها و میتینگهایشان بسیار امیدوار بودند. آنها در زمان شاه تعداد آنها کمتر از صد نفر بود و طی یک دو سال اینقدر نیرو در مقابل خود جمع کرده بودند بسیار متوهم شده بودند و فکر می کردند این نیروها آنها را به پیروزی خواهند رساند.

دوم، سلاحهایی که در زمان پیروزی انقلاب از کلانتریها و ژاندارمریها و مراکز دولتی بدست آورده بودند، فکر می کردند با استفاده از آنها براحتی می توانند یک شورش عمومی از نوع مسلحانه ایجاد کنند و کار رژیم نوپا را یک سره کنند.

سوم. نشئه انقلاب ۲۲ بهمن باعث شده بود که این توهم در آنها ایجاد شود که بزودی یک انقلاب تازه در ایران می توانند شکل دهند.

این تحلیل های غلط و بدور از واقعیت و عدم شناخت کافی از جامعه، دولت و خودشان باعث شده بود که خود مجاهدین هم در به سمت خشونت کشاندن جامعه کمک کنند. و البته تمایل آنها به همین سمت بود تا هرچه زودتر رژیم را یکسره کنند. آیا رژیمی که کمتر از دوسال است بر سر کار آمده آنهم با چنین اقبال توده ای را آیا می شود ظرف این مدت کوتاه سرنگون کرد؟

رهبری مجاهدین در واقع در دامی که جمهوری اسلامی برای آنها پهن کرده بود افتادند. جمهوری اسلامی تمایل داشت که آنها هرچه زودتر دست به خشونت بزنند تا بتواند آنها را قلع و قمع کرده و به کناری براند. مجاهدین هم طبق معمول متوهمانه فکر می کردند که سیاستی هوشیارانه در پیش گرفته اند. غافل از اینکه بدون هیچگونه پشتوانه توده ای وارد بازی شده اند که توسط جمهوری اسلامی چیده شده است.

واکنشهای بعدی مجاهدین بخصوص شخص رجوی پس از شروع جنگ مسلحانه بخوبی گواه این حقیقت است. وعده های چند ماهه و شش ماه و یک ساله رجوی برای سرنگونی دولت در ابتدای امر بخوبی نشان می دهد که آنها تحلیل شان از ابتدا این بوده است که با توجه به نیرویی که دارند و شکنندگی رژیم براحتی ظرف چند ماه دولت را سرنگون و خودشان دولت تشکیل خواهند داد.

از نظر من قطعا امکان این وجود داشت که جلوی شروع خشونت را گرفت. اگر طرفداران دولت که حاکم بودند و قدرت بیشتری داشتند، سمت و سوی خشونت داشتند آیا نیروهای ضعیف مثل مجاهدین نمی توانستند با عقب نشینی تاکتیکی و با مدارا کردن خشونت را شروع یا حداقل به تعویق می انداختند؟

اما مجاهدین به این دام افتادند و طی سی پنج سال گذشته کاملا مشخص کرده است که این شیوه تماما اشتباه بوده است زیرا اگر مسیر اشتباه نبود، می بایستی نتیجه ای مطلوب یا حداقل نسبی بجا می گذاشت. درحالی که می بینیم نه تنها برای مجاهدین نتیجه ای نداشته است بلکه سی و پنج سال آنها را از ملاء اجتماعی خود دور کرده و در یک انزوای مطلق بسر می برند.

چه نتایجی در پی داشته است؟

ـ کشتار وحشیانه بوسیله اعدام، بمبگذاری، قتلهای خیابانی در ابتدای دهه شصت که این دهه را به خونین ترین دهه و سیاه ترین سالهای تاریخ ایران تبدیل کرده است.

ـ منزوی شدن مجاهدین و بیرون رانده شدن آنها از کشور و دور بودن آنها از هرگونه آمیزش با اجتماع.

ـ طرد دائمی آنها از جامعه ایران ایجاد فاصله زیاد با مردم. که در هر شرایطی که پیش بیاید و جامعه ایران بسوی اصلاحات هم برود هیچ جایی برای آنها وجود ندارد.

ـ به هدر دادن نیروهای جوان و خلاق جامعه که سرمایه ملی کشور بودند و تبدیل آنها به ماشینهای رباط که هیچ اراده و خواسته ای جز دیدگاه فرقه ای و پرستش رهبری ندارند.

ـ اجبارا رفتن به سمت صدام حسین در شرایطی که صدام حسین در یک جنگ تمام عیار علیه ایران بود و شهرهای ایران را بمباران می کرد. و جنگیدن با صدام حسین علیه نیروهای ایرانی.

همه اینها مجاهدین را به یک نیروی منفور در بین مردم ایران تبدیل کرده است. مجاهدین پس از آن راهی رفته اند که هیچ بازگشتی برای آنها متصور نیست. جامعه ایران هرگز آنها را نخواهد پذیرفت و در هر شرایطی این نفرت نسبت به آنها باقی خواهد ماند.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

واکنش هراس آلود پس از یک شوک بزرگ

 

 

حمد ب، وبلاگ باند رجوی، یازدهم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

بالاخره «شورای ملی مقاومت» در مورد استعفا و جدایی آقایان کریم قصیم و محمدرضا روحانی، واکنش نشان داد. پس از چند روز که سراسر دستگاه تبلیغاتی و سیاسی، مجاهدین در یک شوک عجیب به سر می برد بالاخره امروز اطلاعیه ای صادر کردند و از قول شورای به اصطلاح ملی مقاومت که همه آن را دیگر اعضای مجاهدین تشکیل میدهند و قریب به اتفاق آنها در عراق به سر می برند، با وضعیتی هراس آلود، دو عضو جدا شده را منتسب به رژیم کرده و نوشت: «سناریویی که از نیمة اردیبهشت گذشته با عناصر نادم و تواب مانند مصداقی و یغمایی شروع شد و با استعفای غیرمترقبة این دو تن به مرحلة جدیدی رسید که از چنگ انداختن بیش از پیش دشمن ضدبشری بر شورای ملی مقاومت ایران به عنوان تنها جایگزین دموکراتیک پرده برمی دارد.»

در یک کلام مجاهدین با این اطلاعیه کریم قصیم و محمد رضا روحانی را نیز به رژیم وصل کردند. این البته در مورد مجاهدین که تمامی مخالفان و اعضای جدا شده خود و حتی منتقدان سیاسی در خارج از کشور و همینطور رادیوهای فارسی زبان و نماینده سازمان ملل در عراق و سفیر آلمان در عراق را به وزارت اطلاعات نسبت می دهند، چىز بعیدی نیست.

این حربه رجوی، شاید روزی کارساز بود. اما اکنون دیگر حربه ای پوسیده و از دور خارج محسوب می شود. افتضاح رفتارهای سیاسی و تشکیلاتی رجوی آنقدر بالا گرفته که اعضای قدیمی شورا و کسانی که یکی از ارکان اصلی سیاسی مجاهدین بودند، اکنون اعلام انشعاب می کنند و راه خود را از رجوی جدا می کنند.

نکته مهمی که در اطلاعیه شورا آمده است در مورد اتهامی مبنی بر عدم موضعگیری آقایان قصیم و روحانی نسبت به است. در اطلاعیه آمده است: « این دو تن باید طبق آئیننامة داخلی شورا پاسخگوی سکوت و اقدامات پیشین خود در ارتباط با نامه ایرج مصداقی و اسماعیل یغمایی می بودند….» نتیجه ای که می شود از این پاراگراف گرفت این است که:

اولا: پس پشت پرده از همه خواسته شده است که علیه آقایان یغمایی و مصداقی موضعگیری کنند که قصیم و روحانی این کار را نکرده و مورد غضب قرار گرفته اند.

ثانیا: آنهایی هم که موضعگیری نکرده اند هم پس بایستی نسبت نامه های آقایان یغمایی و مصداقی سمپاتی داشته باشند. از جمله منوچهر هزارخانی، مهدی سامع، پرویز خزائی. به این ترتیب اگر در روزهای آینده موضعگیری صریح و بی پرده ای بیرون نیاید نتیجه ای که می شود گرفت که بحران شقه بسیار بسیار عمیقتر از آن چیزی است که دربیرون نمود دارد. اکنون سه عضو یاد شده تنها کسانی هستند که بطور سمبلیک عضو غیر مجاهد شورا می باشند.

ثالثا: نامه آقای مصدقی تماما به سیاستهای تشکیلاتی و ایدئولوژیک رجوی پرداخته بود، نامه آقای یغمایی هم صرفا به مسائل تشکیلاتی سازمان و در مورد وضعیت سلامتی همسر سابقش اختصاص داشت. سئوال این است مگر قرار است اعضای شورا در مورد مسائل داخلی مجاهدین موضعگیری کنند؟

تمام حرف را اگر بخواهم در یک جمله خلاصه کنم، بایستی بگویم که سازمان مجاهدین از یک بحران بزرگ و لاعلاج رنج می برد و این بحران به رأس آن کشیده شده است. واکنش شورای ملی مقاومت به این موضوع خود گویای این مطلب است. آنچه که در انتظار این تشکیلات پوسیده و مندرس میباشد، فروپاشی محتوم است. این البته نتیجه یک استراتژی و تاکتیک غلط و غیر مسئولانه و عدم پاسخگویی رهبری سازمان نسبت به اشتباهات استراتژیک خود و پای فشردن بر اشتباهات است.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دو عضو بلند پایه مجاهدین خلق (فرقه رجوی) از این سازمان جدا شدند

 

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، هفتم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

صبح امروز در اطلاعیه ای که از طرف آقایان کریم قصیم و محمدرضا روحانی دو عضو بلندپایه مجاهدین خلق منتشر شد، از شورای ملی مقاومت (ارگان سیاسی مجاهدین خلق) جدا شدند. آقای کریم قصیم مسئول کمیسیون محیط زیست و آقای روحانی مسئول کمیسیون قضایی شورای ملی مقاومت بودند. این کمیسیون ها پایه و اساس وزارت خانه هایی بوده است که قرار بود پس از پیروزی مجاهدین پی ریزی شود.

در اطلاعیه منتشر شده که اعلام جدایی و انشعاب از سازمان مجاهدین خلق منظور می شود، به چند نکته مهم اشاره کرده که علل جدایی آنهاست و از طرفی عمق اختلاف در مبانی در سازمان مجاهدین خلق را نشان می دهد. لازم به توضیح است که در ماه گذشته میلادی آقای ایرج مصداقی زندانی سیاسی که بیش از ده سال را در زندانهای رژیم ایران به جرم هواداری از مجاهدین بسر برده است، در نامه ای به مسعود رجوی به برخی از سیاستهای تشکیلاتی و ایدئولوژیک او انتقاد کرد و خواهان روشن شدن این انتقادات شد. اما از طرف رجوی نه تنها پاسخی به آنها داده نشد، بلکه از طرف ایادی و پامنبری های تشکیلات مجاهدین، مورد هجوم و هتاکی قرار گرفت.

همینطور در روزهای اخیر آقای اسماعیل یغمایی، شاعر و نویسنده شناخته شده میهنمان که سالها در تشکیلات مجاهدین بسر برده و تقریبا تمامی سرودهای رسمی مجاهدین را سروده است، در نامه ای از تشکیلات مجاهدین خواست که وضعیت همسر سابقش را که بطور مشکوکی خبر مرگ او منتشر شده است، روشن سازند. اما نه تنها از مجاهدین پاسخی دریافت نکردبلکه سیل فحشها و ناسزاها به سمت او سرازیر شد و کمیسیونهای رسمی شورا او را تهدید به دادگاه، کردند.

در ماههای اخیر همچنین خانم عفت و عاطفه اقبال دو عضو بلندپایه مجاهدین که برخی از اعضای خانواده شان در عراق بسر می برند با توجه به وضعیت عراق از سازمان خواستند که اعضای گرفتار شده در جهنم عراق را به خارج منتقل کند. اما نه تنها مجاهدین پاسخ درستی به این موضوع ندادند بلکه مثل سایر موارد گذشته آنها را به باد فحش و ناسزا گرفتند و القابی که از یک سازمان سیاسی بسیار بسیار بعید است نثار آنها کردند.

اکنون پس از موارد فوق شقه و انشعاب به سایر جاهای دیگر تشکیلات مجاهدین کشیده شده است. بال سیاسی مجاهدین دچار تشتت شده و اعضایی که کمی نظرات مستقل داشته اند از این سازمان فاصله می گیرند.

برخی از نکات مهم اطلاعیه آقایان قصیم و روحانی به شرح زیر است:

ـ ما همیشه , به خصوص طیّ دهه اخیر و بیشتر در چهارسال گذشته , در مورد تنظیم روابط درونی , روشهای برخورد به اشتباهات , فقدان پاسخگویی مناسب , نوع واکنش به انتقاد و منتقدان درون و بیرون شورا, [عدم پاسخگویی رجوی به انتقادات آقای ایرج مصداقی] شیوه تصمیم گیری , همچنین چگونگی طرح و بحث تحلیلهای اساسی و رویکردهای مبرم پیشنهادی و ….. با دشواریهای گوناگون و فزاینده مواجه بوده ایم . طی سالیان دراز به سبب لاینحل ماندن تناقضات و افزایش و تراکم مشکلات جدید صبر و حوصله ما هم تحلیل رفته است

ـ باری , ما در چهارسال گذشته نه تنها در هیچیک از محورهای (اجتماعی، سیاسی، فرهنگی) گشایش و اصلاحی ندیدیم بلکه دردمندانه شاهد انقباض و تکرار اشتباهات نیز بوده ایم…. ادامه مطالبات اصلاحی فوق گاه حتی موجب خشم دوستان مجاهد و طبعاً عذاب ما بوده است. به ویژه که همزمان به پرسشهای مصرّانه افکار عمومی و مسائل مطروحه نیز پاسخ شایسته داده نمی شد.

ـ در ماههای اخیر که انواع معضلات جدید به دشواریهای پیشین افزوده شده است:

- افشای مسائل شخصی و تعرض غیرقابل دفاع و علنی چند ماه پیش به موضوعی که درحوزه حقوق بشر افراد قرار دارد. [اشاره به انتشار نامه ای به نام آقای قربانعلی حسین نژاد که توسط خود رجوی منتشر شد]

- پیامهای (نصیحت و انذار !) آقای رجوی خطاب به سران غالب و مغلوب رژیم ولایت فقیه!

- مداخله دادن مکرر و بی وجه کمیسیونها و دبیرخانه شورای ملی مقاومت در مسائل , و بعضاً مشاجراتی , که آشکارا به ایدئولوژی و تشکیلات و …. سازمان مجاهدین خلق مربوط بوده اند…. [مشخصا پاسخ از جانب شورای ملی مقاومت به آقایان اسماعیل وفا یغمایی و ایرج مصداقی و خانمها عاطفه و عفت اقبال]

ما نمی توانیم با این کارها و رویکردها موافق باشیم. می رویم , چون دیگر نارضایتی و ندای اعتراضِ شأن و وجدانمان بر سکوت و صبرمان چیره شده. نمی توانیم در پیشگاه ملت ایران و افکار عمومی و تاریخ / به عبارت دیگر نزد وجدان خویش پاسخگوی سیاستها , رویکردها , کنش و واکنشهایی باشیم که در بحث , تصمیم و اجرای آنها مشارکتی نداشته ایم.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

موجودی به نام «حمید امامقلی»

 

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، بیست و هفتم می ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

این که عرض می کنم «موجود» چون فی الواقع نمی توان اسم انسان یا آدم روی او گذاشت. نام اصلی اش «حمید امامقلی» است ولی برای آنکه اسمش را شاعرانه کند و از آنجایی که فکر می کند «قلی» برای شخصیتش کثر شأن است خودش را «حمید نصیری» معرفی می کند. گاهی اوقات جفنگیاتی به اسم «شعر» در سایتهای مجاهدین منتشر می کند. به همین خاطر اسم خود را «شاعر» (البته با عرض معذرت از شاعران گرامی) گذاشته است. در سایت «آفتابکاران» که بین ایرانیان خارج از کشور به سایت «آفتابه کاران» معروف است، مطلبی از این «موجود» دیدم، هرچند که فرهنگ کثیف و عقب افتاده او نیازی به پاسخگویی ندارد ولی برای تنویر افکار عمومی لازم می بینم چند نکته را بنویسم.

«موجود» مربوطه گوی لمپنی و چاله میدانی را از رهبر عقیدتی و «خواهر نسرین» خود هم ربوده و به فحشهای رکیک به خانم عاطفه اقبال و آقای ایرج مصداقی پرداخته است. برای مثال نگاه کنید:

ـ «افاضات این «زاغ ….دریده»، با پیروی از «رونوشت برابر اصل» رونویسی از آن تیپا خورده شورای ملی مقاومت است، که در واکنش به نامه روشنگرانه مجاهد خلق محمد اقبال، به جنون گاوی دچار شده بود»

ـ «خیابانگرد معلوم الحال و عاشق سینه چاک ماماچه، مازیار»

ـ «این است که صدایت، بوی سم می‌دهد و دهان گشادت گور تهمت. تکیه بر شانه‌های ابلیسی و بر مناره رذالت آخوندی، اذان تکفیر مجاهدین را سر می‌دهی. واژه‌ها را با خودت به ولگردی می‌کشانی و به هرزگی می‌بخشی. همچون هند جگر خواره کلمات را از روح‌شان بیرون می‌کشی و می‌جوی. شوق آرزوهایت داغ ننگ است. پر از هیچی و لبالب از نفرت. خیابانگردی با کوله‌باری از هیچ، حتی در زندگی خصوصی. وامانده عمرت را مدیون فیسبوک و انترنت [بیچاره نمیداند اینترنت چیست] هستی، وگرنه باید در قبرستان دور افتاده‌یی، خاک بی‌جان را هم می‌آلودی»

ـ «۲۷سال است که در فرانسه زمین‌گیر هستی و به خیابان گردی اشتغال داری. از وقتی انترنت و بخصوص فیسبوک به ظهور رسید، مانند شلغم آن‌هم از نوع ترشیده، خود را قاطی میوه‌ها کردی. آخر شلغم ترشیده! تو را چه به میوه و اظهار فضل و کد آوردن از سیمون دوبوآور؟ تو را که میوه‌ها می‌شناسند، بگذار فصل میوه‌ها بگذرد بعد اظهار فضل کن که کسی تو را نشاسد»

شاید برای خوانندگان محترم روشن شده باشد که چرا من نام «موجود» را به او دادم و از استفاده کردن نام انسان و آدمیزاد پرهیز کردم . در فرهنگ چاله میدانی و لمپنیسم رجوی هرچقدر که حرفهایت رکیک تر و بقول خودشان «تیز» تر باشد بیشتر مورد قبول بارگاه ملکوتی رهبر عقیدتی خواهد بود. این موجود مفلوک و بیچاره نیز بخاطر اینکه «مسئول» مربوطه او را تحسین کند، چنین نوشته که خود شمه ای از درون مایه کثیف «امامقلی» و البته رهبری عقیدتی است.

جالب است در ادامه مقاله نوشته است «من از تبار حنیف و رهروان پاکبازش می‌نویسم….» حنیف را که ما ندیده ایم ولی می توانم بگویم که از تبار «رجوی» می نویسی. جملات بالایی که نقل قول کرده ام همه از «تبار رجوی» است. تبار رجوی منظور همان «چاله میدان» است.

جایی دیگر این «موجود» در پاسخ به یکی از کسانی که او را نصیحت کرده بود که «مجاهدین علیه تو هم پرونده قطوری دارند و منتظر هستند که علیه آنها موضعگیری کنی پرونده تو را رو خواهند کرد» نوشته است: «خود می‌بالم که پرونده قطوری در مجاهدین دارم و ای کاش شایسته آن بودم که روزی –وهرچه زودتر- مجاهدین نامه اعمال مرا می‌گشودند و در معرض افکار عمومی قرار می‌دادند. آن روز، روز بالاترین سربلندی و افتخار من است. چون قصور و ناکرده‌هایم در مسئولیتهایی که داشتم، در برابر مردم گشوده می‌شد.»

در اینجا لازم می دانم به این موجود مفلوک یادآوری کنم که آیا مطمئن هستی پرونده ات را اگر سازمان رو کند، افتخار خواهی کرد؟ آیا گزارشهایی که در مورد مسائل جنسی ات نوشته بودی را هم اگر سازمان رو کند افتخار خواهی کرد؟

بایستی به عرض خوانندگان محترم برسانم که زمانی من در تشکیلات مجاهدین در عراق در بخشی کار می کردم که این «موجود» نیز در آن بود. بنا به موقعیت تشکیلاتی که داشتم در نشستهایی که برای بررسی وضعیت تشکیلاتی افراد بخش گذاشته میشد، شرکت می کردم. مسئول بخش که یک زن بود، بارها و بارها می گفت من گزارشهای این فرد را حتی خودم به تنهایی نیز خجالت می کشم که بخوانم. در گزارشهای «بند جیم» که مربوط به امورات جنسی بود و همه افراد می بایستی بنویسند، تماما این فرد در مورد «تمایلات جنسی خود نسبت به مردان» می نوشت. به همین خاطر در تشکیلات همیشه در حالتی از انزوا بود. بخاطر مسائل اخلاقی و حفظ شئون انسانی از جزئیات مطلب در می گذرم.

آیا حمید امامقلی فکر میکند هنوز شایسته آن نیست که گزارشهای جنسی او در انظار عمومی باز شود تا افتخار کند؟!!

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دفاع از رهبری، ناموس هر مجاهد خلق

(رجوی: رژیم مصداقی را از ترس مراسم هفده ژوئن رو کرده است. مقابله کنید)

 

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، یازدهم می ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

بنابر اطلاعات دقیقی که از درون مجاهدین بدست آمده است، پس از نامه آقای مصداقی به رجوی، از بالا به اعضای تشکیلات ابلاغ شده است که «با تمام توان، با چنگ و ناخن و دندان بایستی از رهبری به مثابه ناموس هر مجاهد خلق، دفاع کرد» به مسئولین بخشهای مختلف مجاهدین ابلاغ شده است که به تمامی هواداران و «اشرف نشانان» گفته شود که در صفحات فیس بوک و وبلاگها و تویتر را پر کنند از فحش و فضیحت به ایرج مصداقی و دفاع از رهبری.

همچنین گفته شده است، «رژیم با رو کردن برگ مصداقی، می خواهد به ما ضربه بزند و قطار مراسم هفده ژوئن را کُند کند. ما بایستی به هر شکل ممکن قبل از مراسم، این تاکتیک رژیم را روی سر خودش خراب کنیم»

همچنین یکی از مسئولین بالای اور گفته است «خواهر مریم گفته، بایستی هرطور شده ایرج مصداقی را بسوزانیم، آنقدر مطلب علیه او بنویسید تا فضای مجازی اشباح شود.»

لازم به ذکر است که در نشستهای مسئولین بخشهای مختلف، ابتدا شدیدا به اعضای نشست تاخته می شود و به باد ناسزا گرفته می شوند که «این کار نکرده ما است که کسی مثل ایرج مصداقی جرأت میکند اینطور به رهبری ما هتک حرمت کند» برخی از مسئولین حتی در نشست گریه کرده اند و گفته اند «کاش می مردیم و این صحنه ها را در رابطه با برادر نمی دیدیم»

لازم به ذکر است که طی روز گذشته و امروز سایتهای مجاهدین از جمله «آفتابکاران» و «پاسارگاد سیتی» پر شده است از مقالات رنگارنگ علیه آقای مصداقی در برخی موارد از قول لمپنی به نام «حمید نصیری» که نام اصلی او حمیدرضا امامقلی می باشد، فحش نامه ای خطاب به ایرج مصداقی به شکل شعر نوشته شده است.

خطاب به کسانی که هنوز کور سوی امیدی برای تغییر در رفتار دیکتاتور مآبانه رجوی می دیدند بایستی گفت که سالهاست که امید و به تغییر در او مرده است و دیگر هرگونه کوتاه آمدن و انتقاد از خود به مثابه شکستن طلسم رهبریت اوست و شکستن طلسم هم به معنای فروپاشی تشکیلات و بر باد رفتن همه چیز است. لذا رجوی هرگز حاضر نیست کوچکترین انتقادی به خود بکند و البته نمی تواند چنین کند.

همچنین:

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مریم رجوی نویسنده می شود

 

 

محمد ب، سی ام آوریل ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

مریم رجوی که همه مدارج نظامی مثل «جانشین فرمانده کل ارتش آزادیبخش» و «مسئول اول مجاهدین» را پشت سر گذاشته و همینطور رده «رئیس جمهور» را نیز طی کرده است، و دیگر این مدارج و مقامها برای او کهنه شده، اکنون هوس کرده است که کتابی به نام او منتشر شود. به همین خاطر کتابی در باره آزادی زنان و حقوق برابر آنها با مردان توسط دبیرخانه مجاهدین و به نام مریم رجوی منتشر شد. تا آنجا که ما مریم رجوی را سالیان سال دیدیم وشناختیم چیزی غیر از «بند جیم» و «بند ف» و چگونگی پرستیدن مسعود و اعمالی مثل زن عقدی برای مسعود پیدا کردن و برنامه زفاف زنان را برنامه ریزی کردن چیز دیگری بلد نبوده، حالا چه شده که یک شبه او را وارد خم رنگرزی کرده و نویسنده در آورده اند، خدا میداند!

لابد اکنون جلال آل احمد و سیمین دانشور و بزرگ علوی و محمود دولت آبادی به تسبیح و ستایش مریم رجوی بپردازند. خوب به یاد دارم وقتی خانم شیرین عبادی برنده جایزه نوبل شد، مجاهدین حسابی گزیده شدند. در بحثهای درونی که داشتند می گفتند «جایزه نوبل حق خواهر مریم بوده است» و اینکه «این از کم کاری ماست که کس دیگری جایزه خواهر مریم را می گیرد» آن موقع ما می خندیدیم و در محفلهای کوچک خودمان او را مسخره می کردیم و می گفتیم. لابد خواهر مریم خوب از بند جیم عبور نکرده که مؤسسه نوبل او را انتخاب نکرده است.

در این دنیای دو رنگی و نامردمی که هرکس می تواند ادعا کند و خود را مدافع حقوق کارگران و زنان و غیره بداند، چه انتظاری هست. در دنیایی که رئیس جمهور آمریکا که هنوز سربازانش در کشورهای عراق و افغانستان و پاناما و پاکستان و غیره دارند خون میریزند، برنده جایزه صلح نوبل می شود، در دنیایی که با بمب افکن دمکراسی را ترویج می کنند، آیا مریم رجوی نیز که سمبل قصاوت و سنگدلی است نمی تواند مدافع حقوق زنان شود؟

بنابه گفته اعضای شورای رهبری که از سازمان جدا شده اند، مریم رجوی شخصا تمامی زنان عضو شورای رهبری را به عقد و نکاح مسعود در می آورد و برای شب زفاف آنها برنامه ریزی می کرد و شب زفاف قبل از رفتن مسعود به اتاق خواب، زنان را توجیه می کرد و از سلامتی پزشکی آنها مطمئن می شد. آیا به نظر شما این زن (مریم رجوی) نمی تواند مدافع حقوق زنان باشد. لابد نیمی از جمعیت ایران که قریب به سی و پنج میلیون نفر می باشند را نیز بایستی به عقد و نکاح مسعود در بیاورد.

مسعود رجوی یک فرد عقده ای است او سعی می کند با تصاحب کردن تمامی زنان، عقده خود را خالی کند. او به هیچ مرد مجاهدی در تشکیلات حق نزدیکی با زنان را نمی داد در عوض تمام زنان در تملک خود او بودند. مردانی را می شناسم در تشکیلات مجاهدین که بیش از شصت سال سن دارد ولی هنوز با هیچ زنی رابطه نداشته است. ولی رجوی بیش از پانصد زن را در تصاحب داشت و برای همخوابی با آنها بایستی برنامه ریزی دقیق میشد که حق آنها ضایع نشود. این برنامه ریزی دقیق توسط مریم رجوی صورت می گرفت.

به نظر شما آیا چنین زنی حق ندارد که مدافع حقوق زنان باشد؟ آیا نمی تواند کتاب در باره آزادی زنان منتشر کند؟ آیا سزاوار جایزه صلح نوبل نیست؟

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مرگ در عراق، مراسم گل گذاری در پاریس

 

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، بیست و سوم آوریل ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

تقریبا دیگر این رویه کار به یک روال تبدیل شده است. ساکنان لیبرتی و اشرف در عراق بر اثر انواع فشارهای روانی و جسمی و حملات مرگبار عراقیان کشته می شوند و مریم رجوی نیز در حالی که چهره ای ماتم زده به خود گرفته است، بر روی عکسهای آنها گل می گذارد و برخی اوقات نیز سخنانی در وصف آنان میراند.

سئوال مشخص از رهبران مجاهدین این است، این کار تا کی ادامه خواهد یافت؟

هفته گذشته نیز یکی دیگر از ساکنان بر اثر فشار روانی فوق العاده ای که با نشستهای ایدئولوژیک متعدد بر افراد می آورند دچار سکته مغزی شد و جان سپرد. بنابه گفته کسانی که اخیرا از تشکیلات رهای یافته اند، سلسله بحثهای ایدئولوژیک جدیدی در لیبرتی راه انداخته اند تحت عنوان «زالو» از آنجایی که همه ما با شیوه های نشستهای تشکیلاتی و ایدئولوژیک مجاهدین آشنایی داریم، ابتدا مسئول نشست که معمولا یکی از مسئولان سازمان می باشد مطرح میشود و پس از آن افراد بایستی در نشستهای کوچکتر کارکردهای این بحث در درون خود را بصورت مکتوب و یا شفاهی در جمع بیان کنند. معمولا این بحثها با فحش و ناسزا به افراد ادامه پیدا می کند و تمامی افراد بایستی در حضور جمع به فاکتها و نمونه هایی که در خود داشته اند اعتراف کنند.

اکنون این فشار روحی را بایستی ضربدر وضعیت نابسامان زندگی در لیبرتی و ترس از بمباران و موشکباران کرد و همچنین وضعیت نامعلوم و آینده مبهمی که در انتظار تک تک افراد است. از این معادله قطعا هم بیماریهای صعب العلاج و هم سکته مغزی و قلبی استخراج می شود.

سیستم تشکیلاتی مجاهدین روی فشار حداکثر روی اعضای تشکیلات بنا شده است. رجوی که خود پایه گذار این تشکیلات مخوف است، معتقد است هرچه فشار روی بدنه تشکیلات بیشتر باشد، امکان اینکه افراد به زندگی و جدایی از تشکیلات بیاندیشند کمتر است. او به مسئولان تشکیلاتی بارها و بارها گوشزد میکرد که بایستی افراد تحت مسئولیتتان آنقدر درگیر کار اجرایی شوند که وقتی شب به تخت خواب می رسند هیچ فرصتی برای فکر کردن نداشته باشند.

در این میان از بالا تا پایین تشکیلات دیگر فرقی نمی کند. هر سطح و لایه ای از تشکیلات از طرح لایه بالاتر از خود زیر فشار مداوم است. چنانچه اعضای شورای رهبری جدا شده از تشکیلات اعتراف کرده اند، در سطح شورای رهبری فحشها رکیک تر و زننده تر بوده است.

سئوال مشخص از شخص مسعود رجوی این است، چگونه می توان به تشکیلاتی امید بست در حالی که برای نگهداری و حفظ آن چنین راههای قرون وسطایی و ضدبشری استفاده می شود. مگر نه این است که همواره در تبلیغات بیرونی می گویید، افراد با انتخاب و آزادانه به تشکیلات روی آورده اند و همچنین آزاده در تشکیلات مانده اند؟ پس این همه فشار برای یک نیروی «انقلابی» برای چیست؟ چرا تا فرصتی پیدا می شود، یکی یکی افراد فرار می کنند؟ چرا تا وقتی زنده هستند اسمی از آنها برده نمی شود حتی وقتی در بستر بیماری و مرگ باشند اما به محض اینکه مردند، اسم و رسم آنها منتشر می شود؟

قطعا رجوی پاسخ این سئوال را بخوبی می داند، پایه های لرزان و پوسیده تشکیلات اجازه نمی دهد که چیزی غیر از این بر تشکیلات حکمفرما باشد.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زلزله بلوچستان و به کاهدان زدن مجاهدین خلق (فرقه رجوی)

 

 

محمد ب، وبلاگ  باند رجوی، هجدهم آوریل ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

روز سه شنبه زلزله ای به شدت ۷٫۷ درجه شهرستان سراوان و خاش در استان سیستان بلوچستان را لرزاند. خوشبختانه این زلزله تنها یک نفر خسارت جانی داشت و تعداد زخمی ها هم فقط پانزده نفر بوده است. علیرغم اینکه شدت زلزله گفته می شود که از پنجاه سال اخیر تاکنون در ایران بی سابقه بوده است اما عمق زیاد زلزله که در عمق نود کیلومتری سطح زمین بوده است و همچنین غلظت پایین جمعیت در منطقه باعث پایین بودن تلفات بوده است.

اما مجاهدین خلق مثل همیشه اخباری بدون هیچگونه منبع و درجه وثوقی در رسانه های خود منتشر کردند که باعث خنده و تمسخر عموم شده است.

اولا در تمامی رسانه های داخلی و خارجی شدت زلزله ۷٫۷ ریشتر عنوان شده ولی مجاهدین آنرا هشت ریشتر اعلام کرده و پس از دو روز از وقوع زلزله هم حاضر نیستند از دروغی که گفته اند کوتاه بیایند.

ثانیا پس از ساعتهای اولیه زلزله که آمار متناقضی از زلزله منتشر می شد اکنون همه رسانه های داخلی و خارجی آمار تلفات زلزله را یک نفر کشته و دوازده نفر زخمی اعلام کرده اند. در حالی که مجاهدین آنرا صدها کشته و هزاران زخمی عنوان کرده اند. معلوم نیست این خواسته قلبی مجاهدین است که آمار کشته ها زیاد باشد یا اخبار آنها؟

ثالثا. با این همه وسائل ارتباط جمعی مگر می شود تلفات با این وسعت را از دید افکار عمومی مخفی نگاه داشت؟ شب گذشته تلویزیون بی بی سی و صدای آمریکا و رادیو فردا و رادیو آلمان و رادیو فرانسه و رادیو اتحاد و رادیو زمانه و رادیو کوچه و غیره همگی از طریق اهالی شهرهای سراوان و زاهدان و خاش و غیره اخبار پخش می کردند و مستقیم با آنها صحبت می کردند. همگی بر این عقیده بودند که هیچگونه تلفاتی زلزله نداشته است.

از طرفی در اطلاعیه مجاهدین آمده است «خانم مریم رجوی : کمک رسانی مستقل به زلزله زدگان سراوان یک وظیفه میهنی است.»

در این جمله دو نکته خنده دار وجود دارد که محض تفریح در این مقاله آورده ام. یکی اصطلاح «وظیفه ملی و میهنی» است و دیگری گوینده مطلب یعنی مریم رجوی است. کسی که برای ویران کردن میهن خود دست به دامان صدام و حالا کاسه لیسی آمریکا را می کند و هر روز خواهان حمله نظامی قدرتهای جهانی به ایران هستند چگونه بی هیچگونه شرم و حیایی «وظیفه ملی و میهنی» برای مردم ایران مشخص می کنند.

قطعا مجاهدین انتظار داشتند که هزاران نفر از مردم ایران در این زلزله کشته می شدند. و البته این خواسته قلبی آنها هست تا مثل گذشته بتوانند روی آن مانور تبلیغاتی کنند که از خون زنان و مردان محروم بلوچ تغذیه کنند. حال که این خواسته قلبی آنها برآورده نشده، این خواسته را در قالب اخبار بیان می کنند.

اینکه می گویند مجاهدین در غار زندگی می کنند حرف بیهوده ای نیست. در این دنیای تلفن و اینترنت و ارتباطات آیا می شود این دروغ را همچنان در سایتها و رسانه ها ادامه داد؟

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد