_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran_ghalam@yahoo.de

www.iran-ghalam.de

حقوق ده‌گانه‌ی که در خود گروهک (مجاهدین خلق، فرقه رجوی) نادیده گرفته می‌شود

 

مریم سنجابی، مجاهدین دات کام

04.06.2014

لینک به منبع

مریم سنجابی عضو سابق شورا رهبری گروهک منافقین بود. وی پس از تحمل ۲۴ سال زجر و سختی توانست در سال ۱۳۸۸ از جهنم اشرف فرار کرده و خود را تسلیم نیروهای عراقی نماید. از آنجا که او سالهای سال از نزدیک شاهد نفاق، دورویی، تزویر و دروغ سرکردگان این گروهک جنایتکار بود، “پایگاه اطلاع رسانی مجاهدین”بر آن شدی به مناسبت ۸ مارس “روز جهان زن” و به تبع آن مواضع دروغین منافقین در قبال آن و سلب آزادی، مشکلات و فشارهای تحمیلی بر زنان در درون تشکیلات رجوی، با وی مصاحبه‌ای پیرامون احقاق حق بانوان و حقوق بشر انجام دهد؛ قسمت نخست آن به شرح ذیل است:

- سوال: کسانی که امروز صحبت از حقوق بشر می‌کنند و خودشان را مدافع حقوق زنان می‌دانند در سازمان چه برخوردی با زنان داشتن و برای پیشبرد اهداف خود چه استفاده های از زنان می‌کردند؟

از سال ۱۳۷۰ یک بحثی را به عنوان انقلاب درونی مطرح کردند، که در کنار آن ما می‌خواهیم زنان درون تشکیلات به آزادی برسند. این بحث با طلاق خانواده‌ها شروع شد و دارای چند بند بود. مرحله اول اینکه هر کس خانواده دارد، از او جدا شود، زنان از شوهران خود و بلعکس.

افراد مجرد دور ازدواج و تشکیل زندگی را خط بکشند. این پایه اولیه بود در مراحل بعدی به زنان آموزش نظامی روزانه و حتی هفتگی می‌دادند، که در نهایت به اوج و ارتقاء زن می‌انجامید و زنان به ازادی بیشتری دست پیدا می‌کردند و کم کم مردانی که در سازمان بودند از راس امور کنار گذاشته شدند و زنان تقریبا در حالت ظاهری مسئولیت امور را بر عهده گرفتند، ولی این ظاهر قضیه بود و در همان سالهای اول مشخص شد که تنها کسی که بصورت واقعی در فرقه تمام امور را برعهده داشته، خود مسعود رجوی است و در واقع کل زنانی که در گروهک بودند هیچ اختیار و مسئولیتی نداشتن و آن چیزی که در بیرون صحبت بود مثل نظامی‌گری زنان و بحث مسئول بودن واقعا مورد پوچ و تهی بود.

زنان در کارهای نظامی گاهی با توجه به ضعیف بودن جسمشان نمی‌توانستند کارهای سنگین نظامی را انجام دهند، ولی در کارهای مثل آموزش رانندگی تانک یا سلاحهای مختلف زنان فعالیت داشتند گاهی از پس یکسری از کارها برنمی‌آمدند و این ظلمی است واقعی که گروهنک نسبت به زنان در کارهای خشن و سخت روا داشته است.

در دنیای غرب از نام زنان بهره می‌برند در مجامع بین‌المللی گفته می‌شود به زنان آزادی، اختیار و مسئولیت می‌دهیم ، سازمان هم از این موضوع استفاده می‌کند من می‌توانم بگویم این یک وقاحت است که سازمان می‌خواهد از حقوق زنان دفاع کند؛ مریم قجر عضدانلو هرسال یک پیام به مناسبت روز زن می‌دهد، او کسی است که همیشه می گوید “این سازمان انقلابی و نظامی است و مظهر سازمان نظامی پوشیدن لباس‌های نظامی است” ولی خودش لباس‌هایی که شاید بیشتر به درد مراسم‌های شب نشینی و اعیانی می‌خورد را برتن می‌کند نه لباس نظامی نه انقلابی نه ساده پوشی.

کسی که الگویش فرح دیبا است و مثل ملکه ها زندگی می‌کند ولی در مراسمها صحبت از انقلابی بودن می‌کند خودش رعایت نمی‌کند و مدل اشرافی زندگی می‌کند اما زنان در فرقه رجوی حق انتخاب پوشش خود را هم نداشتند.

-سوال : کسانی که امروز داعیه دار دفاع از حقوق اقلیت ها شدند که خود ید طولانی در سرکوب آنها دارند برای نمونه یکی از شرایط استخدام در سازمان لزوم تشیع است(کسانی مثل اقلیتهای مذهبی یا اهل تسنن) حق عضویت ندارند نظر شما در مورد این همه تناقض در رفتار و گفتار چه می‌باشد؟

ظاهرش واقعا همین بود خیلی بحث‌ها می‌کردند و شعارها می‌دادند ولی در خود گروهک حتی اگر کسی هم عضو می‌شد، می‌گفتند حتما باید شعیه باشد. افراد سنی هم که از قدیم به رجوی پیوسته بودند را هم مجبور می‌کردند که شیعه بشوند تعدادی افراد لائیک بودن که کم کم از تشکیلات خارج شدند ۷ یا ۸ نفری که باقی ماندند به عنوان آدمای ایزوله شده نگهداری می‌شدند. باتوجه به اینکه ۱۰الی ۱۵ سال درون گروهک بودند به عنوان یک عضو پایین به آنها نگاه می‌کردند و در واقع هیچ دین دیگری را قبول نمی‌کردند.(هر چند همه اینها برای ریا و تزویر بود و در باطن و بعضا حتی در ظاهر نیز اعتقادی به اسلام نداشتند، و همه آنها برای بهره گیری از عواطف و علایق مردم به اهل بیت و آموزه های شیعی بود.)

- سوال: در حال حاضر زنانی که در گروهک منافقین هستند تصور می‌کنند خیلی شرایط خوبی دارند چون از بیرون اطلاعی ندارند؟

بله واقعا، من ۲۴ سال درون تشکیلات بودم و۱۷ سال با خانوادم ملاقاتی نداشتم. یعنی رجوی این اجازه را به ما نمی‌داد که با خانواده خود ارتباط داشته باشیم .

می‌گفتند نامه بنویسید اما ارسال نمی‌کردند. سال ۱۳۷۰ بعد از مطرح شدن بحث طلاق، فرزندان این افراد را هم به خارج فرستادند اکثر مادران شاید ۹۵ درصد آنها نمی دانستند فرزندانشان در کدام کشور هستند و هیچ ارتباطی با آنها نداشتند، مگر اینکه یک سری از بچه ها که ۱۷ یا ۱۸ سال شدند و مجدد به کمپ برگشتند حتی وقتی که در کمپ هم بودند اجازه تماس و ملاقات خصوصی را نداشتند مگر سالی یکبار آن هم در عیدها و در جمع که نتوانند صحبت خصوصی داشته باشند.

- سوال: چگونه زنان این وضعیت را تحمل می‌کردند؟

زنان پتانسیل بالایی برای رسیدن به هدف خود دارند و در این راه مبارزه می‌کنند. وقتی از بچگی در محدودیت باشید و یک سازمان با یک رنگ و لعاب انقلابی به شما بگوید که شما مبارزین و یک مسئولیت ظاهری به شما بدهند و بگویند باید از همسر و فرزند و زندگیت بگذری تو برای مردم مبارزه می‌کنی بعد در یک جعمی که همه مثل تو هستند حضور داری گذر از این چیزها راحت است. آنجایی سخت هست که آدم متوجه این تناقضات شود وبا کنار هم قراردادن این اتفاقات متوجه می‌شود که چه ظلمی صورت می‌گیرد.

من خودم زمانی متوجه این اتفاقات شدم که از طریق اینترنت با دنیای بیرون ارتباط برقرار کردم و در معرض یکسری اطلاعات درونی هم قرار گرفته بودم.

-سوال: شما ۲۴ سال عضو فرقه رجوی بودید به نظر شما چه تفاوتی های بین رعایت حقوق زنان در گروهک منافقین و جمهوری اسلامی ایران وجود دارد؟

بعد از جدایی از گروهک در ایران از من حتی نخواستند یک جمله بگویم که جمهوری اسلامی را قبول دارید یا نه، به شخصیت من احترام گذاشتند. یک مرزی را مشخص کرده‌اند به عنوان یک مرز ساختار شکن وقتی سلاح به دست بگیری آن زمان با تو می‌جنگیم و جای تو در زندان است، ولی خارج از این کسی با من کاری ندارد. هرکسی به نحوی یکی با دوست خود، یکی به صورت مجرد و یکی هم ازدواج می‌کند و زندگی می‌کند. در ایران بسیاری از آزادی‌ها و حقوق برای زنان وجود دارد، با وجور وضعیت رفاهی که در ایران هست ، ولی در گروهک تبلیغیات عظیمی صورت می‌گیرد که وضعیت اقتصادی ایران خراب است. درست است شاید مشکلات اقتصادی وجود داشته باشد، ولی اگر شما به همه جای دنیا بنگرید، این مشکلات چندین برابر وجود دارد، در واقع هدف گروهک تیشه به ریشه زدن ایران و ایرانی است. الان در ایران هم وضعیت حجاب ایرانی هم وضعیت کاری هرکس مشخص است. منافقین بیشترین چیزی را که از آن سوءاستفاده میکند، مساله حجاب است یعنی چیز دیگری وجود ندارد؟ در ایران زنان به لحاظ تحصیلی، شغلی و مقام هیچ محدویتی ندارند. اگر بخواهیم مساله را بشکافیم در خود فرقه هیچ‌کس حتی اجازه این را نداشت که بدون روسری باشد که بخواهیم این دو موضوع را مقایسه کنیم و بقیه امور حتی مسئولیت ظاهری به افراد می‌دادند. مسئولیت خود من واقعا ظاهری بود من در قسمت پرسنلی گروهک بودم و مسئول پرونده پرسنلی افراد بودم و هیچ اجازه‌ای نداشتم حتی برای تنوع کاری ایده‌ی جدید کاری بدهم چه برسد به اینکه بخوام خط و خطوط مشخص کنم.

- سوال: شما در روز چند ساعت کار می‌کردید و طی این مدت چه کاری انجام می‌دادید؟

همیشه تا قبل از سقوط صدام این بحث بود که آموزش‌های نظامی حتما باشد و بیشتر وقت افراد را در تمرین و جنگ و تکرار این چیزها پر می‌کردند و نیمی دیگر از این وقت به آموزش جلسات می‌گذشت. بحث‌های ایدئولوژی که واقعا نبود چون می‌شود گفت متولوژی، بحث‌های فرقه‌ای و از این قبیل بود. باقیمانده وقت را هم برای آنها کار می‌تراشیدند. کار برای افراد درست می‌کردند، از وقتی که به لیبرتی رفتند عده‌ای به عنوان شوخی می‌گفتند به عده‌ای می‌گویند چاله بکنید و درخت بکارید و به عده‌ای می‌گفتند پر کنید یعنی تولید کار می‌کردند، یعنی افراد را به نحوی سرگرم می‌کردند. یک ستاد عریض و طویل درست کرده بودند به نام داخله این افراد که می‌گویم ۱۸ ساعت در روز کار می‌کردند به آنها می‌گفتند تماس بگیرند، نامه بفرستند، با دانش‌آموزان و دانشجویان ارتباط برقرار کنند و افراد را جذب تشکیلات کنند. خبر یابی کنند، از ایران خبر بگیرند و یا سخنرانی رجوی را منتشر کنند.

 

_______________________________________________________

آشنایی با فرقه ها – روش عضوگیری، ماهیت و عملکردها (قسمت هفتم)

مریم سنجابی، سایت ندای حقیقت

10.03.2014

 

 

لینک به منبع

لینک به قسمتهای قبلی
آشنایی با فرقه ها – روش عضوگیری، ماهیت و عملکردها (بخش های اول، دوم و سوم)
آشنایی با فرقه ها – روش عضوگیری شماره ۴
آشنایی با فرقه ها- روش عضو گیری، ماهیت و عملکردها – شماره۵
آشنایی با فرقه ها و روشهای عضوگیری شماره ۶

- مقایسه ساختار و عملکردهای سازمان مجاهدین با فرقه ها

- قسمت هفتم

- درچند شماره قبلی به نقل از قسمت هایی از کتاب گسستن بندها گفته شد فرقه ها، با ۴ عامل : کنترل رفتار، اطلاعات، افکار و عواطف اعضای خود را کنترل می کنند و هنگامی که فردی در ۴ مقوله فوق تابع فرقه شده و نتواند مستقل باشد در فاز کنترل ذهن مخرب، وابستگی قرار گرفته است . در قسمت های قبلی روش های چگونگی کنترل رفتار و اطلاعات و افکار از همان منبع بررسی شد. و در ادامه آن ساختار و متدلوژی سازمان مجاهدین با مقولات فوق بطور مختصر بررسی شد در این قسمت به مقوله چهارم و آخر یعنی کنترل عواطف می پردازیم:

-

کنترل عواطف

هیچ کس با این نیت که فریب بخورد و ذهنش دستگاری شود وارد یک فرقه نمی شود. اکثر اعضای سابق به شما خواهند گفت طی روند القائات ذهنی صدایی درون من می گفت که مواظب باشم و خودم را نجات بدهم. به منظور برقرار کردن کنترل عواطف ، فرقه باید این صدای درونی را ساکت کند. عواطف آنچه را که نیاز داریم بدانیم به ما می گوید. کنترل عواطف این خودآگاهی را بوسیله مخدوش و محدود کردن احساسات یک فرد از میان برمی دارد. فرقه ها با بر هم زدن تعادل روانی اعضای خود بر آنها مسلط می شوند از یک طرف اغلب فرقه ها افراد را وادار می کنند که احساس کنند فرد مهمی هستند و آنها را ستایش می کنند و تحت بمباران محبت قرار می دهند تا آنان را تشویق به وفاداری و تعهد نمایند و از طرف دیگر آنان زمان و انرژی زیادی صرف مانیپولاسیون عضو می کنند.

و احساس گناه و ترس را در ضمیر آنان کاشته و به این ترتیب آنان را به گروه وابسته می کنند . خشم و دلتنگی و حسادت احساسات خود خواهانه خوانده می شوند. از اعضا انتظار می رود که همیشه به گروه فکر کنند و هرگز به خودشان اهمیت ندهند.

ترس ! میزان فوق العاده زیادتر! اگر چه پیام گروه با عشق و ایده الیسم آغاز می شود اما زمانیکه فردی به سطوح درونی گروه کشانده شده جهان وی مملو از ترس می شود، ترس از اینکه مثلا” کره زمین قرار است منفجر شود ، ترس از هولوکاست هسته ای، ترس از قطع شدن ارتباط معنوی ، ترس از تحت سلطه شیطان قرار گرفتن، فرقه ها ترس را برای بند کردن عضو به گروه و در ضمیر وی می کارند این کار به میزانی قرار می گیرد که اعضا ممکن است دچار پارایونا و یا فوبیا شوند.

این …. آموزش ها هر گز به عضو اجازه نمی دهد به خار ج بودن از گروه فکر کند.

در فرقه مونی ها به اعضا گفته می شد ده پشت آنان در دنیای ارواح منتظرند و به آنان امید بسته اند. تا نجات یابند.

کنترل رفتار اطلاعات افکار و عواطف هر کدام به نوبه خود پتانسیل تغییر شخصیت یک فرد را به میزان قابل ملاحظه ای دارد.

وقتی که تمامی اشکال کنترل مورد استفاده قرار می گیرد تاثیر آن به مراتب بیشتر است. این مدل راهنمایی برای درک و فهم وجوه مختلف کنترل ذهن است .

اغلب گروه های مخرب کنترل ذهن از تمامی آنچه به آن اشاره شد استفاده نمی کنند

اما گروهی که اسامی افراد را عوض می کند، و برلباس مشخص اصرار می ورزد و در یک مکان دور افتاده ایزوله مستقر می شود و تمامی ارتباطات با دنیای خارج را قطع می کند به مراتب خطرناک تر از گروهی است که این کارها را انجام نمی دهد. آنچه مهم است تاثیر کلی بریک فرد و بر آزادی عمل و توان مستقل فکر کردنش است.

اگر چه روند نفوذ ذهنی در تمامی وجوه زندگی نوین بشر مشهود است . اما نفوذ سازنده می تواند بسادگی از نفوذ مخرب تمیز داده شود. در یک گروه سالم روند نفوذ مثبت و اخلاقی است و اساس کنترل در دست خود فرد است . از نفوذ روانی برای تنها ارتقا تفکر و تصمیم گیری مستقل و خود آگاهی و تسلط بر خویشتن استفاده می شود. فردیت، اخلاقیت و اراده آزاد مورد احترام است و ارتقا داده می شود. افراد نفوذ اعمال شده پیرامون خود را شناخته و درک می کند. دسترسی به منابع اطلاعاتی متفرقه مورد تشویق قرار می گیرد اما در یک فرقه مخرب اساس کنترل در دست گروه یا رهبر فرقه آن است. فرد جذب شده قدرت تصمیم گیری خود را واگذار می کند..

یک شبه شخصیت کاذب خلق می شود که خویشتن واقعی را سرکوب می کند. و کنترل را بدست می گیرد. فردیت از بین می رود، و اراده آزاد محو میشود. افراد در تاریکی و ابهام نگاه داشته می شوندو وروندی که آنان را تحت نفوذ قرار می دهد، ظاهری معناوی و مرموز دارد دسترسی به هرگونه اطلاعات متفرقه قطع

محورهای عام کنترل عواطف

- شما چه کسی هستید خودتان به تنهایی هیچ هستید

- خانواده و گذشته شما

- تعهدات و وابستگی ها

- افکار و احساسات و عملکرد شما

- گناه شخصی / گناه اجتماعی / گناه تاریخی

- ترس از تفکر مستقل

- ترس از دنیای خارج

- ترس از دشمن یا دشمنان

- ترس از نرسیدن به نجات وعده داده شده

- ترس از جدا یا طردشدن از گروه

- ترس از مورد تایید نبودن

- هیچ خوشی و رضایت در خارج گروه وجود ندارد.

- بصورت آشکار و روشنی یکی از فرمول های آموزشی ما در سازمان همین جمله معروف بود که به ما گفته می شد “شما از خودتان هیچ چیز ندارید شما مال خودتان نیستید بلکه متعلق به رهبری هستید”

- و در ادامه مریم رجوی می گفت شماها با پای رهبری حرکت می کنید . تمامی مثبات و منفی ها یتان مال خودتان نیست. خون و نفس و اندیشه شما متعلق به رهبری است…….

- به مرور زمان آموزش گرفته بودیم که به امورات ایدئولوژیک فکر نکنیم به علاقه به دنیای بیرون فکر نکنیم و خود را برتر از همه موجودات دنیا بدانیم رجوی نام مردان تشکیلات را گوهران بی بدیل و زنان را نوامیس ایدئولوژیک گذاشته بود. در جلسات عمومی گفته می شد. شما ها که از زن وفرزند و همه چیز خود گذشته اید از همه مردان و زنان دنیا برترید و البته این کم است و نبایستی قانع شده و بایستی بیش از این فدا کنید. هر مجاهدی یک حق در دنیا دارد و آن هم حق فدا کردن است. در سازمان بالاترین پرداخت ها به شما شده است و داشتن چنین رهبری بلاترین دریافت شماست!

- نفرات جدا شده از سازمان را خوک و خنزیز خوانده و رجوی در جلساتش در حالیکه خود را در زمره اولیا و قدیسین می پنداشت به تفسیر آیات متعددی از قرآن می پرداخته وسرنوشت نیروها و قوم های جدا شده از پیامبران را بازگو کرده و نفرات جدا شده را از مبتلا شدن به عذاب های الهی می ترساند از قوم لوط و موسی و… سخن می گفت و همه را می ترساند. او می گفت هر کس از سازمان بیرون برود سوگند جلاله خود را شکسته و پشت به دین و خدا و…. کرده ….

- تا قبل از سال ۱۳۸۲ یعنی قبل از سقوط صدام برگه هایی بعنوان فرم ورود به ارتش آزادی بخش ر ا پرکرده بودیم که در محور آخر برای افراد در صورت درخواست جدا شدن از سازمان محاکمه و اشد مجازات یعنی اعدام در نظر گرفته شده بود که بعد از سقوط صدام این فرم ها جمع آوری شده و سوزانده شدند و نسخه های کامپیوتری آن نیز همه از ترس اینکه بدست نیروهای آمریکایی بیفتد از بین برده شد.

- علاوه بر این که داشتن بسیاری از وسایل بصورت شخصی ممنوع بود حتی درخواست و فکر کردن به آنها نیز در آموزه های فرقه ضد ارزش معرفی شده بود. گفته می شد اینها برای شما وابستگی و تعهد می آورد و بایستی از قید و بند هر چیزی آزاد باشید. اظهار علاقه حتی به مادر و پدر و فرزند قبیح بود و افرادی که خانواده هایشان در تشکیلات بودند نیز جرئت نمی کردند نامی و یادی از آنها کرده و یا درخواست تماس و ملاقات باآنها را بدهند.

- همواره بصورت های موهومی یک باره یک نفر را از یک جمع جدا کرده و او را بعنوان مسئول همه نفرات و بالاتر از همه قرار می دادند و از بقیه می خواستند که در همه امور از او تبعیت کنند و او را تایید شده از طرف رهبری اعلام می کردند و اینقدر او را بالا می بردند که همه در خود از یک طرف احساس حقارت وخود کم بینی نمایند و از طرفی به امید اینکه به آن فرد برسند تلاش بیشتری بکنند.

- خیلی وقت ها نیز اکثر افرادی را که این چنین بالا می بردند یکباره خلع رده کرده و بدون چون و چرا به سطح قبلی بر می گرداندند.!

- عواقب وحشتاکی در انتظار کسانی است که جدا می شوند جهنم بی پولی / امراض لاعلاج/ تصادف / خودکشی/ دیوانگی و…هر فرد تحت کنترل ذهن نمی تواند تصور اینده ای مثبت و مناسب را بدون بودن در کنار گروه داشته باشد.

- از سال ۱۳۷۲هر زمان کسی قصد جدایی از سازمان را داشت بر طبق بخش نامه ایی از سازمان فر د را به جمع یکان می بردند. در این جمع به فرد درخواست کننده علاوه بر یک عالم فحش و بد بیراه گفته می شد. هر کس که از سازمان بخواهد بیرون برود دنبال زن و زندگی و هوس است . پشت کردن به مبارزه است و خسره دنیا و اخرت خواهد شد. الان در ایران همه از گرسنگی درحال مردن هستند . زن ها به فاحشه گی کشیده می شوند مردان معتاد می شوند و جوانان خود کشی می کنند آینده روشنی در پیش رو نیست!

- مهوش سپهری(نسرین) که آنزمان خود را ایدئولوگ سازمان می دانست با مسخره گی و لمپنی در جلسات زن ها می گفت ما زن بریده نداریم هر زنی که می خواهد از سازمان خارج شود دنبال شوهر است… هر کس یه ذره لباسش مرتب بود را به ناسزا گرفته و می گفت دنبال شوهر هستید!

- وی می گفت بدبخت ها شما ها الان دیگر در سن مادربزرگ ها هستید در دنیای بیرون زنان و دختران هم فقط چند سال محدود جوانی روی بورس هستند حتی هنرپیشه های هالیوود هم سن شان از ۲۵ که بگذرد دیگر خریدار ندارند. مانکن ها را نیز بعد از دوسه سال جوانی بیرون می کنند و آنها نیز از فرط اینکه گرسنگی می کشند بسیار زود می میرند! فکر رفتن را از سر خارج کنید. اینجا بهترنی مکان است وخدا را شکر کنید…!

- در جلساتی دیگر به صراحت می گفت هر کس خیال رفتن از سازمان بسرش بزند سرش را می گذاریم کنار باعچه و می بریم!

- ممنوعیت مرخصی/ ترس ردشدن از جانب دوستان آشنایان و خانواده

- هیچ دلیل مشروعی برای جدا شدن وجود ندارد هر کس از گروه جدا شود ضعیف نامنظم / غیر معنوی / دنیا دوست و مغزشویی شده توسط خانواده/ پول پرست ، دیوانه سکس و هوسرانی … معرفی می شود.

- دستکاری احساسات فرد تا جاییکه طیف احساسات وی محدود و محدود تر شود.

- ایجاد این احساس در فرد که هر مشکلی وجود دارد تقصیر خود اوست و رهبر و گروه در هیچ رابطه ای مقصر نیستند.

- به ما آموزش داده شده بود که روزانه گزارش های انتقادی از خود تهیه وتنظیم کنیم و در آخر آن خود را به نقد کشیده و استدلال کنیم تمامی اشکالات متوجه خودمان بوده است و مسئولین و سازمان بی گناه هستند

- به عنوان نمونه یک پروژه سنگین و فشرده که به یکی از نفرات سپرده شده بود که کار یک ماهه را در یک هفته انجام بدهد او پس از کاری طاقت فرسا که کار را دوهفته ای تمام کرد بعد هم گزارش مفصلی از خود تهیه کرد که تنبلی کرده ام و بایستی شب های به جای ۵ساعت دو ساعت هم نمی خوابیدم و از بقیه هم کمک می گرفتم تا به تعهدم رسیده و یک هفته ای کار را تمام می کردم.

- هر کس در انتهای گزارشاتش به این نتیجه نمی رسید که خودش مقصر بوده و دیگران را مقصر می دانست به وی مارک طلبکاری زده و سوژه جمع های بزرگتر می شد.

- این گزارشات را بصورت مستمر نوشته و روزانه در جمع می خواندیم که به آن گزارش عملیات جاری روز گفته می شود. نه یک موضوع بلکه هرکس تا می توانست می بایست موضوع و سوژه برای کوبیدن شخصیت خودش در روز پیدا می کرد!علاوه براین جلسات هفتگی و لایه ای نیز سر جای خودش بود که در آن جلسات نیز هر کس یک مجموعه گزارش از خودش می بایست تهیه کرده و در جمع ۱۰۰تا۱۵۰ نفری بخواند و سپس علاوه بر انتقاداتی که خودش به خودش کرده جمع نیز بایستی یکی دو ساعت بر علیه او صحبت می کردند و به قول مسئول نشست اسم آن را نیز آتش باری می گذاشتند.

- استفاده گسترده از احساس گناه

- استفاده گسترده از احساس ترس و و حشت

- بالا و پایین شدن افراطی احساسات

- اعتراف اغلب در جمع به گناهان و بیان و مرور آنها

جلسات جمعی اعتراف به گناه از دیرباز در تشکیلات سازمان مجاهدین رواج داشته و به مرور زمان بیشتری به ان اختصاص می یافت

از سال ۱۳۶۴ بدنبال اعلام انقلاب باصطلاح ایدئولوژیک این جلسات بطور رسمی تر برگزار می شود و از سال ۱۳۶۸ به بعد با ابعاد گسترده تر و بصورت سهمگین تر در زمان های بیشتری برگزار می شد.

محتوای جلسات را اغلب دو موضوع تشکیل می دادند

الف : وضع قوانین و متدلو ژی های جدید فرقه برای شستوی مغزی اعضا

ب: سوژه کردن افراد / و پرداختن به موضوعات شخصی و مواخذه و محاکمه افراد. که بایستی افراد در این جلسات اعتراف به گناه /خطاهای فردی /کم کاری و کمبودها ی خود در رابطه با مبارزه! و… می کردند

از سال ۱۳۷۲ و مخصوصا بعد سال۱۳۸۲ بصور ت سرسام آوری این جلسات رواج پیدا کرده و ما نیمی از وقت خود را روزانه در این جلسات تنبیهی و خود شکنجه ای می گذراندیم در هر جلسه چند نفر گزارشی از کم کاری ها کمبودها و گناهان خود خوانده و به یک مرتبه جمع صد نفره روی سر آنها آوار می شدند در این جلسات هر چه فحش و بد بیراه بلد بودیم بابد به فرد سوژه شده می دادیم و وای به روز کسانی که در این جلسات فعال نبودند… در نتیجه خود سوزه جمع می شدند. و این روال خسته کننده شکنجه ساعت ها و ساعتها و روزها ادامه داشت بطوریکه افراد، کار یدی و بیداری و بیخوابی، خستگی در سرما و گرما… را اغلب به این جلسات ترجیح می دادند.

علاوه بر این جلسات تعریف و تمجید از رهبر فرقه / تکرار های مکرر آموزش های فرقه / کلاس های تکراری نظامی و…. نیزهمواره وجود داشته و از صبح تا شام لحظاتی از وقت ما را خالی نمی گذاشتند تا به چیز دیگری قادر به فکر کردن نباشیم….

 

_______________________________________________________________

آشنایی با فرقه ها و روشهای عضوگیری شماره ۶

مریم سنجابی، سایت ندای حقیقت

04.03.2014

 

لینک به منبع
لینک به قسمتهای قبلی

آشنایی با فرقه ها – روش عضوگیری، ماهیت و عملکردها (بخش های اول، دوم و سوم)
آشنایی با فرقه ها – روش عضوگیری شماره ۴
آشنایی با فرقه ها- روش عضو گیری، ماهیت و عملکردها – شماره۵

در چند شماره قبلی به نقل از کتاب گسستن بندها گفته شدفرقه ها، با ۴ عامل : کنترل رفتار، اطلاعات، افکار و عواطف اعضای خود را کنترل می کنند و هنگامی که فردی در ۴ مقوله فوق نتواند مستقل باشد در حقیقت در فاز کنترل ذهن مخرب، وابستگی و اطاعت فرقه قرار گرفته است . در قسمت های قبلی روش های چگونگی کنترل رفتار و اطلاعات از همان منبع بررسی شد. در ادامه به مقایسه آن با ساختار سازمان مجاهدین پرداختیم در این قسمت به مقوله سوم یعنی کنترل افکار می پردازیم:

روش کنترل افکار در فرقه ها:(به نقل از کتاب گسستن بندها)

پذیرش اهداف و ایده های گروه به عنوان تنها واقعیت محض و نیاز به جاانداختن سیاست و ضوابط و قواعد فرقه به عنوان تنها واقعیت در جهان

طرز تفکر سیاه و سفیدی (چیزی در میانه راه وجود ندارد) همه دنیا یا با ماهستند یا علیه ما

حق در برابر باطل

ما در برابر دیگران (درونی در برابر بیرونی)

تکذیب سفسطه

توجیه افکار رویایی

شعار / دعا و مراسم های خاص / سرود خوانی

استفاده از زبان مخصوص فرقه ای– کلمات ابزاری هستند که با آن فکر می کنیم و استفاده از زبان خاص فرقه به جای گسترش فهم به محدود کردن ان می انجامد و حتی توان فکر کردن را کلا متوقف می کند

در مراحل پیچیده تر و در یک روند طولانی موضوعات فوق نیز در دستور کار قرار دارند.

۱٫تنها افکار به اصطلاح مناسب (در راستای فرقه) مورد تشویق قرار می گیرند.

۲٫استفاده از تکنیک های هیپنوتیزم برای ایجاد ترس و نگرانی در فرد

۳٫دستکاری خاطرات و ایجاد خاطرات قلابی

۴٫استفاده از تکنیک های توقف تفکر که حس واقعگرایی را متوقف می کند

۵٫مردود دانستن تحلیل های منطقی/ تفکر انتقادی /انتقاد سازنده – هیچ سوال انتقادی در خصوص رهبر فرقه یا سیاست گروه مجاز نیست

۶٫هیچ طرز تفکری غیر از تفکر فرقه مجاز نیست و یا قابل اعتماد نیست.

با توجه حقایق علمی مطرح شده در بالا درمورد فرقه ها، حال به مقایسه کمی و کیفی تشابهات قوانین فرقه ها با رفتارهای درون تشکیلات سازمان می پردازیم:

ما در برابر دیگران (درونی در برابر بیرونی)

در طی سالهایی که در درون تشکیلات سازمان مجاهدین بودیم بارها “مسعود رجو ی در جلسات عمومی و تخصصی می گفت :” تنها نیروی مبارز و برحق ما هستیم. “

اگر به ادبیات سازمانی منتشره در سایت های سازمان نیز بنگرید خواهید دید در اکثر تعاریف سازمان از خود و کارکردهایش نیز از کلمه “تنها” بسیار استفاده می کند.

” تنها آلترنانیو دمکراتیک”

“تنها نیروی سازمان یافته”

“تنها نیروی مبارز”

“تنها راه مشروع مبارزه”

“تنها راه حل مردمی ” و….

این فرهنگی بود که بطور مستمر و شبانه روزی در تمامی مراحل آموزش داده می شد و گفته می شد در جهان تنها نیروی برحق ما هستیم و دیگران در تمامی دنیا اگر از ما حمایت نکنند پس بنابراین علیه ما و در سمت “رژیم ایران” هستند برهمین اساس به همه جدا شدگان از سازمان، مارک خیانت و مزدوری می زنند / هر کس که لب به سخن و انتقادی می گشاید آن ها را عضو وزرات اطلاعات و بر علیه خود می خوانند و…

طرز تفکر سیاه و سفیدی…

فرهنگ سفید وسیاه یک فرهنگ شناخته شده حاکم بر ما بود.

هم چنین در درون فرقه با گذر سال ها ما نیز دارای فرهنگ و واژگانی خاص شده بودیم. استفاده بسیار زیاد از کلمات عربی در گفتارمان متدوال شده بود. بعنوان مثال به کانتیرهای محل زندگی مان “بنگال” می گفتیم یا اینکه هر اتقافی می افتاد می گفتند “شغب” شده است. یا کلماتی مانند “سیاج، سپتیک ،اجتثاث جیم” و…. کلماتی درست شده در فرهنگ سازمان مانند: ” درخواست ملی ، واو شدن ،دورانی ، جیم، ….” همگی ساخته همین فرهنگ رایج در فرقه بود.از دیگر سو ممنوعیت استفاده از کلمات و فرهنگ جدید رایج در ایران نیز بخشی از سانسور فرهنگی در کمپ های سازمان بود.

بخوبی بیاد دارم برای قطع کامل ما با فرهنگ ایرانی علاوه براینکه تماشای کلیه کانال های تلویزیونی ایران ممنوع بود،حتی تماشای سریال ها و فیلم های سینمایی ایرانی، خوردن و خریدن اجناس ومواد غذایی ایرانی نیز بصورت هیستریکی از طرف رجوی در درون سازمان ممنوع شده بود…

یادم هست دوستانم از دو سه عید بعد از سقوط صدام بعنوان یکی از خاطرات خوب خودشان، همراه با مواد غذایی ایرانی یاد می کردند که بعد از سالیان توانسته بودیم مقداری از شیرینی های ایرانی را ببینیم و بخوریم …. بدلیل مشکلات اقتصادی عراق و وفور این مواد که از دست تهیه کنندگان مواد غذایی خارج شده بود مقادیر زیادی مواد غذایی ایرانی در بسته بندی هایی که بر روی آن نوشته شده بود “ساخت ایران ” از قبیل شکلات ، نقل و گز …. به کمپ رسید که بسیاری از اعضا ازاینکه بعد از سالیان طولانی مواد غذایی ساخت ایران را می دیدند خوشحال بودند و البته پس از مدت کوتاهی آن مواد نیز تحریم شده و دیگر تهیه نشدند!

ممنوعیت انتقاد

در سراسر تشکیلات انتقاد به “رهبری سازمان یعنی مسعود و مریم رجوی” ممنوع بوده و اساساً موضوعیتی نداشت و حتی کسی به این موضوع نیز نمی اندیشید. انتقادات به خط و مشی و عملکرد سازمان و مسئولین بالا نیز کاری عبث و بیهوده بود چرا که هر کسی در درون تشکیلات حداقل یک بار پیه بدرفتاری ها و خشونت های بعد از آن را به تن مالیده بود. آنچنان نسقی از افراد بعد از انتقاد و طرح موضوعات انتقادی می کشیدند که تقریباً همه افراد فکر کردن به این موضوع را نیز از سر خارج کرده بودند. مناسبات ترس و بدبینی در همه تشکیلات رواج داشت وافرادی که به خود جرات داده انتقادی به مسئولشان می کردند و یا در رابطه با عملکردهای سازمان انتقاد می کردند بصورت پیچیده ای به جلسات جمعی کشانده شده و در آن جمع ها آنقدر مورد تحقیر و آزار و اذیت قرار می گرفتند که از کرده خود پشیمان می شدند.

دریک نمونه آقای ح م در حالیکه یک صفحه انتقاد به مسئولش نوشته بود. او را در جمع ۵۰ الی ۶۰ نفری ستادشان صدا زدند و علاوه بر اینکه گزارش وی را با صدای بلند خوانده و جمع را برعلیه او تهییج کردند، مسئول جلسه با جملاتی رکیک ( از قبیل اینکه این حرف ها بهانه است و تو دنبال ” زن” و زندگی هستی و “بدبخت بیچاره تو رو چه به انتقاد” و اگر الان ایران بودی باید حمالی می کردی و زیادی زنده ماندی و… ) وی را آنقدر تحقیر کردند تا او را وادار به عذر خواهی نمودند. البته هدف اصلی چنین جلساتی برای درست عبرت دیگران هم بود. اینطور بود که غالباً افراد دیگر جرئت انتقاد کردن به صورت علنی به تشکیلات را نداشتند…

هیچ طرز تفکری غیر از تفکر فرقه مجاز نیست و یا قابل اعتماد نیست

اواخر دهه ۸۰ بحث مسخره و عجیبی در سازمان رواج پیدا کرد به عنوان “ولگردی سیاسی ممنوع”

. رجوی برای فرار از هرگونه پاسخگوئی وسرکوب و فکر کردن اعضا به مسائل سیاسی و یا حتی طرح مسائل سیاسی ، واژه سخیف ” ولگردی سیاسی ” را ابداع کرد تا با چماق کردن آن در تشکیلات دهان ها را ببندد.

پس از تحولات سیاسی در ایران و انتخاب مجدد سید محمدخاتمی این موضوع یک شکست محتوایی برای او بود چون برای اولین بار رسماً موضعگیری کرده بود که خاتمی انتخاب نمی شود و همینطور با توجه به تغییرات مسالمت آمیزی که در ایران بوجود آمده بود این تغییرات به هیچ عنوان خوشایندش نبود(البته این را هم بگویم که ایدئولوژی رجوی این بود تنهاکسی که همه چیز را درک میکند اوست و تنها فرد برتر در جهان اوست …وبقیه انسان های دنیا سال های نوری با وی فاصله دارند او با خدا و انبیاء ارتباط دارد و فقط به آنها پاسخگو ست. این صحبت های من نیست تمام این نکات را بارها مریم رجوی رسما” درنشست ها می گفت وخود رجوی همواره در جلسات عمومی می گفت:” فهم شما از مسائل چه سیاسی و چه ایدئولوژی دودرصد بیشترنیست.” بعدها مریم رجوی در نشستهای عمومی اعلام کرد که مسعود فقط پاسخگوی خداست. به عبارت دیگر،مسعود تنها شخصی در جهان است که گفته هایش بدون اشتباه بوده و الهام شده از سوی خداست و به همین علت کسی نمی تواند و نباید فرامین او را مورد نقد و اعتراض قرار دهد!)سپس بعلت اینکه این تغییرات و تحولات برای وی قابل تحمل نبود و میخواست اذهان نفرات را هرچه بیشتر ببندد، این بود که یک نشست سیاسی در سال ۸۰ برگزار نمود و بعد ازیکسری بحث کشاف و ابداعی اعلام کرد«هرزه گردی سیاسی مرز سرخ تشکیلات است!»

البته حول این جمله ساعتها بحث کردودر نتیجه همگان را از فکر کردن به مسائل سیاسی بازداشت و تلویحاً گفت: کسی نمی تواند راجع به مسائل سیاسی فکرکند … اختیار مسائل سیاسی و فکرکردن نیز بعهده اوست و اعلام کرد : از این پس ذهن خود را حول مسائل سیاسی باید ببندید و به آنچه فرماندهانتان می گویند گوش کنید و بگذارید خط و خطوط از بالا به پایین جاری شود… .

استفاده از تکنیک های توقف تفکر( که حس واقعگرایی را متوقف می کند)

در سالهای اخیر در درون تشکیلات سازمان کتابخانه ها برچیده شده و یک کتابخانه مرکزی ایجاد شده بود که ۹۰درصد کتاب های آن را کتب و نشریات با موضوعات سازمانی تشکیل می دادند. علیرغم کنترل های کامل بر همان ۱۰درصدر کتب غیر سازمانی بازهم امکان رفت و آمد به همان کتابخانه کذایی و مطالعه نبود.

مردان از رفتن به کتابخانه ممنوع شده بودن و زنان نیز هفته ای یکبار در زمانبندی مشخصی می بایست مراجعه کنند

با اینحال با توجه به برنامه ریزی های فشرده کاری فرصتی برای مطالعه نبود. بعضاً افراد از این سد هم که عبور می کردند و مثلاً شب ها می خواستند مطالعه کنند به آنها نیز گیر داده و سوژه جمع های ۵۰ تا ۱۰۰شده و آنها را مو اخذه می کردند که چرا شب ها دیر می خوابند یا اینکه چرا قران و نهج البلاغه! و کتب غیر سازمانی مطالعه می کنند. به همین دلیل اکثر نفرات عطای آن را به لقایش می بخشیدند….

به دلیل عدم اطلاع از پیشرفت های بیرون، نو آوری و تفکرات جدیدی نیز در سازمان شکل نمی گرفت و مهمتر از همه مخالفت هایی بود که با این امر می شد. حتی نوآوری های افراد در تکنیک های کاری نیز اگر خلاف سلیقه مسئولین بود آنها نیز مردود شمرده شده و اجرا نمی شد…

شعار / دعا و مراسم های خاص / سرود خوانی

برپایی مراسم های خاص سازمان ،از بزرگداشت تاریخ های سازمانی به مانند تاسیس سازمان گرفته تا مناسبت ها عمومی به مانند اعیاد در هیئت فرقه ای ،با صرف هزینه های سرسام آوری برگزار می شد. البته این جشن و سرورها برای اعضا جز مصیبت چیز دیگری نبود گاه بین یک تا دو ماه حدودا” دویست الی سیصد نفر از اعضا نگون بخت را اجیر می کردند که از بام تا شام حمالی کرده و سالن ها، میزها ، صندلی ها، دکوراسیون ، تدارکات ، تجهیزات و… را آماده سازی نمایند تا یک جلسه چند ساعته برگزار شود و مصیبت بزرگتر هم خود جلسه بود که بایستی چندین ساعت نفرات به صورت نظامی و خشک بر روی صندلی ها میخکوب می شدند و یا دهها بار به اجبار برای تشویق و دست زدن برپا و برجا می دادند … و به این ترتیب و با هرسختی و هر طور بود هر ماه و هفته یک مراسم برپا می کردند .

بعدا سقوط صدام مژگان پارسایی بصورت حیرت انگیزی به دنبال گسترش و بازسازی کمپ اشرف و برپایی مراسم های مجلل و پرهزینه تر بود . اگر فردی در یگان و محل استقرارش در خواست یک جفت کفش می داد که هزینه آن ماکزیمم به ۵۰ هزار دینار عراقی هم نمی رسید، جیع تشکیلات به آسمان می رفت که پول نداریم و الان در تحریم و مضیقه هستیم و ماه ها نامه بین یگان مربوطه و قسمت مالی و پرسنلی … ردو بدل می شد تا شاید یک جفت کفش خریداری می شد و فرد درخواست کننده هم به نام ” قلوس و حلقه ضعیف” مشرف می شد! حتی نفراتی که مشکلات جسمی داشتند ماهها در انتظار تهیه یک جفت کفش و اکی بودجه آن بودند ولی در مقابل بصورت دیوانه واری پول های هنگفتی صرف برگزاری مراسم و تهیه لباس های فرم و مدال برای رژه های خیالی می شد…

در ابتدا من خیلی متوجه این اصرار ها و پافشاری ها نمی شدم تا اینکه یک شب که همه را برای برگزاری مراسم احیا در مسجد جمع نموده بودند. … من و دو سه نفر از دوستانم در گوشه ای نشسته و بحال خود بودیم که به ناآگاه با تهاجم یکی از مسئولین تبلیغات(برنامه های تلویزیونی) مواجه شدیم که میگفت چرا نظم را رعایت نمی کنید و در صف نیستید… هنگامی که من به وی گفتم خواهش می کنم امشب ما را به حال خود بگذارید … یکدفعه شروع به داد و بیداد نموده که … حال شما چه ربطی داره و… و مگر نمی بینید برنامه تلویزیونی داریم و این برنامه ها برای پخش است و … همین موضوع را نیز به مسئولین به ما گزارش داد … طوریکه هر چی حال و هوا بود از سرِ ما بدر شد!!

بعدها نیز چندین بار از مژگان پارسایی و مسئولین دیگر شنیدم که می گفتند این برنامه ها برای ما حیاتی است… و آنچه من توانستم متوجه شوم این بود که دو موضوع با آن برنامه ها دنبال می شد:

اولاً) تثبیت شکل و هیئت سازمانی و فرقه ای در اذهان افراد

ثانیاً) القا قدرت به درون و بیرون…

ادامه دارد

 

__________________________________________________________

بازخوانی پرونده شورای ملی باصطلاح مقاومت

مریم سنجابی، سایت ندای حقیقت

24.02.2014

 

لینک به منبع

گذری بر شورای خودساخته فرقه رجوی

سلسله مقاله ارائه شده به قلم خانم مریم سنجابی عضو سابق همین شورای فرمالیستی به شرح مختصری از تاریخچه تشکیل شورا ملی مقاومت تا کنون می پردازد که جهت اطلاع خوانندگان عزیز تقدیم می گردد.»

«شورای ملی مقاومت» چندی پیش جلسه ای برگزار کرد… تصمیمات جدیدی در شورای ملی مقامت برای مقابله با رژیم ایران اتخاذ شد و………… واقعیت این است چنین شورایی وجود خارجی و ماهیتی جدای از فرقه رجوی ندارد. جالب اینکه سازمان همان دروغ های درون تشکیلاتی اعم از قدرت نمایی، پز آزادی و برابری… و اینکه امسال سال آخر است و ….. را سی سال است که به خورد همگان می دهند و از این همه دروغ و ریا شرم نمی کنند اگر در گذشته های دور نیز شورایی تاسیس شده بود(که متشکل از چند حزب و شخصیت های سیاسی بود)آنقدر توسط رجوی دیکتاتور در آن اعمال نظر و تعدیل صورت گرفت که بسرعت همه آنان تار ومار شده وجز پوسته ای از آن باقی نماند.

سازمان مجاهدین با کارشکنی ها و در پی کسب قدرت بودن از فاز سیاسی یعنی ازسال ۱۳۵۸تا ۱۳۶۰ بدنبال تشکیل یک ائتلاف سیاسی با نیروهای مخالف حکومت بود تا هر قدر که می تواند جبهه مخالفت خود را گسترش دهد و از هر طریق ممکن گروه ها و شخصیت های سیاسی مخالف را بسمت خود بکشاند.

بر اساس مصاحبه بنی صدر که حدودا” در سال۱۳۸۹با آقای محمد حسین سبحانی انجام داده گفته اند« ایده تشکیل شورا نظر وی بوده است و در این رابطه پس از اینکه درخرداد ۱۳۶۰ با سازمان مجاهدین همدست شد. قبل از خروج از ایران در باره تشکیل یک شورا و اساس نامه اولیه آن با رجوی صحبت نموده و توافقاتی انجام شده بود»….لذا شورای به اصطلاح ملی مقاومت در ۳۰تیر ۱۳۶۰ (۱۹۸۱) توسط ابوالحسن بنی صدر و مسعود رجوی پایه گذاری و اعلام می شود.

پس از آن، تلاش ها برای جذب شخصیت های سیاسی در داخل و خارج ایران شروع شد.در این رابطه یکسری شخصیت های سیاسی جذب شورا شده و تعدادی نیز از پیوستن به این شورای تازه تاسیس خود داری نموده و شرایط آن را رد می کردند.

بنی صدر(به عنوان اولین رئیس جمهور پس از انقلاب در ایران) و حزب دموکراتیک کردستان دو عضو اصلی شورای باصطلاح ملی مقاومت محسوب می شدند. افراد سرشناس دیگری ازجمله دکتر بهمن نیرومند، مهدی خان بابا تهرانی، منوچهر هزارخانی، ناصر پاکدامن، منصور فرهنگ، هدایت الله و مریم متین دفتری، ایرج شکری و تعدادی از افراد سیاسی دیگر در سال های اول به جمع این شورای خودساخته پیوستند.

در این بین یک سری از احزاب و شخصیت های سیاسی در خارج کشور نیز با شناختی که از ماهیت سازمان مجاهدین داشتند از پیوستن به شورا امتناع می کردند، آنها به زودی با موجی از تبلیغات مجاهدین برعلیه خود مواجه شدند تا جایی که سازمان قصد ایزوله کردن آنها را داشت و بقول خودش می خواست مشروعیت آنها را زیر علامت سوال ببرد و به آنها مارک های ضدانقلابی! می زد که از مبارزه می ترسندو…زیرا رجوی از همان زمان بدنبال سازمان هاو شخصیت هایی بود که رهبری وی را بپذیرند و بعنوان مسئول دولت موقت آینده برسمیت شناخته و سایر خط و خطوط وشرایط وی را قبول کنند…

بسیاری از گروه ها از سلطنت طلبان گرفته تا مارکسیستها و لیبرال ها، هیچ کدام نمیتوانستند چنین پیشنهادی را بپذیرند، یک سری از گروه ها به این انحصار طلبی مجاهدین واکنش نشان داده و از همان ابتدا به آن حمله کردند که البته رجوی در درون از این موضوع استقبال می کرد. این چیزی بود که او میخواست؛ تا افراد بیشتری را به زعم خودش در آینده که فکر می کرد قدرت را بدست می گیرد. ..ازسهیم شدن حذف کند . او می گفت هر چه آنها بیشتر به ما حمله کرده و مخالفت کنند کار ما را در بعد از پیروزی آسان تر می کنند وما از همین حالا آنها را شکست داده ایم !!وی معتقد بود تنها نیروی انقلابی و مبارزفقط سازمان مجاهدین است و بس. او می گفت: “هر کس در این دنیا یا با ماست و یا برعلیه ما ودر همکاری با رژیم ایران است.”

مدت زیادی طول نکشید که اکثر اعضای عضو شده کم کم به ماهیت انحصاری و قدرت طلبانه شورا پی برده و متوجه شدند که رجوی می خواهد از شورا بعنوان حربه ای سیاسی در دستان خودش استفاده کند که فقط در خدمت اهداف او باشد. لذا آنها شروع به مخالفت با این اعمال می کردند و درنتیجه همان تعداد احزاب و شخصیت های شناخته شده یا از این شورای باسمه ای استعفا دادند ویا چون زیر بار اهداف تعیین شده نمی رفتند توسط رجوی اخراج شده و در معرض تهمت های فراوان قرار گرفتند.

سرانجام پس از مدت ها کشمکش، بنی صدر که مدت ها بود به مواضع خودخواهانه ، قدرت طلبانه و فرصت طلبی های رجوی پی برده و به روابط او با دولت عراق به عنوان دشمن درحال جنگ با ایران به شدت انتقاد داشت کناره گیری نمود… بدلیل اینکه تمام منابع و امکانات مالی نیز در دست رجوی بود بنی صدر امکان جدا کردن بخشی از شورا و ادامه حیات آن را نیز بطور مستقل نداشت لذا او در تاریخ ۱۳۶۲ ( ۲۴ مارس۱۹۸۳ ) رسما جدایی خود را اعلام کرد.

پس از آن جبهه دمکراتیک انقلابی زحمتکشان در سال ۱۳۶۲، حزب دمکرات کردستان ایران درسال ۱۳۶۴، شورای متحد چپ به نمایندگی مهدی خان بابا تهرانی در سال ۱۳۶۴، حزب کار ایران( طوفان ) …به ترتیب از شورا جدا شدند.

حزب دموکراتیک کردستان در ۱۴ آوریل ۱۹۸۵ از شورا اخراج شد. بهانه این بود که حزب با دولت ایران ارتباط داشته است. در نظر مجاهدین، این قابل قبول نبود. رجوی نمی خواست هیچ ارتباطی با دولت ایران وجود داشته باشد…و در این رابطه به سایر اعضا نیز چنین حکم می نمود.اما حزب دموکراتیک کردستان، می دانست که به این ارتباط نیازدارد. آنها در باره برگرداندن اجساد کشته شدگان و تبادل اسرا …. نیاز به گفتگو و صحبت داشتند … هرچند که آنها نیز راهی انحرافی در پیش گرفته و با چپ روی های فراوان خود در اوایل انقلاب به دامنه تنش های مردم می افزودند…. در هر حال آنها همین قدر منطقی بودند که به ارتباط نیاز دارند و این ارتباط نیز طبیعی بود وبه مانند مجاهدین آن را دگم نکرده بودند ولی رجوی با یکدنگی تمام مانع ارتباط بقیه نیز می شد.

مجاهدین همچنین باعث جدایی و اختلاف دیگر سازمان ها شدند/ بعنوان نمونه جدا کردن مهدی سامع از گروه اصلی چریک های فدایی خلق اقلیت و محمدرضا روحانی از جبهه دمکراتیک ملی …

شرایط انحصاری شدن شورای ملی مقاومت و خاص کردن مبارزه از طرف سازمان مجاهدین به همین شکل پیش می رفت تا جائیکه در سال ۱۳۶۳ این اقدامات “انقلاب ضد- لیبرالیسم” نامگذاری شد.

(البته سازمان ورجوی درهرمرحله یک فیلی تحت عنوان انقلاب هوا میکرد انقلابات مختلفی شامل انقلاب درخط … وانقلاب بورژوارفرمیسم وانقلاب برضدلیبرالیسم ودر نهایت انقلاب ایدئولوژیک که باهریک ماهها وسالیان افراد را سرگرم می کردند.)

درظاهر گفته می شد که ما می خواهیم هویت انقلابی اصیل خود را حفظ کنیم و دراین مسیر هیچ کوتاهی و مذاکره و همکاری با دولت ایران متصور نیست!… و تنها راه، همان خشونت و مبارزه قهرآمیز است… (رجوی همواره به دنبال جنگ و خونریزی بود). هرگروهی راهی خارج از این را پیش می گرفت به سازش و خیانت به مبارزه مردم محکوم می شد… در این رابطه نود درصد از وقت و تلاش نیروهای مجاهدین در خارج ازکشور در آن دوران صرف مخدوش کردن چهره سیاسی اشخاص شناخته شده می‌شد.

بخش جی اس( یعنی جنگ سیاسی) برای اولین بار درسازمان نهادینه شد که هدف آن جنگ با اضداد ومنتقدین سازمان مجاهدین بود وبه گفته واعتراف درونی رجوی دربرهه ای اززمان بیش از۸۰ درصد انرژی وامکانات، صرف همین جی اس(جنگ سیاسی) میشد.وبعدها نیز کارخاص این بخش لجن پراکنی علیه جداشدگان شد.آنها یا باید شرایط رجوی را قبول میکردند و به شورای ملی مقاومت می‌پیوستند و یا اینکه هدف سیاسی و تهمت ها قرار میگرفتند. یک سری از این گروه ها حتی بطور فیزیکی هدف قرار گرفته و جلسات و دفاتر آن ها با حملاتی برنامه ریزی شده از سوی هواداران مجاهدین بهم می خورد.

تقریبا در این دوران تمام گروه ها و شخصیت های سیاسی که عضو شورا نبودند بخاطر انتقاد از مجاهدین متهم به همکاری با وزارت اطلاعات ایران شدند، و البته پس از آن نیز هر عضوی که از سازمان نیز خارج می شد به این لقب منتصب می شد!

بدنبال بحث های انقلاب درونی در سازمان ، بندی تحت عنوان شورای رهبری در سازمان مطرح شد. دراین بند تمامی مردان را از راس کارها کنار زده و به جای آن ظاهراً زنان بر مسند امور نشستند. با این پیش زمینه مسعود رجوی تصمیم به تغییرات دیگری در شورا گرفت. در شهریور ماه ۱۳۷۲ با جلسات مکرری که با اعضای شورای ملی مقاومت برگزار نمود نهایتا با زور و اجبار مریم قجر عضدانلو رابه عنوان رئیس جمهور مقاومت! ایران معرفی کرد. آنگاه در یک حرکت فرمالیستی مریم عضدانلو اعلام استعفا از سازمان کرد و درحالیکه یک شورای رهبری ۲۴ نفره از زنان در درون سازمان تشکیل شده بود و فهیمه اروانی ارشد و جانشین مریم عضدانلو بود او را مسئول اول سازمان معرفی کردند.

در آن زمان جلسات شورا سالانه و با صرف هزینه ای سنگین در عراق برگزار می شد. رجوی اعضای شورا را برای جلسات سالانه دعوت کرده و به عراق فرا می خواند. در سال۱۳۷۲ رجوی دریک حرکت کودتا گونه دیگر قبل از بحث های انتصاب! رئیس جمهور، تعداد بسیار زیادی (شاید در حدود ۱۰۰نفر) از اعضای همان شورای رهبری معرفی شده و تعدادی از مردان با سابقه سازمان را به عضویت شورا درآورد. کاری که در آن زمان بسیار غیرمنتظره و قلدرانه مأبانه بود. تا قبل ازآن تاریخ سازمان مجاهدین نیز بعنوان یک سازمان تنها یک نماینده ویک رای در شورا داشت ولی پس از این اقدام، اکثریت قریب به اتفاق آن از اعضای مجاهدین می شدند و آنچه عملا اتفاق افتاد شورا دیگر یک شورای متشکل از سازمان ها و نهادهای مختلف نبود وتنها ابزاری در دستان مسعود رجوی برای پیش بردن مقاصدش شده بود. به دلیل اینکه تمامی هزینه های آن نیزبعهده سازمان بود. احزاب و گروه های دیگر خیلی قدرت مخالفت با وی را نداشتند.

چنانکه خود رجوی بعدها در نشستهای درونی اعلام نمود این حرکت تنها به این خاطر بود که بتواند هم حق وتوی اعضای شورا را از بین ببرد و هم اکثریت قریب به اتفاق رأی شورا را تحت کنترل و اختیار خود داشته باشد بطوریکه پس از آن با یک ترفتدی دیگری در اساسنامه شورا اعلام نمودند :«بر اساس مصوبات شورا، صرفنظر از وزن و موقعیت اعضای شورا، کلیه اعضاء دارای یک رأی بوده و همه تصمیم گیریها بر مبنای اکثریت آراء اتخاذ می‌شود»

پس از این گسترش اولیه و زمینه سازی ها جلسه تابستان ۷۲ بصورت فشرده وبرای دو هفته تشکیل شد تا اینکه رجوی در بحث های بسیارطولانی و خسته کننده تمامی اعضای شورا را (که اینک اکثریت آن نیز ازمجاهدین بودند) قانع کند که در ادامه مبارزه ! نیاز است که برگی جدید رو کند و مریم را بایستی بعنوان رئیس جمهور آلترناتیو معرفی نمایند. او استدلال می کرد این کار یک ضرورت سیاسی است . تعدادی از اعضای اصلی و قدیمی شورا از جمله آقای متین دفتری و همسرش مریم متین دفتری و آقای هزارخانی … بشدت با اینکار مخالف بودند که در ادامه اصرارها و بحث های طولانی رجوی و بخاطر در انزوا قراردادن، آنان نیزبناچار سکوت کرده و به اجبار نظرات رجوی را قبول کردند…. در ادامه این جلسات کمیسیون های مختلفی شبیه یک دولت نیز مشخص ومعرفی کردند. از جمله کمیسیونهای: زنان، صلح، مذاهب، دانشگاهها، آموزش و پرورش، طرحهای دفاعی و استراتژیک، ملیتها، صنایع، امنیت و ضد تروریسم، خارجه، قضایی، فرهنگ و هنر…. دقیقا تمام کمیسیون های مهم دراختیار مجاهدین قرار گرفت و درآن زمان فقط مسئول بعضی کمیسیون ها نظیر کمیسیون محیط زیست و و مذاهب و ادیان، زنان و قضایی، افراد غیر مجاهدین شدند که با جدا شدن آقا وخانم متین دفتری یکسری از این کمیسیون نیزبازهم به دست سازمان افتاد. ناگفته نماند که این کار فقط یک ژست و در ظاهر بود و هیچ گاه این کمیسیون ها کاری جدی انجام نداده و وجود خارجی نداشتند.

پس زلزله این اتفاقات

سرانجام بدنبال تصمیم گیری های خودخواهانه و از سر بی تدبیری مسعود رجوی یک سلسله حوادث در شورا رخ داد.

در سال ۱۳۷۷ هم زمان با روی کار آمدن آقای خاتمی در ایران جبهه دمکراتیک ملی ایران به نمایندگی هدایت‌الله متین دفتری، و خانم مریم متین دفتری نیز از شورا استعفا داده و خارج شدند.

آقای ایرج شکری که در جلسات شورا بسیار زیر فشار رجوی بود و حتی اجازه مطرح کردن عقایدش را نیز به او نمی داد. او هم در دهه ۸۰ از شورا خارج شد.

خانم فریبا هشترودی که دو سه سالی به عضویت شورا درآمده بود او نیز با مشاهده وضعیت انحصارطلبانه مسئول شورا از آن خارج شد. رجوی در بسیاری از نشست های درونی با مسئولین سازمان، خانم هشترودی را تحقیر نموده و به او نسبت های ” زن کم عقل” و سبکسر و…. می داد.

در ادامه خروج ها در سال ۱۳۷۵ ، تعدادی ازکادرهای قدیمی و چهره های ثابت و سرشناس سازمان ازجمله دکتر “مسعود بنی صدر” (نماینده شورا در آمریکا) – دکتر “بهمن اعتماد” (نماینده شورا در انگلستان) – “کمال رضائی” (نماینده شورا در هلند) – “سعید اسدی طاری” (از مسئولین روابط بین المللی درفرانسه) و … که عضو و نماینده شورا در کشورهای مختلف شده بودند نیز از سازمان وشورا جدا شدند.

مرحله دوم گسترش شورا:

حدود از سال۱۳۷۴ رجوی تصمیم گرفت که مجددا اعضای شورا را اضافه نموده و درعرض یکی دو سال حدود ۴۰۰ تن دیگر از اعضای رده بالای تشکیلات سازمان که اکثرا زنان شورای رهبری بودند را به عضویت شورا درآورد در این وضعیت افراد شورایی که عضو سازمان نبودند به زحمت به بیست الی سی نفر می رسید. افرادی که دیگر سازمان و یا حزبی را نمایندگی نمی کردند و اکثرا” شخصیت های منفرد و معمولی بودند که امثال آنها هزاران نفر در خارج کشور یافت می شوند.

آنچه مهم بود بیش از ۹۵ درصد اعضای شورا را اینک خود سازمان مجاهدین تشکیل می داد و این بهانه و مدل خوبی برای سو استفاده های فراوات و تبلیغات های گسترده درخارج کشور بود تا با این اسم هر چقدر که می تواند اخبار دروغ و جعلی انتشار دهد… در این سال اعضای شورا به ۵۳۰ تن رسید.!

حقوق اعضای شورایی خارج از تشکیلات رجوی:

در یکی از جلسات درونی سازمان مریم عضدانلو به حقوق چند هزار دلاری اعضا غیر سازمانی شورا اشاره نمود و گفت پس از سقوط صدام و مشکلات مالی(گردش مالی بدلیل رفتن نام سازمان در لیست های تروریستی) که درگیرآن شدیم به اعضا اطلاع دادیم که چند درصدی از حقوق آنها کم می شود . و ظاهرا حقوق های ۸الی۷ هزاردلاری آنها تبدیل به ۶تا ۵ هزار دلار در ماه شده بود.

جلسات شورا سالانه در بغداد تشکیل می شد. و از سال ۱۳۷۲ در محلی در بغداد بنام تالار بهارستان که با صرف هزینه چندین میلیون دلاری ساخته شده بود، اجرا می گردید.

البته پس از آن رجوی برای ارضای قدرت طلبی اش سالن های مشابهی در قرارگاه های پارسیان ،اشرف و بدیع زادگان به همان عریض و طویلی و با هزینه های میلیون دلاری ساخت که در خیلی از این سالن ها هرگز جلساتی برگزار نشد.

درقرارگاه پارسیان دو سالن به نام سالن شورا ساخته شد. که یکی از این سالن ها که در ملک اختصاصی رجوی قرار داشت “احمدی” نام گرفت وصف این سالن و رستوران ها، هتل ها و باغها و مشاعات اطراف آن را حتما” خوانده اید… سالنی که پای هیچ شورایی به آن نرسید…و سرانجام با سقوط صدام بدست نیروهای آمریکایی افتاد.

چگونگی تشکیل جلسات و انتشار اطلاعیه های شورا:

تا سال ۱۳۸۱ در کشور عراق تقریبا سالی یکبار جلسات با هزینه های بسیار گزاف برگزار می شد. در این رابطه گاها” یکی از طبقات هتل نوفوتیل بغداد و تعدادی ساختمان چند طبقه شیک و بزرگ.. (عموما” برای آنهایی که هم عضو شورا بودند و هم عضو سازمان در خارج کشور بودند )برای حدودا” یک ماه اجاره شده و درون سازمان از یکی دو ماه قبل تعداد بسیار زیادی به بیگاری کشیده می شدند تامحل های پذیرایی و استراحت های موقت و محل کار …. ناهار و شام های ضیافتی را آماده سازی نمایند . ده ها نفر را به نگهبانی و انتظامات می گماردند و برنامه های ناهار و شام مجلل برپا می کردند تا رجوی عقده های قدرت طلبی خود را کمی ارضا نماید.

زمان برگزاری، جلسات حدودا” دوهفته طول می کشید که روزانه تا ۱۶ ساعت جلسات ادامه داشت. و واقعیت اینکه یکه تاز میدان تنها رجوی بود و رجوی…. او داد سخن می داد و حرف می زد و حرف می زد و قدرت نمایی می کرد در این ساعات طولانی اعضا باصطلاح شورا درجلسه ،می نشستند، به خواب فرو می رفتند ، چرت می زدند … و برای قدم زدن به بیرون می رفتند! ولی همچنان رجوی به سخن سرایی ادامه می داد ، در آن سال ها حتی اعضای غیر سازمانی شورا نیز دیگر جرئت مخالفت با عقاید و نظریات رجوی را نداشتند. نشریه ای به نام ایران زمین که ارگان شورا نام گرفته بود چاپ می شد . بعلت اینکه جاذبه بیشتری از نشریه مجاهد که ارگان سازمان بود در بین اعضا پیدا کرده بود بدستور رجوی تعطیل شد. در نشریه ایران زمین مطالب متنوع تری چاپ می شد و افراد بیشتری قلم زده و نظریات خود را می نوشتند این برای رجوی قابل تحمل نبود و تعطیل شد. در چندی از جلسات که من شاهدش بودم. آقای ایرج شکری و خانم فریبا هشترودی که مطالبی بیان کرده و روی نظرات خود پافشاری می کردند از طرف رجوی یا مورد تمسخر واقع شده و یا غضب می شدند. در یکی از همین جلسات مسعود رجوی آنچنان با دیکتاتوری و آمرانه با آقای ایرج شکری صحبت نمود که او شجاعانه در همان جلسه تلویحا” گفت که این نوع اداره مجلس شیوه دیکتاتوری مابانه است و دقایقی باعث تشنج و اختلال در روند کاررجوی شد … و البته ایشان که دیگر ادامه ماندن در این وضعیت برایش مقدور نبود پس از مدتی جداشد. هنگامی که خانم هشترودی نیز صحبت می کرد عملا از طرف رجوی حرف هایش به شوخی وریشخند گرفته میشد تا او را ازادامه صحبت باز دارد.

(البته در طی دو هفته و جلسات ۱۴تا۱۶ ساعته اعضای مجاهدین که حق صحبت نداشتند که هیچ اعضای شورایی معروف نیز ماکزیمم ۱۰دقیقه بیشتر نمی توانستند صحبت کنند . لازم به ذکر است که رجوی بدلیل کثرت اعضای سازمان مهدی ابریشم چی را نماینده اعضای سازمانی در شورا معرفی نموده بود که کار وی در جلسات از یک طرف تعریف و تمجید از رجوی بود و از طرف دیگر آماده باش برای زیر سوال بردن و توهین کردن به آن دسته از اعضای شورا بود که در مخالفت با رجوی نکته ای بیان می کردند. در همان جلسات بارها شاهد توهین ها و تهدیدها و گفتار نامناسب وی با اقای ایرج شکری و سارین بودم)

با این تفاسیر پس از پایان هر دوره جلسات، بیانیه هایی طولانی در صفحات متعدد تنظیم شده و سپس از همه اعضا امضا گرفته می شد. محورهای بیانیه همان ها بودند که رجوی ساعت ها در باره آن داد سخن داده وهر سال با وقاحت تمام به اعضا می گفت امسال سال آخر و سال سرنگونی ! حکومت ایران است…

و اما درطی سال هر اتفاق و یا موضوعی که رجوی تشخیص می داد بایستی از طرف شورا بیانیه بدهد. و از آنجائیکه او این شورای خود ساخته را ملک طلق خود می دانست و شاید هم علت اصلی و انگیزه این انحصاری کردن کامل همین بود… که او آنقدر اتوریته و دست باز داشته باشد که همه نیات و خواستها و دروغ و تقلب هایش را به اسم یک شورای باسمه ای و دهن پر کن بیرون دهد.

انواع اطلاعیه های رنگ و وارنگ و با موضوعات مختلف که در این سال ها به اسم شورای ملی مقاومت به چاپ می رسید. همان بیش از ۹۵ درصد اعضا درون سازمانی که من هم یکی از آن نفرات بودم قبل از انتشار ، آن اطلاعیه ها را به چشم نمی دیدیدم . وخبری هم از درج چنین اطلاعیه هایی نداشتیم … و هیچ گونه نظرخواهی نیزدر این رابطه از کسی نمی شد.

بطور معمول و بر طبق عرف و ثیاق هر شورا اعضای آن بایستی از حداقل موضعگیری ها و عملکرد شورایی که در آن عضو هستند مطلع باشند و در موارد مهم نظر بدهند ولی فکر می کنم این تنها شورایی بود که تنها یک عضو واقعی داشت و آن هم فقط رجوی بود که لجام گسیخته بر آن می تاخت.

اطلاعیه بر علیه جداشدگان ، اطلاعیه در رابطه با مواضع هسته ای ایران ، اطلاعیه در حمایت از مقامات آمریکایی و…انواع و اقسام این اطلاعیه ها بطور خاص در دفتر و اتاق کار رجوی تهیه و تنظیم شده و سپس به چاپ می رسید.

در این موارد تنها بیانیه های سالیانه بود که در صفحات طولانی تنظیم شده و سپس ساعتی اعضای شورای درون سازمان را به اجبار جمع کرده و قسمت هایی از متن آن را برای افراد قرائت می کردندو سپس فقط صفحه آخر آن را برای امضا می دادند بدون هیچ گونه نظرپرسی و نظر خواهی و کسی را نیز جرئت مخالفت و اظهاری نظری نبود. در واقع ۹۵درصد اعضا سازمانی شورا یک فرم بیشتر نبودند تا جلسات در ابعادی بزرگتر تشکیل شده و رجوی تنها استفاده های تبلیغاتی و قدرت طلبانه خود را از آن ببرد. و در زمان هایی هم که نیاز باشد برای سرکوب سایر اعضای شورایی غیر سازمان استفاده کند.

(به یاد دارم در دهه ۷۰تا ۸۰ بعضا که اعضای غیر سازمانی شورا به عراق مسافرت کرده و برای دیدار به یکان های نظامی می رفتند. تعداد بسیار زیادی از نفرات یکان ها را از قبل توجیه و آماده می کردند که تا می توانند اعضا شورا را زیر سوال برده و از آنها بخواهند بیشتر از سازمان و رجوی در خارج کشور تعریف کنند و در موارد زیادی نیز بصورت کنترل شده و برنامه ریزی شده توسط یک سری نفرات آنها را به باد انتقاد “خارجه نشینی و بورژاوزی می گرفتند.)

مسعود رجوی و مریم عضدانلو در بسیاری از نشست های درونی اعضای شورا از جمله آقای هزارخانی، ایرج شکری و مرضیه را…. به تمسخر گرفته و می گفتند آنها فقط خارجه نشین هستند و در پناه … رنج سازمان به نوایی رسیده و معروف شده اند!….

با این وصف و حال شورای ابزاری، که فقط در خدمت اهداف آقای رجوی بود خارج شدن اعضای ریز و درشت از آن امری بدیهی می نماید ولی از آنجا که مناسبات فرقه ای و خوی دیکتاتوری در همه جا سایه گسترده بود خروج افراد ناراضی نیز از شورا براحتی امکان پذیر نبود چرا که طبق تجربه می دانستند با خروج از دام شورا اطلاعیه های مزدور خواندن آن ها و نثار کردن فحش و فضیحت ها شروع خواهد شدو این هم انتخاب و راهی سخت بود که در پیش پای اعضای ناراضی شورا گذاشته بودند… با این وصف ولی باز هم بسیار افراد شجاعی که بخوبی پی به ماهیت فرمالیستی و میان تهی بودن شورای دستاویز رجوی برده بودند به مانند تشکیلات فرقه بطور متوالی از آن خارج می شوند.

از جمله آقای علی اصغر حاج سید جوادی، حسن ماسالی ، فریدون گیلانی، خانم الهه،اسماعیل وفا یغمایی و دردهه ۹۰نیز بالاخره آقایان کریم قصیم و محمدرضا روحانی نیز با خروج خود توانستند پرده دیگری از پوشالی بودن این شورا را کنار زده و خود را از بند رجوی رها کنند.

نگاهی به برخی مندرجات و اساسنامه شورا:

«در اساسنامه شورا قید شده بعد از بدست آوردن قدرت در ایران، دولت موقت شورا ، تنها ۶ ماه در قدرت خواهد بود و وظیفه اصلیش برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه… و انتقال قدرت به نمایندگان مردم ایران است. »

رجوی در جلسات درونی سازمان با اشاره به این بند اساسنامه تلویحا”با تمسخر می گفت «در شش ماه ، ما کاری خواهیم کرد که تمامی قدرت را بدست بگیریم و با نثار کردن فحش و فضیحت به بقیه گروه ها می گفت ما زحمت کشیدیم و جون کندیم…. چطور حکومت را به دیگران می دهیم.»

در بخش دیگری از مندر جات داد سخن از تشکیل کمیسیون های مختلف زده شده :

« ۲۵ کمیسیون درشورای ملی مقاومت ایران اساس دولت موقت ائتلاف را پس از سرنگونی تشکیل می‌دهند. ریاست هر کمیته را یکی از شخصیت‌های عضو شورا که در زمینه مزبور تخصص دارد بر عهده دارد.» آنچه در عمل اثبات شد از زمان اعلام این کمیسیون ها تنها یک نامی بر روی کاغذ بودند و حتی به شکل فرمالیستی نیز محدوده فعالیتی این کمیسیون ها نداشته و تنها مصرف آنها برای تبلیغات خارجی و ادعای قدرت کردن بوده و هست.

محور بعدی قیده شده

«شورای ملی مقاومت ایران دارای ۵۳۰ عضو شامل نمایندگان اقلیت‌های قومی و مذهبی مانند کردها، بلوچ‌ها، ارامنه، کلیمیان وزردشتیان است. زنان ۵۰ درصد اعضای این شورا را تشکیل می‌دهند»

دروغ هر چه بزرگتر …. شاید باورش راحتر… کدام قوم و کدام شخصیت مهم عشیره و کلیمی و ارامنه … تا کنون از این شورا معرفی شده اند. افراد عضو شورا حتی جرئت یک مخالفت مختصر را نداشتند این اعضای گوناگون کجا هستند که تا کنون کسی آنها را ندیده است!!!!! زنان عضو شورا سازمانی نیز حق هیچ گونه اظهارنظری نداشته و در واقع یک عضو فرمالیستی بیشتر نبودند.

وضعیت احزاب و گروه های با قیمانده در شورا!

هم چنین در تعاریف گروه ها و احزاب عضو شورا نیز بسیار صحبت ها و تعاریف مطرح شده : در حالیکه ریاکارانه اشاره ای به اینکه چند حزب و شخصیت مهم عضو شورا درهمان سه چهار سال اول از شورا خارج شدند. نشده است.

خوب است که از وضعیت واقعی همان دو سه حزب و گروه باقیمانده نیز مطلع شویم:

- جمعیت دفاع از دموکراسی و استقلال ایران با کلمه اختصاری اقامه بعنوان یک تشکل مستقل! خارج از سازمان قلمداد شده است.

آقای جلال گنجه ای عضو سازمان مجاهدین در رده معاون بخش که همسر و فرزندان وی نیز در درون تشکیلات سازمان هستند رهبر این جمعیت اعلام می شود. تا کنون هیچ فرد دیگری از این جمعیت اعلام عمومی نشده و حضور خارجی نداشته و این هم یکی از ترفند های دوگانه رجوی است که با آب و تاب فراوان ایشان را به عنوان یک تشکل و جمعیت ! همواره معرفی می کند در باب تعریف این جمعیت یک نفری! در اطلاعیه های سازمان “اقامه” چنین شرح داده شده است

« … جمعیت دفاع از دموکراسی و استقلال ایران در سال۱۳۵۹ با نام «جمعیت اقامه» تأسیس شد و دربرگیرندهٌ روشنفکران مذهبی یا غیرمذهبی! و هم‌چنین متخصصان و تکنوکراتهای ایرانی می‌باشد و توسط جلال گنجه‌ای، که یک روحانی برجسته و از مخالفان شناخته‌شده تفکر بنیادگرایانه از اسلام می‌باشد، نمایندگی می‌شود. وی از شاگردان قدیمی (آیت الله ) خمینی است که به‌دلیل تأکید (آیت الله ) خمینی بر «ولایت فقیه» و استبداد دینی، از او فاصله گرفت. آقای گنجه‌ای در زمان شاه زندانی سیاسی و در سال ۱۳۵۸ کاندیدای مردم رشت برای نمایندگی مجلس بود. »

و حقیقت این است که این جمعیت موهوم تنها یک “عضو” داشته و دارد.

جلال گنجه ای با لباس فرم سازمان مجاهدین در یکی از جلسات درونی در کمپ اشرف!

- «شاخه هویت از چریکهای فدایی خلق نیز چنین معرفی می شود.

یک انشعاب از گروه چپ چریکهای فدایی خلق ایران است که با وابستگی به‌مسکو به‌شدت مخالف بود. این شاخه سازمان در سال ۱۳۶۳ متقاضی عضویت در شورای ملی مقاومت شد و در سال ۱۳۶۴ به‌عضویت این شورا پذیرفته شد. مهدی سامع، مهندس مکانیک، نمایندهٌ این سازمان در شورا، از سال ۱۳۴۹ تا ۵۷ در زندانهای شاه به‌سر برده‌است.»

واقعیت این است که تا کنون از این گروه نیز تنها دو نفر مهدی سامع و زینت میر هاشمی شناخته شده اند. آنها اینقدردر مضیقه بودند که در بعضی از جلسات شورا در عراق تشکیل می شد. خانم زینت میر هاشمی شرکت نمی کرد ومریم عضدانلو علت را از قول خانم میرهاشمی چنین توصیف می نمود: که بعلت اینکه ایشان فرزند کوچکی داشته کسی را برای سرپرستی وی نداشته است ! وبه همین دلیل نمی توانست در جلسات شورا در عراق شرکت نماید.! در یکی از جلسات درونی نیز یکبار رجوی اشاره نمود که گروه آنها حتی به ۱۵ نفر هم نمی رسند.

«کانون توحیدی اصناف نیز این چنین معرفی می شود.

متشکل از بازاریان و صاحبان صنایع مخالف رژیم کنونی ایران است که در سال ۱۳۵۸ تأسیس شد. نمایندهٌ کانون توحیدی اصناف در شورای ملی مقاومت، ابراهیم مازندرانی، اهل تبریز، از تجار بازار تهران و از زندانیان سیاسی زمان شاه می‌باشد. …»

واقعیت این است تنها نفرعضو این کانون با این اسم عریض و طویل ! نیز آقای مازندرانی هستند دختر ایشان نیز خانم لیلا مازندرانی عضو مجاهدین بود که در سال ۱۳۷۰پس از بحث های انقلاب به اصطلاح ایدئولوژیکی از تشکیلات سازمان جدا شده و به پاریس نزد پدرش رفت…

«استادان متعهد دانشگاهها و مدارس عالی

متشکل از استادان دانشگاه می‌باشد و در سال ۱۳۵۹ تأسیس شد. .. دکتر محمدعلی شیخی، استاد دانشکدهٌ فنی دانشگاه تهران، نمایندگی این گروه در شورا را به‌عهده دارد.!»

محمد علی شیخی نیز تنها فرد از این تشکل خودساخته می باشد که در پناه سازمان مجاهدین زندگی می کند.!

در آخر نیز توجه شما را به پاره ای از موضعگیری های اعضای اصلی و شناخته شده شورا در سال ۱۳۶۰تا ۱۳۶۵ جلب می کنیم:

حزب دموکراتیک کردستان که در ۳۰ آوریل ۱۹۸۵، پایان مشارکت در شورا را اعلام کرد. در نشریه ای به نام “برخی از اسناد پیرامون رابطه شورای ملی مقاومت و حزب دموکراتیک کردستان” که توسط حزب دموکراتیک منتشر شد، نوشته است: “…از ابتدای ملحق شدن حزب به شورا، نمایندگان حزب دریافتند که مجاهدین با توسعه شورا مخالفند و فقط آن دسته از اعضای جدید را میپذیرند که نشان داده اند قصد پیروی از سیاستهای مجاهدین را دارند. به همین دلیل، شورا به جای پیروی از خط مشی جذب کردن،‌ از خط مشی دفع پیروی کرد و در نهایت به جایی رسید که از شورا فقط یک اسم باقی مانده و در واقع وجود ندارد…. اکنون آنها فقط از نام شورا برای پیشبرد اهداف سازمانی شان استفاده میکنند.

“. آقای مهدی خانبابا تهرانی، نماینده شورای متحد چپ در کتابش “نگاهی به جنبش چپ از درون” میگوید: “سازمان اقامه طی ریاست جمهوری بنی صدر، توسط مجاهدین و از میان هواداران مجاهدین تشکیل شد. بعد از این که بنی صدر و رجوی ایران را ترک کردند، سازمان نمیتوانست به فعالیت آشکار ادامه دهد، بنابراین بسیاری از کادرها و اعضایش ایران را ترک کردند و اقامه به یکی از اعضای شورای ملی مقاومت تبدیل شد. با آغاز مخالفت اعضا با خط مشی های مجاهدین، آنان جدا شدند. آنچه از آن باقی ماند به “دی.آ.دی” تغییر نام داد و نشریه “راه آزاد” را منتشر نمود. آقای جلال گنجه ای، نماینده اقامه، به عنوان نماینده گروه تازه متولد شده دی.آ.دی در شورا باقی ماند. این گروه هرگز در خارج از مجاهدین نبوده بلکه همیشه کپی سازمان مجاهدین بوده است. در بعضی موارد حتی از مجاهدین بنیادگراتر و به قولی “کاسه داغتر از آش” است. در حقیقت آنها توپخانه خطوط عقبی مجاهدین هستند.” “…در ابتدا کانون توحید اصناف را خوب نمیشناختم و فکر میکردم که نماینده بازار هستند. بعدها، دریافتم که این هم، سازمان کوچک دیگری است که به سازمان مجاهدین وصل است.” “… سازمان استادان متحد، فقط یک نماینده به نام محمد علی شیخی داشت و در واقع سازمانی وجود نداشت. در اولین روزهای انقلاب، برخی از اساتید که از مجاهدین حمایت میکردند گردهم آمده و این سازمان را تشکیل داده بودند. اما بعدها، هیچ چیزی از آن باقی نمانده بود. این هم ‌مثل بقیه کاملا و آشکارا مطیع مجاهدین بود. سازمان چریک فدایی خلق (پیروان هویت) که بعدها عضو شد، توسط مهدی سامع نمایندگی میشد. شش یا هفت ماه قبل، وی سازمان را معرفی کرد و به عنوان فرد عضو شورا شد. سپس ناگهان تغییر عقیده داد و عضویت خود به عنوان سازمان را اعلام نمود.” تهرانی در جای دیگری میگوید: “… به نظر میرسید که آنها فقط به دکوراسیون جدید برای حزبشان نیاز دارند و دیگر هیچ. مجاهدین و خودارزشگذاری مجاهدین خلق مانع از پیوستن دیگر نیروها به شورای ملی مقاومت بود. آنها به جای اصلاح خودشان در برابر انتقادات از جانب دیگر اعضای شورا، گروههای مطیع خودشان را در شورای ملی مقاومت به وجود آوردند و فکر کردند که میتوانند با این کار در صحنه بین المللی ائتلافی از نمایندگان همه طبقات جامعه را نشان دهند. در حقیقت وقتی دیدند که بسط شورا به واقعیت تبدیل نشد، افزودن نامهای خلق شده به شورا را شروع کردند..” تهرانی درباره روابط داخلی در شورای ملی مقاومت مینویسد: “… جنبه دیگر از وابستگی شورای ملی مقاومت و نداشتن استقلال هویت این بود که هرگاه مجاهدین میخواستند، نشست پایان مییافت. این به آن خاطر بود که آنها میزبان بودند و مکان به آنها تعلق داشت و همه چیز در دست آنها بود. البته ما هم مثل بقیه اعضا میتوانستیم به نشست ادامه دهیم اما این نشست رسمی نبود.” “… وقتی با مشکلات داخلی در داخل سازمان خودشان و شورای ملی مقاومت مواجه شدند، ناگهان تحت نام انقلاب ایدئولوژیک و انتخاب مسعود و مریم به عنوان رهبران “انقلاب جدید در ایران”، خودشان را به عنوان تنها رهبران انقلاب معرفی کردند و به همه ایده های متفاوت سیاسی دیگر پوزخند زدند. در این شرایط نمیشد دیگر در شورایی با این ساختار باقی ماند. بعدها با ادامه دادن شیوه هایشان و اقامت جستن در عراق، تیر خلاص را به شانس تاریخی شان شلیک کردند. البته هنوز تحت عنوان شورای ملی مقاومت حرف میزنند، اما همه میدانند که این پدیده دیگر وجود مستقل ندارد و ناپدید شده است.” (همان ماخذ، ص ۶۱۸) تهرانی درباره خروج شورای متحد چپ از شورا میگوید: “… من معتقدم که بعدها نیز درشورا، مجاهدین تلاش نکردند دیگر نیروهای اپوزیسیون را جذب کنند و حتی آشکارا به سازمانی توتالیتر تبدیل شدند که تلاش میکرد نیروهای اپوزیسیون را جدا کرده و نابود نماید. خط مشی آنها جذب همکاری نبود، بلکه آنها به پیروان فرمانبردار نیاز داشتند. این امر به روشنی در شعارشان “ایران-رجوی ، رجوی-ایران” نشان داده شده است. با این خط مشی ها و شعارها، صحبت از دموکراسی، حقوق مساوی، همکاری و … چیزی جز یک شوخی احمقانه نیست.” (همان ماخذ، ص ۶۲۷) تهرانی درباره استراتژی شورای ملی مقاومت میگوید: “در اصل، استراتژی شورا به خود شورا تعلق نداشت. این استراتژی “مبارزه مسلحانه” بود که جزئیاتش را مجاهدین دیکته میکردند و به نام شورا اعلام میشد. شورا هرگز استراتژی مستقل یا دستور کار روزانه نداشته است.” (همان ماخذ، ص ۶۳۷) در مصاحبه ای با نشریه پیوند درباره موضوع نیروهای شورای ملی مقاومت، دکتر علی اصغر حاج سید جوادی میگوید: “قبل از هر چیز باید تأکید کنم که به استثنای حزب دموکراتیک کردستان و مجاهدین، ۲ یا ۳ سازمان دیگر که شورا در نشریه اش از آنها نام میبرد، ساخته هایی هستند که هیچ سازمان، عضو یا حمایت کننده ای ندارند. این سازمانها وجود ندارند و برای بزرگ نشان دادن شورا توسط مجاهدین خلق شده بودند.” (پیوند، سپتامبر ۱۹۹۸، ص ۱۳) اقای بهمن برومند، دیگر عضو سابق شورای ملی مقاومت میگوید: “بعد از چند ماه، برای ما روشن شد که سازمان مجاهدین هرگز قصد تشکیل ائتلاف نداشته و این شورا را برای استفاده از اسامی سازمانها و اشخاص شناخته شده و افزایش اعتبار خودش به راه انداخته است. وقتی دریافتیم که مجاهدین ماهها، بدون اطلاع شورا، با رژیم خونخواری مثل رژیم صدام حسین در حال گفتگو بوده تا مقرش را به عراق منتقل کند، تحمل خود را از دست دادیم.” (پیوند، سپتامبر ۱۹۹۸، ص ۳۱) آقای حسن ماسالی، یکی دیگر از اعضای سابق شورا و نماینده جنبش رنجبران گیلان و مازندران (یکی از سازمانهایی که عضو شورای ملی مقاومت بود و بعدها آن را ترک کرد) در مصاحبه با پیوند گفت: “… به جای جلب سازمانها و اشخاص مسؤول، شناخته شده و جدی، مجاهدین درها را به روی نیروهای فرصت طلب و مطیع باز میکردند. آنها مسؤول حمایت از رجوی و حمله به منتقدان مجاهدین بودند.” (پیوند، سپتامبر ۱۹۹۸، ص ۲۹) دکتر منصور فرهنگ، یک عضو سابق شورا و نماینده سابق شورای ملی مقاومت در امریکای شمالی در مصاحبه با نشریه پیوند گفت: “… واقعیت این است که شورای ملی مقاومت از اولین روز تشکیل، ابزاری بود در دست مجاهدین و هرگز استقلال نداشت. اکثریت اعضا این را میدانستند

 

____________________________________________________________________________-

آشنایی با فرقه ها-روش عضوگیری،ماهیت و عملکردها- شماره ۵

مریم سنجابی، سایت ندای حقیقت

20.02.2014

 

لینک به منبع

لینک به قسمتهای قبلی
آشنایی با فرقه ها – روش عضوگیری، ماهیت و عملکردها (بخش های اول، دوم و سوم)
آشنایی با فرقه ها – روش عضوگیری شماره ۴

در سلسله مباحث قبلی پیرامون عوامل آشنائی با فرقه و تحقیق و تطبیق علمی این موضوع با فرقه رجوی ،در این بخش به موضوع کنترل اطلاعات در فرقه پرداخته شده است.

بخش سوم – کنترل اطلاعات

مخفی نگاه داشتن عمدی اطلاعات

دستکاری اطلاعات به منظور مقبول تر کردن آنها

دروغ مصلحت آمیز

محدودیت های دسترسی به کتاب و مقاله و روزنامه و مجله و تلویزیون و رادیو

سیر چگونگی کنترل اطلاعات در فرقه ها

«ذهن انسان نمی تواند بدون داشتن اطلاعات عملکرد درستی داشته باشد با کنترل فرد و اطلاعات دریافتی او ، قدرت افراد در تجزیه و تحلیل، منطبق با داده های رهبر فرقه تظیم می شود آن گاه نفرا ت قضاوت منطقی در خصوص زندگی خصوصی خود نداشته و عملکردی بر اساس خواسته های فرقه خواهند داشت.

کنترل اطلاعات از همان ابتدای جذب نیرو آغاز می شود. و آن زمانی است که فرقه برای کشاندن افراد به داخل گروه اطلاعات می دهد. افراد جذب فرقه ها نمی شوند بلکه فرقه ها افراد را به داخل فرقه ها می کشانند افراد زمانی که گرفتار یک فرقه می شوند که :

توسط دوست یا خویشاوندی که خودش عضو است به آنها مراجعه شود.

توسط یک غریبه که اظهار دوستی و محبت می کند، به آنها مراجعه شود.(معمولا توسط یک جنس مخالف)

به یک برنامه فرقه مانند یک برنامه آموزشی یا سمپوزیوم یا فیلم سینمایی دعوت شوند.

به خرید یک کتاب فرقه به عنوان پرفروش ترین کتاب معرفی شده است تشویق شوند.

به شرکت در جلسات مطالعاتی که ظاهری موجه دارند. دعوت شوند.

یک پوستر یا مطلب تبلیغاتی نظر را جلب کند.

در یک شرکت تجاری متعلق به فرقه استخدام شوند

اغلب اوقات اغلب اشخاص فرقه تا مدت ها اصلا شک نمی کنند که عضو یک فرقه شده اند شاید یک دوست یا خویشاوند با نظرات و تجارب فوق العاده ای رو به رو شده است و می خواهد آنها را به دیگران هم منتقل کند اگر مراجعه کننده شخص غریبه ای باشد اغلب شخص تصور می کند دوست تازه ای پیدا کرده است ولی در واقعیت دوستی یک شبه بوجود نمی آید. دوستی واقعی در مدت زمانی طولانی شکل می گیرد که افراد دریک حالت متوازن و به تدریج نظرات خود را به یکدیگر منتقل می کنند افراد فرقه ها که برای جذب انتخاب می شوند در گرفتن اطلاعات از اشخاص بدون اینکه خود اطلاعات از خود یا گروه شان بدهند مهارت دارند. انها به کسی نمی گویند که چه کسی هستند و چه اعتقادی دارند و نهایتا چه می خواهند.

با مجزا سازی اطلاعات فرقه ها اعضای خود را از دیدن تصویر کل یک پدیده محروم می کنند. به افراد تنها اطلاعاتی داده می شود که مناسب تشخیص داده می شود. و به اندازه ای اطلاعات می دهند که خود لازم می دانند تا کارشان را انجام دهند. ایدئولوژی فرقه سطوح مختلفی را در رابطه با بیان واقعیت ها مشخص می کند که شامل دکترین معروف درونی ها و بیرونی ها می شود اطلاعات محافظه کارانه مربوط به بیرونی ها که شامل وجوه رقیق شده اعتقادات فرقه است . به افراد عادی و تازه واردها داده می شود. به افراد جذب شده جدید که سوال دارند گفته می شود آنها هنوز به حد کافی برای دانستن تمامی واقعیتها آماده نشده اند اطلاعات درونی صرفا مخصوص کسانی است که به حد کافی برای دانستن تمامی واقعیت ها آماده نشده اند. اطلاعات درونی مخصوص کسانی است که به حد کافی تحت القائات ذهنی قرار گرفته اند.

به این ترتیب ارائه سیاست ها و قواعد و دکترین فرقه ها برای افراد جذب شده تا زمانی که قدرت تشخیص درست فرد به حد کافی تنزل داده نشده به تاخیر می افتد.

یک شکل عمومی کنترل اطلاعات مسدود کردن ابراز هر گونه انتقاد یا نظر مخالف است برخی فرقه ها خیلی راحت اعضای خود را نسبت به دسترسی به هر گونه منبع غیر فرقه مانند روزنامه ،مجله، تلویزیون، رادیو و اینترنت منع می کنند. در حالیکه برخی دیگر راه های ظریف تری بکار می گیرند. برای محدود کردن دسترسی به اینترنت فرقه سایتنو لوژی، نرم افزاری را به اعضای خود داده بودند که به طورخودکار دسترسی به سایت های اعضای سابق و منتقدان فرقه را فیلتر می کرد.

کنترل اطلاعات همچنین شامل کنترل ارتباطات اعضا با سایر افراد می شود از اعضا انتظار می رود در باره یک دیگر جاسوسی کنند و رفتار و یا اظهار نظرات نامناسب از نظر فرقه مانند انتقاد به رهبر فرقه و انتقاد به تفکرات فرقه ای یا سازماندهی را گزارش کنند. این اطلاعات بعلاوه هر چیزی که توسط یک عضو در خلال اعترافاتش گفته می شود. اغلب علیه آنان و در جهت مانیپولاسیون کردنشان مورد استفاده قرار می گیرد. برخی فرقه ها مکالمات تلفنی را کنترل می کنند و نامه ها را باز می کنند تا اطلاعاتی بدست بیاورند وبتوانند برای کنترل اعضای سابق و فعلی مورد استفاده قرار دهند. نظر انداختن بر نحوه رویکرد گروه نسبت به جریان آزاد اطلاعات سریعترین راهی است که می توان یک فرقه مخرب را تشخیص داد.

یک سازمان مشروع همیشه افراد خود را به تفکر و مطالعات آزاد و به هر نحوی که مایل باشند تشویق می کنند و آنان را مختار می گذارد تا با هر کس که مایل هستند صحبت کنند و به تصمیم خود برسند و در حالیکه گروه کنترل ذهن مخرب می خواهد خودش به جای همه فکر کند.»

حال به مقایسه کنترل رفتار در سازمان مجاهدین می پردازیم:

در رابطه با روند کنترل اطلاعات در فرقه رجوی خانم سنجابی ضمن بیان مطالبی در این موضوع ،می افزاید:

در سی سال گذشته در درون کمپ های سازمان مجاهدین ورود هر گونه روزنامه و مجله ممنوع بود. کانال های تلویزیونی و ماهواره ای برای اعضا ممنوع بود و خاصا رادیو و تلویزیون ایران را سالها بود که ندیده و نشنیده بودیم.

منبع ورود اطلاعات به سازمان تنها از طریق یک بولتن چند صفحه ای بود که توسط یک گروه تهیه شده و برای قسمت ها ارسال می شود این بولتن حاوی یک سری خبرهای دست چین شده و کنترل شده بود که دال بر اخبارمنفی سراسر دنیا بطور خاص ایران بود. یعنی هر کجا سیل ، زلزله آتشفشان و یا حادثه ای طبیعی اتفاق افتاده بود و یا گروه هایی شورشی اقداماتی انجام داده بودند…. به این ترتیب ما روزانه فقط می فهمیدیم در سراسر دنیا چند نفر براثر حوادث کشته شده اند. اخبار پیشرفتها و اخبارعلمی موفقیت های دنیا.. به دست ما نمی رسید. اخبار هنری و هنرمندان… در این بولتن ها نیز جایی نداشت. و ضد ارزش محسوب می شد.

ممنوعیت دسترسی به اعضای سابق

من پس از این که از سازمان خارج شدم متوجه فعالیت های اعضای سابق سازمان مجاهدین وفعالیت های شان شدم در درون تشکیلات مطالب تجربیات و مقالات آنها بدست ما نمی رسید و ممنوع بود. گاها در جلسات متوجه می شدیم توسط رجوی از برخی جدا شدگان بصورت هیستریکی بدگویی می شود و آنها را زیر رگبار فحش و ناسزا می برد. از جمله این نفرات آقای علی قشقاوی و محمد حسین سبحانی و… بودند. من پس از خروجم متوجه شدم که آقای علی قشقاوی بعلت اینکه در سال ۱۳۷۳ در تشکیلات سازمان زندانی شده بود و پس از آن چند سال در برابر ماندن در تشکیلات مقاومت کرده و شجاعانه درخواست خروج داده بود به همین علت توسط سران سازمان و به دستور رجوی به زندان ابوغریب عراق تحویل داده شده بود او پس از رنج های فراوان و تحمل چند سال زندان پس از اینکه به خارج کشور رسید چند مصاحبه در رابطه با زندانی شدنش در درون تشکیلات و هم چینن زندان ابوغریب با صلیب سرخ و سازمان های بین المللی انجام داده و پرده از یک سری روابط درونی سازمان برداشته بود و به همین علت بسیار مورد غضب ر جوی بود. هم چنین آقای محمد حسین سبحانی نیز بعد از تحمل ۹ سال زندان موفق به خروج از تشکیلات و عراق شده بودند که ایشان نیز دست به افشاگری هایی زده بودند که او هم به همین علت مورد خشم رهبر فرقه بود.

مشغول نگاه داشتن اعضا به حدی که فرصت فکر و بررسی نداشته باشند.

در سازمان مجاهدین در کمپ اشرف فشرده ترین برنامه ریزی را داشتیم بیدار باش در تابستان ها ۵/۴صبح و در اغلب فصول ۵ صبح بود و خاموشی ۱۱ شب در این بین از صبح تا شب طبق برنامه ریزی بسیار فشرده و سنگین نیروها مشغول به کارهای سنگین آموزش های رزمی و یا جلسات ایدئولوژیک و کارهای سنگینی یدی بودند طوریکه اغلب به شوخی می گفتند که شب ها سرمان به بالش نرسیده به خواب می رویم مسئولین سازمان از این امر استقبال کرده و در جلسات درونی به ما می گفتند که بایستی نیروهای سازمان مخصوصا برادران اینقدر کار داشته باشند که فرصت فکر کردن به هیچ چیزی حتی مسائل سیاسی و یا زندگی را نداشته باشند و الا می بُرند!

اطلاعات به سادگی قابل درسترس نیست.

اطلاعات به سطوح مختلف هرم تشکیلات و ماموریت هر کس متفاوت داده می شود.

در سطوح تشکیلات امکان تکنیکی از قبیل اینترنت و یا معمولی رادیو و تلویزیون برای بدست آوردن اطلاعات وجود نداشت و طبق ضوابط سازمان نفرات اجازه نداشتند با همدیگر بر سر امور اطلاعاتی صحبت کنند.

به ما گفته می شد در هر قسمتی که کار می کنید بر اسا س ضرورت کار در معرض یک سری اطلاعات قرار می گیرید. و حق رد وبدل کردن این اطلاعات را ندارید.

وجود سیستم مانیتورینگ برای برقراری کنترل

گزارش هرگونه افکار و احساسات و عملکرد خلاف نظر فرقه به رهبر

رفتار هر فرد توسط کل گروه مانیتور و گزارش می شود

در سازمان مجاهدین شیوه گزارش نویسی و راپرت دادن معمول و جاری شده و افراد را به این کار تشویق می نمودندو می گفتند هر کس بایستی برای کمک و اصلاح شدن دوستان و همرزمانش هر نافرمانی از اطرافیانش می بیند را بایستی گزارش کند. در این رابطه گزارش از کسانی که بطور خاص عقاید و روش های تشکیلات و یا رهبری را نیز به چالش می کشیدند واجب تر بود و به همین دلیل اکثر ما جرئت اظهار نظر و گفتگو در این امور را باهمدیگر نداشتیم.

نامه های دریافتی و ارسالی افراد توسط مسئولین سازمان خوانده شده و محتویات آنها کنترل می شد و بعضا از آنها کپی گرفته می شود.

تمامی مکالمات تلفنی آن دسته از نفراتی که سالانه اجازه پیدا می کردند به خانواده هایشان زنگ بزنند ضبط و کنترل می شد.

اطلاعات در خصوص گناهان فردبرای زدودن مرزهای هویتی

استفاده از گناهان گذشته فرد برای دستکاری کردن عواطف و احساسات و کنترل و بخشش

پس از سال۱۳۶۸ و بحث به اصطلاح انقلاب ایدئولوژیک در درون تشکیلات سازمان مجاهدین ، موضوعی در جلسات طرح و بسط داده می شد، به عنوان جا انداختن رهبری عقیدتی . در سلسله بحث های طولانی آنجه که تفهیم و جا انداخته می شود به شرح زیر می باشد.

آقای حامد صرافپور در خاطراتش چنین نوشته است :

«البته ناگفته نماند که در مباحث انقلاب ایدئولوژیکی که سالها به صورت مقطعی جریان داشت، خود مسعود رجوی بارها گوشزد نمود که رهبر عقیدتی کسی است که تمام گناهان نفرات پیرو خود را بر دوش می کشد و در روز معاد نیز، خداوند هرگز از افراد نمی پرسد که تو کیستی؟ بلکه از انسانها سوال می کند که رهبر شما کیست و از چه کسی پیروی می کنید؟ و بر اساس آن بهشت و جهنم تعیین میشود. در واقع وی به صورت کاملاً صریح می گفت همۀ کسانی که پشت سر خودش قرار داشته باشند در یک طیف قرار دارند و خداوند به گناهان فردی و شخصی آنها کاری ندارد و بر اساس اینکه در پشت سر وی قرار گرفته اند بخشوده خواهند شد. این جملات البته در بحثهای مفصل و مبسوطی شرح داده می شد و به این سادگی که توضیح دادم نبود. یعنی در میان انبوهی مقدمه و شرح از قرآن و تاریخ اسلام و بحث انقلاب درونی و اهمیت کار مریم و غیره، طی هفته ها و ماهها نشست عنوان می شد به نحوی که برای من و دیگر مجاهدین هیچ شک و شبهه ای ایجاد نمی کرد و با قانع می شدیم که چنین چیزی هست.»

در ادامه بحث های درون سازمانی به تمامی افراد آموزش داده می شد. که برای پاک شدن از گناهان هر موضوع و نکته ای در ذهن خود دارید را بایستی به مسئولتان گزارش کنید و شعار “عدم حمل تنافض” یک شعار محوری تشکیلات شده بود و می گفتند تشکیلات بایستی از لحظه به لحظه افکار شما مطلع باشد. و اینطوری با سازمان و رهبری محرم می شوید! (البته انسان های بیگناه اسیر در تشکیلات نمی دانستند که چگونه در آینده رجوی از این اعترافات اجباری و ساختگی آنها نهایت سواستفاده را نمود)

روش های تخصصی تر کنترل اطلاعات عبارتند از:

۱٫استفاده از فر یب

۲٫به حداقل رساندن دسترسی به اطلاعات و منابع غیر حرفه ای

۳٫جدا سازی اطلاعات دکترین بیرونی ها در برابر درونی ها

۴٫تشویق جاسوسی روی اعضا

۵٫ استفاده گسترده از اطلاعات و تبلیغات تولید فرقه

۶٫استفاده غیر اخلاقی از اعتراف گیری

مقایسه ای میان این بخش از کنترلها در فرقه رجوی با آنچه در بالا گفته شد:

همانطور که توضیح داده شد در درون تشکیلات رجوی بصورت حادتری روش های کنترلی اجرا می شود. برای نمونه :

گزارش نویسی از خود و دیگران امر مرسومی شده بود هر روز جلساتی تحت عنوان عملیات جاری برگزار می شد که همه ما می بایست گزارشی از وضعیت روز خود را بصورت انتقاد به خود می نوشتیم در پایان جلسه نیز انتقادا ت دوستانمان را گفته و به حساب آنها نیز می رسیدیم

تمامی آنچه که از ذهن ما در رابطه با مسائل سیاسی ، عاطفی و جنسی و… در طی روز گذشته بود نیز مکتوب کرده و تحت عناوین گزارشات صدق به مسئول خود می دادیم.

تمامی این گزارشات مکتوب اسکن شده و در پرونده افراد در پرسنلی سازمان نگاه داری می شود و در عین اینکه به نفرات گفته می شود این گزارشات دور انداخته خواهد شد و فقط برای رهایی شما از این افکار است من که مسئولیت پرسنلی پرونده ها را در سازمان داشتم موظف بودم تمامی این گزارشات را در پرونده های افراد منتقل نموده و بشدت از آنها نگهداری کنم.

نتیجه اینکه هر فردی که از تشکیلات خار ج می شد برای تهدید و ترس از خارج شدن و ساکت ماندن وی از این مدارک جعلی برعلیه او استفاده می کنند.

همچنین برای روشنتر شدن و مشابهت کنترل اطلاعات در درون سازمان مجاهدین با فرقه ها به گوشه هایی از خاطرات و مقالات اعضای سابق سازمان اشاره می شود این موارد به نقل از انجمن زنان – (جمعی از زنان جدا شده از تشکیلات مجاهدین) آورده شده است :

موارد زیر در تشکیلات این سازمان از دستورات رهبری است که اختناقی آشکار و نقض آزادیهای انسانی است:

- این سازمان اقدام به قتل ناراضیان خود کرده است و شاهدان زنده ای برای این موضوع وجود دارد …

- زنان و مردان جدا سازی می شوند و به دستور رهبری از همسران خود بایستی طلاق بگیرند.

- داشتن حجاب در تشکیلات این سازمان اجباری است.

- امکان ارتباط با دنیای آزاد از طریق بکارگیری اینترنت و موبایل برای اعضا ممنوع است و افراد در محیطی بسته و سکت مانندهستند.

- اعضا بایستی روزانه اقرار به گناه کنند و هر آنچه در ذهنشان است را بازگو کرده و منتظر سرکوب و توهین مسئول بالاتر و جمع باشند شیوه های منسوخ شده فرقه ای که ا ین تشکیلات بکار می گیرد مادون بشری است.

- این تشکیلات همه منتقدان خود را ترور شخصیتی می کند برای آنها پاپوش درست کرده و برای آنها پرونده سازی و شیطان سازی می کنند و به آنها مارک مزدور جمهوری اسلامی می زند برای اینکه آنها افشاگران چهره واقعی این سازمان هستند. این سازمان در درون تشکیلات خودش دستور مرگ منتقدان خود را صادر می کند وحتی در کشورهای اروپائی به آنها حمله فیزیکی می کند و دست از شیوه های قرون وسطائی خود برنداشته است.

انجمن ما خواستار ملاقات بیشتر با شما و توضیح مطالب تکمیلی جهت روشن سازی بیشتر ماهیت واقعی این جریان و تشکیلات هستیم

با تقدیم احترام انجمن زنان ۲۰۱۲٫۱۲٫۰۷

نمونه دیگر:

اظهارات اقایان مجیدمحمدی و محمد گلی اسکاردی از اعضای سابق سازمان و جدا شده در سال ۱۳۸۹ منبع: انجمن نجات مرکز مازندران شنبه ۹ شهریور ۱۳۹۲

آقای حمید فرخی که برادرش سالیان اسیر فرقه رجوی است از آقای محمدی پرسیده است آیا برای تفریح به بیرون اشرف و یا پارک در بغداد هم می رفتید ؟

در جواب این سئوال آقای محمدی پاسخ داد : تلاش فرقه بر این بود که افراد کمتر به خارج اشرف بروند تا مبادا با فضای بیرون آشنا شوند و بقول مسئولین فرقه فضای زندگی طلبی به سرشان نزند به همین دلیل افراد حق خروج فردی و یا گروهی به بیرون اشرف جهت رفتن به پارک و یا تفریح و سینما و … را نداشتند که در طول این ۲۵ سال فقط یک یا دو بار آن هم به صورت جمعی و کنترل شده به پارکی در بغداد رفتم .

آنها حتی تلاش می کردند که مریضی حاد افراد را در اشرف حل کنند که معمولا توسط چند تن از دکترای عمومی سازمان در درمانگاه حل می کردند تا مبادا کسی پایش به بیرون برسد .

آقای گلی اسکاردی از دیگر جداشدگان از فرقه رجوی در تکمیل بحث آقای محمدی اظهار داشت: مسئله این نبود که صرفا فرد بعد از خروج از اشرف فرار کند بلکه دستگاه ذهنی و مغز شویی های انجام گرفته توسط فرقه ترک بر می داشت . خواه ، ناخواه هر یک از افراد در خارج قرارگاه شاهد مسائلی از زندگی و آزادی فردی و … بودند که می توانست آنها را به تفکر وا دارد که با تشکیلات فرقه رجوی منافات داشت .

آقای اسکاردی در تفاوت دو دنیای اشرف و خارج آن برای تفهیم بهتر برای حاضرین ادامه داد : اگر بخواهم خلاصه کنم باید بگویم که اشرف یک جهنمی بیش نبود . در اشرف ما از صبح تا شب باید کار می کردیم و شب هم باید جواب پس می دادیم ولی در دنیای بیرون ، خودمان برای خودمان تصمیم می گیریم در یک کلام افراد در مناسبات هیچ اراده ای از خودشان ندارند .

آقای محمدی در تفاوت دو دنیای اشرف و بیرون مثالی را مطرح نمود او گفت : روزی به همراه مسئولم به بغداد رفتم در مسیر چشمم به تصویر زنی در تابلوی تبلیغاتی سینما افتاد . وقتی به اشرف برگشتیم باید گزارش آنرا می توشتم که در بغداد چه دیدم وقتی این را نوشتم در نشست غسل هفتگی یقه مرا گرفتند و تمام گذشته مرا زیر سئوال بردند و در همانجا پشیمان شدم که چرا آنرا گزارش کردم ای کاش اصلا بغداد نمی رفتم . این نمونه ای از مناسبات فرقه ای رجوی است !!

در جامعه عادی هر کسی آزاد است تا سینما برود و تلویزیون ببیند و فیلم تماشا کند و یا مسائل فردی دیگری داشته باشد در حالی که من و امثال من به خاطر یک لحظه نگاه به عکس معمولی محاکمه می شدیم

آقای عبدالله افغان یکی دیگر از بازگشته ها که سالیان در مناسبات فرقه در اشرف بود برای حاضرین توضیح داد : فرماندهان فرقه در اشرف هرگونه حرکت افراد را زیر کنترل داشتند آنها کوچکترین آزادی به اعضا نمی دادند . در آنجا احساس می کردی که مستمرا در حال تعقیب و تحت کنترل هستی حتی در موقع استراحت و خواب .

سازمان تلاش زیادی داشت تا ذهن افراد را به نسبت به داخل کشور و بازگشت شان به ایران خراب کند و آنها را بترساند در حالی که اینگونه نبود و همه ما که برگشتیم پاسپورت داریم و بعضا چندین بار به خارج سفر کردیم . پس هر آنچه فرماندهان سازمان طی این سالیان می گفتند دروغی بیش نبود و فقط می خواستند که ما را در قید و بند تشکیلات خود نگه دارند ….

نمونه بعدی – مطالب یکی از مقالات نوشته شده به قلم اینجانب(مریم سنجابی ) می باشد که خطاب به آقایان کریم قصیم و روحانی نوشته شده است:

- آیا می دانید اعضای درون این سازمان در کمپ اشرف ۲۷سال است که از ارتباط با خانواده و خارج از کمپ و هر کجای دنیا و حتی بستگان درون کمپ نیز محروم بوده اند . و آیا می دانستید دسترسی به تلفن و اینترنت و دنیای بیرون در ضوابط داخلی تشکیلات جرم محسوب می شود.

- در رابطه با افشای مسائل شخصی گفتید : آیا شما نمی دانستید این فرهنگ و اعتقاد پایه ای سازمان بود که تمامی افراد را تحت عنوان جلسات دیگ و فردیت مجبور به بیان شخصی ترین نکات زندگی شان در بین جمع های ۱۰۰تا ۳۰۰۰ هزارنفری می کرد و سال هاست که از کلیه اعضا اعترافات اجباری درست و غلط و…. امضا های اجباری مبنی بر ماندن درتشکیلات و غیره … گرفته می شود

- آیا شما نمی دانستید در سال۱۳۶۳و ۱۳۷۳ سران سازمان بدستور رجوی حدود ۵۰۰الی ۶۰۰ نفراز اعضای خود را به جرم خود ساخته نفوذی دستگیر و در درون کمپ زندانی نمود و به کتک و اذیت و آزار آنان پرداخته بطوریکه چندین نفر جان خود را در این رابطه از دست دادند و از تعداد زیادی در زیر فشار و شکنجه اعتراف واهی نفوذیی بودن گرفت در حالیکه حتی یکی از آنان نفوذی نبود. و بعدها همین را خودش اذعان نمود

- یا می دانید در حالیکه آقای رجوی رسما به همه نفرات در جلسات عمومی می گفت که هر مطلبی دارید بطور شخصی برای من بنویسید ولی تمامی این مطالب در قسمت پرسنلی سازمان در دسترس تمامی مسئولین سازمان بوده و در همان حال ضبط وآرشیو می شد. تا هر زمان که بخواهد برعلیه نفرات استفاده کند.

- آیا می دانستید در ایدئولوژی فرقه، رجوی می گفت هرآنچه دارید خوبی و بدی ها و تمام هستی شما از آن من است و کسی از خو د چیزی ندارد و برهمین سیاق می بایست هر چه نفرات می گفتند از آن رجوی می بود ولی این تشکیلات درتمامی سالیان بر خلاف انچه که شما هم حقوق بشر می نامید بر اساس اعترافات اجباری و …. دسته بندی های قومی و عشیرتی و… در بین افراد نموده و طبقات مختلفی درسازمان رایج شده بود و با این دید با آنها تنظیم می کردند. طبقه مرفه شورای رهبری / طبقه اسیرانی که از اردوگاه آمده بودند/ طبقه فرزندان سازمان / اهالی رمادی و……

- آیا می دانید اعضای رده بالای سازمان شانسی برای خروج از سازمان نداشته و با تهدید مرگ مواجه هستند؟

خبر داشتید که رهبر فرقه چگونه هزاران تن از اعضای خود را در درون کمپ در بی خبری از دنیای بیرون گذاشته و حتی اجازه یک انتقاد و اظهار نظرنیز به کسی نمی داد و علاوه بر ساعت ها بیگاری کشیدن از افراد همواره آنها را به بدترین شکل مورد نکوهش و مواخذه قرار داده شخصیت افراد را له می نمودند.

می دانید آنها فقط در بازداشت رسمی و وحشت انگیز فرقه رجوی هستند آنها در سال ۲۰۱۳ در دنیای ارتباطات حتی اجازه ندارند یک تلفن داشته باشند حتی اجازه ندارند به خانواده هایشان زنگ بزنند حتی رنگ یک مجله و نشریه خارجی را هم به چشم نمی بینند و اگر یک نشریه عربی هم برای قسمت روابط سازمان برود تمامی عکس های “زن ” و خبرهای هنری و دنیای بیرون آن بریده شده و سپس بقیه مطالب سیاسی مورد نیاز به دست تعداد معدودی میرسد.

افرادی را که حتی برای مصاحبه با کمیساریا می روند نیز قبل از رفتن دو ساعت آموزش می دهند که چه بگویند و چه نگویند و بعد از برگشت از مصاحبه در قرنطیه نگهداشته و از آنان بازخواست ، بازجویی و بازرسی بدنی می کنند!

مریم سنجابی عضو جدا شده شورای باصطلاح ملی مقاومت

۷ژوئن ۲۰۱۳میلادی برابربا ۱۷خرداد۱۳۹۲شمسی

*مطالب داخل گیومه یادداشت های برگرفته از کتاب گسستن بندها نوشته آقای استیون حسن و با ترجمه آقای ابراهیم خدابنده می باشد.

ادامه دارد …..

 

_______________________________________________________________

آشنایی با فرقه ها – روش عضوگیری، ماهیت و عملکردها ( شماره ۴)

 

مریم سنجابی، سایت ندای حقیقت

15.02.2014

 

لینک به منبع

لینک به قسمتهای قبلی
آشنایی با فرقه ها – روش عضوگیری، ماهیت و عملکردها (بخش های اول، دوم و سوم)

آشنایی با فرقه ها – روش عضوگیری شماره ۴

تاکنون و در دو بخش قبلی عمدتاً پیرامون مفاهیم فرقه،فرآیند جذب در فرقه،رهبری فرقه،انواع فرقه ها،نحوه کنترل رفتار در فرقه و… مباحثی برای کاربران و علاقمندان عزیز که موضوع شناخت و اگاهی از فر قه ها را دنبال کرده اند ارائه گردید. در ادامه مباحثی در خصوص نحوه کنترل ذهن و رفتار ارائه خواهد شد.

بخش دوم بحث تحت عنوان خصوصیات مشترک محیط کنترل ذهن

خصوصیات مشترک برای ایجاد محیط بمنظورکنترل ذهن که فرقه ها برای اعضا در نظر می گیرند در موارد زیر فهرست بندی می شوند:

انحصاری و ایزوله بودن

مانیپولاسیون(دستکاری ذهن) فریب ،

ایزولاسیون(انزوا)

روابط هرمی منضبط(هر فرد تحت مسئولیت یک مسئول با دیسپلین بالا)

پشت کردن به تمامی دوستان گذشته

جلسات مخفی

نقل مکان کردن به محل گروه / صرف وقت بیشتر با گروه

پاسخ ندادن به نامه ها و تماس های تلفنی

قطع ارتباط کامل با خانواده (خانواده فردحتی نمی داند فرزندشان کجا زندگی می کند)

سو استفاده از قدرت

سو استفاده روانی

تهدید و ایجاد ترس

گرفتن پول و امکانات فرد/ تسلیم کردن تمام دارایی و مایملک فرد

کسب درآمد هر چه بیشتر برای گروه

سو استفاده کاری و حتی جنسی

خلق شخصیت فرقه ای

در این مورد باید گفت خلق یک شخصیت تمام عیار که تحت نفوذ و کنترل فرقه و سران آن قرار بگیرد در یک روند پیچیده و تقریباً طولانی در فرقه ها صورت می پذیرید. این کنترل بر پایه کنترل رفتار ، عواطف ، افکار و اطلاعات صورت می گیرد،بطوریکه پس از تعالیم فرقه و تحت تاثیر قرار گرفتن ، افراد برای خانواده خود نیز ناشناخته و غیر قابل شناخت می شوند.

« در تئوری فستینگر festinger در خصوص شناخت فرقه ها سه مقوله: کنترل رفتار و افکار و عواطف نام برده شده و عامل اطلاعات نیز طبق تجربه های آاقای استیون حسن به آن افزوده شده است.

به بیان دیگر در یک تشابه کلی دربین فرقه ها، با ۴ عامل فوق، اعضا را کنترل می کنند. هنگامی که فردی در ۴ مقوله فوق نتواند مستقل عمل نموده و در وابستگی و اطاعت به یک فرد و یا گروه خاص باشد در یک فاز کنترل ذهن مخرب قرار گرفته است.»

الف : در این مرحله به شرح کنترل رفتار با برداشت از کتاب “گسستن بندها” می پردازیم:

کنترل رفتار

کنترل رفتار یک روند برنامه ریزی شده افزایشی برای به کنترل در آوردن واقعیت فیزیکی فرد است که هم شامل محیط پیرامون فرد (جایی که در آن زندگی می کند) هم شامل عملکردهای او (ماموریت ها- خدماتی که ارائه می دهد و سایر فعالیت ها ) می شود .کنترل رفتار به شکل های مختلف اعمال می شود که شامل محرومیت از خواب به منظور دستکاری ذهن و روان تغییر رژیم غذایی شکستن حریم خصوصی، جدا کردن از دوستان و سایر افراد بیرونی، ایزوله کردن در محل کار و … می باشد.

فرقه ها اغلب یک زمانبندی سخت کاری برزندگی اعضایشان تحمیل می کنند تا بتوانند رفتار آنان را تحت کنترل درآورند. زمانیکه که اعضا درگیر فعالیت های فرقه ای و نشست های القایی نیستند معمولا برای اهداف مشخصی فرستاده می شوند. تا زمان آزاد نداشته باشند و رفتار آنان محدود شود. هر کاری که بتوان انجام داد صورت می گیرد تا آنها مشغول نگاه داشته شوند. در فرقه های مخرب همیشه کاری برای انجام دادن وجود دارد.

برای فرقه های افراطی مانند دروازه بهشت رفتار افراد با ممنوع بودن از تنها بودن آنها کنترل می شد. آنان باید جمعی غذا بخورند جمعی کار کنند و جمعی دیدار داشته باشند و حتی بصورت جمعی بخوابند و بیست و چهارساعته با هم باشند. یک عضو سابق فرقه دروازه بهشت به استیون حسن گفته بود: رهبر فرقه ما تصمیم می گرفت چگونه زندگی کنیم چه بپوشیم، مویمان را چگونه کوتاه کنیم، چه بخوریم، چگونه و کی بخوابیم، ماتمامی پس انداز خود را نیز به گروه می دادیم، وتمام وقت خود را در گروه صرف می کردیم.

ساختار هرمی فرقه ها به رهبران اجازه می دهد تا سیستم محدود کننده خود را به صورت تشویق و تنبیه بر اعضا اعمال کنند. اطاعت و رفتار مناسب با ستایش در جمع و دادن هدیه یا تر فیع مورد تشویق قرار می گیرد در حالتی که عدم اطاعت با رفتار نامناسب به وسیله تحقیر، یا سپردن کارهای پایین مانند نظافت توالت مورد تنبیه قرار می گیرد.

سایر گروه ها به اعضای خود می گفتند ” نمی توانید همسر یا شوهر خود را خودتان انتخاب کنید.”وباید از جانب فرقه تعیین شود. یا این که شما باید از بزرگترها اجازه بگیرید.اگر شما عاشق کسی می شدید می بایست عضو فرقه باشدو اگر عاشق کسی می شدید که عضو فرقه نبود منزوی ، اخراج،یا فاقد صلاحیت می شدید.

در فرقه ها برای رفتن به دانشگاه یا درس خواندن در رشته مخصوص نیز کسب اجازه لازم است.

زمانی که یک فرقه به اعضایش می گوید که نمی تواند با اعضای سابق گروه حتی با دوستان نزدیک خود یا افراد خانواده شان ارتباطی داشته باشد کنترل رفتار و اطلاعات را اعمال می کند.

سیرطی شده در کنترل رفتار

پس از بررسی اینکه عضو مربوطه کجا و چگونه و با چه کسانی زندگی و رفت و آمد می کند. چه لباسی و چه رنگی می پوشد. چه آرایش و مدل مویی دارد.علایق وی و… دارایی اش چیست ..روند و فرآیند کنترل رفتار طبق ضوابط دگمی در مناسبات فرقه جریان پیدا می کند.

تنظیم کردن زمان های فرد

تعهد صرف زمان کافی برای جلسات القای ذهن و جلسات جمعی

لزوم گرفتن اجازه برای تصمیم گیری های اصلی

لزوم گزارش افکار احساسات و فعالیت ها به مسئول مافوق

تشویق و تنبیه

مقررات و ضوابط خشک

لزوم اطاعت و وابستگی

حال پس از توضیحات فوق حال کمی به مقایسه ساختارها و عملکردهای رفتاری درتشکیلات سازمان مجاهدین با فرقه ها می پردازیم:

در سازمان مجاهدین در فاز سیاسی ازنفرات خواسته می شد بصورت نیمه وقت و سپس تمام وقت برای سازمان کار کنند اکثر دانش آموزان و دانشجویان در س های خود را نیمه تمام رها کرده و به دستور سازمان به کار حرفه ای برای تشکیلات می پرداختند.

پس از مدتی از افراد دعوت می شد به خانه های تیمی نقل مکان کنند به این افراد اجازه داده نمی شد که حتی هفته ای یکبار به خانواده هایشان سر بزنند.

پس از آن نیز به همه هواداران دستور داده شد کشور را ترک کرده و در خارج از کشور و عراق به کمپ ها و پایگاه های سازمان بروند. بسیاری از افرادی که از اروپا به عراق و کمپ های نظامی اعزام می شدند دانشجویان دانشگاه های شناخته شده و معتبر بوده و بسیاری از آنان در سال های آخر رشته تحصیلی خود بودند. بعنوان نمونه آقای ص . پ سال ششم پزشکی بود که بدستور سازمان تحصیلات خود را رها کرده و به کمپ اعزام شد. ب. ی نیز در سال چهارم پزشکی تحصیل می کرد که او نیز به عراق اعزام شد. چهار زوج جوان که همه آنها در رشته برق و الکترونیک و …در سال پنجم بودند نیز بدستور تشکیلات روانه کمپ های نظامی شده و درس خود را نیمه تمام رها کردند

پس از استقرار در کمپ کم کم ارتباط اعضا با خانواده هایشان کم شده و بطور کلی ارتباطات قطع می شد.

در درون پایگاه ها و کمپ های نظامی برنامه ریزی روزانه و ساعت به ساعت وجود داشت و نفرات موظف بودند برنامه ساعت بندی شده را بطور دقیق اجرا کنند.

در این رابطه خانم سنجابی می گوید:

همه ما ملزم به اجرای مقررات وضع شده بودیم از جمله اینکه لباس فرم سبز و خاکی برای ما تهیه شده بود . ما به جز لباس های فرم نظامی در کمپ ها اجازه استفاده از لباس های معمولی را نداشتیم.همچنین ما (زنان) فقط از دو نوع رنگ روسری سبز وقرمز می توانستیم استفاده کنیم و حتی اطلاع نداشتیم که در ایران سال هاست که زنان از شال نیز برای پوشش و حجاب استفاده می کنند. در زمستان ها استفاده از ژاکت های رنگی و کاپشن های معمولی ممنوع شده بود.

غذاهای کمپ برنامه ریزی شده و سهمیه بندی بود.

شرکت در مراسم ها برنامه های عمومی الزامی و اجباری بود و اگر در این برنامه ها شرکت نمی کردیم مورد مواخذه قرار می گرفتیم.

برای هر سه الی چهار نفر یک مسئول تشکیلاتی مشخص شده وما بصورت هرمی به مسئولین سازمان وصل بودیم و موظف به اجرای تمامی اوامر بدون چون و چرا بودیم بطور نمونه هر زمان و هر ساعتی از روز هر کدام از ما را برای کار و یا ماموریتی صدا می کردند ما بیدرنگ بایستی آماده شده و سوال اعتراضی نمی کردیم. در هر کار و سازماندهی که مشخص می شد می بایست کار می کردیم و هر کس کار مشخص شده یا محل کارش را دوست نداشت اجازه اعتراض و یادرخواست جابجایی نیز نداشت. هرکس دراین رابطه اگر مشکلی مطرح می کرد به او انتقاد می کردند که فرد ضعیف و غیر تشکیلاتی است به همین دلیل مسئول تشکیلاتی مشخص شده در تمامی امورات اجرایی و زندگی ما دخالت کرده و اطاعت کامل از او الزامی بود.

از آنجائیکه هر کس تخصص خاصی داشت و دوست داشت در تخصص مورد نظرش سازماندهی شود اگر تشکیلات تشخیص می داد که او آن محیط کار را دوست دارد و به آن وابسته می شود بلافاصله او را جابجا می نمودند. اگر فردی در یک محیط کاری با همکارانش دوست می شد و بعد از مدتی رابطه دوستانه داشتند و یا بعلت تجربه، مهارت خاصی درکارش پیدا می کرد و این موضوع باعث می شد تا پیشنهادات و نظرات خاصی ارائه دهد که خلاف نظرات مسئولین بالاتر باشد بیدرنگ او را نیز جابجا می نمودند.

بطور خیلی واضح و علنی به همه گفته می شد در تشکیلات “چرا” نداریم هر کس بایستی از صبح تا شب فقط کار کند و بعد هم بدهکار باشد و نه طلبکار!!زیرا سازمان او را درتشکیلات قبول کرده است!!

در درون مناسبات، اعضایی که فامیل هایشان در پادگان بودند با آنها نیز ملاقاتی وجود نداشت و تنها طبق اطلاع و برنامه ریزی تشکیلات سال یک بار در عید نوروز می توانستند یک برنامه دیدار و مهمانی خانوادگی آنهم فقط در حد چند ساعت داشته باشند.

ادامه دارد…

 

 

______________________________________________________________________________

آشنایی با فرقه ها – روش عضوگیری، ماهیت و عملکردها (بخش های اول، دوم و سوم)

 

مریم سنجابی، سایت ندای حقیقت

07.02.2014

آشنایی با فرقه ها – روش عضوگیری، ماهیت و عملکردها (اشاره)

لینک به منبع

اشاره

در خصوص شناخت و آگاهی از فرقه ها بایستی به این موضوع اساسی در مورد آنها اشاره کرد که تمامی یا بخش اعظمی ازفرقه ها ازشیوه های یکسانی برای کنترل ذهن و به بند کشیدن اعضا استفاده می کنند.

فرقه ها از همه بسترهای اجتماعی می توانند قربانی بگیرند. البته در این میان خانواده ها ،دوستان و حلقه های مرتبط با آنان به عنوان جامعه هدف فرقه به حساب می آیند. تحقیقات به عمل آمده در این زمینه نشان می دهد بسترهای اجتماعی یک جامعه(مانند خانواده ها و محافل مرتبط با آنها)بیش از خود فرد یا افراد عضو فرقه آسیب می بینند و در معرض خطر هستند.

بر اساس تجربیات روانشناسان که حاصل سال ها کار و تلاش،مصاحبه و تحقیق درباره قربانیان فرقه هاست؛چهار عامل اصلی در فرقه ها برای نگه داشتن و حصار فیزیکی افراد بیش از سایر عوامل در این موضوع، دخیل هستند که در نهایت و در یک روند طولانی به کنترل ذهن و اطاعت فرد در فرقه منجر خواهد شد. این عوامل عبارتند از :

الف . عامل رفتار ب. اطلاعات ج. افکار د. عواطف فرد

رهبران فرقه تلاش می کنند از این چهار عامل برای کنترل ذهن و روان اعضا به نحوی استفاده کنند تا فرد بطور مستقل قادر به انتخاب و تصمیم گیری نباشد .در حقیقت در طول مدت حضور فرد در فرقه، وی تصور می کند رفتاری که از خود بروز میدهد ناشی از افکار و تصمیمات خودش است در صور تی که اساساً اینگونه تصورات عملاً اشتباه است. متاسفانه افراد عضو فرقه برای مدت زمان طولانی و یا سالیان درازی تحت القائات و نفود شدید رهبری فرقه قرار دارند تا اینکه کمکی از خارج از دنیای فرقه شود و یا ضربه ای از بیرون به فرقه وارد آید تا کمک به بیدارشدن فرد یا افراد نماید و بتواند خود را از آن دایره بسته نجات دهد.

در سال های اخیر با پیشرفت علم و دانش بشری و فشارهای شدیدی که در فرقه رجوی وجود داشت بسیاری از اعضا چه از رده های پایین و چه در مدارج بالای این سازمان از تشکیلات آن جداشدند و بسیاری از آنان دست به قلم برده و خاطرات و بلاهایی که بر سر آنهادر مناسبات درونی فرقه آمده بود را شرح دادند. و توانستند تا حدودی اطلاع رسانی نمایند.

بررسی دقیق بخش یا تمامی این خاطرات مشخص می نماید که در سازمان مجاهدین از تمامی “شیوه های کنترل ذهن و روان فرقه ها” بطور تمام عیار استفاده می شود.

پایگاه اطلاع رسانی ندای حقیقت با کمک خانم مریم سنجابی سعی دارد در سلسله مقالات آشنائی با فرقه ها و مقایسه ای علمی برتشابه و تطابق کامل عملکردها ، مناسبات و خط و مشی های رفتاری سازمان مجاهدین با دیگر فرقه ها (البته با اشاره و برداشت بخش هائی از کتاب “گسستن بندها” نوشته آقای استیون حسن و همچنین کتاب “فرقه ها در میان ما” نوشته خانم مارگارت تالرسینگر) بپردازد.

امید است مقالات یاد شده در این زمینه که با هدف روشنگری بیشتر در خصوص سازمان منافقین و شباهت بسیار زیاد تفکرات و ایدئولوژی حاکم بر این سازمان با سایر فرقه ها تهیه شده است بتواند ضمن آگاهی بخشی به جوانان میهن پیرامون شناخت عمیق تر از ماهیت و عملکرد فرقه ضاله رجوی، کمکی به خانواده های اسیران در بند در زندان لیبرتی نماید.

کاربران عزیز میتوانند هفته آینده منتظر انتشار اولین بخش این مقاله در بخش یادداشت و گزارش پایگاه اطلاع رسانی ندای حقیقت باشند.

-

آشنایی با فرقه ها – روش عضوگیری، ماهیت و عملکردها مقایسه ساختار و عملکردهای سازمان مجاهدین با فرقه ها شماره ۲

لینک به منبع

۲۶ ژانویه, ۲۰۱۴ -

همانطور که گفته شد، دراین سلسله مقالات سعی داریم با برداشت و کمک از کتاب”گسستن بندها نوشته آقای استیون حسن” و کتاب “فرقه ها در میان ما نوشته خانم مارگارت تالرسینگر” با یک مقایسه علمی،به تشابه و تطابق کامل عملکردها،مناسبات و خط و مشی های رفتاری – ایدئولوژیکی سازمان مجاهدین با سایرفرقه ها بپردازیم .

از تمامی کوششها و مساعی خانم “مریم سنجابی” که در کلیه مراحل تهیه این مقاله پژوهشی – تحقیقاتی به پایگاه اطلاع رسانی ندای حقیقت کمک نمودند کمال تشکر ، قدردانی و سپاسگزاری به عمل می آید .

هم اینک اولین قسمت آن پیش روی شماست.

بخش اول

در بخش اول از سلسله موضوعات تخصصی و پژوهشی “آشنائی با فرقه ها” و در اولین قسمت از این بخش تلاش خواهد شد به مقولاتی همچون : تعریف لغوی فرقه ، فرآیند جذب در فرقه ، نحوه جذب در فرقه هاودلایل رشد فرقه ها پرداخته شود و بنا بر اقتضای مطالب ارائه شده مصادیق،خاطرات،مشاهدات عینی و همچنین تجربیاتی در این زمینه برای خوانندگان و کاربران عزیز ارائه گردد .

فرقه چیست؟

از نقطه نظر لغت شناسی و اتیمالوژی می توان گفت :”فرقه در لغت، به معنای طایفه،گروه و دسته‌های جدا شده ‌از مردم می‌باشد.در حقیقت فرقه واژه‌ای است که برگروه یا حزبی دلالت می‌کند که نظریات و پیشوای خاص و مشترکی دارند، که خود را متمایز از دیگران می دانند.”

در فرهنگ دهخدا در مورد این کلمه اینگونه آمده است : فرقه به طایفه ، دسته، گروه ، معنی شده و در بعضی از منابع دیگر از آن به عامل تفرقه مذهبی یاد شده است.

در منابع عربی این گونه ذکر شده است:”فرقه از کلمه فَرق به معنی جدا شدن گرفته شده به گروهی که خود را از عامه مردم جدا کرده باشند گفته می‌شود.” (تاج العروس)

در کتاب “فرقه ها در میان ما” به قلم خانم مارگات تالر سینگر و به ترجمه آقای ابراهیم خدابنده مفاهیم عام یک فرقه بدینگونه تعریف شده است:

«روابط فرقه ای عبارت از روابطی است که در آن یک فرد آگاهانه افراد دیگر را وادار می کند تا به طور کامل در خصوص تقریبا” همه تصمیمات مهم زندگی اش وابسته به او باشند و به این پیروان اعتقادی چنین القا می نماید که او دارای استعداد، نبوغ یا دانش ویژه ای است.»

فرقه را بر اساس فاکتورهای زیر تعریف می کنند.بررسی دقیق این سه فاکتور می تواند ماهیت هر سازمان و گروه را مشخص کند:

۱٫ سرمنشا گروه و نقش رهبر(خود را ویژه و دست نیافتنی معرفی کرده و قدرت مطلق را به دست می گیرد)

۲٫ ساختار قدرت یا روابط رهبر و پیروان (تشکیلات)

۳٫ استفاده از برنامه های هماهنگ شده کنترل ذهن (بازسازی فکری و کنترل ذهن یا بصورت عام تر همان مغزشویی)

هم چنین در فرهنگ سیاسی فرقه معادل کلمه کالت (Cult) است و معنی آن در فرهنگ انگلیسی آکسفورد چنین آمده است: “۱- یک سیستم مذهبی پرستش ، بخصوص در اجرای مراسم و عبادات. ۲- وفاداری، شیفتگی، از خود گذشتگی نسبت به یک فرد. از ریشه کالتوز در لاتین به معنی پرستش. “کالت ابتدا” بمعنی ابراز سر سپردگی به موجود الهی بوده است. ورود این لغت به انگلیسی از لغت کالتوز بمعنی پرستش است. از شروع دهه ۱۹۶۰ استفاده این لغت در زبان انگلیسی محدود به اشاره به یک پدیده فرهنگی شده که معمولا” تعداد محدودی از افراد (اغلب جوان) را بخود جذب میکند.

در آخر می توان این چنین بیان کرد:تعریف مدرن از فرقه کنترل ذهنی، عبارت از هر گروهی است که از کنترل ذهن و تکنیک های عضو گیری فریب دهنده استفاده میکند.

جذب در فرقه

«بسیاری از رهبران فرقه ها معتقدند برای جذب نیرو بایستی از هرامکانی – ولو فریب و تکنیک های کنترل ذهن – برای عضوگیری و حفظ آنان استفاده کرد و در عمل آنچه می کنند نهایتاً تلاش برای این است که فرد را وابسته و مطیع خود سازند.به همین دلیل در این پروسه، مهمترین داشته اعضاء یعنی حقوق اولیه انسانی آنها نقض می شود.»

هر فردی طبق آموزه های انسانی ، اعتقادات دینی و بنیادی ممکن است اعتقاد و علاقه به رشد وشکوفایی داشته باشد به همین دلیل تشویق به رشد و مسیر رشد همواره برای افراد موضوعی جذاب بوده و می باشد.بسیاری از مردم می خواهند در عین اینکه حس مثبت فردی داشته ، از آنان بعنوان افرادی خیر ، نیکوکار، فداکار و با حسن نیت یاد شود.

در مباحث اولیه و پایه ای بسیاری از فرقه ها (خصوصا” در سازمان مجاهدین که موضوع بحث ماست) بر روی مفاهیم رشد و تعالی انسان، فداکاری، آزادی و تشکیل جامعه ای مدرن بسیار تاکید می شود و این سنگ بنای جذب اولیه در سازمان ها بویژه سازمان مجاهدین می باشد که در ادامه با نگاه دقیق تری به تناقضات این شعارها با آنچه در درون تشکیلات سازمان می گذرد خواهیم پرداخت .

این مفاهیم از آنجا که در افکار انسانی خواست های متعالی و نیک هستند جاذبه های فراوانی داشته و دارد.

چگونگی جذب در فرقه ها

«اکثرفرقه ها در ابتدای عضو گیری ماهیت اصلی خود را فاش نمی کنند و عمدتا”از فریب برای جذب اعضا جدید استفاده می کنند زیرا این واهمه را دارند در صورت بیان حقیقت کسی به آنها نپیوندد.بعنوان مثال یکی از گروه های پوششی فرقه “کلیسای اتحاد” برای جذب اعضا جدید ادعا میکردند دانشجویانی هستند که در یک گروه کوچک برای برداشتن موانع فرهنگی در جامعه تلاش می کنند. »

در سازمان مجاهدین از دهه ۱۳۷۰ به بعد روش های جذب تغییر کرده و دیگر در مراحل اول به معرفی سازمان و اهداف آن نمی پرداختند.روش های جذب تغییر و پیچیده شده بود که شامل موارد زیر بود.

دسته اول : کاریابی

شامل افرادی می شدند که در ایران به دلایل مختلف دچار مشکلات اقتصادی می شدند و قصد خروج از کشور داشتند.

دهها نفر در تشکیلات مجاهدین جز این دسته از افراد بودند که در قالب جویای کار راهی کشور ترکیه شده و در آن کشور جذب عناصر حرفه ای که به این کار اختصاص داشتند،شدند.آنها فکر می کردند وارد سازمانی تجاری می شوند و از آن طریق برای اقامت و کار به اروپا می روند. آقایان بال افکنده،دیاله،بهشتی،فیضی و بسیاری دیگر قربانیان این روش فریبکارانه جذب توسط سازمان بودند.

دسته دوم : افراد آسیب پذیر در اجتماع

این گروه افرادی بودند که دچار آسیب های اجتماعی شده بودند و به دلیل سرخوردگی از خانواده، جامعه و یا سایر دلایل و عوامل، از آنها جدا شده و طعمه های خوبی برای جذب می شدند.

دسته سوم : حلقه خانواده و دوستان اعضای فرقه

فرزندان ،خویشاوندان، و بستگان درجه یک و دو اعضا در داخل کشورکه آشنایی قدیمی با سازمان داشته و یا دارای وابستگی های عاطفی بودند.

به چند نمونه عینی و حقیقی از این روش جذب توجه نمایید .

* خانم ز – ب پس از ۱۸سال که ارتباطی با خانواده اش نداشت هنگامی که از طرف سازمانبرای جذب بیشتر هر چه نیرو فراخوان داده شد طبق دستور تشکیلات به خانواده اش تماس گرفت و با تعاریف بسیار ازشرایط سازمان، از دو خواهر و دو برادر جوانش و یک برادر متاهل دیگرش درخواست نمود برای دیدار او به کمپ سابق اشرف بروند. برادربزرگترهمسر و فرزندش را نیز با خود برد. آنها پس از قبول دعوت، برای یک دیدار کوتاه عازم عراق و کمپ شدند. با ورود این افراد به کمپ درطی یکی دو هفته پذیرایی گرم ،خواهر بزرگتر از آنها درخواست کردبرای مدتی نیز در کمپ بمانند .به این ترتیب آنها برای مدتی کوتاهی در آنجا ماندند . در ابتدا برادر این خانم اطلاعی از داستان طلاق و جدایی نداشت و در مدت کوتاهی او را از زن و فرزندش جدا نمودند… پس از مدت کوتاهی آنها دیگر اجازه خروج از کمپ را هم نداشتند.

*آقای پ . م از سه برادر جوانش برای دیدار و اقامت موقت در کمپ سابق اشرف دعوت نمود و پس از طی جلسات آموزشی آنها را به ماندن بیشتر تشویق کرد تا اینکه سه برادرش را متقاعد نمود مدتی را نزد وی بمانند و سپس ریل عضوگیری شروع شد…

*آقای م ط از دختر بیست ساله اش که از بدو تولد او را ندیده بود درخواست کرد برای دیدار وی به کمپ اشرف برود و پس از آن او را متقاعد به ماندن در آنجا نمود.

*خانم م . م از خواهرش دعوت نمودبرای دیدار وی به عراق سفر کند او به همراه همسر وفرزند ۱۲ ساله اش به کمپ اشرف رفتند. بعلت علاقه زیاد وی به خواهرش او پذیرفت چند ماهی را نزد وی بماند و درحالیکه همسر و پسر ۱۲ ساله اش نیز بخاطر وی قبول کردند در آنجا بمانند نهایتا پس از چند ماه آنها دیگر نمی توانستند از کمپ خارج شوند من بعد از سه – چهار سال که دریکی از مراسم های سازمان خانم ر. م را دیدم او وضعیت بسیار متفاوتی داشت و خیلی پژمرده بنظر می رسید و بلحاظ روحی وضعیت مناسبی نداشت و در حالیکه پشیمان بود دچار حالت های عصبی شده بود. زمانی او به خود آمد که دیگر امکان خروج نداشت.

*بسیار از افرادی بودند که از بستگانشان برای دیدار و اقامت کوتاه دعوت می نمودند و در موارد بسیاری که خانواده از شرایط تشکیلات و اقامت در کمپ اطلاع نداشت به عشق دیدار خواهر و برادر عازم عراق شده و در دام تشکیلات اسیر می شدند.ده ها نمونه مشخص از دهه ۷۰ به بعد در کمپ و تشکیلات وجود داشت که ابتدا با دعوت خانواده و بستگان خود و صرفاً برای یک دوره کوتاه مدت و دیدار دعوت شده بودند ولی در نهایت مجبور به ماندن در کمپ اشرف و اسارت در این فرقه گردیدند .

دسته چهارم : فرزندان کادرهای سازمان

فرزندان کادر ها در خارج ازکشور عراق نیز گروهی بودند که آنها نیز با بهانه های دیدار و علقه های فرزندی به کمپ کشانده شدند و عده ای از این افراد به همین دلیل مجبور به ماندن در عراق ،کمپ سابق اشرف و در نهایت در دام فرقه گرفتار شدند .

در تمام این مدل جذب ها و پس از اقامت موقت این افراد (که بعدا توضیح داده خواهد شد)دیگر امکان خروج از تشکیلات به هیچ کدام از آنان داده نشد.

دلایل رشد فرقه ها

یک سری از دلایل رشد فرقه ها در جذب نفرات را میتوان در قالب موارد زیر فهرست بندی نمود .

- موضوعات سیاسی ، اقتصادی،شکست ها ی اجتماعی و.. که باعث جدا شدن فرد از خانواده و جامعه و دست آخر پیوستن به یک گروه می شود.واقعیت این است بخش بزرگی از هر جامعه درفقر بسر برده و نارضایتی از زندگی و وضعیت موجود و همچنین سایر مشکلات زندگی، ناهنجاری ها و عدم آگاهی باعث بوجود آمدن افرادی سرخورده خواهد شد.این افراد طعمه های بسیار خوبی برای فرقه ها هستند.زیرا اغلب این فرقه ها نیز ادعا می کنند ما تمامی این مشکلات شما را حل می کنیم. به همین دلیل افرادی که بیشتر دچار مشکلات روحی و روانی هستند ساده تر گرفتار خواهند شد.

از سوی دیگر در هر جامعه ای قشر جوان بدلیل کم تجربه گی، حس ماجرا جویی، عدم شناخت کافی و در موارد خاص وابستگی به خانواده، بیشتر در معرض این خطر قرار دارد.

بسیاری از نوجوانان حاضر در کمپ اشرف فقط به دلیل حضور پدران و مادرشان در کمپ اشرف بودند و با اینکه خود آنها اعتقادی به فرقه و راه روش آن نداشتند به اجبار در آنجا ماندگار شده بودند.

پایان قست اول از بخش اول

ادامه دارد

-

آشنایی با فرقه ها – روش عضو گیری شماره ۳

لینک به منبع

۲ فوریه, ۲۰۱۴

ادامه بخش اول – قسمت دوم

در بخش اول از این قسمت عمدتاً پیرامون شناخت و آگاهی از فرقه ها و روشهای کنترل جذب مطالبی تقدیم شد . در این بخش قصد داریم به ادامه این بحث حول انواع فرقه ها و مدیریت فرقه ها توسط رهبران آنها بپردازیم .

انواع فرقه ها

“فرقه های سیاسی”

«بعضی از این گروه ها ظاهرا به دنبال انقلاب سیاسی یا اجتماعی هستند و این گونه شعارها را اساس و پایه کار خود قرار می دهند.

این فرقه ها شامل گروه های تروریستی هستند که اقدام به کشتن شهروندان بی گناه نموده و تعداد زیادی انجمن های پوششی داشته و ادعا می کنند قهرمان حقوق بشر و عدالت اجتماعی هستند که البته آنها آنقدر محدود و کوچک هستند که هیچ شانسی حتی برای ایجاد کمترین تاثیر اجتماعی نیز ندارند.

به یک نمونه از این دست توجه کنید:

یک زن،که عضو یک فرقه آژانس خدمات اجتماعی شده بود طی ۱۷سال حضور در آن فرقه اجازه نداشت به خانه اش برگردد . رهبر فرقه اش مدعی بود یک انقلابی بزرگ است ولی بعد از مرگ این رهبر باصطلاح انقلابی!!! تنها میراثش یک فرقه کوچک چند صد نفره و انبار کوچکی از تفنگ وفشنگ بود.

“فرقه های درمانگر”

در این فرقه ها، یکی از علل اصلی درد و رنج افراد بیمار را ناشی از سوء استفاده های جنسی درکودکی مطرح نموده و افراد تشویق و وادار می شوند خاطرات سوء استفاده های جنسی دوران کودکی خود را بازگو کنند . در این رابطه حتی مواردی که بعضا اتفاق نیفتاده رابازگو کنند(بسازند). برخی بیماران آسیب پذیر باور می کنند که در کودکی مورد آزار جنسی قرار گرفته اند و در نتیجه این باور، خانواده ها از هم گسسته شده اند. برخی از این درمانگران اعضا را وادار می کنند که جمعی زندگی کنند و دارایی های آنها را می گیرند.

“فرقه های با هدف تجاری”

این فرقه ها نیز با تخیلات پولدار شدن، اعضا را جذب می کنند و افراد را به یک تعهد برده گونه کشانده و آنها را نیز وادار به جذب اعضای جدید نموده و با سخنرانی های افراد متبحر و سودجو ،مستمرا اعضا جدید به داخل خود کشانده و دائماً سراب ثروتمند شدن را به آنها نشان می دهند. … آنها آنقدر پول برای سرمایه گذاری های واهی می گیرند که درنهایت افراد عضو بدهکار و ورشکسته می شوند.»

مقایسه ای میان ماهیت و تفکر حاکم بر فرقه رجوی با سایر فرقه ها:

سازمان مجاهدین با هدف سیاسی و ایجاد تغییرات اجتماعی بر پایه یک سری ارزش های اولیه نظیر: آزادی، دمکراسی، استقلال، و ایجاد جامعه بی طبقه توحیدی و صداقت و فداکاری و پیروی از مکتب شیعه خود را معرفی نمود.

بعلت ساختار بسیار پیچیده و درعین حال غیر شفافی که بر سلسله مراتب آن حاکم بود درابتدای امر تشخیص ماهیت واقعی آن بر اعضای جدید و جوان و کم تجربه تقریبا” امری محال بود. خصوصا” در فضای سال های بعد از انقلاب که موج انقلابی گیری در ایران بسیار بالا گرفته بود حضور سازمانی که سابقه مبارزه در زمان شاه نیز داشت جاذبه زیادی بین جوانان ایجاد کرده بود .

سالها طول کشید تا کم کم پرده از ماهیت و چهره واقعی فرقه گونه تمام عیار سازمان مجاهدین برداشته شود.

نهایتا” و پس از سی سال بتدریج برآیند و عملکرد واقعی آن بر همگان آشکار شد و تمامی اهداف و ارزش های پایه ای اعلامی اش همه یکی پس از دیگریسقوط کرد.به جرئت می توان گفت هیچکدام از آن اهداف، آرمانها،شعارها و آیین و راه و روش اعلامی اولیه با اهداف کنونی فرقه رجوی همخوانی ندارد. رهبری سازمان نه تنها به آن ارزش ها عمل نکرد،بلکه به تمامی آن ارزش ها و اعضایش خیانت نمود و حاصل آن بطور خلاصه شد:

استقلال:همکاری با دولت صدام که درحال جنگ با ایران بود و تحت پوشش مالی و نظامی دولت صدام و همکارهای گسترده اطلاعاتی با آن ، همکاری و مشارکت با نیروهای جنگ طلب آمریکایی و در خواست کمک از آنان ،خبرچینی و جاسوسی برای نیروهای آمریکایی (که از سال ۱۳۸۲ -۲۰۰۳- وبعد ا ز سقوط صدام رسما به این کار مبادرت می نمود).

دمکراسی : تنها رهبری و سران محدودی بر کل اعضا حکومت کرده و تمامی رفتارو عملکردهای گروه را کنترل و مانیتور می کردند و مخوف ترین تشکیلات را شکل داده بودند.با اینکه در مشی سازمان اعتقاد به دمکراسی وحکومت مردم بر مردم تبلیغ می شد. درطی سی الی چهل سال گذشته در تشکیلات سازمان مجاهدین انتخابات آزادی وجود نداشت. مسعود رجوی خودش رأسا” شورای مرکزی سازمان را در سال ۱۳۶۳ منحل نمود ، او مریم عضدانلو را به سمت همردیف خودش گمارد ، در سال ۱۳۶۸ خود را رهبرعقیدتی مجاهدین نامیده و اعلام نمود. تصمیم به جنگ افروزی ها / خط و خطوط تشکیلاتی هماره با فرمان او اعلام و انجام می شد.

آزادی: اعضای سازمان در سی سال گذشته در حصار تشکیلاتی سازمان بدون ارتباط با دنیای بیرون دریک کمپ محدود شده اند.

صداقت :به شهادت بیش از هزار عضو خارج شده از این سازمان در تمامی سالها که در تشکیلات بودند هیچگاه به آنها واقعیت ها گفته نمی شد. هم چنین واقعیت های جامعه بیرون نیز در درون تشکیلات یا منعکس نمی شد ویا بصورتی خیلی محدود در جهت منافع سازمان منتقل شده ویا وارونه منتقل می شود.

فداکاری : به نحوی که بعدا توضیح داده خواهد شد بیش از ۹۰ درصد اعضا در طی سالیان در رنج و عذاب خود ساخته رهبر فرقه بسر برده و توان فکری و فیزیکی از آنان گرفته می شد. در حالیکه رهبر فرقه در بهترین و امن ترین نقطه در کمپ ها و خانه های مجلل وشیک که در اختیار سازمان بود زندگی می کرد.

و….

“چگونگی شناختن اعضای یک فرقه “

«آنها در روند بسیار پیچیده آموزش های فرقه ای وابستگی بسیار به رهبر فرقه پیدا می کنند تا جایکه با صراحت اعلام میکنند جان خود را فدای او و خواسته هایش می کنند.

آنها دیگر نمی توانند با استقلال برای خود تصمیم بگیرند. ونیاز به کمک دارند.

تنها با کمک شناخت و افشاگری عملکرد ها و در دسترس قرار دادن ماهیت این فرقه هاست که می توان معیاری دقیق از شناخت عملکرد آنان به جوانان داد.»

“مکانیزم کار کرد رهبری فرقه”

«فرقه گروهی خود کامه است که توسط یک شخص یا گروه معدودی از افراد اداره می شود که کنترل کامل بر همه چیز دارند. رهبران فرقه سعی می کنند گروه های خود را پیشتاز و مشروع جلوه دهند. این رهبران، خود را استثنایی – که به معنویت بالایی دست یافته اند- اعلام می کنند.

رهبران فرقه اغلب ادعاهایی افراطی از الوهیت یا سایر قدرت های جهانی برای اعمال نفوذ خود بر اعضا می کنند. بسیاری از مذاهب مشروع دارای یک شخصیت قدرتمند هستند که ارتقای روحیه فراوانی در افراد خود به وجود می آورد. یک رهبر قدرتمند اگر چه پنانسیل سوء استفاده دارد ولی قدرتمندی آن امر غلطی نیست یک گروه زمانی مخرب و فرقه ای می شود که رهبر آن بطور فعال از چنین قدرتی برای فریب و چپاول اعضا و گرفتن آزادی های فردی و اراده شان استفاده کند.»

در سازمان مجاهدین تلاش بسیار گسترده ای می شد تا رهبری بلامنازع سرکرده فرقه یعنی مسعود رجوی در کل سازمان ساری و جاری شود.نمونه های زیر شاهد مثال این بحث خواهند بود:

در سازمان تلاش زیادی می شد مسعود رجوی را بعنوان فردی معرفی کنند که تقریبا بدون جایگزین در سازمان و در تمامی جهان است به برخی از تعاریف و سخنرانی های وی رجوع کنید.

مهدی ابریشم چی فرد شماره سه سازمان در تعریف از رجوی می گفت:” ای کاش که هر زمان یک مسعودی به خاک می افتاد یکی دیگر جای آن را می گرفت!”

مریم رجوی در تعریف مسعود رجوی می گفت :”او تنها به خدا پاسخگو خواهد بود.”

رجوی در سخنرانی های معمولش که برای کل اعضا برگزار می شد به کرات خطاب به همه می گفت: «فهم شما از مسائل سیاسی و پیرامون دو درصد!بیشتر نیست»

در یک جلسه خطاب به اعضا می گفت:” شما سلاح های امام زمان را بدست گرفته اید. لباس های امام زمان را به تن دارید و در رکاب او می جنگید… و در حال ادای این صحبت ها با چوب دستی اش به خودش اشاره می کرد و مسایل را بگونه ای بیان می کرد که همه به وی به مانند امام زمان حاضر نگاه کنند.

شعار ایدئولوژیکی سازمان مجاهدین «ایران رجوی – رجوی ایران شده بود.

در یک حرکت حساب شده مسعود رجوی گردنبندی با عکس خودش ابتدا به زنان شورای رهبری و سپس به کل اعضا هدیه داده بود که همواره آن را به گردن داشته باشند!

نمونه ای از این گردبند توسط خانم زهرا میرباقری از اعضای سابق بعدا به خبرگزاری ها ارائه شد.

مریم رجوی بارها تکرار می کرد:” رهبری ایران حق مسعود بود و تنها او شایسته رهبری ایران را داشته و این حق از او بسرقت رفته است!!”

وی در تعریفی دیگر می گفت(نقل به مضمون): ” مهمترین موضوع، زنده ماندن مسعود رجوی است … اگر همه شما کشته شوند و فقط مسعود زنده بماند کافی است او می تواند سازمانی دیگر را در هرکجای دنیا تاسیس کند!”

در کل مناسبات تشکیلاتی سازمان مجاهدین هیچکس حق انتقاد کردن به مسعود رجوی و عقاید و سیاست های سازمان را نداشت.

در آموزش های فرقه ای ادعا می شود تمامی مکاتب دیگر مرده و غیر معنوی هستند.

مسعود رجوی بارها و به کرات در سخنرانی هایش می گفت:” تمامی سازمان های انقلابی جا زده و از صحنه خارج شدند و این تنها سازمان ماست که سی سال است در صحنه به مبارزه پرداخته است.”

او می گفت:” اگر تنها یک سازمان با صلاحیت!و انقلابی پیدا می شد ما جای خود را به او می دادیم و رهبری آن را قبول می کردیم.”

 

____________________________________________________________________________________

فراخوان زهرا سادات میرباقری برای اعلام اسامی زخمی های عمل تروریستی برروی ساکنین لیبرتی

 زهرا سادات میرباقری ـ زنان ایران

02.01.2014

لینک به منبع

فراخوان زهرا سادات میرباقری برای اعلام اسامی زخمی های عمل تروریستی برروی ساکنین لیبرتی

اینجانب زهرا السادات میرباقری عضوسابق شورای رهبری سازمان مجاهدین فرقه رجوی هستم. ۲خواهرم به اسامی کبری میرباقری واکرم السادات میرباقری و۱ برادرم به نام سید علیرضا میر باقری جزء ساکنان لیبرتی می باشند واکنون مادردلسوخته ام درفراق وبی خبری از این عزیزانش درنگرانی شدید بسرمی برد.این فرقه به رهبری مسعود رجوی ومریم رجوی به با مخالفت کردن ومانع شدن نسبت به هراقدامی برای انتقال ساکنان لیبرتی به کشور ثالث اهداف فرقه جویانه وستمگرانه ای را نسبت به این قربانیان دنبال می کنند مستمر دنبال ارتزاق خون وشکنجه وزجر بی انتهاء نسبت به ساکنان لیبرتی می باشند.

چند صباحی ازعمل مرگ تدریجی وشکنجه مستمرساکنان لیبرتی بنام اعتصاب غذا نگذ شته است که با مخالفت برای انتقال قربانیان این کمپ برای انتقال به کشورثالث شرایط وظرف این عمل تروریستی را فراهم کرده اند ضمن محکوم کردن این وهرعمل ترریستی از مجامع بین المللی وحقوق بشری کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد و ارگانهای ذیربط دیگر مبنی بر درخواست اطلاع از سرنوشت و وضعیت افراد خانواده من ودیگرخانواده ها با اعلام اسامی زخمیهای حملۀّ تروریستی جنایتکارانۀ اخیر به کمپ لیبرتی محل استقرار اعضای سازمان فرقه مجاهدین خلق.

درخواست مصرانه دارم که برروی سازمان مجاهدین فرقه رجوی ازمریم رجوی مستقردراورسوروازپاریس تا رهبری کمپ لیبرتی فشار آورده شود تا اسامی زخمی های عمل تروریستی اخیرساکنان این کمپ اعلام شود وهمچنین خواهان اطلاع خصوصی به هر خانواده و یا اجازۀ تماس یا دیدار فرد زخمی با افراد خانواده اش هستم.

درآخرمصرانه ازکیساریای عالی پناهندگی ملل متحد ومقامات ذی ربط خواستارم نسبت به انتقال این ساکنان قربانی کمپ لیبرتی به کشور ثالث اقدام عاجل به عمل آید.

زهرا سادات میرباقری

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خیانت مستمر فرقه رجوی و تشویق به ادامه تحریمها علیه مردم ایران 

 


 زهرا سادات میرباقری ـ زنان ایران

23.12.2013

لینک به منبع

آیا وقتی سازمان مجاهدین به رهبری مسعود رجوی ومریم رجوی با برداشته شدن تحریمها علیه مردم ایران مخالف هستند این خیانت نیست ؟ مگر خیانت به مردم وملت ایران  شاخ ودم دارد؟  حال در هر نقطه ای از جهان باشید فقط کافی است از مردم ایران سوال شود مشکل اول  شما چیست ؟ مگر بزرگترین آرزوی مردم ایران در زندگی برداشته شدن تحریمهای ضدمردمی نیست؟  

حتما پاسخ می دهند آری بزرگترین آرزوی ما قطع وبرداشته شدن تحریمهایی است که حاصل این تحریمها گرانی کمرشکن است . وقتی یک قرص نان سنگک6000 ریال است، وقتی 10عدد قرص خواب بیمار10000ریال است و ... و از همه مهمتر داروهای ویژه  بیماران در بازار خرید وفروش و یافت نمی شود بزرگترین مشکلات تا کوچکترین مشکلات  مردم ایرانناشی ازاین تحریمهای ضدانسانی  وغیر قانونی است و اگر از مردم اروپا وامریکا سوال شود حتما مردم این ممالک می گویند ما مخالف این تحریمهای اقتصادی علیه مردم ایران هستیم .

حال می پرسیم چه کسانی مخالف برداشته شدن تحریمها هستند وچه کسانی در جهان مصاحبه می کنند ویا کنفرانس مطبوعاتی می گذارند و پشت میکروفون ومطبوعات از برقراری تحریمها دفاع می کنند؟ پاسخ آن دررسانه ها واینترنت داده شده است سازمان  مجاهدین خلق به رهبری مسعود ومریم رجوی و اسرائيل  و راستترین جناح حزب جمهوری خواه امریکا ی جنگ طلب وعربستان سعودی وجدیدا دولت فرانسه وبقیه جاهلان وازمردم بیخبران که درد گرسنگی وتحرمهای اقتصادی مردم را حس نمی کنند و این سازمان وفرقه رجوی همدست وهمصدا با دشمنان مردم ایران ازوضع تحریمها وادامه وشدت بخشیدن به تحریمها دفاع می کند و مستمر تبلیغ وکنفرانس مطبوعاتی می گذارد و درسایت هایش علیه مردم ایران خیانت می کند و چگونه  است این فرقه خیانتکار نام خود را ایرانی می گذارد و دفاع صوری  ازمردم ایران می کند. فرقه رجوی همصدا با نتانیاهوی فاشیست اسرائيلی و عنصرضد مردمی  که هیستریک علیه مردم ایران و مستمر فریاد می زند و مصاحبه می کند بنام شورای ملی مقاومت ایران، و بنام  گروه مخالف حکومت جمهوری اسلامی و از "ساخت یک مرکز هسته ای زیرزمینی در ایران" خبر می دهد و می خواهد که تحریمها علیه مردم ایران ادامه یابد وشدت هم پیدا  کند وهرگز دولت امریکا با حکومت ایران مذاکره نکند و بر این خیانت اصرار می ورزد.

باید از این فرقه رجوی خطرناک ودشمن مردم ایران پرسید تا به کی به این خیانت ادامه می خواهند بدهند؟!!!!!! , وتوجه باید کرد که طیق آخرین آمارگیری یک شرکت آمارگیری آمریکایی شصت وچهار درصد مردم ایران ازپیشرفت برنامه اتمی ایران حمایت کرده وخواهان تعطیلی آن نیستند.

___________________________________________________

چرا رویا دررودی درگذشت؟ (نام وی در لیست زنان مقطوع النسل  فرقه رجوی بود)

لینک به منبع

زهرا سادات میر باقری، زنان ایران10.12.2013

 

اززمانی که من رویا درودی را دراسارتگاه اشرف می شناختم خانمی جوان وزیبا تندرست وپر تحرک وزبل بود ولی سازمان همیشه با رویا سر جنگ ودعوا داشت زیرا تا آن زمان رویا حرفهایش را می زد وسکوت نمی کرد. خدایا چه عاملی باعث مرگ این خانم جوان شد؟ . آخرمی دانید رویا نامش در لیست زنانی قراردارد که مقطوع النسل شد. من که ازتندرستی وزبلی رویا مطلع بودم این خبر مرا شوکه کرد ومسعود رجوی به رویا گفت تواکنون بالای قله رفته ای این تکه کلامی بود که مسعود رجوی به زنانی می گفت که عمل جراحی زنان کرده بودندشان ومفهوم این کلام این بود از جنسیت رها شده اید .همانطور که مطلع هستید من اسامی ۱۰۰زن مجاهد را منتشر کردم که می توانید اسم رویارا در ردیف ۵۷ در لینک زیر مشاهده کنید.

http://iran-ghalam.de/4Rechts/Aghaze%20Bekare%20Anjoman%20Zanan%20November%202012-29.11.2012.htm

سازمان مجاهدین شما بخوانید رهبری خودخوانده مسعود رجوی ومریم رجوی آنها را مجبوربه عمل جراحی خارج کردن رحم وتخمدانها ی این زنان کرد . رویا درودی بعد ازمقطوع النسل شدن با فریب اوراچند صباحی گوینده برنامه زنان در تلویزیون سیمای مقاومت سازمان کردند این حق السکوتی بود که به وی دادند.رویا درودی درسال ۷۳ درقرارگاه سعید محسن در بغداد درساختمانی به نام شورا بعنوان محافظ ونگهبان ساختمان شورابود دراین ساختمان جلسات شورا درآن برگزارمیشد ومسعودرجوی ومریم رجوی دراین محل رفت وامد داشتند وجلسات خود را برگزارمی کردند. روزی که مسعود رجوی برای آزمایش خون به بغداد آمده بود در آخرفقط برای زنان نگهبان ومحافظ شورا در همان محل جلسه ای برگزارکرد ازآنجا که رویا شخصی بود که همیشه اعتراض می کرد برای آرام کردن وی مسعود رجوی گفت رویا صندلی خود را بیاورد نزدیک صندلی مسعود رجوی و….. .این شیوه ای بود که معمولا برای زنان معترض برای آرام کردن آنها بکار می رفت.

درآخرخبر درگذشت رویا را که بسیار دردناک است به خواهر کوچکش سارا درودی وپدرش آقای درودی در لیبرتی ومادر وبرادرش در کشور اروپایی تسلیت می گویم وامیدوارم غم آخر آنها باشد.

راستی چرا سازمان رویا را اگر بیمار بود به نزد مادر وبرادرش درکشور اروپایی نفرستاد و وی را به زندان آلبانی فرستاد ؟

انشاء الله مسعودرجوی ومریم رجوی بزودی در دادگاه پاسخگوی خیانت وجنایات خود بشوند وسازمانهای حقوق بشری ازسازمان ملل تا صلیب سرخ ویونامی برای نجات قربانیان لیبرتی وبویژه مجبورشدگان به اعتصاب غذای مرگ تدریجی یا به عبارتی خودسوزاقدامی عاجل وجدی بنمایند.

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خودکشی تدریجی قربانیان به دستور رهبری فرقه مجاهدین

زهرا سادات میر باقری، زنان ایران

28.11.2013

لینک به سایت زنان ایران

خودکشی تدریجی قربانیان به دستور رهبری فرقه مجاهدین

متاسفانه اخبار دریافت شده از سایت های اینترنتی فرقه مجاهدین حاکیست که مریم رجوی و مسعود رجوی همچنان خط خونریزی و کشتار و در آخرین فورماسیون آن اعتصاب غدا و خودکی تدریجی را پیش می برد. در اطلاعیه شورای دست ساز رجوی نوشته اند که در آستانه سیزدهمین هفته اعتصاب غذا بسیاری از اعتصاب کنندگان در لیبرتی در وضعیت وخیمی به سر می‌برند و من نگران دو خواهر عزیز و یک برادرعزیزم میباشم که همچنان در کمپ لیبرتی گروگان رهبری کمپ هستند این در حالی است که مادررنج کشیده من آرزوی دیدار فرزندانش را که در لیبرتی گروگان سیاست های غلط مسعود ومریم رجوی هستند، برای دقایقی دارد.

شما خودتان به شرح گروگان گیری رجوی نگاه کنید و بخوانید . سایتهای فرقه مجاهدین نوشته اند که:

- ” آقای علیرضا غفور زاده یکی از اعتصاب کنندگان دچار تشنج شدید شد و به سرعت به کلینیک عراقی کمپ لیبرتی منتقل شد. هنوز وضعیت او بی ثبات است.

- چند ساعت قبل از آن خانم ملیکا رضایی، ۲۳ساله، به خاطر شرایط بحرانی و تنگی شدید نفس به طور فوری به بیمارستانی در بغداد منتقل شد.

- در همین روز وضعیت خانم فهمیه خادمی برای چهارمین بار در هفته گذشته بحرانی شد. او چند روز پیش به کلینیک منتقل شده بود.

- خانم مهناز ابوذریان بر اثر ضعف و درد شدید سینه و تنگی نفس به کلینیک منتقل شد.

- آقای اسکندر ارجمندی که وزن او به شدت کاهش یافته، در شرایط وخیمی به کلینیک منتقل شد.

- آقای محمد علی آقایی به خاطر تاری دید و سرگیجه زمین خورد و دنده او شکست و به کلینیک عراقی منتقل شد،

- آقایان یداله مهدیان و احسان قاسمی نیز از میان کسانی بودند که روز گذشته وضعیتشان رو به وخامت گذاشته است.

در میان آنها می توان به خانمها فریده نعمتی، رعنا میردریکوند، ملیحه تدینی، زهرا کاظمی، فروغ سیدی، ماهرخ غفاری، حوریه افضلی و سوسن بنی هاشمی و آقایان حمید عریضی، امین عبدلی، ایرج اخلاقی، غلامرضا قادری، حیدر یوسف علی، یعقوب دادگر، مهدی سیدی، علیرضا غلامی، صالح عبدلی، احسان قاسمی، یدالله مهدیان، ایمان نعمت الهی، علی ممقانی، علیرضا ارجمندی، شمس الدین لطیفیان، محمد رضا خالقی، غلامرضا قاسمی، حسن حیرانی، مهدی قاسمیان، علیرضا پورجعفر، ابوالفضل سعداله، اصغر محمدی و مجید نوروزی اشاره کرد که به خاطر از دست دادن بخش زیادی از وزن خود، دچار دردهای شدید عضلانی، درد در ناحیه قفسه سینه، بی حالی شدید، بیهوشی موقت , پایین آمدن بیش از اندازه فشار خون و ناراحتی های گوارشی مانند زخم معده و…روانه کلینیک عراقی یا بیمارستان در بغداد شدند.”

خوب کسی نیست از این زن و شوهر خائن سوال کند که اگر مطالب بالا درست است چرا آنها را مجبور به خودکشی تدریجی می کنی؟

برای چی این بنده های خدا را به اعتصاب غدا مجبورمی کنی. من در همین جا اعلام می کنم که مسئولیت هر وضعیتی برای برادر و خواهران من در لیبرتی پیش بیاید، شخص مسعود رجوی و مریم رجوی مسئول هستند ، همینطور برای سایر قربانیان که در بالا نام آنها را رجوی نوشته است.

کسی نیست که بپرسد خانم مریم رجوی خود را رئیس جمهور خودخوانده می داند و یک بخش از سازمان مجاهدین را تحت عنوان ” شورای ملی مقاومت ” و جبهه همبستگی ملی!!” متشکل کرده و خودش را هم رئیس جمهور و شوهرش مسعود رجوی را هم رهبر ایدئولوژیک آن اعلام کرده اند. این زن و شوهر در حالیکه همه زنان و مردان عضو مجاهدین اجبارا باید از همسرانشان طلاق می گرفتند، در طی ۲۳سالی که من در سازمان مجاهدین بودم بارها ازحقوق زنان وآزادی های انسانی صحبت کرد ، ولی اکنون تمام این حقوق اولیه نه تنها زنان ، بلکه مردان نیز محروم شده اند.

رهبری فرقه مجاهدین در گذشته برای بی آینده کردن و اعمال هژمونی فرقه گرایانه خود دستور به طلاق های اجباری اعضا داد و در یک پروسه تدریجی اعضای زن خود را به منظور منصرف کردن آنها از جدایی از سازمان و بازگشت به همسرانشان مجبور به خارج کردن رحم خود کرده اند که یک لیست نزدیک به ۱۰۰ نفر از این زنان را قبلا برای نهادهای بین المللی منتشر کرده ام. الان هم که خط جدید خودکشی راه انداخته است تا با خون آنها رفع تشنگی از قدرت کند.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مسئولیت کشته شدن افراد در لیبرتی صرفا بر عهده فرقه رجوی (مجاهدین خلق ) است

لینک به منبع (صفحه فیسبوک خانم سنجابی)

 مریم سنجابی

21.11.2013
مسئولیت هر یک نفری که پس از این در اعتصاب و به هر شکل دیگری در لیبرتی یا عراق کشته شود مطمئنا” به گردن فرقه خواهد بود

من فکر می کنم بعید است به جز محدودی از جدا شدگان یا خانواده های درد مند کسانی حتی سری به سایت های فرقه بزنند و در حالیکه آنان همیشه این ادعا را به اعضا دارند که ما محور عالم هستیم که بماند….آین روزها که بعضا به سایت های فرقه، سری زدم مشاهده نمودم که شروع به هشدار کرده و نوشته اند حال یکسری از اعتصابیون به وخامت گرائیده و در آستانه “شهادت” (بخوانید مرگ اجباری) قرار دارند.

البته اگر ذره ای هم وجدان باقی بود با زجرکش کردن و به کشتن دادن بقیه اعضا این موضوع اثبات شده که آن یک ذره هم دیگر وجود ندارد

بخاطر ۷ نفر که موضوع انها نیز در ابهام است ۳۰۰ نفر را به کشتن دادن و زجر کش نمودن اثبات عقاید فرقه ای است که قصد دارد تا انجا که میتواند و هنر دارد اعضا را در عراق به کشتن بدهد.

در قانون کشورها و ارتش ها رسم بر این است که افراد تک فرزند از سربازی معاف شده و یا کسی از خانواده آنها در جنگی شهید شده باشد برای حفظ بقیه خانواده آنها را از جنگ معاف می کنند.

در حالیکه در این فرقه هر تعداد از خانواده ای را به کشتن می دهد این طمع فروکش نکرده و بقیه را نیز به بهانه انتقام و….به کشتن می دهند

چگونه است که مهین نظری که فرزندش قربانی لج و لجبازی اشرف شده او را به اعتصاب کشانده و در حال کشتن وی هستند .

یا بیشرمانه می نویسند که مرضیه رضایی که تاکنون ۵ نفر از اعضای خانواده اش شهید شده اند او نیز در آستانه “شهادت” است ….

پررویی و وقاحت تاکجا. وتنها می توان گفت به مصداق مثال خود گویی و خود خندی عجب مرد هنرمندی نقش آفرینی می شود.

سران فرقه این همه آدم نگونبخت را که قدرت تصمیم گیری در خود ندارند را به اعتصاب و کشتن کشانده و خود نیز اعتراض های احمقانه ترتیب می دهند.

آیا کشته شدن ۵۲نفر و ۳۶ نفر و…. بقیه کم نبود باز هم به جای اینکه به فکر دربردن بقیه نفرات از عراق باشند با یک شامورتی بازی و دجالیت بی نظیر دیگر اعضا ی خود و یک سری آدم های زودباور و شتشوی مغری یا فته را سرگرم این دجالیت اعجاب برانگیز نموده اند… و تمامی فرصت ها را به عمد از دست می دهند.

راستی سران محترم! بعلت اینکه ده ها بار با ماندن شما در عراق اتمام حجت شده اگر دوباره حمله ای صورت بگیرد آن وقت انگشت اتهام به سوی چه کسی دراز می کنید شما که حداقل بعد از داستان کمپ اشرف نیز تا کنون سه ماه فرصت داشتید و می توانسید با آن همه پول ها ودلار های نفتی که به جیب گشادتان ریخته بودید همه افراد را از لیبرتی در عرض دو ماه خارج کنید

امیدوارم حاشا نکنید چرا که من وتعداد بسیار زیادی از دوستان جدا شده می دانیم که چگونه هنگام فرستادن مریم رجوی نزدیک به ۲۰۰ نفر را در عرض کمتر از یکماه آماده نموده و با وی همراه نمودید و در بلبشوی حمله امریکا و بمباران عراق توانستید اینکار را به راحتی انجام دهید آیا اکنون از اعزام نفرات خود عاجزید.

حداقل خود تان اعلام کرده اید نزدیک به ۹۰۰ نفر از اعضای سازمان دارای پاسپورت پناهندگی هستند و سابقه پناهندگی در کشورهای اروپایی را دارند بگذریم از اینکه در طی سالیان در حالیکه تلاش می کردید پاسپورت سران سازمان از جمله فهمیه اروانی و مهناز شهنازی صدیقه حسینی مژگان پارسایی و….. را بسرعت و همواره به روز کنید از بقیه می خواستید بعنوان اعلام اینکه “مجاهد خلق”(بخوانید غلام حلقه بگوش) هستند پاسپورت های خود را در بحث های باصطلاح اپورتونیسم و ضد طعمه… بسوزانند

و حتی بیمارانی سرطانی و مهم را به مانند آقای طهماسبی با اینکه سیتی زن امریکا بود از فرستادن به خارج کشور منع می نمودید و بعدا از کار وی نیزتقدیر بعمل می اورید که در اشرف ماند و شهید شد آن موقع در سال ۱۳۸۰نمی گفتید کشور عراق و…. فلان و بهمان مانع مداوا و رفتن وی شدند و با وقاحت اعلام می کردید این ارزش است که در عراق بمانید و به دستور رجوی در رکاب او بمیرید ولی حتی برای مداوا به خارج کشور نروید.

پروژه شهید سازی شما کی به اتمام می رسد از ریختن خون آدم ها کی خسته می شوید.

تاکی می خواهید در قرن ۲۱ به قول خودتان راهتان را با ” خون” البته با خون دیگران باز کنید.

تا کی می خواهید اعضا را به مانند برده در دور و بر خود نگه دارید.

آخر تاوان به قدرت نرسیدن شما را چرا بایستی یک مشت انسان های بیچاره که صادقانه به سازمان پیوستند را بدهند. و این ظلم تا به کی ادامه دارد.

همانطور که بسیاری از حقایق تاکنون برملا شده فکر نمی کنید روزی بایستی همانطور که خودتان هم گفتید بایستی پاسخگوی همه چیز باشید. البته نه به مدل شما چون از منظر یک مالک و ارباب زمانی که می گوید من پاسخگو هستم یعنی همه چیز ازانسان و زمین و گاو و گوسفند که را متعلق به خودش می داند جز ملک طلق خودش دانسته و پاسخگویی یک چیز است و از منظر دمکراسی و آزادی که البته اگر با این کلمه ها آشنا باشید یک مفهوم دیگر است

در هرحال هر یک نفر که از اعتصابیون بمیرد و هر کس دیگر که پس از این در عراق کشته شود طبق ادعاهای سازمان و علیرغم تمامی اتمام حجت های شده مسئول خون همه آنها و پاسخگو سران فرقه خواهند بود. روزگار این چنین نبود و این چنین نخواهد ماند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شرح زندان و شکنجه در فرقۀ رجوی از زبان یکی ازقربانیان و شاهدان عینی

 

به قلم مریم سنجابی عضو جدا شدۀ شورای رهبری سازمان مجاهدین

یکی از قربانیان و شاهدان عینی دوران مخوف سال 73 یعنی زندان و شکنجه در فرقۀ رجوی

07.11.2013

http://ghorbanali2013.blogfa.com/post/86

 

اواخر سال 73 بود و  در انزمان من حدود 8سال بود که به سازمان پیوسته بودم  و در رده تشکییلاتی مسئول ستاد  مسئولیت یک یگان حفاظتی  ساختمان های  شهری سازمان در بغداد و همزمان مسئولیت مالی و امور دفتری مسئول کل حفاظت  مقر بغداد را بعهده داشتم.

با 8سال سابقه و مسئولیت حساسی که داشتم اساسا فکر نمیکردم که مورد شک و سوء ظنی در سازمان قرار بگیرم و بخاطر کارها و مسئولیت هایم گاه در روز تا 18 ساعت مشغول کار بودم.

در یکی از همین روزها فرمانده ام به نزد من امده و گفت برای  یکسری امور مالی و دفتری بایستی به قرارگاه اشرف بروم  با اینکه  دران روزها تا حدودی در جریان  گم شدن و کم شدن برخی نفرات بودم و میدانستم موضوعی به اسم شک کردن به نفرات  و تحقیق پیرامون انها پیش امده  ولی اساسا فکر نمیکردم در رابطه با خودم نیز  چنین  اتفاقی بیفتد ولی ازانجا که همواره در سازمان  بدون چون و چرا از همه اوامر اطاعت میکردیم بلافاصله اماده رفتن به اشرف شدم  هنگام سوار شدن به خودرو متوجه شدم برخلاف روال معمول که همواره یک کلت و کلاش به همراه میبردیم یکی از مسئولین سازمان به نام پری بخشایی نیز همراه من سوار ماشین شده و گفت نیازی به گرفتن سلاح نیست.

 همانجا درحالیکه میدانستم این موضوعات  کمی عجیب است و حدس زدم به من هم شک شده و لی چون خودم  در آرامش بودم و فکر میکردم سوتفاهمی شده و با چند و سوال جواب موضوع حل میشود چیزی نگفتم وبه سمت اشرف حرکت کردیم.

بعد از رسیدن به اشرف برخلاف روال همیشگی که به یک محل مشخص شده میرفتیم  پری بخشایی مرا سوار یک ماشین دیگر کرده و بدون هیچ توضیحی به سمت خیابان 400براه افتادیم   و ماشین وارد همان قلعه معروف و مخوف واقع در خیابان 400 شد.

بعد از اینکه درب های اهنی در پشت سرما بسته شد  بسرعت و با ضرب و شتم مرا از ماشین پیاده کرده و به د رون اتاقی هل دادند    پس ار ورود به اتاق محبوبه جمشیدی را دیدم که  در  پشت میزی نشسته  بود و  مرا بر روی صندلی نشاندند وی بلافاصله شروع به داد وفریاد و فحش و ناسزا کرده که تو نفودی هستی و  ترا میکشیم و   تا میخواستم حرفی بزنم با اماج  سیلی و فحش  روبرو بودم و بعد از چند دقیقه چشم مرا بسته و  به اتاقی بردند  وقتی  مرا به داخل اتاق پرت کردند  متوجه شدم  5  خواهر دیگر نیز انجا بودند – فریده علیزاده  مژگان محمد زمانی – زهرا احمدی  که اسامی بقیه یادم نیست.

تقریبا به مدت 24 ساعت در شوک و ناباوری بودم و توان هیچ کاری نداشتم  و فقط از وضعیتی که پیش امده بود گریه می کردم و نمیتوانستم باور کنم د ر سازمانی که با ان عشق و علاقه انرا انتخاب کرده ام و روزی امال و ارزو های من بوده اینگونه بلایی بسر من بیاورد.

بعد از مدتی که دوستانم  مرا دلداری دادند  به خودم امدم و متوجه اطراف شدم  در محلی قرار گرفته بودیم  که فکر میکنم سه الی چهار اتاق دیگر داشت و در هر اتاق نیز تعدادی مثل ما را زندانی کرده بودند   ما  5-6 نفر فقط  می توانستیم همدیگر را ببینیم و هنکام بیرون رفتن از اتاق  بر روی  چشم های ما چشم بند زده و پشت هم ردیف کرده  تا برای دستشویی و وضو گرفتن برویم.

روزی سه بار درب های اهنی اتاق باز میشد و خارج از ان اجازه نداشتیم که در صورت نیار به بیزون   برویم  برای هر نفر نیز به مدت یک دقیقه بیشتر برای استفاده از دستشویی  اجازه نمیدادند  و اکر کسی دیر میکرد  سزایش فحش و توسری بود  هفته ای یکبار نیز 5 دقیقه برای استحمام به ما وقت میدادند.

بعد از حدود یک هفته ما را به اتاق د یگری بردند که در ان اتاق حدود 30  نفر می شدیم یکسری اسامی علاوه برا سامی فوق  که یادم است عبارتند از:

مهری سعادت  - معصومه ترابی – فاطمه مهرنیا – فتانه عوض پور – عفت نجاتی -   فریبا فروغی  -  مهین لطیف  - ناهید سعادت – پروانه یزدیان و...

در محل های دیگر خواهران از جمله  مرضیه نوری – مرضیه رضایی – مریم ترابی -  فرح حاتمیان -   طوبی بزرگمهر  - میترا ایلخانی – مینا  جهانی   فاطمه علیزاده – صغری خان محمدی  و.... بودند

حدود یک ماه این شرایط طاقت فرسا ادامه داشت تا اینکه مجددا ما را به محلی دیگر منتقل کردند.

در این مدت زندانبان های ما عبارت بودند حشمت  تیفتکچی – ناهید صادقی  و کبری حسن وند   که در هر تردد به بیرون اتاق با فحش و ناسزا و توسری  انان روبروبودیم و تا این زمان من کس دیگری را ندیده بودم در اولین روزهایی که به محل جدید منتقل شدیم صبح یکی از روزها مرا صدا  زده  و درحالیکه چشم ها و دست هایم را بسته بودند  به یک اتاقی منتقل نمودند  در ان اتاق  یکی از زنان مجاهد به نام فاطمه  خردمند در پشت میزی حضور داشت و از من خواسته شد که انجا  سرپا بایستم وی شروع به سوال وجواب و بازجویی از من نمود  وی با فحش و ناسزا شروع کرد که من اعتراف کنم که نفوذی بوده و خودم و برادرم را دولت ایران به قصد نفوذ به داخل سازمان فرستاده است  با شنیدن این حرف ها ازانجا که اینقدر برایم غیر منتظره و عجیب و غریب بود  به وی اعتراض کردم که این واقعیت ندارد و مگر میشود درحالیکه برادرم در سازمان قربانی شده و خودم نیز به مدت 8سال است در سازمان هستم و از همه چیزم در این راه گذشته ام نفوذی باشم و لی حرفهای من فایده ای نداشت و اساسا به حرفهای من توجهی نمیکرد و مرا در زیربارانی از مشت و لگد گرفت  و با پوتین نظامی از نوک پا تا فرق سرم را لگد مال میکرد  در روزهای بعد این وضعیت فجیع تر شده و پس از 5 دقیقه اول که حرفهایش را تکرار میکرد شروع به کتک زدن من می نمود و ساعت ها مرا ایستاده و رو به دیوار نگه میداشت  وقتی که دیگر توان ایستادن نداشتم  مرا به زمین انداخته و با پوتین هایش تمام بدنم از جمله صورتم را لگد مال میکرد که در یکی از روزها لبم  دچار پارگی  و خونریزی  شدید شد که نه تنها هیچ مداوایی انجام نشده وبخیه نزدند  پس از سالیان ان اثر ان همچنان بر روی لبم باقی است.

در یک روز دیگر آنچنان مثل وحشی ها به من حمله ور شد که قصد شکاندن دستم را داشت و دیوانه وار دستم را می پیچاند که بشکند که با مقاومتی که کردم موفق به این کار نشد ولی  عسب های دستم آسیب جدی  دیدند و تا چند سال در دست راستم بیحسی داشتم  ولی همچنان اثار درد و علائم ان در من باقی است.

این وضعیت حدود 10  روز ادامه داشت و در این  حین مرا از بقیه جدا کرده و به یک سلول انفرادی برده بودند  که در ان فقط یک تخت وجود دشت و کف زمین پر از خاک بود  و به من گفته میشد هر وقت که صدای باز کردن قفل را شنیدی بایستی بلافاصله از جایت بلند شده و خبر دار بایستی  و برای اذیت کردن و ایجاد وحشت و شکنجه من از شب تا صبح چند بار با سروصدای زیاد درب اتاق را باز کرده و اگر قبل از ورود نفر نگهبان در حالت ایستاده وخبر دار نبودم یک فصل کتک دیگر میخوردم.

 درطی روزها نیز مرا به محلی دیگربرده و وادارم میکردند  رو به دیوار ایستاده و یا تا کمر برای ساعت ها خم شوم تا جاییکه حالم بهم خورده و بالا می اوردم و مرا سپس برمیگرداندند.

یک روز نیز شهین حائری و سعیده شاهرخی  و چند نفر دیگر که نتوانستم مشاهده کنم مرا کشان کشان به محلی برده و دست و پای مرا بسته و به شیوه رایج شلاق زدن/ به کف پایم و تمام بدنم  با یک وسیله پلاستیکی شلاق میزدند تا جاییکه از هوش رفتم  که بعد از ان  اب بر روی سروصورتم ریخته و مجددا مرا به هوش اورده و دوباره شروع به زدن میکردند تا اینکه مجدد بیهوش شدم و وقتی به هوش امدم خودم را در همان سلول دیدم پس از این ده الی دوازده روز طاقت فرسا و شکنجه های متوالی دیگر مرا به نزد بقیه نبرده و مجددا به همان محل قدیمی  واقع در خیابان 400 برگرداندند.

 در انجا در اتاقی تنها بودم  حوالی غروب بود که بتول یوسفی  که فکر میکنم  کمی به مسائل پزشکی وارد بود را آوردند  که مرا معاینه کند در ان لحظه که خودم نیز از مشاهده بدنم به وحشت افتادم متوجه شدم  تمام بدنم از جمله پاها و دستانم کبود و سیاه و ورم کرده و زخمی  بود  که البته بدون هیچ گونه مداوایی اتاق را ترک کرده و رفت  بعد از گدشت چند روز دیگر یک روز لیلا سعادت به اتاق امده وبرای من یک دست لباس تمیز اورد و ماشینی اورده و با اسکورت 4- 5 نفر مسلح و همرا با یکی دیگر از خواهران بنام انسیه نوید مرا به بغداد بردند.

 در انجا مرا به اتاقی برده و دو سه روز در انجا در وضعیت عادی نگه داشتند و دیگر از کتک و فحش و ناسزا خبری نبود  در طی ان مدت نوار جدیدی از نشست مریم رجوی با اعضای سازمان  که در پاریس ضبط شده بود برای من گذاشتند  و به این ترتیب فهمیدم مجددا بند جدیدی را اعلام کرده اند بنام بند فردیت یا بند ف  که محتوای این بود همه نفرات بعلت فردیت ممکن است همه سوابق و وضعیت خودرا قبل از سازمان بیان نکرده باشند و با سازمان ناصادق بوده باشند از جمله نفراتی که   ممکن است به زندان رفته و همکاری کرده باشند یا  مشکلات و مسائل خاصی در جامعه داشته اند و بایستی در طی این بند جدید  همه مجد د انقلاب کرده و همه انچه که از سازمان پنهان نگاه داشته اند را  بیان کنند.

البته این سری نشست ها نیز در درون سازمان بعدا متوجه شدم که خالی از لطف نبود و همه در طی نشست ها اساسی مورد فحاشی و در مواردی ضرب و شتم و هتک حرمت و تحقیر شخصیت قرار گرفته اند و دیگر نشست های سازمان وارد  مرحله جدیدی از خشونت شدده بود.

خوب بعد از ان دو سه روز  حوالی  عصر روز سوم انسیه نوید به دنبال من امده و گفت اماده شو کسی می خواهد تراببیند.

و مرا به سمت ساختمان های محل استقرار مسعود رجوی در بغداد بردند از انجا که  قبلا خودم به این ساختما نها  تردد داشتم  محل را می شناختم و لی حدس نمیزدم که ممکن است خود مسعود رجوی شخصا جلسه ای با من بگذارد.

وقتی وارد اتاقی در طبقه همکف همان ساختمان واقع در  مقر جلالزاده در بغداد شدم  مشاهده کردم مسعود رجوی در حالیکه خیلی خشن و ناراحت به نطر میرسید در پشست میز نشسته و در اطراف اتاق مهدی ابریشم چی  محمدعلی جابرزاده   محمد علی توحید ی و یکی دو نفر دیگر از مسئولین برادر و همینطور نصرت توکلی مسئول ستاد سررشته داری و دو سه خواهر رده بالای دیگر سازمان نشسته بودند.

مسعود رجوی خودش  جلسه محاکمه را شروع کرده و به من گفت تو به جرم نفوذی متهم هستی  خودت چه میگویی من که توان و تحمل این حرف را نداشتم  بعد از لحظاتی که بر خودم مسلط شدم شرح دادم چنین موضوعی اساسا غلط است و اخر چه سند و مدرکی بر این ادعا دارند و برادر من در سال های  گذشته اعدام شده بود و این دلیلی بر رد این اتهامات بود با اینحال در ان جلسه به هیچ عنوان حرف های مرا قبول نکرده و در حالیکه جمع حاضر  شروع به تحقیر  من میکرد مجددا مسعود رجوی و مهدی ابریشم چی گفتند که ما حرف های تو را در رابطه با خودت قبول میکنیم و تو ممکن است نفوذی نباشی و لی بوسیله برادرت گول خورده ای و ما این موضوع را تحقیق میکنیم و سپس مرا تحویل نصرت توکلی داده و به ستاد  اداری  در اشرف  منتقل کردند.

جالب این که بعد از حدود سه ماه زندانی شدن و  ان همه شکنجه های طاقت فرسا مسعود رجوی بسیار حق به جانب در این ماجرا میگفت این موضوع   برای سازمان لازم  و درست بوده و در طی یکی دو نشست دیگرکه برای تعداد زیادی از نفراتی که به همین سرنوشت من  دچار شده بودند گذ اشت بشدت از این کار دفاع کرده و  بصراحت میگفت موضوع  حفاظت من در میان بوده و این کمترین  بهایی بوده که شما بعنوان اعضای سازمان بایستی پرداخت میکردید.

در طی مراحل بعد و سایر نشست ها نیز از ما میخواستند که درواقع از خود انتقاد کرده و بگوییم که چه برما گذشت و در واقع  از نفرات این را میخواستند که بگویند حق با سازمان بوده و ما مستحق چنین ر فتاری بودیم و موضوع جان رهبری درمیان بوده.

همان زمان یکبار یکی از مسئولین مرا صدا زده و از من  خواست که باصطلاح سازمان تناقضات  خودم را در این رابطه نوشته و صفرصفرکنم که من همانجا به وی گفتم هرگز چنین کاری نخواهم کرد و شما از من چه میخواهید  - من چه باید به شما بگویم ایا میخواهید من شرح شکنجه هایی که برمن رفته را بنویسم/  ایا تحمل شنیدن و خواندن ان را دارید / در اینجا بود که دست از سر من برداشته و  دیگر حداقل در این باره از من سوالی نکردند.

و اما ادامه ماجرا بعد از حدود دو ماه که مرا از موضع مسئولیت مهم و حساسی که قبل از این ماجرا داشتم به ستاد اداری فرستاده بودند یک روز مجدد فرمانده ام مرا به اتاقش صدا زده و گفت مسعود رجوی پشت خط است و میخواهد با توصحبت کند وقتی گوشی را گرفتم به من تبریک گفت و گفت ما در این مدت پیکی به ایران فرستاده و دررابطه با تو و برادرت تحقیق کردیم و بالاخره ثابت شد که تو عنصر نفو ذی نبودی  و به این ترتیب  ماجرای مسخره انها در مورد من بعد از 5الی 6ماه پایان یافت

و اما دررابطه با سایر خواهران و برادرانی که اسیر این داستان وحشتناک شدند  تا جاییکه می توانم حدس بزنم حدود 100 خواهر و 500 برادر را در ان مقطع مورد ظن نفوذی قرار داده و در طی این دوسه ماه  ایزوله و زندانی نمودند  که مربوطه به همه لایه های سازمان از نفرات جدید گرفته تا بالاترین میشد.

برغم شهادت یکسری از اقایانی که از سازمان جدا شده  و شاهد عینی   این زندان ها بودند حدود 6نفر..... در این رابطه  قربانی شدند و من پرونده یکسری از آنان را در پرسنلی مشاهده کردم.

ان زمان که من در این زندان ها بودم معصومه ترابی و مریم ترابی نیز به جرم نفوذی دستگیر شده بودند مریم ترابی بعلت اینکه در سطح تشکیلاتی پاین تری بود در نزد ما نبود ولی بعد از  اتمام این ماجرا متوجه شدم وی در اثر شکنجه هایی که به وی  اعمال کرده بودند دیوانه و روانی شده و الان همچنان در سازمان  توسط خواهر بزرگترش معصومه نگه داری میشود.

همینطور در روزهایی که در ان محل اول بودیم در طی هفته  ها همواره صداهای گوشخراش و فریاد خواهران دیگر  را میشینیدم که مرتب  فریاد میکشید و کمک میخواست و ناله میکرد.

و در ان چند روز اخر که مجددا به زندان واقع در خیابان 400 منتقل شدم نیز  صدای برادران را بطور واضح میشنیدم که داد و فریاد میکردند و التماس میکردند که مورد ضرب و شتم قرار نگیرند.

البته خوشبختانه تعدادی ازآقایانی که در آن زندان ها بوده و بعدها از سازمان جدا شده و نجات  پیدا کردند خاطرات خود را نوشته اند و ازمن نیز نام برده اند که بدینوسیله از  آنان از جمله اقای جواد فیروزمند و محمد رزاقی  تشکر میکنم.

 در اینجا میخواهم ابتدا اسامی  نفراتی که بعنوان زندانبا ن و شکنجه  کردن دوستان خودشان دست داشتند افشا کنم و سپس به  خاطر ثبت در تاریخ  اسامی نفراتی که قربانی این عمل شوم رجوی شدند را اعلام کنم:

تعدادي از زندانبانان كه در شكنجه افراد زنداني نيز دست داشتند عبارت بودند از:

فاضل موسوي،حسن  حسن زاده محصل(دو تن از مسؤلين ستاد اطلاعات) ،مجيد عالميان،مختار جنت صادقی ،نريمان عزتي،سيد محمد سادات دربندي(عادل).محسن اميني ،حميد يوسفي،حجت بني عامري(حكمت)،حسن رودباري،حسين اصفهاني،نادررفيعي نژاد، ،محمد رضا محدث،،محمد شعباني(باقر) فريدون سليمي و حسين فرزانه سا. ،سپيده ابراهيمي،محبوبه جمشيدي، پری بخشایی - لیلا سعادت  - فریبا خداپرستی – سعیده شاهرخی – ناهید صادقی – کبری حسن وند – حشمت تیفکتچی  - فاطمه خردمند و انسیه نوید

 و حال افرادی که  بشدت شكنجه شده و زير شكنجه جان سپردند:

 

1.قربانعلي ترابي اهل شمال در اثر شکنجه و فشار های طاقت فرسا در میان دستان بقیه دوستانش جان سپرد (زنش زهرا سراج بوده و پسرش محمدرضا ترابی در حال حاضر در اشرف است و يكي از خواهرانش نيز به نام مريم ترابي دراثر شکنجه های طاقت فرسا  و  موضوع كشته شدن برادرش رواني شد)
2.پرويز احمدي
3.فرهاد طهماسبي اهل تهران كه از اردوگاه حله به سازمان پيوسته بود و در نشريه 380 در سال 1375 ، سازمان اعلام كرد كه اين فرد موقع رفتن به عمليات در منطقه مرزي توسط يك نفوذي كشته شده است.در صورتيكه در سال 1373 و در زير شكنجه توسط دژخيمان رجوي بقتل رسيده بود.
4.جليل بزرگمهر اهل كرمانشاه (برادرش خلیل و خواهرش طوبی بزرگمهر نیز بشدت در ان دوران تحت شکنجه وآزار و اذیت بودند)
5.الياس كرمي اهل ايلام
6.حمزه حيدري كه خلبان نيروي هوايي ايران بوده و در سال 1368 به عراق آمده بود.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نشست خبری مریم سنجابی و ابراهیم خدابنده نجات‌ یافتگان فرقه رجوی

تسنیم نیوز، تهران

28.08.2013

لینک به منبع

نشست خبری مریم سنجابی و ابراهیم خدابنده نجات‌یافتگان فرقه رجوی – ۱

 

متقاضیان کار در ترکیه را به‌زور به اشرف می‌برند/ رجوی می‌گفت: خانواده “لانه فساد” است

خبرگزاری تسنیم: یک عضو سابق سازمان مجاهدین خلق گفت: خیلی از کسانی که در اشرف بودند، می‌گفتند: ما حتی اسم سازمان مجاهدین را نشنیده بودیم، و برای کار به ترکیه رفته بودند و بعد به آنها گفته بودند: باید به عراق بروید، و از اشرف سردرآورده بودند.

به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، در آستانه سالروز ترور شهیدان رجایی و باهنر از سوی منافقین، نشست خبری ابراهیم خدابنده و مریم سنجابی از آزادشدگان سازمان مجاهدین خلق، امروز در خبرگزاری تسنیم، برگزار شد. در این نشست خبری ابراهیم خدابنده در مورد چگونگی به دام افتادن در سازمان مجاهدین خلق گفت: سال ۱۳۳۲ در تهران متولد شدم و در سال ۱۳۵۰ برای تحصیل به انگلیس رفتم و توانستم در آنجا فوق‌لیساس خود را بگیرم. در مدت قبل و بعد از انقلاب نیز عضو اتحادیه دانشجویان اروپا بودم.

وی افزود: سال ۵۹ بنا بر دلایلی عضو سازمان مجاهدین خلق و فرقه تروریستی رجوی شدم و ۲۳ سال در خارج از ایران با این سازمان همکاری کردم. فعالیت من بیشتر در بخش روابط بین‌المللی بود و در نهایت در سال ۱۳۸۲ به‌دلیل اتفاقاتی که رخ داد و خدا کمک کرد توانستم فرار کنم.

این عضو سابق سازمان مجاهدین خلق ادامه داد:‌ در این ۱۰ سالی که در ایران هستم، روی پدیده معروف به هزاره سوم فعالیت کردم، یعنی فرقه‌های مخرب کنترل ذهنی را بررسی می‌کنند که در خیلی کشورها و حتی ایران وجود دارد و آنها دست به گریبان هستند. البته نقطه قوت من این بود که ۲۳ سال تجربه تخریب کنترل ذهنی را هم دارم.

خدابنده با بیان اینکه زمانی وارد فرقه رجوی شدم که دغدغه ما جوانان بحث استقلال بود، تصریح کرد: انقلابی در ایران صورت گرفته بود و رژیم شاه که تا بن استخوان وابسته به آمریکا بود، ساقط شد و آرزوی ما این بود که شعار استقلال در جامعه محقق شود.

وی در مورد شعار سازمان مجاهدین خلق در آن زمان گفت: سازمان مجاهدین با این ترفند که جمهوری اسلامی نفی استثمار و سرمایه‌داری نمی‌کند و در عین حال نیز به آمریکا وابسته نیست، جلو آمد و مطرح می‌کرد که تنها نیرویی که می‌ماند سازمان مجاهدین است؛ بنابراین ما نیز با این انگیزه ضدامپریالیستی وارد جریان مجاهدین شدیم.

این عضو سابق سازمان مجاهدین خلق با بیان اینکه در آن زمان شعارهای سازمان با شعار جوانان منطبق بود، تصریح کرد: وقتی جوانان با این شعار جذب می‌شدند، دیگر متدولوژی و روش آنها عوض می‌شد و اهداف کنار می‌رفت و یک‌سری مکانیزم‌های روانی فرد را حفظ می‌کند. این مسئله به‌گونه‌ای است که سازمان مجاهدین افتخار می‌کند در جلساتش درنده‌ترین جناح‌های امپریالیستی نیز شرکت می‌کنند.

خدابنده در مورد سفر یاسر عرفات بعد از انقلاب به ایران نیز اظهار داشت: زمانی را به یاد دارم که یاسر عرفات به ایران آمد و مسعود رجوی به وی یک سلاح داد و گفت: “تنها راه شما مبارزه با اسرائیل است و ما حاضریم نیروهای خود را به شما بدهیم”. ولی همه این حرف‌ها یک ژست تبلیغاتی خوبی بود و الآن دیگر موضع ضداسرائیلی را نیز در تبلیغات خود نشان نمی‌دهند.

وی افزود: ما در منچستر بودیم که کنسولگری ایران را بمب گذاشتند و ما تصورمان این بود که آمریکا این کار را انجام داده، ولی بعد از اینکه آمریکا سازمان مجاهدین را در لیست تروریست‌ها گذاشت، واکنش رجوی این بود که زمانی که ما هفت تیر و هشت شهریور را به وجود آوردیم در لیست ترورها قرار نگرفتیم و زمانی که ترورهای سال‌های ۶۰ انجام شد، ما در لیست ترور قرار گرفتیم.

این عضو سابق سازمان مجاهدین خلق ادامه داد: زمانی این کار صورت گرفت که دولت اصلاحات در آمریکا روی کار آمده بود و می‌خواست باب گفت‌وگو را باز کند، لذا اسم ما را در لیست ترورها گذاشتند. این مسئله نشان می‌دهد که ترورهای ۷ تیر و ۸ شهریور با تأیید آمریکا بود ولی آن زمان برای ترورها ژست کور کردن خط وابستگی را می‌گرفتند.

خدابنده در مورد وضعیت امروز سازمان مجاهدین خلق و چگونگی فعالیت آنها نیز تصریح کرد: امروز فعالیت‌های سازمان مجاهدین مخاطب ملت ایران نیست و آنها دنبال پایگاه اجتماعی نیستند و بیشتر جلب نظر اسرائیل و آمریکا را دنبال می‌کنند.

وی با بیان اینکه سازمان مجاهدین امروز در ایران خط فرقه‌ای جذب فرد را دنبال می‌کند، تصریح کرد: این مسئله به‌گونه‌ای است که می‌خواهند عناصر را به‌شکل‌های مختلف جذب کنند، زیرا می‌دانند عناصر با تبلیغات سازمان جذب نمی‌شوند و فقط با ارتباط است که می‌توانند آنها را جذب کنند، به‌عنوان مثال افراد را به‌عنوان یک خبرنگار جذب می‌کنند.

این عضو سابق سازمان مجاهدین خلق خاطرنشان کرد: خیلی از کسانی که در اشرف جذب شده بودند، می‌گفتند: ما حتی اسم سازمان مجاهدین را نشنیده بودیم، و برای کار به ترکیه رفته بودند و بعد به آنها گفته بودند: رفتن شما به اروپا غیرقانونی است و باید به عراق بروید. بر همین اساس پس از مدتی از قرارگاه اشرف سردرآوردند.

خدابنده در مورد اینکه مجاهدین چه تهدیدی برای ایران دارد، اظهار داشت: از نظر سیاسی سازمان مجاهدین هیچ تهدیدی برای ایران ندارند و از نظر امنیتی نیز تهدید به‌معنای سرنگونی ندارد، ولی می‌تواند تخریب داشته باشد.

وی در مورد هزینه‌های گزافی که سازمان مجاهدین برای جذب صرف می‌کند، گفت: آنها با هزینه‌های گزافی افراد را شناسایی می‌کنند و آنها را در دانشگاه‌های اروپایی جذب می‌کنند و سپس به آنها آموزشی جاسوسی می‌دهند که جامعه باید برای این مسائل آگاه شود.

این عضو سابق سازمان مجاهدین خلق اضافه کرد: به‌نظر من مهمترین این بحث‌ها، بحث حقوق بشر است. زیرا در حال حاضر حدود ۳ هزار نفر از اعضای مجاهدین در اردوگاه لیبرتی هستند و بعضی از آنها در حدود ۳ سال در اسارت به‌سر می‌برند و همچنین اولیه‌ترین حقوق انسانی آنها نیز نقض می‌شود.

در ادامه این نشست خبری مریم سنجابی دیگر آزادشده سازمان مجاهدین خلق گفت: من ۱۳ سال داشتم که وارد سازمان مجاهدین شدم و در آن زمان سیستم جذب سازمان به‌گونه‌ای بود که از نوجوانان و دانش‌آموزان استفاده می‌کردند. برای همین تعداد زیادی از نوجوانان و دانش‌آموزان جذب سازمان شدند.

وی افزود: سال ۶۵ بود که به عراق رفتم و به‌طور حرفه‌ای وارد سازمان مجاهدین شدم و بعد از چند سال به‌دلیل ساختار پیچیده سازمان مجاهدین فهمیدم که سازمان مجاهدین چه ماهیتی دارد و در چه مسیر انحرافی حرکت می‌کند. بنابراین از طریق روشنگری‌هایی که از طرف خانواده‌هایی که اطراف کمپ می‌آمدند، متوجه اشتباهاتم شدم.

این عضو سابق سازمان مجاهدین خاطرنشان کرد: در سازمان مجاهدین به‌گونه‌ای بود که نمی‌شد به‌راحتی از آنها جدا شد و وقتی به آنها می‌گفتیم: ما می‌خواهیم جدا شویم، قبول نمی‌کردند.

سنجابی در مورد تهدیدی که جوانان این دوره را در معرض خطر می‌‌دهد، گفت: از سال ۷۰ به بعد ساختار سازمان عوض شد و به‌سمت فرقه‌ای رفت و البته ساختار و شرایط محدودتر و پیچیده‌تری به وجود آمد تا جوانان را در مسیری قرار دهند که دیگر نتوانند جدا شوند.

وی با تأکید بر اینکه اعضای سازمان مجاهدین رو به ازدیاد نیستند بلکه رو به کم شدن هستند، اظهار داشت: سازمان مجاهدین خلق رو به پیشرفت نیست و به‌دلیل ساختاری که در سازمان مجاهدین وجود دارد و نیز فرقه‌ای بودن سازمان مجاهدین، اعضای آن رو به کم شدن هستند.

سنجابی در پاسخ به سؤالی مبنی بر “آیا شیوه جذب در سازمان مجاهدین به‌صورت خانوادگی است و شما به‌صورت خانوادگی جذب شدید؟” اظهار داشت: شیوه جذب در سازمان مجاهدین از سال ۶۰ در تمام مراکز دانشگاهی و دانش‌آموزی بود. البته من و برادرم با هم جذب شدیم، ولی این‌طور نبود که حتماً به‌صورت خانوادگی جذب شوند.

این عضو سابق سازمان مجاهدین خلق ادامه داد: البته در مواردی ممکن بود به‌صورت خانوادگی جذب کند ولی می‌خواستند سوءاستفاده کنند یا کمک مالی بگیرند. مهم این بود که وقتی جذب شدند، دیگر نباید با خانواده خود ارتباط داشته باشند.

همچنین خدابنده در پاسخ به این سؤال ادامه داد: اصلی مبنی بر اینکه به‌صورت خانوادگی در سازمان مجاهدین جذب شوند، وجود نداشت. ولی این اصل وجود داشت که اعضا نمی‌توانند با خانواده خود ارتباط داشته باشند و البته این اصل یک اصل فرقه‌ای است و هر فرقه‌ای سعی می‌کند از ارتباط اعضای خود با گذشته و خانواده آنها جلوگیری کند.

وی افزود: آنها سعی دارند از این طریق نگذارند ارتباط عاطفی به وجود بیاید زیرا رابطه عاطفی ضدمغزشویی است و ارتباط با خانواده باعث ایجاد ارتباط عاطفی می‌شود. ولی در بعضی موارد که امکان جذب نیرو یا امکان جذب مالی را پیش‌بینی می‌کردند این اجازه را به اعضا می‌دادند.

این عضو سابق سازمان مجاهدین خلق خاطرنشان کرد: مریم رجوی جمله معروفی دارد، می‌گوید: خانواده لانه فساد است و اصلی‌ترین دشمن به شمار می‌آید.

خدابنده در مورد اقدام مسعود رجوی در مورد آزاد کردن ملاقات اعضای سازمان مجاهدین خلق با خانواده‌های‌شان اظهار داشت: مسعود رجوی به‌دنبال آن بود که در این ملاقات‌ها سوءاستفاده مالی و یا جذب صورت گیرد، ولی به‌عکس شد و هرکسی با خانواده خود دیدار می‌کند از اشرف فرار خواهد کرد. بنابراین دوباره این ارتباط‌ها را مسدود کردند.

ادامه دارد… .

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سخنی با حامیان فرقه رجوی

لینک به منبع

لینک به متن انگلیسی

ابراهیم خدابنده، انجمن نجات، تهران

مسعود رجوی گفت: “هرکس نمیخواهد، گورش را گم کند”

در سایت بنیاد خانواده سحر خواندم که مسعود رجوی رهبر مجاهدین خلق در صحبت های اخیر خود خطاب به اعضای ساکن در اردوگاه لیبرتی در عراق، بعد از خائن خواندن هر کسی که فرقه اش را ترک کند یا به صورت مطلق فرمانپذیری نداشته باشد، گفته است: “هر کس نمیخواهد بماند میتواند گورش را گم کند و برود”.

این میزان دریدگی و بکار بردن چنین ادبیاتی، آنهم خطاب به کسانی که سه دهه از عمر و تمامی آنچه داشتند را در طبق اخلاص در اختیار او قرار دادند، تنها از یک رهبر فرقه ای بر می آید که با استفاده از تکنیک های کنترل ذهن مخرب اعضای خود را به اسارت گرفته و نقش خدای روی زمین را برای آنان ایفا میکند. مگر برای خارج شدن از یک تشکیلات سیاسی نیاز به اذن رهبر است که او بعد از خائن خواندن آنان با این لحن سخیف آنها را مجاز به ترک فرقه اش میکند؟

قبل از انقلاب به یاد دارم شاه مخلوع یک بار گفت: “اگر کسی در این مملکت از قیافه شاه خوشش نمی آید مانعی ندارد، میتواند گذرنامه بگیرد و از این کشور برود”. البته ملت ایران در قیام شکوهمند خود نشان دادند که چه کسی باید برود و چه کسی باید بماند.

اما میزان وقاحت مسعود رجوی واقعا مثال زدنی است. او این حرف را، آنهم با آن ادبیات سخیف که تنها شایسته خود اوست، به کسانی میزند که از سرسپرده ترین و فداکارترین نیروها و حامیانش هستند. حداقل شاه هرکس که میخواست برود را خائن نخواند و لحن توهین آمیز نداشت و روی سخنش با کسانی بود که از ابتدا با او مخالف بودند و نه کسانی که زندگی خود را به پای او ریخته باشند.

اما مخاطب من اینجا شخص رجوی نیست چرا که احوال او کاملا مشخص است و به هیچ عنوان نمی تواند یک طرف حساب جدی باشد. خطاب من به تمامی حامیان بدون قید و شرط ایرانی و غیر ایرانی اوست که وی را به این نقطه رساندند تا خود را از عالم و آدم طلبکار ببیند. هرچقدر حمایت از رجوی بیشتر صورت گیرد او را گستاخ تر و طلبکارتر میکند به طوری که اگر روزی این حمایت بی دریغ انجام نشود حامی مربوطه فورا مزدور و خائن معرفی میگردد و عناد و دشمنی با وی آغاز میشود که نمونه های آن فراوان است.

حامیان رجوی باید ملاحظه کنند که او با نزدیک ترین فدائیان خود چگونه برخورد میکند و چگونه حق سال ها صداقت و فداکاریشان را کف دستشان میگذارد. اگر خدای ناکرده او به جائی میرسید با مخالفان خود چه برخوردی میکرد؟ آیا صدبار بدتر از دیکتاتوری شاه نبود؟ آیا کسانی که این سالیان از وی حمایت کرده اند لازم نیست به خطای خود اعتراف کرده و تا میتوانند از رجوی و فرقه اش فاصله بگیرند؟

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۳۳ سال است برادرم را ندیده ایم! چرا رجوی به خواسته مشروع و قانونی من و خانواده ام پاسخ نمی دهد؟

09.08.2013

لینک به منبع

نامه آقای رسول تقی نژاد به رهبری و سران مجاهدین خلق : ۳۳ سال است برادرم را ندیده ایم! چرا رجوی به خواسته مشروع و قانونی من و خانواده ام پاسخ نمی دهد؟

چهارمین نامه آقای رسول تقی نژاد برادرش رشید تقی نژاد (ساکن کمپ لیبرتی) و رهبری و سران مجاهدین خلق : ۳۳ سال است برادرم را ندیده ایم! چرا رجوی به خواسته مشروع و قانونی من و خانواده ام پاسخ نمی دهد؟

آذربایجانغربی ـ ارومیه

سومین نامه را به سران مجاهدین می نویسم و در نامه ام از تقاضای مشروع و قانونی خودم و اعضای خانواده ام حرف می زنم . برادرم رشید واقعا یک قربانی است و متاسفانه رهبری مجاهدین آقای رجوی یک فرد سنگدل و بیرحم. سوالات زیادی در ذهنم در این چند سال نقش بسته است آیا رجوی و مجاهدین با چنین رویه ای که در پیش گرفته اند امکان موفقیت دارند؟ وقتی آقای رجوی به بدیهی ترین و طبیعی ترین نیاز انسانها که همان احساسات و علائق خانوادگی است این چنین بی اهمیت است چگونه می تواند از آزادی ملت ایران و برقراری دموکراسی سخن بگوید؟

چند سال است که از رهبری مجاهدین درخواست داریم تا به ما اجازه ملاقات و تماس با برادرم رشید را بدهد ما گویا با درب آهنین مواجه شده ایم که هیچ حسی ندارد و با اخلاق و مروت بیگانه است. چند سال پیش برای ملاقات برادر عزیزم رشید به اشرف رفتیم و جز فحش و دشنام و سنگ پراکنی از سوی مجاهدین و سران آن نصیبمان نشد. این رفتاری بود که سران مجاهدین با خانواده های چشم انتظار داشتند؟ پدران و مادران پیر و ساده دل را مزدور و دشمن و … خطاب کردند و مورد غضب رجوی قرار گرفتند.

برادرم رشید در سال ۱۳۵۹ در جنگ اسیر نیروهای اشغالگر صدام شد و سپس به اشرف منتقل شد در حدود ۳۳ سال است که برادرم را ندیده ام و اما رجوی که ادعای حقوق بشر دارد چنین با احساسات من و سایر اعضای خانواده ام رفتار می کند. به ساده ترین درخواست خانواده و من پاسخ نمی دهد؟

من از مجامع جهانی از آقای احمد شهید نماینده حقوق بشر سازمان ملل متحد می خواهم تا درخواست قانونی خانواده ام را پیگیری کنند. آیا تا به حال دیده شده است و یا شنیده شده است که اعضای یک خانواده و برادری ۳۳ سال عزیزشان را که شاید یک نصف روز با او فاصله دارد ، نبیند؟

آقای رجوی اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید …

با احترام

رسول تقی نژاد

۱۳۹۲/۵/۱۳

رونوشت به :

۱ـ آقای احمد شهید نماینده حقوق بشر سازمان ملل متحد

- کمیته بین المللی صلیب سرخ دفتر تهران

۲- دیده بان حقوق بشر

۳- وزارت امور خارجه امریکا

۴- کمیساریای عالی امور پناهندگان

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آیا آقای مصداقی سرآغازی خواهد بود؟ ـ قسمت سوم

25.07.2013

نیما میهن دوست (عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق)

لینک به منبع

عنصر اعتراض و حرفهای ناگفته ایرج مصداقی ـ قسمت اول
آیا آقای ایرج مصداقی سرآغازی خواهد بود؟ ـ قسمت دوم

مناسبات تصمیم گیری و تصمیم سازی در شورای به اصطلاح مقاومت رجوی و عدم رعایت حداقل های انسانی به خانواده های هوادار مجاهدین به جهت موجود بودن فردی جدا شده از آن خانواده ، رفتار تثبیت شده بهتان زدن و افتراگویی ، آلت دست بودن شخص مریم رجوی از طریق رهبری سازمان ، خودکامگی و فردیت های خودمحورانه مسعود رجوی ، از دیگر مقوله های بحث شده در نامه ۲۳۳ صفحه ای آقای ایرج مصداقی می باشد.

اشارات وی در خصوص بافت و ترکیب شورای دست ساز رجوی مطالبی هستند که از سال ۱۳۷۰ همواره از سوی اعضای جدا شده سازمان گفته شده است. اولا: سازمان با نگاه ابزاری یعنی آرایش فقط ویترین نمادین شورا درصدد جذب افراد مستقل یا گروههای سیاسی برآمد و سعی نداشت بعنوان یک رای با ارزش از نظرات آنان در تنفیذ احکام شورا برخوردار شود این مورد چنان برجسته شد که بلافاصله آقای بنی صدر و سپس حزب دمکرات کردستان و آنگاه جبهه دمکراتیک ملی ایران یعنی متین دفتری با سراسیمگی از آن خارج شدند و آقای سامع نیز که معرف همگان هست همانی که بخاطر انشعابات بسیار زیاد و غیرمتعارف فداییان و صد تکه شدن آنان زمانیکه به همراه همسرش زینت هاشمی فراری و آواره کوههای نوارمرزی ایران و عراق بود تحت حمایت سازمان قرار گرفته و از آن زمان نیز با تیزبینی دجالانه رجوی از عنوان فداییان تحت برنامه هویت ، در امضاهای شورا مورد سوءاستفاده قرار می گیرند و در بین گروههای چپ اروپا نشین اصلا گروهی بحساب نمی آیند. یا گروه خه بات به فرماندهی شیخ بابا که موضوعیت علی الخصوص کمی نیز درکردستان ایران و یا عراق ندارند و به جرات میتوان گفت که یک جمع ۵۰ نفره را تشکیل می دهند!!؟ و یا کانون اصناف عضو شورا که همان نقی اروانی پدر فهیمه اروانی بوده و هیچ شخصیت سیاسی را صاحب نبوده و قطعا بعنوان مترسکی در موضوع پولشویی و داستان سرایی های اجتماعی مسعود و مریم رجوی مورد سوءاستفاده قرار می گیرد.

پس ماهیت و محتوای شورای رجوی همانطور که آقای مصداقی هم خوب به اذعان می نمایند همان سازمان میباشد و بس .

بخاطر می آورم صحنه های ابلاغ کذایی و مسخره ریاست جمهوری مریم در جلسه شورا را که او با طنازی و قرو فر خطاب به حاضرین می گوید : من هیچی نیستم!! و اصلا نمی توانم این انتخاب شمارا درک کنم و…………. یعنی فضای نکبت جلسات شورا با تعداد ۳۰۰ نفر زن و مرد نشسته در صندلی ها همه اش بقولی کشک است و رذالت و گرنه حرف همان صحبت ها و خواست های منفعت طلبانه مسعود رجوی است.

آقای مصداقی گریزی هم به ماجرای عملیات فروغ جاویدان سازمان پس از اعلام آتش بس میزند و اینکه مسعود چگونه با لجاجت و خود فریبی باعث به کشته دادن ۵۰۰۰ نفر اعضای سازمان شد و اینکه بدون نقد این تصمیم خود!! بار مارانداختن موضوع تنگه و توحید!! آن را به حساب عدم علاقه و عشق واقعی اعضا به شخص خود او منتسب نمود!!؟؟ و اینکه چگونه از آیات قرآن که در خصوص پیامبر خداست با فریب کاری برای توجیه ازدواج سومش (با مریم عضدانلو) بهره می برد. همگان را وا میدارد در تعمیق انقلاب درون سازمانی از همسر و فرزند دوری نمایند ولی خود را با وقاحت و پررویی از همگان جدا نموده و عنصر استثمار جنسیت را در خصوص خود و مریم نافذ نمی داند. آری اینها مواضع جدید آقای مصداقی است و بنظر میرسد دیدگاه خیلی از خفته گان ترسو و بزدل اعضای حاضر در لیبرتی و یا اشرف و یا هواداران اروپایی سازمان هم باشد ولیکن به دلایل عدم توانمندی در ارتباط دادن عناوین مسئله دار بودنشان امکان تجزیه و تحلیل منتج به راه حل را نداشته باشند .

ادامه دارد …

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دیکتاتور حقیر- در باره رجوی(۳)

 

17.07.2013

ایران دیدبان

رجوی، بیمار جنسی عقب مانده

در باره رجوی(۲) حسود بی ادب بخیل

«برای بیشتر مردم پیدا کردن فرصت دیدار تک به تک با دیکتاتورهای سیاسی بی‌نهایت دشوار است و برای روان‌شناسان یا روان‌پزشکان انجام معاینه بالینی رودرروی این افراد اساساً غیرممکن است. بنابراین در بیشتر بررسی‌های خصوصیات شخصیتی این نوع رهبران از گزارش‌های افراد مطلع استفاده شده است. چنین گزارش‌هایی اگرچه قطعاً ایده‌آل نیستند، اما با این حال حاوی اطلاعات زیادی درباره حیات ذهنی بعضی از بدنام‌ترین رهبران جهان هستند.

توجه کنید به گزارشهایی که جداشدگان از حالات و ادعاهای رجوی در نشستهای خصوصی و محرمانه ارائه کرده اند.

کولیج و سگال در سال ۲۰۰۷ پنج متخصص هیتلرشناس را گرد آوردند و از آنها خواستند که او را بر اساس نشانگان روان‌آسیب‌شناختی DSM-IV و اختلال‌های شخصیتی ارزیابی کنند. اجماع میان این متخصصان آن بود که هیتلر در اختلال‌های شخصیتی زیر امتیاز بسیار بالایی داشت: پارانویا (paranoid)، جامعه‌ستیزی (antisocial)، خودشیفتگی (narcissistic) و آزارگری (sadistic). شرح حال شخصیتی هیتلر که از این اطلاعات نتیجه شد نیز نشان می‌داد که او احتمالاً تمایلات اسکیزوفرنیک و از جمله خودبزرگ‌بینی مفرط و خطای فکر داشت.

توهم و هذیان که مهمترین نشانه های بیمار اسکیزوفرنیک است در رجوی به کرات مشاهده شده و می‌شود، خودبزرگ بینی نیز بارزترین شاخص گزارش شده در مورد وی به ویژه در تعابیر وفادارانش است، وضعیت پیچیده و بحران زده و به بن بست رسیده مجاهدین حاصل خطاهای فکر رجوی است.

کولیج و سگال در بررسی دیگری که در سال ۲۰۰۷ انجام دادند، همین کار را در مورد صدام حسین انجام دادند. درست همچون مورد هیتلر، این بار هم آنها شرح حال شخصیتی مورد اجماع را بر اساس گزارش‌های افراد مطلع که وی را از نزدیک می‌شناختند استخراج کردند. این بررسی نشان داد که صدام در همان اختلال‌های شخصیتی امتیاز بالایی داشت: پارانویا، جامعه‌ستیزی، خودشیفتگی و آزارگری، هرچند ویژگی‌های آزارگری در حسین قوی‌تر بود تا در هیتلر. این بررسی در حسین نیز همچون هیتلر نشانگان احتمال اسکیزوفرنی را نشان داد. میان شرح حال‌های شخصیتی به دست آمده برای این دو مرد، همبستگی نسبتا بالایی وجود داشت.

بی تردید منشاء تمایل رجوی به رادیکالیسم و اصرار وی بر نبرد مسلحانه تمایلات جامعه ستیزانه است، نشاندن خود در جایگاه رهبری و تصریح این که وی به هیچکس پاسخگو نیست و نماد یک ایدئولوژی تاریخی است و تعابیر دیگری از این دست نشانگر خودشیفتگی شدید وی است، آزارگری وی بیشتر در روابط تشکیلاتی و ارتباطاتی که با زیردستانش دارد، بروز می یابد. این سه ویژگی مهمترین و برجسته ترین نشانه های یک دیکتاتور است.

کولیج با ترکیب نتایج این دو بررسی، به این فرضیه رسیدند که ترکیبی از شش اختلال شخصیتی می‌تواند شخصیت دیکتاتورها را به طور کلی نشان دهد: آزارگری، جامعه‌ستیزی، پارانویا، خودشیفتگی، اسکیزوفرنی (schizoid) و اسکیزوفرنی‌گونه (schizotypal).

مهم‌ترین نشانه‌های اختلال اسکیزوفرنیک یا اسکیزوئید کناره‌گیری از روابط اجتماعی، گوشه‌گیری و ترجیح فعالیت‌های فردی و نداشتن دوست نزدیک است. اختلال اسکیزوفرنیک‌گونه یا اسکیزوتایپال نسبتاً شدیدتر است و مهم‌ترین نشانه‌های آن عبارت‌اند از باورهای شبه‌هذیانی و به خود گرفتن همه چیز، عقاید عجیب یا تفکرات رازآلود، تحریف‌های شناختی یا ادراکی و رفتارهای غیرعادی، عاطفه نامناسب یا محدود، رفتار یا ظاهر نامانوس، فقدان دوستان نزدیک و اضطراب اجتماعی مفرط.

کناره گیری از روابط اجتماعی به بهانه مخفی کاری و زندگی چریکی و نیز پنهان شدن به بهانه امور امنیتی ، همچنین بی اعتمادی به سایرین و فقدان دوست واقعی ، نشانه های مسلم دیکتاتوری رجوی است که با رفتارهای غیرعادی و تفکرات راز آلود که منجر به ساخت دستگاه ایدئولوژیکی خاص مجاهدین شده است ممزوج گردیده و به شکل روابط فرقه ای متجلی شده است

سپس در سال ۲۰۰۹، کولیج و سگال پژوهش‌های‌شان را گسترش دادند تا دیکتاتور تازه ‌در گذشته کره شمالی، کیم جونگ-ایل را نیز در بر گیرد. شرح حال شخصیتی کیم جونگ-ایل نیز ترکیب همان شش اختلال شخصیتی را نشان داد: آزارگر، جامعه‌ستیز، پارانوئید، خودشیفته، اسکیزوفرنیک و اسکیزوفرنیک‌گونه.

تنها تفاوت رجوی با دیکتاتورهای مورد بررسی آن است که وی دیکتاتوری حقیر و فاقد قدرت سیاسی است که حداکثر گستره نفوذ و خودنمایی اش در میان افراد گروهش می باشد که یک جمعیت کوچک چند هزارنفری را تشکیل می دهند

یک پرسش خرده‌گیرانه آن است که چگونه فردی با اختلال‌های شخصیتی شدید – آن هم اختلا‌ل‌هایی که با اختلال‌های روان‌پریشانه‌ای همچون اسکیزوفرنی «رابطه طیفی» دارد – می‌تواند به چنین جایگاه بلندی در قدرت برسد و آن را حفظ کند و بر دیگران کنترل داشته باشد؟ گذشته از هر چیز، اسکیزوفرنی فرد مبتلا را از پا می‌اندازد. اما کولیج و سگال به این نکته اشاره می‌کنند که موارد شناخته‌شده دیگری از قاتلان اسکیزوفرنیک همچون چارلز مانسون و جیم جونز وجود دارد که به همین صورت نفوذ زیادی بر دیگران داشتند، هرچند مسلماً ابعاد آن قابل مقایسه با دیکتاتورها نیست.

و در ادامه می‌افزایند: علاوه بر این، معیارهای کنونی DSM-IV-TR برای اسکیزوفرنی از نوع پارانوئید شامل نشانگانی همچون اشتغال ذهنی مدام به یک یا چند هذیان آزار یا عظمت است که معمولاً پیرامون یک موضوع مرتبط سازماندهی شده است.

توهم توطئه مهمترین اشتغال ذهنی رجوی پس از مرور بیمارگونه به دست گرفتن قدرت سیاسی و به دست آوردن مجد و عظمت می باشد

ویژگی‌های همبسته عبارت‌اند از اضطراب، خشم، کناره‌گیری و تمایل به جدال لفظی. DSM-IV-TR همچنین بیان کرده که موضوعات آزاری و هذیان عظمت ممکن است افراد اسکیزوفرنیک را مستعد خشونت کند، و اینکه چنین افرادی در تعاملات بین فردی شیوه بالادستی یا رئیس‌مآبی دارند و اینکه چنین افرادی ممکن است هیچ نشانه‌ای از اختلال شناختی بروز ندهند و در حوزه کارکرد شغلی و زندگی مستقل عملکرد خوبی داشته باشند.»*

تمام خصائل فوق در رجوی به بروز رسیده، خشونت را برای خود به بهانه پیشبرد اهداف مجاز می شمارد و هیچ ابایی از خودبرتر بینی ندارد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* نویسنده این مطلب جیسون گلدمن دانشجوی تحصیلات تکمیلی روان‌شناسی رشد در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی است. برگرفته از مهرنامه شماره ۱۸ دی ۱۳۹۰- ترجمه کاوه فیض اللهی.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

علت پخش شایعه مرگ اکرم حبیب خانی؛ ترفند رجوی برای جلوگیری از موج ریزش نیرو

 

 

ایران دیدبان، دوازدهم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

پس از یادداشت آقای اسماعیل وفا یغمایی با عنوان «آیا اکرم حبیب خانی زنده است؟» که در آن از رهبری گروه تروریستی مجاهدین خواسته بود تا برای خارج شدن فرزندش از نگرانی به دلیل وجود شایعاتی در باره مرگ اکرم حبیب خانی ، اطلاعی در باره زنده یا مرده بودن ایشان اعلام نمایند.

مجاهدین با تأخیری چند روزه ، نامه ای را با امضای حبیب خانی خطاب به کمیسر حقوق بشر منتشر نمودند که اگرچه با سبک و ادبیاتی متفاوت از سایر پاسخگویی های دیگر مجاهدین خطاب به اقوام و بستگان نگران از سرنوشت اعضایشان در عراق بود، اما خالی از ادعای توطئه و دسیسه و وابستگی یغمایی و … نبود، اما به هر حال حاکی از آن بود که اکرم حبیب خانی زنده است !

آقای یغمایی از این مطلع شدن از سلامتی مادر فرزند و همسرسابقش اظهار شادمانی و نیز از لحن نسبتاً محترمانه اظهارتعجب کرد و با این موضع گیری اکرم حبیب خانی و دست اندرکاران بیانیه کمی محترمانه تر (!!!) را به زیر تیغ برد که چرا آنگونه که موظف شده اند، حق رهبرعقیدتی شان را از حلقوم وفا بیرون نکشیده اند و به یادشان آورد که به حدلازم لجن پراکنی نکرده اند، این بود که اطلاعیه ای صادر شد و حبیب خانی وظیفه ایدئولوژیکش را اقامه نمود، در مطلع آن یادآور می شود به تاریخ ۱۸خرداد نامه ای به رجوی را امضا نموده و انگشت زده و در باره اسماعیل وفا یغمایی ( همسر سابقش) نوشته است :

«هر کس که در مبارزه کم می آورد، برای اینکه مقبول شیخ بیفتد و جاده خودفروشی سیاسی را هر چه سریعتر طی کند و بتواند جبران مافات کند، تنها یک راه دارد و اینکه هر چه بیشتر درونمایه کثیف خودش را بیرون بریزد که الان با این خودفروخته خائن از دریچههای زردآب های متعفن شیخ سرریز شده است و تمامی ندارد، برادر این روزها درگیر این جنگ سیاسی کثیف هستم که یک خودفروخته دهان عفونت بارش را به هرزه درایی بازکرده و مزدوری که در هضم رابع رژیم به “یغما” رفته است .»

در ادامه اشاره می کند که از اول هم می‌دانسته اسماعیل اهل مبارزه نبوده، در زندان شاه مترصد پادرمیانی عمویش برای آزادی بوده و بعد هم مانع مبارزه ایشان بوده است، عجبا که مجاهدین در باره وفا هم مانند تمام کسانی که از آنها جداشده اند این مهملات را تکرار می کنند و کسی نیست که از آنها بپرسد شما که از اول از این حقایق(!!) مطلعید، چرا با این آدمها کار می کنید و در این مورد مشخص بایستی از این خانم پرسید اگر ایشان مانع مبارزه شما بود چرا با ایشان ازدواج کرده و یا همان سالها طلاق نگرفتید و منتظر ماندید تا رهبرعقیدتی تان فرمان طلاق صادر کند؟!

از این لجن پراکنی های ایدئولوژیک که بگذریم ترفند بقایای رجوی برای سرپوش گذاشتن بر مرگهای مشکوک و خودکشی های درون این گروه با استفاده از ادعاهای حبیب خانی – و البته زنده بودن وی – بسیار مضحک و ابلهانه است.

اکرم خانی می نویسد : «شایعه مرگ چندباره من! خبر تازه‌ای نیست، بارها قبل از آن رژیم این خبر را برای شکنجه خانواده‌ام به آنها داده‌ است، اما این بار از دریچه‌های زرد متعفن و مشکوک منتشر شده است تا به این بهانه به بالاترین ارزش‌های این خلق و میهن تاخته و درون مایه کثیف خود را بیرون بریزند.

اولین بار در ۱۰/۱۰/۱۳۸۲ که مادرم با انجمن نجاست موسوم به نجات وزارت اطلاعات به اشرف آمد، در پاسخ اعتراض من که گفتم چرا خود را بازیچه دست رژیم و جنایتکاران وزارتی آن کرده‌ای، گفت که به من تلفن کرده و گفتند تو در بمباران عراق توسط نیروهای آمریکایی کشته شده‌ای و مرا با این بهانه به اینجا آوردند. مادرم سپس نتیجه گرفت و اضافه کرد که هزار بار غلط کردم که گول این مزدوران از خدا بیخبر را خوردم و باعث ناراحتی تو شدم. وی گفت که پس از عملیات فروغ جاویدان هم به خانه ما زنگ زدند و گفتند که تو در عملیات فروغ جاویدان کشته شده‌ای… که این خبر مدتها مادرم را بیمار و خانه‌نشین کرده بود.»

این که انجمن نجات خانواده ای را به این استدلال که فرزندتان مرده به عراق برده است، حتی مرغ پخته را به خنده وا می دارد، اگر ایشان مرده بوده است، مادرش برای ملاقات با چه کسی به عراق رفته است، وانگهی وقتی خبرکشته شدن دخترش را در سال ۶۷ به او دادند، چه دلیلی داشته است که با دریافت مجددهمین خبر به عراق برود تا بعد با دیدن دختر زنده اش هزاربار غلط بکند؟!!!

اما در مورد مرگهای مشکوک لیست بلند و بالایی از افراد فوت شده که از سوی جداشدگان انتشار یافته است و حتی اسامی افرادی که خود مجاهدین با عنوان «مجاهد صدیق» خبر از مرگ آنان می‌دهند – که به هیچ وجه صحت و سقم عللی که مجاهدین برای مرگ آنها اعلام می نمایند، معلوم نمی شود، یک مورد آن مهدی افتخاری است که با وجود تمام علل طبیعی و سالخوردگی و بیماری، به طور قطع و یقین نمی توان عامل برخوردهای فاشیستی – ایدئولوژیک را در مرگ وی نادیده گرفت – گواهی می دهد که در این سالها تعداد زیادی از افرادی که در اردوگاههای مجاهدین در عراق به سر می بردند به طرز مشکوکی مرده اند.

مرگهای مشکوک و اتخاذ موضع تهاجمی به زعم رهبری مجاهدین در این باره – امری که صحت و سقم آن فقط با یک تحقیق جامع و بیطرفانه از سوی مجامع حقوق بشر قابل تأیید است – آن هم با استناد به زنده بودن کسی (اکرم حبیب خانی) که خود رهبری مجاهدین شایعه مرگش را پخش کرد، ترفند ابلهانه دیگری است که مجاهدین برای کاستن از اثرات نامه سرگشاده ایرج مصداقی خطاب به رجوی به کارگرفته اند، نامه ای که اگرچه جمع بند تمام واقعیاتی است که سالهاست به طور جسته و گریخته در باره رهبری مجاهدین گفته می شود و گوش شنوایی برای آن یافت نمی شود، اما رجوی به حدی از آن خشمگین است که حتی جداشدن قصیم و روحانی را هم ناشی از آن می‌داند و به این طریق تلاش می کند افکار اعضا و هوادارانی را که اکنون مستعد بیان نهفته های درونشان هستند را نسبت به عمده مطالب مندرج در آن نامه که مجاهدین هیچ پاسخی برای آن ندارند، منحرف نموده و همچنان آنها را در تردید و بی تصمیمی برای جدایی نگه دارد

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

استعفایی فراتر از انشعاب؛ شکست حرکتهای فرمالیستی رجوی

 

 

ایران دیدبان، هشتم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

جان کلام آقایان قصیم و روحانی، اعضای مستعفی از شورای ملی مقاومت را در این بند از متن استعفانامه ایشان می توان سراغ داد:

«از میان مسائل بیشمار و موضوعات مورد اختلاف, «جبهه همبستگی ملی» برای ما اهمیّت خاصی داشته و بارها به جدّی گرفتن الزامات تحقق این طرح توجه داده ایم: مدنظرقرار دادن جامعه ایرانی خارج, درانداختن طرحی نو و تدبیری برای رفع موانع تماس, احیاء و ارتقاء اعتماد و سپس اقدام به دعوت جدّی از واحدهای گوناگون و پرشمار فرهنگی, هنری, اجتماعی. کلاً تلاش برای تدارک مقدماتی و الزامات اولیّه جبهه همبستگی …. چرا که رژیم حاکم دشمن سیاسی و فرهنگی مشترکمان بوده و هست….. ولی افسوس. در این مورد حتی یک قدم مثبت که توفیقی به حساب آید و امیدی برای ادامه کار و کوشش ما شود دیده نشد. »

اگرچه استعفای این آقایان – و درحقیقت جداشدنشان – از دار و دسته رجوی، قبل از هر چیز نشان یأس و سرخوردگی وافر مجاهدین و اطرافیانشان از وضعیتی است که این گروه در آن قرار دارد، که در جای خود و در تحلیل موقعیت کلی مجاهدین بسیار با اهمیت است. واقعیتی که اکنون چماقداران مجاهدین به طریقی وارونه آن را خطاب به منتقدان بیان می کنند که «اگر پیروزی می‌بود شما هیچگاه چنین انتقاداتی به رهبری مجاهدین نمی داشتید.»

و هر چند این جدایی علامت تشتتی غیرقابل علاج نیز هست، آنچنان که آقایان روحانی و قصیم که نزدیکترین اشخاص به کانون رهبری کننده مجاهدین بوده، در بیان انتقاداتشان و نوع زندگی آزادی بیشتری داشته و گاهی در کسوت تئوری پرداز “مقاومت ” ظاهر می شدند، اقناع ناشده، عطای این شورا و آن سازمان را به لقایش بخشیده، چاره ای جز استعفا ندیدند، دیگر حساب و وضعیت آنان که تحت فشار تشکیلاتی، سانسور و اختناق ایدئولوژیک قرار دارند، انتقاد به رهبری خط قرمزی است که نباید از آن عبور کنند و بایستی سختی و شرایط ناامن و غیرمنطقی عراق را برای حفظ تشکیلات و موقعیت رجوی تحمل کنند، روشن و مشخص است.

اما مسئله اینجاست که استعفای این آقایان، یک باره و دفعتاً پیش نیامده است، بنا به گفته ایشان پروسه‌ای ده ساله را طی کرده است:

«در عین حال ما همیشه , به خصوص طیّ دهه اخیر و بیشتر در چهارسال گذشته, در مورد تنظیم روابط درونی, روشهای برخورد به اشتباهات, فقدان پاسخگویی مناسب, نوع واکنش به انتقاد و منتقدان درون و بیرون شورا , شیوه تصمیم گیری, همچنین چگونگی طرح و بحث تحلیلهای اساسی و رویکردهای مبرم پیشنهادی و ….. با دشواریهای گوناگون و فزاینده مواجه بوده ایم. طی سالیان دراز به سبب لاینحل ماندن تناقضات و افزایش و تراکم مشکلات جدید صبر و حوصله ما هم تحلیل رفته است.»

سوال این است که چرا مجاهدین که اکنون از جداشدن آنها به شدت آسیب دیده اند، جلوی آن را نگرفتند و اجازه دادند که به اینجا ختم شود ؟ پروسه ای که قهراً و بیش از همه رجوی با آن درگیر بوده است.

البته پاسخ صریح آن است که رجوی تمام تلاشش را برای جلوگیری از رسیدن به این نقطه به کار برده است و اگر چه در ظاهر ژستهای دمکراتیک گرفته و آقایان را مخیر به ماندن یا رفتن ساخته است، مثلاً با تکرار این ادعای پوشالی که ما دست برای همبستگی دراز کردیم اما هیچکس حاضر به فشردن دست ما نیست و در عوض تحلیل چیستی و ماهیت واقعی امتناع سایرین از ائتلاف با مجاهدین، نبود ِ یک جریان جدی در میان صحنه را بهانه کردن و حق به جانب طلبکار شدن!

یا فرمالیستی ترین روشها را با نمایش گاه و بیگاه یک خانم بی روسری در تجمع مجاهدین و یا آوردن یک خواننده لس آنجلسی آن هم با لباس نظامی در میتینگ مجاهدین… به کار گرفتن، اما در مقابل ایرانیان و سایر گروههای سیاسی غیرهمفکر با مجاهدین را سازشکار و دکاندار و استحاله چی خواندن و نفی ائتلاف با تمام کسانی که خواهان رأیی برابر با مجاهدین در یک ائتلاف هستند با بهانه هایی از این دست که بیش از آن که یک موضع عام سیاسی باشد، مصرف داخلی داشته، از جمله اقدامات رجوی برای مهار این آقایان و سایر دوستانشان که هم اکنون در شورا هستند، بوده است.

” گشایش نمایی”های رجوی و ” جبهه همبستگی ” اش هیچگاه ریشه دار و عمیق و واقعی نبود که اگرمی بود اولاً از لحاظ سیاسی آویزان شدن به دامان این و آن پارلمانتر در اروپا و آمریکا – به ویژه پس از خروج از لیست گروههای تروریستی – شدت نمی یافت و ظرفیت جدیدی ایجاد می شد که طبعاً حرکت به سمت دیگری را رقم می زد، ثانیاً از لحاظ خط مشی و استراتژی، مستلزم اعلام رسمی و آشکار تجدید نظر در سیاستهای گذشته و ایجاد تغییرات در سازمان ِ کار این گروه به نشانه آمادگی پذیرش وضعیت جدید بود و ثالثاً – و حداقل – مجاهدین بایستی از مناسک فرقه‌ای فاصله گرفته، تظاهرات ایدئولوژیک خود را لااقل انعکاس بیرونی نمی دادند و به این وسیله بیش از پیش بر طبل افتراق و تمایز خود با سایر گروهها نمی کوبیدند.

واقعیت آن است که پیشنهادات این آقایان برای راه گشایی – مثلاً در تحقق جبهه همبستگی – در کمال سادگی با اعتقاد به این اصل بیان شده است که عمل به چنان پیشنهاداتی راه کار خروج از بن بست و ادامه مبارزه است، غافل از این واقعیت که رجوی بیش از هر کسی – ولو نزدیکترین افراد به خودش- منافعش را درک می کند و بهتر ازهر کسی معنای گشایش واقعی را می‌داند و پیشنهادات این آقایان را نه به مثابه راه گشایی، بلکه راهی به سوی خودکشی تلقی می کند و بوی دشمنی از آن به مشامش می رسد!

اصولاً چارچوب تشکیلاتی – ایدئولوژیک مجاهدین و رهبری عقدیتی رجوی در رأس آن، ظرفیت گشایش را نداشته چرا که وضعیت فعلی، فقط گاه گاهی یکی از اعضای شورای را از دست می‌دهد و چند حامی خارجی در یکی از پارلمانها به دست می آورد، اما برفرض ترتیب اثر دادنه به چنان پیشنهاداتی، درگام اول مجبور به نشستن برکرسی پاسخگویی و پذیرش موازنه گشایش است که سوی دیگرش، ساختار تشکیلاتش را دستخوش تغییر خواهد کرد، در آن صورت ناچار است از جایگاه خود به زیر آید…

بنابراین سوال آن است که چه چیزی برای حفظ کردن خواهد داشت که ارزش آن را داشته باشد که هزینه ای چنین سنگین را به خاطرش بپردازد. اشکال این آقایان ساده لوح آن است که گمان دارند رجوی امیدی به سرنگونی دارد، رجوی مدتها است که به جنگ و آویزان شدن به جنگ طلبان می اندیشد، هیچ نیروی مخالف ایران را توانمند برای سرنگونی نمی بیند و از این خواب و خیال خوش که دیگران را به آن فرو می برد بیرون آمده و فقط و فقط بر روی عامل خارجی حساب باز کرده است و نیروهای ساکن در اردوگاه عراق را برای چنان روزی دپو کرده است تا لااقل در صورت سرنگونی به علت مداخله عامل خارجی فرصت حضور در کنار سایر بازیگران که در غرب جاخوش کرده اند را داشته باشد!

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد