_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran_ghalam@yahoo.de

www.iran-ghalam.de

نامه اعضای انجمن زنان به حزب مردم اسپانیا همراه با متن انگلیسی نامه در مورد آقای ویدال کوادراس

      

 انجمن زنان

28.04.2014

 

با سلام و تقدیم احترام

ما چهار نفر از اعضای سابق سازمان مجاهدین که از تشکیلات این سازمان فرار کرده ایم، ما در شرایطی که در بدترین شرایط و شکنجه های روحی و جسمی اعمال شده از طرف رهبران سازمان مجاهدین خلق بودیم.

این تشکیلات برای مشروع جلوه دادن اقدامات سرکوبگرانه خودش بر روی اعضاء استناد به حمایتهای نماینده های پارلمان اروپا همچون آقای ویدال کوادراس می کند.

 ما از اقدام حزب شما برای کاندید نکردن مجدد ایشان استقبال می کنیم و از شما می خواهیم ،از حضور و حمایت اینگونه افراد از فرقه تروریستی که نتیجه آن وارد شدن ضربه به حزب مربوطه می شود جلوگیری بعمل آورید.

 همچنانکه تجربه همکاری آقای کازاکا با فرقه و افتضاحات بعدی که برای ایشان و کشورش به وجود آمد تأمل بر انگیز است.

 بایستی خاطر نشان کنیم که متأسفانه آقای کوادراس متأثر از تعذیه های یک جانبه و غط سیاسی فرقه مجاهدین خلق شده است در حالیکه واقعیتها ار درون این فرقه چیزهای دیگری است که ما سالیان تجربه کرده ایم.

 این فرقه پایگاه مردمی ندارد و متکی به خشونت و سرکوب است حتی برای اعضای خودش، ماشخصا خواستار ملاقات با رئیس حزب و صحبت و روشنگریهای بیشتر در همین رابطه هستیم.

25 آوریل 2014

باتشکرو تقدیم احترام

خانم زهرا معینی

خانم زهراسادات میرباقری

خانم بتول سلطانی

خانم حمیرا محمد نژاد

Honorable leader and the members of the Spanish people's party




With the warm and sincere greetings
We are the four former members of the People's Mojahedin Organization of Iran who have escaped from this organization ,while we were under severe physical and psychological torments and tortures which were implemented and carried out by the pmoi operatives which were ordered directly by the leaders of this cult(pmoi,mko,Rajavi's cult)

 we witnessed that the leadership of this cult-like organization was invoking to the co-operation and support of the parliamentarians such as Mr. Vidal Quadras to legitimize its suppressive and brutal deeds and actions against its own members inside the organization

 In advance , we would like to welcome your party's decision regarding not to elect and candidate him again for your party and we would like to emphasize that you and your honorable party should prevent the presence of such members in your party who support and co-operate with the cult-like organization such as Rajavi's cult which will have its own effects and impact on your party ,like the experience of Mr

 Paulo Casaca's co-operation and support of this cult-like organization and the subsequent scandals which were begotten for him and his party by his co-operation with pmoi

We would like to reiterate that Mr. Vidal Quadras unfortunately has been impressed and affected by the false and unilateral information and data which had been prepared and given to him by this cult-like organization , whereas the realities inside this cult-like organization are something else and beyond someone's imaginations . we are the living witnesses of this organization and we can say surely that this cult does not have any popularity whatsoever among Iranian people and it is fully dependent on suppression , violence and brutality even against its own members , in this regard we would like to have a face to face meeting with the leader and the secretary general of your honorable party to reveal more about the subjects mentioned above .
All the best to you and your honorable party

24.04.2014

 
Mrs. Batul Soltani
Mrs. Zahra Moeini
Mrs. Homeira Mohammad Nejad
Mrs. Zahra sadat Mirbagheri

Transcript
Spanish People's Party‏
Leader: Mr.Mariano Rajoy
Secretary-General: Mrs. María Dolores de Cospedal

 

 

 

______________________________________________________________________

نامه ای به مریم رجوی و چند سوال

زهرا معینی، انجمن زنان، آلمان

28.04.2014

 

لینک به منبع

نامه سرگشاده خانم زهرا معینی عضو سابق فرقه رجوی و فعال حقوق بشر از انجمن زنان در آلمان خطاب به خانم مریم قجر عضدانلو (رجوی)

خانم رجوی میدانم که مرا خوب به خاطر می آورید. من زهرا معینی هستم که سابقا در تشکیلات شما چه درعراق یا اروپا با مسئولیتهای مختلف بوده ام.

من نیز یکی ازسرسپرده های شما بودم. اما ببینید شما با ما چه کار کردید که من وامثال من را درمقابل خودتان قراردادید. کم و بیش با خصوصیتهای اخلاقی شما نیز آشنا هستم… زمانیکه به ما یاد می دادید: می توان وباید… یادتان می آید که ازبایدها می گفتید؟

از شما چند سؤال دارم؟

آیا شما قبل ازاینکه به ادعای خودتان و سازمانتان یک رئیس جمهور آینده باشید یک مادر نیستید؟

ایا هنوز آن مهر مادری دردرون شما هست؟

چرا گفتم مادر؟ چون عشق مادربه فرزند و فرزندان خیلی مقدستر و بالاتر از هر عشق دیگری می باشد. مادری که ازهمه چیز خودش می گذرد تا برای فرزندانش یک محافظ باشد. درمقابل هر خطری ایستادگی می کند تا گزندی به بچه هایش نرسد. نمی دانم آیا قلبی برای شما باقی مانده است که این حرفها آن را به تپش دربیاورد؟ شما چطور می خواهید پاسخگوباشید؟ پاسخگوی خانواده هایی باشید که ازهم پاشاندید به خاطر اینکه شما وشوهرتان در رأس حاکمیت باشید و به قدرت برسید.

چطور می خواهید پاسخگوی آن پدر و مادرهایی باشید که گرانبهاترین و عزیزترین داراییهایشان یعنی فرزندانشان قربانی شعر و شعارها و طرحها و سیاستهای پوچ و موهوم شما شدند؟. از این موارد درخانواده من نیز هست.

یادتان می آید که یکی ازمسئولین شما به من گفت چون پدر من اعدام نشده پس من باید تاوان اعدام نشدن او را پرداخت کنم؟!!. واقعا شما به اصول حقوق بشر ایمان واعتقادی دارید؟… مگر نه این است که یکی از این اصول، آزادی افراد در انتخاب پوشش و لباس خود می باشد همان که شما آن را به عنوان یکی از مواد منشورتان برای آزادیها از جمله آزادی زنان قرار داده اید؟. آ

یا شما که پوشش خاص خودتان را داخل تشکیلاتتان برای ما زنان اجباری کرده بودید و هنوز هم هست بویی ازاین اصول برده اید؟ شما زمانیکه در یکی از سالنهای اجاره ای عمومی پارلمان اروپا رفتید وشعار موهوم تغییر رژیم وسال سرنگونی را مثل همۀ سالهای گذشته سردادید آیا لحظه ای فکر کردید که با چه دوز و کلکی می خواهید باقی ماندۀ آبرو و دم و دستگاه فرو ریخته تان را به خیال خام خودتان ولی به بهای فریب هر چه بیشتر هزاران نفر و ریخته شدن خون آنان در جهنم عراق از جمله در زندانتان در بغداد یعنی لیبرتی نگهدارید؟… یادم می آید آن زمان می گفتید شش ماه ولی با کمال تأسف آن شش ماه پیوسته تمدید میشد.

از آن زمان تا کنون ۲۷ سال برای من و امثال من گذشته است. راستی خانم رجوی به چه قیمتی؟؟!…

آیا یک لحظه به خودتان اجازه داده اید به این فکر کنید که چقدر تا حالا دروغ گفته اید؟ و آیا تا کنون حساب آن پولهای باداوردۀ نفتی صدامی را که در مقابل فروش اطلاعات مرزی ایران میلیون میلیون به جیب می زدید تا دستگاه دوزخی خودتان برای تباه کردن یک نسل و ریختن بهترین فرزندان ایران زمین به کام دشمنانشان را حفظ کنید پس داده اید؟

بدیهی است که اگر یک روز از آن پولها یعنی سرمایه های مردم عراق که به یغما برده اید به لابیهای آمریکایی و اروپایی تان که دستانشان تا مرفق به خون ملتها بویژه ملت عراق آلوده است پرداخت نکنید و آنها را با این پولها نخرید به اندازه یک سرسوزن هم هیچیک از آنها توجهی به شما و حرفهایتان نخواهد داشت.

راستی آیا در وجود شما کمی وجدان باقی مانده که به آنها بگویید چه بلایی سر زنهای بهترین یاران خود آورده اید؟ همان زنهایی که جوانی وعشق و بچه های خودشان را به خاطر شعارهای توخالی شما و شوهرتان قربانی کردند ولی در دستان شما اسیر شده اند. شما برای همان مردان وزنان چه کار کرده ومی کنید؟

مبارزه ای که شما ادعای آن را دارید فقط برای حفظ خودتان و باقی ماندۀ تشکیلاتتان می باشد… شما هیچ ارزش انسانی برای آن افرادی که دردستان شما اسیر هستد قائل نیستید. شما و همسر فراریتان فقط ظاهر قضیه را به خیال خودتان و با حرافی ها و شعر و شعارهای تکراری و مسخره تان درست کردید ولی در باطن قضیه پوچ وتوخالی است.

راستی آیا این بود پاسخ دادن به آن همه دردها واز خودگذشتگیهای آن زنان ومردان اسیر دستان شما؟ زنان ومردانی که از همه چیز خود گذشته بودند؟. ؟ آیا آنها کشته شدند تا شما اطلاعات مرزی را بفروشید ومیلیونر بشوید؟

آیا انهاازجان ومال خودگذشتند که شما به مقام انسانیت توهین کنید؟

حلال خدا را حرام وحرام او را حلال جلوه بدهید؟

راستی چه دستاوردی برای همین افراد اندک خود داشته اید؟

فقط دروغ گفتید…

دروغ به افراد اسیر… لازم می بینم چند نمونه ازدروغهای شاخدار شما را بازگو بکنم.

خانم مریم عضدانلو البته شک ندارم این حقه ها را ازشوهر فراری ودزد ناموس خود آموخته اید وخوب میدانید که شما چه کارهای کثیفی کردید. راستی یادت می آید چه زنهایی را وادار به چه کارهایی کردید؟ وچه زنایی را شما مجبور کردید که رحم خودرا دربیاورند؟ آیا این بود آن قله رهایی که وعده اش را می دادید؟ …

شاید کمی ازکرده های خودتان خجالت بکشید واگرقلبی درسینه دارید ووجدانی اگاه داشته باشید به خودتون بیایید ودست ازسر این اسرا بردارید.

شما سال ۹۲ را سال سرنگونی برای رژیم ایران نامگذاری کرده بودید به مانند آن شش ماههایی که قراربود طی هر یک از آنها رژیم سرنگون شود آیا نمی دانید سال ۹۲ تمام شده؟ بعد هم با چه وقاحت و دریدگی و بی شرمی دوباره همان فریبکاری را تکرار کرده و سال ۹۳ را سال سرنگونی اعلام می کنید؟ راستی خانم رجوی این وسط کی سرنگون شد؟.

شوهر شما مسعود گفته بود اگر کوه ها بجنبند اشرف پایدار است… اما در نیمه سال ۹۲ درب اشرف برای همیشه بسته شد آنهم با چه قیمتی؟.

راستی خانم رجوی آیا آن وسایل به فروش رسید؟

شما برای اینکه در برابر این افتضاح مثل همیشه پاسخگو نباشید آن شوی زشت را برپا کردید که من وشما خوب می داینم با چه فشاری آن اسیران را واداشته بودید که بیایند دراعتصاب غذا شرکت کنند اعتصابی که چنان افتضاح بود که افراد خود شما هم در برابر آن یعنی این شوی مسخره ایستادگی کرده بودند. بله هدف این بود که شاید باز فردی یا افرادی بمیرند تا شما چند صباحی نفس بکشید؟ دروغ و امر موهومی به عنوان دادگاه اسپانیا را علم کردید تا آبروی رفته تان را به جوی تشکیلاتتان را برگردانید آخر سر هم دولت اسپانیا اعلام کرد که چنین دادگاهی اساسا ساختگی و غیرقانونی بوده است.

شما حتی در آلبانی و بعد از انتقال بخشی از افراد به کشور ثالث هم حصار تشکیلاتی راه انداختید ولی دیدید که بیش از نیمی از آنان از این تور تشکیلاتی شما بیرون آمده وپا به دنیای آزاد گذاشتند.. شما تعدادی را نیز با پول خریدید وبه آنها وعده های دروغین دادید … که کمیساریا برای شما کاری نمیکند وشما پاس بگیرید تک به تک شمارا خارج میکنیم!! تا آنها را با این ترفند نیازمند خودتان ساخته و به خیال خودتان به تشکیلات برگردانید.

راستی خانم رجوی آیا آن پناهگاه ضد اتمی که اخیرا دراشرف کشف شد ثابت نکرد که چقدر جان حتی آن رزمندگان فدایی شما هم برایتان بی ارزش است که از آنها فقط به عنوان دیوار گوشتی دور سران دستگاهتان استفاده کرده و می کنید؟ چرا حتی آن ۵۲ نفر فدایی سرانتان را که در حملۀ اخیر به اشرف کشته شدند در آن پناهگاه جا ندادید تا کشته نشوند؟… راستی خانوم رجوی ۱۹فروردین رابه خاطر دارید که افراد بیچارۀ رده پایین و ناراضی اشرف کشته شدند ولی سران تشکیلات شما در آن پناهگاه و مقرهای دیگر پشت دیوار گوشتی آن افراد مخفی شده و زنده و سالم ماندند؟

همسر شما کسی که به زعم خود وهوادارانش شیر همیشه بیدار است وطی نیم قرن اخیر ازهیچ چیزی هراس نداشته یعنی از برادرکشی وجاسوسی و وطن فروشی و آدم فروشی و مزدوری و لابی گری و زندان درست کردن وشکنجه کردن جسمی و روحی افراد خود و شانتاژ و گروگانگیری و… .پس چرا پنهان و فراری است؟

واما سخن آخر با شما خانم رجوی،

نمایش بازیگریهای شما در دفاع از حقوق بشر و دم زدن از زندانیان اوین در حالی که تعداد زیادی از ناراضیان بخصوص زن همین الان در فرقه شما محصورند بیانگر چیست با دستان آلوده به خون نمی توان دم از آزادی و دمکراسی زد.. زیرا تاریخ قضاوت خودرا کرده است و شما جایی در ایران ونزد ایرانیان ندارید.

زهرا معینی – فرانکفورت – آلمان

 

___________________________________________________________________________

مصاحبه با خانم زهرا معینی (عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق ـ ساکن آلمان) : قسمت پنجم

 

31.03.2014

 نیم نگاه

لینک به منبع

مصاحبه سایت نیم نگاه با خانم زهرا معینی – قسمت اول
مصاحبه سایت نیم نگاه با خانم زهرا معینی – قسمت دوم
مصاحبه سایت نیم نگاه با خانم زهرا معینی – قسمت سوم
مصاحبه سایت نیم نگاه با خانم زهرا معینی – قسمت چهارم

خانم زهرا معینی : در باره کودکان که توضیح دادم موارد تلخی نیز بود از جمله اینکه ، سران مجاهدین در باره گم شدن بچه ها در خیابان های اروپا سکوت می کردند و سعی داشتند این موارد را پنهان کنند و یا ول کردن آنها در متروها بدون سرپرست از جمله مسائل تلخی بود که باید بدان اشاره می کردم.

سایت نیم نگاه : خانم معینی ، دوست دارم یک سوال نسبتا خاصی رو طرح کنم و شما دیدگاه خودتان را تشریح کنید ، انشعاب و یا جدایی در رابطه با جریان های سیاسی و احزاب امر معمول و پیش بینی پذیر است اما به ندرت مشاهده شده است که اعضای جدا شده یک حزب یا سازمان وقتی از گروه و تشکیلات خود جدا می شوند و یا انشعابی روی می دهد در برابر حزب ، سازمان و گروه خود جبهه گیری کنند یا به مقابله با آن بپردازند ، در حالی که در باره مجاهدین خلق ما شاهد و نظاره گریم وقتی اعضای مجاهدین در لایه ها و سطوح مختلف تشکیلاتی به هر دلیلی از فرقه جدا می شوند بشدت در برابر آن موضعگیری کرده و علیه سران ، رهبری و مناسبات حاکم بر تشکیلات رجوی دست به افشاگری گسترده و همه جانبه می زنند ، به نظر شما دلایل و علل افشاگری کادرهای تشکیلاتی با سابقه و جداشده بر علیه تشکیلات مجاهدین چیست؟ با لحاظ اینکه جداشدگان از سوی رهبری و سران آن مدام و مستمر تهدید به ترور فیزیکی نیز می شوند؟

ضمنا خانم معینی ، درباره پرسش آغازین این مصاحبه هنوز پاسخی ندادید توضیح مبسوطی در باره شیوه های فاشیستی و غیراخلاقی مجاهدین در رابطه با جذب نیرو دادید اما من هنوز پاسخ پرسشم را نگرفتم و مایلم دوباره سوالم را طرح کنم … شما در دهه هفتاد شمسی از مجاهدین جدا شدید سالهاست در کشور آلمان زندگی می کنید. شما در واقع تجربه ی زندگی در یک فرقه ستیزه جو و نیز جامعه دموکراتیک را دارید مایلم خصوصیات و ویژگی های عنصرمجاهد و یک شهروند عادی درجامعه دموکراتیک را مقایسه کنید؟

خانم زهرا معینی : اما در باره بخش اول سوالتان ، بله کاملا با شما موفق هستم که اگر در سازمان یا حزبی انشعابی رخ میدهد کمتر دیده شده که افراد جداشده بر علیه گروه و سازمانشان موضعگیری کنند و بیشتر انتقاد می کنند به کم کاریها و اینکه کجا اشتباه کردند بحث و تبادل نظر می کنند همراه با جریانات روز جلو میروند اما در سازمان مجاهدین اینطور نیست درسازمان مجاهدین یک نفر تصمیم می گیرد و بدون چون وچرا همه باید اطاعت کنند.

شما کمی به مسایلی که تمام منتقدین و جدا شده های مجاهدین بیان می کنند دقت کنید اینکه با فریبکاری وارد سازمان شدند من خودم بطور مثل بدون اینکه متوجه بشوم با کسی که دارم ازدواج میکنم عضو مجاهدین است جذب مجاهدین در یک شرایط اجبار شدم و پیوستنم به مجاهدین آگاهانه و در شرایط نرمال و طبیعی نبود. رابطین مجاهدین با هر دختر یا پسری که قصد جذبشان دارند برنامه ای برای آینده می گذارند که آرزویشان است و آن را به دروغ برنامه ریزی می کنند. من ناخواسته وارد یک جریانی شدم که اصلا در موردش اینطوری فکر نمی کردم. تفاوتها خیلی چشم گیر است زمانیکه وارد سازمان مجاهدین شدم مورد تمام تهاجمات قرار گرفتم اما چون به خاطر همسرم به مجاهدین پیوسته بودم تمام مشکلات را پذیرفتم.

در سازمان مجاهدین ، سران آن هر روز به تمام نیروهای تشکیلاتی بدبین بودند آنها حتی به چشمهای خودشان هم اعتماد نداشتند. در سازمان مجاهدین همه افراد به اصطلاح نخودی هر روز شاهد این بودیم که چطور توی سرمان بزنند و اینکه با فضای بیرون هیچ ارتباطی نداشتیم در قطع کامل بودیم فکر می کریدم که سران سازمان درست میگویند زمانیکه همین نیروهای تشکیلاتی سازمان پایشان را به دنیای بیرون و ارتباطات می گذارند چونکه مغزشان چیزی دراین سالیان دریافت نکرده است. تمام اطلاعات مثل سرعت نور در مغز آنها جای می گیرد چیزی که سران و رهبری سازمان از آن وحشت دارند مخصوصا رهبری سازمان اگر مورد انتقاد قرار بگیرد سریع به افراد خودی و انتقاد کننده مارک می چسباند که فلانی مزدور است از طرف اطلاعات ایران تغذیه میشود و برای اینکه این افراد را که اغلب با اختیار خود وارد سازمان نشده اند و نمی توانند آزادانه از سازمان خارج شوند را به زور در سازمان نگاه دارند ارتباط آنها را با خانواده هایشان و دنیای بیرون کاملا قطع می کنند. از این روش های کثیف استفاده می کنند. در عراق همه افراد را به زور وارد بحث طلاق اجباری کردند برای تمام افراد خیلی چیزها را منع کردند این شیوه برخورد درسازمان مجاهدین درهیچ جای دنیا رواج ندارد. کم کم این سازمان تمام ارزشها را زیر پا گذاشت در حالی که در فرهنگ ملل مختلف رعایت ارزش های انسانی و اخلاقی یک چیز عادی است. اما در آن سازمان امری غیرعادی به حساب می آید.

مثلا در دنیای امروز گفته شده است اگر می خواهید یک جامعه سالم داشته باشید حتما ازدواج را در نظر داشته باشید. درحالی که در سازمان مجاهدین افراد را وادار کردند همسرانشان را طلاق بدهند خانواده ها را از هم پاشیدند بحث انقلاب ایدئولوژیک که همه ما می دانیم چگونه عواطف انسانها را کشتند. زن و شوهرها را برای همیشه از هم جدا کردند و وادارشان کردند که همدیگر را طلاق بدهند.

زمانیکه درعراق بودم ما همیشه در یکجا بودیم یک نوع لباس و کفش استفاده می کردیم در نگاه اول همه چیز برابر بود دیگری بر دیگری برتری نداشت و همه جا مثل هم بود اما وقتی بیشتر وارد این به اصطلاح جامعه مجاهدین می شدم چیزی که شاید جلب توجه می کرد نگاهها بود یک طوری خاص نگاهت می کنند همه ی افراد برای همدیگر جاسوسی می کردند هر کسی که بتواند بیشتر این کار یعنی جاسوسی دیگران و دوستانش را بکند او در پیش مسئولین سازمان برتر به حساب می آمد و رده تشکیلاتی اش را بالا می بردند.

زمانی که من وارد مقر رهبری سازمان درعراق تحت حاکمیت صدام حسین شدم آنجا آنقدر زیبا بود که گویا آن مقر در کشور عراق نیست عراقی که با آن گرما و طوفانهای شن معروف بود. حتی ساختمانهای مقر رهبری سازمان فرق میکرد حتی برج نگهبانی آن هم فرق داشت. حتی درختهایی که آنجا کاشته شده بود خیلی تفاوت داشت هزینه سنگینی برای ساختمان و مقر رهبری سازمان پرداخته شده بود. در آنجا بود که من این تفاوت ها را کاملا احساس کردم.

یکباربه نسرین (مهوش سپهری) گفتم که چرا اینقدر فرق است بین اینجایی که ما هستیم درقرارگاه اشرف با مقر رهبری سازمان؟ مگر برادر مسعود نمی گوید من شماها را ارزان بدست نیاوردم ازهفت دریا وکوه و… گذشتم و شما بهترینها را پیدا کردم ، پس چرا در مفر ما دیوارها یک سیاج است هر روز صبح هم خبر میرسید که یکجایش با سیم چین پاره شده ومسله امنیت ما که بیشتر درخطر هستیم ولی امنیت برادر مسعود فوق العاده ست و بشدت حفاظت می شود. مگر ارزش وجودی ما نیروها با برادر مسعود برابر نیست؟

که نسرین در جواب من گفت : ما دیوار گوشتی برای رهبرعقیدتی درست کردیم که او را به سلامت به تهران برسانیم!!! درهمانجا بود که فهمیدم ارزش نیروهای سازمان فقط در حد یک دیوار گوشتی برای رهبری سازمان است و اینکه ما چی فکر می کردیم و چی میشنویم!!

یا اینکه درتشکیلات مجاهدین همیشه به ما زنان می گفتند اگر یک تار مویتان بیرون بیاید باید که چقدر حساب پس بدهید ولی زمانی که من در قراگاه اشرف بودم و بحث طلاق را پشت سر گذاشته بودم جریان رقص رهایی شروع شده بود که خود من هم به عنوان یکی از کاندیداها برای رقص بودم هیچ وقت یادم نمی رود برای ما لباسهایی از ابریشم دوختند که خیلی سبک بود زمان رقص که در ستاد انجام می شد به همگی ما گفتند روسریها را در بیاورید شما در حریم رهبری یعنی برادر مسعود هستید. اولین مرز ، برداشتن روسری بود!!

از این نمونه ها کم نیست ، اما سوال شما که چرا منتقدین فرقه رجوی از سوی رهبری و سران سازمان مدام و مستمر تهدید به ترور فیزیکی می شوند ، جواب شما در همین سوال است چون که مجاهدین و رجوی مشروعیت ندارند و تمام ساختارهای این فرقه روی دروغ بنا شده است سران سازمان نیروهای جدا شده را سالها با دنیای آزاد بیگانه کرده بودند حال از افشاگری و آگاهی بخشی من و سایر جداشدگان در باره ساختار فرقه گرایانه مجاهدین خیلی می ترسند.

ادامه دارد …

 

_______________________________________________________

مصاحبه سایت نیم نگاه با خانم زهرا معینی (عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق ـ ساکن آلمان) : قسمت سوم

09.03.2014

 نیم نگاه

لینک به منبع

 


 

 

مصاحبه با خانم زهرا معینی (عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق ـ ساکن آلمان) : قسمت سوم

سایت نیم نگاه : خانم معینی در نامه ای که به همسر سابق تان محمد حسن بهشتی نوشتید و هم اکنون در آلبانی بسر می برد و عضو فرقه مجاهدین است به نکته ی تکاندهنده ای در باره وضعیت کودکان منتقل شده اعضای مجاهدین به کشورهای اروپایی اشاره کردید ، شما نوشته اید: ” آیا تو خبر از کارهای رهبر سازمانت داری که چه ارزشهایی را پایمال کرد وچه حرمتهایی را درید؟ و آیا می دانی که سازمانت که شک دارم به تو گفته باشد چه بلایی سر کودکان آورد؟ آیا میدانی توسط برخی هواداران سازمان در خارجه به این طفلان معصوم تجاوزشد؟! و… اینها رانوشتم نه برای اینکه بخواهم سرزنشت کنم ونه برای اینکه بگویم دوباره بامن زندگی کنی بلکه بعنوان یک دوست وبعنوان یک فعال حقوق بشر اینها را برایت نوشتم تا به یادت بیاورم و به تو بگویم که میتوانی از این راه برگردی و زندگی انسانی را از نو شروع کنی. خوب است بدانی آن قبری که بالایش ایستاده ای و گریه می کنی مرده ای در آن نیست… “

اگر مایل باشید دوست دارم در باره این بخش از نامه تان حرف بزنیم.

خانم زهرا معینی : بله ، سعی می کنم پاسخ سوال شما را دقیق بدهم که مردم بیشتر آگاه شوند و بهترین انتخاب را داشته باشند. درمورد سوال شما باید کمی به عقب برگردم زمانی که انقلاب ایدئولوژیک در سازمان مطرح شد. همان بحث کاذب طلاق اول منظورم است. قرار بود که فقط طلاق باشد ولی بعد از مدتی گفتند که اینطور نمی شود و باید که همه افراد ، تمام وقت در خدمت رهبری فرقه باشید و اینکه تعدادی شبها میروند محل اسکان اینجوری نمی شود و عراق بعد از جنگ خلیج فارس جای امنی نیست باید که تمام کودکان از عراق خارج شوند چون بهترین امکانات در خارج از عراق برای آنها است و تمام افرادی که در پانسیون و مهد کودک و شیرخوارگاه هستند انرژی آنها هدر می رود باید برای رهبری کانالریزه شود ، باید که انقلابشان ماده بشود و زمانی که آنها در آنجا کار می کنند اتومات به دنیای قبر وصل هستند و در ذهنشان به گذاشته فکر می کنند نه تنها آن افراد بلکه پدر و مادران هم مجبور هستند برای دیدن بچه هایشان همدیگر را ملاقات کنند و برگشت آنها هم به دنیای قبر می باشد که این طوری کسی مبارزه نمی کند وشماها تمام عیار باشید. بعد از بحث و حدیث های زیاد و نشست با رهبری قرار شد که تمام بچه ها را سری به سری به خارج ببرند، لحظه ی بسیار دردناک بود بچه ها گریه میکردند و از بغل پدر یا مادرهایشان جدا نمی شدند خیلی سخت ودردناک بود من که خودم در آن زمان بچه نداشتم ولی این صحنه را که دیدم گریه کردم مسئولین مجاهدین با من شدیدا برخورد کردند و با عصبانیت گفتند مگر از انقلاب ایدئولوژیکی عبور نکردی که داری گریه میکنی!! در این راه ما همه چیز را برای رهبری می دهیم حتی بچه ها را!! وقتی که می گوییم همه چیز یعنی بچه ها هم متعلق به رهبری می باشند!!

خلاصه اینکه با ترفند ، حیله ، فریب و شسشتوی مغزی بچه ها را از والدین جدا کردند و آن شب واقعا عین شام غریبان بود. بچه ها را به کشور اردن و از آنجا به مقصدی نامعلوم و آینده ای پر ابهام فرستادند. این گوشه ای از ماجرای دردناک جداسازی بچه های خردسال از والیدنشان در تشکیلات رجوی درعراق تحت حاکمیت صدام بود.

بالاخره تعدادی از این بچه ها به اروپا یا آمریکا و بعضا هم به ایران فرستاده شدند و دیگر من از این بچه ها خبری نداشتم و کسی هم جرئت سوال کردن نداشت و بعضا کسانی را که از قدیم می شناختیم و مطمئن بودیم از آن فرد سوال می کردیم و سراغ بچه هایشان را می گرفتیم در غیر این صورت نباید که سوال می کردیم. تا اینکه من از قرارگاه اشرف به مقر رهبری وارد شدم که مقر رهبری خودش یک مقوله ای جداست و در وقت مناسب توضیح خواهم داد.

خانم معینی : کودکان در مکان های تحت سرپرستی فرقه رجوی در آلمان تحت آزار جنسی قرار داشتند

خانم معینی : کودکان در مکان های تحت سرپرستی فرقه رجوی در آلمان تحت آزار جنسی قرار داشتند

در آن ایام مریم رجوی رئیس جمهور شد و من و تیم حفاظت و امنیت به همراه او به پاریس آمدیم.

بعد از اینکه وارد فرانسه شدیم مدتی بعد من از آنجا به آلمان و شهر کلن وارد شدم ، چون پناهنده نشده بودم وارد پانسیون شدم جایی که تعدادی از همین بچه های خردسال اعضای مجاهدین در عراق آنجا بودند و به لحاط قانونی ثبت یک انجمن شده بودند. مسئولین مجاهدین در آنجا به من گفتند چون تو پناهنده نیستی باید بروی پانسیون بچه ها. تعدادی از بچه ها که هنوز کسی حاضر نشده است سرپرستی شان را برعهده بگیرد در پانسیون هستند و چون آنجا ثبت شده است از طرف دولت آلمان کنترل نمی شود از طرف سازمان اداره می شود.

مسئولین مجاهدین به من گفتند چون تو پناهنده نیستی امکان دارد که اگر به بیرون از پانسیون بروی پلیس شما را بازداشت کند و به ایران دیپورت کند واین هم یک نوع توجیه بود برای افراد نادانی مثل من ، که یک وقت فکر فرار به ذهن من خطور نکند. بعد از این توجیه بود که مسئول آن موقع مجاهدین در آلمان کبری طهماسبی معروف به هاجر مرا صدا کرد و گفت : پروانه (پروانه اسم تشکیلاتی من بود) تو میروی به پانسیون ولی نباید با بچه ها در پانسیون ارتباط عاطفی برقرار کنی واگر آن بچه ها از پدر و مادرشان سوال کردند یک جواب سربالا به آنها میدهی. چونکه این بچه ها مشکل عاطفی پیدا می کنند و اینکه تعدادی از آنها تو را می شناسند و نباید با تو رابطه عاطفی بزنند.

از هاجر پرسیدم که مگر از طرف پدر و مادرهایشان درعراق نامه به بچه ها نمی آید؟ هاجر گفت : نه ، اینجا جایی نیست که کسی برای دیگری دل تنگ بشود!! و مبارزه کردن یعنی اینکه همه چیز را بی خیال بشویم. من که بیشتر گیج شده بودم و هاجر هم حالت روحی آشفته مرا به خوبی فهمیده بود به من گفت : برو وسایلت را بردار که پیک سازمان بزودی دنبالت خواهد آمد در پانسیون “راضیه” مسئول است هم به خاطر اینکه مسلط به زبان آلمانی است و هم اینکه پاسپورت دارد و مشکلی پیش نمی آید و توضیح داد در آنجا من چه مسئولیتی دارم.

من با دنیایی از سوالات به آن مکان رفتم سوالاتی که شاید از عراق شروع شده بود و در فرانسه به اوج رسیده بود و در آلمان هم با شنیدن این حرفها شاید به عمق حماقت خودم رسیده بودم. که چرا عضو تشکیلات رجوی شدم و چرا در میان این تیپ افراد بیرحم و بی احساس هستم؟ ولی چونکه ترسیده بودم کاری که به من محول کرده بودند را رفتم و تحویل گرفتم.

از بدو ورودم به پانسیون و بعد از اینکه بچه ها ازمدرسه تازه آمده بودند همگی دور من حلقه زدند سوالات آنها شروع شد ازجمله اینکه خاله از مامان و پدرمان خبر داری؟ برایم چرا نامه نفرستادند؟ و سوالات زیادی که پاسخی برای آنها نداشتم.

خلاصه شرایط سختی برای من در آنجا فراهم شده بود ازجمله اینکه از طرف پدر و مادرهای بچه های پانسیون به دروغ نامه بنویسم به آنها بگویم که مثلا این نامه ها از عراق آمده است!! و با سیب زمینی مهر درست کنیم تا روی پاکتها بزنیم که بچه ها شک نکنند و دروغ مسئولین مجاهدین برملا نشود.

البته این نامه نوشتن ها زمانی بود که بچه ها می رفتند به مدرسه و در پانسیون نبودند. برخی از مسئولین آنجا هم میرفتند از نانوایهایی که نان پخت می کردند نانهای بیات شده را می گرفتند و هیچ پولی برای آن نمی پرداختند و می آوردند به پانسیون . در حالی که که این نانها را برای دامدارها و یا باغ وحش ها می فرستند و مسئول مجاهدین می گفت که به نانواییها گفتیم ما هم حیوان داریم!!! و اینجوری نانها را از آنها می گرفتند و می آوردند پانسیون و می گفتند که اگر آب بزنیم به این نانها و آنها را دوباره توی فر بگذاریم تازه می شود و فقط نان تست برای صبحانه بچه هاست که به مدرسه می برند و مسئولین مدرسه نباید ار موضوع نانی که به بچه ها می دهیم چیزی بفهمند!! این یک نوع عادی سازی بود.

شوک بعدی که به من وارد شد در مورد پول توجیبی بچه ها بود که یک (۱) مارک در هفته بود و سازمان به آنها می داد و آخر هفته تعدادی از بچه ها را می بردند به یک فروشگاه ارزان که آنها خرید کنند بعدا متوجه شدم هر کدام از این بچه ها هم از اداره کار( arbeitsamt ) پول می گرفتند و هم از اداره مهاجرت ( sozial) پول می گرفتند که تمام آن پولها به فرانسه و مقر مریم رجوی می رفت و هرگز دست بچه ها نمی رسید.

چند ماهی که در آنجا بودم هر روز من با گریه تمام می شد خیلی افسرده شده بودم از ابنکه من بچه نداشتم خدا را شکر می کردم خیلی دردناک است کسی بخواهد این دعا را بکند آن هم یک زن. ولی من این دعا را در آن شرایط می کردم. از نظر من مجاهدین بیرحم ترین آدمهای روزگار بودند.

مسئولین سازمان وقتی دیدند با دیدن آن شرایط به لحاظ روحی به نقطه انفجار رسیدم مرا از پانسیون بیرون آوردند و وارد بخش مالی ـ اجتماعی کردند که پول از مردم جمع می کردیم تازه در آنجا یک شوک دیگری هم به من وارد شد در کلاسورهایی که جهت تبلیغ به همراه داشتیم عکس همان بچه های پانسیون بود به عنوان بچه های آواره یا تصاویر بچه هایی در مرز ترکیه و ایران یا مرز پاکستان و ایران و یا جاهای دیگری هم بود که ما از این عکسها برای گرفتن پول ، سرمردم آلمان و در کل مردم اروپا و آمریکا کلاه میگذاشتیم و این کار ما به دستور رهبران سازمان مجاهدین بود و از مردم به زور پول می گرفتیم.

خانم معینی : عناصر رده بالا و سران مجاهدین خلق موجوداتی بیرحم و بی احساس هستند

خانم معینی : عناصر رده بالا و سران مجاهدین خلق موجوداتی بیرحم و بی احساس هستند

یک روز که من با هاجر (کبری طهماسبی مسئول آن موقع مجاهدین در آلمان) صحبت میکردم و میگفتم که چرا ما از این طریق ازمردم پول میگیریم؟ او در جواب گفت :ارتش آزادیبخش پول لازم برای سرنگونی رژیم ایران را دارد و دوباره سوال کردم که عکس این بچه ها چی؟ اگر یک روز آنها متوجه بشوند چه خواهد شد؟ هاجر در جواب گفت : قرار نیست آنها متوجه بشوند و گفت : پروانه ، تو مثل اینکه متوجه نیستی و سرت بوی قرمه سبری می دهد این سوالات را برای چی میپرسی!! تو باید انقلاب خواهر مریم را ساری و جاری کنی تو یکی از کادرهای سازمان هستی و اگر که کادر هستی چرا اینقدر سوال میکنی!!

با تمام این سوالات که داشتم و پاسخ هم نمی گرفتم و اینکه نکند حرف این مسئولین سازمان درست باشد و اگر این موضوع را با کسی در میان بگذارم پلیس ما را بگیرد و چه اتفاقی می افتد ، ناچار حرفی نمی زدم.

تا اینکه مرا برای پناهندگی بردند به اداره خارجیان و مسئولین سازمان برای من یک کیس درست کردند و گفتند که بگویم زندانی بودم و بر اثر شکنجه دست من اینطوری شده است ( در حالی که من در عملیات فروغ جاویدان و مروارید ـ کشتار کردهای مبارز عراق زخمی شده بودم و ربطی به رژیم ایران نداشت) و مسئولین سازمان گفتند که به مسئولین آلمانی به دروغ بگویم از زندان در ایران فرار کردم ، من هم طبق دستور مسئولین سازمان عمل کردم و به مسئولین آلمانی دروغ گفتم.

ماجری خارج کشور خیلی زیاد است که وقت آن اینجا نیست.

ادامه دارد …

 

______________________________________________________

مصاحبه سایت نیم نگاه با خانم زهرا معینی (عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق ـ ساکن آلمان) : قسمت دوم

09.03.2014

 نیم نگاه

لینک به منبع

سایت نیم نگاه : شما به شیوه های سیستماتیک کنترل ذهن افراد در تشکیلات رجوی اشاره کردید لطفا کمی بیشتر توضیح دهید.

خانم زهرا معینی : امروز روز جهانی زن است و از این فرصت استفاده می کنم و روز زن را بر زنان جهان و ایران تبریک می گویم و به امید روزی که تمام زنان اسیر در فرقه رجوی هر چه زودتر آزاد شوند و به کانون گرم خانواده هایشان بپیوندند.

اما در باره سوال شما باید بگویم ابتدا سران فرقه مجاهدین ارتباط ما را کاملا با دنیای آزاد و بیرون از تشکیلات قطع کردند و بعد ذهن ما را کنترل می کردند. سران مجاهدین سعی داشتند ما مبدل به افرادی شویم که خواست آنهاست. مستمرا نوارهای ایدئولوژیک ، سرودها و آهنگهای برنامه ریزی شده برای ما پخش می کردند و اینکه چه ساعتی بخوابیم و چه ساعتی بیدار شویم و چی بپوشیم و چطوری باشیم ، چه بگوییم چه نگوییم ، کی حرف بزنیم و کی حرف نزنیم و اینکه حرفهای ما در موافقت و تایید حرفهای سران مجاهدین و دستورات تشکیلات باشد و…

گام بعدی قطع کامل عواطف انسانی ما با خانواده هایمان و با همدیگر بود ازخودبیگانه شدن اعضای تشکیلات هدف رهبری مجاهدین بود. به ما می گفتند با دیگران حق ارتباط نداری و باید مثل یک رباط می شدیم بدون داشتن احساس ، یعنی هیچ احساسی به خانواده ، پدر و شوهرمان نداشته باشیم و از مینیمم روابط انسانی محروم بودیم و اگر غیر از این بود یعنی احساسی به اعضای خانواده مان داشتیم این از نظر سران مجاهدین یک گناه کبیره بود. وقتی من خبر کشته شدن دوست و یا همرزمی را می شنیدم و آه می کشیدم با بی رحمی و بدون عواطف مسئول و مسولین مربوطه می گفتند : چرا اه می کشی؟ این راه همه ما است و هیچ کسی نمی تواند از این قطار پیاده بشود و دیر یا زود همه ما می میریم!!

درگام بعدی وقتی که ما از سران مجاهدین سوال کردیم چرا ازعراق خارج نمی شویم به ما گفتند که مسعود و مریم اینجا درعراق هستند و شما کجا می خواهید ، بروید؟ به ما یک قلم وکاغذ دادند و گفتند باید تک به تک وصیت نامه بنویسید که بازهمه در یک شوک بودیم و تازه معنای ساختار فرقه گرایانه سازمان را می فهمیدیم و اینکه سران مجاهدین اگاهانه و با طرح و برنامه کارهای خودشان را پیش میبردند. همان سازمانی که سنگ آزادی و حقوق بشر و انسانیت را به سینه میزند همان سازمانی که رژیم ایران را به بی عدالتی محکوم می کند خود بدترین ناقض آزادی فردی انسانها بود. مسعود رجوی رهبرهمیشه غایب و نامرد سازمان فقط و فقط دنبال پیش بردن اهداف خودش می باشد و برای انسانیت و انسان ارزشی قائل نیست. در نظر او همه ابزار هستند و در پشت این شعارهای خوش آب و رنگ ، نیت ناپاک ، حیله گرانه و دسیسه های سازمان خوابیده است.

من اینها را به عنوان یک مقدمه برای شما ودیگر مخاطبان عزیز سایت نیم نگاه عنوان کردم که کمی در جریان عملکرد و شیوه جذب نیرو و شعارهای عوامفریبانه رهبری مجاهدین قراربگیرید. در تشکیلات رجوی شرایطی برایت ایجاد می کنند که خواسته یا ناخواسته میبایستی تن به دستورات آنان بدهی و راه گریزی نیست. چون با دنیای بیرون کاملا قطع رابطه داری و در حصار کامل سازمان هستی و نه راه پیش داری و نه راه پس و باور میکنی که هر چه آنها می گویند حقیقت دارد. طوری حقایق را وارونه جلوه می دهند که باور کنی تنها نیروی برانداز ایران این سازمان است واینکه در خارج ازعراق درکشورهای اروپایی چقدر هوادار دارند و اینها را با برنامه ریزی مشخص به خورد ما می دادند. برای مثال وقتی ما در عملیات فروغ جاویدان وارد کرند شده بودیم و شهر را خارج ازسکنه دیدم ، فهمیدم که سازمان هیج پشتوانه ی مردمی ندارد و همه شعارهایش دروغ است وبا این کارها سازمان می خواهد نیروی خودش را داشته باشد تا با دغل بازی کارهای خودش را پیش ببرد.

زمانیکه من مجروح شدم و به بغداد برگشتم به ما گفته بودند ما بیمارستان در بغداد نخواهیم داشت و این شوکی بود که بیشتر فهم می کردم. مسعود یک دروغگوی کثیف است شوک بعدی زمانی به من وارد شد که دربیمارستان بغداد وقتی دکتر به مسئولین سازمان گفت که من برای درمانم به خارج از کشور عراق منتقل شوم و عراق یک کشور جنگ زده میباشد و در اروپا تکنولوژی و امکانات بهتری برای درمان من وجود دارد متاسفانه مسئولین سازمان نه تنها حرف دکتر را قبول نکردند بلکه بدون اجازه من رضایت داده بودند که دست من قطع شود و ببینید حقوق بشر در آن سازمان این جوری معنا دارد و به حقوق انسانها مسئولین سازمان اعتقاد ندارند. همین الان شما بهتر می دانید بعد از حادثه اول سپتامبر تعدادی از آن بچه ها در لیبرتی مجروح هستند و به گفته خود یونامی سران سازمان در راس آن مسعود آنها را منع می کنند برای درمان به خارج از عراق و به اروپا منتقل شوند. به افراد تاکید می کنند که دکتر نروید و اگر هم به خارج می فرستند آن هم در دقیقه ۹۰ که مطمئن هستند برای شخص امیدی نیست و می میرد. مثل چهار نفری که در آلبانی فوت کردند و این مرگ اعضای مجاهدین سوژه تبلیغاتی برای سران سازمان در خارج از عراق می شود که ما مجروحین و بیمارانمان را میخواستیم درمان کنیم ولی امکانات نبود و واقعا جز رجوی و سران مجاهدین هیچکس قادر نیست این چنین اهداف کثیفش را پیش ببرد.

جا دارد چند مورد هم از آنچه که در خارج از عراق دیدم را برای شما شرح بدهم. به گفته مسولین سازمان که می گفتند ما سردولتها را شیره میمالیم و باید مصوبه حقوق بشر را ما بنویسیم و اینکه میبایستی دولتها باید از ما یاد بگیرند. به یادم دارم وقتی در پانسیونی در آلمان بودم اغلب افراد در پانسیون بچه های خردسال اعضای مجاهدین در عراق بودند مسئولین مجاهدین از من میخواستند از طرف پدر ومادرهای بچه ها روزانه نامه بنویسم. بچه هایی که بعضا والدینشان مرده بودند و باز مسئولین سازمان به من تاکید می کردند نباید ارتباط احساسی و عاطفی با آنها برقرار بکنم جالب اینکه پولهای این بچه ها با عنوان سازمانهای خودساخته به حساب بانکی مریم رجوی در پاریس رخیته می شد که آقای مسعود خدابنده خوب اشاره کردند خرج چه چیزهایی می شد و یا به عراق برای عیاشی و رقص های رهایی آقای مسعود رجوی حواله می شد و اینکه درماه بچه ها با اینکه نیاز به پول داشتند به آنها درهفته یک مارک می دادند درصورتیکه بابت هر بچه ۳۰۰ مارک از اداره کار و ۲۰۰مارک ازسوسیال می گرفتند واینکه سازمان مجاهدین به ما دستور داده بود نانهای بیات شده که از طرف نانوایی برای باغ وحش برده میشد را بخریم و دستور داده بودند آنها را آب بزنیم و در فر کنیم و به این بچه ها بدهیم. بله این بود معنای انسانیت و این بود معنای جامعه بی طبقه توحیدی مسعود رجوی که به بچه های خردسال اعضای سازمان خودش نیز رحم نکرد و این رفتار به طور حتم خارج از معیارهای حقوق بشری می باشد.

و اینکه به نقل از مسئولین سازمان می گویم من برای اولین بار کلمه و واژه تلکه و شیره مالیدن را از مسئولین سازمان یاد گرفتم چون آنها مارا خوب آموزش داده بودند با عکسهای زندانیها و کشته شده های سازمان چطوری برویم در خیابان های آلمان مظلوم نمایی کنیم و از مردم پول بگیریم حتی به ما آموخته بودند و گفته بودند درقلکی که شهرداری به ما داده بود چطوری پول آن را خارج کنیم دستور اکید داده بودند هر قلک میبایست درحدود ۵مارک داشته باشد در صورتیکه روزانه بالای ۶۰۰ الی ۷۰۰مارک کارمیکردیم. واین یکی از هزاران شیوه ی کثیف مسعود رجوی برای سرکیسه کردن ملت بود و چنین وقیحانه با احساسات مردم اروپا و آلمان بازی می کردند. یادم میاید مسئولین سازمان به ما آموخته بودند چطور جنس بلند کنیم (دزدی کنیم) واسم دزدی را با کد هلندی می گفتند و به پلیس می گفتند زنبور و اینکه اگر میخواستی پروازکنی و از آن کشورخارج بشوی و با پاسپورت تردد داشته باشی کد آن برای خانومها رنگ کت و دامن بود و برای آقایان کت و شلوار… این مجموعه ای ازاسمهای رمز و کد بود که حالا بیشتر آنها را فراموش کرده ام اما زمانیکه من ازسازمان جداشدم و از تشکیلات بیون آمدم تازه واقعیتهای سازمان بیشتر و بیشتر برایم روشن میشد که در سازمان چه درعراق و چه در اروپا برای انسانها ارزشی قائل نیستند وحتی این انسان دوپا با پوزش ازشما حقوق یک حیوان چهارپا را هم برای مسئولین سازمان و شخص رجوی نداشت؟ درصورتیکه همین حیوان دراین دنیا دارای یک حقوقی است. واقعا برای همه کسانی که فریب مجاهدین را خوردند و در مسیر اهداف پلید مجاهدین و رجوی گام بر داشتند تاسف میخورم که در راهی قدم گذاشتند که نادرست بود.

مسعود رجوی یک فریبکار و کلاش است است او عواطف خانوادگی را در ذهن و قلب اعضای مجاهدی از بین برده است ولی دردنیای بیرون از تشکیلات وانمود می کنند برای انسان ارزش قائل هستند به حقوق انسان احترام می گذارند که فریبی بیش نیست. قضاوت را باید خوانندگان فهیم سایت نیم نگاه بکنند. ناگفته نماند من با توضیحاتی که دادم در واقع در باره عمق فجایع . عملکرد غیرانسانی مسعود رجوی هیج چیزی نگفته ام. جالب است که بالاترین ارگان بین المللی حقوق بشری (دیده بان حقوق بشر) مسعود رجوی را محکوم به نقض حقوق بشر کرده وهمین موضوع نشان دهنده این است که این سازمان سنگ و بنایش در به خدمت گرفتن انسان برای اهداف کثیف و جاه طلبی رهبر آن می باشد.

ادامه دارد …

 

________________________________________________________________________________

نامۀ خانم زهرا معینی فعال حقوق بشر از آلمان به همسر سابقش در تشکیلات رجوی در کشورآلبانی

 

24.02.2014

زنان ایران

 

 

لینک به منبع

بنی آدم اعضای یکدیگرند………..که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار ………..نماند دگر عضوها را قرار

آقای محمد حسن بهشتی این نامه را خطاب به تو نوشتم به این ا مید که شاید آن را بخوانی بهرحال راه ارتباط با شماها یعنی کسانی که در تشکیلات رجوی هستند وجود ندارد و ما مجبور هستیم که در فضای رسانه ای حرفهایمان را منتشر کنیم

آیا فکرش را می کردی آن روزها که آن ناجوانمردیها را به دستور تشکیلاتت کردی روزی به اینجا برسیم

می خواهم حرفهای سالیانم را اگر راهی باشد به تو برسانم که شاید به دستت برسد و یا هر چند به کمترین احتمال از محتوای آن مطلع شوی و اگر ذره ای وجدان در وجودت مانده باشد به خود آیی و تأثیر بپذیری و یا لا اقل در صفحات تاریخ میهنم و مردمم برای نسلهای حاضر و آینده بماند. آقای بهشتی من همواره گفته ام: می بخشمت ولی رفتارهایت را فراموش نخواهم کرد. آیا هیچ میدانی چرا میخواهم ببخشمت؟ برای اینکه تو هم یک قربانی هستی مثل من. چرا فراموشت نخواهم کرد باید کمی به عقب برگردم.

خرداد ۱۳۶۵ زمانی که تو اراده کافی برای زندگی نداشتی و به دستور تشکیلات هر روز طوری عمل می کردی یکبار خانواده ات را به خواستگاری می فرستادی و بعد منتفی کرده و می گفتی که می خواهی به خارج از ایران بروی و من و خانواده ام تعیین تکلیف نبودیم تا اینکه دوست نزدیک تو یعنی ایرج دلزنده که سال ۶۷ اعدم شد او تصمیم به ازدواج با من داشت و تو به او گفته بودی که کنار بکشد و بعد که او کنار کشید طبق خواست سازمان مرا وسیله و بازیچه قرار دادی که بتوانی با استفاده از من از ایران خارج شوی. تو ایرج را مجبور کردی که کنار بکشد و بعد خودت نیت ناپاکت را به اجرا درآوردی …

در نامه ای که از ایرج به جای مانده دقیقا برای خواهرش نوشته است: “تو از او خواسته ای کنار بکشد، رسم جوانمردی نبوده ونیست که من راز دل خودم رابه او گفته بودم ولی اون با دل من اینکاررا کرد وازمن خواست که پا جلو نگذارم ” تو و سازمانت برای من و سوء استفاده از من برای عادیسازی نیاز داشتید به سپاه وانمودکنید که به زندگی عادی برگشتی برای اینکه تومیبایست هرهفته میرفتی وامضا میدادی. برای اینکه توی نامرد ممنوع الخروج بودی و صد لعنت برتو.. هیچ میدانی با من و آمال وآرزوهای من چه کردی، من با تو صادق بودم ولی تو جواب آنهمه خوبیهای مرا با دروغگو جلوه دادن من به خانواد ه ام دادی؟ یادت می آید که گفته بودی قصد خارج شدن از ایران را نداری ولی به دروغ وانمود کردی که این حرف من است؟.

باز خوب است یادآوریت بکنم که چطور سر خانوادۀ من و خودت را شیره مالیدی و دروغ گفتی تو به خانوادۀ من گفتی که ما به اصفهان بر می گردیم، ولی برای ماه عسل می رویم جنوب و بعد سر از ایرانشهر درآوردیم… وبا این ترفند تو، خانوادۀ من رفتند اصفهان ومنتظربودند که ما به آنها بپیوندیم. یک روز از رفتن خانوادۀ من گذشته بود که توبه من گفتی ما داریم میریم وپول طلا وهرچه داری با خودت بیار میرویم به سمت جنوب و لباس با خودت کم بیار اونجا برات میخرم. یادت می آید که دربرابرسؤال خواهرت که پرسید: کجا می روید؟ چطوری سؤالش را بی پاسخ گذاشتی ووقتی من ازت سؤال کردم به دروغ گفتی از جنوب میرویم مشهد زیارت آقا امام رضا!!.

آقای بهشتی خوب یادت می آید آن روز را که مادرت از نانوائی آمد و می خواستیم صبحانه بخوریم و بعد که حرفهای جور واجور تو را شنید و فهیمد که می خواهی بروی از ایران بیرون و تف انداخت به صورتت و بهت گفت میگذاشتی عذاب تورا من تنها می کشیدم چرا با این بیچاره ازدواج کردی حالا می گذاری دو تا خانواده عزادار بشوند وحتی به من اجازۀ تماس با خانواده ام راندادی وپرسش مادرت که من جواب خانوادۀ عروسم را چی بدهم بی پاسخ گذاشتی ومن چقدر ساده بودم که پی به نیت پست وناجوانمردی تونبردم که شک ندارم رسم ناجوانمردی را ازمسعود رهبر خودت خوب آموختی.

حتی اگر وجدانت بیدار باشد باید یادت بیاید که مادرت روبه من کرد وگفت با این نرو….. ولی من چقدر به تو باور و اعتماد داشتم که فکر می کردم داریم برای ماه عسل می رویم. حتی یادت می آید در یزد چه بازی کثیفی با احساس من کردی و از هر چیزی که می دیدیم می گفتی دو تا بخریم یکی برای خانوادۀ خودت و یکی برای خانوادۀ من و باز من چقدر ساده بودم واز نیت توی به اصطلاح مرد خبر نداشتم که در بازار یزد باقلوا و… را برای چه کسی می خریدی؟

خوب یادت می آید اولین شوک را کی به من وارد کردی؟ آنجا که با حرفهای مثل همیشه دو پهلویت به من گفتی شاید سر از پاکستان دربیاوریم ومن زدم زیر گریه که باز به من اجازۀ خداحافظی با خانواده ام را ندادی ومرا تهدید کردی و گفتی که باید سکوت کنم وگرنه هرچی دیدم ازچشم خودم دیدم؟ و باز خوب یادت بیاورم آقای با غیرت که تو دم ازسازمانی میزدی که قاچاقچیان آن سازمان ما را دو هفته دریک اتاق زندانی کردند که حتی حق هواخوری نداشتیم وشبانه روز یک وعده غذای ناچیز به ما میدادند.

وباز خوب است آقای با غیرت یادآوری کنم یادت می آید که همین دوستان تو می خواستند سر ما را در آن بیابان ببرند و توهیچ واکنشی نشان ندادی؟ یادت می آید مرا که همسر تو بودم چطور به حال خودم رها کردی وحتی کوچکترین صحبتی با من نمی کردی؟

الآن می فهمم که تمامی آنها آموخته از رهبرت بود. خوب است، باز یادت بیاورم شبی که من افتادم توی دره دیگران آمدند کمک من اما تو هیچ اقدامی نکردی. یادت میاد که به طور معجزه آسا من زنده ماندم ولباسم به یک تخته سنگ گیرکرده بود واین از معجزه خدا بود که تو وسازمانت که همان رهبرپستت میباشد را خوب بشناسم.

آیا یادت می آید آقای محمد؟ وخوب است یادآوری کنم که در طی مسیر من هنوز گیج بودم وناباور وبرایم هضم این داستان بسیار سخت بود. بارها خواب پدر و مادر و خانوادۀ خودم را می دیدم وبارها گریه میکردم ومی گفتم برای آنها اتفاقی نیفتد؟ و تو که مثلا شوهر و همسر من بودی یکبار به خودت اجازه ندادی که درغمی که تو مقصر و مسبب آن بودی خود را شریک کنی و در آن شرایط مرهمی بر زخمهای من باشی بلکه مرا به حال خودم رها کردی که این هم از آموخته هایت از آن رهبرت می باشد و بس.

خوب است باز هم یادآوریت کنم: داریوش نفری که با ما همراه بود بارها به تومی گفت که این همسرت دارد از سرما می لرزد زنت است باید یک کاری برایش بکنی، ولی افسوس که تو هیچ احساسی نداشتی و از یک ذره هم انسانیت تهی بودی و کاری نکردی تا اینکه داریوش کاپشن خودش را درآورد به من داد و بارها در مسیر هوای مرا داشت ولی دریغ و افسوس ازیک ذره احساس غیرت وانسانیت در تو!.. آیا یادت می آید که من در چه وضعیت جسمی قرارگرفته بودم؟ لثه هایم ورم کرده بود وتوان غذاخوردن نداشتم ولی باز توی به اصطلاح مرد و شوهر آنموقع من یکبار نیامدی حال مرا بپرسی و تسکینم دهی یا کمکی به من بکنی.

باز خوب است یاد آوریت کنم آقای با غیرت که وقتی به سرپل سازمان درکراچی رسیدیم قاچاقچی ها پولها و طلا ها یمان را به نفرات سازمان دادند و بعد تو به اتاق سازمان رفتی و از اتاق مسئول سازمان که آمدی بیرون چشم درچشم من انداختی وبا وقاحت تمام به من گفتی: خر من ازپل گذشت حالا میتوانی برگردی ایران!

هنوز آن نگاه وحرفت یادم نرفته که با آن آب پاکی را روی دست من ریختی ونهایت رسم ناجوانمردی را خوب به جای آوردی، که می سپارمت به همان خدایی که ادعای دروغین اعتقاد به آن را داری. باز یاد آوریت می کنم که آنجا من اشکهایم سرازیر شد و به تو گفتم: تا هر کجا بخواهی بروی من با تو می آیم، من به ایران برنمی گردم.

آنچــــــــــــــــــه در سازمان بر من گذشت برایم تازگی داشت و بدینگونه من شناخت اولیه ازسازمان تو پیدا کرده بودم. وقتی مسئول سرپل آنجا به من گفت: همسرت با طرح وبرنامه ما بوده که با شما ازدواج کرده بود وخبری از عشق وانسانیت نبود وبه من گفت: با اینکه تو یک زن جوان هستی می توانی با این قاچاقچیان تنهایی به ایران برگردی! درصورتی که تازه خبر دستگیری چند خانواده رسیده بود. من درچه جهنمی قرار گرفته بودم؟

تازه آنجا وقتی آن مسئول سر پل این حرف را زد به خودم آمدم که پس صحبت از یک زندگی نبوده ونیست وازدواج ما یک ازدواج سازمانی و مصلحتی و با یک طرح بسیار کثیف و ناجوانمردانه یعنی برای برآوردن اهداف خودشان از جمله استفاده از من به عنوان محمل بوده واین وسط من وامثال من قربانی نیت ناپاک سازمان یا بهتر بگویم همان مسعود رجوی شده بودم و وقتی از من جواب خواستید من حرف پدر بزرگوارم را تکرار کردم که : دخترم، تو بالباس سفید خانۀ بخت رفت باید با لباس سفید یعنی کفن هم از آن بیرون بیاید یعنی تا آخر عمربا تو می مانم و بعد که وابستگی مرا مسئولین تو دیدند من را به پایگاه منتقل کردند تا ببینند با من چه باید بکنند.

بله، آنها مقاومت مرا دیدند وشاهد بودند که من چه حالی داشتم؟… یادت می آید آقای به اصطلاح مرد باغیرت که من ازلحاظ روحی چه وضعی داشتم؟ چرا که به ناگهان احساس کردم هیچ یاور وپشتیبانی جز خدا ندارم و با اینکه وضع لثه های من خراب بود وهفته ها غذا نخوردم سازمان تو و مسولین تحت امرمسعود رهبرتو هیج اقدامی نکردند تا اینکه دیدند وضع جسمیم خراب وخرابتر میشود مرابه درمانگاه بردند.

یادت می آید آقای باغیرت که تنها دلخوشی من تو اون پایگاه من دختر شش ماهه ای کاوه واشرف بنام ستاره بود؟ وخبری ازتو نشد وحتی یکبار نیامدی حالی ازمن بپرسی و من نیز توقعی نداشتم وتازه با ماهیت تو وسازمانت آشنا شدم؟. سازمانت که هدیه های عروسی مرا که شامل طلا وپول بود بدون اینکه ازمن اجازه بگیرند برداشته و بردند برای سازمانت و مشخصا برای تأمین هزینه های خارج رفتن خانم رجوی، و خوب است یادآوری کنم که حتی پولی را که سازمان ملل به ما داد آنها با وقاحت تمام ازمن گرفته و در جیب و صندوق رهبرت گذاشتند.

آری، من در چه جهنمی بودم. سازمانی که مثلا راه ورسم انسانیت وجوانمردی پیشه کرده بود دیدم که امثال تورا پرورش داده بود و دیدم سازمان با چه طرح ونقشه ای وبا بازی کردن با احساسات وعواطف پاک انسانی به بهانۀ اینکه پیک می خواهد برود و خبر سلامتی شما را بدهد و خوب است که گوشواره هایت را بدهی که نشانه باشه از طرف تو حتی از گوشوارۀ من هم نگذشتند وآن تنها هدیۀ باقی ماندۀ مرا هم از من گرفتند. و بعد ها متوجه شدم که نه تنها گوشوراه را نبرده بودند بلکه دنبال اخاذی های کلان از خانواده ام هم رفته بودند.

خوب است باز یادآوری کنم که من می بخشمت اقای «با مرام و جوانمرد»!. هرچه به اطراف خودم نگاه میکردم تا یک شناختی ازاین محیط بدست بیاورم جزترس واندوه چیزی نبود. افرادی را می دیدم که مثل من گول سازمان راخورده بودند وبا عواطف آنها هم بازی شده بود و در دام این سازمان افتاده بودند. حتی وقتی ولخرجیهای بی رویه را درپایگاه می دیدم و سؤال می کردم می گفتند تو کاری با این چیزها نداشته باش! عجب سازمان پاسخگویی و عجب آلترناتیو دموکراتیکی!!.

لازم می دانم که به خواننده عزیز این را هم بگویم که ما دراین مدت زمانی که توی پایگاه در پاکستان بودیم هرروزنشستهای مغزشویی داشتیم وخبری از دیدار نبود واین همسر سابق من به خودش حتی اجازۀ سلام نمی داد ومن دقیقا به حال خودم رها شده بودم وبا خودم و در تنهایی ام بیشتر به هدف از این ازدواج پی می بردم و می فهمیدم که هدف سازمان دربدری من و خانواده ام بود. اما در مورد آنچــــــــــــــه درعراق برمن گذشت باید بگویم ما بعد از سه هفته روانۀ عراق شدیم آنهم بایک اکیپ ۳۰ الی ۳۵نفره که بیشترانها مثل من در حالت شوک بودند زیرا خیانتی ازطرف سازمان به خودشان دیده بودند.

برایم همیشه این ابهام بود که من درکجا هستم وکجا داریم می رویم؟. بعد از اینکه وارد قرارگاه سردار از قرارگاههای سازمان در عراق شدیم دیدار من وتو هر بار دیر ودیرتر صورت می گرفت وبازمن تحمل می کردم، زیرا من پایبند عشق وانسانیت بودم ولی توعاری از این ارزشها بودی. من ارزشهای انسانی برایم مهم بود ولی افسوس ودریغ که در تو اثری از این ارزشها نبود.

برایم خیلی درد آور بود که در هر دیداری که داشتیم توفرسنگها از من فاصله داشتی واحساس می کردم از من دورتر می شوی و برای من یک ابهام هستی و احساس می کردم ازانسانیت نداشتۀ تو هر بار کم و کمترمیشود. خوب است باز یادت بیاورم که یکبار باهم داشتیم عصرانه می خوردیم نگاه به چشمهای من کردی وباز با وقاحت به من گفتی اگر در ایران بودیم من تورا طلاق می دادم که من باز گریستم و باز برای من در ابهام بودی منی که بخاطر تو ترک خانواده کردم ومنی که به خاطر تو از تمام آرزوها و زندگی ام گذشتم و دریغ و افسوس که تو یک انسان نبودی ویک ناجوانمرد هستی ولی باز می گویم که تورا خواهم بخشید و تنها از تو می خواهم که این رفتارهایت با من را فراموش نکنی و از این رو می باشد که من اینجا فقط آنها را به یادت می اندازم.

راستی یادت می آید که من درعملیات فروغ جاویدان زخمی شدم و در حالیکه در شوک بودم باز شوک به من وارد کردی چرا که مدت یک ماه از من خبری نگرفتی وسراغ من نیامدی؟ یادت می آید که مرا باز به حال خودم رها کردی؟ ولی من شک ندارم که تو دست آموختۀ آن رهبرت مسعود هستی چون او هم بویی از انسانیت مثل تو نبرده است ولی باز تو را خواهم بخشید.

وقتی دیدمت سؤال کردم چرا سراغ من نیامدی؟ باز با وقاحت گفتی ترس ازکشته شدن من را داشتی واینکه چطور جواب خانواده مرا بدهی؟! آیا این بود معنی پیوند انسانی وعهدی که باهم بسته بودیم که ترس و نگرانیت از کشته شدن من فقط به خاطر خودت و بی جوابیت در برابر خانواده ام بود؟!! وباز من در شناخت تو درابهام قرار گرفتم که تو چه شده ای؟ و که هستی؟ وچرا درتو اثری ازانسانیت نیست؟

حتی اگر ترس از خانوادۀ من داشتی پس چرا دختر آنها را از آنها گرفتی؟ اگر تو امانت دار و با وفا بودی بودی چرا مرا به حال خودم رها کردی؟ آیا به یاد می آوری که درطول جراحت و بستری بودنم یک بار بیشتر توی به اصطلاح مرد «جوانمرد» رجوی مسلک را بر بالینم ندیدم… دریغ ازیک محبت ودریغ ازانسانیت!.. وباز خوب است یادت بیاورم آقای «باغیرت»! که وقتی به تو گفتم آیا با من برای عمل جراحیم به خارج می آیی که کنارمن باشی واحساس ارامش کنم؟ که باز با وقاحت همیشگیت گفتی نه من با تو جایی نمی آیم که با آن حال نزارم روی تخت بیمارستان گریستم.

منی که با تو تا اینجا و تا عملیات رزمی آمده بودم، منی که به خاطر تو همه چیزم را داده بودم، ولی تو حتی حاضر نبودی که یک قدم برای من برداری، لذا اکنون شک ندارم که تودست آموختۀ همان رهبری بودی و هستی که باخون دیگران بازی کرد وخبری ازانسانیت درش نیست. من یک زن تک وتنها دریک سازمان عاری ازانسانیت مانده بودم وخیلی درد آور بود وقتی در آن وضعیت روحی وجراحت قرار داشتم و نیازبه همسرم داشتم افسوس که خبری از او نبود وروزانه چشم انتظار در اتاقم بودم که شاید این ناجوانمرد راببینم. وقتی به پشت سرم نگاه میکردم و رفتارهایی را که بامن کرده بود را به یادم می آوردم ناامید می شدم ولی باز ته قلبم می گفتم این حتما الآن می آید. چقدربرای من در آن حال سخت بود که نه مادری نه پدری بالای سرم بود فقط یک همسر داشتم که او هم آه و افسوس و دریغ ازیک ذره انسانیت!..

وباز خوبه یادآرویت کنم که درجراحت دومی که برداشتم وگلوله به زانوی پای راستم خورد درعملیات مروارید (یاهمان کردکشی رهبرت) باز ازتوی بامعرفت خبری نشد وبه دیدن من نیامدی که این رسم مردانگیت برای من چیز عادی بود ولی بازمن زنت بودم ونیاز به همدردی توداشتم وجالب اینجاست خوبه بازیاداوریت کنم که شک دارم ازان باخبرباشی ووجدانی داشته باشی که وقتی بعد ازدوماه اونم به اصرار مسولت امدی برای اتمام حجت بامن…. منی که درغم واندوه خود بودم منی که با درد تنهای خودم میگریستم

هر چه بیشتر در باتلاق به اصطلاح «انقلاب مریم» می رفتیم ازهم بیگانه ترمی شدیم ومن تنها و تنهاتر می شدم تا اینکه آخرین ضربۀ روحی و کاری را با خنجر به اصطلاح «طلاق الی الابد» برقلب پریشان و پرپر من زدی آن هم زمانی که من دوباره زخمی و بستری شده بودم که باز از تو خبری نشد که نشد تا اینکه یک روز آمدی نه احوالی ازمن پرسیدی و نه توجهی به زخمی شدنم کردی بلکه با کمال وقاحت رجوی گونۀ همیشگی ات که از رهبرت خوب فراگرفتی به من گفتی من تورا طلاق دادم وبه من گفتی من درقبال توهیچ مسئولیتی ندارم میتوانی این وضع را تحمل کنی ویا میتوانی بروی!…هیچ امیدی نداشتم ودرسازمان وباتو بیگانه شده بودم درآن وضعیت روحی به جای احوال پرسی که مینیمم یک رابطه میباشد ومرحمی برزخمهایم باشی مرا همچنان شکنجه روحی می دادی.

آیا این بود آن عهدی که با من بستی؟ واین بود عشقی که دم از آن میزدی؟ وآیا این بود معنی آن «اصل جوانمردی» که خوب ادعایش را می کردی که تو بلدی و رسم ان را به جای می آوری؟ وباز من گریان وباز تنهای تنها ماندم و ماندم. آقای «با غیرت» تویی که دم ازراه امام حسین می زدی ومی گفتی پرچمدارما آقا عباس می باشد چطور به خودت اجازه دادی آن رهبر فرصت طلبت مرا به اصطلاح «ناموس» و «حرم و حریم» خودش تلقی کند و من و امثال مرا را به رقص رهایی وامی دارد؟ مگر توی به اصطلاح «باغیرت» با من عهد زندگی نبسته بودی؟ مگرمن ناموس تو نبودم؟ البته من شکی ندارم که تو خوب اینها را می دانستی.

آیا تو خبر از کارهای رهبر سازمانت داری که چه ارزشهایی را پایمال کرد وچه حرمتهایی را درید؟ و آیا می دانی که سازمانت که شک دارم به تو گفته باشد چه بلایی سر کودکان آورد؟ آیا میدانی توسط برخی هواداران سازمان در خارجه به این طفلان معصوم تجاوزشد؟! و… اینها رانوشتم نه برای اینکه بخواهم سرزنشت کنم ونه برای اینکه بگویم دوباره بامن زندگی کنی بلکه بعنوان یک دوست وبعنوان یک فعال حقوق بشر اینها را برایت نوشتم تا به یادت بیاورم و به تو بگویم که میتوانی از این راه برگردی و زندگی انسانی را از نو شروع کنی. خوب است بدانی آن قبری که بالایش ایستاده ای و گریه می کنی مرده ای در آن نیست.

توتا این بخش عمرت را باختی وخود را وانسانیت خود را به هیچ و پوچ فروختی. اینها را برایت نوشتم زیرا می دانم در حال حاضر تو در آلبانی هستی ومی دانم آنجا امکان دسترسی توبه اینترنت وتلفن بیشتر است تا اگر ذره ای وجدان در وجودت باقی مانده باشد یک نگاه به پشت سرخودت بکنی تا ببینی چه کاشتی وچی برداشت کردی؟ و ببینی سازمان به کجا رسیده؟ وازخواب غفلتت بیرون بیایی.

راستی چه شد آن شعارهای رهبرت که سرنگونی تا شش ماه!! و… الآن از آن شش ماه بیست وهفت سال گذشته ولی آن شش ماه هنوز نیامده است!! ورسوایی وتباهی نصیب سازمانت شد. اینها را نوشتم که شاید به دستت برسد وبخوانی تا در عمر باقی مانده بتوانی تصمیم درستی بگیری و الااقل رجوی دیگر از جسدت مثل مسعود دلیلی سوء استفاده نکند، خوب است بدانی که من درست است خرد شدم ودرست است با تو معنای زندگی کردن را نفهمیدم ولی خوب است بدانی که الآن درسلامت کامل روحی وجسمی به کوری چشم رهبرت هستم ودارای خانواده هم می باشم.

زهرا معینی – فرانکفورت – آلمان بیست و دوم فوریه ۲۰۱۴

 

__________________________________________________________---

زهی بی شرمی از مریم رجوی رهبر نما

 

12.112.2013

زنان ایران

لینک به منبع


خانم زهرا معینی، زنان ایران، آلمان
اخیرا در سایتهای زنجیره ای وابسته به رجوی بسیار دم از ماندلا زده اند که جای بسی تعجب دارد که اینها چرا اینقدر به این موضوع گیر داده اند. اینها مثل اینکه تمام مردم را با اعضای اشرف نشان اشتباه گرفته اند و فکر می کنند که مردم نمی فهمند، ماندلا بخاطر نژاد پرستی به زندان افتاد ۲۷ سال از بهترین عمرش را در زندان گذراند اما زمانی که از زندان آزاد شد بازجو و بازپرس و همه را بخشید و به معنای واقعی به همه چیز عشق ورزید،مبارزه کرد اما بدون خشونت بدون خونریزی اما در منطق رجوی چیزی که یافت نشود انسانیت و مروت و آنچه که به وفور می توان یافت خشونت و مرگ است.

دیوارها فرو می ریزد، حصارها می شکند، دیوار برلین با همه عرض و طولش هم فروریخت، خیلی ها آمده اند و گفته اند و شاهد بوده اند که به اسم آزادی و انقلاب در این تشکیلات به آنها چه گذشته است همه درد همین است که به اسم آزادی!

رجوی مطمئن باشد که تا همینجا مورد لعنت تاریخ واقع شده و کسانی از چنگالش نجات یافته اند و واقعیتها را به بیرون از تشکیلاتش منتقل کرده اند، بنابر این چه هراسی دارد که یکی یکی همه شاهدان ظلم و جنایت خود را در حال محو کردن است و این فقط لحظه به لحظه به پرونده سراسر جنایتش اضافه می کند.

براستی رسیدن رجوی به قدرت چقدر خون می خواهد

در یکی از نشستهای درون سازمانی مسعود و مریم بخاطر سفر ماندلا به ایران گفتند که ماندلا وزنه ای نیست (ماندلا فقط نان زندان بودنش را می خورد و این وضعیت خراب ماندلا را نشان می دهد که به ایران دعوت شده است) و حالا می شه بگید چه شده است که ماندلا شد مبارز نستوه و…. باز چه سوء استفاده ای در کار است

در مورد عرفات هم یادم هست که رجوی به عرفات پیشنهاد ازدواج می داد و عرفات رد می کرد و می گفت که با فلسطین ازدواج کرده است و زمانی که یاسر عرفات ازدواج کرد رجوی می گفت که فلسطین را طلاق داد و به زندگی عادی روی آورد.

این روش رجوی است که کسی را به عرش اعلا می رسانند و وقتی که به سودشان نباشد از عرش اعلا به ناکجا آباد و هر تهمت و افترائی دریغ نمی کنید خودمحوری تا این حد.

کثافتکاریهای رجوی بعنوان یک جنایتکار نابخشودنی است آنوقت دم از رهبرهای سیاسی می زند کدامیک از رهبرهای سیاسی جهان تا کنون اعضای خود را مجبور به طلاقهای اجباری کرده و در یک روند ایدئولوژیک و روانی در ادامه کلیه زنان را به عقد و همسری خود در آورده اند.

کدامیک از رهبران سیاسی تاریخ تا کنون اعضاء را در یک کشور دیگر در باتلاقی گروگان گرفته و نفر به نفر به کشتن می دهند، کدامیک از آنها خود را مبرا و خدا گونه از همه تقصیرات مبرا دانسته و غیبت کبرا پیش گرفتند و مصیبت و تقصیرات را به گردن تمامی اعضاء انداختند

زهی بی شرمی از مریم رجوی مهره شماره یک و بی اختیار و عروسک کوکی رجوی که فقط به فکر پر کردن عقده های خود است و زره ای به انسانهائی که در باتلاق لیبرتی و سراسر تشکیلات رجوی گرفتارند فکر نمی کند.

زهرا معینی آلمان

 

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گفتگوی خانم معینی و انجمن زنان قسمت سوم(سوختن هما بشر دوست در آتش)

09.08.2013

زنان ایران

لینک به منبع

لینک به قسمت اول:
گوشه ای از ناشینده ها از زبان خانم معینی عضو سابق تشکیلات رجوی در آلمان در گفتگو با انجمن زنان
لینک به قسمت دوم:
گفتگوی خانم معینی و انجمن زنان قسمت دوم(عملیات فروغ جاویدان)

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود

(سعدی)

هما بشر دوست در دام آتش

زمستان سال ۱۳۶۷ محور۲ قرارگاه اشرف

بعد از عملیات فروغ جاویدان تیپها محور شدند، ودر تغییرات سازماندهی جدید خانمی به اسم هما بشر دوست به قسمت ما وارد شد کاراکتری مهربان و صمیمی، خنده به لب، با چشمانی نگران جلوی سالن غذاخوری با هم شروع به صحبت کردیم از ا و پرسیدم چرا اینقدر نگران و مضطرب است، از من پرسید دستت چی شده و تو را کمتر در قرارگاه دیده ام.

من برایش جریان مجروح شدن خودم را در عملیات و اینکه چه اتفاقی برایم افتاد و عدم رسیدگی کافی را توضیح دادم . بعد به من گفت به کاری که کردی ایمان داری یعنی افتخار می کنی که دستت اینطوری شد و من به او جواب دادم چی بگم؟

هما گفت وقتی که به قرارگاه آمده با یک امیدی حاضر شده است که دو بچه اش را در ایران بگذاره و بیادو گفت که دیگر اعتمادم را از دست دادم بعد آهی کشید و گفت خیلی دلم برای بچه هام تنگ شده و گفت دوست دارم یکبار دیگر بچه هامو بغل کنم و دیگه نگذارم که از من دور بشوند و بگم ببخشند که تنها شون گذاشتم و وظیفه ام را انجام ندادم.

از او سوآل کردم که اسمت یک طوری است این اسم خودت است گفت نه هما بعنوان پرنده بزرگ و بشردوست هم یعنی فاقد هر گونه نژاد پرستی با هر عقیده همه را انسان ببینیم و همه را دوست دارم بعد به تلخی گفت: در هفت آسمون یک ستاره ندارم بعد رفت سر یک موضوع دیگه و گفت کمدم را اونقدر خوب تمیز کردم ….ملافه تختم را طوری مرتب کردم که انگار کسی روی آن نخوابیده گفتم واسه چی؟ گفت که اگه مردم کسی پشت سر من حرف نزنه

گفتم: این حرفها چیه باید امیدوار باشیم

به من گفت: عزیزم ببخش تو خیلی ساده و زود باور هستی، شاید این درد دل ما ده دقیقه طول کشید و بعد رفتیم برای تنظیف سلاح

جزو ضوابط تنظیف سلاح این بود که به هیچ وجه نباید آتش، و یا مواد آتش زا در محل باشد وحتی سیگار کشیدن ممنوع بود همینطور هم بود و اما بعد از آتش سوزی که گفتند با عشتار آتش سوزی شده است مشخص نشد که این عشتار از کجا آمده بود.

سنگ مزار هما بشردوست، دوست عزیزم

به ما گفتند که سلاحها را تحویل بدهیم و همگی برای افطار به سالن برویم و به هما گفتند که بماند محل را تمیز کند، من دلم می خواست می ماندم و با خودم گفتم تنها نباشد و دوست داشتم با او حرف بزنم دلم می سوخت که چقدر ناامید است اما مسئولم گفت برو او بعدش می آید و من فرمان را باید اجرا می کردم و ما همگی به سالن رفتیم، داشتیم افطار میکردیم که دیدیم همه دارند می دوند سمت همان محل و گفتند که جائی آتش گرفته است، محل تنظیف سلاح وقتی رفتیم جلوی سالن آتش زیادی بود، یکی ا ز آقایون رفت عشتار را از آنجا دور کرد که خودش هم سوختگی پیدا کرد. بعد کسی دیگه گفت که من را خیس کنید که بروم هما را از تو آتش در بیاورم و او را خیس کردند و یک پتوی خیس هم سریع برداشت برد و رفت تو آتش هما را می پیچید تو پتوی خیس و بیرون آورد. دوستم هما آنجا تو آتش مانده بود و وقتی آتش خاموش شد هما فقط تا چند روز زنده بود.

پری بخشائی از مسئولین اون موقع ما متوجه شد که ما با هم حرف زده بودیم یا شاید بچه ها گزارش داده بودند بعد من را صدا زد و گفت دستت چطور است و با این گفت و شنود قصد داشت در بیاورد که ما با هم چه حرفی زده ایم و بعد ازمن در مورد هما پرسید که دیروز با هم چه حرفهائی گفتید و من برخی از صحبتهایش را به او گفتم

و من روزها گریه می کردم وسراغش را از مسئولم می گرفتم و حاضر شدم هر قسمتی از بدن که نیاز زنده ماندن او هست به او بدهم تا او بتوان زنده بماند و بچه هایش را ببیند اما به من گفته شد که کار از کار گذشته است.

موقعیکه می خواستند او را دفن کنند وصیتنامه ای که سازمان برایش خواند گفت که وی خواسته است که اسم اصلیش فاش نشود و همین اسم هما بشر دوست بر روی سنگ قبر او نوشته شود آنجا ما فهمیدیم که هما بشر دوست اسم اصلی او نبوده است اما هیچوقت نفهیمدیم که ا سم اصلی او چه بود.

موقعیکه به مزار می رفتیم به ما گفتند زیاد گریه نکنید این راهی ا ست که خودش ا نتخاب کرده بود و دیر یا زود همه همین راهمان است و افتخار کنید که شهید شد.

همیشه برای ما این آتش سوزی و اتفاق مشکوک و سوآل بر انگیز شده بود با همه سفت و سختی قوانین تمییز کردن سلاح بخاطر کار با بنزین چگونه ا ین اتفاق افتاد، هما چگونه طعمه حریق شد، چرا تنها مانده بود در حالیکه همیشه تیمی کار انجام می شد پس موضوع چه بود؟

شاید سالها فکر می کردم این را نگویم و یا اینکه شاید خانواده اش یا همان فرزندانش با دیدن عکسش ناراحت بشن اما فکر می کنم ما انسانها باید همین دنیا را قیامت خودمان بدانیم و امروز هم که عید فطر است برای مسلمانها اما به حسب انسانیت باید واقعیتها را گفت نه کم و نه زیاد و امیدورام که اگر کسی ا ز خانواداه اش با دیدن عکس اورا شناختند واقعیت را بپذیرند و من را ببخشند

ادامه دارد

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فراخوان انجمن زنان ایران برای آزادی خانم شیرین معینی از تشکیلات رجوی

06.08.2013

زنان ایران

لینک به منبع

لینک به  تماس مستقیم خانواده و انجمن زنان در مردم تی وی

ضمن تشکر و قدردانی از هموطنان عزیزی که بعد از دیدن برنامه انجمن زنان در مردم تی وی از کشورهای مختلف ا ز جمله استرالیا و اروپا و ایران با انجمن زنان تماس برقرار کرده و گفته اند که چه کمکی از دست آنها بر می آید خواستیم خواهش کنیم آنها می توانند در حد چند خط نامه برای سفارت یا کنسولگیریهای آلبانی در کشورهای محل اقامتشان نامه بنویسند و بخواهند از دولت آلبانی که تسلیم شانتاژهای سران معرفی شده از طرف این تشکیلات رجوی نشوند و ضمن به رسمیت نشناختن تشکیلات این سازمان با افراد بصورتی بدون واسطه و مستقیم آنها را با حق و حقوق انسانی خودشان آشنا کنند، و مشخصا با نام بردن از خانم شیرین معینی خواستار آزادی وی ا ز حصارهای تشکیلاتی ایجاد شده بشوند

ماجرای خانم شیرین معینی بصورتی خلاصه

بنابر گفته پدربنام آقای محمد معینی و خواهران خانم شیرین معینی زمانی که ۲۰ ساله بوده است در سال ۸۳ توسط تشکیلات رجوی از دانشگاهش در نائین اصفهان ربوده می شود و به داخل قرارگاه اشرف کشیده می شود و به مدت ۹ سال قطع ارتباط کامل با خانواده بوده است، وی بدون اطلاع خانواده ایران و دانشگاه را ترک و به عراق و اشرف کشیده می شود.

عکس ارسالی توسط پدر شیرین مربوط به ۹ سال پیش

ماه گذشته شیرین معترض به تشکیلات توسط سازمان به آلبانی می آید و علیرغم کنترل تشکیلاتی و نارضایتی تشکیلات برای خود موبایلی تهیه می کند و با خانواده ارتباط برقرار و درخواست کمک می کند و نارضایتی خودش و اینکه تصیمیم دارد از این تشکیلات خارج و آزاد برای خودش زندگی و تشکیل خانواده بدهد وقتی که خواهر شیرین از او می خواهد که آیا ایمیل دارد که به خواهرش بدهد، متوجه می شود که اصلا اینها دسترسی به اینترنت ندارند ایمیل ندارد، از آنجائی که وی تحت کنترل بوده است پس از ا ین ارتباطها و اینکه تشکیلات متوجه می شود که شیرین خواهان زندگی و خارج شدن از تشکیلات است ارتباطش را قطع می کنند و گوشی ا ش را می گیرند و در حال حاضر خانواده چند هفته ا ست که خبری از شیرین ندارند

صحبتهای پدر خانم شیرین معینی در ارتباط مستقیم با انجمن زنان و تلویزیون مردم:

با عرض سلام و ادب و ا حترام به مجامع بین المللی، مجامع حقوق بشری، کمیساریای عالی پناهندگی مبنی بر اینکه دختر من سال ۸۳ وقتی که مشغول تحصیل در دانشگاه نائین بود گولش زدند و بدون هماهنگی با خانواده ایشون رفت.

آقای محمد معینی پدر شیرین معینی

در پایان هفته وقتی که من زنگ زدم که دخترم به خانه نیامده است. متوجه شدم نیست و به همه جا زنگ زدم از کلانتریها، متروها و ترمینالها را گشتم و اثری از او پیدا نشد تا اینکه اطلاعات ایران حدود سه ماه بعد به من زنگ زدند من را احضار کردند، اونجا که رفتم به من گفتندد که چه خبر داری؟ گفتم هیچی

به من گفتند که بنابر اطلاعاتی که ما دریافت کردیم دختر شما در عراق است و اینجا نیست، این گذشت و من ۹ سال بدون اطلاع و با دربدری شب و روز غم و غصه و گریه خوراکم بوده است و از بچه ام خبر نداشتم و نمی گذاشتند که با ما تماس بگیرد، تا اینکه بعد از ۹ سال حدود ۱۵ روز پیش با ما تماس گرفت و یک شماره تلفنی به ما داد و بعد از اینکه ما دو مرتبه به ایشون زنگ زدیم بعد گویا تلفنش را ازش قطع کردند و ایمیلش را هم قطع کردند و ما دیگر هیچ ارتباطی با ایشون نداریم و همینطور دل نگران و ناراحت هستیم.

دست نوشته ارسالی پدر شیرین معینی برای کمک به فرزندش

از تمام مردمی که طرفدار حقوق بشر هستند، طرفدار انسانیت هستند، تقاضا می کنم، خواهش می کنم که اگر امکان د اره بچه من را نجات بدهند.

دوست دارم که حداقل بیاید آلمان نزد دختر عمویش زندگی کند، من این وکالت را به دختر عموش می دهم از طرف خودم من امکانات مادی ام به من اجازه نمی دهد و عیالوار هستم.

خداوند به شما کمک کند همانطور که شما به آنها کمک می کنید، این بچه من نه مادر داره و نه پدر و بدون هماهنگی من بردند آخه رسم بر این ا ست که اگر دختری را جائی می خواهند ببرند به خانواده اش اطلاع می دهند

با سپاس و تشکر فراوان بغض گرفتم و نمی توانم بیشتر صحبت کنم

صحبتهای خواهر خانم شیرین معینی:

من الناز معینی خواهر شیرین هستم، پس از سالها دوری از ایشون دو هفته پیش، تماس تلفنی به منزل من گرفت و گفت که این شماره تلفن من است و گفت که شماره تلفن دختر عموم بنام زهرا معینی که سالن در کشور آلمان هست را به او بدهیم، پس ا ز اجازه دختر عموم شماره تلفن را به او دادیم و خواهرم شیرین از دختر عموم کمک خواست و اعلام بریدگی از این سازمان را داشت و ما دلمون می خواهد که آزاد زندگی کنه و تشکیل خانواده بدهد

من خواهشم از سازمان ملل، حقوق بشر و کمیساریانی عالی پناهندگی این است دوست دارم که خواهرم بدون هیچ آسیبی ا ز جانب ا ون سازمان رهائی پیدا کنه.

آنها گوشی تلفنش را گرفتد و شاید نمی دونم چه ا تفاقی براش ا فتاده

مثل ا ینه در گوشی همواهش شنود گذاشته بودنتد و گوشی را گرفتند و ارتباط ما قطع شد بعد کسی ا ز ا قوام ما که در ا ین گروه هست ساعت ۲۴۳۰ شب تماس گرفت اول پدرم راضی نشد و بعد آمد و او به پدرم گفت که ما هوای او را داریم و ازش حفاظت می کنیم اما ما می خواهیم که خودش با ما ارتباط برقرارکنه

خواهر من صد در صد که فشار روش هست و محافظ داره و ونمی تونه فکر و ا ندیشه خودش را به درستی بیان کند، به نظر ما شنود گذاشتند در تلفن خواهرم وگرنه دلیلی نداشته که تلفن را بگیرند

وحتی وقتی که من می خواستم آدرس ایمیلش را بگیرم اینقدر از نظر روحی خواهر من را دیگرگون کرده بودند و یا نقشه ای بود وقتی من ایمیلش را سوآل کردم از دیگران پرسید که چه ایمیلی بدهم

ما دستمان کوتاه است، از نظر روحی بخاطر اینکه خواهرم را از دست دادیم، به نقشه های ا ین سازمان پدر من دوبار سکته کرد، از نظر روحی داغونه پدر من و شرایط ا قتصادی مان می خواهیم که صدای ما را به گوش مجامع بین المللی برسانید

صحبتهای خانم زهرا معینی و فراخوان برای آزادی دختر عمویش زهرا معینی از آلمان در ارتباط مستقیم با انجمن زنان و تلویزیون مردم:

با سلام خدمت شما آقای سربی و بیننندگان عزیزتان و مدیران آوا و مردم تی وی من زهرا معینی سالها در تشکیلات رجوی هم در عراق و هم در کشورهای اروپائی بوده ام و اخیرا با سایت زنان گفتگو داشتم و قسمت اول و دوم صحبتهایم در این سایت هست و عزیزانی که دوست دارند سرگذشت من را بدانند می توانند از اون طریق ببینند

دختر عموم خانم شیرین معینی ۱۰ سال است که اسیر شده در عراق و در سازمان مجاهدین، بدون اطلاع خانواده اش اونجا رفت. یعنی او را یکجوری دروغ بهش گفتند همانطوری که به ما گفتند برای زندگی بهتر و چیزائی که قبلا برای ما گفته بودند برای اون هم گفتند تا اینکه یکماه پیش به من تلفن شد از طرف خانواده اش و ازمن کمک خواسته بودند، گفتند که می تونی به شیرین کمک کنی من گفتم شیرین عراق است من چطور می تونم بهش کمک کنم گفت نه الان اومده آلبانی و من شماره اش را گرفتم و متقابلا اونم شماره من را گرفته بود اما نمی توانست به من زنگ بزند

وقتی من باهاش صحبت می کردم خیلی می ترسید می گفتند ا ینها همه جوره دارند کنترل می کنند ما را تو را خدا یکجوری کمک کن، برای من بپا گذاشتند اینجا من نمی دونم چیکار کنم من بهش گفتن آرامشت را حفظ کن سعی کن ارتباطتت را با ما قطع نکنی من بهت دوباره زنگ می زنم در اون شرایط من زنگ زدم به کانون زنان و از آنها کمک خواستم که انجمن زنان گفتند که شما بهش بگوئید که بیاید بیرون برود پیش پلیس وقتی این را بهش گفتم گفت: من اگه برم پلیس من را نمی کشه، سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات نیستند، یک چیزهای خیلی عجیب و غریبی می گفت گفتم نه

بعد بهش گفتم که من دوباره باهات تماس می گیرم……..آخرین تماسی که باهاش داشتم گفت که اینجا دونفر را دارند برای من می آورند و من هیچکاری نمی توانم بکنم، من در این فکر بودم که چطوری بره بیرون و به پلیس بگه ارتباط ما قطع شده یعنی نه خانواده و نه من هیچکی نمی تونه با اون تماس بگیره اون شماره ای که داده موزیک پخش می کنه. ایمیلش بسته شده و من یک پسر عمو دارم که هنوز در تشکیلات رجوی هست و ساعت ۲۴۳۰ همان شب زنگ می زنه به ایران و می گوید که نگران دخترتون نباشید ما می دونیم که با کی تماس گرفته، ما از ناموستون می خواهیم حمایت کنیم اینها خودش یک نوع تهدید است

برای کسانی که اونجا می خواهند با خانواده صحبت کنند من خودم سالها اونجا بودم به ماها می گفتند که خانواده سم است، بودن زن و بچه سم است، هر کی نخواهد با ما باشه بر ضد ماست.

پدرش خیلی ناراحت بود و به من گفت، من هم تا می تونم می خواهم بهش کمک کنم، خانواده اش و من هم می دونیم که باید خودش تماس بگیره و اگر هر بلائی سرش بیاد مقصر سازمان است

که از همینجا می خواهم به تمام سازمانهای حقوق بشری، کمیساریای عالی پناهندگی، آقای کوبلر، سازمان ملل، دولت آلبانی، که کمک کنند بدون واسطه از طرف تشکیلات چونکه شیرین آخرین حرفهائی که به من زد اینکه قرار نیست که ما تنهائی برویم برای مصاحبه، به ما می گویند که جمعی باید بریم

اینکه بگوئیم جمعی می خواهیم زندگی کنیم و به ما یک خونه بدهید

عموی من به من گفت: که من به شما وکالت می دهم کارهای دخترم را به لحاظ قانونی انجام بدهید که اگر بشه بیاد پیش من توی آلمان که تو یک کشور آزاد راحت باشه

ما سه هفته صبر کردیم تا شاید شیرین بتواند تماس بگیرد

من دو تا پیام دارم یکی برای خانم رجوی که جدیدا ۲۶۰ هزار دلار به مصر کمک کرده است در صورتیکه کسانی که در اشرف یا لیبرتی و یا آلبانی هستند اینها خودشون برای موارد ضروری خیلی محتاج هستند، به درمان و دارو احتیاج دارند به قول معروف می گویند:

چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است

پیامی هم دارم به دختر عموم و کسانی که مثل اون هستند می خواستم بگم که پلیس اینجا نمی خواهد به کسی تجاوز کنه، وزارت کشورایران وقت این را نداره که بیاد اینجا سر کسی را زیر آب بکنند. اینجا باید خودتون اون چیزی که می خواهید را بدست بیاورید

امیدورام که تمام کسانی که صحبتهای ما را می شنوند بتوانیم کمک کنیم بیایند بیرون و بتوانیم راهگشا باشیم

لینک به  تماس مستقیم خانواده و انجمن زنان در مردم تی وی

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تبریک به خانم معینی

01.08.2013

زنان ایران

http://www.zanan-iran.de/Maghalat/2013/7/tabrik.htm

 

قبل از ا ینکه بخواهم صحبتهایم را بگویم می خواهم شجاعتتان را تحسین کنم، و این احساس وظیفه که بعنوان شاهدی دیگر از اونچه که بر شما گذشته است در دنیای ارتباطات و برای آگاهی نسل جوانی که امروز دنبال آینده اش است واقعیتها را بی کم و کاست بازگو می کنید و همه حکایت از دردهائی مشترک دارد

سخنانت به دلم نشست

این مدت آشنائی با شما و شنیدن ناشینده های شما و شرح غم و دردی که بر شما گذشته است واقعا متأثرم کرد یادم هست که شما را با قیافه ای معصوم اولین بار در امداد طباطبائی وابسته به سازمان مجاهدین خلق در بغداد همان میدان اندلس دیدم 

آن مقاطع ما شبانه روز در نشست و تحت کنترل تشکیلات بودیم و بحثهای داغ تنگه و توحید بود که هر کس باید عبور می کرد تا از ما بعنوان گوشت دم توپ  برای به قدرت رسیدن رجوی استفاده بشود من خیلی دلم می خواست با شما صحبت کنم و دلم می سوخت

 اما همینکه به مسئولم که آن موقع لیلا سعادت بود گفتم که آخی خواهره مجروحه به من گفت

مگه اینجا خونه خاله است که دلسوزی می کنی، دلسوزی نداره افتخار داره بیا بریم........ وقتی گفتم می شه برم ببینمش گفت نه محفل شعبه سپاه پاسداران است گفتم من که نمی خواستم محفل بزنم گفت احوالپرسی نوعی محفل است مگه نمی فهمی و به این ترتیب مرا از اونجا برد و این خاطره همچنان در ذهنم ماند

و امروز دوباره ما همان دوستان قدیمی یا همسنگرهای قدیمی به هم می رسیم با انبوهی خاطراتی تلخ و گاه شیرین و فکر می کنم که جهان هنوز خبردار نشده که بر تک تک ماها چه گذشت و چی فکر می کردیم و چی شد

 

چه عجیب بود که بعدها که دیگر شما را ندیدم با خود فکر کردم که حتما برای معالجه به خارج فرستاده شدی اما امروز معلوم شد که خیر معالجه ای در کار نبوده بلکه ادامه بیگاری و استثمار باز هم خدا ر شکر می کنم و 

حضور با ارزشتان را در جمع خودمان تبریک می گویم

 

به امید روزهائی شاد و جهانی عاری از ظلم و ستم و استثمار

به امید آزادی و رهائی همه دوستانمان از چنگال تشکیلات رجوی 

 

بتول سلطانی

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

مصاحبه تلویزیون کانال ۵ فرانسه با خانم بتول سلطانی فعال سیاسی و مسئول کانون زنان در آکسیون اعتراضی پاریس

 

 

زنان ایران، بیست و نهم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

http://www.youtube.com/watch?v=jEvkH9ZVvDs

 

خبرنگار: خودتان را معرفی کنید آیا شما از مجاهدین خلق هستید و از برگزار کنندگان گردهم آئی فردا در ویلپنت؟

من بتول سلطانی هستم مدت ۲۰ سال در تشکیلات سازمان مجاهدین خلق بودم سال ۲۰۰۶ موفق به ترک و فرار از تشکیلات آنها در عراق شدم و با سختی های فراوان توانستم خودم را به جامعه آزاد برسانم در تشکیلات آنها آزادی و دمکراسی وجود ندارد، اولیه ترین حقوق انسانی فدای خواسته های رهبری می شود، اعضاء ارتباط آزادانه با دنیای آزاد ندارند رجوی با تشکیلات خود ساخته اش سالیان سال است که آنها را در اذهانشان حبس کرده است و در یک دور بسته همواره حرکت کرده اند

من و دوستانم دیگرم که از این سکت جدا شده ایم در اعتراض به شیوه های ظالمانه مجاهدین و روشنگری مردم به اینجا آمده ایم ما به سیاستهای خشونت آمیز این سازمان اعتراض داریم ما نیم ساعت دیگر آکسیون اعتراضی داریم و از شما هم دعوت می کنم که با آنها صحبت کنید و صدای ما را منعکس کنید

خبرنگار: بله این موضوع برای من هم جالب است نظر شما راجع به برنامه فردا چیست

ما در اعتراض به برنامه فردا جمع می شویم آنها فرصت طلبی سیاسی می کنند و هر سال خیلی از کسانی را که هیچی از جامعه و مردم ایران نمی دانند با دعوت کردن به یک سفر مجانی به ویلپنت پاریس می کشانند و بعد سعی می کنند با تبلیغات زیاد به دروغ بگویند که اپوزسیون و نیروی مقاومت و جایگزین مردمی دولت ایران هستند، آنها اعضاء را در قتلگاه اشرف و لیبرتی و کلا در عراق نگهداشته اند و مدت ۱۰ است که آنها را وادار به ماندن و تعهدات دیکته شده رهبری می کنند و هر روز در عراق کشته می شوند و رجوی آنها را به لیست شهدایش اضافه می کند و از خون آنها بهره برداری تبلیغاتی و سیاسی می شود و این خیلی تأسف انگیزاست

خبرنگار: چه دلیلی دارید آنها می گویند که آنها داوطلبانه هستند در عراق

بخصوص اعضای لیبرتی نه تنها ارتباطی بلکه هیچ تصوری از دنیای آزاد ندارند بخاطر اینکه آزادی به اعضاء نمی دهند، اعضا نمی توانند که دسترسی آزادانه به رسانه ها داشته باشند، آنها دسترسی به اینترنت موبایل ندارند

خبرنگار: من شنیده ام که بچه های شماها را گرفته اند و نمی گذارند که ازدواج کنند

درسته آنها به ما گفتند که باید از همدیگر طلاق بگیرید و بچه ها را نیز جدا کردند خیلی از خانواده ها هستند که آرزو می کنند با فرزندانشان حرف بزنند و یک تلفنی که بشه با آنها تماس گرفت یا شماره شان را بدهند که آنها تماس بگیرند و بفهمند که سالم هستند یا نه ولی این سکت نمی گذاره که این ارتباط برقرار بشه و حتی شعار می دهند که فامیل ما مزدور اطلاعات هستند و یا اینکه شعار می دهند ننگ ما …..ننگ ما…..فامیل الدنگ ما

خبرنگار: خانم سلطانی در مورد رابطه آنها با صدام حسین چه نظری دارید؟

رجوی رابطه صمیمانه و نزدیکی با شخص صدام حسین داشت و به او بسیار تعریف و تمجید میکرد او بسیار از هدایائی که از طرف صدام دریافت می کرد می گفت این هدایا و مزایا را در ازای خوش خدمتی هائی که برایش انجام می داد دریافت می کرد، البته که رجوی توجیهش برای مثلا سرکوب مردم عراق در شمال و فرستادن اعضا برای انتقاضه شمال عراق این بود که ما دشمن مشترک داریم، حتی از حمله اش به کویت استقبال می کرد ولی می گفت که می بایست بجای حمله به کویت مجدد به ایران حمله می کرد یا در مورد حتی آمریکا می گفت که ایکاش بجای حمله به عراق به ایران حمله می کرد، او خواهان کشتار مردم ایران است به قیمت اینکه خودش به قدرت برسد و مردم ایران این را فهمیده اند و رجوی را طرد می کنند و پایگاهی در بین مردم نداره

او رفتار ضد انسانی با حتی اعضای خودش داره با منتقدین و جداشدگان خودش او افردا معترض را متوقف و زندانی می کند، از بقیه نفرات آنها را جدا می کند و با فشار و تفتیش عقاید آنها را شکنجه روحی و روانی می کند

خبرنگار: آیا شما هیچ وقت اعتراض کردید به آنها وقتی که در اشرف بودید؟

من مدت زیادی بود که معترض بودم و برایم شیوه ها و رفتارهای رهبری و تشکیلات عجیب بود آنها دروغ می گفتند به اعضا ولی وقتی که می دیدم کسانی که فرار می کردند خیلی سریع با کمک استخبارات عراقی و مأمورهای تشکیلاتی سازمان دستگیر شده و به پادگان بر می گرداندند و سر به نیست می شدند و یا تحت برخورد و شکنجه قرار می گرفتند اعتراضم را آشکار نکردم تا اینکه فرار کردم

خبرنگار: مجاهدین می گویند که ما اپوزسیون هستیم و خیلی ما را می خواهند و پایگاه دارند در ایران نظر شما چیست

شخص من بدنبال همین آزادی و فردائی بهتر وارد این تشکیلات شدم ۲۰ سال اما متأسفانه باید بگم که اینها اپوزسیون واقعی مردم ایران نیستند مردم ایران دیگر خواهان خشونت و فشار نیستند خواهان آزادی از نوع آن کشتاری که در سوریه در جریان است نیستند، مردم ایران آرامش و صلح و دمکراسی می خواهند که این سکت آن را نمایندگی نمی کند کسی که توان شنیدن یک انتقاد را نداره و هنوز به قدرت نرسیده با مخالفان خودش اینطور رفتار می کند شما بگوئید چطور می تونه اپوزسیون و نماینده واقعی برای مردم باشه

خبرنگار: تشکر می کنم از شما بخاطر این مصاحبه

خواهش می کنم

 

http://www.youtube.com/watch?v=jEvkH9ZVvDs

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شو مجاهدین خلق به سبک آمریکایی

 

 

لوموند (ترجمه زنان ایران)، پاریس، بیست و هشتم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

لینک به متن اصلی (فرانسه)

 

زنان ایران به نقل از روزنامه فرانسوی لوموند به قلم کریستف ایاد

 

ترجمه فارسی:

شو مجاهدین خلق به سبک آمریکایی

 

سالهای می گذرد، روسای جمهور عوض می شوند ولی آنچه در ایران عوض نمی شود این است که مجاهدین خلق، این اپوزیسیون رادیکال در تبعید که خواهان سرنگونی ” رژیم ملاها ” در تهران هستند تغییر نمی کنند. آنها روز شنبه ۲۲ ژوئن تجمعی بزرگ در حومه شهر پاریس برگزار کردند که می گویند در ” ویل پنت ” بوده است.

دهها هزار نفر ایرانی، که از سراسر اروپا آمده بودند و همچنین مهاجرین روس و لهستانی تبار که شاید خیلی هم در جریان مبارزه ای که انجام میشود نیستند با استفاده از سفر رایگان با اتوبوس از آلمان در این تجمع حضور یافتند تا ” مادر” جنبش و رئیس شورای ملی مقاومت ایران را مورد تشویق خود قرار دهند.

مریم رجوی در سخنرانی خود انتخاب حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور ایران در روز ۱۴ ژوئن را رد کرد و گفت : ” این شعبده بازی هیچ ارتباطی با یک انتخابات واقعی و آزاد ندارد… تنها راه حل این است که رژیم مذهبی سرنگون شود. رئیس جمهور جدید که با شعار میانه روی وارد صحنه شده است خود یکی از مسئولین ماشین جنگی و امنیتی و سرکوب با یک گذشته سنگین است. روحانی یک میانه رو نیست. در رژیم ملاها، میانه روها وجود ندارند.

به اعتقاد مجاهدین خلق انتخاب حسن روحانی، مذهبی ۶۴ ساله خبر بدی است. به همان میزان که محمود احمدی نژاد و اهانت های او باعث می شود مجاهدین برای سرنگونی رژیم در ایران فراخوان بدهند به درد آنها می خورد و از آن بهره برداری می کردند، به همان میزان هم لحن معقول و خواست دیالوگ از سوی جانشین احمدی نژاد که روز ۲ اوت رسما ریاست جمهوری را تحویل خواهد گرفت، مبارزه مجاهدین خلق را تهی از معنی می کند.

بی آنکه بخواهیم به مشارکت و حضور ۷۲ درصدی مردم ایران در روز رای گیری اشاره ای بکنیم، همین انتخابات به راحتی خلاف تحلیل های اپوزیسیون رژیم ایران که معتقد است ” رژیم تهران در آستانه سقوط قرار دارد ” را نشان میدهد.

شگفتی آفرینی روحانی به قدری ” اثر بد ” بر روی مجاهدین دارد زیرا مجاهدین خلق تازه و به تدریج بهره برداری ها از حذف نام این سازمان در سپتامبر ۲۰۱۲ از فهرست سازمان های تروریستی در آمریکا را آغاز کرده بودند. به نظر می رسد که پول در این میان به شدت در جریان است و توانسته بود مهمان های عالی رتبه ای را برای حضور در میتینگ این سازمان به سوی خود بیاورد.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

محکوم کردن حمله موشکی مرگبار به ساکنان اسارتگاه رجوی در لیبرتی

فراخوان به تمامی خانواده های ساکنان لیبرتی برای فشار به مجامع حقوقی و بین المللی برای پذیرش افراد اسارتگاه رجوی در لیبرتی

 

 

زنان ایران، شانزدهم ژوئن ۲۰۱۳
لینک به منبع

 

حمله موشکی مرگبار به ساکنان بی دفاع و اسیر تشکیلات رجوی را محکوم می کنیم

بعد از گذشت چندین ماه از پذیرش ۲۱۰ تن از ساکنان لیبرتی توسط کشور آلبانی این نفرات در عراق که تحت کنترل تشکیلات رجوی هستند، تنها کمتر از ۵۰ نفر به آلبانی منتقل شده اند و تشکیلات رجوی مستمرا مانع تراشی می کند.

رجوی و تشکیلاتش خود را مستولی بر جان و روح و روان این افراد کرده است و با تعهداتی که جدید از افراد گرفته بنام ویروس ث

آنها را ملزم به ماندن در این قتلگاه کرده است، علاوه بر ده سال گذشته در عراق باز هم این تشکیلات سلطه خود را بر این افراد حفظ کرده است و همه چیز تحت کنترل و سناریو تشکیلات پیش می رود و افرادی که اخیرا از این تشکیلات فرار کرده اند گواهی بر این گفته ما هستند.

رجوی که خود را پیغمبر و امام تصور کرده است و تعدادی مدیحه سرا و ستایش کننده هم دور خودش چیده از زنانی که همه را بنده و برده خود کرده است و مردانی که بایستی شبانه روز به او تعظیم و تکریم کنند برای تصرف مسند رهبری در ایران تا به کشتن دادن تک به تک آنها دست بر نمی دارد.

و راهی نیست جز اینکه با اعتراض و آکسیون به داد آنها شتافت. ما تا برچیده شدن قتلگاه لیبرتی دست بر نمی داریم.

ما از تمامی خانواده ها می خواهیم که همراه با ما با فرستادن ایمیل به مجامع بین المللی و تجمع و آکسیونهای اعتراضی حمایت خود را از بستگان خود اعلام کنند و تا سایر دوستان و خانواده هایمان قربانی بعدی این حملات نشده اند، به کشورهای مختلف فشار بیاورند.

همچنین به تشکیلات رجوی در کشورهای مختلف فشار بیاورند تا نفرات را آزاد کنند و بساط تعهدات مسخره صادره از جانب رجوی را جمع کنند و از هیچ تهمت و مارکی نهراسند.

بار دیگر تأکید می کنیم که این نفرات در پادگان لیبرتی همچون کسی هستند که در باطلاق گیر کرده است و نیازمند کمک از خارج از خودشان هستند.

 

نقشه شوم رجوی را که می خواهد تمامی آنها را به لیست شهدایش اضافه کند نقش بر آب کنید و با فرستادن ایمیل مستقیم به وزارت کشورهای مختلف و مجامع بین المللی و یا به آدرس ایمیل ما

zananiran12@yahoo.com

 

حمایت خود را از فامیل و دوست خودتان که در لیبرتی هست اعلام کنید و برای تجمع ها و آکسیونهای آینده اعلام آمادگی کنید.

امیدواریم که همگی آنها به زندگی برگردند

درود بر زندگی و آزادی

ننگ بر اسارت و زندانهای تشکیلات رجوی

هیئت تحریه زنان ایران

پانزدهم ژوئن ۲۰۱۳

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ظالم و مظلوم کیست؟ فرزند و پدری که خواهان یک خبر از احوال مادر است یا رهبری که تحت عنوان "مبارزه و دشمن" چمبره بر روح و روان افراد کرده

 

 

خانم بتول سلطانی، زنان ایران، یازدهم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

امروز سازمان مجاهدین خلق و در واقع رجوی  نامه ای تحت عنوان نامه خانم اکرم حبیب خوانی به شیوه همیشگی نه خطاب به فرزند و پدری نگران که خطاب به تعدادی از شخصیتهای حقوق بشری در سایت ایران افشاگر وابسته به خودش منتشر کرد
 
این نامه که در اصل نمونه ای است از نامه ای که مستقیما و با هدایت شخص آقای رجوی به رشته تحریر در آمده، بنام خانمی با عکس و هویت اکرم حبیب خانی است
 


این روال کار سازمان بود که بعد از اینکه کسی منتقد به سازمان می شد روی بستگان او توسط مجاهدین در تشکیلات توجیه و تفتیش عقاید می شد و بعد هدفدار چنین نامه هائی منتشر می شده است منتهی در مورد زنان شورای رهبری بخصوص از جمله همین خانم بحث از این زاویه متفاوت است که مستقیما توسط رجوی هدایت می شود
 
زنان شورای رهبری از کمترین اهمیتی در این سکت برخوردار نیستند و لقب همگی آنان کلفت رهبری و یا به گفته مهوش سپهری سگ در خونه نامگذاری شده بود بغیر از سوء استفاده جنسی که از اغلب این زنان می شد، بیشتر آنها برای کارهای مسعود و مریم رجوی بکار گرفته می شدند مثلا فقط قسمت آشپزخانه شخصی رجوی در حدود 40 نفر پرسنل داشت
باغچه و گلدانها و کارهای فردی وی نیز 9 نفر قیافه تمامی آنها تکیده، گرفته و غمگین با لبخندی مصنوعی است 
 
اهمیت زنان شورای رهبری زمانی آغاز می شود که اینها صاحبی در بیرون پیدا کنند و کسی در بیرون دنبال آنها باشد بخصوص اگر این فرد در ایران نبوده و دارای حقوق پناهندگی در کشوری باشد آنوقت توجیه و فشار و تهدید و شانتاژ از یک طرف و از طرف دیگر لانسه کردن از قبیل تشویق، دادن هدیه های گرانبها از طرف توسط رجوی، دادن رده بالاتر تشکیلاتی و ..... آن خانم توسط این سازمان بصورتی فزاینده در دستور کار قرار می گیرد 
 من آن زمانها شاهد این شیوه های رجوی بر روی زنان همچون لیلا قنبری و مهین نظری که همسران آنها به قول رجوی سوژه جنگ سیاسی بوده است " بوده ام که چگونه رجوی شبانه روز طی نشستهائی و تفتیش عقاید آنها و سوء استفاده از جمع، آنها را تشویق و مجبور می کرد که بر علیه همسران و خانواده شان موضعگیری نمایند و این موضوع جدیدی نیست
 
دراین نامه که برای برخی از شخصیتها و نهاد های حقوق بشری نوشته شده است گفته که خانم اکرم حبیب خانی فرزندش امیر را بخاطر جنگ و اینکه جانش در خطر نباشد با توافق پدرش به سوئد فرستاد اما فراموش کرده که بگوید که بعدا چگونه فرزند زیر سن برای رزمندگی در ارتش آزادیبخش رجوی فراخوانده شد
 
 این نامه که منصوب به خانم اکرم حبیب خوانی و سراسر تحریف و ریاکاری برای فرار ازپاسخ دادن به یک خانواده و بخصوص فرزند و پدری که نگران وضعیت این خانم بوده اند و درخواست کمترین اخباری از حال وی داشته اند مرا بر آن داشت تا بار دیگر از تمامی مجامع بین المللی بخواهم که به سرنوشت هزار زنی که هنوز در لیبرتی و در سایر پایگاههای تشکیلاتی این سکت اسیر هستند رسیدگی کنید
 
همچنین ضمن استقبال مجدد از آقای اسماعیل وفا یغمائی از سایر بستگان همه افراد اسیر در این تشکیلات می خواهم که به یاری فرزندان و بستگان خود بشتابند و از برای بازگشت به جامعه و دنیای آزاد کمک کنند و مقهور این نامه های هراس آلود تشکیلاتی نشوند 


بتول سلطانی
11.06.2013
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نامه خانم سلطانی عضو سابق شورای رهبری مجاهدین خلق (فرقه رجوی) به ژنرال جیمز جون

 

 

زنان ایران، هشتم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

نامه خانم سلطانی از اعضای سابق شورای رهبری مجاهدین فرقه رجوی به ژنرال جیمز جونز مشاور امنیت ملی باراک اوباما تا سال ۲۰۱۰

با سلام و احترام

شما زمانی مشاور امنیت ملی بوده اید، و باعث تأسف خودم بود اینکه در یکی از نوشته های سایتهای وابسته به تشکیلات مجاهدین خلق از شما بعنوان سخنرانان آتی مراسم ویلپنت پاریس یاد شده است

این مراسم همه ساله و با صرف هزینه ها و لابیگریهای هنگفت این فرقه برگزار می شود شاید شما از چگونگی و شیوه های کار این تشکیلات بی خبر باشید اما آنها افراد را از ملیتهای مختلف فریب داده و فقط بصورت سیاه لشکر جمع می کنند تا بعنوان هوادارن خود نشان بدهند. این سیاه لشکر که جمع می شود نقشی در جامعه مردم ایران ندارند و اگر بخواهم صریح گفته باشم از آنها در این زمینه فقط سوء استفاده تبلیغاتی می شود

اغلب آنها کسانی هستند پناهنده، تبعه سوریه یا افغانستان یا هند و صرب و آذربایجان و یا بی خانمان هائی هستند که فقط برای گذراندن دو روز خودشان و اینکه گردشی هم کرده باشند به گردهم آئی مجاهدین خلق می پیوندند

 

به نظر من به آنها نمی توان ایراد گرفت اما تعجب از کسانی همچون شماست که با وجود اعضائی که از این تشکیلات جدا شده اند کسانی که زندانی این گروه بوده اند و شاهد مرگ دوستانشان و یا شکنجه دوستانشان بدست سران این گروه بوده اند و یا عمر و هستی شان تباه شده است، با هویت حقیقی و در دنیای آزاد، همچون خودم یا دوستانم اما باز هم می بینیم شما کمک به گروهی می کنید که بتواند تبلیغات کند تا به قدرت برسد در حالیکه خودش مستبد است، در شرایطی که همین اخیرا دو تن از متحدان و اعضای شورای ملی مقاومت آقایان محمدرضا روحانی ودکتر کریم قصیم از این گروه کناره گرفتند و استعفا دادند

 

آیا شما می دانید که ا ینها فقط شعارهای غرب پسند می دهند دمکراسی نمی تواند مانند آنچه که اینها می گویند فقط یک تبلیغ باشه اما در عمل طور دیگری رفتار کنند

دمکراسی نمی تواند مربوط به تشکیلاتی باشد که ۱۰ سال است فقط یک رئیس جمهور و یک رهبری داشته باشد

 

آیا شما از خطر فرقه ها و رشد آنها در غرب نمی هراسید بخصوص که اینها بساطشان در عراق هم رو به جمع شدن است، آیا نمی هراسید از کسانی که جلوی شما بسیار شیک کت و کراوات می پوشند و خانم مریم رجوی که صحنه گردان نشستهای سرکوب اعضاء بوده با لباسی مدرن و از الیاف طبیعی که هزاران دلار هزینه آن شده است بسیار آراسته با چهره ای خندان ظاهر می شود اما همینها به یکباره وحشی می شوند و خود را به آتش می کشند اینها همانند روباتها با جامعه و با مردم قطع ارتباط هستند و فقط همان کاری را می کنند که دستور گرفته اند، اعتماد شما چگونه است که با سخنرانی خود در این اجتماعات زمینه ساز مشروعیت این فرقه ها می شوید، با سخنرانی خود باعث می شوید تا با سوء استفاده تبلیغاتی این تشکیلات باز هم افراد را در عراق نگهدارد و بر خط مشی و سیاستهای غیر انسانی شان برای تصاحب قدرت ادامه بدهند

 

هم مسعود رجوی و هم مریم رجوی بعنوان رهبران و همه سئولین ونمایندگان توجیه شده شان افراد را در نشستهای تفتیش عقاید موسوم به عملیات جاری شکنجه می کردند و من شاهد این نشستها بوده ام

من با کمال میل حاضر هستم تا اطلاعات تکمیلی در اختیار شما بگذارم

امیدوارم که دمکراسی و آزادیخواهی بتواند بستر واقعی خودش را پیدا کند و کسانی که زمانی شکنجه گر و آزار دهند افراد دیگر بوده اند حساب اعمالشان را پس بدهند

 

با احترام بتول سلطانی

۰۸٫۰۶٫۲۰۱۳

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تبریک به آقایان محمدرضا روحانی و دکتر کریم قصیم بخاطر اقدام شجاعانه استعفا از شورای ملی مقاومت با رهبری رجوی

 

 

انجمن زنان ایران، ششم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

در خبر ها خواندیم که آقایان محمدرضا روحانی و دکتر کریم قصیم از شورای ملی مقاومت استعفا داده اند، به این اقدام شجاعانه تبریک می گوئیم مینیمم انتظاری بود که همگی ما داشتیم

این روزها می بینیم علاوه برما که از اعضای رسمی این تشکیلات بوده ایم، مجاهدین حتی به سایر هوادارانشان نظیر آقای اسماعیل وفا یغمائی یا ایرج مصداقی و ….. چه اهانت ها و شیطان سازیهائی می کنند و جرم آنها صرفا داشتن کوچکترین و درست ترین انتقادات به رجوی رهبری مجاهدین بوده است و بزودی خواهیم دید همین دوشخصیت بزرگوار نیز به جرم همین استعفا و انتقادها هدف آماج تهمتهای مجاهدین قرار بگیرند

آنها از مزدور شدن لولوئی ساخته اند و کودکانه مرتب همه را از آن لولو می ترسانند و نسق از افرادشان می گیرند که یا با من هستی و یا اگر انتقاد داشتی مزدوری یعنی سفید و سیاه کردن، باز هم می گوئیم که آنها هرگز نباید جامعه جهانی را با اشرف نشیننان و کسانی که بیش از نیمی از عمرشان را در تشکیلات سرکوبگرانه مجاهدین سپری کرده اند و به نوعی دفرمه شده اند و یا بالاجبار حمد و ثنا گوی همه اظهارات رجوی شده اند اشتباه بگیرند، هر چند که با برقراری کمترین ارتباط بین همین افراد با دنیای آزاد هم آنها نیز به خود آمده اند و تک به تک در حال ترک این جریان متروکه هستند

رجوی طی این سالها هر بلائی که دلش خواسته به اسم آزادی و جنگ با دشمن بر سر این افراد آورده است طوری که با کمال تعجب همگان افراد را وادار به بدترین اهانت ها به خانواده های خودشان هم می کنند که دیگر این وجه از بی شرافتی این ایدئولوژی سابقه نداشته (نامه هائی نظیر آنچه به اسم برادر یا خواهر برای خانم ها عاطفه و عفت اقبال نوشته شد یا برای خانم میرباقری از زبان خواهرش یا برای مازیار ایزد پناه از زبان برادرش و …. ) و حتی شعار ساخته اند که ننگ ما ننگ ما فامیل الدنگ ما

باید گفت که این وجه از کیش شخصیت و رهبر پرستی دگم در جهانی که دمکراسی جزو آرمانهای انسانهایش می باشد عجبیب است و با وجدان و انسانیت در تعارض آشکار توصیه کردن به رجوی دیگر از حوصله ما خارج شده است ولی به اطرافیان وی باز هم توصیه می کنیم که دست از امام و پیغمبر سازی برداشته تا شاید رجوی بتواند بیشتر با واقعیتهای پیرامون و دنیا آشنا بشود

 

با احترام هیئت تحریه زنان ایران

ششم مای ۲۰۱۳

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مصاحبه سایت زنان ایران با خانم میرباقری پیرامون تحولات انتخابات و موضعگیریهای اخیر رجوی

 

 

زنان ایران، سوم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

زنان ایران: خانم میرباقری با سلام سوآلاتی داشتیم از شما ازجمله اینکه شما در صحبت قبلی خود گفتید که آیت الله رفسنجانی با شرکت در انتخابات خط بطلان بر روی تحلیهای رجوی کشید نظر شما راجع به وقایع بعد از آن چیست؟

 

خانم میرباقری: من همه سلام می کنم به شما و همه خوانندگان و علاقمندان به موضوعات مورد بحث جدا شدگان از تشکیلات رجوی، همانطور که گفتم رجوی بشدت از این موضوع هیجان زده شده بود که آیت الله رفسنجانی در انتخابات شرکت کرد بطوریکه وی که حتی به ندرت برای موضوعات گریبانگیر تشکیلاتش صدایش در می آید ولی سر این موضوع فورا موضعگیری کرد

آن موقع اصلا در تابلوهایش این نبود و فکرش را هم نمی کرد که به زودی کار به اینجا برسد که وی حذف بشود و از همه دردناکتر برای رجوی اینکه وی بگوید که به این حذف شدن احترام هم می گذارد که دیگر رجوی را این موضوع بکلی گیج کرد برای همین در ادامه واکنشهاش دیدیم که وی کودکانه شروع کرد به دعوا ایجاد کردن و و نقش آتش بیار معرکه را بعهده گرفت

حال آنکه تحلیلهایش سالهاست جائی در جامعه ایران ندارد و قبلا گفته ام که وی بعلت اینکه از بستر جامعه و مردم دور است و بیشتر شبیه موعظه خوانهاست و در گود نیست و همانطور که باز هم گفته ام دشمن را عوضی گرفته و یا با پلیس حفاظت عراقی درگیر می شود و یا بان کی مون و نماینده یونامی در بغداد آقای کوبلر را هدف می گیرد و یا در یک سخنرانی طولانی همه جدا شده ها از تشکیلاتش وآقای حسین نژاد را حداقل شاید این وسط بتواند برای خودش یک نقشی در حد آتش بیار معرکه بین شخصیتهای موثر در دولت ایران را بازی کند

 

زنان ایران: دلیل و استدلال شما برای ایجاد این تنش و دامن زدن رجوی به مسائل داخلی ایران چیست؟

 

خانم میرباقری: استدلال من سخنرانی اخیر رجوی است که در روز ۳۱ اردیبهشت کرده است و اخیرا در رسانه های آنها پخش شده و مضحک تر آنکه اسم اتمام حجت هم بر آن گذاشته است

توجه کنید که در این صحبتها خیلی کودکانه توصیه هائی به آیت الله رفسنجانی و خامنه ای کرده است و گفته رفسنجانی باید آستین بالا بزند و خامنه ای پائین بکشد و خامنه ای باید تا دیر نشده رفسنجانی را حکم حکومتی به صحنه برگرداند یعنی تمام مشکل آنها این بوده که وی برای آنها خط و مرز سرخ ترسیم کند. وی ظاهرا حتی آنها را نیز با اعضای اشرف نشین عوضی گرفته است

نکته دیگری که خوب است همینجا اشاره کنم رجوی همیشه می گفت که افعی که خامنه ای باشد کبوتر نمی زاید حالا رجوی می گوید که کبوتر خودش را هم می بلعد و حذف می کند حالا باید پرسید رجوی بفرماید که این کبوتر چه موقع زاده شد و کی و کجا بزرگ شد که حالا بلعیده شد، یعنی تماما تحلیهای آبکی و سرخ نگهداشتن صورت از ضربات سیلی

بهرحال رجوی که موقع عزیمتش به عراق ۶ ماه زمان برای سرنگون کردن تعیین کرده بود از آن موقع فقط کارش تحلیلهای اینچنینی است که بیشتر خوابهای پنبه دانه ای است و دلخوش کردن قبل از همه خودش

البته باید به این نکته هم اشاره کنم که یکی دیگر از عوامل خیالپردازی کردن او اطرافیانش هستند که از بس که ضد و نقیض شنیده و دیده و فقط لب به ستایش رجوی گشوده اند چون حق دیگری غیر از این ندارند وی اینقدر در هپروت بسر می برد وگرنه اگر مثل همه رهبرهای سیاسی از کرسی امامت و کرامت پائین می آید بیشتر منطقی می شد

 

زنان ایران: خانم میرباقری بسیار سپاسگذاریم و تشکر می کنیم از اینکه دعوت ما را برای این مصاحبه پذیرفتید

 

خانم میرباقری: خواهش میکنم

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد