_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran_ghalam@yahoo.de

www.iran-ghalam.de

از کوزه همان تراود که در اوست (حمایت رجوی از القاعده و داعش)

 

مهرداد ساغرچی، ایران فانوس
16.06.2014

 

لینک به منبع

سالهای بسیار است که پدیده ارتجاع و سیاه ترین شق مذهبی بر پیکر منطقه خاورمیانه و حوزه هایی از آسیا همچون بختک سیاه بدخیم، سایه انداخته است. هرچند به ظاهر قدرتهای جهانی با یک پیوند همه گانی برای ریشه کندن آن اقدام کردند، اما از قرار معلوم دستهای پنهان نمیگذارد که این آتش خانمان سوز، بر افتد. صرفنظر از اینکه بخواهیم نقش مردم و حکومتها را بررسی کنیم و صرفنظر از اینکه بخواهیم میزان عقب نگه داشتن توده ها را بررسی کنیم و صرفنظر از سیاستهای غلطی که منجر به فوران کردن پدیده بنیاد گرایی شده است و اینکه حکومتهای منطقه برای گسترش نفوذ خود از هیچ راهی حتی راههای کثیف، خونین و مردم برانداز کوتاهی نکردند و غافل از اینکه این آتش بر گریبان خودشان نیز خواهد گرفت، حال با اوضاع عراق میتوان گفت این پدیده جنگ مذهبی که از جنایت یازده سپتامبر توسط طالبان شروع شد، حال به نقطه سرفصلی، و تعیین تکلیف خود نزدیک شده است. جریانی که هم اکنون فراتر از حیوانات وحشی، به کشتار و قتل و هر جنایتی تحت نام حکومت اسلامی عراق و شام، دست میزند، میرود که صاحبان خودشان را که روزی تربیت شان کردند را بدرند.

اما آنچه مسلم است، بعد از این فتنه چهره منطقه تغییر خواهد کرد و این ناگزیر باید به جبهه گیریهای جدیدی و متحدین جدیدی منجر شود. حال آنچه که بیش از همه چندش آور بود، موضع گیری سازمان مجاهدین در کینه کشی از حکومت وقت عراق، به جانیان داعش، لقب انقلابیون و عشایر دادن بود که با خوشحالی خبر از پیشروی آنها در استانهای شمالی عراق را میدادند، غافل ازاینکه وقتی این وحوش به بغداد برسند، بعید است که سایت مجاهدین را خوانده باشند و با دوستی با مجاهدین برخورد کنند. اما اینکه سازمان مجاهدین بد نیست موضع گیری خودش را با گروههای وابسته به القاعده، مقایسه کوتاهی بکند! اینجاست باید به هواداران و دوستداران مجاهدین گفت، این است اپوزسیون پیشگام! مردمی! و اصول گرا! که با پایفشاری بر اصول! دوست و دشمن را با موضعگیریهایش انگشت به دهان کرده است.

به هر روی این که حتی در یک شق غیر ممکن، بغداد هم تسخیر شود و اگر مثل زمان حمله آمریکا که پرچمهای سفید و بعدش هم دوستی!

بنابراین، دوستداران مقاومت! شوکه نشوید اگر شنیدید نماینده سازمان در لیبرتی با رهبر داعش در یک میز گرد هم شرکت کردند. زیرا نهایتاً، از کوزه همان تراود که در اوست.

 

__________________________________________

ایام سخت در راه است

 

مهرداد ساغرچی، ایران فانوس
07.06.2014

 

لینک به منبع

با گذشت زمان و حرکت تکامل هر کس و هر جریان و هر حکومت اگر خودش را توانست با این چرخ به جلو ببرد، حتما خواهد ماند و اگر هم نتوانست، به هر صورت از دور خارج خواهد شد. حال اگر تمام سرمایه های دنیا را جمع میکردند که بتوانند سرعت تغییر دوران صنعتی را بگیرند، چنین چیزی غیر ممکن بود. اگر روزی در کشور ما انقلابی شد با هر تحلیل و به هر سویی که گرایش سیاسی داشته باشیم، میدانیم محصول اشتباهات و همچنین حرکت نکردن با زمان بود که کشور ما دچار یک انقلاب بزرگ شد. محصول آن چه شد و چه میخواستند، آن بحث دیگریست. شاید که باید کشور کهن ایران یک بار برای همیشه این تجربه حکومت و مذهب را از سر می گذارند. آنچه مسلم است، چرخ تکامل به پیش میرود و آنچه شایسته مردم و فرهنگ و سطح مردم ایران خواهد بود را بدست خواهند آورد.

این مهم برای جریانات سیاسی، بسیار بیشتر ضریب خواهد کرد. چرا آنانکه که ادعای پیشتار میکنند، نهایتا باید با سرعت بیشتری خودشان را هماهنگ کنند. در این میانه، شاید دو یا سه جریان مدعی در پهنه خارج کشور هستند که تلاش میکنند با هر پیشینه ای با براعت از گذشته و البته با کمی انتقاد به گذشته خودشان به کاروان پیشتازان بپیوندند.

حال جریان مجاهدین، تنها جریانی است که علیرغم همه تلاش ظاهری برای به روز کردنشان هر چه که رنگ و لعاب به شعار ها و رفتارشان میزنند، کافی است که نیم نگاهی کج به نظرات آنها بیندازید تا ببینید چگونه چهره نمایان میکنند و برسر و رویت چنگ میزنند. اگر جمهوری اسلامی به هزار روش گوناگون تا کنون مخالفانش را به زمین زده و حذف کرده و تلاش کرده صحنه را فقط برای خودش نگه دارد، از آنطرف هم در صحنه خارجه میشود نیم نگاهی به تلاش های مجاهدین انداخت. میگویند هرکس که بیشتر قسم میخوره سر یک موضوع بیشتر سر آن گناهکاره…

حال موضوع حقوق بشر هم مرغ عزا و عروسی خاص و عام شده است. از یک طرف در ایران با کوچکترین دگر اندیشی با چسب انگ خارجی و دشمن سرکوب میشود. از این طرف هم با کوچکترین سوال در باره سیستم درون تشکیلاتی مجاهدین که چرا این حقوق بشر برای روندگان راه آزادی! ممنوع است، تبدیل به دشمن و دیوانه و کلا هر چیز نامربوط که به قلم و زبان میاید، میشوید. این روزها، حقوق بشر تبدیل به قربانی دو منظوره شده که میشود دهان هر کسی را بست. حال اینکه تمام کسانیکه حافظ منافع هستند از آن به نفع جیب خودشان استفاده میکنند. نگاه کنید، اگر زندانی در ایران باشد و خویشاوندی با یکی از اعضای مجاهدین بر حسب اتفاق یا عمد داشته باشد، آن وقت آن زندانی نشانه حقانیت یک راه و ایدئولوژی خواهد بود و کسی نیست بگوید این چه ربطی به شش هزار کیلومتر آن طرفتر دارد. سخن دراز است. ایام بازی با خیلی از واژه ها نیز به سر آمده است. اگر در درون رژیم زمزه هایی هست که کسی دیگر برای شعارهای سی سال پیش تره هم خرد نمیکند، در خارجه و اپوزسیون هم جوانانی هستند و آمده اند که دیگر از شعارهای کهنه کارهای گروهی و سیاسی حالشان بهم میخورد. چرخ تکامل، میرود که تازه گی ها را به ارمغان بیاورد. حال دوباره سخن بگویند که هر کس از ما نیست برماست.

 

__________________________________________________________________

ذهنهای خسته و حرفهای تکراری (مجاهدین خلق، فرقه رجوی)

 

مهرداد ساغرچی، ایران فانوس
20.05.2014

 

 

لینک به منبع

در میان خبرهای سایتهای مجاهدین که نگاهی می اندازید، بعضا شک میکنید که تاریخ این صفحه سایت درست است یا من اشتباه کردم. بعضا آنقدر شبیه هم هست که فکر میکنی بصورت سالانه، این مطالب کپی میشود و میتوانیم از نوشته ها آنها خستگی و تکرار را دید. واقعا دست نوشته ای که به لحاظ محتوا و اطلاع رسانی ارزش خبری داشته باشد یا اینکه بشود از آن به عنوان منبعی استفاده کرد، یک در میلیون امکانش هست که آن هم اصولا خیلی زود از روی صفحه برداشته میشود. علتش هم میتواند سواستفاده! ابزاری از خبر برعلیه نویسنده یا ..باشد که توضیح را باید گردانندگان و مدیران مربوطه سایت های مجاهدین بدهند.

حال نگاه کنید در خبری که به نقل از یک نشریه میخوانیم که اشتباه استراتژیک آمریکا درعراق عدم حمایت از مجاهدین بود!! یعنی وقتی که این خبربرای خواننده مهم میشود ودیدن کلمه استراتژیک هم خودش خیلی جالب است و در جای دیگری برنامه میتینگ پاریس میشود خلق حماسه جدید! و من شک کردم به هرچی که قبلا اسمش حماسه بوده و نمیدانم چرا در همه جای دنیا اسم میتینگ و یا تظاهرات یا گردهمایی مشخص است، ولی در فرهنگ مجاهدین اسم حماسه میگیرد. در جای دیگر، برای آزادی هزاراشرف میسازند. نگاه کنید کور شود هر که حسادت کند. اما اگرمعنی این شعارها کم آوردن نیست، اسمش چیست. خوش به حال کسانی که یک تجمع اعتراضی به پا میکنند و با عابرین و یا منتقدین خودشان هم کاری ندارند و برای خودشان پرنسیب های خودشان را دارند و به در و دیوار هم گیر نمیدهند.

حال بگذریم که همین گیر دادن هم علتش اینست، خیلی وقتها قصد و انگیزه اصلی پر کردن صفحات و از طرفی، خوراک فکری درست کردن برای جماعتی که بیش از سی سال است منتظر سرنگون کردن و رسیدن به قله پیروزی نگاه داشته اند. حال بیش از هشت سال است منتظرعوض شدن حکومت عراق هم هستند تا شاید حکومتی که آنها دوست دارند در عراق مستقرشود. در شق احتمالات هم حتی اگر چنین میشد و اگر بجای یک اشرف، فرض اینکه پنج اشرف در سراسر مرز عراق مثل ایام خوش سابقشان به آنها اعطا شود و واقعا آزادانه رفت و آمد میکردند و واقعا عراق خودش درگیر جنگ داخلی نبود و واقعا مجاهدین باز هم به آموزشهای مختلف خودشان ادامه میدادند! حالا به لحاظ عقلی و منطقی و از همه مهمتر پایگاه اجتماعی و جایگاه خودشان امکان دست یابی به حکومت ایران برای آنها میسر بود؟!  من تلاش کردم این مطلب را بهمان بی ربطی و تکراری بودن نوشته های مجاهدین بچسبانم. چرا که واقعا باید بعضی مواقع مساله را روشن کرد که دید این همه فریاد و داد برای چیست.

باید پرسید، خواسته های مجاهدین در عرصه بین المللی چیست؟ خواسته های آنها در عرصه عراق چیست؟ خواسته های آنها در عرصه سیاست خارجی کشورها در رابطه با رژیم ایران چیست؟ ماهیت خواسته ها به کجا راه میبرد؟ خوب این سوالات برای این است که آیا به این سوالات میتوانیم در سایت ها و ارگانهای تبلیغاتی مجاهدین برسیم؟ اگر جواب مثبت است، چقدر این حرفها و جوابها خیالی و چقدر واقعی است. چه میزان تکراری است و چه میزان از ذهن و قلم خسته آنها حکایت دارد.

شاید بگذاریم درفرصتهای دیگربپردازیم و یا اینکه دوستان که بیشتر کند و کاو میکنند، پاسخ بدهند. اما در یک کلام، واقعا باید گفت کارنامه سواستفاده از مفاهیم مذهبی و ملی در ایران بسته شده است و باید راه دیگری پیدا کنند. چون نسل دو دهه گذشته با گوشت و پوست، درد این حرفها را کشیده است و در ایران کنونی باید فکر دیگری کرد و تغییرات اساسی و بنیادین در همه ابعاد طلب میکند. حال دوباره توهم نزنند که الان چند میلیون پشت مرزها منتظر تابش مهر تابان هستند . باور کنید، چنین چیزی دوره اش تمام شده است. مردمی که دردشان نان شبشان است، هرگز به این شعارهای خسته کننده و تکراری، وقعی نمیگذارند.

 

___________________________________________________________

خط و نشان و چماق داری مدرن از نوع مجاهدین خلق (فرقه رجوی)

 

مهرداد ساغرچی، ایران فانوس
16.04.2014

 

لینک به منبع

در خبرهای مختلف و سایت های مجاهدین خبرخوشحال کننده! برای فرقه عقب مانده مجاهدین این شده است که یکی از اعضای سابقش به مشکلات حقوقی دچار شده و اعضا و سازمان از خوشحالی در پوست خود نمی گنجند. چرا که میخواهد ثابت کند، هر کس با مجاهدین و فرقه روانی آنها اندکی تضاد کار کند، به هر طریق ممکن دچار مشکل و خطر در هر زمینه ممکن خواهد شد.

این را من نمیگویم هر کس میتواند اندکی این خبر را بالا و پایین کند که کجای چنین خبری خوشحال کننده است که کسی مسائل نرمال زندگی اش بهم بریزد و عده ای کف و دف بزنند و بگویند این خوب است. البته از یک مشت آدم روانی و عقده ای، بعید نیست. اما این مساله به این خاطر مورد پسند فرقه است که، اولا میگوید چماق من بالاست، حالا از این طریق یا هر طریق که بشود تا اینکه کسی نفس نکشد و جرات نکند به غیر آنچه فرقه مجاهدین میخواهد، بگوید و بنویسد. از قرار معلوم، طنزهای نیش دار آقای بهزاد علیشاهی خیلی به مذاق علمای مجاهدین خوش نیامده است و حال، چنین عقده گشایی میکنند. ناگفته نماند، این سنت که نیروهای خودی را از لحظه ای که از سازمانشان جدا شود مورد لعن و نفرین و توطئه قرار دادن، مختص و به نام مجاهدین ثبت شده است. البته، این هم از افتخارات آنهاست که نفرات جدا شده شان کلا باید از صحنه زندگی حذف شوند تا خیال آنها راحت باشد که کسی نیست زندگی مخوف تشکیلاتی آنها را افشا کند. ای شرم براین مبارزه شما که هر کس برای شما تاریخ مصرف دارد. البته شما این سنت را ازپدران عقیدتی خودتان به ارث بردید. هیچ پرنسیب و اخلاقیات را مجاهدین رعایت نمیکنند و اسم آنرا گذاشتند مرزبندی با جمهوری اسلامی. این چه مرزبندی است که دو سوم سایت های شما مختص نفرات جدا شده است. این چه مرز بندی است که حتی نفرات خودتان یک آب خوش از گلویشان پایین نمیرود. جرات نمیکنند، حتی یک تلفن بزنند و اسمش را گذاشتید مرز بندی. حالا هم یک اخطار به آدم هایی که به دنبال پرونده سازی برای افراد ضعیف و بی پشتیبانی که از شر سازمان خودشان را نجات داده اند، باید داد. اروپا نه تشکیلات سازمان مجاهدین است و نه درون ایران است که شما هر کاری دلتان خواست انجام بدهید و گردن کسی دیگر بیندازید. این اخطار به شما، کسانی که گرداننده پرونده سازی برای افرادی که به سختی روزگار غربت و تبعید را میگذرانند. فراموش نکنید که همه کارهای شما ثبت و ضبط میشود. پس یک بار دیگر میگوییم، اگر میخواهید در زمینه قلم و بحث و مجادله وارد شوید، این گوی و میدان و اگر میخواهید از درب فحش و چماق و لمپن بازیهای همیشه گی وارد شوید، باز هم میدان دست شما و حرفی نیست. چون که از کوزه همان تراود که در اوست. اما اگر کار را به مراجع قانونی بکشانید، بازنده اول و آخر شما هستید. این دیگر میدان بازی شما نیست. شما از حضورتان تا کارهای مالی و استقراری و همه چیزتان در همین اروپا زیر سوال است. پس در میدانی وارد نشوید که تحمل فشار آن را ندارید. باز هم میگوییم، خجالت بکشید و دقایقی به آنچه انجام میدهید، فکر کنید و بدانید خوشحال تر از شما جمهوری اسلامی است که میگوید با دست خودشان همدیگر را میکوبند. حال باز ادعای مبارزه و اپوزسیون کنید. شب دراز است و قلندر بیدار. بگذارید، زمان قضاوت خواهد کرد

 

____________________________________________

اندر سخن بزرگان

 

مهرداد ساغرچی، ایران فانوس
04.04.2014

 

 

لینک به منبع

روزگاری بود که اگر میخواستیم درباره کسی حرفی بزنیم در دنیای سیاسی که هیچ اصلا فکرش را نباید میکردیم، حتی اگر در یک مجلسی برحسب اتفاق کسی بود که خودش یک ساعت یا یک روز یا مدتی در گردونه سیاسیون چرخیده بود، باید که در محضر ایشان ساکت مینشستیم و هر چه میگفتند، سر را به علامت تایید تکان میدادیم. حال اگر حتی یکی از اقوام دور طرف هم رد پایش به رد پای سیاسیون و رجال به اصطلاح ساییده بود، همگان باید ساکت میشدند. حال بنگرید که هر کس که چند هفته ای در کنار مجاهدین پادوئی میکرده، به عنوان کارشناس خودش را نشان میدهد. البته اینجا اشاره به سیاسیون فراری از رژیم اشاره نمیکنم که هر کدام به جز چند لغت ایسم که به زور حفظ کردند و اندازه یک بچه محصل هم سر از مسائل در نمیاورند و رژیم تحت عنوان مخالف و برانداز بلغور میکند، جای بحث سخن بسیار دارد. حال بگذریم. این مانورها به جز کج کردن مسیر مبارزه و گم کردن هدف، هیچ سودی برای هیچ کس ندارد.

اما خوب، بعضی ها انگار فکر میکنند این میدان، جای خوبی برای خود مطرح کردن است. این روزها، هر کس بخواهد در سایت های زیادی با عناوین مختلف، اسمش برود به راحتی میتواند چند خطی مطلب درباره شیر همیشه پنهان و یا خورشید همیشه نوران مجاهدین، چند سطری قلم بزند تا ببینید در جستجوی اینترنتی در چند سایت حضرات ظاهر میشود. اینها جدای از اینکه خوراک تبلیغاتی برای پوشاندن خیلی از مسائل از جمله حقوق بشر و اعدام و فقر و فساد و سقوط اقتصادی، درست میکنند، به هر بهانه ای درست میکنند که بسیاری از کسان دیگر جرات بیان و نوشتن نداشته باشند. حال ببنید ما در دنیای غرب، باید از مجاهدین و تهمت های آنها و قلم بدستانشان بترسیم که فلان چسب و برچسب را میزنند. البته منظور از ما، کسانی هستند که واقعا دچار چنین ترسی شده اند که اگر مجاهدین از این حرفها به آنها بزنند، چه میشود. راستی، سازمان مجاهدین به صفت تشکیلات و ارگان رهبری کننده اش از چند دولت اروپایی برای کارهایشان اخطاریه گرفتند؟ در چند کشور اروپایی، اجازه لگد اندازی از نوعی که در فرانسه دارند را نمیتوانند انجام بدهند. با چند ارگان امنیتی اروپایی و غربی در حال داد و ستد اطلاعاتی هستند؟! آنهم به قیمت اجازه برگزاری میتینگ… باور کنید، بدون هیچ مشکلی میشود میتینگ اجرا کرد. بدون هیچ مشکلی میشود انتقادات را شنید و هر کدام را قبول نداشتید، حرفی نزنید و بگذرید. هر کدام هم میل داشتید، گوش کنید. به هر حال این روزها می بینیم که کسی مقاله ای مینویسید و یک چند خطی به هواداری یا انتقاد از مجاهدین قلم میزند و عده ای هم از گوشه و کنار به دنبال آن راه میافتند که یا ردیه بنویسند یا تاییده. منظورم این نیست که باید همیشه ساکت بود و موضع گیری نداشت، بلکه برعکس، باید هوشیار بود.

ولی آنچه که مسلم است هر نوشته و پاره نوشته ای درخور توجه نیست. در این روزگار، بی شمار سایت و وسایل ارتباط جمعی هست. نمیشود به دنبال هر کسی راه افتاد. پس بگذارید مدتی هر چه میخواهند بنویسند و بگویند و شاید مجاهدین هم از همین اروپا و دنیای غرب، یاد بگیرند صدای مخالف را بشنوند ولو اینکه خوششان نیاید. به لجن کشیدن سایرین، کاری بس ساده است. ولی آنجا که باید پاسخ داد، بسیار دشوار است. برای نمونه، در چند هفته گذشته مقالاتی که درباره منصور قدر خواه نوشته شد، آنقدر زیاد شد که ترس من این است این بنده خدا به یک باره فکر کند خیلی مهم است یا فکر کند حرفهایش خیلی زیبا بوده و در پاسخ آنها نه اینکه حتی یک پاسخ را نتوانسته لااقل سر هم کند، بلکه بدتر از گذشته شروع به فحش کاری کرده یعنی دقیقا همان چیزی که انتظار میرفت در مکتب مجاهدین آموخته باشد. دیگر وقتی کار به اینجا میکشد، ما را کاری به این جماعت نیست. چون دیگر چیزی به اسم گوش برای شنیدن نیست و چشمی برای دیدن. از دید این تفکر و نحوه قضاوت، همه دشمن هستند مگر عکس آن ثابت شود. پس به بسیاری از دوستان و دل سوخته گان نیز میگویم وقت برای چنین بیش از اندازه گذاشتن، باعث سوء تفاهم و خود بزرگ بینی مخاطب میشود. ما آنچه وظیفه ایجاب کرد، گفتیم و نوشتیم و بقیه را به زمان وا میگذاریم. تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.

“پایان”

 

________________________________________________________________

سالی که گذشت (کارنامه مختصر رجوی و مجاهدین خلق)

 

مهرداد ساغرچی، ایران فانوس
31.03.2014

 

لینک به منبع

سالی دیگر به بهار عمرمان افزوده شد. سالی که گذشت، از هر گوشه و کنار جهان وقایعی رخ داد که میتوان گفت چهره جهان را تغییر داده و این تغییر از هم اکنون، از اوضاع در شرق اروپا یعنی اوکرائین و سایر کشورهای همجوار و همینطور در منطقه عربی خاورمیانه و سایر نقاط. ایران فانوس، سال جدید را به همه هم میهنان تبریک میگوید و امیداوریم که بتوانیم همیشه اخبار و انعکاسات خوب و امید بخش داشته باشیم.

اما در عراق و لیبرتی هم شاهد تحولات مختلف بوده و خواهیم بود. آنچه مسلم است، سال جدید دیگر تعادل قوای قبل حاکم نیست وشاهد وقایع گذشته نخواهیم بود. چشم اندازی که از هم اکنون همه را به تکاپو انداخته است. بسیاری از افراد زندانی در لیبرتی، به هر زور و فشاری هم که بود توانستند از جهنم عراق خارج شوند. تمام سنگ اندازیهای رهبران فرقه مجاهدین، بی ثمر بود و نهایتا با تغییر خط کاری به فشارهای درون تشکیلاتی و بیرونی و بین المللی تن داد و با چرخش و تمرکز روی حفظ افراد در سطح هوادار، حاضر به اعزام تعدادی شد که خودش بسیار پیروزی بزرگی برای آن اسرا محسوب میشد. البته حال افرادی که در آلبانی مستقر هستند، فقط یک مرز سرخ دارند و بقیه مرز سرخهای تشکیلاتی در عراق ملغی شده است که این همه یعنی همه چیز. البته برای اطلاع، بد نیست بدانید مرز سرخ جدید و اصلی افراد مستقر در آلبانی عدم ارتباط با هر جدا شده دیگری میباشد. هر جدا شده ای که یک مصاحبه یا یک ویدئو در یوتیوب دارد و یا دست نوشته ای از دردها و رنج های سالیان رفته برخود نوشته باشد. چندی پیش، نگارنده موفق شد با یکی از این افراد تماسی خیلی کوتاه داشته باشد و همین باعث شد که متوجه شدیم که کار خیلی خراب تر از آن بوده که ما فکر میکردیم. بیچاره دوست سابق میگفت، تو مطالب خیلی خیلی سنگینی مینویسی. بعد که اصرار و اصرار که کدام مطلب را میگویی ..! با خجالت و سرافکندگی گفت، من حتی یک خط از مطالب شما را نخوانده ام و بعد که به او گفتم، خوب پس بر چه اساسی قضاوت میکنی؟ گفت، سازمان گفته من هم میگویم. به او گفتم، آخر این چه منطقی است که تو میگویی، مگر میشود بدون مطالعه و دقت، چنین چیزی را گفت! به هر روی، نهایتا گفت حقوق ما قطع میشود، نباید با تو حرف بزنم. من هم خیلی سریع از او خداحافظی کردم، گفتم تو را به خیر و ما را به سلامت. آنچه مسئولیت و وظیفه ما بود، این بود که شما از جهنم عراق بیرون بیایید و بقیه اش به شعور و خواست هر کس ربط دارد.

به هر حال، من اطمینان دارم همین افراد به محض دست یابی به شغل و کاری که بتوانند هزینه های خودشان را تامین کنند، مسائلشان با سازمان را هم حل خواهند کرد. این دیگر مربوط به دنیای آزاد است و آنچه که هر فرد تصمیم میگیرد.

سیاست شیطان سازی سازمان مجاهدین، دقیقا همراه و کپی برداری از رژیم بسیار کارساز بوده و توانسته است بسیاری از کسانی که دلی پر خون دارند و سری پر از خاطرات تلخ و سخت، همچنان ساکت بمانند. این هم از اختراعات اپوزسیون ایرانی است که در جای دیگری نمیشود یافت. همه گروههای سیاسی، با کسانی که از آنها جدا میشوند، بیشترین پشتیبانی و ستایش را میکنند، ولی معلوم نیست که این مدل را مجاهدین از کجا آورده اند که اینچنین مهارت بی نظیری در پاشیدن تخم تردید و کینه و دشمنی دارند که میتوانند به نام خدا و خلق قهرمان هر کس را که بخواهند یک شبه از تخت رفاقت به صندلی خیانت بنشانند و در این موضوع ذره ای هم شک به خودشان راه نمیدهند. اما دو سال پیش، ما چه پیش بینی کردیم و حال دیدید که خورشید پشت ابر نماند. حال هم زمان بهترین قاضی خواهد بود. اندکی زمان، به همین نفرات بدهید و بعد ببینید هر کدام که عقده دل باز کند، دیگر توقفی نخواهند داشت. شما هم بذر کینه بپاشید و ببینید، چه درو خواهید کرد.

 

____________________________________________-

هنر و رسالت هنرمند

مهرداد ساغرچی، ایران فانوس
01.03.2014

 

 

 

لینک به منبع

در دنیای معاصر که جایگاه هنر و هنرمندان هر روزه مهمتر و پررنگ تر میشود، متاسفانه در کشور ما ایران و بین ایرانیان بیشتر سمت و سوی ایدئولوژِیک میگیرد و این مساله البته هنرمندان و هنر را به سمت انحراف میکشد. در تمام عرصه های هنری، مساله انتقاد و همینطور آگاهی بخشی و همینطور زیبا سازی زندگی و جهانی که در آن هستیم، از موضوعات محوری میباشند. البته هر چقدر که نقد و بررسی بیشتر باشد، طبعا محصولات بعدی بسا کیفی تر خواهد بود. این مقدمه کوتاه را بعد از دیدن ویدئوی کوتاه از آقای منصور قدرخواه که در زمینه سینما و فیلم، زمانی فعالیت داشتند نوشتم.

آقای قدر خواه، تقریبا از زمانی که جوان بودم نامش را شنیدم. با یکی دو کار سینمایی شاید مطرح شد. اما بعدها با خروج از وطن، شاید اعتراض خودش را به عنوان یک هنرمند به شرایط حاکم بر اوضاع فرهنگی و هنری نشان داد. این ها همه حق مسلم هر کس و بخصوص یک هنرمند میباشد. قدرخواه بعدا با پیوستن به جرگه مجاهدین در نام شورای ملی مقاومت تلاش برای پیدا کردن یک ساپورت خوب مالی و شاید هم کسانی که بتوانند مخاطبان بیشتری برایش فراهم کنند و یا هر چیز دیگری که مد نظرش بوده و این هم باز یک عمل شخصی است و کاری با آن نیست. اما وقتی که هنرمند مجبور شود برای کاری که میکند، حرفهایی که سنخیتی با صنف و فکر او ندارد بزند، دیگر جایی برای شک نمیگذارد که انحراف شروع شده است. اصولا، قضاوت کردن در این زمینه خیلی سخت نیست.

کافی است حتی آقای قدر خواه و خوانندگان، یک بار دیگر ویدئوی منتشر شده را نگاه کنند. فرهنگ لغت آقای قدر خواه این نیست که در این مصاحبه من دیدم. من عمری را درون مجاهدین گذاراندم و میدانم که تا زمانی کسی در درون تشکیلات سازمان نباشد، نمیتواند با این فرهنگ حرف بزند. آقای قدر خواه، شما اسم خودتان را گذاشتید عنصر فرهنگی! و این جمله شماست “مالکی حرامزاده ایست که پدر و مادرش خامنه ای و جرج بوش و بعد اوباماست”! حال بگذریم که این جمله بندی چیست و معلوم نیست که این همه تناقض گویی در یک ویدئو، برای چیست؟ شما هم مثل هر کس دیگر، میتوانستید فیلم خودتان را تبلیغ کنید و بعد پخش کنید و بعد از فروش آن بخش عمده هزینه را حل کنید. در مقدمه بدون دلیل به لرد کوربت و حرفهای او استناد میکنید.

اگر شما کمبود بودجه دارید، چرا تا دوم فوریه وقت گذاشتید؟ خوب تمام این داستانها یک سناریوی زشت و نمایشی دیگر از بی اخلاقی هنری ست که رژیم باعث آن بوده است و شما هم از محصولات کامل آن هستید. شما اگر با مالکی و سیاستهای او مشکل دارید، با پدر و مادر او چکار دارید؟ در ضمن، بروید سخنرانیهای آخوندهای تند رو را گوش کنید، ببینید تفاوت حرف شما با آنها چقدر است. البته که چون آنها در آن لباس و طرز تفکر هستند، همان انتظار میرود. اما شما که رسالت هنری دارید، چرا؟ ای کاش، اینقدر استحکام و شهامت اخلاقی میبود که این سناریوی زشت را اجرا نمیکردید. پر واضح است که این فیلم ساخته شده است و این بامبول کمک مالی همانطور که خودتان اشاره کردید، پروژه جمع آوری امضاء حمایت از سیاستهای مجاهدین در عراق و حمایت از ماندن سایر قربانیان در لیبرتی میباشد.

اما میدانید به چه قیمت؟ بله شما اسمتان میرود در سایت ها و خلاصه مدتی مطرح میشوید. مجاهدین هم میگویند این هم سندی دیگر بر درستی راه ما و دوباره خونهای بی گناه در لیبرتی ریخته میشود و بعد دوباره مجاهدین میگویند هر کس که با ما نبوده، جاده صاف کن بوده است. میبینید که در چه بازی زشتی قرار گرفتید. این فیلم که هزینه اش حتی به اندازه خرید غذای یک روز اورسورواز هم نیست، با هزینه کامل سازمان تمام شده است. سازمان هم میخواهد امضا جمع کند و شما هم وسیله آن شده اید. من میگویم، کاش می آمدید میگفتید فیلمی ساخته ام و منتشر میکنم، خواهش میکنم با خریدن یا دیدن فیلم، حمایت کنید و دیگر نیاز نبود دنبال پدر و مادر مالکی یا دشمنانی که خودتان میگوید “قرار است مرگ را نشانشان بدهید” خطاب قرار دهید.

آقای قدرخواه، شما در دنیای آزاد زندگی میکنید. اگر هر کس به شما نقدی کرد و یا حرفی زد یا حتی تهمتی زد، جوابش مرگ نیست. مگرنه اینکه شما از چنین وضعی در ایران خارج شدید؟ حال چه شد که شما هم وعده مرگ به همه میدهید. کسانی که به شما نقد کرده اند و میکنند، نظراتشان را به شما گفته اند. حال خواه گوش کنید یا نه. اما شما را چه میشود و چه شده که با فرهنگ چماق و تهدید، حرف میزنید. این من را یاد تهدیدات مجاهدین و انصار حزب اله در ایران می اندازد. شما حتی در ویدئو، نگران وضع وخیمی که برای مردم آمریکا در جنگ عراق پدید آمده، هستید. شما نگران قشر هنرمند به انحطاط کشیده شده نیستید. کجا سراغ دارید سازمانی که حامی آن هستید و حامی شما هست(البته فعلا و تا وقتی جرات کوچکترین انتقادی را ندارید) یک مساله فرهنگی و اخلاقی نوین و جدیدی را به نسل جدید یاد داده باشند.

سایت های مجاهدین از رسمی و غیر رسمی یعنی از انبوه دستگاه تبلیغاتی مجاهدین، به جز کشت و کشتار و بگیر و ببند و ادبیات تهمت و بی حرمتی و مارک و لجن کشیدن، چه میشود یاد گرفت. حتی یک تحلیل سیاسی، حتی یک عدد که بشود به آن استناد کرد، وجود دارد؟ هرگز وجود ندارد. حتی وقتی درباره اخبار سوریه یا کشورهای دیگر به جز ایران مینویسند، تماما جانبدارانه و یک طرفه است و هرگز نمیتوان یک خبر یا موضوع را از سایت های مختلف به عنوان منبع یا مرجع، استفاده کرد. پس معلوم شد، تبلیغ شما همچنان بی ربط هم نیست. صاحب اصلی داستان میداند که قضیه نه خواننده و نه بیننده(به جز تعدادی که باید لایک کنند و تایید کنند و پیروزی را تبریک بگویند و شکست قطعی دشمن را طنین کنند!) نخواهد بود. حال که معلوم است، خودتان هم به نتیجه کار خیلی مطمئن نیستید. اول وعده دیدار در میدان آزادی و بعد در میدان های دیگر میدهید. خوب، شاید میدان سن لوئیز یا بسیاری از میدانهای اروپا، هست که دیدار در آنها دشوار نیست!

“پایان”

 

_____________________________________________________

درباره هوش و درایت سیاسی ایشان

مهرداد ساغرچی، ایران فانوس
24.02.2014

 

 

لینک به منبع

حدود بیست سال پیش اولین دیدار حضوری ام با ایشان را به خاطر میآورم که به رسم صوفیان قدیم یا نمیدانم مرتاضان یا هر چیزی که شما اسمش را میگذارید، برای غسل تعمید دادن تک به تک اعضا و نفرات سازمان و به خاطر اینکه با نفس و نگاه خودش افراد را نمک گیر یک روبوسی و احوالپرسی کند و با درست کردن هاله ای از نور به دور خودش و چرخاندن بیست یا سی نفر محافظ و خدم و حشم به خیال خودش احترام و بی انتها بخرد. نمیدانست که این احترام، نه برای مردی با آن هیبت، بلکه برای کسانی است که با خون و نام خودشان پشتوانه این مرد کوتاه اندام شده اند. بگذریم که حرف ما چیز دیگریست و این مشکل خودش است که چگونه به چنین توهمی رسیده. در همان ایام که بعداً در سازمان اسمش نشست های حوض نام گرفت، عکسی بروی پرده وایداسکرین سالن نشست و همینطور در ابعاد پوسترهای معمولی چاپ شد و بر درب و دیوار سالنها نصب شد که فکر کنم مربوط به فارسی دوره دبستان بود. این عکس، صحنه کشتی گرفتن دو بچه بود. بعد، مسعود با این عکس، یک سلسله نشست را شروع کرد که آغاز سرکوبی گسترده به لحاظ فکری و تشکیلاتی شد. در آنجا از قبل با هماهنگی افراد سرسپرده و بهتر است بگوییم توجیه شده، نشست ها را با این جمله شروع کرد، “من آن زیری (کشتی گیر) هستم. مرا بالا بیاورید”. و با این جمله، همان افراد مسخ شده با فریاد یا حسین کشته شد، به میانه سالن ریختند و گریستند و بعضی خودشان را زدند و بعضی فریادهای شیهه مانند کشیدند و مسعود، غرق غرور نگاه کرد که تا اینکه نکند که این لحظات شیرین ساختگی فدایی های خودش را ازدست بدهد. و همین شد تم بحث ده سال که هر حرفی میزدی، میگفتند تو میخواهی “برادر را بالا بیاوری نه” ؟ و اگر آره، پس سئوال نکن، بحث نکن و فرمان پذیر مطلق باش. تعریفی که تشکیلات سازمان از این مقوله می داد، مترادف با بالا آوردن مسعود شد و البته بعداً بردن مریم(به تهران) هم اضافه شد.

حال این مقدمه خیلی خیلی مختصر را بخاطر این گفتم، آن وقت که این بحث آمد، سازمان بخاطر جنایت درون تشکیلاتی که درباره افراد خودش، تحت عنوان برخورد با نفوذی دشمن، این را علم کرد که افراد را مقصر بداند و بگوید، اگر شما را کتک زدیم و زندان بردیم و شکنجه کردیم، بخاطر خودتان بود که بعداً در تشکیلات خیالتان راحت باشد. یک بار یکی از همین افراد که هم اکنون در سازمان است و نمیتوانم اسمش را بگویم، وقتی میخواست از بلاهایی که سرش آمده بود حرف بزند، در فاصله یک متری هم صدایش را نمیشد شنید و وقتی گفتم بلندتر حرف بزن، میگفت، از صدای بلند حرف زدن تجربه بدی دارم و کاری میکنند که فراموش کنی اصلا چرا زنده ای …! حال، از آخرین نشست صوتی رهبرعقیدتی با گوهرهای بی بدیل نیز با این حرف شروع شده که من آن زیری هستم و هر کس میخواهد به من کمک کند تا بیرون بیایم. بعد، صحبت از جنگ صد برابر و حفظ لیبرتی و همان شعارهای سابق که اگر اشرف بایستد، جهان میایستد و بعد ماستمالی جنایت اشرف و خلاصه، اشکال را گردن ده بیست نفر جدا شده که دنبال مسائل پناهندگی و آوارگی خودشان هستند، می اندازد و اگر این افراد سیاسی و غیره نبودند، جاده صاف نمیشد که دشمن بیاید بزند و نفراتمان را نابود کند و استدلال اینکه حتما این نشانه مهم بودن ما(مجاهدین)برای دشمن است.

شما ببینید تمام حرفها تکرار حرفهای بیست و اندی سال پیش تا به امروز است. شاید جز انگشت شمارترین انسانهایی که جایگاهی برای خودشان قائلند و حتی یک میلیمتر تغییر را هم قبول نداشته باشند همین رهبری بی جانشین و بی بدیل و ایدئولوژیک سازمان است. همان که اصلا کارش اشکال نداشته و هر چه بود، ضعف دیگران در نافرمانی و کم کاری بوده است. به ذهنش هم خطور نکرده شاید در جایی اشتباه کرده باشم که به هدف رسیدم. البته از نظر من به هدف رسیده و خوب هم رسیده است و تنها مشکل این است که من و شما هدف را چیز دیگری میدانیم و رجوی، چیزی دیگر میداند. هدف او، ماندن بر مسند سازمانی تمام مافیایی با ثروت هنگفت و پول پایان ناپذیر و با مناسبات کاملا رادیکال و دیکتاتوری با هرم مرکزی قدرت در دست یک شخص و این، همان هدفی بود که ازسال ۶۴ تمامی این کارها و اقدامات به واسطه آن انجام شد. حرفها تکراری است. حال، فهمیدم ضریب هوشی ایشان هم واقعا زیر متوسط است. چون لااقل میشد حرف را طور دیگری زد و همان جمله همیشگی را تکرار نمی کرد. زبان پارسی، بی پایان مثال و استعاره دارد. ولی کمی خلاقیت، آنم آرزوست!

به هر روی، با همه شرایط وحشتناکی که در عراق می بینیم، من حدس میزنم در آن نشست صوتی مسعود وعده پیروزی دوستانش در الانبار عراق بر دولت نوری مالکی را داده و گفته ما دست به دست هم دو کشور برادر و دوست را آزاد میکنیم. حالا دیگران اگر حدس دیگری میزنند، کمی به اخبار سایت مجاهدین درباره درگیریهای داخلی در عراق بخوانند.

“پایان”

 

____________________________________________________________

چرا چنین شد؟!

 

مهرداد ساغرچی، ایران فانوس
11.02.2014

 

لینک به منبع

نسلی که قرار بود جان فشانی کند و از همه چیز خود بگذرد، اثبات کرد که این کار در توان و ظرفیتش بود و به انجام رساند. راستی چرا رجوی که خود را رهبر اپوزسیون مشروع میداند، چنین شد. نگاهی کوتاه به سایت مجاهدین بیندازید، میبینید صفحه مربوط به مسعود رجوی آخرین پیام در سال ۱۳۸۸ است که در سایت منعکس و قابل خواندن میباشد. یعنی این چهار سال کشک.

در یک کلام، مگر اشکال و اشتباه و یا اتفاقی رخ داده که انبوه حرف و موضع گیری و خط دادن و خط و نشان کشیدن در صفحه سایت مسعود رجوی، وجود ندارد. راستی چرا چنین شد؟ در چند سال گذشته به این سو، تمام موضع گیریهای رهبر مقاومت مجاهدین بدون استثناء، اشتباه از آب در آمد به جز یکی.! بله در مورد اشرف که گفت اگر بایستد جهان می ایستد و دیدیم چگونه همه جهان از شوک دیدن پیکرهای غرق بخون، ایستادند. نه به مفهموم ایستادگی، که به مفهوم بر سر جای خود خشک شدن.

راستی چرا چنین شد؟ چرا آن همه خشم و کینه که از سرتاسر این ایدئولوژی ناب مشعشع میشود، به بار ننشست. چرا هر آنچه که برای خود میپسندند، برای دیگران نمیپسندند؟ مگر نبود میگفت مرز داشتن با رژیم بالاترین مرز سرخ است. چند بار در همان اشرف و محلهای دیگر خانم پارسایی و سایر مسئولین با سران وزرات اطلاعات رژیم ملاقات داشتند. راستی چرا چنین شد؟

در روزگاری که هر کس اسم سران رژِیم را با پیشوند آقا یا خانم نام ببرد، رجوی ها و سازمانشان بی درنگ انگ و ننگ به آن میچسبانند. ولی به خودشان که میرسد به ولی فقیه نامه مینویسند که اگر امان دهد، به وطن برمیگردد و بعد که میبنید از خراب خراب تر شد، میگوید دیدید گفتم که ما ریگی به کفش نداریم. راستی چرا چنین شد؟ راستی چرا یک شخص کاملا عادی و در حد مبارزین روزگار خودش بسا بی جرات تر به جایی خودش را میرساند که افراد بالایی سازمان (_دکتر یحیی_) حکم امام زمانی برای رجوی میدهد. چرا افراد را به این درجه از خواری و بی هویتی میرساند که هویت خودشان را در او میبینند. راستی با کدام رهبر انقلابی در کجای جهان میشود مقایسه کرد. کدام رهبر انقلابی، اعضای سابقش را بدون استثناء و صرفنظر از پروسه تشکیلاتی اعضایش آنها را به مزدوری دشمن متهم میکند. از کدام رهبر انقلابی این را فراگرفته اند._ چگونه است که حتی گروههای کردی بسیار کوچک تر در همین آلمان از اعضای بیست سال پیش خود نیز حمایت های مختلف میکند. راستی چرا چنین شد؟ در کجای این راه و این طرز تفکر اشتباه و اشکال هست که هیچ چیز در درون این سیستم با هیچ معیار دیگری در دنیا قابل سنجش نیست. راستی آن همه بر طبل جنگ و نفرت کوبیدن به کجا رسیده است. حال وضع نیروهای درون تشکیلات چگونه است. یک سئوال هم از آقا و خانم رجوی، یعنی کل سازمان مجاهدین این است که وضع اپوزسیون و کسانی که به نحو دیگری میاندیشند به کجا کشیده شده است. چه کسی یا چه گروهی فرش را از زیر پای هر چه اپوزسیون و گروه در خارجه کشیده است؟ آیا در خارج کشور برای فعالیت های مختلف مانع رژیم یا سپاه پاسداران هست. یا اینکه سم پاشی شبه اپوزسیون خود خواه و قداره بند. دو سال پیش فراموش نشده است. در فرانسه برای بر پا کردن بیست عدد پلاکارد مقوایی شصت سانتیمتری توسط جدا شده های سازمان، تمام مرکزیت و هواداران بهتر است بگوییم چماقدارن را جمع کرده و میدان آوردید که نکند در پاریس چند میلیونی که حتی چند نفر هم فارسی بلد نیستند و همه با بهت و حیرت نگاه میکردند، این همه پلیس ضد شورش برای چه میباشد. در همان روز مردی میان سال با لباس شخصی با ما صحبت کرد و بعد از ما خواست که دنبال او برویم، ما هم دیدیدم که همراهش پلیس هست متوجه شدیم که پلیس فرانسه از قبل گویا بهتر از ما یاران سابق و به خون تشنه گان جدید را میشناسد. من در حیرت بودم که این برای چیست. چرا از این بازیهای پلیسی در میآورند؟ مگر ما چکار میکنیم که این همه میخواهند حفاظت کنند. راستی چرا؟ بله مشکل نه در یک انتقاد و یا روش غلط کاری یا تشکیلاتی سازمان میباشد، نه در هیچ چیز دیگر. دکترین حاکم بر سازمان از سی و پنج سال بر اساس سرکوب مطلق تشکیلاتی و ایدوئولوژیکی و عنداللزم فیزیکی می باشد. حال بگذارید زمان بگذرد. تک تک کارها و نحوه اجرای آن و نوع تفکر بعد از سه دهه اکنون به نقطه نتیجه رسیده است. حاصل را نه ده سال دیگر که از هم اکنون میتوان دید. گذری به تمامی وقایع منطقه از مصر تا سوریه و عراق و افغانستان و پاکستان و همینطور ایران، نشان میدهد دوران قبلی با سیستمی که اساس آن با سرکوب و روشهای کثیف بود، پایان یافته است. کسی فکرش را میکرد که دولت پاکستان با طالبان بر سر میز مذاکراه بنشیند. آیا ارتش پاکستان و کشوری که در کلوپ اتمی جهانی هست معنی نشستنش در میز مذاکره این است که میترسد یا اینکه چیزی دارد تغییر میکند، یا بهتر بگوییم تغییر کرده است. آیا دولت سوریه از قدرت گروهها ترسید یا اینکه در سرکوب و کشتن شک کرد یا به راه و روش خودش که پای میز مذاکره، آماده است؟! حرف و کلام این است که دنیا و سمت و سیر جهانی، دیگر ظرفیت روش قبلی را ندارد. دو مساله خیلی مهم است که حتی قدرتهای جهانی و از همه مهمتر دیکتاتورها و همینطور حکومتهای استبدادی را به پای میز مذاکره کشانده است. اول، مساله اقتصادی و جهانی که به سرعت به سمت برداشتن مرزهای اقتصادی میرود. دوم، فهم همگانی و جهانی از برتری صلح. حال این صلح نه به معنی مصالحه که به معنی شنیدن سخن همدیگر در قدم اول و در قدم دوم کشیدن فرش از زیر پای تئوریهای جنگ طلبانه و قدم بعد زندگی در کنار یکدیگر علیرغم اختلاف عمیق اندیشه ها. خوب این مهم در ابتدای راه است. اما سیر جهانی به این سو رفته است و به همین دلیل است که حتی اگر کسی امروز از بازنشسته های رده چندم سیاسی دولت ها حاضر به حرف زدن با مجاهدین میشوند، به خاطر کنار گذاشتن سلاح میباشد. حال اگر ندای تغییر مسیر در درون رژیم هم به گوش میرسد، نه ترس از سرنگونی است و نه ترس از محکومیت و تحریم. باد جهانی وزیدن گرفته است. کسی حتی در ایران برای فرامین مذهبی و فرا فیزیکی، تره هم خرد نمیکند. کسی حاضر نیست دیگر تا انقلاب مهدی از مسیر کربلا به قدس برسد. جوانان به دنبال آینده ای بهتر و آرامش و شغل و پیرتر ها هم به دنبال زندگی بی تنش تر در ایام پیری هستند. حال همه چیز از جمله شعار و مداحی و ایدوئولوژِی جای خودش را به یافتن شغل مناسب و رفاه طلبی داده است. حال این خواسته نه فقط در آمریکا یا در اروپا که خواسته مردم مصر هم هست. از همه مهمتر، خواسته مردم ایران هم هست. مردم ایران در رای گیری امسال نشان دادند دیگر از شاخ و شانه کشیدن برای جامعه بین الملل خسته شده اند. به دنبال حکومتی هستند که سرمایه را به داخل کشور برگرداند، حال برایشان فرق نمیکند با عمامه یا بی عمامه. حال درون رژیم هم چشمها باز شده و یکی پس از دیگری حتی از روحانیون خواب زده قم صدا در آمده که مردم را دریابید و جوانان را دریابید. مساله هسته ای با تمام سنگ اندازیهای گروههای مخالف درون نظام به هر ترتیب تا به اینجا به پیش رفته است. اینها یک جریان یک شبه نیست که در صد روز اول انتخاب رییس جمهور جدید این اتفاقات به سرعت رخ داد. این ناشی از یک جمع بندی هشت ساله از دوران فلاکت بار احمدی نژاد میباشد که حاصل آن، چنین روند سریعی میباشد. حال که این همه در فکر تغییر و توازن خود با جهان هستند و این را باید به فال نیک گرفت. باز روی سخن به آقا و خانم رجوی میباشد. حال وقت آن فرا رسیده در یک پروسه خیلی سریع، فرهنگ و ادبیات و بیان و تفکر و شیوه عمل خود را تغییر دهید. باور کنید که این به سود خودتان نیز خواهد بود و اگر روزی پرونده شخصی هر کدام از شما در دنیای سیاست بسته شود، به هر روی میتوانید افتخار این را داشته باشید. اول سایت ها و مطالب خودتان را کاملا نرمال کنید مثل جوامع متمدن. فحش و فضیحت را کنار بگذارید و با نیروهای خودتان صادق باشید. نگویید بروید، ولی هر کس برود خون شهدا را پایمال کرده است. بگذارید افراد به راحتی تصمیم برای آینده خودشان بگیریند. مهمتر از همه اینکه هر کس که به شما انتقادی میکند، معنی اش این نیست که شما او را به لجن بکشید. بگذارید فضای اپوزسیون در خارجه نیز پاکیزه شود. بگذارید هر کس بدون تحقیر و فشار و تمهید انتخاب کند. همیشه نباید برای یک عمر روی یک حرف ایستاد. یادم میاید، پافشاری بر روی حرف را به خرفتی تشبیه میکردند. خرفت شدن در زمینه سیاسی، بسیار مخرب و اما در زمینه اعتقادی ویران کننده میباشد. جا دارد تمامی دست اندرکاران سازمان یک بار دیگر از خود بپرسند که راستی چرا چنین شد؟!

“پایان”

 

 

ایران، حقوق بشر و مجاهدین 


 

مهرداد ساغرچی، ایران فانوس
14.12.2013
لینک به منبع


۶۵ سال از تصویب اعلامیه جهانى حقوق بشر می‌گذرد. حقوق بشر، حقوق انسان به عنوان انسان. با وجود امضاهایى که کشورهاى دنیا در پاى اعلامیه جهانى حقوق بشر نهاده‌اند، در عمل در سراسر جهان هر روز این حقوق را نقض مى‌کنند.

در روز دهم دسامبر(۱۹۴۸) مجمع عمومی ملل متحد، اعلامیه حقوق بشر را تصویب کردند. یکی از مهمترین اسناد تاریخ بشری که بعد از چند قرن از حاصل مبارزات مردم و همینطور تلاش پیشتازان و روشنفکران بوده است.

این اعلامیه، هر چند از نقطه عزیمت تصویب تا عمل، راه طولانی در پیش داشته و خواهد داشت، ولی به عنوان سندی مرجع برای قانون گذاران بسیاری از کشورها حداقل بر روی کاغذ نوشته شد. سندی که بعدها تکمیل شد و اعتراض و اقدام علیه نقض حقوق بشر به عنوان دخالت در امور داخلی کشورها، محسوب نشد. حال این مهم به عنوان اصلی ترین موضوع مناقشه بین کشورهایی که به یک دموکراسی دست یافته اند و کشورهایی که برای خودشان قوانینی وضع کرده اند و فاصله بسیاری با دموکراسی دارند، بوده است. البته هنوز هیچ حکومتی نمیتواند ادعا کند که تمامی این منشور را در کشورش پیاده میکند. اما خب این مهم بهانه ای ست که خیلی ها با دست باز یکسری قوانین خود خواسته حکومتها را به چالش بکشند و این موضوع دعوایی البته به حق هم هست.

اما به ایران و مساله حول آن نگاه میکنیم، مساله ای که سالیان است موضوع مناقشه جامعه بین المللی ست و این مساله خیلی عجیبی نیست. اما در رابطه با ایران، یک استثنا نسبت به تمام کشورهای دیگر هست و آن مساله حقوق بشر در یکی از نیروهای مخالف حکومت، یعنی مجاهدین هم مطرح است. شاید نگارنده حرف بیشتری از آنچه همه جامعه بین المللی درباره رژیم میگویند و به نقض آن اعتراض دارند، نداشته باشد و این واضح است تا رسیدن به خواسته های اساسی حقوق مدنی و شهروندی، هرگز اعتراض و فشار برای بدست آوردنش تمام نخواهد شد. حال آنچه هیچ جایی مطرح نمیشود، موضوع حدود سه هزار نیروی اسیر در خاک عراق در اسارت سازمان مجاهدین است. کسانی که به گفته البته به دروغ رهبری مجاهدین، به دلخواه خود باقی مانده اند. این افراد هرگز امکان کوچکترین دسترسی و آگاهی به پایه ای ترین حقوق فردی خود را ندارند. کسانی که تحت عنوان اعتراض، به اعتصاب غذای اجباری واداشته میشوند. تمام کسانی که حتی هم اکنون توانسته اند به اروپا برسند، در چند ماه اخیر کماکان در هراس سایه تشکیلات هستند که لحظه ای خود تصمیم نگیرند. حال چه رسد به کسانی که کماکان در اسارت سازمان در لیبرتی هستند، هرگز قدرت تصمیم گیری ندارند. اعتصاب غذایی که از صد روز گذشته است. در شرایطی که اکثر نفرات با سنین بالا دچار خطرات جدی و جبران ناپذیر جسمی و روحی میشوند. آیا واقعاً جامعه بین المللی هیچ کاری نمیتواند برای آنها انجام دهد؟ این همان سوالی است که باید از اتحادیه اروپا و کشورهای غربی و تمامی دموکراسی های جهان پرسید. حال آنچه که میماند این است که تا چه حد مرگ خاموش این افراد میتواند وجدانهای مسئولان بین المللی را بیدار کند. به حس و حال آنها و همینطور منافع این مقطع زمانی و همینطور میزان همکاری مسئولان مجاهدین، بستگی دارد. اما برای ثبت در تاریخ و به خاطر اینکه بگویم این مساله مجاهدین بسیار قابل حل است، اگر از همین لحظه مجاهدین همه افراد را آزاد بگذارند و هیچ برنامه ای برای ارگانهای زیربط مسئول دیکته نکنند و همه چیز را در اختیار این ارگانها بگذارند، این مساله به راحتی پایان خواهد گرفت و جان این افراد نجات پیدا خواهد کرد. باز هم این که چگونه مجاهدین با این مساله برخورد میکنند، قابل پیش بینی است و البته که هر وقت هم کسی خارج از کنترل آنها نجات پیدا کنند، حتما باید مارک مزدوری بخورد. واقعاً جای تاسف و اندوه فراوان برای نحوه تفکر و برخورد مجاهدین که حتی فردی مثل احسان بیدی، که به گفته حتی کمیساریای عالی پناهندگان زنده ماندنش معجزه بوده و حال که سالم او را به آلبانی رسانده اند، بعد از یکسال زندانی بودن و رنج ها حال این را با یک اطلاعیه بالا بلند، مزدور معرفی کرده اند. چرا که خارج از کنترل مجاهدین، به آلبانی رسیده است و بیم سران مجاهدین این است که با سایر نیروهای تحت نظرشان در آلبانی، ارتباط برقرار کند و از آنجا که احسان بیدی، به اینترنت و تلفن به صورت آزاد دسترسی دارد، بسیار شخص خطرناکی محسوب میشود. چرا که آگاهی برای مجاهدین مثل جن و بسم اله است. ولی این نیز به یاد ما میماند که چگونه به کسانی که جوانی و عمر و زندگی خودشان را فدای اعتقاد شما کردند، حال با این نامردی و بی مرامی مواجه شدند. باشد روزی پرده در افتد و مشخص شود که کی مزدور بود و کی خودش را به بیگانه فروخته است.

“پایان”

 

 

 

چرا تاریخ انقضا یک ارگان یا ساختار سیاسی فرا میرسد

لینک به منبع

13.11.2013

چرا تاریخ انقضا یک ارگان یا ساختار سیاسی فرا میرسد.

بدون مقدمه و صریح باید گفت که وقتی صحبت از سازمان مجاهدین میشود همیشه به یک عملکرد چندین ساله بایستی باز نگری کرد. عجیب اینکه حتی کسانی که اندک اطلاع از ماهیت فکری و ریشه ای این جریان دارند بدون مقدمه و از روی اقداماتی که به چشم دیده یا شنیده اند بلافاصله صحبت از تمام شدن مجاهدین از بیست و اندی سال قبل میکنند. اما خود نیز اقرار میکنند که این گروه با زرنگی خودش را نگاه داشته است. اما چه شد که چنین مطلبی موضوع امروز ما شده است باید به وقایع سه ماهه گذشته به طور خاص و چند سال گذشته به طور عام و چند دهه گذشته به صورت گذرا نگاهی کرد. تا اینکه قبل از اینکه مارک و انگ دشمن و خصومت با مجاهدین بخوریم در یک تحلیل و بررسی کاملا منطقی و البته در بسیاری از موارد نه تنها با اسناد زنده بلکه به گواه خود مجاهدین میتوان به نتیجه مشخص رسید.

اما برای بررسی نزدیک مجبور هستیم که نگاهی گذرا به دورتر بیندازیم. اگر هر شخصی به اسناد رهبری و مواضع رسمی سازمان نگاه کند از سال ۶۱ به این سو همیشه صحبت از سرنگونی رژیم تا شش ماه آینده و حداکثریکسال آینده بوده است. تحلیلی که اولا ریشه در ناپختگی و جنون قدرت از یک سو و همینطور حفظ موقعیت در تشکیلات برای سران بالایی همیشه رکن و اساس ماندگاری بوده است. اما با اتفاقات مختلف این تحلیلها همه گی یکی پس از دیگری بی ریشه و اساس ازآب درآمد. و حتی برای نمونه یک پیش داوری مسعود رجوی و یک تحلیل که گفته باشد فلان اتفاق به دلیل علمی و منطقی و سیاسی خواهد افتاد و شده باشد. اما وقتی که کاری انجام میشود همیشه میگویند که ما که گفته بودیم. برای مثال از فاز مسلحانه و کشته شدن اعضای رهبری موسی خیابانی و سایرین گرفته تا بحث جنگ و آتش بس کلا ایشان همه را پیش بینی کرده بودند. و همه آنها از قول ایشان ناقوس سرنگونی بوده است. و بعدا تبدیل به دیده شدن دکل سرنگونی شد. کما اینکه جنگ افغانستان یا کویت یا عراق که تماما برای مجاهدین از قبل معلوم بود که از این نمد برای ایشان کلاهی حاصل نمیشود باز هم همه چیز را به فال نیک میگیرند و ادامه میدهند. حال کسانی که در خارج مثل نگارنده نشسته اند از دشمنی با مجاهدین به زعم آنها لذت میبرند. ببینید این انسانها به چه بدبختی عقلی و فکری رسیده اند که چنین می اندیشند. حال بگذارید کمی به عقب برگردیم و ببینیم هم اکنون که در لیبرتی افراد در خطر جانی هستند چه از بابت اعتصاب غذا و چه از بابت امنیتی که دولت عراق واقعا نمیتواند تامین کند چرا در چنین نقطه فکری هستند و آیا به عقل آنها نمیزند که این آقایی که رهبر عقیدتی است و ده سال است که مشاهده نشده است و مستمرا درطبل جنگ میزند و فرض محال حتی اگر در میان آنها نشسته بود نباید پاسخ میداد که آخر منظور از این دیوانه بازی ها چیست؟؟ لاجرم خواهیم گفت که حتما اگر خودش بود که میدانست چکار کند. حال باید گفت جریانی که از سال ۱۳۶۱ به این سو با بستن تمامی راهها برای اعضا و نیروها جهت انتقاد و چرا گفتن رو به بالا و بخصوص رهبری عقیدتی که تنها و تنها مرجع تصمیم گیری تام و تمام همه چیز است و همینطور با کودتای تشکیلاتی سال ۶۴ و در ادامه سال ۶۸ با یک ترفند عقیدتی ولی به غایت متزورانه تمامی راههای سوال کردن برای نیروها را تبدیل به مرز سرخ و بریده گی و بوی دشمن دادن و شعبه سپاه کرد و همین باعث شد که هرروز افراد بیشتر شبیه به ماشین شوند. بعد ازاین ایام برای همیشه فکر کردن و تحلیل کردن و برداشت کردن از هر بحثی به عنوان بی مرزی با دشمن شناخته شد. خواندن کتاب از مظاهر کامل بورژوازی شد. فراگیری زبان خارجی یعنی فرد اسیراست و نخ وصل دارد با زندگی و غربزدگی محسوب میشد. انقلاب فرهنگی در درون مناسبات با جمع آوری کلیه کتابها و گرفتن هر وقتی بجز بیگاری آن هم در بیابان و خیابان شروع شد. افراد باید در وقت های اضافی به کارهای آشپزخانه و باغبانی بپردازند که آثارزندگی طلبی در آنها زدوده شود. هیچ کار تئوریک و پیشرفت فرهنگی در هیچ زمینه ای برای افراد درنظر گرفته نمیشود. آگاهی به مثابه بزرگترین دشمن تشکیلات شناخته میشود.البته تشکیلات دقیقا به معنی رهبری تمامیت خواه است.

این تهی شدن افراد از سال ۶۸ به این سو یک ریل کاملا تصاعدی داشته تا به امروز که افراد واقعا تهی از هر گونه تحلیل و واقع گرایی شده اند. به یک اعتماد کورکورانه عادت کرده و برایشان تبدیل به یک عادت شده است. واژه های شکنجه های روزانه مثل عملیات جاری و تیغ و خلع رده و تحت برخورد قرار گرفتن برایشان تبدیل به کابوس شده است . حال بنگرید کسانی که روزی اعتماد و آرزو و امیدشان را در نام سازمان میددند خود زاده را میبینند که خود را میدرد. حال کافی است نگاهی به نوشته های کسانی که تحت عنوان افراد اعتصاب کننده در لیبرتی پیام یا مطلب های کوتاه و بلند مینویسند متوجه میشوید که بیچاره گان را چگونه متوهم کرده اند و باید تاوان زیاده خواهی یک یا چند نفر رو بپردازند. واقعیت این است که حال زمان آزمایش اصلی فرارسیده است زیاد دور نیست که هر آنچه گفته و نوشته ایم ازاین دست دردی بوده است که نیمه اصلی زندگی و جوانی ما را باخود برده است. حال نیز دیگر هرگز رمقی برای افرادیکه بیرون آمده اند نیز نمانده است. نگاهی به تصاویرو دقایقی به حرفهای جوانترهایی که موفق به بیرون آمدن شده اند خود کواه این مدعاست. افرادی که هم اکنون در گوشه و کنار همین اروپا هستند. افرادی که از زندگی میترسند. افرادی که نمیدانند که خود برنامه یک روز خودشان چگونه باید ترتیب بدهند. افرادی که بدون کمک دیگری فکر میکنند که زندگی کردن میسرنیست. حال نیز سایه سنگین تشکیلات و فرقه را برروی روح و جان خود حس میکنند. افرادی هم اکنون ازسایه خود می هراسند. آری حال که می بینیم که افراد را مجبور به اعتصاب کرده اند تا شاید از این راه نیز کمی برروی آنتن بروند و چه ناجوانمردانه و چه بی وجدانی بزرگی که باز خونی ریخته شود و رهبر غایب میخواهد بگوید دیدید گفتیم که ما پیروز میشویم. عنصر انسانیت و صداقت گرانبها گوهری نایاب در نزد تصمیم گیرندگان اصلی در مجاهدین شده است. حال که ما میگویم این دیگر پایان راه است و شما دیگر در بازیهای رییس بزرگ و سایرین راه ندارید حال باید شروع به یک تراژدی بکند که بتواند کمی بیشتر خودش را مطرح کند. باز هم اگر کسی حرفی از سر دلسوزی بزند میشود جاده صاف کن برای دشمن. راستی چرا آقای رجوی خودش رانشان نمیدهد؟ مگر دیگر ترسی وجود دارد. شما که دیگر درلیست تروریستی نیستید. حال مشکل چیست؟ مگر نه اینکه این افراد بیشتر از هر وقت دیگری به شما نیاز دارند؟ این راباید پرسید الان چه خطری وجود دارد که شما مخفی هستید. نکند هنوز احساس خطر میکنید. مگر نه اینکه شما میگفتید که دوست دارید دفتر خودتان را خوب ببنیدید. چه زمانی بهتراز الان. پس من میبینم که یک چیزی این وسط درست نیست. من فکر میکنم این سوالاتی است که میشود از زوایای مختلف به پاسخ آن پرداخت. اما ناگفته پیداست که اتفاقات چند ماه گذشته بخصوص در زمینه سیاست خارجی رژیم و برگشتن ورق نیز بی تاثیر در همه این پرت و پلاهای سیاسی و خطی که در سایت مجاهدین به وفور دیده میشود نبوده است.

 

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

درلیبرتی چه میگذرد؟

31.10.2013

مهرداد ساغرچی، ایران فانوس

لینک به منبع

در لیبرتی چه میگذرد؟

خبررسیدن جمعی از اسیران لیبرتی به آلمان بسیار خوشحال کننده بود. خبری که این سوال را به ذهن متبادر میکند که چرا از چنین جمعیتی که در لیبرتی هستند تعداد کمی به آزادی میرسند. مگر قرارنبود که تعدادی حداقل صد نفر به المان پذیرش بشوند. چرا وقتی با مسولین کمیساریا پناهندگی صحبت میشود آنها از وحشت عجیب از حرف زدن افراد با کمیساریا صحبت میکنند. آیا این افراد توجیه شده اند. آیا این افراد حادثه اشرف را فراموش کرده اند؟ آیا این افراد از اینکه در یک محیط دربسته هستند و تمام مدت تحت کنترل درون و بیرون مناسباتشان هستند خوشحال هستند.؟!

جواب همه این سوالات را در اخبار کوتاهی که از لیبرتی آمده است بشنوید. د رمیان جمع سه هزار نفری در لیبرتی فقط شش نفر توانستند قفس بشکنند و با کمیساریا مصاحبه کنند.

بعد از واقعه اشرف مسولین سازمان فرصت را غنیمت شمرده با برداشتن مواد غذایی از دسترس همه گی اعتصاب غذایی اجباری را به افراد تحمیل کردند. سپس با مرزسرخ کردن مصاحبه با کمیساریا عملا هر کس قصد مصاحبه با کمیساریا را داشت با کوبیدن مارک خائن به خون شهدای اشرف تهدید میکردند. این اعتصاب غذا برای بسیاری راهی برای مرگ و خلاصی از وضعیت بلاتکلیفی که سازمان با ناجوانمردی تمام برافراد بیچاره تحمیل کرده است میباشد. در این حال فقط شش نفر توانستند قفس بشکنند و به مصاحبه بروند . بعد از مصاحبه با این افراد برخورد شد و گفته شما روی خون شهدای اشرف پا گذاشته اید. عملا این افراد بلوکه شده بودند.

وضعیت برای دیدار و مصاحبه هم فضاحت بار بوده است. سازمان تعدادی از خواهران بسیجی مجاهد با چسباندن یک پلاک روی سینه به اسم حفاظت خودشان را موظف در همراهی افراد به صورت لحظه به لحظه میدانند. چیزی که از چشم افراد کمیساریا پنهان نمانده است و بسیار واضح این مسائل رو توضیح میدهند.

حال توجه کنید پایداری که در اشرف جواب نداد و حال که باید رهبری جواب بد کرده ها و تصمیم های غلط را به اعضا بدهد به راحتی این مانور را میکند.

 

اما دراین طرف صحنه کماکان ایدئولوژی و سازمانی که به سرمایه های سالیانش مینازید حال در همین آلمان و خارجه که آمده است به تمام معنا افراد را کنترل میکند. این همان مکانیزمی است که به آن میگویند کارکرد فرقه ای.

بله به افراد گفته شده است که با هیچکس تماس نداشته باشند. از ترکیبی که به هر جا آورده میشوند یک و یا چند نفر عضو فسیل شده درونشان جا میدهد. این نشان میدهد که چقدر به ایدئولوژی و افکار و رهبری خودشان و گوهر بی بدیل اعتماد دارند که حتی وحشت دارند که افراد آزاد شده با کسی حرف بزنند. البته شاید برای افراد زیاد واضح نباشد که اسارت فکری معلوم نیست که تا چه مدت طول خواهد کشید. اما این نیز بر میگردد هر کس چقدر در درون مناسبات شستشوی مغزی شده باشد. این هم زمان میخواهد. هرکس میتواند این پروسه تغییر دهد اما آنچه مسلم است این سازمان در خارج کشور نمیتواند آنچه که سالیان در عراق انجام داد در اروپا نیز تکرار کند. تازه این از نتایج سحر است . بگذارید افراد جدید دهان به سخن باز کنند تا سیه روی شود هر که دراو غش باشد.

مهرداد ساغرچی / آلمان

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آزادی چه رنجها که برایت نکشیدیم!

22.10.2013

مهرداد ساغرچی، ایران فانوس

اخباری در باره آزادی گروه کوچکی از اسرای دربند لیبرتی را به نظر میرسد اولین دسته هستند که به آلمان منتقل شدند به گوش میرسد. این خبر به خودی خود بسیار خوشحال کننده است و از دولت فدرال آلمان ضمن قدر دانی و درخواست برای رسیدگی به کسانی که در حدود دو سال و یا بیشتر از اعضای سابق این سازمان که در آلمان درخواست پناهندگی داده اند کماکان در بلا تکلیفی هستند را نیز داریم. این افراد در مسیری بسیارسخت و خطرناک خودشان را به آلمان رسانده اند و انتظا ر میرود که در کنار کسانی که دولت آلمان مستقیم به این کشور منتقل کرده است به پرونده هاشان در اسرع وقت رسیدگی شود. کسانی که بعضا از ده سال و تا بیست سال خانواده و عزیزان خودشان را ندیده اند.

این خبر بسیار امیدوار کننده است که سایر دولتهای غربی هم با همین الگو بتوانند این افراد را در کشورشان اسکان دهند. این مهم در دست دولت آلمان بسیار تعیین کننده است. این افراد با سالیان اسارت در میان فرقه ای که حتی اجازه درخواست کمترین نیازهای انسانی و عاطفی خود را نداشته اند و همین لحظه هم با فشارهای نا محسوس فرقه مواجه هستند.

از دولت آلمان تقاضا داریم که اجازه ندهید مسولین یا اعضای این سازمان با حیل مختلف خودشان را نماینده افراد نشان دهند و از سوی افراد به عنوان سخنگو حرف بزنند. این افراد هیچ نیازی به سخنگو نیاز ندارند. از دولت محلی که این افراد را در حیطه مسولیت خودش پذیرفته است تقاضا داریم با رسیدگی های ویژه به این افراد از هر گونه فشار و باج گیری که به دلیل نیازهای محتمل مالی و امکانات رفاهی ممکن است سازمان از این افراد بخواهد جلوگیری کند. سازمان مجاهدین به هر نحوی میخواهد که هر طور سیطره خودش را بر افراد حفظ کند. این تجربه هم اکنون در کمپ کشور آلبانی وجود دارد که افراد به دلیل نیازهای مالی و رسیدگی های معمول مجبور هستند به فشارهای نا محسوس سازمان تن بدهند.

انجمن ایران فانوس این را وظیفه خودش میداند در این زمینه با تمام توان خودش به مقامهای محلی و دولت آلمان کمک کند تا افراد بتوانند به سرعت جذب جامعه و زندگی شده و یک شهروند عادی و مفید برای خودشان و جامعه شوند. کانون ایران فانوس با سایر کانونهای که از افرادی که توانسته اند به سرعت به زندگی عادی بازگشته تشکیل شده و با اهداف انسانی خود تاکنون نقش مهمی در روشنگری در این زمینه داشته است. ما امیدواریم که این پذیرش افراد از سوی دولت آلمان وسایر کشورهای اروپایی کماکان ادامه داشته باشد. آزادی هدیه ای است برای تمام بشر که کسی اجازه ندارد به حریم آن بی حرمتی کند. و کسانی که برای این کلمه مقدس تلاش میکنند شایسته ستایش.
 
مهرداد ساغرجی ​ آلمان
 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خدا قوت

30.08.2013

مهرداد ساغرچی، ایران فانوس

لینک به منبع

هر چه زمان میگذرد و حقایق از زبان کسانی که در لایه اولیه شاخه سیاسی مجاهدین بوده اند شنیده میشود عمق پوشال بودن و بی مایه گی این جماعت آشکار میشود. اما من نمیخواهم حرفهای آقایان روحانی و قصیم را تکرار کنم. اما شاید یک سوال پیش بیاید چرا باید کسانی که بیش از سی سال در کنار یکدیگر بودند در کمتر از دو ماه همه پروسه چند ساله را به فراموشی میسپارند. چرا حاضر میشوند به دوستان خودشان تهمت هایی بزنند که شاید در قلبشان قبول نداشته باشند؟ شاید پاسخ این سوال در داستان گلادیاتورها پیدا کنیم. کسانی که مجبور بودند برای زنده ماندن و محبوب ماندن درخدمت سرور خودشان بهترین دوستانشان را به خاک و خون بکشند. اما حالا که آن زمانه نیست و خبری از گرز و شمشیر نیست مگر نه اینکه تخریب شخصیت یک نفر در دنیای مجازی و سیاسی مصادف با حذف او از صحنه است. حال که آقایان یا خانم های شورایی متوجه شده اند برای بالا کشیدن خودشان در خدمت سرور عقیدتی خودشان هدف خوبی پیدا کرده اند از هیچ نامردی و بی مرامی فروگذار نمیکنند که فرصت را از دست ندهند. اما باید بدانند که این نیز بگذرد. شاید آقای فیلابی یا سامع خودتان روزی دیگر تحمل شرایط رهبر عقیدتی شورا نکردید. به فکر روزی افتادید که به شما بگویند یا مجاهد بشوید یا بروید. فکر میکنید رهبری مجاهدین لحظه ای تردید میکند برای بیرون کردن شما آن موقع که موضوع منافع شخصی و گروهی خودش باشد هرگز به امروز فکر نمیکند که از او طرفداری کردید. این نیز بگذرد اما شاهد هستیم که شما نیز پشیمان خواهید شد.

این جماعت از روز تاسیس تا امروز هرگز به چیزی به جز قدرت رسیدن خودشان و ایدئولوژی خودشان به چیز دیگری فکر نکردند. شاید آقایان قصیم و روحانی که در تصمیم های مختلف شورا بودند درباره پرچم شیرو خورشید نشان که تصمیمی بود صرفا برای تبلیغ ملی نشان دادن مجاهدین حضور داشتند. بله بعد از آن نشست های شورایی آقای رجوی در نشست سازمانی گفت که این شیر همه شیر خدای ما شیعیان است و آن خورشید همان مهرتابان ما مجاهدین است و گفت همه این شعر و شعارها برای شورایی هاست. امیدوارم روزی این ویدئوها که همه اش در آرشیو سازمان است رونمایی شود تا سیه رو شود هر که او در غش باشد.

اما کسی حسود نیست که بخواهد به این عقب مانده های ذهنی که فکر میکنند که خیلی دموکرات و روشنفکر و دانشمند و متفکرند . عقبه فکری این جماعت که الان اسمش را به عنوان مجاهدین میشناسند همان فدائیان اسلام هستند و بدون تعارف هرگزذره ای فرق نکردند. فقط کراوات و زدن ریش را اضافه کردند. حال هم وقتی کفگیربه ته دیگ خورده است مجبور میشوند همه آنچه که برایشان باقی مانده برای ماستمالی آبروریزی سیاسی خودشان به میدان بکشند. همه آنها که موضع گیری میکنند میدانند که اگر این مواقع آنچه دستور میرسد را عمل نکنند خودشان نیزدرشمارمجرمین سازمان میروند.

اما نکته دیگری که در مطلبی ازآقای قصیم به کنایه به اسکندر فیلابی و سیستم تبلیغاتی مجاهدین بیان شده جالب توجه بود. آن خدا قوت که برای پخش ورزش زنان در سیمای مجاهدین گفته شده مثل این است که الان بگویید مجری خبری زن در تلویزیون جمهوری اسلامی بدون روسری و مقنعه و روبنده بیاد. یعنی دیگه نه از تاک نشان میماند و از تاکنشان. حال جهت اطلاع باید بگویم اگه یادتان باشد چند سال قبل رئیس جمهوری اجباری مقاوم خانم رجوی در برنامه سیاسی با شخصیتهای مهمان دست دادند. آن روز بود که در سازمان چند هفته ول وله بود. آخرش رهبر عقیدتی به میدان آمد و سر و ته قضیه رو هم آورد. نه که فکر کنید از موضع ارتجاعی بلکه چون برادران مسئول در سازمان مساله دار(یعنی معترض) شدند و گفتند ایشان که در جایگاه رهبر عقیدتی ما است چرا با برادران که فرزندان عقیدتی اش هستند و به او محرم هستند بالاخره باید دست بدهد و یعنی ما غریبه تر از اون کافرها هستیم. و اینچنین بود که رییس جمهور دیگر جرات نکرد که دست بدهد. اما بگویم از پخش مستقیم فوتبال که در میان تماشاچیان هراز گاهی زنان بی حجاب یا خندان را نشان میداد کلا ارکان سازمان را داشت بهم میریخت . بعد سازمان مجبورشد که مرز سرخ پاره کند و فوتبال را ازتلویزیون رژیم پخش کند که سانسور میشد. حال واقعا اگه این اتفاق در تلویزیون رژیم یا مجاهدین افتاد ما را بی خبر نگذارید حتما ما هم خدا قوت میگوئیم.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وقتی کلمات به صلیب کشیده میشوند


19.08.2013
مهرداد ساغرچی، ایران فانوس

http://iran-fanous.de/middle/2074-Sagharchi-19.08.2013.htm

کمتر کسی است که اخبار و تاریخچه سازمان مجاهدین را در بیست و اندی سال پیش دنبال کرده باشد ولی بحث صلیب که در مجاهدین را نشنیده باشد. این بحث تئوریک یکی از مبتذل ترین و پوچ ترین تئوریهای بود که بعدها رجوی از مطرح کردنش هزار بار پشیمان شد.
همه دوستانی که کمترین اطلاعاتی از رجوی دارند میدانند که ایشان خودشان را در میان نیروهایش به کمتر از پیغمبر و امام و معصوم معرفی نمیکند. به همین دلیل هم در بحث صلیب با اشاره به مسیح و صلیب مسیح خودش را مسیح معرفی کرد. گفت هر کس صلیبش را بردارد و تا تهران بیاید البته با توجه به هوشیاری آقای رجوی خودشان با برعکس مسیح در انتهای صف سازماندهی کردند و گفتند شما صف را تشکیل میدهید و من در انتهای صف پشت سرتان هستم با صلیبم . طنز روزگار را ببین که هرگز حتی در هیچ سر فصلی در انتهای صف هم دیده نشد. حال امروز بعد از ده سال مخفی شدن برای زنده ماندن در پیام رمضانش به کسانی که تلاش کردند از باتلاق عراق خودشان را بیرون ببرند خائن و بریده گفت البته ناگفته پیداست که حتی آنهاییکه که از در کشور آلبانی مستقر شدند از دست تشکیلات رجوی در امان نیستند اما این را برای کسانی که هنوز از خارج شدن از سازمان کمی ترس دارند گفته است که بدانند با رفتنشان در معرض بمباران و سمپاشی سازمان هستند. اصولا کسانی که بخش مهمی از زندگی شان را در یک محیط گذرانده اند برایشان خیلی مهم هست که از لحاظ روانی و روحی احساس گناه نکنند. رجوی از این قانون استفاده میکند که بتواند به این وسیله با متناقض کردن افراد از خروج شان جلوگیری کند.
پیام رمضان رجوی گواه این حقیقت است که بزرگترین بریده از مبارزه و آرمان خودش است و به لجن کشیدن کلمات کماکان و به صلیب کشیدن کلمات توسط خودش انجام میشود. آنچه که باید همه دوستان در بند توجه کنند این است که رجوی باید خودش بیاید و در لیبرتی و همه افراد را آزاد کند و بعد بماند و بقیه اثبات کند که اهل عمل است. البته به قول معروف آنم آرزو ست. هرگز در هیچ سر فصلی رجوی دیده نشد. حال هم که میبیند دکانش درحال تخته شدنش است به خار خاشاک میآویزد اما حال که تعداد زیادی نتوانسته اند خارج شوند اما دیر نیست که روز پاسخ فرا میرسد.


 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پروژه شیطان سازی شروع شد

 

 

06.07.2013

مهرداد ساغرچی، ایران فانوس

 http://iran-fanous.de/middle/2027-Sagharchi-Ferge%20-05.07.2013.htm

بعد از جدایی اخیر آقایان روحانی و قصیم انتظار میرفت که فرقه مجاهدین موضوع گیری کند ولی از قرار معلوم این بار آمادگی چنین چیزی را نداشت و مجبور شد نه یک اطلاعیه که یک کتاب پنجاه و چند صفحه ای داستانی که از سر تا انتهایش واقعاً چرندیاتی بی ربط و توهین و همینطور درماندگی شورای دست ساز و رهبری مجاهدین را نشان میدهد. از سوی دیگر به روش لومپن لاتی همیشگی مجاهدین یک خط و نشان تهدید آمیز برای اشخاص جدا شده از شورا میکشد که اگر علیه ما حرفی بزنید داستان سازی های دیگری در انتظار تان خواهد بود. بعد هم سوزش خودشان را از اینکه آقایان با تهدید و تطمیع و التماس حضور به جلسه دبیر شورا و خانم رئیس نرساندند و بعد سراپا جفنگیاتی که بله روزی شما در فلان رای گیری شرکت کردید یا رای مثبت دادید. یاد کتابها و فیلم های که از محاکمات زندانیان بی گناه که برای خواندن حکم شان آنقدر ورّاجی و حرف میزدند تا متهم خسته شده و قبول کند که مجرم است. حالا شورای مقاوم که تاب انتقاد اعضایش را ندارد یک باره با جدا شدن بهترین یارانش و وفادار ترین دوستانش افتاد. حال باید به هر ترتیب با یک رمل و ستاره شناسی و حروف ابجد و ربط تاریخ شمسی و میلادی به یکدیگر این را اثبات کند که توطئه از قبل بوده است. البته کشف جدید من این است که مجاهدین بدون هیچ منظور چنین کاری را کرده و میکنند چون آنقدر توهم و خیال میزنند که درباره خودشان فکر میکنند آنقدر دموکرات هستند که اگر کسی از آنها جدا شود یا انتقاد کند حتما یک توطئه جمهوری اسلامی و آخوندها ست. در ضمن خیال میکنند که تمام انتخابات ایران و آمریکا و عراق و.... با توجه به مواضع رهبری مجاهدین بالا و پائین میشود پس نتیجه میگیرند کسی که سی سال برای ما سنگ به سینه زده نمیشود این همه کارائی را دیده باشد ولی باز هم فکر جدایی به سرش بزند. از آنجا که این بار در مخمصه گیر کرده بودند چون آقایان قصیم و روحانی در خانه آنها زندگی میکردند و نمی توانستند حرفی بزنند اگر هم میخواهید بدانید چرا چنین داستان چرندی را هم سرهم کردند نه برای افکار عمومی بلکه فقط برای خوراک ذهنی اعضا باقی مانده مجاهد درون شورا که بگویند ببینید اونها سال 1364 یک جمله گفتند که مشکوک بود. حالا من تعجب کردم که چرا به ذهن مجاهدین نزد که یک مدرک رسمی و واقعی درست نکردند بگویند که اسم فامیل آقای روحانی که رئیس جمهور جدید جمهوری اسلامی یکی است با هم پسر عمو یا برادر نا تنی یا خلاصه در این زمینه که کم نمیآورند و کلا موضوع را ردیف میکردید و داستان کوتاه میشد که بله پسر عمو از پسر عمو خواهش کرده و مستجاب شده است.


شارلتانیزم و بی پرنسیب ی این نوع تفکر که در مثنوی هفتاد من به اصطلاح شورا در خصوص جدایی دو یا سه نفر از اعضای شورا دیده میشود سرچشمه اش از ایدئولوژی سراسر خودخواهانه این جماعت بیمار روحی روانی است. میگوید هر کس که مبارزه میکند با شورا و مجاهدین است . و در غیر این صورت مامور و مزد بگیر. پس شما بگوئید این حقوق های تان به افراد شورا و همینطور سخنرانان هر مراسم تان اسمش چیست؟ آیا شما که ما به ازاء پول به کسی که سخنرانی برای تان میکند را فرد ایدئولوژیک و وفادار میگویید؟! بگذریم که هرچه زمان میگذرد دست شما خالی تر میشود. اگر در تاریخ یک کشور یا گروه سراغ دارید که با استعفا دو نفر پنجاه و چند صفحه کاغذ سیاه کردند حتما بنویسید که اطلاعات عمومی ما هم بالا برود. صبر کنید در ادامه هر کاری علیه این افراد انجام میدهید که از خودتان فقط با انتقاد خارج شدند دودش به چشم خودتان خواهد رفت چون برخلاف شما که زندگی شخصی و کارو موضع سیاسی و اعتقادی برای تان یکی است ولی حتما آنها هم در درون شورا دوستانی داشته و دارند که نظاره گر کار شما هستند. آنها برخلاف شما خیلی خوب دوستان شان را میشناسند و سی سال نان و نمک خوردن را فراموش نکردند در نتیجه به شما میگویم هر چقدر دل تان میخواهد بنویسید و تهمت و ناسزا و داستان سرائی کنید ببینید کی ضرر میکند. هرگز اوضاع آنطور که در تصور کودکانه و بیمار شما هست پیش نخواهد رفت.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مریم عضدانلو، داس را بر کلید ترجیح می دهد

 

 

 

تحریریه ایران فانوس، سی ام ژوئن 2013

لینک به منبع

 

می گویند، تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد. آقای حسن روحانی، شعار انتخاباتی اش کلید تدبیر بود و اتفاقاً با کلید و تدبیرش، در انتخابات و از کاندیداهای دیگر برنده شد. پس از آن و در جلسه ای، خبرنگاری از وی سئوال کرد وقتی مسئولیت قوه مجریه را به دست گرفتید، با مسئولین دولت قبلی چه خواهید کرد، آقای روحانی به صراحت جواب داد، من کلید دارم و داس ندارم.


بایست اذعان کرد اگر آقای روحانی به جای کلید، از شعار و آرم و نشان داس استفاده می کرد، به احتمال زیاد اقبال چندانی در انتخابات و بعد از انتخابات، نداشت. مردم تا کنون فوایدی که از کلید دیده اند، از هیچ داسی ندیده اند.
اما یکی است دقیقاً بر عکس مردم، فکر و عمل می کند. مریم عضدانلو، ابزار رسیدن به قدرت را داس می داند و او با تمام قوا با کلید و هر چه تدبیر است، مخالف است. او طی سخنرانی پر طمطراق و پر هزینه اش در روز 23 ژوئن در ویلپنت پاریس، نتوانست خشم و عصبانیت جدیدش را کتمان نماید. او ضمن زیر سئوال بردن کلید و هر آنچه میانه روی و اعتدال است، اذعان داشت که موشکباران اخیر اردوگاه لیبرتی نیز از جانب حسن روحانی است. و این در حالی است که ایشان هنوز قدرت اجرایی در ایران ندارد و همگان می دانند که موشکها از زمین عراق به لیبرتی شلیک شده و اگر تلفاتی داشته بی شک مسئول اولش رهبران مجاهدین هستند که اعضای خود را در زمینی بازی داده اند که این نوع موشکها و خطرات جانی، چندان به دور از انتظار نیست.


اما چرا مریم عضدانلو می خواهد موشکباران اخیر لیبرتی که تقریباً به داستان مضحک چوپان دروغگو شباهت پیدا کرده به رییس جمهور جدید ایران نسبت دهد و در تبلیغاتش وی را جانی بنامد، واقعیت قضیه به همان کلید یا میانه روی و اعتدالی بر می گردد که آقای روحانی آن را شعار انتخاباتی و ابزار عمل خود قرار داده است. واقعیت این است که اگر همچنان آقای روحانی بخواهد و بتواند از کلید تدبیر در سیاستهای داخلی و خارجی استفاده کند، دکان تبلیغاتی مجاهدین و دکان جنگ شان تخته خواهد شد.


رهبران مجاهدین از هم اکنون بویی از ماجرا برده و در این رابطه خیل نیروهای خود را به صحنه آورده اند تا در راستای عدم ریزش نیروها، آنها با نوشتن تهمت و توهین نامه علیه مخالفین، جدیت و وفاداری مجدد خود را به ثبوت برسانند.


چون که رهبران مجاهدین نیک می دانند، از این پس جنگ و جدلی در کار نیست و نخواهند توانست نزد اربابان خارجی مسایل داخل ایران را متشنج و متزلزل نشان دهند و خود را کاندید قدرت در ایران معرفی کنند.
جان کلام این که رهبران مجاهدین نه در تاکتیک بلکه استراتژیک، نه در ایران بلکه در همه جای جهان به طور ایدئولوژیک و تاریخی، معتقد به داس بوده اند. داس نیز یک بازی کهنه و دو طرفه است. اگر طرف مقابل داس به دست بگیرد، نان مجاهدین در روغن است و اگر طرف مقابل کلید به دست بگیرد، نان مجاهدین آجر خواهد شد.


وادار کردن حاکمان جدید ایران به استفاده از ابزار خشونت و به ویژه در ارتباط با مجاهدین، سیاست تبلیغاتی و ترفند جدید آنان خواهد بود چون که اگر نتوانند در این میدان بازی کنند، هر گونه جرقه ای از جانب آنان که به استاد جرقه زدن معروفند، به خاموشی خواهد گرایید.


از یاد نبریم وقتی که دولت محمد خاتمی در سال 1376 به قدرت رسیده بود، مجاهدین آن را فتنه نامیدند و با همه قوای موجود و مشکوک، به مصافش شتافتند تا بلکه سیاستهای اصلاح طلبانه و صلح دوستانه محمد خاتمی را با خشونت مواجه ساخته و به بن بست بکشانند. در این رابطه، رهبران مجاهدین از طریق بغداد به تهران، جاده ای نه چندان مالرو، ساخته بودند و رزمندگان مسئله دار را با خمپاره های 60 بر دوش، عازم ماموریت جنگی به تهران می کردند تا بلکه به زعم خود بتوانند سیاستهای اصلاح طلبانه را به سیاستهای افراطی و جنگی بدل کنند.


تحریریه ایران فانوس

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چند شکست و هیچ پیروزی

 

 

تحریریه ایران فانوس، بیست و چهارم ژوئن 2013

لینک به منبع

 

روز شنبه 23 ژوئن، در حالی مجاهدین خلق سی و دومین سال مبارزه مسلحانه علیه جمهوری اسلامی را جشن گرفته و به پایکوبی مشغول شدند که به گواه کارشناسان و شاهدان صحنه:


1ـ بیش از 98% از دعوت شدگان، غیر ایرانی بوده و شناختی از مجاهدین خلق نداشته و بعضاً با هزینه زیاد و از اقصی نقاط جهان به پاریس فراخوانده شده و کسانی که حتی نمی دانستند ایران در کجای نقشه جهان قرار دارد و همچنین آشنایی به زبان فارسی نداشته و سخنرانی تکراری و کلیشه ای مریم عضدانلو در آنان تاثیری نداشته است. کسانی که از یک یا دو روز قبل از کشورهای مختلف و جهت سیر و سیاحت و همراه با انواع دیگر امکانات تفریحی، جمع آوری شده و هیچ تصوری از نمایش قدرت و بازی سیاسی مجاهدین نداشتند.


2ـ تعداد اندک لابی هایی که برای گرم کردن معرکه گرد آمده بودند، با هزینه های بسا گزاف، همچنان مانند مریم عضدانلو به سر دادن شعار و سخنرانی کلیشه ای اکتفا کرده و هیچ اشاره ای به انتخابات اخیر ایران نکردند.
3ـ روز قبل تر یعنی جمعه 22 ژوئن، میدان تروکادرو در پاریس، محل تجمع تعدادی از اعضای منتقد و مخالف و قربانیان فرقه مجاهدین بود که آنان در قالب انجمن های سیاسی و فرهنگی کوچک و با در دست داشتن انواع پوستر و پلاکادر، به اعتراض پرداخته که این خود گویای پوشال و نمایشی بودن آکسیون مجاهدین در روز بعد از آن بوده است.


4ـ مریم عضدانلو، گرداننده اصلی نمایش قدرت در ویلپنت پاریس، در حالی به سخنرانی و غرولندهای تکرای پرداخته که انگار 32 سال در نظر او 32 ساعت بیشتر نبوده است. او هیچ اشاره ای به رخدادهای واقعی مردم در ایران نکرده و همچنان همه چیز را سیاه تر از سابق تفسیر کرده و هیچ اشاره ای از جنگ درازمدت مجاهدین و جمهوری اسلامی و بی ثمر بودنش نکرده و نگفته که با این همه خون و جنون، دستاوردش برای مردم چه بوده است. او نگفت که این جنگ، چقدر سود برای او و دیگر رهبران مجاهدین داشته و تلفاتش در پایین، چه میزان بوده و چقدر از نیروهای خود و مردم را قربانی داده است.


با این وجود، نمایش قدرت و پر هزینه مجاهدین در ویلپنت پاریس را می بایست سرپوشی بر سکستهای اخیر آنان ارزیابی کرد، چرا که طی سه ماه اخیر سال 1392، مجاهدین خلق مرتباً و در هر محفل و میدانی، شکستهای کوچک و بزرگی را تجربه کرده اند که گوشه ای از آنها به شرح زیر است:


1ـ فعالیتهای گسترده اعضای جداشده و معترض با ابزارهای مختلفی که در دست داشتند، در مجموع به آگاه تر شدن بخشهای دیگری از جامعه و حتی هواداران دور و نزدیک مجاهدین انجامیده است.


2ـ فروپاشی تتمه شورای پوشالی رجوی و کناره گیری چهار تن از اعضای باقیمانده، که در اصل این شورا در سال 1363 کلاً شکست خورده و فروپاشیده و در کتاب ارزشمند "فراز و فرود شورای ملی مقاومت" که دلایل این سقوط و فروپاشی به تفصیل و از زبان اعضای جداشده از شورا و صاحبنظران دیگر آورده شده است. این کتاب را انجمن ایران پیوند و در سال 1381 به چاپ رسانده و در مجموع با صاحبنظرانی چون بابک امیر خسروی، دکتر ابوالحسن بنی صدر، دکتر منصور بیات زاده، دکتر محمد برقعه ای، رضا چرندابی، دکتر علی اصغر حاج سید جوادی، بهروز حقی، مهدی خانبابا تهرانی، مهدی خوشحال، مهندس پرویز دستمالچی، دکتر علی راسخ افشار، محمود راسخ، کامبیز روستا، هادی شمس حائری، احسان شریعتی، مهندس منوچهر صالحی، دکتر منصور فرهنگ، دکتر حسین لاجوردی، دکتر حسن ماسالی، داریوش مجلسی، دکتر مهدی ممکن، دکترعلیرضا نوری زاده و بهمن نیرومند، گفتگو و تبادل نظر شده است. از سال 1363 آنچه از شورای پوشالی رجوی باقیمانده، در اصل کارکردش تحمیق و تمکین خیل قربانیان مجاهد در راستای منافع حقیر رهبران مجاهدین بوده و تتمه شورا، هیچ ماموریت و دستاورد دیگری طی 20 سال اخیر نداشته است. همان طور که اخیراً و به مناسبت باز شدن سوراخ دستگاه، اعضای باقیمانده را یک به یک به میدان آوردند تا آنان با موضع گیری و تهمت و توهین اعضای جداشده، سوراخ کذایی را بسته و وفاداری خود را مجدداً به ثبوت برسانند.


3ـ فرار اعضای مجاهد از اردوگاه لیبرتی و انتقال سه دسته از آنان به کشور فقیر آلبانی که اینها بر خلاف میل و شعارهای سرنگون طلبانه رهبران مجاهدین بوده است.


4ـ انتخابات اخیر ریاست جمهوری و شرکت مردم در آن انتخابات با چشم انداز اصلاح امور سیاسی و اقتصادی که این نیز یکی از بزرگترین شکستهای مجاهدین خلق در طی سالهای مبارزه مسلحانه و سالها سرمایه گذاری در راستای قیام عمومی و جنگ خارجی، بوده است.


5ـ شخص مسعود رجوی همچنان در اختفاء به سر می برد و مریم عضدانلو نیز همچنان به تکرار غرولندهای تکراری و فریبنده در محافل قدرت مشغول است و در ارتباط با تحولات اخیر در ایران و هجمه افشاگری جداشدگان، سیر قهقرایی و استیصال را پیموده و گردهمایی پر هزینه ویلپنت در پاریس، در اصل سرپوشی بر انبوه شکستهای پی در پی سال 1392 است که روزانه در گوشه و کنار جهان، گریبان رهبران مغرور و لجباز مجاهدین را گرفته و رها نمی کند.


6ـ آنان در قبال انبوه شکستهای ریز و درشتی که طی سه ماهه امسال متحمل شده اند، هیچ پیروزی حتی برای روحیه دان به نیروهای مستاصل و بیچاره نداشته اند و آخرین تیری که در ترکش داشتند و آن گرامیداشت روز جنگ در 30 خرداد سال 1360 بوده، با ارزیابی های واقعی و امروزی، خود یک شکست بزرگ و آغاز همه شکستهایی بوده که رهبران مجاهدین طی 32 سال، متحمل شده اند.


ساندیس های پر زرق و برق و پر هزینه که تنها یک روز توانست نیروهای پوشال را سر پا نگهدارد، به اتمام رسیده و در زمره پیروزی که نه، بلکه شکست و خالی کردن بی ثمر چنته بوده است. همان چنته ای که خون اسرا و اعضا و قربانیان دیگر را در طبق اخلاص گذاشته و در کاخهای بیگانه به حراج گذاشته و بابتش دلارهای ساندیس خوران و هزینه های فرعونی مریم و مسعود رجوی را تامین کرده است.


بنابراین، شکستهای اخیر و بدون پیروزی رهبران مجاهدین، نه تنها مربوط به امروز بلکه دیروز نیز همین بوده و تا روزی که مرغ رجوی یک پا داشته باشد، این شکستها همچنان ادامه خواهد داشت، اگرچه ظاهراً و امروزه سودش را رهبران و زیانش را قربانیان می پردازند.


تحریریه ایران فانوس
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شکست جنگ و پیروزی صلح

 

 

تحریریه ایران فانوس، هفتدهم ژوئن 2013

لینک به منبع

 

با انتخابات یازدهمین دور ریاست جمهوری ایران و آنچه که اکثریت مردم در ارتباط با تعیین سرنوشت خود از داخل و برای خود رقم زده اند، این می تواند ضمن گشایش سیاسی در داخل و خارج، همچنین یک پیام آشکار به جنگ طلبان داخلی و خارجی نیز باشد.


جدا از جنگ طلبان خارجی، در راس جنگ طلبان داخلی، فرقه مجاهدین قرار داشت. مسعود رجوی رهبری فرقه، از آنجا که از قبل بویی از ماجرا برده بود، در ابتدا و در اردیبهشت ماه امسال یک پیام تسلیم برای رهبران ایران ارسال داشت تا اگر اوضاع امور بر وفق مراد وی پیش نرفت، از قبل چانه زنی کرده و برای حفظ جانش کوشیده باشد. آن چه که در زندان شاه انجام داده بود. اما پس از گذشت چند روز و پس از عدم تایید صلاحیت هاشمی رفسنجانی، رهبری مجاهدین از سر شوق و ذوق شروع به ارسال پیامهای جنگی نموده و برای گرامیداشت 30 خرداد امسال که سالروز آغاز جنگ مسلحانه مجاهدین با جمهوری اسلامی است، سنگ تمام گذاشت.


تا اینجا، تحلیل های مسعود رجوی ادامه همان تحلیل های 32 سال قبل و از طریق عینک جنگ و نفرت بوده که نه تنها رهبری مجاهدین بلکه هر شخصیت سیاسی دیگر نیز با عینک نفرت و منافع شخصی و حزبی، به ماجرا نگاه کند بی شک به اشتباه رفته است.


همان گونه که انتخاب حسن روحانی با بیش از 50% آرای عمومی، یک شوک سیاسی برای کسانی است که اوضاع ایران را از دریچه منافع شخصی و حزبی و تحمیل سرنوشت مردم از طریق فشارهای بیرون، ارزیابی و تحلیل می کردند و امیدشان بیشتر به جنگ و سوریه ای کردن ایران بود.


این یک شکست بزرگ برای تمامیت فرقه مجاهدین به ویژه رهبری آن است که به جد می بایست به فکر چاره ای برای حفظ تتمه سازمان و حفظ رهبری در دوران بدون جنگ، باشد.


واما دومین شکست رهبری سازمان که اخیراً در ارتباط با شرایط ایران اتفاق افتاد، فروپاشی سیاسی شورا و حذف حداقل چهار تن از سران شورا بود. این شکست نیز به دنبال سالها تحلیل های غلط و امید به جنگ از جانب رهبری مجاهدین بود که حاصلی جز ناامیدی و استیصال به دنبال نداشت.


در نتیجه شکست دوم، همچنین می بایست به انبوه روشنگری و افشاگریهایی اشاره کرد که حداقل طی بیست سال اخیر از جانب قربانیان درونی این گروه، به بیرون درز کرده و ضمن تنویر افکار عمومی همچنین حاشیه و جمع هواداران و شورای پوشالی رجوی را در بر گرفت و تاثیر جدی بر آنان گذاشت.


در ابتدای امر، کناره گیری و سپس مخالفت اعضای شورا که طی هفته های اخیر اتفاق افتاد، نتیجه افشاگریهایی بوده که طی سالهای دور و نزدیک، اعضای ناراضی و جداشده از مناسبات بی رحم مجاهدین، به بیرون آورده و به سمع افکار عمومی رسانده بودند.


با دو شکست بزرگی که طی روزهای اخیر برای فرقه و به ویژه رهبری آن اتفاق افتاد، اگرچه آنان به روال و سیاق قبل خواهند کوشید برای حفظ روحیه نیروها بر طبلهای تو خالی پیروزی بکوبند، مجدداً ثابت شد که یک ایدئولوزی و ذهنیتی شکست خورد.


ایدئولوژی فریب و دروغ و جنگ، شکست خورد و همچنین ذهنیت نفرت و فرصت طلبی، ذهنیت طلبکار و خشونت طلب، ذهن استدلالی و حق به جانب، ذهن خودخواه و مغرور و عدم باور به آرمانها و نیازهای مردم، شکست خورد. مردمی که در هر سر فصل و بن بست، خودشان هستند که می بایست با حداقلهای هزینه و با استفاده از فرصت انتخابات، سرنوشت خود را رقم بزنند.


تحریریه ایران فانوس
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خانوم من رو ندیدید؟

 

 

تحریریه ایران فانوس، دهم یونی 2013

لینک به منبع

 

ضایع تر از این نمی شود، وقتی انقلاب به پشت دروازه تهران رسیده باشد، آدم بیاید و به جای مهر تابان و رهبری و دموکراسی و آزادی، خانوم خودش را، آن هم نه از دشمن بلکه از انقلاب طلب کند و در این رابطه آب را به آسیاب دشمن بریزد و جبهه جدیدی علیه لیبرتی باز کند!


اینها نگاه یک جارچی سازمانی به نام سینا دشتی در یکی از سایتهای مجاهدین با تیتر "درباره سئوال اسماعیل یغمایی" است که در ارتباط با خانم اکرم حبیب خانی و همسر سابق آقای یغمایی، خواسته است به قول خودش حریف را از میدان بیرون کند و حق انقلاب را از حلقوم دشمن بیرون آورد.


او با تحقیر شمردن زنی مجاهد به نام اکرم حبیب خانی و به کار بردن واژه خانوم و جمله "خانوم من رو ندیدید؟" انگار با دسته کورها طرف است و از این پس کسی سراغی از گمشده اسیرش در لیبرتی را نخواهد گرفت.


نگاه رهبر این جریان نسبت به زن، بسیار سخیف تر و حقیرتر از این است. از نگاه مسعود رجوی، زن به مثابه یک پیراهن است و تا روزی تازه است، مریم و فهیمه و مژگان و صدیقه و کبری و صغری هستند، ولی همین که کهنه شد، بدل به پتیاره و عفریته و ماماچه و خانوم، می شوند.


این شخص وقتی که در سال 1360 همه کسانش را در ایران جا گذاشت و خود را به فرانسه رساند، در مقابل اظهارات مادرش که در ایران گفته بود، پسرش مشکل روانی دارد، سریعاً علیه مادرش اطلاعیه ای تنظیم کرد تا از طریق رادیو صدای مجاهد، مادرش را بریده و اضداد خطاب کند که با میانجی گری نزدیکان، مادرش را مورد استثناء قرار داد. اما زنش را که اشرف ربیعی نام داشت، در میدان جنگ باقی داشت تا ضمن کسب مشروعیت، راهی نیز برای خودش باز شود. همان داستان پیراهن تازه و کهنه.


در این رابطه، بسیاری از ریش سپیدان و گیس سپیدان ایرانی نظرشان بر این بود، کسی که به ناموس خود رحم نکند، به ناموس مردم رحم نخواهد کرد.


اینها نظر مردمی با تجربه و سالخورده در حوالی سال 1360 بود که بعدها دیدیم، مسعود رجوی هر آنچه که داشت و نداشت در طبق اخلاص و در کاخ دجله به ازای مشتی دلار، معامله کرد و همه را فروخت.


واقعیت این است که فرهنگ ایرانی جدای از فرهنگ عربی است و مقام زن را تا بدین حد خوار و خفیف نمی داند. در فرهنگ عامه، اخلاق فردی دقیقاً به اخلاق سیاسی راه می برد و کسی که زن و فرزند و مادر و همرزم خود را، آن هم در غربت و در میدان جنگ قال می گذارد، نظرگاه و راهگشایی سیاسی را از او نمی پذیرند. مگر این که آن فرد و جریان، مسعود رجوی و سازمانش باشد که زن در دستگاه فکری و ایدئولوژی آنان چیزی بیشتر از پتیاره و عفریته و کنیز و ماماچه و خانوم، نبوده و نیستند.


تحریریه ایران فانوس

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زوزه کفتاران

 

 

تحریریه ایران فانوس، هشتم یونی 2013

لینک به منبع

 

سال 1363 که اکثر اعضای اصلی شورای رجوی در حال ترک شورا بودند، یکی از آنان که هم اکنون در آلمان زندگی می کند رو به یک عضو باقیمانده کرد و گفت، حال که قطار دارد منحرف می شود بهتر است شما نیز مثل ما از قطار پیاده شوید. آن عضو شورا که منوچهر هزارخانی نام داشت، فی الفور جواب داد که من نیز به حرکت این قطار مشکوکم، اما خودت بهتر می دانی که من مشکل مالی و مشکلات اخص خانوادگی دارم و اگر می توانستم خارج از شورا، خودم و خانواده ام را تامین مالی کنم، برای خارج شدن از قطار درنگ نمی کردم.


حال این آقای هزارخانی که همچنین از دوستان نزدیک مسعود رجوی بوده و به خاطر وزنش انتقادات آبکی اش را نیز تحمل می کردند، بهترین عضو شورا بود و مابقی، خدا می داند که به چه انگیزه ای درون قطار باقی مانده و در مسیر راه ناچار شدند به خاطر حل مشکلات مالی، تن به انواع خفت و خواری بدهند و در مقابل همه خواستها و عملکردهای ضد انسانی و ضد ملی مسعود رجوی، تمکین کنند و نقش پوشش سیاسی را بازی کنند و النهایه هر جا که رجوی کم می آورد، آنان را سپر بلای خود و سازمانش می کرد و نقشی تحقیرآمیز به آنان می داد.


در یکی از سایتهای مجاهدین و به تاریخ 12 خرداد 1392 آمده است، کمیسیون قضایی شورای ملی مقاومت، فراخواندن ماموران و مرتبطین اطلاعات آخوندها به اقامه دعوا و پیگرد قضایی در مورد ادعای "مرگهای مشکوک" و "طلاقهای اجباری" در درون مجاهدین...


همه می دانند که مرگهای مشکوک، طلاقهای اجباری و صدها از این دست، علل نارضایتی و خروج و النهایه افشاگریهای اعضای جداشده از مجاهدین است و اتصال اینها به وزارت اطلاعات، یعنی کمرنگ کردن و خنثی کردن این حجم از روشنگریها که در اصل کار خود را کرده و ضمناً همین اعترافات و افشاگریها و شهامتها بوده که به اعضای دیگر شورا سرایت کرده و آنان را به منتقدین و مخالفین رجوی بدل کرده است.


در زمره هزاران جنایت رجوی منجمله مرگهای مشکوک و طلاقهای اجباری، چیزی نیست که ما در کتابها آنها را خوانده باشیم و محض توجیه خروج و مبارزه علیه رهبران سازمان استفاده کرده باشیم. اینها و صدها موارد دیگر، مسایلی بودند که ما اعضای جداشده با پوست و استخوان تجربه کرده و هر دادگاه و محکمه صالحه ای را در این رابطه موهبت و مغتنم می شماریم.


ما شاهد دهها مرگ مشکوک و صدها طلاقهای اجباری هستیم، در این رابطه صدها شهود و سند و مدرک در دست است که می توان رهبر شورا را به میز محاکمه کشاند. هم اکنون نزدیک به هزار زن مطلقه در کمپ لیبرتی زندگی می کنند که طبق قوانین اسلامی و قانون اساسی عراق، مجرم هستند. چرا این که آنان اجازه جدا زندگی کردن از همسران شان را ندارند، مگر این که به حکم رهبری مجاهدین و طبق طلاقهای اجباری، آن زنان از همسران قبلی خود طلاق گرفته باشند، که همین جمعی بودن و اجبار، خود جرم و جنایت رهبران سازمان را به اثبات می رساند و اگر طلاقی صورت نگرفته باشد، بازهم رهبران سازمان در مجاب و مقیم کردن آن افراد در لیبرتی عراق، یک عمل مجرمانه مرتکب شده اند که اینها خود مضاف بر صدها و هزاران جرم و جنایت دیگر سران سازمان است و حال که اعضای شورا خواسته باشند، کانون ایران فانوس خود از استقبال کنندگان این محکمه و دادگاه خواهد بود.


همچنین، ایران فانوس مجاهدین خلق را با همه عرض و طولش یک فرقه تروریستی می شناسد و خروج حتی یک جنین از این مادر مبتلا به مرض مالیخولیا را حتی اگر بند نافش را قطع نکرده باشد، امری مثبت و قابل ستایش می داند. اگرچه نیک می دانیم، جنین در تکامل خود صد در صد نیازمند جداشدن و رهاشدن خواهد بود.


معذالک، در این جنگل بیرحم و ظاهراً غیر قانونمند، اگرچه شیر همچنان سیر و مست و ترسان است و هنوز در خواب سنگین به سر می برد، اما این کفتاران گرسنه اند که زوزه کشان به خیال خود خواهند توانست طعمه نیمه جان را بترسانند و بدرند و پس از دهها سال که عمر و جوانی آنان را در اسارتگاه اشرف تلف کرده اند، این بار نیز خواهند توانست مابقی عمرشان را در زندانها تلف کنند و خود همچنان بدون مزاحمت به دریدن باقیمانده طعمه ها در لیبرتی، مشغول شوند.


تحریریه ایران فانوس

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

از پیام تسلیم تا پیام جنگی

 

 

تحریریه ایران فانوس، اول یونی 2013

لینک به منبع

 

طی اردیبهشت ماه سال 1392، مسعود رجوی پیامهایی متناقض و با 32 سال تاخیر، برای سران حکومت ایران ارسال داشته است. در پیام اول که به تاریخ 18 اردیبهشت ارسال داشت و به مناسبت انتخابات ریاست جمهوری بوده است، او از یک طرف ملتمسانه از آقای خامنه ای و رفسنجانی می خواهد که قدرت را با هم تقسیم کنند و یکی از دلایلش را بدهکاری آقای خامنه ای به آقای رفسنجانی می داند و در ادامه خاطرنشان می کند که هر دو شما در گذشته ای دورتر بدهکار مجاهدین بودید. او همچنین از آقای رفسنجانی می خواهد که ترس را کنار گذاشته و در انتخابات پیش رو شرکت کند چرا این که تنها او می تواند ناجی بحرانهای حکومت در شرایط امروز ایران باشد.


چنین پیامی که پس از سه دهه جنگ و جدال و امروزه مسعود رجوی به آن رسیده است، اگر از طرف نیروهای راضی و ناراضی خودش حتی صد بار رقیق تر انجام می گرفت، بدون شک مارک مزدور و خائن و جاسوس و غیره را به دنبال داشت و اگر از جانب نیروهای اپوزسیون انجام می گرفت، با انواع تهمتهایی چون خائن و سازشکار به تخطئه آنان می پرداختند. ولی مسعود رجوی بنا بر چه مشروعیتی و بنا بر چه شرایط و بحرانی که در آن گیر افتاده و برای نجات جان خود که النهایه به عبدالله اوجالان دیگری بدل نشود، دست پیش گرفته و سران حکومت را یاد بدهکاری شان انداخته است که، شما هر دو به مجاهدین بدهکاری تاریخی دارید. بدهکاری به مجاهدین هم همان بدهکاری به مسعود رجوی است.


اگر چنین باشد، لابد مجاهدین راضی و ناراضی و جداشده بی شماری که در کشور عراق باعث شدند تا مسعود رجوی بابت حضور آنان در عراق، از صدام حسین پول گزاف بگیرد و آبروی خود را به باد بدهد، با این تحلیل، بدهکاری شان بی حد و حساب است.


مسعود رجوی در پیام دومش 31 اردیبشت، بدون این که به خبط و خطای پیام اولش بپردازد و تحلیل آمدن رفسنجانی به قدرت را زیر سئوال ببرد، همچنان این بار نیز از آقای رفسنجانی می خواهد که با استفاده از اهرمها و ابزارهایی که در گذشته در اختیار داشت و از مجرای غیر قانونی، با حکومت و ولی فقیه به مقابله بپردازد و النهایه نتیجه می گیرد که انقلابیون در دعوای مابین دو نیروی ضد انقلاب، طرف آن که ضعیف تر است را می گیرند و همچنان مواضع خود را حفظ می کنند.


او با شعار این که افعی کبوتر نمی زاید، هر گونه اصلاحات در ایران را منتفی دانست اما از درون مناسبات فوق دیکتاتوری و رهبری خاص الخاص خود هیچ نگفت که چرا همه باید اصلاح شوند و الا او بدون اصلاح باقی بماند.
مسعود رجوی با زرنگی تمام چاشنی پیامهای تسلیم را با شعارهای قدیمی و سرنگونی و غیره آراسته تا مبادا هواداران و مزدبگیرانش، دو پیام اخیر او را از موضع ضعف و تسلیم خوانده و بر ابطال سه دهه مقاومت و جنگش، تردید کنند.


با آن چه که از دو پیام تسلیم اما با چاشنی انقلابی و سرنگونی و غیره مسعود رجوی برای سران حکومت رفته است، پیام اصلی که همان آب شدن قند در دل باشد را مجاهدین برای هواداران و ساندیس خورانشان ارسال داشتند تا برای 22 ژوئن در ویلپنت پاریس گردهمایی و نمایش قدرت اجرا کنند.


30 خرداد هر سال را مجاهدین به نیابت از رهبران شان و برای بزرگداشت و تقدیس و حقانیت مبارزه مسلحانه علیه حکومت جمهوری اسلامی را پاس می دارند. بدون این که رهبران و ساندیس خوران از ماحصل این روز و سه دهه مبارزه خونبار، سئوال کنند و نتیجه جنگ را به چالش بکشند.


با آن پیامهای ضعف و تسلیم و آشتی جویانه مسعود رجوی در اردیبهشت امسال و این پیام جنگی و مرغ همچنان یک پا دارد برای 22 ژوئن در ویلپنت پاریس، دنیایی فاصله است و این روش همیشگی رهبران مجاهدین در مقابل قدرت است.


گردهمایی ویلپنت پاریس، همان طور که از تاریخش پیداست، پاسداشت جنگ و خون و نفرت است، روحیه دادن به اعضای باقیمانده در عراق و تشویق ساندیس خوران برون مرزی است.


این پیام آخر ضمن این که با دو پیام فوق در اردیبهشت ماه تناقض آشکار دارد، همچنین با خروج از لیست تروریستی و کار سیاسی و جبهه همبستگی نیز منافات دارد. کسی که غیر از جنگ چیزی در کارنامه و چنته ندارد و غیر از جنگ نمی تواند و نمی خواهد و النهایه اگر مفری باشد از طریق جرقه و جنگ خواهد بود، پیامهای اردیبهشت اش مملو از مکر و حیله و خواهش و التماس سران حکومت اسلامی در راستای نجات جان خودش است. او انگار دهه 90 را با دهه 50 اشتباه گرفته و مابین زندان شاه و شرایط بعد از جنگ و شکست، فرقی قائل نیست و گمان می کند که بعد از تسلیم، هنوز سرمایه ای در مشتش باقیمانده تا بتوان بر سرش معامله کرد.


تحریریه ایران فانوس
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ملاقات ایران فانوس با صلیب سرخ آلمان

 

 

تحریریه ایران فانوس

25.04.2013

لینک به منبع

 

به دنبال سخنرانی مسعود رجوی از درون مخفیگاهش در نوروز امسال برای انصار و اعضاء مبنی بر حرام و جرم خواندن خروج نیروها از عراق و سپس به دنبال سخنرانی مریم عضدانلو در پارلمان اروپا در راستای رله و تایید دستورات رهبرش در جمع تعدادی از نمایندگان پارلمان اروپا و همچنین تعدادی از لابی ها و حامیان جنگ طلب و برای متقاعدکردنشان تا نیروهای اسیر در لیبرتی همچنان در آنجا باقی مانده و یا برای همیشه به اردوگاه سابق برگردند، پس از این سخنرانی تحریک آمیز و دیکته شده در جمع نمایندگان پارلمان، تعدادی از نمایندگان در گوشه و کنار به اعتراض و سخنرانی پرداختند به ویژه خانم آنا گومز از کشور پرتغال و ماریتا اولوسکوگ از کشور سوئد، با صدور بیانیه مطبوعاتی به درخواستهای نابجا و خطرناک مریم عضدانلو در هیئت پارلمان اروپا، اعتراض کردند.


کانون ایران فانوس، ضمن قدردانی از اعتراضات انساندوستانه تعدادی از نمایندگان پارلمان اروپا در ارتباط با خواستهای غیرقانونی و غیرانسانی مریم و مسعود رجوی، مراتب توطئه های کثیف و جنگ طلبانه و قربانی کردن اعضای باقیمانده مجاهدین در عراق را با یکی از نهادهای صلیب سرخ در آلمان در میان گذاشته و با تعدادی از کارکنان این نهاد حقوق بشری به تبادل نظر در این زمینه پرداختند.


این ملاقات که در روز دوشنبه به تاریخ 22 ماه آوریل اتفاق افتاد، اعضای کانون ایران فانوس به کارکنان صلیب سرخ در آلمان، گوشزد کردند که مسعود و مریم رجوی با عدم تمکین در مقابل خواست نهادهای حقوق بشری و کمیساریای عالی پناهندگان و همچنین ایستادگی در مقابل خواست دولت و مردم عراق، به دنبال قربانی کردن اعضای دربند و اسیرش است تا پس از آن به مظلوم نمایی و جمع آوری غنایم جنگ و کشتار، بپردازد.


مسئولین این نهاد، ضمن همدردی و توجه اکید به این طرح و توطئه خطرناک، خاطرنشان کردند تا موضوع را در حد توان، رسیدگی و با مسئولین بالاتر در این نهاد، درمیان بگذارند.


این ملاقات انسانی و حقوق بشری، پس از گذشت دو ساعت و در فضایی دوستانه و دلسوزانه به پایان رسید با آرزوی این که نگذارند تا دگربار نقشه های شوم و جنگ طلبانه مریم و مسعود رجوی منجر به کشتار دیگر مجاهدین در لیبرتی و یا هر جای دیگر شود.


کانون سیاسی ـ فرهنگی ایران فانوس

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ملاقات اعضای انجمن فانوس با نمایندگان دفتر اتحادیه اروپا در فرانکفورت

 

 

تحریریه ایران فانوس

29.03.2013

http://iran-fanous.de/middle/1951-Iran%20Fanous-Name-29.03.2013.htm

 

صبح سه شنبه 20.03.2013 نمایندگان انجمن فانوس (جدا شدگان و فعالین حقوق بشر) ملاقاتی با مسئولین اتحادیه اروپا در شهر فرانکفورت آلمان داشتند، در این ملاقات آقایان کریم غلامی و مهرداد ساغرچی مشروح وضعیت دردناک اعضای در بند فرقه رجوی را توضیح دادند، طی این ملاقات سانسور و ایجاد ترس و وحشت توسط رهبران فرقه مجاهدین در درون تشکیلات ایجاد میشود را بطور کامل به مسئولین اتحادیه اروپا تشریح شد. در نهایت آقایان کریم غلامی و مهرداد ساغرچی با تقدیر و حمایت از عمل انسانی کشور آلبانی برای پذیرش 210 تن از ساکنان لیبرتی خواستار پذیرش باقی مانده ساکنان لیبرتی در سایر کشورهای اروپایی شدند و همچنین نامه ای را برای رئیس و نمایندگان اتحادیه اروپا تقدیم مسئولین حاضر شد.

 


آقای رییس و نمایندگان محترم اتحادیه اروپا
خانمها و آقایان


در تاریخ 16 مارس 2013 نخست وزیر آلبانی، در پی ملاقات او با باربارا لیف، معاون وزیر خارجه آمریکا و مارتین کوبلر، نماینده ویژه سازمان ملل در عراق و تعدادی دیگر از مقامات اعلام کرد، برای 210 تن از ساکنان لیبرتی پناهندگی اعطا خواهد کرد. این خبر با موجی از شادی و حمایت خانواده های ساکنان لیبرتی روبرو شد. این اقدام بشر دوستانه شروع راهی است برای نجات جان 3000 تن از ساکنان لیبرتی. در همین رابطه توجه شما را به چند نکته جلب میکنیم:


1ـ رهبران و مسئولین سازمان فرقه گرای مجاهدین سخنگوی ساکنان لیبرتی نیستند، آنان تلاش می کنند با سنگ اندازی در روند اعطای پناهندگی به اعضای این سازمان که دیگر خواهان باقی ماندن در این فرقه نمی باشند و با صرف هزینه های گزاف در کشورهای اروپایی و آمریکایی تلاش میکند تا سازمان فرقه گرای مجاهدین را حفظ بکنند.


2 ـ رهبران و مسئولین سازمان فرقه گرای مجاهدین با سانسور اخبار و گزارشهای نادرست تلاش میکند که در میان اعضای خود ترس و وحشت از آینده و خروج از سازمان مجاهدین را ایجاد بکند. لذا عمل کشور آلبانی امیدی است که به اعضای این سازمان داده میشود تا آنها بدون ترس و وحشت از آینده خود این سازمان فرقه گرا را ترک کنند.


3ـ بدون توجه به سنگ اندازیهای رهبران و مسئولین سازمان فرقه گرای مجاهدین روند اعطای پناهندگی به 210 تن از ساکنان لیبرتی را هر زودتر آغاز کنید.


4 ـ هیچ گونه لیست پیشنهادی از رهبران و مسئولین سازمان فرقه گرای مجاهدین نبذیرید، زیرا آنان تلاش خواهند کرد که مسئولین این فرقه را در لیست قرار بدهند. در نتیجه انتخاب توسط کمیساریایی پناهندگی و مسئولین کشور آلبانی صورت بگیرد.


5 ـ از سایر کشورهای اروپایی بخصوص اتحادیه اروپا تقاضا داریم که با الگو برداری از کشور آلبانی به سایر ساکنان لیبرتی پناهندگی اعطا شود.


در نهایت:
از جانب انجمن ایران فانوس که تشکیل شده از اعضای با سابقه جدا شده از سازمان فرقه گرای مجاهدین و فعالین حقوق بشر است و همچنین از جانب همه خانواده های ساکنان لیبرتی از عمل انسانی و بشردوستانه کشور آلبانی تقدیر و قدر دانی می کنیم. در راستای اعطای پناهندگی به ساکنان لیبرتی اعلام می کنیم که از هر گونه کمک و همیاری و راهنمایی دریق نخواهیم کرد.


با احترام
اعضا و فعالین حقوق بشر انجمن ایران فانوس


رونوشت به:
دبیر کل سازمان ملل آقای بان کی مون
نمایندۀ ویژۀ دبیر کل ملل متحد در عراق آقای مارتین کوبلر
دفتر مرکزی کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد
دفتر مرکزی کمیتۀ بین المللی صلیب سرخ
نمایندگی صلیب سرخ جهانی در عراق
سازمان عفو بین الملل
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نامه سرگشاده به آقای بان کی مون

 

 

تحریریه ایران فانوس

06.03.2013

http://iran-fanous.de/middle/1941-Iran%20Fanous-Name-06.03.2013.htm

 

آقای رییس با درود
قبل از ورود به اصل مطلب، لازم است تا کانون فرهنگی ـ سیاسی خود را به اختصار خدمت شما معرفی کنیم. ما تعدادی از اعضای سابق مجاهدین خلق هستیم که جملگی پس از دهها سال عضویت در این گروه، متحمل زندانها و تحقیرها و شکنجه های مختلفی شدیم و از حیث روحی و جسمی توانمان به آخر رسیده و با به جای گذاشتن دوستان و خانواده و خاطرات و هر آن چیزی که برای زنده ماندن نیاز داشتیم و با پذیرش ریسک خطر مرگ، توانستیم صفوف آنها را ترک کرده و با مشقت و سختی زیاد خود را به دنیای آزاد برسانیم. بدین سبب و با آنچه که بر ما گذشت، جزو وظایف سیاسی و انسانی خود می دانیم تا در راستای گفتار و اعمال رهبران مجاهدین خلق که جملگی را دروغ و اشائه ترور و اختناق می دانیم، افشاگری و روشنگری نماییم و اگر ممکن باشد برای نجات سایر دوستان و عزیزانی که در اردوگاه لیبرتی به سر می برند، بکوشیم.

آقای رییس
همان گونه که مستحضر هستید، بیش از سه هزار تن از اعضای مجاهدین که در اصل بخشی از قربانیان ستم دستگاه مجاهدین خلق هستند، در اردوگاه لیبرتی در انتظار خروج از این اردوگاه و ورود به دنیای امن تر به سر می برند. و حتی ما ماه گذشته متاسفانه شاهد یک حمله تروریستی مرگبار از جانب یک گروه عراقی به نام گروه المختار بودیم که در این حمله هفت تن از مجاهدین به قتل رسیده اند و این می بایست رهبران مجاهدین را ترغیب می کرد تا برای خروج اعضای باقیمانده از کمپ لیبرتی، دست به اقدامات مختلفی بزنند و در این رابطه از تمامی مجامع بین المللی و حقوق بشری کمک بگیرند، ولی آنان دقیقاً عکس آنچه باید می کردند، انجام دادند.
طی هفته های گذشته، خانم مریم رجوی طی دو سخنرانی در فرانسه و سوییس، این بار به مقامات حقوق بشری و بین المللی دخیل بست و از حکومتهای ایران و عراق شکایت برد و با پیش کشیدن انبوه مسایل حاشیه ای و غیر ضروری مانند مسئله سوریه و انرژی هسته ای و مسایل مختلف عراق و ایران و غیره، سعی در کتمان وظایف حساس خود در این مرحله نموده و از آنجا که مجدداً حوادثی نظیر حملات اخیر را پیش بینی کرده است با این وجود و با سر دادن شعار و طرحهای غیرممکن، هر گونه راه حل عقلانی و منطقی را مسدود کرد و تنها به راه حل پناهندگی جمعی و بازگشت مجدد به اردوگاه اشرف بسنده کرد که همگان می دانند اینها بهانه و استمرار حمله و جنگ است و راه حل نیست.
خانم رجوی از آنجا که حمله اخیر به اردوگاه لیبرتی را برای خود فرصتی مغتنم می شمارد، مجدداً به حکومتهای ایران و عراق و گروههای دیگر عراقی، اعلام جنگ داده و یگانهای ارتش آزادی را در حال آماده باش ارزیابی کرد و در این رابطه هر آن کس که در راستای جلوگیری از خونریزی بیشتر و ارائه راه حلهای انسانی، قدمی پیش گذاشته بود به باد انتقاد و استهزا گرفته و از جمله نماینده شما آقای مارتین کوبلر را در شمار همکاران جمهوری اسلامی در بغداد معرفی کرد و از هر حیث به عدم ارائه راه حل سیاسی و حقوق بشری پافشاری کرد.

آقای رییس
هدف خانم رجوی از موج برآمده از حمله اخیر تروریستی به لیبرتی و ریختن خون قربانیانش در عراق، تنها وارونه نمایی و مسدود کردن راه حلهای انسانی و بشردوستانه است و او سعی دارد تا از این فرصت به دست آمده به تهییج افکار عمومی بپردازد و با دروغپردازی به زعم خود بر انتخابات آینده ایران تاثیر بگذارد و باصطلاح یک امر انساندوستانه و حقوق بشری را کما فی السابق فدای منافع سیاسی و موقعیت خود به پیش ببرد.
در این رابطه کانون سیاسی ـ فرهنگی ایران فانوس آماده ملاقات با شما و هر شخص و سازمان و نهاد حقوق بشری و بین المللی است تا با اطلاعاتی که از زندان و شکنجه و اسارتگاههای مجاهدین اندوخته ایم و امروز شاهد همان رفتارهای سابق شان هستیم، در معرض قضاوت همگان قرار دهیم.

آقای رییس
رهبران مجاهدین خلق که امروزه خانم رجوی را به عنوان یک زن به میدان آورده و خود پشتش پنهان شده اند، جملگی تا کنون با مکانیزمهای فرقه و دروغ و اختناق و ترور و تحقیر و زندان و شکنجه، اعضای ناراضی سازمان شان را سر پا نگهداشته و آنها هیچ اعتقادی به صلح و آزادی و حقوق بشر نداشته و ندارند، بلکه از امکانات غربی و سایر نهادهای بین المللی و حقوق بشری در راستای ترور و خشونت استفاده می کنند. با آرزوی صلح و آزادی و رعایت حقوق انسانی در همه عرصه ها در این کره خاکی.


کانون فرهنگی ـ سیاسی ایران فانوس
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

موشکباران اردوگاه لیبرتی را محکوم می کنیم

 

 

 

تحریریه ایران فانوس

10.02.2013

http://iran-fanous.de/middle/1932-Iran%20Fanous-Moshak%20Baran-10.02.2013.htm

 

با خبر شدیم سحرگاه روز شنبه نهم فبروار، اردوگاه لیبرتی محل اسکان 3000 تن از نیروهای سازمان مجاهدین، مورد آتشباری نیروهای متخاصم در عراق قرار گرفته که در این میان متاسفانه 6 تن کشته و دهها تن زخمی شده اند.

اگرچه مجاهدین خلق تخصصی جز کشتن و کشته شدن ندارند اما رهبران این گروه با فرارشان از میادین جنگ، ثابت کرده اند که آنان تنها تخصص شان کشتن است. ایران فانوس، در این رابطه ضمن محکوم نمودن این گونه اعمال کور و خشونت آمیز علیه جان اعضای بی دفاع، رهبران این گروه را محکوم کرده و در این رابطه مقصر اصلی می دانیم، چرا این که آنان با فرار از مهلکه خطر، نیروهایشان را به عمد در موقعیت خطر و جنگی قرار داده و شبانه روز به تحریک گروههای مذهبی و تروریستی عراقی مشغولند تا با کشته دادن از نیروهایشان، دوباره روضه خوانی و مظلوم نمایی به راه انداخته و ضمن تهییج افکار عمومی و دست اندرکاران و مسئولین امور اردوگاه لیبرتی، آنان را مجاب به تن دادن به خواستهای نامشروع و ناحق رهبران مجاهدین نمایند.

مریم عضدانلو، مسئول اصلی این کشتار که خود در فرانسه مستقر است به جای چاره اندیشی و خارج نمودن نیروهایش از کشور عراق، به بهانه حمله روز شنبه خواستار بازگرداندن نیروها از اردوگاه لیبرتی به اردوگاه اشرف شده است که از نظر ما این خواستگاه به معنای جنگی بزرگتر از موشکباران روز شنبه در لیبرتی است.

ایران فانوس ضمن تسلیت به بازماندگان کشته شدگان و شفای مجروحین، از نهادهای حقوق بشری و دولتهای غربی و سایر ارگانهای مسئول بین المللی خواستار چاره جویی انسانی و به دور از منافع سیاسی، در مورد نیروهای باقیمانده در اردوگاه لیبرتی است.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نامه سرگشاده به نمایندگان پارلمان اروپا
افشای شگردهای جدید رهبران مجاهدین

 

 

تحریریه ایران فانوس

08.02.2013

http://iran-fanous.de/middle/1919-Iran%20Fanous-Name-08.02.2013.htm

 

خانمها و آقایان!
انجمن سیاسی ـ فرهنگی ایران فانوس که سالها در کشور آلمان به صورت قانونی و مشروع به کار افشاگری علیه سیاستهای تروریستی مجاهدین خلق اشتغال دارد، اعضای این کانون، همچنین دهها سال از عمر خود را در تشکیلات مجاهدین در عراق سپری کرده و در این رابطه شناخت کافی از ماهیت دوگانه و نقشه های عوامفریب و خطرناک شان را دارند.

خانمها و آقایان!
مجاهدین خلق که طی سه دهه اخیر در اروپا و سایر کشورهای غربی حضور دارند و از بسیاری جهات از کمکهای سیاسی و مالی و مواهب دیگر دولتها و شهروندان اروپایی و غربی استفاده کرده اند، به عینه شاهد بوده و هستیم که آنان اکثر کمکهای مادی و معنوی مردم، دولتها و نهادهای حقوق بشری اروپا و سایر ممالک غربی را در راستای کمک به جنگ و تروریسم صدام حسین و ایضاً ترور و نا امنی در کشور ایران هزینه کرده اند. ما در این رابطه هزاران مدرک و سند و نوشته در دست داریم با وجود این که خودمان از نزدیک شاهد قضایا و قربانیان این حربه تروریستی هستیم.

خانمها و آقایان!
سیاستهای تروریستی، ضد غربی، دروغ و انواع فرصت طلبی و سوء استفاده های رهبران مجاهدین را از نزدیک تجربه داریم و یکی از دلایل جدایی مان از قربانگاه رهبران مجاهدین در عراق و حضورمان در خاک اروپا، بنا به روایت فوق است. بدین سبب، مجدداً هشدار می دهیم که از این پس دیگر اجازه سوء استفاده از امکانات مادی و معنوی خود و مردم تان را به یک گروه تروریستی ندهید تا آنها توسط اعتبار و کمک تان همچنان اعضای ناراضی خود را به عنوان گوشت دم توپ و خطری علیه مردم ایران به کار گیرند.
ما اطلاع یافتیم که اخیراً و با نزدیک شدن انتخابات در ایران، رهبران مجاهدین با استفاده از فرصت پیش آمده مصر به ابقای مجدد نیروهایشان در عراق هستند. آنان کماکان با دروغ و شانتاژ و با استفاده از شرایط ناامنی که در عراق وجود دارد، می خواهند ممالک غربی و اروپایی و نهادهای بین المللی را بقبولانند تا همچنان نیروهایشان به عنوان پناهنده در کمپ لیبرتی ابقاء و یا این که دوباره به کمپ اشرف عودت داده شوند.
آنان در این رابطه اقدام به انتشار نامه های تقلبی و اسناد دروغ از کشور عراق اعم از امضاء و شهود جعلی نموده و خواهان تایید و به رسمیت شناختن خواستهای نامشروع شان از دولتها و سایر مجامع بین المللی و حقوق بشری، هستند.

خانمها و آقایان!
ابقاء مجدد و هرگونه کمک به انتظارات ناحق و خشونت طلبانه رهبران مجاهدین در کشور عراق، هزینه اولش جان و عمر و هستی اعضای باقیمانده و اسیر در عراق است و همچنین وجود مجاهدین خلق در عراق ضمن افزایش تنش مابین گروههای مذهبی و سیاسی، به بی ثباتی بیشتر در عراق و ایران و خاورمیانه منجر خواهد شد. آنچه که مردم ایران و عراق و سایر مردم خاورمیانه همچون دولتها و شهروندان اروپایی و غربی به آن نیاز دارند، صلح و ثبات است و نیک می دانید که وجود و ابقاء مجاهدین در عراق ضد صلح و ثبات است. لذا کانون ایران فانوس از شما نمایندگان اروپا و سایر دولتمردان غربی انتظار دارد تا در راستای صلح و ثبات در خاورمیانه و در این شرایط و اوضاع اقتصادی، فریب مقاصد جنگ طبانه و تروریستی رهبران مجاهدین را نخورید. با آرزوی صلح و ثبات در جهان و منطقه خاورمیانه.


انجمن سیاسی ـ فرهنگی ایران فانوس


رونوشت به:
صدراعظم کشور آلمان
حقوق بشر در آلمان
پارلمان آلمان
صلیب سرخ جهانی
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زیر لفظی های خونین

 

 

تحریریه ایران فانوس

01.01.2013

http://iran-fanous.de/middle/1729-Iran%20Fanous-Lafze%20Khonin-01.01.2013.htm

 

شاید یکی از دلایلی که در گذشته جوانان ایرانی فوج فوج به صفوف مجاهدین می پیوستند، رسم مقاومت و رفتار و پندار رهبران سازمان همچون مهدی رضایی ها بوده که به روایتی او از کمک های مالی مردم تنها در راه مبارزه هزینه می کرد و خود به نان و پنیری در شب بسنده می کرد، و شاید یکی از دلایلی که امروزه تتمه همان جوانان پر شور که هم اکنون شور که هیچ، بلکه همه چیز خود را از دست داده اند و فوج فوج صفوف کنونی فرقه را ترک می کنند، عدم مقاومت و رفتار و پندار رهبران سازمان همچون مریم و مسعود رجوی است که زندگی شخصی و سیاسی کاملاً مشکوک و پنهانی و به دور از انتظار دارند.
به روایت و شهادت زنانی که طی چند سال اخیر صفوف مجاهدین را ترک کرده اند و یکی از دلایل ترک صعب العبورشان، اخلاق فاسد رهبران سازمان به خصوص خود مسعود رجوی بوده است. او که پولهای زیادی در دست دارد و این پولها را صدام حسین تنها به ازای ریختن خون مردم ایران و عراق، به او داده است البته ستانده به سیاق قبل و شهادت انواع شهود و اسناد، می گوید از مردم ایران دریافت کرده ولی شهود و فیلمهای بجای مانده، می گویند که صدام حسین به ازای ریختن خونهای هر دو طرف ایرانی، چه در صف مجاهدین و چه از مردم ایران، مزد پرداخت می کرد وگرنه، اگر قرار بر این می بود که صدام حسین به تبع مبارزات سیاسی به کسی پول داد، می بایست به هزاران مردمی که در تبعید و غرب زندگی می کنند، به آنان نیز کمکهای مالی می کرد که او هرگز منظورش این نبود، بلکه تنها پول خون می داده است.
گفته شد، رهبران اولیه سازمان که از مردم یا دیگران کمکهای مالی دریافت می کردند، چگونه هزینه می کردند ولی رهبران کنونی به ویژه مسعود رجوی از دلارهای دریافتی، گوشه ای را برای زیر لفظی دادن به زنان قربانی استفاده می کرد. همان زنانی که در ابتدای جذب، قرار بود جزو نوامیس مجاهدین و خواهران و برادران یکدیگر باشند، ولی النهایه و طی مسیر و شکستهای پی در پی آرمانگرایانه و قدرت طلبانه، سر از زیر لحاف یکدیگر در آوردند به این بهانه کذایی که راه مبارزه و مقاومت و حتی رسیدن به بهشت، از همین مسیر است.
این زیر لفظی های خونین که بوی خونش هم اکنون عالمگیر شده است، به شهادت زنان قربانی، به جز لباس زیر زنانه و حوله و عطر و ادکلن، دو گردنبند طلای مریم نشان و مسعود شان را نیز شامل می شد که یکی گردنبند طلای مریمی بود که همه زنان مجاهد موفق به دریافت آن شدند و دیگری گردنبند طلای مسعودی یا همان مسعود نشان بود که تنها زنان اطراف و حرم مسعود رجوی موفق به کسب این زیر لفظی شدند.
از اول قول و قرار این بود که تشویقها رهایی انسان از جبر و اسارت و هلاوت آزادی باشد، قرار بر این بود که این نوامیس و خواهران و دختران تنها برای آزادی و حرمت انسان جان و زندگی خود را فدا کنند و از بابت آنچه می دهند، چیزی دریافت نکنند. ولی از آن جا که مبارزه برای آزادی جای خود را به مبارزه برای لذت رهبری داده بود، دریافت نیز می بایست نه از نوع رده و انواع دیگر تشویقهای موهوم، بلکه دقیقاً از نوع تشویقهای حرم باشد یعنی طلا، و طلایی که بوی خون، و خون مردم ایران و عراق را می دهد.
به روایت یکی از شهود زن، یکی از زنان قربانی که با حیله و حقه و وعده های مریم قجر به حرم رفته بود و وقتی ناچار بود عریان و در معیت زنان برهنه و نزد رهبری، به رقص و پایکوبی بپردازد، از هوش رفت و نقش بر زمین شد و گماشتگان مریم قجر ناچار شدند او را به بیمارستان انتقال دهند.
با این همه، تعجب انگیز است که اخیراً در سایت های رسوای فرقه و در گوشه و کنار، جوابی به این افشاگریها داده اند که مضحک تر از سپردن زیر لفظیها به زنان حرم است و آن این که با آب و تاب مسخره گونه ای که اگر رهبر ما این کاره باشد، پس این تشکیلات عریض و طویل و منسجم و غیره را چگونه می توان اداره کرد.
رهبری سازمان بر خلاف این که خود بیاید و به فساد شخصی و سیاسی سالیانش پاسخ شفاف و علنی ارائه دهد، به سبک سابق و فرافکنانه، افشاگران را مسئول و مقصر می داند و آنان را مزدور و خائن می نامد بدون این که توجه کرده باشد اگر داشتن حرمسرا منافاتی با مدیریت خشن و تشکیلات اینچنینی داشت و توجیه مشروعی می بود، طبعاً بسیاری از شاهان همین بهانه را داشتند. در همین ایران زمین و در طول تاریخ شاهان و حکمرانان زیادی بودند که ضمن مدیریت کشوری و لشگری و تحمیل استبداد به مردم، قربانیان حرم خود را نیز اداره می کردند، مضافاً صدها خدمه و گزمه و ملیجک و دلقک و منتر و غیره، اگرچه به روشنی باید اذعان داشت که اخلاق شخصی دقیقاً به اخلاق سیاسی و معاملات کثیف پشت پرده راه می برد و هر دو، دو روی یک سکه اند.
و یا همین اداره سازمانی که طی دگردیسی اش به یک فرقه مخوف بدل شده است، دقیقاً از پنهانکاری های مشکوک رهبری سازمان نشئت می گیرد، رهبری که به بهانه مبارزه و مبارزه مخفی، به خود اجازه هر گونه دخل و تصرف در حیطه شخصی و سیاسی دیگران را داده و در این رابطه انبوه مدرک و سند جرم و جنایت آشکار و پنهان را از خود بر جای گذاشته است.
با این وصف، تا کنون همه انسانها و مردان زمینی و طی تاریخ که به تک همسری و یا چند همسری و حتی حرمسرا رسیده اند و برای همسران خود از زیر لفظی های مختلف استفاده کرده اند، سابقه نداشته است که شخصی نه از دستاورد و رنج و حرمان خود، بلکه از خونهایی استفاده کند و خونها را به طلا و طلا را به شهوت و جنون و تسلیم و تباهی و تهی شدن بدل کند، این شرم تاریخ و یکی از شرمگین ترین جنایت در طول تاریخ بشریت است و بس!


تحریریه ایران فانوس

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چرا غیبت رهبری به درازا کشید!

 

 

تحریریه ایران فانوس

21.12.2012

 

رهبری مجاهدین که همیشه میل وافر داشت تا در هر جمع و محفل مریدانش حرف اول و آخر را خود بزند، سالهاست در غیبت و سکوت معناداری به سر می برد. او که در اسفندماه سال 1381 و قبل از سقوط صدام حسین، زنش مریم قجر عضدانلو را به کشور اردن همراهی کرد و او را به کشور فرانسه فرستاد تا با بازیهای سیاسی و رشوه دهی، بتواند قلابی برای مسعود رجوی باشد و غیبتش را در عراق کوتاه کند، ولی تا امروز اوضاع و احوال مابین موقعیت دو نفر، شگفت انگیز است. شگفت انگیز این که مسعود رجوی هم اکنون همچنان در غیبت مشکوک به سر می برد و افسار از دستش خارج شده، ولی مریم قجر همچنان مشغول بازیهای سیاسی و رشوه دهی، ولی نه به نفع موقعیت مسعود رجوی، بلکه به نفع خودش است.
مدتها بود که تبلیغات مجاهدین عدم حضور مسعود رجوی را قرار داشتن در لیست تروریستی آمریکا قلمداد می کردند و منتظر خروج از لیست تروریستی بودند. ولی ماههاست که از لیست تروریستی آمریکا خارج شده اند و حتی در بحبوحه خروج از لیست تروریستی، چنان به وجد آمده و جشن و شادی سر دادند که انگار به زودی دروازه های تهران را فتح خواهند کرد و یا این که رهبرشان به زودی در فرانسه و در راس بازیهای سیاسی در غرب خواهد بود. تا امروز، هیچ کدام واقع نشد. نه مجاهدین خلق به سمت تهران خیز برداشتند و نه رهبری حضورش را اعلام کرد.


اما واقعیت قضیه چیست. صرفنظر از شق زندانی یا گروگان بودن مسعود رجوی توسط آمریکاییها، که می توانند او را به مثابه طعمه و یا سود سیاسی بدل کنند، دو عامل مهم در استمرار غیبت رهبری تاثیر دارند.
1ـ فعالیت تاکنونی اعضای جداشده از مجاهدین که بخشی از اطلاعات و اهداف دیکتاتوری آنان را برملا کرده اند، همچنین هجمه مضاعف قربانیان زمانی که بالافرض رجوی حضور خود را در اروپا و یا هر جای دیگر اعلام دارد.

 


2ـ عامل دوم که هر روز بیشتر از روز قبل شک و شبهه برانگیز است، خود مریم عضدانلو است که طی ده سال اخیر و با انبوه بازیهای سیاسی و رشوه دهی، قرار بود قلابی برای نجات همسرش باشد که تا امروز نشد.
این شک و تردید، نه تنها طی ده سال اخیر بلکه مدت سی سال است در گوشه و کنار دیده می شود که مریم عضدانلو از سال 1363 برای تصرف قدرت سازمانی، خیز برداشته و در ابتدا تا رهبری عقیدتی مجاهدین صعود کرده بود.
به شهادت زنانی که اخیراً مناسبات فرقه در عراق را ترک کرده اند، مریم عضدانلو زمانی که در عراق حضور داشت، انبوهی از زنان مجاهد را که تنها برای مبارزه به صفوف مجاهدین پیوسته بودند را متقاعد و ناچار می کرد تا در جلسات رقص برهنگی برای تماشا و لذت رهبری، شرکت نمایند. مریم عضدانلو، جهت فریفتن زنان به آنان القاء می کرد که چه نشسته اید، برنده اول این بازی شما هستید چون که با خوشگل ترین و جذاب ترین آدم عالم آمیزش دارید!


آیا مریم قجر نمی دانست که مستمراً زنان و مردانی با به جان خریدن خطرات زیاد از سازمان جدا می شوند، آیا احتمال نمی داد که ممکن است تعدادی از زنان قربانی، فرقه و عراق را ترک کرده و به افشای مهمترین خطوط قرمز مجاهدین اقدام کنند و در این میان رهبری سازمان اولین متضرر عملیات برهنگی زنان خواهد بود؟!
جدا از حرمسرای مریم قجر، حرمسرای ناصرالدین شاه قاجار نیز زبان زد عام و خاص است. آنجا نیز انیس الدوله نقش برجسته ای داشت. اما نقشش بر عکس مریم قجر بود و او با هر آنچه در حرمسرا و خارجش وجود داشت مخالف بود. از وزیر شاه تا گربه و ملیجک و همه زنان شاه مخالف بود. این طبیعت یک زن است. مگر این که حیله و کاسه ای زیر نیم کاسه نهفته باشد که زنی بخواهد برای مردی زن ردیف کند.
پیشینه و عملکرد سابق مریم قجر، گواه این مدعاست و چه بسا او عمداً روزنه هایی را برای فرار و افشای بیشتر بیماریهای رهبری سازمان بازگشوده بود تا موقعیت امروز خود را توجیه کرده باشد.

 


البته رهبری فرقه نیز از سالهای قبل، در راستای تباهسازی و ذوب مریم عضدانلو در خودش، از او و خانواده و اعتبارش، سوء استفاده های زیادی کرده بود و در هر موقعیت خطیر سیاسی و نظامی مانند ورود به خاک عراق در سال 1365، او را سپر بلا و پیشمرگ خود قرار می داد. متقابلاً مریم عضدانلو به طرق مختلف و ترفندهای زنانه از بیماریهای مختلف رهبری فرقه استفاده کرده و او را به صورت طعمه در دام باقی نگهداشت و افشاگریهای اخیر در ارتباط با مسعود رجوی را به نفع موقعیت خود به پیش برد.
به هر حال نه تنها جداشدگان از مجاهدین بلکه مردم و اپوزسیون ایران بر این باور و عقیده استوارند که فرق کیفی مابین این شاگرد و استاد، وجود ندارد. تنها فرق، این است که شاگرد با شگردیهای خود و چرخیدن این چنینی چرخ روزگار، چند صباحی و تا جهل و خشونت در جهان حاکم است، بر جای استاد تکیه زده است.


تحریریه ایران فانوس

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مریم قجر، خواهان سوریه کردن ایران است

 

 

تحریریه ایران فانوس

10.12.2012

http://iran-fanous.de/middle/1642-Iran%20Fanous-Sorie%20Kardan%20Iran-10.12.2012.htm

 

مریم قجر عضدانلو که خود را رییس جمهور مقاومت و جانشین همسرش مسعود رجوی می نامد، مدتهاست از کشور به هم ریخته و بحرانی سوریه الگوبرداری و برداشت غلط کرده و با حمایتهای آشکار و نهان از مخالفین بشار اسد، در صدد است تا تشکیلات خود را نیز به مثابه مخالفین بشار اسد، در افکار عمومی و برای غربی ها، موجه و مشروعیت ببخشد.
او در این رابطه و پس از به رسمیت شناختن ارتش آزاد سوریه توسط دولت فرانسه، فرصت را مغتنم شمرده و به کمک مشاوران و لابی هایش خود را روز چهارشنبه پنجم ماه دسامبر، به پارلمان فرانسه رساند تا رفته رفته فرانسه و سپس اتحادیه اروپا را بقبولاند تا در مورد مجاهدین خلق نیز همان تصمیمی را بگیرند و امکاناتی را قائل شوند که در رابطه با شورشیان سوریه، انجام داده اند.
او در پارلمان فرانسه، ضمن ارزان فروشی ایران و ایرانیان که همواره در فحوای شعارهای تندروانه اش موج می زند و سابقه طولانی در این رابطه دارد، همچنین الباقی سیاستهای تحریمی و غیره اروپا و آمریکا را صحه گذاشته و آنها را کم دانسته و در ادامه، خواهان سوریه ای کردن کشور ایران شد و این امر را دموکراسی در ایران نامید. چون که او نیک می داند، کشور ایران، مخالفین ریز و درشتی در خاورمیانه و غرب دارد و کسانی که از سوریه ای کردن و کلنگی کردن ایران خشنود خواهند شد و سود خواهند برد، کم نیستند.


بگذریم از این که مریم قجر، با این سنگ اندازی و توهم پراکنی و ارزانفروشی، طمع بعضیها را برای ابقاء مجدد نیروهای مجاهدین در عراق بر خواهد انگیخت، همچنین جنگ و خشونت را یگانه راه حل ایران قلمداد کرده، بدون این که اعتراف کند، جنگ و خشونت در مرتبه اول نیاز برون رفت از این مرحله و تنها شانس به قدرت رسیدن آنان است.
با این وجود، ایران فانوس، در راستای رفع نگرانی افکار عمومی و رفع توطئه های جنگ طلبان داخلی و خارجی، دو نکته را لازم به یادآوری می داند.
1ـ ایران فانوس اعتقاد دارد، به اندازه کافی تبلیغات و افشاگری در ارتباط با غیر اپوزسیون بودن، ایران فروشی، جنگ طلبی و فرقه بودن مجاهدین خلق انجام گرفته است و اگر رهبران فرقه مجاهدین با وقاحت و دلارهای فراوان کماکان در محاکم قضایی قرار ندارند، بلکه خود را به پارلمان فرانسه رسانده و خواهان ابراز وجود و درخواستهای مجدد ضد ایرانی شده اند، اینها نیز می بایست از قبل پیش بینی و پیشگیری می شد که کار به این جا نمی رسید. طبعاً افکار عمومی این زمینه را داشت و مخالفین مجاهدین به ویژه آنان که از این فرقه اطلاعات مهمی با خود به بیرون آورده اند، با همین و ابزارهای دیگری که در دست داشتند، می بایست با تبلیغات صحیح، ضمن تنویر افکار عمومی ایرانی و غربی، همچنین دولتمردان غربی را متقاعد می کردند که مریم قجر، چیزی مادون و خطرناکتر از تروریستهایی چون بن لادن است و هر گونه سرمایه گذاری بر آنان، جز خسران و ضرر فایده ای ندارد و حتی گوش دادن به تبلیغات و اهداف ضد ایرانی شان، کدورت مابین ملت های ایران و فرانسه را به دنبال خواهد داشت.


2ـ حال که مخالفین و روشنفکران و دلسوزان ایرانی، نتوانسته اند از قبل وقوع چنین نیات ضد ایرانی مریم قجر را در نطفه خفه کنند، اکنون نیز دیر نیست. ولی می بایست با همان ابزارهای در دست و اطلاعات و تبلیغات صحیح، افکار عمومی، مردم غرب و دولتمردان را متقاعد کنند که کشور ایران، سوریه و یا افغانستان نیست.
سوریه، افغانستان و یا عراق کشورهایی بودند اگرچه قربانی مجدد جنگ و هرج و مرج شده اند، با این وجود چیز زیادی برای از دست دادن نداشتند. ولی کشور ایران در این رابطه کاملاً متفاوت است و در حال حاضر کلنگی نیست. سرمایه های مادی و معنوی و ظرفیت های سیاسی ایرانیان، به اندازه ای است که طمع و نیات ضد ایرانی دشمنان داخلی و خارجی ایران و ایرانی را در نطفه خفه و کور کند.


مضاف بر اینها، دو امتیاز منفی و با سابقه مجاهدین خلق دارند که شورشیان سوریه ندارند. اول این که مجاهدین خلق خیل قربانیان خود را بغل گوش شان دارند که در هر محفل و دادگاه و رسانه ای قبول مسئولیت کرده و قادرند با انواع و اقسام مدرک و سند آنچه را که خود متحمل شده اند، شهادت بدهند. دوم این که، عملکردهای رهبران فاسد مجاهدین طی چند دهه اخیر، مملو از خطا و خیانت و جنایت علیه مردم ایران و عراق و سایر ممالک دیگر به ویژه اعضای داخلی خودشان بوده و در این رابطه اسناد و مدارکی که گوش شنوا و چشم بینا داشته باشد، به اندازه کافی وجود دارند. هر دو اینها کافی است، با ابزارهایی که وجود دارد و تبلیغات صحیح، دولتمردان غربی را در ارتباط با رهبران مجاهدین، متوجه همان خطایی کند که در ارتباط با بن لادن مرتکب شده اند و هزینه اش را پرداخته اند.


تحریریه ایران فانوس

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آنچه از نراقی می توان آموخت

 

 

تحریریه ایران فانوس

04.12.2012

http://iran-fanous.de/middle/1611-Iran%20Fanous-Naraghi-04.12.2012.htm

 

احسان نراقی که به قول ایرانی ها روشنفکر تنها و به قول فرانسوی ها وزیر مستضعفان نام داشت، سحرگاه روز یکشنبه دوم ماه دسامبر، دار فانی را وداع گفت. احسان نراقی با این توصیفانی که شمرده شد اما روشنفکر و محققی فرزانه و انسانی دلسوز و منحصر به فرد بود. او که به قول خودش هم زندان و هم آزادگی را تجربه کرده بود، انسانی شجاع و آزاده بود و از مرگ و هیچ خطری نمی هراسید. به همین دلیل زندگی اش مانند نوشته هایش مثال آینه صاف و زلال است.
او با آن که هم با روحانیون و هم با خانواده شاه نسبت فامیلی داشت، منتقد هر دو نظام محسوب می شد. اما آنچه که در گفتار و نوشتار احسان نراقی منحصر به فرد است، نقد دلسوزانه، مسئولانه و همراه با راه حل و حفظ حرمت طرف مقابل بود. او ضمن این که اهل پنهانکاری و تعارف نبود و بر سر هر موضوع و معضل اجتماعی و سیاسی حرف و توصیه داشت، ولی نقد و نصایح خود را به گونه ای مطرح می کرد که هیچ کینه و نفرتی به ذهن متبادر نشود و خونی بر زمین نریزد.
به این دلیل او در بحبوحه سقوط شاه با آنکه منتقد و مخالف نظامش بود، رخت عافیت را از تن در آورد و در راستای رفرم و اصلاح وضع موجود، به دفعات مختلف و بیش از هفت بار خود را نزد شاه رساند تا مانع از خشم و خشونت و خونریزی گردد.
او همچنین در اوان انقلاب که شور انقلابی سراسر کشور را در نوردیده و گوش مردم به روشنفکران بدهکار نبود، بخشی دیگر از نیات و اهدافش را با سه سال زندانی شدن در زندان اوین، پرداخت و در عمل ثابت کرد برای آنچه که می اندیشد و برای اصلاح امور، حاضر به پرداخت هزینه است.
احسان نراقی در مسیر تردد به کاخ شاه و زندان اوین، به دستاورد و تجارب دیگری رسیده بود که، کاخ شاه با آن همه برج و بارو و غرور و نخوتی که در خود جای داده، تغییرپذیر نبوده و زندان اوین نیز باصطلاح با آن همه مظلومین و محکومینی که در خود جای داده، قادر به تغییر صحیح جامعه نیست. نراقی که دیرزمانی در غرب و جامعه روشنفکری زیسته بود، برای اولین بار در زندان با طبقات مختلف اجتماعی زمان شاه و انقلابیون ناراضی آشنا می شد.
احسان نراقی در کتاب معروفش از کاخ شاه تا زندان اوین، در صفحه 279 این کتاب به شرح احوال زندانیان مجاهدی می پردازد که گرچه خود زندانیان از طبقات محروم جامعه و توسط انقلاب سال 1357 آزاد شده بودند، اما رهبرانی فرصت طلب و آرمانی مخدوش را حامل بودند، آرمانی که هم از اسلام و هم از مارکسیسم، برداشت غلط و سوء استفاده کرده بود تا نیات قدرت طلبی و فرصت طلبی خود را توجیه کرده باشد.
اتفاقاً به همین دلیل و برهان، صلح طلبی و اصلاح طلبی و شناخت دقیق و کاربردی از ماهیت کاخ و زندان اوین روشنفکر آزاده ای چون نراقی بود، کسانی که مسیرشان از خون و کینه و انتقام می گذشت، همواره نراقی را سازشکار و وابسته به ساواک و وزارت اطلاعات، تبلیغ و شیطان سازی می کردند.
ولی نراقی که جامعه شناسی دقیق و با ظرافت بود و شناخت عملی از مجاهدین خلق داشت، در کتاب دیگری به نام آن حکایت ها، و در صفحه 136 این کتاب، اطاعت اعضاء از رهبران مجاهدین را الگویی استالینستی و مافیایی برشمرد و الگوی دیگر رفتارشان را به جمع معتادین تشبیه کرد، معتادینی که وارد جمع خود می شوند، افراد سالم جامعه را غیر خودی و غیر قابل اعتماد می دانند.
روزگاری که هنوز چنین انتقادات تند و عریان در جامعه روشنفکری از مجاهدین خلق، معمول و مرسوم نبود. ولی شناخت دقیق احسان نراقی، به او وسعت فکر و جسارت نقدی داده بود که بسیاری از سیاسیون و روشنفکران دیگر از آن عاجز بودند.
در ادامه چنین خصایل انسانی و شناخت دقیق از گروههای تروریستی و فرقه ای بود که نراقی را به آن واداشت تا با قربانیان این فرقه همواره تعاملی دوستانه و دلسوزانه داشته باشد و از هیچ کمکی در حق آنان دریغ نورزد. امری که در جامعه روشنفکری و سیاسی و اپوزسیون، شجاعتی اخلاقی و احساس مسئولیتی انسانی و شناختی دقیق را می طلبید که احسان نراقی تواماً همه را با هم داشت.
او نه تنها در سازمان یونسکو به وزیر مستضعفان شهره بود، به حق باید او را یکی از مددکاران و یاوران قربانیان فرقه مجاهدین برشمرد و این شناخت معرفتی و شهامت اخلاقی اش را تحسین کرد. او که سالها قبل تئوری ها و تحلیهای دقیقی از بنیادگرایی و کینه و انتقام مجاهدین را ارائه داده بود، امروزه و با خونی که از زخمهای خونچکان پیکر این فرقه سرریز است و شاهدش هستیم، صحت و سقم تحلیها و نقدهای نراقی بر همگان آشکار گردیده است.
با قدردانی از همه زحمات احسان نراقی در ارتباط با نصایحی که به حکومتها و در راه اصلاح امور مردم کرده است و همه شناخت دقیقی که از گروههای مخرب برای نجات جوانان پرشور ارائه داده و همه دلسوزیها و توجهاتی که به خیل قربانیانش داشته است، نهایت احترام و قدردانی را داریم. از خداوند بزرگ برای روح بزرگ نراقی کمال آرامش را می طلبیم. نامش زنده و یادش گرامی باد.


تحریریه ایران فانوس
 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد