_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran_ghalam@yahoo.de

www.iran-ghalam.de

 نگاهی دقیق تر به ادعای ” حمله به اشرف ” و نمایش اعتصاب غذا درکمپ آوارگان لیبرتی

 

لینک به منبع

الف .مینو سپهر، وبلاگ زنان در اسارت فرقه رجوی
نگاهی دقیق تر به ادعای ” حمله به اشرف “ و نمایش اعتصاب غذا درکمپ آوارگان لیبرتی
23.11.2013
باگذشت ۸۳ روز از ادعای فرقه رجوی مبنی بر حمله نیروهای عراقی به اسارتگاه تخلیه شده اشرف و فروکش کردن گردوخاک های دستگاه تبلیغی این گروه اکنون کاملا مشخص ومعلوم گردیده که رخداد خونین یکم سپتامبر دراین اردوگاه یک تصفیه درون گروهی بوده است تا هم بهانه ای جهت تخلیه وتحویل این اردوگاه باشد وهم جمعی از شرور ترین افرادی که وجود واحتمال دستگیری ومحاکمه شان باعث افشای بیشتر فعالیت های این گروه درداخل وخارج از عراق می گردید کاملا از میان برداشته شوند

دلایلی که این تصفیه درون گروهی را به روشنی ثابت می کند عبارتند از :

یکم _ دستگاه تبلیغی فرقه رجوی به جز همان فیلم اولیه سرهم بندی شده ورسوا هیچ مدرک وسندی از وجود نیروهای عراقی درروز مورد ادعا در کمپ دراختیار نداشته ومنتشر نکرده است .

دوم _ تعداد ۴۲ نفر جان بدربرده از این تصفیه درون گروهی در کمپ آوارگان لیبرتی همچنان تحت قرنطینه وجدایی از گروه قرار دارند .

سوم _ گروه رجوی حاضر به همکاری با گروه تحقیق دولت عراق درمورد این ادعا نگردیبده و تنها به یک نفر از این افراد بجامانده پس از دوهفته پس از آموزش و سناریو سازی اجازه ملاقات با گروه عراقی داده است

چهارم _ نماینده دولت امریکا درپاسخ به درخواست یکی از اعضای کنگره درمورد رخداد یکم سپتامبر پاسخ داده است که هیچ سند ومدرکی دال بر ادعای فرقه رجوی مبنی بر ادعای این گروه درمورد اتهام به دولت عراق وجود ندارد

پنجم _ نماینده دولت امریکا وسفیر آنکشور درعراق اعلان نموده ادعای ربوده شدن ۷ نفر از طرف گروهک رجوی مستند نیست _

ششم _ دولت عراق از همان ابتدا شرکت در این عملبات را کاملا مردود شمرده و آنرا یک درگیری درون گروهی اعلام کرده واز سرنوشت ۷ نفر گم شده مورد ادعا اظهار بی اطلاعی نموده است .

هفتم _ سبوعیت ودرندگی دراین تصفیه خونین با توجه به سوابق این گروه تبهکار وخشن تنها از طرف خود این گروه ممکن خواهد بود.

هشتم _ دست بند به دست داشتن برخی از کشته شده گان بخوبی نشان از زندانی بودن این افراد درکمپ می نماید که دراین تصفیه خونین از فاصله نزدیک مورد اصابت گلوله قرار گرفته اند که درچنین وضعیتی اصولا حمله به کمپ موضوعیتی نمی تواند داشته باشد .

نهم _ دستگاه تبلیغی فرقه رجوی از ادعاهای اولیه خود مبنی بر حمله موشکی وخمپاره ای و ۲۰۰ انفجار ( ! ) کاملا عقب نشینی نموده چراکه هیچ سند ومدرکی دراین مورد ارائه نکرده است .

دهم _ شروع و آمادگی نمایش اعتصاب غذا و از پیش فرام بودن امکاتات این نمایش ازهمان روز نخست سند دیگری بر طراحی واجرای این نقشه از پیش تعین وبرنامه ریزی شده می نماید .



ادعای ربوده شدن ۷ نفر و نمایش رسوا وبدون نتیجه ونوبتی اعتصاب غذا

دستگاه تبلیغی فرقه رجوی از همان روز نخست ادعا کرد که تعداد ۷ نفر توسط مهاجمین ( ؟ ) دستگیر وبه خارج از کمپ منتقل گردیده اند _ گرچه برای این ادعا خود به جز عکس این افرا د هیج سند ومدرکی تاکنون ارائه نکرده است _ این دستگاه دروغزن بارها ادعا کرده است که سند ومدرک جهت ارائه به دادگاه ( ! ) دراین مورد دراختیار دارد وحتی آن سندها را دراختیار امریکا قرارداده است و لی نماینده دولت امریکا همانگونه که دربالا اشاره شد درکنگره نه تنها هیچ اشاره ای به این اسناد قلابی نمی کند بلکه از عدم وجود مدارک ومستندات نام برده است .

اعتصاب غذای نوبتی ونمایشی اقدامی سمبلیک وبی نتیجه

بنا بر گزارشات وعکس های ارسالی از کمپ آوارگان لیبرتی گروهی شامل ۱۵ زن ودرهمین حدود مرد در نمایش اعتصاب غذا شرکت کرده اند _ درخواست های اولیه فرقه رجوی از براه انداختن این اعتصاب غذای تشکیلاتی آزادی ۷ نفر گم شده و بکارگیری نیروهای کلاه آبی ( ! ) سازمان ملل جهت حفاظت از کمپ لیبرتی بود که خواسته دوم بخاطر مسخره وخنده دار بودن به حفاظت مطمئن کاهش یافت _ درمورد خواست نخست ( آزادی ۷ نفر ) پس از گذشت ۸۲ روز از این رخداد دیگر کاملا مشخص شده است که یا این ادعا از پایه بی اساس است واین افراد توسط خود گروه قبلا سربه نیست شده اند ویا اینکه اگر ادعای این فرقه درست باشد این افراد همانگونه که نماینده دولت امریکا اظهار نموده درعراق وجود ندارند .

اعتصاب غذا یک واکنش درنهایت ضعف وچاره ای بر بی چارگی ورسیدن به بن بست است که برخی از زندانیان به خاطر تحت تاثیر قراردادن جامعه از آن استفاده کرده ومی کنند ودربرخی از موارد موفق می شوند از این راه به خواست های انسانی وحقوقی خود دست یابند _ طبیعی است که درخواست ویا درخواست های اینگونه اعتصابیون باید درچهارچوب قوانین ودست یافتنی باشد _ واگر از این منظر به نمایش اعتصاب غذای تشکیلاتی فرقه رجوی نگاه کنیم این درخواست ها نه جنبه حقوقی ونه قابلیت اجراشدن دارند وبهمین دلیل باید این گزینه را صرفا یک اقدام سمبلیک بی نتیجه به حساب آورد _ دستگاه تبلیغی فرقه که خود نیز از بی حاصل بودن این نمایش طراحی شده وقوف داشته دست به اجراو تداوم این اقدام به اینصورت زده است که هردوماه گروهی را از دور خارج وگروهی دیگر را وارد این نمایش نماید که با توجه به حضور ۳۰۰۰ نفر درایم کمپ بتواند این نمایش را تا مدت زمانی نامعلول روی صحنه نگاه دارد ( ! ) البته از آنجایی که تعداد قابل توجهی از این افراد از بیماریهای رنگارنگ رنج می برند این احتمال وجود دارد که برخی از این افراد به دلایل طبیعی تلف گردند که دراین صورت فرقه رجوی می تواند مرگ طبیعی این افراد را درنتیجه اعتصاب غذا عنوان نموده وروی آن مانور بدهد .

هدف اصلی نمایش اعتصاب غذای نوبتی چیست ؟

فرقه رجوی برای سرپوش گذاشتن بر تخلیه خونین اشرف و انحراف افکار عمومی از تحت سئول قرارگرفتن جهت چرایی نگاه داشتن بیهوده ۱۰۱ نفر دراشرف به این نمایش دست زده است و طبیعی است که هرکس کوچکترین شناختی از ماهیت تبهکاری سران این گروه داشته باشد فریب این نمایش مسخره را نخورده وهمچنان برسه نکته پای خواهد فشرد

الف _ بآینکه بارها دولت عراق و امریکا ویونامی از سران فرقه خواستند تا اردوگاه اشرف را تخلیه کند چرا سران این گروه بدان توجهی نکرده وبه یاغیگری دادمه دادند ؟

ب _ بنابر ده ها هشدار طی ۵ سال اخیر مسئولیت هر اتفاقی درمودر جان این افراد رسما به گردن سران گروه بوده .وخواهد بود که بر ماندن دراشرف وعراق پای فشرده ومی فشارند.

ت _ سالهاست همه کسانی که خواهان پایان یافتن مسالمت آمیز حضور بی دلیل این فرقه درعراق هستند هشدار داده اند که شما در استراتژی شکست خورده اید ولذا باتوجه به رخدادهای دهسال اخیر این کشور نآمن جای ماندن نیست و باید همه امکانات خودرا صرف خروج این افراد از عراق نمایید .

نتیجه = طی دهسال اخیر صدا نفر از اعضای این فرقه یا از تشکیلات فرار کرده ویا در رخداهای تصنعی جان خودرا از دست داده اند _ چنین رخدادهایی نشان از فروپاشی کامل این فرقه می نماید _ به جریان افتاده پرونده قضایی بیش از ۵۰ نفراز فرماندهان ترور وشکنجه گران وبازجویان توسط دستگاه قضایی دولت عراق و همچنین اعلام ضرب العجل دولت آن کشور ( پایان سال ۲۰۱۳ )به جامعه جهانی جهت انتقال افراد مستقر درلیبرتی همگی نشان از پایان این فرقه مافیایی می دهند و بهمین خاطر باید در آینده ای نه چندان دور شاهد دستگیری سران و آزادی اسیران این گروه ورشکسته باشیم

الف .مینو سپهر

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دون کیشوتِ مجاهدین و آسیاب های بادی

م-افتخاری، ایران اینترلینک

18.11.2013

 

http://iran-interlink.org/wordpressfa/?p=7927

دون کیشوتِ مجاهدین و آسیاب های بادی

سرنوشت مسعود رجوی بی شباهت به آن جنگجوی پیر بینوا که با سپر حلبی علیه آسیاب های بادی می جنگید نیست. و بطور خلاصه داستان از این قرار است که:

زمانی یک دون کیشوت متوهم و خودبزرگ بین با سپاهیانش به سوی هدفی در حرکت بوده، در دور دست ها سی عدد آسیاب بادی را می بیند. به خدمتکارش خطاب میکند و میگوید: ببین سانکو، در برابر ما سی دیو زشت و بی قواره قد علم نموده اند و منتظرند تا من با آنها بجنگم. بدون شک همه آنها را در یک چشم به هم زدن به درک واصل خواهم نمود و با غنیمتی که به دست خواهیم آورد هزار قلعه خواهیم ساخت!!!

سانکو پرسید: کدام دیو را میگویی؟

دون کیشوت جواب داد: مگر آنها را با بازوان بلندشان نمی بینی؟

سانکو گفت: ارباب، جسارتن خدمتتان بگویم که آنچه ملاحظه میفرمایید دیو نیستند بلکه آسیاب های بادی هستند. و آنهایی که به نظر ما بازو می نمایند پره های آسیاب هستند که در اثر وزش باد به حرکت در می آیند تا سنگ آسیاب را بگردانند.

دون کیشوت با عصبانیت گفت: معلوم است که تو جایگاه و توانایی رهبری را درک و فهم نکردی و به شعبه ای از سپاه دشمن و وزارت اطلاعاتش درآمدی. این را گفت و عربده کشان، با در هوا تکان دادن شمشیر و استفاده از سپر حلبی، خودش را به پره های چرخان آسیاب ها رساند و آنچه باید سال ها قبل اتفاق می افتاد در آن لحظه افتاد. او متلاشی گردید و گروهی از شر و گزند آن رهبری نادان، متوهم و جاهل بنام دون کیشوت آسوده گشتند، نفسی به راحتی کشیدند و از زیر یوغ ظلم و ستمش آزاد گردیدند.

در حالی که در این روزها توجه تمامی جهان به سوی مذاکرات ایران با کشورهای ۵+۱ است و برای تمامی مردم دنیا ثابت گردیده که ایرانیان ملتی صلح دوست، از جنگ و خونریزی گریزان و از خشونت طلبان از هر گروه و دسته ای که باشند بیزار و متنفر هستند، این مغز گنجشکی مسعود و مریم رجوی هستند که نمی توانند و قادر به درک این پیام نیستند و با التماس و دریوزگی به پیشگاه جنگ طلبان اسراییلی، آمریکایی و عربستانی به دنبال شعله ور نمودن جرقه جنگ هستند.

آنها به اندازه ای از فضای سیاسی و اجتماعی ایران فاصله گرفته و خودشان را به دشمنان این سرزمین فروخته اند که حتی علت انتخابات جدید و پشت نمودن مردم به تندروهای جنگ طلب داخل و خارج از حکومت را نیز نفهمیده اند.

بر اسیران اشرف حرجی نیست که رجوی ها را ناجی خود بدانند چرا که تمام عمر خودشان را با گوش دادن به مهملات مسعود و مریم رجوی مشغول نگه داشته و در این مدت با هیچ موجود زنده ای بجز نفرات درون گروه خودشان در تماس نبوده و فقط مزخرفاتی را شنیده اند که مسعود رجوی در گوششان زورچپان نموده است.

اما و گویا که تحلیل های آبکی که از مغز گنجشکی مسعود رجوی تراوش میکند بمانند سم مهلکی بر بسیاری از هواداران او- بخصوص شورایی هایش – اثر نموده و آنها نیز علی رغم زندگی در اروپا و آمریکا و دسترسی به رسانه های عمومی، حاکمیت در ایران را به مانند آن آسیاب های بادی و شبیه به دیوهای غول پیکری می بینند که تنها رجوی از پس تخریب آنها بر می آید و به همین دلیل هم این فرد ترسو، بزدل و همیشه فراری را اسطوره می نامند. و شاید هم این را میفهمند و منافعشان ایجاب میکند که خودشان را به نفهمی بزنند.

جالب توجه است که وقتی رهبران مجاهدین دیدند که توجه جهانیان به سوی صلح و آشتی با ایران میرود و کسی به اعتصاب غدای آنها در کمپ لیبرتی توجهی ندارد، دکترهایشان را یکی پس از دیگری مامور نمودند تا ازجامعه جهانی و بخصوص پزشکان بدون مرز درخواست توجه نموده و به خواسته های اعتصاب کنندگانی که در شرف مرگ هستند رسیدگی کنند.

آنقدر مغزهای گنجشکی و سطح فهم پیشنهاد دهندگان پایین است که راه حل جامعه جهانی و پزشکان بدون مرز را درک نمی کنند، و آن هم بدون شک این است که چنانچه شما ظرفیت و توان اعتصاب غدا را ندارید چرا از آن رهبران جاه طلبتان نمیخواهید تا همانطور که دستور انجام این اعتصاب غدا را دادند و آن را برایتان سازماندهی نمودند، دستور توقفش را هم به شما حلقه بگوشان بدهند؟

جالب توجه است که در روزهایی که جلسات کشورهای ایران و ۵+۱ در شهر ژنو در کشور سوییس در جستجوی راه حلی برای رفع اختلاف نظر هستند، هواداران منگ و سوسول مجاهدین به مانند شامپانزه هایی در خیابان منتهی به این محل ورجه وورجه میکنند و به بالا و پایین میپرند و جیغ های بنفشی برای جلب رضایت جنگ طلبان اسراییلی و آمریکایی میکشند که فقط گوش رهگذران را آزار داده و میدهد.

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حمایت رجوی از تروریست های جیش العدل

07.11.2013

محمد علوی، آریا ایران

لینک به منبع

حمایت رجوی از تروریست های جیش العدل

 به گزارش خبرگزاری های بین المللی، موسی نوری، دادستان شهرستان زابل و راننده وی صبح روز چهارشنبه ۶ نوامبر ۲۰۱۳ در مسیر منزل تا محل کار، توسط مهاجمان گروه تروریستی جیش العدل ترور شدند.

گروه تروریست جیش العدل که پس از مرگ عبدالمالک ریگی اعلام وجود کرده است،دو هفته پیش نیز ۱۷ تن از سربازان و مرزداران ناحیه بلوچستان ایران را کشته و تعدادی دیگر را زخمی نمودند.

این گروه طی اطلاعیه رسمی ضمن پذیرش عمل تروریستی، دادستان زاهدان را نیز تهدید به ترور نموده است.

در گوشه دیگری از جهان،هفته گذشته دو تن از خبرنگاران رادیو دولتی «آر.اف.ای» پس از ربوده شدن در مالی به قتل رسیدند. آقای فرانسوا اولاند، رییس جمهوری فرانسه اعلام کرد که تحقیق برای بازیافتن قاتلان ژیسلن دوپون و کلود ورلون در مالی ادامه دارد. رییس جمهوری فرانسه تصریح کرده است که قاتلان با کشتن دو فرانسوی در واقع آزادی بیان را آماج گرفته اند. مقامات مالی نیز در همین رابطه گفته اند که تاکنون ۳۵ نفر را در چارچوب تحقیق برای یافتن قاتلان ژیسلن دوپون و کلود ورلون دستگیر کرده اند. یک گروه از پلیس های فرانسوی نیز برای یاری رساندن به این تحقیق وارد مالی شده است.

در کنار این دو واقعه تروریستی، یک گروه ایرانی که بیش از ۱۵ سال در لیست تروریستی آمریکا و اروپا قرار گرفته بود،طی دو موضع گیری متفاوت،ترور های داخل ایران را کیفر از جانب فرزندان غیور مردم سیستان و بلوچستان و ترور دو فرانسوی در مالی را عمل وحشیانه قلمداد نموده است.

این رویکرد دوگانه، در واقعه ترور بیش از ۲۰ تن از سربازان ایرانی در بلوچستان نیز وجود داشت.سازمان مجاهدین به رهبری مریم و مسعود رجوی که مقر فرماندهی آنان در اورسوراواز فرانسه قرار دارد، ضمن حمایت علنی از آن عملیات تروریستی، گروه جیش العدل را تشویق به ترورهای بیشتری در داخل ایران نمود.خبرهای موثقی در این باره وجود دارد که رهبران سازمان مجاهدین با تروریست های جیش العدل و بازماندگان گروه ریگی در ارتباط تنگاتنگ بوده و آنان را از نظر مادی و تجهیزات نظامی پشتیبانی می نمایند.

علاوه بر این، گروه مجاهدین خلق طی سال های گذشته چند عمل تروریستی موفق داشته و در همکاری نزدیک با سازمان اطلاعات وامنیت اسرائیل تعدادی از دانشمندان اتمی ایران را در تهران ترور نمود.

حال سئوال اینجاست که چرا ترور های داخل ایران، حلال و ترورهایی که به غرب مربوط می شود از نظر گروه رجوی حرام می باشد؟ آیا تفاوتی در کیفیت اعمال تروریستی وجود دارد؟

سربازان ایرانی ترور شده ودادستان زابل همگی از عناصری بودند که در ارتباط با دولت ایران خدمت می نمودند.همانگونه که دو خبرنگار فرانسوی، مامور دولت بوده و برای رادیو دولتی فرانسه کار می کردند.

پایه های مادی و معنوی مبارزه با تروریسم بین المللی که توسط قدرت های بزرگ اعمال می گردد، تفاوتی بین تروریست و حامیان تروریسم قائل نیستند.قدرت هایی مانند؛ آمریکا،انگلستان،فرانسه و بسیاری دیگر، در هر گوشه از جهان که لازم باشد بسرعت از ابزارهای در دسترس از جمله پهباد استفاده نموده و تروریست ها و حامیانشان را به هلاکت رسانده یا دستگیر می نمایند.

اما وقتیکه اینگونه مسائل به مردم ایران مربوط می گردد، فراموش می کنند که مجاهدین جاخوش کرده در اورسوراواز با ۴۰ سال سابقه تروریستی، از ساحل امن فرانسه، آدمکشی در ایران را ترویج نموده و علنا از آنان حمایت می نمایند.آیا قانونی برای مقابله با تروریست های ایرانی خارج نشین که از مزایای پناهندگی در غرب بهره مند می باشند، وجود ندارد؟

دولت فرانسه که خود از تروریسم رنج می برد، آیا می تواند در قبال حضور فعال رهبران و اعضای تروریست مجاهدین سکوت نموده و نسبت به حمایت علنی این گروه از ترورهای داخل ایران واکنش مناسبی نشان ندهد؟

ترور و تروریسم در هر لباس و ایدئولوژی و در هر نقطه از جهان که باشد مشروع نیست.باید آن را به شدت محکوم نموده و مسیر مبارزه با آن را فعال کرد تا امنیت و آرامش به کسانیکه می خواهند زندگی کنند باز گردد!

گروه های سیاسی و شخصیت های آزاده ایرانی نسبت به این رویدادها چه موضعی دارند؟ آیا نباید حمایت علنی رجوی از تروریست های جیش العدل و جندالله را محکوم نمود؟!

۷ نوامبر ۲۰۱۳

محمد علوی

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وقتی رجوی با عصبانیت پرده از ماهیت تروریستی مجاهدین برداشت. سندی که مجاهدین از روی سایت خود پاک کردند

20.09.2013

ایران دیدبان

لینک به منبع

وقتی رجوی با عصبانیت پرده از ماهیت تروریستی مجاهدین برداشت. سندی که مجاهدین از روی سایت خود پاک کردند

پس از آن که رهبری گروه تروریستی در یک اقدام نسنجیده و با عصبانیت کامل منتقدان و مخالفان خود را تهدید به ترور و عملیات انتحاری کرد و مجدداً مسئولیت قتل فجیع تعدادی از شخصیت های ایرانی را برعهده گرفت؛ دستگاه منگول تبلیغاتی مجاهدین این اظهارات را از سایتهای خود پاک نمود.

به دنبال افشاگری ایران دیدبان در باره تهدیدات تروریستی مجاهدین و پس از آن که رهبری گروه تروریستی در یک اقدام نسنجیده و با عصبانیت کامل منتقدان و مخالفان خود را تهدید به ترور و عملیات انتحاری کرد و مجدداً مسئولیت قتل فجیع تعدادی از شخصیت های ایرانی را برعهده گرفت؛ دستگاه منگول تبلیغاتی مجاهدین این اظهارات را از سایتهای خود پاک نمود و سندی را که پیشتر در این آدرس

 http://www.mojahedin.org/news/135357

 قابل مشاهده بود به طور کامل پاک کرد.

اصل سند تهدیدات تروریستی رجوی :

گروه تروریستی مجاهدین بهتر است به جای فریب دادن دنیا و متمدن نمایی برای جلب حمایت کشورهای غربی؛ تلاش نماید تا خوی و خصلت وحشیانه خود را اصلاح کند و دست از خشونت پرستی و آدمکشی بردارد شاید بتواند اندکی دیگر به حیات نباتی فعلی خود ادمه دهد.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گزارشگر هانس برنس ( برگردان مسعود جابانی ) : انتقامجوئی که اکنون ارتباطات بین فرهنگی را سازمان می دهد

14.08.2013

لینک به منبع

گزارشگر هانس برنس

برگردان مسعود جابانی ـ هلند

سرمایه گذاری برنقاط مشترک و آگاهی از اختلافات فرهنگی، مناسبترین راه جهت پرهیز از روشهای خشونت آمیز می باشد. احساس” در خانه خود بودن” اولین و بهترین محرک برای پیشرفتهای فرهنگی-اجتماعی درهر مکانی می باشد.

مسعود جابانی ۵۸ ساله در حال حاضر مشاور و مربی آسیب های روحی – روانی و ارتباطات بین فرهنگی می باشد.

http://www.dekrantvantoen.nl/vw/page.do?id=GBS-01-003-20121002&ed=00

او قبل از انقلاب اسلامی با شاه به مبارزه برخواست و مانند بسیاری دیگر از مردم ایران از آیت اله خمینی حمایت کرد ولی پس از مدتی روش و منش آنها با ایده آل های او سازگار نشدند و او وارد مبارزات مردمی برای کسب آزادی و عدالت اجتماعی گردید. جابانی در آن زمان در استخدام آموزش و پرورش بود او در آنزمان احساس کرد که دیگر نمی تواند با معیارهای دولتی با هدف اسلامی کردن همه نهادهای اجتماعی به کارش ادامه بدهد.

او در سال ۱۹۸۲ به مجاهدین خلق گروهی که مسلحانه علیه رژیم ایران می جنگیدند، پیوست. چند سال بعد سه تن از برادرانش که عضو مجاهدین بودند دستگیر شده و پس از مدت کوتاهی اعدام شدند. پس از آن او مجبور به ترک کشورش شد و به پاکستان فرار کرد. از آن طریق توسط فرقه مجاهدین وارد عراق شده و سالها با احساس انتقامی که در وجودش موج می زده به همراه مجاهدین با رژیم ایران می جنگیده است.

همسر و فرزندش هم در این سالها در عراق به او می پیوندند. در این سالها او در درگیری های مختلف بارها مجروح می شود که یکبار آن براثر اصابت گلوله بشدت زخمی شده و در بیمارستان بمدت سه ماه بستری می گردد.

اینبار گلوله ایکه می خواست اورا به هلاکت برساند باعث نجات او می شود. زیرا در مدت سه ماهی که در بیمارستان بستری بوده است برای اولین بار فرصتی پیدا میکند تا در مورد فعالیت هائیکه در آنجا انجام میداده فکرکند. تا آن زمان فرقه ای که در آن سالها به اسارت ذهنی درآمده بوده به او فرصت فکر کردن نمی داده است. زیرا در بسیاری از موارد فکرکردن بیشتر به طرح سئوال می انجامید . سئوالاتی که فرقه از جوابگوئی به آن عاجز بوده است.

در آن زمان او احساس می کرد که جنگ ، جنگ قدرت است و فرقه در درون مناسبات خویش حق و حقوق اعضا خویش را زیر پا می گذارد. آنها چگونه می خواهند منادی آزادی و دمکراسی در ایران فردا باشند؟

آقای مسعود جابانی عضو سابق مجاهدین خلق و ارتش آزادیبخش ـ نویسنده کتاب روانشناسی خشونت و ترور ، منتقد مناسبات فرقه گرایانه فرقه رجوی

پس از خروج از بیمارستان مطمئن شد که جای او دیگر آنجا نیست. نامه استعفائی نوشت و به فرمانده بخش خویش داد. او آن روز را هرگز فراموش نخواهد کرد. فرمانده اورا در دفتر خویش فراخواند و برایش آیه ای از قرآن را خواند. در آن آیه آمده بود که ” ای کسانیکه پشت به انقلاب و مبارزه می کنید جای شما در قعر جهنم خواهد بود”

او در آنروز با چشمانی اشکبار از اتاق فرمانده خارج شد ولی او دیگر تصمیمش را برای خروج از مناسبات فرقه گرفته بود. پس از آن او به پاکستان برگشت و سپس بعنوان پناهنده سیاسی به هلند دعوت شد.

در سالهای اولی که او در هلند ساکن شده بود، زندگی برایش بسیار سخت و طاقت فرسا بود. حکم پرنده ای را پیدا کرده بود که قدرت پروازش را از دست داده باشد. انگار چیزی را گم کرده بود. ولی پس از مدتی خودش را پیدا کرد و پس از مدتی به تدریس زبان فارسی در مراکز آموزشی هلند پرداخت او همزمان به پناهندگان کمک می کرد تا آنان بهتر بتوانند خودشان را با شرایط کشور میزبان تطبیق داده و راه زندگیشان را پیدا کنند.

او تجارب خویش را در دو کتاب روانشناسی خشونت و ترور به زبان فارسی و فرقه به زبان هلندی به چاپ رساند.پس از آن انجمن های پیام و رهائی را که فعالیت های فرهنگی- اجتماعی را سازمان می دادند به ثبت رسانید. در سال ۲۰۰۶ به دلیل این فعالیت ها از طرف ملکه هلند به دریافت نشان سلطنتی مفتخر گردید که توسط مراسمی به او اهدا گردید.

در سال ۲۰۰۹ انجمن خویش را که او در آن بعنوان مشاور و مربی آسیب های روحی – روانی و همچنین متخصص در زمینه فرقه شناسی بوده است به ثبت رسانید.

او یکی از رموز موفقیت خودش را پرهیز از دامن زدن به اختلافات بین فرهنگی و سرمایه گذاری بر روی نقاط مشترک می داند و ارتباطات و تماس و تبادل نظر را بعنوان بهترین راه حل برای نزدیکی و تفاهم با دگر اندیشان می داند.

 

۳۳ سال است برادرم را ندیده ایم! چرا رجوی به خواسته مشروع و قانونی من و خانواده ام پاسخ نمی دهد؟

09.08.2013

لینک به منبع

نامه آقای رسول تقی نژاد به رهبری و سران مجاهدین خلق : ۳۳ سال است برادرم را ندیده ایم! چرا رجوی به خواسته مشروع و قانونی من و خانواده ام پاسخ نمی دهد؟

چهارمین نامه آقای رسول تقی نژاد برادرش رشید تقی نژاد (ساکن کمپ لیبرتی) و رهبری و سران مجاهدین خلق : ۳۳ سال است برادرم را ندیده ایم! چرا رجوی به خواسته مشروع و قانونی من و خانواده ام پاسخ نمی دهد؟

آذربایجانغربی ـ ارومیه

سومین نامه را به سران مجاهدین می نویسم و در نامه ام از تقاضای مشروع و قانونی خودم و اعضای خانواده ام حرف می زنم . برادرم رشید واقعا یک قربانی است و متاسفانه رهبری مجاهدین آقای رجوی یک فرد سنگدل و بیرحم. سوالات زیادی در ذهنم در این چند سال نقش بسته است آیا رجوی و مجاهدین با چنین رویه ای که در پیش گرفته اند امکان موفقیت دارند؟ وقتی آقای رجوی به بدیهی ترین و طبیعی ترین نیاز انسانها که همان احساسات و علائق خانوادگی است این چنین بی اهمیت است چگونه می تواند از آزادی ملت ایران و برقراری دموکراسی سخن بگوید؟

چند سال است که از رهبری مجاهدین درخواست داریم تا به ما اجازه ملاقات و تماس با برادرم رشید را بدهد ما گویا با درب آهنین مواجه شده ایم که هیچ حسی ندارد و با اخلاق و مروت بیگانه است. چند سال پیش برای ملاقات برادر عزیزم رشید به اشرف رفتیم و جز فحش و دشنام و سنگ پراکنی از سوی مجاهدین و سران آن نصیبمان نشد. این رفتاری بود که سران مجاهدین با خانواده های چشم انتظار داشتند؟ پدران و مادران پیر و ساده دل را مزدور و دشمن و … خطاب کردند و مورد غضب رجوی قرار گرفتند.

برادرم رشید در سال ۱۳۵۹ در جنگ اسیر نیروهای اشغالگر صدام شد و سپس به اشرف منتقل شد در حدود ۳۳ سال است که برادرم را ندیده ام و اما رجوی که ادعای حقوق بشر دارد چنین با احساسات من و سایر اعضای خانواده ام رفتار می کند. به ساده ترین درخواست خانواده و من پاسخ نمی دهد؟

من از مجامع جهانی از آقای احمد شهید نماینده حقوق بشر سازمان ملل متحد می خواهم تا درخواست قانونی خانواده ام را پیگیری کنند. آیا تا به حال دیده شده است و یا شنیده شده است که اعضای یک خانواده و برادری ۳۳ سال عزیزشان را که شاید یک نصف روز با او فاصله دارد ، نبیند؟

آقای رجوی اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید …

با احترام

رسول تقی نژاد

۱۳۹۲/۵/۱۳

رونوشت به :

۱ـ آقای احمد شهید نماینده حقوق بشر سازمان ملل متحد

- کمیته بین المللی صلیب سرخ دفتر تهران

۲- دیده بان حقوق بشر

۳- وزارت امور خارجه امریکا

۴- کمیساریای عالی امور پناهندگان

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آیا آقای مصداقی سرآغازی خواهد بود؟ ـ قسمت سوم

25.07.2013

نیما میهن دوست (عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق)

لینک به منبع

عنصر اعتراض و حرفهای ناگفته ایرج مصداقی ـ قسمت اول
آیا آقای ایرج مصداقی سرآغازی خواهد بود؟ ـ قسمت دوم

مناسبات تصمیم گیری و تصمیم سازی در شورای به اصطلاح مقاومت رجوی و عدم رعایت حداقل های انسانی به خانواده های هوادار مجاهدین به جهت موجود بودن فردی جدا شده از آن خانواده ، رفتار تثبیت شده بهتان زدن و افتراگویی ، آلت دست بودن شخص مریم رجوی از طریق رهبری سازمان ، خودکامگی و فردیت های خودمحورانه مسعود رجوی ، از دیگر مقوله های بحث شده در نامه ۲۳۳ صفحه ای آقای ایرج مصداقی می باشد.

اشارات وی در خصوص بافت و ترکیب شورای دست ساز رجوی مطالبی هستند که از سال ۱۳۷۰ همواره از سوی اعضای جدا شده سازمان گفته شده است. اولا: سازمان با نگاه ابزاری یعنی آرایش فقط ویترین نمادین شورا درصدد جذب افراد مستقل یا گروههای سیاسی برآمد و سعی نداشت بعنوان یک رای با ارزش از نظرات آنان در تنفیذ احکام شورا برخوردار شود این مورد چنان برجسته شد که بلافاصله آقای بنی صدر و سپس حزب دمکرات کردستان و آنگاه جبهه دمکراتیک ملی ایران یعنی متین دفتری با سراسیمگی از آن خارج شدند و آقای سامع نیز که معرف همگان هست همانی که بخاطر انشعابات بسیار زیاد و غیرمتعارف فداییان و صد تکه شدن آنان زمانیکه به همراه همسرش زینت هاشمی فراری و آواره کوههای نوارمرزی ایران و عراق بود تحت حمایت سازمان قرار گرفته و از آن زمان نیز با تیزبینی دجالانه رجوی از عنوان فداییان تحت برنامه هویت ، در امضاهای شورا مورد سوءاستفاده قرار می گیرند و در بین گروههای چپ اروپا نشین اصلا گروهی بحساب نمی آیند. یا گروه خه بات به فرماندهی شیخ بابا که موضوعیت علی الخصوص کمی نیز درکردستان ایران و یا عراق ندارند و به جرات میتوان گفت که یک جمع ۵۰ نفره را تشکیل می دهند!!؟ و یا کانون اصناف عضو شورا که همان نقی اروانی پدر فهیمه اروانی بوده و هیچ شخصیت سیاسی را صاحب نبوده و قطعا بعنوان مترسکی در موضوع پولشویی و داستان سرایی های اجتماعی مسعود و مریم رجوی مورد سوءاستفاده قرار می گیرد.

پس ماهیت و محتوای شورای رجوی همانطور که آقای مصداقی هم خوب به اذعان می نمایند همان سازمان میباشد و بس .

بخاطر می آورم صحنه های ابلاغ کذایی و مسخره ریاست جمهوری مریم در جلسه شورا را که او با طنازی و قرو فر خطاب به حاضرین می گوید : من هیچی نیستم!! و اصلا نمی توانم این انتخاب شمارا درک کنم و…………. یعنی فضای نکبت جلسات شورا با تعداد ۳۰۰ نفر زن و مرد نشسته در صندلی ها همه اش بقولی کشک است و رذالت و گرنه حرف همان صحبت ها و خواست های منفعت طلبانه مسعود رجوی است.

آقای مصداقی گریزی هم به ماجرای عملیات فروغ جاویدان سازمان پس از اعلام آتش بس میزند و اینکه مسعود چگونه با لجاجت و خود فریبی باعث به کشته دادن ۵۰۰۰ نفر اعضای سازمان شد و اینکه بدون نقد این تصمیم خود!! بار مارانداختن موضوع تنگه و توحید!! آن را به حساب عدم علاقه و عشق واقعی اعضا به شخص خود او منتسب نمود!!؟؟ و اینکه چگونه از آیات قرآن که در خصوص پیامبر خداست با فریب کاری برای توجیه ازدواج سومش (با مریم عضدانلو) بهره می برد. همگان را وا میدارد در تعمیق انقلاب درون سازمانی از همسر و فرزند دوری نمایند ولی خود را با وقاحت و پررویی از همگان جدا نموده و عنصر استثمار جنسیت را در خصوص خود و مریم نافذ نمی داند. آری اینها مواضع جدید آقای مصداقی است و بنظر میرسد دیدگاه خیلی از خفته گان ترسو و بزدل اعضای حاضر در لیبرتی و یا اشرف و یا هواداران اروپایی سازمان هم باشد ولیکن به دلایل عدم توانمندی در ارتباط دادن عناوین مسئله دار بودنشان امکان تجزیه و تحلیل منتج به راه حل را نداشته باشند .

ادامه دارد …

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دیکتاتور حقیر- در باره رجوی(۳)

 

17.07.2013

ایران دیدبان

رجوی، بیمار جنسی عقب مانده

در باره رجوی(۲) حسود بی ادب بخیل

«برای بیشتر مردم پیدا کردن فرصت دیدار تک به تک با دیکتاتورهای سیاسی بی‌نهایت دشوار است و برای روان‌شناسان یا روان‌پزشکان انجام معاینه بالینی رودرروی این افراد اساساً غیرممکن است. بنابراین در بیشتر بررسی‌های خصوصیات شخصیتی این نوع رهبران از گزارش‌های افراد مطلع استفاده شده است. چنین گزارش‌هایی اگرچه قطعاً ایده‌آل نیستند، اما با این حال حاوی اطلاعات زیادی درباره حیات ذهنی بعضی از بدنام‌ترین رهبران جهان هستند.

توجه کنید به گزارشهایی که جداشدگان از حالات و ادعاهای رجوی در نشستهای خصوصی و محرمانه ارائه کرده اند.

کولیج و سگال در سال ۲۰۰۷ پنج متخصص هیتلرشناس را گرد آوردند و از آنها خواستند که او را بر اساس نشانگان روان‌آسیب‌شناختی DSM-IV و اختلال‌های شخصیتی ارزیابی کنند. اجماع میان این متخصصان آن بود که هیتلر در اختلال‌های شخصیتی زیر امتیاز بسیار بالایی داشت: پارانویا (paranoid)، جامعه‌ستیزی (antisocial)، خودشیفتگی (narcissistic) و آزارگری (sadistic). شرح حال شخصیتی هیتلر که از این اطلاعات نتیجه شد نیز نشان می‌داد که او احتمالاً تمایلات اسکیزوفرنیک و از جمله خودبزرگ‌بینی مفرط و خطای فکر داشت.

توهم و هذیان که مهمترین نشانه های بیمار اسکیزوفرنیک است در رجوی به کرات مشاهده شده و می‌شود، خودبزرگ بینی نیز بارزترین شاخص گزارش شده در مورد وی به ویژه در تعابیر وفادارانش است، وضعیت پیچیده و بحران زده و به بن بست رسیده مجاهدین حاصل خطاهای فکر رجوی است.

کولیج و سگال در بررسی دیگری که در سال ۲۰۰۷ انجام دادند، همین کار را در مورد صدام حسین انجام دادند. درست همچون مورد هیتلر، این بار هم آنها شرح حال شخصیتی مورد اجماع را بر اساس گزارش‌های افراد مطلع که وی را از نزدیک می‌شناختند استخراج کردند. این بررسی نشان داد که صدام در همان اختلال‌های شخصیتی امتیاز بالایی داشت: پارانویا، جامعه‌ستیزی، خودشیفتگی و آزارگری، هرچند ویژگی‌های آزارگری در حسین قوی‌تر بود تا در هیتلر. این بررسی در حسین نیز همچون هیتلر نشانگان احتمال اسکیزوفرنی را نشان داد. میان شرح حال‌های شخصیتی به دست آمده برای این دو مرد، همبستگی نسبتا بالایی وجود داشت.

بی تردید منشاء تمایل رجوی به رادیکالیسم و اصرار وی بر نبرد مسلحانه تمایلات جامعه ستیزانه است، نشاندن خود در جایگاه رهبری و تصریح این که وی به هیچکس پاسخگو نیست و نماد یک ایدئولوژی تاریخی است و تعابیر دیگری از این دست نشانگر خودشیفتگی شدید وی است، آزارگری وی بیشتر در روابط تشکیلاتی و ارتباطاتی که با زیردستانش دارد، بروز می یابد. این سه ویژگی مهمترین و برجسته ترین نشانه های یک دیکتاتور است.

کولیج با ترکیب نتایج این دو بررسی، به این فرضیه رسیدند که ترکیبی از شش اختلال شخصیتی می‌تواند شخصیت دیکتاتورها را به طور کلی نشان دهد: آزارگری، جامعه‌ستیزی، پارانویا، خودشیفتگی، اسکیزوفرنی (schizoid) و اسکیزوفرنی‌گونه (schizotypal).

مهم‌ترین نشانه‌های اختلال اسکیزوفرنیک یا اسکیزوئید کناره‌گیری از روابط اجتماعی، گوشه‌گیری و ترجیح فعالیت‌های فردی و نداشتن دوست نزدیک است. اختلال اسکیزوفرنیک‌گونه یا اسکیزوتایپال نسبتاً شدیدتر است و مهم‌ترین نشانه‌های آن عبارت‌اند از باورهای شبه‌هذیانی و به خود گرفتن همه چیز، عقاید عجیب یا تفکرات رازآلود، تحریف‌های شناختی یا ادراکی و رفتارهای غیرعادی، عاطفه نامناسب یا محدود، رفتار یا ظاهر نامانوس، فقدان دوستان نزدیک و اضطراب اجتماعی مفرط.

کناره گیری از روابط اجتماعی به بهانه مخفی کاری و زندگی چریکی و نیز پنهان شدن به بهانه امور امنیتی ، همچنین بی اعتمادی به سایرین و فقدان دوست واقعی ، نشانه های مسلم دیکتاتوری رجوی است که با رفتارهای غیرعادی و تفکرات راز آلود که منجر به ساخت دستگاه ایدئولوژیکی خاص مجاهدین شده است ممزوج گردیده و به شکل روابط فرقه ای متجلی شده است

سپس در سال ۲۰۰۹، کولیج و سگال پژوهش‌های‌شان را گسترش دادند تا دیکتاتور تازه ‌در گذشته کره شمالی، کیم جونگ-ایل را نیز در بر گیرد. شرح حال شخصیتی کیم جونگ-ایل نیز ترکیب همان شش اختلال شخصیتی را نشان داد: آزارگر، جامعه‌ستیز، پارانوئید، خودشیفته، اسکیزوفرنیک و اسکیزوفرنیک‌گونه.

تنها تفاوت رجوی با دیکتاتورهای مورد بررسی آن است که وی دیکتاتوری حقیر و فاقد قدرت سیاسی است که حداکثر گستره نفوذ و خودنمایی اش در میان افراد گروهش می باشد که یک جمعیت کوچک چند هزارنفری را تشکیل می دهند

یک پرسش خرده‌گیرانه آن است که چگونه فردی با اختلال‌های شخصیتی شدید – آن هم اختلا‌ل‌هایی که با اختلال‌های روان‌پریشانه‌ای همچون اسکیزوفرنی «رابطه طیفی» دارد – می‌تواند به چنین جایگاه بلندی در قدرت برسد و آن را حفظ کند و بر دیگران کنترل داشته باشد؟ گذشته از هر چیز، اسکیزوفرنی فرد مبتلا را از پا می‌اندازد. اما کولیج و سگال به این نکته اشاره می‌کنند که موارد شناخته‌شده دیگری از قاتلان اسکیزوفرنیک همچون چارلز مانسون و جیم جونز وجود دارد که به همین صورت نفوذ زیادی بر دیگران داشتند، هرچند مسلماً ابعاد آن قابل مقایسه با دیکتاتورها نیست.

و در ادامه می‌افزایند: علاوه بر این، معیارهای کنونی DSM-IV-TR برای اسکیزوفرنی از نوع پارانوئید شامل نشانگانی همچون اشتغال ذهنی مدام به یک یا چند هذیان آزار یا عظمت است که معمولاً پیرامون یک موضوع مرتبط سازماندهی شده است.

توهم توطئه مهمترین اشتغال ذهنی رجوی پس از مرور بیمارگونه به دست گرفتن قدرت سیاسی و به دست آوردن مجد و عظمت می باشد

ویژگی‌های همبسته عبارت‌اند از اضطراب، خشم، کناره‌گیری و تمایل به جدال لفظی. DSM-IV-TR همچنین بیان کرده که موضوعات آزاری و هذیان عظمت ممکن است افراد اسکیزوفرنیک را مستعد خشونت کند، و اینکه چنین افرادی در تعاملات بین فردی شیوه بالادستی یا رئیس‌مآبی دارند و اینکه چنین افرادی ممکن است هیچ نشانه‌ای از اختلال شناختی بروز ندهند و در حوزه کارکرد شغلی و زندگی مستقل عملکرد خوبی داشته باشند.»*

تمام خصائل فوق در رجوی به بروز رسیده، خشونت را برای خود به بهانه پیشبرد اهداف مجاز می شمارد و هیچ ابایی از خودبرتر بینی ندارد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* نویسنده این مطلب جیسون گلدمن دانشجوی تحصیلات تکمیلی روان‌شناسی رشد در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی است. برگرفته از مهرنامه شماره ۱۸ دی ۱۳۹۰- ترجمه کاوه فیض اللهی.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

علت پخش شایعه مرگ اکرم حبیب خانی؛ ترفند رجوی برای جلوگیری از موج ریزش نیرو

 

 

ایران دیدبان، دوازدهم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

پس از یادداشت آقای اسماعیل وفا یغمایی با عنوان «آیا اکرم حبیب خانی زنده است؟» که در آن از رهبری گروه تروریستی مجاهدین خواسته بود تا برای خارج شدن فرزندش از نگرانی به دلیل وجود شایعاتی در باره مرگ اکرم حبیب خانی ، اطلاعی در باره زنده یا مرده بودن ایشان اعلام نمایند.

مجاهدین با تأخیری چند روزه ، نامه ای را با امضای حبیب خانی خطاب به کمیسر حقوق بشر منتشر نمودند که اگرچه با سبک و ادبیاتی متفاوت از سایر پاسخگویی های دیگر مجاهدین خطاب به اقوام و بستگان نگران از سرنوشت اعضایشان در عراق بود، اما خالی از ادعای توطئه و دسیسه و وابستگی یغمایی و … نبود، اما به هر حال حاکی از آن بود که اکرم حبیب خانی زنده است !

آقای یغمایی از این مطلع شدن از سلامتی مادر فرزند و همسرسابقش اظهار شادمانی و نیز از لحن نسبتاً محترمانه اظهارتعجب کرد و با این موضع گیری اکرم حبیب خانی و دست اندرکاران بیانیه کمی محترمانه تر (!!!) را به زیر تیغ برد که چرا آنگونه که موظف شده اند، حق رهبرعقیدتی شان را از حلقوم وفا بیرون نکشیده اند و به یادشان آورد که به حدلازم لجن پراکنی نکرده اند، این بود که اطلاعیه ای صادر شد و حبیب خانی وظیفه ایدئولوژیکش را اقامه نمود، در مطلع آن یادآور می شود به تاریخ ۱۸خرداد نامه ای به رجوی را امضا نموده و انگشت زده و در باره اسماعیل وفا یغمایی ( همسر سابقش) نوشته است :

«هر کس که در مبارزه کم می آورد، برای اینکه مقبول شیخ بیفتد و جاده خودفروشی سیاسی را هر چه سریعتر طی کند و بتواند جبران مافات کند، تنها یک راه دارد و اینکه هر چه بیشتر درونمایه کثیف خودش را بیرون بریزد که الان با این خودفروخته خائن از دریچههای زردآب های متعفن شیخ سرریز شده است و تمامی ندارد، برادر این روزها درگیر این جنگ سیاسی کثیف هستم که یک خودفروخته دهان عفونت بارش را به هرزه درایی بازکرده و مزدوری که در هضم رابع رژیم به “یغما” رفته است .»

در ادامه اشاره می کند که از اول هم می‌دانسته اسماعیل اهل مبارزه نبوده، در زندان شاه مترصد پادرمیانی عمویش برای آزادی بوده و بعد هم مانع مبارزه ایشان بوده است، عجبا که مجاهدین در باره وفا هم مانند تمام کسانی که از آنها جداشده اند این مهملات را تکرار می کنند و کسی نیست که از آنها بپرسد شما که از اول از این حقایق(!!) مطلعید، چرا با این آدمها کار می کنید و در این مورد مشخص بایستی از این خانم پرسید اگر ایشان مانع مبارزه شما بود چرا با ایشان ازدواج کرده و یا همان سالها طلاق نگرفتید و منتظر ماندید تا رهبرعقیدتی تان فرمان طلاق صادر کند؟!

از این لجن پراکنی های ایدئولوژیک که بگذریم ترفند بقایای رجوی برای سرپوش گذاشتن بر مرگهای مشکوک و خودکشی های درون این گروه با استفاده از ادعاهای حبیب خانی – و البته زنده بودن وی – بسیار مضحک و ابلهانه است.

اکرم خانی می نویسد : «شایعه مرگ چندباره من! خبر تازه‌ای نیست، بارها قبل از آن رژیم این خبر را برای شکنجه خانواده‌ام به آنها داده‌ است، اما این بار از دریچه‌های زرد متعفن و مشکوک منتشر شده است تا به این بهانه به بالاترین ارزش‌های این خلق و میهن تاخته و درون مایه کثیف خود را بیرون بریزند.

اولین بار در ۱۰/۱۰/۱۳۸۲ که مادرم با انجمن نجاست موسوم به نجات وزارت اطلاعات به اشرف آمد، در پاسخ اعتراض من که گفتم چرا خود را بازیچه دست رژیم و جنایتکاران وزارتی آن کرده‌ای، گفت که به من تلفن کرده و گفتند تو در بمباران عراق توسط نیروهای آمریکایی کشته شده‌ای و مرا با این بهانه به اینجا آوردند. مادرم سپس نتیجه گرفت و اضافه کرد که هزار بار غلط کردم که گول این مزدوران از خدا بیخبر را خوردم و باعث ناراحتی تو شدم. وی گفت که پس از عملیات فروغ جاویدان هم به خانه ما زنگ زدند و گفتند که تو در عملیات فروغ جاویدان کشته شده‌ای… که این خبر مدتها مادرم را بیمار و خانه‌نشین کرده بود.»

این که انجمن نجات خانواده ای را به این استدلال که فرزندتان مرده به عراق برده است، حتی مرغ پخته را به خنده وا می دارد، اگر ایشان مرده بوده است، مادرش برای ملاقات با چه کسی به عراق رفته است، وانگهی وقتی خبرکشته شدن دخترش را در سال ۶۷ به او دادند، چه دلیلی داشته است که با دریافت مجددهمین خبر به عراق برود تا بعد با دیدن دختر زنده اش هزاربار غلط بکند؟!!!

اما در مورد مرگهای مشکوک لیست بلند و بالایی از افراد فوت شده که از سوی جداشدگان انتشار یافته است و حتی اسامی افرادی که خود مجاهدین با عنوان «مجاهد صدیق» خبر از مرگ آنان می‌دهند – که به هیچ وجه صحت و سقم عللی که مجاهدین برای مرگ آنها اعلام می نمایند، معلوم نمی شود، یک مورد آن مهدی افتخاری است که با وجود تمام علل طبیعی و سالخوردگی و بیماری، به طور قطع و یقین نمی توان عامل برخوردهای فاشیستی – ایدئولوژیک را در مرگ وی نادیده گرفت – گواهی می دهد که در این سالها تعداد زیادی از افرادی که در اردوگاههای مجاهدین در عراق به سر می بردند به طرز مشکوکی مرده اند.

مرگهای مشکوک و اتخاذ موضع تهاجمی به زعم رهبری مجاهدین در این باره – امری که صحت و سقم آن فقط با یک تحقیق جامع و بیطرفانه از سوی مجامع حقوق بشر قابل تأیید است – آن هم با استناد به زنده بودن کسی (اکرم حبیب خانی) که خود رهبری مجاهدین شایعه مرگش را پخش کرد، ترفند ابلهانه دیگری است که مجاهدین برای کاستن از اثرات نامه سرگشاده ایرج مصداقی خطاب به رجوی به کارگرفته اند، نامه ای که اگرچه جمع بند تمام واقعیاتی است که سالهاست به طور جسته و گریخته در باره رهبری مجاهدین گفته می شود و گوش شنوایی برای آن یافت نمی شود، اما رجوی به حدی از آن خشمگین است که حتی جداشدن قصیم و روحانی را هم ناشی از آن می‌داند و به این طریق تلاش می کند افکار اعضا و هوادارانی را که اکنون مستعد بیان نهفته های درونشان هستند را نسبت به عمده مطالب مندرج در آن نامه که مجاهدین هیچ پاسخی برای آن ندارند، منحرف نموده و همچنان آنها را در تردید و بی تصمیمی برای جدایی نگه دارد

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

استعفایی فراتر از انشعاب؛ شکست حرکتهای فرمالیستی رجوی

 

 

ایران دیدبان، هشتم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

جان کلام آقایان قصیم و روحانی، اعضای مستعفی از شورای ملی مقاومت را در این بند از متن استعفانامه ایشان می توان سراغ داد:

«از میان مسائل بیشمار و موضوعات مورد اختلاف, «جبهه همبستگی ملی» برای ما اهمیّت خاصی داشته و بارها به جدّی گرفتن الزامات تحقق این طرح توجه داده ایم: مدنظرقرار دادن جامعه ایرانی خارج, درانداختن طرحی نو و تدبیری برای رفع موانع تماس, احیاء و ارتقاء اعتماد و سپس اقدام به دعوت جدّی از واحدهای گوناگون و پرشمار فرهنگی, هنری, اجتماعی. کلاً تلاش برای تدارک مقدماتی و الزامات اولیّه جبهه همبستگی …. چرا که رژیم حاکم دشمن سیاسی و فرهنگی مشترکمان بوده و هست….. ولی افسوس. در این مورد حتی یک قدم مثبت که توفیقی به حساب آید و امیدی برای ادامه کار و کوشش ما شود دیده نشد. »

اگرچه استعفای این آقایان – و درحقیقت جداشدنشان – از دار و دسته رجوی، قبل از هر چیز نشان یأس و سرخوردگی وافر مجاهدین و اطرافیانشان از وضعیتی است که این گروه در آن قرار دارد، که در جای خود و در تحلیل موقعیت کلی مجاهدین بسیار با اهمیت است. واقعیتی که اکنون چماقداران مجاهدین به طریقی وارونه آن را خطاب به منتقدان بیان می کنند که «اگر پیروزی می‌بود شما هیچگاه چنین انتقاداتی به رهبری مجاهدین نمی داشتید.»

و هر چند این جدایی علامت تشتتی غیرقابل علاج نیز هست، آنچنان که آقایان روحانی و قصیم که نزدیکترین اشخاص به کانون رهبری کننده مجاهدین بوده، در بیان انتقاداتشان و نوع زندگی آزادی بیشتری داشته و گاهی در کسوت تئوری پرداز “مقاومت ” ظاهر می شدند، اقناع ناشده، عطای این شورا و آن سازمان را به لقایش بخشیده، چاره ای جز استعفا ندیدند، دیگر حساب و وضعیت آنان که تحت فشار تشکیلاتی، سانسور و اختناق ایدئولوژیک قرار دارند، انتقاد به رهبری خط قرمزی است که نباید از آن عبور کنند و بایستی سختی و شرایط ناامن و غیرمنطقی عراق را برای حفظ تشکیلات و موقعیت رجوی تحمل کنند، روشن و مشخص است.

اما مسئله اینجاست که استعفای این آقایان، یک باره و دفعتاً پیش نیامده است، بنا به گفته ایشان پروسه‌ای ده ساله را طی کرده است:

«در عین حال ما همیشه , به خصوص طیّ دهه اخیر و بیشتر در چهارسال گذشته, در مورد تنظیم روابط درونی, روشهای برخورد به اشتباهات, فقدان پاسخگویی مناسب, نوع واکنش به انتقاد و منتقدان درون و بیرون شورا , شیوه تصمیم گیری, همچنین چگونگی طرح و بحث تحلیلهای اساسی و رویکردهای مبرم پیشنهادی و ….. با دشواریهای گوناگون و فزاینده مواجه بوده ایم. طی سالیان دراز به سبب لاینحل ماندن تناقضات و افزایش و تراکم مشکلات جدید صبر و حوصله ما هم تحلیل رفته است.»

سوال این است که چرا مجاهدین که اکنون از جداشدن آنها به شدت آسیب دیده اند، جلوی آن را نگرفتند و اجازه دادند که به اینجا ختم شود ؟ پروسه ای که قهراً و بیش از همه رجوی با آن درگیر بوده است.

البته پاسخ صریح آن است که رجوی تمام تلاشش را برای جلوگیری از رسیدن به این نقطه به کار برده است و اگر چه در ظاهر ژستهای دمکراتیک گرفته و آقایان را مخیر به ماندن یا رفتن ساخته است، مثلاً با تکرار این ادعای پوشالی که ما دست برای همبستگی دراز کردیم اما هیچکس حاضر به فشردن دست ما نیست و در عوض تحلیل چیستی و ماهیت واقعی امتناع سایرین از ائتلاف با مجاهدین، نبود ِ یک جریان جدی در میان صحنه را بهانه کردن و حق به جانب طلبکار شدن!

یا فرمالیستی ترین روشها را با نمایش گاه و بیگاه یک خانم بی روسری در تجمع مجاهدین و یا آوردن یک خواننده لس آنجلسی آن هم با لباس نظامی در میتینگ مجاهدین… به کار گرفتن، اما در مقابل ایرانیان و سایر گروههای سیاسی غیرهمفکر با مجاهدین را سازشکار و دکاندار و استحاله چی خواندن و نفی ائتلاف با تمام کسانی که خواهان رأیی برابر با مجاهدین در یک ائتلاف هستند با بهانه هایی از این دست که بیش از آن که یک موضع عام سیاسی باشد، مصرف داخلی داشته، از جمله اقدامات رجوی برای مهار این آقایان و سایر دوستانشان که هم اکنون در شورا هستند، بوده است.

” گشایش نمایی”های رجوی و ” جبهه همبستگی ” اش هیچگاه ریشه دار و عمیق و واقعی نبود که اگرمی بود اولاً از لحاظ سیاسی آویزان شدن به دامان این و آن پارلمانتر در اروپا و آمریکا – به ویژه پس از خروج از لیست گروههای تروریستی – شدت نمی یافت و ظرفیت جدیدی ایجاد می شد که طبعاً حرکت به سمت دیگری را رقم می زد، ثانیاً از لحاظ خط مشی و استراتژی، مستلزم اعلام رسمی و آشکار تجدید نظر در سیاستهای گذشته و ایجاد تغییرات در سازمان ِ کار این گروه به نشانه آمادگی پذیرش وضعیت جدید بود و ثالثاً – و حداقل – مجاهدین بایستی از مناسک فرقه‌ای فاصله گرفته، تظاهرات ایدئولوژیک خود را لااقل انعکاس بیرونی نمی دادند و به این وسیله بیش از پیش بر طبل افتراق و تمایز خود با سایر گروهها نمی کوبیدند.

واقعیت آن است که پیشنهادات این آقایان برای راه گشایی – مثلاً در تحقق جبهه همبستگی – در کمال سادگی با اعتقاد به این اصل بیان شده است که عمل به چنان پیشنهاداتی راه کار خروج از بن بست و ادامه مبارزه است، غافل از این واقعیت که رجوی بیش از هر کسی – ولو نزدیکترین افراد به خودش- منافعش را درک می کند و بهتر ازهر کسی معنای گشایش واقعی را می‌داند و پیشنهادات این آقایان را نه به مثابه راه گشایی، بلکه راهی به سوی خودکشی تلقی می کند و بوی دشمنی از آن به مشامش می رسد!

اصولاً چارچوب تشکیلاتی – ایدئولوژیک مجاهدین و رهبری عقدیتی رجوی در رأس آن، ظرفیت گشایش را نداشته چرا که وضعیت فعلی، فقط گاه گاهی یکی از اعضای شورای را از دست می‌دهد و چند حامی خارجی در یکی از پارلمانها به دست می آورد، اما برفرض ترتیب اثر دادنه به چنان پیشنهاداتی، درگام اول مجبور به نشستن برکرسی پاسخگویی و پذیرش موازنه گشایش است که سوی دیگرش، ساختار تشکیلاتش را دستخوش تغییر خواهد کرد، در آن صورت ناچار است از جایگاه خود به زیر آید…

بنابراین سوال آن است که چه چیزی برای حفظ کردن خواهد داشت که ارزش آن را داشته باشد که هزینه ای چنین سنگین را به خاطرش بپردازد. اشکال این آقایان ساده لوح آن است که گمان دارند رجوی امیدی به سرنگونی دارد، رجوی مدتها است که به جنگ و آویزان شدن به جنگ طلبان می اندیشد، هیچ نیروی مخالف ایران را توانمند برای سرنگونی نمی بیند و از این خواب و خیال خوش که دیگران را به آن فرو می برد بیرون آمده و فقط و فقط بر روی عامل خارجی حساب باز کرده است و نیروهای ساکن در اردوگاه عراق را برای چنان روزی دپو کرده است تا لااقل در صورت سرنگونی به علت مداخله عامل خارجی فرصت حضور در کنار سایر بازیگران که در غرب جاخوش کرده اند را داشته باشد!

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد