_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran_ghalam@yahoo.de

www.iran-ghalam.de

 

تسلیت به آقای حامد صرافپور بمناسبت فوت پدر

” بازگشت همه به سوی اوست “

آقای حامد صرافپور، درگذشت پدر  بزرگوارتان را خدمت جنابعالی و خانواده محترم تسلیت عرض نموده از درگاه خداوند منان برای کلیه بازماندگان صبر و شکیبایی و برای آن مرحوم غفران و رحمت واسعه الهی مسئلت داریم . ما را نیز در این غم شریک بدانید.

ایران قلم

16.06.2014

 

 

______________________________________________________________________

از نیایش عاشورا و زیارت آل علی تا طواف کاخ سفید و دمیدن در صور صهیونیزم

 

 

15.05.2014

حامد صرافپور

لینک به منبع

حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی

دام تزویـــر مکـــن چـــون دگـــران قــــرآن را

در روزهای اخیر تبلیغات گسترده ای در سیمای آزادی (تلویزیون ماهواره ای فرقه تروریستی مجاهدین خلق) پیرامون خلق و خوی علی علیه السلام در جریان است. سران فرقه رجوی دهها سال است تلاش می کنند خود را به امامان شیعه منتسب کرده و از این طریق برای خود و اعمال تروریستی خویش مشروعیت ایدئولوژیک کسب نمایند.

مسعود رجوی (رهبر گروه تروریستی مجاهدین خلق) پس از ورود به عراق در چنین روزهایی (سال ۱۳۶۵) مستقیماً به زیارت کربلا و آنگاه نجف رفت تا با انتشار فیلم و عکس تبلیغی، حمایت بخشی از مردم را کسب کند. چندی بعد نیز سفر زیارتی حج را برگزار نمود که دلیل اصلی آن ملاقات مخفیانه (زیر چتر صدام حسین) با ملک عبدالله ولیعهد وقت عربستان سعودی بود. درست در همان زمان صدام حسین نیز در سفر حج بسر می برد. از آن پس شاهد سیر و سیاحت سالانه مسعود و مریم رجوی در زیارتگاههای مختلف عراق می باشیم که از جمله می توان به چندین سفر کاظمین و سامرا اشاره نمود که هدف مهم آن تبلیغات سیاسی-فرهنگی جهت جذب نیرو و کسب حمایت مردمی بود تا با همکاری صدام حسین در مرزهای کشورمان به قول خودش آتش ها برافروزد و سربازان ایرانی را در خاک و خون بغلطاند. این جنگ افروزی و کشتار همچنان طی ربع قرن ادامه یافت و نهایتاً با بهانه هایی چون “عملیات عاشوراگونه” به کشتار اعضای فرقه در اشرف و لیبرتی ختم شد که هنوز پایان ماجرا نیست.

 

______________________________________________________

نقدی بر نوشته حسین پویا عضو پیشین ارتش آزادیبخش ملی

30.10.2013

حامد صرافپور

لینک به منبع

نقدی بر نوشته حسین پویا عضو پیشین ارتش آزادیبخش ملی

«آقای حسین پویا! به کجا چنین شتابان؟»

چند روز قبل نوشته ای از آقای حسین پویا (حسین فرشید) مشاهده کردم که با شدت تمام به آقایان کریم قصیم و هادی افشار (سعید جمالی) حمله برده است. نکاتی که ایشان تحت عنوان نقد مطرح کرده برایم بسیار جالب و تأمل برانگیز بود بخصوص با آشنایی دیرینی که از آقای پویا و خانواده «سابق» ایشان داشتم. لذا بهتر دیدم به صورت اجمالی نگاهی به مقاله ایشان داشته باشم و سخنی چند با وی و هموطنان در میان بگذارم. باشد که دیدمان از بینی فراتر رفته و خود را از بندهای اسارت ذهنی رهایی بخشیم (همانگونه که هر دو از بند اشرف گریختیم-ولو گریزمان بسیار با هم متفاوت بوده باشد).

http://iranasrar.blogspot.fr/2013/10/blog-post_9515.html

ایشان در بخشی از نامه سرگشاده چنین می نویسد:

(((… راستش زخمی که من شخصا از شما خوردم هنوز همچنان تازه است و هربار که دستی به آن میخورد فریادم به آسمان میرود. شاید خودتان هم نفهمیدید که چکار کردید. شاید هم فهمیدید و عمد داشتید. اما بهرحال مقاومت میکردم که دیگر در این باره ننویسم. تصمیبم داشتم در فرصتی در مورد زمان و نحوه رفتن شما و ربط این مقولات به “شقاوت و …” توضیح بدهم. توضیح بدهم که چرا “زمانی” را که شما برای رفتن انتخاب کردید، اگر حساب شده بود که بسیار خائنانه بود و اگر ناآگاهانه بود که به جد کودکانه و ابلهانه..

اما دوست نداشتم، یعنی درو اقع نمی توانستم بنویسم؛ چرا که هربار که به رفتن شما فکر میکردم اعصابم به هم میریخت و دردم تازه میشد. تا اینکه سریال نوشته های به قول شما “فرمانده افشار، از قدیمیترین کادرها / از فرماندهان عالی مقام نظامی و عضو سابق مرکزیت مجاهدین خلق” شروع شد و سفارش اکید شما در فیس بوک به دیگران که “. این نوشته ها را بخوانید و در پخش آنها یاری رسانید.”

این که این فرد کیست و چه وقت و تحت چه شرایطی از مجاهدین جدا شده و کجا رفته را اگر لازم باشد خود مجاهدین باید بگویند. پاسخ تهمتها و افترائات و بد و بیراه گویی ها و حتی انتقاداتش را هم خود مجاهدین اگر ضروری بدانند حتما خواهند داد. تصور نمی کنم که رهبری مجاهدین هم نیاز داشته باشند که من از آنها دفاع کنم. اما مسئله این است که در میان نوشته های این فرد چند “کد” به چشم می خورد که به این نوشته ها رنگ و بوی دیگری میدهد.)))

آقای حسین پویا (حسین فرشید)

بهتر بود می نوشتید که این فرد (هادی افشار) کیست و چه وقت و تحت چه شرایطی از مجاهدین جدا شده و کجا رفته است… از چه می ترسید و یا از چه چیزی دوری می کنید؟ چرا گذاشته اید به اختیار مجاهدین؟ و اصلاً چرا خود «قاضی» شده و افشاگری و اتهامات ایشان به مسعود رجوی را «بد و بیراه گویی» و «افترائات» نام نهاده اید؟ چرا پیش از آنکه شاکی را دیده و از نزدیک سخنانش را بشنوید و گفتگو کنید، همانند دادستان بگونه ای ایشان را آلوده اید که هرکس نوشته شما را بخواند تصور کند با یک آدم کذاب و شارلاتان مواجه است؟ راستی منظور شما از «کد» چیست؟ همان چیزهایی که رجوی برای سرکوب مخالفان و نسبت دادنشان به جمهوری اسلامی تولید کرده است؟ مثل همان انقلاب ایدئولوژیک درونی که شاخص رژیمی بودن و نبودن افراد می شد (که خودتان هم آنرا دوام نیاوردید و رفتید)؟

اما برمی گردم به کدهایی که شما ارائه داده اید و چهار محور را در بر می گیرد:

الف-نقد «خود امن گزینی» و به «تیغ جلاد سپردن نیروها» و همچنین نقد «ایجاد حرمسرا» توسط کسی که به صراحت به همگان گفته بود طلاق و ازدواج تنها در کادر رهبری مجاهدین باقی خواهد ماند.

ب-نقد «پایفشاری» مسعود رجوی بر «اشتباهات استراتژیکی» و نقد «خدمات رسانی استراتژیکی و تاکتیکی» وی به جمهوری اسلامی علارغم شعر و شعارهای غلیظ ضد رژیم!

پ-نقد «بی اختیاری» اعضای شورای ملی مقاومت، علارغم حضورشان در فضای آزاد سیاسی و «عدم استقلال عمل» این شورا که تنها مبدل به ابزاری جهت خوشبو کردن اعمال ننگین مسعود رجوی شده است.

ت-نقد «برده سازی» انقلاب ایدئولوژیک که از «کسر رهایی» به «رقص رهایی» زنان و «سرکوب نهایی » مردان در برابر مسعود رجوی منتهی شد و زمینه ساز کنیزی برخی زنان در امور جنسی مسعود رجوی شد.

آقای پویا

نخست: باید بگویم که ایشان (هادی افشار) به عنوان یکی از کادرهای پرسابقه مجاهدین (که همین امروز همسر سابق وی معاون تشکیلاتی سازمان مجاهدین می باشد) حق دارد به هرگونه که صلاح می بیند «رهبرعقیدتی» سابق خود را به زیر سوآل برده و نقد نماید. از آنجایی که زوج رجوی در درون مناسبات فرقه شان اجازه هیچ نقدی به هیچ احدی نمی دادند، و از آنجایی که رهبری فرقه مجاهدین اجازه گفتگوی آزاد به هیچ منتقد در تلویزیون انحصاری و سایتهای خود نمی دهد، و از آنجایی که هیچیک از سران فرقه در هیچیک از رسانه ها و کنفرانسها حاضر نمی شوند تا به سوآل و جواب خبرنگاران و منتقدان و مردم ایران پاسخ بدهند، لذا آقای افشار و سایر جداشدگان از جمله اینجانب و اعضای سابق شورای ملی مقاومت قادر نیستند جز در نوشتارهای خود که در سایتهایی محدود انعکاس می یابد به نقد و بررسی عملکردهای سی ساله مسعود رجوی بپردازیم. در اینصورت اگر ایراد و نقدی هست قبل از هرچیز بایستی خطاب به مسعود و مریم رجوی باشد که همه امکانات سازمان مجاهدین (که برآمده از رنج و خون مجاهدین از جمله جداشدگان است) را قبضه کرده و در انحصار خود درآورده اند. شما جای ستمگر و ستمدیده را عوض کرده اید.

دوم: آیا به نظر شما هرآنچه ایشان نقد کرده اند غیرواقعی است و یا واقعیت تلخی است که طی سالیان در درون فرقه جریان داشته است؟ چرا به خود این شهامت را نمی دهید که به جای پرداختن به «شخصیت» و «دیدگاه» هادی افشار به موضوع «انتقادات» مطرح شده توسط ایشان پرداخته و آنرا مورد نقادی علمی و مستند قرار دهید؟ چرا واژه هایی که شما نام برده اید (حرمسرا و سقوط اخلاقی و…) باید مورد بازی قرار گیرند؟ شما هر اسمی دوست داشتید به جای آن بگذارید ولی اینکار در اصل ماجرا که تأثیری نمی گذارد؟ آیا از اروپا می خواهید آنچه در قرارگاههای مجاهدین گذشته و توسط همان مجاهدین (ساکنان اشرف و لیبرتی و…) افشا شده را تکذیب کنید؟ یعنی شما در این رابطه هم نقش قاضی و دادستان را یکجا باید ایفا کنید؟ چه کسی به شما مجوز قضاوت داده است، آنهم قضاوت با جانبداری طرفی که خود مورد اتهام انبوه افراد قرار گرفته است؟ کدام قاضی در جهان دیده اید که صدها و هزاران شاکی را رها کند و به سخنانشان گوش ندهد و یکضرب جانب متهم را گرفته باشد و حکم صادر کند؟

آقای حسین پویا

بنده در اینجا قصد ندارم به شرح ماوقع بپردازم چرا که خود کتابی است بی انتها، و صدها نفر هرکدام بخشهایی از آنرا افشا نموده اند. شما کم و بیش اینجانب را می شناسید و من هم به همان نسبت شما را از نزدیک می شناسم چرا که سالهایی را با هم گذرانده ایم. من از دوستان و یاران سابق خانوادگی شما بوده ام. بارها و بارها در کنار خانواده شما شام و ناهار خورده ام و اگر نگویم مثل فرزند شما که حداقل مثل برادر کوچک شما در میان خانواده تان در قرارگاههای حنیف شماره ۱ و ۲ بوده ام. دخترانتان اشرف و زهرا و همچنین همسر سابق شما مینو مرا بسیار دوست داشتند و از اینکه کنارشان غذا بخورم خوشحال می شدند. اشرف و زهرا برایم صندلی می گذاشتند که کنارشان باشم…

اینها را بدین جهت یادآوری کردم که بدانید بخوبی خبر دارم وقتی که شما آنها را رها کرده و به فرنگ رفتید چقدر ناراحت و سرافکنده شده بودند. یادم هست اشرف بعد از رفتن شما در یک نشست عمومی در حضور مسعود رجوی صحبت کرد. هر دوی آنها البته دخترانی پاک و نجیب و کمرو بودند. رجوی اشرف را صدا زد و او هم پشت میکروفن رفت و بسختی چند جمله ای ادا نمود. مسعود راجع به شخص شما از وی سوآل کرد (عین مطالب و جملات یادم نیست). تنها چیزی که به یاد دارم اینکه اشرف به مسعود گفت که مشکل شما (یعنی جناب حسین پویا) «زن» بوده است. برای یک دختر سخت است که در میان جمع بلند شود و بگوید پدر من به خاطر مشکل جنسی از مجاهدین و ارتش آزادیبخش بریده و به فرنگ رفته تا به عیش و نوش ادامه دهد، لذا وی به همین جمله بسنده کرد و آنگونه که به خاطر دارم گفت که این جمله را به خود شما (حسین پویا) گفته است. به نظر می رسید همان زمان گفتگوی تلفنی داشت که به شما گفته بود: «مشکلت زن است».

بله آقای پویا، این دیدگاه دخترت بود بعد از اینکه آنان را به قول ایشان بخاطر نیازهای جنسی و عیش و نوش در میان بمبارانها و خطرات عراق رها کرده و به امن فرنگ پناه بردید. یادتان باشد که مدتی پس از نوشتن سناریوی نمایش سیمرغ توسط خودتان و اجرای این نمایش بسیار زیبا و هنری، خانواده خود را ترک کردید و به خارج رفتید. نمایش سیمرغ حکایت انقلاب ایدئولوژیک مریم بود. شما با آن نمایشنامه بر حقانیت مریم و انقلابش مهر تأیید زدید ولی در عمل آنرا تحمل نکردید و حاضر شدید بخاطر عدم پذیرش آن حتا از همسر و فرزند خود بگذرید و بروید. حال چگونه در نوشتار خود علیه هادی افشار، به کریم قصیم تهاجم می کنید که:

(((آقای قصیم یکبار دیگر این جملات را بخوانید. منظورم آن قسمتش نیست که ما شورایی ها را “بی شرف” خوانده. چرا که از این لجنها هر روز از طرف ماموران وزارت به سر و روی ما پاشیده می شود و به آن عادت کرده ایم. اما دقت بفرمائید و پاسخ بدهید که استفاده از واژه ها و عباراتی مانند “حرمسرا” و “سقوط اخلاقی” و “به تملک در آوردن” (زنان) در مورد رهبر مجاهدین و رابطه ایشان با اعضای مجاهدین و بخصوص خانمهای عضو مجاهدین به نظرشما آشنا نمی آید؟ آیا این دهان دریدگی وقیحانه، قبل از هرچیز، هتاکی و توهین ناجوانمردانه ای نسبت به زنان قهرمان مجاهد خلق نیست؟ همان زنانی که شما بخوبی میدانید که از خانه و خانواده و همسر و فرزند گذشته اند تا آرمانشان را که نجات مردم ایران از چنگال آخوندهاست دنبال کنند؟ همان زنانی که خود شما وقتی از آنها نام می بردید و دفاع میکردید اشک در چشمانتان حلقه می زد. هنوز شما در فیس بوک و اینجا و آنجا مدعی میشوید که نگران جان – به تاکید خودتان – آن گنجینه ملی (مجاهدین) در لیبرتی و عراق هستید و علیرغم این، اینگونه دهان دریدگیها و هتک حرمت نسبت همان شیرزنان مجاهد را نشر میدهید و دیگران را نیز ترغیب به نشرشان می کنید؟ به قول معروف “نه سرم را بشکن و نه گردو در دامنم بنداز”. شما نمیدانید که این لجن پراکنی ها و آن اتهام اعدامِ منتقدین و مخالفین در داخل تشکیلات، ساخته وزارت اطلاعات است ؟ آنهمه سال که در شورا بودید این را نفهمیدید؟ نکنه کاسه ای زیر نیم کاسه باشد؟ یعنی آن دفاعیات جانانه و همراه با اشک و آه شما از این زنان قهرمان همه اش ساختگی بود؟ پس چرا اینهمه سال ماندید؟ از این فردی که شما از او به عنوان “فرمانده افشار، از قدیمیترین کادرها / از فرماندهان عالی مقام نظامی و عضو سابق مرکزیت مجاهدین خلق” نام می برید بخواهید تا نام اعدام شده ها و اعدام کنندگان را به شما بگوید. مگر نه اینکه ایشان به قول سرکار “از فرماندهان عالی مقام نظامی و عضو سابق مرکزیت مجاهدین” بوده، پس لابد باید هم اعدام شده ها را بشناسد و هم اعدام کنندگان را. آقای قصیم این اتهام کوچکی نیست و حتما دوستان “حقوقدانتان”! به شما خواهند گفت که اینگونه اتهامات جرم است و قابل تعقیب است. آقای قصیم رژیم آخوندی و مزدوران عراقی اش با همین اتهامات مثل سگ هار به جان مجاهدین در عراق افتاده اند و آنها را لت و پار می کنند. کجای کارید؟

آقای قصیم این از وقیحانه ترین و بیشرمانه ترین اتهاماتی است که تا بحال وزارت اطلاعات علیه مجاهدین ساخته و پخش کرده و مزدورانش گاه و بیگاه اینطرف و آنطرف پخش می کنند. اگر بهانه شما برای پخش و تکثیر دروغها و تهمتهای دیگران علیه مجاهدین این است که مجاهدین به آنها گفته اند “مامور وزارت اطلاعات”، در مورد این فرد که مجاهدین تا بحال یک کلمه هم نگفته اند. آقای قصیم شنیدن این حرفها از دهان این فردِ بخصوص باید معنای خاصی داشته باشد. بوی گند وزارت اطلاعات به مشامتان نمی رسد؟ فکر نمی کنید که به قول معروف: “هار است، هار این بی شرف/ شمشیر هم دارد به کف”. چرا قدری به این مسئله نمی اندیشید؟.)))

هنرمند گرامی، شما اول پاسخ دهید چگونه همین زنان به قول خودتان از همه چیز گذشته را بخاطر آنچه دخترتان به شما گفت ول کردید و رفتید اما به کسی که برخلاف شما آنان را ترک نکرد و تا به آخر در همان جا ایستاد و سختی ها و خطرات را به جان خرید ایراد می گیرید که: “چرا مسعود رجوی را بخاطر سوء استفاده از زنان به خیانت و جنایت متهم می کند”؟ چگونه شما با آن سابقه ذکر شده اینطور غیرتی شده اید ولی کسی که بعد از سالها حاضر شد به افشای جنایتهای مسعود علیه زنان بپردازد تا گامی در جهت رهایی آنان از کشتار و سوء استفاده بیشتر برداشته باشد باید از نظر شما ساکت بماند وگرنه سخنانش دروغ و بی اساس و لجن پراکنی به حساب می آید؟

دوست عزیز، شاید بیرون زدن رگ غیرت شما بخاطر همسر و دخترانتان باشد که هنوز اسیر رجوی هستند!؟ در اینصورت بفرمایید آیا دارید خود را فریب می دهید؟ آیا بخاطر عدم پذیرفتن این واقعیت تلخ است که به فغان آمده اید؟ در اینصورت باید به شما بگویم تهاجم به هادی افشار هیچ سودی بحال شما نخواهد داشت چون اتفاقی که باید می افتاد افتاده است. شما عزیزترین و نزدیکترین کسان (یعنی همسر و دختران) خویش را در دهان گرگ رها کردید و راحت نشین اروپا گشتید. آنروز باید از خود شرم می کردید، نه اینکه امروز دیگری را زیر ضرب ببرید. من حقیقتاً نمی دانم مینو (همسر سابق شما) تا چه مداری اسیر این دستگاه پلید رجوی شده است اما تصور نمی کنم که او تا به این حد در دام افتاده باشد. آخرین بار او را در سال ۱۳۷۸ در بغداد دیدم. مدتی با او در یک محل بودم. کماکان مثل گذشته مهربانی و سادگی و استواری خود را حفظ نموده بود. هنوز زیاد در دستگاه مورد پسند رجوی نیفتاده بود و امیدوارم که بتواند روزی از این دستگاه رهایی یابد، بخصوص اشرف و زهرا این دو دختر ارزشمند و پاک و مهربان که به مادرشان بسیار شبیه بودند. بگذریم…

و اما، شما دنبال لیست اعدام شده ها می گردید؟ بهتر نیست به جای اینکه کریم قصیم را مخاطب قرار دهید تا برای شما لیست اعدامی تهیه کند، خودتان شهامت به خرج دهید و از هادی افشار درخواست کنید چند ساعت برایتان وقت بگذارد و شرح مختصری از آنچه گذشته برایتان بدهد؟ چرا از اینگونه مواجه شدن در هراس هستید؟ می ترسید رجویها به شما مارک بریدگی و خیانت بزنند؟ در اینصورت آیا همین نشانگر استبداد رجوی و اسارت فکری شما نیست؟

توجه داشته باشید که من شخصاً به آقای هادی افشار (سعید جمالی) انتقاد دارم که چرا برخلاف آنهمه هیاهو که در تیف داشت، ۵ سال تمام مهر سکوت بر لب نهاد و هیچ نگفت و نگفت تا وقتی که اینهمه بلایا بر سر یاران سابقش در عراق وارد شد؟ آن زمان که من و تعدادی از دوستان مشغول افشاگری بودیم و لحظه به لحظه در معرض حملات تروریستی فیزیکی و رسانه ای چماقداران مریم قرار داشتیم که در فضای مجازی و حقیقی (حتا در خیابانهای پاریس) ما را زیر ضرب گرفته بودند، ایشان (و بسیاری دیگر که جای نقد دارند) هیچ نگفتند و ما تک و تنها زیر رگبار ترورهای سیاسی و شخصیتی رها کرده بودند تا وقتی که پای خودشان هم به وسط کشیده شد. با اینحال همین یک قدم هم که ایشان برداشتند جای دلگرمی و تقدیر دارد اگرچه بخشی از وظایف انسانی و ملی و اخلاقی ایشان بود و سود آن به جیب کسی نخواهد رفت.

آقای پویا، آیا شما در نامه سرگشاده خود به عمد نام سعید امامی را مطرح کرده اید تا سعید جمالی را تحقیر کنید؟ آیا نمی دانید که چنین حرکتی از یک هنرمند بسیار حقیرانه و نشانگر سقوط فاجعه بار اخلاقی است؟ می بینید که رجوی چگونه هنرمندان را هم که باید شاخص و الگوی رشد فرهنگی یک ملت باشند به تباهی کشانیده است؟

(((چه تاسفبار است که حالا دیگر به نظر شما تکرار لجن پراکنی های وزارت اطلاعات شده است “بازخوانی تاریخ از سر درد و نیاز به حقیقت”. چه تاسفبار است که در کتابخانه وزارت اطلاعات آخوندها دنبال حقیقت و فاکتهای تاریخی میگردید. پیش از اینها آن یکی سعید، (سعید امامی) در این زمینه کتابها نوشته و برنامه ها و فیلمها ساخته و روشنگریها کرده است. اگرچه که خامنه ای حتی به او هم رحم نکرد. آقای قصیم حرفهای این تازه از راه رسیده تازه نیستند. به نظر میرسد که کینه مجاهدین و یاران سابق شورایی شما را به سرازیری بدی انداخته. اگر عمدی نباشد، که امیدوارم نباشد، تا دیر نشده راهی را که انتخاب کرده اید بازنگری کنید.)))

آقای پویا

شما با این نوشتار خواسته اید خدمتی به مسعود رجوی کرده باشید چون هرطور باشد ایشان رئیس شورا است شوراییها هم حقوق بگیر ایشان هستند. در فرهنگ ما هرکسی رئیس و وکیل و وزیر باشد باید مورد چاپلوسی قرار گیرد و مدح گردد. این دستگاه کهنه قرنهاست که در ایرانیان نهادینه بوده اما به مرور در حال کمرنگ شدن و رخت بربستن است. با اینحال در میان فرقه ها بخصوص فرقه رجوی این یک اصل خدشه ناپذیر است که رهبر فقط پاسخگوی خداست و وظیفه مریدان تملق است و ایثار… لذا انتظاری از شما نیست که به جای مداحی کردن به نقد عملکرد ۴۰ ساله رجوی بپردازید تا ریشه دردها پیدا شود. فقط این وسط شما به دلیل هیجان زیاد یک نکته را در نظر نگرفته اید و آن اینکه این «تازه از راه رسیده» کسی نیست که تازه از “امن و راحت اروپا” به دیار “خون و رنج و آتش” اشرف و عراق رسیده باشد، بلکه بعکس از درون جهنم عراق و اشرف و تیف به امن اروپای شما رسیده است، آنهم نه از سر راحت طلبی و «زن گزینی» جهت عیش و نوش بلکه از سر ناچاری و خروج از همان مفاسدی که امروز با تأخیر چندساله به افشای آن نشسته است. اینرا خوب درک نمایید و بیش از این در رویای مبارزه در اروپا بسر نبرید و دچار توهم مبارزه نشوید. اما اجازه دهید از نقد مطالبتان بگذرم و به موضوع دیگری بپردازم که دقیقاً به خود شما و آنچه در مورد دیگران عنوان کرده اید:

حتماً به یاد دارید که در سال ۱۳۶۶ مسئله ای جدی گریبان یکی از قرارگاههای ارتش رجوی را گرفته بود، موضوعی تشکیلاتی که در قرارگاه حنیف ۲ در شهر کوت رخ داد و طی آن محاکمه ای گسترده برای یکی از فرماندهان سابق یگانهای رزمی مجاهدین برگزار گردید. این شخص متهم بود به اینکه مدعی سازمان و رهبری آن شده و معتقد است که مسعود رجوی از مسیر حنیف نژاد منحرف شده و برای بریدن دیگر افراد نیز در تلاش است و دهها نفر را دچار لغزش نموده است. مسئله به حدی مهم بود که پس از این غائله محمد حیاتی فرمانده قرارگاه حنیف از کار برکنار و در کارهای پشتیبانی گمارده شد و هرگز به بخش نیروی و رزمی منتقل نگردید. از کم و کیف قضیه می گذرم چون بحث آن مفصل است و خارج از مبحث فعلی. آنچه مهم است اینکه وی به همراه همسرش محاکمه گردید و از آن پس به دستور مسعود رجوی نام او پسوند خائن گرفت و همه موظف بودند هنگام نام بردن وی از این پسوند استفاده کنند. این محاکمه ابتدا در یک سالن کوچک با حضور تقریبی ۵۰ نفر برگزار گردید و بعد هم نشست بزرگتری در سالن غذاخوری قرارگاه که بعدها فائزه نام گرفت برگزار شد که عمومی تر بود و حدود ۲۰۰ نفر یا کمی کمتر در آن شرکت داشتند که از جمله خود شما در آن بودید.

همانجا، محمد حیاتی از افراد خواست که هرکسی فکت و نمونه ای از برخوردهای مغرضانه و مسئله داری وی دارد بیان کند که به هرحال برخی بلند شده و نکات خود را مطرح کردند. در همین نشست بود که محمد حیاتی خواهان نوع مجازات پیشنهادی برای وی شد که تعداد زیادی از افراد با بیان اینکه وی به سازمان خیانت کرده خواهان اعدام وی شدند… درست همان زمان شما با برافروختگی زیاد برخاسته و با هیجان گفتید: “من به کسانی که راحت حکم اعدام صادر می کنند اعتراض دارم. ما صلاحیت چنین کاری نداریم. ما داریم راجع به جان یک انسان صحبت می کنیم. چنین حکمی به دادگاه نیاز دارد و بایستی یک قاضی حضور داشته باشد و وکیل مدافع باشد…”

اعتراض برحق شما که چند دقیقه به طول انجامید موجب برافروختگی برخی نفرات گردید که محمد حیاتی به عنوان نماینده مسعود رجوی معترض شما شد و گفت: “مگر دادگاهی بهتر از این سراغ داری؟ آیا حتماً باید یک نفر به اسم قاضی حکم بدهد؟ اینجا دادگاه خلق است چه دادگاهی بهتر از این افراد که جان برکف از همه چیز خود گذشته اند و برای مردم می جنگند…”

و البته شما لحظاتی بعد که با اعتراض مشابه دیگری هم مواجه شدید از جای برخاسته و از جمع عذرخواهی نموده و گفتید: “من در عالم رویاهای خود دنبال یک نفر می گشتم که با یک کلاه مسخره بیاید قضاوت کند. دیدگاه من اشتباه بود و از جمع معذرت می خواهم و…”

بدین ترتیب دادگاه صحرایی پایان گرفت و آن شخص نیز پس از مدتی به همراه همسرش ناپدید شد. به این نکته هم اشاره کنم که همانجا محمد حیاتی (برادر سیاوش) و بعدها هم پرویز کریمیان (برادر جهانگیر) که فرمانده تیپ بود به این نکته اذعان داشتند که سازمان به وی (فرد محکوم شده) همسر داده است و ما یک زن مجاهد را که متعلق به سازمان و رهبری است به صورت «امانت» به او سپردیم اما او به جای امانت داری، نه تنها خودش برید و به سازمان خیانت کرد بلکه زنش را هم از سازمان جدا کرد و با خود برد. “نقل به مضمون”

این نکته آخر را هم اشاره کردم که برای شما یادآوری این واقعیت تلخ باشد که مسعود رجوی زن مجاهد خلق را از همان ابتدا به عنوان یک «انسان مستقل» به رسمیت نمی شناخت. خودتان خوب می دانید که زن مجاهد با اراده رهبری باید با هرکسی که خود رهبر تصمیم می گرفت ازدواج می کرد و هرگاه هم نیاز بود طلاق می گرفت. این مسئله انکارناپذیر است و می دانید که ازدواجها کاملا تشکیلاتی و انتخابها نیز خارج از اختیار فرد بود. همین جملاتی که ذکر شد بخوبی نمایانگر ارزشی است که یک زن برای مسعود رجوی داشت. زنی که «امانت» است و به عنوان امانت هرگاه صلاحدید رهبری باشد به دست «امانتدار» مرد سپرده می شود و او موظف به حفظ آن تا زمانی است که مسعود دستور طلاق صادر کند.

برمی گردم به بحث:

شما نقد کرده اید که چرا هادی افشار از اعدام منتقدان و دید کالایی داشتن مسعود نسبت به زنان سخن گفته است. البته احتمالاً آنچه به عنوان خاطره آوردم را فراموش کرده بوده اید. این یادآوری مربوط به قبل از ورود افراد به مبحث طلاق و ازدواج است. متعلق به زمانی است که صدام در اوج قدرت بود و سرکوبها شدت نگرفته و هنوز دربهای اشرف و عراق بر روی کسی بسته نشده بود و ورود و خروج از سازمان مجاهدین، تلاش و تقلا و ریسک پذیری نیاز نداشت و تفکیک جنسیتی و نشستهای سرکوب راه اندازی و رواج داده نشده بود. می توان حدس زد که وقتی حکم اعدام یک منتقد به این شیوه در آن زمان صادر می شده (چه انجام گرفته باشد یا خیر)، چند سال بعد از جنگ کویت و محاصره عراق چه حکمهایی برای منتقدین و معترضین وضع می گردیده است. هوش چندانی هم نیاز ندارد

آیا درک این مسئله خیلی مشکل است که بدانیم وقتی مسعود رجوی به یک معترض استراتژی خودش (در زمانی که خروج از سازمان راحت و آزاد است) حکم اعدام می دهد، چه برخوردی با معترضین بعد از منزوی شدن اشرف و عراق خواهد داشت؟

آیا درک این مسئله خیلی مشکل است که بدانیم رجوی چه نگرشی بعد از مباحث طلاق و ازدواج نسبت به زنان داشته است در حالیکه پیش از آن، زن مجاهد را در حد یک شیئ امانت داده شده به مرد مجاهد برای رفع نیازهایش می داند؟

حال چگونه است که فراموش کرده اید آن روزها چه در اشرف می گذشت که شما را هم به اعتراض واداشته بود؟ بگذریم که خود شما هم توبه نموده و عذرخواهی کردید و لاجرم بخشی از همان تفکر گشتید که متأسفانه همچنان با شماست و در قضاوت یکطرفه و غیابی شما موج می زند. راستی آیا می توان از شما سوآل کرد به چه دلیلی مجاهدین را در عراق رها کرده به فرنگ آمدید؟ لطفاً بحث ترس را پیش نکشید که در آن صورت این پرسش به وجود می آید که چگونه یک انسان «باشرف» می تواند بخاطر ترس همسر و دو دختر خود را در دل آتش بگذارد و فرار کند؟ آیا امکان دارد چنین انسان پست و بی شرافتی یافت شود؟ در اینصورت چگونه چنین شخصیتی می تواند مدعی شود که مارک بی شرفی به اعضای باقیمانده شورا که یکی از آنان خودتان هستید سرمنشأ رژیمی دارد؟ و اگر جدایی شما آنگونه که اشرف دخترتان گفت منشأ «زن» خواهی داشته است بگویید چه چیز یک زن شما را بر آن داشت که همسر و دختر رها کنید و امن فرنگ گزینید؟ باور کنم که مشکل شما جنسی بوده است؟ در اینصورت آیا نشانگر بی وجدانی «یک همسر و یک پدر» نیست که خانواده را در چنین آتشی رها کند؟ آیا یک انسان بی وجدان می تواند صلاحیت نقد دیگران را داشته باشد؟

گیریم که درصدی مشکلات جنسی هم در این قضیه ربط داشته باشد، آیا می تواند همه مسئله همین باشد؟ این سوآلی است که شما باید جواب دهید، شما که مدعی هادی افشار شده اید به دلیل آنچه ایشان افشا و نقد می کند. اگر شما (با آن سوابق که ذکر کردم) به دور از آتش و میدان مدعی وی شده اید، ایشان از دل آتش و درد به اینجا آمده و نقد می کند آنچه را که پیش از او دهها و صدها تن دیگر بر آن گواهی داده اند.

آن زمان که ما در میان خون و آتش ایستاده بودیم شما با بهانه های دیگری تنهایمان گذاشته و با خروج خود بر دلهایمان داغ و زخم گذاشتید و امروز که ما با دلایل قوی و مستند از رجوی جدا شده ایم، باز هم زخم کین خنجرهای شماست که بر پشت ما می نشیند. آنوقت دم از وقیحانه و بی شرمانه بودن اتهام کسانی می زنید که رجوی (و همان زنانی که امروز بیادشان افتاده اید) را تا به آخر تنها نگذاشتند؟

خیر، اینها نیستند که به زنان مجاهد «هتاکی و توهین ناجوانمردانه» می کنند، گویا فراموش کرده اید آنکس که اولین بار حرمسرا و شهوترانی رجوی را افشا نمود یک زن مجاهد است که تا به آخر در کنار همان کسانی که شما ترکشان کردید باقی ماند. گویا فراموش کرده اید کسی که این افشاگری را تا به عمق ادامه داد خود یک زن عضو شورای رهبری مجاهدین بود که تنها جرمش این است که آنچه بر سرش آمده را برملا نموده است. لذا این شما هستید که باید از سقوط شتابان خویش جلوگیری کرده و راهی که در پیش گرفته بودید را بازنگری کنید.

هنرمند گرامی، به عنوان یک دوست که روزگاری او را هم خانواده خود می دانستید و تا سالیان دراز بعد از گریزتان از عراق در کنار خانواده تان باقی ماند و تنهایشان نگذاشت، به شما پیشنهاد می کنم بیش از این در این منجلاب غوطه نخورید. همین آقای قصیم یکسال قبل در بی بی سی با شنیدن نام مریم رجوی غیرتی می شد و امروز می بینید که منتقد جدی ایشان شده است، مسعود رجوی زمانی ایشان را (پس از ترور نقدی) نزدیکترین یار مریم می دانست. نگذار فردا برسد و نوبت شما شود و شرمسار آنچه امروز گفته اید باشید

حامد صرافپور

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نقدی بر مصاحبه منوچهر هزارخانی (در دفاع از رهبری مجاهدین)

19.08.2013

لینک به منبع

هفته گذشته آقای منوچهر هزارخانی، عضو شورای ملی مجاهدین خلق، گفتگویی با سیمای آزادی (تلویزیون ماهواره ای فرقه رجوی) داشت. از محتوای مصاحبه چنین به نظر می رسد که دفاع از مسعود رجوی در دستور کار بوده است. مسعود رجوی که بیش از ده سال از مخفی شدن اش می گذرد، صدها سوآل از سوی جامعه ایرانیان و اعضای مجاهدین را بی پاسخ گذاشته است و در سخنرانی ابتدای سال جاری میلادی هم ادعا نمود که پس از سقوط جمهوری اسلامی به همه سوآلات پاسخ خواهد داد!. البته با توجه به گفته های پیشین خانم مریم قجرعضدانلو که “مسعود تنها به خدا پاسخگو است”، می توان نتیجه گرفت که پس از سقوط احتمالی نظام هم ایشان هیچ انسانی را شایسته پاسخگویی نمی داند که بخواهد بنشیند و جوابگو باشد.

در هرحال، آقای هزارخانی که از سال ۱۳۶۴ به عنوان «عموی مجاهدین = مسعود رجوی» شناخته می شود، اینک در نقش عمو جان مهربان به کمک مسعود رجوی شتافته و در غیاب او نقش وکیل مدافع را ایفا می کند و خطاب به منتقدین می گوید:

(رجوی چکار کرده مگه، که می خوان تمام بار تاریخ را بذارن روی دوشش؟ چیکار کرده مگه؟ نمی دونم ایراد می گیرن که چی؟ که اونجایی که باید بجنگه فرار کرده؟ که اونجایی که باید عقب می نشست عقب ننشسته؟ که اونجایی که باید آوانس می داد نداده یا بعکس اونجایی که نمی بایست آوانس می داد آوانس داده؟ چی کرده؟ من ایرادای بنی اسرائیلی را می ذارم کنار. چون هرکسی با خصوصیات شخصی اش خوب می تونه وجدان خودش رو هم آهنگ بکنه! بگه خوب اونجا مثلا به غربی ها چشمک زده!. خوب حاصلش چی بوده؟ مگر غربی ها نمی خواستن که این جنبش از بین بره؟ آدمها چرا اینرا یادشون میره؟

http://youtu.be/xHiH8IXci7g

در ماههای اخیر دو تن از قدیمی ترین اعضای شورای ملی مجاهدین –کریم قصیم، محمدرضا روحانی- ضمن انتقاد به سیاستهای چندین ساله مسعود رجوی، این شورا را ترک نمودند. پیش از آن نیز چند تن از اعضای شورا (اسماعیل وفایغمایی و ایرج شکری) سکوت چندساله را شکستند و دست به قلم بردند و چهره دیگری از رجوی را به نمایش گذاشتند که این حرکت ضربه سیاسی بزرگی به چهره مسعود رجوی و فرقه مجاهدین وارد نموده است. بر همگان واضح بود که مسعود رجوی ساکت نخواهد نشست و متقابلاً اعضای باقیمانده شورا را وادار به موضعگیری می کند. در این مدت افرادی چون مهدی سامع، رضا اولیاء، پرویز خزایی پشت سر هم به میدان آمده و به زبان خود نسبت به جداشدگان از شورا اعلام برائت نمودند. ظاهراً در این میانه منوچهر هزارخانی مقاومت بیشتری از خود بروز داده باشد و سران فرقه نتوانسته اند او را وادار به واکنش جدی کنند، اما در عین حال دست از فشار برنداشته و بالاخره او را به دفاع از مسعود رجوی وادار نموده اند تا به طور غیرمستقیم ضربه جدایی آن دو تن و انتقادات بقیه خنثی شود.

آنچه دیده می شود اینکه موضع گیریهای اخیر اعضای شورا علیه قصیم، روحانی، یغمایی و دیگر منتقدین تأثیر کوتاه مدت هم در فضای عمومی نداشته است و وضعیت آشفته و بحرانی فرقه رجوی متزلزل تر از آن است که بتوان با چند جمله سطحی آنرا سامان داد. با اینحال نیاز است چند جمله به آقای منوچهر هزارخانی یادآوری شوم:

آقای هزارخانی!

۱) کسی نمی خواهد همه بار تاریخ را بر دوش رجوی بیندازد، سوآلات ما واضح و مشخص است. سوآل ما از مسعود رجوی این است که:

چرا در مناسبات تشکیلاتی خود صدها نفر را زندانی، شکنجه و تعدادی را به قتل رسانیده است؟ و چرا هزاران انسان را در تشکیلات خود به بیگاری گرفته و هرکس قصد جدایی داشت را به استخبارات عراق تحویل می داد تا در ابوغریب زندانی شوند؟

چرا منتقدین خود را در داخل تشکیلات مورد سرکوب شدید قرار می داد و هرگونه مخالفت با سیاستهای خویش را به فساد جنسی و مسائل امنیتی ربط می داد و سرکوب می نمود؟

چرا پس از جنگ کویت نیروهای خود را نه تنها از خاک عراق خارج نکرد که آنان را از حداقل آزادیهای فردی محروم کرد و طلاق اختیاری را مبدل به طلاق اجباری نمود و در عین حال برای خودش حرمسرا ایجاد می کرد؟

چرا ایشان در درون مناسبات تفکیک جنسیتی در حدی فراتر از طالبان ایجاد نمود و مزارجان باختگان، موزه، پارک، غذاخوری، بیمارستان، خودرو، مقر و حتی پمپ بنزین را زنانه مردانه کرد و در عین حال به جمهوری اسلامی ایراد می گرفت که اتوبوس و دانشگاه را تفکیک جنسیتی کرده است؟

چرا آقای بازرگان را بخاطر مخالفت با مبارزه مسلحانه و اقدامات مسالمت آمیز به خیانت متهم کرد و در عین حال خودش بعد از ربع قرن مدعی راه حل سوم شد؟

چرا آقای بنی صدر را بخاطر نوشتن یک نامه به آقای خمینی، لقب «معتاد خمینی» داد و حال خودش برای آقای خامنه ای، آقای هاشمی و همچنین برای مجلس خبرگان رهبری نامه نگاری و پیغام نگاری می کند؟

چرا ایشان خود را تنها پاسخگو به خدا می داند و بجای پاسخ دادن به سوآلات طرح شده جداشدگان از جمله آقای مصداقی، ادعا می کند که بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی در برابر مردم جوادیه پاسخ خواهد داد؟ آیا کسی که امروز پاسخگوی اعضای خودش نباشد فردا در کرسی قدرت پاسخگوی مردم و مخالفان خود خواهد بود؟

چرا ایشان که خود را تنها نیروی ضدامپریالیسم در جهان معرفی می کرد اینک با خونخوارترین و جنگ افروزترین جناح آمریکایی همکاری اطلاعاتی و امنیتی دارد و مقامات آمریکایی مدعی می شوند که مجاهدین به آنان اطلاعات می دهند؟

چرا رجوی که فرقه خود را دمکراتیک ترین سازمان جهان می خواند تحمل یک آکسیون چند نفره مخالفان جداشده خود در قلب اروپا هم ندارد و به آنان حمله می کند؟

چرا…؟

آقای هزارخانی!

آیا پرسیدن این سوآلات که حق ما اعضای پیشین این فرقه می باشد انداختن بار تاریخ به دوش ایشان است؟ کدام بار تاریخ؟ او رهبر ما بوده است و باید خیانتها و جنایتهای خود را پاسخگو باشد. بار تاریخی ندارد بلکه بار ۳۲ سال گذشته است که ما همراه او بودیم و جان و جسم خود را در اختیار او گذاشتیم تا در راهی خرج کند که از نظر ما درست می آمد. راهی که عکس آنرا طی کرد و حالا آنرا خیانت می دانیم و او را پاسخگو می دانیم.

۲) منظور شما از «اونجایی که باید بجنگه فرار کرده» چیست؟ ساده بگویم: ایشان قبل از سقوط صدام به ما گفت که مریم در پیشاپیش شما خواهد بود و در صورت حمله آمریکا به قرارگاههای مجاهدین، ما عاشوراگونه به سمت ایران خواهیم رفت، اما دو ماه بعد از سقوط صدام متوجه شدیم که ایشان ما را روانه کربلا کرده تا حماسه عاشورا خلق کنیم و ولی همسر خود را به فرانسه فرستاده و خودش هم در گوشه امن مخفی شده است. البته اینرا هم بعد از دستگیری مریم متوجه شدیم وگرنه هرگز به ما نمی گفت که در کشاکش حماسه عاشورا مریم را به اروپا فرستاده است. حال سوآل اینجاست که چرا وقتی تمام مجاهدین به فرمان وی زیر آتش و بمب قرار داشتند که حماسه عاشورا خلق کنند، ایشان به جای جنگیدن فرار کرده بود و بدتر از آن اینکه بخشی از فرماندهان صحنه را هم فراری داد تا نیروهایش بدون فرمانده در میان بمباران رها شوند؟

۳) منظور شما از «عقب نشینی، آوانس دادن و ایراد بنی اسرائیلی» کدام است؟ آیا عقب نشینی فقط شامل کادر رهبری کننده می شود و بقیه باید در میان آتش و خون بمانند و یا پیشروی کنند تا حماسه عاشورا برای رجوی خلق شود و از میمنت خونهای بر زمین ریخته ایشان در امن فرنگ حمایت بیشتر کسب کنند؟ آیا ایراد بنی اسرائیلی همان سوآلات برحق ذکر شده توسط اعضای پیشین فرقه رجوی است؟ آیا آوانس دادن فقط به ابرقدرتها و حکومتهای فاسد منطقه درست است؟ چرا این آوانس شامل حال منتقدانی که می خواستند از رجوی جدا شوند نمی شد و آنان بعد از شکنجه و اسارت، تحویل استخبارات عراق می شدند تا به قول خود مسعود رجوی در زندانها مورد تجاوز قرار گرفته و بعد هم تحویل جمهوری اسلامی شوند؟ چرا این آوانس دادن خاص رجوی است و اگر گروه و جریان دیگری طی این ۳۲ سال خواست به کسی آوانس بدهد از سوی ایشان خائن به حساب می آمد؟ چرا منتقدان جداشده از مجاهدین در اروپا شامل آوانس نمی شوند و با چماق و چاقو مورد حمله قرار می گیرند اما سخیف ترین شخصیتهای آمریکایی هر بار دهها هزار دلار خرج سیر و سیاحت آنها می شود؟ آیا کسانی که دهها سال بدون دستمزد در خدمت رجوی بوده اند شامل آوانس مورد نظر شما نیستند ولی شما که دهها سال گذشته در کنار خانواده و در امن فرنگ به سیر و سیاحت مشغول بوده اید و دستمزد کافی هم از رجوی می گرفته اید بایستی شامل این آوانس باشید؟

۴) معنای چشمک به غربیها کدام است؟ آیا بهای حفظ تشکیلات رجوی نابودی و زیر پا گذاشتن تمامی اصول انسانی و حقوق بشر است؟ آیا همکاری در ترور دانشمندان ایرانی بهای حفظ تشکیلات است؟ آیا فروش اطلاعات کشورمان به صدام و موساد و پنتاگون بخشی از این اصول است؟ مگر رجوی یک عمر حزب توده را به خیانت متهم نکرد؟ مگر سلاح را شرف هر مجاهد نمی خواند؟ مگر رزم جامه شرف و افتخار را همان لباس ارتش نمی خواند؟ این شرافتها کجا رفتند؟ در پایان به شما می گویم که آخر عمری بیش از این خود را به خیانتهای رجوی آلوده نکنید. آیا تصور می کردید که کریم قصیم و روحانی و یغمایی و… از رجوی جدا شده و لقب خائن بگیرند؟ نوبت شما هم خواهد رسید اگر عمری باقی باشد، پس خود را از این ننگ برهانید.

حامد صرافپور

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سکوت معنادار آقای هزارخانی

                                                             

06.08.2013

محمد ب، وبلاگ باند رجوی

لینک به منبع

پس از استعفای کریم قصیم و محمدرضا روحانی از شورای ملی مقاومت، واکنشهای هیستریک و دیوانه واری از طرف سازمان مجاهدین چه بصورت رسمی و چه بصورت اسامی مستعار و ناشناخته، اما با یک مضمون علیه آنان صورت گرفت. پیش از آن نامه روشنگر و پرمحتوایی از طرف آقای ایرج مصداقی به مسعود رجوی نوشته شد که بازهم فحاشی دیوانه واری به سمت او سرازیرگردید. همچنین طی ماههای اخیر، سئوال مشخص آقای یغمایی در مورد وضعیت همسر سابقش نیز به سوژه ای تبدیل شد تا مجاهدین درون مایه خود را بیرون بریزند. همه این موارد قبل از هرچیز بیانگر عدم تحمل مجاهدین و شخص آقای رجوی در پذیرش انتقاد و عدم تحمل هرگونه صدای مخالفت میباشد.

در میان شورای ملی مقاومت که رجوی در سال ۱۳۶۰ به همراه آقای بنی صدر تشکیل دادند، تقریبا عناصر مستقل از مجاهدین دیگروجود ندارد. اولین کسی از این شورا خارج شد و در واقع اعتبار آن از بین رفت، شخص آقای بنی صدر بود. پس از آن حزب دمکرات کردستان و شخصیتهای مستقل دیگر یکی پس از دیگری این شورا را ترک کردند. تنها نفرات باقیمانده، آقایان هزارخانی، کریم قصیم، روحانی و مهدی سامع بودند. وقتی که کریم قصیم و محمدرضا روحانی از این شورا جدا شدند، دیگر تنها عناصر باقیمانده مستقل، مهدی سامع و هزارخانی هستند.

حساب مهدی سامع را بایستی جدا کرد. چون کسی است که اعتبار و موجودیت خود را مدیون مجاهدین می باشد. در شرایطی که اختلافات میان بقایای فدائیان در کردستان عراق بالا گرفته بود و در نشستهای آنها هفت تیر کشیده میشد و تعداد زیادی هم کشته شدند، مجاهدین سعی کردن از این نمد برای خود کلاهی بدوزند. لذا رجوی همین مهدی سامع به همراه همسرش زینت میرهاشمی را از کردستان عراق با هزینه خودش به فرانسه آورد. و مخارخ زندگی آنها را تماما تا همین امروز تقبل کرده است. وظیفه آقای سامع در مقابل این بوده و هست که نقش یک «فدائی» را باز کند و همچنین مجیز رجوی رابگوید. درنتیجه آقای سامع هویت و موقعیت مالی و زندگی سیاسی و شخصی خودش را مدیون مجاهدین است و هر طور که دبیرخانه شورا خط داد، رفتار کند و علیه هرکس که خواست موضعگیری کند و خلاصه هرطور که بر مذاق مجاهدین خوش آید، رفتار کند.

اما در این میان تنها عنصر مستقل و در واقع شخصیت ادبی و سیاسی که در شورای مجاهدین باقیمانده است، آقای منوچهر هزارخانی است. آقای هزارخانی بسیار معتبرتر و سنگین تر از آن است که وارد دعواهای این چنینی شود. سکوت آقای هزارخانی در این مورد بسیار معنادار و قابل تأمل است. بنابر اخباری که ازدرون سیستم تشیکلاتی مجاهدین در فرانسه بدست آمده، فشار زیادی روی آقای هزارخانی بوده است که در این مورد، بخصوص در مورد قصیم و روحانی موضعگیری کند. ابوالقاسم رضایی چندین بار حضورا و تلفنی با او صحبت کرده و از او خواسته است چیزی در این مورد بنویسد تا رژیم نتواند از آن استفاده کند. همینطور مهناز سلیمیان دبیرارشد شورا نیز چندین بار سعی کرده که آقای هزارخانی را مجبور به موضعگیری کند. خود مریم رجوی نیز در جلساتی که آقای هزارخانی حضور داشته چندین بار به زبان غیر صریح، از اعضای شورا خواسته که به گفته او «در مقابل تهاجم رژیم موضعگیری کنند»

آقای هزارخانی تاکنون مغلوب این فشارها نشده، سکوت او بسیار معنادار است. در جلسات درونی سعی میکند چیزی بگوید، اما برای مجاهدین و البته مخاطبان خارج از تشیکلات، موضع بیرونی او مهم است که آقای هزارخانی تاکنون زیر بار نرفته است. چرا؟

چنانچه همه سابقه آقای هزارخانی را می دانیم، فردی است شناخته شده در زمینه فرهنگ و ادب ایران. او بخوبی معنای کلمات و عبارات را می فهمد. زندگی مبارزاتی او علیه رژیم شاه و پس از آن علیه جمهوری اسلامی، صرفا بخاطر همین بوده است که آزادی عمل و رفتار و بیان برای افراد جامعه شناخته شده نبوده است. بخاطر استبداد و عدم تحمل مخالفان و منتقدان بوده است. آیا کسی که بیش از شصت سال از عمر خود را علیه اینگونه دیکتاتوریها سپری کرده است، سزاوار است که اعمال مستبدانه و غیر عقلانی رجوی که اکنون در همه جا عالمگیر شده است را تأیید کرده و موضع رسمی بگیرد؟

قطعا چنین اعمالی سزاوار فردی که در تاریخ ادبیان ایران همسنگ دولت آبادی و جلال آل احمد قرار دارد بعید است. همین سکوت او خود یک دینا حرف در آن نهفته است. و تمامی کسانی که باید بفهمند، می فهمند و آنرا درک می کنند.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(شیادی جدید رجوی، آزادی و انتقال قطره ای گروگانها) انتقال هفت نفر از لیبرتی به آلمان

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، یازدهم ژوئیه ۲۰۱۳

روز گذشته سایت اطلاع رسانی سازمان ملل، خبری را منتشر کرد که حاکی از انتقال هفت نفر از کمپ لیبرتی به آلمان بود. دولت آلمان پیش از این اعلام کرده بود که حاضر است صد نفر از مجاهدین خلق را بپذیرد. انتقال قطره ای اعضای تشکیلات به خارج از کشور، در صورتی که تمامی مسائل آن حل شده است، نوعی بازی دیگر رجوی است که در تلاش است انتقال به کندی و حتی غیر ممکن شود. دولت آلبانی سال گذشته اعلام آمادگی کرد که ۲۱۰ نفر را بپذیرد اما پس از گذشت یک سال مجاهدین تنها هفتاد و یک نفر را فرستاده اند.

بنابر اخباری که از درون تشکیلات به این جانب رسیده، تمامی کسانی که به آلبانی و آلمان منتقل شده اند، کسانی هستند که در تشکیلات خواهان جدایی بودند، و سازمان از آنها خواسته بود که فعلا بعنوان مهمان در کنار آنها باشند تا فرصت خارج کردن آنها پیش بیاید. البته سازمان در کنار آنها مسئولانی چون جواد خراسان و فرزانه میدانشاهی را نیز فرستاده تا آنها تحت کنترل داشته و بتوانند با تطمیع، آنها را همچنان در حاشیه خود نگهدارند. بنابر همین اخبار رسیده، سازمان بشدت در تشکیلات سعی دارد که رفتن به خارج را مذموم و زشت جلوه دهند و در نشستهای درون تشکیلاتی سعی می کنند اینطوربه اعضا تلقین کنند که همه از رفتن اعلام بیزاری کنند تا کسی جرأت نکند درخواست برای رفتن بدهد.

تشکیلات مجاهدین از آنجایی که ساختار فرقه ای دارد و با قطع کامل ارتباط افراد با دنیای بیرون و کنترل شدید تشکیلاتی، به حیات خود ادامه میدهد، با چنین تلاطماتی کم کم دچار فروپاشی شده و هیچگونه اثری از آن باقی نخواهد ماند.

بعنوان کسی که بیست سال در این تشکیلات بصورت شبانه روزی و حرفه ای بوده ام، به سران مجاهدین پیشنهاد میکنم، برای اینکه به جهانیان اثبات کنند که تشکیلات شامل افرادی است که بصورت آزادانه و مختارانه به آن پیوسته و آزادانه و مختارانه در آن هستند، اجازه دهند، فقط و فقط قطره ای آزادی به تشکیلات وارد شود. بطور مثال یکی از این کارها انجام شود:

۱ـ ارتباط تلفنی افراد با خانواده یا بیرون از تشکیلات

۲ـ برقراری اینترنت و ارتباط اینترنتی افراد با دنیای بیرون

۳ـ گذاشتن تلویزیون و رادیو و روزنامه درا ختیار افراد (البته به غیر از تلویزیون و روزنامه مجاهدین)

۴ـ ارتباط مستقیم زنان و مردان بصورت آزادانه با هم

۵ـ برداشتن نشستهای عملیات جاری و غسل هفتگی و لایه ای

۶ـ انتقاد آزادانه و بدون پیگیرد از مسعود رجوی و سیاستهای تشکیلاتی و ایدئولوژیک او

قطعا و بدون ذره ای تردید، هر کدام از این موارد که در تشکیلات مجاهدین جاری شود، نقطه شروع فساد و اضمحلال تشیکلات خواهد بود. طلسمی که رجوی بیش از سی سال است در عراق در تشکیلات حکمفرما کرده، با هر کدام از این سنگها شکسته خواهد شد. با این تفسیر بخوبی می توان دریافت که چرا رجوی با انتقال تشکیلات به خارج از عراق و خارج از کنترل خودش مخالف است.

اگر غیر از این است، مجاهدین نبایستی ترسی داشته باشند که تشکیلات ولو به صورت تک به تک به خارج از عراق یا اروپا منتقل شود. اگر فرض بگیریم که همه اعضای تشکیلات افرادی طراز مکتب هستند و آنطور که رهبری سازمان ادعا می کند یکپارچه هستند، می توان آنها را به اروپا منتقل کرد و در کشورهای مختلف سازماندهی کرد و بالای سر هر کشور هم یک فرماندهی مستقر کرد. در صورتی که سلاح و امکانات یک ارتش در عراق ندارید چه فرقی می کند که مثلا در آلبانی باشید یا در عراق؟

اگر تشکیلات قادر به چنین کاری نیست، بایستی به صحت و سقم ادعاهای رهبری سازمان شک کرد. یعنی این تشکیلات این توانایی و قدرت در آن وجود ندارد که از حالت فرقه ای در آمده و به دنیای بیرون راه پیدا کند. دنیای بیرون به مثابه سم هلاک کننده برای تشکیلات است.

در حالیکه الان اعضای تشکیلات بایستی تمامی افکار جنسی و رؤیاهای خود را در نشست غسل هفتگی بیان کنند وای به روزی که در دنیای واقعی و بدون رؤیا با زنانی که حجاب ندارند و پوشش درست و حسابی هم ندارند مواجه شوند. در آن صورت نه نشست غسل هفتگی و نه هیچ نشست دیگری این مردان و زنانی که بیش از سی سال از رابطه جنسی و عاطفی با جنس مخالف بی نصیب بوده اند، را نمی تواند کنترل کند.

رجوی دروغ و تهمت و افترا را در دستگاه تشکیلاتی خود به صراحت توجیه می کند. رجوی معتقد است که هدف که همان مبارزه با رژیم است، هر وسیله ای از جمله دروغ و لاپوشانی و افترا و تهمت را توجیه می کند. پس تکلیف اصول و ایدئولوژی اسلام انقلابی چه میشود؟

چرا به اعضای تشکیلات خود و به مخاطبان خارجی و داخلی خود دروغ می گویید و چنین وانمود می کنید که تشکیلات با قدرت خود پابرجاست؟ من که سالها درتشکیلات مجاهدین بوده ام بخوبی فهمیدم که پنل بیرونی مجاهدین و آنچه که پشت ویترین سازمان مجاهدین نشان داده میشود با محتوای آن و آنچه که در درون این تشکیلات وجود دارد بسیار متفاوت است و در برخی اوقات ۱۸۰ درجه فرق می کند. این دروغ و ریا برای جریانی که خود را اپوزیسیون انقلابی قلمداد میکند آیا رواست؟

صرف مخالفت با دولت ایران آیا همکاری و حمایت از جنایتکارانی که بعنوان «ارتش آزاد» در سوریه می جنگند را توجیه میکند؟ کسانی که در روز روشن و جلوی دوربین جسد سرباز سوری را دریده و احشام او را به نیش می کشند؟ این سئوال و هزاران سئوال دیگر چیزی است که رجوی بایستی پاسخ دهد. و اگر پاسخ نگوید، قطعا در اذهان همه مخاطبان خواهد ماند و روزی گلوی او را خواهد گرفت چنانچه همکاری او با صدام در جریان جنگ همچنان در افکارعمومی ایران و جهان همچون غده ای سرطانی وجود دارد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کینه مجاهدین خلق نسبت به نلسون ماندلا

 

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، بیست و نهم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

بی شک نلسون ماندلا ماندگار ترین چهره ملی و مردمی تاریخ معاصر جهان است. مبارزات طولانی و بی وقفه او علیه آپارتاید جنسی در آفریقای جنوبی که نهایتا به سرنگونی آن رژیم منجر شد، همچنین خواسته های برحق و مردمی و مسالمت آمیز او که تمامی مردم و دولتهای جهان با آن موافق بودند، او را به یک چهره محبوب در میان تمامی ملل جهان بدل کرده است. این جمله معروف ماندلا را همگی به یاد دارند که وقتی پس از بیست هفت سال از زندان رژیم آپارتاید آزاد شد، گفت «می بخشیم ولی فراموش نمی کنیم.» چقدر انسانیت و بزرگ منشی در همین یک جمله نهفته است. هیچ بویی از خشونت و مرگ نمی دهد برعکس آنچه که می توان از آن برداشت کرد انسانیت، بخشش، میهن دوستی و تمامی صفات یک انسان خوب است.

این روزها که زندگی این ابرمرد رو به افول است، تمامی مردم جهان به نیکی از او یاد می کنند و قطعا برای بهبودی او دعا می کنند. شاید هیچ رسانه خبری نباشد که اخبار مربوط به او را منعکس نکنند و او را مورد ستایش قرار ندهند.

امروز با کمال تعجب مطلبی را در یکی از رسانه های مجاهدین تحت عنوان «من نه برای زنده ماندنت دعا می کنم و نه برای مرگت دعا می کنم» دیدم که سخیفانه و بسیار سنگ دلانه از ماندلا یاد کرده است. تنها گناه او این است که سالها پیش به ایران سفر کرده بود و با مقامات ایرانی از جمله آقای خاتمی بعنوان رئیس جمهور وقت ملاقات کرده و برای او آرزوی پیروزی کرده بود.

این کینه و عداوت و دشمنی برای چیست؟ برای من که سالیان سال در این فرقه زندگی کرده ام بخوبی روشن و مبرهن است که طرز فکر و دیدگاه رهبری فرقه که بطور سیستماتیک به اعضا منتقل می شود و حرفهای رهبری فرقه همچون جملات مقدس برای نفرات فرقه نازل می شود، حاوی کینه و دشمنی و آشتی ناپذیری است. نمونه بارز برخورد آنها نسبت به وضعیت آقای ماندلا است. نمونه دیگر آشتی ناپذیری او نسبت به تمامی گروههای اپوزیسیون است. هرگز و هیچگاه نتوانسته است حرف حتی یک گروه دیگر را تحمل کند. تمامی کسانی که در ائتلاف با رجوی بودند، یکی پس از دیگری از سالیان سال پیش تا کنون از او جدا شدند. از آقای بنی صدر گرفته تا قاسملو، پاکدامن، متین دفتری، د. ناطقی، اسماعیل یغمایی، ایرج مصداقی، فریبا هشترودی و این اواخر هم آقایان قصیم و روحانی. هیچ انسان مستقل و صاحب منطقی، نمی تواند افکار دیکتاتور مآبانه رجوی را تحمل کند. چنانچه در نامه اخیر آقایان قصیم و روحانی نیز این را به خوبی می بینیم.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آبرو ریزی سیاسی مجاهدین خلق (رجوی:این دختر قرقیز هم مامور وزارت اطلاعات است)

 

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، بیست و هشتم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

رادیو فردا مقاله ای منتشر کرده است با نام «سفر به پاریس با خرج مجاهدین» به قلم آلینا آلیمکووا، دختر دانشجوی قرقیز. (لینک مطلب رادیو فردا در زیر آمده است). ماجرا این است که:

لینک به مطلب رادیو فردا

 

آلینا می‌گوید که روزی اتفاقی با یک آگهی رو به رو شده برای سفر به پاریس. آن هم با قیمتی باورنکردنی برای یک دختر دانشجو. بلیت رفت و برگشت، یک هفته اقامت در هتل چهار ستاره همراه با صبحانه. اساسا آنهایی که به این سفر آمده بودند بیشتر دانشجو بودند و همه شیفته قیمت پایین این سفر شده بودند. آلینا مانند بسیاری از دانشجویان و جوانان دیگر ای‌میلی برای برگزارکننده تور فرستاد، اما خودش می‌گوید همان جا پی برده است که باید کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه باشد. اما ترسی به دل راه نداد

 

 

آلینا سپس ادامه می‌دهد که برگزارکننده تور برایش توضیح داده است که او باید در یک تظاهرات سیاسی در پاریس هم شرکت کند. پرچم در دست بگیرد و شعارهایی به زبان فارسی بدهد. برگزارکننده تور به این دختر دانشجو اطمینان می‌دهد که این حرکت یک حرکت اعتراضی مسالمت‌آمیز و خالی از خشونت است و او پس از آن صحیح و سالم به خانه‌اش خواهد رسید.

آلینا آلیمکووا با این که خودش اذعان می‌کند که حتی یک کلمه فارسی هم نمی‌داند و چیز زیادی هم درباره مسائل مربوط به ایران نمی‌داند، اما تصمیم می‌گیرد با این پیشنهاد (به عقیده او) «خوب» به پاریس سفر کند.

۳۱ خردادماه ۱۳۹۲ ساعت ۹ شب در یک هوای سرد و بارانی آلینا همراه با یکی از هم‌دانشگاهیان قرقیزش قدم به ترمینال اتوبوس پراگ می‌گذارد. همه مسافرانی که قرار است سوار هشت دستگاه اتوبوسی شوند که از پراگ به پاریس می‌روند جوان‌اند و اغلب دانشجو و همه از طریق اینترنت به گفته او به نوعی استخدام شده‌اند. چنان که این دختر دانشجوی اهل قرقیزستان می‌گوید هیچ کس به درستی از هدف این سفر اطلاعی نداشته است.

در بدو ورود به پاریس مسافران متوجه می‌شوند که از هتل چهار ستاره وعده داده شده همراه با صبحانه گرم خبری نیست و این هتل ۶۰ کیلومتر با پاریس فاصله دارد. اول تیرماه مسافران را که به گفته این دختر دانشجو حالا قرار بود نقش معترضان به نظام حاکم در ایران را بازی کنند به جایی در نزدیکی فرودگاه شارل دوگل می‌برند. آنجا را که عده‌ای نگهبان شخصی محافظت می‌کردند با پرچم‌های زرد و بنفشی که به گفته خانم آلیمکووا اسم مریم رجوی بر آنها حک شده بود تزیین کرده بودند.

رادیو فردا در ادامه این گزارش خود سئوال خبرنگار خود از سخنگوی مجاهدین در این زمینه را پخش کرد. سخنگوی (طوطی سخنگو) مطابق همیشه این دختر قرقیز را هم وابسته به وزارت اطلاعات ایران معرفی کرد و گفت: «این موضوع که شما گفتید فوق‌العاده مشکوک است و ربط مستقیم با وزارت اطلاعات ایران دارد. تصریح می‌کنم که اینها سر سوزنی واقعیت ندارد و هدف خاص سیاسی و اغراض مشخص سیاسی بیان می‌شود و هیچ موردی هم سازمان مجاهدین نه چنین کاری کرده و نه چنین نیازی دارد و نه چنین چیزی را پذیرفته.» ما رادیو فردا در پی سخنان شاهین قبادی می گوید: «به‌رغم تکذیب این سازمان، بارها مسئله بسیج افراد خارجی توسط سازمان مجاهدین خلق ایران در دنیای مجازی و شبکه‌های اجتماعی مطرح و بحث‌انگیز شده است.»

اکنون سئوال این است که آیا سازمان مجاهدین این آبروریزی سیاسی را چگونه توجیه می کند چرا هرکس که حرف مخالف آنها بر زبان بیاورد را به وزارت اطلاعات منتسب می کنند؟ رادیو بی بی سی و رادیو فردا و رادیو فرانسه و رادیو آمریکا که همگی شعبه های وزارت اطلاعات هستند. نماینده سازمان ملل در عراق و سفیر آلمان در عراق نیز که همگی اطلاعاتی هستند. تمامی گروههای اپوزیسیون خارجه نشین که اطلاعاتی هستند. منتقدان سازمان از مصداقی و یغمایی گرفته تا د. ناطقی و علی ناظر عفت اقبال هم که اطلاعاتی هستند. کریم قصیم و محمدرضا روحانی از مسئولین کمیسیونهای شورای مجاهدین هم که اطلاعاتی شدند. نزدیکترین مترجم رجوی که سالهای سال برایش ترجمه کرده است هم اطلاعاتی است و الی آخر…

آیا این شیوه فکر برای مجاهدین خجالت آور نیست؟ آیا از فکرهای عقب افتاده و متحجر خود نمی خواهند بیرون بیایند و این موضوع را بفهمند و درک کنند که طرز فکرهای جامعه عوض شده و انسانها می توانند در صفحات مجازی نسبت به همه چیز نظر بدهند و مخالفت یا موافقت کنند؟

واقعیت این است که در دنیای پیشرفته کنونی جایی برای این قبیل تحجرها وجود ندارد. کم کم این قبیل افکار حذف شده و جای خود را به نیروهای مترقی تر و امروزی تر خواهند داد.

 

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گردهمایی مجاهدین خلق (فرقه رجوی) در پاریس ـ در یک شرایط بحرانی

 

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، بیست و چهارم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

روز گذشته مجاهدین خلق مطابق سنت سالیانه شان گردهمایی برگزار کردند که شروع بسیج عمومی آن از سه ماه پیش یعنی از نوروز استارت خورده بود. این مراسم در سالن ویلپنت پاریس برگزار شد در این سه ماه تقریبا تمامی اعضای تشکیلات چه حرفه ای و چه غیر حرفه ای، بدنبال جذب نیرو، حل و فصل مسائل قانونی و اداری آن بودند. سخنران اصلی آن مطابق معمول مریم رجوی بود. مریم رجوی، بنابه اطلاعات موثقی که از درون اورسورواز درز کرده، اواخر سال گذشته یک عمل سنگین در بیمارستانهای پاریس داشته است. علت بیماری مریم رجوی تاکنون حتی در میان نزدیکان و لایه های اولیه تشکیلات هم منتشر نشده است، اما از وضعیت جسمی و روحی مریم رجوی به خوبی می شد تشخیص داد که بیماری کارساز بوده و او را از پای در آورده است. شور و هیجان همیشگی را نداشت، مسئولین مجاهدین که سعی کرده بودند علائم این شکستگی و افسردگی در صورت او را با آرایش غلیظ پنهان کنند، به قطع باید بگویم که موفق نشده بودند.

گردهمایی امسال مجاهدین در شرایطی برگزار شد که ضربات سنگین و مرگباری بر پیکره و بنیان آنها وارد شده است. افشاگریهای پی در پی از اعضای قدیمی و فعال از جمله نامه های افشاگرانه آقای ایرج مصداقی که بیش از ده سال به جرم عضویت در مجاهدین زندان بوده است و همینطور افشاگریهای صریح و بی پرده آقای اسماعیل یغمایی که بیش از چهل سال با این تشکیلات بصورت حرفه ای کار کرده و یکی از پایه های اصلی فرهنگی و هنری تشکیلات بوده است، بعنوان مثال قریب به نود درصد از ترانه ها و سرودهای رسمی مجاهدین را سروده است، ضربه بسیار مهلکی رابه بدنه تشکیلات وارد کرد. سئوالات مشخصی از تشکیلات در این میان شد که سازمان مجاهدین جز فحاشی به نویسنده های سئوالات هرگز به محتوای سخنان آنها پاسخ نداده است.

ضربه دیگر مربوط به استعفای آقایان کریم قصیم و محمدرضا روحانی است. آنها که عضو دو کمیسیون شورای ملی مقاومت بودند، با انتقاد از عملکرد خودسرانه مسعود رجوی و عدم پاسخگویی به انتقادات منتقدین از این شورا فاصله گرفتند، که در این میان مجاهدین هیچگونه پاسخی به حرفهای آنها ندادند و تنها به نحوه استعفایشان ایراد گرفته و آنها را به باد فحش و ناسزا گرفتند.

ضربه دیگر ایجاد کمپین برای انتقال افراد لیبرتی به کشور ثالث است. مجاهدین که سعی می کنند با دوز و کلک افراد را در لیبرتی نگهداری کنند، این کمپین خواستار انتقال افراد برای حفاظت از جانشان به کشور ثالث منتقل شوند. این کمپین با همکاری خواهران اقبال، یکی از خانواده های مشهور، که تقریبا تمامی آنها درگیر مسائل سیاسی بوده تشکیل شده است.

ضربه مهمتر و مهلک تر نتیجه انتخابات ایران است. تشکیلات مجاهدین روی اعتراضات و تظاهرات و کشتار در خیابانهای تهران بشدت سرمایه گذاری کرده بودند. و قبل از شروع انتخابات صحبت از تقلب می کردند. اما با کمال تعجب دیدند که بیش از سی و شش میلیون ایرانی در انتخابات شرکت کردند و روحانی با بیش از پنجاه درصد آراء انتخاب شد. این چیزی است که تمامی رسانه های مستقل بین المللی به آن اذعان کردند. در این میان واکنش تمامی سران کشورهای اروپایی و آمریکایی نیز بسیار حائز توجه است. این ضربه علاوه بر سیاست خارجی مجاهدین، ضربه ای مهلک بر تشکیلات نیز هست. زیرا در درون تشکیلات با بحثهای طولانی و خسته کننده به افراد تشکیلات تلقین کرده بودند که این انتخابات باعث سرنگونی رژیم خواهد شد و این آخر کار است. اما جشن مفصل مردم در خیابانهای تهران و شهرستانها پس از انتخابات، افسانه «مرحله سرنگونی» آنها را باطل کرد.

بنابه گزارشاتی که در لیبرتی منتشر شده است، یک سری نفرات که خواهان جدایی از تشکیلات شده بودند، تشکیلات به آنها قول داده بود که اگر خود را به عراقیها تسلیم نکنند خودش آنها را به خارج منتقل خواهد کرد. همچنین به آنها قول داده بود که تا انتخابات صبر کنند، اگر در جریان انتخابات رژیم سرنگون شد که با هم به ایران می رویم اگر رژیم سرنگون شد شما را به خارج منتقل می کنیم. و اکنون پس از اینکه تحلیل سیاسی مجاهدین با شکست مواجه شد، انتقال به آلبانی سرعت گرفته است. تا حدی رجوی دیگر از ماندن در عراق ناامید شده است و بایستی در روزهای آتی منتظر تحولات بیشتری باشیم.

نتیجه: ضربات پی در پی سیاسی و تشکیلاتی و عدم تطابق تحلیلهای آنها با شرایط روز، مراسم امسال را به مراسمی بی رونق تبدیل کرد. که حتی گرداننده اصلی آن که خود مریم رجوی نیز بود، با بی حوصلگی و بی رمقی در آن شرکت کرد.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سی و دو سال پس از سی خرداد ۶۰

 

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، بیست و یکم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

سی ام خرداد برای مجاهدین روز ویژه ای می باشد. هر ساله آنها این روز را جشن میگیرند. در چنین روزی سی و دو سال پیش یک تظاهرات عمومی از طرف مجاهدین ترتیب داده شد که در خیابانهای انقلاب، فردوسی، حافظ و جمهوری اسلامی، در تهران مجاهدین نیروهایشان رابه تظاهرات کشاندند و سعی می کردند این نیروهای متفرق را در یک خیابان جمهوری به هم برسانند و به سمت مجلس حمله کرده و مانع از تصویب خلع بنی صدر از ریاست جمهوری شوند. این آخرین برگ مجاهدین در «فاز سیاسی» بود. که البته با سرکوب آنها توسط جمهوری اسلامی این حرکت راه به جایی نبرد.

در فردای آن روز جمهوری اسلامی که مجاهدین را بصورت مسلح در مقابل خود میدید، به کشتار آنها دست زد. و فجایعی که پس از آن رخ داد و بمبگذاریها و اعدامها و الی آخر…

اکنون سی و دو سال از آن روزها می گذرد خیلی راحت تر می توان به تحلیل و کنکاش آن روزها پرداخت و عللی که سی خرداد بوقوع پیوست. در روزهای ابتدای انقلاب که هیجانات انقلابی سراسر جامعه را فرا گرفته بود، جامعه می رفت که بسرعت به قطب بندی تبدیل شده و فضای انقلابی پس از وقوع قیام ۲۲ بهمن به سمت خشونت پیش میرفت. قطعا در شرایطی که نیروی عظیم توده ای حاصل از انقلاب آزاد شده است، کنترل آن از طرف هر حزب و گروه و جریان و حتی دولتی سخت است. کما اینکه هنوز دهه شصت برای تمامی مردم ایران بعنوان سال خشونت و ترور شناخته شده و از آن یاد می شود.

حکومتی که به اتفاق آراء بر سر کار آمده بود و تقریبا تمامی نیروهای سیاسی همچنین تمامی نیروهای اجتماعی پشت آن بوده اند، اکنون به یک قدرت بی بدیل در خاورمیانه و تا حدی در جهان تبدیل شده بود. در افتادن با یک چنین حکومتی البته حماقتی محض است. یک نیروی سیاسی که با خط و مشی این رژیم مخالف است البته بایستی ابتدا روی آگاهی توده ای کار کرده و جامعه را به سمت یک انفعال از آن وضعیت انقلابی بکشاند و سپس به سمت خود جذب و از دولت مربوطه جدا کند. اما البته هیجانات ناشی از انقلاب چنان نشئه کننده بود که هم دولت و هم تمامی نیروهای سیاسی را در خود فرو برده بود.

چریکهای فدائی خلق که قبل از انقلاب عمده ترین گروه مسلحانه و چریکی علیه رژیم شاه بودند، در اثر نفوذ حزب توده در میان آنها دچار شقه شده و انشعابهای متعدد در میان آنها دچار اضمحلال شده و استراتژی مشخصی در مقابل جمهوری اسلامی نداشتند. حزب توده هم که سالهای قبل تکلیف آن با مردم روشن بود، و بعنوان یک حزب خائن و وابسته به کا گ ب شناخته می شد. عمده ترین گروهی که در مقابل دولت جمهوری اسلامی قرارداشت مجاهدین خلق بودند.

«فاز سیاسی» که به دوره ابتدای انقلاب تا سی خرداد شصت اطلاق می شود، دوره ای است که مبارزه نیروهای سیاسی، بدون خشونت و استفاده از سلاح ادامه داشت. سئوال این است آیا این دوره را نمی شد طولانی تر کرد؟ این یک سئوال کلیدی است. زیرا تمامی شکستها و ناکامی های پس از آن تا کنون ناشی از همین موضوع مشخص است. درست است که نیروهای وفادار به دولت جمهوری اسلامی که صدها برابر بیشتر از گروههای سیاسی دیگر بودند، سعی می کردند عرصه را بر گروههای دیگر تنگ کنند. اما همه ما که در آن جریانات بوده ایم دیدیم و شنیدیم و خواندیم که مجاهدین قطعا در این خشونت نقش داشتند. آنها با تحریک نیروهای حزب الهی فضا را هرچه بیشتر به سمت یک قطبی شدن پیش می برند.

سه علت عمده وجود داشت که مجاهدین دست به چنین تحریکهایی می زدند. اول اینکه به نیروهایی که حول آنها جمع شده بودند، بعنوان هوادار که در سخنرانی ها و میتینگهایشان بسیار امیدوار بودند. آنها در زمان شاه تعداد آنها کمتر از صد نفر بود و طی یک دو سال اینقدر نیرو در مقابل خود جمع کرده بودند بسیار متوهم شده بودند و فکر می کردند این نیروها آنها را به پیروزی خواهند رساند.

دوم، سلاحهایی که در زمان پیروزی انقلاب از کلانتریها و ژاندارمریها و مراکز دولتی بدست آورده بودند، فکر می کردند با استفاده از آنها براحتی می توانند یک شورش عمومی از نوع مسلحانه ایجاد کنند و کار رژیم نوپا را یک سره کنند.

سوم. نشئه انقلاب ۲۲ بهمن باعث شده بود که این توهم در آنها ایجاد شود که بزودی یک انقلاب تازه در ایران می توانند شکل دهند.

این تحلیل های غلط و بدور از واقعیت و عدم شناخت کافی از جامعه، دولت و خودشان باعث شده بود که خود مجاهدین هم در به سمت خشونت کشاندن جامعه کمک کنند. و البته تمایل آنها به همین سمت بود تا هرچه زودتر رژیم را یکسره کنند. آیا رژیمی که کمتر از دوسال است بر سر کار آمده آنهم با چنین اقبال توده ای را آیا می شود ظرف این مدت کوتاه سرنگون کرد؟

رهبری مجاهدین در واقع در دامی که جمهوری اسلامی برای آنها پهن کرده بود افتادند. جمهوری اسلامی تمایل داشت که آنها هرچه زودتر دست به خشونت بزنند تا بتواند آنها را قلع و قمع کرده و به کناری براند. مجاهدین هم طبق معمول متوهمانه فکر می کردند که سیاستی هوشیارانه در پیش گرفته اند. غافل از اینکه بدون هیچگونه پشتوانه توده ای وارد بازی شده اند که توسط جمهوری اسلامی چیده شده است.

واکنشهای بعدی مجاهدین بخصوص شخص رجوی پس از شروع جنگ مسلحانه بخوبی گواه این حقیقت است. وعده های چند ماهه و شش ماه و یک ساله رجوی برای سرنگونی دولت در ابتدای امر بخوبی نشان می دهد که آنها تحلیل شان از ابتدا این بوده است که با توجه به نیرویی که دارند و شکنندگی رژیم براحتی ظرف چند ماه دولت را سرنگون و خودشان دولت تشکیل خواهند داد.

از نظر من قطعا امکان این وجود داشت که جلوی شروع خشونت را گرفت. اگر طرفداران دولت که حاکم بودند و قدرت بیشتری داشتند، سمت و سوی خشونت داشتند آیا نیروهای ضعیف مثل مجاهدین نمی توانستند با عقب نشینی تاکتیکی و با مدارا کردن خشونت را شروع یا حداقل به تعویق می انداختند؟

اما مجاهدین به این دام افتادند و طی سی پنج سال گذشته کاملا مشخص کرده است که این شیوه تماما اشتباه بوده است زیرا اگر مسیر اشتباه نبود، می بایستی نتیجه ای مطلوب یا حداقل نسبی بجا می گذاشت. درحالی که می بینیم نه تنها برای مجاهدین نتیجه ای نداشته است بلکه سی و پنج سال آنها را از ملاء اجتماعی خود دور کرده و در یک انزوای مطلق بسر می برند.

چه نتایجی در پی داشته است؟

ـ کشتار وحشیانه بوسیله اعدام، بمبگذاری، قتلهای خیابانی در ابتدای دهه شصت که این دهه را به خونین ترین دهه و سیاه ترین سالهای تاریخ ایران تبدیل کرده است.

ـ منزوی شدن مجاهدین و بیرون رانده شدن آنها از کشور و دور بودن آنها از هرگونه آمیزش با اجتماع.

ـ طرد دائمی آنها از جامعه ایران ایجاد فاصله زیاد با مردم. که در هر شرایطی که پیش بیاید و جامعه ایران بسوی اصلاحات هم برود هیچ جایی برای آنها وجود ندارد.

ـ به هدر دادن نیروهای جوان و خلاق جامعه که سرمایه ملی کشور بودند و تبدیل آنها به ماشینهای رباط که هیچ اراده و خواسته ای جز دیدگاه فرقه ای و پرستش رهبری ندارند.

ـ اجبارا رفتن به سمت صدام حسین در شرایطی که صدام حسین در یک جنگ تمام عیار علیه ایران بود و شهرهای ایران را بمباران می کرد. و جنگیدن با صدام حسین علیه نیروهای ایرانی.

همه اینها مجاهدین را به یک نیروی منفور در بین مردم ایران تبدیل کرده است. مجاهدین پس از آن راهی رفته اند که هیچ بازگشتی برای آنها متصور نیست. جامعه ایران هرگز آنها را نخواهد پذیرفت و در هر شرایطی این نفرت نسبت به آنها باقی خواهد ماند.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

واکنش هراس آلود پس از یک شوک بزرگ

 

 

حمد ب، وبلاگ باند رجوی، یازدهم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

بالاخره «شورای ملی مقاومت» در مورد استعفا و جدایی آقایان کریم قصیم و محمدرضا روحانی، واکنش نشان داد. پس از چند روز که سراسر دستگاه تبلیغاتی و سیاسی، مجاهدین در یک شوک عجیب به سر می برد بالاخره امروز اطلاعیه ای صادر کردند و از قول شورای به اصطلاح ملی مقاومت که همه آن را دیگر اعضای مجاهدین تشکیل میدهند و قریب به اتفاق آنها در عراق به سر می برند، با وضعیتی هراس آلود، دو عضو جدا شده را منتسب به رژیم کرده و نوشت: «سناریویی که از نیمة اردیبهشت گذشته با عناصر نادم و تواب مانند مصداقی و یغمایی شروع شد و با استعفای غیرمترقبة این دو تن به مرحلة جدیدی رسید که از چنگ انداختن بیش از پیش دشمن ضدبشری بر شورای ملی مقاومت ایران به عنوان تنها جایگزین دموکراتیک پرده برمی دارد.»

در یک کلام مجاهدین با این اطلاعیه کریم قصیم و محمد رضا روحانی را نیز به رژیم وصل کردند. این البته در مورد مجاهدین که تمامی مخالفان و اعضای جدا شده خود و حتی منتقدان سیاسی در خارج از کشور و همینطور رادیوهای فارسی زبان و نماینده سازمان ملل در عراق و سفیر آلمان در عراق را به وزارت اطلاعات نسبت می دهند، چىز بعیدی نیست.

این حربه رجوی، شاید روزی کارساز بود. اما اکنون دیگر حربه ای پوسیده و از دور خارج محسوب می شود. افتضاح رفتارهای سیاسی و تشکیلاتی رجوی آنقدر بالا گرفته که اعضای قدیمی شورا و کسانی که یکی از ارکان اصلی سیاسی مجاهدین بودند، اکنون اعلام انشعاب می کنند و راه خود را از رجوی جدا می کنند.

نکته مهمی که در اطلاعیه شورا آمده است در مورد اتهامی مبنی بر عدم موضعگیری آقایان قصیم و روحانی نسبت به است. در اطلاعیه آمده است: « این دو تن باید طبق آئیننامة داخلی شورا پاسخگوی سکوت و اقدامات پیشین خود در ارتباط با نامه ایرج مصداقی و اسماعیل یغمایی می بودند….» نتیجه ای که می شود از این پاراگراف گرفت این است که:

اولا: پس پشت پرده از همه خواسته شده است که علیه آقایان یغمایی و مصداقی موضعگیری کنند که قصیم و روحانی این کار را نکرده و مورد غضب قرار گرفته اند.

ثانیا: آنهایی هم که موضعگیری نکرده اند هم پس بایستی نسبت نامه های آقایان یغمایی و مصداقی سمپاتی داشته باشند. از جمله منوچهر هزارخانی، مهدی سامع، پرویز خزائی. به این ترتیب اگر در روزهای آینده موضعگیری صریح و بی پرده ای بیرون نیاید نتیجه ای که می شود گرفت که بحران شقه بسیار بسیار عمیقتر از آن چیزی است که دربیرون نمود دارد. اکنون سه عضو یاد شده تنها کسانی هستند که بطور سمبلیک عضو غیر مجاهد شورا می باشند.

ثالثا: نامه آقای مصدقی تماما به سیاستهای تشکیلاتی و ایدئولوژیک رجوی پرداخته بود، نامه آقای یغمایی هم صرفا به مسائل تشکیلاتی سازمان و در مورد وضعیت سلامتی همسر سابقش اختصاص داشت. سئوال این است مگر قرار است اعضای شورا در مورد مسائل داخلی مجاهدین موضعگیری کنند؟

تمام حرف را اگر بخواهم در یک جمله خلاصه کنم، بایستی بگویم که سازمان مجاهدین از یک بحران بزرگ و لاعلاج رنج می برد و این بحران به رأس آن کشیده شده است. واکنش شورای ملی مقاومت به این موضوع خود گویای این مطلب است. آنچه که در انتظار این تشکیلات پوسیده و مندرس میباشد، فروپاشی محتوم است. این البته نتیجه یک استراتژی و تاکتیک غلط و غیر مسئولانه و عدم پاسخگویی رهبری سازمان نسبت به اشتباهات استراتژیک خود و پای فشردن بر اشتباهات است.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دو عضو بلند پایه مجاهدین خلق (فرقه رجوی) از این سازمان جدا شدند

 

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، هفتم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

صبح امروز در اطلاعیه ای که از طرف آقایان کریم قصیم و محمدرضا روحانی دو عضو بلندپایه مجاهدین خلق منتشر شد، از شورای ملی مقاومت (ارگان سیاسی مجاهدین خلق) جدا شدند. آقای کریم قصیم مسئول کمیسیون محیط زیست و آقای روحانی مسئول کمیسیون قضایی شورای ملی مقاومت بودند. این کمیسیون ها پایه و اساس وزارت خانه هایی بوده است که قرار بود پس از پیروزی مجاهدین پی ریزی شود.

در اطلاعیه منتشر شده که اعلام جدایی و انشعاب از سازمان مجاهدین خلق منظور می شود، به چند نکته مهم اشاره کرده که علل جدایی آنهاست و از طرفی عمق اختلاف در مبانی در سازمان مجاهدین خلق را نشان می دهد. لازم به توضیح است که در ماه گذشته میلادی آقای ایرج مصداقی زندانی سیاسی که بیش از ده سال را در زندانهای رژیم ایران به جرم هواداری از مجاهدین بسر برده است، در نامه ای به مسعود رجوی به برخی از سیاستهای تشکیلاتی و ایدئولوژیک او انتقاد کرد و خواهان روشن شدن این انتقادات شد. اما از طرف رجوی نه تنها پاسخی به آنها داده نشد، بلکه از طرف ایادی و پامنبری های تشکیلات مجاهدین، مورد هجوم و هتاکی قرار گرفت.

همینطور در روزهای اخیر آقای اسماعیل یغمایی، شاعر و نویسنده شناخته شده میهنمان که سالها در تشکیلات مجاهدین بسر برده و تقریبا تمامی سرودهای رسمی مجاهدین را سروده است، در نامه ای از تشکیلات مجاهدین خواست که وضعیت همسر سابقش را که بطور مشکوکی خبر مرگ او منتشر شده است، روشن سازند. اما نه تنها از مجاهدین پاسخی دریافت نکردبلکه سیل فحشها و ناسزاها به سمت او سرازیر شد و کمیسیونهای رسمی شورا او را تهدید به دادگاه، کردند.

در ماههای اخیر همچنین خانم عفت و عاطفه اقبال دو عضو بلندپایه مجاهدین که برخی از اعضای خانواده شان در عراق بسر می برند با توجه به وضعیت عراق از سازمان خواستند که اعضای گرفتار شده در جهنم عراق را به خارج منتقل کند. اما نه تنها مجاهدین پاسخ درستی به این موضوع ندادند بلکه مثل سایر موارد گذشته آنها را به باد فحش و ناسزا گرفتند و القابی که از یک سازمان سیاسی بسیار بسیار بعید است نثار آنها کردند.

اکنون پس از موارد فوق شقه و انشعاب به سایر جاهای دیگر تشکیلات مجاهدین کشیده شده است. بال سیاسی مجاهدین دچار تشتت شده و اعضایی که کمی نظرات مستقل داشته اند از این سازمان فاصله می گیرند.

برخی از نکات مهم اطلاعیه آقایان قصیم و روحانی به شرح زیر است:

ـ ما همیشه , به خصوص طیّ دهه اخیر و بیشتر در چهارسال گذشته , در مورد تنظیم روابط درونی , روشهای برخورد به اشتباهات , فقدان پاسخگویی مناسب , نوع واکنش به انتقاد و منتقدان درون و بیرون شورا, [عدم پاسخگویی رجوی به انتقادات آقای ایرج مصداقی] شیوه تصمیم گیری , همچنین چگونگی طرح و بحث تحلیلهای اساسی و رویکردهای مبرم پیشنهادی و ….. با دشواریهای گوناگون و فزاینده مواجه بوده ایم . طی سالیان دراز به سبب لاینحل ماندن تناقضات و افزایش و تراکم مشکلات جدید صبر و حوصله ما هم تحلیل رفته است

ـ باری , ما در چهارسال گذشته نه تنها در هیچیک از محورهای (اجتماعی، سیاسی، فرهنگی) گشایش و اصلاحی ندیدیم بلکه دردمندانه شاهد انقباض و تکرار اشتباهات نیز بوده ایم…. ادامه مطالبات اصلاحی فوق گاه حتی موجب خشم دوستان مجاهد و طبعاً عذاب ما بوده است. به ویژه که همزمان به پرسشهای مصرّانه افکار عمومی و مسائل مطروحه نیز پاسخ شایسته داده نمی شد.

ـ در ماههای اخیر که انواع معضلات جدید به دشواریهای پیشین افزوده شده است:

- افشای مسائل شخصی و تعرض غیرقابل دفاع و علنی چند ماه پیش به موضوعی که درحوزه حقوق بشر افراد قرار دارد. [اشاره به انتشار نامه ای به نام آقای قربانعلی حسین نژاد که توسط خود رجوی منتشر شد]

- پیامهای (نصیحت و انذار !) آقای رجوی خطاب به سران غالب و مغلوب رژیم ولایت فقیه!

- مداخله دادن مکرر و بی وجه کمیسیونها و دبیرخانه شورای ملی مقاومت در مسائل , و بعضاً مشاجراتی , که آشکارا به ایدئولوژی و تشکیلات و …. سازمان مجاهدین خلق مربوط بوده اند…. [مشخصا پاسخ از جانب شورای ملی مقاومت به آقایان اسماعیل وفا یغمایی و ایرج مصداقی و خانمها عاطفه و عفت اقبال]

ما نمی توانیم با این کارها و رویکردها موافق باشیم. می رویم , چون دیگر نارضایتی و ندای اعتراضِ شأن و وجدانمان بر سکوت و صبرمان چیره شده. نمی توانیم در پیشگاه ملت ایران و افکار عمومی و تاریخ / به عبارت دیگر نزد وجدان خویش پاسخگوی سیاستها , رویکردها , کنش و واکنشهایی باشیم که در بحث , تصمیم و اجرای آنها مشارکتی نداشته ایم.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

موجودی به نام «حمید امامقلی»

 

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، بیست و هفتم می ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

این که عرض می کنم «موجود» چون فی الواقع نمی توان اسم انسان یا آدم روی او گذاشت. نام اصلی اش «حمید امامقلی» است ولی برای آنکه اسمش را شاعرانه کند و از آنجایی که فکر می کند «قلی» برای شخصیتش کثر شأن است خودش را «حمید نصیری» معرفی می کند. گاهی اوقات جفنگیاتی به اسم «شعر» در سایتهای مجاهدین منتشر می کند. به همین خاطر اسم خود را «شاعر» (البته با عرض معذرت از شاعران گرامی) گذاشته است. در سایت «آفتابکاران» که بین ایرانیان خارج از کشور به سایت «آفتابه کاران» معروف است، مطلبی از این «موجود» دیدم، هرچند که فرهنگ کثیف و عقب افتاده او نیازی به پاسخگویی ندارد ولی برای تنویر افکار عمومی لازم می بینم چند نکته را بنویسم.

«موجود» مربوطه گوی لمپنی و چاله میدانی را از رهبر عقیدتی و «خواهر نسرین» خود هم ربوده و به فحشهای رکیک به خانم عاطفه اقبال و آقای ایرج مصداقی پرداخته است. برای مثال نگاه کنید:

ـ «افاضات این «زاغ ….دریده»، با پیروی از «رونوشت برابر اصل» رونویسی از آن تیپا خورده شورای ملی مقاومت است، که در واکنش به نامه روشنگرانه مجاهد خلق محمد اقبال، به جنون گاوی دچار شده بود»

ـ «خیابانگرد معلوم الحال و عاشق سینه چاک ماماچه، مازیار»

ـ «این است که صدایت، بوی سم می‌دهد و دهان گشادت گور تهمت. تکیه بر شانه‌های ابلیسی و بر مناره رذالت آخوندی، اذان تکفیر مجاهدین را سر می‌دهی. واژه‌ها را با خودت به ولگردی می‌کشانی و به هرزگی می‌بخشی. همچون هند جگر خواره کلمات را از روح‌شان بیرون می‌کشی و می‌جوی. شوق آرزوهایت داغ ننگ است. پر از هیچی و لبالب از نفرت. خیابانگردی با کوله‌باری از هیچ، حتی در زندگی خصوصی. وامانده عمرت را مدیون فیسبوک و انترنت [بیچاره نمیداند اینترنت چیست] هستی، وگرنه باید در قبرستان دور افتاده‌یی، خاک بی‌جان را هم می‌آلودی»

ـ «۲۷سال است که در فرانسه زمین‌گیر هستی و به خیابان گردی اشتغال داری. از وقتی انترنت و بخصوص فیسبوک به ظهور رسید، مانند شلغم آن‌هم از نوع ترشیده، خود را قاطی میوه‌ها کردی. آخر شلغم ترشیده! تو را چه به میوه و اظهار فضل و کد آوردن از سیمون دوبوآور؟ تو را که میوه‌ها می‌شناسند، بگذار فصل میوه‌ها بگذرد بعد اظهار فضل کن که کسی تو را نشاسد»

شاید برای خوانندگان محترم روشن شده باشد که چرا من نام «موجود» را به او دادم و از استفاده کردن نام انسان و آدمیزاد پرهیز کردم . در فرهنگ چاله میدانی و لمپنیسم رجوی هرچقدر که حرفهایت رکیک تر و بقول خودشان «تیز» تر باشد بیشتر مورد قبول بارگاه ملکوتی رهبر عقیدتی خواهد بود. این موجود مفلوک و بیچاره نیز بخاطر اینکه «مسئول» مربوطه او را تحسین کند، چنین نوشته که خود شمه ای از درون مایه کثیف «امامقلی» و البته رهبری عقیدتی است.

جالب است در ادامه مقاله نوشته است «من از تبار حنیف و رهروان پاکبازش می‌نویسم….» حنیف را که ما ندیده ایم ولی می توانم بگویم که از تبار «رجوی» می نویسی. جملات بالایی که نقل قول کرده ام همه از «تبار رجوی» است. تبار رجوی منظور همان «چاله میدان» است.

جایی دیگر این «موجود» در پاسخ به یکی از کسانی که او را نصیحت کرده بود که «مجاهدین علیه تو هم پرونده قطوری دارند و منتظر هستند که علیه آنها موضعگیری کنی پرونده تو را رو خواهند کرد» نوشته است: «خود می‌بالم که پرونده قطوری در مجاهدین دارم و ای کاش شایسته آن بودم که روزی –وهرچه زودتر- مجاهدین نامه اعمال مرا می‌گشودند و در معرض افکار عمومی قرار می‌دادند. آن روز، روز بالاترین سربلندی و افتخار من است. چون قصور و ناکرده‌هایم در مسئولیتهایی که داشتم، در برابر مردم گشوده می‌شد.»

در اینجا لازم می دانم به این موجود مفلوک یادآوری کنم که آیا مطمئن هستی پرونده ات را اگر سازمان رو کند، افتخار خواهی کرد؟ آیا گزارشهایی که در مورد مسائل جنسی ات نوشته بودی را هم اگر سازمان رو کند افتخار خواهی کرد؟

بایستی به عرض خوانندگان محترم برسانم که زمانی من در تشکیلات مجاهدین در عراق در بخشی کار می کردم که این «موجود» نیز در آن بود. بنا به موقعیت تشکیلاتی که داشتم در نشستهایی که برای بررسی وضعیت تشکیلاتی افراد بخش گذاشته میشد، شرکت می کردم. مسئول بخش که یک زن بود، بارها و بارها می گفت من گزارشهای این فرد را حتی خودم به تنهایی نیز خجالت می کشم که بخوانم. در گزارشهای «بند جیم» که مربوط به امورات جنسی بود و همه افراد می بایستی بنویسند، تماما این فرد در مورد «تمایلات جنسی خود نسبت به مردان» می نوشت. به همین خاطر در تشکیلات همیشه در حالتی از انزوا بود. بخاطر مسائل اخلاقی و حفظ شئون انسانی از جزئیات مطلب در می گذرم.

آیا حمید امامقلی فکر میکند هنوز شایسته آن نیست که گزارشهای جنسی او در انظار عمومی باز شود تا افتخار کند؟!!

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دفاع از رهبری، ناموس هر مجاهد خلق

(رجوی: رژیم مصداقی را از ترس مراسم هفده ژوئن رو کرده است. مقابله کنید)

 

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، یازدهم می ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

بنابر اطلاعات دقیقی که از درون مجاهدین بدست آمده است، پس از نامه آقای مصداقی به رجوی، از بالا به اعضای تشکیلات ابلاغ شده است که «با تمام توان، با چنگ و ناخن و دندان بایستی از رهبری به مثابه ناموس هر مجاهد خلق، دفاع کرد» به مسئولین بخشهای مختلف مجاهدین ابلاغ شده است که به تمامی هواداران و «اشرف نشانان» گفته شود که در صفحات فیس بوک و وبلاگها و تویتر را پر کنند از فحش و فضیحت به ایرج مصداقی و دفاع از رهبری.

همچنین گفته شده است، «رژیم با رو کردن برگ مصداقی، می خواهد به ما ضربه بزند و قطار مراسم هفده ژوئن را کُند کند. ما بایستی به هر شکل ممکن قبل از مراسم، این تاکتیک رژیم را روی سر خودش خراب کنیم»

همچنین یکی از مسئولین بالای اور گفته است «خواهر مریم گفته، بایستی هرطور شده ایرج مصداقی را بسوزانیم، آنقدر مطلب علیه او بنویسید تا فضای مجازی اشباح شود.»

لازم به ذکر است که در نشستهای مسئولین بخشهای مختلف، ابتدا شدیدا به اعضای نشست تاخته می شود و به باد ناسزا گرفته می شوند که «این کار نکرده ما است که کسی مثل ایرج مصداقی جرأت میکند اینطور به رهبری ما هتک حرمت کند» برخی از مسئولین حتی در نشست گریه کرده اند و گفته اند «کاش می مردیم و این صحنه ها را در رابطه با برادر نمی دیدیم»

لازم به ذکر است که طی روز گذشته و امروز سایتهای مجاهدین از جمله «آفتابکاران» و «پاسارگاد سیتی» پر شده است از مقالات رنگارنگ علیه آقای مصداقی در برخی موارد از قول لمپنی به نام «حمید نصیری» که نام اصلی او حمیدرضا امامقلی می باشد، فحش نامه ای خطاب به ایرج مصداقی به شکل شعر نوشته شده است.

خطاب به کسانی که هنوز کور سوی امیدی برای تغییر در رفتار دیکتاتور مآبانه رجوی می دیدند بایستی گفت که سالهاست که امید و به تغییر در او مرده است و دیگر هرگونه کوتاه آمدن و انتقاد از خود به مثابه شکستن طلسم رهبریت اوست و شکستن طلسم هم به معنای فروپاشی تشکیلات و بر باد رفتن همه چیز است. لذا رجوی هرگز حاضر نیست کوچکترین انتقادی به خود بکند و البته نمی تواند چنین کند.

همچنین:

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مریم رجوی نویسنده می شود

 

 

محمد ب، سی ام آوریل ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

مریم رجوی که همه مدارج نظامی مثل «جانشین فرمانده کل ارتش آزادیبخش» و «مسئول اول مجاهدین» را پشت سر گذاشته و همینطور رده «رئیس جمهور» را نیز طی کرده است، و دیگر این مدارج و مقامها برای او کهنه شده، اکنون هوس کرده است که کتابی به نام او منتشر شود. به همین خاطر کتابی در باره آزادی زنان و حقوق برابر آنها با مردان توسط دبیرخانه مجاهدین و به نام مریم رجوی منتشر شد. تا آنجا که ما مریم رجوی را سالیان سال دیدیم وشناختیم چیزی غیر از «بند جیم» و «بند ف» و چگونگی پرستیدن مسعود و اعمالی مثل زن عقدی برای مسعود پیدا کردن و برنامه زفاف زنان را برنامه ریزی کردن چیز دیگری بلد نبوده، حالا چه شده که یک شبه او را وارد خم رنگرزی کرده و نویسنده در آورده اند، خدا میداند!

لابد اکنون جلال آل احمد و سیمین دانشور و بزرگ علوی و محمود دولت آبادی به تسبیح و ستایش مریم رجوی بپردازند. خوب به یاد دارم وقتی خانم شیرین عبادی برنده جایزه نوبل شد، مجاهدین حسابی گزیده شدند. در بحثهای درونی که داشتند می گفتند «جایزه نوبل حق خواهر مریم بوده است» و اینکه «این از کم کاری ماست که کس دیگری جایزه خواهر مریم را می گیرد» آن موقع ما می خندیدیم و در محفلهای کوچک خودمان او را مسخره می کردیم و می گفتیم. لابد خواهر مریم خوب از بند جیم عبور نکرده که مؤسسه نوبل او را انتخاب نکرده است.

در این دنیای دو رنگی و نامردمی که هرکس می تواند ادعا کند و خود را مدافع حقوق کارگران و زنان و غیره بداند، چه انتظاری هست. در دنیایی که رئیس جمهور آمریکا که هنوز سربازانش در کشورهای عراق و افغانستان و پاناما و پاکستان و غیره دارند خون میریزند، برنده جایزه صلح نوبل می شود، در دنیایی که با بمب افکن دمکراسی را ترویج می کنند، آیا مریم رجوی نیز که سمبل قصاوت و سنگدلی است نمی تواند مدافع حقوق زنان شود؟

بنابه گفته اعضای شورای رهبری که از سازمان جدا شده اند، مریم رجوی شخصا تمامی زنان عضو شورای رهبری را به عقد و نکاح مسعود در می آورد و برای شب زفاف آنها برنامه ریزی می کرد و شب زفاف قبل از رفتن مسعود به اتاق خواب، زنان را توجیه می کرد و از سلامتی پزشکی آنها مطمئن می شد. آیا به نظر شما این زن (مریم رجوی) نمی تواند مدافع حقوق زنان باشد. لابد نیمی از جمعیت ایران که قریب به سی و پنج میلیون نفر می باشند را نیز بایستی به عقد و نکاح مسعود در بیاورد.

مسعود رجوی یک فرد عقده ای است او سعی می کند با تصاحب کردن تمامی زنان، عقده خود را خالی کند. او به هیچ مرد مجاهدی در تشکیلات حق نزدیکی با زنان را نمی داد در عوض تمام زنان در تملک خود او بودند. مردانی را می شناسم در تشکیلات مجاهدین که بیش از شصت سال سن دارد ولی هنوز با هیچ زنی رابطه نداشته است. ولی رجوی بیش از پانصد زن را در تصاحب داشت و برای همخوابی با آنها بایستی برنامه ریزی دقیق میشد که حق آنها ضایع نشود. این برنامه ریزی دقیق توسط مریم رجوی صورت می گرفت.

به نظر شما آیا چنین زنی حق ندارد که مدافع حقوق زنان باشد؟ آیا نمی تواند کتاب در باره آزادی زنان منتشر کند؟ آیا سزاوار جایزه صلح نوبل نیست؟

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مرگ در عراق، مراسم گل گذاری در پاریس

 

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، بیست و سوم آوریل ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

تقریبا دیگر این رویه کار به یک روال تبدیل شده است. ساکنان لیبرتی و اشرف در عراق بر اثر انواع فشارهای روانی و جسمی و حملات مرگبار عراقیان کشته می شوند و مریم رجوی نیز در حالی که چهره ای ماتم زده به خود گرفته است، بر روی عکسهای آنها گل می گذارد و برخی اوقات نیز سخنانی در وصف آنان میراند.

سئوال مشخص از رهبران مجاهدین این است، این کار تا کی ادامه خواهد یافت؟

هفته گذشته نیز یکی دیگر از ساکنان بر اثر فشار روانی فوق العاده ای که با نشستهای ایدئولوژیک متعدد بر افراد می آورند دچار سکته مغزی شد و جان سپرد. بنابه گفته کسانی که اخیرا از تشکیلات رهای یافته اند، سلسله بحثهای ایدئولوژیک جدیدی در لیبرتی راه انداخته اند تحت عنوان «زالو» از آنجایی که همه ما با شیوه های نشستهای تشکیلاتی و ایدئولوژیک مجاهدین آشنایی داریم، ابتدا مسئول نشست که معمولا یکی از مسئولان سازمان می باشد مطرح میشود و پس از آن افراد بایستی در نشستهای کوچکتر کارکردهای این بحث در درون خود را بصورت مکتوب و یا شفاهی در جمع بیان کنند. معمولا این بحثها با فحش و ناسزا به افراد ادامه پیدا می کند و تمامی افراد بایستی در حضور جمع به فاکتها و نمونه هایی که در خود داشته اند اعتراف کنند.

اکنون این فشار روحی را بایستی ضربدر وضعیت نابسامان زندگی در لیبرتی و ترس از بمباران و موشکباران کرد و همچنین وضعیت نامعلوم و آینده مبهمی که در انتظار تک تک افراد است. از این معادله قطعا هم بیماریهای صعب العلاج و هم سکته مغزی و قلبی استخراج می شود.

سیستم تشکیلاتی مجاهدین روی فشار حداکثر روی اعضای تشکیلات بنا شده است. رجوی که خود پایه گذار این تشکیلات مخوف است، معتقد است هرچه فشار روی بدنه تشکیلات بیشتر باشد، امکان اینکه افراد به زندگی و جدایی از تشکیلات بیاندیشند کمتر است. او به مسئولان تشکیلاتی بارها و بارها گوشزد میکرد که بایستی افراد تحت مسئولیتتان آنقدر درگیر کار اجرایی شوند که وقتی شب به تخت خواب می رسند هیچ فرصتی برای فکر کردن نداشته باشند.

در این میان از بالا تا پایین تشکیلات دیگر فرقی نمی کند. هر سطح و لایه ای از تشکیلات از طرح لایه بالاتر از خود زیر فشار مداوم است. چنانچه اعضای شورای رهبری جدا شده از تشکیلات اعتراف کرده اند، در سطح شورای رهبری فحشها رکیک تر و زننده تر بوده است.

سئوال مشخص از شخص مسعود رجوی این است، چگونه می توان به تشکیلاتی امید بست در حالی که برای نگهداری و حفظ آن چنین راههای قرون وسطایی و ضدبشری استفاده می شود. مگر نه این است که همواره در تبلیغات بیرونی می گویید، افراد با انتخاب و آزادانه به تشکیلات روی آورده اند و همچنین آزاده در تشکیلات مانده اند؟ پس این همه فشار برای یک نیروی «انقلابی» برای چیست؟ چرا تا فرصتی پیدا می شود، یکی یکی افراد فرار می کنند؟ چرا تا وقتی زنده هستند اسمی از آنها برده نمی شود حتی وقتی در بستر بیماری و مرگ باشند اما به محض اینکه مردند، اسم و رسم آنها منتشر می شود؟

قطعا رجوی پاسخ این سئوال را بخوبی می داند، پایه های لرزان و پوسیده تشکیلات اجازه نمی دهد که چیزی غیر از این بر تشکیلات حکمفرما باشد.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زلزله بلوچستان و به کاهدان زدن مجاهدین خلق (فرقه رجوی)

 

 

محمد ب، وبلاگ  باند رجوی، هجدهم آوریل ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

روز سه شنبه زلزله ای به شدت ۷٫۷ درجه شهرستان سراوان و خاش در استان سیستان بلوچستان را لرزاند. خوشبختانه این زلزله تنها یک نفر خسارت جانی داشت و تعداد زخمی ها هم فقط پانزده نفر بوده است. علیرغم اینکه شدت زلزله گفته می شود که از پنجاه سال اخیر تاکنون در ایران بی سابقه بوده است اما عمق زیاد زلزله که در عمق نود کیلومتری سطح زمین بوده است و همچنین غلظت پایین جمعیت در منطقه باعث پایین بودن تلفات بوده است.

اما مجاهدین خلق مثل همیشه اخباری بدون هیچگونه منبع و درجه وثوقی در رسانه های خود منتشر کردند که باعث خنده و تمسخر عموم شده است.

اولا در تمامی رسانه های داخلی و خارجی شدت زلزله ۷٫۷ ریشتر عنوان شده ولی مجاهدین آنرا هشت ریشتر اعلام کرده و پس از دو روز از وقوع زلزله هم حاضر نیستند از دروغی که گفته اند کوتاه بیایند.

ثانیا پس از ساعتهای اولیه زلزله که آمار متناقضی از زلزله منتشر می شد اکنون همه رسانه های داخلی و خارجی آمار تلفات زلزله را یک نفر کشته و دوازده نفر زخمی اعلام کرده اند. در حالی که مجاهدین آنرا صدها کشته و هزاران زخمی عنوان کرده اند. معلوم نیست این خواسته قلبی مجاهدین است که آمار کشته ها زیاد باشد یا اخبار آنها؟

ثالثا. با این همه وسائل ارتباط جمعی مگر می شود تلفات با این وسعت را از دید افکار عمومی مخفی نگاه داشت؟ شب گذشته تلویزیون بی بی سی و صدای آمریکا و رادیو فردا و رادیو آلمان و رادیو فرانسه و رادیو اتحاد و رادیو زمانه و رادیو کوچه و غیره همگی از طریق اهالی شهرهای سراوان و زاهدان و خاش و غیره اخبار پخش می کردند و مستقیم با آنها صحبت می کردند. همگی بر این عقیده بودند که هیچگونه تلفاتی زلزله نداشته است.

از طرفی در اطلاعیه مجاهدین آمده است «خانم مریم رجوی : کمک رسانی مستقل به زلزله زدگان سراوان یک وظیفه میهنی است.»

در این جمله دو نکته خنده دار وجود دارد که محض تفریح در این مقاله آورده ام. یکی اصطلاح «وظیفه ملی و میهنی» است و دیگری گوینده مطلب یعنی مریم رجوی است. کسی که برای ویران کردن میهن خود دست به دامان صدام و حالا کاسه لیسی آمریکا را می کند و هر روز خواهان حمله نظامی قدرتهای جهانی به ایران هستند چگونه بی هیچگونه شرم و حیایی «وظیفه ملی و میهنی» برای مردم ایران مشخص می کنند.

قطعا مجاهدین انتظار داشتند که هزاران نفر از مردم ایران در این زلزله کشته می شدند. و البته این خواسته قلبی آنها هست تا مثل گذشته بتوانند روی آن مانور تبلیغاتی کنند که از خون زنان و مردان محروم بلوچ تغذیه کنند. حال که این خواسته قلبی آنها برآورده نشده، این خواسته را در قالب اخبار بیان می کنند.

اینکه می گویند مجاهدین در غار زندگی می کنند حرف بیهوده ای نیست. در این دنیای تلفن و اینترنت و ارتباطات آیا می شود این دروغ را همچنان در سایتها و رسانه ها ادامه داد؟

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد