رنگ خاکی
11.05.2007
عباس خیدر / برگردان: علیمحمد طباطبایی
هنگامی که من در 2003 و بلافاصله پس از تهاجم نظامی ایالات متحده به عراق
از شهر زادگاهم بغداد دیداری به عمل آوردم، تصمیم به جستجوی ادبیات از
دورهی رژیم صدام گرفتم. من میخواستم بدانم که چه کتابهایی میان 1980 و
2003 نوشته شده بودند تا شخصا خودم در بارهی آنها یک کتاب بنویسم. من نیاز
به جستجوی زیادی نداشتم. در همان اولین کتاب فروشی با فروشندهای مهربان
برخورد کردم. من به او توضیح دادم که در جستجوی یافتن شعر غنایی و نثرهایی
که برای صدام تالیف شده بودند هستم. فروشنده با پوزخندی چنین گفت: « آیا با
خودت یک ماشین باری هم آوردهای؟ ». من ابتدا منظور او را درک نکردم. سپس
او چنین ادامه داد: « من یک انبار پر از این آت و اشغالهایی دارم که شما
دنبالش میگردید».
این قبیل آثار ادبی در بارهی صدام حسین و جنگهای او بخشی از یک جریان
طولانی از نظامی کردن زندگی عمومی در عراق بودند که زنگها را برای خاتمه
دادن به تمدن و آغاز وحشی گری در عراق به صدا در آورده بودند. این جریان در
اوایل دههی هشتاد میلادی آغاز گردید. در آن زمان صدام حسین در تلویزیون
عراق نشان افتخاری را به سینهی یک مرد نصب نمود. علت آن: آن مرد فرزند
خودش را شخصا به قتل رسانده بود، زیرا پسرک نمیخواست که در جنگ شرکت کند.
اکنون دیگر به طور قانونی مقدور شده بود که هر کس به دلایل میهن پرستانه
فرزند ذکور خودش را به قتل رساند (1).
خشونت روزانهی فعلی در عراق که از سال 2003 در تلویزیون شاهد آن هستیم
همین جوری از آسمان نیفتاده است، بلکه بخشی است از یک جریان طولانی که آغاز
آن به جنگ ایران و عراق باز میگردد. حکومت عراق در 1980 تصمیم گرفت که این
جنگ نه تنها باید در مرزها انجام گیرد که درمدارس و در خیابانها. نظامی
گراکردن زندگی بالاترین اصل اساسی حزب بعث و رهبری آن حزب بود. به این
ترتیب طی سالها فرهنگی از خشونت عمیقا در خودآگاهی جامعه عراق و البته در
ناخودآگاه آنها جای گرفت و به بخش دائمی آن تبدیل گردید.
هر عراقی میبایست طرز کار با اسلحه را بیاموزد. در کنار ارتش معمولی و
ثابت، حکومت به ایجاد یک ارتش کودکان، یک ارتش نوجوانان و یک ارتش مردمی
مبادرت ورزید. در تلویزیون به طور روزانه برنامهای با نام « رهبر در قلب
شعرا » پخش میشد که در آن یک شاعر مشهور در لباس خاکی رنگ نظامی ظاهر گشته
و از بر شعرهایی در بارهی جنگ و رهبر میخواند. قبل از برنامهی نماز که
پنج بار در روز پخش میشد، برنامهی « تصاویری از جبهه » قرار داشت که در
آن تصاویری از سربازان کشته شده در جنگ در حالی نشان داده میشدند که صدای
هراس انگیز شاعر فلسطینی ادیب ناصر پخش میشد و همهی اینها قبل از
سخنرانی چندین ساعتهی صدام. طی این جنگ و جنگهای بعدی در عراق ایدئولوژی
بعثی حاکم بود، اعدامهای علنی به وقوع میپیوست، اخراج شیعیان به عنوان «
نژاد غیر اصیل عراقی » انجام میگردید و مخالفان سیاسی توقیف میشدند. کشور
فقط یک رنگ بیشتر را نمیشناخت: رنگ خاکی نیروهای نظامی.
در سال 2004 شاعر عراقی نجم والی نوشت: « 1980 برابر بود با پایان یک
نوگرایی سطحی در ادبیات ». در واقع نه فقط پایان ادبیات، که باید گفت پایان
تمامی فرهنگ مدرن در عراق. تحت حکومت صدام دونوع هنر از یکدیگر متمایز
میشدند: در یک طرف هنری که در خدمت نظام سیاسی بود، در طرف دیگر هنر تبعید
که آن را به عنوان « خیانت » تلقی میکردند. در رسانههای دولتی فقط برای
همان هنر نوع اول جای مطرح شدن وجود داشت و تقریبا تمام روشنفکران مهم جهان
عرب در دههی 80 صدام را به عنوان نماد همبستگی ملت عرب تلقی میکردند. در
تاریخ ادبیات بسیار به ندرت ممکن بود که چنین تعداد بیشمار از شعر و سرود
برای یک فرد تنها نوشته شود. من شخصا در حدود یک میلیون شعر را شمارش کرده
ام که در آنها از رهبر مقدس و جنگهایش صحبت میشود. برای روشن شدن ذهن
خواننده چند بیت از یک شاعر تونسی به نام علی دوب را میآورم: « این
سرزمینی است که با هیچ جای دیگر این جهان نمیتوان آن را مقایسه کرد. رنگ
دیوارهایش خاکی است. شیر کودکانش خاکی رنگ است و رنگ من هم خاکی است. آه،
شما شاعران پیشگو! این کشوری است ناب ! ».
بسیاری از شعرا و نویسندگان به طور علنی خود را به عنوان سرباز صدام
مینامیدند. در دسامبر 1980 در حدود یک هزار نویسندهی عرب در جشن ادبی به
نام Al Marbid در شهر جنوبی بصره بیانهای را با این مضمون امضا کردند: «ای
رهبر، ما شعرا و نویسندگان عرب خود را در آب پیروزیهایت تطهیر میکنیم ».
تقریبا تمامی امضا کنندگان آن بیانیه امروز جزو چهرههای مطرح و برجستهی
صحنه ادبیات عرب هستند. تا همین امروز هیچ کدام از آنها توضیح نداده است که
چرا یک چنین بیانیهای را به امضا رسانده است. البته منظور من انتقاد از تک
به تک این هنرمندان نیست آنچه من میخواهم مورد انتقاد قرار دهم آن فضای
فرهنگی است که شدیدا از « خاکیسم » تاثیر پذیرفته است.
سه مهمترین محتوای هنر حکومتی عراق تحسین و ستایش شهدا، سربازان و رهبر بود.
شاعری به نام عبدالعمر موالا مینویسد: « ما صلیب را خم میکنیم، شهادت را
برمی گزینیم و روز رستاخیز و قیام پس از مرگ را. مردهها دوباره برمی خیزند
و درهای تمامی پرسشها بسته میشوند. رودی از خون به سرزمین آسمانی میچسبد.
رودی که ما آن را با بریدن سرهای دشمن ایجاد کرده ایم ». و شاعر عراقی
عبدالوحد وظیفهی روشنفکران را در شعری که وی آن را به سربازان هدیه کرده
است چنین تشریح میکند: « برای زدن سرهای دشمن به دنبال شما میآئیم، ما
روشنایی شما را با خود حمل میکنیم و به راه میافتیم ».
این روشنفکران صرفا به این اکتفا نمیکردند که برای حکومت شعر بسرایند,
بلکه آنها حتی به جنگ سایر شکلهای فرهنگ هم میرفتند. این استراتژی را
شاعرهی کویتی سواد الصباح در 1985 این گونه توضیح میدهد: « شاعری که ما
میخواهیم باید مانند یک سرباز در جبههها باشد. اشعاری که بوی خون و باروت
ندهند شعرهای گندیده و فاسدند. شاعری که اهل سازش و مصالحه باشد، مانند
سربازی است که از جبهه فرار میکند. ما باید او را تعقیب کرده و شعرهایش را
به آتش بکشیم ». شعرای « خاکیسم » خود را به جای داور قرار میدهند. از این
رو شاعر مصری مختارالنادی در 1999 در شعری که به صدام تقدیم کرده مینویسد:
« سرهای خیانت کاران در تبعید را با تبر قطع کن و آنها را با پست برای
اربابانشان بفرست ».
برای خشونت بی وقفه در عراق دلایل و علتهای بسیاری وجود دارد: کشورهای
عربی در همسایگی عراق با داشتن حکومتی مستبدانه از یک عراق دموکراتیک به
وحشت افتادهاند. مورد دیگر منافع و علائق دیرینهی ایران و ترکیه در عراق
است و باز هم مسئلهی دیگر شبه نظامیان اسلام گرا هستند. البته نقش
دموکراسی عجیبی که نیروهای ایالات متحده در نظر داشت به کمک تانکها و آتش
مسلسلهای خود به تحقق برساند را نباید فراموش کرد و در کنار آن اشتباهات
بیشمار دولت عراق و آنها که در کاخ سفید نشسته است. دلایل و علتها
بسیاراند اما فرهنگ خشونتی که از 1980 تا 2003 در عراق بوجود آمد برای آن
که خشونت جاری تا همین امروز همچنان ادامه یافته است و به نظر هم نمیرسد
که به پایان برسد نقش اصلی و تعین کننده را دارد. دورهی « خاکیسم » به هیچ
وجه به پایان نرسیده است. حتی میتوان ادعا نمود که با گروههای اسلام گرا
خونی تازه در رگهایش به جریان افتاده است: محتویات قدیمی با مجموعه
واژگانی مشابه جانی تازه یافته است، مسلح کردن مجدد ارتش عراق با اشعار و
سرودهای بسیاری همراه گردیده. روشنفکران میهن پرست طرفدار خشونت را در عراق
جدید هم میتوان یافت: مثلا آ. الحسن شاعری که پیش از این هنر خود را در
خدمت صدام قرار داده و لقب « شاعر رهبر ما صدام » را گرفته بود امروز با
عنوان « شاعر رهبر ما مقتدا » به همان وظیفه ادامه میدهد.
دیکتاتوری و خاکیسم نه فقط سرزمین عراق را به نابودی کشیدهاند که حتی روح
و روان مردم عراق را. ارزشها و هنجارهای آموزش نظامی تا همین امروز رفتار
انسانها را تحت تاثیر خود قرار داده است. یک آغاز جدید در عراق قابل پیش
بینی نیست، زیرا ارزشهای قدیمی حزب بعث همچنان حضور دارند و دموکراسی
نظامی که با تانکها آمده است آخرین چیزی بود که این ملت آن را کم داشت.
کشور امروز نیازمند یک فرهنگ جدید است که بتواند با واژههایی مانند «
زندگی » و « عشق » سروکار داشته باشد. دولت ایالات متحده و
عزیرداردانههایش در حاکمیت فعلی عراق و البته القاعده و گروههای شبه
نظامی خارجی فقط سرباز، راکت و قتل عام و یک فرهنگ نظامی گرای جدید را برای
مردم به ارمغان میآورند فرهنگ جدیدی از « خاکیسم » (2).
-------------
عباس خیدر متولد 1973 در بغداد در حال حاضر به عنوان نویسنده در مونیخ
زندگی میکند. کتاب او « خاکیسم: جنایت روشنفکرانه در عراق » در 2005 و
توسط انتشارات Al-Kamel در کلن منتشر شده است.
1: به خاطر بیاوریم صحنهی بسیار هولناک گفتگوی آن مادر (؟) اصفهانی بسیار
مومن را با پسر مجاهد یا کمونیستش که اکنون نادم شده بود و در شرف اعدام
قرار دشت (در تلویزیون جمهوری اسلامی در سال 60 یا 61). مترجم.
2: نویسنده هیچ توضیحی نمیدهد یا اشارهای نمیکند که این فرهنگ عشق و
زندگی بالاخره از کجا باید بیاید. در ضمن در بارهی دموکراسی به کمک لولهی
تفنگ بیش از اندازه مبالغه میکند. هرچه باشد پیشتر از این با همین روش در
آلمان، ژاپن و نقاط دیگر دموکراسی برقرار گردیده و بساط فرهنگ خشونت برچیده
شده است. مترجم.
سایت ایران قلم از انتشار
مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است
مسئولیت
مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد
|