_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran_ghalam@yahoo.de

www.iran-ghalam.de

مسئولیت های خطیر در لیبرتی؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!

 

 

17.06.2014

غفورفتاحیان

 

لینک به منبع

یکی از دوستانم که توانست از زندان لیبرتی و از دست فرقه جنایتکار رجوی جان سالم بدر ببرد و به خارج از عراق بیاید از مشاهداتش برایم گفت که من یکی از این موارد را نوشتم که بدانید سران فرقه برای گمراه کردن اسیران و پرکردن وقت آنها چه کارهای پوشالی را تحت عنوان تعهد و مسئولیت به خورد اعضا اسیر می دهند.

یک روز صبح از کنار قرارگاه ۶ عبور می کردم دیدم تعداد زیادی ازافراد روی دوپا نشسته اند و هرکدام یک گونی کوچک سبز رنگ بدست شان است و داشتند از روی زمین و از لابلای سنگریزه ها چیزهایی را جمع می کردند. خیلی کنجکاو شدم که این افراد از داخل شن ریزها چه جمع می کنند و آنقدر هم سخت مشغول اینکار هستند که اصلا توجهی ندارند که دور وبر آنها چه خبر است.

رفتم جلوتر و دقت کردم دیدم هر نفر یک رنگ سنگ ریزه را جمع آوری می کند یکی سنگ ریزه سفید جمع می کرد یکی سیاه یکی قهوه ای و…

پیش خودم فکر کردم گفتم نکند اینها سنگ های قیمتی هستند و من خبر ندارم ناخودآگاه می خواستم من هم سطل یا یک گونی بر دارم و مشغول جمع آوری سنگ ریزه شوم .وقتی نگاهی به دور وبرم و محیط اطراف انداختم دیدم تمام محیط لیبرتی از این سنگریزه ها مفروش است.

زمانیکه امریکایی در این کمپ بودند برای جلوگیری از گردوخاک در تابستان و گلی شدن زمین در زمستان این سنگ ریزه ها را همه جا پخش کرده اند.

به یکی ازنفرات که سخت مشغول بود نزدیک شدم و ضمن خسته نباشید گفتم چکار می کنی .گفت مزاحم نشو از تعهد عقب می مانم و شب باید در نشست عملیات جاری جواب بدهم که چرا گونی را پر نکرده ام.

خنده ام گرفت گفتم بابا مثل اینکه شما خل شده اید این چه کار عجیب وغریبی است که انجام می دهید.

دوستم گفتم خبر نداری قرارگاه ما بخاطر تولید کار برای بچه توسط مژگان پارسایی و صدیقه حسینی تشویق هم شده است و صدیقه حسین این تجربه مارا به همه قرارگاه منتقل کرده است و قرار است در هر قرارگاه سه یگان برای اینکار اختصاص داده شود.

گفتم حالا این سنگ ریزه ها رابرای چه می خواهید و اینها چه ارزشی دارند که با این مصیبت روی دوپا نشسته اند و دارید اینها را جمع آوری می کنید؟

گفتم خیلی ارزش دارند؟!

“اولا که می خواهیم وسط قرارگاه مان یک بلوار و باغچه درست کنیم وروی دیواره های اطراف باغچه مانند نگین و منبت کاری اینها را روی دیوار گلی بچینیم که فضای قرارگاهمان عوض شود.” گفتم اخه مرد عاقل هرکس شما را با این ایده های خیالی ببیند شمارا به تیمارستان و یا نزد دکتر روانپزشک می فرستد.

گفتم خوب دیگه چه ارزشی دارند . این لعل ها و جواهر ها:

” گفت وقتمان پر است و فرصت سرخارندن نداریم.”

“شب هم در نشست عملیات جاری دستمان پراست و بی حوصله گی ها و غرزدن هایمان را می خوانیم.”

گفتم واقعا از این کار خوشت می آید که دوستم بلند شد و به بهانه سیگار کشیدن از بقیه نفرات جدا شد و گفت:”ببین فلانی اینها خر گیر آورده اند در لیبرتی که مث اشرف نیست که کارهای عجیب غریب انجام دهیم. اینجا از صبح تاشب با کارهایی که یک دیوانه همآانها را انجام نمی دهد سر مارا گرم کرده و اسمش را تعهد و مسئولیت گذاشتند.”

نمی دانم درد دلم را به که بگویم . وگفت” الان دو هفته است که از صبح تا شب کار یگان ما همین شده است و شب ها از درد کمر و پا خواب نداریم.”

هر شب هم فرمانده مان می گوید که شما سنگ ریزه کمی جمع کرده اید و به تعهدتان نرسیده اید.

گفتم یادت می آید که مریم می گفت:” شما برادر ها باید آنقدر کار کنید که شب مجالی به فکر کردن نداشته باشید و درجا روی تخت بی هوش شوید. گفت الان ما به همین وضعیت دچار شده ایم.”

اری این هم یک واقعیت از سنگر آزادی مریم قجراست که اسیران فرقه را برای اینکه بیکار نباشند به چه کارهای سخیفی وادار می کند و خودش هم در پاریس به عیش و نوش خود ش مشغول است و هر از گاهی که اسیری یا از فرط فشار های تشیکلات و یا در اثر کار های غیر انسانی فرقه می میرد برایش روضه می خواند و مجلس عزا میگیرد و مردن اورا به گردن عوامل استکبار جهانی می اندازد.

بازهم برای شما از کارهای خطیر در زندان لیبرتی خواهم گفت…..

غفور فتاحیان

اجمن یاران ایران-پاریس

 

__________________________________________________________

جست وخیز های میمون وار فرقه رجوی در حمایت از جنگ طایفی در عراق

 

 

13.06.2014

غفورفتاحیان

لینک به منبع

بیش از ۶ ماه از بحران جدی جنگ طایفه ای در عراق می گذرد بحرانی که با دستیگیری یکی از نمایندهای پارلمان سنی که از حامیان سرسخت تروریست های وفرقه رجوی در استان الانبار شعله ور شد.

در طی این چند ماهه باند رجوی با تمام توان وبا کلیه رسانه ها و سایت های رسمی و پوششی اش در آتش دمید و هر کمکی هم از دستش بر میآمد از تروریست های داعش و تکفیری انجام داد.و مستمرا این جنگ خانمان بر انداز طایفه ای را پوشش خبری داد وتروریست های جنایتکار را برادران انقلابی و مجاهد معرفی کرد.تروریست های روزانه با وحشی ترین شکل غیر قابل تصور سر بریدن و انسانهای بی گناه را به صلیب کشدند و زنده زنده در آتش سوزاندند.البته این خیلی روشن است که شعله های این آتش خانمان بر انداز ریش و ریشه سرکرده فرقه خواهد گرفت و جان اسیران لیبرتی را هم به مخاطره خواهد انداخت.

در وضعیت فعلی هم که تروریست ها بر بخشی از استانهای سنی نشین سیطره پیدا کرده اند مستمر این اخبار را در بوق و کرنا می کند البته با برچسبی تحت عنوان بنقل از خبر گزاری های عربی و غیره …

البته در این شرایط سرکرده باند در حال تابلو کشی است و قند توی دلش آب می شود که دولت مرکزی عراق بزودی سرنگون می شود و امکانی برای ارتزاق و چند صباحی بیشتر اسیران را در جهنم لیبرتی نگه دارد فراهم می شود.

یادم می اید در ۱۱ سپتامبر که القاعده برج های دوقلو را منفجر کردند ما اون موقع در قرارگاه باقر زاده در حومه بغداد بودیم به دستور شخص رجوی همه جشن بر پا شد شد و درتمام مقرات شیرینی پخش می کردند و از تمام بلند گوها سرود نبرد با امریکا و سر” کوچه کمینه ” پخش میشد. البته این جشن وشادی رجوی چند روزی بیشتر دوام نیاورد و دوباره ابلاغ شد که این حرکت به ما ربطی ندارد و نباید وارد این بحران بشویم.

و بعد از آن هم تشکیلات به همه ابلاغ شد که کسی تظاهر به خوشحالی نکند که بهانه ای دست امریکایی ندهیم.و بقول معروف انرا ماست مالی کردند. وسرودهای ضد امریکایی را هم جمع آوری کرده و پخش آنها را ممنوع اعلام کردند و کلا منکر شدند که این سرود ها مال سازمان است و آنرا به اپورتونیست های چپ نسبت دادند یعنی سازمان پیکار.امااین تناقض همواره در اذهان نفرات باقی مانده و همه متوجه شدند که رهبران فرقه از ترس ارباب دنیا ماست ها را کیسه کردند.

در این شرایط و بحران که مردم ستمدیده عراق در آتش جنگ طایفی می سوزند این اوج حماقت و بی شرافتی سیاسی است که هیزم بیار این معرکه شده اند و هیزم بیار معر که شده اند.

حالا این فرقه با تعدادی قریب به سه هزار نیرو با میانگین سنی ۴۵ سال با کلکسیونی از بیماری های عجیب و غریب چه غلطی می خواهد در عراق بکند و در این بحران چه چیزی عاید او می شود.ناروشن است .

البته برای ما جدا شده ها روشن است فرقه رجوی حیاتش به بحران گره خورده است و همواره می خواهد در این شکاف چند صباحی بیشتر اسیران را در عراق بیشتر نگه دارد و برایش هم مهم نیست که چه تعداد از این بیچاره ها جانشان را از دست بدهند و طعمه های خواب های پنبه دانه ای او و مریم قجر شوند.

همسو شدن با خشن ترین وبی رحم ترین تروریست ها ناشی از ماهیت تروریستی این فرقه است که هنوز دم از ارتش به اصطلاح آزادیبخش موهوم می زند و دنبال سرنگونی قهر آمیز با ارتش نداشته است .ارتش موهوهی که به اصطلاح فرمانده کل آن در هفت سوراخ موش از ترس جان حقیرش پنهان شده است .و هر از چند گاهی آنهم در تاریکی سرکی می کشد و بقول خودش پیام می دهد و خط ونشان می کشد که همانند همان کسی است که در تاریکی از ترس آواز می خواند ومی خواهد ذهنش را سرگرم کند که از منطقه خطر دور شود.

رجوی رسواتر و کوچک ترازان است که بخواهد برای مردم و سیاسیون عراقی خط مشخص کند چون تمام مردم شریف عراق جنایت های و نوکری های اورا برا صدام فراموش نکرده اند و اگر دلارهای صدام حسین نبود رجوی بد مستی اش تمام میشد و در همان دهه نود میلادی باید جل وپلاسش را جمع می کرد و از عراق خارج میشد.

در شرایط فعلی هم هنوز فرقه از همان پول های صدام که پول خون ملت عراق است تغذیه می کند و البته با روش ها وهزار کثافت کاری و پولشویی های دیگر و کلاه برداری هایش از اینطرف واونطرف برای جمع آوری پول و …. است.

که مریم قجر ادای رئیس جمهور ها را در بیاورد و مانند ملکه در بهترین رفاه وآسایش باکلی نوکر وکلفت باشد.

آنچه مسلم است دولت عراق بر این بحران غلبه خواهد کرد و روسیاهی آن مانند همیشه وسایر تحلیل های آبکی بر پیشانی رجوی خواهد ماند والبته دولتی که بتواند بر بحران داخلی اش فائق آید قوی تر از قبل خواهد شد و دیگر رجوی باید حساب تمام این کثافت کاری هایش را بپردازد.

البته شخص رجوی و مریم قجر در هیچ برهه ای در این سی واندی سال از جان کثیفشان مایه ای نپرداخته اند و همواره در شرایط بحرانی جیم شده و فرار را بر قرار ترجیح داده اند و این اسیران فرقه بوده اند که قربانی شیادی های این زوج نابکار شده اند.

دور نیست روزی که زوج رجوی و سران جنایتکار و همدستش برای جنایت های سی واندی ساله شان به پای میز محاکمه کشیده شوند و به جزای اعمال ضد انسانی و خرابکارانه و تروریستی شان برسند.

برای مردم محروم و زجر کشیده عراق امنیت وآسایش و صلح آرزومندم و برای سیاسیون عراقی اتحاد و همدلی خواستارم.

غفورفتاحیان

انجمن یاران ایران-پاریس

_________________________________________

مریم قجر (رجویو محاسباتی که امیدهایش را بر باد داد!!

 

10.06.2014

غفورفتاحیان



لینک به منبع
 

بعضی وقتا دست روزگار بد جوری یقه ستم کاران را می گیرد و همه امیدها بر باد می رود البته امید که چه عرض کنم توهمات ابلهانه و شاید خودسرانه ومالیخولیایی علیرغم صرف هزینه های گزاف و دادن میهمانی و هدایا به شهروندان اور شهردار نورچشمی مریم انتخاب نشد و یک خانم کرسی شهرداری اور را تصاحب کرد که البته این خانم باجی به شغال نمی دهد اما یک سوتی نصیب مریم قجر شد .

اما بشنوید از پارلمان اروپا لابی و نماینده فرقه درپارلمان اروپا ویدال کواد داس هم علیرغم حزب بازی جدیدش توسط مردم اسپانیا به کناری انداخته شد و مردم اسپانیا مریم را حسرت بدل گذاشتند . فکرکنم همه کسانی که اورا طرد کردند مزدوران وجیره خواران جمهوری اسلامی بودند ما هم منتظر بودیم که مریمی در این رابطه اطلاعیه مرقوم نمایند اما مثل اینکه بد جوری قافیه را باخته است و در شوک فرو رفت و به احتمال قریب به یقین یقه بهنمام بیچاره دوباره دست گرگ های مریم افتاده که عدم انتخاب الخو بخاطر کم کاری های دستگاه زیر دست او بوده است باید منتظر باشیم که چند وقت بیگاری برای او و زیر دستانش در اشپزخانه یا باغحه ای قلعه اور برای او برنامه ریزی کرده اند. بیک باره یاد نشست های سرکرده فرقه بعد از عملیات دورغ جاویدان افتادم که می گفت عللت اینکه ما به تهران نرسیدیم عنصر نجنگ تک تک شما بوده است و با پای مریم نجنگیدید اگر مریمی می جنگیدید حتما ما به تهران می رسیدیم .حالا بعد از نزدیک به سه دهه معلوم می شود که ما بیچاره که چهار شبانه روز نه خواب داشتیم ونه خوراک نجگیدیم یا اینکه این مردک بی منطق و بی مغز همه را در توهمات ابلهانه و گردابی فرستاد که حاصل ان کشته شدن بیش از ۱۴۰۰ نفر از فرزندان این اب وهاک بود و بعد هم او خیمه شب بازی راه انداخت تحت عنوان طلاق های اجباری که الان هم خودش مثل حمار در گل ان گیر کرده است

از طرف دیگر دوست نازنین انها اقای استیو نسون هم دید بدجوری قافیه را باخته و اصلا وارد گود نشد.

حتما در خیمه شب بازی ۶ تیر ماه اینده مریم قجر در ویلپنت پاریس بعنوان روسا سابق حضور به هم می رسانند.و برایش نطق ایراد خواهند کرد. اما اینها ها دیگر همه اش تف سر بالا ست و دردی را از مریح قجر دورا نمی کند و بیشتر اورادر محاق فرو می برد.

در عراق هم که مردم عراق تو دهنی محکمی به سردگان فرقه زدند و اخر سد حزب اقای مالکی برنده اصلی انتخابات عراق شد مقداری هم البته تعدادی از سران احزاب سنی را وادار به جار و جنجال کردند که تقلب شده و سخن به اعتراض گشودند اما دیگر انتخابات تمام شد و نتایج ان اعلام شد و مریم هم حسرت به دل شد و اینبار هم نتواسنت از آب گل آلود ماهی بگیرد .

بقول خودشان الان در “واو” مطلق هستند یعنی اینکه به لحاظ سیاسی اچمز شدند

شایدهم همانند شعار خیمه شب بازی شون مبنی بر ساختن هزار اشرف می گویند ما هزار ویدال و استیونسون و ژان پیر خواهیم ساخت.

باید به این خانم متوهم گفت ای تو و همسرت بیش از دو دهه اشرف را داشتی با تمام امکانات و تسلیحات اهدایی از طرف اربابت صدام حسین چه گلی به سر همه زدی که الان بفکر ساختن هزار اشرف هستی . ایا جز بدبختی و نکبت و شکنجه و کشتار و ترور و تبدیل انسانها به ربات های بی روح کاری کردی .زهی بیشرمی یک انسان باید چقدر متوهم و خودخواه باشد که اسمان را به ریسمان ببافد و دورغ های شاخدار بگوید وباز هم به عوام فریبی ادامه دهد

جالبتر اینکه اقای احمد جربا، رئیس شورای ملی مخالفان دولت سوریه می‌گوید مجاهدین سر ما را هم کلاه گذاشته‌اند. وی که با “مریم قجر عضدانلو” همسر سرکرده فرقه دیدار کرده، در پاسخ به این سئوال که چرا این ملاقات را انجام داده؟ گفت اصلا ما متوجه نشدیم که این‌ها به اصطلاح مجاهدین هستند، به ما گفته بودند آن‌ها هم “شورای ملی مقاومت” هستند و همانند شورای ملی سوریه هستند؛ اما حالا تازه فهمید‌ه‌ایم و دوستان آمریکایی و فرانسوی به ما گفتند که چه کلاهی بر سرمان رفته است.

کلی به دستو مریم قجر پیرامون این ملاقات تبلیغات شد و اگهی تبلیغاتی درروزنامه مختلف با پولهای کلان بچاپ رسید. اخرش هم اقای احمد جربا متوجه شد که فرقه کلاه گشادی سرش گذاشته است البته بازم فهم ودرایت سیاسی خوبی داشت که سربع خودش را از هم سویی ا فرقه کنار کشید

اینها شمه ای بود از سیلی هایی که نصیب مریم قجر شده است حالا بگذارید او باز هم صورتش را با سیلی سرخ نگه دارد.

غفور فتاحیان

انجمن یاران ایران- پاریس



 



 

 

 

_______________________________________________

رویاهای زوج رجوی وپنبه شدن هر آنچه  که به هم می بافند

04.06.2014

غفورفتاحیان

 

طی دوران تبلیغات انتخاباتی در عراق دستگاه فرقه رجوی شب وروز به دروغ وفراکنی مشغول بود و روزانه در سایت های رنگارنگش خبری را جعل می کرد و بعد از پایان یافتن انتخابات و تعیین تکلیف لیست های انتخاباتی بازهم هر روز یک بابول را هوا می کند و این بار از تقلب حرف می زند و دخالت کشور های همسایه در انتخابات که اگر این دخالت ها نبود لیست های مورد قبول او بیشترین کرسی ها را بدست می آوردند .

بر کسی پوشیده نیست که دستگاه فرقه با دستور شخص مریم و همسر غایبش طی دوران انتخابات عراق هر انچه در چنته داشتند رو کردند و پول های کلانی را هم هزینه کردند تا شاید شکافی در دستگاه حاکمیت عراق ایجاد شود و امکان بقاء تتمه دستگاه فرقه در کمپ لیبرتی بمانند . غافل از اینکه کل دستگاه فرقه با تمام عرض وطولش و پول های باد آورده اش هیچ تاثیری در روند این انتخابات نگذاشت بلکه فرقه بیش از پیش رسواتر کرد. و بازهم تحلیل های آبکی مسعود خان پوچ در آمد. و هر چه آسمان و ریسمان را به هم ببافد جز تمسخر تمام نیروها واحزاب سیاسی عراق و نیروهای خودش ندارد و بطور خاص نیروهایش یعنی همان اسیران فرقه در لیبرتی که با زور و فشار روزانه در عراق توسط تشکیلات فرقه نگه داشته شده اند اورا همانند چوپان دروغ گو می دانند و این دوستان بجایی رسیده اند که به هم می گویند هر چه سران فرقه گفتند انرا عکس کنید درست میشود اگر گفتند الان شب است مطمئن باشید روز است.

بعد از سال ۲۰۰۳ تا کنون رجوی خائن بسی تحلیل ها کرد و بسی وعده وعید داد از تسلیح شدن توسط وزارت دفاع آمریکا که اخرش با تو دهنی وزارت خارجه مواجه شد تا هم پیمانی با برادران عراقی و تبلیغات برای مالکی که اینها برادران خونی ما هستند و ما بیخود چشم یاری به امریکا داشتیم و باید با همین برادران عراقی مان از اول متحد می شدیم که این خودش یک بحث مطول است که افراد همه متناقض بودند که ای مردک تو که می گفتی همه اینها مزدور ایرانند حالا چه شده که یک شب شدند برادران هم خون که او هم با سفسطه بجای جواب منطقی زیر ابی مثل همیشه از پاسخ صریح طفره رفت و بحث کشیدن دندان طمع امریکارا مطرح کرد و مدتها و شاید بیش از دوسال این ورد زبان همه در تشکیلات بود و هر کسی اعتراضی می کرد ویا بر سر مسائل سیاسی سئوالی جدی مطرح می کرد به او مارک می زدند که تو دندان امریکا را نکشیده ای البته من بعد ها متوجه شدم که این موضوع چیز دیگری بود و انهم هر کس هر انچه که من می گویم بی چون وچرا قبول نکند دندانهایش را می کشم.

داستان برادران خونی هم یک سال کج دار و مریز ادامه پیدا کرد و دوباره مسعود خان گفت ما هر انچه را لازم بود گفتیم و حتی دوستان سنی راهم رنجاندیم و پول های کلانی هم هزینه کردیم چندین بار هم در سفر های خارجی اقای نوری المالکی برایش سبد گل فرستادیم اما دور وبری های او مانع شدند و او خودش فرد خوبی است اما از ایران می ترسد و بر سر قدرت ماندن و دوستی با ما قدرت را انتخاب کرد. .واقعا این چه تحلیل بچه گانه و ابلهانه ای است در کجای دنیا سراغ دارید یک مقام بالای حکومتی . بخاطر یک گروه اندک سیاسی با تمام حیثیت سیاسی خودش ریسک کند. بگذریم که از همان ابتدا هم اقای مالکی هیچ زمانی روی خوش به این جریان نشان نداد اما دستگاه دروغ پراکنی فرقه هفتگی یک خبر از قول مالکی یا دفترش جعل می کرد که به شما سلام رسانده و شمارا برادر خود می داند. وقتی هم مالکی موضع گیری رسمی می کرد دستگاه تبلیغاتی فرقه در سکوت مرگ فرو می رفت تا اینکه بلاخره ماهیت کثیف خود را رو کردند و علنا به صف تمام گروههای تروریستی و طایفه گرا پیوست و القاعده وداعش برایش برادر مجاهد شدند و انها را با القاب عشایر سلهشور و غیور عرب سرلوحه دستگاه تبلیغاتی اش قرار داد و به صف سرنگون کنندگان دولت عراق قدم بر داشت واین خط کماکان ادامه دارد.

واقعا جای سئوال است که یک گروه خارجی و متهم به قتل و کشتار اتباء آن کشور چگونه بخودش اجازه می دهد روزانه شعار سرنگونی بدهد در صورتیکه اگر حفاظت نیروها و پلیس عراق از کمپ اشرف سابق و لیبرتی کنونی نبود مردم عراقی خاک این کمپ ها را به توبره کشیده بودند و تمام انرا یک روزه غارت می کردند و افراد را هم قتل وعام می کردند.

در هر صورت انتخابات عراق تعیین تکلیف شد و لیست منتسب به مالکی بالاترین کرسی را بدست اورد و باید منتظر تشکل دولت و پارلمان این کشور ماند اینکه چه کسی نخست وزیر – رئیس پارلمان یا رئیس چمهور عراق خواهد شد به ما مربوط نیست و مردم شریف عراق و نمایندگان منتخب انها خود تشخیص خواهند داد. من بعنوان یک ایرانی و مسلمان از خدا برای ملت برادر عراق امنیت و رفاه وآسایش طلب میکنم

اما یک نکنه را در همین جا متذکر می شوم که با تشکیل دولت جدید در عراق فرقه دیگر جایی در عراق ندارد و سال تعیین تکلیف نهایی او خواهد شد . امیدورام رهبران این فرقه اینقدر احمق نباشند که بخواهند رودرروی دولت جدید عراق قرار بگیرند و جان عده ای بیگاه از اسیران لیبرتی را فدای هوس رانی رجوی خائن نکنند.

نکته دیگر که ضروری است به آن اشاره شود که البته باید جداگانه به ان پرداخته شود ملاقات احمد جربا رئیس ائتلاف نیروهای ضد اسد با مریم قجر است که با چاپ اگهی های پولی در روزنامه ها انرا را تبدیل به یک پیروزی برای فرقه می کند. ودر اخرین موضع گیری فرقه این ملاقات را یک هم پیمانی با اپوزیسیون سوریه برای سرنگونی دولت اسد می داند. خیلی جالب است مریم قجر فعلا تا اطلاع ثانوی سرنگونی دولت ایران را فریز کرده و سراغ سوریه رفته است.

یاد یکی از دوستانم که از مسولین و فرماندهان فرقه بود افتادم همیشه با خنده به من می گفت فلانی ما با هر کس هم پیمان شدیم آخرش سرنگون شد و از اعتبار ساقط شد .البته جدای از طنز آن واقعا فرقه اعتبار و حیثیت تمام نیروهای ملی عراقی را خدشه دار کرد .کاری کرد که تعداد قابل توجهی از انها عراق را تر ک کنند . حالا نوبت به اپوزیسیون سوریه رسیده است .و انها فکر می کنند که همپیمان شدن با مریم قجر که هیچ پایگاهی در ایران ندارد مشکلی از انها حل خواهد کرد البته این پر واضح است که این حرکت اپوزیسیون سوریه عکس العملی در برابر دولت ایران است که به این صورت دارد پیام می دهد .

باید مدتی صبر کرد و دید ثمره این هم پیمانی چه عایدی نصیب مردم محروم و جنگ زده سوریه خواهد کرد

غفورفتاحیان

 پاریس انچمن یاران

 

 

____________________________________________________

نمایش مریم قجر در 27 ژوئن 2014 در سالن ویلپنت پاریس

28.05.2014

لینک به منبع

غفور فتاحیان

یاران ایران / فرانسه

براساس تبلیغات رنگ وارنگ در سایت های رسمی و غیر رسمی و پوششی فرقه رجوی قرار است که ششم تیر ماه 93 برابر با 27 ژوئن 2014 در سالن ویلپنت پاریس رئیس جمهور خیالی و باسمه ای رجوی سخنرانی سالانه اش را ایراد فرمایند اما جالب این است که در تراکت تبلیغی فرقه یک موضوع ذهنم را مشغول کرد که ذیلا به ان تو جه فرمایید:

مریم قجر:حرف ما این است که آخوندها بروند تا ما جایگزین آنها شویم.

بسیار خوب پس تو می خواهی جایگزین آخوندها شوی وبشوی صدر هئیت رئیسه فرقه وبر گرده ملت ایران سوار شوی وبانوی اول کشور ایران شوی و عنان قدرت را بدست بگیری و یابوی نداشته دشته ات به صحراهای ایران رها کنی . ای بیچاره مفلوک تو که در هفت آسمان یک ستاره نداری و آه نداری که با ناله سودا کنی چرا چنین از خود بیخود شده ای وعنان از کف داده ای نکند که طی این دودهه که رئیس جمهور وهمی شوهر فراری ات شده ای توهم تورا بر داشته و خواب نما شده ای و فکر می کنی کسی هستی.نکند با دین تعدادی سیاه پوست افریقایی تبار و تعدادی فارسی زبان وتعدادی که به فریب تو پاریس طی یک ونیم ماه بسیج و صرف میلیونها یورو یابو تورا بر داشته و خیالاتی شدی .ای دروغگوی شیاد خودت بهتر از هر کس می دانی که حرفهایت به مفت نمی ارزد و همه به خودت و آن ریش نداشته همسر خونخوار وفراریت می خندند. فقط اینرا به تو می گویم که مواظب باش که با مخ از بالای این یابو به زمین سقوط نکنه و همسرت را بی رئیس جمهور نکنی..

اما بعد:

مریم قجر می فرمایند که : حرف ما این است که رای و انتخاب ونظر مردم ایران حاکمیت پیدا کند و ما آمده ایم که فدای انتخاب آزادنه مردم ایران شویم |||||||

چه جالب پس تو دنبال رای وانتخاب و نظر مردم ایران هستی ؟

تو مگر همان نبودی که در نشست عمومی به کادر های سازمان می گفتی ما دنبال دولت کریمه و عدل مسعود هستیم وانتخابات یعنی چه ومگر نمی گفتی که همه چیز ما مسعود است و باید دولت عدل مسعود بر ایران حکمفرما شود و مگر نمی گفتی گور پدر خلق قهرمان .مگر تو نمی گفتی که بعد از امام علی جهان دولت کریمه ای بخود ندیده و این زسالت مسعود است که دولت کریمه را برپا کند وبشارت دهد.خوب حالا چه شد که بفکر انتخاب ورای ونظر خلق قهرمان افتاده ای نکند حافظه ات را از دست داده ای و فراموش کرده ای.البته تو خوب می دانی وبازهم می خواهی با عوام فریبی اذهانی را متوجه خودت و فرقه کنی اما بدان که شیادی ها و بزک کردن چهره ات دردی از درد های بی درمان تو و آن شوهر مفلوکت درمان نخواهد کرد و از ملک ری نخواهی خورد و همچون دو دهه گذشته حسرت بدل خواهی ماند.

و بانوباز می فرمایند :

این انتخابی است که ایران را سرشاراز اعتماد و گلستان آزادی و عدالت می کند و چنین خواهد شد:

این البته شبیه همان شعاری است که مارا یعنی تمام جوانان این مرز وبوم را فریب دادید و جذب فرقه کردید و بعد هم بخشی را در شکنجه های همسرت متلاشی کردید و بخشی را وادار به خودکشی و بخشی را آواره نمودید و بخشی را هنوز در اسارت دارید. اری من وما با بیش از دو یا سه دهه گلستان آزادی و عدالت و اعتماد را با گوشت و پوست خود لمس کردیم و دولت کریمه مسعود را در قلعه اشرف و در سایر اسارت گاهها که اسمش را قرارگاه وپایگاه گذاشته بودید دیدیم.وخود سند زنده ای از شیادی و دجالگری آن همسر نابکارت هستیم. و دیگر نمی خواهد برای ما و خلق قهرمان چهره بزک کنی و همه چیز را وارونه جلوه دهی مگر نمی بینی هر روز از گوشه ای صدای مظلومی بگوش می رسد و از شکنجه و اسارت گاهها و سلول های انفرادی و شکنجه گرانت زبان گشودند و ذره ای از خروار را بیان می کنند . مگر کوس رسوایی رقص رهایی و جنایت های جنسی حاکم دولت کریمه ات عالم گیر نشد. مگر خارج کردن رحم زنان به دستور خودت را فراموش کرده ای .مگر تو همان نبودی که ارزش والای انسانی را در بین زنان و مردان به نرینه وحشی و مادینه تنزل ندادی ومگر تو همان نبودی که می گفتی باید آنقدر از افراد کار بکشید که شب وقتی سر به بالین می گذارند بیهوش شوند تا مجالی برا ی فکر حول زن وفرزند و خانواده پیدا نکنند ومگر تو همان نبود که می گفتی آنقدر کار بکشید که اگر چند هم مردند مهم نیست می شوند شهید در حین کار وووو....

تو وآن همسر جنایتکارت دمار ار جوانان پاک وصادق این مرز بوم کشیدندو از انها سواری گرفتید کسانی هم که عطای شما را به لقایتان بخشیدند و خودرا از اسارت نجات دادند مگر حتی در همین کشورهای آزاد تهدید به ترور نکردید ( بگزریم که هیچ غلطی در این رابطه نمی توانید بکنید )و هر روز برای انها پرونده ای قطور از مزدوری و جیره خوار رژیم درست نکردید . و وظیفه (البته بخوانید هر تروریست فرقه) را بابود کردن جدا شدگان از فرقه اعلام نکردید.

حالا می خواهی برای ما لغز آزادی وعدالت بخوانید .حرف ار گلستان ازادی می زنید . ما گلستان آزادی و عدالت تورا که شکنجه وکشتار و جنابت بی حد وحصر بود را دیدیم ولمس کردیم واین را وظیفه خود می دانیم که به هر قیمت وبه هر بهایی دست از افشاء جنایات شخص تو وهمسرت بر نداریم.وشک نداریم که روزی شما باید پاسخ این جنایت ها را به اتم وجه بپردازید و آن روز دیر نیست و فرا خواهد رسید و چنین خواهد شد.

غفور فتاحیان انجمن یاران - پاریس

__________________________________________________________

خطاب به پارلمان کانادا و سخنرانی چندش اور مریم قجر (رجوی) و اعتراض به نقض حقوق بشر در  فرقه رجوی (مجاهدین خلق)

 

 

24.05.2014

غفور فتاحیان

لینک به منبع

قرار بود که مریم رجوی در زیر کمیته بررسی وضعیت حقوق بشر در کانادا شخصا در کانادا حضور پیدا کند و سخنرانی داشته باشد اما به دلیل ندادن ویزا به وی او نا چارا از طریق اسکایپ سخنرانی اش را کرد که البته بخش قابل توجهی از سخنان این زنک حقه باز و چهره بزک کرده سانسور شد . سئوالی که در این رابطه به ذهن هر ایرانی وطن پرست می زند این است که چرا از مریم رجوی دعوت بعمل آمد که در این زیر کمیته سخنرانی کند. مریم رجوی وهمسر فراری اش با یک پرونده نقض ابتدایی حقوق شهروندان و حتی اعضاء خودشان چگونه اجازه یافت سخنرانی کند . در صورتیکه مریم قجر و همسر فرتوت وجنایتکار وی باید در یک دادگاه

عادلانه محاکمه و به جزای اعمالشان برسندو جنایاتی که هیچ تاریخ به خود ندیده و باید درردیف اپارتاید جنسی و استالین و ساید جناتکاران تاریخ قرار داده شود. مریم رجوی کسی است که شخصا فرماندهی عملیات کرد کشی در عراق را بر عهده داشته است و صدها کرد مظلوم عراقی را قلع وقمع کرده است.کسی که به همراه همسر خون آشامش بعنوان ارتش خصوصی صدام حسین قیام

شیعیان جنوب عراق را سرکوب کرد و نوکر و سپرده صدام حسین دیکتاتور عراق بود.

علاوه بر این جنایات این زن خون آشام کسی است که شخصا فرمان عقیم کردن زنان فرقه را صادر کرده و زنان بیگاه و از همه جا بی خبر در فرقه را به سوگلی همسر جنایتکارش در آورد و رقص رهایی یعنی همه زنان در تکملک مسعود رجوی را با دجالیت و به نام دین دراورد است

جنایتات مریم رجوی و همسرش در حق اعضا در سال ۱۳۷۳ و شکنجه بیش از ۱۲۰۰ نفر را بجرم رجوی ساخته نفوذی رژیم ایران روانه زندان و شکنجه گاههایش کرد و انها را دست قصابان و شگنجه گرانی هم چون سید سادات دربندی بام مستعار عادل و مجید عالیمان و نریمان ومختار و فریدون سلیمی و حشمت بنی عامری و جهانگیر و فاطمه خردمند و گیتی گیوه چیان و سیامک و سایر

جناتیکارات سپرد.

جنایتی که گوشه هایی از آن بر ملا شده و هنوز کسی از جزییات آن مطلع نیست . این خود یک پرونده قطور از جنایات مریم و مسعود جنایتکار است که باید حضوری با حضور شاهدین در یک دادگاه بین المللی افشا و سران این فرقه به جزای اعمال ضد انسانی شان برسند

مریم رجوی انچنان عرصه رابراعضا تنگ کرده بود که تعدادی خیلی زیادی دست بخود کشی زدند. این جنایتکار همان است که فرمان خودسوزی تعدادی ادم شستشوی مغزی داده شده را صادر کرد که جان کثیفش را نجات دهد و به این شیوه ضد انسانی قضاییه فرانسه را وادار به عقب نشینی کند.این جنایتکار کسی است که دستور شلیک به هر کس که بخواهد پایش را از سیم های خاردار اشرف سابق صادر یک متر بیرون بگذارد صادر کرده است. همین جنایتکار به همراه همسرش دادگاه چهار هزار نفره برای اعضا ناراضی دایر کرد و همه آن افراد را تروز شخصیتی کرد و تعدادی را مجبور کرد که خودکشی کنند. حالا طنز تلخ تاریخ را ببینید که این عجوزه

خودش داد از دموکراسی می زند و برای ملت ایران داد از آزادی و حقوق بشر و دموکراسی می زند. زهی خیال باطل

کوس رسوایی این زوج نابکار عالم گیر شده است و کسی نیست که نداند این دو زوج چه جنایتها که نکردند . بر اساس چه نرمی این خانم بخودش اجازه می دهد دم از حقوق ازادی مردم میهنم دم برندکسی که دستورداده به طور مطلق اسیران لیبرتی هیچ ارتباطی با دنیای بیرون نداشته باشند و ارتباطات و موبایل و اینترنت و تلویزیون وماهواره و رادیو و روز نامه جرم باشد و کسی مجاز نیست حتی

کلمه اینتر نت را به زبان جاری کند و برای ان در سیستم فرقه کد گذاشته و حتی کلمه اینتر نت را بکار نمی برند. و همه را مجبور کرده که فقط از کانال انهم سیمای منحوس رجوی دجال یعنی سیمای به اصطلاح ازازادی نگاه کنند. جالب این است که همین تلویزیون که آن زمان که ما در اشرف بودیم مجاز به دین بعضی از برنامه هایش نبودیم . چون می ترسید که ما اسیران ذهنمان به دنیای بیرون بزند . ایا این دردناک نیست ایا این اوج نقض حداقل های حقوق انسانی نیست. بحث حقوق بشر توسط مریم رجوی چیزی جز یک فریب و دجالیت برای فرای از جنایات بیشمارش نیست و همانند ضرب الامثل آی دزد آی دزد دارد خودش را در این شکاف پنهان می کند و

به این وسیله صورت خودش با سیلی سرخ نگه می دارد.

بنابر این حرفها و سنخان این جنایتکار به پشیزی نمی ارزد و یک تف سر بالا ست که به صورت خودش و همسر فراری اش سقوط می کند. دیر نیست روزی که این دو جنایتکار و سایر شکنجه گران این فرقه کثیف به سزای اعمالشان برسند.

غفور فتاحیان

انجمن یاران پاریس

 

____________________________________________________

استاد و سرور گرامی جناب اقای دکتر قصیم

 

 

20.05.2014

غفور فتاحیان

لینک به منبع

با درودهای فراوان خدمت شما مبارز خستگی نا پذیر که یک عمر را در راه احقاق حقوق به یغما رفته ملت شریف ایران بی چشم داشت بذل کرده اید.

من آخرین نامه سر گشاده شما را که از سر خیر خواهی و کمک برای سازمان نوشته بودید و مشخصا رهبری این سازمان را مورد خطاب قرا داده بودید را به دقت خواندم و در خیلی از موارد روی ان تامل کردم.

راستش خیلی متاسف شدم از این همه بی مروتی و ناجوانمردی که سران این فرقه و دوستان سابق شما وتعدادی از مهره های دسته چندم که اینقدر در حق شما جفا و نمک نشناسی کردند. من تا بحال با چنین پدیده ای مواجه نشده بودم که یک شخصیت یا یک فرد از یک جریان ویا حزبی استعفا دهد و اینقدر مورد بی احترامی وهتاکی قرا گرفته باشد که البته این برخورد با شما و این همه تهمت ودروغ وافترا به شما وآقای روحانی هیچ چیز از بزرگی و متانت و شخصیت شما کم نکرده و نمی کند بلکه در بین ایرانیان وآنها که شما را از نزدیک ویا از دور می شاسند بسا بالاتر وبالاتر برده و می برد. بگذار این افکار پلید و این افراد بیمار هر چه از دشنام و ناسزا و تهمت و افترا در چنته دارند بر علیه شما و دیگر جدا شدگان بیرون بریزند جدا شدگانی که با دیدن آنهمه خیانت و جنایت و اعمال سرکوب و خفقان داخل تشکیلات عطای آنهارا به لقایشان بخشیدند و بعد از چند دهه تلف کردن عمر به اسم مبارزه هر چند با نیت صادق و پاک مبارزه برای آزادی و رهایی مردمشان خودرا رها کردند. آنرا که حساب پاک است از محاسبه چه باک است؟.

اقای دکتر من بیش از ۲۰ سال از عمرم را در این فرقه سپری کردم و همه چیز و تمام دار وندارم که بیش از ۱۵ هزار یورو در ان زمان بود به این فرقه دادم اخر هم با یک دست لباس مندرس بدون حتی یک سنت آمدم بیرون و از همان زمان تا کنون مورد بدترین تهمت ها و ناسزاها قرار گرفته ام حتی درهمین فرانسه هم من را راحت نمی گذارند و با گماردن جاسوس های غیر ایرانی فارسی زبانشان تحرکات من را زیر نظر دارند و حتی چند بار در مسیر تردد من بصورت جمعی شروع به تهدید و ناسزا گفتن به من کردند که البته من خیلی تحمل کردم تا مثل خود آنها با طرف مقابل برخورد نکنم و به دام آنها نیفتم.

در این رابطه از شما درخواست کمک دارم که راه کاری حقوقی برای من پیشنهاد کنید که بتوانم بر علیه این جنایتکاران و خیانتکاران شکایت کرده و حق خودم را از آنها بگیرم .

در پایان از شما صمیمانه سپاسگزارم و برایتان طول عمر و سرفرازی هر چه بیشتر آرزو می کنم.

پایدار باشید

غفور فتاحیان انجمن یاران ایران

 

______________________________________________________________________________________

بسیچ نیرویی فرقه رجوی (مجاهدین خلق) برای خیمه شب بازی با اسمی پرطمطراق در پاریس

 

 

13.05.2014

غفور فتاحیان

لینک به منبع

دستگاه تبلیغاتی فرقه این روزها با یک بسیج گسترده در صدد جمع اوری سیاهی لشکراست. وبا ایجاد یک تور واهی در پاریس عده ای را فریب داده ودر سالن کذایی که الان در حال اماده کردن ان هستند گرد اورد تا به سخنان گهر بار مریم قجر و تعدادی ژنرال پیر وپتال وچند دوجین سخنران که با دلار و یورو نطق شان را ایراد می کنند گوش کنند.

مریم هم که از الان دارد خودش را اماده می کند که این جلسه را به حد کمال برساند و مثل همیشه با اسکورت موتورسیلکت های اجاره ای وبا ضد گلوله اش قدم رنجه کرده واز درب پشتی وارد شود.

من دقیق نمی دانم چقدر فرقه بابت این خیمه شب بازی هزینه می کند اما این را می دانم که درصدد است تعدادی فارسی زبان و عرب وافریقایی اواره را به این مراسم با پولی ویک بسته غذایی و شاید هم یک تی شرت اهدایی با تصویر مسعود فراری و خودش بفریبد.

خوبخود یاد انشاء کلاس دو راهنمایی خودم افتادم که معلمان گفت ایا بهتر نیست بجای این همه خرج های گزافی که صرف کرات اسمانی می شود بهتر نیست به گرسنه گان روی زمین برسیم.حال من می خواهم از مریم قجر این سئوال را بپرسم ایا بهتر نیست بجای این همه هزینه عجیب وعریبی که صرف این خیمه شب بازی می کنی بهتر نیست بیماران لیبرتی را به خارج اعزام کنی و یکی یکی انها را به کشتن ندهی که اخرین ان مرحوم محمد بابای است که اخرسر هم مثل همیشه حقیقت را لا پوشانی کردید و اوراشهید محاصره ظالمانه نوری مالکی به ثبت دادید در صورتیکه قاتل اصلی خودت و همسر فراری ات هست که به صورت تدریجی همه را سر به نیست می کنید و بعد مجلس ختم انها را در قلعه اور بر گزار کردید.اما این را بدانید که نه این خیمه شب یازی دردی از درد های بی درمان شما علاج می کند ونه دورغ های شاخدارتان و نه تهمت وافتراهای ضد انسانی تان بر علیه جداشدگان از فرقه ونه چوب لای چرخ گذاشتن هایتان برای جلوگیری از حق پناهندگی جداشدگان که تبدیل به کار یک فرقه در خارج شده است .

اما مطمئن باشید این جنایات شمارا روسیاه تر از قبل در پیشگاه مردم ایران در داخل و هم چنین ایرانیان شریف در خارج خواهد کرد.اگر این همه خرج وهزینه و بسیج دیوانه واری که برای این خمیه شب بازی راه انداختید بخشی از انرا برای انتقال اسیران از لیبرتی می کردید الان همه اسیران از عراق خارج شده بودند.اما عراق برای شما مرز سرخ است و تا زمانیکه سختی طناب دار را بر گردنتان حس نکنید هیچ حرفی در گوش شما فرو نمی رود و تا کنون هم همین اثبات شده است .در هر کجا که بصورت قطره چکانی اجازه خروج یک نفر را داده اید فقط وفقط بخاطر ترس تا ن بوده است.اماباید این را نیز اشاره کنم که هرچه می خواهید کف بر دهن کنید وهرچه میخواهید نفر اجیر کنید و هر چه می خواهید خیمه شب بازی راه بیندازید .فرقه منفور رجوی هیچ جایگاهی در افکار عمومی و در داخل ایران ندارد و فقط یک دل خوشنک برای رجوی است که شاید در ان سرداب نمورش مقدار دچار مستی شود و یک ماهی هم برنامه های سیمای فرقه را پر کند و با عناوین پر طمطراقی که برای این خیمه شب بازی گذاشته اید چند صباحی اسیران را در لیبرتی سرگرم کرده وانها را بفریبد .اما بر اساس گواهی تمام شاهدان و نامه های مخفیانه که اسیران به بیرون می دهند انها هم دیگر تمام خیمه شب بازی های شما را به تمسخر می گیرند و کسی جدی نمی گیرد.

والبته این خیمه شب بازی هم جزیک تف سر بالا به سر وروی مریم و همسر فراری اش نخواهد بود.

صبر می کنیم و ببینیم امسال مریم چه دسته گلی به اب می دهد.

غفور فتاحیان

انجمن یاران پاریس

 

 

فرقه رجوی (مجاهدین خلق) به هر امامزاده ای دخیل می بندد

 

07.05.2014

غفور فتاحیان

لینک به منبع

به قلم غفور فتاحیان عضو قدیمی جدا شده از سازمان مجاهدین از انجمن یاران ایران – پاریس

با نگاهی به سایت های رنگارنک با نام وبی نام فرقه رجوی از این همه شیادی و جعلیات و اکاذیب سرسام می گیری.

از دوستان جدا شده شنیدم که سرکرده فرقه دو سال پیش در یک پیام داخلی با غلظت تمام داد سخن داده که دولت بشار اسد تا ۶ ماه دیگر یعنی تا نیمه سال ۹۱ سرنگون می شود و در ادامه آن هم دولت مالکی بلافاصله توسط خلق قهرمان عراق سرنگون خواهد شد و رژیم ایران هم تا سی مهر ۹۲ سرنگون می شود ومهر تابان حسرت بدل هم بر تخت سلطنت جلوس می کند. جالب اینجاست که تعدادی در همان نشست گفته اند برادر ۶ ماه خیلی زیاد است سرنگونی تا چند ماه دیگر محقق می شود که یکی از این افراد هم عباس داروی بوقلمون صفت بوده است.

حالا از این ادعای تو خالی و دجالگرانه دوسال و نیم سپری شده و این دجالگری سرکرده فرقه هم مانند تمام خزعبلات سی سالش مرغ پخته را به خنده در آورد.

اخیرا هم تلویزیون فرقه بارها با ساز و دهل به عنوان خبر فوری اخبار تروریستهای صادراتی داخل سوریه را به این صورت پخش کرده که خبر… خبر…!! رزمندگان سوری به دم در کاخ بشار رسیده اند و فرداست که اسد سرنگون شود!! و در سایت فرقه نیز بیشترین و درشت ترین عناوین اخبار چند برابر بزرگ شدۀ مرتجعترین باندهای جنایتکار و تروریست القاعده و داعش در سوریه و عراق می باشد بطوریکه اگر خواننده به اسم سایت که نوشته سازمان مجاهدین خلق ایران!!ً! نگاه نکند فکر می کند سایت فارسی تروریستهای القاعده و داعش می باشد!! . در رابطه با عراق هم عملا بلند گوی داعش شده و سرنگونی مالکی را قریب الوقوع می داند و می گوید: خبر فوری خبر فوری نیروهای عشایر به دروازه بغداد رسیده اند!!… در رابطه با ایران هم که البته اخبارش از نظر فرقه درجه دوم می باشد!! سایت اصلی و سایتهای وابسته به فرقۀ رجوی طوری اعتراضات و اعتصابهای مسالمت آمیز مردم را که حتی از زمان شاه تا کنون همه جا و همیشه بوده و هست و خود فرقه سی سال است که آنها را مایۀ کار و مشغولیت و دلخوشنک و مایۀ روحیه گرفتن افراد وامانده اش بویژه در این شرایط پتالش به عنوان کار و مسئولیت و مبارزه!! برای افراد قالب می کند بله این اخبار را طوری تیتر می کنند که انگار همه جای ایران را قیام فرا گرفته و همه بی صبرانه منتظر قدوم به اصطلاح مسعود رجوی مهر تابان!! یعنی مریم هستند در حالیکه اینگونه اعتراضات و اعتصابهای کارگری و کارمندی و گروههای اجتماعی دیگر از جمله اعتراضات صنفی و شهری و استانی مسالمت آمیز مربوط به اعتراض به توهین برخی رسانه ها به ملیتها و یا اعتراض به تقسیمات جغرافیایی و یا نارسایی های اقتصادی و اجتماعی و محیط زیستی و غیره همیشه در ایران از سالیان سال پیش بوده و هر گز عامل سرنگونی و تحولی اساسی نبوده و نمی باشند و چنانکه گفتیم هدف رسانه های فرقۀ رجوی از بزرگ کردن این اعتراضات کوچک و پراکندۀ اجتماعی آن هم با خواسته های مشخص از خود مقامات رژیم ایران و یا جلوی مجلس و یا ارگانهای رسمی خود رژیم چنانکه نوشتم جز مشغول کردن و روحیه دادن به افراد خودش نبوده و نیست و به اینگونه تیترسازیها و خبرسازیها در رابطه با تجمعها و حرکتهای اعتراضی که هیچ ربطی هم به این فرقۀ منفور و بی جایگاه نزد مردم ایران ندارد در خارج از فرقه ودنیای آزاد هر فرد سیاسی را می خنداند و همه به ریش رجوی می خندند .

باور کنید همه اینها برای مصرف داخلی و مختص لیبرتی است برای افرادی که از همه جا بی خبرند و تمام خوراک تبلیغاتی آنها سیمای فرقه است. تازه سایت فرقه هم که در لیبرتی فیلتر است و فقط یک اینترنت داخلی است با تعدادی خبر دستچین شده که بخورد اسیران لیبرتی می دهند. دوستی به من گفت این سیما با این همه هزینه فقط مخصوص تشکیلات فرقه هست چون در داخل که کسی اینها را نمی شناسد و آنقدر تلویزیونهای فارسی زبان جذاب هستند که همه سراغ آنها می روند و کسی اصلا از وجود تلویزیون فرقه اطلاع هم ندارد و حتی اگر خبر داشته باشد کدام احمقی می آید لچک بسر های مریم خانم را تماشا کند!!

در اروپا هم اصلا حتی هوادارانشان هم کمتر نگاه می کنند مگر در زنگ تفریح شان آنهم برنامه های طنز برای خنده و کمی رفع خستگی.

حالا باید دید که این چه شگردی البته لو رفته این فرقه است؟ و چرا این همه دروغ را به هم می بافد و دنبال چیست؟ . رجوی بخوبی اگاه و واقف است که از نظر سیاسی عددی نیست و در دنیای سیاست کسی او را به بازی نمی گیرد اما مانند طفلی بیرون از میدان بازی خاک بازی می کند و می خواهد جبغ و داد راه بیندازد که من هم هستم تو را به خدا بگذارید حداقل من برایتان شربت بیارم!! و مرا هم به بازیتان راه بدهید!!. بیچاره رجوی مفلوک تاکی می خواهی به این شیادی ها ادامه دهی؟ و تا کی می خواهی به هر امامزادۀ بی معجزه ای مثل تروریستهای سوریه و عراق و خاورمیانه دخیل ببندی و نذر و نیاز بکنی تا از فروپاشی دم و دستگاهت جلوگیری بکنی؟ و تاکی می خواهی انسانهای بیگناه را گوشت دم توپ کنی؟ و تاکی می خوای خونخواری کنی؟ چرا دست از سر اسیران بر نمی داری و نمی گذاری پای این افراد بی گناه به دنیای ازاد برسد؟ از چه می ترسی؟. مگر تمام دروغها وشیادی هایت برای دلخوشنک افراد لیبرتی نیست؟. ولی این را بدان که لیبرتی قلعه هفت اژدهای اشرف نیست وافراد اسیر به طرق مختلف از اخبار بیرون از فرقه مطلع می شوند وقاه قاه به ریش نداشته ات می خندند و می گویند که یک سوتی برو پی کارت تو حتی یک روضه خوان هم نیستی بلکه از ترس جان کثیفت توی سوراخ موش رفتی و شبانه سرکی میکشی که بچه ها من هستم.

خوب باز هم کمی صبر می کنیم و خواهیم دید که امسال کی سرنگون خواهد شد. مریم رجوی که همه ساله از جمله در مراسم نوروزی امسال یعنی ۹۳ با به دست گرفتن تابلوی سین = سرنگونی یکی از هفت سین های سفره اش را سرنگونی می داند و نشان می دهد و آن قدر عقل و شعور ندارد که بتواند درک کند آخر هفت سین مثل سیب و سنجد و سمنو چند هزار سال است که در نوروز باستانی ایران زمین بوده و تغییری نکرده است و بیچاره متوجه نیست که با این ادا و اطوارش رسما و آشکارا اعتراف می کند که شعار من هم مثل همین سمنو و سماق و… طبق معمولی سنواتی و ثابت است!! منتها به جای مکیدن سماق ایشان همه ساله سرنگونی می مکند!!

به مریم رجوی و شوهر فراریش باید گفت فعلا هر چه می خواهید لگد به زمین بکوبید و جیغ بنفش بکشید و یقه پاره کنید که ای هوار ای داد به زودی جغرافیای سیاسی خاورمیانه تغییر خواهد کرد. و همه هم برای رسیدن به این امر با الگو برداری از فرقه و ارتش آزادی صد بار منحل شده و وجود خارجی نداشته تان همینطور باید شعر و شعار بدهند و منتظر سرنگونی های موهوم بمانند.

خوب باز هم اگر آسمان و ریسمان بافتن سر کرده فرقه را پی بگیریم ممکن است چند روز دیگر ببینیم سری هم به شاخ آفریقا یا دم و شکم آفریقا زده و شعار سرنگونی رژیمهای جیبوتی و سودان و اتیوپی و کاتانگا و بورکینافاسو ووو… را می دهد!! ولی گمان نکنم در این کشورها امامزاده ای پیدا شود که این مفلوک به آن نیز دخیل ببندد!!…

 

_____________________________________________________________

ثانیه شماری و تابلو کشی فرقۀ رجوی برای انتخابات عراق

 

 

05.05.2014

غفور فتاحیان

لینک به منبع

کشور عراق در کشاش انتخابات مجلس ودر ادامه آن تشکیل دولت جدید است وتمام احزاب و گروهها درگیر این انتخابات هستند. دراین گیر ودار و این کشاش سیاسی دستگاه تبلیغاتی باند رجوی با تمام توان و با هزینه های گزاف نخست وزیر عراق را شلاق کش می کند.

یک روز از مراجع عظام نقل قول می کند که آیت الله العظمی سیستانی با انتخاب مالکی مخالف است!!. یا آیت الله العظمی بشیر نجفی فتوا صادر کرده که مالکی را انتخاب نکنید و یک روز هم بنقل از مقتدی صدر اطلاعیه صادر می کند!! معلوم نیست که از کی حضرت رجوی که خودش را تا امام و پیغمبر و حتی خدا هم بالا می برد به آیت الله ها و مراجع تقلید معتقد شده است؟!! . این در حالی است که دم ودستگاه فرقۀ رجوی دشمن خونی روحانیت ومرجعیت بوده و می باشد و اصلا اعتقادی به آن ندارد زیرا رجوی در پهنه مذهب هم خودش را اعلم از همه علما می داند و حد اقل مدعی جانشینی حضرت مهدی (عج) و حتی خود مهدی و غیبت صغری و کبری داشتن می باشد.

از سوی دیگر اطلاعیه های آقای استیون سون و رودی جولیانی و چند عمله مواجب بگیر عراقی مانند سرمد عبدالکریم و صافی یاسری و… را نوشته و پخش می کنند که چنان است وچونان وای داد بیداد به داد مردم عراق برسید که حق مردم مظلوم عراق توسط مالکی و دستگاهش بلعیده نشود.

در پهنه ای دیگر ایاد علاوی را دوباره علم کرده یا نقل وقول های عجیب غریب از اسامه نجیفی رئیس پارلمان عراق و هم چنین از مسئولین دولت خودمختار کردستان می کنند که مالکی نه و مرز سرخ ما دور سوم نخست وزیری مالکی است.

من بعنوان فردی که بیش از ۲۰ سال در کشور عراق عمر سپری کرده ام خواهان بهروزی و رفاه اجتماعی و امنیت و صلح ودوستی برای مردم شریف عراق هستم اما اینکه در عراق چه کسانی بر مسند امور قرار بگیرند ربطی به من ندارد و این مردم عراق هستند که حق تعیین سرنوشت خودشان را دارند. رجوی یادم هست که حتی برای مردم عراق قهرمان ملی هم تراشید!! و صالح مطلق را روزی در یکی از نشستهایش با ما قهرمان ملی عراق اعلام کرد!! انگار مردم عراق عقل و فکر و زبان و قلم ندارند و منتظر رجوی هستند که برایشان قهرمان ملی پیدا و اعلام کند!!.

حالا این وسط معلوم نیست رجوی چرا اینقدر برای مردم عراق پیراهن چاک می دهد ودایه دل سوزتر از مادر شده و برای سرنگونی مالکی ثانیه شماری می کند. من خوب بیاد دارم که رجوی بارها تاکید داشت که ما در هر کشور که میهمان باشیم مطلقا در امور آن کشور دخالتی نمی کنیم ونباید بکنیم وبه قانون آن کشور گردن می نهیم.

حالا چه شده که رجوی مسئول سرنگونی مالکی شده است؟ . آخر یکی نیست به این بدبخت فلک زده بگوید تو که در سوراخ موش رفته ای و خودت را مسئول سرنگونی رژیم می دانستی چه شد که خط عوض کردی واستراتژیت تغییر کرد؟. نکند راه تهران از بغداد می گذرد؟. آیا وظیفه ارتش ازادیبخش موهوم ابتدا ساقط کردن مالکی است وآزادی خلق قهرمان عراق وبعد خلق قهرمان ایران؟؟

درمعادله سیاسی عراق باند رجوی با عرض وطول دروغینی هم که برای خودش تبلیغ کند به حساب نمی آید و فقط در حد مگسی است که توی چای می افتد و چای را خراب می کند.

البته درد رجوی عراق نیست بلکه چون این مردک بحران زی است و خشونت در خون او می باشد می خواهد در این گیر و دار اسیران را بخود مشغول کند و دوباره تابلو بکشد و توهمات خودش را در اذهان اسیران لیبرتی که از همه جا بی خبرند فرو کند و چند ماهی آنها را سرگرم بحث های پوشالی خودش کند. البته از بس این مردک دروغ گفته و تابلو کشیده است که جز تمسخر اسیران لیبرتی چیزی عایدش نمی شود. این هم چند ماه دوران داغ انتخابات عراق که به پایان رسید؛ ببینیم حضرت رجوی بعد از این دیگر چه فیلی می خواهد هوا کند و به چه بهانۀ دیگری می خواهد اسیران خود را در عراق نگهدارد.

تحلیل رجوی این بود که نیمه سال تا عید ۹۲ بشار اسد و تا خرداد ۹۲ رژیم ایران سرنگون می شود. عراق که دیگر هیچ ودر پتانسیل انقلاب سوریه و ایران تعیین تکلیف می شود!!…

به رجوی باید گفت این هم که بگذشت ودوباره بور شدی, حالا ببنیم تابلوهایی که برای عراق ترسیم کرده ای چه سر انجامی پیدا خواهند کرد. اما بر حسب تجربه و اشراف به شیادی هایت می دانم که ساعت سین خودت فرا رسیده است و در این سال مردم عراق تو وآن دستگاه جنایتکارت را از عراق جارو خواهند کرد.

 

_________________________________________________________________________

نامه سرگشاده به خانم ایزابل مزیرز Isabelle Mézières شهردار منتخب اور سور اواز

 

 

21.04.2014

غفور فتاحیان

لینک به منبع

خانم ایزابل مزیرز عزیز، شهردار منتخب اور سور اواز

انتخاب شما به عنوان یک زن شایسته در مقام شهرداری اور تبریک می گویم و برایتان سعادت و افتخارات بسا بزرگتر ارزو می کنم

خانم شهردا ر:

من یکی از جداشدگان از فرقه سکت رجوی هستم و بیش از ۲۰ سال از عمرم در این فرقه ضد بشری سپری شده است.خواستم توجه شما را به نکاتی جلب نمایم که حتما خودتان هم کم وبیش اطلاع دارید.

قبل از شما اقای ژان پیر بکه شهردار اور بودند و وبطو سیستماتیک و همه جانبه از این فرقه حمایت می کرد و حتی به ما جداشدگان اجازه برگذاری یک اکسیون اعتراضی را هم در این شهر نمی داد.و مارا متهم به تروریسم می کرد چیزی که تماما دیکته شده از طرف خانم مریم رجوی به وی بوده است البته اقای شهرداری قبلی هم بیخودی این مارک را به ما نمی زد بلکه در برابر میهمانی های مجلل و هدایای رنگارنگی که مریم رجوی به او اعطا می کرد این مارک غیر انسانی را به ما می زد

من شک ندرادم که افراد این فرقه با واسطه یا بی واسطه به دفتر شما خواند امد و از شما خواهند خواست که جای ژان پیر را برای انها پر کنید که انها مث قبل هر کار که دوست دارند در اور انجام دهند.

واقعیت این است که اور مرکز تمام مرکز فرماندهی این فرقه در اروپاست و تمام کارهای تروریستی و شیطان سازی جدا شدگان در این نقطه سازماندهی و رهبری می شود.

خانم رجوی و افراد تحت فرمان او در ظاهر ژست ازادیخواهی و دمر کراسی می دهند اما در باطن یک فرقه جنایتکاری هستند که بیش از دو دهه بعنوان ارتش خصوصی صدام حسین در عراق دست به کشتار اکراد عراقی و شیعیان این کشورزدند و دهها تن از افراد ناراضی را در تشکلات حذف فیزیکی کردند

دراین فرقه بیش از دو دهه است که ازدواج منع شده است و کسانی هم که متاهل بودند مجبور به طلاق دادن جدایی شدند. در همین اروپا تردد کادر های این فرقه حداقل سه نفره است و کسی حق ندارد تنهایی از پایگاههای فرقه خارج شود.

بیش ار دو هزار نفر را این تشکیلات مخوف درعراق به اجبار نگه داشته و مانع خروج انها از عراق می شود و انها را از ارتباط با دنیای بیرون قطع کرده است در کمپ لیبرتی در عراق اینترنت و موبایل و ماهواره و حتی روزنامه و رادیو یک پدیده مطلقا ناشناخته است و حتی افراد اسیر در انجا از حق ارتباط تلفنی ساده و ملاقات حضوری با خانواده هایشان محروم هستند. البته این را به اطلاع شما برسانم که همان این کارهای غیر انسانی به یک دلیل است زوج رجوی از ترس اگاه شدن افراد این اقدامان را انجام می دهند . خانم رجوی می داند هر کدام از اعضا سازمان پایشان به خارج از عراق برسد این سازمان را ترک خواهند کرد و نمی خواهد این برده داری نوین را تعطیل کند.

این فرقه هیچ پایگاهی در بین ایرانیان خارج و در داخل ایران ندارد انچه در تبلیغات این فرقه می بیند همش اجیر کردن و فریب دادن افراد افریقایی و اسیایی بعنوان تور پاریس و بعد شرکت دادن انها در نمایشات تبلیغاتی که خود را بعنوان اپوزیسون در اذهان جا بیندازند

خاتم شهراد عزیز اگر ما را مفتخر کنید و اجازه دهید حاضریم حضوری خدمت رسیده و از نزدیک شما را بیشتر با این سکت اشنا کنیم

پیشایش از لطف شما صمیمانه سپاسگزارم وبرای شما افتخارات عالی تری ارزومندم

انجمن یاران ایران پاریس

غفور فتاحیان پاریس

 

____________________________________________________________

به ما در آزادی گروگانهای رجوی از کمپ لیبرتی کمک کنید (نامه سرگشاده به آقای بن امرسون)

 

 

10.04.2014

غفور فتاحیان

لینک به منبع

عالیجناب بن امرسون عزیز

باتقدیم بهترین سلام ها برای شما

من غفور فتاحیان از اعضا جدا شده از فرقه رجوی هستم قبلا یک نامه برای شما ارسال کرده ام و خودم را معرفی نموده ام. در این نامه سعی می کنم.بطور مختصر گوشه ای از جنایات و نقض حقوق بشر اعضا  این فرقه بیان. کنم

در سال ۱۳۶۷ شمسی به دستور رهبر فرقه یعنی مسعود رجوی در عراق تمام زنان و مردان تحت فشار شخص او از همسرانشان جدا شده و طلاق دادند.و از ان تاریخ دیگر هیچ زن ومرد متاهلی در فرقه وجود نداشت. افرادی هم که با این کار کثیف رجوی ایستادگی کردند. از سازمان خراج شده و و در عراق اواره شده و تحت پیگردی نیروهای امنیتی صدام حسین قرار گرفتند و تعدادی هم مفقوالاثر شدن.در حال حاضر کلیه زنان و مردان مدت ۲۵ سال است که بصورت مجردی زندگی می کنند و از این حق قانونی منع شده اند.و فرقه پا را هم از این فراتر گذاشتته و فکر کردن به این موضوع را ممنوع کرده است .

۱٫ زندانی و شکنجه کردن

از سال ۱۳۶۱ که سازمان وارد منطقه کردستان عراق شده است تا همین الان که این نامه نوشته می شود فرقه رجوی دارای زندان و شکنجه گاه بوده است اوج  این سر کوب و شکنجه در سال ۱۳۷۳ بوده است که که براساس شواهد این دوران و شکنجه گاهها امار زندانیان رقمی بین ۷۰۰ تا ۱۲۰۰ نفر بوده است.و تعدادی از این شکنجه شدگاه با فرار از جهنم رجوی خودرا به اروپا رسانده و الان در این کشور ها ساکن هستند.

افراد نااضی سازمان در متجاوز از ۱۰ زندان مخفی سازمان در اسارت بودند. و دهها نفر هم برای اینکه رجوی از شر انها خلاص شود تحویل دستگاه سرکوب صدام حسین قرار گرفتند و سر اززندان بدنام ابوغریب در اوردند

من خودم شخصا تعدادی از دوستانم را که مخالف خشونت و جنگ مسلحانه رجوی بودند به جرم خیانت به رجوی از دست داده ام که این افرادی به بهانه های مختلف در نقاط مختلف عراق تصفیه فیزیکی شده اند.که شخصا حاضرم در این رابطه شهادت بدهم.

کردکشی:

من خودم یک کرد ایرانی هستم و با چشمان خودم شاهد توپ باران منطق کردی عراق با توپخانه و تانک و سایر سلاحهای سنگین  توسط فرقه رجوی و با دستور شخص رجوی بوده ام

من شاهد کشتار بی رحمانه افراد کرد و در منطقه سلیمان بگ. طوز خرماتو. کفری و کلار که از شهر و شهرک های مناطق کردی هستند بوده ام.

من شاهد بوده ام که تلویزیون فرقه اجساد کردها را در عملیات موسوم به مروارید نشان داده است . و می گفت اینها پاسداران ایرانی هستند که با لباس کردی واردخاک عراق شده اند.

من شاهد بوده ام که چندین روز با تانک بلاوقفه شهر طوز خرماتو زیز توپ باران این فرقه بوده است.

یکی از دلایل جدایی من از این فرقه همین عامل بوده است سرکوب قیام کردها در سال ۱۹۹۰ در عراق توسط ارتش خصوصی صدام حسین موسوم به ارتش ازادی بخش فرقه رجوی بوده است.در این رابطه اسناد و شواهد زنده ای وجود دارد که می توان رهبری این فرقه یعنی مسعود رجوی و مریم عضدانلو را به پای میز محاکمه کشاند.

کشتار شیعیان شهرهای جنوبی عراق.

در جریان قیام انتفاضه شعبانیه در شهر های شیعه نشین عراق که اکثریت جمعیت این کشور هستند بعد ازعقب نشنی ارتش صدام حسین در اثر شکست از نیروهای ائتلاف به رهبری امریکا در کویت و مردم بجان امده از حزب بعث.دست به شورش و قیام زدن و اکثریت شهر ها را به تصرف خود در اوردن در ان زمان ارتش صدام بشدت روحیه اش متزلزل شده بود و توان جنگیدن نداشت. نیروهای اطلاعاتی صدام حسین به  همراه گارد ویژه صدام و با کمک گرفتن از ارتش خصوصی صدام حسین یعنی فرقه رجوی اقدام به سرکوب خونین این قیام کردند

به دستور رهبر این فرقه شخص رجوی اقدام به این سرکوب خونین کرد .که اسناد و شواهد این جنایت وجود دارد که بیانگر اثبات این واقعیت و افشاگر این جنایت حولناک توسط رجوی است.

عقیم کردن زنان:

بعد از طلاق های اجباری به دستور مریم عضدانلو و البته با سفارش اقای رجوی تعدادی از زنان زنان در زمان صدان حسین در بیمارستانهای بعقوبه وبغداد عقیم شدند. که دیگر بفکر ازدواج نباشند.هستند زنانی در همین اروپا که این جنایت را بطور دقیق و خیلی مستدل افشا کرده اند.

رجوی به این اقدام ضد انسانی اش می خواست این پیام را بدهد که هر کس بفکر ازدواج باشد دچار چنین عواقبی خواهد شد.البته خیلی از زنانی هم که رویشان این عمل کثیف انجام شده به دلایل شخصی هنور لب به سخن نگشوده اند. باشد که روزی در یک دادگاه صالحه این جنایت رجوی هم در کنار سایر جنایت های او افشا شود و رجوی به جزای این اعمال بعایت ضد بشری برسد.

شستشوی مغزی

یکی دیگر از نقض جدی حقوق اعضا در این فرقه شستشوی مغزی افراد است که در هفته روز هفته بلاوقفه ادامه دارد.هر فرد باید روزانه از خودش گزارش تهیه کرده و در جمع بخواند که این گزارش اید سکرت ترین تراوشات ذهنی و مغزی فرد در زمینه کار و مسئولیت. مشکلات معشیتی . تناقضات خطی و استراتژیک و سیاسی . از همه این ها مهم تر تناقضات جنسی کن در خلوت ذهن چه گذشته است.

البته باین تفتیش عقاید و شستشوی مغزی به همین ختم نمی شود به صورت هفتگی حداقل هفته چهار بار  نشست های دیگر هست تحت  عنوان نشست های انقلاب  که این نشست ها فقط برای ایجاد رعب و وحشت است فردی که در تشکیلات مسئله دار است و یا به دلایلی مخالف روند کنونی سازمان در یک جمع ۴۰۰ تا ۵۰۰ نفره سوژه شده و افراد را مجبور می کنند که رکیک ترین توهین ها را به این شخص انجام دهند. که اینها همه در یک هیاهو . در یک جو بشدت متشنج انجام می شود که شخص مورد نظر جا بزند و مطیع سازمان شود اگر هم فرد کوتاه نیامد تمام جمع باید به صورت او تف کنند که دیگر از ان فرد چیزی باقی نمی ماند و دست اخر عین یک جسد از ان جلسه خارج می شود. در مواردی هم که فردخیلی مقاومت کند او را تنبیه فیزیکی کرده و زندانی می کنند.

اگر این جو خفقان و سرکوب در سازمان وجود نداشت تا کنون بیش از ۹۰ درصد اعضا از این فرقه جدا میشدند. زیرا متاسفانه این فرقه در جایی لانه فسادش را حفظ کرده است که کشور عراق است که افراد از ترس جانشان شنکنجه ها رجوی را تحمل می کنند اما تن به مصیبیتی بزرگتر نمی دهند.

در اینجاست که   دست ما به سوی سازمانهای حقوق بشری و افراد خیر خواهی مثل شما دراز است که دوستان ما را از این فرقه و ازجهنم عراق نجات دهید.

اصرار رجوی برای نگه داشتن اعضا اسیر در کمپ لیبرتی در عراق

بعد از سر نگونی صدام حسین یک حکومت شیعی متمایل به ایران در عراق سر کار امده است به دلیل اشتراکات ذهبی هم طبیعی بوده است.در همان اوایل روی کار امدن شورای حکومتی در زمان برمر حاکم عیر نظامی امریکا در عراق. به این سازمان التیماتوم داده شده که خاک عراق را ترک کند . زیرا شیعیان واکراد عراقی به دلیل هم دستی رجوی با صدام حسین در سرکوب  قبام های انها انتقام خواهند گرفت .زیرا انکه تو متحد استراتژیکش بود و ارباب تو بود و میلیوها دلار سرمایه مردم عراق را به سازمان می داد دیگر وجود ندارد و جغرافیای سیاسی منطقه تغیر کرده است. اما رجوی خیره سر البته با حمایت ارتش امریکا در مقابل این حکم ایستاد و شروع به دخالت در امور داخلی عراق کرد.

تمام مقامات مسئول عراقی شامل قوای سه گانه اجرایی و قضائیه . مجلس به این سازمان التیماتوم و ضرب الاجل تعیین کردند اما رجوی با زهم خیره سری می کند و زیر بار نمی رود .البته الان دیگر کفگیر رجوی به ته دیگ خورده است و دیری نخواهد پایید که به خروج اعضا از عراق تن خواهد داد

البته تا بتواند و تا ثانیه اخر این موضوع انسانی را به ضد انسانی ترین شکل طولانی تر خواهد کرد

نتنجه این خیره سری کشته شدن بیش از ۱۱۰ از اعضا طی این سالیان بعد از سرنگونی صدام حسین بوده است.

که اخرین آن کشته شدن ۵۳ نفر در تژادی وحشتناک کمپ اشرف بوده است.

خون این بی گناهان تماما بر گردن رهبران این فرقه است .هر خونی که بعد اولین حکم شورای حکومتی  از اعضا ریخته شده است مسول تمام عیار ان مسعود و مریم رجوی هستند.

کمپ لیبرتی هم متناوبا زیر حملات موشک وخمپاره توسط گروههای شیعی تندور است که ار این فرقه در  جریان قیام شعیان اسیب دیده اند و برای انتقام اقدام به شلیک به کمپ لیبرتی می کنند

 عالیجناب انجه به صورت تیتر وار براتیان نوشتم گوشه ای از انبوه جنایان فرقه رجوی  و از نقض گستده حقوق بشر توسط مریم و مسعود رجوی است.

عالیجناب از شما مصرانه درخواست دارم که کمک کنید دوستان وعزیزان که در چنگال رجوی اسیر هستند از عراق خارج شوند . بتوانند باقیمانده عمرشان در دنیای ازاد زندگی کنند ونفسی بکشند.

باید به اطلاع برسانم که در قرن بیست ویکم. تمام اسیران لیبرتی از تمام دنیای خارج قطع هستند در انجا نه از موبایل و نه از ماهواره ونه از اینترنت و نه ازرونامه و نه حتی از داریو خبر ی است البته شاید تعجب کنید

افراد اسیر در لیبرتی هنوز تلفن موبایل را لمس نکرده اند

علتش خیلی روشن است زیرا رجوی می خواهد افرادر با بیرون قطع باشند وارتباطی نداشته باشند  و او هم با خواراندن یک طرفه اطلاعات غلط به افرادر ار طریق فقط یک کانال بسته انهم  سیما این فرقه افرادر ا در جهل و تا اگاهی قرار دهد.

به همبن دلیل هم رجوی حاضر همه افراد در عراق نفله شوند و کسی پایش به دنیای ازاد نرسد زیرا هر کدان از انها سندی زنده بر علیه او هستند

امیدو ارم روزی به کمک انسانهای خیر خواهی مثل شما مریم و مسعود رجوی به پای میز محاکمه کشیده شوند و پاسخ این جنایات را بپردازند

در پیایان از شما صمیمانه سپاسگرارم و ارعنایت شما کمال تشکر دار دارم

انجمن یاران ایران پاریس

۷/۴/۲۰۱۴

با احترام غفور فتاحیان

 

________________________________________________________________

یک روز کاری در جهنم اشرف (کمپ سابق مجاهدین خلق، فرقه رجوی در زمان صدام حسین)

 

 

08.04.2014

غفور فتاحیان

لینک به منبع

انچه را که در زیر می خوانید قصه و یا داستان نیست بلکه یک رو زکاری در جهنم اشرف است

ساعت یازده شب تازه از سر کار یدی طولانی برگشته بودیم امروز تعهد کاری گذاشته بودند البته هر روز همین نوع تعهدهای کاری بود ولی این یکی نفسمان را دراورده بود در نتیجه همه خسته و کوفته به مقرمان رسیدیم در هنگام پیاده شدن از خودرو ایفا جلال پراش اف چی مقر فورا امد و گفت تا ده دقیقه دیگر نشست شسشوی مغزی یا همان نشست عملیات جاری که رجوی می گوید شروع می شود و نشست هم با اف ام یعنی مریم اکبری است

من هم هیچ گزارشی ننوشته بودم با خودم گفتم الان با فحاشی های مریم اکبری چکار کنم خلاصه نشت شروع شد و مریم خانم امدن دیدم خیلی عصبانی است شروع به داد و بیداد و فحاشی کرد و گفت چرا امروز از تعهد عقب بودید یکی از بچه ها بلند شد و گفت بدلیل اینکه این حجم کار مربوط به یک هفته بود تازه با دو برابر تعداد نفراتی که رفته بودیم مریم اکبری که بیشتر عصبانی و افسار پاره کرد بود گفت نه نه اینطوری نیست شماها انقدر درگیر جیم و دوران هستی ذهنتان نمی کشد که کار کنید باید بروید این فا کتها را دستگیر کنید و بنویسید و بیاورید بخوانید

جهت اطلاع خوانندگان منظور این زنک از مسائل جیم و دوران یعنی درگیر مسائل جنسی است

خلاصه مریم اکبری بلافاصله مرا صدا زد و گفت فاکتهایت را بخوان من هم گفتم من امروز فاکتی نداشتم چون از صبح تا الان سر کار بودم مریم خانم که خیلی زن بی عفت کلامی بود دوباره فحاشی را شروع کرد و در این میان چند نفر دلقک هم که در این نشست نقش اتش بیارمحرک بودن با او همراه شدن تا من می خواستم جواب بدهم که بگویم این چند تا دلقک ذلیل که به علت بیماری نای را رفتن ندارند نباید حرفی بزنند که یکی از بچه ها به اشاره به من گفت جان مادرت کوتاه بیا واگرنه امشب از خواب خبری نیست و این ماده سگ هم دنبال بهانه است من هم نگاهی به بچه ها انداختم و متوجه شدم همه با نگاهایشان همین حرف را به من می زنند در دلم غوغای بود که تا به کی باید درمقابل این همه بی عدالتی و ستمگری و برده داری سکوت کرد باید فکر دیگری کرد

در این میان مریم خانوم یک ریز داشته فحاشی می کرد من هم گفتم بله شما راست می گوید من کوتاهی کردم و گزارش روزانه ننوشتم همین الان تا نشست تمام نشده و بچه ها ی دیگر می خوانند من هم می نویسم مریم اکبری پبروزمندانه گفت می دانم که شماها روزانه دستان در دستان وزارت اطلاعات ایران است و باید با زور واین حرفها شما ها را دراورد

البته اضافه کنم که اطلاعاتی و پاسدار بودن در سازمان یک چیز عادی و مد شده بود چون هر کسی کوچکترین مخالفتی می کرد فورا می گفتن این اطلاعاتی و یا پاسدار است

خلاصه نشست شستشوی مغزی با رفع بلا به پایان رسید

من هم سریع به سمت اسایشگاه رفتم که زود بخوابم چون کارمان جابجای انبار تدارکات ازیک سوله به سوله دیگر بود بدلیل اینکه در مقر ما از میان صد و پنجا نفر به زور پانزده نفر ادم سالم برای این کار

پیدا شده بود و بقیه از دور خارج و کمری شده بودن ویا به علت کار یدی طولانی به درستی نمی توانستن را برون و در انجا یک شوخی بین همه بود که به ارتش دست ساز رجوی می گفتن ارتش معلولین

تازه رجوی با این ادمهای از دور خارج سودای سرنگونی را هم در سر داشت

حال بگذریم که این هم برای خر حساب کردن اعضای اسیر خود بود چون هیچ کسی در جهنم اشرف از بالاترین مسئول تا پایین ترین نفر به سرنگونی و تمام خط وخطوط رجوی اعتقادی نداشت

داشتم می گفتم با سرعت خودم را به اسایشگاه رساندم و بلافاصله گفتم یک درازی بکشم و انوقت لباس عوض کنم و دوش هم بگیرم که شاید خستگیم در برود یک دفعه متوجه شدم یک نفر مثل عزائیل بالای سرم ایستاده و دارد مرا تکان می دهید و می گفت که نگهبان هستی من هم گفتم خیلی خسته هستم نمی توانم نگهبانی بدهم دیدم به اعتماس افتاد و گفت بخدا قسم من از شما بیشتر خسته هستم اگر تو نیاید من باید جای تو نگهبانی بدهم دلم به حالش سوخت و به هر ترتیبی بود بیدار شدم داشتم با زور به سمت کیوسک زهرماری نگهبانی می رفتم که در بین را افسر امنیت مقرمان را دیدم به او گفتم تو چرا نخوابید

در جا گفت بابا امروز بیچاره شدیم من هم گفتم چی اتفاقی افتاده افسر امنیت که خیلی با من دوست بود اگر به تو بگویم به کسی نمی گوید گفتم بابا الان من و تو بیشتر از بیست سال است که همدیگر را می شناسیم و با هم دیگر محفل داریم کدام حرف بین ما رد وبدل شد و کسی از ان خبردار شده افسر امنیت که خیلی به من اعتماد داشت گفت دیشب سه نفر از مرگز چهار فرار کردن و امروز صبح هم صدیقه حسینی نشست گذاشته و پدر همه را دراورده من هم به او

گفتم این که خیلی عادی شده خیلی بیشتر فرار می کنند ما خبر نداریم در حال رفتن به پست نگهبانی بودم و گفتم راستی تو کی فرار می کنید به من گفت هر وقت رهبری در برود من هم فرار می کنم گفتم مریم که رفته حال مسعود هم که معلوم نیست کجاست او هم در رفت و تو ماندید

خلاصه به سرپست رسیدم و پست نگهبانی را تحویل گرفتم و تا نشستم دیدم نگهبان بعدی دارد می اید خوب بود کمی توانستم بودم چرت بزنم فورا پست را تحویل دادم بدو رو به سمت اسایشگاه مرگ رفتم تا بلکه بتوانم از چهل دقیقه باقی مانده استفاده کنم و کمی بخوابم در بین خواب بیداری بودم که یکدفعه صدای لعنتی شیپور بیدار باش که مانند ناقوس مرگ بود بلند شد و در همین حال هم جلال پراش گفت بچه ها بیدار شدید خیلی کار از دیروز مانده است و از تعهد و راندمان عقب هستم در ذهنم در حالی که به او فحش می دادم گفتم تا کی باید به این خرکاری ها ادامه داد و باید فکری کرد

با هر جانکندنی بود بیدار شدم که بلکه سریع به صبحانه برسم چون یک ربع بیشتر وقت صبحانه نبود و طبق دستور پرسنلی بعد از یک ربع صبحانه جمع اوری می شد و انوقت تا ساعت یک بعد از ظهر گرسنه می ماندیم هنوز اولین لقمه صبحانه از گلویم پایین نرفت بود که فرمانده یگان امد گفت بچه ها بلند شوید من سه دقیقه دیگر دستور روز را می خوانم در دلم به او گفتم ای لعنت خدا بر تو ان رهبری عقیدتی که از این یک ربع هم به عناوین مختلف می زنید

برای دستور به خط شدیم و فر مانده گفتم برای بیش بردن تعهد صد برابر خواهر مریم به مدت دو ماه دستور به شرح زیر است

بیدار باش ساعت ۴٫۳۰

۴٫۳۰تا ۵صبج نماز و کار فردی

۰۵ تا ۵٫۱۵ صبحانه

۵٫۱۵تا ۵٫۳۰ دستور

۵٫۳۰تا ۱۲٫۳۰ کار

۱۲٫۳۰تا ۱ نهار ونماز

۱تا ۶ بعدازظهر کار

۶تا۷ نشست روزانه و نشست یگان

۷تا ۸ شام و نماز

۸ تا ۱۱٫۳۰ نشست شستشوی مغزی و غسل روزانه

۱۱٫۳۰خاموشی

یکی داد زد و گفت چرا ورزش روزانه را حذب کردید فرمانده در جواب گفت باید از تعهد خواهرمریم بچینند نه از ورزش جیم

یکی دیگر از بچه ها به هم ریخت و گفت ما که رباط نیستیم که اینطوری برنامه را فشرده کردید حداقل انکه این برنامه را چیده خودش پشت میز نشسته و همینطوری نوشته است و اینطوری می خواهید خون ما را در شیشه کنید

بله دوستان ایا می دانیدکه چرا رجوی و همپیالگی هایش اینطوری برنامه را می چینند برای اینکه سفارش مریم قجر است که انقدر کار از نفرات بکشید که شب نفرات وقتی روی تخته استراحت می روند سرو ته تخت را تشخیص ندهند برای اینکه به جیم و دوران و خانه و زندگی و پدرو مادر فکر نکنند

اری دوستان در قرن بیست یکم هنوز در این سازمان برداری مدرن و جود دارد در حالی در اردوگاهای کار اجباری هتیلر هم چینن جیزی وجود نداشت و مریم قجر در همین فرانسه از مافوق دموکراسی صحبت می کنند برای کلاه برداری سیاسی

غفور فتاحیان

انجمن یاران ایران پاریس

 

_____________________________________________________________________

مریم رجوی صورت خودرا با سیلی سرخ نگه میدارد

 

 

29.03.2014

غفور فتاحیان

لینک به منبع

نمی دانم چرا اخیرا مریم پا توی کفش شوهر فراری اش می کند.امسال البته بانو با یک پلاکارد وارد شد که رویش نوشته بود:

سین مساوی با سرنگونی

دوستی گفت نه این طور نیست این زن وشوهر به هم نان قرض می دهند.به او گفتم سی سال مسعود چفنگ گفت و چون مضحکه عام وخاص شده امسال این مهم را به بانو سپرد.

اری دوستان مریم قجر سال ۹۲ را سال کهکشان پیرزی اعلام کرد و سال ۹۳ را هزار اشرف و سرنگونی رژیم ایران اعلام نمود.واقعا مرغ پخته از این جفنگ بانو می خندد.کدام پیروزی. کدام حماسه.کدام کهکشان.بازیچه قرار دادن جان انسانهای بیگاه و قربانی شدن انهابرای شهوت رجوی خائن حماسه است.۵۳ انسان بیگاه و بی دفاع را به سلاخی فرستادن حماسه است یا اوج حماقت و بی وجدانی است.نگهداری اسیران در زندان لیبرتی و در کانکس های درب وداغون بجا مانده از امریکایی حماسه است.نگهبانی های چند لایه و بپا گذاشتن برای تک تک ادم ها از قدیمی تا جدید حماسه است. تحریم مصاحبه ها برای اینکه پای یک نفر به دنیای بیرون از فرقه نرسدحماسه است.بالابردن فشار های بی حد وحصر روی اسیران لیبرتی با نشست های شستشوی مغزی و هتک حرمت انسانها حماسه است.قرار دادن بیماران در لیست های طولانی انتظار برای مداوا تا بمیرند و بانو جلسه ختم بگیرد حماسه است.ریختن هیمه به آتش جنگ فرقهای در عراق و هم کاسه شدن با تروریست های تکفیری حماسه است. بسته شدن رقت بار کمپ اشرف حماسه است.و………. بله حماسه در باند رجوی یعنی همینها که بانو بر شمردویکی یکی قطار کرد.

این فرهنگ وادبیات باند رجوی است که همه چیز را وارونه جلوه می دهد.

اما دررابطه با اعلام سال سرنگونی باید گفت شوهرفراری ات که سی مهر ۹۲ را سررسید سرنگونی اعلام کرده و رژیم وسوریه و عراق هم بر اساس فتوای ولی امر فرقه قرار بوده ۶ ماهه سرنگون شوند چه شد.البته رجوی روکه ندارد سنگ پای قزوین است.خیلی راحت می گوید دوباره تمدید می کنیم. باید گفت ای حمار این ره که تو می روی به ناکجا اباد است.اخه براساس چه منطقی باید این یاوه مریم قجر را قبول کرد .مگر فرقه در ایران جایگاهی دارد .مگر کسی الان در ایران برای او تره خرد می کند.نکند مریم پشتش به اتباء بیگانه در اروپا گرم است و می خواهد با اجنه سرنگون کند.بااسیران لیبرتی که با متوسط سنی ۴۵ سال و با کلکسیونی از انواع بیماری ها و یا چندصد کادری که در اروپا از صبح تا شب سگ دو می زنند می خواهی سرنگون کنی زهی بیشرمی و مردم فریبی .

در خانه مجلل وبا تعدادی کنیز وکلفت خوش می گزرانی و هر روز دنبال اخرین مد لباس و کفش و صندلی دوران لویی چهاردهم هستی.وبا هزار جو جراحی پلاستیک و صدقلم ارایش

می خواهی چهرهای از خود نشان دهی که من ملکه ایران زمینم .کور خواندی وحنایت دیگر

رنگی ندارد .برای دل خوش خنک هر روز یک جفنگی بباف وچهره ات را بزک کن اما بدان

که تاریخ مصرف تو و آن شوهر فراری ات تمام شده و دیگر کسی فریب شیادی و دجالیت

شما رانخواهد خورد.

بنابراین بجای این حرفهای مفت و بی ارزش فکری بحال اسیران در عراق کنید و اجازه دهید این اسیران از جهنم لیبرتی خارج شوند.اجازه بدهید خانواده ها عزیزان خودرا در این ایام عید ببیندد . البته پیشاپیش روشن است که شما سنگ دل تر از ان هستید که بارفه ای از انسانیت در شما ایجاد شود .اما بدانید که زمستان تمام خواهد شد و تو و ان شوهر فرارت در پیشگاه ملت ایران و وجدان های بیدار دنیا روسیاه خواهید شد

غفور فتاحیان

پاریس انجمن یاران

 

____________________________________

رجوی (مجاهدین خلق) بعد از شکنجه من در عراق، در همین اروپا هم دست از سرم بر نمیدارد

 

25.03.2014

غفور فتاحیان

لینک به منبع

عالیجناب بن امرسون عزیز با احترام

من غفور فتاحیان ازاعضای جدا شده از فرقه رجوی که به مدت بیست سال از عمرم را در کمپ های مختلف سازمان مجاهدین و مشخصا کمپ سابق اشرف سپری کردم و تمام عمر مفید من متاسفانه دراین فرقه تلف شده و به دلیل افکار غلط اقای رجوی که خودش را در کنار خدا قرار داده است و تبدیل این سازمان به یک فرقه بسیار مخرب و ضد انسانی که در طی این چندین سال که من در انجا بودم شاهد قتل و شکنجه های روحی و روانی افراد ناراضی از این سازمان بودم بطوری که هیچ کس جرات مخالفت با رهبری این سازمان را نداشت و با کوچکترین مخالفت شخص ناراضی سربه نیست و یا به زندانهای ابو غریب عراق در زمان صدام حسین تحویل داد می شد و در این نامه نمی توانم انچه را که بر من و دوستانم گذاشته در طی این مدت برایتان بنویسم ولی مایل هستم به صورت حضوری یا از طریق ایمیل و در نامه های جداگانه تمام فشارهای ضد انسانی و غیر قابل باور در دنیای امروز را به طور مختصر برایتان بنویسم و الان هم بطور خیلی خلاصه و فوری این نامه را برای کمک به من و دیگر جدا شدگان به شما نوشتم

من در سال ۲۰۰۹ بهمراه یکی از دوستانم که او هم همانند من از فرط شکنجه های روحی و جسمی فرقه رجوی خسته شده بودیم خودمان را شبانه به نیروهای امریکای که در اطراف کمپ اشرف در عراق بودند تسلیم کردم و انها مرا تحویل نیروهای عراقی دادند و پس از چند ماه بعد با تهیه پول از طریق خانواده ام در ایران توانستم خودم را به اروپا برسانم و در حال حاضر پناهنده کشور فرانسه هستم علی رغم چند سال از جدایی از این فرقه مخوف در همین خاک فرانسه هم از دست افراد فرقه رجوی در امان نیستم و در هر کجا که مرا می بینند تهدیدم می کنند و یکبار هم با اجیر کردن افراد فارسی زبان کشور دیگر مرا مورد اذیت و ازار قرار دادن که با کمک پلیس از دست انها نجات پیداکردم

اقای امرسون عزیز گناه من فقط جدا شدن از این فرقه مخوف بوده و در این رابطه اقای رجوی بارها بطور رسمی در نشست های عمومی که هر هفته برای اعضای اسیر در دستان این فرقه گرفتار هستن اعلام کرده است که هر کسی که از این سازمان جدا شود ما او را می کشیم. من هر شب کابوس می ببینم… درهمین اروپای حقوق بشر هم دست از سر من بر نمی دارند و زندگی را بر من سیاه کردن و من از طریق انترنت با شما و اقدامات بشردوستانه و حقوق بشری شما اشنا شدم و با نوشتن این نامه از شما استمداد می کنم و درخواست دارم که از حقوق من بعنوان یک انسان پناهنده دفاع کنید و به هر نحوی که صلاح می دانید جلوی اعمال ضد انسانی فرقه رجوی علیه من و بقیه جدا شدگان را بگیرید و این عمل ضد انسانی انها را محکوم کنید در صورت ضروری من امادگی دارم هر کجا که شما تشخص دهید شهادت بدهم

بیشابیش از اقدامات انسانی و حقوق بشری شما سپاس گزارم وبرای شما در را ه احققاق حقوق تمام اسیران فرقه ها و مشخصا فرقه رجوی توفیق ارزومندم

با تقدیم احترام

غفور فتاحیان

پاریس

 

___________________________________________

شیادیهای رجوی برای فریب اسیران لیبرتی و نگهداشتن آنان در جهنم عراق

 

25.02.2014

غفور فتاحیان

 

 

لینک به منبع

افرادی که به تازگی از کمپ لیبرتی بیرون آمده اند می گویند مسعود رجوی در یک پیام داخلی که برای افراد اسیر در این کمپ پخش شده با نشان دادن تصویر دو نفری که با هم کشتی می گیرند و یک نفر فرد دیگر را بر روی زمین خوابانیده، می گوید: آن زیری من هستم و برای نجات و غلبه بر طرف مقابل نیاز به کمک و پشتیبانی شما دارم و اگر شما کمکم نکنید، شکست خواهم خورد و من همیشه در آن زیر خواهم ماند!!

این شیادی رجوی نکته جدیدی نیست در سالهای قبل هم که ما در اشرف بودیم رجوی دست به چینن فریبی می زد و عکس دو کودک را که با هم گلاویز شده بودند را به همراه پیام برای همه می فرستاد و می گفت آن زیری من هستم که فقط با انقلاب شما رو می آیم. آن موقع بحث های انقلاب ایدئولوژیک را راه انداخته بود و چون مخالفین زیادی داشت لذا برای سرکوب و اینکه کسی جرات نکند جلوی این خط ننگین بایست چینن شیادی را علم کرد تا اینکه خودش را از مسئولیت تمام شکستها و بن بستهای سازمان تبرئه کرده و همۀ تقصیرها و مسئولیتهای این شکستها را به گردن افراد بیندازد تا همه خودشان را مقصر شمرده و اذهانشان متوجه مسئول اصلی یعنی رهبری سازمان و شخص رجوی نشود.

چنانکه رجوی بعد از قیام سال ۸۸ در داخل ایران طی نشستی در اشرف گفت: ملت ما ویروس سبز گرفته اند. و زمان خاتمی می گفت: پدر سوخته این دانشجویان را باید سینۀ دیوار گذاشت دانشجوی سوسول چرا شعار می دهی خاتمی استعفا استعفا چرا نمی گویی مرگ بر خاتمی!!! (عین جملات رجوی که کاملا به یاد دارم) بدون اینکه علتش و مقصرش را بگوید همه غلطها و شکستهای خود را به گردن مردم می انداخت.

رجوی به شکلهای مختلف در نشستهایش برای ما بعد از سقوط صدام حسین به شکست برنامه ها و سیاستهایش اعتراف می کرد و اسمش را ضربه می گذاشت و ماها را مقصر ضربه می دانست و می گفت همه تان به علت این ضربه که خوردیم اپورتونیست شده اید!! ولی نمی گفت مسئولیت اصلی ضربه خوردن بر عهدۀ خودش است که به عراق آمد و اینهمه نیرو را به عراق کشاند و تباه کرد تا اینکه امروز دنبال محلی امن برای پناهندگی هستند البته ظاهرا ولی باز رجوی به امید حملۀ آمریکا به ایران تلاش می کنددر عراق بماند!! قدیم به صدام دخیل بسته بود امروز به اوباما و کلینتون و رئیس جمهور آیندۀ آمریکا!!

همچنین وی برای نگهداشتن هرچه بیشتر اسرای فرقۀ خود در قید اسارت و جلوگیری از فروپاشی تشکیلات سرکوب و شکنجه و به کشتن دادن و تباه کردن هرچه بیشتر وقت و عمر بهترین جوانان و نیروهای کارآمد مردم ایران و التماس و گدایی از آمریکا برای خروج از لیست تروریستی سالهای سال می گفت: «استراتژی سرنگونی پشت لیست تروریستی گیر کرده است»!! در حالیکه مدت حدود ۲۰ سال در اوج عملیات و ارتش و دم و دستگاهش مجاهدین خلق هیچوقت در هیچ لیست تروریستی نبودند پس آن موقع و در فروغ استراتژی سرنگونی پشت چه چیزی گیر کرده بود؟ برای همین هم رجوی پاسخ داشت و می گفت: چون آن موقع یعنی در عملیات فروغ شما زن داشتید سرنگونی پشت «جیم» (احساسات جنسی) شما گیر کرده بود و برای همین نتوانستید از تنگۀ چهارزبر عبور کنید!!

تازه جالبتر این است که در همین پیام داخلی اخیرش در لیبرتی گفته است:

کیسه و سنگر و گونی عامل سرنگونی!! یعنی شما که اینجا موقع حمله به لیبرتی با موشکهای کاتیوشا دنبال پناهگاه و سنگر و کیسه گونی می گردید با این کار مبارزه برای سرنگونی می کنید!!!

و جوک با مزه دیگر این که در این نشست برای اسیران لیبرتی گفته است:

این سرمایی که شما اینجا می خورید، باعث پیروزی در الانبار، فلوجه، سوریه، ترکیه می شود و حرکتهای آنها الگو گرفته از مقاومت شما می باشد!!

آیا به نظر شما این فرد روانی نیست؟ و نیاز به یک متخصص روانی ندارد که این طوری با فریبکاری و دجالی و برای بقای خودش آسمان ریسمان بافته و جان این اسیران را بازیچۀ تخلیهای هپروتی خود کرده است؟

آخر نمی دانم در طی این ۳۰ سال گذاشته کدام خط و خطوط رجوی درست از آب درآمد و کدام حرفش درست بود؟ همه کارها و شگردهایی که به کار برده تماما برای نگه داشتن افراد بوده و می باشد و همان سیاست کثیف است که توانست مرا بیش از ۲۰ سال را سر بدواند. حال جای شکرش باقی است که من بعد از ۲۰ سال متوجه شدم زیرا کسانی هستند که بیش از ۳۰ سال است که در آنجا مانده اند و خیلی خوب می فهمند که از زمان بسیار عقب هستن ولی آنقدر فکر و ضمیرشان را مشغول کرده که جرأت بیرون امدن را ندارند.

حین نوشتن این مقاله خاطره تلخی به یادم آمد که بد نیست این را هم برای خوانندگان عزیز بازگو کنم:

سال ۷۷ بود که رجوی نشستهای سریالی را انداخت بود و اسم آن را هم آ ۷۷ گذاشته بود یعنی آمادگی برای سرنگونی!!…

دریکی از این نشستها رجوی از همه در مورد تاریخ سرنگونی رژیم سوال می کرد!! مهدی ابرشمچی (شریف) مرد شماره دوی سازمان بعد از رجوی گفت سال ۷۸ سال سرنگونی است!! عباس داوری (رحمان) که از مسئولان بالا و قدیمی سازمان است گفت تا چند ماه دیگر رزیم سرنگون می شود!! خلاصه هر یک از مسئولان سازمان یک تاریخ یا زمان نزدیک به یک تا دو سال را برای سرنگون رژیم می دادند که در این میان رجوی به یکی از افراد به نام خسرو که پشت میکروفن ایستاده بود گفت: خسرو تو هم یک تاریخ یا زمان برای سرنگونی رژیم بگو، خسرو گفت: به نظر من سرنگونی به این زودیها امکان ندارد و فکر نمی کنم ما سرنگونی را ببینیم!! یک دفعه همۀ مسئولین و کسانی که می خواستند خودشیرینی کنند به سمت میکروفن هجوم برده و گفتند این خسرو است که مانع سرنگونی است!! این نمی فهمد و اینگونه افکار است که نمی گذارند رژیم سرنگون شود!!… یکی دیگر از نفرات گفت: رهبری دکل سرنگونی را می بیند ولی خسرو چندین سال طول می کشد تا حرف رهبری را درک و فهم کند!!

ولی امروز می بینیم که چگونه سرانجام نیرنگ و دروغ و دجالی و جنایت فاش می شود. این وضعیت رجوی است که بعد از سالها اعلام چندین مرحلۀ سین یعنی سرنگونی و بعد هم به نحو مضحکی مرحلۀ سین آ یعنی آمادگی برای سرنگونی!! و باز ادامۀ این سیکل چندین سال دیگر و درست کردن روز شمار و آغاز شماره اندازی مجدد!! می بینیم که در سوراخ موش قایم شده و دنبال پناه گرفتن برای حفظ جان خود از جمله پشت دیوار گوشتی جانهای ساکنان اسیر و زندانی در لیبرتی با به کشتن دادن آنها می باشد. وحتی برای سرنگونی مالکی یعنی دولت عراق هم این سالهای اخیر همین سیکل را چندین بار رفتند و در چند مرحله با تابلونویسی و درست کردن روزشمار دیواری در ستادها و مقرها و سالنهای اشرف از جمله اعلام بسیج «سین چهل» در سال ۸۷ یعنی سرنگونی مالکی در چهل روز!! و روز شمار برای آن به روحیه دادن به نیروهای وامانده و سرخوردۀ خود پرداختند!!…

غفور فتاحیان

 

______________________________________________________________-

نگاهی به سرگذشت و سرنوشت علیرضا طاهرلو

 

13.02.2014

غفور فتاحیان

 

لینک به منبع

هفته پیش با چند تن از دوستان سابق در حال صحبت بودم که در این میان صحبت علیرضا طاهر لو شد، من سراغ او را از دوستم گرفتم که او با حالت تاسف گفت علیرضا پارسال در جلوی نیروهای عراقی دست به خودکشی زد.

خبر را نمی توانستم باور کنم با خود گفتم چطور ممکن است علیرضا دست به چینن کاری زده باشد. من علیرضا را از نزدیک می شناختم و با هم دوست بودیم و در درون تشکیلات مخوف رجوی خیلی با هم درد دل می کردیم یا به اصطلاح فرقۀ رجوی محفل می زدیم.

لذا به سرعت خاطرات تلخ گذشته در ذهنم تداعی شد و دیدم که زمان چه بسرعت گذشته، انگار همین دیروز بود. علی دوست خیلی با استعدادی بود و به قول دوستان سابق از هر انگشتش هنری می بارید.

علیرضا حدود ۱۰ سال در زندان جمهوری اسلامی بود و به همین خاطر خیلی تحت کنترل و از این زاویه بسیار تحت فشار قرار داشت زیرا در سازمان مجاهدین به کسانیکه از زندانهای ایران می آمدند بیشتر از افراد دیگر مشکوک می شدند.

بیشتر اوقات با هم نگهبانی می دادیم. بهترین جا هم برای درد دلهایمان همین پست نگهبانی بود که می توانستیم در آنجا بدون هیچ دغدغه ای و به دور از چشم و گوشهای سازمان با هم صحبت کنیم. خیلی وقت بود می دیدم علیرضا آستین پیراهنش را بالا نمی زند، همیشه دو مچ بند سیاه رنگ دور مچش بود و حتی وضو را می رفت داخل حمام می گرفت.

روی این موضوع من خیلی کنجکاو شده بودم تا بفهمم داستان چیست؟ یک باراز او در این مورد و علت این کارش سؤال کردم ولی ناراحت شده و از من خواهش کرد که دیگر در این رابطه از او سؤال نکنم تا اینکه یک بار با هم کارگر صنفی بودیم و کارگری بصورتی بود که از هر یگان ۳ نفر می رفتند تحت امر صنفی و به مدت یک هفته آماده سازیهای سه وعده غذا را انجام می دادند، مسئولیت علیرضا بنگال صنفی بود که تمام کارهای نظافت وغیره با او بود.

بالاخره در همین روزها یک بار بطور اتفاقی وارد اتاق صنفی شدم و علیرضا را در حال نظافت دیدم که مقداری آستین پیراهن خود را بالا زده است ولی تا من نگاه کردم به سرعت آستین پیراهنش را پایین آورد، ولی در این فاصلۀ کوتاه من مچ دستش را دیدم که روی آن انبوهی بریدگی بود. برایم سؤال شد که چرا او این بریدگی ها را می پوشاند، این که چیز خاصی نیست، تازه علیرضا یک زندان سیاسی بوده و این هم آثار شکنجه است و این برای او می تواند افتخار باشد که ده سال در زندان رژیم بوده واین شکنجه ها را دیده است، چرا باید آنها را مخفی کرد؟، بلکه باید فرد بگذارد همگان آنها را ببینند.

تا اینکه شب موقع نگهبانی سر صحبت را با او باز کردم و به او گفتم علیرضا خیلی وقت است که همدیگر را می شناسیم و به قول معروف هم محفل هستیم و تا الآن هم خیلی چیزها را برای هم تعریف کرده ایم که نه من و نه تو یک کلمه ازاین حرفها را به کسی گزارش نکرده و نمی کنیم و هیچ وقت هم به کسی نگفته ایم که با هم محفل داریم، حالا ازت خواهش می کنم به یک سؤالم که خیلی وقت است ذهن مرا گرفته جواب بده و من به تو قول شرف می دهم که در هیچ کجای تشکیلات از آن یاد نکنم و به کسی نگویم.

علیرضا گفت من تو را می شناسم و به تو اعتماد کامل دارم وسپس آستینش را بالا زد و گفت اینها را می بینی؟ اینها آثار زندان همین دودوزه باز سیاسی یعنی مسعود رجوی است که مرا در سال ۷۱ بمدت ۵ ماه زندان کرد. در حالی که بغض گلویش را گرفته بود ادامه داد: آن سال مرا نیر مانند بسیاری افراد به عنوان مشکوک به نفوذی رژیم بودن دستگیر کردند و با زدن مارک مأمور وزارت اطلاعات بودن به شدت شکنجه ام کردند بطوری که یک هفته بستری بودم… درهمان زندان یک شب عادل و نریمان (دو زندانبان معروف اشرف) آمدند داخل سلول و به من گفتند: علی مزدور بگو ببینیم نفوذی هستی یا نه؟ اگر نیستی بیا ثابت کن، و نریمان یک کاتر موکت بری بزرگ به من داد و گفت بیا اگر مزدور نیستی با این کاتر رگ دستت را بزن و من هم به سرعت ۱۰ تا ۱۵ عدد خط کاتر با دست راستم روی مچ دست چپم انداختم که خون از آن فوران کرد… بعد از چند لحظه سرم گیج رفت و چیزی نفهمیدم تا اینکه دیدم داخل سلول هستم و دستم باند پیچی شده است، بعد از گذشت دو هفته از این موضوع بازهم همان دو جانور خونخوار به سراغم آمده و گفتند: سگ کثیف!! خوب به دام افتادی!! مثل آن دفعه خودت را به موش مردگی نزن! اگر راست میگی و مزدور نیستی با این کاتر باز هم رگ دستت را بزن… این بار دست راستم را که سالم بود زدم… فکر نمی کردم این بار زنده بمانم ولی وقتی چشم باز کردم دیدم دونفر از مسئولین قدیم سازمان به نامهای اسد الله مثنی و جواد خراسان بالای سرم هستند و به من گفتند اگر اعتراضی کنی می ببریم آتشت می زنیم… من که گیج بودم سؤال کردم: من کجا هستم؟ یکی شان گفت: تو در بیمارستان بغداد هستی. من بیش از یک ماه در بیمارستان بغداد بستری بودم و سپس به همان زندان که در خیابان ۴۰۰ نزدیک مقر ۱۴ بود برگشتم… بعدها مرا به مقر ۲ سابق که تازه آنجا را به زندان تبدیل کرده بودند بردند و چند ماهی هم در آنجا زندانی بودم تا اینکه ما را بصورت چند نفری پیش مسعود رجوی بردند و بعد از آن به تشکیلات برگشتیم که دیدیم در اینجا شایع کرده اند ما دراین مدت برای مأموریت مرزی رفته بودیم تا بقیه بچه ها نفهمند کجا رفته ایم و به غیبتمان مشکوک نشوند.

علیرضا در پایان صحبتهایش آهی کشید و گفت: این هم سرنوشت من یا «پاداش من» در مقابل ۱۰ سال زندان رژیم به خاطر هواداری از این سازمان ورهبریش… حالا هم هیچ راهی ندارم باید بمانم و با این همه تناقض زندگی کنم، نمی شود کاری کرد، به هر حال خیلی دیر ماهیت سازمان برایم مشخص شد.

آری علیرضا هم همانند دیگر اسیران خیلی زجر کشید و شک ندارم که مسئولین سازمان بعد از آنهمه زندان و شکنجۀ وی، این بار او را وادار به این کار یعنی خودکشی در مقابل نیروهای عراقی کرده اند.

از این نمونه ها در این فرقۀ مخوف کم نیست که گزارشهای متعددی از آنها در رابطه با بسیاری از افراد قربانی مرگهای مشکوک یا خودکشی و خود سوزی توسط جداشدگان نوشته و منتشر شده است.

غفور فتاحیان

انجمن یاران ایران- پاریس

 

_____________________________________________________

نامه سرگشاده به مریم رجوی: دیگر بس است، جلوی کشتارها را بگیرید

03.02.2014

غفور فتاحیان

لینک به منبع

خانم مریم رجوی، با سلام و احترام،

اینجانب غفور فتاحیان از اعضای سابق تشکیلات شما هستم که به علت دروغگوییها و فریب کارهای شما و همسرتان از سازمان جدا شدم و اکنون هم وظیفۀ انسانی خودم می دانم که هر کاری که از دستم برمی آید برای آزادی دوستانم و کسانی که سالیان سال با هم بودیم انجام بدهم هر چند می دانم با نوشتن این نامه جز فحش و ناسزا چیزی نصیب من نخواهد شد ولی به هر حال تصمیم گرفتم نامه ای خطاب به شما بنویسم که گوش شنوایی برای آن داشته باشید.

آنچه مرا وادار کرد که این نامه را خطاب به شما بنویسم این است که وقتی سایت های ریز و درشت شما را نگاه می کنم می بینم مطلبی را با تیتر ادعائی به اصطلاح حمایت ۱۴۰۰۰شهردار و رئیس شواری شهروو….. از باقی ماندن دوستانمان در دوزخ و قتلگاه عراق را درج کرده اند که بی اختیار به یاد بیانیه سازیهای دروغینتان در اشرف به نام مردم بیچارۀ عراق می افتم که فقط مصرف تبلیغاتی داشت و هر چه هم می گفتیم که آخر این کا ر چه فایده ای دارد؟ کسی گوشش بدهکار نبود. شما خانم رجوی با آن همه پولهای هنگفتی که در آنجا و برای درست کردن این بیانیه ها به نام عراقیان و با دعوت و آوردن عراقیان فقیر و محروم و محاصره شده به امید غذا و پول و هدایا!! هزینه می کردید می توانستید همۀ افراد اشرف یعنی افراد گرفتار در خاک عراق را از این کشور خارج کنید حالا خودتان خوب می فهمید و به واقعیت اعتراف می کنید هرچند به ظاهر می گویید ما هم خواستار انتقال آنها هستیم در حالیکه عملا خواستار این نیستید و در کار تمام نهادهای بین المللی برای پیشبرد این کار نیزاخلال و کارشکنی می کنید. پس ماها در آن زمان درست می گفتیم و شما اشتباه می کردید.

حالا هم همین است و همان خط و خطوط غلط و از دور خارج دوباره تکرار می شود آیا شما تجربه تبلیغات بیهوده و کارهای جعل و تقلب بیانیه و حمایت سازیها و گروه سازیهای موهوم و غیر واقعی با عدد و رقمهای میلیونی خنده دار و اساسا دروغ در عراق را ندارید که چقدر روی ان سرمایه گذاری کردید؟ تا اینکه همان کارها را در اروپا و مشخصا اکنون به نام شهرداران فرانسوی هم تکرار می کنید.

بس لطفا دیگر از جیب بچه های مردم خرج نکنید و با جان و زندگی آنها بازی نکنید. اگر اشرف و لیبرتی خوب است پس چرا چرا چرا شما اکنون ده سال است در فرانسه هستید؟ چرا تا شرایط سخت شد و احساس خطر جانی کردید از عراق و از قرارگاه اشرف خارج شده و دوباره به ساحل رودخانه های سن و اوایز فرانسه برگشتید؟!! آیا خون شما از خون ما ساکنان اشرف آن موقع و اکنون نیز ساکنان لیبرتی و به اصطلاح خودتان «گوهران بی بدیل» رنگین تر بود؟!!

یادم میاید که به دنبال دستگیری رهبر کردهای ترکیه، همسرتان مسعود رجوی در نشستی در سالن باقرزاده که شما نیز در آنجا در کنار مسعود نشسته بودید به رهبرکردها توهین نکرد و گفت این مبارزه دیگر شکست خورده اگر قرار است کسی خارج برود اول نیرو است که باید خارج شود نه رهبری!! آیا آن حرفها را فراموش کرده اید؟ پس چرا وقتی خطر را دیدید اول جان خودتان و همسرتان یعنی رهبری را برداشته و به خارجه دررفتید؟ و نیروی بیچاره و نگون بخت را در دوزخ عراق در دهان گرگهای رژیم رها کردید؟

حالا چرا بازهم بر طبل جهنم و به قول خودتان زندان لیبرتی می کوبید؟ به نظر من عاقلانه ترین کار این است که – البته این شهامت و دلیری می خواهد – اشتباهات گذشتۀ خود را ببینید و بعد از آنهمه اعمال فشار سالیان بر ما و با انواع شکنجۀ روانی و فحش و ناسزا که گزارش انتقادی موسوم به پروژه با سیصد فاکت در روز!! به قول خانم مژگان پارسایی از خودتان بنویسید شما نیز فقط یک فاکت انتقادی از خودتان را در برابر خلق و خالق به زبان بیاورید، گرچه می دانم در وجود شما چینن جرأت و شهامتی پیدا نمی شود، اگر می بود تا الآن عمکرد خودش را نشان داد بود و کارتان و کار تشکیلاتتان به اینجا نمی کشید.

از این ها گذاشته حال که شما به قول خودتان این همه حمایت در فرانسه دارید لطفا از هر ده شهردار و رئیس شورای شهر فرانسه بخواهید که یک نفر از این نیروهای شما را در حوزۀ انتخابیۀ یکی از آنها بپذیرند. باز هم می دانم شما اگر بخواهید می توانید با دلارها و یوروهای باد آوردۀ نفت صدامی و لابیهای خریداری شده تان در اروپا و آمریکا همۀ ساکنان لیبرتی را از عراق خون و آتش بیرون بیاورید ولی شما این را نمی خواهید بلکه می خواهید بر طبل ماندن در جهنم عراق پیوسته با چوب بهانۀ تأمین امنیت در کشوری که برای مردم خودش نیز امنیتی وجود ندارد بکوبید و با شناختی که از شما دارم می خواهید باز هم وقت کشی کنید و زمان بخرید تا شاید در انتخابات آینده عراق سنی ها و یا طرفداران خیالی شما به قدرت برسند و شما را مجددا به اشرف به تاریخ پیوسته برگردانند!! می دانم که در چینن رؤیایی بسر می ببرید ولی بدانید این هم همانند هزاران تحلیل دیگر شما نقش بر آب است و سرابی بیش نیست. این را من نمی گوئیم هر کسی که ذره ای شعور سیاسی داشته باشد این را می فهمد. بازهم به شما تأکید می کنم تا دیر نشده تصمیم درست بگیرید و به جای هزینه و تلاش برای نگهداری اسیران گرفتار بندهای تشکیلاتی شما در جهنم عراق در جهت انتقال سریع آنها از عراق به کشورهای ثالث هزینه و تلاش کنید باشد تا از بار گناهانتان کاسته شود.

غفور فتاحیان

انجمن یاران ایران
-پاریس
 

 


نامه سر گشاده به سفیر رومانی در پاریس


لینک به منبع


آقای سفیر

اخیرا تعدادی از نمایندگان در مجلس سنای که فریب عناصر سازمان مجاهدین را خوردن و از این فرقه تروریستی حمایت کرد.

می خواستم به اطلاعتان برسانم که این سازمان نه یک سازمان بلکه یک فرقه بشدت تروریستی است که نزد مردم ایران و افکار عموم هیج جایگاهی ندارد و همچینن می خواستم به مقدار کمی شما را با مناسبات این فرقه ضدبشری اشنا کنم و اعتراض خودم را به اطلاع شما برسانم.

اقای سفیر

اینجانب به مدت ۲۰ سال در عراق و در کمپ سابق اشرف در عراق بودم که توانستم با کمک کمیساریا ی عالی پناهندگاه از عراق نجات پیدا کنم و به فرانسه بیایم

آقای سفیر

من از نزدیک شاهد کیش شخصیت و فردپرستی به غایت ارتجاعی رهبری سازمان و سرکوب و خفقان و فشارهای جسمی و روحی و فکری وارد شده به افراد و کنترل و مراقبت دائمی آنان برای جلوگیری از فرار یا جداشدنشان و یا بیان و حتی اندیشیدن به هر گونه مخالفت با رهبری و خطوط و سیاستهای آن و تفتیش عقاید و افکار و دخالت رهبری در ریزترین و خصوصی ترین امور افراد و تحقیر و تمسخر آنها جلوی دوستانشان و وادار کردن آنها به دشنام و ناسزا و توهین به همدیگر از یک سو و موج نارضایتی افراد و مخالفتهای آنان علیه رهبری فرقه و خواست عمومی ساکنان کمپ لیبرتی مبنی بر بیرون آمدن از این کمپ و انتقال به کشورهای ثالث بودیم و دیدیم که چگونه رهبری این فرقه با زندانی کردن و حتی کشتن و سر به نیست کردن افراد مخالف بویژه در میان کادرهای قدیمی سرکوب و خفقان گسترده ای را در تشکیلات مخوف این سازمان حاکم کرده است. رهبری این سازمان هر گونه تماس و ارتباط افراد با خانواده هایشان و حتی فکر کردن به آنها را ممنوع کرده و ارتباط افراد را با دنیای خارج به طور کامل قطع نموده بطوریکه افراد نه تنها دسترسی به نامه نگاری و تماس تلفنی و رادیو و تلویزیون و انترنت و موبایل ندارند بلکه اساسا از تحولات نوین در ارتباطات دنیای معاصر بی اطلاع می باشند و دهها سال است که هیچگونه خبری از خانوادهایشان و خانواده هایشان نیز از آنان ندارند زیرا رهبری سازمان مانع هر گونه ارتباط و ملاقات افراد با خانواده هایشان می شود و این در دنیای امروز حتی در زندانهای دیکتاتورترین رژیمهای جهان بی سابقه است و مانندی ندارد، لذا حمایت از خواسته ها و اهداف رهبری این فرقه بر خلاف اصول و معیارهای اخلاقی و حقوق بشری است

آقای سفیر

این سازمان دست به انواع ترور و جنایت در ایران و عراق و حتی داخل خود سازمان علیه مخالفانش با زندانی کردن و قتل و سر به نیست کردن آنان زده است،

که اخرین مورد ان مسعود دلیلی بود که حدود ۴ ماه بیش توسط همین سازمان در کمپ اشرف به طرض مشکوک و فجیی به قتل رسید و هستن بسیاری جداشدگان از این سازمان که شاهد انواع ترورها و سرکوبها بودن که در کتابها و نوشته های متعدد بسیاری از هزاران جدا شده از این سازمان آمده است و این نامه گنجایش شرح آنها را ندارد. لذا ضروری است که برای جلوگیری از رخنۀ عناصر این فرقه در میان نمایندگان و پارلمان این کشور برای تبلیغ و ترویج خواسته های غیر قانونی و غیر انسانی و غیر منطقی رهبران این فرقه که خواهان ماندن درجهنم عراق و به کشتن دادن افراد بی گناه هستن جلوگیری به عمل اید

و همچینن از شما تقاضا دارم که برای رهای دوستانم از چنگال این تشگیلات مخوف کمک نمود.

با تشکر غفور فتاحیان

انجمن یاران ایران ـ پاریس

 

 

__________________________________________

توطئه های فرقۀ رجوی برای کشتن جدا شده ها



غفور فتاحیان ـ دفتر ایران قلم، پاریس

06.01.2014


کسی نیسست در اشرف بوده باشد و مسعود دلیلی را نشناسد. مسعود دلیلی از فرماندهان سابق فرقه رجوی و از اصلی ترین کادرهای حفاظت شخص رجوی بود که همیشه در تمامی نشستها با سلاح کمری در کنار مسعود و مریم رجوی بود و به علت اینکه دارای مهارت در رشته ورزش رزمی تکواندوهم بود خلیی روی او حساب می کردند.

من مسعود دلیلی را از سال ۷۱ می شناختم که با او و تعداد دیگری از فرماندهان برای گذارندن یک دورۀ اموزش تکاوری به شهر بعقوبه رفته بودیم که این اموزش زیر نظر فرماندهان بالای عراقی و در مقر آنها انجام می شد. ما جمعا بیست نفر بودیم که فرمانده ما مسعود دلیلی و معاون او شخصی به نام افشین فرجی بود که او هم از افراد حفاظت مسعود رجوی و از فرماندهان بالای نظامی ارتش رجوی بود.

طی سه ماهی که ما در آنجا بودیم روزانه دوساعت از این برنامه را برای تمرین جودو که رشتۀ ورزشی تخصصی من بود اختصاص داد بودند که در آنجا من خیلی با مسعود دوست شده بودم. او پیوسته می گفت این برنامه مستقیما زیر نظر مریم رجوی است و من پیشرفت کار را مستقیم به خود او گزارش می کنم.

همچنین در یکی از سلسله برنامه های مربوط به جشنهای ۳۰ مهر (مناسبت به اصطلاح انتخاب مضحک مریم رجوی به عنوان رئیس جمهور آیندۀ ایران!!) مسعود دلیلی در رأس چندین نفر دیگر به عنوان مربی آنها از یک برج موسوم به برج آزادی که در وسط قلعۀ اشرف با تقلید شکلی تقریبی از بنای میدان آزادی تهران ولی با میله های فلزی ساخته بودند بالا رفتند که بعدا مسعود رجوی شخصا طی پیامی که برای همۀ افراد و یکانهای اشرف خوانده شد با اسم بردن از مسعود دلیلی کلی از او تعریف و تمجید کرد و این کارش را مورد ستایش قرار داد.

خلاصه تا آنجا که من اطلاع دارم در تشکیلات سازمان مجاهدین خلق خیلی مسعود دلیلی را حلوا حلوا می کردند ولی حالا باید از سردمداران فرقۀ رجوی پرسید چه شده شخصی را که از نزدیکترین افراد حفاظت رجوی بود و اینگونه مورد توجه و علاقۀ شخص او قرار داشت به یکباره مزدور و اطلاعاتی و خائن نامیده و او را اینگونه فجیع می کشید و صورتش را می سوزانید و لباس و کفش هایش را در می آورید و در اطرافش پول ایرانی قرار می دهید و یک فیلم مسخره با تبلیغات خاص خودتان از آن درست می کنید که تمام کارگردانهای مشهور هالیوود هم اگر آن را ببینند انگشت به دهان می مانند و جوایز خودشان را تقدیم شما می کنند!!

عکس جسد مسعود دلیلی را تلویزیون مجاهدین اکنون بعد از گذشت چهار ماه از حمله به اشرف پخش می کند و می گوید مسعود دلیلی مهاجمان را به داخل قرارگاه و مقر و اتاقهای فرماندهان راهنمایی کرده و آنجا توسط مهاجمان بعد از اتمام کار کشته شده است!!! انگار که اتاقهای فرماندهان بعد از دو سال و تخلیۀ نسبی اشرف همان بوده و ثابت مانده بوده است و هیچگونه تغییر و جابجایی در آنها صورت نگرفته!! به علاوه، چرا باید مهاجمان کسی را که برایشان خدمت کرده بکشند؟

جالب است که تلویزیون مجاهدین مقداری پول ایرانی را هم کنار جسد نشان می دهد که یعنی مسعود دلیلی محافظ سالیان رجوی مزدور رژیم بوده است واقعا از این مضحکتر نمی شود. کدام مزدور می آید هنگام عملیات علیه شما عمدا در عراق پول رژیم در جیبش می گذارد بعد هم چگونه از جیبش بیرون ریخته است؟ مگر برایتان کاری دارد پول رژیم که سالها در اشرف برای اعزام افراد به داخل ایران داشتید کنارش بگذارید و از جسدش عکس بگیرید؟

گذشته از اینها هر کس کمترین آشنایی با ماهیت و کارکردهای این فرقه داشته باشد بلافاصله پی به عمق این فاجعه می برد و ذره ای شک و تردید ندارد که این هم مانند هزاران جنایت دیگر کار این فرقه می باشد که حتی به نزدیکترین افراد خود نیز رحم نمی کند.

تمامی اینها در این شرایطی صورت می گیرد که جدا شده ها از سازمان تمام ترفند های این فرقه را در نزد افکار عمومی افشا کرده و می کنند و در حقیقت هر جدا شده ای خاری در چشم رجوی و رجوی چیان است و به همین دلیل هم رجوی می خواهد از جدا شده ها انتقام بگیرد از جمله در کشورهای خارج که طبق اطلاعات دقیق بیشتر از ۱۰۰ نفر افراد فارسی زبان غیر ایرانی که هیچ کدام مجوز قانونی اقامت ندارند و همه شان در کارگاههای پوششی این فرقه به کار مشغول هستند توسط فرقه رجوی اجیر شده اند تا افراد مخالف و عضو سابق این فرقه را با سناریوی آدم ربایی به قتل برسانند و بعد با پول هنگفت به کشور خودشان برگردند.

باند رجوی طراح وسناریو ساز انواع این گونه توطئه های کثیف است و از این تجریبات هم کم ندارد. بنابراین از این پس هر عضو مخالف جدا شده از این سازمان که ناپدید شده و یا کشته شده باشد مسئولیت مستقیم آن برعهدۀ رئیس و پدر خواندۀ مافیای بزرگ اورسواز یعنی مریم قجر عضدانلو می باشد.

فرقۀ رجوی که با شکایات و مراجعات مستمر به شهرداری ها و پلیس و ارگانهای دولتی کشورهای اروپایی برای برچسب زدن به جدا شده های پناهنده در این کشورها کاری از پیش نبرده و این خط و طرحش با شکست مواجه شده است حالا خط و طرح حذف فیزیکی آنها را می خواهد در پیش بگیرد.



غفور فتاحیان

پاریس

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نامه سرگشاده به دفتر کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد در پاریس و در خواست عاجل برای نجات جان اسیران در بند در کمپ لیبرتی

 

غفور فتاحیان

03.01.2014

 

با بهترین سلامها و آرزوها برای شما و دست اندرکاران کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد،

اینجانب از اعضای قدیمی سازمان مجاهدین خلق ایران (MEK) هستم که مدت 20 سا ل از بهترین دوران جوانی و زندگیم را در این سازمان در جهنم عراق سپری کرده و سرانجام وقتی دیدم که دیگر نه یک سازمان سیاسی بلکه یک فرقه می باشد صفوف آن را ترک کردم.

و حتما در جریان هستید که چند روز بیش کمپ لیبرتی برای چندمین بار مورد حمله قرار گرفت و چندین تن از دوستانمان کشته و مجروح شدند .

متاسفانه بعد از این همه خون و خونریزی مریم رجوی و دیگر سران این فرقه به همراه دیگر مزدبگیران که ذره ای شرافت انسانی ندارند بر طبل ماندن در جهنم عراق می نوازنند

زیرا تنها کسانی  که از این همه خونریزی در جهنم عراق سود می ببرد رهبران فرقه مجاهدین برای حفظ تشکیلات از هم پاشیده خود و فرار از پاسخگوی در برابر انبوه خونهای به نا حق ریخته و هم چینن لابی های مزد بگیر برای پر کردن جیب خود از دلارهای نفتی ملت محروم عراق می باشد

 

آقای رئیس

هم اکنون بسیاری از دوستانم در عراق تحت فشار تشکیلاتی سازمان مجاهدین خلق ایران (MEK) (فرقه رجوی) علیرغم خواست واقعی و قلبی خودشان مبنی بر بیرون آمدن از این فرقه قادر به این کار نیستند، لذا  برای رهایی آنها از چنگال تشکیلات رجوی از  شما به عنوان یک ارگان بین المللی که مسئول انجام مصاحبه با افراد سازمان مجاهدین خلق ایران (MEK) در کمپ لیبرتی در عراق برای انتقال آنها به کشور ثالث می باشد کمک می خواهم تا با قطع ارتباط رهبران تشکیلات رجوی با این افراد و در اختیار گرفتن ادارۀ امور داخلی کمپ و به رسمیت نشناختن رهبران این فرقه به عنوان نمایندگان ساکنان کمپ ترانزیت لیبرتی در عراق، به افراد کمپ امکان ابراز خواست واقعی شان مبنی بر انتقال به کشور ثالث و خروج از عراق و تشکیلات این فرقه داده شود .

و هم چینن از این نهاد بین المللی تقاضا دارم که جلوی زیاده خواهی ها و باجگیریهای سازمان مجاهدین را بگیرد و نگذارد بیشتر از این با جان اعضای خود بازی کنند .

زیرا تا زمانی که این افراد در جهنم عراق هستند جان تک تک آنها در خطر است و باید قبلا ازانجام  هر کاری انها را از عراق خارج کرد .

 

آقای رئیس

رهبران این فرقه در خارج از عراق و در همین پاریس پناه گرفته اند و مسئولان دست اندرکار هم در کمپ لیبرتی در سنگرهای بتونی زندگی می کنند بنابراین برای رهبران این فرقه اصلا مهم نیست که روزانه چندین نفر کشته شوند و حتی قبلا مسعود ومریم رجوی در نشتهای درونی گفته بودند ما برای بیش بردن هر خط و خطوط سیاسی منیمیم 50 نفر کشته برای آن می گذاریم و اگر لازم باشد همه را می گذاریم مهم برای ما بیش بردن خط و خطوط سیاسی است ونه نفرات و اتفاقا هر جا که بیشتر کشته دادیم پیروز شدیم .

این جملات مسعود به همراه مریم رجوی است که بارها وباره در نشتهای درون تشکیلاتی خطاب به همه می گفت .

و اگر هم دقت کرده باشید در این چند سال ده ها نفر در اشرف کشته شدن که اخرین مورد ان هم 52 نفر در اشرف بود  که مسئولان فرقه گفتند انها برای حفظ اموال در اشرف مانده اند .

ایا این اموال اینقدر ارزش داشت که 52 نفر به خاطران کشته شود اگر اگر اگر و هزار اگر دیگر اگر این سازمان اموالش اینقدر ارزش داشت پس چرا در زمان امریکایها این کار را نکرد ؟

من خودم شاهد بودم که چند سال بیش زمانی امریکایها در اشرف مستقر بودند بارها وبارها به مسئولان سازمان می گفتن که امریکا می خواهد از عراق خارج شود ودر نهایت هم کمپ اشرف را هم نیروهای عراقی تحویل می گیرند بیاید تا دیر نشده تمام وسایل و امکانات خود را بفروشید و همه نیروهایتان را هم به خارج عراق بفرستید

ولی متاسفانه رهبران فرقه مجاهدین امریکاییها را مسخره می کردند ومی گفتند ما در اشرف می مانیم و اینجا را تخلیه نمی کنیم

بنابراین تا دیر نشده باید با تمام قوا جلوی این فرقه ایستاده و نگذارند رهبران این فرقه اعضای خود را به کشتن بدهد و از آنها برای مفاسد سیاسی خود استفاده کند

 

 

با تشکر

غفور فتاحیان

دفتر کانون قلم پاریس

31.12.2013

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ﺑﻪ پیسی اﻓﺘﺎﺩﻥ ﻳﻚ ﺗﺸکیلات ﻭﺭﺷﻜﺴته را در برخورد مفتضحانه اش با جدا شدگان ببینید!

 غفور فتاحیان

23.12.2013


ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰﻱ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻧﻤﻲ ﻣﺎﻧﺪ بلکه سرانجام ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ و روی سیاه زمستان تاریخ برای ذغالهای دغل و فریب باقی خواهد ماند.

اﻳﻦ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻓﺮﻗﻪ ﺗﺮﻭﺭﻳﺴﺘﻲ ﺭﺟﻮﻱ اﺳﺖ ﻛﻪ اﻣﺮﻭﺯﻩ ﺑﺪ ﺟﻮﺭﻱ ﺭﺳﻮا ﺷﺪﻩ و ﺑﺮاﻱ اﻧﺘﻘﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘﻦ از جدا شدگان و افشاگران رهبری اش و برای جلوگیری از غرق شدنش در افتضاح و باتلاق روند فروپاشی اش ﺑﻪ هر خس و ﺧﺎﺷﺎﻛﻲ ﭼﻨﮓ ﻣﻲ ﺯﻧﺪ.

ﺑﻌﺪ اﺯ ﺷﻜﺴﺖ ﻫﺎﻱ استراتژیک ﻭﺗﺸﻜﻴﻼﺗﻲ رهبری سازمان مجاهدین یا به درستی فرقۀ رجوی از جمله با اﺯ ﺩﺳﺖ ﺩاﺩﻥ اﺷﺮﻑ و اﻓﺸﺎﮔﺮﻫﺎﻱ ﺟﺪاﺷﺪه ﻫﺎ بویژه جدا شدگان رده بالا و قدیمی سازمان و شورای دست ساز رجوی ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ آقایان سعید ﺟﻤﺎﻟﻲ ﻭ اسماعیل وفا ﻳﻐﻤﺎیی ﻭایرج ﻣﺼﺪاﻗﻲ و قصیم و روحانی
و قربانعلی حسین نژاد عضو قدیمی و مترجم ارشد جدا شدۀ بخش روابط خارجی سازمان مجاهدین خلق ﺑﺪ ﺟﻮﺭﻱ ﻟﺮﺯﻩ ﺑﺮ اﻧﺪاﻡ رهبر غایب اﻳﻦ ﻓﺮﻗﻪ و خانم حاضرش افتاده اﺳﺖ ﺑﻂﻮﺭﻳﻜﻪ ﺳﺮاﻥ ﻓﺮﻗﻪ با هر نقل و انتقال و فعالیت و حتی آوارگی جدا شدگان در کشورهای مختلف به علت تروریست شمردن سازمان مجاهدین توسط این کشورها یعنی سوختن آنها نیز در آتش عملکردهای فرقه ای و تروریستی سازمان ﺑﺎ ﻣﺮاﺟﻌﻪ ﺑﻪ ﺷﻬﺮﺩاﺭﻳﻬﺎ و ﻣﻨﺎﺑﻊ ﭘﻠﻴﺲ کشورهای مختلف ﻣﺨﺎﻟﻔﻴﻦ و منتقدین ﺧﻮﺩ ﺭا ﻋﺎﻣﻞ ﺭﮊﻳﻢ اﻳﺮاﻥ و اطلاعات او و ﺗﺮﻭﺭﻳﺴت معرفی می کنند ﻛﻪ یک ﻧﻤونۀ بارز آن در رابطه با آقای قربانعلی حسین نژاد (استاد غلام) می باشد یعنی ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺳﻲ ﺳﺎﻝ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻥ ﻭﻓﺮﺯﻧﺪ و ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺧﻮﺩ ﺭا فدای مبارزه برای آزادی و به قصد رهایی خلقش همچون بسیاری دیگر از مردم آگاه میهنمان با کار در تشکیلات سازمان رجوی ﻛﺮﺩ که فرقۀ ﺭﺟﻮﻱ به جای ﺗﺸﻜﺮ حالا ﺑﻪ ﭘﻠﻴﺲ ﻭﺗﻤﺎﻡ نهادهای اﻣﻨﻴﺘﻲ ﻓﺮاﻧﺴﻪ گزارش مخفی می دهد ﻛﻪ اﻭ ﺗﺮﻭﺭﻳﺴﺖ اﺳﺖ و ﺑﺮاﻱ اﻣﻨﻴﺖ ﻓﺮاﻧسه ﺧﻂﺮﻧﺎﻙ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ آخر ﻛﺴﻲ ﻧﻴﺴﺖ اﺯ ﺭﻫﺒﺮ ﺑﻲ ﺷﺮﻑ اﻳﻦ ﻓﺮﻗﻪ ﺳؤاﻝ ﻛﻨﺪ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ 63 ﺳﺎﻟﻪ ﭼﻪ ﺧﻂﺮﻱ ﺑﺮاﻱ اﻣﻨﻴﺖ ﻓﺮاﻧﺴﻪ ﺩاﺭﺩ؟
ﻟﻂﻔﺎ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻛﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﻛﺪاﻡ ﻧﻴﺮﻭﻱ اﻧﻘﻼﺑﻲ ﺑﺎ ﻣﺨﺎﻟﻔﻴﻦ ﺧﻮﺩﺵ اﻳﻨﻂﻮﺭﻱ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻣﻲ ﻛﻨد؟. آقای حسین نژاد در مقالۀ اخیرشان در رابطه با اطلاعیۀ خنده دار و یاوۀ دستگاه رجوی علیه آقای احسان بیدی و ورود او به آلبانی برای فریب مقامات این کشور جهت اقدام به اخراج او یا ندادن پناهندگی به وی و علیه آقای حسین نژاد در رابطه با آمدنش به فرانسه و شکوه و شکایت از دیدار آنها در عراق با یکدیگر!! و با خانواده های خودشان و خانواده های افراد لیبرتی!! می نویسد که چگونه هم دولت آلبانی و هم دولت فرانسه نه تنها فریب گزارشهای سازمان علیه آنها را نخورده بلکه بیشتر هم به آنها رسیدگی کرده و حق پناهندگی آنها را به رسمیت شناخته اند و سران فرقۀ رجوی بیشتر پیش آنان رسوا و مفتضح شده اند.

نوشته ام را با نقل قسمتهایی از مقالۀ آقای حسین نژاد در رابطه با اطلاعیۀ سازمان مجاهدین علیه آقای احسان بیدی و ایشان به پایان می برم:

«کدام عاقل و فرد منطقی آواره شدن در کشورها و اخراج و دستگیر شدن و یا نقل و انتقال یک فرد توسط کمیساریا را جابجایی توسط اطلاعات رژیم یا اخراج و دستگیر شدن تروریست رژیم می داند و از شما می پذیرد؟ مگر افراد سازمان و موقعی که همه مان در تشکیلات سازمان در عراق و کشورهای دیگر جهان بودیم بارها نقل و انتقال نشدیم و اخراج و دستگیر و زندانی (حتی خود آقای مسعود رجوی و مریم رجوی در فرانسه طبق اعلام رسمی خودشان) نشدند؟ کدام عاقل و فرد منطقی و باشعور و با وجدان انسانی دیدار با خانواده هایی را که از ایران برای دیدن فرزندانشان به عراق آمده اند دلیل همکاری با اطلاعات رژیم می داند؟ و از شما می پذیرد؟... بله به این حضرات رهبران فرقۀ رجوی باید بگویم کور خوانده اید و دیگر دیر شده و با این ترفندها و گزارشهای دروغ خائنانه و ناجوانمردانه و اطلاعیه های فریبکارانه با دروغهای گوبلزی چند شاخه! و اتهامات مضحک و احمقانه و بازی دجالانه با کلمات وهو و جنجال تو خالی برای جوسازی علیه جدا شدگان و توهین به شعور و فهم ایرانیان آگاه داخل و خارج و جامعۀ بین المللی و مسئولان کشورها به هدف شومتان یعنی ریختن آنها به تنور و دهان گرگ هار ارتجاع و مزدوران و تروریستهایش با نگهداری دوستان و فرزندان اسیر ما در عراق به خیال خام جلوگیری از فروپاشی تشکیلاتتان نخواهید رسید و دیری نخواهد پایید که با فشار خانواده های اسیران و زندانیان زندان لیبرتی و جامعۀ بین المللی آنان از جهنم عراق نجات یافته و به دنیای آزاد قدم خواهند گذاشت و نا گفته ها و نانوشته های بسیاری را در افشای شما خواهند گفت و خواهند نوشت و ایرانیان وجهانیان را بیش از پیش از اعمال ناجوانمردانۀ شما علیه این فرزندان خلق و مردم ایران و خدمات عملی تان به ارتجاع حاکم و جنایتکاران جهانی علیرغم شعارها و حرفهایتان آگاه خواهند کرد و شما را در دادگاههای عادلانه و هنگام محاکمۀ بین المللی تان رسوا و محکوم خواهند نمود، به امید آن روز».

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رجوی در چاردیواری وحشت

مهدی سجودی

23.12.2013

بدون شک رجوی بیش از هر چیزی ، از افشاء شدن چهره واقعی اش می ترسد ، نام منافق و دورو فقط و فقط برازنده اوست ، چرا که او در تمام سالهای گذشته تلاش نموده تا چهره واقعی و خوی درنده اش را از دیگران مخفی نموده وبه ظاهر چهره ای مقبول و دموکراتیک از خود ارائه دهد ، در حالی که دستش تا مرفق به خون مردم ایران و عراق آلوده است ، او همچنین هزاران نفر را از طریق مغزشوئی و القائات دروغین ایدئولوژیک در تارهای عنکبوتی فرقه خود گرفتار کرده و اجازه خروج به هیچ یک از این اسیران از فرقه جهنمی اش را نمیدهد ، تا آنجا که این افراد برای خلاصی از اسارت باید با طرح و اجرای نقشه ای دقیق و خطرناک از چنگال او فرار کنند .

ترس رجوی از جداشدگان تنها به این دلیل است که این افراد با توجه به سالها اسارت در چنبره تشکیلات فرقه او از تمام واقعیتهای پنهان و پشت پرده او خبر دارند و قادر خواهند بود تا نقاب از چهره او بردارند و او را افشاء نمایند ، کاری را که بسیاری از جداشدگان کردند و رازهای فراوانی را گشودند و موجب شدند تا مردم رجوی و فرقه اش را بهتر و بهتر بشناسند .

رجوی برای مقابله با این موضوع اقدامات فراوانی نموده است ، از جمله ممانعت از فرار افراد بیشتر از کمپ لیبرتی عراق از طریق محکم تر کردن زنجیرهای اسارت این افراد و نیز زدن مارک بریده مزدور به کسانی که موفق میشوند از چنگال او بگریزند و همچنین تهدید و ارعاب جداشدگان ، تا از این طریق بتواند مانع هر چه بیشتر افشاگری این افراد گردد ، از دیگر اقدامات رجوی در این راستا ممانعت از ارتباط جدا شدگان با افراد لیبرتی و خصوصا افراد منتقل شده به تیرانای آلبانی است .

در ماههای اخیر یکی از جداشدگان بنام احسان بیدی که پس از قریب دو سال دربدری و گرفتاری توانسته از طریق کمیساریای عالی پناهندگان ، پناهندگی آلبانی را بگیرد ، رجوی را چنان دچار جنون کرده که او دستگاه تبلیغاتی اش را بسیج کرده تا با براه اندازی تبلیغات مسخره و دروغین بر علیه این فرد او را در آلبانی مرعوب و منزوی نماید ، و از این طریق ، اولا راه هرگونه ارتباط احسان را با افراد آلبانی که اکثرا از دوستان او می باشند راببندد و ثانیا هشداری به سایر جداشدگان بدهد تا فکر گرفتن پناهندگی آلبانی را از سرشان بیرون کنند ، او بدینوسیله میخواهد کاری کند که پای هیچ جدا شده ای به آلبانی نرسد تا بتواند همچنان اعضای انتقال یافته به این کشور را در بیخبری و اسارت خود نگه دارد ، رجوی می خواهد آلبانی را به منطقه ای سبز برای فرقه اش تبدیل کند ، او آلبانی را فقط برای خودش و فرقه اش میخواهد .

خود بخوانید حدیث مفصل از این مجمل.....

___________________________________________________

چرا رویا دررودی درگذشت؟ (نام وی در لیست زنان مقطوع النسل  فرقه رجوی بود)

لینک به منبع

زهرا سادات میر باقری، زنان ایران10.12.2013

 

اززمانی که من رویا درودی را دراسارتگاه اشرف می شناختم خانمی جوان وزیبا تندرست وپر تحرک وزبل بود ولی سازمان همیشه با رویا سر جنگ ودعوا داشت زیرا تا آن زمان رویا حرفهایش را می زد وسکوت نمی کرد. خدایا چه عاملی باعث مرگ این خانم جوان شد؟ . آخرمی دانید رویا نامش در لیست زنانی قراردارد که مقطوع النسل شد. من که ازتندرستی وزبلی رویا مطلع بودم این خبر مرا شوکه کرد ومسعود رجوی به رویا گفت تواکنون بالای قله رفته ای این تکه کلامی بود که مسعود رجوی به زنانی می گفت که عمل جراحی زنان کرده بودندشان ومفهوم این کلام این بود از جنسیت رها شده اید .همانطور که مطلع هستید من اسامی ۱۰۰زن مجاهد را منتشر کردم که می توانید اسم رویارا در ردیف ۵۷ در لینک زیر مشاهده کنید.

http://iran-ghalam.de/4Rechts/Aghaze%20Bekare%20Anjoman%20Zanan%20November%202012-29.11.2012.htm

سازمان مجاهدین شما بخوانید رهبری خودخوانده مسعود رجوی ومریم رجوی آنها را مجبوربه عمل جراحی خارج کردن رحم وتخمدانها ی این زنان کرد . رویا درودی بعد ازمقطوع النسل شدن با فریب اوراچند صباحی گوینده برنامه زنان در تلویزیون سیمای مقاومت سازمان کردند این حق السکوتی بود که به وی دادند.رویا درودی درسال ۷۳ درقرارگاه سعید محسن در بغداد درساختمانی به نام شورا بعنوان محافظ ونگهبان ساختمان شورابود دراین ساختمان جلسات شورا درآن برگزارمیشد ومسعودرجوی ومریم رجوی دراین محل رفت وامد داشتند وجلسات خود را برگزارمی کردند. روزی که مسعود رجوی برای آزمایش خون به بغداد آمده بود در آخرفقط برای زنان نگهبان ومحافظ شورا در همان محل جلسه ای برگزارکرد ازآنجا که رویا شخصی بود که همیشه اعتراض می کرد برای آرام کردن وی مسعود رجوی گفت رویا صندلی خود را بیاورد نزدیک صندلی مسعود رجوی و….. .این شیوه ای بود که معمولا برای زنان معترض برای آرام کردن آنها بکار می رفت.

درآخرخبر درگذشت رویا را که بسیار دردناک است به خواهر کوچکش سارا درودی وپدرش آقای درودی در لیبرتی ومادر وبرادرش در کشور اروپایی تسلیت می گویم وامیدوارم غم آخر آنها باشد.

راستی چرا سازمان رویا را اگر بیمار بود به نزد مادر وبرادرش درکشور اروپایی نفرستاد و وی را به زندان آلبانی فرستاد ؟

انشاء الله مسعودرجوی ومریم رجوی بزودی در دادگاه پاسخگوی خیانت وجنایات خود بشوند وسازمانهای حقوق بشری ازسازمان ملل تا صلیب سرخ ویونامی برای نجات قربانیان لیبرتی وبویژه مجبورشدگان به اعتصاب غذای مرگ تدریجی یا به عبارتی خودسوزاقدامی عاجل وجدی بنمایند.

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خودکشی تدریجی قربانیان به دستور رهبری فرقه مجاهدین

زهرا سادات میر باقری، زنان ایران

28.11.2013

لینک به سایت زنان ایران

خودکشی تدریجی قربانیان به دستور رهبری فرقه مجاهدین

متاسفانه اخبار دریافت شده از سایت های اینترنتی فرقه مجاهدین حاکیست که مریم رجوی و مسعود رجوی همچنان خط خونریزی و کشتار و در آخرین فورماسیون آن اعتصاب غدا و خودکی تدریجی را پیش می برد. در اطلاعیه شورای دست ساز رجوی نوشته اند که در آستانه سیزدهمین هفته اعتصاب غذا بسیاری از اعتصاب کنندگان در لیبرتی در وضعیت وخیمی به سر می‌برند و من نگران دو خواهر عزیز و یک برادرعزیزم میباشم که همچنان در کمپ لیبرتی گروگان رهبری کمپ هستند این در حالی است که مادررنج کشیده من آرزوی دیدار فرزندانش را که در لیبرتی گروگان سیاست های غلط مسعود ومریم رجوی هستند، برای دقایقی دارد.

شما خودتان به شرح گروگان گیری رجوی نگاه کنید و بخوانید . سایتهای فرقه مجاهدین نوشته اند که:

- ” آقای علیرضا غفور زاده یکی از اعتصاب کنندگان دچار تشنج شدید شد و به سرعت به کلینیک عراقی کمپ لیبرتی منتقل شد. هنوز وضعیت او بی ثبات است.

- چند ساعت قبل از آن خانم ملیکا رضایی، ۲۳ساله، به خاطر شرایط بحرانی و تنگی شدید نفس به طور فوری به بیمارستانی در بغداد منتقل شد.

- در همین روز وضعیت خانم فهمیه خادمی برای چهارمین بار در هفته گذشته بحرانی شد. او چند روز پیش به کلینیک منتقل شده بود.

- خانم مهناز ابوذریان بر اثر ضعف و درد شدید سینه و تنگی نفس به کلینیک منتقل شد.

- آقای اسکندر ارجمندی که وزن او به شدت کاهش یافته، در شرایط وخیمی به کلینیک منتقل شد.

- آقای محمد علی آقایی به خاطر تاری دید و سرگیجه زمین خورد و دنده او شکست و به کلینیک عراقی منتقل شد،

- آقایان یداله مهدیان و احسان قاسمی نیز از میان کسانی بودند که روز گذشته وضعیتشان رو به وخامت گذاشته است.

در میان آنها می توان به خانمها فریده نعمتی، رعنا میردریکوند، ملیحه تدینی، زهرا کاظمی، فروغ سیدی، ماهرخ غفاری، حوریه افضلی و سوسن بنی هاشمی و آقایان حمید عریضی، امین عبدلی، ایرج اخلاقی، غلامرضا قادری، حیدر یوسف علی، یعقوب دادگر، مهدی سیدی، علیرضا غلامی، صالح عبدلی، احسان قاسمی، یدالله مهدیان، ایمان نعمت الهی، علی ممقانی، علیرضا ارجمندی، شمس الدین لطیفیان، محمد رضا خالقی، غلامرضا قاسمی، حسن حیرانی، مهدی قاسمیان، علیرضا پورجعفر، ابوالفضل سعداله، اصغر محمدی و مجید نوروزی اشاره کرد که به خاطر از دست دادن بخش زیادی از وزن خود، دچار دردهای شدید عضلانی، درد در ناحیه قفسه سینه، بی حالی شدید، بیهوشی موقت , پایین آمدن بیش از اندازه فشار خون و ناراحتی های گوارشی مانند زخم معده و…روانه کلینیک عراقی یا بیمارستان در بغداد شدند.”

خوب کسی نیست از این زن و شوهر خائن سوال کند که اگر مطالب بالا درست است چرا آنها را مجبور به خودکشی تدریجی می کنی؟

برای چی این بنده های خدا را به اعتصاب غدا مجبورمی کنی. من در همین جا اعلام می کنم که مسئولیت هر وضعیتی برای برادر و خواهران من در لیبرتی پیش بیاید، شخص مسعود رجوی و مریم رجوی مسئول هستند ، همینطور برای سایر قربانیان که در بالا نام آنها را رجوی نوشته است.

کسی نیست که بپرسد خانم مریم رجوی خود را رئیس جمهور خودخوانده می داند و یک بخش از سازمان مجاهدین را تحت عنوان ” شورای ملی مقاومت ” و جبهه همبستگی ملی!!” متشکل کرده و خودش را هم رئیس جمهور و شوهرش مسعود رجوی را هم رهبر ایدئولوژیک آن اعلام کرده اند. این زن و شوهر در حالیکه همه زنان و مردان عضو مجاهدین اجبارا باید از همسرانشان طلاق می گرفتند، در طی ۲۳سالی که من در سازمان مجاهدین بودم بارها ازحقوق زنان وآزادی های انسانی صحبت کرد ، ولی اکنون تمام این حقوق اولیه نه تنها زنان ، بلکه مردان نیز محروم شده اند.

رهبری فرقه مجاهدین در گذشته برای بی آینده کردن و اعمال هژمونی فرقه گرایانه خود دستور به طلاق های اجباری اعضا داد و در یک پروسه تدریجی اعضای زن خود را به منظور منصرف کردن آنها از جدایی از سازمان و بازگشت به همسرانشان مجبور به خارج کردن رحم خود کرده اند که یک لیست نزدیک به ۱۰۰ نفر از این زنان را قبلا برای نهادهای بین المللی منتشر کرده ام. الان هم که خط جدید خودکشی راه انداخته است تا با خون آنها رفع تشنگی از قدرت کند.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مسئولیت کشته شدن افراد در لیبرتی صرفا بر عهده فرقه رجوی (مجاهدین خلق ) است

لینک به منبع (صفحه فیسبوک خانم سنجابی)

 مریم سنجابی

21.11.2013
مسئولیت هر یک نفری که پس از این در اعتصاب و به هر شکل دیگری در لیبرتی یا عراق کشته شود مطمئنا” به گردن فرقه خواهد بود

من فکر می کنم بعید است به جز محدودی از جدا شدگان یا خانواده های درد مند کسانی حتی سری به سایت های فرقه بزنند و در حالیکه آنان همیشه این ادعا را به اعضا دارند که ما محور عالم هستیم که بماند….آین روزها که بعضا به سایت های فرقه، سری زدم مشاهده نمودم که شروع به هشدار کرده و نوشته اند حال یکسری از اعتصابیون به وخامت گرائیده و در آستانه “شهادت” (بخوانید مرگ اجباری) قرار دارند.

البته اگر ذره ای هم وجدان باقی بود با زجرکش کردن و به کشتن دادن بقیه اعضا این موضوع اثبات شده که آن یک ذره هم دیگر وجود ندارد

بخاطر ۷ نفر که موضوع انها نیز در ابهام است ۳۰۰ نفر را به کشتن دادن و زجر کش نمودن اثبات عقاید فرقه ای است که قصد دارد تا انجا که میتواند و هنر دارد اعضا را در عراق به کشتن بدهد.

در قانون کشورها و ارتش ها رسم بر این است که افراد تک فرزند از سربازی معاف شده و یا کسی از خانواده آنها در جنگی شهید شده باشد برای حفظ بقیه خانواده آنها را از جنگ معاف می کنند.

در حالیکه در این فرقه هر تعداد از خانواده ای را به کشتن می دهد این طمع فروکش نکرده و بقیه را نیز به بهانه انتقام و….به کشتن می دهند

چگونه است که مهین نظری که فرزندش قربانی لج و لجبازی اشرف شده او را به اعتصاب کشانده و در حال کشتن وی هستند .

یا بیشرمانه می نویسند که مرضیه رضایی که تاکنون ۵ نفر از اعضای خانواده اش شهید شده اند او نیز در آستانه “شهادت” است ….

پررویی و وقاحت تاکجا. وتنها می توان گفت به مصداق مثال خود گویی و خود خندی عجب مرد هنرمندی نقش آفرینی می شود.

سران فرقه این همه آدم نگونبخت را که قدرت تصمیم گیری در خود ندارند را به اعتصاب و کشتن کشانده و خود نیز اعتراض های احمقانه ترتیب می دهند.

آیا کشته شدن ۵۲نفر و ۳۶ نفر و…. بقیه کم نبود باز هم به جای اینکه به فکر دربردن بقیه نفرات از عراق باشند با یک شامورتی بازی و دجالیت بی نظیر دیگر اعضا ی خود و یک سری آدم های زودباور و شتشوی مغری یا فته را سرگرم این دجالیت اعجاب برانگیز نموده اند… و تمامی فرصت ها را به عمد از دست می دهند.

راستی سران محترم! بعلت اینکه ده ها بار با ماندن شما در عراق اتمام حجت شده اگر دوباره حمله ای صورت بگیرد آن وقت انگشت اتهام به سوی چه کسی دراز می کنید شما که حداقل بعد از داستان کمپ اشرف نیز تا کنون سه ماه فرصت داشتید و می توانسید با آن همه پول ها ودلار های نفتی که به جیب گشادتان ریخته بودید همه افراد را از لیبرتی در عرض دو ماه خارج کنید

امیدوارم حاشا نکنید چرا که من وتعداد بسیار زیادی از دوستان جدا شده می دانیم که چگونه هنگام فرستادن مریم رجوی نزدیک به ۲۰۰ نفر را در عرض کمتر از یکماه آماده نموده و با وی همراه نمودید و در بلبشوی حمله امریکا و بمباران عراق توانستید اینکار را به راحتی انجام دهید آیا اکنون از اعزام نفرات خود عاجزید.

حداقل خود تان اعلام کرده اید نزدیک به ۹۰۰ نفر از اعضای سازمان دارای پاسپورت پناهندگی هستند و سابقه پناهندگی در کشورهای اروپایی را دارند بگذریم از اینکه در طی سالیان در حالیکه تلاش می کردید پاسپورت سران سازمان از جمله فهمیه اروانی و مهناز شهنازی صدیقه حسینی مژگان پارسایی و….. را بسرعت و همواره به روز کنید از بقیه می خواستید بعنوان اعلام اینکه “مجاهد خلق”(بخوانید غلام حلقه بگوش) هستند پاسپورت های خود را در بحث های باصطلاح اپورتونیسم و ضد طعمه… بسوزانند

و حتی بیمارانی سرطانی و مهم را به مانند آقای طهماسبی با اینکه سیتی زن امریکا بود از فرستادن به خارج کشور منع می نمودید و بعدا از کار وی نیزتقدیر بعمل می اورید که در اشرف ماند و شهید شد آن موقع در سال ۱۳۸۰نمی گفتید کشور عراق و…. فلان و بهمان مانع مداوا و رفتن وی شدند و با وقاحت اعلام می کردید این ارزش است که در عراق بمانید و به دستور رجوی در رکاب او بمیرید ولی حتی برای مداوا به خارج کشور نروید.

پروژه شهید سازی شما کی به اتمام می رسد از ریختن خون آدم ها کی خسته می شوید.

تاکی می خواهید در قرن ۲۱ به قول خودتان راهتان را با ” خون” البته با خون دیگران باز کنید.

تا کی می خواهید اعضا را به مانند برده در دور و بر خود نگه دارید.

آخر تاوان به قدرت نرسیدن شما را چرا بایستی یک مشت انسان های بیچاره که صادقانه به سازمان پیوستند را بدهند. و این ظلم تا به کی ادامه دارد.

همانطور که بسیاری از حقایق تاکنون برملا شده فکر نمی کنید روزی بایستی همانطور که خودتان هم گفتید بایستی پاسخگوی همه چیز باشید. البته نه به مدل شما چون از منظر یک مالک و ارباب زمانی که می گوید من پاسخگو هستم یعنی همه چیز ازانسان و زمین و گاو و گوسفند که را متعلق به خودش می داند جز ملک طلق خودش دانسته و پاسخگویی یک چیز است و از منظر دمکراسی و آزادی که البته اگر با این کلمه ها آشنا باشید یک مفهوم دیگر است

در هرحال هر یک نفر که از اعتصابیون بمیرد و هر کس دیگر که پس از این در عراق کشته شود طبق ادعاهای سازمان و علیرغم تمامی اتمام حجت های شده مسئول خون همه آنها و پاسخگو سران فرقه خواهند بود. روزگار این چنین نبود و این چنین نخواهد ماند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شرح زندان و شکنجه در فرقۀ رجوی از زبان یکی ازقربانیان و شاهدان عینی

 

به قلم مریم سنجابی عضو جدا شدۀ شورای رهبری سازمان مجاهدین

یکی از قربانیان و شاهدان عینی دوران مخوف سال 73 یعنی زندان و شکنجه در فرقۀ رجوی

07.11.2013

http://ghorbanali2013.blogfa.com/post/86

 

اواخر سال 73 بود و  در انزمان من حدود 8سال بود که به سازمان پیوسته بودم  و در رده تشکییلاتی مسئول ستاد  مسئولیت یک یگان حفاظتی  ساختمان های  شهری سازمان در بغداد و همزمان مسئولیت مالی و امور دفتری مسئول کل حفاظت  مقر بغداد را بعهده داشتم.

با 8سال سابقه و مسئولیت حساسی که داشتم اساسا فکر نمیکردم که مورد شک و سوء ظنی در سازمان قرار بگیرم و بخاطر کارها و مسئولیت هایم گاه در روز تا 18 ساعت مشغول کار بودم.

در یکی از همین روزها فرمانده ام به نزد من امده و گفت برای  یکسری امور مالی و دفتری بایستی به قرارگاه اشرف بروم  با اینکه  دران روزها تا حدودی در جریان  گم شدن و کم شدن برخی نفرات بودم و میدانستم موضوعی به اسم شک کردن به نفرات  و تحقیق پیرامون انها پیش امده  ولی اساسا فکر نمیکردم در رابطه با خودم نیز  چنین  اتفاقی بیفتد ولی ازانجا که همواره در سازمان  بدون چون و چرا از همه اوامر اطاعت میکردیم بلافاصله اماده رفتن به اشرف شدم  هنگام سوار شدن به خودرو متوجه شدم برخلاف روال معمول که همواره یک کلت و کلاش به همراه میبردیم یکی از مسئولین سازمان به نام پری بخشایی نیز همراه من سوار ماشین شده و گفت نیازی به گرفتن سلاح نیست.

 همانجا درحالیکه میدانستم این موضوعات  کمی عجیب است و حدس زدم به من هم شک شده و لی چون خودم  در آرامش بودم و فکر میکردم سوتفاهمی شده و با چند و سوال جواب موضوع حل میشود چیزی نگفتم وبه سمت اشرف حرکت کردیم.

بعد از رسیدن به اشرف برخلاف روال همیشگی که به یک محل مشخص شده میرفتیم  پری بخشایی مرا سوار یک ماشین دیگر کرده و بدون هیچ توضیحی به سمت خیابان 400براه افتادیم   و ماشین وارد همان قلعه معروف و مخوف واقع در خیابان 400 شد.

بعد از اینکه درب های اهنی در پشت سرما بسته شد  بسرعت و با ضرب و شتم مرا از ماشین پیاده کرده و به د رون اتاقی هل دادند    پس ار ورود به اتاق محبوبه جمشیدی را دیدم که  در  پشت میزی نشسته  بود و  مرا بر روی صندلی نشاندند وی بلافاصله شروع به داد وفریاد و فحش و ناسزا کرده که تو نفودی هستی و  ترا میکشیم و   تا میخواستم حرفی بزنم با اماج  سیلی و فحش  روبرو بودم و بعد از چند دقیقه چشم مرا بسته و  به اتاقی بردند  وقتی  مرا به داخل اتاق پرت کردند  متوجه شدم  5  خواهر دیگر نیز انجا بودند – فریده علیزاده  مژگان محمد زمانی – زهرا احمدی  که اسامی بقیه یادم نیست.

تقریبا به مدت 24 ساعت در شوک و ناباوری بودم و توان هیچ کاری نداشتم  و فقط از وضعیتی که پیش امده بود گریه می کردم و نمیتوانستم باور کنم د ر سازمانی که با ان عشق و علاقه انرا انتخاب کرده ام و روزی امال و ارزو های من بوده اینگونه بلایی بسر من بیاورد.

بعد از مدتی که دوستانم  مرا دلداری دادند  به خودم امدم و متوجه اطراف شدم  در محلی قرار گرفته بودیم  که فکر میکنم سه الی چهار اتاق دیگر داشت و در هر اتاق نیز تعدادی مثل ما را زندانی کرده بودند   ما  5-6 نفر فقط  می توانستیم همدیگر را ببینیم و هنکام بیرون رفتن از اتاق  بر روی  چشم های ما چشم بند زده و پشت هم ردیف کرده  تا برای دستشویی و وضو گرفتن برویم.

روزی سه بار درب های اهنی اتاق باز میشد و خارج از ان اجازه نداشتیم که در صورت نیار به بیزون   برویم  برای هر نفر نیز به مدت یک دقیقه بیشتر برای استفاده از دستشویی  اجازه نمیدادند  و اکر کسی دیر میکرد  سزایش فحش و توسری بود  هفته ای یکبار نیز 5 دقیقه برای استحمام به ما وقت میدادند.

بعد از حدود یک هفته ما را به اتاق د یگری بردند که در ان اتاق حدود 30  نفر می شدیم یکسری اسامی علاوه برا سامی فوق  که یادم است عبارتند از:

مهری سعادت  - معصومه ترابی – فاطمه مهرنیا – فتانه عوض پور – عفت نجاتی -   فریبا فروغی  -  مهین لطیف  - ناهید سعادت – پروانه یزدیان و...

در محل های دیگر خواهران از جمله  مرضیه نوری – مرضیه رضایی – مریم ترابی -  فرح حاتمیان -   طوبی بزرگمهر  - میترا ایلخانی – مینا  جهانی   فاطمه علیزاده – صغری خان محمدی  و.... بودند

حدود یک ماه این شرایط طاقت فرسا ادامه داشت تا اینکه مجددا ما را به محلی دیگر منتقل کردند.

در این مدت زندانبان های ما عبارت بودند حشمت  تیفتکچی – ناهید صادقی  و کبری حسن وند   که در هر تردد به بیرون اتاق با فحش و ناسزا و توسری  انان روبروبودیم و تا این زمان من کس دیگری را ندیده بودم در اولین روزهایی که به محل جدید منتقل شدیم صبح یکی از روزها مرا صدا  زده  و درحالیکه چشم ها و دست هایم را بسته بودند  به یک اتاقی منتقل نمودند  در ان اتاق  یکی از زنان مجاهد به نام فاطمه  خردمند در پشت میزی حضور داشت و از من خواسته شد که انجا  سرپا بایستم وی شروع به سوال وجواب و بازجویی از من نمود  وی با فحش و ناسزا شروع کرد که من اعتراف کنم که نفوذی بوده و خودم و برادرم را دولت ایران به قصد نفوذ به داخل سازمان فرستاده است  با شنیدن این حرف ها ازانجا که اینقدر برایم غیر منتظره و عجیب و غریب بود  به وی اعتراض کردم که این واقعیت ندارد و مگر میشود درحالیکه برادرم در سازمان قربانی شده و خودم نیز به مدت 8سال است در سازمان هستم و از همه چیزم در این راه گذشته ام نفوذی باشم و لی حرفهای من فایده ای نداشت و اساسا به حرفهای من توجهی نمیکرد و مرا در زیربارانی از مشت و لگد گرفت  و با پوتین نظامی از نوک پا تا فرق سرم را لگد مال میکرد  در روزهای بعد این وضعیت فجیع تر شده و پس از 5 دقیقه اول که حرفهایش را تکرار میکرد شروع به کتک زدن من می نمود و ساعت ها مرا ایستاده و رو به دیوار نگه میداشت  وقتی که دیگر توان ایستادن نداشتم  مرا به زمین انداخته و با پوتین هایش تمام بدنم از جمله صورتم را لگد مال میکرد که در یکی از روزها لبم  دچار پارگی  و خونریزی  شدید شد که نه تنها هیچ مداوایی انجام نشده وبخیه نزدند  پس از سالیان ان اثر ان همچنان بر روی لبم باقی است.

در یک روز دیگر آنچنان مثل وحشی ها به من حمله ور شد که قصد شکاندن دستم را داشت و دیوانه وار دستم را می پیچاند که بشکند که با مقاومتی که کردم موفق به این کار نشد ولی  عسب های دستم آسیب جدی  دیدند و تا چند سال در دست راستم بیحسی داشتم  ولی همچنان اثار درد و علائم ان در من باقی است.

این وضعیت حدود 10  روز ادامه داشت و در این  حین مرا از بقیه جدا کرده و به یک سلول انفرادی برده بودند  که در ان فقط یک تخت وجود دشت و کف زمین پر از خاک بود  و به من گفته میشد هر وقت که صدای باز کردن قفل را شنیدی بایستی بلافاصله از جایت بلند شده و خبر دار بایستی  و برای اذیت کردن و ایجاد وحشت و شکنجه من از شب تا صبح چند بار با سروصدای زیاد درب اتاق را باز کرده و اگر قبل از ورود نفر نگهبان در حالت ایستاده وخبر دار نبودم یک فصل کتک دیگر میخوردم.

 درطی روزها نیز مرا به محلی دیگربرده و وادارم میکردند  رو به دیوار ایستاده و یا تا کمر برای ساعت ها خم شوم تا جاییکه حالم بهم خورده و بالا می اوردم و مرا سپس برمیگرداندند.

یک روز نیز شهین حائری و سعیده شاهرخی  و چند نفر دیگر که نتوانستم مشاهده کنم مرا کشان کشان به محلی برده و دست و پای مرا بسته و به شیوه رایج شلاق زدن/ به کف پایم و تمام بدنم  با یک وسیله پلاستیکی شلاق میزدند تا جاییکه از هوش رفتم  که بعد از ان  اب بر روی سروصورتم ریخته و مجددا مرا به هوش اورده و دوباره شروع به زدن میکردند تا اینکه مجدد بیهوش شدم و وقتی به هوش امدم خودم را در همان سلول دیدم پس از این ده الی دوازده روز طاقت فرسا و شکنجه های متوالی دیگر مرا به نزد بقیه نبرده و مجددا به همان محل قدیمی  واقع در خیابان 400 برگرداندند.

 در انجا در اتاقی تنها بودم  حوالی غروب بود که بتول یوسفی  که فکر میکنم  کمی به مسائل پزشکی وارد بود را آوردند  که مرا معاینه کند در ان لحظه که خودم نیز از مشاهده بدنم به وحشت افتادم متوجه شدم  تمام بدنم از جمله پاها و دستانم کبود و سیاه و ورم کرده و زخمی  بود  که البته بدون هیچ گونه مداوایی اتاق را ترک کرده و رفت  بعد از گدشت چند روز دیگر یک روز لیلا سعادت به اتاق امده وبرای من یک دست لباس تمیز اورد و ماشینی اورده و با اسکورت 4- 5 نفر مسلح و همرا با یکی دیگر از خواهران بنام انسیه نوید مرا به بغداد بردند.

 در انجا مرا به اتاقی برده و دو سه روز در انجا در وضعیت عادی نگه داشتند و دیگر از کتک و فحش و ناسزا خبری نبود  در طی ان مدت نوار جدیدی از نشست مریم رجوی با اعضای سازمان  که در پاریس ضبط شده بود برای من گذاشتند  و به این ترتیب فهمیدم مجددا بند جدیدی را اعلام کرده اند بنام بند فردیت یا بند ف  که محتوای این بود همه نفرات بعلت فردیت ممکن است همه سوابق و وضعیت خودرا قبل از سازمان بیان نکرده باشند و با سازمان ناصادق بوده باشند از جمله نفراتی که   ممکن است به زندان رفته و همکاری کرده باشند یا  مشکلات و مسائل خاصی در جامعه داشته اند و بایستی در طی این بند جدید  همه مجد د انقلاب کرده و همه انچه که از سازمان پنهان نگاه داشته اند را  بیان کنند.

البته این سری نشست ها نیز در درون سازمان بعدا متوجه شدم که خالی از لطف نبود و همه در طی نشست ها اساسی مورد فحاشی و در مواردی ضرب و شتم و هتک حرمت و تحقیر شخصیت قرار گرفته اند و دیگر نشست های سازمان وارد  مرحله جدیدی از خشونت شدده بود.

خوب بعد از ان دو سه روز  حوالی  عصر روز سوم انسیه نوید به دنبال من امده و گفت اماده شو کسی می خواهد تراببیند.

و مرا به سمت ساختمان های محل استقرار مسعود رجوی در بغداد بردند از انجا که  قبلا خودم به این ساختما نها  تردد داشتم  محل را می شناختم و لی حدس نمیزدم که ممکن است خود مسعود رجوی شخصا جلسه ای با من بگذارد.

وقتی وارد اتاقی در طبقه همکف همان ساختمان واقع در  مقر جلالزاده در بغداد شدم  مشاهده کردم مسعود رجوی در حالیکه خیلی خشن و ناراحت به نطر میرسید در پشست میز نشسته و در اطراف اتاق مهدی ابریشم چی  محمدعلی جابرزاده   محمد علی توحید ی و یکی دو نفر دیگر از مسئولین برادر و همینطور نصرت توکلی مسئول ستاد سررشته داری و دو سه خواهر رده بالای دیگر سازمان نشسته بودند.

مسعود رجوی خودش  جلسه محاکمه را شروع کرده و به من گفت تو به جرم نفوذی متهم هستی  خودت چه میگویی من که توان و تحمل این حرف را نداشتم  بعد از لحظاتی که بر خودم مسلط شدم شرح دادم چنین موضوعی اساسا غلط است و اخر چه سند و مدرکی بر این ادعا دارند و برادر من در سال های  گذشته اعدام شده بود و این دلیلی بر رد این اتهامات بود با اینحال در ان جلسه به هیچ عنوان حرف های مرا قبول نکرده و در حالیکه جمع حاضر  شروع به تحقیر  من میکرد مجددا مسعود رجوی و مهدی ابریشم چی گفتند که ما حرف های تو را در رابطه با خودت قبول میکنیم و تو ممکن است نفوذی نباشی و لی بوسیله برادرت گول خورده ای و ما این موضوع را تحقیق میکنیم و سپس مرا تحویل نصرت توکلی داده و به ستاد  اداری  در اشرف  منتقل کردند.

جالب این که بعد از حدود سه ماه زندانی شدن و  ان همه شکنجه های طاقت فرسا مسعود رجوی بسیار حق به جانب در این ماجرا میگفت این موضوع   برای سازمان لازم  و درست بوده و در طی یکی دو نشست دیگرکه برای تعداد زیادی از نفراتی که به همین سرنوشت من  دچار شده بودند گذ اشت بشدت از این کار دفاع کرده و  بصراحت میگفت موضوع  حفاظت من در میان بوده و این کمترین  بهایی بوده که شما بعنوان اعضای سازمان بایستی پرداخت میکردید.

در طی مراحل بعد و سایر نشست ها نیز از ما میخواستند که درواقع از خود انتقاد کرده و بگوییم که چه برما گذشت و در واقع  از نفرات این را میخواستند که بگویند حق با سازمان بوده و ما مستحق چنین ر فتاری بودیم و موضوع جان رهبری درمیان بوده.

همان زمان یکبار یکی از مسئولین مرا صدا زده و از من  خواست که باصطلاح سازمان تناقضات  خودم را در این رابطه نوشته و صفرصفرکنم که من همانجا به وی گفتم هرگز چنین کاری نخواهم کرد و شما از من چه میخواهید  - من چه باید به شما بگویم ایا میخواهید من شرح شکنجه هایی که برمن رفته را بنویسم/  ایا تحمل شنیدن و خواندن ان را دارید / در اینجا بود که دست از سر من برداشته و  دیگر حداقل در این باره از من سوالی نکردند.

و اما ادامه ماجرا بعد از حدود دو ماه که مرا از موضع مسئولیت مهم و حساسی که قبل از این ماجرا داشتم به ستاد اداری فرستاده بودند یک روز مجدد فرمانده ام مرا به اتاقش صدا زده و گفت مسعود رجوی پشت خط است و میخواهد با توصحبت کند وقتی گوشی را گرفتم به من تبریک گفت و گفت ما در این مدت پیکی به ایران فرستاده و دررابطه با تو و برادرت تحقیق کردیم و بالاخره ثابت شد که تو عنصر نفو ذی نبودی  و به این ترتیب  ماجرای مسخره انها در مورد من بعد از 5الی 6ماه پایان یافت

و اما دررابطه با سایر خواهران و برادرانی که اسیر این داستان وحشتناک شدند  تا جاییکه می توانم حدس بزنم حدود 100 خواهر و 500 برادر را در ان مقطع مورد ظن نفوذی قرار داده و در طی این دوسه ماه  ایزوله و زندانی نمودند  که مربوطه به همه لایه های سازمان از نفرات جدید گرفته تا بالاترین میشد.

برغم شهادت یکسری از اقایانی که از سازمان جدا شده  و شاهد عینی   این زندان ها بودند حدود 6نفر..... در این رابطه  قربانی شدند و من پرونده یکسری از آنان را در پرسنلی مشاهده کردم.

ان زمان که من در این زندان ها بودم معصومه ترابی و مریم ترابی نیز به جرم نفوذی دستگیر شده بودند مریم ترابی بعلت اینکه در سطح تشکیلاتی پاین تری بود در نزد ما نبود ولی بعد از  اتمام این ماجرا متوجه شدم وی در اثر شکنجه هایی که به وی  اعمال کرده بودند دیوانه و روانی شده و الان همچنان در سازمان  توسط خواهر بزرگترش معصومه نگه داری میشود.

همینطور در روزهایی که در ان محل اول بودیم در طی هفته  ها همواره صداهای گوشخراش و فریاد خواهران دیگر  را میشینیدم که مرتب  فریاد میکشید و کمک میخواست و ناله میکرد.

و در ان چند روز اخر که مجددا به زندان واقع در خیابان 400 منتقل شدم نیز  صدای برادران را بطور واضح میشنیدم که داد و فریاد میکردند و التماس میکردند که مورد ضرب و شتم قرار نگیرند.

البته خوشبختانه تعدادی ازآقایانی که در آن زندان ها بوده و بعدها از سازمان جدا شده و نجات  پیدا کردند خاطرات خود را نوشته اند و ازمن نیز نام برده اند که بدینوسیله از  آنان از جمله اقای جواد فیروزمند و محمد رزاقی  تشکر میکنم.

 در اینجا میخواهم ابتدا اسامی  نفراتی که بعنوان زندانبا ن و شکنجه  کردن دوستان خودشان دست داشتند افشا کنم و سپس به  خاطر ثبت در تاریخ  اسامی نفراتی که قربانی این عمل شوم رجوی شدند را اعلام کنم:

تعدادي از زندانبانان كه در شكنجه افراد زنداني نيز دست داشتند عبارت بودند از:

فاضل موسوي،حسن  حسن زاده محصل(دو تن از مسؤلين ستاد اطلاعات) ،مجيد عالميان،مختار جنت صادقی ،نريمان عزتي،سيد محمد سادات دربندي(عادل).محسن اميني ،حميد يوسفي،حجت بني عامري(حكمت)،حسن رودباري،حسين اصفهاني،نادررفيعي نژاد، ،محمد رضا محدث،،محمد شعباني(باقر) فريدون سليمي و حسين فرزانه سا. ،سپيده ابراهيمي،محبوبه جمشيدي، پری بخشایی - لیلا سعادت  - فریبا خداپرستی – سعیده شاهرخی – ناهید صادقی – کبری حسن وند – حشمت تیفکتچی  - فاطمه خردمند و انسیه نوید

 و حال افرادی که  بشدت شكنجه شده و زير شكنجه جان سپردند:

 

1.قربانعلي ترابي اهل شمال در اثر شکنجه و فشار های طاقت فرسا در میان دستان بقیه دوستانش جان سپرد (زنش زهرا سراج بوده و پسرش محمدرضا ترابی در حال حاضر در اشرف است و يكي از خواهرانش نيز به نام مريم ترابي دراثر شکنجه های طاقت فرسا  و  موضوع كشته شدن برادرش رواني شد)
2.پرويز احمدي
3.فرهاد طهماسبي اهل تهران كه از اردوگاه حله به سازمان پيوسته بود و در نشريه 380 در سال 1375 ، سازمان اعلام كرد كه اين فرد موقع رفتن به عمليات در منطقه مرزي توسط يك نفوذي كشته شده است.در صورتيكه در سال 1373 و در زير شكنجه توسط دژخيمان رجوي بقتل رسيده بود.
4.جليل بزرگمهر اهل كرمانشاه (برادرش خلیل و خواهرش طوبی بزرگمهر نیز بشدت در ان دوران تحت شکنجه وآزار و اذیت بودند)
5.الياس كرمي اهل ايلام
6.حمزه حيدري كه خلبان نيروي هوايي ايران بوده و در سال 1368 به عراق آمده بود.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نشست خبری مریم سنجابی و ابراهیم خدابنده نجات‌ یافتگان فرقه رجوی

تسنیم نیوز، تهران

28.08.2013

لینک به منبع

نشست خبری مریم سنجابی و ابراهیم خدابنده نجات‌یافتگان فرقه رجوی – ۱

 

متقاضیان کار در ترکیه را به‌زور به اشرف می‌برند/ رجوی می‌گفت: خانواده “لانه فساد” است

خبرگزاری تسنیم: یک عضو سابق سازمان مجاهدین خلق گفت: خیلی از کسانی که در اشرف بودند، می‌گفتند: ما حتی اسم سازمان مجاهدین را نشنیده بودیم، و برای کار به ترکیه رفته بودند و بعد به آنها گفته بودند: باید به عراق بروید، و از اشرف سردرآورده بودند.

به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، در آستانه سالروز ترور شهیدان رجایی و باهنر از سوی منافقین، نشست خبری ابراهیم خدابنده و مریم سنجابی از آزادشدگان سازمان مجاهدین خلق، امروز در خبرگزاری تسنیم، برگزار شد. در این نشست خبری ابراهیم خدابنده در مورد چگونگی به دام افتادن در سازمان مجاهدین خلق گفت: سال ۱۳۳۲ در تهران متولد شدم و در سال ۱۳۵۰ برای تحصیل به انگلیس رفتم و توانستم در آنجا فوق‌لیساس خود را بگیرم. در مدت قبل و بعد از انقلاب نیز عضو اتحادیه دانشجویان اروپا بودم.

وی افزود: سال ۵۹ بنا بر دلایلی عضو سازمان مجاهدین خلق و فرقه تروریستی رجوی شدم و ۲۳ سال در خارج از ایران با این سازمان همکاری کردم. فعالیت من بیشتر در بخش روابط بین‌المللی بود و در نهایت در سال ۱۳۸۲ به‌دلیل اتفاقاتی که رخ داد و خدا کمک کرد توانستم فرار کنم.

این عضو سابق سازمان مجاهدین خلق ادامه داد:‌ در این ۱۰ سالی که در ایران هستم، روی پدیده معروف به هزاره سوم فعالیت کردم، یعنی فرقه‌های مخرب کنترل ذهنی را بررسی می‌کنند که در خیلی کشورها و حتی ایران وجود دارد و آنها دست به گریبان هستند. البته نقطه قوت من این بود که ۲۳ سال تجربه تخریب کنترل ذهنی را هم دارم.

خدابنده با بیان اینکه زمانی وارد فرقه رجوی شدم که دغدغه ما جوانان بحث استقلال بود، تصریح کرد: انقلابی در ایران صورت گرفته بود و رژیم شاه که تا بن استخوان وابسته به آمریکا بود، ساقط شد و آرزوی ما این بود که شعار استقلال در جامعه محقق شود.

وی در مورد شعار سازمان مجاهدین خلق در آن زمان گفت: سازمان مجاهدین با این ترفند که جمهوری اسلامی نفی استثمار و سرمایه‌داری نمی‌کند و در عین حال نیز به آمریکا وابسته نیست، جلو آمد و مطرح می‌کرد که تنها نیرویی که می‌ماند سازمان مجاهدین است؛ بنابراین ما نیز با این انگیزه ضدامپریالیستی وارد جریان مجاهدین شدیم.

این عضو سابق سازمان مجاهدین خلق با بیان اینکه در آن زمان شعارهای سازمان با شعار جوانان منطبق بود، تصریح کرد: وقتی جوانان با این شعار جذب می‌شدند، دیگر متدولوژی و روش آنها عوض می‌شد و اهداف کنار می‌رفت و یک‌سری مکانیزم‌های روانی فرد را حفظ می‌کند. این مسئله به‌گونه‌ای است که سازمان مجاهدین افتخار می‌کند در جلساتش درنده‌ترین جناح‌های امپریالیستی نیز شرکت می‌کنند.

خدابنده در مورد سفر یاسر عرفات بعد از انقلاب به ایران نیز اظهار داشت: زمانی را به یاد دارم که یاسر عرفات به ایران آمد و مسعود رجوی به وی یک سلاح داد و گفت: “تنها راه شما مبارزه با اسرائیل است و ما حاضریم نیروهای خود را به شما بدهیم”. ولی همه این حرف‌ها یک ژست تبلیغاتی خوبی بود و الآن دیگر موضع ضداسرائیلی را نیز در تبلیغات خود نشان نمی‌دهند.

وی افزود: ما در منچستر بودیم که کنسولگری ایران را بمب گذاشتند و ما تصورمان این بود که آمریکا این کار را انجام داده، ولی بعد از اینکه آمریکا سازمان مجاهدین را در لیست تروریست‌ها گذاشت، واکنش رجوی این بود که زمانی که ما هفت تیر و هشت شهریور را به وجود آوردیم در لیست ترورها قرار نگرفتیم و زمانی که ترورهای سال‌های ۶۰ انجام شد، ما در لیست ترور قرار گرفتیم.

این عضو سابق سازمان مجاهدین خلق ادامه داد: زمانی این کار صورت گرفت که دولت اصلاحات در آمریکا روی کار آمده بود و می‌خواست باب گفت‌وگو را باز کند، لذا اسم ما را در لیست ترورها گذاشتند. این مسئله نشان می‌دهد که ترورهای ۷ تیر و ۸ شهریور با تأیید آمریکا بود ولی آن زمان برای ترورها ژست کور کردن خط وابستگی را می‌گرفتند.

خدابنده در مورد وضعیت امروز سازمان مجاهدین خلق و چگونگی فعالیت آنها نیز تصریح کرد: امروز فعالیت‌های سازمان مجاهدین مخاطب ملت ایران نیست و آنها دنبال پایگاه اجتماعی نیستند و بیشتر جلب نظر اسرائیل و آمریکا را دنبال می‌کنند.

وی با بیان اینکه سازمان مجاهدین امروز در ایران خط فرقه‌ای جذب فرد را دنبال می‌کند، تصریح کرد: این مسئله به‌گونه‌ای است که می‌خواهند عناصر را به‌شکل‌های مختلف جذب کنند، زیرا می‌دانند عناصر با تبلیغات سازمان جذب نمی‌شوند و فقط با ارتباط است که می‌توانند آنها را جذب کنند، به‌عنوان مثال افراد را به‌عنوان یک خبرنگار جذب می‌کنند.

این عضو سابق سازمان مجاهدین خلق خاطرنشان کرد: خیلی از کسانی که در اشرف جذب شده بودند، می‌گفتند: ما حتی اسم سازمان مجاهدین را نشنیده بودیم، و برای کار به ترکیه رفته بودند و بعد به آنها گفته بودند: رفتن شما به اروپا غیرقانونی است و باید به عراق بروید. بر همین اساس پس از مدتی از قرارگاه اشرف سردرآوردند.

خدابنده در مورد اینکه مجاهدین چه تهدیدی برای ایران دارد، اظهار داشت: از نظر سیاسی سازمان مجاهدین هیچ تهدیدی برای ایران ندارند و از نظر امنیتی نیز تهدید به‌معنای سرنگونی ندارد، ولی می‌تواند تخریب داشته باشد.

وی در مورد هزینه‌های گزافی که سازمان مجاهدین برای جذب صرف می‌کند، گفت: آنها با هزینه‌های گزافی افراد را شناسایی می‌کنند و آنها را در دانشگاه‌های اروپایی جذب می‌کنند و سپس به آنها آموزشی جاسوسی می‌دهند که جامعه باید برای این مسائل آگاه شود.

این عضو سابق سازمان مجاهدین خلق اضافه کرد: به‌نظر من مهمترین این بحث‌ها، بحث حقوق بشر است. زیرا در حال حاضر حدود ۳ هزار نفر از اعضای مجاهدین در اردوگاه لیبرتی هستند و بعضی از آنها در حدود ۳ سال در اسارت به‌سر می‌برند و همچنین اولیه‌ترین حقوق انسانی آنها نیز نقض می‌شود.

در ادامه این نشست خبری مریم سنجابی دیگر آزادشده سازمان مجاهدین خلق گفت: من ۱۳ سال داشتم که وارد سازمان مجاهدین شدم و در آن زمان سیستم جذب سازمان به‌گونه‌ای بود که از نوجوانان و دانش‌آموزان استفاده می‌کردند. برای همین تعداد زیادی از نوجوانان و دانش‌آموزان جذب سازمان شدند.

وی افزود: سال ۶۵ بود که به عراق رفتم و به‌طور حرفه‌ای وارد سازمان مجاهدین شدم و بعد از چند سال به‌دلیل ساختار پیچیده سازمان مجاهدین فهمیدم که سازمان مجاهدین چه ماهیتی دارد و در چه مسیر انحرافی حرکت می‌کند. بنابراین از طریق روشنگری‌هایی که از طرف خانواده‌هایی که اطراف کمپ می‌آمدند، متوجه اشتباهاتم شدم.

این عضو سابق سازمان مجاهدین خاطرنشان کرد: در سازمان مجاهدین به‌گونه‌ای بود که نمی‌شد به‌راحتی از آنها جدا شد و وقتی به آنها می‌گفتیم: ما می‌خواهیم جدا شویم، قبول نمی‌کردند.

سنجابی در مورد تهدیدی که جوانان این دوره را در معرض خطر می‌‌دهد، گفت: از سال ۷۰ به بعد ساختار سازمان عوض شد و به‌سمت فرقه‌ای رفت و البته ساختار و شرایط محدودتر و پیچیده‌تری به وجود آمد تا جوانان را در مسیری قرار دهند که دیگر نتوانند جدا شوند.

وی با تأکید بر اینکه اعضای سازمان مجاهدین رو به ازدیاد نیستند بلکه رو به کم شدن هستند، اظهار داشت: سازمان مجاهدین خلق رو به پیشرفت نیست و به‌دلیل ساختاری که در سازمان مجاهدین وجود دارد و نیز فرقه‌ای بودن سازمان مجاهدین، اعضای آن رو به کم شدن هستند.

سنجابی در پاسخ به سؤالی مبنی بر “آیا شیوه جذب در سازمان مجاهدین به‌صورت خانوادگی است و شما به‌صورت خانوادگی جذب شدید؟” اظهار داشت: شیوه جذب در سازمان مجاهدین از سال ۶۰ در تمام مراکز دانشگاهی و دانش‌آموزی بود. البته من و برادرم با هم جذب شدیم، ولی این‌طور نبود که حتماً به‌صورت خانوادگی جذب شوند.

این عضو سابق سازمان مجاهدین خلق ادامه داد: البته در مواردی ممکن بود به‌صورت خانوادگی جذب کند ولی می‌خواستند سوءاستفاده کنند یا کمک مالی بگیرند. مهم این بود که وقتی جذب شدند، دیگر نباید با خانواده خود ارتباط داشته باشند.

همچنین خدابنده در پاسخ به این سؤال ادامه داد: اصلی مبنی بر اینکه به‌صورت خانوادگی در سازمان مجاهدین جذب شوند، وجود نداشت. ولی این اصل وجود داشت که اعضا نمی‌توانند با خانواده خود ارتباط داشته باشند و البته این اصل یک اصل فرقه‌ای است و هر فرقه‌ای سعی می‌کند از ارتباط اعضای خود با گذشته و خانواده آنها جلوگیری کند.

وی افزود: آنها سعی دارند از این طریق نگذارند ارتباط عاطفی به وجود بیاید زیرا رابطه عاطفی ضدمغزشویی است و ارتباط با خانواده باعث ایجاد ارتباط عاطفی می‌شود. ولی در بعضی موارد که امکان جذب نیرو یا امکان جذب مالی را پیش‌بینی می‌کردند این اجازه را به اعضا می‌دادند.

این عضو سابق سازمان مجاهدین خلق خاطرنشان کرد: مریم رجوی جمله معروفی دارد، می‌گوید: خانواده لانه فساد است و اصلی‌ترین دشمن به شمار می‌آید.

خدابنده در مورد اقدام مسعود رجوی در مورد آزاد کردن ملاقات اعضای سازمان مجاهدین خلق با خانواده‌های‌شان اظهار داشت: مسعود رجوی به‌دنبال آن بود که در این ملاقات‌ها سوءاستفاده مالی و یا جذب صورت گیرد، ولی به‌عکس شد و هرکسی با خانواده خود دیدار می‌کند از اشرف فرار خواهد کرد. بنابراین دوباره این ارتباط‌ها را مسدود کردند.

ادامه دارد… .

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سخنی با حامیان فرقه رجوی

لینک به منبع

لینک به متن انگلیسی

ابراهیم خدابنده، انجمن نجات، تهران

مسعود رجوی گفت: “هرکس نمیخواهد، گورش را گم کند”

در سایت بنیاد خانواده سحر خواندم که مسعود رجوی رهبر مجاهدین خلق در صحبت های اخیر خود خطاب به اعضای ساکن در اردوگاه لیبرتی در عراق، بعد از خائن خواندن هر کسی که فرقه اش را ترک کند یا به صورت مطلق فرمانپذیری نداشته باشد، گفته است: “هر کس نمیخواهد بماند میتواند گورش را گم کند و برود”.

این میزان دریدگی و بکار بردن چنین ادبیاتی، آنهم خطاب به کسانی که سه دهه از عمر و تمامی آنچه داشتند را در طبق اخلاص در اختیار او قرار دادند، تنها از یک رهبر فرقه ای بر می آید که با استفاده از تکنیک های کنترل ذهن مخرب اعضای خود را به اسارت گرفته و نقش خدای روی زمین را برای آنان ایفا میکند. مگر برای خارج شدن از یک تشکیلات سیاسی نیاز به اذن رهبر است که او بعد از خائن خواندن آنان با این لحن سخیف آنها را مجاز به ترک فرقه اش میکند؟

قبل از انقلاب به یاد دارم شاه مخلوع یک بار گفت: “اگر کسی در این مملکت از قیافه شاه خوشش نمی آید مانعی ندارد، میتواند گذرنامه بگیرد و از این کشور برود”. البته ملت ایران در قیام شکوهمند خود نشان دادند که چه کسی باید برود و چه کسی باید بماند.

اما میزان وقاحت مسعود رجوی واقعا مثال زدنی است. او این حرف را، آنهم با آن ادبیات سخیف که تنها شایسته خود اوست، به کسانی میزند که از سرسپرده ترین و فداکارترین نیروها و حامیانش هستند. حداقل شاه هرکس که میخواست برود را خائن نخواند و لحن توهین آمیز نداشت و روی سخنش با کسانی بود که از ابتدا با او مخالف بودند و نه کسانی که زندگی خود را به پای او ریخته باشند.

اما مخاطب من اینجا شخص رجوی نیست چرا که احوال او کاملا مشخص است و به هیچ عنوان نمی تواند یک طرف حساب جدی باشد. خطاب من به تمامی حامیان بدون قید و شرط ایرانی و غیر ایرانی اوست که وی را به این نقطه رساندند تا خود را از عالم و آدم طلبکار ببیند. هرچقدر حمایت از رجوی بیشتر صورت گیرد او را گستاخ تر و طلبکارتر میکند به طوری که اگر روزی این حمایت بی دریغ انجام نشود حامی مربوطه فورا مزدور و خائن معرفی میگردد و عناد و دشمنی با وی آغاز میشود که نمونه های آن فراوان است.

حامیان رجوی باید ملاحظه کنند که او با نزدیک ترین فدائیان خود چگونه برخورد میکند و چگونه حق سال ها صداقت و فداکاریشان را کف دستشان میگذارد. اگر خدای ناکرده او به جائی میرسید با مخالفان خود چه برخوردی میکرد؟ آیا صدبار بدتر از دیکتاتوری شاه نبود؟ آیا کسانی که این سالیان از وی حمایت کرده اند لازم نیست به خطای خود اعتراف کرده و تا میتوانند از رجوی و فرقه اش فاصله بگیرند؟

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۳۳ سال است برادرم را ندیده ایم! چرا رجوی به خواسته مشروع و قانونی من و خانواده ام پاسخ نمی دهد؟

09.08.2013

لینک به منبع

نامه آقای رسول تقی نژاد به رهبری و سران مجاهدین خلق : ۳۳ سال است برادرم را ندیده ایم! چرا رجوی به خواسته مشروع و قانونی من و خانواده ام پاسخ نمی دهد؟

چهارمین نامه آقای رسول تقی نژاد برادرش رشید تقی نژاد (ساکن کمپ لیبرتی) و رهبری و سران مجاهدین خلق : ۳۳ سال است برادرم را ندیده ایم! چرا رجوی به خواسته مشروع و قانونی من و خانواده ام پاسخ نمی دهد؟

آذربایجانغربی ـ ارومیه

سومین نامه را به سران مجاهدین می نویسم و در نامه ام از تقاضای مشروع و قانونی خودم و اعضای خانواده ام حرف می زنم . برادرم رشید واقعا یک قربانی است و متاسفانه رهبری مجاهدین آقای رجوی یک فرد سنگدل و بیرحم. سوالات زیادی در ذهنم در این چند سال نقش بسته است آیا رجوی و مجاهدین با چنین رویه ای که در پیش گرفته اند امکان موفقیت دارند؟ وقتی آقای رجوی به بدیهی ترین و طبیعی ترین نیاز انسانها که همان احساسات و علائق خانوادگی است این چنین بی اهمیت است چگونه می تواند از آزادی ملت ایران و برقراری دموکراسی سخن بگوید؟

چند سال است که از رهبری مجاهدین درخواست داریم تا به ما اجازه ملاقات و تماس با برادرم رشید را بدهد ما گویا با درب آهنین مواجه شده ایم که هیچ حسی ندارد و با اخلاق و مروت بیگانه است. چند سال پیش برای ملاقات برادر عزیزم رشید به اشرف رفتیم و جز فحش و دشنام و سنگ پراکنی از سوی مجاهدین و سران آن نصیبمان نشد. این رفتاری بود که سران مجاهدین با خانواده های چشم انتظار داشتند؟ پدران و مادران پیر و ساده دل را مزدور و دشمن و … خطاب کردند و مورد غضب رجوی قرار گرفتند.

برادرم رشید در سال ۱۳۵۹ در جنگ اسیر نیروهای اشغالگر صدام شد و سپس به اشرف منتقل شد در حدود ۳۳ سال است که برادرم را ندیده ام و اما رجوی که ادعای حقوق بشر دارد چنین با احساسات من و سایر اعضای خانواده ام رفتار می کند. به ساده ترین درخواست خانواده و من پاسخ نمی دهد؟

من از مجامع جهانی از آقای احمد شهید نماینده حقوق بشر سازمان ملل متحد می خواهم تا درخواست قانونی خانواده ام را پیگیری کنند. آیا تا به حال دیده شده است و یا شنیده شده است که اعضای یک خانواده و برادری ۳۳ سال عزیزشان را که شاید یک نصف روز با او فاصله دارد ، نبیند؟

آقای رجوی اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید …

با احترام

رسول تقی نژاد

۱۳۹۲/۵/۱۳

رونوشت به :

۱ـ آقای احمد شهید نماینده حقوق بشر سازمان ملل متحد

- کمیته بین المللی صلیب سرخ دفتر تهران

۲- دیده بان حقوق بشر

۳- وزارت امور خارجه امریکا

۴- کمیساریای عالی امور پناهندگان

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آیا آقای مصداقی سرآغازی خواهد بود؟ ـ قسمت سوم

25.07.2013

نیما میهن دوست (عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق)

لینک به منبع

عنصر اعتراض و حرفهای ناگفته ایرج مصداقی ـ قسمت اول
آیا آقای ایرج مصداقی سرآغازی خواهد بود؟ ـ قسمت دوم

مناسبات تصمیم گیری و تصمیم سازی در شورای به اصطلاح مقاومت رجوی و عدم رعایت حداقل های انسانی به خانواده های هوادار مجاهدین به جهت موجود بودن فردی جدا شده از آن خانواده ، رفتار تثبیت شده بهتان زدن و افتراگویی ، آلت دست بودن شخص مریم رجوی از طریق رهبری سازمان ، خودکامگی و فردیت های خودمحورانه مسعود رجوی ، از دیگر مقوله های بحث شده در نامه ۲۳۳ صفحه ای آقای ایرج مصداقی می باشد.

اشارات وی در خصوص بافت و ترکیب شورای دست ساز رجوی مطالبی هستند که از سال ۱۳۷۰ همواره از سوی اعضای جدا شده سازمان گفته شده است. اولا: سازمان با نگاه ابزاری یعنی آرایش فقط ویترین نمادین شورا درصدد جذب افراد مستقل یا گروههای سیاسی برآمد و سعی نداشت بعنوان یک رای با ارزش از نظرات آنان در تنفیذ احکام شورا برخوردار شود این مورد چنان برجسته شد که بلافاصله آقای بنی صدر و سپس حزب دمکرات کردستان و آنگاه جبهه دمکراتیک ملی ایران یعنی متین دفتری با سراسیمگی از آن خارج شدند و آقای سامع نیز که معرف همگان هست همانی که بخاطر انشعابات بسیار زیاد و غیرمتعارف فداییان و صد تکه شدن آنان زمانیکه به همراه همسرش زینت هاشمی فراری و آواره کوههای نوارمرزی ایران و عراق بود تحت حمایت سازمان قرار گرفته و از آن زمان نیز با تیزبینی دجالانه رجوی از عنوان فداییان تحت برنامه هویت ، در امضاهای شورا مورد سوءاستفاده قرار می گیرند و در بین گروههای چپ اروپا نشین اصلا گروهی بحساب نمی آیند. یا گروه خه بات به فرماندهی شیخ بابا که موضوعیت علی الخصوص کمی نیز درکردستان ایران و یا عراق ندارند و به جرات میتوان گفت که یک جمع ۵۰ نفره را تشکیل می دهند!!؟ و یا کانون اصناف عضو شورا که همان نقی اروانی پدر فهیمه اروانی بوده و هیچ شخصیت سیاسی را صاحب نبوده و قطعا بعنوان مترسکی در موضوع پولشویی و داستان سرایی های اجتماعی مسعود و مریم رجوی مورد سوءاستفاده قرار می گیرد.

پس ماهیت و محتوای شورای رجوی همانطور که آقای مصداقی هم خوب به اذعان می نمایند همان سازمان میباشد و بس .

بخاطر می آورم صحنه های ابلاغ کذایی و مسخره ریاست جمهوری مریم در جلسه شورا را که او با طنازی و قرو فر خطاب به حاضرین می گوید : من هیچی نیستم!! و اصلا نمی توانم این انتخاب شمارا درک کنم و…………. یعنی فضای نکبت جلسات شورا با تعداد ۳۰۰ نفر زن و مرد نشسته در صندلی ها همه اش بقولی کشک است و رذالت و گرنه حرف همان صحبت ها و خواست های منفعت طلبانه مسعود رجوی است.

آقای مصداقی گریزی هم به ماجرای عملیات فروغ جاویدان سازمان پس از اعلام آتش بس میزند و اینکه مسعود چگونه با لجاجت و خود فریبی باعث به کشته دادن ۵۰۰۰ نفر اعضای سازمان شد و اینکه بدون نقد این تصمیم خود!! بار مارانداختن موضوع تنگه و توحید!! آن را به حساب عدم علاقه و عشق واقعی اعضا به شخص خود او منتسب نمود!!؟؟ و اینکه چگونه از آیات قرآن که در خصوص پیامبر خداست با فریب کاری برای توجیه ازدواج سومش (با مریم عضدانلو) بهره می برد. همگان را وا میدارد در تعمیق انقلاب درون سازمانی از همسر و فرزند دوری نمایند ولی خود را با وقاحت و پررویی از همگان جدا نموده و عنصر استثمار جنسیت را در خصوص خود و مریم نافذ نمی داند. آری اینها مواضع جدید آقای مصداقی است و بنظر میرسد دیدگاه خیلی از خفته گان ترسو و بزدل اعضای حاضر در لیبرتی و یا اشرف و یا هواداران اروپایی سازمان هم باشد ولیکن به دلایل عدم توانمندی در ارتباط دادن عناوین مسئله دار بودنشان امکان تجزیه و تحلیل منتج به راه حل را نداشته باشند .

ادامه دارد …

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دیکتاتور حقیر- در باره رجوی(۳)

 

17.07.2013

ایران دیدبان

رجوی، بیمار جنسی عقب مانده

در باره رجوی(۲) حسود بی ادب بخیل

«برای بیشتر مردم پیدا کردن فرصت دیدار تک به تک با دیکتاتورهای سیاسی بی‌نهایت دشوار است و برای روان‌شناسان یا روان‌پزشکان انجام معاینه بالینی رودرروی این افراد اساساً غیرممکن است. بنابراین در بیشتر بررسی‌های خصوصیات شخصیتی این نوع رهبران از گزارش‌های افراد مطلع استفاده شده است. چنین گزارش‌هایی اگرچه قطعاً ایده‌آل نیستند، اما با این حال حاوی اطلاعات زیادی درباره حیات ذهنی بعضی از بدنام‌ترین رهبران جهان هستند.

توجه کنید به گزارشهایی که جداشدگان از حالات و ادعاهای رجوی در نشستهای خصوصی و محرمانه ارائه کرده اند.

کولیج و سگال در سال ۲۰۰۷ پنج متخصص هیتلرشناس را گرد آوردند و از آنها خواستند که او را بر اساس نشانگان روان‌آسیب‌شناختی DSM-IV و اختلال‌های شخصیتی ارزیابی کنند. اجماع میان این متخصصان آن بود که هیتلر در اختلال‌های شخصیتی زیر امتیاز بسیار بالایی داشت: پارانویا (paranoid)، جامعه‌ستیزی (antisocial)، خودشیفتگی (narcissistic) و آزارگری (sadistic). شرح حال شخصیتی هیتلر که از این اطلاعات نتیجه شد نیز نشان می‌داد که او احتمالاً تمایلات اسکیزوفرنیک و از جمله خودبزرگ‌بینی مفرط و خطای فکر داشت.

توهم و هذیان که مهمترین نشانه های بیمار اسکیزوفرنیک است در رجوی به کرات مشاهده شده و می‌شود، خودبزرگ بینی نیز بارزترین شاخص گزارش شده در مورد وی به ویژه در تعابیر وفادارانش است، وضعیت پیچیده و بحران زده و به بن بست رسیده مجاهدین حاصل خطاهای فکر رجوی است.

کولیج و سگال در بررسی دیگری که در سال ۲۰۰۷ انجام دادند، همین کار را در مورد صدام حسین انجام دادند. درست همچون مورد هیتلر، این بار هم آنها شرح حال شخصیتی مورد اجماع را بر اساس گزارش‌های افراد مطلع که وی را از نزدیک می‌شناختند استخراج کردند. این بررسی نشان داد که صدام در همان اختلال‌های شخصیتی امتیاز بالایی داشت: پارانویا، جامعه‌ستیزی، خودشیفتگی و آزارگری، هرچند ویژگی‌های آزارگری در حسین قوی‌تر بود تا در هیتلر. این بررسی در حسین نیز همچون هیتلر نشانگان احتمال اسکیزوفرنی را نشان داد. میان شرح حال‌های شخصیتی به دست آمده برای این دو مرد، همبستگی نسبتا بالایی وجود داشت.

بی تردید منشاء تمایل رجوی به رادیکالیسم و اصرار وی بر نبرد مسلحانه تمایلات جامعه ستیزانه است، نشاندن خود در جایگاه رهبری و تصریح این که وی به هیچکس پاسخگو نیست و نماد یک ایدئولوژی تاریخی است و تعابیر دیگری از این دست نشانگر خودشیفتگی شدید وی است، آزارگری وی بیشتر در روابط تشکیلاتی و ارتباطاتی که با زیردستانش دارد، بروز می یابد. این سه ویژگی مهمترین و برجسته ترین نشانه های یک دیکتاتور است.

کولیج با ترکیب نتایج این دو بررسی، به این فرضیه رسیدند که ترکیبی از شش اختلال شخصیتی می‌تواند شخصیت دیکتاتورها را به طور کلی نشان دهد: آزارگری، جامعه‌ستیزی، پارانویا، خودشیفتگی، اسکیزوفرنی (schizoid) و اسکیزوفرنی‌گونه (schizotypal).

مهم‌ترین نشانه‌های اختلال اسکیزوفرنیک یا اسکیزوئید کناره‌گیری از روابط اجتماعی، گوشه‌گیری و ترجیح فعالیت‌های فردی و نداشتن دوست نزدیک است. اختلال اسکیزوفرنیک‌گونه یا اسکیزوتایپال نسبتاً شدیدتر است و مهم‌ترین نشانه‌های آن عبارت‌اند از باورهای شبه‌هذیانی و به خود گرفتن همه چیز، عقاید عجیب یا تفکرات رازآلود، تحریف‌های شناختی یا ادراکی و رفتارهای غیرعادی، عاطفه نامناسب یا محدود، رفتار یا ظاهر نامانوس، فقدان دوستان نزدیک و اضطراب اجتماعی مفرط.

کناره گیری از روابط اجتماعی به بهانه مخفی کاری و زندگی چریکی و نیز پنهان شدن به بهانه امور امنیتی ، همچنین بی اعتمادی به سایرین و فقدان دوست واقعی ، نشانه های مسلم دیکتاتوری رجوی است که با رفتارهای غیرعادی و تفکرات راز آلود که منجر به ساخت دستگاه ایدئولوژیکی خاص مجاهدین شده است ممزوج گردیده و به شکل روابط فرقه ای متجلی شده است

سپس در سال ۲۰۰۹، کولیج و سگال پژوهش‌های‌شان را گسترش دادند تا دیکتاتور تازه ‌در گذشته کره شمالی، کیم جونگ-ایل را نیز در بر گیرد. شرح حال شخصیتی کیم جونگ-ایل نیز ترکیب همان شش اختلال شخصیتی را نشان داد: آزارگر، جامعه‌ستیز، پارانوئید، خودشیفته، اسکیزوفرنیک و اسکیزوفرنیک‌گونه.

تنها تفاوت رجوی با دیکتاتورهای مورد بررسی آن است که وی دیکتاتوری حقیر و فاقد قدرت سیاسی است که حداکثر گستره نفوذ و خودنمایی اش در میان افراد گروهش می باشد که یک جمعیت کوچک چند هزارنفری را تشکیل می دهند

یک پرسش خرده‌گیرانه آن است که چگونه فردی با اختلال‌های شخصیتی شدید – آن هم اختلا‌ل‌هایی که با اختلال‌های روان‌پریشانه‌ای همچون اسکیزوفرنی «رابطه طیفی» دارد – می‌تواند به چنین جایگاه بلندی در قدرت برسد و آن را حفظ کند و بر دیگران کنترل داشته باشد؟ گذشته از هر چیز، اسکیزوفرنی فرد مبتلا را از پا می‌اندازد. اما کولیج و سگال به این نکته اشاره می‌کنند که موارد شناخته‌شده دیگری از قاتلان اسکیزوفرنیک همچون چارلز مانسون و جیم جونز وجود دارد که به همین صورت نفوذ زیادی بر دیگران داشتند، هرچند مسلماً ابعاد آن قابل مقایسه با دیکتاتورها نیست.

و در ادامه می‌افزایند: علاوه بر این، معیارهای کنونی DSM-IV-TR برای اسکیزوفرنی از نوع پارانوئید شامل نشانگانی همچون اشتغال ذهنی مدام به یک یا چند هذیان آزار یا عظمت است که معمولاً پیرامون یک موضوع مرتبط سازماندهی شده است.

توهم توطئه مهمترین اشتغال ذهنی رجوی پس از مرور بیمارگونه به دست گرفتن قدرت سیاسی و به دست آوردن مجد و عظمت می باشد

ویژگی‌های همبسته عبارت‌اند از اضطراب، خشم، کناره‌گیری و تمایل به جدال لفظی. DSM-IV-TR همچنین بیان کرده که موضوعات آزاری و هذیان عظمت ممکن است افراد اسکیزوفرنیک را مستعد خشونت کند، و اینکه چنین افرادی در تعاملات بین فردی شیوه بالادستی یا رئیس‌مآبی دارند و اینکه چنین افرادی ممکن است هیچ نشانه‌ای از اختلال شناختی بروز ندهند و در حوزه کارکرد شغلی و زندگی مستقل عملکرد خوبی داشته باشند.»*

تمام خصائل فوق در رجوی به بروز رسیده، خشونت را برای خود به بهانه پیشبرد اهداف مجاز می شمارد و هیچ ابایی از خودبرتر بینی ندارد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* نویسنده این مطلب جیسون گلدمن دانشجوی تحصیلات تکمیلی روان‌شناسی رشد در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی است. برگرفته از مهرنامه شماره ۱۸ دی ۱۳۹۰- ترجمه کاوه فیض اللهی.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

علت پخش شایعه مرگ اکرم حبیب خانی؛ ترفند رجوی برای جلوگیری از موج ریزش نیرو

 

 

ایران دیدبان، دوازدهم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

پس از یادداشت آقای اسماعیل وفا یغمایی با عنوان «آیا اکرم حبیب خانی زنده است؟» که در آن از رهبری گروه تروریستی مجاهدین خواسته بود تا برای خارج شدن فرزندش از نگرانی به دلیل وجود شایعاتی در باره مرگ اکرم حبیب خانی ، اطلاعی در باره زنده یا مرده بودن ایشان اعلام نمایند.

مجاهدین با تأخیری چند روزه ، نامه ای را با امضای حبیب خانی خطاب به کمیسر حقوق بشر منتشر نمودند که اگرچه با سبک و ادبیاتی متفاوت از سایر پاسخگویی های دیگر مجاهدین خطاب به اقوام و بستگان نگران از سرنوشت اعضایشان در عراق بود، اما خالی از ادعای توطئه و دسیسه و وابستگی یغمایی و … نبود، اما به هر حال حاکی از آن بود که اکرم حبیب خانی زنده است !

آقای یغمایی از این مطلع شدن از سلامتی مادر فرزند و همسرسابقش اظهار شادمانی و نیز از لحن نسبتاً محترمانه اظهارتعجب کرد و با این موضع گیری اکرم حبیب خانی و دست اندرکاران بیانیه کمی محترمانه تر (!!!) را به زیر تیغ برد که چرا آنگونه که موظف شده اند، حق رهبرعقیدتی شان را از حلقوم وفا بیرون نکشیده اند و به یادشان آورد که به حدلازم لجن پراکنی نکرده اند، این بود که اطلاعیه ای صادر شد و حبیب خانی وظیفه ایدئولوژیکش را اقامه نمود، در مطلع آن یادآور می شود به تاریخ ۱۸خرداد نامه ای به رجوی را امضا نموده و انگشت زده و در باره اسماعیل وفا یغمایی ( همسر سابقش) نوشته است :

«هر کس که در مبارزه کم می آورد، برای اینکه مقبول شیخ بیفتد و جاده خودفروشی سیاسی را هر چه سریعتر طی کند و بتواند جبران مافات کند، تنها یک راه دارد و اینکه هر چه بیشتر درونمایه کثیف خودش را بیرون بریزد که الان با این خودفروخته خائن از دریچههای زردآب های متعفن شیخ سرریز شده است و تمامی ندارد، برادر این روزها درگیر این جنگ سیاسی کثیف هستم که یک خودفروخته دهان عفونت بارش را به هرزه درایی بازکرده و مزدوری که در هضم رابع رژیم به “یغما” رفته است .»

در ادامه اشاره می کند که از اول هم می‌دانسته اسماعیل اهل مبارزه نبوده، در زندان شاه مترصد پادرمیانی عمویش برای آزادی بوده و بعد هم مانع مبارزه ایشان بوده است، عجبا که مجاهدین در باره وفا هم مانند تمام کسانی که از آنها جداشده اند این مهملات را تکرار می کنند و کسی نیست که از آنها بپرسد شما که از اول از این حقایق(!!) مطلعید، چرا با این آدمها کار می کنید و در این مورد مشخص بایستی از این خانم پرسید اگر ایشان مانع مبارزه شما بود چرا با ایشان ازدواج کرده و یا همان سالها طلاق نگرفتید و منتظر ماندید تا رهبرعقیدتی تان فرمان طلاق صادر کند؟!

از این لجن پراکنی های ایدئولوژیک که بگذریم ترفند بقایای رجوی برای سرپوش گذاشتن بر مرگهای مشکوک و خودکشی های درون این گروه با استفاده از ادعاهای حبیب خانی – و البته زنده بودن وی – بسیار مضحک و ابلهانه است.

اکرم خانی می نویسد : «شایعه مرگ چندباره من! خبر تازه‌ای نیست، بارها قبل از آن رژیم این خبر را برای شکنجه خانواده‌ام به آنها داده‌ است، اما این بار از دریچه‌های زرد متعفن و مشکوک منتشر شده است تا به این بهانه به بالاترین ارزش‌های این خلق و میهن تاخته و درون مایه کثیف خود را بیرون بریزند.

اولین بار در ۱۰/۱۰/۱۳۸۲ که مادرم با انجمن نجاست موسوم به نجات وزارت اطلاعات به اشرف آمد، در پاسخ اعتراض من که گفتم چرا خود را بازیچه دست رژیم و جنایتکاران وزارتی آن کرده‌ای، گفت که به من تلفن کرده و گفتند تو در بمباران عراق توسط نیروهای آمریکایی کشته شده‌ای و مرا با این بهانه به اینجا آوردند. مادرم سپس نتیجه گرفت و اضافه کرد که هزار بار غلط کردم که گول این مزدوران از خدا بیخبر را خوردم و باعث ناراحتی تو شدم. وی گفت که پس از عملیات فروغ جاویدان هم به خانه ما زنگ زدند و گفتند که تو در عملیات فروغ جاویدان کشته شده‌ای… که این خبر مدتها مادرم را بیمار و خانه‌نشین کرده بود.»

این که انجمن نجات خانواده ای را به این استدلال که فرزندتان مرده به عراق برده است، حتی مرغ پخته را به خنده وا می دارد، اگر ایشان مرده بوده است، مادرش برای ملاقات با چه کسی به عراق رفته است، وانگهی وقتی خبرکشته شدن دخترش را در سال ۶۷ به او دادند، چه دلیلی داشته است که با دریافت مجددهمین خبر به عراق برود تا بعد با دیدن دختر زنده اش هزاربار غلط بکند؟!!!

اما در مورد مرگهای مشکوک لیست بلند و بالایی از افراد فوت شده که از سوی جداشدگان انتشار یافته است و حتی اسامی افرادی که خود مجاهدین با عنوان «مجاهد صدیق» خبر از مرگ آنان می‌دهند – که به هیچ وجه صحت و سقم عللی که مجاهدین برای مرگ آنها اعلام می نمایند، معلوم نمی شود، یک مورد آن مهدی افتخاری است که با وجود تمام علل طبیعی و سالخوردگی و بیماری، به طور قطع و یقین نمی توان عامل برخوردهای فاشیستی – ایدئولوژیک را در مرگ وی نادیده گرفت – گواهی می دهد که در این سالها تعداد زیادی از افرادی که در اردوگاههای مجاهدین در عراق به سر می بردند به طرز مشکوکی مرده اند.

مرگهای مشکوک و اتخاذ موضع تهاجمی به زعم رهبری مجاهدین در این باره – امری که صحت و سقم آن فقط با یک تحقیق جامع و بیطرفانه از سوی مجامع حقوق بشر قابل تأیید است – آن هم با استناد به زنده بودن کسی (اکرم حبیب خانی) که خود رهبری مجاهدین شایعه مرگش را پخش کرد، ترفند ابلهانه دیگری است که مجاهدین برای کاستن از اثرات نامه سرگشاده ایرج مصداقی خطاب به رجوی به کارگرفته اند، نامه ای که اگرچه جمع بند تمام واقعیاتی است که سالهاست به طور جسته و گریخته در باره رهبری مجاهدین گفته می شود و گوش شنوایی برای آن یافت نمی شود، اما رجوی به حدی از آن خشمگین است که حتی جداشدن قصیم و روحانی را هم ناشی از آن می‌داند و به این طریق تلاش می کند افکار اعضا و هوادارانی را که اکنون مستعد بیان نهفته های درونشان هستند را نسبت به عمده مطالب مندرج در آن نامه که مجاهدین هیچ پاسخی برای آن ندارند، منحرف نموده و همچنان آنها را در تردید و بی تصمیمی برای جدایی نگه دارد

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

استعفایی فراتر از انشعاب؛ شکست حرکتهای فرمالیستی رجوی

 

 

ایران دیدبان، هشتم ژوئن ۲۰۱۳

لینک به منبع

 

جان کلام آقایان قصیم و روحانی، اعضای مستعفی از شورای ملی مقاومت را در این بند از متن استعفانامه ایشان می توان سراغ داد:

«از میان مسائل بیشمار و موضوعات مورد اختلاف, «جبهه همبستگی ملی» برای ما اهمیّت خاصی داشته و بارها به جدّی گرفتن الزامات تحقق این طرح توجه داده ایم: مدنظرقرار دادن جامعه ایرانی خارج, درانداختن طرحی نو و تدبیری برای رفع موانع تماس, احیاء و ارتقاء اعتماد و سپس اقدام به دعوت جدّی از واحدهای گوناگون و پرشمار فرهنگی, هنری, اجتماعی. کلاً تلاش برای تدارک مقدماتی و الزامات اولیّه جبهه همبستگی …. چرا که رژیم حاکم دشمن سیاسی و فرهنگی مشترکمان بوده و هست….. ولی افسوس. در این مورد حتی یک قدم مثبت که توفیقی به حساب آید و امیدی برای ادامه کار و کوشش ما شود دیده نشد. »

اگرچه استعفای این آقایان – و درحقیقت جداشدنشان – از دار و دسته رجوی، قبل از هر چیز نشان یأس و سرخوردگی وافر مجاهدین و اطرافیانشان از وضعیتی است که این گروه در آن قرار دارد، که در جای خود و در تحلیل موقعیت کلی مجاهدین بسیار با اهمیت است. واقعیتی که اکنون چماقداران مجاهدین به طریقی وارونه آن را خطاب به منتقدان بیان می کنند که «اگر پیروزی می‌بود شما هیچگاه چنین انتقاداتی به رهبری مجاهدین نمی داشتید.»

و هر چند این جدایی علامت تشتتی غیرقابل علاج نیز هست، آنچنان که آقایان روحانی و قصیم که نزدیکترین اشخاص به کانون رهبری کننده مجاهدین بوده، در بیان انتقاداتشان و نوع زندگی آزادی بیشتری داشته و گاهی در کسوت تئوری پرداز “مقاومت ” ظاهر می شدند، اقناع ناشده، عطای این شورا و آن سازمان را به لقایش بخشیده، چاره ای جز استعفا ندیدند، دیگر حساب و وضعیت آنان که تحت فشار تشکیلاتی، سانسور و اختناق ایدئولوژیک قرار دارند، انتقاد به رهبری خط قرمزی است که نباید از آن عبور کنند و بایستی سختی و شرایط ناامن و غیرمنطقی عراق را برای حفظ تشکیلات و موقعیت رجوی تحمل کنند، روشن و مشخص است.

اما مسئله اینجاست که استعفای این آقایان، یک باره و دفعتاً پیش نیامده است، بنا به گفته ایشان پروسه‌ای ده ساله را طی کرده است:

«در عین حال ما همیشه , به خصوص طیّ دهه اخیر و بیشتر در چهارسال گذشته, در مورد تنظیم روابط درونی, روشهای برخورد به اشتباهات, فقدان پاسخگویی مناسب, نوع واکنش به انتقاد و منتقدان درون و بیرون شورا , شیوه تصمیم گیری, همچنین چگونگی طرح و بحث تحلیلهای اساسی و رویکردهای مبرم پیشنهادی و ….. با دشواریهای گوناگون و فزاینده مواجه بوده ایم. طی سالیان دراز به سبب لاینحل ماندن تناقضات و افزایش و تراکم مشکلات جدید صبر و حوصله ما هم تحلیل رفته است.»

سوال این است که چرا مجاهدین که اکنون از جداشدن آنها به شدت آسیب دیده اند، جلوی آن را نگرفتند و اجازه دادند که به اینجا ختم شود ؟ پروسه ای که قهراً و بیش از همه رجوی با آن درگیر بوده است.

البته پاسخ صریح آن است که رجوی تمام تلاشش را برای جلوگیری از رسیدن به این نقطه به کار برده است و اگر چه در ظاهر ژستهای دمکراتیک گرفته و آقایان را مخیر به ماندن یا رفتن ساخته است، مثلاً با تکرار این ادعای پوشالی که ما دست برای همبستگی دراز کردیم اما هیچکس حاضر به فشردن دست ما نیست و در عوض تحلیل چیستی و ماهیت واقعی امتناع سایرین از ائتلاف با مجاهدین، نبود ِ یک جریان جدی در میان صحنه را بهانه کردن و حق به جانب طلبکار شدن!

یا فرمالیستی ترین روشها را با نمایش گاه و بیگاه یک خانم بی روسری در تجمع مجاهدین و یا آوردن یک خواننده لس آنجلسی آن هم با لباس نظامی در میتینگ مجاهدین… به کار گرفتن، اما در مقابل ایرانیان و سایر گروههای سیاسی غیرهمفکر با مجاهدین را سازشکار و دکاندار و استحاله چی خواندن و نفی ائتلاف با تمام کسانی که خواهان رأیی برابر با مجاهدین در یک ائتلاف هستند با بهانه هایی از این دست که بیش از آن که یک موضع عام سیاسی باشد، مصرف داخلی داشته، از جمله اقدامات رجوی برای مهار این آقایان و سایر دوستانشان که هم اکنون در شورا هستند، بوده است.

” گشایش نمایی”های رجوی و ” جبهه همبستگی ” اش هیچگاه ریشه دار و عمیق و واقعی نبود که اگرمی بود اولاً از لحاظ سیاسی آویزان شدن به دامان این و آن پارلمانتر در اروپا و آمریکا – به ویژه پس از خروج از لیست گروههای تروریستی – شدت نمی یافت و ظرفیت جدیدی ایجاد می شد که طبعاً حرکت به سمت دیگری را رقم می زد، ثانیاً از لحاظ خط مشی و استراتژی، مستلزم اعلام رسمی و آشکار تجدید نظر در سیاستهای گذشته و ایجاد تغییرات در سازمان ِ کار این گروه به نشانه آمادگی پذیرش وضعیت جدید بود و ثالثاً – و حداقل – مجاهدین بایستی از مناسک فرقه‌ای فاصله گرفته، تظاهرات ایدئولوژیک خود را لااقل انعکاس بیرونی نمی دادند و به این وسیله بیش از پیش بر طبل افتراق و تمایز خود با سایر گروهها نمی کوبیدند.

واقعیت آن است که پیشنهادات این آقایان برای راه گشایی – مثلاً در تحقق جبهه همبستگی – در کمال سادگی با اعتقاد به این اصل بیان شده است که عمل به چنان پیشنهاداتی راه کار خروج از بن بست و ادامه مبارزه است، غافل از این واقعیت که رجوی بیش از هر کسی – ولو نزدیکترین افراد به خودش- منافعش را درک می کند و بهتر ازهر کسی معنای گشایش واقعی را می‌داند و پیشنهادات این آقایان را نه به مثابه راه گشایی، بلکه راهی به سوی خودکشی تلقی می کند و بوی دشمنی از آن به مشامش می رسد!

اصولاً چارچوب تشکیلاتی – ایدئولوژیک مجاهدین و رهبری عقدیتی رجوی در رأس آن، ظرفیت گشایش را نداشته چرا که وضعیت فعلی، فقط گاه گاهی یکی از اعضای شورای را از دست می‌دهد و چند حامی خارجی در یکی از پارلمانها به دست می آورد، اما برفرض ترتیب اثر دادنه به چنان پیشنهاداتی، درگام اول مجبور به نشستن برکرسی پاسخگویی و پذیرش موازنه گشایش است که سوی دیگرش، ساختار تشکیلاتش را دستخوش تغییر خواهد کرد، در آن صورت ناچار است از جایگاه خود به زیر آید…

بنابراین سوال آن است که چه چیزی برای حفظ کردن خواهد داشت که ارزش آن را داشته باشد که هزینه ای چنین سنگین را به خاطرش بپردازد. اشکال این آقایان ساده لوح آن است که گمان دارند رجوی امیدی به سرنگونی دارد، رجوی مدتها است که به جنگ و آویزان شدن به جنگ طلبان می اندیشد، هیچ نیروی مخالف ایران را توانمند برای سرنگونی نمی بیند و از این خواب و خیال خوش که دیگران را به آن فرو می برد بیرون آمده و فقط و فقط بر روی عامل خارجی حساب باز کرده است و نیروهای ساکن در اردوگاه عراق را برای چنان روزی دپو کرده است تا لااقل در صورت سرنگونی به علت مداخله عامل خارجی فرصت حضور در کنار سایر بازیگران که در غرب جاخوش کرده اند را داشته باشد!

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد