_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran_ghalam@yahoo.de

www.iran-ghalam.de

وحشت از فروپاشی، آخرین پیام رجوی!

27.02.2014

جواد فیروزمند

 

لینک به منبع

پیام ۲۰ بهمن ۹۲ مسعود رجوی، که در آن مخالفانش را با سخیف ترین کلمات و فرهنگ ضد انسانی هدف قرار داده بود، واکنش منتقدین و جداشدگان را به شدیدترین وجه برانگیخت.

او در پیام فوق الذکر گفته بود؛ ” به چرندبافان جبهه ولایت علیه مجاهدین و مقاومت و به همه قلاده داران نظام خلافت که قیمت پارس کردن آنها در ساحل عافیت را، مجاهدین در اشرف و لیبرتی با گوشت و پوست و استخوان، در اعدامهای جمعی و موشکهای کوچک و بزرگ می پردازند، می گوییم؛چی، چند، چگونه؟:چه گرفتی؟ خود به چند و چگونه فروختی؟ “

آقای «کریم قصیم» عضو مستعفی شورا در پاسخ به پیام رجوی نوشته بود؛”برای «ماده کردن» تمام هدفهای اخلاقی – انقلابی بالا ، «آقای انحطاط» به گوشت قربانی نیاز داشت و دارد و چه کسانی دم دست تر، کم خطرتر و نقدتر از شماری منتقدین یک لاقبا و آن استعفای پاک و بی خدشه ۸ ماه پیش ما؟ پس فتوا داد موضوع را داغ نگه دارید ، طعمه چرب و سهل الوصولی است! می بینیم که هیچ شرم و حیا مطرح نیست، خودحضرت خط می دهد تا می توانید به دو فرد مستعفی اتهام مالی بزنید و بپرسید….! در پیامش شخصاً این لجن پراکنی را به مریدانش درس می دهد. سقوط ننگین و دریدگی حیرت انگیزی است اما گر نیک بنگریم پی می بریم : انحطاط اخلاقی فکر و رفتار سیاسی و رویکرد تاکتیکی حضرتش چیزی در حد و حدود و برخاسته از فساد استراتژیکی ست که سالهاست پنهانی بدان دست آلوده بوده ولی حتی تاکنون جرأت توضیح و تبلیغ آشکار آن را نداشته است… برای همین نمایشنامه نعل وارونه «رده های…برپا» و «سال سرنگونی» درحالی که درخلوت مشغول «آن کار دیگر» بوده اند و…..

در همین رابطه آقای «ایرج شکری» دیگر عضو مستعفی شورا در مقاله ای ضمن نقد مواضع رهبر مجاهدین گفته بود؛”صاحب چنین لحن هیستریک و لبریز توهین و اتهام علیه منتقدان، مدعی «رهبری انقلاب دموکراتیک» مردم ایران است و می خواهد برای مردم ایران دموکراسی بی نظیر که البته از «اسلام راستین» ایشان سرچشمه می گیرد، سوغات ببرد و در ایران پیاده کند که نظیرش در هیچ جای دنیا تا حالا برقرار نشده است… ضروری است که مسعود رجوی سعی کند شهامت اخلاقی در خود به وجود بیاورد و به ارزیابی از عملکرد خود و به تحلیل روانکاوانه از رفتار خود بنشیند و به جنبه نا متعادل و هیستریک لحن خود و تاثیرات منفی آن در افکار عمومی توجه کند و تلاش کند که وضع متعادل و مناسب تری پیدا بکند وگرنه در آینده نزدیک و در ته مانده سالهای مفید عمر خود، به موجودی به کلی نامتعادل تبدیل خواهد شد که جز صدمه به مراتب بیشتری زدن به خود و مریدانش، عملکرد دیگری نخواهد داشت.”

باید توجه داشت که چنین مواضعی از رهبر ایدئولوژیک یک گروه تروریست دور از انتظار نبود.چرا که گذشته او حاکی از مواضع مشابه راجع به همه منتقدان و قربانیان اش می باشد.کسی که ظاهرا مدعی اعتقاد به “اختلاف آرا”،”جبهه همبستگی”،”دموکراسی”،”آزادی”،”لائیسیته”،”جمهوری دموکراتیک اسلامی” و هزاران برچسب ظاهرا مدرن دیگر که در غرب خریدار دارد و هر کسی با آن توان پز دادن کسب می کند، با چنین پیامی ماهیت واقعی و لایتغیر بودن خود نسبت به جامعه، مردم و منتقدان را برملا ساخته است.چیزی که در جوامع امروزی نه تنها پذیرش ندارد، بلکه به شدت تنفر انگیز می باشد!

به ذکر یک خاطر اشاره می کنم. زمان دقیق واقعه درست یادم نیست. فکر می کنم شهریور یا مهر ماه سال ۱۳۶۶ شمسی بود. به خاطر دارم هنگامیکه تعدادی از اعضای شورا (فکر می کنم آقای کریم قصیم نیز در آن هیئت حضور داشت) برای نشست و گشت و گذار در پایگاه های مجاهدین به عراق سفر کرده و چند روزی را در«پایگاه سردار» (واقع در کرکوک) گذراندند، من نیز آنجا بودم.

میز سیاسی، استقبال و پذیرایی مجاهدین از اعضای شورا طوری چیده شده بود که می بایست یکی از آنها گوشمالی شود.آن فرد کسی جز «هدایت الله متین دفتری» نبود.چرا که آقای «متین دفتری» مدتی قبل از آن واقعه با یکی از خبرگزاری ها (دقیقا به خاطر ندارم، احتمالا بی بی سی بود) تلویحا از برخی سیاست های جنگی مسعود رجوی و سازمان مجاهدین انتقاد نموده و حرف هایی در باره آزادی،انقلاب درونی مجاهدین، همبستگی و جبهه فراگیر اپوزیسیون زده بود که خوشاید مجاهدین نبوده و رجوی را به شدت آشفته نموده بود.

آنروزها هیچ یک از اعضای سازمان به نشریات بین المللی،مستقل و آزاد دسترسی نداشتند.تنها نشریاتی که در دسترس قرار می گرفت، نشریه مجاهد،نشریات شورا و تلویزیون مجاهدین بود.به سرعت جلسات توجیه اعضا برگزار گردید.در آن جلسه متن مصاحبه آقای «متین دفتری» به اعضای مجاهدین قرائت گردید و چگونگی تهاجم و انتقاد به آقای «متین دفتری» نیز آموزش داده شد. برخی نیز بعنوان گرم کنندگان مجلس، انتخاب و بصورت ویژه توجیه شدند.

جلسه هدایت شده و از پیش توجیه شده اعضای مجاهدین با آقای «متین دفتری» تحت عنوان پرسش و پاسخ از عصر آن روز شروع شد.برخی زنان مجاهدین با بهانه های مشخصی «خانم متین دفتری» را به بیرون جلسه هدایت کرده و ایشان را در جای دیگری مشغول نمودند تا شاهد رفتار اعضای سازمان با آقای «متین دفتری» نباشد.

پس از صحبت های مقدماتی آقای «متین دفتری»، پرسش و پاسخ شروع شد.طرح مجاهدین این بود که در این قسمت از جلسه شام را از برنامه آقای «متین دفتری» حذف نموده و تا آنجا که می توانند به او «تهاجم انقلابی» نمایند تا از خواب و رویاهای «بورژوازی» بیدار گردد.و به این شکل نشان دهند که «وارث واقعی مصدق» و تنها کسی که می تواند راجع به “مبارزه” اظهار نظر نموده و با رسانه های خارجی مصاحبه نماید،نه او بلکه مسعود رجوی است.رجوی در نشست های داخلی با بخشی از اعضای مجاهدین علنا می گفت؛ “این آقا و خانم(منظور آقا و خانم متین دفتری) که خود را از خانواده و نوادگان مصدق می دانند، اگر ما (منظور رجوی است) نبودیم، او را در بنگاه های سیاسی به حراج می گذاشتند.فقط مجاهدین هستند که راه و روش مصدق را می روند!”

در آن جلسه آقای «متین دفتری» در یک طرف، و نزدیک به ۲۰۰ تن از اعضای سازمان در مقابل او و با تهاجم سیاسی حداکثر شرکت داشتند.حرف های بسیار تند و توهین آمیزی به آقای «متین دفتری» زده می شد و او که بغض کرده بود، تا بناگوش سرخ شده و مدام عرق پیشانی اش را با دستمال پاک می کرد.جلسه تا پاسی از نیمه شب ادامه داشت تا اینکه آقای «متین دفتری» تعهد اش به رهبری مجاهدین را اعلام و با صدای بلند تکرار نمود.از آنجا بود که دستور جمع و جور کردن جلسه به اعضا داده شد.فکر کنم جلسه “پوست کنی” ساعت ۳ نیمه شب به پایان رسید. آن شب در حالیکه مابقی اعضای غیر مجاهد شورا در جای دیگری سرگرم بودند، آقای «متین دفتری» بدون شام و با صورتی سرخ شده سر به بالین نهاد.

این خاطره را به این دلیل یادآوری کردم که هیچ چیزی در سازمان مجاهدین و شورا، بدون دیکته رهبری مجاهدین صورت نمی گیرد.از فحاشی وتهدید تا تشویق و ترغیب، و بطور مشخص هژمونی در همه زمینه ها از آن مجاهدین و “رهبری خاص الخاص” آنان می باشد.مسعود رجوی در نشست های درونی می گفت؛ “صدای ما باید بصورت یک آهنگ انقلابی و کر هماهنگ شده به گوش برسد.ما به این دلیل از شورایی ها حمایت می کنیم که صدای ما را منعکس نمایند.پول می دهیم.خانه می دهیم.امکانات می دهیم تا کاری که ما نمی توانیم انجام بدهیم، آنها انجام دهند. خیلی از آنها مفتخور های سیاسی هستند که از بین ولگردهای سیاسی خارج کشور، جمع و جورشان کرده و به نان و نوایی رسانده ایم.آنها تا زمانیکه حرف ما را بزنند از پشتیبانی مادی و معنوی مان دریغ نمی کنیم. اگر یکی از این شورایی ها آهنگ دیگری بنوازد، چیزی جز آنچه که ما می گوییم را طرح نماید، پز آزادی ،دموکراسی و روشنفکری بدهد، نه تنها کسی در کنار ما نخواهد ایستاد بلکه دشمن را نسبت به ما جری تر خواهد نمود.

از این قبیل نمونه ها در پشت درهای بسته تشکیلات مجاهدین بسیار وجود دارد. آنروز ها که آقای «اسماعیل وفا یغمایی» قصد استعفا و خروج از تشکیلات مجاهدین و تداوم کار بعنوان یک شاعر آزاد در خارج از عراق را داشت، مسعود رجوی بسیار آشفته بود.رجوی در یکی از نشست ها در حالیکه دماغ اش را گرفته بود(در فرهنگ رجوی یعنی شاعری که بوی رژیم می دهد) از یغمایی بعنوان شاعر بریده یاد کرده و گفت؛”شعر و شاعری با فرهنگ مجاهدین ناسازگار است.تشکیلات مجاهدین لمپن روشنفکر نما و شاعر نمی خواهد.ما نه شاعر مجاهد داریم نه مجاهد شاعر!” این مسئله روی بسیاری از افراد درون تشکیلاتی تاثیر منفی گذاشت.از آن پس تشکیلات مجاهدین به هر کسی که حتی در وصف مریم و مسعود شعر می گفت به دیده شک و تردید نگاه می کرد.مسئولین تشکیلات با این گونه افراد برخورد می کردند و به آنها گوشزد می نمودند که دیگر وقت شعار دادن نیست.”خواهر و برادر(یعنی مسعود و مریم)” تاکید بسیار دارند که بجای وقت گذاشتن در این گونه زمینه ها که محل رشد فرهنگ بورژوازی است، کار و تلاش مادی کنید.و تا آنجا که می توانید در حیطه مسئولیت های انقلابی تان کار عملی انجام دهید.مجاهدی که برای شهادت لحظه شماری می کند(مجاهد یک بار مصرف) نمی تواند شاعر باشد،آن هم شاعر رمانتیک و احساس گرا!

اگر دقت شود این برخورد ضد فرهنگی، فحاشی و ترور شخصیت در موقعیت مناسب و در جای مشخصی خود را به صورت عریان نشان می دهد.یکی از دلایلی که منجر به خودکشی مجتبی میر میران (شاعر م باران) در بغداد گردید، تحقیر و تحت فشار بودن در درون تشکیلات مجاهدین می باشد.در این میان نمونه های حل شده در فرهنگ رجوی نیز وجود داشت.

حمید اسدیان(کاظم مصطفوی) و حمید رضا طاهر زاده شاعر و آهنگ ساز مجاهدین و شورا که در فرانسه اقامت دارند، جزو گروه مهاجم رجوی در شهر سرژی علیه اعضای جداشده بودند تا انتقاد کنندگان به رجوی را در خیابان های پاریس گردن زده و زبانشان را ببرند. آنها در لشگر کشی مجاهدین به شاکیان ایوبونه در محوطه دادگاه پاریس نیز حضور داشتند.

در باره دادخواهی و مطالب اعضای مستعفی شورا، بطور خاص در مورد آقایان کریم قصیم و محمد رضا روحانی، همانطور که برخی از دوستان قبلا اشاره نموده اند، من نیز نظر مشابه دارم.این رفقا بسیار شانس آورده اند که هنگام اعلام جدایی در یکی از پایگاه های عراقی مجاهدین حضور نداشته اند.وگرنه بخت همانقدر به یاری شان می شتافت که در باره اعضای جداشده در شکنجه گاه ها و زندان های رجوی تجربه شده است!

بنابر این برخلاف آقای قصیم معتقد نیستم که استعفعای شان «آزمایشی برای رهبری مجاهدین» بوده باشد.رهبری مجاهدین بیش از سی سال است که در صحنه سیاسی و منتقدین، آزمایش پس می دهد و نیاز به تحول ندارد .چرا که گفتار امروز مسعود رجوی در پیام ۲۰ بهمن تفاوتی با گفتارهای قبلی ایشان نسبت به منتقدان و جداشدگان نداشته است. از نظر او هر دلسوز و منتقدی حتی در قالب نصیحت گرانه، مزدور، وابسته و جاده صاف کن “دشمن” است.اما روند طبیعی مخالفت با دستگاه رجوی عکس آن را ثابت می کند.هر چقدر اعضای شورا و آنهایی که در کمپ لیبرتی به بند های تشکیلاتی کشیده شده اند آگاه تر گردیده ،روند جدایی را طی نموده و به انتقاد از گذشته و حال می پردازند، از چیزی نوید می دهند که رجوی و تشکیلات اش را به هراس انداخته است.آن مسئله چیزی جز وحشت از فروپاشی واضمهلال نیست. پیام هایی مانند پیام ۲۰ بهمن را در همین راستا باید ارزیابی نمود! وحشت از فروپاشی، آخرین پیام رجوی!


*رجوی هزینه این گونه افراد را از کجا تامین می کند؟

از طرف دیگرهمگان دریافته اند که حضور اعضای مجاهدین و شورا در زیر پرچم رجوی، از سی و اندی سال پیش تا کنون منبع درآمد کلانی برای مسعود رجوی و تشکیلات تحت فرمان اش بوده است.صدام حسین و برخی دیگر از کشورها که سر جنگ و ضدیت با مردم ایران را داشته اند، مابه ازاء تک به تک افراد مجاهدین پول می داده اند.پول های کلانی که هر ماه حداقل سی میلیون دلار نصیب رجوی می کرد و اکنون از اربابان دیگر دریافت می گردد.

به یمن این همه افشاگری و انتقاد، همه گروه های سیاسی،شخصیت ها و بطور خاص مردم ایران فهمیده اند که مزدور و وابسته چه کسی است؟ و مهم تر اینکه رجوی خود را “چند، چگونه،کجا؟:چه گرفته؟ خود را به دشمنان مردم ایران، به چند و چگونه فروخته است؟ ”!

 

* پاورقی؛ ادوارد رندل، فرماندار پیشین ایالت پنسیلوانیا در ایالات متحده آمریکا که به نفع خروج نام این گروه از «فهرست گروه‌های تروریستی» در ایالات متحده آمریکا فعالیت و در همایش‌های طرفداران این سازمان سخنرانی می‌کند، دریافت مبلغ ۱۵۰ هزار دلار را به عنوان «حق سخنرانی» به نفع این سازمان تایید کرده است.همچنین سازمان مجاهدین خلق از طریق لابی‌ها و آکسیون‌های برنامه‌ریزی شده و صرف هزینه‌های هنگفت، سعی در جلب شخصیت‌های پرنفوذ سیاسی به عنوان «حامی» خروج نام این گروه از «فهرست گروه‌های تروریستی» در اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا کرده است.به عنوان نمونه شرکت اکین گامپ استراوس هائور اند فد با بیش از ۸۰۰ وکیل دادگستری که در استخدام دارد، نقش مهمی را در حذف نام سازمان مجاهدین خلق ایران از «فهرست گروه‌های تروریستی اتحادیه اروپا» داشت. روزنامه نیویورک تایمز، هزینه این شرکت لابی‌گر در آن دعاوی به نفع سازمان مجاهدین را چندین میلیون دلار برآورد کرده است.(ویکی پدیا)

۲۷ فوریه ۲۰۱۴

جواد فیروزمند

 

________________________________________________

کفتارها در پاریس سرود آزادی می خوانند!

 

20.02.2014

جواد فیروزمند

لینک به منبع

کلکسیونی از اعضای کنوانسیون ضد ایرانی رجوی در گردهم آیی ۱۹ بهمن – پاریس

چگونه می توان به کفتارهای جنگ طلب گفت؛

ما مردم ایران «آزادی» و «دموکراسی» اهدایی شما را نمی خواهیم؟!

در سالنی بزرگ و در زیر پرچم جنگ طلبان آمریکا، مریم رجوی روز ۱۹ بهمن ۱۳۹۲ با اجرای یک جلسه نمایشی در پاریس، مدعی «تشکیل کنوانسیون سراسری ایرانیان برای دموکراسی» شد.جلسه ای که تماما با هزینه مجاهدین بوده و ترابری آن را صدها اتوبوس،قطار و هواپیما انجام دادند تا چند هزار عضو و هوادار مجاهدین از سراسر دنیا به پاریس بیایند. تا در زیر سقفی که سخنرانانش را جانیان بین المللی و جنگ طلبان تشکیل می دادند جمع شوند و برای ضد ایرانی ترین جمع، کف زنان پایکوبی نمایند.

جز صدها اجیرشده اروپایی،عرب سلفی و آمریکایی، «جان بولتون» از شناخته شده ترین افراد و سخنرانان جلسه بود.کسی که توانسته بود با چند دقیقه حرف تکراری اما خوشایند برای مجاهدین، خنده مستانه را بر روی لب های مریم رجوی بنشاند و او را در قبال هزینه های انبوه جلسه شادمان گرداند.

«جان بولتون» گفته بود؛”…بجای مذاکره با این رژیم چه کار باید بکنیم؟ چه کار باید بکنیم تا آن را سرنگون کنیم؟ به نظر من چندین موضوع ممکن وجود دارد.اولین مسئله بطور خاص برای آمریکا این است که از سر راه اپوزیسیون مشروع ایرانی کنار برود.این باید مسئولیت واشنگتن باشد.“، “…این مسئله از کسی پنهان نیست.این لحظه تغییر رژیم است و سیاستی که ما هر چه زودتر باید آن را دنبال کنیم.“

وقتی افرادی مانند «جان بولتون» در کنار فاشیست ترین و جنایتکارترین گروه ایرانی برای دولت آمریکا استراتژی تعیین می کنند، تا مشتی آدمکش و جانی را برای حاکم شدن بر سرنوشت مردم ایران سوار نمایند، چه تصوری می توان داشت؟

عبیر الجنابی قربانی تجاوز سربازان آمریکایی در عراق

وقتی متانت نشان می دهیم، این شائبه بوجود می آید که گویا مردم ایران آنقدر تشنه حضور “کبوتران آزادی” از جنس «بولتون» و «مریم و مسعود رجوی» هستند که برای رسیدن سربازان اشغالگر لحظه شماری می کنند.اما او خود نمی خواهد به این باور برسد که میان تفاله دست چندم ایرانیان و پس افتاده از ممات صدام حسین چنین غره شده است.صلح و آزادی که قرار است با تجاوز و نیروی اشغالگر به مردم هدیه شود را حداقل در ده سال گذشته و در کشورهایی مانند افغانستان،عراق،لیبی و سوریه می توان دید و بدون تن دادن به چنان ذلتی می توان تجربه نمود!غیر از این است؟

نمونه های بسیار وحشتناکی از ارمغانی که «بولتون ها و رجوی ها» به مردم ایران بشارت می دهند در همسایگی ایران اتفاق افتاده است. در باره یکی از همان رویدادهای دلخراش، در خبرها آمده است؛” «استیون گرین»، سرباز سابق ارتش آمریکا که در جریان تجاوز گروهی به یک دختربچه ۱۴ ساله عراقی و قتل او و خانواده‌اش نقش اصلی را داشت، در زندان ایالتی آریزونا خودکشی کرده است.

«استیون گرین» و هم‌دستانش در سال ۲۰۰۶، در منطقه محمودیه عراق با ورود به خانه یک شهروند عادی، ابتدا پدر، مادر و دختر بچه ۶ ساله را کشته و سپس به «عبیر قاسم حمزه الجنابی» دختر ۱۴ ساله همان خانواده، تجاوز کردند. آنها پس از تجاوز گروهی به «عبیر قاسم حمزه الجنابی»، او را کشته و جسد اش را سوزاندند.”

شاید این اتفاقات در هر جنگ اجتناب ناپذیر،عادی یا عوارض ناشی از التهابات آن تلقی گردد. اما برای جوامع بشری و آنهایی که می خواهند در صلح زندگی کنند، تصور چنین جنایاتی وحشتناک و غیر قابل هضم می باشد.

بر اساس آمار شمارش شده از طرف موسسه بین المللی «واتسون» و دانشگاه «براون» از سال ۲۰۰۱ تا کنون در جنگ های اشغالگرانه آمریکا بیش از ۳۳۰٫۰۰۰ غیر نظامی در کشورهای همسایه ایران مانند، افغانستان،عراق و پاکستان کشته شده اند.از این میان نزدیک به ۱۵۰٫۰۰۰ غیر نظامی فقط در عراق به قتل رسیده است.کشوری که بطور متوسط هر روز چند انفجار و ده ها کشته محصول آن می باشد.آمار نظامیان و شبه نظامیان درگیر در این جنگ ها در محاسبه فوق وارد نشده است.

جنگ ادامه دارد و اشکال دیگری از آن به کشورهایی چون لیبی، سوریه،مصر و لبنان نیز سرایت نموده است.ظاهرا همه برای «آزادی» می جنگند.برای «آزادی» می کشند و برای «آزادی» کشته می شوند.اما بانیان اصلی این جنگ ها که قرار بود آزادی را در کوله پشتی سربازانشان به مردم نگون بخت منطقه هدیه نمایند، با غارت نمودن کشورها، خود در آنسوی آب ها و در فاصله چند هزار کیلومتری به زندگی خوش و خرم خود و خانواده مشغول بوده و به ریش «آزاد شدگان» می خندند.

چگونه می توان به کفتارهای جنگ طلب گفت؛ ما مردم ایران «آزادی» و «دموکراسی» اهدایی شما را نمی خواهیم؟!

۲۰ فوریه ۲۰۱۴

جواد فیروزمند

 

______________________________________________________

سوغاتی «رژی دوبره» از جامعه ایران به فرانسه

 

 

04.02.2014

جواد فیروزمند

 

لینک به منبع

مقاله «ایران، برداشت های سفر» به قلم «رژی دوبره» فیلسوف و نظریه پرداز فرانسوی، مانند انفجار یک بمب اجتماعی در فرانسه واکنش زا و تحسین برانگیز بوده است.او با سفری کوتاه به تهران و قم، و آنچه که خود تحت عنوان مشاهدات نام برده، تحت تاثیر مردم و جامعه ایران قرار گرفته و سیاست های سی سال گذشته فرانسه نسبت به مردم ایران را به باد انتقاد گرفته است.

این مقاله واکنش های بسیار زیادی را در جامعه فرانسه برانگیخت.طوری که برخی خواننده ها در روزهای آغازین انتشار مقاله، باور نمی کردند که آقای دوبره چنین تحت تاثیر قرار گرفته و او این مطلب را نوشته باشد!

این مقاله که ابتدا در وبلاگ آقای رژی دوبره انتشار یافته بود، بلافاصله در نشریه پرتیراژ «لوموند» منعکس گردید و به پربازدید ترین مطلب هفته تبدیل شد.مقالات درج شده و انتخابی در «لوموند» پولی است و برای خواندن آن باید خریده شود.اما سایت «لوموند» با انتشار اطلاعیه ای اذعان نمود به دلیل استقبال گسترده فرانسوی ها از این مقاله، برخی روزها آن را به صورت رایگان در اختیار خوانندگان قرار می دهد.

مقاله آقای رژی دوبره که با انشایی سنگین و ادبی نگاشته شده ، اعتراف به واقعیت هایی است که او از زبان مردم ایران شنیده و با گذری چند روزه در جامعه به چشم دیده است.اعترافی تلخ و سخت نسبت به سی سال حمایت سیاستمداران فرانسوی از دشمنان متجاوز به مردم ایران، از صدام حسین و سازمان مجاهدین خلق که نه به دلیل حقانیت بلکه برای دشمنی پوچ با ایران حمایت شده و بعنوان ابزار جنگ افروزی بکار گرفته شده اند.او در این باره بخصوص نوشته است؛

” یادمان هست که ما در سال ۱۹۷۹ جزو متحدان فعال و اسلحه رسان عراق متجاوز بودیم، و حتی مشترک المنافع، در حالی که نقض آشکار حقوق بین الملل می کردیم؟ و یک کشور تحت تجاوز را تحریم کردیم؟ این جنگ خونین برای ایران به اندازه جنگی که ما در سال های ۱۴-۱۸ داشتیم هزینه و تلفات داشت با این تفاوت که جنگ ما مربوط به صد سال پیش است در حالی که از جنگ ایران چهل سال گذشته است.

انگار به این مسئله هم چندان واقف نیستیم که در خاکمان و به کمک دولت ( نمایندگان و شهرداران) مجاهدین خلق را اسکان داده ایم، فرقه ای سیاسی -مذهبی که تا امروز هیچ گونه پایگاهی در کشور خودش پیدا نکرده، و در کنار صدام حسین علیه مام میهن جنگیده است؟ فرقه ای که با عملیات انتحاری نیمی از دولت کشورش را کشته و باعث مرگ هزاران غیر نظامی شده است. از ما سوال می کنند: « تروریست ها کجا هستند؟ در کشور ما یا در کشور شما؟» “

در چند روز گذشته، مقاله «ایران، برداشت های سفر» همانند یک بمب خبری – اجتماعی و به اندازه سی سال کتاب در جامعه فرانسه تاثیر گذاشت.نظرات بسیار زیادی در وبلاگ آقای دوبری و سایت لوموند منتشر شده که بخشی از تاثیرات را نشان می دهد.تاثیری فراگیر و همه جانبه که الزاما نقش بسیار مثبتی را از این پس در قبال سیاست فرانسه نسبت به مردم ایران ایفا خواهد نمود.

نظرات زیر بخشی از واکنش های اجتماعی فرانسوی ها نسبت به مقاله آقای رژی دوبره می باشد که شما را به خواندن آن دعوت می کنم؛

-من از شما آقای دوبره تشکر می کنم بابت این مقاله.چرا که بر اندیشه من تاثیر زیادی گذاشت.اکنون فکر میکنم که اسلام شیعه چقدر می تواند بهتر از وهابی باشد که شما به آن اشاره کرده اید.این یک قدم شجاعانه است که شما در باره ایران برداشته اید.

-متشکرم،من از خواندن این مقاله لذت بردم.دلم می خواهد هر چه زودتر سفری به ایران داشته باشم.

-من باور نمی کنم،آیا این خود رژی دوبره فیلسوف و انقلابی بزرگ و همرزم چه گوارا و کاسترو است که این مطلب را نوشته است؟ عجب چیزی است.من هیچوقت چنین برداشتی از ایران نداشتم ولی مثل اینکه باید دیدگاهمان را تصحیح کنیم.

-این مقاله نشان می دهد که مردم ایران چقدر تشنه ارتباط با با مردم دنیا،علم و تحصیل و دانش هستند.رفتار بی شرمانه رهبران فعلی فرانسه در حمایت از تحریم و پیروی بی چون چرا از آمریکا ضربات زیادی را به اقتصاد و صنایع ما وارد ساخت.

- پانزده سال است که به ایران رفت و آمد دارم.کشور تحول یافته و مدرنی شده است.تاکنون چنین گزارشی نخوانده بودم.برخی به تعداد اعدام ها و نقض حقوق بشر در ایران اعتراض دارند.اما این مسئله در همه کشورها وجود دارد.فراموش نکنیم که چین و عربستان شماره یک است.

-بهتر است که مجاهدین خلق این سفرنامه را بخوانند.بیشترین جنگ داخلی در ایران را مجاهدین در سال ۱۳۸۰ به راه انداختند که در آن وقایع بسیاری از طرفین کشته شدند.اما اکنون ۳۰ سال گذشته است.همه چیز تغییر کرده .نویسنده ادعای تجزیه و تحلیل از جامعه یا وقایع سیاسی ایران را ندارد.این سفرنامه روند تغییر ایرانیان را نشان می دهد.باید به آن توجه داشت.

-عجب، فکر نمی کردیم انقلابیون کبیری هم وجود دارند که تحت نام مقاومت ایران در فرانسه جا گرفته اند!

-به نظر می رسد که کشف خوبی از جامعه ایران صورت گرفته است. این مطلب برای برداشتن چشم بند اسب از صورت برخی کافی است…

-خانم برگزیده شورای ملی مقاومت که مدعی لائیسیته و دموکراسی است، جنایات بیشماری را مرتکب شده است.ترور، بمب گذاری و کشتار مردم در مراکز عمومی، همدستی با صدام و جنگ بر علیه مردم ایران و هزاران هزار کشته از دستاوردهای ایشان و سازمان شان است.

-تبریک به درک درست نویسنده از جامعه ایران، در کنار آگاهی مردم،تحصیلات، کشور نفت خیز و … باید اشاره کنم که آقای فابیوس وزیر امورخارجه نیز یک بار باید با این واقعیت ها روبرو گردد.

-اشاره نویسنده به توافق فرانسه با راست افراطی اسرائیل درک درست او از واقعیت ها است. مقاله این متفکر بزرگ شایسته بحث است.

-تبریک آقای رژی دوبره برای مشاهدات تان و ظرافتی که در نوشتن آن بخرج داده اید.از نوشته شما اینطور بر می آید که مردم ایران، مردمی با فرهنگ،تحصیل کرده و غنی می باشند که به سمت آینده روشن گام بر میدارند.من فکر میکنم ایران می تواند یک شریک واقعی برای فرانسه در منطقه باشد.

- مرسی آقای دبری، من ایران قبل از «احمد نژاد» را دیده بودم با اینحال درک درستی نداشتم.اما با خواندن این مقاله متوجه شدم که تحولات زیادی بوقوع پیوسته است.و قرار دادن آن در کنار آینده باید گفت که این یک مسئله شگفت انگیز است!

-این یک درس فکری زیبا و سیاسی است.در واقع نشان می دهد که موضع فرانسه و سیاست خارجی فرانسه چقدر دوراز واقعیت،عجیب و غریب و پوچ بوده است.ادامه بده آقای دبری و ما را از افکار مسمومی که احاطه کرده بود نجات بده.

-عالی است.من از این مطلب نهایت استفاده را خواهم کرد.برخی باید عقاید شان را عوض کنند.

-بسیار زیبا ، با کلماتی ادبی ، شعر گونه و سنگین نوشته شده است.تصور کنید سناتور آمریکایی یا فابیوس را بعد از خواندن این مطلب.

 

 

_______________________________________________________________________

مهدی ابریشمچی، قاتل و شکنجه گر یا مدافع صلح و آزادی!؟

03.12.2013

جواد فیروزمند

 

لینک به منبع

مهدی ابریشمچی، قاتل و شکنجه گر یا مدافع صلح و آزادی!؟

توافق هسته ای ایران با ۱+۵ در ژنو و کنار رفتن میز جنگ طلبی بر علیه مردم ایران، برخی از سران فرقه تروریستی رجوی را به هذیان گویی واداشته است.

مهدی ابریشمچی که با نام جعلی «بهمن تهرانی» در فرانسه پناهندگی گرفته است، در مقاله ای تحت عنوان «زنده باد صلح، زنده باد آزادی» ، ضمن یاوه گویی های مکرر باند رجوی در باره “پروژه بمب سازی رژیم” ، مدعی گردیده؛ آنچه در ژنو نصیب ایران و کشورهای غربی گردید،محصول و نتیجه فعالیت های «مقاومت ایران» می باشد!

او در پارگرافی عنوان کرده است؛“… بدون شک آخوندها و جامعه بین المللی خود به خود به این نقطه و توافق ژنو نرسیدند در ایران هرآنچه اتفاق می افتد قبل از هرچیز نتیجه ستیز و نبرد بین رژیم از سویی و مردم و مقاومت یعنی آلترناتیو وهماورد آن از سوی دیگر می باشد …”

جناب ابریشمچی که تلاش می نماید بلاهت خود و دارودسته عقب مانده رجوی را در پشت سلسله ای از دروغ های تاریخی پنهان سازد،سرتاسر نوشته خود را به شعارگویی در وصف «پیروزی های مقاومت» آلوده و مقام شامخ جاسوسی برای بیگانگان بطور خاص اسرائیل، و ترورهای وحشیانه “ارتش خصوصی صدام حسین” را در قالب “ارتش آزادی” و “تنها آلترناتیو دموکراتیک” به دیگران معرفی می نماید!

جالب اینجاست که با شکست استراتژیک و فروریزی پادگان اشرف درعراق، هنوز دنبال حلوا کردن تتمه “ارتش خصوصی صدام حسین” برآمده و عناوینی بکار می برد که ضمن عینیت نداشتن،دوران حضور فیزیکی آن نیز به سر آمده است.اگر تیتر «مذاکرات ژنو» از محتوای مقاله او حذف گردد، حرف ها و نوشته هایش با آنچه که ۲۵ سال پیش می گفت، تفاوتی نداشته است.

ظاهرا او مردم ایران و جامعه ایرانیان خارج از کشور را با “تشکیلات تروریستی مجاهدین” اشتباه گرفته است.چرا که اینگونه مهمل بافی بی حاصل، نه تنها نشان از بی سوادی او در عالم سیاست را مهر می زند،بلکه نمایشگر دیکته آموزش های سیاسی در تشکیلات رو به انقراض و اضمهلال رفته رجوی است.

تکرار عمدی دروغ های بزرگی مانند؛ “پایگاه گسترده و مردمی مجاهدین در ایران”،”صلح آن روی سکه جنگ طلبی”،”سیاست بمب سازی رژیم و افشاگری های مقاومت”،”افشای جنگ افروزی رژیم در مقابل حکومت دمکراتیک صدام حسین”،”جام زهر اتمی همانند جام زهر آتش بس” و شعارهای پوچ و رنگارنگ دیگر، آچمز شدن باند رجوی در مقابل یک توافق بسیار کوچک در ژنو را نشان می دهد.

جناب ابریشمچی قبل از هر گونه شعارپردازی،”صلح” و “آزادی” را باید ازتشکیلات درهم شکسته رجوی جستجو نماید.

ابریشمچی حتما فراموش نکرده است که تابستان سال ۱۳۸۰ شمسی، چگونه پس از فرار و دستگیری ام،روزها مرا در زندان پادگان اشرف زیر شکنجه برده،استخوان سینه ام را در زیر وحشیانه ترین شکنجه ها و با نوک پایش شکست.با حسن نظام الملکی و مهوش سپهری به قصد کور کردنم،چگونه در گوشه چشم هایم خودکار فرو کرد.در حالیکه دست هایم را با دستبند بسته بودند و پاهایم را به زنجیر، چگونه از لاله های دو گوشم گرفته و بالا می کشیدند که در نهایت منجر به پارگی و خونریزی گردید.

ابریشمچی بجای فریبکاری و سردادن شعار “آزادی”،باید بگوید که چه حقی از “آزادی” برای من که میخواستم از مجاهدین جداشوم قائل شد؟ من بیشتر عمرو زندگی ام را در سازمان مجاهدین گذرانده بودم.او روزی باید اعتراف نماید که به چه جرمی شخصا مرا شکنجه می کرد؟ او پس از چند ماه زندان مرا با دست و پای زنجیر بسته به بازار شام نشست های “طعمه” رجوی در قرارگاه باقرزاده کشاند، تا مسعود و مریم رجوی برای زهرچشم گیری از دیگر معترضان، ۸ سال زندان در پادگان اشرف با اعمال شاقه و برگه محکومیت به اعدام را امضا نموده و در برابر چشمان ۴۰۰۰ نفر به من ابلاغ نمایند. آیا جدایی یا فرار از دست گشتاپوی مجاهدین، آن هم در سال های آخر قدرقدرتی صدام حسین جرم بود؟ آیا جدایی از مجاهدین مترادف با مزدوری برای “رژیم” بود؟

یادم می آید در پایگاه جلالزاده بغداد که آن روزها خالی از سکنه بود،و با دستبند فلزی بر دست هایم مرا زیر دست و پای خود انداخته و با شقاوتی بی نظیر با نوک پایش به سینه، شکم و پاهایم می کوبید.همراه با شکنجه آنچنان خانواده،پدر،خواهر و مادرم را زیر فحش های رکیک کشیده بود که نمونه هایی از آن را برای اولین بار در عمرم می شنیدم.

او و حسن نظام الملکی از اولین دقایق صبحی که امنیت صدام حسین مراچشم بسته و کتف بسته تحویل او در بغداد دادند، تا ظهر همان روز به وحشیانه ترین شکل شکنجه ام کردند.او از اینکه نیروهای امنیت و گارد ریاست جمهوری صدام حسین، حکم تیر رجوی را اجرا ننموده و زنده تحویل داده بودند ناراحت بود.او درحالی که مرا زیر رگبار مشت و لگد خود گرفته بود، فریاد می زد این “مزدور” را باید همانجا تیر خلاص می زدند.برای چی زنده تحویل داده اند؟

من آنروز و روزهای بعد که مهدی ابریشمچی همراه با حسن نظام الملکی،مهوش سپهری و تعدادی از زنان شورای رهبری هر شب تا صبح در حالیکه دست ها،پاها و چشم هایم بسته بود، شکنجه ام می کردند، چهره وحشی و گرگ صفت او را نمی توانم فراموش کنم.

او بود که در اولین روز پس از ۸ ساعت شکنجه مستمر و شکستن استخوان قفسه سینه ام، به زندانبانان دستور داد او (جواد فیروزمند) را به زندان خودمان در پادگان اشرف ببرید تا آنجا به حرف اش بیاوریم!

مهدی ابریشمچی حتما فراموش نکرده است که یک دهه قبل از آن واقعه و در جلسه ای با معاون وزیر دفاع صدام حسین در محل ستاد ارتش در پادگان اشرف که من نیز حضور داشتم چه مکالماتی بین او و معاون وزیر صدام حسین رد و بدل شد؟

مشکل تشکیلات رجوی در آن روز ها این بود که ارتش صدام حسین، آنها را ابتدا در حد یک تیپ پیاده و بعدها ماکزیمم در حد یک لشگر پیاده پشتیبانی می نمود.نوع پشتیبانی و مقدار پول و تجهیزاتی که از وزارت دفاع و سازمان امنیت صدام حسین به رجوی می رسید با برآورد آنها از سطح توانایی های نظامی تفاوت داشت.دعوای رجوی با ارتش صدام حسین این بود که مجاهدین استعداد یک لشگر زرهی را دارند و باید در حد یک لشگر زرهی از آنان پشتیبانی گردد و نه یک لشگر پیاده!

معاون وزیر دفاع صدام حسین به همین دلیل به پادگان اشرف آمده بود تا پس از بازدید، تحقیق و برگزاری جلسه با سران سازمان، به وزیر دفاع و سازمان امنیت صدام گزارش بدهد که مجاهدین مستحق چه رده ای از پشتیبانی هستند؟ پس از چند ساعت بازدید جلسه ای در محل ستاد ارتش رجوی برگزار گردید.شرکت کنندگان در آن جلسه عبارت بودند از؛ معاون وزیر دفاع صدام حسین،محبوبه جمشیدی(رئیس ستاد ارتش آن دوران) ،زهره اخیانی(مسئول اول فعلی مجاهدین در لیبرتی و رئیس پشتیبانی و لجستیک آن دوران)،مهدی ابریشمچی،عباس داوری،حسین مدنی(که در وقایع اخیر پادگان اشرف کشته شد)،احمد افشار(به عنوان مترجم) و جواد فیروزمند به عنوان فرمانده ومسئول خودروهای چرخدار مجاهدین.

در آن جلسه هر چه اصرار از طرف سران سازمان میشد به گوش معاون وزیر دفاع فرو نمی رفت.او می گفت ما سازمان کار شما را می دانیم.شما باید نفرات بیشتری به عراق بیاورید تا بتوانید به استعداد یک لشگر زرهی برسید. مهدی ابریشمچی می گفت؛ شما روی کیفیت ما حساب باز کنید.گرچه از نظر تعداد نفر نیز در حد یکی از لشگر های زرهی گارد ریاست جمهوری هستیم.ما ۱۸۰۰ اسیر ایرانی که از شما تحویل گرفتیم را در یکان های رزمی و زرهی سازماندهی کردیم و اکنون به هر دو نفر یک تانک و نفربر داده ایم.این دو نفر جای ۴ نفر کار می کنند.در سازمان ما کیفت حرف اول را می زند.با اینحال بسیج گسترده ای داده ایم تا هوادارانمان از ترکیه،امارات،کویت،اردن،پاکستان و حتی کشورهای غربی را به اینجا آورده و در “ارتش آزادی بخش ” سازماندهی کنیم.شما اگر بستر لازم را برای ما تهیه نکنید ما نمی توانیم این نفرات را در سازمان کار ارتش وارد کنیم!

مهدی ابریشمچی حتما فراموش نکرده است که تحت عنوان نفر ارشد رجوی در روابط خارجی با سازمان اطلاعات و امنیت صدام حسین و رئیس کمیسیون صلح و امنیت شورای رجوی، در ستاد روابط خارجی مجاهدین با مسئولی از سازمان اطلاعات وامنیت صدام حسین ملاقات داشته و مابه ازاء ارائه اطلاعات جاسوسی شده از ارتش ایران هر ماه نزدیک به ۳۰ میلیون دلار برای سازمان پول دریافت می کرد.

ابریشمچی حتما زندان و شکنجه بیش از ۴۰۰ نفر در سال ۱۳۷۳ به جرم واهی جاسوسی برای رژیم در پادگان اشرف را فراموش نکرده است،بعدها او حتما بیاد دارد که چگونه تعدادی از جدایی خواهان و اعضایی که اعلام جدایی کرده بودند را به عوامل صدام حسین و زندان ابوغریب در حوالی بغداد تحویل داد تا در آنجا بپوسند و بمیرند و کسی از سرنوشت آنان مطلع نگردد.او در این جنایت تنها نبود.عباس داوری،احمد افشار،حسین مدنی ، حمید باطبی،گیتی گیوه چین یان زاده و حسن نظام الملکی از شرکای تشکیلاتی او در این گونه مراودات بودند.مراوداتی که با اطلاع و دستور مریم و مسعود رجوی انجام می گرفت!

هنگامیکه در زندان رجوی و در پادگان اشرف اسیر بودم،در یکی از شب ها و پس از شکنجه های وحشیانه رو به من کرد و گفت،یا اسنادی که از تو می خواهیم را امضا کرده و انگشت می زنی یا اینکه در پادگان اشرف و اطراف آن زمین زیاد داریم و اعدام ات می کنیم.ابریشمچی اصرار داشت سندی نوشته و امضا کنم که مجاهدین مرا دو ساعت پس از فرارام در جلوی سفارت ایران در عراق دستگیر نموده اند.

به زعم او و مهوش سپهری من باید می نوشتم و امضا می کردم که در حین رفتن به درون سفارت ایران در عراق و در چند قدمی درب سفارت توسط گشت مجاهدین دستگیر شده ام.اما من هرگز نه قصد رفتن به سفارت ایران را داشتم و نه اینکه در جلوی سفارت دستگیر شده بودم.بلکه من سه روز پس از فرار در منزل تاجری عراقی و توسط نیروهای امنیت عراق دستگیر شدم که خود حدیث مفصلی دارد.دستگیر کنندگان من نیز افسران اطلاعات و امنیت و حدود ۲۰ تن از افراد مسلح گارد ریاست جمهوری صدام حسین بودند.

اما ابریشمچی می گفت یا اسنادی که ما می گوییم را می نویسی و امضا می کنی یا اینکه مخفیانه اعدام ات می کنیم.او می گفت کسی نمی داند که تو الان کجا هستی.آنهایی که متوجه غیبت تو در تشکیلات شده اند،فکر میکنند تو را رژیم در بغداد دزدیده است.مخفیانه اعدام کرده و در گوشه ای دفن می کنیم.اما من هرگز اسناد مورد درخواست رجوی را امضا نکردم.بلکه بعدها وقتی در بازار شام رجوی بودم، پس از مذاکره برای زنده ماندن، چند برگه امضا کردم و انگشت گذاردم که رجوی همانها را نیز برای سیاه نمایی جعل نمود!

در این رابطه برای روشن شدن اصل موضوع، من همیشه خواسته ام که رجوی نوار ویدئوی محاکمه نا عادلانه ای که مرا به ۸ سال زندان و سپس به اعدام محکوم نمود را از تلویزیون خود بطور کامل پخش کند، تا دیگران بدانند که “آزادی” به روایت رجوی و مهدی ابریشمچی چه معنایی دارد؟

بخش اول و علنی این محاکمه ناعادلانه ۱۴ ساعت بود.حدود ۴۰۰۰ نفر در قرارگاه باقرزاده شاهد این رویداد بودند.در همینجا مجددا از رجوی می خواهم، بجای فریبکاری و نشان دادن چند سند جعل شده و شیطان سازی های مستمر، اگر درباره من راست می گویند، نوار ویدئویی آن روز بعلاوه حکم اعدام مرا که خودش و مریم رجوی امضاء نمودند و به همه افراد نیز نشان دادند را از تلویزیون و سایت های مجاهدین بطور کامل پخش و منتشر نمایند.

ابریشمچی حتما فراموش نکرده است که دو سال پیش جناب “ایوبونه” در دادگاهی که محکوم گردید، برای کاهش جرم اش به چه چیزهایی معترف شد؟ ایوبونه در برابر قاضی دادگاه اعتراف کرد محتوای نوشته هایش در کتاب جعلی “واواک در خدمت آیت الله ها” از سر نادانی بوده و تماما از طرف مهدی ابریشمچی و دیگر رابطین سازمان در اختیاراش قرار گرفته است.او در این کتاب یک برگ نیز به من اختصاص داده و نوشته بود؛” … جواد فیروزمند چهره کاملا متفاوتی دارد. او تقریباً نمونه کامل مخالف جعلی به ظاهر توبه کرده یی که در واقع یک نفوذی در سازمان بوده است خود را تحمیل می کند و بعد با سر و صدا آن را ترک می کند. تحت عنوان یک بریده او توانست بعد از یک فرار باور نکردنی، کمپین شیطان سازی مجاهدین خلق را که واواک به جریان انداخته بود سوخت برساند. وی که به عنوان داوطلب مجاهدین در کمپ اشرف بود، در ۱۵ ژوئیه ۲۰۰۱ با برداشتن سلاح و تجهیزات و پول فرار می کند و تلاش می کند که به سفارت ایران در بغداد پناهنده شود. توسط پلیس عراق دستگیر می شود، قرار بود در یک دادگاه این کشور به خاطر جاسوسی محاکمه شود. نزد سازمان مجاهدین ابراز ندامت می کند، درخواست عفو از سوی رهبران جنبش می کند، که اشتباه می کنند و به حرف او باور می کنند و به او امکان انتخاب بین بازگشت به اشرف و استرداد به ایران را می دهند. او البته مورد اول را انتخاب می کند تا بتواند مأموریت جاسوسی خود را ادامه دهد. ” جالب است که در این باره جناب ایوبونه نیز درس شقاوت را بخوبی از رجوی فرا گرفته و در جمله ای تاکید کرده است؛“… که اشتباه می کنند و به حرف او باور می کنند …“

ابریشمچی حتما به یاد دارد وقتی فهمید من می خواهم وارد دادگاه پاریس شوم،آنقدر ترسیده بود که فکر می کرد می خواهم بعنوان شاهد مرحوم دکتر نراقی در دادگاه شرکت کنم.به همین دلیل در بیرون دادگاه یکی از سرلشگرهای تروریست سازمان بنام محمود ائمی(محسن عباسی) که در جریان ۱۷ ژوئن پرونده قطوری در دادگاه دارد و تعدادی دیگر را برای ضرب وشتم و فحاشی بر علیه من در جلو دادگاه وارد صحنه کرد تا اعمال وحشیانه آنان مانع از ورود من به دادگاه شود.

مهدی ابریشمچی حتما بخاطر دارد که در جریان گزارش سال۲۰۰۵ دیدبان حقوق بشر«خروج ممنوع» ،چگونه مژگان همایونفر (همسر سابق) را بر علیه من به بازار تلویزیون رجوی و شهادت دروغ در گزارش “استیونسون” کشاند تا از من چهره ای جاسوس و مزدور “رژیم” بسازد.بعد ها سناریو مشابهی را با “علی پاک ” در فرانسه و آلمان طراحی نمود که انتهای همه آنها شکست و ذلت برای دارودسته آبرو باخته رجوی بود.

این ها نمونه هایی اندک،جزئی و بسیار کوچک از “افتخارات”ی است که بر دوش مهدی ابریشمچی قاتل مردم ایران،جاسوس و شکنجه گر بسیار کارآزموده رجوی سنگینی می نماید.چنانچه امروز نیز شاهدیم چگونه با افراد جداشده و منتقد در اروپا از جمله با دکتر کریم قصیم،دکتر محمد رضا روحانی،اسماعیل وفا یغمایی،هادی افشار،ایرج مصداقی،ایرج شکری،محمد علی اصفهانی،عاطفه اقبال و … برخورد می کنند؟ عامل اجرایی این برخوردها در اروپا کسی جز مهدی ابریشمچی نیست!

او است که از شهرداری ها و شوراهای شهری در منطقه والدواز بر علیه افراد جداشده و منتقد امضا و طومار جمع نموده و برای گسترش پروژه شیطان سازی،آنها را به ادارات دولتی ،پارلمان اروپا،حقوق بشر و دوایر امنیتی ارسال می نماید.

او و زیر دستان تشکیلاتی و برخی اجیر شدگان اروپایی مجاهدین هستند که تلاش می کنند از منتقدین و اعضای جداشده چهره ای شیطانی در سطح بین المللی بسازند.

او به نمایندگی از رجوی در پروژه شیطان سازی منتقدین دست باز دارد.عوامل تحت امر او از امکانات افراد جداشده و منتقد جاسوسی نموده و آنها را با منابعی جعلی و خودساخته بعنوان افراد وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در اروپا معرفی می نماید.تا به این شکل پلیس و نیروی امنیتی کشورهای اروپایی را با جعلیاتی که ارائه می دهند حساس نموده و بر علیه منتقدین بکار گیرند.

آنها از دیگر گروه های سیاسی ایرانی و اپوزیسیون مستقر در اروپا و آمریکا وحشت دارند. آنها هر منتقد و عضو جداشده ای را به “رژیم” نسبت می دهند تا به این شکل از پاسخگویی در برابر سیل انتقادات بیرونی و از هم پاشیدگی درونی فرار نمایند.

همین اواخر خبری بود مبنی بر اینکه مجاهدین در لیبرتی به بهانه جلوگیری از آب گرفتگی اقدام به حفر کانال و سد سازی با بتن آرمه و سیمان نموده اند.تا به این شکل دورتادور کمپ لیبرتی را محصور نموده و از فرار جدایی خواهان جلو گیری نمایند.رجوی دستور داده است بعد از وقایع پادگان اشرف حتی یک نفر نیز نباید و نتواند از کمپ لیبرتی فرار نماید.او گفته است مسئله رده تشکیلاتی مهم نیست.او دستور داده است از هر نوع وسیله و ابزاری استفاده نمایند تا یک عضو ساده با رده تشکیلاتی پایین نیز نتواند از کمپ لیبرتی به جهان آزاد بدون مجاهدین برسد!

حال با این همه نمونه و فاکت ظالمانه به جناب ابریشمچی باید گفت ؛ “صلح” و”آزادی” را از درون تشکیلات رجوی شروع کنید.بگذارید اعضای محصور در کمپ لیبرتی و بقیه پایگاه ها، با انتخابی آگاهانه و آزادانه سرنوشت خود را رقم بزنند.تاریخ جلادان و مردم فروشان را تکرار نکنید.مانند قاتلان و شکنجه گرانی که در حکومت شاه رئیس ساواک شده و پس از گذشت ۴۰ سال، در کتابی شکنجه در زندان های شاه را نفی می کنند،قربانیان خود،شکنجه شده ها،قتل های درونی،افراد جداشده و منتقد را نفی نکنید.چرا که راهی باطل و خودفریبی است.

مقاله مهدی ابریشمچی را باید با جایگاه فرقه رجوی در میان مردم ایران محک زد.مردمی که از رجوی و فرقه اش متنفر و گریزان می باشند، نمونه ای کامل در رد ادعاهای واهی و منتسب فرقه رجوی است.در میان مردم ایران،جایگاه واقعی ابریشمچی و رهبرانش به همان میزانی است که می توان در میزان تنفر آنان از این گروه جستجو نمود.شعار و داستانسرایی از جانب مردم دردی را دوا نخواهد کرد.بهتر است بجای روایت های ابلهانه در مورد مردم ایران، به شقاوت هایی که در درون و بیرون روی داده و ابریشمچی ها از عاملان اصلی آن می باشند، پرداخته شود.ابریشمچی ها بجای مقاله نویسی در وصف “ارتش آزادی”یا همان “ارتش خصوصی صدام حسین” و تاثیرات استراتژی “صلح” و “آزادی” در پذیرش توافق ژنو از جانب ایران و ۱+۵،مقداری به پشت سر خود نگاه کرده و به وضع و حال نزار خود و تتمه گیر کرده در عراق و وارفته در اروپا فکر کنند.

ابریشمچی بهتر است مقداری از آنچه را که زنان جداشده شورای رهبری نوشته و افشا نموده اند بخواند. تا به کیفیت و میزان آزادی زنان در حرمسرای رجوی ببالد،همانند اسفند سال ۶۳ شانه هایش را بالا کشیده و در وصف زن از دست رفته، نظاره گر تلائلو خورشید انقلاب و ماه نشینی مسعود باشد.تا شاید کمی سر عقل آمده و اینگونه ناشیانه واژه هایی مانند “صلح” و “آزادی” را به تاریخ ننگین باند رجوی نیآلوده،جاسوسی و وطن فروشی را در ردیف مردم گرایی و میهن پرستی تراز ننماید!

با همه این احوال،جای جداشدگان ، منتقدین،قربانیان آزادی و سلسله بیشماری از سئوالاتشان در نوشته عجولانه ابریشمچی خالی است.او نیز مانند رهبرانش نه تنها هیچ گونه نقد و اشتباهی را در مسیر خیانت بار و به انحراف رفته سی و چند ساله برای مجاهدین متصور نیست،بلکه با روشی کهنه از شارلاتان بازی سیاسی، دنبال استحکام جایگاهی در میانه مذاکرات هسته ای است.جایگاهی که بر توهم این گونه افراد افزوده و چشم آنها را بسوی واقعیتی که در حال رخ دادن می باشد، بسته است.

در همین رابطه با مرور گوشه ای از آنچه اشاره رفت، مطمئن هستم منتقدین و جدایی خواهانی که امروز در اروپا ساکن می باشند،از “آزادی” هایی که جناب ابریشمچی نوید داده بی بهره مانده اند.آنها اگر در پادگان اشرف یا یکی از مقر های مجاهدین در عراق حضور داشتند،طعم “صلح” و “آزادی” که مهدی ابریشمچی برای مردم ایران بشارت داده را بهتر می توانستند بچشند،مطمئن هستم آنان نیز سرنوشتی بهتر از من و سایر قربانیان فرقه رجوی نصیب شان نمی شد.با اینحال احساس میکنم این بار سنگین روزی بر زمین خواهد نشست و معتقدم افرادی چون مهدی ابریشمچی یا همان بهمن تهرانی جعلی، روزی در مقام پاسخگویی قرار داده خواهند شد!

مهدی ابریشمچی به جای قصه پردازی در مورد واژه “آزادی” و مهمل بافی در باره مذاکرات ژنو، اعتراف نماید چه کسانی را شخصا زندانی و شکنجه نموده،زیر برگه اعدام چه کسانی امضا زده ،چه کسانی را اعدام کرده، “آزادی” را از چه کسانی سلب نموده و بر علیه چه کسانی در عراق و اروپا به توطئه چینی و شیطان سازی مشغول می باشد!؟

آقای ابریشمچی،هنوز استخوان قفسه سینه ام را که با نوک پایت در زیر شکنجه شکستی درد می کند. هر بار که درد آن تشدید می شود، به یاد زندان “آزادی” در پادگان اشرف،شکنجه های جنابعالی ، جوهر سرخ ،آرم “ارتش آزادیبخش”، نام “سازمان مجاهدین خلق” و امضای مسعود و مریم رجوی پای حکم اعدامی که برایم نوشتند می افتم!

سه شنبه، سوم دسامبر ۲۰۱۳ – ۱۲ آذر ۱۳۹۲

جواد فیروزمند

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

من، قربانیان فرقه رجوی را می شناسم! – قسمت چهارم و پایان

28.11.2013

جواد فیروزمند

 

لینک به منبع

لینک به قسمت اول
لینک به قسمت دوم
لینک به قسمت سوم

من، قربانیان فرقه رجوی را می شناسم! – قسمت چهارم و پایان

مسعود رجوی بعد ها در پیامی به واحد های عملیاتی می گفت؛ “حکومت ما را پس زد، حرف ها و نظریات ما را قبول نکرد. برای اینکه اثبات نماییم حق با ما است، دست به اسلحه بردیم.شعله انقلاب را ما بر افروختیم،انقلاب را ما به سرانجام رساندیم،ما بودیم که در کنار خلق های ستمدیده منطقه مبارزه مسلحانه کردیم،ما درفلسطین بر علیه رژیم غاصب اسرائیل جنگیدیم،ما بودیم که با ترورهای دهه پنجاه قلب واشنگتن و شاه را لرزاندیم.اکنون در مقابل ارتجاع عقب بکشیم؟هیهات! شما که برای انجام ماموریت های انقلابی و عملیات به داخل ایران میروید،بدانید که آتش مسلسل های شما برای برقراری حق ، عدالت و برقراری جامعه بی طبقه توحیدی در ایران است.هر کسی توان حمل اسلحه داشته و به ارتش آزادیبخش نپیوندد خائن است.همه آنهایی که در ایران مانده اند و زیر چتر رژیم زندگی می کنند، خائن به ما و انقلاب مردم هستند…”

مریم رجوی نیز در این باره می گفت؛” … وقتی انگشت تان را روی ماشه می برید، وقتی به عملیات مقدس انتحاری اقدام میکنید، درنگ نکنید.اگر شک و تردیدی در آن لحظات سراغتان آمد، به مسعود فکر کنید و انقلابی که از او دزدیده شد! “

من، قربانیان فرقه رجوی را می شناسم! – قسمت چهارم و پایان

تعریف خلاصه و کوتاه از واژه های ترور و تروریسم ؛

تروریسم چیست؟

تِروریسم که در فارسی از آن با عنوان دهشت‌افکنی یا هراس‌افگنی نام برده شده‌است، به هرگونه عملکرد یا تهدید برای ترساندن و یا آسیب رساندن به شهروندان، حکومت و یا گروه‌ها و شخصیت‌های سیاسی گفته می‌شود.(ویکی پدیا)

ترور چیست؟

تروریست یا ترورگر فرد یا گروهی است که از مکتب ترور یا تروریسم پیروی می‌کند. تروریست‌ها معمولاً برای تبلیغ ایدئولوژی خود و یا برای مقابله به مثل کردن با کشور دشمن خود دست به کشتار و ترور مردم غیر سیاسی می‌زنند تا با ایجاد ترس و وحشت در جامعه به خواسته‌های خود برسند.(ویکی پدیا)

قربانیان رجوی

جامعه ایران قبل و بعد از انقلاب ۵۷ از طرفداران وعاملان “مکتب تروریسم” ضربات زیادی را متحمل گردید.ترور های داخلی و ترور ۷ مستشار نظامی آمریکایی در ایران قبل از انقلاب توسط سازمان های طرفدار مبارزه مسلحانه صورت گرفت.یکی از مطرح ترین سازمان ها در این زمینه،”سازمان مجاهدین خلق ایران” بود که توسط حنیف نژاد،سعید محسن،بدیع زادگان و عبدالرضا نیک بین تاسیس گردیده و مسعود رجوی تحت مسئولیت حسین روحانی گروه ایدئولوژی آن را تشکیل می دادند.

بعد از انقلاب ۵۷ نیز گروه مجاهدین خلق بدون تغییر مشی به حرکت خود در جامعه آزاد شده ایران ادامه دادند.آنها رسما از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ در مخالفت با سیاست های دولت وقت ایران دست به اسلحه برده و تا سال ۲۰۰۳ که صدام حسین در عراق سقوط کرد،به ترور،بمب گذاری در جامعه و جنگ مسلحانه با حکومت پرداختند. و این در شرایطی بود که از سال ۱۳۵۹، صدام حسین از مرزهای غرب به ایران حمله ور شده و در نظر داشت طی ۷ روز پایتخت ایران را تصرف نماید.

مسعود رجوی بعد ها در پیامی به واحد های عملیاتی می گفت؛ “حکومت ما را پس زد، حرف ها و نظریات ما را قبول نکرد. برای اینکه اثبات نماییم حق با ما است، دست به اسلحه بردیم.شعله انقلاب را ما بر افروختیم،انقلاب را ما به سرانجام رساندیم،ما بودیم که در کنار خلق های ستمدیده منطقه مبارزه مسلحانه کردیم،ما درفلسطین بر علیه رژیم غاصب اسرائیل جنگیدیم،ما بودیم که با ترورهای دهه پنجاه قلب واشنگتن و شاه را لرزاندیم.اکنون در مقابل ارتجاع عقب بکشیم؟هیهات! شما که برای انجام ماموریت های انقلابی و عملیات به داخل ایران میروید،بدانید که آتش مسلسل های شما برای برقراری حق ، عدالت و جامعه بی طبقه توحیدی در ایران است.هر کسی توان حمل اسلحه داشته و به ارتش آزادیبخش نپیوندد خائن است.همه آنهایی که در ایران مانده اند و زیر چتر رژیم زندگی می کنند، خائن به ما و انقلاب مردم هستند…”

مریم رجوی نیز در این باره می گفت؛” … وقتی انگشت تان را روی ماشه می برید، وقتی به عملیات مقدس انتحاری اقدام میکنید، درنگ نکنید.اگر شک و تردیدی در آن لحظات سراغتان آمد، به مسعود فکر کنید و انقلابی که از او دزدیده شد! “

به این ترتیب بیش از۲۲ سال، مسلسل و بمب های مجاهدین در خانه ها،خیابان ها و ادارات دولتی به غرش در می آمد وسایه شوم وحشت و ترور، بر مردم ایران حکمفرما شده بود.بجز عملیات های حد فاصل خرداد تا اسفند ۱۳۶۰ که از تهران هدایت می گردید،مابقی ترورها و عملیات های مجاهدین از فرانسه و عراق طراحی،اعزام و پشتیبانی می شد.در این فاصله بیش از ۱۷ هزار نفر در این ترور شدند.این تعداد علاوه بر جنگ های پارتیزانی و کلاسیک بود که از نواحی مرزی تحت پشتیبانی سازمان اطلاعات و ارتش صدام حسین قرار می گرفت.

مکتب تروریسم و ترور در تاریخ ایران به رجوی و سازمان مجاهدین محدود نمی گردد.گروه های سیاسی دیگری نیز در این دوران دست به اسلحه بردند،اما بسیار زود فهمیدند که این راه سرانجامی ندارد و به همین دلیل بازماندگانشان اسلحه را رها کرده و به اپوزیسیون و فعالان سیاسی خارج کشور پیوستند.

اما چند صد سال پیش از این، شبیه ترین گروه به افکار رجوی را می توان در عنوان “حسن صباح” و “فرقه اسماعیلیه” خلاصه نمود.فرقه هایی که خود را اسلام راستین و شیعه می نامیدند و “ترور” را وسیله ای برای تحقق آرمانهایشان تبلیغ می نمودند.

تاریخ بین الملل نیز نمونه های بسیار زیادی به خود دیده است که معروف ترین آنها فلیسوف قبل از میلاد و سخنوری تاثیر گذار و پرآوازه بود.«مارکوس تولیوس سیسرو» فیلسوف،سیاستمدار و نویسنده نامدار رومی یکی از بنیانگذاران “مکتب تروریسم” پیش از میلاد مسیح است.او که در دوران “جولیوس سزار” وارد دنیای سیاست شده و به مقام کنسولی دولت روم باستان دست یافته بود،” ترور و کشتن افرادی که آن‌ها را هیولاهایی با نقاب انسانی می‌نامید مشروع کرد.اوعمل ترور را به قطع اعضای از کار افتاده بدن تشبیه کرده و آن را راه جلوگیری از انتشار فساد در پیکر همگانی انسان‌ها یعنی اجتماع می‌دانست.”

مسعود و مریم رجوی نیز برای مشروعیت بخشیدن به “تروریسم” و راهی نمودن واحد های ترور به ایران، از همان ایده قدیمی بهره می بردند.این رهبران همانند رهبران تاریخی خود در بین اعضا ترویج می نمودند؛” مشروعیت حکومت ناشی از قراردادی است که با مردم بسته شده و وقتی مفاد قرارداد زیرپا نهاده می‌شود، زمینه برای از میان بردن حاکمان نیز فراهم شده است.” اما جایی ثبت نشده است که قراردادی بین حاکمیت و گروه رجوی وجود داشته است.رجوی برای جبران این کاستی می گفت،حاکمیت قرارداد معنوی اش با مردم و نیروهای انقلابی را فسخ نموده است!

با اینحال “حاکمان” تنها قربانیان تروریسم رجوی نبودند.بقال،آرایشگر،فرد ریشویی که شبیه به بسیجی بود،کارمند فلان اداره،معلم دبستانی که عکس خمینی در کلاس اش نصب شده بود،زنی که می گفت رجوی مزدور بیگانه است،بچه ای که به همراه خانواده اش ترور شد،خمپاره های شلیک شده به خانه مردم در تهران و شهرهای بزرگ و کشته و زخمی شدن دسته جمعی چند خانواده با هم،… و هزاران از این دست که نشان می داد، “جنگ با رژیم” بهانه است.هدف وحشت افکنی در جامعه ای است که متجاوزی مانند صدام حسین از مرزهای خرمشهر عبور کرده و پس از طی نمودن آبادان و اهواز قصد نشستن در تهران را دارد.گروه رجوی برای به ثمر رسیدن این ایده تلاش می نمود.همانطور که بعدها دیدیم لابی های مجاهدین در پیش درآمد خارج نمودن این گروه از لیست تروریستی عنوان می کردند “سازمان مجاهدین خلق بعد از سقوط صدام حسین دست به عمل تروریستی نزده است” به استثنا ترور دانشمندان هسته ای ایران.

این جمله معانی بسیار زیادی می تواند داشته باشد.از جمله اینکه ترور و تروریسم در ایران، در ادامه حمله یک متجاوز خارجی به خاک ایران بوده و در قدم اول برای به ثمر رساندن استراتژی صدام حسین بکار گرفته شده است.که با سقوط دیکتاتور عراق این اعمال نیز تعطیل گردیده است.جز ترور دانشمندان هسته ای که لابی های غربی آن را داخل پارگراف نهاده و برای خشنودی جنگ طلبان و فراموشی حقوق بشر به حساب نیاورده اند!

بنابر این اندیشه حاکم بر یک جریان مهم است که می تواند بین تروریست بودن یا نبودن و مسیری که طی می نماید تمایز ایجاد کند.این را به این دلیل می گویم که اگر استناد به عدم تداوم عمل تروریستی توسط گروه رجوی مبنای قابل قبول برای خروج آنان از لیست سیاه اتحادیه اروپا و آمریکا شده، بینش تحمیلی و حقیقت گریزی است.چرا که تروریسم، تنها کشتن از کمینگاه نیست.هراس و وحشت افکنی نیز تروریسم است.وادار کردن افراد به سناریوهای تشکیلاتی از جمله اعتصاب غذای گروهی و … نیز تروریسم محسوب می گردد.

بسیج نمودن اعضا و هواداران برای فحاشی و تهدید علنی بر علیه منتقدین از جمله آقایان جداشده از شورا نیز تروریسم است.تاخت و تاز بر علیه جداشدگان در اروپا، پرونده سازی بر علیه آنان و انتشار اطلاعیه های آنچنانی و کشفیات مجعول در قالب کتاب ایوبونه یا کنگره آمریکا نیز تروریسم است.اجازه ندادن به درخواست ملاقات خانواده هایی که چند سال در جلو پادگان اشرف صف کشیده بودند و رجوی آنها را “سگ های زنجیری” خطاب می کرد نیز تروریسم است.همینکه کسی نتواند از تشکیلات مجاهدین به راحتی جداشده و راه و رسم آزادی انتخاب نماید،مینیمم های حقوق اجتماعی و خانواده گی فرد زیر پا گذاشته شود،اکسیژن دنیای آزاد را تنفس نکند،در چارچوب های تشکیلاتی فرقه گرفتار آمده و مطامع جمعی در قالب یک تشکیلات را ملزم به رعایت یا پذیرش گردد و انتخابی جز آن برایش متصور نباشد نیز تروریسم است.نمونه ها بسیار زیاد است.نیازی به مرور فاکت ها، گذشته های دور و نزدیک نیست.همینکه مجاهدین در مقابل پاسخگویی به منتقدان و خانواده ها زبان بریده و مزدور و جاسوس خطاب شوند، تروریسم است.چرا که درحقوق مدنی دنیای مدرن، فرقی بین کشتن از کمینگاه و ترور اخلاقی دگر اندیشان وجود ندارد.

من در این مطلب به عناوین بسنده کردم.از ابتدا هم قصدی برای بازگویی خاطره و ذکر تک به تک قربانیان درون تشکیلاتی در این بحث را نداشتم.پرداختن به آن مقوله وقت و فرصت دیگری می خواهد.چرا که فرو ریخته های مکتب تروریسم رجوی از حد جداشدگان تا دختر جوانی که مقابل پادگان اشرف به خبرنگار بی بی سی می گفت هیچ وقت پدرش را ندیده و آمده است تا برای اولین بار پدرش را ملاقات کند، مرزهای انسانیت را بسا فراتر از دیدگاه یک فرد در نوردیده است.این ها نمونه ای از حجم بزرگی است که رجوی و گروه اش به آن آسیب رسانده و از این میان مطمئن هستم خواننده خود به میزان قربانیان این تشکیلات مخوف پی خواهد برد.

با اینحال از نظر من بیشترین حجم قربانیان فرقه رجوی در ایران هستند.فرزندان خردسالی که در شبی تاریک غرش رگبار مسلسل مجاهدین یا صدای انفجار بمبی در تهران و … را شنیده و پس از آن بدون مادر و پدر ماندند(رجوی می گفت؛ ما مردم را نکشته ایم بلکه آنها از سر انگشتان رژیم بوده اند.گیرم که بوده اند.آیا چنین مزخرفاتی عمل ترور و تروریسم را مشروع می کند؟).خواهران،مادران و پدرانی که عضوی از خانواده خود را از دست دادند.خانواده هایی که به امید ملاقات با فرزندانشان همه تهدید ها را به جان خریده وچند سال را در مقابل پادگان اشرف انتظار کشیدند،از رجوی فحش و بد و بیراه شنیدند و دست خالی بازگشتند.


http://youtu.be/P1gcxtrcc5E

و جداشدگان از مجاهدین،قربانیان شاهد و گواه بر انحراف یک سازمان و نسلی که توسط رجوی به یغما رفت.قربانیانی که امروز توسط رجوی با عناوینی چون “جاسوس”،”مزدور” و “پاسدار تازه سردوشی گرفته” خطاب می شوند تا آنهایی که در درون به اجبار های تشکیلاتی گرفتار آمده اند، فکر آزادی به سرشان نزدند!

پایان

۲۷ نوامبر ۲۰۱۳

جواد فیروزمند

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

من، قربانیان فرقه رجوی را می شناسم! – قسمت سوم

13.11.2013

جواد فیروزمند

لینک به منبع

لینک به قسمت اول
لینک به قسمت دوم

من، قربانیان فرقه رجوی را می شناسم! – قسمت سوم

 

پیش درآمد قسمت سوم

۱٫در قسمت دوم این نوشته، سال ۱۳۶۷ را دو جا اشتباها ۱۳۷۶ تایپ کرده ام که درست آن سال ۱۳۶۷ می باشد.

۲٫همانطور که در قسمت اول این مطلب ذکر کردم؛” این نوشته در دفاع از شخص آقای هادی افشار نیست.چرا که او با قلم توانا و بینش وسیع اش، خود می تواند بهترین مدافع بوده و پاسخ دستگاه دروغ پراکنی رجوی را بالاتر از هر کسی بدهد.هدف این نوشته دفاع از حقوق انسانی افراد جداشده از جمله آقای افشار می باشد.“

از نام آقای هادی افشار در این مطلب مکررا استفاده شده است.همچنین مواردی قید شده که شخصا شاهد ماجرا بوده ام،لذا خواهشمندم پروسه نویسی برای دیگران تلقی نگردد.چرا که حتما با آنچه آقای هادی افشاراز سرگذرانده می تواند متفاوت بوده و موضوعات کامل تری را به همراه داشته باشد.خصوصا در این قسمت از نوشته، هدف من ذکر پروسه تشکیلاتی آقای افشار نیست، بلکه انگیزه ای برای بررسی جعلیات یک سازمان بر علیه عضو جداشده اش می باشد.همچنین اگر وقایعی را یاده کرده و هادی افشار را محور بحث قرار داده ام، تنها به این دلیل بوده است که بخشی از آن واقعیت ها را شاهد بوده ام.

من، قربانیان فرقه رجوی را می شناسم! – قسمت سوم

آشنایی با شگردهای رجوی

در تشکیلات مجاهدین، برخلاف سایر گروه های سیاسی ایرانی ، احزاب و سازمان های خارجی، عضو “جداشده” معنا و مفهومی جز قرار گرفتن در ردیف “مزدوران رژیم” ندارد.همین امروز اگر مهدی ابریشمچی،محمد علی جابرزاده انصاری،محمد علی توحیدی،محمد سید المحدثین یا حتی خود مریم رجوی، پی کار و زندگی خود بروند،از گذشته انتقاد نموده و دیدگاه های رجوی را به چالش بکشند، از نظر تشکیلات مجاهدین و بطور خاص مسعود رجوی، همگی با پرونده های قطوری که در چمدان سحرآمیز رجوی بایگانی گردیده ،”افشا شده”،”جاسوس” و “مزدور رژیم” خطاب خواهند شد.

بنابراین تفاوتی نمی کند فرد جداشده مانند آقای هادی افشار(سعید جمالی) عضو سابق مرکزیت مجاهدین باشد یا اعضای مستعفی شورا(دکتر کریم قصیم و دکتر محمد رضا روحانی) یا یک عضو ساده.همینکه فرد جداشده از تشکیلات، مجاهدین را مورد سئوال قرار دهد، خاطرات و علل جدایی خود از مجاهدین را بنویسد، به سیاست ها و مواضع رجوی انتقاد نماید، یک شبه تبدیل به مزدور و جاسوس می گردد.

رجوی در بکارگیری این شگرد بسیار استاد است.مهارت ویژه او در مزدور سازی اعضای سابق و جداشده آنقدر بالا است که در گام های اول می تواند خواننده نا آشنا به ماهیت مجاهدین را فریب دهد.اما او این تخصص را فقط در نوشته ها و اطلاعیه های فارسی زبان استفاده نمی کند.گروهی در اورسوراواز، مسئولیت شیطان سازی افراد جداشده به زبان کشورهای اروپایی را بعهده دارند که در هماهنگی با تعدادی از سران مجاهدین از جمله مهدی ابریشمچی، ابوالقاسم رضایی،کمیسیون قضایی،کمیسیون امنیت و … فعالیت می نمایند.این گروه با استفاده از برخی اسناد درون گروهی که عمدتا بایگانی انواع گزارشات روزانه،تشکیلاتی و … می باشد،علیه فرد مورد نظر پرونده سازی می نمایند.آنها حتی سراغ همسر یا فرزند طرف مورد نظر که در تشکیلات مانده است نیز می روند تا مدرک سازی تکمیل گردد.(نمونه خانم عاطفه اقبال و آقای اسماعیل وفا یغمایی)

این گونه از مدارک در محتوا جعلی است.چرا که نامه ها یا گزارشات تشکیلاتی یک فرد جداشده در ۲۰ سال پیش از این که مراحل تشکیلاتی را طی می نمود،در سلک انتقاد از خود می باشد نه اعلام جرم بر علیه خود.اما دستگاه رجوی از همین گزارشات بر علیه فرد جداشده بعنوان سندی که آن فرد امضا کرده استفاده می نماید.بیشترین استفاده از این گونه اسناد نزد سیستم پناهندگی،پلیس و سرویس های امنیتی کشورهای مختلف اروپایی می باشد.به این شکل که بر اساس سناریو فارسی زبان، سناریو شیطان سازی از فرد مورد نظر به دیگر زبان های اروپایی تنظیم گردیده و تحت نام “افشاگری در باره جاسوسان و مزدوران جمهوری اسلامی ایران” به منابعی که فوقا اشاره کردم ارسال می گردد. یا توسط رابطین مجاهدین حضورا به ارگان های اشاره شده تحویل داده می شود.آنها برای حساس کردن پلیس و سرویس های امنیتی کشورهای اروپایی، افراد خارجی مستخدم خود از جمله “ایوبونه” در فرانسه،رابطین سرویس امنیتی در آلمان و سوئیس و بطور مشخص از کمیته های ساخته و پرداخته مجاهدین و لابی هایی مانند استرون استیونسون ، آلخو ویدال کوادراس و … استفاده نموده و انبوهی مدرک جعلی را به خورد سیستم های مسئول در دولت های غربی می دهند.تا فرد جداشده به قول محمد سید المحدثین توان حرکت و تکان خوردن نداشته باشد.با اینحال وقتی این شگردهای ناجوانمردانه کاربرد پیدا نمی کند با پول دادن به مشتی بخت برگشته غربی، تحت عنوان کشفیات جدید از “جاسوسان رژیم”، بر علیه جداشدگان به زبان فرانسه و انگلیسی کتاب چاپ می کنند.که می توان به کتاب جعلی ایوبونه و رونوشت انگلیسی آن در کتابخانه کنگره آمریکا اشاره کرد.

نمونه جدی تر در سال ۲۰۰۵ میلادی اتفاق افتاد.وقتی دیدبان حقوق بشر پس از مصاحبه حضوری با ۱۳ تن از جداشدگان کتاب ” خروج ممنوع” روایت نقض حقوق بشر در سازمان مجاهدین بر علیه اعضای جدایی خواه مجاهدین را منتشر نمود، رجوی در حرکتی شتابزده و با صرف بودجه ای هنگفت از لابی های اروپایی خود استفاده نمود تا شهادت اعضای جداشده را طرح جمهوری اسلامی ایران جا بزند.آنها کمیته دست سازی را با افرادی چون آلخو ویدال کوادراس ،استرون استیونسون و … تحت عنوان کمیته مستقل حقیقت یاب به پادگان اشرف گسیل داشتند.تا طی مصاحبه های فرمایشی و از پیش تعیین شده گفته های جداشدگان را تکذیب نمایند.

خوشبختانه اینگونه توطئه ها برای رجوی جز آبروریزی بیشتر ارمغان دیگری نداشت.ایوبونه دو سال پیش طی دادگاهی در پاریس به جرم جعل و نشر اکاذیب بر علیه تعدادی از ایرانیان مقیم فرانسه محکوم گردید و نزد قاضی پرونده اعتراف نمود اطلاعاتی که او در کتاب اش استفاده نموده است، توسط مهدی ابریشمچی و تعدادی از سران مجاهدین از جمله مریم رجوی که ارتباط خیلی دوستانه با او دارد تزریق گردیده است( او تلویحا اعتراف نمود که کتاب او توسط مجاهدین نوشته شده است).دیدبان حقوق بشر نیز در سال ۲۰۰۵ گزارش کمیته اروپایی رجوی را فاقد ارزش دانسته و بیش از گذشته بر حقانیت کتاب “خروج ممنوع” و نقض حقوق بشر در سازمان مجاهدین خلق تاکید ورزید.

اینها گوشه ای از تجارب شخصی من از برخی دست اندازی های رجوی به قصد نابود کردن زندگی شخصی من در فرانسه می باشد.بگذریم…

پاسدار تازه سردوشی گرفته یا عضو سابق مرکزیت مجاهدین؟

رده بندی در تشکیلات سازمان مجاهدین را مسعود رجوی تعیین نموده است.بنابر این افتخار نیست بگوییم فلان عضو از مرکزیت مجاهدین بوده یا نبوده است.چرا که هر عضو جداشده با رده تشکیلاتی بالاتر، معنایی جز این نمی تواند داشته باشد که عمر بیشتری با تشکیلات رجوی گذرانده،تلاش بیشتری برای به ثمر رساندن اهداف ضد ایرانی رجوی داشته و در یک کلام چاقوی بیشتری از تروریزم افسار گسیخته رجوی را برگلوی مردم ایران تیز نموده و فشرده است.مضافا اینکه فعالیت های بیشتری در پیشبرد اهداف مشترک رجوی و صدام حسین بر علیه مردم ایران داشته است.

هدف، نشان دادن جایگاه واقعی و سابق فرد جداشده در مجاهدین است. وقتی از رده تشکیلاتی گذشته فرد مورد نظر استفاده می کنیم، می خواهیم بیان کنیم که او چه کسی بوده و در دستگاه رجوی تا کجا پیش رفته است.تا افرادی که نوشته های شخص مورد نظر را می خوانند، بدانند که با یک عضو یا هوادار ساده طرف نیستند.حرف ها،تجربیات و انتقاداتی را که می خوانند محصول تجربه سازمانی کسی است که برای فنا شدن و فدا شدن به دستگاه رجوی پیوسته است و اکنون با کوله باری از نافرجامی ها، با انتقاد به خود و گذشته، دستگاه رجوی را زیر علامت سئوال می برد تا هم از نظر تاریخی گواهی داده باشد و هم اینکه جامعه ایرانی و خارجی را نسبت به پوچ بودن مسیر مجاهدین و خطرات این گروه آگاه سازد.

اما تشکیلات مجاهدین، متاسفانه نه تنها به نقد ها پاسخ نمی دهد، بلکه با فریبکاری، حتی سوابق واقعی فرد مورد نظر را انکار می نماید.اطلاعیه ۳۸ صفحه ای مجاهدین بر علیه آقای هادی افشار یکی از این گونه نمونه ها می باشد.

اگر انکار نامه ۳۸ صفحه ای رجوی را خوانده باشید، بطور خلاصه هادی افشار اینطور معرفی می گردد؛

“هادی افشار ساوجبلاغی در جریان انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین در پایان اسفند ۶۳ همراه با ۱۹ نفر دیگر و سپس در ۳۰ خرداد ۶۴ همراه با ۲۵ نفر دیگر به طور آزمایشی در رده مرکزیت اجرایی که کاملا با مرکزیت سازمان متفاوت بوده قرار گرفت.در سال های بعد، عدم صلاحیت این فرد احراز و از جمله در سال ۶۶ به مدت ۳ ماه از مناسبات مجاهدین کنار گذاشته می شود.

در سال ۶۷ دوباره به عنوان هوادار پذیرفته می شود و بعد از ۳ سال، در مهر ۱۳۷۰ به عنوان مسئول نهاد، سوگند می خورد.وی در مرداد ۷۲ بار دیگر به عنوان معاون مسئول بخش سوگند خورده و در پائیز ۷۴ در پنجمین گسترش شورای ملی مقاومت ایران در شمار ۷۴ نفری است که به عضویت شورا پذیرفته شدند و به عنوان عضو کمیسیون مالی و تدارکات معرفی می شود.سپس در بهمن ۱۳۷۵ در حالی که در فرانسه اقامت داشته، درخواست مصرانه اعزام به عراق و پیوستن مجدد به ارتش آزادیبخش می دهد.“

پارگراف های فوق که اعتراف رجوی در قبال بخشی از گذشته هادی افشار می باشد، از جهاتی حائز اهمیت است.خاصه اینکه می تواند عامل رسوایی رجوی نیز باشد.چرا که همین پروسه اعلام شده نشان می دهد هادی افشار از همان ایام چقدر با دیدگاه ها و استراتژی رجوی فاصله داشته و رفته رفته به یکی از مخالفین رجوی در درون تشکیلات تبدیل گردیده است.البته باید در نظر گرفت که پروسه بعد از سال ۱۳۷۵ به بعد را عمدا مسکوت گذارده اند و گزارشات روزانه و تشکیلاتی مابه ازاء پروسه سازمانی مورد استفاده قرار گرفته است.

در پارگراف اول؛ رجوی اعتراف نموده است که هادی افشار از اسفند سال ۶۳ تا … سال ۶۶ ،عضو مرکزیت سازمان بوده اما عنوان اجرایی و رده آزمایشی داشته است.یعنی اینکه جدی نبوده و به فرد مورد نظر با رده آزمایشی مسئولیت جدی داده نشده است.اما همین کلمه ”آزمایشی” در رده های تشکیلاتی منتشر شده مجاهدین وجود ندارد و سازمان با این شگرد می خواهد ذهن خواننده را در نگاه اولیه وادار به شکستن نماید.

هادی افشار در ردیف ۷۵ – بخشی از لیست منتشر شده توسط سازمان مجاهدین در سال ۱۳۶۴

رجوی در همین پاراگراف دروغ های زیادی را عمدا مرتکب شده است تا بدین وسیله رده سابق هادی افشار را تنزل دهد.در لیست رسمی اعلام شده سازمان مجاهدین طی سال های ۶۳ و ۶۴ ، در کنار هادی افشار افراد دیگری چون؛ مسعود کلانی(اخبار گوی فعلی تلویزیون رجوی)،احمد شکرانی،محبوبه جمشیدی(عضو شورای رهبری، سابقا رئیس ستاد ارتش آزادیبخش و مسئول حفاظت مریم رجوی در اورسوراواز)،حسن حسن زاده محصل،راضیه کرمانشاهی(عضو شورای رهبری)،زهرا تیفتکچی(عضو شورای رهبری)،رباب منتظری(عضو شورای رهبری)،حمیده شاهرخی امیری(عضو شورای رهبری)،فاطمه طهوری(عضو شورای رهبری، فرمانده عملیات چلچراغ-فتح مهران و مفقود در وقایع اخیر پادگان اشرف ) و … تعدادی دیگر که برخی در عملیات ها کشته شده اند و برخی دیگر زنده اند و جملگی از فرماندهان ارشد مجاهدین بوده و در ردیف هادی افشار قرار داشتند.

از طرف دیگر بین سال های ۶۳ تا ۶۶ اوج عملیات های چریکی مجاهدین در قالب پیشمرگه (کردستان ایران و عراق) و چریک شهری(عملیات های ترویستی در تهران و دیگر شهرهای ایران) بوده است.هادی افشار در آن دوران از مسئولین نظامی مجاهدین بوده و افراد زیادی را تحت مسئولیت داشت.برخی از آنان در عملیات های داخل ایران کشته شدند.اکنون آیا مجاهدین با اطلاق رده آزمایشی به رده سابق هادی افشار و افراد تحت مسئولیت او که به ایران اعزام شده و کشته شدند چه پاسخی می توانند داشته باشند؟ آیا آن افراد نیز جزو مراحل آزمایشی قرار داشته و به تله مرگ فرستاده شدند؟ مسئولیت افرادی که در آن دوران تحت فرماندهی آقای هادی افشار کشته شدند با کیست؟

در پارگراف اول آمده است؛”… در سال های بعد، عدم صلاحیت این فرد احراز و از جمله در سال ۶۶ به مدت ۳ ماه از مناسبات مجاهدین کنار گذاشته می شود.“

کسانیکه فاصله این سال ها و اتفاقات درون مجاهدین را ندانند، تصور می کنند هادی افشار طی سه سال کار در تشکیلات آزمایش شد و چون صلاحیت کافی نداشت عزل گردید.سال ۶۶، سال تشکیل ارتش خصوصی صدام حسین موسوم به ” ارتش آزادیبخش ملی ” بود.آنموقع مجاهدین در برخی شهرهای عراق پایگاه داشتند.از جمله در سلیمانیه، کرکوک،خانقین، کوت، العماره و …

وقتی اعلام شد که قرار است اعضای مجاهدین برخی پایگاه های خود را ترک کرده و در پادگان اشرف متمرکز گردند، سازماندهی ها نیز تغییر یافت. این تغییرات تا آنجا پیش رفت که پس از سه عملیات بزرگ یعنی از فروردین سال ۱۳۶۸ شمسی ۴ رده (دفتر سیاسی،مرکزیت، عضو اجرایی مرکزیت و معاونین مرکزیت) بطور کامل از رده بندی تشکیلات حذف گردید.بجای آن رده های هیئت اجرایی،معاونین هیئت اجرایی مسئولین نهاد و معاونین نهاد اعلام گردید و افراد مسئول در سازمان بر اساس این رده بندی سازماندهی شدند.

هادی افشار در سال ۱۳۶۶ معاون فرماندهی یکی از قرارگاه های مجاهدین در عراق بود.بسیاری از زنان شورای رهبری فعلی و مردان… در آن ایام که رجوی اشاره می کند، از تحت مسئولان هادی افشار بوده اند.آنموقع من از مسئولان پشتیبانی مجاهدین بودم و ماموریت من انتقال تجهیزات قرارگاه ها به پادگان اشرف بود.تا امکان متمرکز شدن مجاهدین در پادگان اشرف فراهم گردد.من با چند نفر و چند کامیون و تریلی به قرارگاه تحت مسئولیت هادی افشار رفتم و تجهیزات قرارگاه را از هادی افشار تحویل گرفته و به انبارهای پادگان اشرف منتقل نمودم.

پس از تمرکز هم اعضای مجاهدین در پادگان اشرف نیز، هادی افشار از مسئولان سازمان بود و در جاهای متفاوتی با او در چند کار مشخص شده مشارکت داشتم.اما رجوی در انکار نامه ۳۸ صفحه ای نوشته است هادی افشار به مدت ۳ ماه از مناسبات مجاهدین کنار گذاشته شد.”مناسبات مجاهدین” جا و مکانی برای کنار گذاشته شدن نداشت.یا فرد در خروجی قرار می گرفت یا در زندان.هادی افشار در درون تشکیلات بود.کسی که در درون تشکیلات مورد غضب رهبری قرار می گرفت، کنار گذاشته نمی شد بلکه فرد ” تحت برخورد” نامیده می شد.ممکن بود مدتی هم به او کار ندهند تا یک سری گزارش انتقاد از خود و تمجید از رهبری بنویسد تا مجددا به کار و مسئولت بازگردد.همان گزارشاتی که هادی افشار نوشته و اکنون رجوی از آنان به رذیلانه ترین شکل سوءاستفاده می نماید.جای تعجب و شگفتی است که رجوی در مقام نپذیرفتن یک فرد جداشده، حتی تاریخ تشکیلات خود را تحریف می نماید!

در این رابطه یادآوری یک خاطر و تجربه شخصی خالی از لطف نیست؛

سال ۱۳۶۸ شمسی که همه افراد باید در برابر انقلاب ایدئولوژیک سرتعظیم فرود می آوردند، من از مسئولین پشتیبانی و مسئول بخش آموزش بودم.ابراهیم ذاکری مسئول ستاد ما بود و بخش روابط خارجی تحت مسئولیت مهدی ابریشمچی و عباس داوری(رحمان) نیز منحل و تمامی افراد از بغداد به سیستم ابراهیم ذاکری در پادگان اشرف تزریق شده بودند.همه کارهای روابط خارجی تعطیل شده بود تا افراد “انقلاب” کنند.در سمت چپ ورودی پادگان اشرف ( محلی که بعدها ف.اشرف نام گرفت) یک بنگال دو اطاقه داشتم که از وحید(مسئول سابق آموزش) تحویل گرفته بودم.در یکی از اطاق ها محل کار من و کتاب هایم قرار داشت و اطاق دیگر خالی بود.در آن دوران بسیاری از مسئولان برجسته سازمان مسئله دار شده و بقول رجوی انقلاب نمی کردند.مهدی افتخاری، محمد علی جابرزاده انصاری و تعدادی دیگر در سالن ورزش، عمده وقت شان را به پینگ پنگ بازی می گذراندند.

یک روز ابراهیم ذاکری مرا به اطاق اش فراخواند و گفت اطاق دوم بنگال تو خالی است.می خواهیم یک فرد غشی (کسی که غش می کند) را در اطاق دوم بنگال تو اسکان بدهیم.پرسیدم کیست؟گفت؛ رحمان (عباس داوری).پرسیدم چه باید بکنم؟ گفت این پیرمرد هربار که نشست انقلاب می آید غش میکند.خودش هم می داند موضوع چیست و چه چیزی را باید استفراغ کند،اما فعلا به روی خودش نمی آورد.این را هم بدان، به این دلیل به بنگال تو می فرستم که مواظب اش باشی بدلیل فشارهای انقلاب سکته نکند.البته در نظر داشته باش که مسئول اش نیستی اما به خواسته هایش و بیماری که پیدا کرده توجه کن و نگذار در تنهایی بیافتد و بمیرد.

عباس داوری چندی بعد انقلاب کرد وحال اش خوب شد و اتفاقا من نیز تا مدتی تحت مسئولیت اش قرار گرفتم.بعد ها نیز از آنجا رفت و به شغل سابق اش در روابط خارجی و بده بستان با سازمان اطلاعات و امنیت عراق بازگشت.

آیا رجوی می تواند بگوید، آن مدتی که عباس داوری انقلاب نکرده و تحت برخورد بوده و بقول ابراهیم ذاکری برای انقلاب نکردن دائما غش می کرد، از مناسبات سازمان کنار گذاشته شده بود؟ فراموش نکنیم که عباس داوری عضو دفتر سیاسی و بعدها عضو هیات اجرایی مجاهدین را می گویم.مسلما اگر امروز عباس داوری نیز همانند هادی افشار از تشکیلات مجاهدین جداشده بود از پروسه ای که ذکر کردم تحت عنوان کنارگذاشته شدن از تشکیلات نام می برد و فردی که بریده و از تمامی مسئولیت هایش خلع شده بود!

همچنین محمد علی جابر زاده انصاری و برخی دیگر نیز از جمله کسانی بودند که در آن ایام و حتی دیگر سرفصل ها تحت برخورد قرار گرفته و مدت زیادی هیچ مسئولیتی در تشکیلات مجاهدین نداشتند. رجوی در قبال آنان از چه واژه ای استفاده می نماید؟ فاطمه طهوری عضو گم شده شورای رهبری مجاهدین در پادگان اشرف نیز مدتی بعد از عملیات چلچراغ (فتح مهران) تحت برخورد شدید تشکیلاتی قرار گرفت.آیا فرمانده والامقام مفقود شده فعلی مجاهدین نیز مدتی بریده و خلع رده شده بود؟و بسیاری دیگر..

این نمونه ها را برای آن نوشتم که بدانیم رجوی حتی به بازی بی قاعده تشکیلاتی که خود طراح آن بوده پایبند نیست.نه پایبند است و نه وفادار و این نقطه فساد و عمق فاجعه درونی تشکیلاتی است که گوشه ای از آن را می توان در حمله شخص رجوی نسبت به افشاگری های مترجم ویژه خود آقای حسین نژاد دید.

رجوی در پاراگراف دوم انکارنامه ۳۸ صفحه ای نوشته است؛“ در سال ۶۷ دوباره به عنوان هوادار پذیرفته می شود و بعد از ۳ سال، در مهر ۱۳۷۰ به عنوان مسئول نهاد، سوگند می خورد.وی در مرداد ۷۲ بار دیگر به عنوان معاون مسئول بخش سوگند خورده و در پائیز ۷۴ در پنجمین گسترش شورای ملی مقاومت ایران در شمار ۷۴ نفری است که به عضویت شورا پذیرفته شدند و به عنوان عضو کمیسیون مالی و تدارکات معرفی می شود.“

رجوی مشخص نکرده است که هادی افشار در فاصله سال های ۶۶ که از کار و مسئولیت اش خلع گردیده و سپس در سال ۶۷ به عنوان هوادار پذیرفته شده و این قضیه تا سه سال پس از آن یعنی تا مهر ۱۳۷۰ ادامه داشته، در کجای تشکیلات مجاهدین بوده و کار و مسئولیت اش چه بوده است؟

همچنین چگونه یک عضو مرکزیت اجرایی را بعد از این همه سال به عنوان هوادار پذیرفته است؟اگر وضعیت هادی افشار در تشکیلات مجاهدین اینقدر خراب بوده چرا به دیگر اعضای مجاهدین یا حتی به اعضای شورای مرکزی گزارش نکرده است که موضوع از چه قرار بوده است؟ چرا چنین مسائلی را از شورای مرکزی سازمان پنهان نموده است؟

در سال ۱۳۷۰ که رده بندی های درون تشکیلاتی دگرگون شده و تجدید سازماندهی گردید، بخشی از اعضای مرکزیت مجاهدین در رده مسئول نهاد قرار گرفتند.این که افت رده نبود.چرا رجوی طوری نوشته است که خواننده را با افت رده تشکیلاتی هادی افشار مواجه سازد؟رده دیگری در تشکیلات سازمان وجود نداشت.رده ها از بالا به این شکل تغییر یافته بودند؛هیئت اجرایی،معاونین هیئت اجرایی،مسئولین نهاد، معاونین نهاد و عضو سازمان.بقیه نیز زیر رده عضویت قرار داشتند.بنابر این وقتی نوشته شده است وی بعد از سه سال در مهر ۱۳۷۰ به عنوان مسئول نهاد، سوگند می خورد،منظور چیست؟آیا می خواهند اینطور تلقین نمایند که هادی افشار مجددا از مهر ۱۳۷۰ تقلیل رده یافته است؟

در ادامه نوشته شده است وی در مرداد ۷۲ بار دیگر به عنوان معاون مسئول بخش سوگند خورده است.قبل از هر چیز باید بدانیم که این ایام، دوران زمامداری زنان شورای رهبری در سازمان است.آن موقع رده دیگری در سازمان وجود نداشت.حتی مهدی ابریشمچی نیز آن موقع معاون مسئول بخش بود.چرا که مسئول بخش مهدی ابریشمچی یک زن بود.

رجوی در ادامه پاراگراف دوم ، اذعان داشته است که هادی افشار“… در پائیز ۷۴ به عضویت شورا پذیرفته شده و به عنوان عضو کمیسیون مالی و تدارکاتی معرفی می شود.“خب ، این چه ربطی به مراحل قبلی داشته است؟ این که پیشرفت هادی افشار در تشکیلات بوده،نه بریدگی و وارفتگی؟!

در قسمتی دیگری از پارگراف دوم انکارنامه ۳۸ صفحه ای آمد است؛”… سپس در بهمن ۱۳۷۵ در حالی که در فرانسه اقامت داشته، درخواست مصرانه اعزام به عراق و پیوستن مجدد به ارتش آزادیبخش می دهد.““

توضیح داده نشده است، هادی افشار که در عراق بود، چگونه در بهمن ۱۳۷۵ سروکله اش در فرانسه پیدا شد؟ و اگر هادی افشار این همه تنزل رده در تشکیلات داشته و فرد بیخودی در تشکیلات بوده که چند بار اعلام بریدگی نموده، رده مرکزیت او نیز آزمایشی بوده و چند بار نیز خلع مسئولیت جدی شده، در فرانسه چه می کرده؟

سال ۱۳۷۲ شمسی مریم رجوی از عراق به پاریس اعزام شد تا بقول مسعود رجوی موشک انقلاب ایدئولوژیک را در اروپا به پرواز درآورد.همراه با او تعدادی از اعضا و مسئولین سازمان نیز به فرانسه اعزام شدند.در میان افراد اعزام شده اگر کوچکترین شکی وجود می داشت که ممکن است کسی باز نگردد، اعزام نمی شد.البته در آن ایام از افراد اعزام شده به پاریس تعدادی جداشده و از دست رجوی فرار کردند،تعدادی هم که قصد جدایی داشته و در خیابان های پاریس به دنبال یافتن راهی، پرسه می زدند،کشف شدند و توسط گشتی های مجاهدین مجددا به پایگاه مجاهدین بازگردانده شدند، که پرداختن به این مقوله را به نوشته دیگری محول میکنم.

در همین باره اگر هادی افشار از ابتدا مسئله دار بوده و می خواسته سازمان را ترک کند، بهترین فرصت برای او بود.چرا عضو مرکزیت سازمان را که مجاهدین تا قبل از این تاریخ او را فردی آزمایشی و بدون ثبات قدم ذکر نموده و تا رده هواداری تنزل کرده بود، در پاریس جدا نشد؟

داستان “ درخواست مصرانه اعزام به عراق و پیوستن مجدد به ارتش آزادیبخش در سال ۱۳۷۵” نیز از آن نوع دروغ هایی است که کلاف سردرگم ۳۸ صفحه ای را بیش از هر چیزی بی اعتبار می نماید.مگر هادی افشار در فرانسه از مجاهدین جداشده بود که مجددا درخواست مصرانه اعزام به عراق و پیوستن مجدد به ارتش آزادیبخش بدهد؟

وقتی مریم رجوی در پایان سه سال(۱۳۷۲ الی ۱۳۷۵) حضور در فرانسه هیچ کار عمده ای بجز چند نمایش نتوانست به اجرا در بیاورد، مسعود رجوی او را به عراق فراخواند.او پیش از بازگشت مجدد به عراق، نشست های زیادی برای اعضا و مسئولین مجاهدین برگزار نمود.محور اصلی این نشست ها این بود که اعضای حاضر در فرانسه ، با حضور در جامعه، در فردیت و جنسیت دنیای بورژوازی گرفتار آمده اند و ریشه های انقلاب درونی خود را سوزانده اند.لذا برای اینکه انقلاب قبلی تحکیم گردد،می بایست مجددا انقلاب نمایند.چرا که در فاصله آن سه سال کارهای بسیار عظیم تری می شد انجام داد،اما با وارفتگی افراد در دنیای جنسیت، کارها پیش نرفت و قفل شد.از اینجا بود که داستان “ درخواست مصرانه اعزام به عراق و پیوستن مجدد به ارتش آزادیبخش ” در نشست های انقلاب مطرح گردید.چرا که مسعود رجوی پیشاپیش همه را محکوم نموده و گفته بود همه آنهایی که رفته اند برای بازگشت مجدد و ورود به سرزمین “امیر المومنین” باید درخواست مجدد داده و دوباره ثبت نام کنند.اگر دقت کنید، رجوی در پیام های خود از موسسان دوم،موسسان سوم،موسسان چهارم و … نام برده است.

همه آن افراد چنین تقاضا نامه ای را نوشته و تحویل تشکیلات داده بودند.علاوه بر افراد مستقر در پاریس، افراد ساکن پادگان اشرف نیز عین همین برگه ها را نوشته و امضا کرده بودند و این مختص به رده خاصی نبود.آیا همه افراد مجاهدین در آن ایام بریده و “مزدور رژیم” شده بودند؟ اینگونه نوشته ها بیشتر مربوط به انقلاب درونی افراد مربوط می شد و خاص هادی افشار نبوده است.اما متاسفانه رجوی از این گونه برگه های درون تشکیلاتی نیز برای بریده نشان دادن فرد در مقطع مورد نظر استفاده کرده است.

قسمت های بعدی انکار نامه ۳۸ صفحه ای رجوی در باره هادی افشار، به گزارشات درونی او اختصاص دارد.طوریکه کسی با خواندن این ۳۸ صفحه متوجه نمی شود، هادی افشار چه کسی بوده؟ چه ها از سر گذرانده؟چه خدماتی عرضه داشته و در نهایت به چه دلیل از مجاهدین جداشده و به کمپ تیپف رفته است؟

رجوی به رذیلانه ترین شکل از گزارشات درونی فرد که مختص همه اعضای مجاهدین می باشد، سوء استفاده نموده و خواسته است از هادی افشار فردی بسازد که از ابتدا بریده و مزدور بوده است.از ابتدا اشتباهی وارد سازمان شده،و با پرسه ای ۳۸ ساله در نهایت از سازمان اخراج شده است.

بالعکس مجاهدین و رهبری از خود گذشته آنان بوده است که او را در مقاطع مختلف بخشیده و مجددا وارد تشکیلات نموده تا لطفی در حق مبارزات او نموده باشد.

اگر خوانده باشید سناریو رجوی بر علیه جداشدگان تقریبا یک مضمون بیشتر ندارد.همچنان که در باره ایرج مصداقی دیدیم.یا در باره اعضای مستعفی شورا آقایان قصیم و روحانی تجربه بیشتری اندوختیم.همینطور در مورد آقای اسماعیل وفا یغمایی و … دیگر اعضای جداشده مجاهدین و شورا ملاحظه نمودیم.

سخن بسیار کوتاه است.رجوی برای فرار از پاسخگویی به هر وسیله ای چنگ می زند تا بزعم خود اثبات نماید، پیوند فرد جداشده از ابتدا با دولت ایران بوده و این افراد پیش از آمدن به مجاهدین واداده جمهوری اسلامی بوده اند که اکنون سرباز کرده و ماهیت خود را نشان داده است.چون فکر میکند به این شکل هم از واقعیت ها فرار کرده و هم از پاسخگویی.چون وقتی فردی را بجای عضو سابق مرکزیت مجاهدین، “مزدور رژیم” و “پاسدار تازه سردوشی گرفته”معرفی می نماید بقول خودش کار را ساده کرده است.دلیلی برای پاسخگویی نمی ماند.چون در طرف دیگر تاکید داشته “مجاهدین به مزدوران رژیم پاسخی جز آتش ندارند.”یعنی قوز بالاقوز.حالا اگر کسی جرات دارد، اعلام جدایی نماید.هم مزدور اعلام می شود و هم تهدید به مرگ!

نمونه های مشابه در درون تشکیلات مجاهدین نیز وجود داشت.مهدی افتخاری عضو متوفی و سابق دفتر سیاسی، که رجوی به او مدال تنها قهرمان زنده مجاهدین را داده بود، از سال ۱۳۶۷ به بعد در مخالفت با استراتژی و بعدها در مخالفت با انقلاب ایدئولوژیک چوب بسیار خورد.اگر به جداشدگان در بیرون سازمان مارک زده می شود، به او در درون تشکیلات مجاهدین “مزدور و پاسدار رژیم” اطلاق می شد.او از فرماندهان ارشد بود اما تنها به یک دلیل پایش را از تشکیلات مجاهدین بیرون نگذاشت.برای اینکه بماند و اثبات نماید استراتژی و ایدئولوژی رجوی شکست خورده و او از بیان آشکار این مطلب نمی ترسد! او ماند و در پادگان اشرف دق کرد و مرد تا بعدها رجوی نگوید او از ترس جانش می خواسته از مجاهدین جدا شود!و …

از این قربانیان در تشکیلات رجوی زیاد وجود دارد که در آینده به برخی دیگر از آنان اشاره خواهم کرد.

براستی کدام حزب،سازمان و گروه سیاسی ایرانی توانسته است همانند رجوی اعضا و فرماندهان خود را بدلیل اختلاف نظر ،انتقاد و اعلام جدایی، اینچنین بیرحمانه قربانی نماید؟ آّیا نمونه های مشابه عملکرد رهبری مجاهدین در قبال اعضای جداشده را در سازمان ها و احزاب اروپایی می توان سراغ گرفت؟ چگونه گروهی که خود را “تنها آلترناتیو دموکراتیک” می نامد، اینچنین در شقاوت کامل با اعضای جداشده خود برخورد می نماید؟ پرونده سازی نموده و به ترور اخلاقی آنان می پردازد؟ آیا جدایی از یک سازمان یا حزب و متعاقبا نوشتن انتقاد یا واقعیت هایی که از سرگذرانده، بر علیه رهبران پیشین جرم است؟ این جرم را چه کسی تعریف نموده،درقانون کدام کشور ثبت شده و کدام قاضی به آن رای اجرایی داده است؟

ادامه دارد…

جواد فیروزمند

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

من، قربانیان فرقه رجوی را می شناسم! – قسمت دوم

06.11.2013

جواد فیروزمند

لینک به منبع

لینک به قسمت اول

من، قربانیان فرقه رجوی را می شناسم! – قسمت دوم

 

تشکیلات یا زندان، سازمان انقلابی یا فرقه خطرناک؟

متاسفانه سازمانی که از سال ها پیش به یک فرقه مذهبی،خشن و التقاطی تبدیل گردید،از مردم آب و خاک خود برید و به دشمنان ایران پیوست، اعضای برجسته سابق و نقد کنندگان امروز خود را نه تنها انکار می نماید، بلکه با القاب بسیار سخیف از آنان نام می برد.برای رجوی مهم نیست که این افراد چه بوده اند،چه کرده اند و اکنون چه می گویند؟ هیچ وقت شده است از خود بپرسیم چرا این افراد به تشکیلاتی که همه عمر،آرزوها و امکانات خود را بی دریغ هدیه نموده و بارها در معرض مرگ قرار گرفته اند،زبان انتقاد گشوده و مواضع گذشته و حال رهبری سازمان و تشکیلات مجاهدین و شورا را نقد می نمایند؟

بارها گفته و پرسیده ام؛چرا رهبری سازمان غیر ازجداشدگان منتقد و فعال،نمی تواند “جاسوس و مزدور رژیم” کشف نماید؟! وقتی سازمان با استفاده از نشریات ، امکانات تلویزیونی و سیستم وسیع تبلیغات، به عضو سابق خود مزدور و جاسوس اطلاق می نماید، هدفی جز منحرف کردن اذهان عمومی و بی ارزش جلوه دادن حرف منتقدین ندارد. آیا این حربه توانسته است کسی را قانع و منتقدین را به سکوت وادارد؟

فرض کنیم در عالم خیال؛ افشارها،مصداقی ها،یغمایی ها،شکری ها،اقبال ها،قصیم ها،روحانی ها،بنی صدرها،اصفهانی ها و دیگر جداشدگان سازمان و شورا که از نظرکیفیت و شمارش صف بزرگی تا تهران را تشکیل داده اند، نه تنها در ارتباط با وزارت اطلاعات بلکه از همکاران نزدیک سعید امامی مرحوم،آقای رفسنجانی و آقای خاتمی باشند(مسعود رجوی بارها به سران جمهوری اسلامی پیام داده یا نامه نگاری نموده است.).آیا این مسئله چیزی از گذشته و ۳۰ یا ۴۰ سال مبارزه سیاسی آنها را تغییر می دهد؟

هر کدام از جداشدگان بیش از ربع قرن در تشکیلات مجاهدین و شورا جان کنده اند. سختی ها و مرارت های روزگار طی شده در خارج از ایران را به جان خریده و بارها در یک قدمی مرگ قرار گرفته اند.آیا این افراد حق انتقاد و بیان اعتقادات خود را ندارند؟چرا همینکه اعلام جدایی نموده و اقدام به روشنگری می نمایند،”مزدور و جاسوس رژیم” از آب در می آیند؟ چرا رجوی در باره افراد جداشده ای که به دلایل نامعلوم تا کنون سکوت اختیارنموده عناوین فوق الذکر را بکار نمی برد؟

از سال ۱۳۶۱ تا کنون بیش از ۳۰۰۰ تن از سازمان مجاهدین و شورا جداشده اند.از این میان بیش از ۷۵۰ تن بین سال های ۱۳۸۲ به بعد اعلام جدایی نموده اند.اغلب آنها به تشکیلاتی که روزی افتخار می نمودند، با استفاده از شیوه فرار اعلام جدایی کردند.بسیاری از آنها وقتی به نقطه امن رسیده و توانستند از خود در برابر انواع تهدیدات حفاظت نمایند اقدام به روشنگری نمودند.

روشنگری هایی که نشان داد فردی با ۳۰ سال سابقه در سازمان مجاهدین،هنوز نمی داند اینترنت چیست؟ تلفن موبایل چگونه کار می کند؟ می توان با پول اندکی سیم کارت خرید و با خانواده یا دوستان خود در سرتاسر جهان ارتباط برقرار کرد.خارج از عراق کشورهای دیگری نیز وجود دارند.بجز اتوبوس مترو هم وجود دارد.می توان به سینما رفت و فیلم سه بعدی دید. کتاب الکترونیکی وجود دارد و در صفحه کوچکی چند هزار کتاب را می توان به همراه برد و هر جا که فرصتی بود می توان کتاب خواند.مد،آرایش و لباس عوض شده و مردم ایران وجهان بسیار تغییر کرده اند.رجوی می گفت با انقلاب ایدئولوژیک انسان ها زیبا می شوند.اما در جامعه امروز، همه آنهایی که از زیبایی بهره برده اند،نه رجوی و گروه اش را می شناسند و نه اینکه به انقلاب آنها اعتقاد دارند!

مخوف ترین زندان های بین المللی به زندانیان خود سرویس و خدمات ارائه می دهند. برای زندانبانان فرقی ندارد که مثلا “آندرس برویک قاتل نروژی” باشی یا یک نزاع گر خیابانی با جرم و حبس ۳ روزه. همه تابع قوانین بوده و از حقوق انسانی محروم نمی شوند.می توانند از تلفن،تلویزیون و اینترنت بهره برده ،کار کنند و از فروشگاه زندان خرید نمایند.می توانند به مرخصی سالیانه رفته و چند روزی را در خارج از فضای زندان به جامعه بازگردند.می توانند به ملاقات زندانیان دیگر رفته یا از خانواده های خود ملاقاتی داشته باشند پدر،مادر،خواهر،برادر،همسر،فرزند و دوست خود را ببینند و آزادانه به گفتگو بنشینند.کسی هم به آنها نمی تواند بگوید که تو یکی از هر گونه حقوقی محروم هستی به این دلیل اثبات شده یا نشده که ما حدس می زنیم با فلان وزارت اطلاعات همکاری داشته ای!

در زندان های مخوف بین المللی، زندانیان حق داشتن وکیل و حتی ازدواج دارند.مارکوس یکی از تروریست های بین المللی در زندان فرانسه هم وکیل دارد و هم اینکه با وکیل خود ازدواج نمود.

اما در سلسله مراتب ظاهرا “ایدئولوژیک” و “انقلابی” مجاهدین، در تشکیلات بسیار “آزاد”،”دموکرات”،”درب باز” ،”مختار” و …، اعضای سازمان حتی از حقوق یک زندانی ساده نیز بهره مند نبوده اند.

هیچ کس حق صحبت با یکدیگر را در خلوت و تنهایی ندارد،چرا که بلافاصله اعلام می گردد،آن افراد شعبه وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران در داخل تشکیلات ایجاد نموده اند،این محفل و این گونه شعبات باید منهدم گردند.

هیچ کس حق ملاقات با همسر(به زور طلاق داده شده به دلیل انقلاب ایدئولوژیک) را ندارد،چرا که به او اتهام جنسیت وارد شده و هر کسی که حتی فکر و خیال اینچنینی از ذهن اش عبور کرده باشد باید بسیار از خود انتقاد نموده،بر سر خود بکوبد تا مسئول تشکیلاتی از جرم او بگذرد.

هیچ کس حق دیدار با فرزند خود را ندارد،چرا که به او انتقاد می شود وابستگی خانوادگی ضد تشکیلات مجاهدین است.

هیچ کس حق رفتن از یک مقر به مقر دیگر را ندارد،مگر اینکه برای او ویزا صادر شود و علت مراجعه تشکیلاتا پذیرفته گردد.

هیچ کس حق قدم زدن به تنهایی ندارد،چرا که دوربین های جاسوسی روی او زوم می شوند و انتقاد خواهد شد که چرا بجای مبارزه وقت ات را به قدم زدن اختصاص دادی.

هیچ کس حق کتاب داشتن و کتاب خواندن ندارد(بجز کتاب هایی مربوط به تشکیلات مجاهدین یا نوشته هایی از مسعود یا مریم رجوی با وقت بسیار محدود مثلا دو ساعت در هفته)،چرا که به او انتقاد خواهد شد وقت خود را به بطالت می گذرانی و بجای فراگیری شعار باید به کار پراتیک بپردازی و بیشتر و بیشتر کار عملی انجام دهی.

هیچ کس حق کامپیوتر و اینترنت آزاد ندارد، چرا که محل درز اطلاعات و نفوذ وزارت اطلاعات است.

هیچ کس حق داشتن تلفن موبایل ندارد، چرا که موبایل و ارتباط داشتن با بیرون از تشکیلات معنایی ندارد،مگر اینکه بخواهی جاسوسی انجام دهی.

هیچ کس حق تماس تلفنی با خانواده ای که معلوم نیست بعد از ۲۰ یا ۳۰ سال کجا هستند را ندارد،چرا که به او گفته خواهد شد؛وابستگی خانوادگی در تشکیلات مجاهدین نداریم، پدر،مادر،برادر،خواهر،همسر،فرزند و دوست تو مریم،مسعود و خواهران و برادران تشکیلاتی تو هستند.

هیچ کس حق داشتن انواع وسایل شخصی ندارد،چرا که در تشکیلات مجاهدین یافت نمی شود و تشکیلات چنین وسایلی را برای اعضای خود تهیه نمی کند.

هیچ کس حق گوش کردن به رادیو ندارد،چرا که چنین عملی جرم محسوب شده و دلیلی ندارد کسی که برای جنگ و جان دادن به مجاهدین آمده،خود را درگیر اخبار دروغ رادیو های بین المللی نماید،اخبار واقعی از “تلویزیون ملی” مجاهدین پخش می شود، این اخبار در ساعات مشخصی که شامل نهار و شام می باشد برای اعضای تشکیلات از سالن عمومی به مدت نیم ساعت پخش می گردد.

هیچ کس حق ازدواج و دوست داشتن ندارد.همه عشق ها باید برای مسعود و مریم باشد.از سال ۱۳۷۶ به بعد ازدواج در سازمان ممنوع شد و هر کسی که چنین درخواستی به تشکیلات ارائه کرد، به شدت با او برخورد می شد.رهبران سازمان می گفتند،ازدواج و داشتن خانه ،همسر،فرزند و زندگی، علیه مبارزه است و با زن یا شوهر و فرزند نمی توان مبارزه کرد.به همین دلیل پس از سال ۱۳۷۶ و بعد از جریان انقلاب ایدئولوژیک نه تنها ازدواج ممنوع گردید،بلکه همه افرادی که زن یا شوهر داشتند به اجبار طلاق داده شدند و از آن پس هر گونه ارتباط بین خانواده های درون تشکیلاتی ممنوع اعلام گردید و با خاطیان این قانون تشکیلاتی برخوردی از نوع برخورد با دشمنانشان انجام می دادند.

هیچ کس حق داشتن وکیل ندارد،وکیل همه مسعود،مریم و تشکیلات مجاهدین است.آنها هستند که برای دیگران تصمیم می گیرند.هر کسی از نظر قوانین تشکیلات خطایی انجام داده یا اعلام جدایی و رفتن پی زندگی خود را داشته باشد،به زندان درونی مجاهدین فرستاده می شود.اگر کسی بخواهد از تشکیلات مجاهدین جدا شده و پی کار خود برود قوانین بسیار سختی وجود دارد.افرادی که درخواست جدایی داشته اند ابتدا باید ۲ سال را در زندان درون مجاهدین بگذرانند.سپس به عراقی های دوران صدام حسین سپرده می شدند و ۸ سال را نیز باید در ابوغریب سپری می کردند.پس از آن اگر فرد زنده مانده بود، او را با اسرای جنگی ایران معاوضه می کردند.آیا با این شرایط وحشیانه برای کسی که به اختیار وارد سازمان مجاهدین شده بود و خواستار رفتن پی زندگی خود می شد، راهی جز ریسک و فرار باقی می ماند؟

در زندان های مجاهدین شکنجه نیز وجود دارد.زیر شکنجه های وحشیانه مجاهدین حتی تعدادی نیز به قتل رسیده اند.پرویز احمدی و قربانعلی ترابی زیر شکنجه وحشیانه برادران بسیار مسئول و ایدئولوژیک در سال ۱۳۷۳ کشته شدند.

مهدی ابریشمچی، حسن نظام الملکی،مهوش سپهری،بتول رجایی،گیتی گیوه چین یان زاده و فهیمه اروانی از زندانبانان و شکنجه گران من بودند.مهدی ابریشمچی و حسن نظام الملکی شخصا مرا در روزهای متمادی شکنجه کرده و استخوان سینه ام با ضربه نوک پای مهدی ابریشمچی شکست که بدلیل مداوا نشدن و کج جوش خوردن هنوز هم در سرما و گرما درد می کند.حسن نظام الملکی در گوشه چشم ام خودکار فرو کرد و همراه با مهدی ابریشمچی با قرار دادن چند خودکار در بین انگشت هایم مفاصل انگشتان هر دو دست ام را تا چند سال از کار انداختند و …

وقتی فردی به زندان درون مجاهدین فرستاده می شد،هیچ کسی نمیدانست که او کجاست؟حق داشتن وکیل و ملاقات ندارد.کسی او را محاکمه نمی کند.رهبری سازمان و تشکیلات است که برای او حکم صادر میکنند.محاکمه علی زرکش، تعدادی دیگر و از جمله خود من توسط شخص مسعود و مریم رجوی انجام گرفت. مسعود و مریم رجوی مرا به دلایل واهی در مقابل چشم ۴۰۰۰ نفر به ۸ سال زندان با اعمال شاقه و اعدام محکوم کردند.آنها گفتند این بار اعدام نمی کنیم اما برای دفعه دوم زمین زیادی در عراق و پادگان اشرف داریم.اسلحه هم داریم.در خفا اعدام میکنیم و در گوشه ای پنهان و بدون نام ونشان دفن ات می کنیم.بعدا هم در نشریات و تلویزیون اعلام می کنیم یکی از مزدوران نفوذی وزارت اطلاعات در درگیری با مجاهدین کشته شد. تا درس عبرتی برای کسانی باشد که بخواهند به دلیل رفتن پی زندگی،با فرار از تشکیلات مجاهدین جدا شوند.جرم من با بیش از ۲۸ سال سابقه در مجاهدین، فقط همین بود! اگر رهبری سازمان درس شهامت و جرات آموخته است، بجای تلاش برای انحراف افکار عمومی و سند سازی های جعلی،لطفا اسناد این محاکمه ۴۰۰۰ نفره در قرارگاه باقرزاده،همراه با سند حکم اعدام صادر و امضا شده توسط مسعود و مریم رجوی به همراه ۱۸ ساعت ویدئو این محاکمه را روی سایت های خودشان منتشر نمایند تا عموم مردم در باره این موضوع واقعیت های لازم را بدانند.

هیچ کس حق داشتن ملاقات حضوری با خانواده ،پدر،مادر،خواهرو برادری که خارج از تشکیلات مجاهدین بوده و بسیار از ایران به درب پادگان مجاهدین مراجعه نموده اند را ندارد،چرا که آنها “سگ های زنجیری” وزارت اطلاعات ایران بوده و خانواده واقعی آنها کسانی جز مسعود و مریم نیستند!

و بسیاری از این قبیل ابلهانه ها و واقعیت ها که نشان می داد افراد درون تشکیلات و همه آنهایی که هم اکنون در کمپ لیبرتی یا دیگر محافل تشکیلاتی مجاهدین حضور دارند،سال های متمادی از نیازهای اولیه بشری ایزوله بوده و با جامعه ، مردم،مبارزه،زندگی و پیشرفت های اجتماعی،علمی و … کاملا بیگانه بوده اند. آیا این جرم نیست که اختیار چند هزار نفر را داشته و آنها را از قرار گرفتن در معرض انواع امکانات اجتماعی ، بین المللی و انسانی برحذر داشته باشی؟

آیا هیچ وقت پاسخ داده شده است که؛ چرا عضو ۲۰ یا ۳۰ ساله ای که تا چندی قبل “خواهر مجاهد” ، “برادر مجاهد” یا عضو فلان کمیسیون شورا نامیده شده و در کشوری مانند عراق که لبریز از خطرات گوناگون جانی بوده، اقدام به فرار کرده است؟ آیا رجوی و تشکیلات اش توانسته اند به این مسئله پاسخ بدهند که ؛ چرا اعضای سازمان از تشکیلاتی که مدعی است پیوستن و گسستن اختیاری بوده؛ عین “دموکراسی” و “تنها آلترناتیو دموکراتیک” با درب های باز برای خروج می باشد، با به جان خریدن انواع خطرات و اتهاماتی که بعدا متوجه آنها خواهد شد،راه فرار را بر می گزینند؟

اعضای جداشده فعال در سراسر جهان، این گونه واقعیت های درون مجاهدین را به مردم ایران و جهان گزارش کرده اند.گزارشات و روشنگری هایی که نشان داده است، رهبری سازمان در باره درون ، بیرون،ایدئولوژی و استراتژی مجاهدین و شورا بسیار دروغ می گویند و تجربه آنها از این سازمان بسیار تلخ،گمراه کننده و به انحراف رفتن است.تجربیاتی که خوشبختانه با استقبال نهاد های مردمی و بین المللی مواجه گردیده و خشم رهبران سازمان را برانگیخته است.آیا جرم است کسی که با ۳۰ یا ۴۰ سال سابقه حرفه ای، تجربه خود با مجاهدین را در اختیار عموم قرار دهد؟!

ادامه دارد…

۵ نوامبر ۲۰۱۳

جواد فیروزمند

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

من، قربانیان فرقه رجوی را می شناسم! – قسمت اول

05.11.2013

جواد فیروزمند

 

لینک به منبع

من، قربانیان فرقه رجوی را می شناسم! – قسمت اول

 

این نوشته در دفاع از شخص آقای هادی افشار نیست.چرا که او با قلم توانا و بینش وسیع اش، خود می تواند بهترین مدافع بوده و پاسخ دستگاه دروغ پراکنی رجوی را بالاتر از هر کسی بدهد.هدف این نوشته دفاع از حقوق انسانی افراد جداشده از جمله آقای افشار می باشد.

رجوی، چمدان سحرآمیز اش را گشود و با انتشار یک فایل ۳۸ صفحه ای در سایت رسمی مجاهدین ، یکی از مسئولین سابق تشکیلات خود را در ردیف “مزدوران رژیم” قرار داد.ظاهرا برای انجام این کار بسیار هم عجله داشته است.مطلب آنقدر ناموزون و ناهمگون است که اگر کسی با فرهنگ نوشتاری این فرقه آشنایی نداشته باشد،گمان می برد مجاهدین راجع به وزیر اطلاعات ایران سخن رانده اند.

مواضع و اطلاعیه های شیطان سازی رجوی بر علیه جداشدگان و منتقدین که اکنون صفی تا تهران را تشکیل داده اند،آشنا و قابل درک است.چرا که چاره ای جز این ندارد.نه می تواند نقد های صورت گرفته را پاسخ دهد و نه اینکه جوابگوی تناقضات افراد مستاصل درون و بیرون خود می باشد.چونکه او خوب می داند اگر سر کلاف را باز نماید،تشکیلات جهل و جنایتکاری با نام بی مسمّای “مجاهد خلق” وارفته و از درون بر علیه او شورش خواهند کرد.بنابر این تا می تواند باید داستان سازی های جیمز باندی را بر علیه هر کسی که به او نقدی دارد،بنویسد و در تابلو اعلانات سایت های زنجیره ای خود منتشر نماید.جالب اینجاست که برای ترور اخلاقی یک منتقد هر وسیله یا هر چیز در دسترس را به هم می بافد تا صورت مسئله اصلی، پشت جیغ و دادهای “افشاگری مزدوران رژیم” پنهان گردد.اما هیچ وقت پاسخ نداده است که این هم “مزدور” با سابقه در تشکیلات مجاهدین چه می کرده اند؟

*هادی افشار که در تشکیلات مجاهدین با نام مستعار سعید جمالی شناخته می شد،از مسئولین بنام سازمان بود که تا رده مرکزیت ارتقاء یافته بود.شاید اعضای سازمان او را دورادور شناخته باشند.اما همه افراد با رده معاون نهاد به بالا احتمالا او را باید از نزدیک بشناسند.آنهایی که در کردستان عراق با مجاهدین بوده اند،حتما فرمانده سعید را خوب می شناسند.بعد ها نیز در قرارگاه جنوب تا سطح معاون فرمانده لشگر ارتقاء یافته بود و با همین سطح تشکیلاتی تا روز آخر در پادگان اشرف بسر برد.

اما رجوی با استفاده از اسناد درون تشکیلاتی که بخشی از آنها نیز جعلی می باشد،تلاش کرده است هادی افشار را تا سطح یک هوادار ناچیز تقلیل دهد.اگر دنبال کرده باشید این روش را در باره اعضای درون تشکیلاتی و همه افرادی که از سازمان خارج شده اند بکار گرفته است. گویا اگر هادی افشار یک هوادار می بود،نباید به حرف ها و انتقادات اش پاسخ گفت.یا اینکه ارزش وجودی او در ترازوی مجاهدین جا نگرفته و طبعا جنس بی ارزش نباید در باره رهبران و تشکیلات مجاهدین اظهار نظر نماید.همه اینها یک علت بیشتر ندارد.دلیل اصلی این است که جداشدگان و منتقدین کم نوشته اند.اگر پیش از این سکوت نکرده،حرف ها را زده و حقایق را بیان می داشتند،امروز رجوی اینقدر طلبکار نمی بود!

من هادی افشار را از ۲۸ سال پیش می شناسم.فایل ۳۸ صفحه ای رجوی بر علیه او دروغ است.از قضا چون از مسئولین برجسته مجاهدین بوده،انتقادات و حرف ها یی که در سلسله مقالات اش در باره تشکیلات بیان نموده درست می باشد.کم گفته ولی غلط ننوشته.اما اسنادی که رجوی از قول او منتشر نموده،خاص هادی افشار نیست.بلکه اینها،بخشی از نوشته های روزانه در باره (تذکیه نفس) مبارزه با فردیت درونی یا همان “عملیات جاری” و انتقاد از خود می باشد که همه افراد را شامل می شد.از اینگونه گزارشات حتی مریم رجوی،مهدی ابریشمچی،محمد سید المحدثین،جابرزاده و دیگران نیز نوشته اند که حتما در آرشیو رجوی وجود دارد.مثلا اینکه مریم رجوی به چه مردی علاقه داشته و قبل از مسعود یا بعد از او دوست داشته همبستر شود.همینطور مهدی ابریشمچی که چه زنی را دوست داشته یا اینکه چگونه در حسرت رهبرشدن به مسعود لنگ و لگد می انداخته است و …مشابه همین گزارشات در ارتباط با من و سایر جداشدگان نیز وجود دارد.

اینها حرف های جلف،طنز و فکاهی نیست .دقیقا همین فرهنگ در تشکیلات رجوی تا به امروز جاری است.عین واقعیت های درون تشکیلات مجاهدین است.واقعیتی بنام پیله تشکیلاتی و ذهن که درون و بیرون فرد پیچیده شده و هر فرد را در هر لحظه جاسوس خود و دیگران نموده است.تا ذهن سیال به هر طرف که برود و قلب که برای هر چیزی بتپد باید روی کاغذ آورده می شد یا توسط دوربین فیلم برداری ثبت می گردید.این نمونه ها در واقع توبه های رومزه افراد در برابر اراده رهبری است که بعضا تا سقوط درونی فرد پیش می رفت و یک عضو مرکزیت خود را در گزارشات اش هوادار یا مزدور خمینی می نامید.

گزارشات درون تشکیلاتی

معمولا گزارشات گوناگونی در تشکیلات مجاهدین وجود داشت که هر روز همه افراد می نوشتند.اما افراد مسئول تر گزارشات دیگری نیز داشتند که تعدادی از آنها را بعنوان مثال در زیر می آورم؛

۱٫گزارش کار روزانه :هر روز چه کارهایی انجام گرفته ،چه کاری باقی مانده و برای روز بعد چه کاری باید انجام گیرد.این گزارش شامل موارد امنیتی و ایمنی نیز می شد. – هر روز اجباری بود.

۲٫گزارش تشکیلاتی و نیروی تحت مسئول:این گزارش شامل گزارشات تشکیلاتی ایدئولوژیک افراد تحت مسئول بود.در این گزارش فاکت ها نوشته می شد،چه برخوردی صورت گرفته بود و اینکه چه باید کرد.عمدتا در باره ضعف و مشکلات تشکیلاتی،ایدئولوژیکی فرد تحت مسئول نوشته می شد – هر روز اجباری بود.

۳٫گزارش برخورد:شامل دیالوگ های فردی و برخورد افراد با یکدیگر بود.مثلا اگر فردی می گفت دیگر از مبارزه خسته شده ام و در پاسخ، فرد مقابل چه واکنشی نشان داده و چه برخوردی با او کرده بود را می بایست می نوشت.

۴٫گزارش انتقاد از خود:شامل هر نوع انتقاد از خودی می شد.مثلا؛ آنقدر مشغول کار شدم که نگهبانی از یادم رفت و با یک ساعت تاخیر سر پست نگهبانی رفتم و …

۵٫گزارش از اعمال همقطاران و دیگران:این گزارشات بیشتر مخفی بود و بدون برخورد با طرف مقابل صورت می گرفت.

۶٫گزارش عملیات جاری – هر روز اجباری بود.داستان مفصلی دارد اما بخشی از نوشته هایی که رجوی تحت عنوان سند بر علیه هادی افشار منتشر نموده جزو این دسته می باشد.

۷٫گزارش غسل روزانه یا هفتگی – اجباری بود:برای مردان هر چیزی که بوی زندگی،خانواده،عشق،ازدواج،زن،بچه و … بدهد.برای زن ها نیز مشابه آن.مثلا؛ شب گذشته خواب دیدم سی سال پیش که در تهران بودم با همسرم در خیابان قدم می زدیم.خوشم آمد و احساس کردم مردم جامعه چیزهایی دارند که از ما دریغ شده است! یا دوست داشتم با همسرم بخوابم. و مثال هایی از این قبیل …

۸٫گزارش نشست ها:این گزارش مربوط به همه نشست ها می شد.از نشست فرماندهی گرفته تا نشست های ستاد و رجوی.معمولا به این شکل بود که مثلا فرد در نشست رجوی شرکت می کرد و پس از نشست باید ضعف های خود را نوشته و در قبال راه و رسم بی نقص رهبری موضع گیری می نمود.باید بسر خود می زد که چرا پیش از این نفهمیده و چرا در رکاب رهبری همانند یک مزدور یا یک عضو سپاه پاسداران عمل نموده است.بخشی دیگر از نوشته های درون تشکیلاتی هادی افشار که رجوی از آنها تحت عنوان سند نام برده از این دسته گزارشات می باشد.

۹٫ و دیگر گزارشات…

*این نوشته در دفاع از شخص آقای هادی افشار نیست.چرا که او با قلم توانا و بینش وسیع اش، خود می تواند بهترین مدافع بوده و پاسخ دستگاه دروغ پراکنی رجوی را بالاتر از هر کسی بدهد.هدف این نوشته دفاع از حقوق انسانی افراد جداشده از جمله آقای افشار می باشد.

ادامه دارد…

از کمک یک میلیون دلاری آمریکا به رجوی تا قتل عام مرزبانان ایرانی

 

 

29.10.2013

جواد فیروزمند

 

لینک به منبع

 

کمک یک میلیون دلاری آمریکا به مجاهدین

هفته گذشته دولت آمریکا اعلام کرد، یک میلیون دلار برای جابجایی و خروج اعضای مجاهدین خلق از عراق، به سازمان ملل می پردازد.این کمک یک طرفه که در تاریخ گروه های اسم و رسم دار بین المللی بی نظیر می باشد، حتما که قابل توجه است.اما آیا می تواند سرنوشت اعضای مستقر در کمپ لیبرتی را تغییر دهد؟ چرا آمریکا رسما پیشقدم شده و چنین هزینه ای را تقبل نموده است؟ کسانی که تا یک سال پیش به مدت ۱۶ سال در لیست تروریستی آمریکا و اتحادیه اروپا قرار داشتند، چرا باید شامل حال چنین ترحمی باشند؟ آیا مجاهدین خلق ترحم برانگیزند؟ آیا مسئله انسانی و حقوق بشری آنها مد نظر می باشد، که موجب چنین تحولی در دیدگاه “ارباب بی مروت دنیا” گردیده است؟

چند هفته پیش به دلایل اقتصادی و اختلاف کنگره بر سر بودجه، عملا دولت آمریکا به مدت ۱۵ روز تعطیل شد. سازمان ملل نیز در همان ایام اعلام نمود، آمریکا بیشترین میزان بدهی را داشته و اگر این روند ادامه پیدا کند، برخی از سازمان های بین المللی تعطیل خواهند شد.بحران اقتصادی و کسری بودجه آمریکا و بسیاری از کشورهای پیشرفته اروپایی از چند سال پیش ادامه داشته و بجز در تعدادی کشور ، سیر نزولی را طی می نماید.

این اشاره به این دلیل بود که هیچ یک از کشورهای اروپایی در چنین شرایطی حتی یک دلار هم به گروهی که میزبانی اش را بعهده دارند، کمک ننموده اند. و این آمریکا است که با داشتن انبوهی بحران اقتصادی و بین المللی، چک یک میلیون دلاری برای این گروه می کشد.

از طرف دیگر نباید از یاد برد که مجاهدین خلق در قتل و طراحی ترور ۷ آمریکایی شرکت داشتند.در اوایل انقلاب ایران نیز با چپ روی های مهرورزانه، تلاش می نمودند خود را بیش از آیت الله خمینی و دیگر سران جمهوری اسلامی، ضد آمریکایی تر معرفی نمایند.تشکیل ارتش خلق (میلیشیا) ، شرکت در حمله به سفارت آمریکا در تهران ،حمایت های بعدی از آن واقعه ، ترانه سرودهای ضد آمریکایی منتشر شده تا سال ۱۳۵۹ شمسی و نشریات ضد آمریکایی مجاهدین تا به امروز باقی مانده، در مسیر استراتژی مبارزه مسلحانه با “امپریالیست های جهانخوار” بود.بعد از آن نیز حداقل هر آنچه که به ظواهر امر مربوط می شد، تلاش این گروه در مسیر “امپریالیست ستیزی” قرار داشت.رجوی می گفت نبرد خلق با “جبهه متحد ارتجاع-امپریالیسم” بعد از انقلاب ۵۷ ،در مسیر رشد یابنده و جهش وار شروع شده و این نبرد سهمگین در نهایت “امپریالیست های جهانخوار به سرکردگی آمریکا” را به زانو در خواهد آورد.جمله معروف “برای آمریکا ویتنامی دیگر بسازیم” از سخنان مشهور مسعود رجوی است که در صفحه اول نشریه مجاهد شماره ۳۶ به تاریخ ۲۰ فروردین ۱۳۵۹ درج گردیده و شخصا از نزدیک چند بار آن را شنیده ام.

این مسیر متناقض و متضاد همچنان تا امروز ادامه دارد.در حالیکه مسعود رجوی از جنگ نیروهای وابسته به آمریکا در سوریه حمایت نموده و مریم رجوی با آمریکایی ها در پاریس جشن خصوصی برگزار می نماید، برخی اعضای شورا و مجاهدین و تعدادی تئوریسن های وابسته، همچنان در مقالاتشان “آمریکای جهانخوار” را نوازش می نمایند. که معلوم می شود، آمریکا تا حدی بد است که رزق شان را قطع کرد و روی خوش ننماید.وگرنه دستورالعمل همان است که مسعود رجوی در پیام فروردین ۱۳۸۳ به کلیه اعضای مجاهدین گفت؛ «…در برابر نیروهای آمریکایی حتی اگر لازم باشد دامن نیز خواهیم پوشید!»

این چند جمله کوتاه و مختصر برای این بود که بدانیم در پس این فراز و نشیب ها، علاقمندی های بسیار زیادی بین دو طرف وجود دارد.البته این کسب و کار از نوع تعامل عادلانه یا تعادل قوا نیست.بلکه در مسیری می باشد که طرف مقابل بر سر گردنه های مشخص هزینه کاربران اش را می پردازد.هزینه هایی که چند سال پیش یک افسر آمریکایی آن را افشا کرد و گفت؛ “مجاهدین کارهای کثیفی که ما نمی توانیم انجام بدهیم را بنحو احسن مدیریت و اجرا می کنند!”

ساکنان کمپ لیبرتی در باطلاق عراق

سال ها است که گفته ام و اکنون نیز تاکید دارم، تا زمانیکه رجوی نخواهد اعضای گروه اش را به سمت درب های باز(زندگی آزاد،خارج از مدیریت تشکیلاتی و انتخاب آگاهانه ماندن یا رفتن خارج از فشارهای تشکیلاتی= درب باز بدون حضور سران تشکیلات) هدایت نماید ، پاشنه وقایع و تحولات بر همان پایه قدیمی خواهد چرخید. یعنی انتظار هر اتفاقی را باید داشت.اروپایی ها، آسیایی ها و استرالیایی ها اینها را نمی پذیرند.قاره آمریکا سالانه بیش از ۳۰۰۰۰ مهاجر می پذیرد اما حاضر است یک میلیون دلار بپردازد ولی یکی عضو مجاهدین را به آمریکا نبرد.عراق مجاهدین هم با صدام حسین تمام شد.در دو ماه گذشته تقریبا هر روز بطور متوسط بیش از ۵۰ نفر در بمب گذاری ها کشته شده اند و این تنها رجوی است که حاضر است اعضایش در باطلاق فرو روند ولی آخر عمری خود را کنار نکشیده و آنها را به سمت درب های باز نفرستد.این مسیر نامشخص و زمانبندی نشده، طبعا تلفات بسیاری زیادی از آنها خواهد گرفت و مشخصا چیز زیادی از بازماندگان مجاهدین در عراق نسیب رجوی نخواهد شد!

از اعتصاب غذا در لیبرتی تا قتل عام بیش از ۲۵ مرزبان ایرانی

تحولات و مشغله های بین المللی آنقدر زیاد و پیچیده است که تا کنون هیج ارگان و فرد مستقلی از تحصن،تظاهرات و اعتصابات مجاهدین حمایت ننموده اند.این قطار همچنان به پیش می رود و هر روز از روز گذشته با یک شماره در نشریات الکترونیکی مجاهدین ضرب خورده و برجسته می گردد.اعتصاب برای آزادی ۷ مفقود و تامین امنیت برای لیبرتی در کشوری که هر روز بیش از ۵۰ کشته داشته و امنیت ندارد.داستان تکراری و بی سرانجام که نهایتی جز از دست رفتن چند عضو مجاهد نخواهد داشت.زندگی و جلسات شیرین رهبران مجاهدین با آمریکایی ها در اروپا و مرگ اعضای نگون بخت در عراق،تنها چشم اندازی است که در شرایط فعلی برای بهبودی وضعیت مالی و تدارکاتی رهبران اروپا نشینشان سوخت رسانی می نماید.

چرا رجوی از هر جایی که بوی خون و آتش می دهد خوشش می آید؟

در یک دهه گذشته شاهد چند جنگ خانمانسوز بوده ایم که هنوز ادامه دارد.عراق،لیبی،سوریه مهمترین آنها هستند.در این میان یک سئوال مهم وجود دارد.گروهی که از مردم ایران بریده، به شدت در عراق گیر کرده و هیچ نقش تعیین کننده ای در میان مردم ایران ندارد، چه منفعتی در درگیری های عراق و سوریه می تواند داشته باشد؟ چرا رهبری این گروه بجای آزاد سازی ۳۰۰۰ لیبرتی نشین، خود را وارد گود عراق و سوریه نموده و بخش زیادی از انرژی تشکیلات خود را صرف آنان می نماید؟فرض کنیم مالکی و اسد رفتند.چه چیزی به گروه رجوی می رسد؟

خاورمیانه بزرگی که مریم رجوی به آن اشاره می کند،بخشی از طرح آمریکایی- اروپایی ، برای ایجاد تنش های قومی و دائمی که ایران در حاشیه آن قرار گرفته است.هر تحول ممکنی که فرض کنیم، نقش استراتژیک و تاثیر گذار برتحولات بنیادین ایران ندارد.بنابر این گروهی که خود را “تنها آلترناتیو دموکراتیک مردم ایران” می نامد،چه ارمغان مهمی از خونریزی در عراق و سوریه می تواند به ایرانیان بدهد و آنها را به قول “نتانیاهو”جین پوش و هدفون به گوش بنماید؟

رجوی خود و گروه اش را وارد معرکه های بی انتهایی نموده است که حتی کوچکترین بازیگر در حاشیه نیز به حساب نمی آید.آیا با دروغ ، تزویر و تخیلات واهی می توان به آرزوهای از دست رفته رسید؟

متاسفانه رجوی در چنین مسیری است.و دقیقا با این دیدگاه است که از هر گونه جنگ و کشتار حمایت نموده و خود را دخیل می نماید.فرقی نمی کند کجا باشد.اعتصاب اعضا و هواداران در اروپا و لیبرتی باشد یا جگر خوری گروهی همطراز در “ارتش آزاد سوریه”.کشتار در عراق عراق باشد یا تحرکات تروریستی مشتی یاغی همطراز در کشتار مرزبانان ایرانی!

این یک تسلیم طلبی مالیخولیایی و بیماری خطرناک ضد بشری است که همه چیز و همه کس را به کام خود می خواهد و اگر به بار ننشیند بهتر است حذف و نابود گردد.اکثر قریب به اتفاق ۱۷ مرزبانی که در بلوچستان کشته شدند ،فرزندان خانواده های ایرانی بودند که خدمت سربازی را طی می نمودند.رجوی از قاتلان آنان علنا حمایت کرد و خواستار ترور های بیشتری از جانب گروه ریگی گردید.

من خود شخصا با هر گونه اعدام در سرتاسر جهان مخالف هستم.اما حمایت رجوی از گروه هایی مانند “جندالله”- ریگی که تشابه زیادی با برادران جگرخوارشان در سوریه دارد،قابل دفاع نیست و اساسا این گونه حمایت ها در مسیر گسترش خون بازی مجاهدین است که به شدت آن را نهی میکنم.قتل عام ۱۷ مرزبان ایرانی که فرزندان مردم ایران به شمار می آیند،یک عمل تروریستی بوده و به هیچ شکلی اسم مبارزه یا چرندیات مشابه آن را نمی توان روی آن گذارد.حمایت رجوی از چنین وقایعی نشان دهنده حمایت از گسترش تروریسم و عمق تغییر ناپذیر این گروه می باشد.

به عقیده من پس از سرنگونی صدام حسین و خلع سلاح، مجاهدین تمام شدند.از آن روز ماهیت انتقام جوی رجوی به شکل عجیب و باور نکردنی با خون و خونریزی عجین گردیده که غیر قابل کنترل شده است. ماهیتی که سودایی جز خون و آتش ندارد.هر جا خونی از مردم ایران ریخته شود،تحریم های کمرشکن زندگی اجتماعی مردم را به درد و رنج آلوده نموده و ذره ذره آنها را آب کند، رجوی در کنار جنگ طلبان آمریکایی حضور دارد و کف می زند.به نظر من،مسئله اصلی رجوی حکومت ایران نیست.بیماری از نوع دون پایه گی با رنگ و لعاب ایدئولوژیک است که به هر شکلی می خواهد از مردم ایران انتقام بگیرد. انتقام شخصی که خصوصیات مشترک و ویژه اش را فقط می توان در میان دشمنان مردم ایران سراغ گرفت!

۲۹ اکتبر ۲۰۱۳

جواد فیروزمند

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تهدید به ترور منتقدین و جداشدگان توسط رجوی

17.09.2013

جواد فیروزمند

لینک به منبع

تهدید به ترور منتقدین و جداشدگان توسط رجوی


رهبری مجاهدین بعد از ۱۰ سال رنگ کردن کشورهای اروپایی با موازین حقوق بشر،اثبات کرد که به هیچ منشوری متعهد نبوده و شمشیر و بمب اش را هیچوقت از کمرش باز ننموده است.رهبری مجاهدین اثبات کرد که همچنان رهبر یک گروه تروریستی است و با سوءاستفاده از قوانین اجتماعی و حقوق بشری اروپا برای خود و اعضایش پناهندگی گرفته و برای چنین روزهایی لنگر انداخته است.

روز جمعه ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۳ برابر با ۲۲ شهریور ۱۳۹۲ ، سایت های سازمان مجاهدین خلق با انتشار اطلاعیه ای ، منتقدین،جداشدگان و سران دولت ایران را علنا به ترور و حذف فیزیکی تهدید نمود.

این اطلاعیه که تحت عنوان” اظهارات سخنگوی مجاهدین درباره عربده های رژیم کثیف آخوندی و وحوش و سگهای زنجیری” روی سایت ها منتشر گردید، موضع گیری رسمی رهبران مجاهدین در پاسخ به فروپاشی پادگان اشرف و نسبت به غیر خودی ها است.

در این لینک ها؛

http://www.mojahedin.org/news/135357

http://www.aftabkaran.com/akhbar.php?id=12669

https://www.besoyepirozi.com/index.php/report-news/moghavemat/ashraf-and-liberty/6005-2013-09-13-17-19-35

در این اطلاعیه آمده است؛ ” سخنگوی مجاهدین درباره عربده های رژیم کثیف آخوندی و وحوش و سگهای زنجیری آن در عراق و تمام بوزینگان نظام که در این سو و آن سوی جهان با ریش و تسبیح با ادا و اطوار فرنگی در بلندگوهای استعماری به پارس کردن علیه مجاهدین پرداخته اند گفت: سوزش ولی فقیه ارتجاع و وزارت شکنجه و جاسوسی از دست نیافتن به هدف اصلی در قرارگاه اشرف بسیار قابل فهم است و از این رو آنان بسا بیشتر از این باید یقه بدرانند و سینه چاک بدهند. اما مردم ایران با مجاهدان قهرمان و ارتش آزادی ستان در چارچوب مؤسسان چهارم به راه پرشکوه خود تا گسستن بند از بند رژیم کثیف ولایت فقیه و کوتاه کردن دست ایادی ارتجاع و استعمار و ریشه کن کردن آنها از ایران زمین ادامه می دهند. سخنگوی مجاهدین افزود: قاتلان جنایتکار در هر لباس و به ویژه در لباس آخوندی و پاسداری می توانند مطمئن باشند که حساب یک به یک این خونها را مانند لاجوردی و صیاد شیرازی و آخوندهای ترکیده از قبیل صدوقی و دستغیب و اشرفی اصفهانی و هاشمی نژاد و آخوند مدنی پس خواهند داد.“

تهدید به ترور در روز روشن،با انتشار اطلاعیه و از زبان سخنگوی نامعلوم ومعرفی ناشده مجاهدین در «اسلو» یا «اروپا»، یعنی بازگشت فکری و ابزاری به سال های دهه شصت.چرا که بر اساس این اطلاعیه همگی باید، “… مطمئن باشند که حساب یک به یک این خونها را مانند لاجوردی و صیاد شیرازی و آخوندهای ترکیده از قبیل صدوقی و دستغیب و اشرفی اصفهانی و هاشمی نژاد و آخوند مدنی پس خواهند داد. “

ظاهرا رجوی فراموش کرده چند سال پیش در اروپا و سال گذشته در آمریکا به این دلیل از لیست تروریستی بیرون آمده است که دست از عمل تروریستی شسته و از درون نیز آنقدر متحول و متعهد گردیده که فقط با ابزار سیاسی، خون بازی خود را در آخرین مراحل بازنشستگی ادامه خواهد داد.

اما موضع اخیر و زبان سرخ رجوی که گویا همه بدبختی های خود را از سر منتقدین و جداشدگان می بیند، خط بطلان آشکاری است بر همه تعهدات بین المللی و خصوصا تعهداتی که موجب خروج آنان از لیست سیاه آمریکا و اروپا گردید!

این واکنش غضب آلود،اکنون می تواند دستمایه همه منتقدین،جداشدگان و حتی کشورهای اروپایی گردد تا آنچه در نهانگاه فکری و عملی رجوی وجود داشت را آشکار سازند و مدل “اشرفی فروریخته” را به دنیا معرفی نمایند.

گرچه شخصا معتقد نبوده و نیستم که حتی یک ذره در تمامیت مجاهدین و رهبرانشان تغییری رخ داده باشد.این حرکت آشفته نشان داد که رجوی امید ها و آرزوهای سی ساله را برباد رفته دیده و فروپاشی پادگان اشرف،قلب تشکیلات مجاهدین را شکافته و او را نسبت به بقای بی مقدار خود نا امید نموده است.اطلاعیه مجاهدین و موضع گیری ابلهانه سخنگوی اش اثبات کرد که رجوی حتی متحدین و لابی های جنگ طلب خود را فریفته و جز عمل تروریستی و آدم کشی حرفه دیگری بلد نیست.

رهبری مجاهدین بعد از ۱۰ سال رنگ کردن کشورهای اروپایی با موازین حقوق بشر،اثبات کرد که به هیچ منشوری متعهد نبوده و شمشیر و بمب اش را هیچوقت از کمرش باز ننموده است.رهبری مجاهدین اثبات کرد که همچنان رهبر یک گروه تروریستی است و با سوءاستفاده از قوانین اجتماعی و حقوق بشری اروپا برای خود و اعضایش پناهندگی گرفته و برای چنین روزهایی لنگر انداخته است.

آیا از اینکه کشورهای اروپایی اعضای کمپ لیبرتی را نمی پذیرند، دلیلی جز بر شناخت ماهیت تغییر ناپذیر مجاهدین دارد؟

اکنون نوبت منتقدین و همه آنهایی است که نسبت به وقایع اخیر پادگان اشرف موضوع گیری کرده و تلاش کردند، خانواده های داغدار از دست سازمان رجوی را با “دید انسانی وحقوق بشری” دلداری دهند.باید تلاش کنند با بکارگیری اخلاق و منطق نسبت به مواضع ضد انسانی رجوی و آمادگی اش برای آدم کشی در اروپا و سرتاسر جهان،شفاف سازی نموده و آن را محکوم نمایند.با نامه نگاری به مجامع بین المللی و مراجع قانونی کشورهایی که زندگی میکنند،نسبت به تهدیدات آشکار مجاهدین هشدار داده و اروپایی ها و آمریکایی ها را از عدم تغییر مواضع مجاهدین و دیدگاه خطرناک آنان راجع به دگراندیشان را آگاه سازند.تا نسبت به وجدان خود بی حساب گردند.فراخوان داده و تهدیدات تروریستی رهبران واعضای مجاهدین را محکوم نمایند!

۱۵ سپتامبر ۲۰۱۳

جواد فیروزمند

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چرا همه نفرات کشته و مفقود اشرف از مسئولین حفاظتی مسعود رجوی هستند؟ + تقسیم دنیا به مجاهدین و وزارت اطلاعات

05.09.2013

نادر نادری

لینک به منبع

ضمن محکوم کردن  جنایت مشترک دولت عراق و رجوی  از خدا می خواهم که انتقام این افراد را از دولت عراق وتمام مسببین ومریم و مسعود رجوی بگیرد .

اما آنچه قابل تعامل است ترکیب افرادی است که در واقع فنا شدن ترکیبی از محافظین  درجه یک مسعود رجوی و مریم رجوی یعنی محافظین نزدیک ولایه اول  این دو نفر که بیانگر دو موضع یا دو سوال است

یکم / وجود محافظین لایه اول و فرمانده گارد حفاظت رجوی محبوبه جمشیدی  که طبق اخبار مجاهدین جزء افراد ناپدید است در جریان اخیر  و  وجود مسولین بالای از آقایان و وجود اعضای بالای شورای رهبری مثل زهره قائمی / خانم کامیاب هم از شورای رهبر بودن و هم ‍گارد نزدیک و درجه و قدیمی ترین نفر حفاظت مسعود رجوی  نشان دهنده وجود مسعود رجوی  و پنهان شدن مسعود رجوی در اشرف است  + تصویری که محل افتادن اجساد کشته ها است محلی است که  در اشرف بصورت مخفی ساخته شد  و برای عادی سازی به اسم پروژه تصفیه آب  در اطراف آن تابلو های تصفیه آب و……. نصب کرده بودن اما تصاویر مر بوط به داخل آن محوطه است که شکی در آن نیست و این افراد برای عدم دسترسی نیروهای عراقی به مسعود رجوی  اقدام به زد خورد کردن  وحساب شده بوده والا چرا این بار همه محافظین و فرمانده گارد  حفاظت رجوی  و مسئولین بالا که هر کدام در مقاطعی جزء گارد حفاظت بودن کضته و مفقود  شدن؟؟؟؟؟؟

دوم اینکه / اگر این نباشد  و کشته شدن این سطح از بالاترین اعضاء تشکیلاتی وفرماندهان و محافظین رجوی ها  یک اقدام حساب شده و مهندسی شده از طرف سازمان است که یا برای از بین بردن مخالفین درون تشکیلاتی بوده یا برای پیش بردن خط خطوط  سازمان برای پش برد اهداف رجوی یک عملیات انتحاری دسته جمعی است و مهندسی شده است /

اما هر جه هست مریم رجوی با دمش گردو می شکند و خوشحال تر از همیشه است

دوباره این نkایت را محکوم می کنم و امیدوارم که خداوند از مسببین این جنایت  انتقام سختی بگیرد

نادر  نادری / فرانسه

-

دنیا تقسیم بر دو دنیا ÷ ۲= مجاهدین / وزارت اطلاعاتی

از مغزهای کودن و اندیشه های فرقه ای بیشتر از این هم نباید انتظارداشت آنهم از نوع فرقه رجویسم

بنده چند وقت پیش در جواب یک کتاب که سر پا سفارشی و دیکته شده از طرف مجاهدین به آقای بلومفیلد سپرده شده بود و به نیت تطهیر کردن و شستشوی رخت چرک های گذشته این گرو که همیشه بعنوان افتخارات و حتی از دروس تشکیلاتی این سازمان به حساب می آمد یک فیلم جنایت گروه هم پیمان و متحد مجاهدین ‍گروه که مرتبا در سیمای آزادی مجاهدین نماینده آنها خبر رسانی و تحلیل سیاسی بصورت آنلاین انجام میده واز مجاهدین کمکهای مالی زیادی دریافت می کنند وحتی یکی از نماینده های آنها برای مراسم های مجاهدین در پاریس تحت اسم اینکه برای حمایت از جنبش در سوریه اقدام به جمع آوری نفر میکند و سوری های مقیم اروپا را برای مراسم مجاهدین جمع می کرد در پاریس در حال پخش بروشور های مجاهدین بود کنجکاو شدم و از او سوال کردم که اهل کجا هستی و گفت سوریه ای هستم و کلی جریان کمکهای بقول خودش سیدة مریم را گفت و با افتخار از جنایت فیلم را به من داد از طریق بلوتوس تلفن و بنده هم به طریقی در یو توب گذاشتم و در وبلا‍گم که در طی دو روز گذشته آنرا برداشتن بگذریم نفر مجاهدین که مقیم لوگزامبورگ است وکارهای مجاهدین را در این شهر محل زندگی من است را دنبال می کند و محل زندگی بنده را می داند چند روز پیش جلوی من را گرفته و به اصطلاح دلسوزانه و همراه با تهدید گفت توی جلسه ای بودم وسازمان مدارکی پیدا کرده که این فیلم ها درست شده وادیت شده توسط دولت ایران است و به تو دادن که آنها را بگذاری یک طوری آنها را سر به نیست کن برایت گران تمام می شود ببینید احمقی این سازمان مترق ؟؟؟؟

همان طور که مشاهده می کنید این فیلم ها در یوتوب لینک شده و تاریخ لینک آنها هم مربوط به چند سال قبل ورود به اروپاه است اما حالا چرا حراسان دست پاچه از این دو سه تا فیلم اگر به همین تازه گیها فیلم جشن به مناسبت۱۱ سپتامبر که از طرف خود شخص مریم رجو,ی برگزار و هدایت می شد و سه روز جشن بخاطر کشته شدن انسانهای بی گناهی که فقط جرم آنها امریکایی بودن خانم رجوی و مسعود خان این همه شیرینی سور سات راه انداختن را به زودی زود حامیان اجاره ای خانم عضدانلو خواهند دید .

حال بنده لینک این فیلم ها را مجددا در اختیار شما مخاطبین عزیز قرار می دهم خودتان قضاوت کنید : و در ضمن با تهدید و…… بنده جا نمی خورم کوتاه نمی آیم همچنان خانم رجوی دیدی که با بیش از ۱۰ قلاده از سگ های هارت که هر کدام از یک کشور روی سر من ریختن هیچ غلطی نکردی و من هم کوتاه نپوشیدم

لینک فیلم های که مجاهدین آنرا به اطلاعات ایران نسبت میدهند

http://youtu.be/M4aLWH-Srmk

http://youtu.be/jx6M0qporwc

لینک فیلم جنایت هم پیمان مریم رجوی در سوریه گروه النصر از یو توبی حذف شده در وبلاگم قابل مشاهده است

نادر نادری.فرانسه

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خطاب به کمیساریای عالی پناهندگان، سازمان ملل، صلیب سرخ و دیگر ارگانهای بشر دوستانه

لینک به منبع

04.09.2013

اولاً، حمله به کمپ اشرف را محکوم میکنیم واز تمامی ارگانهای بین المللی درخواست مداخله وکمک به این اسیران میباشند

دوماً، خطاب به سران سازمان مجاهدین کسی جز مسعود رجوی ومریم ودیگران سران فرقه بانی وعامل این حمله وریختن خون این عزیزان نبوده ونیست واین سران فرقه تروریستی هستند که باید جوابگوی این خونها باشند

لذا از سازمان ملل، صلیب سرخ وکمیساریا عالی پناهندگان میخواهیم که هرچه زودتر سران این فرقه را وادار کرده تا دست از سر این اسیران برداشته وبه دنبال زندگی خود بروند در غیر این صورت این خونها همچنان ادامه خواهد داشت. زیرا، همه اسیران هیچکدام بجز تعدادی انگشت شمار که دست در خون جوانا ن دارند حتی یک نفر هم در آنجا به اختیار خود نمانده است وبه زور در آنجا مانده اند.

زیرا سران فرقه از خروج اسیران ممانعت میکنند. آیا کسی جز سران فرقه عامل این خونها هست؟

چرا رجوی ودیگر سرکردگان این فرقه باید آنها را نگاهدارند تا این گونه خونها ریخته شود اگر رجوی از خواستهای شوم خود که برای به قدرت رسیدن خودش میباشد دست بکشد بدون شک هیچ خونی ریخته نخواهد شد.

راستی بنگرید که فرق بین رجویها واسیران را تعدادی در کشورهای اروپایی در عشق وخوشگذرانی ودیگران باید در اشرف کشته شوند

اگر این فرقه به قول خودش برای خلق قهرمان ایران میجنگد…

اگر به قول خودش همه افسر ارتش ازادیبخش هستند…

اگر فرقی بین اعضا وسران فرقه نیست…

اگر همه یک درد مشترک ویک هدف دارند…

پــــــــــــــــــــــــــــس رجـــــــــــــــــــــوی وسران فرقه کـــــــــــــــــجــــــــــا هسـتــــــنــــد؟

چرا باید اعضای ناراضی کشته شوند ولی سران فرقه در عیش ونوش وبیخیالی به سر ببرند؟

پس در این وسط مسئولیت سازمان ملل چیست؟

مسئولیت کمیساریا عالی پناهندگان چیست؟

صلیب سرخ چرا سکوت کرده؟ چرا کسی به این رجوی وفرقه تروریستش نمی گوید دست از سر این اسیران بردارید؟

چرا همچنان مریم رجوی اصرار دارند که به اشرف برگردند؟ چرا باید شخصیتهای سیاسی که با پول خریده شده اند از این فرقه برای بازگشت به اشرف حمایت کنند وهمه ساکت شوند؟

آری نتیجه این سکوت همین است که میبینید.

لذا از شما ارگانهای بین المللی میخواهیم که هرچه زودتر این فرقه وشخص رجوی را وادار کرده تا دست از خشونت وترور برداشته واسیران را به حال بگذارد تا به دنبال زندگی عادی خود بروند

محمود سپاهی

همایون کهزادی

انجمن یاران ایران – پاریس

رونوشت به:
سازمان ملل
کمیساریای عالی پناهندگان
صلیب سرخ

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 سلطانی در برنامه ارتباط با شما، بی بی سی: رجوی این صد نفر را طعمه قرار داده بود

لینک به منبع

04.09.2013

صحبتهای خانم بتول سلطانی از انجمن زنان ایران در برنامه ارتباط با شما رادیو بی بی سی

بی بی سی: خانم سلطانی شما درباره درگیری روز یکشنه گذشته اول سپتامبر در اردوگاه اشرف چه فکر می‌کنید؟ و مقصر اصلی به نظر شما کیست؟

من بتول سلطانی هستم از آلمان این کشتار انسانی را محکوم می کنم. من بیست سال در تشکیلات رجوی بوده ام و مقصر رجوی است چرا که تصمیم گیرنده همه وقایع این فرقه فقط بر عهده ایشان است، کسی از خودش اراده و اجازه ای ندارد و اهرم همه تصمیم گیریهای رجوی، شخص مریم رجوی و تشکیلات او است که بصورت ۲۴ ساعته کنترل می شود.

بخصوص در این رابطه تصمیم به نگهداشتن ۱۰۰ نفر توسط رجوی در اردوگاه اشرف و تخلیه نکردن کامل با توجه به همه هشدارها از یکطرف از زمان سقوط صدام تا به ماههای گذشته از یکطرف و وضعیت کشور عراق از طرف دیگر یک تصمیم بسیار اشتباه بود روی سایر تصمیم گیریهای رجوی که ایشان حتی حرأت نمی کند که ظاهر بشود و خودش مسئولیت بپذیرد بلکه مسئولیت را بر گردن مریم رجوی در پاریس می اندازد. و یا بر گردن اعضاء و هیچوقت هیچ مسئولیتی راایشان نپذیرفته است.

در کشوری که بعد از سقوط صدام هر روز در معابر عمومی اش و اماکن آن شاهد انفجار و قتل و غارت هستیم چه برسد به این نفرات که دشمنان سرسختی در عراق و ایران دارند.

در یک کلام رجوی آنها را طعمه قرار داده و باز هم ا ز خون آنها در حال حاضر داره سوء استفاده می کنه برای باز هم باقی ماندن در عراق، در حالیکه این تصمیم گیریها ضد بشری و با هیچ معیاری منطبق نیست و برای همه واضح است حتی برای انبوهی از هواداران خودش نظیر ما که او ما را بریده و خائن و مزدور می خواند حتی برای ما هم روشن است که این تصمیم گیریها بازی با جان افراد است و ضد انسانی است و ربطی به تلاش برای آزادی و دمکراسی در ایران ندارد و بلکه آن روی سکه دیکتاتوری است.

رجوی این افراد را در عراق نگهداشته و بر طبل جنگ و مخالفت با دولت عراقی یعنی آقای نوری المالکی می کوبد و هر روز مانع تراشی می کند برای پناهنده شدن این نفرات و اینکارش گروگانگیری است و مرغ غذا و عروسی کردن افرادش برای دولتهای اسرائیل و آمریکا رجوی این افراد را نگهداشته است و زمان می خرد و آرزو می کند تا قدرتهای بزرگ آمریکا یا اسرائیل با استفاده از گزینه نظامی آنها را مسلح کرده و با استفاده از الگوی ارتش آزاد سوری از مرز ایران روانه ایران کند یعنی اقدامی به غایت ضد میهنی و ضد مردمی در یک کلام کشتار و گروگانگیری رجوی در راستای قدرت طلبی

بی بی سی: شما چه راه حلی را پیشنهاد می کنید؟

ما در سایت خودمان سایت زنان هم در آلمان فراخوان داده ایم و گفته ایم:

من از همه مجامع بین المللی می خواهم که افراد باقیمانده در عراق را که گروگان رجوی هستند خارج از کنترل و تسلط تشکیلات در گروههای کوچک به کشورهای مختلف منتقل کنند. چون هیچ کشوری خواهان این نیست که یک قرارگاه متعلق به رجوی در کشورش تأسیس بشود.

من از همه ایرانیان کشورها می خواهم که رجوی را تحریم کنند و از همه کسانی که دانسته یا ندانسته هنوز به هواداری از این تشکیلات مبادرت می کنند متوجه باشند که جریانات پشت پرده چیست. و یک کمپین بین المللی لازم است برای نجات جان باقیمانده حدود ۳۰۰۰ نفر در عراق و همینطور سایر گروگانهای تشکیلات رجوی در پایگاههای آنها در کشورهای مختلف

لینک به سایت بی بی سی

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بی بی سی: بازرسان سازمان ملل از کمپ اشرف بازدید کردند + گزارش رادیو فردا

لینک به منبع

لینک به متن گزارش خبرگزاری فرانسه (انگلیسی)

بازرسان سازمان ملل از کمپ اشرف بازدید کردند

یک روز پس از کشته شدن ده‌ها تن از ساکنان کمپ اشرف در عراق، گروهی از بازرسان سازمان ملل متحد از این کمپ بازدید کردند. مشخص نشده که نتیجه تحقیقات این گروه چه زمانی منتشر می‌شود.

به گزارش رویترز، الینا نابا، سخنگوی سازمان ملل متحد روز دوشنبه دوم سپتامبر، (۱۱ شهریور) با اعلام این خبر گفت که تحقیق درباره اینکه چه اتفاقی در اردوگاه اشرف افتاده، مسئولیت دولت عراق است.

یکشنبه اول سپتامبر، دهم شهریور کلیک گزارش شد که شماری از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران که در اردوگاه اشرف به سر می‌بردند، کشته شده‌اند.

رویترز گزارش داده که بیانیه سازمان ملل متحد کشته شدن ۴۷ نفر را تایید کرده اما سازمان مجاهدین خلق ایران اعلام کرده که از میان یکصد ساکن اردوگاه اشرف، ۵۲ نفر کشته شده‌اند.

یک مقام عراقی نیز که از اعضای گروهی است که از سوی نخست وزیر عراق برای تحقیق درباره این واقعه تعیین شده به خبرگزاری فرانسه گفته “صبح امروز (دوشنبه) که وارد اردوگاه اشرف شدیم با اجساد ۵۲ نفر رو به رو شدیم.”

این مقام عراقی که نخواسته نامش فاش شود مدعی شده که بازرسان در داخل اردوگاه مقادیر زیادی از مواد منفجره از جمله تی ان تی در داخل خودروها، خانه‌ها و خودروهای سنگین کشف کردند.

یکی از سخنگویان سازمان مجاهدین خلق ایران به خبرگزاری فرانسه گفته است که این “قتل عام” توسط نیروهای عراقی انجام شده و سایر اعضای این گروه در لیبرتی، اردوگاه دیگر مجاهدین خلق ایران در نزدیکی بغداد از امروز، دوشنبه دست به اعتصاب غذا زده‌اند.

به گفته این عضو سازمان مجاهدین خلق ایران ساکنان لیبرتی “تا زمان تامین شدن امنیت ساکنان اردوگاه اشرف و لیبرتی و آزاد شدن گروگان‌ها” و توقف خشونت‌ها به اعتصاب غذای خود ادامه می‌دهند.

پیشتر سازمان مجاهدین خلق ایران در وبسایت خود تصاویری منتشر کرد و مدعی شده بود که نیروهای عراقی عامل حمله بوده اند اما دولت عراق دخالت در این حمله را تکذیب کرد و نوری المالکی، نخست وزیر عراق دستور تحقیق درباره این واقعه را صادر کرده است.

آلیستر برت، معاون خاورمیانه وزارت خارجه بریتانیا از خشونت رخ داده در این واقعه ابراز انزجار کرد و در یک بیانیه که روز دوشنبه منتشر شد، اعلام کرد: “ما این واقعه را به شدت محکوم می‌کنیم.”

بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل متحد ساعاتی پس از انتشار خبر این رخداد ابراز تاسف کرد و دولت عراق را مسئول تامین امنیت اعضای سازمان مجاهدین خلق دانست.

سفارت آمریکا در عراق هم این واقعه را محکوم کرده است.

روز گذشته سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با انتشار کلیک بیانیه‌ای از کشته شدن اعضای سازمان مجاهدین خلق در اردوگاه اشرف، در عراق، ابراز خوشنودی کرده است.

سپاه در بیانیه خود که لحن تندی داشت، شمار افراد کشته شده را ۷۰ تن عنوان کرده و گفته که آنان به دست “فرزندان مجاهدان عراقی” کشته شده‌اند.

بر اساس توافقنامه‌ای میان دولت عراق و مقامات سازمان مجاهدین خلق قرار شده است که اعضای این سازمان به تدریج از اردوگاه اشرف به اردوگاه لیبرتی منتقل شوند و از آنجا مقدمات انتقالشان به دیگر کشورها فراهم شود.

-

رادیو فردا، سوم اوت ۲۰۱۳: …

لینک به منبع

« سازمان‌ملل نباید تنها به اطلاعیه درباره اشرف اکتفا کند»

هانا کاویانی

۵۲ کشته یا ۱۵ کشته… حمله و شلیک خمپاره و درگیری با نیروهای عراقی، یا دعوای داخلی بین نیروهای مجاهدین خلق… اطلاعات منتشر شده از هر دو درباره آنچه که در ساعت‌های آغازین روز یکشنبه ده شهریور در قرارگاه اشرف رخ داده است، همچنان ضدونقیض است.

آنطور که سازمان مجاهدین خلق گفته است، ۵۲ عضو این سازمان در حمله روز یکشنبه کشته شده، و ۷ تن از آن‌ها به گروگان گرفته شده‌اند. حمله‌ای که این سازمان دولت عراق را متهم به انجام آن کرده است.

علیرغم انتقال اکثریت اعضای مجاهد خلق به کمپ لیبرتی یا آزادی همچنان صد تن از اعضای مجاهدین در اشرف مانده بودند. جواد احمدی، از اعضای این سازمان در قرارگاه اشرف دلیل اقامتشان در این قرارگاه را حفاظت و فراهم آوردن زمینه فروش اموال مجاهدین خلق در اشرف و برمبنای تفاهنامه‌ای با دولت عراق عنوان کرده است.

او اما از مشکلات دراین زمینه به رادیو فردا می‌گوید: «دولت عراق اجازه فروش حتی یک قلم از اموال و امکانات اشرف را به صد نفر باقی مانده نداد. قرار بود که با طرف قراردادهایی که پیدا می‌کنیم، ‌ با آن‌ها قرارداد ببندیم، ‌ و آن‌ها را فروش برسانیم. دو طرف قرار داد هم پیدا کردیم، اما دولت عراق مانع از اجرای این قرارداد‌ها و فروش اموال شد.»

این مشکلاتی که این عضو سازمان مجاهدین خلق از آن سخن می‌گوید، ‌ موجب طولانی شدن ِ اقامت آن‌ها در این قرارگاه شده است. اقامتی که جواد احمدی می‌گوید، به صورت شهروند غیر نظامی و بدون حفاظتی جدی می‌شود. در برخی از عکس‌ها و ویدیوهایی که این سازمان از اجساد افرادش پس از رخداد یکشنبه منتشر کرده، بسیاری از آن‌ها جلیقه‌های محافظتی ضد گلوله بر تن دارند. جواد احمدی می‌گوید این جلیقه‌ها پیش‌تر در زمان حضور آمریکایی‌ها در عراق، ‌برای محافظت به آن‌ها داده شده بود.

او دراین‌باره می‌افزاید: «ما شهروندان بی‌سلاحیم که ساکن اشرف هستیم. به دلیل تهدیدات تروریستی‌ای که متوجه ما بود، ‌ این جلیقه‌های شخصی را برای تک تک افراد تهیه کرده بودیم. دولت عراق اجازه نداد که افرادی که به لیبرتی منتقل شدند، ‌این جلیقه‌ها را به همراه ببرند. به همین علت در پی دو بار هجوم موشکی به لیبرتی ما شهید و مجروح بسیار دادیم. اما چون در حمله اخیر از نزدیک و به سر شلیک کردند، افراد را کشته یا تمام کش کرده‌اند.»

اعضای سازمان مجاهدین خلق می‌گویند نیروهای دولتی عراقی مسئول حمله روز یکشنبه هستند اما دولت عراق از زمان انتشار اخبار، ‌عکس‌ها و فیلم‌ها در این زمینه دلایل متعدد و همچنین آمار متناقضی درباره تعداد کشته شدگان منتشر کرده است. از سویی گفتند صداهای انفجار از انفجار بشکه‌های نفت و گاز بوده است یا درگیری داخلی افراد مجاهدین موجب کشته شدن ِ افراد این سازمان شده است. سپاه پاسداران ایران اما روز یکشنبه ۱۰ شهریور در بیانیه‌ای با ابراز خوشحالی از حمله گروهی که آن‌ها را فرزندان «مجاهدان شهید عراقی» نامیده به اردوگاه «اشرف» گفته است که در این حمله حدود ۷۰ نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق کشته شده‌اند.

عبدالکریم لاهیجی، رییس فدراسیون بین المللی برای حقوق بشر ارزیابی خود درباره این اطلاعات را اینگونه با رادیوفردا در میان می‌گذارد: «یا عده‌ای از نفوذی‌های جمهوری اسلامی بودند که با اطلاع مقام‌های عراقی به داخل کمپ رفته‌اند و این درگیری را به وجود آورده‌اند و این فاجعه صورت گرفته، ‌ که دلیل این سناریو هم اعلام خوشوقتی و اعلامیه رسمی است که سپاه پاسداران منتشر کرده است. که به هر حال به عنوان ضربه‌ای که به مجاهدین وارد کرده است. یا اینکه خود ماموران عراقی به هر دلیلی شاید درگیری‌ای در آنجا صورت گرفته، و واقعا دست به این کشتار زده‌اند. اینکه بین خود مجاهدین اختلافی صورت بگیرد و این اختلاف منجر به کشته شدن ده‌ها تن بشود – روایت‌های مختلف از تعداد کشته شدگان وجود دارد- و مقام‌های انتظامی عراق هم در محل فقط ناظر باشند، ‌به نظر من روایت معتبری نیست.»

دلیل این رخداد‌ها هر چه و عامل آن هر که باشد دولتهای آمریکا و کانادا و همچنین سازمان ملل متحد را مجبور به واکنش به آن کرده و آن‌ها این رخداد و کشته شدن ِ‌افراد را محکوم کرده‌اند.

ایلیانا نبعا سخنگوی یونامی، ماموریت سازمان ملل متحد در عراق، در اینباره به رادیو فردا می‌گوید: «من از جایگاه سازمان ملل، و مأموریت سازمان ملل در عراق می‌توانم بگویم که ما هر بار این گونه رخداد‌ها چه در اشرف و چه در لیبرتی را با شدید‌ترین لحن محکوم کرده‌ایم. اما تضمین امنیت این دو قرارگاه در دست نیروهای امنیتی عراق است. ما تنها برای تضمین امنیت ساکنان، ‌ می‌توانیم این مسئولیت را به نیروهای عراقی گوشزد کنیم، و در صورت نیاز ساکنان کمپ‌ها به کمک‌های پزشکی، ما باید مطمئن شویم که این افراد به کمک‌های دارویی و پزشکی دسترسی فوری دارند.»

درباره رخداد یکشنبه طرفین خواستار تحقیق همه جانبه شده‌اند. اعضای سازمان مجاهدین می‌گوید در صورت دخالت نکردن سازمان ملل متحد، آن‌ها تضمینی برای ادامه اقامت امن در اشرف ندارند. نخست وزیر عراق، ‌ نوری المالکی هم که بنا بر اعلام سازمان ملل مسئول حفظ امنیت اردوگاه و ساکنان آن است، روز یکشنبه دستور تحقیق در این زمینه را صادر کرده است.

عبدالکریم لاهیجی، رییس فدراسیون بین المللی برای حقوق بشر هم می‌گوید با توجه به تناقض‌های موجود در اطلاعات و کشته شدن افراد، ‌باید تحقیقاتی مستقل در این زمینه صورت بگیرد: «اینجاست که باید به سازمان ملل متحد هم فشار آورد. کشته شدن چهل، پنجاه یا هشتاد نفر، ‌ آن هم کسانی که در یک کشور خارجی هستند و آن کشور هم مطابق اصول حقوق بین المللی ماموریت حفاظت از جان و امنیت آن‌ها را دارد، ‌ مسلم است که سازمان ملل متحد و کمیساریای عالی پناهندگان این سازمان نمی‌تواند تنها به یک اخطار یا اطلاعیه اکتفا کند و باید از طریق مکانیزم‌های سازمان ملل به دولت عراق فشار آورد که تن به انجام این تحقیقات دهد و مسببان این کشتار مشخص شوند.»

سازمان ملل متحد روز دوشنبه گروهی را راهی کمپ اشرف کرد. بنا بر گفته جواد احمدی عضو سازمان مجاهدین خلق به رادیوفردا، آن‌ها از همه اجساد و محل درگیری عکس و مدرک جمع آوری کرده‌اند، ‌اما ایلیانا نبعا از سازمان ملل به رادیوفردا می‌گوید، ‌این اطلاعات به صورت عمومی منتشر نمی‌شود. این رخداد‌ها در عراقی به وقوع می‌پیوندد که همین سازمان ملل متحد روز یکشنبه اعلام کرد در خشونت‌های ماه اوت در آن، دستکم هشتصد نفر کشته شده‌اند.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

 اطلاعیه های مطبوعاتی اتحادیه اروپا و دولت بریتانیا در رابطه با کشتار ساکنین کمپ اشرف
بیانیه نمایندگی عالی اتحادیه اروپا در امور خارجه، خانم کاترین اشتون، در مورد قتل ساکنین در کمپ اشرف


03.09.2013

لینک به متون انگلیسی


نمایندگی عالی اتحادیه اروپا در سیاست خارجی و امنیت و معاون ریاست این کمیسیون امروز بیانیه زیر را صادر نمود:

“من به شدید ترین شکل ممکن قتل هایی را که دیروز در کمپ اشرف بوقوع پیوست محکوم می کنم. قتل هایی که بنا بر گزارشات به قیمت جان تعداد زیادی از ساکنین کمپ تمام شده است. من به خانواده این قربانیان تسلیت گفته و آرزو بهبودی سریع برای مجروحین خشونت های دیروز را دارم.

شرایطی که این واقعه خشونت آمیز در آن بوقوع پیوسته است باید روشن شود و آنهای که بعنوان مسئولین این خشونت شناسایی شوند باید پاسخگو باشند. من از تصمیم دولت عراق برای شروع تحقیقات استقبال می کنم. همچنین من از مقامات عراق میخواهم تا اطمینان حاصل کنند که ساکنین این کمپ در قبال خشونت های بیشتر حفاظت گردند و مجروحین این وقایع به درمان و دارو دسترسی داشته باشند.

اتحادیه اروپا به راه حلی صلح آمیز در قبال مسئله کمپ اشرف پایبند است و من بصورت کامل از تصمیمات نمایندگی سازمان ملل در عراق (یونامی) در ماموریت بشر دوستانه شان و تصمیم اخیر برای تحقیقات بی طرفانه و شفاف حمایت می کنم. من همچنین از تمامی طرف های ذیربط و بخصوص دولت عراق درخواست می کنم تا در زمینه تحقیقات نمایندگی سازمان ملل متحد (یونامی) کمک کار باشند.

———-

وزیر خارجه بریتانیا خشونت ها در کمپ اشرف در عراق را محکوم می کند.

وزیر خارجه بریتانیا، آقای الیستر برت، از شنیدن خبر خشونت های واقع شده در کمپ اشرف در عراق منزجر شد.

آقای الیستر برت وزیر خارجه گفت:

شنیدن خبر خشونت های واقع شده در کمپ اشرف من را منزجر کرد. خشونت هایی که ما معتقدیم به کشته شدن تعدادی از ساکنین این کمپ منجر گردیده است. ما بشدت این مسئله را محکوم می کنیم و به یاد خانواده های قربانیان این واقعه هستیم.

سفارت ما در بغداد در رابطه ای نزدیک با نمایندگی سازمان ملل در عراق قرار دارد و این نمایندگی برآورد از وضعیت را آغاز کرده است. ما از فعالیت های آن حمایت می کنیم و از دولت عراق درخواست می کنیم تا حد اکثر کمک را به سازمان ملل بکند. دولت عراق همچنین باید هر کاری که برای تضمین حفاظت این ساکنین لازم است را انجام داده و از نجات یافتگان این واقعه مراقبت کند و البته باید تحقیقاتی شفاف و سریع در مورد این قضیه را شروع نماید تا کسانی که مسئول این واقعه بوده اند به دادگاه سپرده شوند.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

به کشتن دادن افراد در اشرف به بهانه حفظ اموال

03.09.2013

علی جهانی



بر اساس خبرهای رسیده از قول رسانه ها روز یکشنبه یکم سپتامبر؛ با کمال تاسف نیروهای عراقی به کمپ اشرف حمله کرده و تعدادی از ساکنان انجا را کشته و مجروح کرده اند ؛ ما ضمن محکوم کردن هر گونه خشونت بخصوص افرادی که بی دفاع بوده اند از دولت عراق می خواهیم که جلوی تکرار این گونه اعمال خشونت بار را از طرف نیروهای خودش بگیرد و از راههای مسالمت آمیز مسئله خروج مجاهدین از عراق را دنبال نماید . اما سئوال اساسی اینست که رجوی چرا این تعداد از نیروها را در اشرف نگه داشته است ؟و چرا در مقابل درخواست دولت عراق برای تخلیه کامل اشرف نه تنها تا بحال مقاومت کرده است و به اولتیماتوم های دولت عراق توجهی نکرده است بلکه به تحریک نیروهای عراقی برای متوسل شدن به خشونت پرداخته است ؟ البته مجاهدین می گویند برای تعیین تکلیف اموال خودشان در اشرف این تعداد را نگه داشته اند .ولی سئوال من از رجوی اینست که آیا این حفظ اموال مهمتر از جان افراد هست ؟ البته برای رجوی قدرت و حفظ اموال بسیار مهمتر از جان افراد هست وبرای جان افراد هیچ ارزشی قائل نبوده ونیست و او برای حفظ جان خودش و مال و اموالش با دجالیت خاص خودش دکان شهید سازی راه انداخته و همیشه سعی کرده نیروها را به کشتن بدهد . ولی در مورد حفظ اموال اشرف یک بهانه و دروغی بیش نیست ؛ چرا که رجوی در سال شصت و چهار در یک درگیری لفظی با احزاب کردی عراق در منطقه گلاله کردستان پایگاههای خودش را با دست خودش منفجر کرد و آنجا را ترک کرد و هیچ نیرویی برای حفظ اموال کشته نشدند و یا برای خلع سلاح همان سلاحی را که ناموس مجاهد خلق می دانست نه تنها هیچ مقاومتی نکرد بلکه دودستی آنها را تقدیم ارتش امریکا در عراق کرد . پس حالا چی شده است که به بهانه حفظ اموال افراد را در اشرف به کشتن می دهد ؟ آیا اموالی نظیر تخت و کمد های زنگ زده و درب و داغان و چند خود روی تعمیری و چند ساختمان قدیمی که از ارزش مادی بالایی هم برخوردار نیست ارزش اینرا دارد که جان انسانها را سپر بلای آن کنی و به کشتن بدهی ؟
لذاحفظ اموال دروغی بیش نیست و مسئله رجوی اینست که به هر بهانه ای به سبب طینت و ذات خشونت گرایی خودش که از اندیشه فرقه گرایانه و قرون وسطایی اش نشات می گیرد افراد را به کشتن بدهد و فرق نمی کند چطور باشد ؛یک زمان به بهانه عملیات و یک زمان به بهانه حفظ اشرف و حالا هم به بهانه حفظ اموال اشرف اینطوری نیروهای بی دفاع را به کشتن می دهد و حالا بیش از هر زمان دیگری معلوم می شود که چرا در این مدت مریم رجوی تمام تلاش خودش را معطوف کرده بود که نه تنها با کمیساریای عالی پناهندگان برای انتقال نیروها از کمپ لیبرتی به کشورهای ثالث همکاری نمی کرد بلکه با کار شکنی و سنگ اندازی مانع خروج افراد شده و خط بازگشت به اشرف را تبلیغ می کرد و حالا مریم رجوی باید جواب بدهد که چرا می خواست نیروها را به اشرف منتقل کند ؟ و چرا می گفت که امنیت اشرف صد برابر از امنیت لیبرتی بیشتر هست ؟ لابد می خواسته همه را به اشرف منتقل کند تا در یک قتلگاه همه را به کشتن بدهد و اینطوری از شر نیروها خلاص گردد و تا دیگر به کشورهای ثالث منتقل نشوند و بعد دست به نا فرمانی و افشاگری علیه سران فرقه بزنند
در این رابطه چند وقت پیش رجوی در یک پیام صوتی خشم خودش را از نا فرمانی های نیروهای سازمان در لیبرتی و کمپ پناهندگی در کشور آلبانی ابراز داشته و با لحن چاله میدانی گفته بود که هرکس نمی خواهد بماند ٌبرود گورش را گم کند ٌ و بعد هم با دجالیت به نیروها وعده بهشت داده بود که آدم یاد دوران قرون وسطایی می افتد که کلیسا با سوء استفاده از جهالت مردم بهشت را به انها پیش فروش می کرد و حالا رجوی هم با این اندیشه فرقه گرایانه و قرون وسطایی اش به نیروها وعده بهشت داده و بهشت را به انها پیش فروش کرده است
نتیجه اینکه رجوی به سبب اندیشه خشونت طلبی و برای خلاص شدن از دست نا فرمانی نیروها و جلوگیری از خروج انها از عراق و رد گم کردن مخفیگاه خودش و برای فرار از پاسخگویی در قبال انواع و اقسام سئوالاتی نظیر رجوی کجاست؟ و چرا هنوز مخفی هست و بیرون نمی اید؟ و چرا مانع خروج نیروها از عراق شده است؟و هزاران سئوال دیگر که به ذهن نیروها زده است؛ بسیار از این اتفاق و کشتار نیروها استقبال می کند و همواره رجوی برای حفظ جان خودش و فرار از پاسخگویی؛ نیروها را به بهانه های مختلف سپر بلا کرده است وبا قرار دادن آنها در مقابل نیروهای عراقی و تحریک نیروهای عراقی و وادار کردن انهاکه دست به خشونت بزنند ؛ بدینوسیله نیروهای بی دفاع را به کشتن داده است و زالو صفتانه از خون انها ارتزاق کرده و به حیات خار و خفیف و خائنانه اش ادامه داده است و از این به بعد هم می خواهد اینطوری ادامه دهد . اما دیگر دیر شده و زمان بر علیه رجوی است و شرایط عوض شده و دیگر رجوی نه تنها نمی تواند با تمسک به کارها یی نظیر به کشتن دادن نیروها و مظلوم نمایی و یا آویزان شدن به قدرتهای خارجی و سوء استفاده از جنگ در خاورمیانه و حمایت از جنگ افروزی در سوریه به مطامع شیطانی اش برسد؛ بلکه با شتاب بسوی فروپاشی به پیش می رود
در پایان ما یک بار دیگر ضمن محکوم کردن این خشونت آفرینی و کشتار افراد بی دفاع از طرف نیروهای عراقی از دولت عراق خواهان این هستیم که از طریق راههای مسالمت آمیز مسئله خروج نیروهای سازمان از عراق را حل و فصل نماید

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانون ایران قلم کشتار قربانیان فرقه مجاهدین را محکوم میکند

اصرار رهبری فرقه مجاهدین برای ماندن در عراق بخشودنی نیست ، همانطور که عملکرد آنانی که قربانیان این فرقه را به قتل رساندند، بخشودنی نیست

03.09.2013



سحرگاه یکشنبه پادگان اشرف بعد از اولتیماتومهای فراوان مورد یورش نیروهای انتظامی عراق قرارگرفت. ماموران حکومتی که حکم قضایی تخلیه را دراختیارداشتند، دربدو ورود با مقاومت گسترده حدود ۱۰۰ نفر از اعضای مجاهدین که بدستور رجوی هنوز در پادگان اشرف باقی مانده بودند، روبروشدند. در درگیری حاصله تا بحال بیش از ۵۲ نفر از مجاهدین کشته شده اند. از سرنوشت بقیه افراد هنوز اطلاعی در دست نیست.عکس ها و تصاویر منتشره نشان می دهد که تعدادی از آنان با دستهای بسته به رگبار بسته شده اند. دولت عراق هیچگونه مسئولیتی را در این رابطه بعهده نگرفته و مجاهدین هم بر این اعتقادند که سربازان عراقی آنان را مورد حمله قرار داده اند.

کانون ایران قلم این یورش وحشیانه به انسانهای بی دفاعی که قربانی سیاستی ضد انسانی شده اند را به شدت محکوم می کند و از آقای بانی کی مون دبیر کل سازمان ملل متحد میخواهد که بلافاصله تحقیق در مورد حوادث خونین شب گذشته را شروع کرده و و باقیمانده ساکنان اشرف را تحت حفاظت فوری سازمان ملل قرار دهد.
سازمان مجاهدین میخواهد با درخواست های بزرگ از قبیل خروج دستجمعی و انتقال به یک کشور شرایط را برای مراحل اجرائی کار مشکل کند. لذا تقاضا داریم که افراد به صورت تک به تک به کشورهای آزاد جهان منتقل شوند. این کار با همکاری ملل متحد و کمیساریا پناهندگان عملی است.
مجاهدین می بایست بلافاصله تمام امکانات خود را برای خروج ساکنان اشرف و لیبرتی از عراق در بحران فرو رفته بکار بگیرند. ساکنان اشرف و لیبرتی باید بلافاصله به کشور ثالث منتقل شوند. اصرار رهبری فرقه مجاهدین برای ماندن در عراق بخشودنی نیست ، همانطور که عملکرد آنانی که قربانیان این فرقه را به قتل رساندند، بخشودنی نیست.
کانون ایران قلم
آلمان

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پیامهای بیشتر در محکومیت حمله و کشتار در کمپ اشرف

02.09.2013

مسعود جابانی، دوم سپتامبر ۲۰۱۳:

در طی گزارشات رسیده بیش از پنجاه تن از مجاهدین ساکن پادگان اشرف در شب گذشته مورد حمله گروهی مسلح قرار گرفته و بیرحمانه به قتل رسیده اند.

عکس ها و تصاویر منتشره نشان می دهد که تعدادی از آنان با دستهای بسته به رگبار بسته شده اند. دولت عراق هیچگونه مسئولیتی را در این رابطه بعهده نگرفته و مجاهدین هم بر این اعتقادند که سربازان عراقی آنان را مورد حمله قرار داده اند.

امنیت پادگان اشرف از سال ۲۰۰۹ بعهده دولت عراق سپرده شده است و مجاهدین هم در قراردادی که با دولت عراق بسته اند می بایستی تا دسامبر ۲۰۱۱ این محل را بتدریج ترک می کردند.

آنچه که مسلم است دولت عراق بهیچوجه قادر به برقراری امنیت در کشور خویش نمی باشد. در عراق روزانه بر اثر انفجار بمب و عملیات انتحاری ده ها نفر کشته میشوند و این در حالیست که هنوز ناظران بین المللی در سراسر کشور حضور دارند و در مناطقی حکومت نظامی حاکم است.

گروه های مختلف جهادی و القاعده و طرفداران صدام شیعه ها و سنی های افراطی هرکدام در مناطقی حاکمیت دارند و دولت مرکزی را از اجرای قانون کشوری باز می دارند. دخالت کشورهای مختلف در این بازار آشفته هم به وخامت اوضاع می افزاید.

پس از سقوط صدام در سال ۲۰۰۳ توسط نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا ، مجاهدین خلع سلاح شدند و مدتی تحت حفاظت آنها قرار گرفتند. موقعیت مجاهدین در کشوری که توانسته بود پس از مدتها دیکتاتور حاکم (صدام) را از پای درآورد بسیار استثنائی بود. در آن زمان نیروهای تازه به قدرت رسیده همه دست نشاندگان صدام را دستگیر کرده و یا از بین برده بودند تنها مجاهدین که در آن زمان دست راست صدام محسوب می شدند، جان سالم بدر برده بودند و ادعای ارث و میراث هم می کردند.

آقای رجوی در طی تمامی این سالها بعنوان مهمان ناخوانده با نیروهای تازه به قدرت رسیده عراق سرجنگ را آغاز کرد و با بازمانده نیروهای صدام از طریق جمع آوری امضا و پول به مبارزه با دولت نوپا پرداخت. سیاستی که برای هیچ دولت تازه به قدرت رسیده ای قابل قبول نخواهد بود.

آقای رجوی در تمامی این سالها جان فرزندان این آب و خاک را برای مطامع سیاسی و فرقه ای اش به خطر انداخته است. رهبری که یازده سال در اختفا بسر می برد و از خون کشته شدگان بی پناه ارتزاق می کند. رهبری که هرگز به نسخه های پیچیده شده سازمان های حقوق بشری و پناهندگی برای نجان جان نیروهایش اعتنائی نکرده است رهبری که برای از هم نپاشیدن مناسبات فرقه ای اش حاضر است که صدها نفر را جلوی تیغ جلادان بیرحم و سقاوت پیشه قرار دهد.

جلادانی که به آخرین گروه بازمانده در اشرف

هجوم برده بودند قصد داشته اند که تمامی افراد ساکن اشرف را به قتل برسانند که خوشبختانه تعدادی از آنان هنوز زنده هستند و می توانند جزئیات این فاجعه هولناک را تشریح نمایند و قاتلین را به جوامع بین الملل معرفی نمایند.

آقای رجوی نیز می بایست در چنین دادگاهی به محاکمه کشیده شود و دلایل خویش را برای سرپیچی از معاهدات بین المللی و به کشتن دادن صدها مجاهدخلق بیان نماید.

کانون وبلانویسان مستقل ایرانی، دوم سپتامبر ۲۰۱۳
لینک به منبع

کشتار بجای رها شدن خواست کیست؟

در باره کشتار فرماندهان و اعضای بالا و نیز تعدادی از اعضای مسئله دار و مخالف فرقه مجاهدین در قرارگاه اشرف تا این لحظه اخبار ضد و نقیضی به گوش میرسد , حمله نیروهای عراقی , حمله مردم خشمگین , حمله گروههای مسلح داخلی , اختلافات داخلی و درگیری بین نیروها و نیز انفجار منابع سوخت و خشمگین شدن اعضا و حمله به نیروهای ارتش از مواردی است که گفته شده , اما بیشک این کشتار یک هدیه برای مریم و مسعود رجوی است کسانی که ارزش سازمان وفرقه خود را در شهید بیشتر میدانند و در این برهه از زمان که با فروپاشی مواجه هستند نیاز مبرم به مظلوم نمایی جهانی دارند.

اعضایی که میتوانستند در کشور ثالث پناهندگی گرفته وزندگی جدیدی را تجربه کنند به قتلگاه فرستاده شدند اعضایی که برای کشته شدن آماده شده بودندهمگی در عکسها با جلیقه های ضد گلوله و کلاه خود گویی به مصاف دشمن میرفته اند .

ما اعضای کانون وبلاگنویسان ضمن محکوم کردن این جنایت وتسلیت به بازماندگان و خانواده های منتظر تلاش برای نجات باقیماندگان این فرقه در اشرف و لیبرتی را از همه مجامع بین المللی و سازمانهای حقوق بشری و وجدانهای آگاه خواستاریم

همچنین به خانواده مرحوم هادی شمس حائری که عمری در تلاش برای دیدار فرزندانش به سر برد بابت درگذشت امیر شمس حائری فرزند ش تسلیت میگوییم , بالاخره در جهانی فارغ از جنگ و کشتار و در دنیایی بدون محدودیت های فرقه ای وحصار و بند امیر امروز میتواند پدرش را ملاقات کند

انجمن یاران، پاریس، دوم سپتامبر ۲۰۱۳
لینک به منبع

انجمن یاران ایران، فاجعه انسانی اخیر در کمپ اشرف را بشدت محکوم مینماید

آخرین به روز رسانی اسامی قربانیان به شرح زیر است :

زهره قائمی، گیتی گیوه چیان ، میترا باقرزاده، ژیلا طلاع، فاطمه کامیاب، مریم حسینی، مجید شیویاری، عظیم نارویی، رحمان منانی، حسن جباری، سعید اخوان، حسین رسولی، ناصر حبشی، علی اصغر مکانیک، علی محمودی، ابراهیم اسدی، مهدی فتح الله نژاد، علیرضا خوشنویس، محمد رضا صفوی، حمید باطبی، احمد بوستانی، احمد وشاق، قاسم رضوانی، قباد سعید پور، ناصر سرابی، حسین مدنی، اردشیر شریفیان، فریبرز شیخ الاسلام، ذکریا پور محمدی، یاسر حاجیان و حسن غلام پور

انجمن یاران ایران، بدینوسیله این اقدام تاسف بار را که آن را فاجعه انسانی مینامیم، بشدت محکوم می نماییم.

مسوولیت آنچه که در اشرف رخ داد، تنها  و تنها به عهده رجوی میباشد که بهانه فروش باقیمانده اموال، باعث چنین خونریزیهایی میشود.

کسانی که همه از اعضای نفرات حفاظت و امنیت رجوی بوده اند و در اشرف باقی مانده بودند، امروز با دستهای از پشت بسته در اشرف کشته شدند.

چه پاکنی برای پاک کردن این جنایات میتوان پیدا کرد؟

در حالی که رجوی اعضای جدا شده و پناهدگان در آلمان و آلبانی را خائن مینامند، مریم قجر در پی لابیگری برای بدست آوردن جایگاهی در سطح بین المللی است، ولی غافل از اینکه این جنایات، تصویر او را و سازمان مخوف مجاهدین را در سطح بین المللی، منفور و منفور تر میکند.

حمید رضا سلمانی، یاران، دوم سپتامبر ۲۰۱۳
لینک به منبع

تناقض در حرف ها و موضع گیری های سازمان( فرقه رجوی)

سازمان از طرفی خواهان برگشت نیروهای اسیر در چنگ فرقه به پادگان اشرف را دارد از طرف دیگر جنجال تبلیغاتی برپا میکند که اشرف در محاصره کامل نیروهای امنیتی عراق قرار دارد و جلوی ورود هرگونه مواد غذایی و حتی دارو و سوخت را میگیرند. و لیست منتشر میکنند که مدتهای مدید است که هیچ گونه سوخت و خدمات به آنها نرسیده و جلوی ورود این اقلام گرفته شده است و خواهان سهم بیشتری از آب و برق از کشور عراق هستند حتی بیشتر از سهم شهروندان عراقی چرا که چون ارباب سابق شان آنها را تافته جدا بافته میدانست و کماکان این توهم برای رهبری گروه متصور است که می تواند دوران گذشته را برگرداند. زهی خیال باطل.

اگر اشرف فاقد امکانات اولیه برای اسکان میباشد چرا سازمان درخواست بازگشت به این پادگان را دارند آیا غیر از این است که در آنجا خیال رهبری راحت تر است و می تواند هر سازی برای نیروها بزند و نیروها را کماکان اسیر خود نگه دارد و این دیوار گوشتی را برای حفاظت از رهبری سازمان حفظ کنند. از طرف دیگر در اطلاعیه خود سازمان آمده است که

یک سخنگوی هیأت سازمان ملل در عراق با زبان دوگانه به آسوشیتدپرس گفت مقامات ملل متحد در اشرف حضور ندارند و نمی توانند خبرهای قطع آب و برق را تأیید کنند

اما اسمی از این سخنگو برده نمی شود تنها به ذکر خبر پرداخته میشود تا جلوی تحقیق در این رابطه گرفته شود که مبادا دروغی برملا شود. اشرف یا لیبرته هیچ کدام فرقی با هم نمی کنند هر دو مکان برای رهبران سازمان نقش دیوار گوشتی را بازی میکنند تا مبادا به افراد سطح بالای سازمان آسیبی برسد در تمام درگیری هایی که سازمان با نیروهای عراقی بوجود آورد دیدیم که هیچ کدام از نیروهای سطح بالای سازمان آسیبی ندیدند و تنها افراد معترض و فریب خورده بودند که کشته شدند.

حمید رضا سلمانی

انجمن یاران ایران- پاریس

 

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مطالب بیشتری مرتبط با حمله و کشتار در کمپ اشرف

02.09.2013

 

 

اسماعیل وفا یغمائی، وبلاگ دریچه زرد، دوم سپتامبر ۲۰۱۳:
لینک به منبع

اطلاعیه

عده ای فکر میکنند من تنها زندگی میکنم، یا با همسرم. ولی تنها زندگی نمیکنم.صبح وقتی دست و رویم را میشویم دوسه تا شهید در کنار دستشوئی مشغول شستن سر و روی خودند،مسواک که میزنم آنها هم هستند.سر میز صبحانه و از پله ها که پائین میروم دم در منتظرند و در خیابان در کنار منند.تا ظهر تا شب، در کافه، در برگشت به خانه اگرشامی باشد، سر میز نشسته اند و تا وقتی میخوابم.

نصف شبها گاهی که بیدار میشوم میبینمشان. در پرتو چراغ خواب، ولی ترسی از آنها ندارم.دوستان منند. دوستان من بودند و خواهند بود. به آنها عادت کرده ام و آنها هم به من.

امروز صبح تعدادشان بیشتر شد. در سلاخ خانه اشرف و قتی به قناره آویختندشان و کشتندشان وقتی باخبر شدم تعداد زیادی از آنها را در خانه خود یافتم .اکثرشان را میشناختم و حالا خانه بیشتر شلوغ است.شهدا انسانهای خوبی هستند، اطلاعیه های سیاسی را باور ندارندو زیرشان را امضا نمی کنند، مارک و تهمت را باور ندارند، شهدا دروغ نمی گویند، به سر ادم لجن نمیریزند،به دنبال قدرت نیستند، شهیدند فقط! به همین دلیل می آیند وبا هزار تا مارک روی پیشانی آدم با آدم زندگی میکنند، با محبت به آدم لبخند میزنند و دلجوئی میکنند ،بگذرم، گویا میخواستم اطلاعیه بدهم.

می خواهم بگویم جنایتی بزرگ انجام شد . رفتند و تعداد زیادی مجاهد را که اکثرشان سی سالی رنج کشیده بودند کشتند.آنها انسانهای ارزشمندی بودند،آنها بسیار رنج برده بودند، مالکی و خامنه ای کیف کردند.بازیگران جهانی ککشان نگزید، سپاه پاسداران اطلاعیه داد.مجاهدین انعکاسات گرفتند.اطلاعیه دادند، گفتند حماسه است و قهرمانی که من نفهمیدم چرا؟حتما آدم نفهمی هستم که نمیفهمم چرا. وقتی میروند یک عده را دست وپایشان را میبندند و در حصار پولادین جبری که دهسال است زمینه های سیاسی ایدئولوژیکش با صدها آکت سیاسی و سخنرانی و توجیهات مختلف مشروع،چیده شده و میکشندشان،چرا قهرمانی است؟، این را نمیفهمم که مهم نیست، عده ای حتما متاثر شدند وبعضی ها گریستند آقا رضا روحانی که یک خروار تهمت خیانت بر سر ودوشش بار شده امروز دو سه بار تلفن زد چون از این کشتار داشت دق میکرد و میخواست دو کلمه بغضش را با یکی بترکاند، من باز هم گیج شدم که چنین آدمی! که این همه گویا توطئه کرده و گویا با رژیم بند و بست کرده!!چرا باید اینقدر بغض کند، قاعدتا چنین آدم خطرناکی باید خوشحال باشد این را هم نفهمیدم ، به همین دلیل مقالاتی را هم که دوستان سابقش علیه او و رفیق توطئه گرش!نوشته اندوخیلی چیزهای دیگر را نفهمیدم ،که علتش بدون شک نفهمی من است و نه کس دیگر ، بگذرم وبرسم به اصل اطلاعیه…

من این سوگ بزرگ را این درد خونریز کشتار را که هرگز نمیتوانم هضمش کنم (آنقدر که از آدم بودن خودم دلم گرفته و دلم میخواست در چنین وضعی جزو جمعیت پرندگان بودم نه انسانها)،به آنها یعنی مجاهدین و به دوستانشان و به خانواده های رفتگان تسلیت میگویم.امیدوارم روزی بانیان و آمران ودست اندر کاران این جنایت توسط مردم ایران به دادگاهی عادلانه برده شده ومجازات شوند .من نه اعتقاد این افراد را دارم و نه پیرو مشی سیاسی شان هستم و نه رهبرانشان رهبران منند اما باور دارم اینها جزو نیروهای مردم بودندو تسلیت به مردم ایران. اینان بی پناه بودند و مظلوم و رنجکشیده از رژیم خمینی و رژیم عراق و بسا کسان دیگر،آینها ادمهای شریفی بودند که در ته خط بندی وجدانشان و گروگان شرفشان بودند و نه چیز دیگر، به هم میهنان خارج کشور میخواهم بعنوان یک عضو از جامعه ایرانیان خارج کشور که داغ ستم ملایان را داریم ودارند بگویم در این شرایط باید از زاویه انسانی و با تمام تضادهای سیاسی ، ازباقیمانده افرادی که در لیبرتی در معرض قتل عامند هر طور میتوانید حمایت کنید. این حمایت اگر مستلزم حمایت از «دو رهبر» و سازمان آنها و شورای آنهاست در این شرایط باید انجام شود تا کشتاری دیگر انجام نشود تا راهی پیدا شود. به دو رهبر نیز تسلیت میگویم ولی این سئوال را همراه با تسلیت میخواهم اگر باور کنند با کمال ادب ودوستانه مطرح کنم. این پنجمین کشتار است میتواند ششمین و هفتمین بشود و کار را تمام کند.

یکی دو ماه قبل تلاش این بود و گفته میشد باید از لیبرتی به اشرف بازگشت چون اشرف امن تر است! چه امنیتی ؟ امروز امنیتش را دیدیم، رفتند و همه را سر بریدند. میخواهم بگویم ارج و قربتان سرجای خود.شرایط مشخص است و نقش کلیدی شما در سازمانتان ولی بسیاری از نظرات شما و پیش بینی هایتان درست در نیامده که بهایش را سه نسل پدران ما ، ما و فرزندان ما پرداخته ایم و داریم میپردازیم، به این مسئله توجه کنید. لطفا توجه کنید.

چه میخواهید بکنید؟ و میدانید که در اینجا، شمائید که مسئول هستید وباید رهبری کنید.خودتان هم اعلام رهبری کرده اید و گویا یکی از اصلی ترین چالشهای این سی ساله در خارج و داخل سازمان مقوله رهبری بوده است.به کجا میخواهید رهبری کنید؟ تا کجا؟مقصد کجاست؟تا هم اکنون از کجا وتا به کجا رهبری کرده اید؟ .

من به روال عموم اعتقاد مذهبی ندارم وبدون نگرانی از فرجام خود،و در گذر از تجربه ای نظری و عملی اعتقاد دارم در سطحی از آگاهی انسان خود رسول خود است و بی نیاز از آنچه عوام و عموم دنبال میکنند، ولی امروزبا این کشتار خونین و شهادت تقریبا تمام ساکنان اشرف، بار دیگر وزن عظیم شهادت دردناک این شهیدان و بی وزنی و بی ارزشی حیات مادی خود را نه با ارزشهای شیعی و اسلامی بل بطور آزاد با این کشتار حس کردم. احساسی فلسفی، احساس اینکه زندگی با تمام وزنش بجز سایه ای گذرا در زمان بی پایان نیست و آنانکه میروند و این چنین میروند علامت سئوالی را خلق میکنند که وزن آن به سنگینی ستارگان مرده و حفره های سیاه کهکشانی است که می توان در چشم به هم زدنی منظومه شمسی را در خود فروکشد،احساس کردم مرگ حفره سیاه ظاهرا هول انگیزی است که از اینسو فرو میکشد تا در آنسو آنان را که شاستگی وجانی و انسانی( نه صرفا سیاسی و انقلابی) دارند به دامان شاید جهانی دیگر همان سعادت بی پایان پرتاب کند. این احساس را در باره این شهیدان داشتم ولی با این همه و در کنار این احساس (و با تاکید بر اینکه در این جهان با تمام زیبائیهای شگفتش اینقدررنج کشیده ام و از بودن و وزن بار هستی شناخت پیدا کرده ام که از جاودانگی و حیات مجدد علیرغم اعتقاد نسبی به آن بیزارم و میخواهم مرگ من نیستی کامل باشد و خداوند لطف فرموده دیگر بار مرا مثل این بار سر خود و بدون اجازه خلق نفرماید و بگذارد نیست باشیم)میخواهم از شما بپرسم:

ایا این مبارزه صرفا یک مبارزه درزمینه ای اینچنین و حیطه فلسفه ای خونین است که با کشتار تام و تمام هم کوشندگان و باز شدن درهای بهشت وسعادت جاودان پایان میابد و همه باید در درون این حفره فرو روند یا قرار است بر زمین خاکی این سرمایه های سنگین انسانی خشتی بر خشت نهند و زمزمه کنند

ای وطن آباد می سازم ترا

اگر اولی است لطفا اعلام کرده و خیال همه را راحت کنید که بدانیم باید با سینه گشاده هر چند ماه کشتاری را در پی کشتاری را پذیرفت وبا پایان تمام نیروی انسانی وجان دادن آخرین نفر بن بست فلسفی را شکست و در معیت رهبر به جنت الماوا پا گذاشت. واگر دومی است پس باید افقی را نشان داد که بتوان بر این افق نشانی از راه و مقصدی درست یافت راه و مقصدی که برای همگان و نه فقط جمعی از کوره ها و بندها عبور کرده بلکه برای همگان قابل قبول باشد، زیرا شما خود را آلترناتیو سیاسی و تنها آلترناتیو سیاسی یک ملت بزرگ هفتاد و چند میلیونی متنوع با اعتقادات سیاسی و فلسفی بسیار متفاوت وحدود چهارده ملیت نیرومند و ریشه دار و نه آلتر ناتیو فلسفی یک گروه یا فرقه میدانید.

امیدوارم بدانید بیان این همه نه به طنز است و نه به دشمنی ، بیان حقیقت است و بتابراین به آن کمی بیندیشید. پیش از این از حدود هفت سال قبل در همین زمینه چندین مقاله مفصل نوشته ام و چندین شعر سروده ام که در دسترس است بنابراین توضیح بیشتر ضروری نیست.

روان فرزندان مردم ایران که به شقاوتبار ترین شیوه کشتار شدند شاد و هستیشان با رستگاری جاودان ناشناس امیخته باد. به آنان میاندیشیم و اندوهشان را بر دل داریم و ننگ و نفرتی همگانی و ملی بر کسانی که خون اینان را به شقاوت ریختند.

اسماعیل وفا یغمائی

ده شهریور۱۳۹۲

.

حنیف حیدرنژاد، پژواک ایران، دوم سپتامبر ۲۰۱۳:
لینک به منبع

به کشتار انسان ها در قرارگاه اشرف پایان دهید، بازی با جان انسان ها را تمام کنید

گزارش های منتشر شده از سوی سازمان مجاهدین خلق ایران که تا عصر روز یکشنبه اول سپتامبر ۲۰۱۳ اعلام شده است، از کشته شدن ۵۲ نفر از اعضاء این سازمان در قرارگاه اشرف در عراق خبر می دهند.

دولت عراق با تمام ارتباطات پیدا و پنهانش که با رژیم جنایتکار حاکم در ایران دارد، سازمان ملل متحد و نمایندگی آن در امور مجاهدین در عراق و دولت ایالات متحده آمریکا، همه باید پاسخ دهند که چه تدابیری در زمینه تأمین و تضمین ایمنی جان مجاهدین مستقر در قرارگاه اشرف در عراق انجام داده بودند؟ چرا و چگونه و به چه دلیل این کشتار انجام شده است؟ مسئول کشته شدن این افراد چه کس و چه کسانی بوده اند؟ کلیه آمرین و عاملین و همه مسئولین و مسببین این کشتار باید به سرعت شناسائی، دستگیر، محاکمه و مجازات شوند.

یک هیئت بی طرف از سازمان های حقوق بشری باید بتواند به سرعت و بدون هیچگونه محدودیت، تمام اقدامات لازم برای حقیقت یابی در مورد این کشتار را به عهده بگیرد. هرگونه مانع تراشی از سوی هر نیروئی بر سر راه تشکیل و کارِ چنین هیئتی، نشان از دست داشتنِ مستقیم یا غیر مستقیم در این کشتار از سوی نیروی مخالفِ چنین هیئتی می باشد.

در حالی که ۱۸ ماه از انتقال افراد قرارگاه اشرف به کمپ لیبرتی می گذرد و به لحاظ سیاسی کاملا مشخص است که این سازمان دیگر جائی در کشور عراق ندارد، چرا، چرا، چرا و به چه دلیل و با کدام استدلال این سازمان جان اعضاء خود در این کشور را در معرض خطر مستقیم کشتار قرار می دهد؟ در ۱۸ ماه گذشته ۱۰۰ نفر از اعضاء این سازمان در قراگاه اشرف مانده بودند تا امور مالی و حفاظت از اموال سازمان مجاهدین در قرارگاه اشرف را حل و فصل نمایند. رهبری سازمان مجاهدین خلق باید پاسخ دهد که چرا “حفاظت از اموال” موجود در قرارگاه اشرف بالاتر از حفاظت از “جان” اعضاء این سازمان قرار دارد؟

همه نیروهای مسئول در تامین جان مجاهدین ساکن در عراق، باید به بازی سیاسی خود و وسیله قرار دادن جان انسان ها بخاطر منافع سیاسیشان بلادرنگ پایان دهند. سازمان ملل متحد باید بطور فعال در این بازی کثیف دخالت کرده وهمه اقدامات لازم برای خارج کردن اعضاء سازمان مجاهدین خلق از عراق را به عهده گرفته و تمام اقدامات لازم را به عهده بگیرد که تا زمان خروج آخرین نفر از افراد این سازمان از عراق، دیگر و به هیچ وجه، کمترین تهدیدِ جانی متوجه آنها نگردد.

کشتار امروز اعضاء غیر مسلح سازمان مجاهدین خلق در قرارگاه اشرف لکه ننگی برای تمام طرف های ذی ربط و مسببین این جنایت بوده و روز شرمساریِ همه آنانی است که در هر موضع و منصب توان آن را داشته اند که جلوی چنین کشتاری را بگیرند، اما کوتاهی کرده اند.

حنیف حیدرنژاد

۰۱٫۰۹٫۲۰۱۳

منبع:پژواک ایران

.

محمد رزاقی، وبلاگ رزاقی، دوم سپتامبر ۲۰۱۳:
لینک به منبع

نهایت که رجوی به آرزویش رسید !

دیروز عده ای از اعضاء فرقه رجوی در اردوگاه بد نام اشرف کشته شدند بنا به خبرهایی که سایت فرقه مافیایی رجوی اعلام کرده ۵۲ عضو این فرقه در درگیری با ارتش عراق کشته شده اند و از طرف دیگر دولت عراق هر گونه درگیری ارتش با اعضاء فرقه رجوی را تکذیب کرده و اعلام کرده کشتار بوسیله یک گروه شکل گرفته که خانواده های انها توسط اعضاء فرقه رجوی در انتفاضیه شعبانیه در سال ۱۹۹۱ در داخل عراق کشته شده اند .

شخصآ با هرگونه کشتار و اعدام هر انسانی مخالف هستم و بهترین راه برای اجرای عدالت دادگاههای ذیصلاح میباشد وتاکید می کنم کشتار این عده از اعضاء فرقه مافیایی رجوی نه تنها هیچ مشکلی را حل نمی کند بلکه باعث خوشحالی رجوی هم می شود چون رجوی رذل زنباره و مریم قجر با دارو دسته جنایتکارش که در کنار رود اور سوراواز پاریس جا خوش کرده نیاز به ننه من غریبم بازی دارد تا در پشت این صحنه بازار گرمی خود ادامه بدهد و خزیدن رجوی در سوراخ موش و فرار خود به پاریس به همراه نزدیک ۲۰۰ عضو فرقه را قبل از شورع جنگ در عراق را لاپوشانی کند .

وقتی اسامی کشته شده های فرقه رجوی را دیدم بین انها کسانی بودند که سالیان سال با روش و استراتزی رجوی مخالف بودند و یک عده هم مسخ شده در ایدئولوژی دست ساز رجوی که در شکنجه اعضا ناراضی دست داشتند و همچنین در توطئه زندانی کردن افراد جدا شده در زندان تیف ساخته مشترک رجوی رذل زنباره و جنایتکاران جنگی پنتاگون در عراق که رجوی مریم قجر دیوانه وار عاشقشان هستند !

واقعیت اینکه رجوی رذل زنباره برای عدم پاسخگویی به شکستهایش همیشه نیاز به خون و خونریزی دارد تا در پشت این خونها خود را مخفی بکند و وانمود کند که در حال مبارزه هست در حالی که بیش از ۱۰ سال معلوم نیست در کدام سوراخ موش پنهان شده .

راستی رجوی رذل زنباره که همیشه عربده می کشید که از سانتی متر به سانتی متر اردوگاه بد نام اشرف دفاع خواهد کرد ؛ اگر کوهها بجنبد اشرف ز جا نجنبد و … الان کجاست تا بیاد از اشرف دفاع کند؟

مریم قجر با پرداخت هزاران دلار به هر نماینده سابق از دور خارج یا جنگ طلبان آمریکایی و بر پا کردن شوهای مختلف با بزک و دوزک روی سن هر بار بوزینه وار ادا اطورا ریئس جمهور باسمه ای را در میاورد وخواهان باز گشت اعضاء از کمپ لیبرتی به اشرف می باشد خود به عراق نمی رود تا در این فیض بزرگ اشرف نشینی سهیم باشد؟!

راستی از جیره خواران و همپالگیهای رجوی باید پرسید شما که در نوشتن فساد نامه بر علیه جدا شده ها و منتقدان فرقه ؛ در حمله به قربانیان فرقه در اروپا و تهدید به قتل مخالفان خود از کافه گراند تا سواحل استرالیا خود را رستم دستان نشان می دهید چرا در عراق حضور ندارید مثل اینکه شما ها هم فقط بعد از خوردن ودکا آبست و یا زدن یک بست تریاک خود را مبارز و مجاهد ؛ شورایی ؛ پسر شجاع حس می کنید؟!

راستی چرا دیگر سران فرقه و همپالگیهای رجوی درشهرهای امن اروپا ویا کنار رود اورسورواز کنگر خورده لنگر انداخته اند و تنها هنرشان در اوردن ادا اطورا بوزینه وار در تلویزیون سیمای اسارت فرقه رجوی و بیل به هوا منتظر هستند در عراق عده ای کشته شوند و اینها بیایند عربده بکشند نمی روند در خط مقدم مبارزه اینها تا کی می خواهند با این دغل بازیها یک عده را به کشتن بدهند تا خود در اروپا با سس مبارزه به زندگی خفیف و خائنانه خود ادامه بدهند ایا مرگ حق برای دیگران؟!

حال با کشته شدن این عده فقط رجوی که یک مدتی از این خونها برای خود دفتر دستک درست می کند و از قبل ان برای خودش نان دانی درست می کند و بیشتر از همه اعضاء اسیر در لیبرتی را به اسارت نگه می دارد تا روزی برسد که یک کشتار دیگری را بوجود بیاورد .

هموطنان ؛ خانواده اعضاء اسیر در چنگال رجوی رذل زنباره ؛ شخصیتهای سیاسی مستقل ؛ ارگانهای بین المللی و حقوق بشری ؛ احزاب و سازمانهای سیاسی ایرانی من بعنوان یک عضو سابق این فرقه و با شناختی که از این فرقه دارم تنها راه نجات اعضاء اسیر خروج هر چه سریعتر اعضاء از عراق می باشد و باید از رهبر این فرقه و مریم قجر خواست دست از سر این اعضاء نگون بخت بردارند و اجازه بدهند انها برای ادامه باقی عمرشان خود تصمیم بگیرند و تا زمانی که رهبر فراری این فرقه رجوی رذل زنباره و مریم قجر و دیگر سران این فرقه مافیایی با سرنوشت این افراد بازی می کنند این کشتار و خونریزیها ادامه دارد و مطمئن هستم تنها کسی که خواهان مرگ اعضاء خود هست رجوی رذل زنباره هست تا از پاسخگویی به شکستهایش فرار کند .

همچنین از دولت عراق تقاضا می کنم که برای پایان دادن به حضور این فرقه مافیایی به هیچ وجه از سلاح و راههای خشونت امیز استفاده نکند و اجازه ندهد گروههای سر خود با کشتن اعضاء فرقه رجوی اب در اسیاب رجوی بریزند و بارها تاکید کرده ام تا زمانی که سران فرقه کنترل این اعضاء نگون بخت را دارند هیچ راه حل مسالمت امیزی متصور نیست و تنها راه برای پایان دادن به این فرقه مافیایی محاکمه سران جنایتکار این فرقه مافیایی است که می تواند جلو خون و خونریزی را بگیرد .

پاریس : محمد رزاقی

.

ع .ریحانی، پژواک ایران، دوم سپتامبر ۲۰۱۳:
لینک به منبع

آقای رجوی ! اموال اشرف چقدر می ارزد؟

آقای رجوی ! در یکی از نشست های انقلاب ایدئولوژیکتان در بحث پاکیزه شدن توسط این انقلاب و دل و جان بە شما سپردن ، آیەای از انجیل را دو بار خواندید و روی آن تاکید کردید

” او چنگال خود را در دست گرفته و خرمن خود را پاک خواهد کرد. گندم را در انبار جمع می کند ولی کاه را در آتش خاموش نشدنی خواهد سوزانید.»

این آیە از متی ، باب ٣ ،آیەء ١٢است . این آیە مربوط بە وعدەای است کە یحیی تعمید دهندە بە مردم می دهد . اشارەء او بە مسیح است و وعدەء آمدن مسیح را می دهد. در آن هنگام این سخن بە شما بر می گشت. منظورتان در اینجا با توجه به حرفهای قبلی و بعدی کە زدید روشن بود . شما می خواستید در موضع نبوی و خدایی، با ابزار انقلاب ایدئولوژیک ، خرمن خودتان را کە ما بودیم پاک کنید ، گندم ها را برای موقعی که نیاز بدانید در انبار ذخیرە کنید وکاهها را هم کە بی ارزش بودند در آتش بسوزانید

آقای رجوی ! در آن لحظاتی کە این کلمات را از زبان شما می شنیدم هرگز تصور نمی کردم کە آن گندم ها را در انبار اشرف و برای حفظ اموال مادی آنجا در آتش “شمر” صفتان و جنایتکاران ،رها کنید .

ای خدای ماده و ای صاحب جانها و نفسها و خونها ! حالا بفرمایید قیمت اموال آنجا چند است؟ ۴٠٠ ملیون خوب است؟! چک و چانەای ندارید بزنید؟

ای خدای مجسم و ای صاحب جانها ! چند نفر دیگر باید توسط آن وحوشان ذبح شوند تا بفرمایید کافی است، اموال را صورت جلسە کنید و پیگیری آن را بە تیم وکلای زبدەء خویش بسپارید و آن جانهای عزیز را از آنجا نجات دهید و تن بی دفاعشان را بیشتر از این به رگبار گلولەء وحوشان نسپارید؟

آقای رجوی ! دل بە دود و دم جنگ و آشوب منطقەای نبندید . این خونهای شریفی کە ریختە می شود یک مسئول دیگر بە غیر از وحوشان ولایت هم دارد که شمایید . اگر صد رژیم هم در سوریه و ایران و عراق بە سر کار بیاید و برود ، پاسخگو هستید. پاسخگوی اینکە چکار می توانستید برای نجات جان آنها بکنید و نکردید

چه سادە

چه به ساده گی گفتند و

ایشان را

چه ساده

چه به ساده گی کشتند

ع . ریحانی

منبع:پژواک ایران

.

سیدامیرموثقی، کانون آوا، دوم سپتامبر ۲۰۱۳:
لینک به منبع

رجوی در آخورش به این کشته ها می بالد!

درروز گذشته از طریق رسانه‌های خبری مطلع شدم که تعداد ۵۲نفر از اعضای فرقه رجوی در عراق در درگیریهایی که با نیرو های عراقی داشته‌اند، کشته شده‌اند.

برایم سؤال بود آیا هنوز هم رجوی از ریخته شدن خون این انسان‌ها لذت میبرد. انسانهایی که دست و پا بسته و روی تخت درمانگاه و روی زمین در خون خود غلطیده اند ورجوی با شور و شعف تمام و در سیمای موسوم به آزادی در شب گذشته با بیشرافتی تمام شروع به پخش این عکسهای کشته شدگان میکرد ومیگفت این‌ها همه مجاهدان خستگی ناپذیری بودند که با خون خودشان آینده را برای من تضمین کردند. آری این است خصلت رجوی که از ارتزاق خون بی گناهان همواره برای خود زمان را خریداری میکند. براستی سؤال اینجاست که خودت کجائی و چرا بیرون نمی آیی و پاسخگو نیستی. چرا با اندک گماشته در همه کشور های امریکایی و ارو پایی برای تبلیغلت تظاهرات راه می‌اندازی و خودت در خلوت خود در سوراخی خزان خزان دست افشان و پای کوبان به حرافی میپردازی. اری همه باید در اشرف کشته شوند و به خارجه نیایند تا به تو تف کنند و لعنت بفرستند. امروز اشرف هم دیگر پاک سازی شد حالا میخواهی چه کار کنی؟ فردا لیبرتی هم پاک سازی می‌شود. آنوقت میخواهی چه کار کنی؟ با مریم و اطرافیانش از فرانسه میخواهی به ایران حمله کنی و حکومت را سرنگون سازی؟ پس خودت کجایی ای ملعون خبیث! ای خیانتکار! ای تیر خلاص زن! امروز کسانی که با تیر خلاص کشته شدند تو بودی که به آن‌ها تیر خلاص زدی نه سربازان عراقی. تو و زنت هستید که از خونریزی استقبال میکنید. شما مسئول این خونهای ریخته شده هستید نه دولت مالکی ونه حکومت ایران. شما هستید که باید پاسخگوباشید به مجامع بین المللی. شما باید در دادگاه جنایت علیه بشریت محاکمه شوید. به امید آن روز

سید امیر موثقی

آلمان کلن

.

بهروز ریحانی،  پژواک ایران، دوم سپتامبر ۲۰۱۳:
لینک به منبع

قتل‌عام مجاهدین خلق، هماهنگی کامل

سپاه پاسداران جمهوری اسلامی در یک اقدام نادر دم خروس جنایت فجیع مالکی- خامنه‌ای در اردوگاه اشرف را آشکار کرد. ابعاد این درنده‌خویی وحشیانه به حدی می‌باشد که رژیم و دولت مالکی به پرت‌وپلاگویی‌های متناقض متوسل شده‌اند. علی موسوی سخنگوی نخست‌وزیر عراق کشتار در اشرف را به «درگیری در بین ساکنان این اردوگاه نسبت داد» و به تبعیت از رئیس خبیث‌اش نوری المالکی مدعی شد که «نیروهای عراقی در کشتن این افراد دخالتی نداشته‌‌اند» اما به فاصله چند ساعت سپاه پاسداران طی یک اطلاعیه رسمی اعلام کرد که «در سالروز مرگ باهنر و رجایی» مجاهدین عراقی انتقام تاریخی خود را از منافقین گرفتند»، سپاه سرکوبگر که با همدستی مزدوران عراقی به این قتل‌عام ضد‌انسانی مبادرت کرده بود، فراموش کرده که سخنگوی مالکی قبل از آن گفته بود «این خبر که نیروهای عراقی مسئول کشته شدن اعضای مجاهدین هستند را تکذیب می‌کنیم». البته رادیو بی بی سی که ید طولایی در سرپوش گذاشتن بر جنایت‌های آخوندها دارد، در یک گزارش خبری به مدد قاتلین آمد و چنین وانمود کرد که شنوندگانش بهتر است به تکذیبیه‌ی سخنگوی مالکی اعتماد کنند!

اما واقعیت چیست؟ سپاه قدس خامنه‌ای در هماهنگی کامل سیاسی، امنیتی و نظامی با نیروهای دولت عراق، این جنایت ضدبشری را تدارک و اجرا کردند. آن‌ها بعد از خمپاره باران اردوگاه اشرف، وارد آن شدند و تک تک ساکنین بی دفاع اشرف را به گلوله بستند. با نگاهی به عکس‌های شهدای این جنایت هولناک معلوم می‌گردد که مهاجمین با کینه‌ای حیوانی گلوله‌های تیر خلاص را در شقیقه‌های مجاهدین شلیک کردند. نوع و شیوه‌ی کشتار و سبعانه بودن این جنایت، تماما حاکی از آن است که فقط و فقط چنین وحشیگری از عهده‌ی نیروها و تحت امر و تابع ایدئولوژیک نظام ولایت فقیه برمی‌آید. زمانی که سپاه پاسداران در یک اطلاعیه رسمی از این کشتار تحت عنوان «انتقال الهی» نام می‌برد، جای کوچکترین شک و تردیدی باقی نمی‌گذارد که این عملیات تهاجمی از پیش توسط نیرو و سپاه قدس رژیم طراحی شده است. اقرار سپاه که کشتار مجاهدین را «مایه تشفی خاطر» دانسته است نشان می‌دهد که این ارگان بعد از طراحی این جنایت در انتظار نتیجه‌ی آن بوده تا بلافاصله اطلاعیه شادباش آنرا صادر کند. باید توجه داشت که زمانبندی این عملیات تروریستی در شرایطی انجام گرفته است که منطقه خاورمیانه و جهان تمامی توجهات خود را معطوف به زمان و چگونه حمله‌ی آمریکا به سوریه کرده است. قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس که کشتار مجاهدین در اشرف تحت‌نظر او انجام گرفته، پیش از آن از طریق دولت مالکی و بطور خاص بوسیله‌ی فالح فیاض مشاور امنیت ملی نخست وزیر عراق به آمریکا پیام داده بود که «سوریه خط قرمز انقلاب اسلامی می‌باشد» یا سرزمین سوریه معراج ما به سوی آسمان است و یقیناً گورستان آمریکایی‌ها»، این تهدیدات تروریستی آشکار، چنانچه در عمل تاکنون به اثبات رسانده، چتر حمایتی از ساکنین اشرف و لیبرتی را کوتاه و کم رنگ کرده و می‌کند، به بیان دیگر همین گردنکشی و تهدیدات باعث شده که دولت‌های غربی چشم‌هایشان را بر جنایات انجام گرفته بر علیه مجاهدین در عراق، ببندند. به همین دلایل در شرایط کنونی حفاظت و حمایت از جان ساکنین لیبرتی و اشرف، یک زمینه‌ی انسانی علیرغم هر اختلاف سیاسی می‌باشد. خانم مریم رجوی رییس جمهور برگزیده‌ی شورای ملی مقاومت، بعد از این جنایت سبعانه طی پیامی گفتند «ایالات متحده و ملل متحد را فرا می‌خوانم که برای جلوگیری از استمرار این قتل‌عام‌ها، تمامی اعضای مجاهدین را به فوریت به آمریکا و اروپا منتقل کنند.» به عقیده‌ی من این یک خواست عاجل می‌باشد، و هر آنکس که خواهان حفظ جان و سلامت این رزمندگان می‌باشد، باید به هر طریق ممکن برای انتقال مجاهدین به مقاصدی که خانم رجوی آنرا درخواست کرده است، تلاش کند. تماس و ارتباط و درخواست از دولت آمریکا و دولت‌های اروپایی می‌تواند از طریق ایمیل، تماس تلفنی و نامه‌نگاری انجام گیرد و این عمل نیک از عهده‌ی هر شخصی بر می‌آید.

بهروز ریحانی ۱۱ شهریور ۱۳۹۲

منبع:پژواک ایران

.

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، دوم سپتامبر ۲۰۱۳:
لینک به منبع

کشتار ساکنان اشرف، به هر دلیل و بهانه ای محکوم است

روز گذشته، دهم شهریورماه با یک خبر شوکه کننده مواجه شدم. قتل عام ساکنان اشرف که حدود هشتاد نفر می شدند، توسط نیروهای عراقی!

این خبر وقتی بسیار برایم تأثربرانگیز شد که اسامی کشته شدگان را یکی یکی مرور کردم. کسانی که سالیان سال با آنها زندگی کرده بودم و خاطرات تلخ و شیرینی با تک تک آنها داشتم. راستی در این جریان بایستی چه کسی را تقبیح کرد؟ دولت عراق؟ سازمان مجاهدین؟ سازمان ملل؟ دولت آمریکا؟…

دولت عراق از قبل از شروع ماه رمضان هشدار داده بود که تا آخر این ماه فرصت می دهد که اشرف را تخلیه کنند. دولت عراق هشدار داد که به سازمان ملل خاطرنشان کرده است که برای عملی کردن این خواسته دست به هرکاری خواهد زد.

در آن زمان اعلام خطرهای زیادی از طرف منتقدان سازمان و جدا شدگان صورت گرفت ولی متاسفانه گوش شنوایی نبود. رهبری سازمان، سرسختانه خواستار نه تنها ماندن آن هشتاد نفر در اشرف که بازگرداندن سه هزار نفری که به لیبرتی رفته بودند نیز به اشرف شد.

راستی این قانون کجا تصویب شده و طبق کدام اصولی است که در یک کشور خارجی به مدت یازده سال بنشینید و نه تنها به خواسته های میزبان که خواهان خروج هست توجه نکنید بلکه جا و محل را نیز خودتان مشخص کنید و از طرفی برای صاحبخانه شاخ و شانه هم بکشید؟

بالاخره روز دهم شهریور دولت عراق (البته بصورت غیر رسمی) تهدید خود را عملی کرد. هم دولت عراق به خواسته خود رسید و هم رهبری مجاهدین. دولت عراق به تخلیه اشرف که می خواست رسید و رهبری مجاهدین هم به کشتار تازه و خونهای سرخ تازه ای که لازم داشت تا مظلوم نمایی کرده و بن بست سیاسی و تشکیلاتی خود را بشکند، رسید.

رجوی چنانچه از خون صدها و هزار نفر دیگر هیچگونه اخمی به ابرو نیاوره برای این شصت نفر نیز هرگز ناراحت نخواهد شد و آن را لازمه ادامه مبارزه می داند و می گوید «راه مجاهدین همیشه با خون باز شده است» آنچه برای رجوی مهم است حفظ جان خود می باشد جان صدها انسان دیگر در مقابل او هیچ ارزشی ندارد.

در این میان تنها ضرر کننده و زیان دیده کسانی هستند که در بامداد دهم شهریور جان خود را از دست دادند و فدای سرکشیهای احمقانه و نابخردانه رهبری خود شدند.

قطعا این عمل وحشیانه دولت عراق مردود، محکوم و قبیح است ولی آیا رهبری سازمان که بارها ضرب شصت دولت عراق را چشیده و لمس کرده بود، نمی توانست از این فاجعه جلوگیری کند؟ آیا اموال اشرف در مقابل جان این افراد باارزشتر بود؟

تمامی کسانی که مسائل مجاهدین را دنبال می کنند بخوبی می دانستند و یقین داشتند که فاجعه ای در راه است. قطعا خود رجوی نیز چنین فکر میکرد. همه هشدارها از طرف کسانی که دلشان برای ساکنان بی دفاع می سوخت، داده شد ولی متاسفانه هیچ گوش شنوایی نبود و چنین شد که نباید میشد….

چند پیام دیگر در محکومیت کشتار امروز در کمپ عراق جدید , سابقا اشرف

02.09.2013

کانون آوا، اول سپتامبر ۲۰۱۳
لینک به منبع

رجوی فقط خون می خواهد

بقرار اطلاع خبرگزاریها سحرگاه امروز پادگان اشرف بعد از اولتیماتومهای فراوان مورد یورش نیروهای انتظامی عراق قرارگرفت. ماموران حکومتی که حکم قضایی تخلیه را دراختیارداشتند، دربدو ورود با مقاومت گسترده حدود ۱۰۰ نفر از اعضای مجاهدین که بدستور رجوی هنوز در پادگان اشرف باقی مانده بودند، روبروشدند. در درگیری حاصله تا بحال بیش از ۵۲ نفر از مجاهدین کشته شده اند. از سرنوشت بقیه افراد هنوز اطلاعی در دست نیست.

این حادثه تاسف انگیز در حالی اتفاق افتاد که از ماه های پیش شواهد آن کاملا معلوم بود. در حالی که تعداد بمب گذاری ها در بغداد روبه افزایش گذاشته و امنیت داخلی عراق حتی برای حکومت قابل تامین نبود، رهبری مجاهدین و بالاخص مسعودرجوی با بلاهت تمام بر طبل جنگ و درگیری کوبیده و خواستار انتقال افراد از کمپ لیبرتی به اشرف شده بود. از طرف دیگر حکم تخلیه اشرف از یکسال پیش توسط قوه قضاییه عراق صادر شده و دولت عراق مترصد اعمال حاکمیت قانونی بر بخشی از خاک خود بود. آقای رجوی از قبل در جریان این حمله بوده و مسئول مستقیم این خونریزی می باشد.

کانون آوا تاسف عمیق خودرا از کشته شدن بی حاصل قربانیان فرقه اعلام می دارد و برانتقال سریع افراد مستقر در لیبرتی به خارج از عراق اصرار می ورزد.

رجوی خون می خواست و به ارزویش رسید.

-

تحریریه ایران فانوس، اول سپتامبر ۲۰۱۳
لینک به منبع

کشتار در اردوگاه اشرف محکوم است

سحرگاه امروز اول ماه سپتامبر، نیروهای عراقی به اردوگاه اشرف که بیش از ۸۰ تن مجاهد خلق در آن سکونت داشتند، حمله کرده و در اثر این حمله دهها تن کشته شدند.

از نظر ما حمله به اردوگاه اشرف و کاربرد خشونت به هر دلیلی که صورت گرفته باشد، محکوم است به ویژه در مورد کسانی که قادر به دفاع از خود نبوده اند.

مجاهدین اذعان دارند که قربانیان اخیر در راستای دفاع از اموال اردوگاه اشرف، جان خود را از دست دادند. اما این یک دروغ آشکار است. مجاهدین در گذشته و به دفعات در مقابل اموال شان، جان اعضای خود را ترجیح داده اند. اما این بار داستان به گونه ای دیگر است. آنها در سال ۱۳۶۴ زمانی که در منطقه کردستان عراق به سر می بردند، در اثر درگیری لفظی با گروه طالبانی، همه پایگاههای خود در منطقه گلاله را منفجر کرده و اعضای خود را بدون درگیری و تلفات، به عقب نشینی وادار کردند.

اما این بار گویا منافع رهبری مجاهدین به ویژه مسعود رجوی، چنین ایجاب می کند تا تعدادی را سپر بلای خود کند و یا اقدام به رد گم کردن در ارتباط با مخفیگاه خود کند.

بدین سبب و بدلیل نیازمندی خون و ترجیح دادن اموال به خون اعضاء، رهبران مجاهدین مریم و مسعود رجوی را محکوم می کنیم و اذعان می کنیم که آنان هر چه زمان می گذرد در راستای گره گشایی و استفاده ابزاری از جان اعضاء، کوتاهی نمی کنند.

تحریریه ایران فانوس

-

مهرداد ساغرچی، ایران فانوس، اول سپتامبر ۲۰۱۳
لینک به منبع

جنایت کشتار افراد بی دفاع در اشرف

بار دیگر افراد بی دفاع در کمپ اشرف به خاک و خون کشیده شدند. این جنایت در شرایطی انجام شد که دولت و حاکمیت عراق میدانست که این اقدام اولا غیر قانونی و غیر انسانی است و ثانیا شرایط را برای کسانی که در سازمان هستند برای خروج مشکل خواهد کرد. این اقدام یک جنایت نابخشودنی در مرحله اول برای دولت و حاکمیت عراق است. این شرایط البته که از قبل برای هر کس قابل پیش بینی بوده است. پیشتر از همه برای رهبری مجاهدین که میدانستند حکومت شیعی عراق متحد عملی حکومت شیعی ایران است و اینکه آنها برای منافع خودشان از هیچ حرکتی فروگذار نخواهند. پس باید سوال کرد چرا رهبری مجاهدین حاضر شد دوباره چنین قربانی شدن افراد را نظاره گر باشد. سوال اینجاست این لیست بالا بلند مسئولین تراز اول سازمان دیگر هرگز نه برای سازمان ساخته میشوند و نه اینکه توجیهی برای کشته شدن آنها خواهد بود. الا اینکه بگوییم خودشان خوب میدانستند که سرنوشت افراد در اشرف چه میشود. آیا مگر نمیشد چند ماه قبل همه افراد مستقر در اشرف را به کشور آلبانی منتقل کرد؟

حال ضمن محکوم کردن هرگونه حمله به غیر نظامیان از سازمان ملل و همه ارگانهای حقوق بشری تقاضا داریم که نگذارید این خونریزیها ادامه پیدا کند و در خروج ساکنان کمپ به محل امن و نهایتا انتقال به کشور سوم اقدام فوری کنند.

سازمان مجاهدین میخواهد با درخواست های بزرگ از قبیل خروج دستجمعی و انتقال به یک کشور شرایط را برای مراحل اجرائی کار مشکل کند. لذا تقاضا داریم که افراد به صورت تک به تک به کشورهای آزاد جهان منتقل شوند. این کار با همکاری ملل متحد و کمیساریا پناهندگان عملی است.

از کشورهای اروپایی به خصوص کشور آلمان و صدراعظم آلمان درخواست داریم که برای انتقال افراد و همینطور رسیدگی فوری به مجروحان مداخله کرده و با انتقال بخشی از این افراد از جان این افراد حفاظت کند.

این افراد اساسا به زور توسط قوانین سر سخت فرقه ای در سازمان نگاه داشته شده اند. این افراد از ترس و هراس چیزهایی که فرقه برای آنها ساخته است قدرت تصمیم گیری و شهامت خروج را ندارند و به جز با دخالت حکومتهای غرب و برداشتن چتر تشکیلاتی فرقه از بالای سر افراد میسر نیست.

این تهدید برای سایر ساکنان کماکان وجود دارد و تقاضا داریم که هر چه سریعتر اقدامات خودتان را انجام دهید.

مهرداد ساغرچی

آلمان / اول سپتامبر۲۰۱۳

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فاجعه انسانی کشته شدن نزدیک به ۴۴ تن که اکثرا از فرماندهان نزدیک به رجوی بوده اند را محکوم می کنیم

02.09.2013

زنان ایران

لینک به منبع

تا ساعت ۸ بامداد یکشنبه به وقت محلی، ۱۹تن از کشته شدگان در اشرف، شناسایی شده اند. این نفرات عبارتند از زهره قائمی، همردیف مسئول اول سازمان مجاهدین، گیتی گیوه چیان از اعضای ارشد شورای رهبری سازمان مجاهدین و مسئول حفاظت اطلاعات و امنیت رجوی، میترا باقر زاده از فرماندهان ارشد شورای رهبری، ژیلا طلوع از اعضا و فرماندهان شورای رهبری، فاطمه کامیاب از فرماندهان حفاظت رجوی، مریم حسینی از اعضا و فرماندهان شورای رهبری، مجید شیویاری از نفرات کلیدی امنیت، عبدالعظیم نارویی از مسئولین، حسن جباری، سعید اخوان، رحمان منانی، حسین رسولی از نفرات کلیدی امنیت، علی اصغر مکانیک،ابراهیم اسدی، مهدی فتح الله نژاد از مسئولین، علیرضا خوشنویس از مسئولین و محمد رضا صفوی، شهرام یاسری از مسئولین، سید علی سید احمدی، کورش سعیدی از مسئولین ،حمید باطبی، احمد بوستانی، احمد وشاق از فرماندهان حفاظت رجوی، قاسم رضوانی، قباد سعیدپور، ناصر سرابی، حسین مدنی از مسئولین و مترجم زبان انگلیسی، اردشیر شریفیان، فریبرز شیخ الاسلام، ذکریا پورمحمدی، یاسر حاجیان، حسن غلام پور، ناصر حبشی، محمد علی محمودی، حمید صابری، علی فیض

قاتل کشته شدگان اخیر، سازمان مجاهدین خلق به رهبری رجویها ا ست، آنها هستند که ۱۰ سال است بر طبل جنگ و ماندن در عراق می کوبند و همیشه شعارشان این بوده اشرف پایدار! چو اشرف نباشد تن من مباد!

دولت عراق بیش از یکسال است که به اینها مشخصا در رابطه با اشرف اولتیماتوم داده است که بایستی اشرف را ترک کنند. و از طرف دیگر سازمان یکسره بر عکس فریاد جنگ و حتی برگشت سایر نفرات را نیز می داد.

توجه کنید که ۱۰۰ نفر از کسانی که واقعا انتخاب رهبری بوده اند که اینها باید از بین بروند و همانگونه که در لیست هم مشاهده می شود همه از اعضای نفرات حفاظت و امنیت رجوی بوده اند بنابر ا ین تصمیم گرفته شده که این افراد باید کشته شوند وگرنه کیست که نداند اشرف جای ماندن نیست، آنوقت این سازمان جنایتکار این عده اندک را نگهداشته که اموال بفروشند!

باید به رجویها گفت: شما که اینقدر برایتان مال مهم است نه جان افراد پس چگونه است که مریم قجررجوی ۲۶۰ هزار دلار را به مصر برای هدفی نامعلوم کمک می کند آنوقت جان افرادی که همه سابقه های طولانی و از نفرات حفاظت و امنیت و اطلاعات او هستند را در اشرف برای فروختن اموال اسقاطی نگه می دارد واقعا کجا هستند دادگاههای عادلانه تا از این شیادان و قاتلان انسان حساب بکشند!

افسوس که فریاد رسی برای این نفرات نیست. مجامع بین المللی و افکار عمومی از کسانی که در باطلاق مانده اند می خواهند که خودشان فرار کنند و از طرف دیگر رجویها مدعی می شوند که داوطلبانه در اشرف یا لیبرتی مانده اند، اما ما به شمامی گوئیم آنها نمی توانند قبل از هرچیز بخاطر اینکه مغز و روحشان آزاد نیست و در اسارت این سکت هستند تصمیم بگیرند و همه چیزشان هر لحظه زیر کنترل است.

امیدواریم که کسی به صدای ما جدا شدگان از این سکت گوش بدهد.

افسوس از این سکوت و بی عملی که این تشکیلات باز هم با خرج کردن پولهای حاصل از نفت مردم عراق و خریدن پارلمانترها همچنان در خارج کشور مریم رجوی مشغول اروپا گردی است و رایزنی برای رسمیت بخشیدن به دیکتاتوری رجوی و ماندن درعراق و برگشت به اشرف نه آزادی و پناهندگی واقعی نفرات و باز هم امروز تنها مرگ و جراحت نصیب این افراد می شود.

اعضای انجمن زنان

اول سپتامبر۲۰۱۳

رونوشت به
وزارت خارجه آمریکا
دبیرکل سازمان ملل متحد آقای بان کی مون
صلیب سرخ
دفتر یونامی در بغداد
کمیساریای عالی پناهندگان
پارلمان اروپا

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد