_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran_ghalam@yahoo.de

www.iran-ghalam.de

 رجوی چگونه شکست «استراتژی جنگ آزادیبخش نوین» را توجیه کرد؟


لینک به منبع
حجت سیداسماعیلی ،ایران دیدبان

03.10.2013
تهاجم علیه ساکنان قرارگاه اشرف توسط گروه موسوم به انتفاضه شعبانیه که در تاریخ دهم شهریور ۹۲ صورت گرفت هرچند عملی نکوهیده و مذموم شناخته میشود ولی باید آنرا در بازتاب سه دهه عملکرد مجاهدین با استراتژی خشونت و ترور در خاک ایران و عراق جستجو کرد که اکنون در خشن ترین شکل خود رخ می نمایاند.
باید اذعان کرد این ضربه آنقدر شوک آور و شدید بود که تقریبا تمامی دستگاه مجاهدین را بر هم ریخت و رهبری مجاهدین را مجبور به تخلیه قرارگاه اشرف بدون هیچگونه اما و اگر و شرطی نمود. هرچند مریم رجوی تخلیه قرارگاه اشرف را طی اطلاعیه شماره ۴۰ شورای ملی مقاومت به توصیه مقامات وزارت خارجه آمریکا ربط داد و اعلام کرد: ” . . . بر اساس تضمینهای وزارت خارجه آمریکا ساکنان اشرف به لیبرتی رفتند . . .” ، ولی مشخص بود که وی کاملا در موضع ضعف اقدام به این کار کرده است ؟ ! چرا که همین مقامات آمریکایی بارها و بارها از مجاهدین خواسته بودند که قرارگاه اشرف را تخلیه کنند.
از اولین تبعات این ضربه سکوت داخلی و رسانه ای مسعود رجوی در بدو امر بود. بنحویکه شایعات مختلفی از جمله مرگ وی در برخی رسانه ها قوت گرفت.
هر چند تهاجم به قرارگاه اشرف از سوی خیلی از شخصیت ها، دولت مردان دنیای سیاست در آمریکا، ملل متحد و اتحادیه اروپا و طیف مختلفی از گروهها و ایرانیان محکوم شد و انعکاس زیادی نیز در رسانه ها داشت ولی برخلاف انتظار هیچ دستاورد سیاسی برای مجاهدین نداشت .
بنحوی که مریم رجوی در تاریخ ۱۲ شهریور ۹۲ و در اطلاعیه شماره ۲۱ باصطلاح شورای ملی مقاومت گفت: ” . . . یورش مسلحانه به اشرف سوزاندن راه حل بازگشت به اشرف و هموار کردن مسیر حملات بعدی به لیبرتی هدف مشترک حکومت عراق و رژیم آخوندی از قتل عام اول سپتامبر (است).
ولی آنچه که در این میان و در هیاهوی به راه انداخته شده توسط مریم رجوی به عمد بی جواب ماند پاسخ به این سوال است که چرا رهبری مجاهدین در حالیکه انتظار چنین حمله ای به قرارگاه اشرف را داشت برای حفظ جان این یکصد نفر آنان را به لیبرتی منتقل نکرد ؟ آیا نمی شد بدون از دست دادن جان ۵۲ تن سر را پائین اندخت و راهی لیبرتی شد ؟ !
جواب این است ؛ البته که نه ، چرا که تخلیه قرارگاه اشرف با میل و رغبت شخص رجوی به زبان سیاسی و ایدئولوژیک یعنی قبول شکست استراتژی “جنگ آزادیبخش نوین” و به گردن گرفتن انبوه کشته و زخمی و معلول حداقل در طرف خود مجاهدین و البته با سه دهه خیانت به آرمانهای مردم ایران و مزدوری به صدام حسین بود.
بدین ترتیب و آنچنانکه رجوی نیاز داشت یک سناریو و یک بهانه قوی برای توجیه تخلیه قرارگاه اشرف بود تا بدین ترتیب مسئولیت را از گردن خود ساقط کند که آنهم با به کشتن دادن ۵۲ تن از اعضای مجاهدین فراهم گردید . بنحویکه رجوی تنها بمدت ۱۰ روز بعد از این حمله قرارگاه اشرف را تخلیه و ۴۲ نفر باقیمانده را نیز به لیبرتی منتقل نمود.
و آنچه که بعد از گذشت چند هفته از پیام رجوی در مورد کشته شدگان اشرف شنیده شد تنها شعارهای پوچ و بی محتوای فرقه ای بود.
مطابق معمول و مثل هر رهبر گروه فرقه ای دیگر کشتار وحشیانه اشرف را تحت لوای “پرداخت بهای آزادی ” و ” تن دادن به الزامات شرایط خطیر دوران مبارزه ” رفع و رجوع نمود.
بنظر میرسد در هر تراژدی و بلایی که بر سر اعضای نگون بخت این تشکیلات می آید اجرای مراسم ختم و خواندن دعا و فاتحه برای مردگان وظیفه مریم رجوی و فراهم کردن مقدمات ایدئولوژیکی مرگ اعضای این گروه از وظایف مسعود رجوی است.
ضمنا باید گفت کشته شدن ۵۲ تن در قرارگاه اشرف علاوه بر اینکه مسعود رجوی را موقتا از بار بعهده گرفتن مسئولیت شکست استراتژی جنگ آزادیبخش نوین در خاک عراق خلاص کرده ، فرصت جست و خیز برای مریم رجوی را نیز در صحنه بین المللی فراهم کرده است.
مجاهدین تلاش کردند به بهانه این حمله چفت و بست های تشکیلاتی و تداوم حضور خود در لیبرتی را با برخی خواسته های بظاهر انسانی و حقوق بشری به دولت عراق ، ملل متحد و البته آمریکا تحمیل و طبق معمول باج خواهی کنند.
برای مریم رجوی که در بند بازی و تولید خواسته های سیاسی مهارت خاصی دارد اینبار هم کشته شدن ۵۲ تن در قرارگاه اشرف فرصت مناسبی برای بازاریابی و دادوستد فراهم نمود. بنحوی که در تاریخ ۱۸ شهریور ۹۲ و به بهانه ” گرامیداشت شهیدان اشرف” خواسته هایی را در چهار بند عرضه نمود.
اولء ۷ گروگان اشرفی می بایست هر چه سریعتر آزاد شده و بازگردند.
دومء تا زمان انتقال کلیه مجاهدان اشرف و لیبرتی به اروپا یا آمریکا لازم است که نیروهای کلاه آبی ملل متحد در اشرف و لیبرتی مستقر شوند تا حداقل تضمین لازم برای حفاظت آنها را فراهم سازند.
سوم ـ سه حمله موشکی به لیبرتی در هفت ماه اخیر، در نآمنی آن تردیدی باقی نگذاشته است. لیبرتی هر لحظه در معرض موشک باران بعدی است و اقدامهای ضروری برای تأمین امنیت آن نظیر برگردان تی وال ها، انتقال کلاه خودها، جلیقه های حفاظتی و تجهیزات پزشکی و گسترش مساحت این کمپ فوریت دارد.
چهارمء ضروری است یک کمیته حقیقت یاب بین المللی تشکیل شود و درباره قتل عام روز ۱۰ شهریور تحقیقات بی طرفانه و همه جانبه یی به عمل آورد. چنین تحقیقی، اولین قدم برای جلوگیری از تکرار جنایت علیه بشریت است.
البته وی در تاریخ ۲۸ شهریور و در سخنرانی که در ژنو داشت همان چهار بند را البته با تغییراتی در محتوای آنها مجددا مطرح نمود. وی تلاش کرد در سخنرانی دوم خود موضوع ” حق مالکیت ساکنان بر اموال منقول و غیرمنقولشان در اشرف” که بنظر میرسد فراموش کرده است را مجددا به خواسته هایش اضافه کند و بخاطر اینکه در تعداد بندها تغییری ایجاد نشود و مخاطبین هم متوجه تردستی ایشان نشوند با ادغام بند های دوم و سوم مطرح شده در سخنرانی قبلی شان و ارائه آن تحت عنوان بند دوم و اضافه کردن موضوع “حق مالکیت مجاهدین بر اموال منقول و غیر منقول قرارگاه اشرف” بعنوان بند سوم این تغییر را ایجاد نمود.
نتیجه اینکه:
۱ – خون ۵۲ تن از اعضای مجاهدین که در قراگاه اشرف به زمین ریخت بهای فرار مسعود رجوی از بار بعهده گرفتن مسئولیت شکست “استراتژی جنگ آزادیبخش نوین” و حضور در خاک عراق بود.
مجاهدین در قضیه اشرف شکست خوردند و هیچ دستاوردی چه در حفظ و نگهداری اشرف و چه در حفظ اموال منقولشان نداشتند و در صحنه بین المللی هم به چیزی جز محکوم کردن این عمل دست نیافتند.
۲ – طرح مواد چهار گانه توسط مریم رجوی و اصرار به تحقق آن توسط سازمان ملل متحد و آمریکا نشان دهنده این است که رهبری مجاهدین درک درستی از تغییرات اساسی بوجود آمده چه در داخل کشور و چه در موازنه قدرت در منطقه و بوجود آمدن ارتباطات سیاسی جدید بین ایران و غرب بویژه آمریکا و البته بعد از سرفصل انتخابات ریاست جمهوری در ایران نداشته و آنرا جدی نگرفته اند. ضمن اینکه لیبرتی تنها مکان در دسترس مجاهدین است و مجاهدین میخواهند لیبرتی تحت کنترل کلاه آبی های ملل متحد قرار گرفته و مانع از پاشیده شدن تشکیلات شان تا چند صباح دیگر شوند.
۳ – بسته شدن قرارگاه اشرف بمثابه از دست دادن ظرف ایدئولوژیک و استراتژیکی مجاهدین است و این پروسه نابودی کامل مجاهدین در مدت زمان کوتاه را تسریع خواهد کرد.
۴ – در سطح فعالیت های بین المللی و تبلیغاتی مجاهدین هم قرارگاه اشرف کارکرد خاص خود را داشت که با از دست دادن آن این فعالیت ها هم افت قابل ملاحظه ای کرده و دیگر مثل سابق مورد حمایت دولت مردان و سیاسیون در آمریکا و کشورهای اروپائی قرار نخواهند گرفت.


 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نتانیاهو و مریم رجوی یک توهم ، یک بستر

آرش رضایی ( عضو سابق مجاهدین خلق )، نیم نگاه

25.09.2013
لینک به منبع

” .. ایران به دنبال تعامل سازنده بر اساس احترام متقابل و منافع مشترک با دیگر کشورهاست و در این چارچوب در پی افزایش تنش با ایالات متحده آمریکا نیز نیست. من سخنان امروز پرزیدنت اوباما را با دقت دنبال کردم ؛ در صورت عزم سیاسی رهبران آمریکا و خودداری از دنبال کردن منافع گروه های فشار جنگ طلب، می توان به چارچوبی برای مدیریت اختلافات رسید. در این چارچوب موضع برابر، احترام متقابل و اصول مسلم شناخته شده بین المللی باید مبنا باشد؛البته در این زمینه انتظار ما از واشنگتن شنیدن صدای واحد است… “ قسمتی از سخنان دکتر حسن روحانی در مجمع عمومی سازمان ملل ـ سایت بی بی سی ـ 2.7.1392​

…………………………

“ … ایالات متحده و ایران از انقلاب اسلامی سال ۱۹۷۹ تا کنون از هم دور بوده اند. این بی اعتمادی ریشه های عمیقی دارد. ایرانی ها از قدیم در مورد تاریخ دخالت های آمریکا در امور خود و نقش آمریکا در سرنگونی دولت (مصدق) در دوران جنگ سرد شکایت داشته اند… گمان نمی کنم این تاریخ دشوار یک شبه قابل ترمیم باشد. تردیدها عمیق است. اما معتقدم که اگر بتوانیم مسئله برنامه اتمی ایران را حل کنیم، قدمی مهم در راهی طولانی به سوی روابطی متفاوت و مبتنی بر منافع و احترام متقابل برداشته ایم. از وقتی به قدرت رسیدم، با فرستادن نامه به رهبر ایران و اخیرا به رئیس جمهور روحانی، اعلام کرده ام که آمریکا ترجیح می دهد که نگرانی هایش در مورد برنامه اتمی ایران را به صورت صلح آمیز برطرف کند … “ قسمتی از سخنان باراک اوباما در مجمع عمومی سازمان ملل ـ سایت بی بی سی ـ 2.7.1392

سخنرانی دکتر حسن روحانی رئیس جمهور منتخب ملت ایران در شصت و هشتمین نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد، در واقع پاسخ روشن و صریح به سخنان باراک اوباما رئیس جمهور امریکا مبنی بر رفع اختلاف ها از طریق مذاکره و تعامل سازنده و مثبت بود. تندروها و طیف های جنگ طلب امریکا ، بنیامین نتانیاهو و مریم رجوی نسبت به مسیر پیش روی و رویکرد مذاکره ، تعامل و گفتگو به جای تقابل و دشمنی بین ایران و دنیای غرب واکنش های عصبی و هیجانی نشان دادند. مجاهدین خلق به مثابه یک فرقه تروریستی و ستیزه جو سالهاست برای کسب قدرت به شیوه های کثیف از جمله ترور افسار گسیخته ، جاسوسی و اتحاد استراتژیک با رژیم منفور و مستبد صدام متوسل شده اند. اما پیامدها و نتایج چنین روش ها ، شیوه های مخرب و ضد میهنی به انزوا و تلاشی تدریجی مجاهدین خلق منجر شده است.

مواضع سخیف و ضد مردمی مجاهدین در سالهای پس از انقلاب ایران نشان داده است مریم رجوی و سایر سران مجاهدین خلق به منافع ملی ایرانیان هرگز اهمیتی نداده اند و همواره سعی کرده اند تا با جلب کمک و همراهی طیف ها و عناصر ضد ایرانی رویای سرنگونی نظام سیاسی ایران را تحقق بخشند.

مشخص است که همه محاسبات سران مجاهدین از جمله مریم رجوی نادرست از آب در آمده است. سخنرانی دیروز باراک اوباما نشان داد مجاهدین خلق و سایر نیروهای ستیزه جو و افراطی مخالف نظام سیاسی ایران هیچ جایگاه و وزنی در استراتژی امریکا در قبال ایران ندارند. دولتمردان امریکایی عناصری پراگماتیست و عمل گرا بوده و در حیطه عمل سیاسی با لحاظ پایگاه وسیع اجتماعی دولت آقای روحانی سعی در ارائه راه حل های منطقی و کنار آمدن با واقعیت ها را دارند.

اکنون مریم رجوی و نتانیاهو یک شعار سر می دهند و در یک مسیر گام بر می دارند. این دو در یک بستر خوابیده اند و دچار یک کابوس شده اند. ایرانی صلح طلب ، آباد ، آزاد و توسعه یافته و در تعامل سازنده با نظام بین الملل خواب آنان را آشفته کرده است.

مطالعه مواضع دیروز مریم رجوی و نتانیاهو به روشنی نشان می دهد که دشمنان ملت ایران خود را در انزوا و تنگنایی آزار دهنده حس می کنند :

پیام خانم مریم رجوی، رئیس جمهور برگزیده مقاومت ایران به تظاهرات ایرانیان آزاده در نیویورک

” دولت آمریکا باز هم سیاست ده بار شکست خورده خود را با نامه نگاری با رئیس جمهور جدید ارتجاع، و استقبال از ژستهای میان تهی او، از سرگرفته است. بعد از انتخابات نمایشی خرداد گذشته گفتم: بدون برقراری آزادیها و تأمین حقوق بشر، و تا وقتی که سیاست تجاوزکارانه رژیم در سوریه و عراق و برنامه ساخت بمب اتمی، ادامه دارد، هیچ چیز عوض نمی شود… اکنون دولت آمریکا به همین فریبکاریها چشم دوخته و آزادی، مقاومت و حقوق بشر ایران را نادیده می گیرد. وقتی از جانب آخوندها نه فقط میانه روی، بلکه حتی تظاهر به آن هم در میان نیست، این همه مجیز گفتن نسبت به آن، فضیحت بار است؛ چرا که این دیگر از سیاست ها و روشهای همیشگی مماشات نیز فراتر رفته است. این یک مردم فریبی برای فرار از پرداخت بهای یک سیاست صحیح نسبت به فاشیسم دینی حاکم بر ایران است…” سایت فرقه مجاهدین خلق ـ ۲​۷​۱۳۹۲

سایت بی بی سی فارسی ـ ۲​۷​۱۳۹۲

در دنیای مدرن بازتولید ساختار فرقه گرایانه و تفکر قرون وسطایی یک خیال و حماقت است. سران مجاهدین خلق متاسفانه امکان دگردیسی و همخوانی با گفتمان حاکم در عصر تحولات دموکراتیک را از دست داده اند. آنها به شیوه های ماکیاولی در دنیای مجازی و از جمله فیس بوک متوسل می شوند تا شاید به جذب افراد بپردازند اما ساختار ، ماهیت تشکیلات و ایدئولوژی مجاهدین متعلق به دنیای ماقبل مدرنیته است و امکان حیات ، استمرار و بقاء را از دست داده است. این یک وضعیت گزنده و دردناک برای گروه و فرقه ای ست که در بیش از سه دهه جز به خشونت ، ترور و حذف فیزیکی مخالفین و منتقدین شان و کسانی که همچون آنان نمی اندیشیدند و رفتار نمی کردند ، باور و ایمان نداشت. مریم رجوی و سایر سران فرقه ستیزه جوی مجاهدین در دنیای مدرن جز یاس و نآمیدی گزینه ای ندارند. این معنا یک واقعیت محض است.
 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وقتی رجوی با عصبانیت پرده از ماهیت تروریستی مجاهدین برداشت. سندی که مجاهدین از روی سایت خود پاک کردند

20.09.2013

ایران دیدبان

لینک به منبع

وقتی رجوی با عصبانیت پرده از ماهیت تروریستی مجاهدین برداشت. سندی که مجاهدین از روی سایت خود پاک کردند

پس از آن که رهبری گروه تروریستی در یک اقدام نسنجیده و با عصبانیت کامل منتقدان و مخالفان خود را تهدید به ترور و عملیات انتحاری کرد و مجدداً مسئولیت قتل فجیع تعدادی از شخصیت های ایرانی را برعهده گرفت؛ دستگاه منگول تبلیغاتی مجاهدین این اظهارات را از سایتهای خود پاک نمود.

به دنبال افشاگری ایران دیدبان در باره تهدیدات تروریستی مجاهدین و پس از آن که رهبری گروه تروریستی در یک اقدام نسنجیده و با عصبانیت کامل منتقدان و مخالفان خود را تهدید به ترور و عملیات انتحاری کرد و مجدداً مسئولیت قتل فجیع تعدادی از شخصیت های ایرانی را برعهده گرفت؛ دستگاه منگول تبلیغاتی مجاهدین این اظهارات را از سایتهای خود پاک نمود و سندی را که پیشتر در این آدرس

 http://www.mojahedin.org/news/135357

 قابل مشاهده بود به طور کامل پاک کرد.

اصل سند تهدیدات تروریستی رجوی :

گروه تروریستی مجاهدین بهتر است به جای فریب دادن دنیا و متمدن نمایی برای جلب حمایت کشورهای غربی؛ تلاش نماید تا خوی و خصلت وحشیانه خود را اصلاح کند و دست از خشونت پرستی و آدمکشی بردارد شاید بتواند اندکی دیگر به حیات نباتی فعلی خود ادمه دهد.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گزارشگر هانس برنس ( برگردان مسعود جابانی ) : انتقامجوئی که اکنون ارتباطات بین فرهنگی را سازمان می دهد

14.08.2013

لینک به منبع

گزارشگر هانس برنس

برگردان مسعود جابانی ـ هلند

سرمایه گذاری برنقاط مشترک و آگاهی از اختلافات فرهنگی، مناسبترین راه جهت پرهیز از روشهای خشونت آمیز می باشد. احساس” در خانه خود بودن” اولین و بهترین محرک برای پیشرفتهای فرهنگی-اجتماعی درهر مکانی می باشد.

مسعود جابانی ۵۸ ساله در حال حاضر مشاور و مربی آسیب های روحی – روانی و ارتباطات بین فرهنگی می باشد.

http://www.dekrantvantoen.nl/vw/page.do?id=GBS-01-003-20121002&ed=00

او قبل از انقلاب اسلامی با شاه به مبارزه برخواست و مانند بسیاری دیگر از مردم ایران از آیت اله خمینی حمایت کرد ولی پس از مدتی روش و منش آنها با ایده آل های او سازگار نشدند و او وارد مبارزات مردمی برای کسب آزادی و عدالت اجتماعی گردید. جابانی در آن زمان در استخدام آموزش و پرورش بود او در آنزمان احساس کرد که دیگر نمی تواند با معیارهای دولتی با هدف اسلامی کردن همه نهادهای اجتماعی به کارش ادامه بدهد.

او در سال ۱۹۸۲ به مجاهدین خلق گروهی که مسلحانه علیه رژیم ایران می جنگیدند، پیوست. چند سال بعد سه تن از برادرانش که عضو مجاهدین بودند دستگیر شده و پس از مدت کوتاهی اعدام شدند. پس از آن او مجبور به ترک کشورش شد و به پاکستان فرار کرد. از آن طریق توسط فرقه مجاهدین وارد عراق شده و سالها با احساس انتقامی که در وجودش موج می زده به همراه مجاهدین با رژیم ایران می جنگیده است.

همسر و فرزندش هم در این سالها در عراق به او می پیوندند. در این سالها او در درگیری های مختلف بارها مجروح می شود که یکبار آن براثر اصابت گلوله بشدت زخمی شده و در بیمارستان بمدت سه ماه بستری می گردد.

اینبار گلوله ایکه می خواست اورا به هلاکت برساند باعث نجات او می شود. زیرا در مدت سه ماهی که در بیمارستان بستری بوده است برای اولین بار فرصتی پیدا میکند تا در مورد فعالیت هائیکه در آنجا انجام میداده فکرکند. تا آن زمان فرقه ای که در آن سالها به اسارت ذهنی درآمده بوده به او فرصت فکر کردن نمی داده است. زیرا در بسیاری از موارد فکرکردن بیشتر به طرح سئوال می انجامید . سئوالاتی که فرقه از جوابگوئی به آن عاجز بوده است.

در آن زمان او احساس می کرد که جنگ ، جنگ قدرت است و فرقه در درون مناسبات خویش حق و حقوق اعضا خویش را زیر پا می گذارد. آنها چگونه می خواهند منادی آزادی و دمکراسی در ایران فردا باشند؟

آقای مسعود جابانی عضو سابق مجاهدین خلق و ارتش آزادیبخش ـ نویسنده کتاب روانشناسی خشونت و ترور ، منتقد مناسبات فرقه گرایانه فرقه رجوی

پس از خروج از بیمارستان مطمئن شد که جای او دیگر آنجا نیست. نامه استعفائی نوشت و به فرمانده بخش خویش داد. او آن روز را هرگز فراموش نخواهد کرد. فرمانده اورا در دفتر خویش فراخواند و برایش آیه ای از قرآن را خواند. در آن آیه آمده بود که ” ای کسانیکه پشت به انقلاب و مبارزه می کنید جای شما در قعر جهنم خواهد بود”

او در آنروز با چشمانی اشکبار از اتاق فرمانده خارج شد ولی او دیگر تصمیمش را برای خروج از مناسبات فرقه گرفته بود. پس از آن او به پاکستان برگشت و سپس بعنوان پناهنده سیاسی به هلند دعوت شد.

در سالهای اولی که او در هلند ساکن شده بود، زندگی برایش بسیار سخت و طاقت فرسا بود. حکم پرنده ای را پیدا کرده بود که قدرت پروازش را از دست داده باشد. انگار چیزی را گم کرده بود. ولی پس از مدتی خودش را پیدا کرد و پس از مدتی به تدریس زبان فارسی در مراکز آموزشی هلند پرداخت او همزمان به پناهندگان کمک می کرد تا آنان بهتر بتوانند خودشان را با شرایط کشور میزبان تطبیق داده و راه زندگیشان را پیدا کنند.

او تجارب خویش را در دو کتاب روانشناسی خشونت و ترور به زبان فارسی و فرقه به زبان هلندی به چاپ رساند.پس از آن انجمن های پیام و رهائی را که فعالیت های فرهنگی- اجتماعی را سازمان می دادند به ثبت رسانید. در سال ۲۰۰۶ به دلیل این فعالیت ها از طرف ملکه هلند به دریافت نشان سلطنتی مفتخر گردید که توسط مراسمی به او اهدا گردید.

در سال ۲۰۰۹ انجمن خویش را که او در آن بعنوان مشاور و مربی آسیب های روحی – روانی و همچنین متخصص در زمینه فرقه شناسی بوده است به ثبت رسانید.

او یکی از رموز موفقیت خودش را پرهیز از دامن زدن به اختلافات بین فرهنگی و سرمایه گذاری بر روی نقاط مشترک می داند و ارتباطات و تماس و تبادل نظر را بعنوان بهترین راه حل برای نزدیکی و تفاهم با دگر اندیشان می داند.

 

۳۳ سال است برادرم را ندیده ایم! چرا رجوی به خواسته مشروع و قانونی من و خانواده ام پاسخ نمی دهد؟

09.08.2013

لینک به منبع

نامه آقای رسول تقی نژاد به رهبری و سران مجاهدین خلق : ۳۳ سال است برادرم را ندیده ایم! چرا رجوی به خواسته مشروع و قانونی من و خانواده ام پاسخ نمی دهد؟

چهارمین نامه آقای رسول تقی نژاد برادرش رشید تقی نژاد (ساکن کمپ لیبرتی) و رهبری و سران مجاهدین خلق : ۳۳ سال است برادرم را ندیده ایم! چرا رجوی به خواسته مشروع و قانونی من و خانواده ام پاسخ نمی دهد؟

آذربایجانغربی ـ ارومیه

سومین نامه را به سران مجاهدین می نویسم و در نامه ام از تقاضای مشروع و قانونی خودم و اعضای خانواده ام حرف می زنم . برادرم رشید واقعا یک قربانی است و متاسفانه رهبری مجاهدین آقای رجوی یک فرد سنگدل و بیرحم. سوالات زیادی در ذهنم در این چند سال نقش بسته است آیا رجوی و مجاهدین با چنین رویه ای که در پیش گرفته اند امکان موفقیت دارند؟ وقتی آقای رجوی به بدیهی ترین و طبیعی ترین نیاز انسانها که همان احساسات و علائق خانوادگی است این چنین بی اهمیت است چگونه می تواند از آزادی ملت ایران و برقراری دموکراسی سخن بگوید؟

چند سال است که از رهبری مجاهدین درخواست داریم تا به ما اجازه ملاقات و تماس با برادرم رشید را بدهد ما گویا با درب آهنین مواجه شده ایم که هیچ حسی ندارد و با اخلاق و مروت بیگانه است. چند سال پیش برای ملاقات برادر عزیزم رشید به اشرف رفتیم و جز فحش و دشنام و سنگ پراکنی از سوی مجاهدین و سران آن نصیبمان نشد. این رفتاری بود که سران مجاهدین با خانواده های چشم انتظار داشتند؟ پدران و مادران پیر و ساده دل را مزدور و دشمن و … خطاب کردند و مورد غضب رجوی قرار گرفتند.

برادرم رشید در سال ۱۳۵۹ در جنگ اسیر نیروهای اشغالگر صدام شد و سپس به اشرف منتقل شد در حدود ۳۳ سال است که برادرم را ندیده ام و اما رجوی که ادعای حقوق بشر دارد چنین با احساسات من و سایر اعضای خانواده ام رفتار می کند. به ساده ترین درخواست خانواده و من پاسخ نمی دهد؟

من از مجامع جهانی از آقای احمد شهید نماینده حقوق بشر سازمان ملل متحد می خواهم تا درخواست قانونی خانواده ام را پیگیری کنند. آیا تا به حال دیده شده است و یا شنیده شده است که اعضای یک خانواده و برادری ۳۳ سال عزیزشان را که شاید یک نصف روز با او فاصله دارد ، نبیند؟

آقای رجوی اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید …

با احترام

رسول تقی نژاد

۱۳۹۲/۵/۱۳

رونوشت به :

۱ـ آقای احمد شهید نماینده حقوق بشر سازمان ملل متحد

- کمیته بین المللی صلیب سرخ دفتر تهران

۲- دیده بان حقوق بشر

۳- وزارت امور خارجه امریکا

۴- کمیساریای عالی امور پناهندگان

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آیا آقای مصداقی سرآغازی خواهد بود؟ ـ قسمت سوم

25.07.2013

نیما میهن دوست (عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق)

لینک به منبع

عنصر اعتراض و حرفهای ناگفته ایرج مصداقی ـ قسمت اول
آیا آقای ایرج مصداقی سرآغازی خواهد بود؟ ـ قسمت دوم

مناسبات تصمیم گیری و تصمیم سازی در شورای به اصطلاح مقاومت رجوی و عدم رعایت حداقل های انسانی به خانواده های هوادار مجاهدین به جهت موجود بودن فردی جدا شده از آن خانواده ، رفتار تثبیت شده بهتان زدن و افتراگویی ، آلت دست بودن شخص مریم رجوی از طریق رهبری سازمان ، خودکامگی و فردیت های خودمحورانه مسعود رجوی ، از دیگر مقوله های بحث شده در نامه ۲۳۳ صفحه ای آقای ایرج مصداقی می باشد.

اشارات وی در خصوص بافت و ترکیب شورای دست ساز رجوی مطالبی هستند که از سال ۱۳۷۰ همواره از سوی اعضای جدا شده سازمان گفته شده است. اولا: سازمان با نگاه ابزاری یعنی آرایش فقط ویترین نمادین شورا درصدد جذب افراد مستقل یا گروههای سیاسی برآمد و سعی نداشت بعنوان یک رای با ارزش از نظرات آنان در تنفیذ احکام شورا برخوردار شود این مورد چنان برجسته شد که بلافاصله آقای بنی صدر و سپس حزب دمکرات کردستان و آنگاه جبهه دمکراتیک ملی ایران یعنی متین دفتری با سراسیمگی از آن خارج شدند و آقای سامع نیز که معرف همگان هست همانی که بخاطر انشعابات بسیار زیاد و غیرمتعارف فداییان و صد تکه شدن آنان زمانیکه به همراه همسرش زینت هاشمی فراری و آواره کوههای نوارمرزی ایران و عراق بود تحت حمایت سازمان قرار گرفته و از آن زمان نیز با تیزبینی دجالانه رجوی از عنوان فداییان تحت برنامه هویت ، در امضاهای شورا مورد سوءاستفاده قرار می گیرند و در بین گروههای چپ اروپا نشین اصلا گروهی بحساب نمی آیند. یا گروه خه بات به فرماندهی شیخ بابا که موضوعیت علی الخصوص کمی نیز درکردستان ایران و یا عراق ندارند و به جرات میتوان گفت که یک جمع ۵۰ نفره را تشکیل می دهند!!؟ و یا کانون اصناف عضو شورا که همان نقی اروانی پدر فهیمه اروانی بوده و هیچ شخصیت سیاسی را صاحب نبوده و قطعا بعنوان مترسکی در موضوع پولشویی و داستان سرایی های اجتماعی مسعود و مریم رجوی مورد سوءاستفاده قرار می گیرد.

پس ماهیت و محتوای شورای رجوی همانطور که آقای مصداقی هم خوب به اذعان می نمایند همان سازمان میباشد و بس .

بخاطر می آورم صحنه های ابلاغ کذایی و مسخره ریاست جمهوری مریم در جلسه شورا را که او با طنازی و قرو فر خطاب به حاضرین می گوید : من هیچی نیستم!! و اصلا نمی توانم این انتخاب شمارا درک کنم و…………. یعنی فضای نکبت جلسات شورا با تعداد ۳۰۰ نفر زن و مرد نشسته در صندلی ها همه اش بقولی کشک است و رذالت و گرنه حرف همان صحبت ها و خواست های منفعت طلبانه مسعود رجوی است.

آقای مصداقی گریزی هم به ماجرای عملیات فروغ جاویدان سازمان پس از اعلام آتش بس میزند و اینکه مسعود چگونه با لجاجت و خود فریبی باعث به کشته دادن ۵۰۰۰ نفر اعضای سازمان شد و اینکه بدون نقد این تصمیم خود!! بار مارانداختن موضوع تنگه و توحید!! آن را به حساب عدم علاقه و عشق واقعی اعضا به شخص خود او منتسب نمود!!؟؟ و اینکه چگونه از آیات قرآن که در خصوص پیامبر خداست با فریب کاری برای توجیه ازدواج سومش (با مریم عضدانلو) بهره می برد. همگان را وا میدارد در تعمیق انقلاب درون سازمانی از همسر و فرزند دوری نمایند ولی خود را با وقاحت و پررویی از همگان جدا نموده و عنصر استثمار جنسیت را در خصوص خود و مریم نافذ نمی داند. آری اینها مواضع جدید آقای مصداقی است و بنظر میرسد دیدگاه خیلی از خفته گان ترسو و بزدل اعضای حاضر در لیبرتی و یا اشرف و یا هواداران اروپایی سازمان هم باشد ولیکن به دلایل عدم توانمندی در ارتباط دادن عناوین مسئله دار بودنشان امکان تجزیه و تحلیل منتج به راه حل را نداشته باشند .

ادامه دارد …

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دیکتاتور حقیر- در باره رجوی(۳)

 

17.07.2013

ایران دیدبان

رجوی، بیمار جنسی عقب مانده

در باره رجوی(۲) حسود بی ادب بخیل

«برای بیشتر مردم پیدا کردن فرصت دیدار تک به تک با دیکتاتورهای سیاسی بی‌نهایت دشوار است و برای روان‌شناسان یا روان‌پزشکان انجام معاینه بالینی رودرروی این افراد اساساً غیرممکن است. بنابراین در بیشتر بررسی‌های خصوصیات شخصیتی این نوع رهبران از گزارش‌های افراد مطلع استفاده شده است. چنین گزارش‌هایی اگرچه قطعاً ایده‌آل نیستند، اما با این حال حاوی اطلاعات زیادی درباره حیات ذهنی بعضی از بدنام‌ترین رهبران جهان هستند.

توجه کنید به گزارشهایی که جداشدگان از حالات و ادعاهای رجوی در نشستهای خصوصی و محرمانه ارائه کرده اند.

کولیج و سگال در سال ۲۰۰۷ پنج متخصص هیتلرشناس را گرد آوردند و از آنها خواستند که او را بر اساس نشانگان روان‌آسیب‌شناختی DSM-IV و اختلال‌های شخصیتی ارزیابی کنند. اجماع میان این متخصصان آن بود که هیتلر در اختلال‌های شخصیتی زیر امتیاز بسیار بالایی داشت: پارانویا (paranoid)، جامعه‌ستیزی (antisocial)، خودشیفتگی (narcissistic) و آزارگری (sadistic). شرح حال شخصیتی هیتلر که از این اطلاعات نتیجه شد نیز نشان می‌داد که او احتمالاً تمایلات اسکیزوفرنیک و از جمله خودبزرگ‌بینی مفرط و خطای فکر داشت.

توهم و هذیان که مهمترین نشانه های بیمار اسکیزوفرنیک است در رجوی به کرات مشاهده شده و می‌شود، خودبزرگ بینی نیز بارزترین شاخص گزارش شده در مورد وی به ویژه در تعابیر وفادارانش است، وضعیت پیچیده و بحران زده و به بن بست رسیده مجاهدین حاصل خطاهای فکر رجوی است.

کولیج و سگال در بررسی دیگری که در سال ۲۰۰۷ انجام دادند، همین کار را در مورد صدام حسین انجام دادند. درست همچون مورد هیتلر، این بار هم آنها شرح حال شخصیتی مورد اجماع را بر اساس گزارش‌های افراد مطلع که وی را از نزدیک می‌شناختند استخراج کردند. این بررسی نشان داد که صدام در همان اختلال‌های شخصیتی امتیاز بالایی داشت: پارانویا، جامعه‌ستیزی، خودشیفتگی و آزارگری، هرچند ویژگی‌های آزارگری در حسین قوی‌تر بود تا در هیتلر. این بررسی در حسین نیز همچون هیتلر نشانگان احتمال اسکیزوفرنی را نشان داد. میان شرح حال‌های شخصیتی به دست آمده برای این دو مرد، همبستگی نسبتا بالایی وجود داشت.

بی تردید منشاء تمایل رجوی به رادیکالیسم و اصرار وی بر نبرد مسلحانه تمایلات جامعه ستیزانه است، نشاندن خود در جایگاه رهبری و تصریح این که وی به هیچکس پاسخگو نیست و نماد یک ایدئولوژی تاریخی است و تعابیر دیگری از این دست نشانگر خودشیفتگی شدید وی است، آزارگری وی بیشتر در روابط تشکیلاتی و ارتباطاتی که با زیردستانش دارد، بروز می یابد. این سه ویژگی مهمترین و برجسته ترین نشانه های یک دیکتاتور است.

کولیج با ترکیب نتایج این دو بررسی، به این فرضیه رسیدند که ترکیبی از شش اختلال شخصیتی می‌تواند شخصیت دیکتاتورها را به طور کلی نشان دهد: آزارگری، جامعه‌ستیزی، پارانویا، خودشیفتگی، اسکیزوفرنی (schizoid) و اسکیزوفرنی‌گونه (schizotypal).

مهم‌ترین نشانه‌های اختلال اسکیزوفرنیک یا اسکیزوئید کناره‌گیری از روابط اجتماعی، گوشه‌گیری و ترجیح فعالیت‌های فردی و نداشتن دوست نزدیک است. اختلال اسکیزوفرنیک‌گونه یا اسکیزوتایپال نسبتاً شدیدتر است و مهم‌ترین نشانه‌های آن عبارت‌اند از باورهای شبه‌هذیانی و به خود گرفتن همه چیز، عقاید عجیب یا تفکرات رازآلود، تحریف‌های شناختی یا ادراکی و رفتارهای غیرعادی، عاطفه نامناسب یا محدود، رفتار یا ظاهر نامانوس، فقدان دوستان نزدیک و اضطراب اجتماعی مفرط.

کناره گیری از روابط اجتماعی به بهانه مخفی کاری و زندگی چریکی و نیز پنهان شدن به بهانه امور امنیتی ، همچنین بی اعتمادی به سایرین و فقدان دوست واقعی ، نشانه های مسلم دیکتاتوری رجوی است که با رفتارهای غیرعادی و تفکرات راز آلود که منجر به ساخت دستگاه ایدئولوژیکی خاص مجاهدین شده است ممزوج گردیده و به شکل روابط فرقه ای متجلی شده است

سپس در سال ۲۰۰۹، کولیج و سگال پژوهش‌های‌شان را گسترش دادند تا دیکتاتور تازه ‌در گذشته کره شمالی، کیم جونگ-ایل را نیز در بر گیرد. شرح حال شخصیتی کیم جونگ-ایل نیز ترکیب همان شش اختلال شخصیتی را نشان داد: آزارگر، جامعه‌ستیز، پارانوئید، خودشیفته، اسکیزوفرنیک و اسکیزوفرنیک‌گونه.

تنها تفاوت رجوی با دیکتاتورهای مورد بررسی آن است که وی دیکتاتوری حقیر و فاقد قدرت سیاسی است که حداکثر گستره نفوذ و خودنمایی اش در میان افراد گروهش می باشد که یک جمعیت کوچک چند هزارنفری را تشکیل می دهند

یک پرسش خرده‌گیرانه آن است که چگونه فردی با اختلال‌های شخصیتی شدید – آن هم اختلا‌ل‌هایی که با اختلال‌های روان‌پریشانه‌ای همچون اسکیزوفرنی «رابطه طیفی» دارد – می‌تواند به چنین جایگاه بلندی در قدرت برسد و آن را حفظ کند و بر دیگران کنترل داشته باشد؟ گذشته از هر چیز، اسکیزوفرنی فرد مبتلا را از پا می‌اندازد. اما کولیج و سگال به این نکته اشاره می‌کنند که موارد شناخته‌شده دیگری از قاتلان اسکیزوفرنیک همچون چارلز مانسون و جیم جونز وجود دارد که به همین صورت نفوذ زیادی بر دیگران داشتند، هرچند مسلماً ابعاد آن قابل مقایسه با دیکتاتورها نیست.

و در ادامه می‌افزایند: علاوه بر این، معیارهای کنونی DSM-IV-TR برای اسکیزوفرنی از نوع پارانوئید شامل نشانگانی همچون اشتغال ذهنی مدام به یک یا چند هذیان آزار یا عظمت است که معمولاً پیرامون یک موضوع مرتبط سازماندهی شده است.

توهم توطئه مهمترین اشتغال ذهنی رجوی پس از مرور بیمارگونه به دست گرفتن قدرت سیاسی و به دست آوردن مجد و عظمت می باشد

ویژگی‌های همبسته عبارت‌اند از اضطراب، خشم، کناره‌گیری و تمایل به جدال لفظی. DSM-IV-TR همچنین بیان کرده که موضوعات آزاری و هذیان عظمت ممکن است افراد اسکیزوفرنیک را مستعد خشونت کند، و اینکه چنین افرادی در تعاملات بین فردی شیوه بالادستی یا رئیس‌مآبی دارند و اینکه چنین افرادی ممکن است هیچ نشانه‌ای از اختلال شناختی بروز ندهند و در حوزه کارکرد شغلی و زندگی مستقل عملکرد خوبی داشته باشند.»*

تمام خصائل فوق در رجوی به بروز رسیده، خشونت را برای خود به بهانه پیشبرد اهداف مجاز می شمارد و هیچ ابایی از خودبرتر بینی ندارد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* نویسنده این مطلب جیسون گلدمن دانشجوی تحصیلات تکمیلی روان‌شناسی رشد در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی است. برگرفته از مهرنامه شماره ۱۸ دی ۱۳۹۰- ترجمه کاوه فیض اللهی.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

علت پخش شایعه مرگ اکرم حبیب خانی؛ ترفند رجوی برای جلوگیری از موج ریزش نیرو

 

 

ایران دیدبان، دوازدهم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

پس از یادداشت آقای اسماعیل وفا یغمایی با عنوان «آیا اکرم حبیب خانی زنده است؟» که در آن از رهبری گروه تروریستی مجاهدین خواسته بود تا برای خارج شدن فرزندش از نگرانی به دلیل وجود شایعاتی در باره مرگ اکرم حبیب خانی ، اطلاعی در باره زنده یا مرده بودن ایشان اعلام نمایند.

مجاهدین با تأخیری چند روزه ، نامه ای را با امضای حبیب خانی خطاب به کمیسر حقوق بشر منتشر نمودند که اگرچه با سبک و ادبیاتی متفاوت از سایر پاسخگویی های دیگر مجاهدین خطاب به اقوام و بستگان نگران از سرنوشت اعضایشان در عراق بود، اما خالی از ادعای توطئه و دسیسه و وابستگی یغمایی و … نبود، اما به هر حال حاکی از آن بود که اکرم حبیب خانی زنده است !

آقای یغمایی از این مطلع شدن از سلامتی مادر فرزند و همسرسابقش اظهار شادمانی و نیز از لحن نسبتاً محترمانه اظهارتعجب کرد و با این موضع گیری اکرم حبیب خانی و دست اندرکاران بیانیه کمی محترمانه تر (!!!) را به زیر تیغ برد که چرا آنگونه که موظف شده اند، حق رهبرعقیدتی شان را از حلقوم وفا بیرون نکشیده اند و به یادشان آورد که به حدلازم لجن پراکنی نکرده اند، این بود که اطلاعیه ای صادر شد و حبیب خانی وظیفه ایدئولوژیکش را اقامه نمود، در مطلع آن یادآور می شود به تاریخ ۱۸خرداد نامه ای به رجوی را امضا نموده و انگشت زده و در باره اسماعیل وفا یغمایی ( همسر سابقش) نوشته است :

«هر کس که در مبارزه کم می آورد، برای اینکه مقبول شیخ بیفتد و جاده خودفروشی سیاسی را هر چه سریعتر طی کند و بتواند جبران مافات کند، تنها یک راه دارد و اینکه هر چه بیشتر درونمایه کثیف خودش را بیرون بریزد که الان با این خودفروخته خائن از دریچههای زردآب های متعفن شیخ سرریز شده است و تمامی ندارد، برادر این روزها درگیر این جنگ سیاسی کثیف هستم که یک خودفروخته دهان عفونت بارش را به هرزه درایی بازکرده و مزدوری که در هضم رابع رژیم به “یغما” رفته است .»

در ادامه اشاره می کند که از اول هم می‌دانسته اسماعیل اهل مبارزه نبوده، در زندان شاه مترصد پادرمیانی عمویش برای آزادی بوده و بعد هم مانع مبارزه ایشان بوده است، عجبا که مجاهدین در باره وفا هم مانند تمام کسانی که از آنها جداشده اند این مهملات را تکرار می کنند و کسی نیست که از آنها بپرسد شما که از اول از این حقایق(!!) مطلعید، چرا با این آدمها کار می کنید و در این مورد مشخص بایستی از این خانم پرسید اگر ایشان مانع مبارزه شما بود چرا با ایشان ازدواج کرده و یا همان سالها طلاق نگرفتید و منتظر ماندید تا رهبرعقیدتی تان فرمان طلاق صادر کند؟!

از این لجن پراکنی های ایدئولوژیک که بگذریم ترفند بقایای رجوی برای سرپوش گذاشتن بر مرگهای مشکوک و خودکشی های درون این گروه با استفاده از ادعاهای حبیب خانی – و البته زنده بودن وی – بسیار مضحک و ابلهانه است.

اکرم خانی می نویسد : «شایعه مرگ چندباره من! خبر تازه‌ای نیست، بارها قبل از آن رژیم این خبر را برای شکنجه خانواده‌ام به آنها داده‌ است، اما این بار از دریچه‌های زرد متعفن و مشکوک منتشر شده است تا به این بهانه به بالاترین ارزش‌های این خلق و میهن تاخته و درون مایه کثیف خود را بیرون بریزند.

اولین بار در ۱۰/۱۰/۱۳۸۲ که مادرم با انجمن نجاست موسوم به نجات وزارت اطلاعات به اشرف آمد، در پاسخ اعتراض من که گفتم چرا خود را بازیچه دست رژیم و جنایتکاران وزارتی آن کرده‌ای، گفت که به من تلفن کرده و گفتند تو در بمباران عراق توسط نیروهای آمریکایی کشته شده‌ای و مرا با این بهانه به اینجا آوردند. مادرم سپس نتیجه گرفت و اضافه کرد که هزار بار غلط کردم که گول این مزدوران از خدا بیخبر را خوردم و باعث ناراحتی تو شدم. وی گفت که پس از عملیات فروغ جاویدان هم به خانه ما زنگ زدند و گفتند که تو در عملیات فروغ جاویدان کشته شده‌ای… که این خبر مدتها مادرم را بیمار و خانه‌نشین کرده بود.»

این که انجمن نجات خانواده ای را به این استدلال که فرزندتان مرده به عراق برده است، حتی مرغ پخته را به خنده وا می دارد، اگر ایشان مرده بوده است، مادرش برای ملاقات با چه کسی به عراق رفته است، وانگهی وقتی خبرکشته شدن دخترش را در سال ۶۷ به او دادند، چه دلیلی داشته است که با دریافت مجددهمین خبر به عراق برود تا بعد با دیدن دختر زنده اش هزاربار غلط بکند؟!!!

اما در مورد مرگهای مشکوک لیست بلند و بالایی از افراد فوت شده که از سوی جداشدگان انتشار یافته است و حتی اسامی افرادی که خود مجاهدین با عنوان «مجاهد صدیق» خبر از مرگ آنان می‌دهند – که به هیچ وجه صحت و سقم عللی که مجاهدین برای مرگ آنها اعلام می نمایند، معلوم نمی شود، یک مورد آن مهدی افتخاری است که با وجود تمام علل طبیعی و سالخوردگی و بیماری، به طور قطع و یقین نمی توان عامل برخوردهای فاشیستی – ایدئولوژیک را در مرگ وی نادیده گرفت – گواهی می دهد که در این سالها تعداد زیادی از افرادی که در اردوگاههای مجاهدین در عراق به سر می بردند به طرز مشکوکی مرده اند.

مرگهای مشکوک و اتخاذ موضع تهاجمی به زعم رهبری مجاهدین در این باره – امری که صحت و سقم آن فقط با یک تحقیق جامع و بیطرفانه از سوی مجامع حقوق بشر قابل تأیید است – آن هم با استناد به زنده بودن کسی (اکرم حبیب خانی) که خود رهبری مجاهدین شایعه مرگش را پخش کرد، ترفند ابلهانه دیگری است که مجاهدین برای کاستن از اثرات نامه سرگشاده ایرج مصداقی خطاب به رجوی به کارگرفته اند، نامه ای که اگرچه جمع بند تمام واقعیاتی است که سالهاست به طور جسته و گریخته در باره رهبری مجاهدین گفته می شود و گوش شنوایی برای آن یافت نمی شود، اما رجوی به حدی از آن خشمگین است که حتی جداشدن قصیم و روحانی را هم ناشی از آن می‌داند و به این طریق تلاش می کند افکار اعضا و هوادارانی را که اکنون مستعد بیان نهفته های درونشان هستند را نسبت به عمده مطالب مندرج در آن نامه که مجاهدین هیچ پاسخی برای آن ندارند، منحرف نموده و همچنان آنها را در تردید و بی تصمیمی برای جدایی نگه دارد

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

استعفایی فراتر از انشعاب؛ شکست حرکتهای فرمالیستی رجوی

 

 

ایران دیدبان، هشتم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

جان کلام آقایان قصیم و روحانی، اعضای مستعفی از شورای ملی مقاومت را در این بند از متن استعفانامه ایشان می توان سراغ داد:

«از میان مسائل بیشمار و موضوعات مورد اختلاف, «جبهه همبستگی ملی» برای ما اهمیّت خاصی داشته و بارها به جدّی گرفتن الزامات تحقق این طرح توجه داده ایم: مدنظرقرار دادن جامعه ایرانی خارج, درانداختن طرحی نو و تدبیری برای رفع موانع تماس, احیاء و ارتقاء اعتماد و سپس اقدام به دعوت جدّی از واحدهای گوناگون و پرشمار فرهنگی, هنری, اجتماعی. کلاً تلاش برای تدارک مقدماتی و الزامات اولیّه جبهه همبستگی …. چرا که رژیم حاکم دشمن سیاسی و فرهنگی مشترکمان بوده و هست….. ولی افسوس. در این مورد حتی یک قدم مثبت که توفیقی به حساب آید و امیدی برای ادامه کار و کوشش ما شود دیده نشد. »

اگرچه استعفای این آقایان – و درحقیقت جداشدنشان – از دار و دسته رجوی، قبل از هر چیز نشان یأس و سرخوردگی وافر مجاهدین و اطرافیانشان از وضعیتی است که این گروه در آن قرار دارد، که در جای خود و در تحلیل موقعیت کلی مجاهدین بسیار با اهمیت است. واقعیتی که اکنون چماقداران مجاهدین به طریقی وارونه آن را خطاب به منتقدان بیان می کنند که «اگر پیروزی می‌بود شما هیچگاه چنین انتقاداتی به رهبری مجاهدین نمی داشتید.»

و هر چند این جدایی علامت تشتتی غیرقابل علاج نیز هست، آنچنان که آقایان روحانی و قصیم که نزدیکترین اشخاص به کانون رهبری کننده مجاهدین بوده، در بیان انتقاداتشان و نوع زندگی آزادی بیشتری داشته و گاهی در کسوت تئوری پرداز “مقاومت ” ظاهر می شدند، اقناع ناشده، عطای این شورا و آن سازمان را به لقایش بخشیده، چاره ای جز استعفا ندیدند، دیگر حساب و وضعیت آنان که تحت فشار تشکیلاتی، سانسور و اختناق ایدئولوژیک قرار دارند، انتقاد به رهبری خط قرمزی است که نباید از آن عبور کنند و بایستی سختی و شرایط ناامن و غیرمنطقی عراق را برای حفظ تشکیلات و موقعیت رجوی تحمل کنند، روشن و مشخص است.

اما مسئله اینجاست که استعفای این آقایان، یک باره و دفعتاً پیش نیامده است، بنا به گفته ایشان پروسه‌ای ده ساله را طی کرده است:

«در عین حال ما همیشه , به خصوص طیّ دهه اخیر و بیشتر در چهارسال گذشته, در مورد تنظیم روابط درونی, روشهای برخورد به اشتباهات, فقدان پاسخگویی مناسب, نوع واکنش به انتقاد و منتقدان درون و بیرون شورا , شیوه تصمیم گیری, همچنین چگونگی طرح و بحث تحلیلهای اساسی و رویکردهای مبرم پیشنهادی و ….. با دشواریهای گوناگون و فزاینده مواجه بوده ایم. طی سالیان دراز به سبب لاینحل ماندن تناقضات و افزایش و تراکم مشکلات جدید صبر و حوصله ما هم تحلیل رفته است.»

سوال این است که چرا مجاهدین که اکنون از جداشدن آنها به شدت آسیب دیده اند، جلوی آن را نگرفتند و اجازه دادند که به اینجا ختم شود ؟ پروسه ای که قهراً و بیش از همه رجوی با آن درگیر بوده است.

البته پاسخ صریح آن است که رجوی تمام تلاشش را برای جلوگیری از رسیدن به این نقطه به کار برده است و اگر چه در ظاهر ژستهای دمکراتیک گرفته و آقایان را مخیر به ماندن یا رفتن ساخته است، مثلاً با تکرار این ادعای پوشالی که ما دست برای همبستگی دراز کردیم اما هیچکس حاضر به فشردن دست ما نیست و در عوض تحلیل چیستی و ماهیت واقعی امتناع سایرین از ائتلاف با مجاهدین، نبود ِ یک جریان جدی در میان صحنه را بهانه کردن و حق به جانب طلبکار شدن!

یا فرمالیستی ترین روشها را با نمایش گاه و بیگاه یک خانم بی روسری در تجمع مجاهدین و یا آوردن یک خواننده لس آنجلسی آن هم با لباس نظامی در میتینگ مجاهدین… به کار گرفتن، اما در مقابل ایرانیان و سایر گروههای سیاسی غیرهمفکر با مجاهدین را سازشکار و دکاندار و استحاله چی خواندن و نفی ائتلاف با تمام کسانی که خواهان رأیی برابر با مجاهدین در یک ائتلاف هستند با بهانه هایی از این دست که بیش از آن که یک موضع عام سیاسی باشد، مصرف داخلی داشته، از جمله اقدامات رجوی برای مهار این آقایان و سایر دوستانشان که هم اکنون در شورا هستند، بوده است.

” گشایش نمایی”های رجوی و ” جبهه همبستگی ” اش هیچگاه ریشه دار و عمیق و واقعی نبود که اگرمی بود اولاً از لحاظ سیاسی آویزان شدن به دامان این و آن پارلمانتر در اروپا و آمریکا – به ویژه پس از خروج از لیست گروههای تروریستی – شدت نمی یافت و ظرفیت جدیدی ایجاد می شد که طبعاً حرکت به سمت دیگری را رقم می زد، ثانیاً از لحاظ خط مشی و استراتژی، مستلزم اعلام رسمی و آشکار تجدید نظر در سیاستهای گذشته و ایجاد تغییرات در سازمان ِ کار این گروه به نشانه آمادگی پذیرش وضعیت جدید بود و ثالثاً – و حداقل – مجاهدین بایستی از مناسک فرقه‌ای فاصله گرفته، تظاهرات ایدئولوژیک خود را لااقل انعکاس بیرونی نمی دادند و به این وسیله بیش از پیش بر طبل افتراق و تمایز خود با سایر گروهها نمی کوبیدند.

واقعیت آن است که پیشنهادات این آقایان برای راه گشایی – مثلاً در تحقق جبهه همبستگی – در کمال سادگی با اعتقاد به این اصل بیان شده است که عمل به چنان پیشنهاداتی راه کار خروج از بن بست و ادامه مبارزه است، غافل از این واقعیت که رجوی بیش از هر کسی – ولو نزدیکترین افراد به خودش- منافعش را درک می کند و بهتر ازهر کسی معنای گشایش واقعی را می‌داند و پیشنهادات این آقایان را نه به مثابه راه گشایی، بلکه راهی به سوی خودکشی تلقی می کند و بوی دشمنی از آن به مشامش می رسد!

اصولاً چارچوب تشکیلاتی – ایدئولوژیک مجاهدین و رهبری عقدیتی رجوی در رأس آن، ظرفیت گشایش را نداشته چرا که وضعیت فعلی، فقط گاه گاهی یکی از اعضای شورای را از دست می‌دهد و چند حامی خارجی در یکی از پارلمانها به دست می آورد، اما برفرض ترتیب اثر دادنه به چنان پیشنهاداتی، درگام اول مجبور به نشستن برکرسی پاسخگویی و پذیرش موازنه گشایش است که سوی دیگرش، ساختار تشکیلاتش را دستخوش تغییر خواهد کرد، در آن صورت ناچار است از جایگاه خود به زیر آید…

بنابراین سوال آن است که چه چیزی برای حفظ کردن خواهد داشت که ارزش آن را داشته باشد که هزینه ای چنین سنگین را به خاطرش بپردازد. اشکال این آقایان ساده لوح آن است که گمان دارند رجوی امیدی به سرنگونی دارد، رجوی مدتها است که به جنگ و آویزان شدن به جنگ طلبان می اندیشد، هیچ نیروی مخالف ایران را توانمند برای سرنگونی نمی بیند و از این خواب و خیال خوش که دیگران را به آن فرو می برد بیرون آمده و فقط و فقط بر روی عامل خارجی حساب باز کرده است و نیروهای ساکن در اردوگاه عراق را برای چنان روزی دپو کرده است تا لااقل در صورت سرنگونی به علت مداخله عامل خارجی فرصت حضور در کنار سایر بازیگران که در غرب جاخوش کرده اند را داشته باشد!

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد